0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

زندان گرفته / حتی صدای مرد زندان‌بان گرفته
حتی زنی بد / از ساحتش بوی خوش ایمان گرفته
زنجیر و پابند / از استخوان‌هایش توان و جان گرفته
مثل مدینه / مولای ما انگشت بر دندان گرفته
هر تازیانه / با کینه از پهلوی او تاوان گرفته
از سفره‌ی او / دشمن سه روزی هست آب و نان گرفته
اما به‌جایش / هر نیمه‌شب روی سرش قرآن گرفته
ذهنم دوباره / حال و هوای روضه‌ای عطشان گرفته
آتش کشیدند / آتش بمیرم معجر و دامان گرفته
شام غریبان / گوشه به گوشه بارش باران گرفته
رقّاص شامی / آسایش از یک کاروان مهمان گرفته
عمامه‌ای را / خاکستری پر شعله و‌ سوزان گرفته
نی غرق نور است / انگار خولی نیزه‌ای تابان گرفته
بابا کجایی؟؟ / با نام بابا یک سه ساله جان گرفته

شاعر : مجید لشگری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

صدای تق‌تق زنجیر و پیرمردی که
میان محبس اهریمنان گرفتار است
اگر چه بسته به غل پا و گردنش دشمن
ولی هنوز هم او حجتی ز دادار است
***
برای روح بلندش قفس که مانع نیست
تمام ارض و سماوات تحت قدرت اوست
تمـام شهر نه ، بلکه تمــام دنیـا هم
رهین دست عطا بخش پر کرامت اوست
***
میان بند هم او باب حاجت است،آری
بیـا بخـواه از او هر چه در نظـر داری
اگر گره به دلت خورده یا به زندگی‌ات
چه بهتر آنکه به سوی گره گشا آری
***
کلیم و خضر و مسیح آمده به سائلی‌‌اش
بیا ببین که در خانه‌اش چه غوغایی است
محل آمـد و رفت ملائـکه شـده است
در استلام حجر دیدنش تماشایی است
***
تحیّــری است برایش ســرودن و خواندن
چه گویم از غم او تــا شــراره پـا نشود
چه گویم از سر و دستی که سخت مجروح است
فقط همین؛ که ز ساقش قدم دو تا نشود!
***
قلم رسایی خود را زمین نهاده و بعد
زبــان الکن شــاعر به لکنت افتــاده
برای شیعه چه غم بیش ازاین،که خود بیند
تن امـــام روی تخته پــاره افتاده
***
چه محنتی است از این بیشتر که خورشیدی
به روی دوش دو شب پرّه می‌شود تشییع
به سوی خاک می رود، ولی پس از آن
به سوی اوج سمــاوات می شود ترفیع

شاعر : مصطفی هاشمی نسب

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اى هفتمين نورولايت
ميسوزم ازسوزونوايت
عالم فداى گريه هايت
آسمان و زمين درپناه تو آقا
خون شده قلبم ازسوزوآه توآقا
كنج زندان شده قتلگاه تو آقا
پيش چشمان مادرت
شداهانت به محضرت
لعنت حق به آنكه زد
تازيانه به پيكرت

مددمدد،مظلوم عالمين
مددمدد،خورشيدكاظمين
****
بغض غريبى در گلویت
اى واى ازآندم كه عدويت
ازكينه زد سيلى به رويت
عمر پاک تودراوج غربت به سرشد
زهركين خوردى و پیکرت شعله ورشد
مهدى فاطمه ازغمت خون جگر شد
راه حق رانشان دهى
حاجت اين وآن دهى
همچو جدغريب خود
بالب تشنه جان دهى

مددمدد،مظلوم عالمين
مددمدد،خورشيدكاظمين
****
زنجیر غم بر دست و پایت
همدم نداری جز خدایت
سوزد دل غم هم برایت
قلب پر خون تو غرق شور و نوا شد
گریه هایت همه نذر کرببلا شد
قاتل جان تو روضه ی کوچه ها شد
لحظه ی آخرت نبود
در کنار تو دخترت
روی یک تخته می‌برند
جسم بی جان و اطهرت

مددمدد،مظلوم عالمين
مددمدد،خورشيدكاظمين
****

گرچه به زندان دشمن تو
کرده جسارت بر تن تو
غارت نشد پیراهن تو
وای از آن پیکر زخمی و پاره پاره
وای از آن مقتل و آن تن پر شراره
دست و پا می‌زد و مادرش در نظاره
پیش چشمان خواهرش
بر سر نیزه شد سرش
در به در شد پس از حسین
خواهر زار و مضطرش

حسین،حسین ارباب سر جدا
حسین،حسین ای شاه کربلا
********

شاعر : بهمن عظیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

تا که نگه به حال پریشانی ام کنی
یا که نظر به گریه ی کنعانی ام کنی
پرواز میکنم طرف کاظمین تو
تنها به این بهانه که زندانی ام کنی
پرپر شدی و آمده ام پرپرت شوم
این دفعه آمدم که تو قربانی ام کنی
شرمنده ام ز روی تو,بی پرده واضح است
امشب اگر نظر تو به پیشانی ام کنی
دریا شدم فقط به همین شوق بی کران
تا بی عصا بیایی و طوفانی ام کنی
تا نوکر رضای تو و دخترت شوم
در فکرتان نشست که ایرانی ام کنی
آقا کویر خشک ثواب است عمر من
من گریه میکنم که تو بارانی ام کنی
 موسای عیسوی دم این خانواده ای
نا برده رنج گنج به بغداد داده ای
 من بوسه میزنم به دو دست کریم تو
پرواز کرده ام که شوم یاکریم تو
*پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت*
یعنی که هستم از رفقای قدیم تو
دنیا تویی بهشت تویی عاقبت تویی
پس عالمین هست همیشه مقیم تو
من جای ردّ پای شما پا گذاشتم
من میروم ز پیچ و خم مستقیم تو
*باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است*
باز این چه ماتم است که گشته سهیم تو
این ها به جای آب به تو زهر می دهند
رحمی نمیکنند به حال وخیم تو
این ها ز پاره ی جگرت حرف می زنند
این ها چقدر پشت سرت حرف می زنند
از ضربه ی لگد کمرت درد می کند
خوردی زمین و حال,سرت درد می کند
لرزش نشسته است به دست دعای تو
آقا تمام بال و پرت درد می کند
بر چشم خیستان ته این چاه لعنتی
تا نور می خورد بصرت درد می کند
دستان بسته ات سپر تازیانه شد
جسمت,تنت,سرت,سپرت درد می کند
هر چه که شد ولی به تنت نیزه ای نخورد
پیراهن تو را که کسی با خودش نبرد
هرچه که شد ولی سرت از تن جدا نشد
هرچه که شد ولی کفنت بوریا نشد
با ضربه ی لگد بدنت پشت و رو نشد
همراه نیزه ها که سرت جا به جا نشد
سر نیزه ای به سقف دهان تو جا نشد
جسم شما سه روز به جایی رها نشد
جسمت به زیر آفتابی نرفته است
ناموس تان به بزم شرابی نرفته است

شاعر : یاسین قاسمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

تافرض شود در شب زندان چه کشیدی
تبدیل شده موی سیاهی به سفیدی
دنیا شده زندان بلا تاکه بفهمم
من حال تورا گرچه توماضی بعیدی
ازنور وجود تو واز طرز کلامت
هرروز زدر آمده مامور جدیدی
ازغصه بمیریم چه شبها که پیاپی
درخواب ،" رضا" دیدی واز خواب پریدی
عمرت سپری گشت دراین غصه که آخر
معصومه ی خود را به خدا سیر ندیدی
موسی شده زندانی و دنیا شده برعکس
هارون ضعیفی شده هارون رشیدی

شاعر : مهدی رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

کاش از او خبری را به پسر می بردند
که برای پدرش خون جگرمی بردند
همه از غصه زندان بلا بی خبرند
لااقل کاش به معصومه خبر می بردند
کاشکی عطر سلام سحر دختر را
بانسیم سحری سوی پدر می بردند
پیرمردی که خدارا به نظر می آورد
سجده برخاک درش اهل نظر می بردند
گریه اش بوی مناجات علی را می داد
فیض از گریه او شام و سحرمی بردند
آسمانهاوزمین چشمه و ابر و دریا
روزی خویش از این دیده ترمی بردند
ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد
بازهم حمله به او داس وتبر می بردند
بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم
حمله ای را سوی پهلو وکمر می بردند
تامناجات سحرگاهی او قطع شود
با زن فاحشه ای حوصله سر می بردند
بازشد چون درزندان همه باهم دیدند
از کبوتردوسه تا تکه پر می بردند
آنقدر روضه در خواند که بعداز مرگش
بدنش را بروی تخته در می بردند

شاعر : مهدی نظری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هرچند پر از لإله شد از خون چمن تو
شد رنگ بنفشه ز جفا ياسمن تو
صد شكر كه در معركه زير سم مركب
غارت نشد انگشتري و پيرهن تو

شاعر : یاسر رحمانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هرچند خزان كرد عدو برگ و برت را
چون شام سيه كرد به زندان سحرت را
با اينهمه صد شكر كه در لحظه آخر
لب تشنه و از پشت نبُرّيد سرت را

شاعر : یاسر رحمانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

مرغی بریده پر که بال سفر ندارد
در سینه اش به غیر از خون جگر ندارد
دارد هوای رفتن، رفتن بسوی خانه
امّا به روی بالَش، افسوس پر ندارد
نخلی که برگ هایش روی زمین بریزد
می ایستد ولیکن دیگر ثمر ندارد
زندانی غریبی کز خانه دور مانده
از دوری عزیزان جز چشم تر ندارد
می گفت درب زندان آهسته سمت دیوار
این دردمند خسته، آیا پسر ندارد
در زیر غلّ و زنجیر جسمش سیاه گشته
افسوس تازیانه از این خبر ندارد
او زاده ی حسین است، زیر هجوم شلاق
جز یک لباس کهنه دیگر سپر ندارد
در زیر ضربه های شلاق روضه می خواند
زینب نیا به گودال، ارباب سر ندارد

شاعر : امیر عظیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

به لطف حضرت حق حس معنوی دارم
به شوق خواندن مرثیه مثنوی دارم
شب شهادت و من یاد کاظمین کردم
و اشک مادر سادات را در آوردم
دلا بسوز که معصومه زار و محزون است
دلا بسوز امام زمان دلش خون است
دلا بسوز که در سینه غم شرربار است
دلا بسوز امام رئوف عزادار است
دلا بسوز به سوز دل امام رضا
به روضه ای که شده قاتل امام رضا
یکی دو جرعه غزل مرثیه بنوشید و...
به دخترش همگی تسلیت بگویید و...
چه خوب تک تک تان اهل فیض و بارانید
به نام نامی آقا به روضه مهمانید
تمام غربت عالم به او حواله شده
اسیر خسته ی کنج سیاهچاله شده
بنای دشمن او ظلم و جور و بیداد است
سیاهچاله نگو قتلگاه بغداد است
به ناله محبس خود را اگر حرم کرده
ز فرط گریه دو چشم ترش ورم کرده
نه بود دختر او تا شود هوادارش
نه بود لقمه ی نانی برای افطارش
در آسمان نگاهش شراره حد میزد
همین که سندی ملعون به او لگد
میزد
بلند میشد و از نو دوباره می افتاد
سرش به شانه ی زخمش هماره می افتاد
نگو چرا که قیامش فقط قعود شده
تمام دور و بر گردنش کبود شده
نگو چرا ز لبش خون لخته می ریزد
نگو چرا دو سه روز است برنمیخیزد
نگو چرا بدنش اینقدر ضعیف شده
نگو دگر ز چه رو لاغر و نحیف شده
نگو چرا که ز او جان نیمه جانی هست
نگو چرا که فقط پوست و استخوانی هست
ز روی کینه جراحات او نمک خورده
شبیه مادر خود فاطمه کتک خورده
شبیه مادر خود فاطمه پرش زخم است
شبیه مادر خود فاطمه سرش زخم است
شبیه مادر خود از زمانه دلگیر است
شبیه مادر خود از نفس زدن سیر است
خدا کند ز اسارت رها شود آخر
شبیه فاطمه حاجت روا شود آخر
خدا کند زن بدکاره توبه ای بکند
به یک اشاره ی او باحیا شود آخر
خدا کند که نگهبان بد دهان امشب
به پاس حرمت او بی صدا شود آخر
ملامتی نکنیدم که رسم مداح است
گریز روضه ی او کربلا شود آخر
اگر چه غصه ی تبعید از وطن دارد
به روی شانه ی خود کوهی از محن دارد
اگرچه زیر غل جامعه فتاد از پا
ولی چه خوب که آرایش بدن دارد
چه خوب شد که همان تکه تخت چوبی بود
چه خوب شد که نهایت سری به تن دارد
چه خوب آخر کاری تنش نشد عریان
یکی دو تا که نه چندین عدد کفن دارد
حسین و کرببلا و کفن به یاد آمد
غروب و غارت یک پیرهن به یاد آمد

شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

عمري زديم از دل صدا باب الحوائج را
خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزي ما كرده خدا باب الحوائج را
ازمانگيردكاش "يا باب الحوائج " را

هركس صدايش كرد بي چاره نخواهد شد
كارش به يك مو هم رسد پاره نخواهد شد

يادش بخيرآن روزها كه مادر خانه
گه گاه ميزد پرچمي را سردر خانه
پرمي شداز همسايه ها دور وبر خانه
 يك سفره نذري، قدر وسع شوهر خانه

مادر پدرهامان همينكه كم مياوردند
يك سفره موسي بن جعفر نذر ميكردند

عصرسه شنبه خانه ما رو به را ميشد
يك سفره مي افتادو درد ما دوا ميشد
با اشك وقتي چشم مادر آشناميشد
آجيل هاي سفره هم مشكل گشا ميشد

آنچه هميشه طالبش چندين برابر بود
نان وپنير سفره موسي بن جعفر بود

گاهي ميان روضه ما شور مي آمد
پيرزني از راه خيلي دور مي آمد
با دختري از هردوچشمش كور...مي امد
بهر شفاي كودك منظور مي آمد

يك بار در بين دعا مابين آمينم
برخاست از جا گفت دارم خوب مي بينم

آنكه توسل ياد چشمم داد مادر بود
آنكه ميان روضه مي زد داد مادر بود
آنكه كنارسفره مي افتاد مادر بود
گريه كن زنداني بغداد مادر بود

حتي نفس در سينه او گير مي افتاد
هر باركه ياد غل و زنجير مي افتاد

ميگفت چيزي برلبش جز جان نيامد...آه
در خلوت او غير زندانبان نيامد...آه
اين بار يوسف زنده از زندان نيامد ... آه

پيراهنش هم جانب كنعان نيامد...آه


از آه او درخانه زنجير شيون ماند
بر روي آهن تا هميشه ردّ گردن ماند

اين اتفاق انگار كه بسيار مي افتاد
هرشب به جانش دست لاكردار مي افتاد
نه نيمه ي شب موقع افطار مي افتاد
انقدر ميزد دست او از كار مي افتاد

وقتي كه فرقي بين شان در چشم دشمن نيست
صدشكر كه مرد است زيردست وپا،زن نيست

شاعر : محسن عرب خالقی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

(به سبک تا مشکتو تو آب زدی)

میون زندون بلا،  رسیده جون من به لب
ذکر لبم شده فقط،  خلصنی یا حضرت رب
14سال غصه و درد و رنج و ماتم
14سال کنج زندان بودم دمادم
14سال بوده ام دربند اسارت
14سال کرده دشمن بر من جسارت
واویلا...
این غل و زنجیری رو که، بسته عدو به دست و پام
به یادم آورده غمه، اون کاروان وشهر شام
چشام گریون میشه هردم با هر جسارت
به یاد اون لحظه های تلخ اسارت
ولی اینجا پیش چشمای من سری نیست
سر عباس علمدار و اصغری نیست
واویلا...

شاعر : روح اله گائینی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ما خاک پای دوستان اهلبیتیم
خصم تمام دشمنان اهلبیتیم    

ریزه خورِ هر روزِ خوان اهل بیتیم
اولاد حیدر را همیشه دوست داریم

موسی بن جعفر را همیشه دوست داریم
یارب چرا خورشیدمان رو به غروب است؟

دنیای ما، زندان آدم های خوب است
در این میان هر کس که محبوب القلوب است

باید که در زندان غم در بند باشد
یک عمر دور از همسر و فرزند باشد

آقای ما، موسی بن جعفر بین زنجیر
دارد دگر زندان به زندان می شود پیر

این روزهای آخر آقا شد زمینگیر
مابین غلّ و جامعه پایش خمیده

پایش فقط نه، کل اعضایش خمیده
این مرغ افلاکی دور از آشیانه

آزرده از زخم زبان های زمانه
آن قدر خورده از یهودی تازیانه

دل در از بر روضه هایش گریه می کرد
حتی اجل بر روضه هایش گریه می کرد

او که صدایش سینه را آرام می کرد
بدکاره ی بدنام را خوشنام می کرد

گریه برای شیعه، صبح و شام می کرد
دیگر وجودش از شکنجه رنجه رنجه است

دور از رضا بودن برای او شکنجه است
او بر شکنجه، پیکرش حساسیت داشت

برچکمه ی دشمن سرش حساسیت داشت
بر اسم زهرا مادرش حساسیت داشت

«هر قدر می خواهی بزن بر پیکر من
اما نبر نام عزیز مادر من

زهرای ما، غمدیده ی شهر مدینه
زهرای ما، رنجوره ی مسمار کینه

زهرای ما، بستر نشین زخم سینه
اُمّ الائمه کوثر ما اهل بیت است

اول شهیده، مادر ما اهل بیت است»
بغداد، آخر غرق در حزن و عزا شد

زندان هارون مقتل آقای ما شد
موسی بن جعفر کشته ی زهر جفا شد

شیعه برای او بمیرد، داد و بیداد
جسمش به غربت می رود تا جسر بغداد  

اما خدا را شکر، آقامان کفن داشت
این لحظه ی آخر به تن یک پیرهن داشت

در پای تابوتش، خدایی، سینه زن داشت

در کربلا بر جدّ او خندید دشمن
پیراهنش را از تنش دزدید دشمن

شاعر : امیر عظیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

سالها زندانی زندان هارون بود او
راه دشواری برای حفظ دین پیمود او

هر که از عباسیان آمد ورا آزار داد
یا به زندان بود یا در خانه اش محدود او

سندی شاهک در آخر گشت زندانبان او
دشمنی غدار بر موسای کاظم(ع) بود او

در همان زندان بشد مسموم زهر کینه ها
بعد عمری رنج وزندان عاقبت آسود او

ابن صادق،عبد صالح،باب حاجت های ما
هفتمین ماه امامت دل زما بربود او

تسلیت باد این مصیبت بر رضا(ع) هشتم امام
سالها در حسرت دیدار بابا بود او

سر سلامت گوبه مولامان امام آخرین
حضرت صاحب که خصم دین کند نابوداو

هرچه خواهی شیعه از باب الحوائج کن طلب
چون که باشد مظهر لطف وامیر جود او

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

مردی که نام دیگر او «آفتاب» است
بین غل و زنجیر هم عالی جناب است
حبل المتین ماست یک تار عبایش
این مرد از نسل شریف بوتراب است
هنگام طی الارض و معراجش یقیناً ...
... روح الامین در محضرش پا در رکاب است
پیداست از باب الحوائج بودن او
هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است
با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد
هر کس به پای او بیفتد کامیاب است
بدکاره ای را زود سجّاده نشین کرد
اعجاز او بالاتر از حدّ نصاب است
چیز کمی که نیست ... آقا چارده سال
زیر شکنجه ، کنج زندان در عذاب است
نامرد ، زندان بان ، یهودی زاده ی شوم
دست و سر و پاهای آقا را چرا بست ؟!
با ناسزا باب زدن را باز کرده
این بد دهان بی حیا ذاتش خراب است
از حیدر و زهرای اطهر کینه دارد
هر صبح و شب دنبال تسویه حساب است
از بس که گلبرگ تن آقا خمیده
زندان تاریکش پر از عطر گلاب است
زخمی که در زیر گلوی او شکفته
یادآور زخم و غم طفل رباب است
با این غل و زنجیر و لب های ترک دار
تنها به یاد زینب و بزم شراب است
چوب یزید و گریه ی اطفال ای وای
حرف کنیزی و زبانم لال ای وای

شاعر : محمد فردوسی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:33 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها