0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای امام هفتمین شیعیان
ای اسیر محبس عباسیان
ای که افتادی به گرداب بلا
ای به جور دشمن دین مبتلا
ای به خفاشان حاکم همچو نور
چشمشان ازنور اعجازتو کور
حاکمان قدر تو را نشناختند
در مصاف با تو خود را باختند
چاره این دیدند زندانت کنند
قصد بر بگرفتن جانت کنند
ای غریب محبس بغدادیان
سالها زندانی آن جانیان
بوالحسن موسای کاظم نام تو
عاقبت زهر جفا در کام تو
سندی شاهک تورا مسموم کرد
شیعه را از فیض تو محروم کرد
دور بودی ازرضا ودخترت
کس نیامد وقت آخر در برت
ای بخود پیچیده از درد جگر
این چنین مرگی برایت شد ظفر
جان غریبانه بدادی چون حسین(ع)
پیکرت مدفون شده در کاظمین
قسمت ما کن که زوارت شویم
روز مرگ تو عزادارت شویم

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:20 AM
تشکرات از این پست
ehsan007060
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

مانند تو کسی تک وتنها نمی شود
زندانی مصیبت و غم ها نمی شود

جسمت اسیر ضربه شلاق و ناسزاست
این زخم های کینه مداوا نمی شود

این رسم میزبانی یک روزه دار نیست
افطار او به مشت ولگد وا نمی شود

زنجیرها رسانده سرت را به زانویت
کاغذهم این چنین که تویی تا نمی شود

اعضای پیکر تو زهم منفصل شده
این پا دگر برای شما پا نمی شود

این سرفه های خشک تو یعنی که تشنه ای
آبی نصیب حضرت دریا نمی شود

آری تو هم به جد غریبت کشیده ای
ننویسم از مصیبت عظما نمی شود

شکرخدا که دختر تو جای دیگری ست
با پیکر نهیف تو تنها نمی شود

اما دلم گرفته ز اندوه دختری
طشت وسر و سه ساله و بابا نمی شود

شکرخدا که دست تو انگشتری نبود
بر روی دستهای تو دعوا نمی شود

هنگام حمل پیکرتان بین کوچه ها
شادی و صوت و هلهله برپا نمی شود

شاعر : محمود یوسفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

چون خدا درب جنان را از حريمت باز كرد
مي توان بين حرم با يك غزل پرواز كرد

مي توان مرثيه را با اذن زهرا مادرت
با گريز روضه هاى كربلا آغاز كرد

مي توان سر را فرود آورد پاى مدحتان
عشق را بر خاندان عترتت ابراز كرد

مي توان با يك اشاره بر شكوه مرقدت
بر بهشت و اهل آن تا صبح محشر ناز كرد

دل كه شد غمخانه ى موسي ابن جعفر زنده شد
گر گرفت و عالمي را غرق سوز و ساز كرد

عاشق باب المرادش كرد ما را آنكه گفت
حضرت موسي ابن جعفر در حرم اعجاز كرد

با برات كاظمينش بنده ى آلوده را
از همان آغاز با اهل ولا همراز كرد

شاعر : اصغر چرمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

چه مراعات نظیری است عجیب
غل و زنجیر و یک مرد نجیب

شهر بغداد کم از کوفه نداشت
داغ بر روی دل شیعه گذاشت

صحنه هابس که غم انگیزشده
صبر از قاعده لبریز شده

این امامیست که از بغض وحسد
یک نفر نیست بدادش برسد

همه جا دشمن ویک یار نبود
همدمش جز در و دیوار نبود

آب رفته بدنش، پیر شده
خورده سیلی زعدو، سیر شده

بددهانی شده داغ دل او
و همین درد شده قاتل او

ضرب جلاد به جانش که نشست
ساق پا مثل دلش سخت شکست

وا شد از هم جگرش بند به بند
دست را سمت خدا کرد بلند

مثل مادر طلب مرگ نمود
خسته شد بار سفر بست چه زود

تا که از سوز جگر داد کشید
از سیه چال به گودال رسید

دید بی یاور و تنهاست امام
دور او لشگری از کوفه و شام

دید نیزار شده کل تنش
لاله زار است تمام بدنش

هرکسی با عجله آمد و زد
مادرش دید که میخورد لگد

بین ده تن شده حرف ازتن او
شده دعوا سر پیراهن او

شاعر : علی اکبر نازک کار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم

از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!


 
تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم

کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا

بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت
 
من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی

 تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم بی هوا من را کتک زد
با ناسزا بر روی زخم من نمک زد
بی احترامی کرد و هی من را محک زد

نامرد می داند که چون عباس هستم
بر نام زهرا و علی حساس هستم

قدِ تنومند مرا چون دال کردند
ساق پر از درد مرا پامال کردند
جسم نحیفم داخل گودال کردند
ساده بگویم پیکرم را چال کردند

حتی برای خم شدن هم جا ندارم
دیگر برای این همه غم جا ندارم

باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد
جد غریبم با لب تشنه فدا شد
جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد
جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد
 
با روضه های نعلِ تازه آشنایم
هر استخوان او شده چون ساق پایم

جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره
دیگر نشد پیراهن من پاره پاره
پیر لعینی باز هم زد استخاره
با قصد قربت با عصا می زد دوباره

نامردها جد مرا صد جور کشتند
نامردها جد مرا بد جور کشتند

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

دوباره سائلی آمد به در بار تو یا سلطان

دوباره بر سر خوانت شده ریزه خورت مهمان
اگر روزی کند مادر به دردت می خورم آخر
مگر صحن و سرای تو نمی خواهد سگ دربان؟
نگاه لطف تو بدکاره را هم بُرد در سجده
تفضل کن بر این عاصی نظر کن از سر احسان
برای غربتت آقا شده این روضه ها برپا
که زهرا مادرت باشد برای تو مصیبت خوان
دمِ عجل وفاتی را تو ارث از فاطمه داری
شبیه مادرت این روزها جسمت شده بی جان
شنیدم در دل زندان شکسته ساق پای تو
شنیدم حتک حرمت شد به اجداد شما آسان
لبت از تشنگی مثل دوتا چوب است روی هم
گریز روضه ای باشد به لبهای شه عطشان
تو را با تازیانه در دل زندان عدو می زد
به یاد عمه ات زیر لگد شد دیده ات گریان
به یاد غربت و داغ سه ساله ناله می کردی
دلت از گوشه ی زندان رود تا گوشه ی ویران
تنت را با غل و زنجیر بسته روی یک تخته
به لب «هذا امام الرافضه» می گفت زندانبان
به دور از دیده ی دختر تنت تشییع شد آخر
امان از آن تن بی سر رها زیر سم اسبان
تن سالار زینب را سه روزی در دل صحرا
رها کردند روی ریگِ داغِ کربلا ، عریان

 

شاعر : مهدی علی قاسمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هفت آسمان در دست های مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود
تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود
تصویر تو در قاب زندان باز می تابید
یا نوریا قدوس وقتی بر زبانت بود
با تازیانه روزه ات را باز می کردند
اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود
وقت قنوت آخرت خون گریه می کردند
زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود
طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن
هر چند موروثی میان دودمانت بود
اما خدا را شکر این حرمت شکستن ها
دور از نگاه مضطر معصومه جانت بود

شاعر : حسین عباسپور

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

گذشته از شنیده‌ها قصه‌ی داغ دیده‌ها
قصه‌ی ساق و سلسله كشیده تا قصیده‌ها
جبال جاریِ حرم، هبوط‌های دم به دم
رسیده تا رهیده‌ها به سجن غم كشیده‌ها
ببین عبای پاره‌ای به سجده در شراره‌ای
ز دردِ كال چیده‌ها و از قفا بریده‌ها_
میان سجده می زند به تازیانه می‌برد
به صورت از كشیده‌ها و نام ناشنیده‌ها...
شهید جرم جامعه موسی عیسای همه
به خواب خان گزیده‌ها رسیده از سپیده‌ها
شكسته زخم كنده‌ها ساق و سیاق دنده‌ها
آه از این خمیده‌ها آخ از آن خمیده‌ها
میان خلوت خلود از این صبور در سجود
نه شكوه از شنیده‌ها نه خواهش از ندیده‌ها!
ولی چه شد كه عاقبت از آن یهود بی صفت
صدا زد ای حمیده‌ها به آسمان رسیده‌ها...
خلاص كن مرا خدا به آه داغ این دعا
چو دانه های از زمین به زندگی دویده‌‌ها
زخم نجیب روزه‌ها باز كه شد به زوزه‌ها
خون زدن از سپیده‌ها و استخوان؟ رمیده‌ها...
بزن شریر پر شغب ولی مبر میان شب
نام شكسته چیده‌ها و مادر بریده‌ها...
عاقبت از وطن رسید آه بدون تن رسید
امام غم گزیده‌ها اشك روان دیده‌ها
مشت پری به كند و غل، باب حوائج رسل
غصه‌ی یاس چیده را رسانده تا قصیده آه...

شاعر : کاظم رستمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

کاشکی از او خبری را به پسر می بردن
که برای پدرش خون جگر می بردن
همه از غصه ی زندان بلا بی خبرن
لااقل کاش به معصومه خبر می بردن
کاشکی عطر سلام سحر دختر را
با نسیم سحری سوی پدر می بردن
پیرمردی که خدا را به نظر می آورد
سجده بر خاک درش اهل نظر می بردند
گریه اش بوی مناجات علی را می داد
فیض از گریه ی او شام و سحر می بردن
آسمان ها و زمین چشمه و ابر و دریا
روزی خویش از این دیده ی تر می بردن
ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد
باز هم حمله به او داس و تبر می بردن
بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم
حمله ای را سوی پهلو و کمر می بردن
تا مناجات سحرگاهی او قطع شود
باز با مکرِ زنی حوصله سر می بردن
باز شد چون در زندان همه با هم دیدن
از کبوتر دو سه تا تکۀ پر می بردن
آنقدر روضۀ در خواند که بعد مرگش
بدنش را به روی تخته ی در می بردن

شاعر : مهدی نظری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

ای حضرت موسی دمت مسیحا
یوسف طاها ، یا باب الحوائج
فاطمه تباری دل و دلداری
هوام و داری ، یا باب الحوائج
نیم نگات کافی ، دل بشه صافی
بشرم و حافی ، دورت می گردم
با یه السلام ، تا حرم میام
تویی تو آقام ، دوای دردم
(غریب آقام)3 مدد مدد
******
دو عشق و دو گنبد چه قیامت کرد
دل میره مشهد ، تو باب الجوادم
تو حرم حیرونم از کی بخونم
ابر بارونم ، تو باب المرادم
شیعه دلیره ، اگه چون شیره
آخه در حصن ، جوشن صغیره
دل که مدهوشه ، گرم چاووشه
اذن شیش گوشه ، ازت می گیره
(غریب آقام)3 مدد مدد

شاعر : منصور عرب

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه و جلالی داشت
به پیش پرتو خورشید تیره گی محو است
سپیده را چه غمی گر سیاه چالی داشت
کجاست گر که عبائی از او فقط باقی است
میان شور مناجات خود چه حالی داشت
نگشت مانع پرواز او غل و زنجیر
برای سیر و سلوکش همیشه بالی داشت
چراغ خلوت او بود ذکر یا قدوس
که آن حقیقت روشن دل زلالی داشت
نبود غافل از اندیشۀ خدا جوئی
به قدر فرصت گل ها اگر مجالی داشت
به گردنی که نشد خم، به پیش ظلم و ستم
ز باغ سرخ شهادت عجب مدالی داشت
تمام زندگی او قیام بود و جهاد
چه روزهای عزیزی، چه ماه و سالی داشت
از آن دعا که به لب داشت در شب هجران
امید روشنی و مژدۀ وصالی داشت
غمش ز بس که مقدس بود ،«وفائی»گفت
امین وحی خدا از غمش ملالی داشت

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد
شکر، چشمت به دل همچو منی می افتد

تو که کوکش نکنی حس نوشتن دارد
مرغ عشق تو ز ساز دهنی می افتد

در یسار عطر دمت گر که دهن باز کند
در یمین آهِ اویس قرنی ، می افتد

بعد منزل نبود در سفر روحانی
عشق تو در دل یار یمنی می افتد

 یاد لیلا نکنم من ز جنون می میرم
زخم برداشته در وای خون می میرم

موسی شهر ، عصای تو کجا افتاده؟
کشتی عمر تو در موج بلا افتاده؟

آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که
 رد خون تن تو در همه جا افتاده

آن قدر لاغر و کم جثه شدی، ظالم گفت:
مرد عمامه به سر مثل عبا افتاده

 باز صد شکر که با اینهمه بیداد و ستم
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده

سر تو روی دو زانوی رضا افتاده
کی سر پاک تو در طشت طلا افتاده

مثل یعقوب، تو در کلبه ی احزان ننشین
سر به دیوار نزن ، گوشه زندان ننشین

 تو که خود رازق خلقی و جهان در کف توست
 روز را منتظر تکه ای از نان ننشین

تو که خود آبروی خاکی و خود بارانی
اینهمه گریه نکن اینهمه حیران ننشین

 در دلت شوق وصال است وصال معشوق
پس بیا صبر نکن در پی درمان ننشین

زود برخیز که قلب همه آرام شود
نکند قسمت تو طعنه و دشنام شود

آه.... دشنام..... ببین یاد چه ها افتادم؟!!!
یاد آن حادثه در شام بلا افتادم

عمه ات گفت حسین جان و همه خندیدند
 باز یک هفته من از آب و غذا افتادم

زیانحال حضرت زینب (س):

شام تا صبح به پای غم تو آب شدم
حال پیش سرت ای ماه لقا افتادم

من که یاد رخ تو در همه جا افتادم
رسم دنیاست، اگر از تو جدا افتادم

روز را با غم تو شب نکنم می میرم
 من به پای سر تو تب نکنم می میرم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج می زند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حق آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم
این افتخار ماست، گدای کریمه ایم
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش
از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید
در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید
شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید
می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اى بفدايت سرم
هم ، سر و هم پيكرم
سايه لطف شما
كم نشودازسرم
هستى من هست تو
هستی تو هست من
سوى توباشدفقط
چشم من ودست من
تاابد مجنون حيدرم
مديون موسى بن جعفرم
اى ششمين گل پسربى بى زهرا (س)
باب الحوائج هستى و هستم گدا

مظلوم آقا۳

كن نظرى بردلم
شوروصفايم بده
آبرويم رابخر
كرببلايم بده
اين دل شيدايى ام
برغم توشداسير
اى پسرفاطمه
دست مراهم بگیر
مهروماه ومهتابم تويى
خورشيدعالمتابم تويى
چشمان من گشته آقا گریان تو
دردبى درمان من ودرمان تو

جانم آقا۳

اى گل گلزارغم
همنفس ويارغم
قلب پرازخون تو
گشته خريدارغم
زدبه دوعالم شرر
سوزتو و آه تو
فاطمه گريان شداز
ناله ی جانكاه تو
زنجيرغصه برگردنت
ردشلاق برروى تنت
دورازوطن بين زندان بودى تنها
عمرى بودى بيقرارداغ زهرا(س)

جانم آقا۳

بيكس وتنهاشدى
همدم غمهاشدى
گریه كن ماتم
زينب وزهراشدى
طعنه ی آن ظالمان
شعله به جانت كشيد
قدتوچون مادرت
فاطمه ازغم خميد
قلبت شد بى تاب كربلا
چشمت شد گریان کوچه ها
اززنجيركينه داردزخمت گله
چون رقيه شانه هايت زد آبله

شاعر : بهمن عظیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 هرچند نمانده اثري از اثر تو
همسايه زنجير شده بال و پر تو
صد شكر خدا را كه نديدست يتيمت
بر پيكر تو نيزه و بر نيزه سر تو

شاعر : یاسر رحمانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:28 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها