0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

من کیستم ولی خداوند اکبرم
آیینۀ تمام نمای پیمبرم
آرام جان فاطمه و نجل حیدرم
باب‌الحوائج همه موسی‌بن‌جعفرم
مولای کائنات و امام سما و ارض
بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم
امروز باب حاجت خلقم به کاظمین
فردا پناه خلق به صحرای محشرم
هر سال و ماه و هفته و هر روز و شب رسد
هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم
دریای نور شش دُرِ ناب محمّدی
بر شش سپهر نور فروزنده اخترم
قرآن روی دست ششم حجت خدا
بر روی سینه همچو رضا هست کوثرم
هنگام کظم غیظ به خلق محمدی
ریزد فرو به خنده ز لب در و گوهرم
من نخل باغ وحیم و سنگم اگر زنند
ریزد هماره میوۀ توحید از برم
گنجینۀ علوم خدا سینۀ من است
تا حشر بر کتاب خداوند داورم
تنها خداست مادح ما خاندان و بس
من از ثنای خلق دو عالم فراترم
من مشعل هدایتم و با فروغ خود
در تیرگی به قلب شما نورگسترم
تنها نه باب حاجت خلقم در این جهان
در روز حشر هم به شما یار و یاورم
من پیشتاز و رهبر آزادمردی‌ام
زنجیر گشته اسلحه و حبس سنگرم
در مکتب منور و مشعل فروز وحی
در پیکر ولایت روح مطهرم
در حلقه‌های سلسله بین سیاه چال
نام خدا به لب شده ذکر مکررم
سجاده: خاک و آب وضو: اشکِ نیمه‌شب
این سجده‌های دائم و این دیدۀ ترم
مانند یک جنین که در آغوش مادر است
شب تا به صبح بر سر زانو بوَد سرم
پایم میان سلسله چشمم بوَد به در
گویی نشسته است رضا در برابرم
با هر نفس که می‌کشم انگار می‌‌کنم
باشد درون حبس نفس‌های آخرم
وقتی که تازیانه زند خصم بر تنم
گریم به یاد پیکر مجروح مادرم
زندان من چراغ ندارد خدا گواست
چون شمع آب گشته در این حبس پیکرم
ممکن نبود و نیست در این تیرگی دمی
بر زخم‌های سلسلۀ خویش بنگرم
با تازیانه خصم مرا می‌زد و نگفت
چیزی بجا نمانده ز اندام لاغرم
آزادی‌ام چه فایده دارد از این قفس
وقتی شکسته بال من و ریخته پرم

سوز درون «میثم» خونین جگر شود
هـر دم که بـاد می‌دهد از سینۀ آذرم

شاعر: غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا
پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها
زندان به حال و روز تو هر روز گریه کرد
شد با کنایه روزه ی هر روزه ی تو  وا
بدکاره را عباده تو سر به راه کرد
خوب است با عنایت تو ختم کار ما
مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد
سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا
جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف
خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را
جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی
ای بی کفن حسین من ای وای کربلا
تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک
سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا
همناله با رضا و کریمه زبان گرفت
در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا
 شاعر: حسين ايماني

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

خورشید آسمان سیه چالها منم
یوسف ترین مسافر گودالها منم
شیرازه محول الاحوالها منم
موسی ترین کلیم،در این سالها منم
دارم شبانه روز و مناجات می کنم
بر حال و روز خویش مباهات می کنم
این چند ساله زار شدم،در به در شدم
کنج قفس فتادم و بی بال و پر شدم
دور از وطن اسیر شدم،خون جگر شدم
معصومه را ندیدم و دلتنگ تر شدم
یاد مدینه و پدر و مادرم بخیر
یاد پدر صدا زدن دخترم بخیر
اینجا نمی رسد به کسی ناله های من
از ردّ پا پُر است،بهشت عبای من
مثل جنین در شکم است،انحنای من
زیر فشار خرد شده دست و پای من
تنها دعای من شده خلّصنی یا اله
مردن دوای من شده،خلصنی یا اله
چندیست از خدا طلب مرگ دارم و
خون جگر ز حنجره بالا میارم و
در زیر تازیانه یک نابکارم و
سر را میان زانوی خود می فشارم و
فریاد می زنم نفسم بند آمده
باشد بزن،ولی به کسی ناسزا مده
در زیر این شکنجه و این حلقه قیود
کاری که باب میل دلم بود،سجده بود
اما میان زمزمه ها سندی یهود
می کرد صورت من دلخسته را کبود
ای وای از ضمختی انگشتهای او
شد پاره گونه های من از مشتهای او
سندی مرا به ورطه تحقیر می کشد
جسم مرا به حلقه زنجیر می کشد
با ترکه ای که هیبت شمشیر می کشد
آنقدر می زند که سرم تیر می کشد
این چند روزه درد سرم بیشتر شده
قوس کمانی کمرم بیشتر شده
 

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

سـلام خـدا و سـلام پیمبر
سلام امامان به موسی‌بن‌جعفر
شهنشـاه مـلک وسیــع الهــی
که امرش بـود حکم خلاق داور
ولـی خـدا، هفتمین حجت حـق
دُر نـاب شش یم، یـم پنج گوهر
بـه جن و بشر تربتش کعبـۀ دل
به ارض و سما طلعتش نورگستر
فـروغ رخـش تــا ابــد عالم‌آرا
کلام خوشش همچنان روح‌پرور
خداوند خلـق و خداونـد خصلت
خداونـد خـوی و خداونـد منظر
به پایش فشاندند لاهوتیان جان
به خاکش نهـادند قدوسیان سر
ملایک گشودنـد از چـار جانب
بـه خـاک قدم‌هـای زوار او پر
ببر عرض حاجت سوی کاظمینش
بگیــر از در او مــراد مکــرر
اگـر امــر می‌کـرد ذات الهـی
چو جدش علی در گرفتی ز خیبر
و یا آن که می‌کرد مه را دو قسمت
به انگشت سبابه همچون پیمبر
که اعجـاز او بـود اعجـاز احمد
که بازوی او بـود بـازوی حیدر
عنایـات او بر ملک بـود هادی
اشـارات او بـر فلک بـود رهبر
 خداوند را گشته زائر هر آن کو
 شــود زائــر آن بتـول مطهـر
 کلامش بشـر را چـراغ هدایت
 مقامش ملک را بود فـوق باور
 تو او را بـه تاریکـی حبس دیـدی
 دمی بـاز کـن چشم دل را و بنگر
 که مـاه است پروانـۀ شمـع رویش
 که مهر است در بحر نورش شناور
 به حبس عدو پیکـرش آب گـردید
 امامی که جان بود مهرش به پیکر
 سرشکش به هجران معصومه جاری
 خیـال رضـا را گرفتـه اسـت در بر
 به غیـر از خـدا کس ندیـد و نداند
 که بر او چه آمـد ز خصـم ستمگر
 کبــودی انــدامـش از تـازیانــه
 بــود ارث عمــه بــود ارث مـادر
 امامـی کـه یـار همـه خلق بودی
 غریبانـه جـان داد بی‌یـار و یـاور
 خدایا! که دیـده است زیر شکنجه
 همـای ولایـت زنـد در قفس پر؟
 بنـالیــد یــاران! بــرای امــامـی
 که تابــوت او بـود یـک تختۀ در
 بنـالیــد بـــر آن امــام غریبــی
 کـه زهـر جفـا در دلش ریخت آذر
 در آن حبس تاریک دربسته هر شب
 ملاقاتی‌اش بـود زهرای اطهر
 سزد از شـرار غمش خلق، «میثم!»
 بسوزنـد چـون شمع؛ از پای تا سر
********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 ای بـاب مـراد خلق عالم     سر تا به قدم رسول‌اکرم
  هفتم ولـی خدای منـان!        مهر تو روان دین و ایمان
  قرص قمرِ امام صادق            نور بصرِ امام صادق
 گفتـار تو چون کلام قرآن          در هـر نفست پیام قرآن
 صحـن تو تمـام آسمان‌ها         دوران امـامتت زمـان‌هـا
 چشم همـه بـر عنـایت تو         سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو
 تو بـاب مـراد عالـم استی        تـو کعبـۀ روح آدم استی
 تو دسـت عنـایت خـدایی         از خلق جهان گره‌گشایی
 ای روح، کبوتـر حــریمت          عالم همه بر در حـریمت
 موسایی و عالم است طورت     گردیده کلیم، غرق نورت
 دل‌های شکسته کاظمینت       خواندنـد امـام، عالمینت
 از دسـت تـو کار حیدر آید          ز انگشت تو فتح خیبر آید
 در حبسی و خلق، پای‌بستت    سررشتۀ آسمان به دستت
 معـراج تـو بود قعر زندان           خلوتگـه ذات حی منان
 پیشانی خود نهاده بر خاک        بگذاشته پا به فرق افلاک
 گردیـده نمـاز، سرفرازت          آورده نـماز بـــر نمـازت
 زندان شده محفل وصالت      آغوش خـدای ذوالجلالت
 زنجیـر، سلام بر تو می‌داد        از دوست پیام بر تو می‌داد
  ای گل ز تو آبـرو گـرفته      محبوبِ به حبس خو گرفته!
 زندان تو لطف کامل ماست       اشک تو چراغ محفل ماست
 اینجا که فراق نیست در بین      بر توست مقام قاب قوسین
 اینجا که تجلی خدایی‌ست      تاریکی حبس، روشنایی‌ست
 افسوس که حرمتت شکستند     بازوی تو را به حبس بستند
 در شأن تو شاخه‌های گل بود     کی شأن تو حلقه‌های غل بود؟
 زجرت به هـزار قهـر دادند         در زیر شکنجه زهر دادند
 زندانــی عتــرت پیمبــر           افسوس که لحظه‌های آخر
 دل شیفتـۀ مدینـه‌ات بـود         زنجیر به روی سینه‌ات بود
 پیوستـه سـلام بی‌نیـازت         بر لحظۀ آخـرین نمـازت
 با آن همه دختـر و پسرها         رفتی ز جهان غریب و تنها
 معصومه کجاست تا که آید        زنجیـر ز گـردنت گشاید؟
 با آن که به حبس می‌زدی پر      تابوت تو گشته تختـۀ در
 مردم که جنازۀ تـو دیدند           فریاد ز سـوز دل کشیدند
 تابوت تو را به شهر غربت         بردنـد ولـی به اوج عزت
 بعد از ضرباتِ حلقـۀ غل           تابوت تو گشت غرق در گل
 دیگـر نزدنـد تیــر کینت      کی سنگ زدند بر جبینت؟
 دیگر نبرید کس سرت را           دیگـر نزدنــد دختـرت را
 تا از جگرش شراره خیزد          «میثم» به غم تو اشک ریزد
 ********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

فاطمه! ای دختر پاک پیمبر
 بر در، زندان هـارون، گل بیاور!
 از پی آزادی موسی‌بن‌جعفر
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
********
 یوسف زنـدانی‌ات گردیـده آزاده
 نور عینت کشتـه در حبس بغداد
 بی‌کس و تنها و مظلومانه جان داد
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ****
 مانــده آثـار شکنجـه بـر تن او
 مانده زخـم سلسلـه بر گردن او
 خون دل بودی روان بر دامن او
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ********
اجر و پاداش رسالت این چنین بود
 سلسله بـر گردن مولای دین بود
 این همان میراث زین‌العابدین بود
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ****
 آسمان! زین غصه خاک غم به سر کن
 حضرت معصومه! رخت غم به بر کن
 دخـت زهـرا! گریـه بـر حال پدر کن
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ****
 خنده بادا تا صف محشـر حرامم
 بلکه اشک از دیدگان ریزد مدامم
 تختـۀ در گشتـه تابـوت امـامم
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ****
 خیزم و سوی خراسـان ره بپویم
 دامن خود را ز اشک غم بشویم
 تسلیت بـر ضـامن آهـو بگویم
 وامصیبت وامصیبت وامصیبت
 ********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

من که شد زندان هارون قتلگاهم
بی‌گناهـی نزد هارون شد گناهم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
رو به روی خاک زندان می‌گذارم
یا رضا می‌گویم و جان می‌سپارم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
بارالهـا ایـن قـفس روزن ندارد
تا نسیمم بویی از معصومه آرد

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون

برق هجران قطره قطره کرده آبم
لحظه لحظه می‌دهد قاتل جوابم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
اشک غم در دیده و سوزم به سینه
پـر زنــد مــرغ دلـم سوی مدینه

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
قاتلم آید به دیدارم شبانه
می‌زند بر پیکر من تازیانه

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
شسته زنجیر من از اشک دو دیده
لحظه‌های آخـر عمـرم رسیده

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
 ********
شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

نعره زد عشق : که مردان خدا را کشتند
اهل آیین وفا، اشک و دعا را کشتند
عقل نالید: که در دشت فرورفته به جهل
حکمت‌آموز طریق شهدا را کشتند
ظاهر و غائب و باطن، همه دم شاهد اوست
سبب عشق خدا، در دل ما را، کشتند
سالکان ! راه طریقت به حقیقت بسته است
ازلی مرشد حق، شاه وَلا را کشتند
عده ای پیر و گوساله، پی دولت خویش
صاحب حجت حق، قدر و قضا را کشتند.
***
خطر جهل فقط در دل پستوها نیست
اهل منبر، پسر شیر خدا را کشتند
هر که امروز به دنبال سوالی، که چرا؟
حجت محکمه‌ی کرب و بلا را کشتند؟!
لحیه داران پی تسبیح و دعا، طوف حرم
ترجمانِ شرف و حُجب و حیا را کشتند
نه فقط دولت حق را به خطر افکندند!
آیت و آینه‌ی صلح و صفا را کشتند
***
بی‌شرف مردم آلوده به ثروت، هر بار
روی منبر ،پی هم آل عبا را کشتند
**
سیدعلی اصغرموسوی

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 حال و روزش عذاب زندان بود
کاظمین از غمش پریشان بود
پیکرش ناتوان و بی جان بود
بند بر دست و پای عرفان بود
ورد لب آیه های قرآن بود
روضه اش نغمه ی غریبان بود
اثر زهر کینه پیدا شد
جگری پاره داغ زهرا شد
حکم آزادیَّش که امضاء شد
درب زندان بی کسی وا شد
تخته تابوت جسم مولا شد
دیده شد ابر و وقت باران بود
 روی لب لا اله الّا الله
شال مشکی به دور گردن شاه
هفتمین رهبر و چراغ راه
می رود سوی حق ُّو ذکرم آه
شد عزادار رأفت درگاه
لحظه ی دوری از عزیزان بود
این طرف ثامن الحجج محزون
آن طرف تر کریمه ای دلخون
چشم عرش از غم حرم هامون
طعنه می زد ستمگری مفتون
رافذی شد امیر فاطمیُّون
روضه ها مثل شام ویران بود
دست و پا مثل شام در زنجیر
دختری فاطمی شده دلگیر
پنج بار آه و ناله و تکبیر
هفت پوشش برای جسمی پیر
در کفنهاست بی کفن تصویر
ساعت سخت و تلخ هجران بود
 غربت کاظمین جای خودش
اشک هر روضه ای برای خودش
کفنی بود و بچِّه های خودش
پا نشد نیزه .... بود پای خودش
جای ناموس در لِوای خودش
نه  روی ناقه های عریان بود
ناقه بود و عذاب بود و حرم
ناله های رباب بود و حرم
سر روی نیزه قاب بود و حرم
راویِّ انقلاب بود وحرم
آشیان ِ خراب بود و حرم
زیر چتر سر شهیدان بود
کاظمین از حسین ما می گفت
از غم دشت کربلا می گفت
از سری روی نیزه ها می گفت
از تنی زیر دست و پا می گفت
نینوایی به هر نوا می گفت
شاه لب تشنه العجل خوان بود
 شاعر: حسين ايماني

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

زهری که هدیه داده به جانت شراره را
آورده با خودش به خدا راه چاره را
با شعله اش زبانه کشید و شنید آه
معلوم کرده راز دل پاره پاره را
حکم رهائیَّت شده امضاء بگو رضا
مژده دهد به شهر وصالی دوباره را
این پیکر نحیف و تن لاغرت شده
سنگین به خاطر غل و بند و نظاره را
خیره به کربلا و غروبی عجیب کرد
دیدم به نی درخشش هجده ستاره را
باب الحوائجیُّ و شنیدم به روضه ات
من ناله های تشنگیِّ شیرخواره را
یک یا حسین گفتم و در شهر کاظمین
دیدم تلذیِّ گل در گاهواره را
از روی دستهای پدر تا فراز تیغ
لبخند تشنگیُّ و زبان اشاره را
تلخیِّ خنده ی علیُّ و غصِّه ی حسین
اشک رباب و صاحب هر گوشواره را
هر روضه نینواییُّ و هر صحنه کربلاست
تا یار ما بیاید و درمان وچاره را.
با خود بیاورد که دعای فرج کند
خاموش عاقبت به قصاص این شراره را
شاعر: حسين ايماني

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش
آن قدر حال ندارد كه نيفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسه بد مي چسبد
آن چناني كه محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازي داشت
زن بدكاره به يك باره عوض شد سخنش
آه مانند گليمي چقدر پا خورده
بي سبب نيست اگر پاره شده پيرهنش
از كليم اللهي حضرت ما كم نشود
گر چه هر دفعه بيايد بزند بر دهنش
به رگ غيرت اين مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه كه خواهي بزني اش، بزنش
بستنش نيز برايش به خدا فايده داشت
مدد سلسله ها بود نمي ريختنش
با چنين وضع كفن كردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت كفنش

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 هر قدر پير ميشوي و موسپيدتر
وا ميشود به روي تو زخمي جديدتر
در سجده ديد هركه تورا،جز عبا نديد
هر روز ميشوي ز چه رو ناپديدتر؟
جدّت به بوريا و تو در هفت پارچه !
انصاف دِه كدام شما شد شهيدتر؟
يك لنگه در براي تو تابوت ميشود
قحطي رسيده يا كه رسوم جديدتر
دريا به روي تخته شكسته چه ميكند؟
از تو بعيد نيست از اينهم بعيدتر
زانوي تو دوتا شده يا عيبِ چشم ماست؟
كوته شده است تخته و يا تو رشيدتر

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم
مجلس ذكر ِ مرا بد دهني ريخت به هم
رويِ اين ساقِ ترك خورده بلندم كردند
استخوانم پس ِ هر پا شدني ريخت به هم
كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظري كرده ام و قلب زني ريخت به هم
ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخني ريخت به هم
لعنتي بس كه از اين موي سرم ميگيرد
زلف آشفته به هر آمدني ريخت به هم
كار تشييع مرا لنگه دري عهده گرفت
از غم من دلِ هر سينه زني ريخت به هم
علي اكبر لطيفيان
 

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 شميم زلف تورا بادها كجا بردند
مقام قدِّ تورا خاكها چرا بردند
چگونه باب حوائج نخوانمت اي پير
كه حمله بر تو چنان باب،حلقه ها بردند
درختها به مقام تو غبطه ها خوردند
كه دست را ز دلِ خاك بر دعا بردند
تو پيري و به خدا صحبت از جنين كردي
تورا به هفت سيه چال،بيصدا بردند
تورا ز دور لباسي تهي ز پيكر ديد
ز بس كه جوهره ي پيكر تورا بردند
ز ربناي تو آوازها الهي شد
ز يك نماز تو رقّاصه را كجا بردند!
تو آن گلي كه چو از ساقه ات شكسته شدي
ميان راه ، تورا همرهِ صبا بردند
به روي تخته چه ميكرد آفتاب خدا؟
كسي كه عطر تنش را فرشته ها بردند
ز احترام نكردند بر تن تو كفن
پي صواب كفنها جداجدا بردند
چه رتبه ايست در اين تشنگي كه معصومين
به گاهِ مرگ،رهي سوي كربلا بردند

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هر كجا مرغ اسيرى است ، ز خود شاد كنيد
تا نمرده است ، ز كنج قفس آزاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس ، طاير بشكسته
پرى ياد از مردن زندانى بغداد كنيد
چون به زندان ، به ملاقاتى محبوس
رويد از عزيز دل زهرا و على ياد كنيد
كُند و زنجير گشایيد، ز پايش دم مرگ
زين ستمكارى هارون ، همه فرياد كنيد
چار حمّال ، اگر نعش غريبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنيد
تا دم مرگ ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد كنيد
پسرش نيست ، كه تا گريه كند بر پدرش
پس شما گريه بر آن كشته ی بيداد كنيد
نگذاريد كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كنيد
 خوشدل از ماتم آن باب حوائج گوید
تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  4:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها