0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

آن پيكري كه بود ز گل هم شريف تر
جز دست تازيانه نوازشگري نداشت
شمعي كه سال ها به شبستانِ بي كسي
ميسوخت قطره قطره و خاكستري نداشت
خورشيد،سال ها مَه رويش نديده بود
روز و شبش يكي و شبش اختري نداتشت
زنجير بوسه داد به پايش به صد دهان
شد مهربانِ او كه كس ديگري نداشت
بوسيد پاي او و ز پايش نشد جدا
شكر خدا كه بوسه ي محكم تري نداشت

شاعر : سید فرید احمدی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر
وا می شود به روی تو زخمی جدیدتر
در سجده دید هر كه تو را، جز عبا ندید
هر روز می شوی ز چه رو ناپدیدتر؟
جدّت به بوریا و تو در هفت پارچه!
انصاف دِه كدام شما شد شهیدتر؟
یك لنگه در برای تو تابوت می شود
قحطی رسیده یا كه رسوم جدیدتر
دریا به روی تخته شكسته چه می كند؟
از تو بعید نیست از این هم بعیدتر
زانوی تو دو تا شده یا عیبِ چشم ماست؟
كوته شده است تخته و یا تو رشیدتر
----------------------------------------------------------

شاعر : محمد سهرابی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

از تازيانه مانده بر رويت نشاني
روحت جراحت ديده از زخم زباني
زنجيرهاي پير اين گردن گواه است
شايد فقط امروز را زنده بماني
با اين تن سنگين نمي دانم چگونه
داري بلاي شيعيان را مي كشاني ؟
محروم از يك روزنه نوري به زندان
گرچه تو خورشید همه کون و مکانی
پهلوی تو با ضرب پايي آشنا شد
چون خواستي شب ها مناجاتي بخواني
از اين شكنجه سخت تر بهر پسر نيست
اسمي برند از مادرش با بد دهاني
چشم انتظار ديدن روي رضايي
در اين سيه چاله ... بميرم ، نيمه جاني
شكر خدا در شهر غربت هم كه هستي
تو باز داري در غريبي دوستاني
شكر خدا كه بعد مرگ تو كسي هست
نگذارد عريان بر زمين ديگر بماني
اما خدا داند كه زير نعل اسبان
ديده چه جسمي ! زينب قامت كماني...

شاعر : رضا رسول زاده

 

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

  من کیستـم؟ فـرشتۀ عرش ‌آشیانه‌ام
دردا که گشتـه قعر سیـه‌چال، لانه‌ام
از حلقـه‌های سلسلـه بـاشد نشانه‌ها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام
مخفی است زخم‌ها به درون دلم، ولی
پیــداست بــر بــدن، اثــرِ تازیانه‌ام
مـن در کنـار قبـر نبـی خانه داشتم
کردنـد بی‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام
گر شیعه‌ای به شهر مدینه کند عبور
جرأت نمی‌کند که زند سـر به خانه‌ام
هر شب بوَد چهار ملاقاتی‌ام به حبس
زنجیر و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام
از بس که تیرگی نگهم را گرفته است
روز و شبـم یکـی شـده در آشیانه‌ام
دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود
این زخـم‌های سلسلـه باشـد نشانه‌ام
نشنیده مانـد نالـۀ شب‌هـای تـار من
خامـوش در میـان قفس شـد ترانه‌ام
«میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما
سـوز دلــت قبـولِ خــدای یگانه‌ام

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای بنای حرم عدل و امان را بانی
وی زرخسار تو آفاق همه نورانی
ای تو در مکرمت و جود نبی را مانند
وی تو در منزلت و قدر علی را ثانی
تو امین اللهی و بر در بیت الشرفت
هست جبریل امین را شرف دربانی
آن جمال ملکوتی که توداری .به ملک
ازتماشای رخت دست دهد حیرانی
که گمان داشت که باآن همه تشریف و جلال
یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی
آب شد شمع وجود تو و خون شد دل تو
وای از ظلم مطامیر و شب ظلمانی
از فشار غم واندوه به تنگ آمده بود
روح قدسی تو در کالبد انسانی
مرگ خود را زخدا میطلبی حق داری
ای گریبان تو در پنجه سرگردانی
به پریشانی تو دجله بغداد گریست
ای نصیب تو همه بی سر و بی سامانی
بر در قاضی حاجات مناجات کنان
عرض حاجت بکن ای سجده تو طولانی
اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید
حاش لله که شود جلوه یزدان فانی
کشته مکتب توحیدی و در راه هدف
بابی انت و امی که شدی قربانی
رحمت واسعه حق توئی ای کاظم غیض
تو مسیحائی و داری نفس رحمانی
گرچه دوریم بیاد تو سخن میگوئیم
بعد منزل نبود در سفر روحانی
کاظمین تو بود کعبه آمال دلم
کاش آیم به حریم تو شبی مهمانی
روح وریحان حریم تو دل از دستم برد
باز ممنونم از آن رائحه ریانی
لله الحمد که در سرزدن صبح الست
برمن سوخته دل عشق تو شد ارزانی
باتولای تو تا گلبن طبعم گل کرد
عوض گریه کند دیده گلاب افشانی
چه بگویم که تو خود حال مرا میدانی
چه بخواهم که تو خود درد مرا میدانی
(شفق )آمد بگدائی تو چون حافظ گفت
احمدلله علی معدلت السطانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

من کيستـم؟ فـرشته ي عرش آشيانه ام
دردا که گشتـه قعر سيـه‌چال، لانه‌ام
از حلقـه‌هاي سلسلـه بـاشد نشانه‌ها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام
مخفي است زخم‌ها به درون دلم، ولي
پيــداست بــر بــدن، اثــرِ تازيانه‌ام
مـن در کنـار قبـر نبـي خانه داشتم
کردنـد بي‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام
گر شيعه‌اي به شهر مدينه کند عبور
جرأت نمي‌کند که زند سـر به خانه‌ام
هر شب بوَد چهار ملاقاتي‌ام به حبس
زنجير و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام
از بس که تيرگي نگهم را گرفته است
روز و شبـم يکـي شـده در آشيانه‌ام
ديدم بسي شکنجه و خواهند اگر شهود
اين زخـم‌هاي سلسلـه باشـد نشانه‌ام
نشنيده مانـد نالـه ي شب‌هـاي تـار من
خامـوش در ميـان قفس شـد ترانه‌ام
«ميثم» ز سوز سينه سرودي براي ما
سـوز دلــت قبـولِ خــداي يگانه‌ام
---------------------------------------

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

     دلم را کرده‌ای از ماتمت پیر
قسم بر سجده‌های کُنجِ زندان
غریبی‌ات شده در سینه چون تیر
از این زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگی آخر شدی سیر
جهانْ کوچک به پیشِ غصه‌هایت
یکی دردِ تو را کی شرح و تصویر؟
شده چشمم به پشتِ اشک زندان
بیا دست منِ افتاده را گیر
ضریحت را ندیدم وا دریغا
کنم ناله از این احوال و تقدیر
بیا موسی بن جعفر از سرِ لطف
دلم را با نگاهی کن تو درگیر
دلم را بر ضریحت چون دخیلی
ببند و با ولایت کن تو تسخیر

شاعر : حسن فطرس

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

آن کس که نبود غیر حق در نظرش
می سوخت ز سوز زهر اعدا جگرش
در غربت بغداد نبودش همدم
آمد ز مدینه دم آخر پسرش

شاعر : محمد مبشری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم
یلدا ترین شب است شب این سیاه چال
پیر و نحیف و بی کس و بی همصدا منم
با خشت های سنگی و با میله های خویش
زندان به حال و روز دلم گریه می کند
خون می چکد زِ حلقه و می سوزم از تبم
زنجیر هم به سوز تبم گریه می کند
پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار
در تنگنای سرد و نموری افتاده ام
از بار حلقه های ستم خرد گشته ام
دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام
چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پی هر آه آمده
گویی فرشته است که در باز می کند
اما نه باز قاتلم از راه آمده
اینبار هم به ناله من خنده می زند
دستی به زخم تازه ای زنجیر می كشد
با هر نفس به کنج لبم خون نشسته است
با هرتپش تمام تنم تیر می کشد
چشمم به میله های قفس خو گرفته است
کی می شود که خنده به روی رضا زنم
کو دخترم که باز بخندد برابرم
کو قوتی که شانه به موی رضا زنم
ای بی حیا ترین که مرا زجر می دهی
در زیر تازیانه چنین ناروا مگو
خواهی بزن دوباره مرا یا بکش مرا
اما بیا به مادر من ناسزا مگو

 

شاعر : حسن لطفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

بخدا که عجیب میچسبد
سفر کاظمین بعد نجف

محمد حسن بیات لو

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد

از شکوه تو زن آوازه خوان لکنت گرفت
با نوای ربنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم هایت را فراوان گریه کرد

بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بی صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد»

حسین عباسپور

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند؟
چه بلائی به سر چشم ترت اوردند ؟
شدی  آزاد  دگر از  قفس  تاریکت
ولی افسوس که بی بال وپرت اوردند

دخترانت همگی چشم به راهت بودند
آخر از گوشه ی زندان خبرت اوردند

عجبی نیست که چیزی زتنت باقی نیست
حمله بر زانو و ساق و کمرت اوردند

تاکه برتخته ی در جسم تو را میبردند
 آن در سوخته را در نظرت اوردند

محمدحسن بیات لو

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

بسم_الله_الرحمن_الرحیم

 بمناسبت شهادت امام کاظم (ع)

 

بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد
شکر، چشمت به دل همچو منی می افتد

تو که کوکش نکنی حس نوشتن دارد
مرغ عشق تو ز ساز دهنی می افتد

در یسار عطر دمت گر که دهن باز کند
در یمین آهِ اویس قرنی ، می افتد

بعد منزل نبود در سفر روحانی
عشق تو در دل یار یمنی می افتد

 یاد لیلا نکنم من ز جنون می میرم
زخم برداشته در وادی خون می میرم

موسیِ شهر ، عصای تو کجا افتاده؟
کشتی عمر تو در موج بلا افتاده؟

آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که
 رد خون تن تو در همه جا افتاده

آن قدر لاغر و کم جثه شدی، ظالم گفت:
مرد عمامه به سر مثل عبا افتاده

 باز صد شکر که با اینهمه بیداد و ستم
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده

سر تو روی دو زانوی رضا افتاده
کی سر پاک تو در طشت طلا افتاده

مثل یعقوب، تو در کلبه ی احزان ننشین
سر به دیوار نزن ، گوشه زندان ننشین

 تو که خود رازق خلقی و جهان در کف توست
 روز را منتظر تکه ای از نان ننشین

تو که خود آبروی خاکی و خود بارانی
اینهمه گریه نکن اینهمه حیران ننشین

 در دلت شوق وصال است وصال معشوق
پس بیا صبر نکن در پی درمان ننشین

زود برخیز که قلب همه آرام شود
نکند قسمت تو طعنه و دشنام شود

آه.... دشنام..... ببین یاد چه ها افتادم؟!!!
یاد آن حادثه در شام بلا افتادم

عمه ات گفت حسین جان و همه خندیدند
 باز یک هفته من از آب و غذا افتادم

زیانحال حضرت زینب (س):

شام تا صبح به پای غم تو آب شدم
حال پیش سرت ای ماه لقا افتادم

من که یاد رخ تو در همه جا افتادم
رسم دنیاست، اگر از تو جدا افتادم

روز را با غم تو شب نکنم می میرم
 من به پای سر تو تب نکنم می میرم

جعفر ابوالفتحی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است

قلبم گرفته باز ، جگر گوشه ام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است

 

چشمی نمانده گوشه ی تارِ سیاهچال
دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است

زنجیر هم به شانه یِ من گریه می کند
در زیرِ حلقه ها بدنی بی نوا بس است

صیاد آمده به تماشای مرگ من
بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است

رحمی نمی کند نفسم مانده در گلو
رحمی نمی کند که من و این جفا بس است

اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است
اینجاکسی نگفت که سیلی چرا؟بس است

یک جمله گفته ام بزن که خوب میزنی
باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است
حسن لطفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

موسی شدی تا قوم تو تنها نباشد
تا بین راهِ شیعیان دریا نباشد

اعجاز کردی و شدی باب الحوائج
حتی در ِ زندان اگر هم وا نباشد

شش سال در زنجیر بوده دست و پایت
تا جسم تو درگیر این دنیا نباشد

تا آخر عمرت بنا شد حبس باشی
ای کاش آزادی ِ تو فردا نباشد

معصومه را دست رضا دادی و گفتی:
این خواهرت یک روز هم تنها نباشد

اما اگر مجبور بودی به جدایی
آن روز دیگر روز عاشورا نباشد

سیدمسعود طباطبائی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها