بیانات امام خمینی در جمع کارکنان جامعه اسلامی وزارت امور اقتصاد و دارائی
تاریخ: 1358/04/17
هدف خداوند از بعثت انبیا و نقش سازنده تعالیم آنان
بسم الله الرحمن الرحیم
کوشش هایی که انبیا می کردند و جنگ هایی که با مخالفین راه حق می کردند و خصوصاً جنگ هایی که در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است و مقصد کشورگشایی هم نبود، مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه که در آن نظام عادلانه، احکام خدا جاری بشود. انبیا آنهمه زحمت کشیدند نه فقط برای اینکه طرف را از صحنه خارج کنند و خودشان صحنه را دست بگیرند، بلکه مقصد اصلی این بوده است که این انسان هائی که انسانیت ندارند، این اشخاصی که در راه خلاف دارند سیر می کنند و آنها می دیدند که این راه خلاف، راه شقاوت است،راه ضلالت است، راهی است که مردم را در این دنیا به شقاوت و در آن دنیا هم به مهلکه می کشاند، انبیا از طرف خدای تبارک و تعالی مأمور شدند برای نجات مردم. مردم را اگر به حال خودشان می گذاشتند جز یک حیوانی که خوردن و خوابیدن را و شهوات را ادراک بکند و در راه آن عمل بکند، چیز دیگر را نمی توانستند بفهمند، از باب اینکه ورق ماورای طبیعت بر مردم پوشیده است. اینکه مردم می دانند، همین عالم را عالم طبیعت را، آنهایی که علمشان دیگر زیاد هست، یک خصوصیات طبیعت را زیادتر می فهمند، لکن همه آنها همین است که از طبیعت بهره ور می شوند و به طبیعت توجه دارند و انسان را هم به همین جنبه طبیعی می شناسند و برای همین جنبه طبیعی انسان هم زحمت می کشند. تمام زحمات مادیین که مربوط به مکتب الهی نباشد صرف ادراک طبیعت و خصوصیاتی که در طبیعت است می شود و استفاده از طبیعت، آنهم طبیعت انسان از طبایع عالم. هر چه نگاه بکنید از این تمدن های بزرگ، جدید، از این پیشرفت های عظیم انسانی می بینید که همه آن مربوط به همین طبیعت است و مربوط به استفاده انسان از طبیعت است، آنهم استفاده انسان طبیعی از عالم طبیعت. از عالم طبیعت به آن طرف این موجودات طبیعی نمی توانند بفهمند و لهذا اینها راهی به آن عالم ندارند مگر از راه وحی که همه عالم را در تحت سیطره اش هست و چون این انسان مثل سایر حیوانات نیست که همان حیات طبیعی و دنیایی باشد بلکه انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر حیات طبیعی، حیات مابعدالطبیعه هم دارد و آن حیات مابعدالطبیعه، حیات صحیح انسان است، اینجا همان حیات حیوانی است، از این جهت مردم محتاج شده اند به اینکه در پیدا کردن راه صحیح از طریق وحی به این ها گزارش داده بشود و خدای تبارک و
صحیفه نور جلد 8 صفحه 82
تعالی هم منت بر مردم گذاشت و انبیا را مبعوث فرمود تا اینکه راه را به اینها نشان بدهند. تمام تعلیمات انبیا برای مقصد، نشان دادن راهی است که انسان ناچار از این راه باید عبور کند. ناچار انسان از این عالم طبیعت به یک عالم دیگری عبور می کند،اگر سر خود باشد یک حیوانی است که از این عالم به عالم دیگر می رود و اگر چنانچه به راه انبیا برود انسانیتش کامل می شود و هر چه بیشتر اطاعت کند بیشتر انسانیتش رشد می کند. تمام کوشش انبیا برای این بوده است که انسان را بسازند، تعدیل کنند، انسان طبیعی را مبدل کنند به یک انسان الهی، در همین عالم که هست هم، باز اینطور باشد. نظر انبیا به این عالم بانظر اشخاص دیگر فرق دارد، آنها می خواهند این عالم را الهی کنند، یعنی به هر چه نگاه می کنند آثار الهیت در آن ملاحظه کنند. سایر قشرها چه فلاسفه باشند و چه سایر دانشمندان باشند خصوصاً دانشمندان طبیعی، اینها تمام نظرشان به این است که آثار طبیعت را کشف کنند و استفاده از طبیعت بکنند. انبیا طبیعت را قبول دارند لکن طبیعت را مهار می کنند به طوری که در تحت الوهیت مهار بشود،در تحت عالم بالاتر باشد. همان استفاده ای را که ماها که اطلاعی از آن واقعیات نداریم از این عالم طبیعت می کنیم آن آدمی که از ما عدای طبیعت هم اطلاع دارد همین استفاده را می کند با فرق اینکه، این که استفاده می کند نظرش به همین طبیعت است و او که استفاده می کند طبیعت را آثار آن عالم می بیند و حق تعالی را در طبیعت مشاهده می کند.
اینهمه جنگ هایی که در اسلام شده است و زحماتی که اولیاء خدا کشیده اند و اینها برای اینکه اسلام را پابرجا کنند، احکام اسلام را پیاده کنند آنهم برای اینکه انسان ها را هدایت کنند به یک واقعیاتی که اطلاع بر آن ندارند، راه را نمی دانند، آنها می دانند راه را اینطور باید بروند.
تکلیف بر تحقق عملی احکام اسلام در کلیه امور فردی و اجتماعی
ما تا حالا که این جمهوری اسلامی را، همه شماها زحمت کشیدید و همه قشرهای ملت متحد شدند با هم و خون ها را دادند و زحمت ها کشیدند و زجرها را کشیدند و این سد را شکستند و رأی به جمهوری اسلامی هم دادند، این برای این نبود که فقط حریف را از میدان در بکنند و خودشان به جای او بنشینند، این برای این بود که یک رژیم فاسد راتبدیل کنند به یک رژیم صحیح، رژیم عادل که وقتی رژیم عادل تحقق پیدا کرد و احکام اسلام آنطوری که باید تحقق پیدا کرد، آنوقت افراد اگر عمل کنند، راه صحیح واقعیت را پیدا می کنند و رژیم هم اگر چنانچه اسلامی باشد و عمل، عمل اسلام باشد و همه نظام، نظام اسلام باشد، یک نظام عادلانه ای که به هیچ یک از افراد تعدی نشود، در هر اداره ای بروید آنجا اسلام را ببینید، در هر بنگاهی بروید آنجا هم ببینید اسلام هست، اینکه حکومت می کند اسلام حکومت بکند،غیر اسلام در کار نباشد. ما تا حالا نرسیدیم به این. ما رأی دادیم به اینکه جمهوری اسلامی باشد، حالا هم رژیم ما جمهوری اسلامی است اما اینطور نیست که ما تا رأی دادیم، جمهوری اسلامی، یک جمهوری اسلامی شده باشد، فقط نظام الان نظام جمهوری اسلامی و دنیا هم شناخته ایران را به اینکه اینجا رژیمش جمهوری اسلامی است اما اسلام که این را نمی خواسته که ما
صحیفه نور جلد 8 صفحه 83
یک رأی بدهیم و بگوئیم جمهوری اسلامی، اسلام می خواسته که در رژیمش اینطور باشد که هر جا پا بگذاری احکام اسلام باشد،غیرش نباشد. اگر ما با همه زحمت ها با همه خون دادن ها به این جا رسیدیم که جمهوری اسلامی، و باز رهایش بکنیم تمام کارهایمان هدر رفته،یعنی طاغوت فرق نمی کند که محمدرضا باشد یا من و شما. حیطه شعاع عملیات مختلف است یک کسی طاغوت است در خانواده خودش، یک کسی طاغوت است در خودش و همسایه هایش، یک کسی طاغوت است در محله اش، یک کسی در شهر، یک کسی هم در یک استان، یک کسی هم در سطح کشور. در طاغوتی فرقی نیست، در شعاع عمل فرق است. همین طاغوتی که در خانواده خودش طاغوت است، اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است، اگر دستش برسد، در همه سطح کشور طاغوت است، برای اینکه خودش وقتی طاغوت هست دیگر شعاع عمل کم و زیادش پیش او فرقی ندارد، دستش نمی رسد، دستش برسد همان کارهایی که محمد رضا می کرد، این آدم هم همان کارها را می کند تا تربیت اسلامی و انسانی و تحت تربیت انبیا کسی نباشد، دستش نمی رسد و الا وقتی دستش برسد همه آن کارها را می کند حالا هم خیال می کند نمی کند. این آدمی که در منزل خودش ظلم می کند،در منزل خودش تعدی بر اولادش،بر فرزندش، بر خادمش می کند این اگر زیادتر بشود خدمه اش ،زیادتر بشود اولادش، زیادتر بشود تابعش همان قدر که آنها زیادتر شوند این وسعت ظلمش زیاد می شود، برای اینکه آدم ظالم است. ظالم اگر ده نفر تحت سیطره اش باشند، ظلمش به اندازه ده نفر است، اگر سی و پنج میلیون جمعیت هم باشند، ظلمش به اندازه سی و پنج میلیون نفر است،آدم، همان آدم است برای اینکه آدم نشده است، یک موجود طاغوتی شیطانی است. این موجود طاغوتی شیطانی اگر تحت سیطره انبیا نرود، تحت تعلیم و تربیت انبیا نرود هیچ فرقی مابین این فرد با آن فردی که یک عالم را دارد می چاپد، در روحیات نیست، در عمل هست از باب اینکه این دستش نمی رسد، او دستش می رسد. اینهایی که مثلاً فرض کنید در ایران سیطره داشتند مثل محمد رضا اگر در عراق هم سیطره اش می رفت همین ظلم هایی که اینجا می کرد آنجا هم کرد،اگر در همه ممالک اسلامی هم سلطه پیدا می کرد همین کارهایی که اینجا کرد در همه می کرد اگر در همه عالم هم سلطه پیدا می کرد همان مطلب بود. می بینید که این ابرقدرت ها که دستشان را همه جا دراز کنند، دستشان را همه جا دراز می کنند برای چاپیدن، آن آدمی که چاپیدنش یک حدود خاص داشت وقتی که شد رئیس، یک قدری وسعت پیدا می کند و همان کارها را هم آنجا می کند. گمان نکنید که من و شما اگر دستمان برسد به آنها نکنیم، تا آدم نشویم همان حرف هست، باید همه فکر این معنا را بکنیم که رژیممان را رژیم اسلامی بکنیم. رژیم اسلامی به این است که این افرادی که در کار هستند، این افرادی که در این رژیم سر کار هستند، مشغول به فرض کنید که خدمتگزاری هستند، کارمندهای دولتی همه شان، هر کدام آنجا که کار می کنند کارشان کار اسلامی باشد، این فکر نباشد که حالا که این اداره آنجایش خراب است خوب، بگذارید اینجایش هم خراب باشد، حالا که آن آدم آنجا خلاف می کند خوب، بگذار اینجا هم خلاف کند. همه مکلفیم، همه ما. اگر همه عالم خلاف بکنند،یک آدمی که تربیت شده تحت مکتب
صحیفه نور جلد 8 صفحه 84
انبیاست او خلاف نمی کند، تمام عالم وقتی که به هم بخورد و ظلم بشود، حضرت موسی خلاف نمی کند. از اینکه حالا همه دارند می چاپند پس باید من هم این کار را بکنم، نه، در تربیت انبیا اینجور نیست، علی بین ابیطالب سلام الله علیه همه عالم اگر کافر می شدند به حال او فرقی نمی کرد جز غصه خوردن به اینکه چرا اینها دارند خلاف می کنند و الا در مشی او هیچ تغییری نمی کرد آن روزی که تو خانه نشسته بود با آن روزی که یک خلافت دارای آن وسعت که ایران یک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اینها تحت سیطره بود و از اروپا هم یک مقداری، هیچ فرقی در حال روحی اش نبود که حالا که من دارای یک همچو چیزی هستم،باید مثلاً چه بشود، هیچ ابداً در روح او هیچ فرقی نمی کرد برای اینکه روح، روح الهی بود. روح الهی در آن فرقی نمی کند که یک جمعیت کمی تحت نظر او باشد یا یک دنیا باشد، در حال روحی او فرقی نمی کند، او موظف است عدالت کند، می تواند با این چهار تا که هست عدالت بکند، اگر توانست با همه جا و همه جا عدالت را گسترش می دهد. همه ما الان که اسم جمهوری اسلامی روی خودمان گذاشتیم و رژیم سابق را فرستادیم بحمدالله به خارج و دفنش کردیم و دیگر هم زنده نخواهد شد انشاءالله، همه ما الان مکلفیم که این رژیمی که ادعا داریم که تحقق پیدا کرده، واقعیتش تحقق پیدا کند، از حد لفظ به حد معنا بیاید، از حد رأی به حد خارج بیاید. شما که مأمورین یک وزارتخانه هستید یک طور باید عمل بکنید، آنها هم که در وزارتخانه دیگرند یک طور، همه باید یک مأمورین اسلامی باشند. هر فرد باید خودش را موظف بداند به اینکه این کاری که الان، این کار جزئی که پشت میز نشسته به او محول است، این کاری که به او محول است به عدالت عمل کند، منتظر نشود که وزیر عادل بشود. وزیر عادل باشد یا نباشد، شما باید عادل باشید. نخست وزیر عادل باشد یا نه، برای خودش ضرر دارد و نفع دارد، آن حسابش علیحده هست، شما هم حسابتان علیحده است، پیش خدا حسابش علیحده است، پیش ملت هم حسابش علیحده است. شما که این کار جزئی، پیشخدمتی که این کار جزئی دستش هست، این عدالت در آن کارش باید بکند. آن رئیس اداره هم که در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان کار باید بکند، منتظر نشود دیگران عادل بشوند تا او عادل بشود. مثل این است که من منتظر بشوم دیگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم، یا منتظر بشوم دیگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم. چطور وظایف طبیعی را آدم اینطوری عمل می کند، وظایف طبیعی را هر کسی شخصی عمل می کند. شما هیچ وقت انتظار کشیدید دیگران نفس بکشند تا شما بکشید؟ دیگران نگاه کنند تا شما نگاه کنید؟ هیچ همچو نیست. شما به حسب طبیعت تان وظایف طبیعی را شخصاً عمل می کنید، وظایف الهی را هم همینطور است همانطور که وظایف طبیعی را شخصاً عمل می کنید وظایف الهی را شخصاً شما موظفید عمل کنید بعلاوه موظفید که دیگران را هم وادار کنید که به این کار در این جا موظف نیستید که دیگران را وادار کنید که نگاه کن اما در آنجا موظفید که تعدیل کنید دیگران را هم تربیت کنید. هر کدام ما موظفیم خودمان عمل کنیم و موظفیم دیگران را هم وادار کنیم، اگر یک همچو روحیه ای در یک ملتی پیدا بشود که انشاءالله امیدوارم پیدا بشود، اگر یک همچو روحیه تعاون معنوی همانطوری که در این برهه ای که انقلاب بود یک تعاون مادی پیدا شده بود،این هم
صحیفه نور جلد 8 صفحه 85
معنا بود اما معاونت راجع به این بود که اینهائی که می آمدند در خیابان ها تظاهر می کردند، خانه ها به آنها آب می دادند، غذا می دادند عرض کنم مردم کمک می کردند و معاونت می کردند، اگر یک روحیه معاونت معنوی پیدا بشود در انسان، در همه، که هر کس خودش را موظف بداند به اینکه علاوه بر اینکه خودش یک آدمی است که می خواهد عدالت بکند، وظیفه شناس است، پشت میز که نشسته کار خودش را که می کند و کار مردم را که می خواهد انجام بدهد، روی وظایف است، نه روی طمع است،نه روی ترس و خوف است، روی وظیفه است، آنطوری که وظایف شخصی خود را آدم عمل می کند برای خودش وظیفه می داند که برای بچه هایش لباس بخرد، این یک وظیفه ای است پیش آدم، نه خوف است و نه طمع. اگر انسان، آن کسی که متصدی یک کار یاست، وظیفه بداند این را که من حقوق مثلاً می گیرم وظیفه ام این است، نخیز، حقوق هم نمی گیرم وظیفه انسانی ام این است، وظیفه اسلامی ام این است که حالا که متکفل یک امری شدم و یک دسته ای به من محتاجند که کار آنها را راه بیندازم، کارها را تعویق نیندازم، همانقدری که می توانم ،به هر ترتیبی که جریان دارد، جریان بدهم با رفاقت، جلو و عقب انجام ندهم، خلاف عدالت نکنم، اگر جلو و عقب انجام بدهم این همان کارهای طاغوت است، طاغوت در یک چیز کم، در یک شعاع کم. چنانچه هر کداممان توجه به همین معنا داشته باشیم، هر کسی به خودش متوجه باشد، خودش را درست کند، اداره ای که دارای پانصد نفر مأمور است، هر مأموری آن کاری را که به او محول است سرش را زیر بیندازد و کارش را انجام بدهد، یک اداره درست می شود، یک وزارتخانه درست می شود، باقی درست می شود، همه کشور درست می شود.اگر یک همچو چیزی در یک کشوری پیدا شد، این کشور مترقی است کشور مترقی این نیست که سینماهای کذا داشته باشد و آن کارهایی که در آن می شد، یا مترقی آن است که مراکز فحشا آن قدر زیاد باشد، مشروب خوری آنقدر زیاد باشد این انحطاط است، کشور مترقی این است که افرادش مترقی باشند، فرد مترقی آن است که وظیفه شناس باشد، وظایف اداری اش، وظایف الهی اش، اگر انسان وظیفه شناس شد یک انسان مترقی است، یک انسان عادل است. یک مملکتی اگر انشاءالله موفق بشویم، موفق بشوید به اینکه این مملکت، همه وظیفه شناس بشوند و جمهوری اسلامی بشود. جمهوری اسلامی این است که اداره مالی آن هم اسلامی بشود، اداره عدلیه اش هم اسلامی بشود. تحول باید پیدا بشود،تحول در نظام و تحول در افراد که این نظام را می خواهند پیش ببرند. به مجرد اینکه تحول در نظام هم باشد و تحول در افراد نباشد، فایده ندارد برای اینکه وقتی تحول در افراد نباشد،اگر حالا هم یک کسی، یک تحولی در نظام درست کند، فردا همین افرادند که این نظام را می خواهند پیش ببرند، همین افراد، نظام را معوجش کنند، بر خلاف می کنند.
تحول در افراد، در روحیه افراد میزان است و این با این است که همه آقایان بنای بر این بگذارند که کارهایشان را روی وظیفه شان عمل بکنند، خودشان را ببینند در یک جمهوری اسلامی، ببینند در یک مملکتی هستند که رأس این مملکت امام زمان سلام الله علیه مراقبشان هست، مأمورهای مخفی دارد، ملائکه الله مأمورند، خودش را تحت مراقبت ببیند، بگوید که ما یک مملکتی الان هستیم
صحیفه نور جلد 8 صفحه 86
که یک مراقبی داریم معصوم و ماتحت مراقبت هستیم،اعمالمان باید یک اعمالی باشد که یک وقتی به عرض ایشان رسید، راضی از ما باشند. در هر جا که کار می کنید، شما برای مسلمان ها می خواهید خدمت بکنید. دولت ها خدمتگزار مردم هستند، نه فرمانفرما. این رژیم طاغوتی است که مثلاً یک نخست وزیرش، یک رئیس جمهورش فرمانفرمایی بخواهد بکند. این طاغوت، همین است. بله،این مقداری که وظیفه هست که امر و نهی بکند وظیفه است بکند، اما بخواهد زاید بر آن وظیفه فرمانفرمایی بکند، حالا که رسیده به اینجا سوء استفاده بکند،این همان رژیم طاغوتی است حالا دستش به زیادتر نمی رسد یا خوف دارد از اینکه مردم به او اشکال بکنند، اگر دستش باز بشود، همان کارهایی که محمد رضا می کرد شاید من هم بکنم اگر دستم برسد. تا تربیت یک تربیت صحیح نباشد، فایده ندارد. و شما آقایان انشاءالله من امیدوارم و از خودتان، رفقایتان، دیگران، سفارش کنید همه که ما الان در یک نظامی واقع شده ایم که ما می گوئیم ما اسلامی هستیم،شما یک گروه اسلامی هستید الان. یک گروه اسلامی اگر همان ادعا باشد، خوب، همه عالم می توانند ادعا کنند، مگر محمدرضا نمی گفت من مسلمانم، قرآن هم طبع می کرد، خدمت حضرت رضا هم رفت و می ایستاد و برایش زیارت نامه هم می خواندند و نماز هم می خواند و همه این کارها را می کرد اما نبود اینطور. ما اگر بخواهد رژیممان اسلامی باشد و این ادعایی که می کنیم که ما مسلم هستیم و ما طرفدار اسلام هستیم و طرفدار رژیم اسلامی هستیم باید این قدم راهم برداریم که مهمش این قدم است که محتوای یک مملکتی اسلامی باشد، هر جایش برویم در مملکت اسلامی رفتیم، نه اینکه وقتی رفتیم، بازار ببینیم بازار همان بازار و همان رباخوری و همان اجحاف و همان گرانفروشی بیجا و همان ها و بعد هم فریاد می کنند که اسلام، بعد هم چراغانی می کنند. خیال می کنند با این می شود امام زمان را بازی داد، نمی شود. تا یک نوری در قلب ما پیدا نشود فایده ندارد، هر چه هم از این اعمال بکنیم اعمال است. خیر، از این اعمال همه می کنند باید این اعمال بشود، نه اینکه اینها نشود، این اعمال بشود، پیوند با قلب داشته باشد، با قلبمان یک کاری کنیم که این عمل را قلب ما آورده باشد.
در هر صورت ما الان در یک جمهوری لفظی اسلامی هستیم، نه جمهوری اسلامی، جمهوری، طرح جمهوریت است، حالا طرحش هست، طرحش هم حالا تمامی باز نیست. وقتی مملکت ما جمهوری اسلامی است که همه چیزش اسلامی باشد. هر چه ناقص باشد جمهوری اسلامی ناقص ما داریم، حالا جمهوری اسلامی لفظی داریم. اگر چهار تا اداره مان درست بشود،یک جمهوری اسلامی ناقصی به اندازه این اسلامی شده، اگر انشاءالله همه آن اسلامی بشود آنوقت مدعی هستیم، ادعای ما این است که جمهوری اسلامی و این ادعا صحیح است و از ما می پذیرند این را و این را هم نباید هر یک فکر کند که دیگران بشوند تا من بشوم، هر کس باید آن کاری راکه می کند، آن کار را خوب انجام بدهد. شما شبیه خوان های سابق را دیده اید، این شبیه که می خواندند، شمر خوب آن بود که خوب شمر باشد، اگر آن شمر بنا بود که یک کاری بکند که سیدالشهدا باید کند،این خوب شمری نیست، سیدالشهدا بر حسب شبیه هم آن است که آن عمل را خوب انجام بدهد، اگر آن عمل را خوب انجام
صحیفه نور جلد 8 صفحه 87
بدهد یک شبیه خوان خوبی است. هریک ما باید آن عملی که دستش می دهند خوب انجام بدهد،نرود سراغ اینکه دیگران چه می کنند، بخواهد دخالت کند در کار دیگران. نه، دخالت در کار دیگران نکنید، شما آن کاری که به آن موظف هستی همان کار را خوب انجام بده، برادرت هم که پهلویت نشسته اگر انجام خواست بدهد، دیدی یک خلافی می خواهد بکند به او بگو که آقا ما جمهوری مان اسلامی است. جمهوری اسلامی معنایش این است که عدالت باشد عدالت این است که این آدمی که الان احتیاج به من دارد،از خارج آمده الان، از راه دور آمده،به این اداره احتیاج دارد، زود رسیدگی بشود به احتیاج این. اینطور نباشد که یک کسی که آشنای ما هست، جلو کارش را انجام بدهیم، یک کسی که خیر، غریبه هست، عقب تر انجام بدهیم و هکذا چیزهایی که شما می دانید شود،این چیزهایی که می شد، دیگر نگذارید بشود.
خداوند انشاءالله همه شما را حفظ کند، توفیق بدهد و امیدوارم که همه ما با هم بتوانیم که یک جمهوری اسلامی درست کنیم.