بیانات امام خمینی در جمع اعضای هیأت فاطمیون تهران
تاریخ: 1358/07/04
رژیم های سلطنتی گذشته، مانع تحقق اسلام واقعی بودند
بسم الله الرحمن الرحیم
تفاوت ما بین رژیم پهلوی با رژیم های سابق و دولت اموی و عباسی این بود که همه اینها در یک معنی مشترک بودند و آن اینکه نمی خواستند اسلام آنطوری که هست تحقق پیدا بکند، هم بنی امیه این مطلب را می خواستند، اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم کارهائی می کردند و جماعت جمعه همان سلاطین شان به جا می آوردند، هم بنی امیه، هم بنی عباس، لکن نمی خواستند آن اسلامی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود و اهل بیت آن را می شناختند، نمی خواستند این تحقق پیدا بکند برای اینکه آن اسلام او بود که خود پیغمبر و امیرالمؤمنین سلام الله علیه رأس آن بودند و زندگی شان آن بود.
اینها می دیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، آنطوری که اهل بیت خواستند ارائه بدهند، نمی توانند دیگر کاخ داشته باشند و آن وسائل، و مردم در کوخ ها باشند و اینها در آن کاخ ها و با عظمت باشند که بعد از اینکه بعضی شان مردند طلاهایشان را با کلنگ شکستند و تقسیم کردند. اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنا که هست نمی پذیرد، اسلام قواعد دارد، اینها هم نمی خواستند اینطور باشد، یعنی طبق قواعد، لکن غیر از این رژیم اخیر هم سلاطین که همه شان سر تا پایشان فاسد بوده و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا کنید که به اندازه دو نفر، سه نفر پیدا بکنید که اینها یک اشخاص صحیحی بودند، آنهائی هم که معروف به جنت مکان هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند، همان ها بودند که پسر خودشان را کور کردند برای اینکه مبادا چه بشود و همان که معروف به انوشیروان عادل است وقتی ظلم هایش را تاریخ می گوید روی تاریخ را سیاه کرده. لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیم های بنی امیه و بنی عباس و رژیم های سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته و به حسب واقع نمی خواستند آنطور باشد، لکن برای خودشان همه را می خواستند، هر چیزی را می خواستند برای خودشان، می خواستند که مملکت اسلامی را گسترش بدهند برای اینکه نفوذشان زیاد بشود، کشور گشائی بکنند که نفوذ خودشان زیاد بشود، هر چه می خواستند، می خواستند برای خودشان و دار و دسته خودشان باشد.
صحیفه نور جلد 9 صفحه 199
مورد هدف قرار دادن روحانیون از سوی رژیم جهت مخالفت با اسلام بود
لکن این رژیم فاسد، ما را برای دیگران می خواست. از اول که رضاخان آمد و من هم یادم هست و از اولش در مسائل بودم تا حالا، اولی که آمد و ابتدائا با سالوسی رفتار کرد، وقتی که مستقر شد اول هدف اسلام بود، لکن نمی گفت هدف را، آن قرار داد که اسلام نباشد (البته به تعلیم دیگران، تعلیم خارج) لکن از روحانیین شروع کرد، از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگیری کرد. از اینجا شروع کردند که بلکه مؤفق بشوند اساس، اساسی که خارجی ها از آن می ترسیدند از بین ببرند، آنها مطالعات دامنه دار دارند نسبت به شرق و نسبت به ایران ما مطالعات دامنه دار دارند، هم نسبت به ذخائری که ایران دارد اینها نقشه برداری کرده اند و مطلعند، بهتر از خود ایرانی ها می دانند کجا چه هست و هم مطالعات دامنه داری شاید بیشتر از آن مطالعات نسبت به گروه های مردم کردند. عشایر را مطالعه کردند که ببینند اینها چه جور مقاصد دارند، چه جور می شود اینها را به دام انداخت، طوایفی که در شهرستان ها بودند و جز عشایر نبودند اینها را با چه می شود همراه کرد که همان مقصد مشترک که اسلام نباشد، اینها را با هم همصدا کرد و بدون اینکه اسمش را بیاورند واقعیتش باشد. در زمان رضاخان که من شاهد مسائل بودم طوری کرده بودند که شاعرش، نویسنده اش، گوینده اش، همه بر ضد روحانیت بودند. آن شعرا و گویندگان خودشان بودند نه گویندگان مردم، شاعرش می گفت، که نمی خواهم شعرش را بخوانم، که تا آخوند و قجر در این مملکت هست این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد، آخوند را ننگ می دانستند، قجر هم که با او دشمن بودند. یک جلسه ای درست کرده بودند اینها، من شنیدم همان وقت ها یک مجلس نمایش می دادند فتح اعراب را که ایران را فتح کرده بود، در آن مجلس نمایش دادند و عرب هائی که مثلاً پا برهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند و اینکه کاخ های آن را از آنها گرفته اند در آنجا، دستمال ها بیرون آمد برای گریه که اسلام غلبه کرد بر اینها، الان هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهائی هست که متاسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده، اسلام را کاری با او ندارند، مخالف با او هستند. الان هم در نویسنده های ما، در گوینده های ما و در روشنفکرهای ما، در غربزده های ما، این معنی هست که اسلام را نمی خواهند و آنها که راست نمی گویند ملیت را می خواهند، وقتی هم از ملیتشان می خواهند اسم ببرند، از همین شاه ها اسم می برند، از همین شاه هائی که همه شان در تاریخ معلوم است که چکاره بودند. از اولی که رضاخان آمد، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه می گرفت، هم روضه می رفت و هم تکیه ها، همه را رفت یک مرتبه در یک محرمی گفتند همه تکیه ها را رفته بود، بعد که بازی داد ملت را و ملت ماهم صفای نفس دارند زود بازی می خورند، بعد که بازی داد ملت را، آنوقت آن چهره اش را نشان داد، تمام روضه ها را سرتاسر مملکت قدغن کرد و بر معممین آن کرد که نمی توانست یک نفر معمم ظاهر بشود توی خیابان، بعضی از محترمین معممین که نمی خواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری و همانجا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد و رهایش کردند و معممین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوارشان می کردند، بعضی از شوفرها هم خوش رقصی می کردند مقصد
صحیفه نور جلد 9 صفحه 201
آخوند نبود، مقصد اسلام بود اینها را می دیدند که تا اینها هستند اسلام را نمی شود از بین برد، باید اینها را از بین برد بعدش اسلام را، اسلام منهای روحانیت همین تز است، حالا گوینده اش ملتفت نیست و یا ملتفت است و مغرض.
مجالس روضه است که مردم را تهییج می کند که به همه چیز حاضرند
این مطلبی که الان القا کرده اند به جوان های ما که تا کی گریه و تا کی روضه و اینها، بیائید تظاهر کنیم، اینها نمی فهمند روضه چیست و این اساس تا حالا سر کی نگه داشته شده است، این را نمی دانند و نمی شود هم بهشان بفهمانند.
اینها نمی فهمند که این روضه و این گریه آدم ساز است، انسان درست می کند، این مجالس روضه، این مجالس عزای سیدالشهدا و آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است، بیان ظلمی که به مظلوم شده تا آخر باید باشد. همین در عین حالی که جوانهایشان که کشته شدند و برایشان فریاد می زنند و چه می کنند، لکن بازی خوردند و می گویند آن جوان ها را از یاد ببرید برای اینکه آنهائی که به اینها تلقین می کنند اساس را سیدالشهدا می دانند، اساسی که همه چیز را تا حالا نگه داشته او بوده، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمود که (انا من حسین) یعنی دیانت را او نگه می دارد و این فداکاری، دیانت اسلام را نگه داشته است و ما باید نگهش داریم. این جوان توجه ندارند، البته یک دسته اند و تزریق به اینها شده از اشخاص که می خواهند نباشد. اینها از اساس می خواهند روضه را از بین ببرند که روضه خوانی است که عواطف مردم را همچو تهییج می کند که بر همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سیدالشهدا جوان هایش را آنطور قطعه قطعه کردند و آنطور جوان های خودش را داد، برای مردم آسان می شود که جوان بدهند و ما با این حس شهادت دوستی این معنی را ملت ما پیش برد و رمز همین معنائی بود که از کربلا منعکس شد به همه جهاتی که ما داشتیم، به همه ملت ما، و همه آرزوی شهادت می کردند، همان شهادتی که سیدش سیدالشهدا بود و اینها نمی فهمند که اینجاست که نگه داشته است، آنهائی که می فهمند تزریق می کنند و دیگران را گول می زنند.
آنهائی که به ضد روحانیت حرف می زنند، قلمفرسائی می کنند و حالا بیشتر برای اینکه می بینند که این روحانیت است که اسلام را نگه داشته و این اسلام است که با منافع آنها مخالف است، این اسلامی است که طرفدار مستضعفین است، (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین) وعده فرموده و عمل خواهد کرد. این طبقه ای که آن بالانشین ها پست می شمردند، می گفتند طبقه پائین، منطق مستکبرین همین بود که استکبار و تکبر می فروختند بر جامعه، ملت ما را طبقه پائین حساب می کردند، بالا کی بود؟ آقای آریامهر و دستجات خودش، آنها بودند و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمی آوردند، چیزی نیستند اینها، قضیه استضعاف این است، نه اینکه خدا می فرماید ضعفا، ضعفانه مستضعفین یعنی آنهائی که قدرت دارند، قدرت ایمان دارند و آنها نمی فهمند و اینها را مستضعف حساب می کنند، می گویند اینها ضعیفند. آنهائی که اینها را جزء ضعفا
صحیفه نور جلد 9 صفحه 202
می شمارند نه اینکه ضعفا هستند، بعضی ها این کلمه را چون نفهمیده اند، مستضعف را نفهمیده اند می گویند که خوب، چرا ما باید مستضعف باشیم آنها ما را حساب می کنند مستضعف وضعیف، نه اینکه شما ضعیفید، شما قوه ایمان دارید، شما آن بودید که یک همچو قدرتی را با مشت عقب زدید و به جهنم فرستادید. قوت ایمان در شماست و حس شهادت خواهی که جوان ها مکرر این معنا را می خواهند، زن ها مکرر می گویند به اینکه فلان جوان، فلان جوان از من رفته دو تا دیگر هست، این هم می دهم برود.این حس بود، این حس شهادت خواهی، فداکاری بود که یک ملتی که هیچ نداشت بر طاغوت غلبه پیدا کرد.
همه روز باید ملت ما مقابل ظلم بایستد
اساس را باید حفظ بکنیم، اساس، اسلام است و جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی، باید کوشش کنید تا حفظ شود، این مجالس و مجامع اسلامی را باید حفظ کرد، هر دو جهت باید باشد نه آنطوری که سابق بود و اصلش کاری به دستگاه ظلم نداشتند آن هم با یک تبلیغاتی که شده بود، نه آنکه ما بیائیم نمازمان را بخوانیم و برویم سراغ کارمان توی خانه مان بنشینیم و اهل منبر هم بروند و چهار تا کلمه روضه بخوانند و اگر بشود چهار تا کلمه اخلاق هم بگویند و بروند در خانه هاشان بنشینند، باید در مقابل ظلم، در مقابل ستم بایستند. این کلمه (کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا) یک کلمه بزرگی است که اشتباهی از او می فهمند، آنها خیال می کنند که یعنی آنها خیال می کنند که یعنی هر روز باید گریه کرد لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمین ها باید اینطور باشند، نقش کربلا این بود که سیدالشهدا سلام الله علیه با چند نفر جنگ کرد، عدد معدود آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، ولکن ظلم را قبول نکردند و شکست دادند یزید را، همه جا باید اینطور باشد، و همه روز هم باید اینطور باشد، همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین ندارد، انحصار به یک افراد نمی شود، قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده، همه زمین ها باید این نقش را ایفا کنند و همه روزها، غفلت نکنند ملت ها از اینکه باید همیشه مقابل ظلم بایستند. در بعضی روایات که من حالا نمی دانم صحت و سقمش را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مومنین در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهیا، نه اینکه اسلحه را بگذارند کنار و بنشینند منتظر، اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است که باید مقابله کنیم با این دستگاه های ظالم خصوصاً دستگاه هائی که با اساس مخالفند.
صحیفه نور جلد 9 صفحه 202
ما ملت و ملیت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم
اگر یک دستگاهی بود که مثلاً سلاطین سابق که می خواستند برای خودشان یک چیز می کردند، ولی با اساسش معلوم نبود که مخالف باشند، اما یک دستگاهی که با اساس مخالف است، نمی خواهد اسلام باشد، نمی خواهد مجالس اسلامی باشد، می خواهد همیشه چیزهائی باشد مربوط به غیر اسلام ولو ملت باشد، ملیت باشد، ما ملت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم و ملت، ملت ایران است و ما برای ملت همه جور فداکاری می کنیم اما در سایه اسلام است نه اینکه همه اش ملیت و همه اش گبریت است، ملیت حدودش حدود اسلام است و اسلام هم تایید می کند او را. ملیت اسلام را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و پان ایرانیسم.
اسلام سیاست است و سیاست، خدعه و فریب نیست
در هر صورت نقشه یک مطالعاتی که اینها کرده اند طولانی و مخازن ما را به دست آوردند که ما چقدر داریم و تا چه وقت به اینها پس بدهیم و از ما بگیرند و همه ملت ها و اقشاری که ما داریم و همه قطرها را مطالعه کرده اند در این معنا که دیده اند ما اگر بخواهیم این مخازن را از آنها بگیریم و این مملکت و این کشور را از اینکه پایگاه خودمان برای کارهای نظامی، تا اسلام زنده است نمی شود، باید اسلام را سر برید حالا اگر می شود توی دامن خود مردم، و این را کردند و خیلی هم توفیق حاصل کردند. یک روزی بود که اگر یک ملائی راجع به مطلب سیاسی یک کلمه می گفت، می گفتند این آخوند سیاسی شده بیندازش دور، شاید به نماز او هم نمی رفتند، این چه بود؟ این روی نقشه ای بود که آخوند را از سیاست کنار بگذارند، اسلام را کنار بگذارند و سیاست هم کنار و علیحده، آنها هم کارهای خودشان را انجام بدهند و مخازن ما را ببرند و مملکت ما را تحت سلطه قرار بدهند آخوند هم برود توی خانه آخوند هم برود توی خانه اش بنشیند و حمد و سوره بخواند، خیلی هم کار بکند، یک چند کلمه مسائل اخلاقی را برای مردم بگوید، این نقشه ای بود که می خواستند اسلام را کنار بگذارند از سیاست، سیاست دست آنها و اسلام هم بر کنار.
پاکروان به من گفت در همان روز آخری که دیگر از همانجا از حبس به حصر ما را آوردند (حبس دوم) گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است و کلمه اش هم این بود که پدر سوختگی است، همین جا می خواست پدر سوختگی کند یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد، به من گفت، به این معنا که شما می گوئید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نخواستیم، خدعه و فریب و از این چیزها، بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم و فلان و اینکه دخالت در سیاست نکند، من هم بالای منبر گفتم که ایشان این را گفت، من هم این را گفتم که بیخود گفته، آنها می خواهند که ماها با همین خدعه و فریب که سیاست، خدعه است، شما نکند از سیاست کنار بروید، سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند، خدعه
صحیفه نور جلد 9 صفحه 204
و فریب و اینها نیست، اینها همه اش خطاست. اسلام سیاست است، طبیعت سیاست است، خدعه و فریب نیست. این نماز جمعه یک نماز جمعه سیاسی است. یک اجتماعی سیاسی است که مع الاسف در سال های طولانی از دست ما رفته بود و مورد طعن دیگران هم شده بود. این اجتماع حج از امور بسیار سیاسی اسلام است که تمام طبقات مستطیع که هر جای ایران اسلامی هستند، هر جای ممالک اسلامی هستند جمع بشوند در هر سال در یک محلی، چند تا مجتمع شان بکنند، بنشینند مطالبشان را بگویند، بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند.
یک همچو مجلس هائی که اسلام درست کرد مثل حج، هیچ قدرتی نمی تواند درست کند، هیچ قدرتی، همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جائی ببرند، نخواهند مؤفق شد، با خرج های فلان ها، تبلیغات فلان. خدای تبارک و تعالی با کلمه (ولله علی الناس حج البیت) با یک کلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است. مع الاسف استفاده کرد، اجتماعات هست استفاده کرد، وقتی هم کاروان های ما در آنجا رفت همه استفاده هایش را آریامهر می کرد، برای او شأن و شؤون او را در آنجا می گفتند در صورتی که این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است، اجتماعی است، باید در این اجتماعات گویندگان، نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمین، گرفتاری که دارند، مسلمین از دست کی گرفتاری دارند و آن باید چه بکند، دولتهائی که با مسلمین چه می کنند با او چه بکند، کوشش کنند در وحدت کلمه، کوشش کنند در اینکه مطلب را همه یکی قرار بدهند، اعتصام (بحبل الله) سرمشق است برای همه، خدای تبارک و تعالی فراهم کرده اسبابش را، و ما مسلمین نمی توانیم از آن استفاده کنیم، بیعرضه هستیم، او فراهم کرده همه را، سالی یک دفعه حج، آن کنگره عظیمی که در دنیا سابقه ندارد لکن می روند آنجا و کار مثبتی انجام نمی دهند، از اول هم می روند، فکر اینند که سوغاتی چقدر بگیرند، فکر آنی که باید باشند نیستند، اعمالشان را بجا می آورند، بعدش هم هیچ کلمه ای راجع به گرفتاری های مسلمین و گرفتاری های اسلام، این گرفتاری هائی که همه دول اسلامی الان مبتلا به آن هستند، فکر این نیستند.
این نهضت عظیم را که مورد توجه دنیاست حفظ کنید
و انشاءالله اگر اسلام یک ظهوری پیدا کرد، یک نمایش واقعیتش داد، امیدوارم که جمع هم درست بشود. باید این نهضت را حفظش کنید. شما با دست خالی یک امپراطوری بزرگ دنیا را شکست دادید. الان به ما می گویند که اینها ملتفت نیستند که چه کردند، خارج می فهمد، خارج که می رویم عظمت این نهضت و عظمت این فداکاری ایران در خارج منعکس است، هر که از خارج می آید و از هر جا می آید، همین چند روز هم یک چند نفری، یک نفری از بیرون آمده بود، از بنگلادش هم چند نفری آمده بودند، اینها می گویند که همه توجهات دنیا الان به ایران است، همه توجهات الان به ایران است، ایران سرمشق همه مسلمین شده است و باید بشود. انشاءالله این را حفظش کنید که ماها
صحیفه نور جلد 9 صفحه 205
هیچ نیستیم، هیچ برای خودتان یک چیزی خیال نکنید که هستید، نه من و نه تو، نه هیچ کس، هیچ نیستیم، هر چه هست خدای تبارک و تعالی است، اوست که شما را غلبه داد، الله اکبر، شما را غلبه داد و با مشت خالی همه چیز را درهم شکستید. این ایمان، اسباب این معنا شد، این توجه به خدا اسباب این شد که بچه کوچک و پیرمرد هشتاد ساله و زن های محترمه و مردهای عزیز همه را به بیرون ریخت و مقابل یک دستگاه ظلم قرار داد. این اسلام بود، اسلام همه چیز دست اوست و ما هیچ نیستیم، این را حفظش کنید، این اسلام و این نهضت را با اسلامیتش حفظ کنید. خداوند انشاءالله شماها را حفظ کند برای نگهداری این نهضت و تا این نهضت هست از هیچ نترسید و اصلاً ترس در دل خود راه ندهید. این حرف هائی که کردستان چه شد و بلوچستان چه، اینها همه حرف است، آنها هم برادر ما هستند و آنها هم برادر هستند و آنها هم مفسدین را بیرون می کنند و هیچ وقت به دلتان راه ندهید که مائی که آن قدرت عظیم را درهم شکستیم حالا از یک حزب مثلاً دموکرات و از چهار تا جوان مثلاً فاسد بترسیم، هیچ اصلاً این حرفها نیست مملکت شما بحمدالله بیمه شده و خداوند با شماست به شرط اینکه شما هم به وظیفه تان عمل کنید، شما وفای به عهدتان بکنید، خداوند هم وفا می کند، شما توجه به اسلام داشته باشید و آنطوری که اسلام گفته به او عمل بکنید، خداوند هم پشتیبان شماست. خداوند انشاءالله به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنایت کند و من هم دعاگوی همه تان هستم و خدمتگزار همه.