بیانات امام خمینی در مورد ماموریت شاه برای اجرای طرح های استعماری اقتصادی - فرهنگی
تاریخ: 1357/07/20
وظیفه دینی ایرانیان خارج از کشور کمک تبلیغاتی به نهضت اسلامی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا نگهدار همه ملت باشد، خدا این کشور را از شر اجانب حفظ کند، بچه های هفت، هشت ساله، بچه های دبستانی، دختر بچه های دبستانی، پسر بچه های دبستانی، همین چند روز پیش، عده ای از اینها را این مامورین شاه کشتند. دشمن من نیست، دشمن همه است دشمن انسانیت است. دشمن شرف است. و باید دست به دست هم بدهید و با اشخاصی که در ایران، در مملکتی که یکپارچه ایستاده در مقابلش، ما هم که بیرون هستیم وظیفه داریم که با آنها همصدا بشویم بلکه این دشمن از بین برود انشاءالله. حالا هم نزدیک شده، دیگر وقت نزدیک شده، آن هیاهوهای سابق را الان دیگر ندارد، الان رو به سراشیبی است انشاءالله لکن ماها نباید غفلت کنیم، ماها که در خارج کشور الان هستیم نباید از حال برادرانی که در کشور هستند غفلت کنیم و باید، وظیفه وجدانی داریم، وظیفه دینی داریم که با آنها به هر مقداری که می توانیم کمک بکنیم، کمک تبلیغاتی بکنیم، کمک حداقل طوری که می توانیم در این جا، در مطبوعات توانیم، در تبلیغات مطبوعاتی، اعلامیه می توانیم بدهیم، هر کاری می توانیم بکنیم.
تبدیل ایران به پایگاه تسلیحاتی آمریکا، ماموریت شاه از جانب آمریکا
الان یک مملکت گرفتارند، الان تمام مملکت ایران گرفتار است به این آدم، این آدم هم مامور است از برای اینکه سرکوبی کند و نگذارد که منافع اجنبی از بین برود، نگذارد که نفت برای خود شما بماند، مامور است، ایشان را برای این کار اصلش آورده اند، ایشان می گوید که برای وطنم، خدمت برای وطنم، ماموریت برای وطنم، صحیح هست، مامور است برای وطنش اما از طرف آمریکاست، از طرف آمریکا مامور است که این مملکت را تا پرتگاه نیستی برساند، این مامور است که تمام نفت ما را به آمریکا بدهد و در ازایش یک قدری آهنپاره بخرد به منفعت آنها. این اسلحه هائی که الان خریداری می شود، این اسلحه ها به درد خود ایران نمی خورد، این اسلحه همان اسلحه هایی است که اینها می خواهند که در یک مرکزی باشد که اگر یک جنگی پیدا شد بین آمریکا مثلاً با شوروی، اینها داشته باشند یک اسلحه ای در یک محلی. ایران یکی از مراکزی است که آنها می خواهند اسلحه داشته
صحیفه نور جلد 2 صفحه 133
باشند، نفت ما را می برند اسلحه برای خودشان می آورند اینجا، می آورند ایران پایگاه درست می کنند در ایران برای اینکه اگر جنگی پیش آمد داشته باشند این پایگاه را. خیال نکیند که حالا در ازای نفت به ما اسلحه می دهند، ما اسلحه ای که نمی توانیم استعمال کنیم به چه دردمان می خورد؟ اسلحه ای است که در ایران کسی نیست بتواند استعمال بکند، اسلحه هایی است که خود اینها می خواهند اینجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحه هایشان را می آوردند اینجا و پایگاهشان را محکم می کردند که مبادا یک وقتی شوروی به آنها حمله کند، حالا چه بهتر که نفت ما را ببرند و پایگاه در مقابل اینکه نفت ما را می برند، می خواهند نفعی به ما برسانند! پایگاه برای خودشان درست می کنند. این چیزی است که ما از نفت عایدی داریم آنوقت چه نفتی می برند؟ بعضی اشخاص که رفتند، رفته بودند سابقاً (حالا شاید زیادتر از این مسائل باشد) دیده بودند، گفتند که یک آدم صاف همین طور ایستاده می رود توی این لوله ها، لوله ها به این بزرگی، چقدر ذیحق شدند، کشتی ها در چند دقیقه پر می شوند از نفت و خارج می شوند. این نفتی است که قاعده اش این بود که این مملکت تا آخر زندگیش را به آن بگذراند، این نفت را شاه می گوید تا چند سال دیگر، تا سی سال دیگر تمام می شود، کی تمامش می کند؟ تمام می شود، اما از ایشان باید پرسید که این نفت را کی دارد تمام می کند؟ این ذخیره بزرگی که باید طبقه از آن ارتزاق کنند و مملکت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن، تا سی سال دیگر ایشان می گوید تمام می شود این، تا سی سال دیگر کی تمامش می کند؟ شما تمامش دارید می کنید، شاه دارد این مخازن به این بزرگی را که خدا به ما داده است، دارد تمام می کند. در ازایش خوب چه گیر ما می آید؟ گیر ملت چه می آید؟ باید پرسید که شما در ازای نفت چه چیز می گیرید؟ (اسلحه می گیریم) اسلحه برای چه می گیرید؟ مگر شما می توانید با شوروی جنگ کنید، مگر شما می توانید با آمریکا جنگ بکنید؟ شما برای سرکوبی مردم وطن خودتان همین تفنگ های خودتان کافی است، دیگر محتاج به اینکه از آمریکا بیاورید نیست، شما همین تفنگ هائی که دارید برای اینکه بازاری های ما را، جوان های ما را، دانشگاهی های ما را، دخترهای ما را، پسرهای ما را، خانم های ما را، آقاهای ما را بکوبد خوب، این بس است دیگر، این دیگر آن دستگاه های عظیمی که در مقابل این نفت عظیم می گوئید می آید در ایران، این غیر از این معناست که این پایگاهی است برای خود آنها؟ یعنی نفت را می برند، نفعش را خودشان می برند، هم خود نفت را می برند هم مقابلش را می برند، این مال خودشان است.
غارت بیت المال توسط شاه و عائله اش تحت عناوین فریبنده
ما نمی دانیم اینها دارند چه می کنند با این مملکت، ما اطلاع نداریم، اگر این انشاءالله رفت آنوقت اشخاص مطلع حرف هایشان را می توانند بزنند، اینهائی که از واقعیات ایران اطلاع دارند، از خیانت های این آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را می زنند لکن ما بی اطلاع هستیم، ما این مقدار اطلاعات سطحی را که داریم این است که می بینیم که ایشان با اسم اصلاحات ارضی زراعت ایران را به کلی از بین برده، الان شما خیال می کنید ایران دیگر زراعتی برای خودش چیزی دارد؟ زراعت
صحیفه نور جلد 2 صفحه 134
ایران را ایشان از بین بردند،آنوقت خیلی تعریف کنند از آنکه چقدر وارد کردیم .این مضحک است واقعاً، یک مملکتی که صادر می کرده است این چیزها را، گندم را، جو را، نمی دانم چیزهای دیگر صادر می کرده حالا مداحی از آنها می کنند که چقدر ما وارد داریم می کنیم این عزاداری دارد، نه مداحی. کی از بین برد این زراعت عظیم ایران را که یک استانش برای خود ایران کافی بود؟ حالا باید ما همه چیزهایمان را از خارج بیاوریم. دامداری را اینها به کلی از بین بردند، مراتع ما را که جای دامداری بود گرفتند، ملی کردند به اصطلاح خودشان. معنی ملی هم این است که خود ایشان ملتند، اصلاً تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه یک چیزی را می گویند ملی شد یعنی خودمان داریم می خوریم، دیگر ملت که نداریم ما، دیگران بروند سراغ کارشان، چه هستند اینها، یک مشت مردم همین طوری، بازاری و دانشگاهی، به چه درد می خورند، ملت یعنی شاه ودار و دسته شاه!! ملی کردند مراتع را، ملی کردند جنگل ها استفاده کنند، جنگل ها را دادند به این طرف و آن طرف و آن طرف، فروختند به اینها و منافعش را خوردند و رفتند سراغ کارشان. ما نمی دانیم اینها دارند چه می کنند. خوب، ما زراعت ایران را می بینیم در این زمانی که اینها اصلاحات ارضی کردند تا حالا، زراعت از بین رفت تمام، آنوقت ضررش چه بود؟ یک ضررش این بود که، ما بازار شدیم از برای آمریکا، باید گندم آمریکا، همه چیز از خارج بیاید و مردم پولشان را بدهند در ازای گندم های آمریکا، چیزی که از خودشان از مملکت خودشان بود و خودشان باید استفاده اش را ببرند یعنی برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما باید گندم آمریکا را بخریم، یا همه چیز را، حتی تخم مرغ هم از اسرائیل می آید. یک ضرر دیگرش اینکه این رعیت ها و دهقان های این دهستان ها نتوانستند دیگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شهرها،دستجمعی راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطوری که تفصیلش را برای من نوشته بودند و من حالا نمی توانم یادم بیاید که تفصیل چیست، اجمالش این بود که قریب بیست، سی جا محل های مختلف در همین خود تهران، در پایتخت، پایتخت جایی که به تمدن بزرگ دارد می رسد، یا دروازه توی آن باز شده است، در خود این تهران ده،بیست جا، بیست، سی جا یا بیشتر (الان نمی توانم من یادم بیاید) محل هائی است که عائله های (محله محله است) این محله توی یک گودال خیلی چه جمع شدند این بیچاره ها، یک چادری زدند عرض می کنم که با یک چوبی چیزی، برای خود یک محفظه ای درست کردند و توی اینجا خودشان و بچه های کوچکشان، بزرگشان توی یک چادری زندگی می کنند. یک محله است یعنی فرض کنید 200 تا، 300 تا، 500 تا چادر است یا 200، 300 تا امثال این چیزها و اینها در آنجا زندگی می کنند. برق ندارند که هیچ، آب ندارند که هیچ، اسفالت ندارند که هیچ، اینها اگر بخواهند آب برای خوردن بچه هایشان بیاورند، اینهائی که برای ما نقل کردند، گفتند، باید آن زن بیچاره یک کوزه بردارد از پنجاه شصت تا پله برود بالا از این گودال، تا آن بالا برسد به یک شیری که آنجا آب دارد، آنجا آب کند، باز پنجاه شصت پله یا زیادتر از آنجا بیاید پائین. شما تصور زمستان
صحیفه نور جلد 2 صفحه 135
تهران را بکنید، زمستان تهران که برف می آید، باران می آید، این زن بیچاره باید از اینجا یک کوزه آب می خواهد برای اینکه بچه ها بخورند، باید با این مصیبت برود آن بالا، آنجا کوزه اش را آب کند و پنجاه تا پله بیاید پائین، حالا چقدر زمین خورد، چقدر اذیت می شود، اینها را خدا می داند. آنوقت یک محله نیست بلکه چهل پنجاه تا، سی چهل تا، اینطوری در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، یکی یکی را برای من نوشتند که در کجا، در کجا، کجا، کجا محله هائی است که مال این اشخاصی است که برای خاطر اصلاحات ارضی و زمین خوردن زراعت، اینها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران، حالا یکوقت شاید در شهرستان های دیگر هم باشد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران برای اینکه ارتزاق کنند بیچاره ها. این وضع زندگی این بیچاره هاست در تهران، در یک مرکزی که کاخ های اینها تا کجا رفته آنوقت این یک زندگی است که اینها دارند. یک زندگی هم آن عائله این آقا دارد که همین چند روز من خواندم (دریک جایی نوشته بود) که یک ویلائی یکی از این خواهرهایش در کجا تهیه کرده است که چند میلیون دلار، آنش را یادم نیست اینکه یادم مانده این است که پنج میلیون دلار هم برای گلکاری این ویلا ایشان خرج کردند، پنج میلیون، یعنی سی و پنج میلیون تومان خرج، من نمی توانم تصور کنم که یعنی چه، گفتند پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزئینات گل این ویلا برای این خانم شده است.آن یک زندگی است که ملت دارند، این یک زندگی، از کجا پیدا شده؟ از آنجائی که ایشان به امر آمریکا گفته اصلاح ارضی بکنید یعنی بازار برای ما درست بکنید، اجناس ما زیاد است،باید توی دریا بریزیم، بدهیم به شما پول بگیریم، از آن طرف از این بهره نفتی که آنهاآنقدرها می برند، یک مقدار آنرا هم خود اینها می خورند و می برند و - عرض می کنم که این عیاشی ها را می کنند.
صحیفه نور جلد 2 صفحه 134
منطق ملت، قطع ید آمریکا (خائن اصلی) و شاه
منطق ما این است که این وضع باید از بین برود، منطق هر آدمی این است، هر بشری این باید باشد که این وضع که مملکت ما این نحو گرفتار شده است به دست این آدم و زندگی مردم ما این نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا این پسر، ما می گوئیم که این وضع باید از بین برود، ما دیگر حرف دیگری نداریم، حرف ما این است که اینها خیانت به این مملکت ما کردند، اینها الان هم مشغول به خیانت هستند در مملکت ما و باید ما دست خائن ها را ببریم از این، ما باید دست خائن را از این مملکت قطع بکنیم. ما می گوئیم که آن کسی که به مملکت ما خیانت اصلی را کرده آمریکاست، الان ما سروکارمان با آمریکاست اینها دیگر شاخ و برگش هستند، شاه یکی از شاخه های آمریکا هست، این نوکر است، نوکر است، المامور و معذور، تو سرش می زنند باید بکند، ما می گوئیم آمریکا باید برود که اصل است. این شاخه ها هم که هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خیانتکارند، اینها هم باید بروند، مملکت مال خودمان هست ما خودمان می خواهیم اداره کنیم. آمریکا چه کار دارد که شما نمی توانید به رشد برسانید، خیلی مضحک است این.
صحیفه نور جلد 2 صفحه 135
منطق کارتر، منطق فریب ملت ها
همین امروز برای من یک روزنامه ای را آورده بودند، دیروز هم بود که آقای کارتر در نطقشان فرموده اند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی می خواهد آنجا درست کند و از باب اینکه یک آزادی به مردم می خواهد بدهد مردم با او مخالفند! با این همه مردم که با این مخالفنداین ملت که با این مخالف است، برای اینکه آنها می گویند آقا بگذار آزادشان کنیم، اینها فریادشان در آمد که ما آزادی نمی خواهیم ایشان فریادش از آن طرف بلند است بلندگوهای شاه به حسب منطق آقای کارتر که استاد اعظم است، منطق ایشان این است که ،فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم، اینها می گویند ما نمی خواهیم، ما می خواهیم که شما کنار بروید. آقای کارتر گفته. خوب ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با این کارتر چه بگوئیم؟ چه فحشی لایق این است که نباید داد؟ بگوئیم نمی داند!! کارتر اطلاع ندارد؟ معقول است که آقای کارتر بی اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشیم کارشناس های او پراست در همه جا، در اعماق همه جا هست، پس می داند. می خواهد کی را بازی بدهد؟ پس، این حرف را که می زند در مجمع نمی دانم کذا، این حرف را می زند که همه اختلافاتی که هست در ایران برای این است که شاه خواهد این کار را بکند، آزادی بدهد مردم با او مخالفت می کنند!! خوب این را اگر به هر جا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد می گوید خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در ایران، همه اهالی ایران دیوانه اند برای اینکه شاه که اینقدر رئوف است می خواهد شما را آزاد کند، خوب چرا شما نمی خواهید آزاد بشوید؟ این که می خواهد یک زندگی خوبی به شما بدهد، آخر چرا از زیر بار زندگی خوب شما بیرون بروید؟ شما دلتان نمی خواهد از خودتان نان داشته باشید، دلتان نمی خواهد زندگی مرفه؟ او می خواهد بدهد، آنطور جلو آورده، دست هایش را اینطور کرده آقا بیائید بگیرند همه می زنید زیر دستش که برو ما خواهیم؟ این منطق آقای کارتر است، منطق رئیس جمهور آمریکا، با فهم این را می گویند، نه اینکه نمی فهمند، پس نمی توانیم بگوئیم نفهم است کارتر با فهم این حرف را می زند و می گوید شاید یک دسته ای اغفال بشوند، بر فرض که یک دسته ای را شاه اغفال کند، شیطنت است.
تضاد شاه و ملت در برداشت از مفهوم آزادی و استقلال
ماها گرفتار یک همچو موجوداتی هستیم در عالم. ما مردم عقب مانده منطق ما این است که آقا، مال خودمان را می خواهیم خودمان صرف بکنیم. ما مردمی که شما می گوئید که عقب مانده اند اینها، گاهی هم می گویند اینها لایق آزادی نیستند، خود شاه اینها را می گوید که (مملکت ما باز افرادش جوری نشدند که لایق بشوند، آزاد بشوند، باید همه اینها چون لایق بشوند باید توی حبس باشند، اینها لایق اینکه بگوییم آقا حبس نباشید، لایق اینکه به آنها آزادی بدهیم، مملکت ما افراد لایق نیستند. که آزادی بدهیم) چرا؟ برای اینکه دارند فریاد زنند، داد می زنند که آقا آزادی بدهید، آزادی بدهید. اینها لایق نیستند؟ ببینید از آن بچه کوچولو، حالا که خوب بچه ها هم از بزرگ هاگرفتند دیگر این بچه چند
صحیفه نور جلد 2 صفحه 137
ساله به من دارد می گوید، چهار پنج ساله تا آن آخر، استقلال، آزادی، اینها آزادی می خواهند و استقلال می خواهند، همه مردم دارند فریاد می زنند که ما استقلال می خواهیم، ما آزادی می خواهیم و اگر آنها آزادی داشتند، دیگر چی چی می خواهند؟ اگر ایشان می خواهند آزادی بدهد، این همه مردم فریاد می زنند استقلال، آزادی چیست؟ معلوم می شود منطق ها فرق دارند، منطق شاه این است که مملکت من آزادی است یعنی همه آنها تحت شکنجه اند!! این منطق است، یک کسی است آزادی را می گذارد به این چیزی که شما می گوئید شکنجه است. ایشان می فرمایند به حسب این منطق که این اشخاصی که توی حبس، الان در اختناق واقع شده اند، در حبس واقع شدند، در شکنجه واقع شده اند، می گویند اینها هستند که اعطاء آزادی به آنها کرده است استقلال هم در منطق شاه یک چیز دیگر است، یک مملکتی که همه چیزش پیوسته به غیر است، یک مملکتی که به تمام ابعادش وابسته و ایشان وابسته اش کرده.
تعیین وکلای مجلس از سوی سفارتخانه های بیگانه
شما خیال می کنید که این وکلائی که شاه خودش انتصاب می کند و به ملت هم که مربوط نیست خودش است نخیر، اینها را سفارتخانه اسم هایشان را هم نوشتند قبلاً می آورند می دهند که اینها باید وکیل بشوند. این حالا نبوده، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانه ها منتهی در یک وقت این سفارت انگلیس این کارها را می کرد، سابقش هم لابد سفارت روس می کرده است، حالا سفارت آمریکا می کند، شاید هم با هم باشند، انگلیس و چین و شوروی و آمریکا تفاهم کرده باشند، برای خوردن مال مردم تفاهم هم می کنند او گازش را می برد، این نفتش را این وکلای ما دیکته آمریکاست، از شاه هم بود می گفتیم خوب باز اهل مملکت است، با آنکه این اهل مملکت اینجوری ما نمی خواهیم لکن این خودش هم این را نمی گوید، این را از آنجا می نویسند که اینها باید وکیل بشوند، او هم عیناً ارجاع می دهد؟ به دستگاه های اجرائی می گوید آنها وکیل بشوند. مردم چکاره اند مردم چه، به مردم چه کار دارند اینها، مردم باید دست تو سرشان زد، مردم باید کار بکنند و هیچ نخورند، عمل بکنند و خوراک، آنی که از آنها پیدا می شود، به جیب ایشان برود و آن چیزیکه زیادش آمد، کارتر و آمریکا زیادش آمده به جیب عائله شاه برود و پهلوی وضع مردم چه است؟ وضع مردم کتک است، خوب یک چیزی بایستی بخورند!!
منطق آمریکا
ما حرف مان این است که این وضع باید برچیده بشود، نمی شود اینطور، نمی شود که یک مملکت سی میلیونی یا بیشتر همیشه تحت فشار باشد، این نمی شود، این مطابق هیچ منطق نیست که سی میلیون جمعیت همیشه تحت فشار و همیشه این جمعیت کار بکنند و حاصل کارشان را دیگران ببرند، این باید درست بشود، این وضع باید درست بشود، منطق اسلام این است. اینها چی می گویند؟ با
صحیفه نور جلد 2 صفحه 138
این منطق حرفی دارند بگویند؟ می گویید که اسلام مرتجع است، به شما چه؟ ارتجاع است، معنی ارتجاعش این است که آقا تو برو بیرون من می خواهم خودم زندگی کنم، این معنی ارتجاعی است که اینها می گویند. (اسلام ارتجاعی است) این معنایش همین است که اسلام می گوید که نباید اینها، دیگران به شما حکومت بکنند، منع کرده حکومت دیگران را بر شما، باید مستقل بشاید شما، البته به منطق اینها استقلال همان ارتجاع است، تا پیوند به آمریکا و همه چیزمان زیر دست آنها نباشد، مترقی نیستیم، اینها می خواهند ما را مترقی کنند و به دروازه تمدن برسانند و منطق شان این است، منطق ها فرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم، منطق رسیدن به دروازه تمدن همین است که دارید می بینید الان ایشان دارند عملی می کنند اینجا.
با قطع ید آمریکا از ایران، ما خود کشور را اداره می کنیم
الان همین حالا که ما نشسته ایم اینجا شما احتمال بدهید که در ایران چندین جا زد و خورد است، زد و خورد، مسلسل است. ما می گوئیم که ما نمی خواهیم که شما ما را به دروازه تمدن برسانید شما بروید بیرون، ما خودمان می دانیم آمریکا برود، مستشارهای آمریکا بروند، اگر مستشارهای آمریکا رفتند، ما خودمان این رژیم را اداره می کنیم، ما خودمان اداره می کنیم چکار دارید شما؟ شاه هم می خواهد که رشد بدهد، ما هم رشدی را که ایشان می خواهند بدهند نمی خواهیم، ما اگر توانستیم خودمان، خودمان را رشد می دهیم، اگر نتوانستیم باز خودمان می دانیم. ما یک دسته اشخاص رعیتی هستیم که می خواهیم خودمان توی زمین خودمان گندم یا جو بکاریم و خودمان بخوریم، شمائی که آقای آمریکا هستی و از آن طرف دنیا آمدی این طرف دستت را گذاشتی ای و همه مخازن ایران، مخازن نفت و مس و همه چیز، فولاد و همه چیز ایران را دارید می برید، شما دستت را بردار، ما خودمان اینها را هر جور دلمان می خواهد چه می کنیم، دیگر نمی توانید که بگوئید نمی توانید، خوب به تو چه؟ من عبایم را نمی توانم درست بپوشم، به شما چه ربطی دارد؟ حالا شما بیائید عبای من را بگیرید که من نمی توانم عبایم را بپوشم؟ و حال آنکه دروغ می گوئید، شما نمی گذارید.
فرهنگ ما فرهنگ استعماری است
ما هفتاد سال یا بیشتر است دانشگاه داریم، از زمان امیر کبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاه ها درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعماری است، فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما، دیکته کردند، گذارند جوان های ما تحصیل بکنند، آنها نمی گذارند که ما رشد بکنیم، آنها دستشان را بردارند ایرانی هم کمتر از اینها نیست، ایرانی هم رشد می کند اما شما نمی گذارید که ما رشد کنیم برای اینکه اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است شما می خواهید همه شرق را بخورید و همه شرق را عقب نگه دارید، عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق است و شما شرق را دارید عقب نگه می دارید که هر چه دارند بخورید، هر جا یک ماموری
صحیفه نور جلد 2 صفحه 139
گذاشتند سر آن، در مملکت ما هم که مامور برای وطن هم، آقای شاه است که می بینید چه کرده اند و چه می کند.
منطق اسلام
ما منطق مان، منطق اسلام این است که سلطه نباید از غیر بر شما باشد، نباید شما تحت سلطه غیر باشید، ما هم می خواهیم نباشید سلطه غیر. ما اصل گفتنمان این است که آمریکا نباید باشد، نه آمریکا تنها، شوروی هم نباید باشد، اجنبی نباید باشد، منطق ما این است و فریاد ما هم همین است. با این منطق اگر بحث کسی دارد بکند، دیگر به شاخ و برگ و توی این روزنامه هائی که تبلیغات می کنند و به حسب آنطوری که می گویند صد میلیون دلار شاه برای تبلیغات می دهد، برای حفظ موجودیت خودش صد میلیون دلار در هر سال خرج می کند، البته توی روزنامه ها این حرف ها در می آید، آخوندها چیز هستند، رجعی هستند، آخوندها کهنه پرست هستند، آخوندها نمی دانم چه هستند، این آخوندها، بعد هم می روند سراغ اینکه اسلام اینجوری است.
هم اسلام را بد معرفی می کنند، هم آخوند را بد معرفی می کنند، چرا؟ برای اینکه آنی که در مقابل اینها بایستد اسلام است، آن کسی که می خواهد پیاده کند آن را، آخوند است. آنها نمی خواهند این مطلب واقع بشود، آنها می خواهند که اسلام را بد معرفی کنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم که کنار برود، باقی بماند خودشان و هر کس که دلشان می خواهد.
جنایات عمال شاه درمحیطهای علمی، عامل توقف تحصیل
دانشگاه های مارا هم به آن صورت در آوردند، نمی گذارند یک تحصیل صحیح بکنند، از بس که اینها فشار آوردند. از بس که چه کردند، نه حوزه های علمیه ما تحصیل می توانند بکنند نه دانشگاه،دانشگاه همیشه در حال اعتصاب، یک سال است که می بینیم در حال اعتصابند اینها، کار نمی توانند بکنند، نمی گذارند، یا می ریزند توی آن زن ومرد آن را می زنندو عرض کنم زخمی می کنند یا می گیرند می برند در حبس ها. مدرسه های ما هم همین طور، آنها می ریزند توی آن، هر کاری می خواهند می کنند، هر چند وقت یک دفعه می ریزند این مدرسه را سر تا ته آن را اینها می زنند و چه می کنند، خوب نمی توانند دیگر، محیط آرام الان ما نداریم که در آن محیط آرام طلبه تحصیل کند یا در آن محیط آرام دانشگاهی تحصیل بکند، دبستانیش هم حالا اینطوری شده، الان این بچه دبستانی را دارند کتک می زنند و کشتند، چند نفر را همین امروز به من، دیروز و امروز اطلاع دادند که در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اینقدر، چند تا پسر اینقدر کشتند.
روحیه انقلابی مردم، رژیم شاه را عقب راند
اصل وضع زندگی ایران الان یک وضع نمونه است، از آن طرف هم یک نمونه بالاتر وضع روحیه مردم ایران در این وقت است، این مردم ایران الان روحیه شان همچو قوی است که تانک از آن
صحیفه نور جلد 2 صفحه 140
طرف می آید سرباز با سرنیزه از آن طرف می آید اینها با مشت جلو می روند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله می کنند، این زمین می خورد، مرده است، آن یکی می آید جایش، هیچ دست در نمی رود و این روحیه است که اینها را عقب خواهد زد و الان پیاده شان کرده است .
این آن روحیه حزب رستاخیز، که آنقدر برایش این مدیحه سرائی کرد و اینقدر پافشاری کرد و آنقدری که (هر کس که وارد نشود در این حزب دیگر باید برود این ایرانی نیست، این دیگر وطن ندارد، باید از اینجا برود که چه) بعدش برگشت به اینکه (خوب حزب رستاخیز چه) حالا دیگر آنطوری می گوید (حزب رستاخیز چیست؟ این مثل سایر احزاب، آیا بشود، آیا نشود) یک امری را می گویند و گاهی آنقدر پافشاری می کنند، حالا همین مردم، کار همین مردم این کار را کرده، همین مردم این کار را به اینجا رساندند که این حزب رستاخیز کذا شد هیچی تو خالی بود، از اول نتوانستند، روز اول گفتم که این حزب نیست این، این حرف است می زنند، حزب رستاخیز که آنقدر با آن موافقند خودشان حالا می گویند،حزب نبود، سایر کارهایشان هم اینطوری است. بعد کم کم اصلاح ارضی هم می گوید، برای اینکه این اصلاح که نبود این فساد بود این نیست وضعش که، سپاه دانش، سپاه کذا، خوب چه کاری اینها می کنند جز اینکه بروند برای شما مداحی بکنند و یا الزاماً بروند برای شما مداحی بکنند، شاه را ترویجش بکنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهای مرکز یکپارچه ایستاده اند می گویند ما نمی خواهیم این را. رفراندوم از این بهتر؟ یک مملکت دارد می گوید من نمی خواهم این را، خوب آمریکا چه می گوید؟ مملکت خودمان است نمی خواهیم این را، یکی دیگر، برود، به شما ربطی ندارد، ما خودمان تعیین می کنیم. مقدرات هر مملکت دست خود افراد خود مملکت است، ما این را نمی خواهیم، برود، ما خودمان یکی را تعیین می کنیم، این مقدرات ما روی موازین روی موازین عقلی و عقلائی ،روی قوانین، دست اشخاصی که باید باشد، باشد.
تاریخ دنیا چنین اتفاق کلمه ای را به یاد ندارد
در هر صورت وظیفه ما که الان اینجا هستیم و شما که در خارج کشور هستید و هستیم، این است که کمک کنیم به ایرانی ها. ایرانی قیام کرده است، نهضت کرده است یعنی الان پانزده سال از عمر نهضت می گذرد لکن یک سال است که این قوی شده است یعنی درست فعالیت دارد می کند و الان یک تاریخ حساسی را ما داریم می گذارنیم شاید ایران همچو تاریخی نداشته باشد، یک همچو حساسیتی در تاریخ ایران نباشد، به این وضعی که الان ایران در آمده است یعنی به این وضعی که بچه هفت، هشت ساله دبستانیش تظاهر کند و بگوید که ما نمی خواهیم شاه را، مرگ برشاه، بچه اینقدری، که آنوقت بگیرند بکشند او را. این را می کشند باز آن بچه بعدیش هم می آید همین حرف را می زند، آن بزرگترش هم که همین حرف است دانشگاهش هم که همین حرف است، تو مدارس علمی هم بروید همین حرف است، توی مدارس قدیمه اش هم بروید همین حرف است، جدیدش هم بروی همین حرف است، هر جا بروی الان این صحبت است، تو بازار هم همین حرف است، تو مسجد هم بروی همین
صحیفه نور جلد 2 صفحه 141
حرف است، ما نداشتیم یک وقتی که ایران در یک مطلبی اینطور اتفاق کلمه داشته باشند، نه من یادم نیست، تاریخ یادش نیست که تاریخ نه تاریخ ایران یادش نیست، تاریخ هیچ جا یادش نیست که این اتفاق کلمه ای که همه می گویند که ما نمی خواهیم. شما این را بدانید که اگر این سرنیزه آمریکا برداشته بشود، ارتش هم نمی خواهد او را، الان سرنیزه آمریکا، آمریکا پشت سرش است، همه مصیبت ما زیر سر آمریکاست اگر این سرنیزه را بردارد ارتش هم این را نمی خواهد، هیچ کس نمی خواهد این را یک همچو اتفاقی الان در ایران هست و من امید دارم به این اتفاق و به رسیدن نتیجه در این اتفاق.
با اتحاد قوای تبلیغاتی سدها را شکسته و به سعادت دست یابیم
یک ملت را نمی شود همیشه به این حال نگه داشت که بدون حکومت نظامی نتوانند زندگی کنند، حالا هم با حکومت نظامی اش هم دارند نمی توانند، یک مملکت را نمی شود همیشه حکومت نظامی سرش گذاشت و همیشه با سرنیزه نگهش داشت، این چاره نیست جز اینکه به هم بخورد این وضع، هیچ چاره نیست، هر چه هم می خواهد آقای کارتر، او دارد می گوید، هر چه می خواهد بگوید که برای خاطر آزادی - است این کار دارد می شود، برای خاطر اینکه می خواهد رشد بدهد مردم را این کار می شود، این هر چه دلش می خواهد بگوید لکن الان وضع جوری شده است که با این وضعی که الان ایران پیدا کرده است دیگر پیشرفت همراهش است ضروری است حتی، لکن ماها موظفیم اینجا کمک کنیم یعنی من می توام صحبت کنم، همین جور با یک زبان کوتاهی صحبت بکنم، شما هم می توانید برای برادرهای دیگرتان صحبت کنید، بگوئید، چه کنید، منتشر کنید، هر چه می توانید، من نمی دانم وضع اینجا چه جور است ولی هر چه می توانید کمک کنید به این رفقای خودتان، به این برادرهای خودتان که قیام کرده اند و دارند خون می دهند. اینها بچه و کوچک و بزرگ را دارند می دهند، ماها باید قلم و قدم و صحبت و اینها بکنیم که انشاءالله همه دست به دست هم بدهیم و این سد را بشکنیم، این سدی که جلویش سد محمدرضا شاه است عقبش سد کارتر اینها شکسته بشود، وقتی شکسته بشود، آنوقت سعادت است، بعد از شکستن آن طرفش سعادت همه شماها و ملت شماهاست و من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را می خواهم، دعا می کنم به همه همه تان ان شاءالله سالم باشید و همه تان جدیت کنید که برای مملکتتان یک اشخاص مفید باشید، آنجا که می روید به مملکتتان که ان شاءالله برگردید مفیدی باشید برای مملکت تان مثل این هیات حاکمه نباشید انشاءالله خداوند همه تان را حفظ کند.