0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 سالها وقتِ   دعایِ   سحرم    خندیدند
درسیه چال به اشکِ  بصرم  خندیدند
سالها  شد سپری در  غل  و  زنجیر عدو
و  به  آزردگی   بال  و  پرم  خندیدند
روزها روزه ام  و ناله  کنان  بهر  حسین
 بر لب خشک وبه چشمان ترم خندیدند
شد  پذیرایی شان  سیلی و دشنام   و  لگد
جای  افطار  به   درد  ِ کمرم  خندیدند
مادرم فاطمه را چون  که  صدا   میکردم
 به   جواب ِ نفس   ِ نوحه گَرَم  خندیدند
این نگهبان بخدا نسل و تَبار  زَجر   است
از همانها  که  به اطفال حرم خندیدند
خون دل خوردم از آن زخم زبانها همه عمر
 دائما ً بر نفس   شعله  وَرم  خندیدند
شکر حق  گفتم  و در خلوت با  ربّ  جَلیل
چهره بر خاک و بسوز جگرم  خندیدند
تاکه آن زهر به جان کندن من خاتمه داد
 شاد گشتند و همه دور و بَرم خندیدند
یاد   کن  با   قلمت   (میثمی)  از  غمهایم
 چونکه    بالایِ  سر ِ مُحتضَرم خندیدند

شاعر : رسول میثمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 دراين قفس چويادم زلانه مي آيد
سرشك ديده من دانه دانه مي آيد
دلم گرفته ازاين غم كه گوشه زندان
اجل به ديدنم حتي چرا (نمي آيد)
هميشه صحبت معصومه با رضا اين است
برادرم پدرم كي به خانه مي آيد
چوبيد لرزه فتد برتنم زبس سندي
پي اذيت من وحشيانه مي آيد
به روز بهر ملاقات مي روند همه
ولي به ديدن من اوشبانه مي آيد
برند شاخه گل هديه بهرزنداني
ندانم اوزچه با تازيانه مي آيد

شاعر : حسن حسینی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت
حالات سجده های مرا در نظر گرفت
می دید عاشقانه مناجات می کنم
اغلب سراغی از من عاشق سحر گرفت
نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت
پاره شد عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت
جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت
فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت
دانستم از چه کودک جا مانده ی حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت
در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت
هر چه شد عاقبت سرم از تن جدا نشد
تشییع پیکرم به زیر دست و پا نشد
تیزی نیزه ای نرسیده به حنجرم
سیلی نخورده دختر من در برابرم

شاعر : قاسم نعمتی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

الهى به احسانِ ساقىِّ كوثر
روا نيست زندان به اولاد حيدر
خدايا به حقِّ وصىِّ پيمبر
به لطف نگاهى،مرانم از اين در
تصدّق نما وُ مشام دلم را
بگردان به عطر ولايش مُعطّر
غريبانه جان داده در كنج زندان
به ياد غريبىِّ ساقىِّ كوثر
به هارونيان زمانه بگوييد
كه او بوده حامىِّ دين پيمبر
بده بال مرغ دلم را بيايم
به دولت سراى بهشت دو سرور
مگردان مرا در دودنيا به لطفت
جدا از محبان زهراى اطهر
كه من هر چه دارم ز اولاد زهراست
به باب الحوائج ، به موسى ابن جعفر
به جان رضا قسمتم كن دوباره
به باب المراد حريمش نهم سر

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

در  راه خدا نام علی(ع) زمزمه کرد
دشمن  ز  کلام حقّ او  واهمه  کرد
با هر سخنش کاخ ستم می لرزید
احیا ، جلوات ِحیدر و فاطمه(س) کرد
---
یوسف به ته چاه دیانت می کرد
دشمن به مقام او اهانت می کرد
بی رحمی هارون به سیه چال رسید
بر  حافظ  اسلام  خیانت  می کرد
---
ما مفتخریم باب حاجت داریم
با دشمن اسلام لجاجت داریم
ما پیرو مکتب پیمبر هستیم
بر گفته ی خودبه حق سماجت داریم

شاعر : اصغر چرمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

بگیر از من این نیمه جان مرا
ز من بشنو آه و فغان مرا
من آن مرغ باغ بهشتم که خصم
در آتش فکند آشیان مرا
رهایم کن از بند این  خاکدان
که سندی بریده امان مرا
گرفت آن چنانم به باد کتک
که بشکسته چند استخوان مرا
همان استخوانی که بیرون زده
ربوده زمن خواب و نان مرا
مرا می زند تازیانه و بعد
دهد ناسزا خاندان مرا
و آنقدر قوت و غذایم کم است
که برده زجسمم توان مرا
همان تکه نانی که آورده است
پر از زخم کرده دهان مرا
چنان آب گشته تنم در قفس
که دیگر نیابی نشان مرا
زبس بر زمین جُسته ام مرگ را
ببین قد مثل کمان مرا
شرار عطش خیز زهرجفا
بسوزد همه دودمان را
خدیا نصیب بدان هم مکن
کسی مثل این میزبان مرا

شاعر : یاسر رحمانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

من در این زندان هارون روزها سر می کنم
پیروی از جدّ خود ساقیِّ کوثر می کنم
در غُل و زنجیرِ هارون حبس گشتم بی گناه
زیر و رو با ذکر حق کاخ ستمگر می کنم
من ز پا تا سر پُر از درد جراحاتم ولی
استقامت در بلا با یاد مادر می کنم
عُقده ها دارد به دل سِندی بی شرم و حیا
روضه های کوچه را این گونه باور می کنم
گر زپای نیمه جانم دائماً خون می چکد
یاد دردِ پهلوی مجروح مادر می کنم
صورتم از ضرب سیلیّ عدو نیلی شده
یاد مظلومیت زهرای اطهر می کنم

شاعر : اصغر چرمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

  تدبیر کــردند......... قتل ترا بر گـــردن تقـــــــــدیر کردند
 آنهاکه بازهر......... کام ترا از زندگـــــانی ســـــیر کردند
 با تازیــــــانه........ درپیش چشمت کوچه راتصویرکردند
  با ناســزاها.........  بدتر ز کار تیــــغه ی شمشـــیر کردند
  باضرب سیلی...... یک روزه, صدساله رخت را پیرکردند
 باکظم غیظت........ روباه ها پیش تو خود را شـــیر کردند
 درچارده سال........ با ضربه ها در کشتنت تاخــــیر کردند
 شمع وجودت......... شد آب و تشییع ِ غُل و زنجـیر کردند

شاعر : صمد علیزاده

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

من کیستـم؟ فـرشتۀ عرش‌آشیانه‌ام
دردا که گشتـه قعر سیـه‌چال، لانه‌ام
از حلقـه‌های سلسلـه بـاشد نشانه‌ها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام
مخفی است زخم‌ها به درون دلم، ولی
پیــداست بــر بــدن، اثــرِ تازیانه‌ام
مـن در کنـار قبـر نبـی خانه داشتم
کردنـد بی‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام
گر شیعه‌ای به شهر مدینه کند عبور
جرأت نمی‌کند که زند سـر به خانه‌ام
هر شب بوَد چهار ملاقاتی‌ام به حبس
زنجیر و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام
از بس که تیرگی نگهم را گرفته است
روز و شبـم یکـی شـده در آشیانه‌ام
دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود
این زخـم‌های سلسلـه باشـد نشانه‌ام
نشنیده مانـد نالـۀ شب‌هـای تـار من
خامـوش در میـان قفس شـد ترانه‌ام
«میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما
سـوز دلــت قبـولِ خــدای یگانه‌ام

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای زیر و بم گریه ی زنجیر شنیده
با زمزمه ای موج به موج آینه چیده
ای محبس بی روزنه دیدی که نوشتند:
بر سقف کبودت رقم قتل سپیده
دود از نفس سوخته ات حلقه به حلقه
تا جزر و مد دجله ی بغداد رسیده
از شعشعه ی حیدری یوسفم افتاد
صد ولوله در محبس و هی دست بریده
ها! می شنوی ناله ی «یا صاحبی السجن»
در چشم ترش معجزه هایی ست عدیده
ای کاش که امشب متلاشی شوم از بغض
بر منبری از روضه ی آن ماه ندیده
گفتند شده «سوق ریاحین» پل بغداد
سوگند که جز لاله ی قرمز ندمیده
با پای خودش کعبه به تشییع می آید
تا تلبیه در تلبیه از حبس شنیده
این ماه جوان کیست که با گریه عبا را
در بدرقه بر کشته ی خورشید کشیده؟!
این ماه جوان هروله در اشک می آید
یا فاطمه می گوید و با قد خمیده...
تسبیح مدینه ست به سجّاده ی بی او
چون باغچه ای یاس همه رنگ پریده
با سرخ ترین حادثه توأم شده اشکم
تا مشق غزل گریه ی من گشت قصیده

شاعر : محمد حسین انصاری نژاد

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم
خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم
شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم
لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم
مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم
جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم
تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم
کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم
در دل حبس به دل حبس شده فریادم
من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم
تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم
غم معصومه و هجران رضا هست بسم
من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی
زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم
«میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم
کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم
که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم
خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم
مه تمام بُدم، صورت هلال گرفتم
به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی
سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم
به دست و پا و بدن حلقه های سلسله ام بین
تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم
اگر چه رفته ام از یاد خلق، خرّم از آنم
که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم
چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب
که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم
به افتخار بگو (میثم) این سخن به دو عالم
که خط سرخ ولای علی و آل گرفتم

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن، هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو، به عرض حاجت زند در
ببار گاهی که یوسف گرفته دست توسل
بر آستانی که آن را گرفته یعقوب در بر
خلیل را کعبۀ جان، ذبیح را قبلۀ دل
مسیح را بیت اقصی، کلیم را طور دیگر
هزار داود آنجا زبور بگرفته بر کف
هزار عیسی بن مریم نهاده انجیل بر سر
بریز هست خود از کف برآر نعلین از پا
بیا چو موسی بن عمران به طور موسی بن جعفر
امام ملک ولایت، چراغ راه هدایت
محیط جود و عنایت، چراغ و چشم پیمبر
امام کل اعاظم که کنیه اوست کاظم
نظام را گشته ناظم، سپهر را بوده محور
حدیث خلق و خصالش، حکایت خلق احمد
کلامی از کظم غیظش، روایت عفوِ داور
مقام والای او بین، نیاو ابنای او بین
هم اوست شش بحر را دُر، هم اویم هفت گوهر
ثنای او روح قرآن، ولای اوکّل ایمان
ندای او حکم احمد، عطای او جود حیدر
عجب نه گرابن یقطین، به پای جمّالش افتد
جمال، جمّال او را زجان ببوسد مکرّر
پیامی از اوست کافی که روح صد بُشر حافی
زچنگ دیو هوس ها زند به سوی خدا پر
درود بر خاندانش، سلام بر دودمانش
تمامی دوستانش هماره تا صبح محشر
به حبس در بسته طورش، به اوج افلاک نورش
چه غم اگر خصم کورش، ندارد این نور باور
نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش
شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر
صبا بیاور غباری زدامن کاظمینش
مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر
دلم بود زائر و، نشسته بر حائر او
مزار او را گرفته، چون جان پاکیزه در بر
رحبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایی
به قعر زندان نهد پا زاوج گردون فراتر
تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش
وجود هستی هماره به بحر وجودش شناور
چگونه گردون رضا شد که او جدا از رضایش
گل وجودش به زندان، شود به یکباره پرپر
به زهر کین کُشت هارون امام معصوم ما را
نکرد شرم و حیا از رضا و معصومه آخر
دلا به زندان گذر کن، به ساق پایش نظر کن
که زخم زنجیر باشد ززخم شمشیر بدتر
به جز سیاهی زندان نداشت شمع و چراغی
به غیر زنجیر قاتل نه یار بودش نه یاور
که دیده پای عزیزی اسیر زنجیر دشمن؟
که دیده جسم امامی برند با تخته در؟
لب از مناجات خاموش، بدن غریبانه بر دوش
کنار جسمش سیه پوش، ستاده زهرای اطهر
هنوز از صدمۀ غُل، جراحتش مانده بر پا
هنوز از تازیانه نشانه دارد به پیکر
چو دید آن جسم رنجور، رود به غربت سوی گور
به حیرت آمد سلیمان، زجور خصم ستمگر
کفن بپوشانید بر وی، نوا برآورد چون نی
که هان بیائید از پی، زنید بر سینه و سر
که می کند آه و زاری، که می کند اشک، جاری؟
که می کند سوگواری، برای موسی بن جعفر؟
بر آن تن خسته از غل، نثار شد آن قدر گل
که خاک سوق الریا حین، بهشت گل شد سراسر
سزد که جان ها بسوزد به جسم جدّ غریبش
که جای گل ریخت بر آن زچار سو تیر و خنجر
شهید را کس شنیده که از گلوی بریده
سلام آرد به مادر درود گوید به خواهر
که می زند تازیانه به خواهر داغدیده
کجا سر نعش بابا زنند سیلی به دختر
بسوز (میثم) هماره که از دل سنگ خاره
مدام خیزد شراره به یاد آل پیمبر

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

چهار چوب نگاهت به چهار دیواری
اگر چه روز نداری، همیشه بیداری
مکیده است توان تو را لب زنجیر
برای دادن جان، ناتوان! توان داری
تفاوتی نکند روز و شام در چشمت
ز دست دشمن خود دائماً در آزاری
بگو که غنچۀ خود را ز دست گل چینان
کجا به دست که ای باغبان تو بسپاری؟
زبان روزه ای و باز هم زمان اذان
به سفرۀ تو شده تازیانه افطاری
دوباره رفته ای از هوش، دور تا دورت
ملائـکه همه سینـه زننـد با زاری

شاعر : محسن عرب خالقی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

کنج زندان می کشم این سو و آن سو پیکرم
جرمم این بوده که فرزند نبی و حیدرم
بس که دشمن داده آزارم در این زندان غم
می چکد خون جگر از نوک مژگان ترم
استخوان هایم شکسته، از جفای دشمنم
سلسله در سلسله سر تا به پا، پا تا سرم
رد پای تازیانه بر تنم افتاده و ...
پیرهن گردیده عضوی از تمام پیکرم
سلسله سنگین و تن زار و فراوان زخم من
خون چکد از جسم زارم تا تکانی می خورم
تا شکسته استخوان ها را نظاره می کنم
یاد آن پهلو شکسته، یاد دیوار و درم
من اسیرم لیک مردم، از جسارت ها چه باک
دل غمین زینب و بازار و سنگ و معجرم

شاعر : ناصر شهریاری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  9:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها