0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

زندان رواق روشنی شد غرق نورت
دیوارها نمناک از شرم حضورت
دهلیزها مستند هنگام عبورت
زنجیر تسبیحی به دستان صبورت
این بندها در بند زلف دلپذیرت
موسای دربندی و هارون ها اسیرت
یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد
جان جهان است او غم کنعان ندارد
سیمرغ عاشق فکر آب و نان ندارد
زندان توان بستن مردان ندارد
عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان
تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا خیره در پهنای صبرت
هفت آسمان یک برکه در دریای صبرت
ای هفت شهر عشق در معنای صبرت
زانو زدند ایوب ها در پای صبرت
آقا! به این حجم بلا عادت ندارم
باید بگویم شاعرم، طاقت ندارم
سنگینی شلاق و آن بازو!... خدایا
زنجیر بر آن قامت دلجو!... خدایا
چنگال زندانبان و آن گیسو! ... خدایا
خون و شکست طاق آن ابرو!... خدایا
هر چند در دستان او جام بلا بود
از تشنگی یکریز یاد کربلا بود
معصومه دلتنگ است چشمانش به راه است
فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است
بر صورتش اما چرا ردی سیاه است
پایان این قصه گمانم اشتباه است
یوسف می‌آید روی تابوت است اما
از اشک یاران دجله مبهوت است اما
موسای ما از طور سینا بی عصا رفت
تخت سلیمان باز با باد صبا رفت
این نوح روی موجی از اشک و دعا رفت
تا پر کشید اول دلش پیش رضا رفت
بی او اگر چه عشق مشکی پوش می‌شد
نور خدا بود او مگر خاموش می‌شد
در بند بود و عالمی دربند اویند
سادات جمله نوری از پیوند اویند
شه زادگان این جا همه فرزند اویند
هر گوشه فرزندان دانشمند اویند
وا می‌کند بر روی ما بن بست‌ها را
باب الحوائج شد بگیرد دست‌ها را
شاعر:قاسم صرافان

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

در شبي باراني، با دل سوزانم،ديده ي گريانم
پله پله به ملاقات خدا مي رفتم
 پله ها برعکس است جاي آنکه برود رو به در عرش خدا
 در سراشيبي بود واي برمن چه سيه چالي بود
 بين اين چاه جفا يوسفي گرم دعا، چه ضعيف است صدا
 گوش من تيز شده
 -لا معبودَ سِواک
لا معبودَ سِواک
لا معبودَ سِواک
 حلقه هاي زنجير؛ مثل يک تسبيح است؛ ذکر: سبحان الله
 چه غريب است اين مرد
 لب او گرم نيايش باشد با دعا و قرآن؛ وقف او لحظه ي سوزش باشد
 -سوزش زخمانش- . همه جايش زخم است
 بين زنجير ستم مي لرزيد بين آن ظلمت محض، مثل خورشيد فقط مي تابيد
 آسمان را مَثَل سقف سياهي مي ديد
 دل او پر تب بود؛ صبح و ظهر و سحر و عصر برايش شب بود
 و کمي هم شده مثل عمه...عاشق زينب بود
 بي حبيب و خسته، نافله بنشسته، ساق او بشکسته
 چه غريب است اين مرد
 جاي آنکه برسد يک نفر ياري او، بهر غمخواري او، به پرستاري او...
 زن رقاصه سراغش آمد
 شهوت از دامن او مي باريد، بي حيا مي رقصيد، دور آقاي جهان مي چرخيد
 ذکر مي گفت آقا:....واي از روز جزا........
 زن رقاصه تکاني خورد و به همان شکل که او مي چرخيد......
 ناگهان حاجي شد و امامش کعبه.
 آنکه با نيت عصيان آمد، مثل شيطان آمد، به دلش پرتو ايمان آمد ...
 يک زن مومنه شد.نادم و گريان رفت.
 چه غريب است اين مرد
 يک يهودي شده زندانبانش و بلاي جانش
 آن زماني که به زندان آمد، چار شانه، مثل يک مرد دلير؛ ولي افسوس!!!!شده خسته و پير
 بين زنجير اسير و از اين زندگي سخت شده آقا سير
 گل اميد دلم پرپر شد، نفس آخر شد، زائرش مادر شد... سر او را به روي دامن برد ...
 و نوازش مي کرد چشمهايش را بست...و دل عشق شکست
 و دل عشق شکست
 و دل عشق شکست
 چه غريب است اين مرد
 روز بعدش در زندان وا شد، عالمي غوغا شد، چشمها دريا شد
 روي تخته پاره جسدي پيدا شد
 يک نفر داد زنان لا اله...
 ديگري دادي زد : مگر اين مرد مسلمان بوده؟ آري او بوده امام، ليکن او رهبر هر رافضي است و به اين نام صدايش کردند و به روي پل بغداد رهايش کردند
 چه غريب است اين مرد
 سينه ها زار و غمين، ديده ها شد گريان، بدن ذريه ي فاطمه بر روي زمين، آفتاب سوزان
 چه کفنها که براي بدنش آوردند تن او پوشاندند
 و رضا آمد و بر جسم پدر خواند نماز...
 دلتان رفته کجا؟؟؟؟؟؟ کرببلا؟؟؟؟؟
 واي از روز حسين.....لا يوم کيومکْ، يا اباعبدالله.......
********
شاعر: رضا تاجيک

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

روزه دار نورم و از اين جهان سيرم       همنواي ذکر حق شد بند زنجيرم
تازيانه   بهر افطار   شده رزق اين تن زار
وامصيبت وامصيبت
****
سِندي شاحک کند  بي احتراميها        مي زند سيلي به پيش ديده ي زهرا
يک شب او به    جانم افتاد     زد و تا از نفس افتاد
وا مصيبت وامصيبت
****
طي شده عمرم به پشت اين در بسته      چون پرنده مانده ام با بال بشکسته
بي قرارم     غصه دارم     سر ز سجده بر ندارم
وا مصيبت وامصيبت
********
شاعر: رضا تاجيک 
منبع: بي پلاك

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه
کاش می‌کرد اجـل گوشه ی زندان، یادم
طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟
من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند
بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم
سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم
دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری
گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم
منـم آن لالـه ی پرپــر شـده ی دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهـم زخـم تن خسته ی مـن گریه بوَد
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
شتاعر:غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  6:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)


از تازیانه مانده بر رویت نشانی
روحت جراحت دیده از زخم زبانی
زنجیرهای پیر این گردن گواه است
شاید فقط امروز را زنده بمانی
با این تن سنگین نمی دانم چگونه
داری بلای شیعیان را می كشانی؟
محروم از یك روزنه نوری به زندان
گرچه تو خورشید همه کون و مکانی
پهلوی تو با ضرب پایی آشنا شد
چون خواستی شب ها مناجاتی بخوانی
از این شكنجه سخت تر بهر پسر نیست
اسمی برند از مادرش با بد دهانی
چشم انتظار دیدن روی رضایی
در این سیه چاله... بمیرم ، نیمه جانی
شكر خدا در شهر غربت هم كه هستی
تو باز داری در غریبی دوستانی
شكر خدا كه بعد مرگ تو كسی هست
نگذارد عریان بر زمین دیگر بمانی
اما خدا داند كه زیر نعل اسبان
دیده چه جسمی! زینب قامت كمانی
شاعر:رضا رسول زاده

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

باب الحوائج هستی و عالم گدایتان
امّید نا امیدها نوشته خدایتان
ای ملجاء همیشگی بی پناه ها
ای مستجاب لحظه به لحظه  دعایتان
میگفت مادرم که دخیل های بسته اش
وا شد به روضه ها و به این سفره هایتان!
آقا به کاظمین تو گر ره نداده اند
پرواز کرده دل به کنار رضایتان
بدکاره ای رسیده به آزارتان ولی
در سجده ات فتاد و شده مبتلایتان
گویا اسیر جذبه ی روحانی ات شدند
جمع ِ محافظان ِ به زندان سرایتان
ای آسمان نشین و امام فرشته ها
مقتل چرا نوشته سیاهچال جایتان؟
اصلا مگر سیاهچال برای شما کم است ؟
زنجیر و قل زدند چرا دست و پایتان؟
در زیر تازیانه ی این بی حیاترین
تقطیع میشود نفس و ناله هایتان
با این قواره های کفن بهر تو دلم
رفته کنار بی کفن کربلایتان
***یاسر مسافر***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

زندان به حال زار موسی گریه می کرد
زنجیر و غل بر دست آقا گریه می کرد
وقتی عزیز فاطمه تشییع می شد
پای جنازه داشت زهرا گریه می کرد
سلطان رأفت زد گریبان چاک از غم
افلاک بر احوال آقا گریه می کرد
آرایه های بی کسیهای کریمه
تکمیل شد از هجر بابا گریه می کرد
می گفت شهری با کنایه خارجی رفت
زینب به یاد شام آنجا گریه می کرد
جسم کفن پوش امیر عشق بر دست
ارباب بی غسل و کفنها گریه می کرد
هر کس که آمد بر حریمش تسلیت گفت
معصومه یاد قامتی تا   گریه می کرد
در کاظمین شور حسینی بود بر پا
صاحب زمان آمد تماشا گریه می کرد
باب الحوائج شد که ما حاجت بخواهیم
او از فراق دلبر ما گریه می کرد
***حسین ایمانی***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب
وی هم صدای قاری گودال، ای غریب
قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب
زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست
ای جسم تو چو  جَدّ تو پامال، ای غریب
ای تازیانه خوردن تو مثل عمّه ات
افتاده ای به طُعمه ی دجال، ای غریب
با آن زبانِ روزه و لبهای تشنه لب
افطار کرده ای به چه منوال؟ ای غریب
از بس که سینه ات نفسی پاره پاره داشت
دیگر رمق نداشت به دنبال، ای غریب
معصومه ات اگر پی جسم تو میدوید
خصمش نبرد معجر و خلخال، ای غریب
روی عبای خاکی تو جای پای کیست؟
ای سرو ِقامتت شده چون دال، ای غریب
***مهدی میری***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم می ریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم می ریزد
روی شلاق به من وا شده و می خندد
آب مجروح ز زخم دهنم می ریزد
چارده سال شد از شهر مدینه دورم
آهم از غربت و آل حسنم می ریزد
چوب با پای شکسته سر دعوا دارد
سنگ، زیر قدم پا شدنم می ریزد
هر یک از هفت کفن پشت سر تشییعم
لاله برکشته ی دور از وطنم می ریزد
***روح الله عیوضی***
شاعر:روح الله عیوضی

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور چه می کنی؟
ای روزگار  تیره به هم داده ای جهان
مبهوت مانده ایم   که دیگر  چه می کنی !؟
زنجیر روسیاه چرا حلقه می شدی
هان ای قفس به دور کبوتر چه می کنی؟
ای صاحب سریر امان دادن بهشت
بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟
حالا سرت به دامن مادر رسیده است
یاس کبود باغ پیمبر چه می کنی ؟
گودال قتلگاه چرا اینچنین شده
هان ای سکینه با تن بی سر  چه می کنی؟
***رضا محمدی***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت
بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت
مثل گودال دچار کمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت
زحمت چکمه ی سنگین کسی را نکشید
یعنی پامال نشد تا نفس آخر داشت
لطف زنجیر همین بود که عریان نشود
هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت
دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد
دختری داشت ولی دختر او معجر داشت
یک نفر کشته شد و هفت کفن آوردند
پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت
السلام ای بدن بی کفن کربلا
سوره ی یوسف بی پیرهن کربلا
***علی اکبر لطیفیان***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت
زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش
آه مانند گلیمی چقدر پا خورده
بی سبب نیست اگر پاره شده پیرهنش
از کلیم اللهی حضرت ما کم نشود
گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش
به رگ غیرت این مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش
بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
مدد سلسله ها بود نمی ریختنش
با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت کفنش
***علی اکبر لطیفیان***

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 بر سر تخته پاره دریا رفت
ناله از تخت سینه بالا رفت
چهار حمّال و آفتابِ فلک
چه بساطیست اینکه با ما رفت
جبرئیل از فلک اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا که آقا رفت
شجر طور ساقه اش بشکست
یا که بشکسته ساق،موسا رفت
یک تن و اینهمه کفن چه کند؟
ناله از بوریا به بالا رفت
محمد سهرابی

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

طایــر توحیــد فتــاد از نفس
مشت پری مانده از او در قفس

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
زندانــی فاطمـه آزاد شد
قتلگهش زندان بغداد شد

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
وای من و وای من و وای من
سلسله بـر گـردن مولای من؟

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا

یوسف فاطمه پس از سال‌ها
کشته شده بیـنِ سیه‌چال‌ها

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
چیده شد از شاخـه، گلِ امامت
حضرت معصومه سرت سلامت

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
زخـم وی از حلقــۀ زنجیرهاست
زخم حسین از دم شمشیرهاست

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا

کشته شده دو یوسفِ بی‌گناه
یکی به زندان و یکی قعرِ چاه

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
پیکر او در غل و زنجیرها
پیکر جدش هـدف تیرها

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
 ********
شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان
نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها
که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش
چه می شود که قاتلش زفاطمه حیا کند
فتاده در ملالها، به عشق شور و حال ها
در آن سیاه چالها، خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا
بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟
بخاک بی کس سرش،کسی نبود در برش
کجاست تا که دخترش، اقامه عزا کند
اثر نمانده از تنش، دلا برو به دیدنش
بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند
به هر دلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش
عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند
شاعر:غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396  3:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها