0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع اعضای کانون دارالتعلیم مهدویه قزوین

تاریخ: 1358/04/23

 

بیانات امام خمینی در جمع اعضای کانون دارالتعلیم مهدویه قزوین

بسم الله الرحمن الرحیم
سوره ای را که این خانم خواندند، این می تواند برنامه باشد از برای مسلمین و برنامه اسلام باشد. می فرماید: (اقراء بسم ربک الذی خلق) قرائت را شروع می کند که اول امر، قرائت را شروع می کند که اول امر، قرائت است اما قرائت به اسم خدای تبارک و تعالی. برنامه این است که قرائت اول رشد انسانی است و برای رشد انسانی است، قرائت تنها نباشد، آموزش تنها نباشد، آموزش تنها ممکن است که برای یک کشوری مضر هم باشد، آموزش باشد با تربیت که در آیه می فرماید: (اقراء بسم ربک) قرائت کن، به اسم رب قرائت کن، با اسم رب شروع کن به قرائت. اگر قرائت با اسم رب شروع شد این هم پرورش است و هم آموزش. قرائت پرورش است، آموزش است و با اسم رب وقتی که شد آموزش است، پرورش است. هم پرورش را و هم آموزش را در آیه شریفه می فرماید بلکه دستور کلیه همه کارهای انسانی در این آیه شریفه هست که فقط قرائت نیست که باید به اسم رب باشد، قرائت هم یکی از مصادیقی است که باید به اسم رب باشد و با توجه به خدا باشد. همه کارهائی که شما انجام می دهید، همه تحصیلاتی که می کنید، همه اقداماتی که می کنید تمام اینها با اسم رب شروع بشود، اگر همه با اسم رب شروع بشود، آموزش ممکن است مفید باشد از برای اینکه آموزش توام با پرورش است. تمام صدماتی که، بیشتر صدماتی که به بشر وارد می شود از طریق آموزش بی پرورش است. تمام این آلاتی که درست شده است، تمام این آلات جنگی که درست شده است، آلات منهدم کنی که درست شده است، به دست اشخاصی بوده است که آموزش داشته لکن پرورش صحیح نداشته اند و لهذا با علم خودشان طرح فنای برادرهای خودشان و همجنس های خودشان را می ریزند.
در مملکت ما هم، آن مقدار که از دست آموزش و آموزش خواهان و آنهائی که آموزششان زیاد بوده است صدمه دیده اند ملت ما، از دست دیگران ندیده اند برای اینکه این متفکران و این دانشمندان بوده اند که طرح های تخریبی را، طرح های فنا کننده ملت را می ریختند برای اینکه آموزش داشتند لکن آموزش در کنار پرورش نبود. شماها که مربی هستید یا خواهید تربیت بکنید فرزندان خودتان را یا جامعه را، باید توجه به این آیه شریفه داشته باشید که (اقراء بسم ربک) می خواهید آموزش بدهید و می خواهید آموزش پیدا کنید، قرائت کنید، با اسم رب باشد، با توجه به خدا باشد، با تربیت الهی باشد. اگر یک انسانی، هم علم داشت و هم تربیت الهی داشت این مفید خواهد شد برای مملکت

صحیفه نور جلد 8 صفحه 119

خودش و هرگز یک مملکتی از دست آن که آموزش و پرورش دارد صدمه نمی بیند. صدمه هائی که وارد می شود بر مملکت غالبا از این متفکرین بی پرورش، آموزش های بی پرورش واقع می شود، علم را تحصیل می کنند لکن تقوی ندارند، لکن پرورش باطنی ندارند، از این جهت عمال خارجی می شوند، از این جهت نقشه ها را برای فنای مملکت خودشان می کشند.
خداوند انشاءالله شما بانوان را که مرکز پرورش بچه های کوچک هستید، تا آخر موفق کند شما را به اینکه این بچه ها را خوب آموزش و پرورش بدهید و پرورش از دامن شما شروع می شود. دامن بانوان است که بچه های خوب را پرورش دهد. ممکن است که یک بچه ای که شما خوب تربیت بکنید یک ملت را نجات بدهد و توجه داشته باشید که بچه ها را خوب تحویل جامعه بدهید و آموزشتان با پرورش باشد. خداوند به همه شما توفیق بدهد و سلامت بدهد، سعادت بدهد. سلام بر همه شما.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:23 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع کارکنان اداره بهداری و بهزیستی آذربایجان شرقی

تاریخ: 1358/04/13

 

بروز یک تحول روحی همه جانبه به برکت نهضت اسلامی و عنایت الهی

بسم الله الحمن الرحیم
از برکات این نهضت یکی این است که ما با آقایان محترمی که دور از مراکز علمند، در مراکز دیگرند، از نزدیک آشنا می شویم و مطالبی اگر دارند و داریم به هم می رسانیم و اگر درد دلی هم داریم ذکر می کنیم بلکه شما که مأمور بهداری و بهزیستی هستید معالجه کنید.
یکی از برکات این نهضت قضیه تحول روحی در جامعه ما هست، که من مکرر این را گفته ام که این تحول روحی که در ایران پیدا شده است و این نهضت توانست این تحول روحی را ایجاد کند به خواست خدای تبارک و تعالی، از این پیروزی که نصیب ما شده است و دست اجانب را کوتاه کردیم و دست خیانتکارها را، اهمیتش بیشتر است. این تحولات روحی به این زودی برای یک شخص هم حاصل نمی شود تا برسد به گروه ها، تا برسد به سرتاسر یک کشور. شما ملاحظه می کنید که چند جور تحول، تحولهای روحی پیدا شد در این جمعیت ها. یکی که من کرارا گفتم و باز هم تکرار می کنم این تحولی که از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه کردید، دیگر اینها همه یادتان هست که یک پاسبان اگر می آمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبریز و می گفت که چهارم آبان است و باید بیرق بزنید سردکان ها، توی ذهن مردم اصلاً نمی آمد که می شود هم با پاسبان معارضه کرد و گفت نه، همه اطاعت می کردند روی اینکه خوب، دنبالش خوف اینکه حبس باشد، زجر باشد، شکنجه باشد، بود. در ظرف کمتر از دو سال آخر این انقلاب، در ظرف کمتر از دو سال همین جمعیت ها یک تحولی درشان پیدا شد که ایستادند در مقابل توپ و تانک و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژیم نمی خواهیم. آن که به خودش جرأت نمی داد که بگوید من امشب این کار را نمی کنم و بیرق نمی زنم، این جرات را پیدا کرد که مشتش را گره کند و جلو برود، بریزند توی خیابان ها و فریاد بزنند که مرگ بر این سلطنت کذا. این تحول آسانی نیست. بله، یک نفر، دو نفر، ده نفر، یک همچو تحولی پیدا بکنند، خوب می شود اما یک ملتی اینطور بود، همانطوری که در آذربایجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شیراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به یک محیطی نداشت سرتاسر کشور یکدفعه متحول شد و این نبود جز اینکه یک عنایت خاصی از طرف خدای تبارک و تعالی به این ملت شد، یک نظر معنوی خدای تبارک و تعالی بر این ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول کردکانه یک چیزی دیگر شدند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

جمعیت ها سرتاسر کشور یک چیز دیگری شدند، یک چیزی بودند یک چیز دیگر شدند، متحول شدند یک جمعیتی به یک جمعیت دیگر. و باز جزء تحولات این تحول حس اعانت بود که مردمی که از هم جدا بودند و کاری به هم نداشتند و اینها، یک وقت ما دیدیم که وقتی جمعیت راه می افتد، از اطراف به اینها اعانت می کنند، زن و مرد خانه این خیابان هائی که هست و خانه هائی که در خیابان هست (آنطور که به مانقل می کردند) مکرر اینها آب می آوردند، چه می کردند و به مردم اعانت می کردند دراین کاری که داشتند. یک دسته تظاهر می کردند یک دسته هم اعانت به این اشخاصی که تظاهر می کردند.
یک قصه ای که در نظر من خیلی جالب است این بود که یکی از اشخاص به من گفت، گفت من در خیابان تهران دیدم که در این تظاهرات یک زنی یک کاسه ای دستش هست و اینطور ایستاده و تویش هم پول هست، من فکر کردم که خوب این حالا فقیر هست و پولی می خواهد، پیرزن هم بود گفت وقتی که نزدیک شدم و از او استفسار کردم، گفت که امروز تعطیل است، اینجا هم مرکز تلفن است، من این را نگه داشته ام که هر که بخواهد تلفن کند این پول را بردارد و بیندازد آنجا و تلفن کند. این یک قضیه کوچک جزئی است اما معنایش زیاد است. این جزو همان تحول هائی است که پیدا شد. یا کسی باز نقل می کرد که اگر یک ساندویچی را به یک نفر تعارف می کردند در این اجتماعات (ایشان گفت من خودم دیدم) این تکه تکه می کرد، لقمه لقمه هی به این و آن می داد تا آخر. اینها یک مسائلی است که به نظر اولی کوچک می آید لکن اینها بزرگ است. یک تحول بوده این، این حس اعانت که تعاون مردم از هم داشتند این یک مساله عادی نیست باز یک مساله الهی است که اشخاصی که آنوقت ارتباط به هم نداشتند، کاری نداشتند، اینها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پیدا کردند که شدند یک خانواده کانه مردم یک خانواده بودند این خانواده هم از هیچ چیز نمی ترسید. گفت شخصی که یک بچه ده دوازده ساله ای در این مبارزات سوار موتورسیکلت ظاهرا (یا دوچرخه یا موتور سیکلت) این همان طور رفت طرف تانکی که داشت می آمد حمله کرد این بچه و بچه هم زیر تانک خرد شد از بین رفت. اما اینطور شده بود. این تحول یک تحول الهی بود و یک دست غیبی مردم را اینطور متحول کرد و تا این نحو تحول نبود این پیروزی نبود. یک ملتی که دست خالی بود، هیچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پیدا شده است کی آنوقت این حرف ها بود) دست خالی، آنها همه مسلح و همه تانک و توپ و مسلسل دار و اینها هیچ نداشتند جز اینکه یک فریاد لااله الا الله و الله اکبر و یک مشت پر و یک ایمان قوی. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند که همه حساب ها فاسد از کار در آمد. حساب اینکه دست خالی نمی شود غلبه کرد بر این سلاح های مدرن، این حساب ها خلاف در آمد چون آن ها حساب معنویات را نمی کردند حساب مادیات را می کردند. معنویت غلبه کرد بر مادیت، خدا غلبه کرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

 

لزوم حفظ یکپارچگی و قدردانی از نعمت های خدا برای تثبیت پیروزی

این تحول یک نعمت بزرگی است که اگر ما نگهش داریم این نعمت خدا را، برای ما همه چیز هست. اول بفهمیم که نعمتی بوده خدا داده است ما خودمان ضعیف بودیم و خداوند ما را تقویت کرد و قوتی داد که همه قدرت های خارجی را شکست دادید. اینهائی که از خارج می آیند، از آمریکا می آیند، از جاهای دیگر می آیند می گویند که ایرانی ها نمی دانند چه کردند، خارج می دانند چه خبر است، آنها می فهمند که چه شده است، خود ایرانی ها توجه ندارند، داخل معرکه هستند نمی دانند چه شده است. تمام دول پشتیبان محمدرضا بودند، نه دولت آمریکا و شوروی و ابرقدرت ها، خیر، همین دولت های پائین تر، همین دولت های اسلامی همه طرفدار بودند و با همه طرفداری هائی که کردند و با همه قدرت هائی که خود این هم داشت نتوانستند این را نگهش دارند. ملت با دست خالی شکست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائی را که پشتیبان او بودند. این یک مساله ای نیست که ما بتوانیم روی موازین طبیعی حلش کنیم این دلیل بر این است که یک مبدأ فوق این مبادی هست، این دلیل بر این است که خدا هست. اگر این را حفظش بکنید همه چیز دارید، اگر این انسجامی که ملت پیدا کرد و گروه ها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائی که دور از هم بودند به هم نزدیک شدند و آن ایمانی که قلب ها مملو از ایمان و همه داد می زدند جمهوری اسلامی، اگر این را ما نگهش داریم، این نعمت را قدرش را بدانیم، نگهش داریم یک ملت پیروزی هستیم که دیگر نمی توانند این ریشه های فاسد کاری انجام بدهند. لکن مهم همین است که نگهش داریم. مهم این است که ما آن وحدتی که داشتیم حفظش کنیم، حالائی که رسیدیم به یک مرتبه ای از پیروزی و دشمن ها را بیرون کردیم، حالا خیال نکنیم که تمام شد قضیه و برگردیم سراغ اینکه من خانه ندارم، کسب من حالا چطوری است. شما دیدید آن روزی که توی خیابان ها می ریختند (همه تان بودید لابد) توی خیابان ها می ریختند و فریاد (الله اکبر) رابلند میکردید، هیچ فکر این بودید که کسب شما امروز چه جوری است؟ شما کسب ها را رها کرده بودید شما پنج ماه، شش ماه بیشتر کسب ها را رها کردید. یک همچو موجودی خدا ساخت. آنی که حاضر نبود یک روز دکانش را رها بکند شش ماه رها کرد. نه شش ماه رها کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد. این را یک چیزآسانی حساب می کنید؟ اینها یک نعمت هائی است که، عنایاتی است که خدای تبارک و تعالی بر شما کرد و این عنایت را، این رحمت را دو دستی بگیرید نگهش دارید، حفظش کنید. همه با هم برادر، همه فداکار هم باشید و فداکار اسلام باشید. اگر این روحیه محفوظ بماند، این شجاعت محفوظ بماند و شما آذربایجانی ها مرکز شجاعتید، اگر این شجاعت محفوظ بماند و این توجه به خدا محفوظ بماند و این وحدت کلمه محفوظ بماند دیگر کسی نمی تواند، هیچ قدرتی نمی تواند شما را عقب بزند و هیچ کس نمی تواند همه دارائی شما را بگیرد و بخورد و ببرد و خیانت به شما بکند. نه دولتی دیگر می تواند که خلاف بکند و نه ارتشی می تواند به شما تحمیل بشود و نه ژاندارمری می تواند تحمیل بشود و نه هیچ چیز، خودتان هستید و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قوای شما هستند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 17

 

آرمان جمهوری اسلامی پیروی از شیوه سرداران اسلام است

وحدت کلمه و اسلامی بودن یک مملکت این است که از آن رئیس جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پائین هاست اینها یک جور باشند، نه این از او بترسد نه او توقع داشته باشد که این از او بترسد، اسلام اینطوری است.
حضرت امیر سلام الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا، کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم، این هم زیر پایش نبود، همین بود که یک پوست داشتند به حسب نقل. یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش می خوابیدند و روز روی همین پوست علوفه شترش را می ریخت، پیغمبر هم همین شیوه را داشت. اسلام این است، آن که ما می خواهیم این است. البته هیچ کسی قدرت ندارد مثل او باشد اما ما می خواهیم یک خرده نزدیک، یک بوئی از اسلام بیاید در ایران ما می خواهیم اینطور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی، فرض کنید رئیس جمهور، نخست وزیرش توی جمعیت می آید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می خواست این شخص از یک خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این جاها را همه را تحت نظر می گرفتند، خانه ها را این خانه ها را خالی می کردند از مردم تحت نظر میگرفتند که ایشان می خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه خودش خائن بود و خائن می ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است، از خودش می ترسد، میترسد بکشندش. اما مالک اشتر هم اینطور بود؟ توی مردم بودند، حضرت امیر تو مردم بود، با مردم بود. پیغمبر اکرم توی مسجد به حسب نقل وقتی نشسته بودند با اصحابشان یک عربی که از خارج می آمد نمی شناخت اینها کدام یکی پیغمبرند، کدام یکی دیگران هستند. می پرسید که: کدام یکی تان هستید؟ پیغمبر کدام ها هستید؟ وضع اینطور بود که دور می نشستند، یک صدری یک ذیلی نبود دور هم می نشستند، وقتی یک کسی می آمد، خوب اینها که دور هم نشسته اند کدام یکی شان هستند. وضع حکومت اسلام این است ارتش اسلام اینطور نبوده است که وقتی بیاید مردم از خوف فرار کنند از دست آنها، پشت بکنند به آنها. رژیم های طاغوتی ارتششان برای این است که مردم را اول سرکوب کنند. ارتش ایران هیچ وقت برای این نبوده است که بروند دشمنان را سرکوب کنند این ارتش ها برای سرکوب کردن شماهاست. شما هم شاید بسیاری تان یادتان باشد که متفقین وقتی که آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شاید بعضی تان یادتان باشد وقتی که آمدند در سرحدات به مجرد اینکه اینها حمله کردند، آنها فرار کردند سرحد، این را دیگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبودیم اما سرحد حمله کردند تهران خالی شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر کردند و فرار کردند. رضا خان گفته بود آخر این ارتش و این بساط چطور سه ساعت طول کشید. گفته بودند سه ساعت طول نکشید آنها آمدند و ما رفتیم. ما برای اینکه اظهار قدرت بکنیم می گوئیم سه ساعت، کی سه ساعت طول کشید؟ مساله اینطور بود. در سرحد اینطور شد. من تهران بودم در سرحد

صحیفه نور جلد 8 صفحه 19

این قضیه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون ریخته بودند و فرار کردند، تو خیابان ها راه می رفتند، فرار می کردند. به هم ریخت، آنها در سرحد آمدند، تهران به هم ریخت. فرار کردند صاحب منصب های ارشد، ارتشبدها و نمی دانم فرض کنید که سپهبدها، چمدان ها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان که از یک طرفی که مثلاً پناهگاه پیدا کنند. ارتش برای این نبود که مقابل یک قدرت خارجی باشد ارتش برای این بود که ماها را سرکوب کنند تا دیگران بیایند بخورند ما نتوانیم حرف بزنیم، برای این بود. یک همچو ارتشی نمی تواند مقاومت کند در مقابل یک قدرتی، بلکه نتوانست مقابله کند در مقابل شماها. البته پیوند هم شدند به ما، آنهائی که روح انسانی شان باقی بود متصل شدند به ملت آن هم برای اینکه می دیدند که حق با اینهاست. آنها را هم چاپیده بودند، آنها را هم خود آنها چاپیده بوند. شاید از حقوق آنها هم باز در بار یک چیزی می برد. می گویند از پاسبان ها هم می بردند. من اطلاعی ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پیدا کند ولو به یک وجود کوچکی نازلی، غیر از این مسائل است که اینها خیال می کنند، غیر از این مطالبی است که مردم خیال می کنند و اینهائی که خیال می کنند که ما اسلام را می فهمیم، غیر از این مسائل است. اگر اسلام پیدا بشود، اسلام آن است که همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر سلام الله علیه، همان روز (در تاریخ هست) که بیعت کردند، بیعتی که طول و عرض مملکتش آنقدر بود که عرض کردم، بیعت تمام شد بیل و کلنگش را برداشت رفت یک چشمه ای بود که مشغول بود برای کندنش، رفت آنجا برای سر کارش، کارگر بود. حالا چشمه در آمد می گویند که چشمه هم وقتی که کلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بیرون آمد. یک کسی گفت خوب است، گفت که این ورثه را چیز بده. بعد آن را وقفش کرد. یک همچو سردارهائی اسلام داشته است. یک همچو لشگری اسلام داشته که جنگ وقتی که می کردند (تاریخ هست این) گرسنه بودند، این جهازات جنگی در کار نبود، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر و هر چند نفرشان یک دانه شتر داشتند این حرف ها نبود که خیال کنید که حالا ساز و برگ چیز. یک دانه خرما گیر این می آمد می گذارد دهانش، همان شیرینی اش که به دهانش می رسید در می آورد می داد به رفیقش آن بگذارد دهانش، می داد رفیقش آن می داد رفیقش تا آن آخر. اینطور اسلام را اینها نگه داشتند و حالا ما باید نگه داریم این اسلام را اسلام خیلی عزیز است.
 

هدف اصلی از جهاد در اسلام،انسان سازی است

اسلام خیلی فدائی داده است. پیغمبر اسلام برای اسلام خیلی زحمت کشیده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتی که در مکه بود زحمتش یک طور بود با آن رنجی و تعبی که بود و مدت ها در حبس، یعنی بیرون بود و نمی توانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم که مدینه آمدند این جنگ های زیادی که با مشرکین واقع شد و با خائن ها و با گردن کلفت ها و با ثروتمندها تا اینها را بخواهند خاضع کنند برای اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند می آوردند، اسیر کرده بودند، فرمود ببین ما با زنجیر اینها را بهشت می بریم. جنگ هایشان برای این بودکه مردم را آدم کنند، نه این بود که

صحیفه نور جلد 8 صفحه 20

مملکت بگیرند. مملکت گیری چیز اسلام نیست. ممالک را فتح می کردند برای این بود که قلوب اینها فتح بشود، نه برای این بود که یک مملکت زیادی درست کنند مالیات زیاد بشود، برای این بود که اینها را آدم کنند انسان کنند. اسلام خیلی عزیز است و اسلام خیلی فدائی داده. اسلام امام حسین (ع) را فدائی داده این را باید نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهوری اسلامی است، طاغوتی در کار نیست. ما باید فکر این باشیم که این اسلام را حفظ کنیم، نگه داریم. ما باید از این اختلافاتی که تازگی دارد هی پیدا می شود و دامن به آن می زنند، آنهائی که می خواهند نگذارند این اسلام تحقق پیدا کند به آن دامن می زنند، به اختلافات دامن میزنند ما باید این اختلافات را کوشش کنیم که از بین برود و این وحدت کلمه ای که نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اینکه این بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانیم. خداوند انشاءالله همه شما را تائید کند. موفق باشید. خداوند همه شما را سعادتمند کند. مملکت مال خودتان باشد خودتان زحمت بکشید برای خودتان نه اینکه شماها زحمت بکشید و دیگران ببرند و بچاپند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع کارکنان اداره بهداری و بهزیستی آذربایجان شرقی

تاریخ: 1358/04/13

 

بروز یک تحول روحی همه جانبه به برکت نهضت اسلامی و عنایت الهی

بسم الله الحمن الرحیم
از برکات این نهضت یکی این است که ما با آقایان محترمی که دور از مراکز علمند، در مراکز دیگرند، از نزدیک آشنا می شویم و مطالبی اگر دارند و داریم به هم می رسانیم و اگر درد دلی هم داریم ذکر می کنیم بلکه شما که مأمور بهداری و بهزیستی هستید معالجه کنید.
یکی از برکات این نهضت قضیه تحول روحی در جامعه ما هست، که من مکرر این را گفته ام که این تحول روحی که در ایران پیدا شده است و این نهضت توانست این تحول روحی را ایجاد کند به خواست خدای تبارک و تعالی، از این پیروزی که نصیب ما شده است و دست اجانب را کوتاه کردیم و دست خیانتکارها را، اهمیتش بیشتر است. این تحولات روحی به این زودی برای یک شخص هم حاصل نمی شود تا برسد به گروه ها، تا برسد به سرتاسر یک کشور. شما ملاحظه می کنید که چند جور تحول، تحولهای روحی پیدا شد در این جمعیت ها. یکی که من کرارا گفتم و باز هم تکرار می کنم این تحولی که از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه کردید، دیگر اینها همه یادتان هست که یک پاسبان اگر می آمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبریز و می گفت که چهارم آبان است و باید بیرق بزنید سردکان ها، توی ذهن مردم اصلاً نمی آمد که می شود هم با پاسبان معارضه کرد و گفت نه، همه اطاعت می کردند روی اینکه خوب، دنبالش خوف اینکه حبس باشد، زجر باشد، شکنجه باشد، بود. در ظرف کمتر از دو سال آخر این انقلاب، در ظرف کمتر از دو سال همین جمعیت ها یک تحولی درشان پیدا شد که ایستادند در مقابل توپ و تانک و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژیم نمی خواهیم. آن که به خودش جرأت نمی داد که بگوید من امشب این کار را نمی کنم و بیرق نمی زنم، این جرات را پیدا کرد که مشتش را گره کند و جلو برود، بریزند توی خیابان ها و فریاد بزنند که مرگ بر این سلطنت کذا. این تحول آسانی نیست. بله، یک نفر، دو نفر، ده نفر، یک همچو تحولی پیدا بکنند، خوب می شود اما یک ملتی اینطور بود، همانطوری که در آذربایجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شیراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به یک محیطی نداشت سرتاسر کشور یکدفعه متحول شد و این نبود جز اینکه یک عنایت خاصی از طرف خدای تبارک و تعالی به این ملت شد، یک نظر معنوی خدای تبارک و تعالی بر این ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول کردکانه یک چیزی دیگر شدند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

جمعیت ها سرتاسر کشور یک چیز دیگری شدند، یک چیزی بودند یک چیز دیگر شدند، متحول شدند یک جمعیتی به یک جمعیت دیگر. و باز جزء تحولات این تحول حس اعانت بود که مردمی که از هم جدا بودند و کاری به هم نداشتند و اینها، یک وقت ما دیدیم که وقتی جمعیت راه می افتد، از اطراف به اینها اعانت می کنند، زن و مرد خانه این خیابان هائی که هست و خانه هائی که در خیابان هست (آنطور که به مانقل می کردند) مکرر اینها آب می آوردند، چه می کردند و به مردم اعانت می کردند دراین کاری که داشتند. یک دسته تظاهر می کردند یک دسته هم اعانت به این اشخاصی که تظاهر می کردند.
یک قصه ای که در نظر من خیلی جالب است این بود که یکی از اشخاص به من گفت، گفت من در خیابان تهران دیدم که در این تظاهرات یک زنی یک کاسه ای دستش هست و اینطور ایستاده و تویش هم پول هست، من فکر کردم که خوب این حالا فقیر هست و پولی می خواهد، پیرزن هم بود گفت وقتی که نزدیک شدم و از او استفسار کردم، گفت که امروز تعطیل است، اینجا هم مرکز تلفن است، من این را نگه داشته ام که هر که بخواهد تلفن کند این پول را بردارد و بیندازد آنجا و تلفن کند. این یک قضیه کوچک جزئی است اما معنایش زیاد است. این جزو همان تحول هائی است که پیدا شد. یا کسی باز نقل می کرد که اگر یک ساندویچی را به یک نفر تعارف می کردند در این اجتماعات (ایشان گفت من خودم دیدم) این تکه تکه می کرد، لقمه لقمه هی به این و آن می داد تا آخر. اینها یک مسائلی است که به نظر اولی کوچک می آید لکن اینها بزرگ است. یک تحول بوده این، این حس اعانت که تعاون مردم از هم داشتند این یک مساله عادی نیست باز یک مساله الهی است که اشخاصی که آنوقت ارتباط به هم نداشتند، کاری نداشتند، اینها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پیدا کردند که شدند یک خانواده کانه مردم یک خانواده بودند این خانواده هم از هیچ چیز نمی ترسید. گفت شخصی که یک بچه ده دوازده ساله ای در این مبارزات سوار موتورسیکلت ظاهرا (یا دوچرخه یا موتور سیکلت) این همان طور رفت طرف تانکی که داشت می آمد حمله کرد این بچه و بچه هم زیر تانک خرد شد از بین رفت. اما اینطور شده بود. این تحول یک تحول الهی بود و یک دست غیبی مردم را اینطور متحول کرد و تا این نحو تحول نبود این پیروزی نبود. یک ملتی که دست خالی بود، هیچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پیدا شده است کی آنوقت این حرف ها بود) دست خالی، آنها همه مسلح و همه تانک و توپ و مسلسل دار و اینها هیچ نداشتند جز اینکه یک فریاد لااله الا الله و الله اکبر و یک مشت پر و یک ایمان قوی. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند که همه حساب ها فاسد از کار در آمد. حساب اینکه دست خالی نمی شود غلبه کرد بر این سلاح های مدرن، این حساب ها خلاف در آمد چون آن ها حساب معنویات را نمی کردند حساب مادیات را می کردند. معنویت غلبه کرد بر مادیت، خدا غلبه کرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

 

لزوم حفظ یکپارچگی و قدردانی از نعمت های خدا برای تثبیت پیروزی

این تحول یک نعمت بزرگی است که اگر ما نگهش داریم این نعمت خدا را، برای ما همه چیز هست. اول بفهمیم که نعمتی بوده خدا داده است ما خودمان ضعیف بودیم و خداوند ما را تقویت کرد و قوتی داد که همه قدرت های خارجی را شکست دادید. اینهائی که از خارج می آیند، از آمریکا می آیند، از جاهای دیگر می آیند می گویند که ایرانی ها نمی دانند چه کردند، خارج می دانند چه خبر است، آنها می فهمند که چه شده است، خود ایرانی ها توجه ندارند، داخل معرکه هستند نمی دانند چه شده است. تمام دول پشتیبان محمدرضا بودند، نه دولت آمریکا و شوروی و ابرقدرت ها، خیر، همین دولت های پائین تر، همین دولت های اسلامی همه طرفدار بودند و با همه طرفداری هائی که کردند و با همه قدرت هائی که خود این هم داشت نتوانستند این را نگهش دارند. ملت با دست خالی شکست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائی را که پشتیبان او بودند. این یک مساله ای نیست که ما بتوانیم روی موازین طبیعی حلش کنیم این دلیل بر این است که یک مبدأ فوق این مبادی هست، این دلیل بر این است که خدا هست. اگر این را حفظش بکنید همه چیز دارید، اگر این انسجامی که ملت پیدا کرد و گروه ها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائی که دور از هم بودند به هم نزدیک شدند و آن ایمانی که قلب ها مملو از ایمان و همه داد می زدند جمهوری اسلامی، اگر این را ما نگهش داریم، این نعمت را قدرش را بدانیم، نگهش داریم یک ملت پیروزی هستیم که دیگر نمی توانند این ریشه های فاسد کاری انجام بدهند. لکن مهم همین است که نگهش داریم. مهم این است که ما آن وحدتی که داشتیم حفظش کنیم، حالائی که رسیدیم به یک مرتبه ای از پیروزی و دشمن ها را بیرون کردیم، حالا خیال نکنیم که تمام شد قضیه و برگردیم سراغ اینکه من خانه ندارم، کسب من حالا چطوری است. شما دیدید آن روزی که توی خیابان ها می ریختند (همه تان بودید لابد) توی خیابان ها می ریختند و فریاد (الله اکبر) رابلند میکردید، هیچ فکر این بودید که کسب شما امروز چه جوری است؟ شما کسب ها را رها کرده بودید شما پنج ماه، شش ماه بیشتر کسب ها را رها کردید. یک همچو موجودی خدا ساخت. آنی که حاضر نبود یک روز دکانش را رها بکند شش ماه رها کرد. نه شش ماه رها کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد. این را یک چیزآسانی حساب می کنید؟ اینها یک نعمت هائی است که، عنایاتی است که خدای تبارک و تعالی بر شما کرد و این عنایت را، این رحمت را دو دستی بگیرید نگهش دارید، حفظش کنید. همه با هم برادر، همه فداکار هم باشید و فداکار اسلام باشید. اگر این روحیه محفوظ بماند، این شجاعت محفوظ بماند و شما آذربایجانی ها مرکز شجاعتید، اگر این شجاعت محفوظ بماند و این توجه به خدا محفوظ بماند و این وحدت کلمه محفوظ بماند دیگر کسی نمی تواند، هیچ قدرتی نمی تواند شما را عقب بزند و هیچ کس نمی تواند همه دارائی شما را بگیرد و بخورد و ببرد و خیانت به شما بکند. نه دولتی دیگر می تواند که خلاف بکند و نه ارتشی می تواند به شما تحمیل بشود و نه ژاندارمری می تواند تحمیل بشود و نه هیچ چیز، خودتان هستید و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قوای شما هستند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 17

 

آرمان جمهوری اسلامی پیروی از شیوه سرداران اسلام است

وحدت کلمه و اسلامی بودن یک مملکت این است که از آن رئیس جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پائین هاست اینها یک جور باشند، نه این از او بترسد نه او توقع داشته باشد که این از او بترسد، اسلام اینطوری است.
حضرت امیر سلام الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا، کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم، این هم زیر پایش نبود، همین بود که یک پوست داشتند به حسب نقل. یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش می خوابیدند و روز روی همین پوست علوفه شترش را می ریخت، پیغمبر هم همین شیوه را داشت. اسلام این است، آن که ما می خواهیم این است. البته هیچ کسی قدرت ندارد مثل او باشد اما ما می خواهیم یک خرده نزدیک، یک بوئی از اسلام بیاید در ایران ما می خواهیم اینطور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی، فرض کنید رئیس جمهور، نخست وزیرش توی جمعیت می آید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می خواست این شخص از یک خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این جاها را همه را تحت نظر می گرفتند، خانه ها را این خانه ها را خالی می کردند از مردم تحت نظر میگرفتند که ایشان می خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه خودش خائن بود و خائن می ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است، از خودش می ترسد، میترسد بکشندش. اما مالک اشتر هم اینطور بود؟ توی مردم بودند، حضرت امیر تو مردم بود، با مردم بود. پیغمبر اکرم توی مسجد به حسب نقل وقتی نشسته بودند با اصحابشان یک عربی که از خارج می آمد نمی شناخت اینها کدام یکی پیغمبرند، کدام یکی دیگران هستند. می پرسید که: کدام یکی تان هستید؟ پیغمبر کدام ها هستید؟ وضع اینطور بود که دور می نشستند، یک صدری یک ذیلی نبود دور هم می نشستند، وقتی یک کسی می آمد، خوب اینها که دور هم نشسته اند کدام یکی شان هستند. وضع حکومت اسلام این است ارتش اسلام اینطور نبوده است که وقتی بیاید مردم از خوف فرار کنند از دست آنها، پشت بکنند به آنها. رژیم های طاغوتی ارتششان برای این است که مردم را اول سرکوب کنند. ارتش ایران هیچ وقت برای این نبوده است که بروند دشمنان را سرکوب کنند این ارتش ها برای سرکوب کردن شماهاست. شما هم شاید بسیاری تان یادتان باشد که متفقین وقتی که آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شاید بعضی تان یادتان باشد وقتی که آمدند در سرحدات به مجرد اینکه اینها حمله کردند، آنها فرار کردند سرحد، این را دیگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبودیم اما سرحد حمله کردند تهران خالی شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر کردند و فرار کردند. رضا خان گفته بود آخر این ارتش و این بساط چطور سه ساعت طول کشید. گفته بودند سه ساعت طول نکشید آنها آمدند و ما رفتیم. ما برای اینکه اظهار قدرت بکنیم می گوئیم سه ساعت، کی سه ساعت طول کشید؟ مساله اینطور بود. در سرحد اینطور شد. من تهران بودم در سرحد

صحیفه نور جلد 8 صفحه 19

این قضیه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون ریخته بودند و فرار کردند، تو خیابان ها راه می رفتند، فرار می کردند. به هم ریخت، آنها در سرحد آمدند، تهران به هم ریخت. فرار کردند صاحب منصب های ارشد، ارتشبدها و نمی دانم فرض کنید که سپهبدها، چمدان ها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان که از یک طرفی که مثلاً پناهگاه پیدا کنند. ارتش برای این نبود که مقابل یک قدرت خارجی باشد ارتش برای این بود که ماها را سرکوب کنند تا دیگران بیایند بخورند ما نتوانیم حرف بزنیم، برای این بود. یک همچو ارتشی نمی تواند مقاومت کند در مقابل یک قدرتی، بلکه نتوانست مقابله کند در مقابل شماها. البته پیوند هم شدند به ما، آنهائی که روح انسانی شان باقی بود متصل شدند به ملت آن هم برای اینکه می دیدند که حق با اینهاست. آنها را هم چاپیده بودند، آنها را هم خود آنها چاپیده بوند. شاید از حقوق آنها هم باز در بار یک چیزی می برد. می گویند از پاسبان ها هم می بردند. من اطلاعی ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پیدا کند ولو به یک وجود کوچکی نازلی، غیر از این مسائل است که اینها خیال می کنند، غیر از این مطالبی است که مردم خیال می کنند و اینهائی که خیال می کنند که ما اسلام را می فهمیم، غیر از این مسائل است. اگر اسلام پیدا بشود، اسلام آن است که همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر سلام الله علیه، همان روز (در تاریخ هست) که بیعت کردند، بیعتی که طول و عرض مملکتش آنقدر بود که عرض کردم، بیعت تمام شد بیل و کلنگش را برداشت رفت یک چشمه ای بود که مشغول بود برای کندنش، رفت آنجا برای سر کارش، کارگر بود. حالا چشمه در آمد می گویند که چشمه هم وقتی که کلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بیرون آمد. یک کسی گفت خوب است، گفت که این ورثه را چیز بده. بعد آن را وقفش کرد. یک همچو سردارهائی اسلام داشته است. یک همچو لشگری اسلام داشته که جنگ وقتی که می کردند (تاریخ هست این) گرسنه بودند، این جهازات جنگی در کار نبود، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر و هر چند نفرشان یک دانه شتر داشتند این حرف ها نبود که خیال کنید که حالا ساز و برگ چیز. یک دانه خرما گیر این می آمد می گذارد دهانش، همان شیرینی اش که به دهانش می رسید در می آورد می داد به رفیقش آن بگذارد دهانش، می داد رفیقش آن می داد رفیقش تا آن آخر. اینطور اسلام را اینها نگه داشتند و حالا ما باید نگه داریم این اسلام را اسلام خیلی عزیز است.
 

هدف اصلی از جهاد در اسلام،انسان سازی است

اسلام خیلی فدائی داده است. پیغمبر اسلام برای اسلام خیلی زحمت کشیده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتی که در مکه بود زحمتش یک طور بود با آن رنجی و تعبی که بود و مدت ها در حبس، یعنی بیرون بود و نمی توانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم که مدینه آمدند این جنگ های زیادی که با مشرکین واقع شد و با خائن ها و با گردن کلفت ها و با ثروتمندها تا اینها را بخواهند خاضع کنند برای اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند می آوردند، اسیر کرده بودند، فرمود ببین ما با زنجیر اینها را بهشت می بریم. جنگ هایشان برای این بودکه مردم را آدم کنند، نه این بود که

صحیفه نور جلد 8 صفحه 20

مملکت بگیرند. مملکت گیری چیز اسلام نیست. ممالک را فتح می کردند برای این بود که قلوب اینها فتح بشود، نه برای این بود که یک مملکت زیادی درست کنند مالیات زیاد بشود، برای این بود که اینها را آدم کنند انسان کنند. اسلام خیلی عزیز است و اسلام خیلی فدائی داده. اسلام امام حسین (ع) را فدائی داده این را باید نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهوری اسلامی است، طاغوتی در کار نیست. ما باید فکر این باشیم که این اسلام را حفظ کنیم، نگه داریم. ما باید از این اختلافاتی که تازگی دارد هی پیدا می شود و دامن به آن می زنند، آنهائی که می خواهند نگذارند این اسلام تحقق پیدا کند به آن دامن می زنند، به اختلافات دامن میزنند ما باید این اختلافات را کوشش کنیم که از بین برود و این وحدت کلمه ای که نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اینکه این بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانیم. خداوند انشاءالله همه شما را تائید کند. موفق باشید. خداوند همه شما را سعادتمند کند. مملکت مال خودتان باشد خودتان زحمت بکشید برای خودتان نه اینکه شماها زحمت بکشید و دیگران ببرند و بچاپند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع کارکنان اداره بهداری و بهزیستی آذربایجان شرقی

تاریخ: 1358/04/13

 

بروز یک تحول روحی همه جانبه به برکت نهضت اسلامی و عنایت الهی

بسم الله الحمن الرحیم
از برکات این نهضت یکی این است که ما با آقایان محترمی که دور از مراکز علمند، در مراکز دیگرند، از نزدیک آشنا می شویم و مطالبی اگر دارند و داریم به هم می رسانیم و اگر درد دلی هم داریم ذکر می کنیم بلکه شما که مأمور بهداری و بهزیستی هستید معالجه کنید.
یکی از برکات این نهضت قضیه تحول روحی در جامعه ما هست، که من مکرر این را گفته ام که این تحول روحی که در ایران پیدا شده است و این نهضت توانست این تحول روحی را ایجاد کند به خواست خدای تبارک و تعالی، از این پیروزی که نصیب ما شده است و دست اجانب را کوتاه کردیم و دست خیانتکارها را، اهمیتش بیشتر است. این تحولات روحی به این زودی برای یک شخص هم حاصل نمی شود تا برسد به گروه ها، تا برسد به سرتاسر یک کشور. شما ملاحظه می کنید که چند جور تحول، تحولهای روحی پیدا شد در این جمعیت ها. یکی که من کرارا گفتم و باز هم تکرار می کنم این تحولی که از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه کردید، دیگر اینها همه یادتان هست که یک پاسبان اگر می آمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبریز و می گفت که چهارم آبان است و باید بیرق بزنید سردکان ها، توی ذهن مردم اصلاً نمی آمد که می شود هم با پاسبان معارضه کرد و گفت نه، همه اطاعت می کردند روی اینکه خوب، دنبالش خوف اینکه حبس باشد، زجر باشد، شکنجه باشد، بود. در ظرف کمتر از دو سال آخر این انقلاب، در ظرف کمتر از دو سال همین جمعیت ها یک تحولی درشان پیدا شد که ایستادند در مقابل توپ و تانک و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژیم نمی خواهیم. آن که به خودش جرأت نمی داد که بگوید من امشب این کار را نمی کنم و بیرق نمی زنم، این جرات را پیدا کرد که مشتش را گره کند و جلو برود، بریزند توی خیابان ها و فریاد بزنند که مرگ بر این سلطنت کذا. این تحول آسانی نیست. بله، یک نفر، دو نفر، ده نفر، یک همچو تحولی پیدا بکنند، خوب می شود اما یک ملتی اینطور بود، همانطوری که در آذربایجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شیراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به یک محیطی نداشت سرتاسر کشور یکدفعه متحول شد و این نبود جز اینکه یک عنایت خاصی از طرف خدای تبارک و تعالی به این ملت شد، یک نظر معنوی خدای تبارک و تعالی بر این ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول کردکانه یک چیزی دیگر شدند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

جمعیت ها سرتاسر کشور یک چیز دیگری شدند، یک چیزی بودند یک چیز دیگر شدند، متحول شدند یک جمعیتی به یک جمعیت دیگر. و باز جزء تحولات این تحول حس اعانت بود که مردمی که از هم جدا بودند و کاری به هم نداشتند و اینها، یک وقت ما دیدیم که وقتی جمعیت راه می افتد، از اطراف به اینها اعانت می کنند، زن و مرد خانه این خیابان هائی که هست و خانه هائی که در خیابان هست (آنطور که به مانقل می کردند) مکرر اینها آب می آوردند، چه می کردند و به مردم اعانت می کردند دراین کاری که داشتند. یک دسته تظاهر می کردند یک دسته هم اعانت به این اشخاصی که تظاهر می کردند.
یک قصه ای که در نظر من خیلی جالب است این بود که یکی از اشخاص به من گفت، گفت من در خیابان تهران دیدم که در این تظاهرات یک زنی یک کاسه ای دستش هست و اینطور ایستاده و تویش هم پول هست، من فکر کردم که خوب این حالا فقیر هست و پولی می خواهد، پیرزن هم بود گفت وقتی که نزدیک شدم و از او استفسار کردم، گفت که امروز تعطیل است، اینجا هم مرکز تلفن است، من این را نگه داشته ام که هر که بخواهد تلفن کند این پول را بردارد و بیندازد آنجا و تلفن کند. این یک قضیه کوچک جزئی است اما معنایش زیاد است. این جزو همان تحول هائی است که پیدا شد. یا کسی باز نقل می کرد که اگر یک ساندویچی را به یک نفر تعارف می کردند در این اجتماعات (ایشان گفت من خودم دیدم) این تکه تکه می کرد، لقمه لقمه هی به این و آن می داد تا آخر. اینها یک مسائلی است که به نظر اولی کوچک می آید لکن اینها بزرگ است. یک تحول بوده این، این حس اعانت که تعاون مردم از هم داشتند این یک مساله عادی نیست باز یک مساله الهی است که اشخاصی که آنوقت ارتباط به هم نداشتند، کاری نداشتند، اینها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پیدا کردند که شدند یک خانواده کانه مردم یک خانواده بودند این خانواده هم از هیچ چیز نمی ترسید. گفت شخصی که یک بچه ده دوازده ساله ای در این مبارزات سوار موتورسیکلت ظاهرا (یا دوچرخه یا موتور سیکلت) این همان طور رفت طرف تانکی که داشت می آمد حمله کرد این بچه و بچه هم زیر تانک خرد شد از بین رفت. اما اینطور شده بود. این تحول یک تحول الهی بود و یک دست غیبی مردم را اینطور متحول کرد و تا این نحو تحول نبود این پیروزی نبود. یک ملتی که دست خالی بود، هیچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پیدا شده است کی آنوقت این حرف ها بود) دست خالی، آنها همه مسلح و همه تانک و توپ و مسلسل دار و اینها هیچ نداشتند جز اینکه یک فریاد لااله الا الله و الله اکبر و یک مشت پر و یک ایمان قوی. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند که همه حساب ها فاسد از کار در آمد. حساب اینکه دست خالی نمی شود غلبه کرد بر این سلاح های مدرن، این حساب ها خلاف در آمد چون آن ها حساب معنویات را نمی کردند حساب مادیات را می کردند. معنویت غلبه کرد بر مادیت، خدا غلبه کرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 16

 

لزوم حفظ یکپارچگی و قدردانی از نعمت های خدا برای تثبیت پیروزی

این تحول یک نعمت بزرگی است که اگر ما نگهش داریم این نعمت خدا را، برای ما همه چیز هست. اول بفهمیم که نعمتی بوده خدا داده است ما خودمان ضعیف بودیم و خداوند ما را تقویت کرد و قوتی داد که همه قدرت های خارجی را شکست دادید. اینهائی که از خارج می آیند، از آمریکا می آیند، از جاهای دیگر می آیند می گویند که ایرانی ها نمی دانند چه کردند، خارج می دانند چه خبر است، آنها می فهمند که چه شده است، خود ایرانی ها توجه ندارند، داخل معرکه هستند نمی دانند چه شده است. تمام دول پشتیبان محمدرضا بودند، نه دولت آمریکا و شوروی و ابرقدرت ها، خیر، همین دولت های پائین تر، همین دولت های اسلامی همه طرفدار بودند و با همه طرفداری هائی که کردند و با همه قدرت هائی که خود این هم داشت نتوانستند این را نگهش دارند. ملت با دست خالی شکست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائی را که پشتیبان او بودند. این یک مساله ای نیست که ما بتوانیم روی موازین طبیعی حلش کنیم این دلیل بر این است که یک مبدأ فوق این مبادی هست، این دلیل بر این است که خدا هست. اگر این را حفظش بکنید همه چیز دارید، اگر این انسجامی که ملت پیدا کرد و گروه ها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائی که دور از هم بودند به هم نزدیک شدند و آن ایمانی که قلب ها مملو از ایمان و همه داد می زدند جمهوری اسلامی، اگر این را ما نگهش داریم، این نعمت را قدرش را بدانیم، نگهش داریم یک ملت پیروزی هستیم که دیگر نمی توانند این ریشه های فاسد کاری انجام بدهند. لکن مهم همین است که نگهش داریم. مهم این است که ما آن وحدتی که داشتیم حفظش کنیم، حالائی که رسیدیم به یک مرتبه ای از پیروزی و دشمن ها را بیرون کردیم، حالا خیال نکنیم که تمام شد قضیه و برگردیم سراغ اینکه من خانه ندارم، کسب من حالا چطوری است. شما دیدید آن روزی که توی خیابان ها می ریختند (همه تان بودید لابد) توی خیابان ها می ریختند و فریاد (الله اکبر) رابلند میکردید، هیچ فکر این بودید که کسب شما امروز چه جوری است؟ شما کسب ها را رها کرده بودید شما پنج ماه، شش ماه بیشتر کسب ها را رها کردید. یک همچو موجودی خدا ساخت. آنی که حاضر نبود یک روز دکانش را رها بکند شش ماه رها کرد. نه شش ماه رها کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد. این را یک چیزآسانی حساب می کنید؟ اینها یک نعمت هائی است که، عنایاتی است که خدای تبارک و تعالی بر شما کرد و این عنایت را، این رحمت را دو دستی بگیرید نگهش دارید، حفظش کنید. همه با هم برادر، همه فداکار هم باشید و فداکار اسلام باشید. اگر این روحیه محفوظ بماند، این شجاعت محفوظ بماند و شما آذربایجانی ها مرکز شجاعتید، اگر این شجاعت محفوظ بماند و این توجه به خدا محفوظ بماند و این وحدت کلمه محفوظ بماند دیگر کسی نمی تواند، هیچ قدرتی نمی تواند شما را عقب بزند و هیچ کس نمی تواند همه دارائی شما را بگیرد و بخورد و ببرد و خیانت به شما بکند. نه دولتی دیگر می تواند که خلاف بکند و نه ارتشی می تواند به شما تحمیل بشود و نه ژاندارمری می تواند تحمیل بشود و نه هیچ چیز، خودتان هستید و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قوای شما هستند.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 17

 

آرمان جمهوری اسلامی پیروی از شیوه سرداران اسلام است

وحدت کلمه و اسلامی بودن یک مملکت این است که از آن رئیس جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پائین هاست اینها یک جور باشند، نه این از او بترسد نه او توقع داشته باشد که این از او بترسد، اسلام اینطوری است.
حضرت امیر سلام الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا، کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم، این هم زیر پایش نبود، همین بود که یک پوست داشتند به حسب نقل. یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش می خوابیدند و روز روی همین پوست علوفه شترش را می ریخت، پیغمبر هم همین شیوه را داشت. اسلام این است، آن که ما می خواهیم این است. البته هیچ کسی قدرت ندارد مثل او باشد اما ما می خواهیم یک خرده نزدیک، یک بوئی از اسلام بیاید در ایران ما می خواهیم اینطور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی، فرض کنید رئیس جمهور، نخست وزیرش توی جمعیت می آید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می خواست این شخص از یک خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این جاها را همه را تحت نظر می گرفتند، خانه ها را این خانه ها را خالی می کردند از مردم تحت نظر میگرفتند که ایشان می خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه خودش خائن بود و خائن می ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است، از خودش می ترسد، میترسد بکشندش. اما مالک اشتر هم اینطور بود؟ توی مردم بودند، حضرت امیر تو مردم بود، با مردم بود. پیغمبر اکرم توی مسجد به حسب نقل وقتی نشسته بودند با اصحابشان یک عربی که از خارج می آمد نمی شناخت اینها کدام یکی پیغمبرند، کدام یکی دیگران هستند. می پرسید که: کدام یکی تان هستید؟ پیغمبر کدام ها هستید؟ وضع اینطور بود که دور می نشستند، یک صدری یک ذیلی نبود دور هم می نشستند، وقتی یک کسی می آمد، خوب اینها که دور هم نشسته اند کدام یکی شان هستند. وضع حکومت اسلام این است ارتش اسلام اینطور نبوده است که وقتی بیاید مردم از خوف فرار کنند از دست آنها، پشت بکنند به آنها. رژیم های طاغوتی ارتششان برای این است که مردم را اول سرکوب کنند. ارتش ایران هیچ وقت برای این نبوده است که بروند دشمنان را سرکوب کنند این ارتش ها برای سرکوب کردن شماهاست. شما هم شاید بسیاری تان یادتان باشد که متفقین وقتی که آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شاید بعضی تان یادتان باشد وقتی که آمدند در سرحدات به مجرد اینکه اینها حمله کردند، آنها فرار کردند سرحد، این را دیگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبودیم اما سرحد حمله کردند تهران خالی شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر کردند و فرار کردند. رضا خان گفته بود آخر این ارتش و این بساط چطور سه ساعت طول کشید. گفته بودند سه ساعت طول نکشید آنها آمدند و ما رفتیم. ما برای اینکه اظهار قدرت بکنیم می گوئیم سه ساعت، کی سه ساعت طول کشید؟ مساله اینطور بود. در سرحد اینطور شد. من تهران بودم در سرحد

صحیفه نور جلد 8 صفحه 19

این قضیه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون ریخته بودند و فرار کردند، تو خیابان ها راه می رفتند، فرار می کردند. به هم ریخت، آنها در سرحد آمدند، تهران به هم ریخت. فرار کردند صاحب منصب های ارشد، ارتشبدها و نمی دانم فرض کنید که سپهبدها، چمدان ها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان که از یک طرفی که مثلاً پناهگاه پیدا کنند. ارتش برای این نبود که مقابل یک قدرت خارجی باشد ارتش برای این بود که ماها را سرکوب کنند تا دیگران بیایند بخورند ما نتوانیم حرف بزنیم، برای این بود. یک همچو ارتشی نمی تواند مقاومت کند در مقابل یک قدرتی، بلکه نتوانست مقابله کند در مقابل شماها. البته پیوند هم شدند به ما، آنهائی که روح انسانی شان باقی بود متصل شدند به ملت آن هم برای اینکه می دیدند که حق با اینهاست. آنها را هم چاپیده بودند، آنها را هم خود آنها چاپیده بوند. شاید از حقوق آنها هم باز در بار یک چیزی می برد. می گویند از پاسبان ها هم می بردند. من اطلاعی ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پیدا کند ولو به یک وجود کوچکی نازلی، غیر از این مسائل است که اینها خیال می کنند، غیر از این مطالبی است که مردم خیال می کنند و اینهائی که خیال می کنند که ما اسلام را می فهمیم، غیر از این مسائل است. اگر اسلام پیدا بشود، اسلام آن است که همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر سلام الله علیه، همان روز (در تاریخ هست) که بیعت کردند، بیعتی که طول و عرض مملکتش آنقدر بود که عرض کردم، بیعت تمام شد بیل و کلنگش را برداشت رفت یک چشمه ای بود که مشغول بود برای کندنش، رفت آنجا برای سر کارش، کارگر بود. حالا چشمه در آمد می گویند که چشمه هم وقتی که کلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بیرون آمد. یک کسی گفت خوب است، گفت که این ورثه را چیز بده. بعد آن را وقفش کرد. یک همچو سردارهائی اسلام داشته است. یک همچو لشگری اسلام داشته که جنگ وقتی که می کردند (تاریخ هست این) گرسنه بودند، این جهازات جنگی در کار نبود، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر و هر چند نفرشان یک دانه شتر داشتند این حرف ها نبود که خیال کنید که حالا ساز و برگ چیز. یک دانه خرما گیر این می آمد می گذارد دهانش، همان شیرینی اش که به دهانش می رسید در می آورد می داد به رفیقش آن بگذارد دهانش، می داد رفیقش آن می داد رفیقش تا آن آخر. اینطور اسلام را اینها نگه داشتند و حالا ما باید نگه داریم این اسلام را اسلام خیلی عزیز است.
 

هدف اصلی از جهاد در اسلام،انسان سازی است

اسلام خیلی فدائی داده است. پیغمبر اسلام برای اسلام خیلی زحمت کشیده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتی که در مکه بود زحمتش یک طور بود با آن رنجی و تعبی که بود و مدت ها در حبس، یعنی بیرون بود و نمی توانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم که مدینه آمدند این جنگ های زیادی که با مشرکین واقع شد و با خائن ها و با گردن کلفت ها و با ثروتمندها تا اینها را بخواهند خاضع کنند برای اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند می آوردند، اسیر کرده بودند، فرمود ببین ما با زنجیر اینها را بهشت می بریم. جنگ هایشان برای این بودکه مردم را آدم کنند، نه این بود که

صحیفه نور جلد 8 صفحه 20

مملکت بگیرند. مملکت گیری چیز اسلام نیست. ممالک را فتح می کردند برای این بود که قلوب اینها فتح بشود، نه برای این بود که یک مملکت زیادی درست کنند مالیات زیاد بشود، برای این بود که اینها را آدم کنند انسان کنند. اسلام خیلی عزیز است و اسلام خیلی فدائی داده. اسلام امام حسین (ع) را فدائی داده این را باید نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهوری اسلامی است، طاغوتی در کار نیست. ما باید فکر این باشیم که این اسلام را حفظ کنیم، نگه داریم. ما باید از این اختلافاتی که تازگی دارد هی پیدا می شود و دامن به آن می زنند، آنهائی که می خواهند نگذارند این اسلام تحقق پیدا کند به آن دامن می زنند، به اختلافات دامن میزنند ما باید این اختلافات را کوشش کنیم که از بین برود و این وحدت کلمه ای که نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اینکه این بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانیم. خداوند انشاءالله همه شما را تائید کند. موفق باشید. خداوند همه شما را سعادتمند کند. مملکت مال خودتان باشد خودتان زحمت بکشید برای خودتان نه اینکه شماها زحمت بکشید و دیگران ببرند و بچاپند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع مسؤولین و کارکنان مجله خواندنیها

تاریخ: 1358/04/14

 

بیانات امام خمینی در جمع مسؤولین و کارکنان مجله خواندنیها

بسم الله الرحمن الرحیم
خدمتی که مجله ها و روزنامه ها و سایر رسانه های این مملکت می توانند به کشور خودشان و به اسلام بکنند این است که وضع این مجله ها را تغییر بدهند. این مجله ها در زمان رژیم سابق یک وضعی داشت از حیث مطالب، از حیث عکسها و از این جهات، اگر شما بخواهید خدمتی بکنید به کشور خودتان، خدمتی بکنید به اسلام، باید از چیزهائی که انحراف می آورد، اینکه در مجله ها این عکس های شهوانی مبتذل و آن مقالات منحرف کننده بود، شما خیال نکنید که این همین طور واقع شده بود، این هم یک راه حساب شده ای بود که جوان های ما را به انحراف بکشاند. جوانهای ما را از طریق های مختلف اینها می خواستند محتوایشان را از آنچه هستند خالی کنند یک چیز دیگرشان کنند. یک وقت از راه مواد مخدره، خوب این یک راه بود. مواد مخدر الان هم رایج است. یک راه از باب مراکز فساد که می دانید که چقدر مراکز فساد درست کردند و جوانهای ما را به آن مراکز کشاندند و از آنی که باید یک جوان بشود، که استفاده از او بشود برای اسلام، استفاده بشود برای کشور خودش، اینها را از آن استفاده انداختند، یک آدم همین جوری بار آوردند. کسانی که در مراکز فحشا می روند اینها دیگر نمی توانند نه فکرشان یک فکر صحیح باشد، نه عملشان یک عمل صحیح و اینها می خواهند همین معنا را که جوانهای ما را کاری با آنها بیاورند که محتوای خودشان را بگیرند به جای آن یک چیز دیگری تزریق کنند و یکی از چیزهای مهم هم از قضیه مطبوعات و سینماها و تئاترها، رادیوها، و اینها بود، تمام اینها روی یک نقشه حساب شده برای این بود که این کشور را از آدم خالی کنند، از یک انسانی که بتواند در مقابل کسانی که به کشورش می خواهند خیانت بکنند، به اسلام می خواهند تجاوز بکنند بتواند در مقابل بایستد. این بساطی که اینها درست کرده اند و به آن دامن زده اند و زیادتر از همه در همین زمان های نزدیک به ما، در این پنجاه سال و این سالهای اخیرش دیگر بیشتر، برای این بود که جوانهای ما را از صحنه خارج کنند. از صحنه تفکر، از صحنه سیاست خارج کنند، به چه خارج کنند؟ این یک رشته طولانی قضیه مواد مخدراست که شما خیال می کنید که این قاچاقچی ها همان یک کاسب هائی هستند قاچاقچی، بی حساب مسأله، من احتمال می دهم که این هم جزء همان حساب هائی است که آنها می کنند. آنهائی که می خواهند شما را بچاپند، آنهائی که نمی خواهند ایران به پای خودش بایستد (هر کشوری با جوانهایش به پای خودش می ایستد) از یک راه جوانهای ما را عادی کردند به

صحیفه نور جلد 8 صفحه 23

این مخدرات که دیگر یک کسی که عادی به هروئین شد دیگر آدم اسمش را نمی شود گذاشت، یک موجودی است که آنجا نفس می کشد، این نمی تواند مبدأ یک کاری بشود، نمی تواند یک اداره ای را اداره کند، نمی تواند تفکر بکند در اموری که مملکتش احتیاج به او دارد و همین طور مراکز فحشا که درست کردند، هر جا می رفتی یک مرکز فحشا بود که جمع می شدند در آن این اشخاصی که عادی شدند به این، جوان است، جوان وقتی عادی شد به این مراکز فحشا همه چیزش می شود آن فحشا، آن دیگر نمی تواند تفکر کند که مملکتش دارد چه میشود، نمی تواند تفکر کند که کی دارد مملکت را اداره میکند چه جوری دارد اداره می کند، کاری به این کار ندارد. او فقط دنبال این است که ببیند که آن مرکز بهتر ارضاء می کند او را یا آن مرکز دیگر. دنبال همین است. یک عده کثیری از جوان های ما را هم کشیدند در این مراکز. سینماهای آن زمان هم همین بود حالایش را من نمی دانم، سینماها آن زمان هم همین بود که کسانی که عادی شده بودند بروند سینما، اینها دیگر نمی توانستند فکر کنند، بنشینند فکر کنند که کشورشان به چه احتیاج دارد، کی دارد کلاه سرشان می گذارد. اصلاً - فکر - همچو فکری در آنها نمی آید، چنان خیالی منعکس نمی شود، هر چه در ذهنش می آید آن پرده سینما و آن بساطی که آنجا هست. سینمائی که باید معلم این جوان ها باشد، مربی این جوانها باشد، اصلاح کند اینها را، جوری درستش کردند که به فساد می کشاند آنها را.
آنهائی که، عقلائی که اینها را درست کردند اگر برای ماها درست کرده باشند روی همان عقل خودشان برای مهار ما برای این است که جوانهای ما را از دستمان بگیرند و اما برای خودشان اگر درست کرده باشند ممکن است که یک اغراض صحیحی هم داشته باشند لکن مطبوعات، سینما، تلویزیون، رادیو، مجله ها، همه اینها برای خدمت به یک کشور است، اینها باید در خدمت باشند، نه اینکه هر کس پا شود و یک مجله ای درست کند و هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عکسی بهتر مشتری داشته باشد توی آن بیندازد. عکس مهیج، عکس های مهوع در آن بیندازد که مشتری هایش زیاد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض می کنم صاحب قلم است و آزادی هم می خواهد!! باید دید تو چه می کنی، چه خدمتی داری به این مملکت می کنی، با قلمت داری چه می کنی؟ با قلمت بچه های ما را داری به باد فنا می دهی یا تربیت می کنی؟ مطبوعاتی که در زمان این پدر و پسر بود حساب شده، نه همین طوری، حساب شده اینها به خدمت خارجی ها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمی فهمید، ولو خودش هم نمی فهمید لکن با حساب درست کرده بودند اینطوری که این مجله باید حتما در آن یک صورت های کذایی باشد، یک چیزهائی باشد که اعوجاج بیاورد که بچه ها و جوانهای ما وقتی عادت کردند به این مجله دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری، همه اش فکر روی این نقشه ها باشد و روی این صورت ها باشد، روی این بساط، یا اگر جوان های ما رفتند در سینما و عادت کردند به این، دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری، فکر دیگر را از آنها بگیرند. تا حالا اینجور بوده، حالا از این به بعد هم می خواهد اینجور باشد؟ اگر از این به بعد هم می خواهد اینجور باشد، ما از جمهوری اسلامی، لفظ جمهوری دستمان آمده باقیش همان طاغوت، همان است. اگر بیدار شدند این

صحیفه نور جلد 8 صفحه 24

جوانهای ما، این نویسنده های ما، این گوینده های ما، این متفکرین ما، اگر بیدار شدند، حالا باید همه چیز فرمش تغییر بکند. مجله باید در خدمت کشور باشد، خدمت به کشور این است که تربیت کند، جوان تربیت کند، انسان درست کند، انسان برومند درست کند، انسان متفکر درست کند تا برای مملکت مفید باشد. مجله باید وقتی کسی بخواند، ببیند، اگر عکس دارد، عکسی باشد که تهییج کند برای اینکه مقابله با دیگران بکند. اگر مطلبی دارد، مطلبی باشد که بسیج کند این را برای حفظ استقلال خودش، برای حفظ آزادی خودش، برای حفظ مملکت خودش. اگر مجله، این مجله است، مجله اسلامی است و مجله جمهوری اسلامی. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا یک خرده تخفیفش داده اند لکن باز هست، اگر آن باشد نباید اسمش را مجله جمهوری اسلامی گذاشت، باید اسمش را مجله طاغوتی گذاشت که در آنجائی که گفته می شود ما جمهوری اسلام هستیم پیاده می شود و سایر چیزها هم همین طور. ملت ایران، ملت مسلم ایران اسم را نمی خواستند عوض بشود، محتوای همان یا بدتر، می خواستند که عوض بشود این مملکت، یک مملکتی که همه چیزش از بین رفته بود به هلاکت کشیده بود، به نابودی رفته بود، این برگردد به حال خودش و مهمش انسان هاست. یک کشوری اگر انسان هایش، آدم هایش صحیح باشد، کشور است، اگر آدم هایش آدم صحیح نباشد، کشور نمی تواند صحیح باشد. تمام این خیانت هائی که به این مملکت ما شده برای اینکه ما آدم نداشتیم، اگر ما آدم داشتیم نمی شد این خیانت ها، مملکت ما را از آدم خالی کردند.
دیشب آقای بازرگان می گفت خوب ما هر چه می گردیم پیدا نمی کنیم، درست هم می گوید. برای پنجاه سال کوشش شد که نگذارند آدم پیدا بشود، پنجاه سال، پنجاه و چند سال کوشش، سابق همین کوشش ها بود اما زیادش در این پنجاه و چند سالی که این پدر و پسر خیانتکار در این مملکت بودند و همه قدرت ها کمک کردند اینها را نگه داشتند و اینها هم با همه قدرت این مملکت را تهی کردند و مهمش تهی کردن از نیروی انسانی است. جوان های ما، نیروی جوانی ما را از بین بردند با اسم های مختلف، با یک اسماء خیلی فریبنده، با یک بساط (ما می خواهیم آزادمردان، آزاد زنان، مملکت، حالا دیگر همه آزاد شدند،این دهقان ها دیگر، حالا دهقان است دیگر رعیت نیست) این دهقان های بیچاره آمدند توی این زاغه ها، زاغه های اطراف تهران و اطراف شهرستان از اینکه زراعت از دستشان گرفته شد هیچ چیز هم نداشتند، حالا دیگر دهقان شدند! زاغه نشین شدند بیچاره ها. هر جا دست بگذاری خراب کردند و آنکه در یک موقعی از همه خیانت بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنکه از همه خدمت ها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است، مجله هاست، رادیو تلویزیون است، سینماهاست، تئاترهاست. اینها می توانند نیروی انسانی ما را تقویت کنند و تربیت صحیح بکنند و خدمتشان ارزشمند باشد و می توانند مثل رژیم سابق باشند که همه چیز به هم ریخته بود و همه چیز در خدمت استعماربود، آنها خودشان هم نمی دانستند، خیلی ها خودشان نمی دانستند نمی دانست که این عکسی که از این زن لخت می اندازد چند تا جوان را آشفته می کند، از بین می برد، در هر هفته ای که یک مثلاً

صحیفه نور جلد 8 صفحه 25

مجله ای در می آید که در آن ده تا عکس کذاست، این چند نفر از جوان های ما را از دست ما می گیرد. یا خودشان هم متوجه نبودند یا خودشان هم از آنها بودند ما چه می دانیم. اگر خودتان را متحول کردید، کشورتان را هم می توانید نجات دهید، اگر به همان حال باشید و اسمتان را عوض کردید، با اسم نمی تواند یک کشوری اداره بشود، با لفظ، با لفظ جمهوری اسلام، با رأی به جمهوری اسلام نمی تواند یک مملکتی اسلامی بشود. مملکت اسلامی محتوایش باید اسلامی باشد. شما هم که مجله می نویسید می توانید خدمت کنید، جوان ها را برومند کنید با مقالاتتان، مقالات صحیحتان، دنبال این باشید که از نویسنده های متعهد اسلامی و انسانی نیرو بگیرید، مقالات صحیح بنویسید، درد و دوایش را بنویسید همه چیز را انتقاد کنید و می توانید باز از آن عکس ها و از آن بساط و از آن کار درست کنید تا جوانها را از دست بدهید، از بین ببرید.
خدا انشاءالله همه شما را توفیق بدهد که خدمت بکنید و همه ما را توفیق بدهد که خدمت کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع مسؤولین و کارکنان مجله خواندنیها

تاریخ: 1358/04/14

 

بیانات امام خمینی در جمع مسؤولین و کارکنان مجله خواندنیها

بسم الله الرحمن الرحیم
خدمتی که مجله ها و روزنامه ها و سایر رسانه های این مملکت می توانند به کشور خودشان و به اسلام بکنند این است که وضع این مجله ها را تغییر بدهند. این مجله ها در زمان رژیم سابق یک وضعی داشت از حیث مطالب، از حیث عکسها و از این جهات، اگر شما بخواهید خدمتی بکنید به کشور خودتان، خدمتی بکنید به اسلام، باید از چیزهائی که انحراف می آورد، اینکه در مجله ها این عکس های شهوانی مبتذل و آن مقالات منحرف کننده بود، شما خیال نکنید که این همین طور واقع شده بود، این هم یک راه حساب شده ای بود که جوان های ما را به انحراف بکشاند. جوانهای ما را از طریق های مختلف اینها می خواستند محتوایشان را از آنچه هستند خالی کنند یک چیز دیگرشان کنند. یک وقت از راه مواد مخدره، خوب این یک راه بود. مواد مخدر الان هم رایج است. یک راه از باب مراکز فساد که می دانید که چقدر مراکز فساد درست کردند و جوانهای ما را به آن مراکز کشاندند و از آنی که باید یک جوان بشود، که استفاده از او بشود برای اسلام، استفاده بشود برای کشور خودش، اینها را از آن استفاده انداختند، یک آدم همین جوری بار آوردند. کسانی که در مراکز فحشا می روند اینها دیگر نمی توانند نه فکرشان یک فکر صحیح باشد، نه عملشان یک عمل صحیح و اینها می خواهند همین معنا را که جوانهای ما را کاری با آنها بیاورند که محتوای خودشان را بگیرند به جای آن یک چیز دیگری تزریق کنند و یکی از چیزهای مهم هم از قضیه مطبوعات و سینماها و تئاترها، رادیوها، و اینها بود، تمام اینها روی یک نقشه حساب شده برای این بود که این کشور را از آدم خالی کنند، از یک انسانی که بتواند در مقابل کسانی که به کشورش می خواهند خیانت بکنند، به اسلام می خواهند تجاوز بکنند بتواند در مقابل بایستد. این بساطی که اینها درست کرده اند و به آن دامن زده اند و زیادتر از همه در همین زمان های نزدیک به ما، در این پنجاه سال و این سالهای اخیرش دیگر بیشتر، برای این بود که جوانهای ما را از صحنه خارج کنند. از صحنه تفکر، از صحنه سیاست خارج کنند، به چه خارج کنند؟ این یک رشته طولانی قضیه مواد مخدراست که شما خیال می کنید که این قاچاقچی ها همان یک کاسب هائی هستند قاچاقچی، بی حساب مسأله، من احتمال می دهم که این هم جزء همان حساب هائی است که آنها می کنند. آنهائی که می خواهند شما را بچاپند، آنهائی که نمی خواهند ایران به پای خودش بایستد (هر کشوری با جوانهایش به پای خودش می ایستد) از یک راه جوانهای ما را عادی کردند به

صحیفه نور جلد 8 صفحه 23

این مخدرات که دیگر یک کسی که عادی به هروئین شد دیگر آدم اسمش را نمی شود گذاشت، یک موجودی است که آنجا نفس می کشد، این نمی تواند مبدأ یک کاری بشود، نمی تواند یک اداره ای را اداره کند، نمی تواند تفکر بکند در اموری که مملکتش احتیاج به او دارد و همین طور مراکز فحشا که درست کردند، هر جا می رفتی یک مرکز فحشا بود که جمع می شدند در آن این اشخاصی که عادی شدند به این، جوان است، جوان وقتی عادی شد به این مراکز فحشا همه چیزش می شود آن فحشا، آن دیگر نمی تواند تفکر کند که مملکتش دارد چه میشود، نمی تواند تفکر کند که کی دارد مملکت را اداره میکند چه جوری دارد اداره می کند، کاری به این کار ندارد. او فقط دنبال این است که ببیند که آن مرکز بهتر ارضاء می کند او را یا آن مرکز دیگر. دنبال همین است. یک عده کثیری از جوان های ما را هم کشیدند در این مراکز. سینماهای آن زمان هم همین بود حالایش را من نمی دانم، سینماها آن زمان هم همین بود که کسانی که عادی شده بودند بروند سینما، اینها دیگر نمی توانستند فکر کنند، بنشینند فکر کنند که کشورشان به چه احتیاج دارد، کی دارد کلاه سرشان می گذارد. اصلاً - فکر - همچو فکری در آنها نمی آید، چنان خیالی منعکس نمی شود، هر چه در ذهنش می آید آن پرده سینما و آن بساطی که آنجا هست. سینمائی که باید معلم این جوان ها باشد، مربی این جوانها باشد، اصلاح کند اینها را، جوری درستش کردند که به فساد می کشاند آنها را.
آنهائی که، عقلائی که اینها را درست کردند اگر برای ماها درست کرده باشند روی همان عقل خودشان برای مهار ما برای این است که جوانهای ما را از دستمان بگیرند و اما برای خودشان اگر درست کرده باشند ممکن است که یک اغراض صحیحی هم داشته باشند لکن مطبوعات، سینما، تلویزیون، رادیو، مجله ها، همه اینها برای خدمت به یک کشور است، اینها باید در خدمت باشند، نه اینکه هر کس پا شود و یک مجله ای درست کند و هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عکسی بهتر مشتری داشته باشد توی آن بیندازد. عکس مهیج، عکس های مهوع در آن بیندازد که مشتری هایش زیاد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض می کنم صاحب قلم است و آزادی هم می خواهد!! باید دید تو چه می کنی، چه خدمتی داری به این مملکت می کنی، با قلمت داری چه می کنی؟ با قلمت بچه های ما را داری به باد فنا می دهی یا تربیت می کنی؟ مطبوعاتی که در زمان این پدر و پسر بود حساب شده، نه همین طوری، حساب شده اینها به خدمت خارجی ها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمی فهمید، ولو خودش هم نمی فهمید لکن با حساب درست کرده بودند اینطوری که این مجله باید حتما در آن یک صورت های کذایی باشد، یک چیزهائی باشد که اعوجاج بیاورد که بچه ها و جوانهای ما وقتی عادت کردند به این مجله دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری، همه اش فکر روی این نقشه ها باشد و روی این صورت ها باشد، روی این بساط، یا اگر جوان های ما رفتند در سینما و عادت کردند به این، دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری، فکر دیگر را از آنها بگیرند. تا حالا اینجور بوده، حالا از این به بعد هم می خواهد اینجور باشد؟ اگر از این به بعد هم می خواهد اینجور باشد، ما از جمهوری اسلامی، لفظ جمهوری دستمان آمده باقیش همان طاغوت، همان است. اگر بیدار شدند این

صحیفه نور جلد 8 صفحه 24

جوانهای ما، این نویسنده های ما، این گوینده های ما، این متفکرین ما، اگر بیدار شدند، حالا باید همه چیز فرمش تغییر بکند. مجله باید در خدمت کشور باشد، خدمت به کشور این است که تربیت کند، جوان تربیت کند، انسان درست کند، انسان برومند درست کند، انسان متفکر درست کند تا برای مملکت مفید باشد. مجله باید وقتی کسی بخواند، ببیند، اگر عکس دارد، عکسی باشد که تهییج کند برای اینکه مقابله با دیگران بکند. اگر مطلبی دارد، مطلبی باشد که بسیج کند این را برای حفظ استقلال خودش، برای حفظ آزادی خودش، برای حفظ مملکت خودش. اگر مجله، این مجله است، مجله اسلامی است و مجله جمهوری اسلامی. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا یک خرده تخفیفش داده اند لکن باز هست، اگر آن باشد نباید اسمش را مجله جمهوری اسلامی گذاشت، باید اسمش را مجله طاغوتی گذاشت که در آنجائی که گفته می شود ما جمهوری اسلام هستیم پیاده می شود و سایر چیزها هم همین طور. ملت ایران، ملت مسلم ایران اسم را نمی خواستند عوض بشود، محتوای همان یا بدتر، می خواستند که عوض بشود این مملکت، یک مملکتی که همه چیزش از بین رفته بود به هلاکت کشیده بود، به نابودی رفته بود، این برگردد به حال خودش و مهمش انسان هاست. یک کشوری اگر انسان هایش، آدم هایش صحیح باشد، کشور است، اگر آدم هایش آدم صحیح نباشد، کشور نمی تواند صحیح باشد. تمام این خیانت هائی که به این مملکت ما شده برای اینکه ما آدم نداشتیم، اگر ما آدم داشتیم نمی شد این خیانت ها، مملکت ما را از آدم خالی کردند.
دیشب آقای بازرگان می گفت خوب ما هر چه می گردیم پیدا نمی کنیم، درست هم می گوید. برای پنجاه سال کوشش شد که نگذارند آدم پیدا بشود، پنجاه سال، پنجاه و چند سال کوشش، سابق همین کوشش ها بود اما زیادش در این پنجاه و چند سالی که این پدر و پسر خیانتکار در این مملکت بودند و همه قدرت ها کمک کردند اینها را نگه داشتند و اینها هم با همه قدرت این مملکت را تهی کردند و مهمش تهی کردن از نیروی انسانی است. جوان های ما، نیروی جوانی ما را از بین بردند با اسم های مختلف، با یک اسماء خیلی فریبنده، با یک بساط (ما می خواهیم آزادمردان، آزاد زنان، مملکت، حالا دیگر همه آزاد شدند،این دهقان ها دیگر، حالا دهقان است دیگر رعیت نیست) این دهقان های بیچاره آمدند توی این زاغه ها، زاغه های اطراف تهران و اطراف شهرستان از اینکه زراعت از دستشان گرفته شد هیچ چیز هم نداشتند، حالا دیگر دهقان شدند! زاغه نشین شدند بیچاره ها. هر جا دست بگذاری خراب کردند و آنکه در یک موقعی از همه خیانت بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنکه از همه خدمت ها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است، مجله هاست، رادیو تلویزیون است، سینماهاست، تئاترهاست. اینها می توانند نیروی انسانی ما را تقویت کنند و تربیت صحیح بکنند و خدمتشان ارزشمند باشد و می توانند مثل رژیم سابق باشند که همه چیز به هم ریخته بود و همه چیز در خدمت استعماربود، آنها خودشان هم نمی دانستند، خیلی ها خودشان نمی دانستند نمی دانست که این عکسی که از این زن لخت می اندازد چند تا جوان را آشفته می کند، از بین می برد، در هر هفته ای که یک مثلاً

صحیفه نور جلد 8 صفحه 25

مجله ای در می آید که در آن ده تا عکس کذاست، این چند نفر از جوان های ما را از دست ما می گیرد. یا خودشان هم متوجه نبودند یا خودشان هم از آنها بودند ما چه می دانیم. اگر خودتان را متحول کردید، کشورتان را هم می توانید نجات دهید، اگر به همان حال باشید و اسمتان را عوض کردید، با اسم نمی تواند یک کشوری اداره بشود، با لفظ، با لفظ جمهوری اسلام، با رأی به جمهوری اسلام نمی تواند یک مملکتی اسلامی بشود. مملکت اسلامی محتوایش باید اسلامی باشد. شما هم که مجله می نویسید می توانید خدمت کنید، جوان ها را برومند کنید با مقالاتتان، مقالات صحیحتان، دنبال این باشید که از نویسنده های متعهد اسلامی و انسانی نیرو بگیرید، مقالات صحیح بنویسید، درد و دوایش را بنویسید همه چیز را انتقاد کنید و می توانید باز از آن عکس ها و از آن بساط و از آن کار درست کنید تا جوانها را از دست بدهید، از بین ببرید.
خدا انشاءالله همه شما را توفیق بدهد که خدمت بکنید و همه ما را توفیق بدهد که خدمت کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع گروهی از نابینایان مدرسه ابابصیر اصفهان

تاریخ: 1358/04/14

 

مطالعات گسترده استعمارگران در اوضاع مشرق زمین به منظور غارت و چپاولگری هر چه بیشتر

بسم الله الرحمن الرحیم
من ابتدا یک نکته ای راجع به این مطلبی که آن آقا گفتند عرض کنم. اینکه تذکر دادید که در حدود پنجاه سال پیش یک نفر آمده است و مدرسه تأسیس کرده است، شما باور نکنید که اینها مدرسه ای برای نصرانیت درست کنند، این چپاولگرها نه به نصرانیت اعتقاد دارند نه به اسلام و نه به هیچ مبدائی از مبادی. اینها برای این بوده است که بچه های ما را از اسلام منصرف کنند و این نقشه تنها در سازمان ابوبصیر نیست، این نقشه در همه سازمان ها بوده است. از وقتی که غربی ها راه پیدا کردند به شرق، از سالهای بسیار قدیم شاید حدود قریب سیصد سال که اینها راه پیدا کردند به ایران، کارشناس های خودشان را فرستادند و مطالعه کردند ایران را و شرق را، تنها نه ایران را، همه شرق را مطالعه کردند. یک قسم مطالعات، مطالعات در خصوص زمین اینجا، معادن اینجا، چیزهای، ذخائر زیرزمینی این ممالک شرقی، این یک قسم مطالعات بوده است که در آنوقتی هم که این وسائل نقلیه حالا نبوده است در تاریخ است که اینها با شتر می رفتند و حتی آن بیابانهای بی آب و علف را هم گردش می کردند و لابد نقشه برداری می کردند و معادنی که در این ممالک است، آنها با نقشه برداری ها و با وسائل علمی که داشتند اطلاع بر آنها پیدا می کردند. من در یک سالی که (خیلی سابق) همدان بودم یکی از آشنایان ما یک ورقه ای آورد که تقریبا حدود یک متر بیشتر در یک متر بیشتر، این راجع به نقشه همدان بود که آنها نقشه کشی کرده بودند و روی آن نقشه نقطه های به رنگ دیگری زیاد بود، آن آقا که این را آورد گفت این نقطه ها هر یک علامت این است که در این ده، در این بیابان یک معدنی است، یک ذخیره زیرزمینی هست. این یک قسم از مطالعاتشان بوده است که بفهمند این ممالک شرقی چه دارند، چه چیزهائی هست که می شود از آنها استفاده کرد و چپاول کرد. یک مطالعات دیگر راجع به عقائد این مردم بوده است و اینکه این عقائدی که اینها دارند تا چه حدود می تواند فعالیت داشته باشد و تا چه حدود می تواند جلوگیری کند از چپاولگری که این هم یک مطالعات دامنه داری اینها در این معنا داشتند. یک صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحیات گروه های مختلفه ای که در این ممالک بوده است که حالا مملکت خودمان را حساب کنیم، ایل هائی که در مملکت ما بوده، عشائری که

صحیفه نور جلد 8 صفحه 27

بوده است مطالعه کرده اند، در بین این عشائر رفته اند با آنها صحبت کرده اند، روحیات آنها را مطالعه کرده اند که ببینند که اینها هر کدام را به چه جور می شود مهار کرد. اینها چیزهائی بوده است و بیشتر از اینها که اینها مطالعه کرده اند و شرق را تماماً مطالعه کرده اند که باید چه جور این شرق را چاپید و چه قدرت هائی می تواند جلوی این چاپیدن را بگیرد و چه جور باید این قدرت را مهار کنند که نتوانند.
 

تبلیغات دامنه دار غربی ها برضد روحانیت، این دژ مستحکم اسلام

از چیزهائی که آنها، قدرتی که آنها فهمیدند که می شود این قدرت از سایر قدرتها بیشتر جلو چپاولگری و سلطه آنها را بگیرد، قدرت اسلام بود در این ممالک اسلامی و عقیده اسلامی، با اصل اسلام شروع کردند مخالفت کردن و مبلغین آنها به طور وسیع با همه دین ها و در این ممالک اسلامی با خصوص اسلام مخالفت کردند و می خواستند که اسلام را غیر از آنی که هست به مردم نمایش بدهند و خود این مردمی که در اینجاها زندگی می کنند و عقائد اسلامی دارند، اینها را از اسلام منحرف کنند و اسلام را پیش آنها کوچک کنند و بد نمایش بدهند و مع الاسف از تفاله آنهائی که این مسائل را چشم بسته قبول کرده اند حالا هم موجود است. الان هم اشخاصی پیدا می شود که از همان ها ارتزاق فکری کرده اند بدون اینکه اصلاً از اسلام اطلاعی داشته باشند و احکام اسلام را، حکومت اسلامی را، رژیم اسلامی را اصلا بدانند چیست. همین که غربی راجع به اسلام بدبین هستند و تبلیغات کرده اند، اینها هم برای اینکه بگویند ما روشنفکر هستیم، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد کرده اند. الان هم شما در همین قشرهائی که به اسم روشنفکر هستند، اشخاصی را می بیند، نه همه، در اینها اشخاص متفکر خوب زیاد است اما باز شما در بین اینها اشخاصی را می بینید که این اشخاص در همین جمهوری اسلامی، اسلامی اش را نمی خواستند، می گقتند جمهوری باشد، جمهوری دموکراتیک باشد. این دنباله آن تزریقات بود که آنها کردند، تبلیغاتی بود که خارجی ها کردند و اینها گوش و چشم بسته بدون اطلاع از اسلام تسلیم آنها شدند و غربزده شدند. یکی از قدرتهائی که آنها باز احراز کردند که باید شکسته بشود، قدرت روحانیت بود که اینها با تجربه و با عینیت در جاهای مختلف دیدند که قدرت روحانیت می تواند جلوگیری کند از مفاسدی که آنها می خواهند ایجاد کنند، از انتفاعاتی که آنها می خواهند از ما ببرند و ما را عقب نگه دارند اینها می توانند یک چنین کاری بکنند. قضیه تنباکو در زمان مرحوم میرزا به اینها فهماند که با یک فتوای یک آقائی که در یک ده در عراق سکونت دارد یک امپراطوری را شکست داد و سلطان وقت هم با همه کوششی که کرد برای اینکه حفظ کند آن قرارداد را نتوانست حفظ بکند و مردم ایران قیام کردند و شکستند آن پیمانی که آنها داشتند. این یک تجربه ای شد برای آنها که ببینند که یک آقائی در یک ده وقتی یک کلمه می نویسد که امروز استعمال تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است و این موجش می آید همه ایران را فرا می گیرد به طوری که شاه مستبد با آن قدرت را می کوبد، قلم این آقا می کوبد آن سرنیزه های آن روز را. اینها فهمیدند که باید این قدرت را بگیرند، تا این قدرت زنده است نمی گذارد که اینها هر کاری دلشان می خواهد بکنند و دولت ها عنان

صحیفه نور جلد 8 صفحه 28

گسیخته شده باشند و هر طوری دلشان می خواهد عمل بکنند.
لهذا با کمال کوشش تبلیغات کردند بر ضد روحانیت و زائد بر اصل تبلیغات عمل خارجی کردند. در زمان رضاخان (که اکثر شما یادتان نیست و شاید کمی از شما یادتان باشد ابتداء زمان رضاخان را و من همه اش را یادم هست و از اولی که آمد تا حالا مسائل را یادم هست) با دست رضاخان شروع کردند کوبیدن روحانیون، عمامه ها را برداشتن و مدرسه ها را جلویش را گرفتن، لباس ها را تغییردادن با آن شدتی که انسان شرم می کند که چه کردند با این طایفه و این هم به اسم اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم (همین اصلاحاتی که پسر می خواست بکند) با اسم اصلاحات، با اسم اینکه همه ایران یک رنگ باشند، ملت ما کذا باشد، با این حرف های ناروا این قدرت را هم می خواستند بشکنند و شکستند در آنوقت و سخت هم شکستند و چند قیامی که در ایران از جانب روحانیون شد که یکی از آنها از اصفهان بود که با یک دایره وسیعی که تقریباً از همه شهرهای ایران اتصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله رأسشان بود و مخالفت با رضاخان کردند، این را هم با قدرت و حیله شکستند چنانچه قیام آذربایجان و علماء آذربایجان و قیام خراسان و علماء خراسان، اینها را همه را با قدرت، شکستند و آنوقت هم به ما بعضی گفتند که مرحوم حاج آقا نورالله را که در قم فوت شد ایشان را مسموم کردند (ما مطلع نیستیم اما اینطور می گفتند بعضی از اشخاص که از اصفهان، از علماء اصفهان آمده بودند اینجا) و علماء تبریز را دو نفر شخصی که در رأس بود از آنجا گرفتند و بردند (گمانم این است که) در سنقر، آنجا مدتی تبعید بودند و بعد هم که اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج میرزا صادق آقا که شخص اول آنوقت روحانیت تبریز بود آمد و در قم ماند و در همین جا هم فوت شد و دیگر نرفت آنجا، می رفت هم کاری نمی توانست بکند. و علماء مشهد را دست جمعی گرفتند و آوردند به تهران و حبس کردند و مرحوم آقازاده که در رأس علماء آنوقت خراسان بود، به محاکمه می بردند با سر برهنه و یک نفر سرباز همراهش می بردند که در عدلیه محاکمه اش کنند. آنوقت قدرت شیطانی، این قوه را می خواستند بشکنند منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ کرد این جمعیت را.
 

ملاحظه تاریخ اسلام و سرگذشت انبیا باطل کننده یاوه سرائی دشمنان

در زمان این یکی که آنطور قلدری دیگر وقتش گذشته بود یا آنها هم صلاح نمی دانستند که به این نحو باشد شروع به تبلیغات کردند، تبلیغات زیاد کردند، نسبت به اهل علم، روحانیت تبلیغات زیاد شد (آن سرنیزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت) مساجد را نگذاشتند تبلیغات صحیح بشود، درست کردند مبلغینی که بر ضد اسلام به صورت روحانی لکن ضد اسلامی بود، خود آنها هم تبلیغات در همه جا و خصوصاً در دانشگاه، در دانشگاه دامنه تبلیغات ضد روحانی خیلی اوج گرفت به طوری که بکلی دانشگاه را از روحانیین جدا کردند و هم دانشگاه را شکستند و هم روحانیون را شکستند یعنی می خواستند بشکنند. اینها که می گوئید که مدرسه درست کردند در آنجاها یا بعداً در همه جا داشتند

صحیفه نور جلد 8 صفحه 29

مدارس، نه اینکه آنها یک اعتقاد به یک مبادی داشتند منتها می گفتند اسلام نباشد و نصرانیت باشد، آن ها نه نصرانیت را می خواهند و نه اسلام را می خواهند و نه کاری به این مسائل دارند، آنها منافع مادی خودشان را، می خواهند به هر جوری شده بچه های ما را منحرف کنند، از اسلام منحرف بشوند، نصرانیت هم کاری از او نمی آید برای اینکه آن چیزی که الان در نصرانیت است این است که مردم یک دعائی بکنند و یک ذکری بگویند و یکشنبه کلیسا بروند و دیگر کاری به دولتشان نداشته باشند چنانچه الان هم این دستگاه نصرانیت کاری ندارد با نفوذ اینها، اگر نگوئیم دنبال آنهاست. اسلام بود که تحرک داشت و مع الاسف ما را از اسلام جدا کرده بودند. این قرآن کریمی که هر که مطالعه بکند می بیند که یک کتابی است که در آن جنگ ها هست، تحرک ها هست بر ضد این اشخاصی که می خواهند مستتضعفین را از بین ببرند، این قرآن را نگذاشتند حتی ما خودمان درست مطالعه کنیم. همچو تبلیغات کردند که ما دیگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بکنیم که خودمان ببینیم چه نوشته قرآن، چی بوده است. در صدر اسلام همین قرآن بود که مردم را تجهیز کرد و دو تا امپراطوری بزرگ را با یک عده معدود عربی که اسلحه نداشتند، هر چندتایشان یک شتر داشتند، هر چندتایشان یک شمشیر، آن هم آن شمشیرهای آنوقت در مقابل یک قدرت هائی که در آنوقت روم داشت وآن قدرت قدرت هایی که در آنوقت ایران داشت که در جنگی که در روم بین ایران و آنجا - بین چیز واقع شد - بین لشکر اسلام واقع شد آن کتیبه شان که عبارت از پیشقراول ها بود شصت هزار نفر بود از آنها و دنبال او هم هفتصد هزار یا هشتصد هزار از لشکر بود. یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم با اینها به میدان برویم از ما نمی آید. تمام لشکر اسلام سی هزار بودند. یک سی هزار نفری که ابزار جنگی نداشتند بلکه درست خوراک هم نداشتند، یک مردم فقیری بودند لکن ایمان داشتند. این سردار گفت ما اگر بخواهیم با اینها به طرز متعارف جنگ بکنیم ما حریف اینها نیستیم من سی نفر انتخاب می کنم و امشب با این شصت هزار نفر می روم جنگ می کنم. مسلمان ها گفتند آخر با سی نفر چطور می شود؟ بالاخره قرار شد که با شصت نفر برود که هر نفری مقابل هزار نفر باشد، یعنی هر نفر با یک شمشیری آنوقتی کند (اگر حالا تندش کردند نمی دانم، لابد با آن بساطی که آنها داشتند) این شصت نفر شبیخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند. این اسباب این شد که لشکر روم بکلی شکست خورد از اینها. اینها از اسلام تاریخ را دیده اند و - عرض می کنم که - به عین در وقت خودش دیده اند و از اسلام ضربه خورده اند و دیده اند قدرت اسلام چیست و این قدرت ایمان است. این قدرت را باید بگیرند. خوب، چه کنند که قدرت را بگیرند؟ بخصوص اسلام توجه کنند؟ نه، اول به تمام ادیان. (اصل دین افیون است) دین را اینها اینطور تبلیغات کردند و مع الاسف در خود ایران و در جوانهای ما هم تاًثیر گذاشت و گذاشته و در بعضی از این روشنفکرهای ما هم باز اثرش هست. اینها از همان تفاله هایند حالا که حالا باز اثرش هست هست در آنها، (دین افیون است،افیون جامعه است) معنایش این است که دین را همین قدرتمندها درست کردند برای اینکه مردم را خواب کنند و آنها بچاپند. همانطوری که افیونی وقتی افیون کشید چرت می زند و دیگر توجه به چیزی ندارد، دین را هم اینها تبلیغ

صحیفه نور جلد 8 صفحه 30

کردند که یک همچو چیزی است که قدرتمندها درست کردند که مردم توجه به دین بکنند و مثل آدمی که افیون می کشد خواب بروند و آنها بیایند غارت کنند و از بین ببرند. راجع به دین اینطور گفتند، آنوقت اسلام را که قدرتمندتر دین بود کشاند همین حرف ها (اسلام برای هزار و چهار صد سال پیش خوب است) این را حالا بعضی از اشخاصی که از تفاله های آنها ماندند حالا هم باز این را می گویند که نمی شود همه احکام اسلام الان تحقق پیدا بکند، این مال سابق است، مال حالا نیست، و از این حرفهائی که همین ها گاهی هم نفهمیده اکثراً هم شاید از روی نفهمی می زنند نه اینکه عداوت دارند، از روی نفهمی که اسلام را نمی دانند چیست تا اینکه اسلام مال چه وقت است، اینها اصلا اطلاع ندارند که اسلام چیست در صورتی که هر کس تاریخ را دیده باشد و لااقل تاریخ اسلام را دیده باشد که نزدیک است به ما، تاریخ را دیده باشد که چه اشخاصی در قبال چه اشخاصی بوده اند، این انبیا که اینها می گویند که درست کرده اند انبیا را برای اینکه دین درست بشود، برای اینکه قدرتمندها را حفظ کنند، هر که تاریخ انبیا را ملاحظه کند که این انبیا از چه طبقه ای بوده اند و اینها با کی مخالفت داشتند، می بیند که انبیا از این طبقه مستضعفین بوده اند، از همین طبقه سوم مردم بوده اند و مردم را وادار کردند که جنگ کنند با آن مستکبرین. یکی حضرت موسی است که به ما باز یک قدری نزدیک تر است. حضرت موسی یک آدمی بوده، شبان بوده است با عصای شبانی مدت ها هم در خدمت حضرت شعیب بوده و شبانی او را می کرده است و از همان مردم عادی بوده است در صورت، و همین حضرت موسی که از توی همین جمعیت پا شد، همین ها را تجهیز کرد بر ضد فرعون. فرعون موسی را درست نکرد برای اینکه تختش را حفظ کند، موسی مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد، نه اینکه دین افیون است. به نظر آنها فرعون موسی را درست کرده که مردم را خواب کند تا خودش سلطنت کند، عکس آنی که واقع هست که موسی مردم را تجهیز کرده یعنی این طبقه سه را تجهیز کرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد. خوب تاریخ اسلام که نزدیک است، آیا قریش و قدرتمندهای قریش رسول اکرم را درست کردند که مردم را خواب کنند که آنها به رباخواری خودشان و به تجارت خودشان و به اخاذی خودشان و به غارتگری خودشان ادامه بدهند؟! یا پیغمبر اکرم در مقابل قریش بود؟ خودش هم از قریش بود اما یک آدمی بود که از همین طبقات پائین بود، از اشراف به آن معنی که طایفه دار بوده، بود اما هیچ چیز نداشت، نتوانست در مدینه زندگی کند، از دست همین پولدارها و همین قلدرها مدتی در یک کوهستانی رفت، در یک غاری بود تا اینکه کارهای زیرزمینی را انجام داد و بعد تشریف بردند مدینه. مدینه کی همراه پیغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟! باز قلدرها بودند؟! باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟! یهودی هائی که آنوقت جزء متمکنین بودند، آنها بودند؟! یا پیغمبر وارد شد به یک آدم درجه سه ای و اشخاصی که دورش جمع شده بودند یک اشخاص فقیر بی بضاعتی و خودش هم یک منزل و اطاق (نه مثل این اطاق) یک اطاقی با ساقه خرما چند تا اتاق برای خودش و مسجدش هم آنطور و اصحاب حضرت هم یک دسته شان که اصحاب صفه بودند آنهائی بودند که منزل هم نداشتند و می آمدند روی سکوئی در آنجا می خوابیدند و زندگیشان همین بود. اینها را برداشت برد و آنها را از بین برد. این

صحیفه نور جلد 8 صفحه 31

فقرا را، این مستضعفین را، اینهائی که درجه سه بودند و حتی خانه را نداشتند، حتی در جنگ یکی شان یک خرما وقتی پیدا می کرد دهن خودش می گذاشت و در می آورد به دهن رفیقش می گذاشت و او در می آورد و به دهن رفیقش و... یک خرما را اینطوری دور می زدند، اینها بودند که پیغمبر تجهیز کرد و در جنگ های با قریش، آنها با همه بساطی که داشتند و اینها با همه فقر و فلاکتی که داشتند، لکن ایمان داشتند. واقعه غیر آنی است که به جوانهای ما گفته اند و تبلیغات کرده اند که خیر اینها، اسلام یا سایر ادیان، همه اش افیون بوده. خیر، اسلام و سایر ادیان همه محرک بودند، بیدار کردند مردم را، تعلیمات انبیا مردم را بیدار کرد، تجهیز کرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشرکین. قرآن می شود گفت کتاب جنگ است، کتابی است که تجهیز می کند مردم را به جنگ کردن، در عین حالی که همه تعلیمات انسانی در آن هست لکن (اشداء علی الکفار رحماء بینهم) (قاتلوا المشرکین کافه) قرآن وادار کرد مردم را و بیدار کرد مردم را، دلداری داد به مردم که ملائکه همراه شماست. ملائکه هم بود همراهشان. یک دسته کوچکی حرکت می کرد یک قدرت بزرگ را می شکست با همان قدرت ایمان و آن تحرکی که پیغمبر اکرم و قرآن کریم ایجاد کرده بود در آنها، پس این تعلیم که مع الاسف در بعض از جوان های ما هم اثر گذاشته است، این تبلیغی است که آنها کرده اند که بشکنند این قدرت را که می تواند در مقابل سایر قدرت ها بایستد و آنها ما را بچاپند. می آئیم سراغ روحانیین که ببینیم که آیا اینها درباری اند،اینها را انگلیس ها درست کردند که مردم را خواب کنند و آنها بچاپند؟! این قیام هائی که در این صد سال شده است از کی بوده؟ چند قیام در این صد سال؟ کی راس اینها بوده؟ قیام تنباکو، مرحوم میرزا بود، قیام مشروطه از نجف، آقایان نجف، از ایران، علمای ایران ایجاد کردند. این چند قیامی که ما شاهدش بودیم همه از علما بود. علمای اصفهان قیام کردند رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علمای تبریز قیام کردند، علمای مشهد قیام کردند. یک وقت مرحوم آقای قمی خودش تنها پاشد راه افتاد آمد که من تهران بودم، ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند، منتها حبس کردند در همانجا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند. قدرت بود دیگر، در این صد سال هر چه قیام بوده است، تقریباً از اینها بوده، تبریز هم خیابانی یکی از آقایان بود، از علما بود. البته جنگل هم بوده اند، اینها هم بوده اند لکن در اقلیت بودند، عمده اش اینها بودند. پس اینکه می گویند که (روحانیون درباری اند یعنی برای دربار دارند کار می کنند، اینها کاری می کنند که مردم را خواب کنند و دربار بچاپندشان) این حرف صحیح نیست. باز در هر شهری از شهرها بروید آن روحانی آن شهر اگر علناً نتواند مخالفت کند با اینها، مخالفت می کرده است. من نمی گویم صد درصد معمم درست است. ما معمم هائی داشتیم که از سازمان امنیتی ها بدتر بودند. من روحانیون را می گویم. آنها بطور مطلق می گویند روحانیون اینطور هستند و من عرض می کنم نه، مسأله این نیست. من نمی خواهم بگویم که هر کس عمامه سرش گذاشت این روحانی است و هر کس عمامه سرش گذاشت این مخالفت کرده، نه. خیلی از عمامه به سرها هم موافقت کرده اند، زیاد هم موافقت کرده اند، اما (روحانیین مطلقاً اینطور بودند) صحیح نیست. این هم برای این بود که این قدرت را بشکنند و وقتی که این قدرت را شکستند،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 32

از آن طرف اسلام را در نظر مردم کوچک کردند، از این طرف روحانیون را در نظر مردم کوچک کردند. این دو تا قدرت را از ما گرفتند آنوقت هر کاری می خواستند می کنند،از آن طرف آمدند دانشگاه ها را جدا کردند از روحانیون، در دانشگاه ها تبلیغات بر ضد روحانیین، در مساجد و منابر و عرض می کنم که جاهای دیگر گروه های روحانی تبلیغات بر ضد دانشگاه راه انداختند و این نه برای اسلام بود که اینها می آمدند می گفتند که دانشگاهی ها مثلاً اشخاصی هستند کذا، خیر، این نبود، این نقشه بود، این یک مطلب حساب شده بود، می خواستند این دو تا قدرتی که می تواند کار بکند (دانشگاهی می تواند کار بکند، روحانی هم می تواند کار بکند) می خواستند این دو تا قدرت را از هم جدا بکنند و جدا هم کردند. دانشگاه می رفتی اسم روحانی را نمی شد بیاوری (حالا نه، آنوقت) اسم معمم را نمی شد بیاوری، در محیط روحانی هم اسم دانشگاهی را نمی شد برد. جدا کردند این دو تا قدرت را از هم، یعنی دو قدرت فعاله ای که می توانست اگر با هم پیوند کند اساس این چپاولی ها و این دست هائی که از خارج به این سفره یغما دراز شده اینها می توانستند قطع کنند، این دو تا طایفه را از هم جدا کردند. اینها یک نقشه هائی بود.
 

هوشیاری در مقابل نقشه های تفرقه انگیز اجانب و توجه به تصویب قانون اساسی

خوب، الحمدالله در این نهضت این پیروزی حاصل شد برای مسلمان ها که همه بیدار شدند و همه با هم انسجام پیدا کردند. پیوند پیدا کردند مع الاسف حالائی که ما رسیدیم به یک مرتبه ای از پیروزی، دست آنها را کوتاه کردیم، چپاولگرها هم به همت همه مردم بیرون رفتند مع الاسف حالا باز نقشه ها این است که تفرقه بیندازند، گروه گروه بکنند مردم را، همان نقشه ای که در زمان سابق، زمان همین رژیم سابق بود، چه قبل از ماه رمضان و قبل از محرم و صفر، این دو موعد جای تفرقه اندازی بود برای اینکه ماه رمضان شهرالله بود و قدرت روحانیون در ماه رمضان نمایشش زیاد بود، اجتماع مسلمین زیاد بود، ماه محرم هم ماه امام حسین بود و قدرت اینها، اهل منبر و روحانیون آنوقت هم زیاد بود. جلو ماه رمضان یک چیزی درست می کردند، جلوی ماه محرم هم یک چیزی درست می کردند، حالا هم ما جلو ماه رمضان هستیم الان هم درست کرده اند الان اصفهان یک قصه ای درست شده است، مشهد هم همین طور، سر یک مطلب پوچی ریخته اند به هم. این چقدر غفلت می خواهد، یک حالی که الان مقدرات اسلام مطرح است، قانون اساسی اسلام مطرح است حکومت اسلام مطرح است، رئیس جمهور اسلام مطرح است، از اینها دست برداشتند یک جبهه هائی که حساب شده آنها کارهای خودشان کرده اند و بسیاری شان هم از روی بی اطلاعی چند تا گروه درست کرده اند، صد تا حزب و گروه در همین چند وقت درست کرده اند، هر کدام گروه گروه شدند و مع الاسف در اصفهان، در تهران هم یک مقداری، در مشهد هم، حالائی که قبل از ماه رمضان است و حالائی که باید قدرت ها با هم جمع بشوند و این مقدرات مملکت را درست بکنند و اسلامی کنند حکومت را، سر یک شخصی دعوا می کنند (آیا این مسلمان است یا نه ؟) مسلمان است به من چه، مسلمان نیست به تو چه؟ چرا همه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 33

قدرتها را به باد فنا می دهید برای اینکه زید مسلمان است یا غیر مسلمان؟ قضیه مرحوم شمس آبادی شما خیال کردید که یک چیز عادی بود، این هم جزء همان ها بود که با طریق های مختلف اینها می آمدند و درست می کردند. یک وقت شهید جاوید را پیش می آوردند از این طرف و از آن طرف و یک ماه محرم و صفر و بیشتر را منبرها همه خرج این می شد که شهید جاوید چی. از این طرف و از آن طرف یک دسته ای تأیید، از آن طرف یک دسته ای تکذیب. یک قدری که این سست می شد، باز یک چیز دیگری درست می کردند. مرحوم شمس آبادی هم از این امور بود که شاید هم خودشان این کار را کردند (من نمی دانم) که یک کسی را بکشند و صدا در بیاورند یک دسته از آن طرف و یک دسته از این طرف و بساط درست کنند و یک قدری که این کمتر می شد آنوقت یک کس دیگر را به میدان می آوردند که این کتاب هایش چطور است. او می گفت کافر است، این می گفت مسلمان است، آن می گفت که مسلمانی است در تالی مثلاً انبیا، آن دیگری می گفت کافری است از ابوجهل بدتر. اما نقشه توی کار است، آنهائی که اینها را درست می کنند نه به اسلام عقیده دارند و نه به روحانیت عقیده دارند و نه به هیچ چیز، آنها مادیت در نظرشان هست و مسلمان ها را به جان هم بریزند تا آنها چپاول کنند. امروزی که ما احتیاج مان به وحدت کلمه از همه اوقات بیشتر است، امروزی که این توطئه ها، مرزی و غیر مرزی، در کار است، باز ما سر یک چیز مختصری دعوا می کنیم، این نیست جز اینکه یک جهالت است در ما، رشد ما نداریم که مواقع را تشخیص بدهیم که چه وقت باید چی گفت و آنها که نقشه می کشند می فهمند که دارند چه می کنند، آنها می دانند که باید چه وقت چه چیز را چاپ کرد و منتشر کرد، کسانی را واداشت ضدش، کسانی را واداشت تأییدش.
ما باید بیدار باشیم آقا، توجه داشته باشیم، وقت این نیست که امروز سر افراد ما دعوا بکنیم، وقت این است که امروز همه قوایمان را متحد کنیم و این گروه گروه ها یکی بشوند و همانطوری که با یکی بودن به جلو برویم، نه اینکه حالائی که با یکی بودن قدرت را به زمین زدیم حالا متفرق مان کنند و بعد هم یک قدرتی بیاید و همه ما را از بین ببرد. الان وقت وحدت کلمه است، الان وقت این است که همه ما قدرت هایمان را روی هم بگذاریم، از من که یک طلبه هستم، از شما آقایان، از این علمای اعلام اصفهان یا جاهای دیگر، وقت این است که همه فکرهایشان را متوجه به این بکنند که حالا باید چه کرد. حالا که قانون اساسی مطرح است طرح بدهند، نظر بدهند، مسائل را بگویند به مردم، بگویند فردا که بناست مجلس خبرگان درست بشود، خبره اسلامی تعیین کنند. حالائی که وقت این حرف هاست، یک وقت ما می بینیم که یک طرحی آوردند او فحاشی به یک کسی کرده، یک دسته هم از آن طرف فحاشی، یک دسته هم از آن طرف تأیید، یک دسته هم از آن طرف، باز همان مسائل که در زمان محمدرضا درست می شد قبل از ماه رمضان، دوباره حالا قبل ماه رمضان ما، آن هم در یک همچو موقعی. و این ماه رمضان و ماه شعبان، غیر ماه شعبان و رمضان های دیگر است، ماه رمضانی است که سرنوشت ما را می خواهد درست بکند. ما باید همه قوا را روی هم بریزیم و برویم سراغ این مصیبت. نباید ما مشغول یک چیزی بشویم که هیچ ارزشی پیش اسلام ندارد، هیچ ارزشی به هیچ وجه ندارد. ما

صحیفه نور جلد 8 صفحه 34

نباید برویم دنبال این مسائل، باید برویم دنبال این مسائل اساسی، این یک جمله ای بود راجع به عموم.
 

ارزش انسان به قلب و بصیرت اوست، نه به بصر

اما چیزی که راجع به این عزیزها، راجع به این فرزندان عزیز بگویم، این است که انسان با روح انسان است، با بصیرت انسان است. ما همه با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم و ما دست داریم چه، اما این مناط و انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا می کند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند، آن قلب انسان است، آن بصیرت انسان است. شما بصیرت داشته باشید، انسانید. اگر بصیرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضی از انبیا هم چشم نداشتند و نبی بودند. میزان در انسانیت معنویت انسان است. کوشش کنید که خودتان را با محتوا کنید، معنویت در خودتان ایجاد بکنید و از این هیچ باکی نداشته باشید که انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روایت است که بعضی از انبیابودند که چشم نداشتند و دست و پا هم حتی نداشتند. حضرت می فرماید که می بینم فلان را (که الان من درست یادم نیست) دست و پا نداشتند ولی نبی بودند و البته مرسل به آن معنی نبودند اما نبی بودند. بسیاری از علما، بسیاری از نوابغ بودند که چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضی را ما ملاقات کردیم که از علما بودند، نابغه بودند، اطلاعات زیاد و وسیعی داشتند، اسنان بودند هیچ از این معنی نگران نباشید که حالا شما صاحب یک حسی نیستید، شما معنویت تان را انشاءالله تقویت کنید، روحتان را تقویت کنید و از همه بصیرها شما انشاءالله بصیرتر باشید. خداوند انشاءالله شما را حفظ کند و همه ما را برای اسلام خدمتگزار کند و همه ما این راهی را که آمده ایم بتوانیم تا آخر انشاءالله برسانیم.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع روحانیون و پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه

تاریخ: 1358/04/15

 

شکست ظاهری و شهادت اهل حق به نفع اسلام است

بسم الله الرحمن الرحیم
من باید با آقایان روحانیون و پاسدارهای محترم و سایر آقایان محترم که تشریف دارند، خطرهائی که حالا به ما متوجه است و اشکالاتی که در حال حاضر ما داریم و موضعی که ما در این وقت داریم فی الجمله عرض کنم و من در مجامع دیگر هم مطلب را چون اهمیت دارد گفته ام و باز هم تکرار می کنم.
موضع ما الان از دو جهت حساس تر از اوقات دیگر است. در رژیم سابق و آنوقتی که همه شما و همه قشرها مشغول مبارزه بودند با رژیم سابق، آنوقت رژیم، رژیم طاغوتی بود و شما هم بر ضد طاغوت قیام کرده بودید اگر ما در آن روز شکست می خوردیم، کشته می شدیم اشکالی خیلی نداشت برای اینکه یک لشکر اسلامی، یک لشکر الهی با لشکر طاغوتی مقابله کردند و شکست خوردند، یک شکستی که اولیاء خدا هم در مقابل طاغوت گاهی شکست می خوردند و این شکست در آن حال به ضرر اسلام تمام نمی شد، به نفع اسلام بود و قدرت اسلام و صحت مکتب ما بیشتر ثابت می شد. به وجهی نظیر مبارزه حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه با دولت وقت که دولت طاغوتی بود. شهادت سیدالشهدا به اسلام هیچ لطمه ای وارد نیاورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ایشان، معاویه و پسرش اسلام را یک یک جور دیگری در دنیا جلوه داده بودند به اسم خلیفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول الله و حکومت، حکومت اسلام لکن محتوا بر خلاف. نه حکومت، حکومت اسلامی بود به حسب محتوا و نه حاکم حاکم اسلامی. سیدالشهدا سلام الله علیه این نقشی که اینها داشتند برای برگرداندن اسلام به جاهلیت و نمایش دادن اسلام را به اینکه این هم نظیر همان چیزهای سابق است آن را باطل کرد. و اگر هم در این مبارزه ای که می کردیم شکست می خوردیم، کشته می شدیم، اسلام از او ضرری نمی دید بلکه اسلام نفع می دید برای اینکه یک جبهه مجاهد اسلامی با یک عده طاغوت مبارزه کردند، مبارزه شان هم بین حق و باطل بود منتها باطل قوه اش زیاد بود و آنهائی که اهل حق بودند شهید شدند، لکن حالا وضع چه جور است؟ آنوقت رژیم، رژیم طاغوتی بود و حکومت وقت حکومت طاغوتی بود و همه دستگاه ها دستگاه های طاغوتی بودند و لکن حالا که حکومت ما می گوئیم اسلامی، همه تان رأی دادید به

صحیفه نور جلد 8 صفحه 45

جمهوری اسلامی و رژیم تغییر کرد از رژیم سلطنتی به حکومت جمهوری اسلامی، الان ما که معمم هستیم و شما که پاسدار هستید و سایر قشرهائی که در این مملکت هستند، همه در حکومت اسلامی هستید، همه ما در جمهوری اسلامی واقعیم، الان رژیم ما جمهوری اسلامی است، آن خطری که الان متوجه به ماست خطر کشته شدن نیست، خطر شکست یک جمعیت اسلامی در مقابل طاغوت نیست، آنها اصلاً خطر نیست. آن خطری که الان برای ماست اینست که مکتب ما شکست بخورد، اسلام شکست بخورد. این خطر بزرگترین خطری است که الان متوجه به ماست و آنکه ما را تا اینجا رساند و پیروز کرد این بود که با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فریاد می کردند که جمهوری اسلامی می خواهیم، فرقی ما بین شهر و ده نبود، مرکز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فریاد کردند که ما جمهوری اسلامی می خواهیم و این دو جهت که یکی وحدت کلمه همه بود، اکثرا با هم بودند و یکی هم مقصد، مقصد اسلامی بود، شما را پیروز کرد. شما الان یک لشکر فاتح هستید. اما لشکرهای فاتح در سابق هم غالبا اینطور بوده که بعد از فتح طوری می شد که شکست می خوردند. امروز من برای یک جمع دیگر که صحبت کردم هیتلر را مثال زدم که حرکت کرد و نهضت کرد و زد و کشت و فرانسه را فتح کرد و سایر کشورها را فتح کرد و حمله کرد به شوروی، با آن قدرتی که شوروی داشت، فتح کرد بسیاری از جاها را لکن نتوانست نگه دارد، آن فتح و پیروزی که کرده است نتوانست نگه دارد. چون نتوانست نگه دارد شکست خورد و منتهی شد به آنجائی که خودکشی می گویند کرد. فاتح ها همیشه تقریباً اینطوری بودند که بعد از اینکه فتح می کردند، یک عواملی پیدا می شد که اینها را به شکست منتهی می کرد.
 

تخطی از موازین، خطری برای اسلام و حربه ای به دست دشمنان

من خوف این را دارم که شما که یک لشکر اسلامی، ملت اسلامی فاتح هستید الان و فتحی هم کردید که همه دنیا را به اعجاب آوردید، عواملی پیدا بشود که شکست بخورید و شکست هم از ناحیه خودتان باشد، نه از ناحیه دشمن. من خوف این را دارم که ما، چه طبقه روحانیون و چه سایر طبقات که مهمش اینهائی است که مستقیما اسم اسلامی رویشان هست، دولت اسلامی، وزارتخانه های اسلامی، کمیته اسلامی، پاسداران اسلامی و دادگاه های اسلامی و این هائی که الان به اسم اسلام و لباس اسلامی دارند در حکومت اسلامی پاسداران اسلامی داریم و دادگاه اسلامی و همین طور کمیته، اگر در یک همچو موقعی ماها که ادعا می کنیم که ما هم پاسدار هستیم و شماها هم که پاسدار هستید، در یک همچو موقعی ما یک کارهائی انجام بدهیم که آنهائی با ما مخالف اند و دشمن اند، آنها مراقب هستند و با کمال مراقبت به کارهای ما چشم دوخته اند، ما یک کارهائی انجام بدهیم که این کارها با محتوای جمهوری اسلامی موافق نباشد. این شکست مسلم در مقابل کافر نیست، شکست سیدالشهدا در مقابل یزید نیست، این شکست اسلام است. ما ادعا کردیم که جمهوری اسلامی داریم و ادعا کردیم که حکومت اسلامی تنها حکومت عادلانه است، تنها حکومتی است که از رئیس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام

صحیفه نور جلد 8 صفحه 46

است، نه رئیس جمهورش می خواهد بزرگی بفروشد به پائین ترها نه پائین ترها می خواهند مردم را از باب اینکه مثلاً نظامی است، پاسدار است مردم را آزار بدهند، این چیزی است که ما ادعایش داریم می کنیم. جمهوری اسلامی یعنی یک حکومت عادلانه اسلامی چنانچه مملکتی که اسلامی است و جمهوری در تحت لوای اسلام دارد اداره می شود، این مملکت هم باید اجزائش اسلامی باشد. اگر چنانچه در این مقطعی که از زمان ما هستیم و در اینوقتی که ما ادعای تبدیل طاغوت به اسلام، همچو ادعائی را داریم، اگر چنانچه ما که معمم هستیم و شما که پاسدار هستید بر خلاف آنطوری که باید پاسدارهای اسلامی، روحانیون که پاسدارند و شماها که پاسدارید بر خلاف آن اگر یک وقت یک عملی صادر بشود ولو از یک مصداق، یک فرد صادر بشود و دیگران جلویش را نگیرند، آنهائی که الان متوجه اند که به ما اشکال کنند، یکی را هزار می کنند و در بوق تبلیغاتی در خارج و در داخل منتها در داخل به یک طرز دیگر و در خارج با صراحت که: (اسلام هم همانست، تغییری حاصل نیست، اسلام اصلش همین طوری است، اسلام هم مثل رژیم شاهنشاهی است منتها اینها حالا یک اسمی جای یک اسمی گذاشته اند. رأی داده اند فقط به یک چیزی اما محتوا، محتوای دیگری است. یک چیز دیگری است. اسلام اینجوری است آنوقت سازمان امنیت مردم را آزار می کرد، حالا پاسداران اسلامی، آنوقت روسای طاغوتی به مردم تعدی می کردند حالا روسای جمهوری اسلامی.) 
آنوقت روحانیون در زمان طاغوت بودند، اگر یک کاری از بعضی شان صادر می شد مردم می گفتند که اینها ساواکی هستند، یکی کار خلاف می کرد نمی گفتند که اینها نوکر اسلامند و این کار را می کنند می گفتند اینها جزء ساواکند. امروز اگر از یک روحانی صادر بشود کی می گوید ساواکی است؟ هیچ کس، کی می گوید که الزام دارد به این کار؟ اگر امروز یک خطائی از یک نفر معمم صادر بشود و سایرین جلویش را نگیرند و اعتراض نکنند، جنگ لازم نیست، اعتراض، گفتن، نهی از منکر. در خارج آنهائی که دشمن شماها هستند منعکس می کنند که جمهوری اسلامی با رژیم شاهنشاهی هیچ فرقی ندارد فقط یک اسمی تغییر کرده و الا واقع همان واقع است، دلیلش هم اینست که این پاسدارها ببینید مثل ساواکی عمل می کنند، این کمیته ها ببینید مثل مثلاً چه عمل می کنند، این دادگاه ها را ببینید مثل همان دادگاه های طاغوتی است و هکذا و هکذا. آنکه امروز نگرانی دارد، آنکه امروز مصیبت است برای ما این است که مکتبمان یعنی اسلاممان در معرض این است که دنیا به آن پشت بکنند و با اعمال ما دفنش کنند، فکری برای این باید کرد. تا ما خودمان را اصلاح نکنیم نمی توانیم بگوئیم که ما یک اشخاصی هستیم که برای خدا داریم کار می کنیم، می خواهیم اصلاح کنیم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمی توانند دعوت به صلاح بکنند. کسی که خودش خدای نخواسته پایش را کج می گذارد اگر به مردم بگوید پایت را راست بگذار مسخره اش می کنند، می گویند اگر پا راست گذاشتن صحیح بود خودت بگذار. اگر شما که پاسدارید و مدعی هستید که ما برای پاسداری خدمت می کنیم به اسلام می خواهیم خدمت کنیم، اگر خدای نخواسته همانطور که در رژیم سابق گاهی می ریختند منزل یک کسی و اثاثش را می بردند، زن و بچه اش را به زحمت می انداختند، اگر حالا هم از یکی از شما خدای

صحیفه نور جلد 8 صفحه 47

نخواسته یک همچو چیزی صادر بشود و دیگران جلویش را نگیرند و تربیتش نکنند، نهی اش نکنند، این حربه را دست دشمن ما می دهد و می گوید پاسداران اینجوری اند. نمی گوید آن یک آدم اینجوری است، نمی گویند این یک روحانی ملبس به این لباس اینطوری است، می گویند آخوندها اینطورند و پاسدارها اینلطورند. این خطر را چه جور باید رفع کرد؟ ما الان مواجهیم با این.
 

امر به معروف و نهی از منکر، تکلیف همگانی امت است

الان مکلفیم ما، مسؤولیم همه مان مسؤولیم، نه مسؤول برای کار خودمان مسؤول کارهای دیگران هم هستیم (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) همه باید نسبت به همه رعایت بکنند، همه باید نسبت به دیگران، مسؤولیت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسؤولید اگر نگوئید چرا پایت را کج گذاشتی، همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند و نهی از منکر اختصاص به روحانی ندارد، مال همه است، امت باید نهی از منکر بکند، امر به معروف بکند. اگر ما ملت که الان مدعی هستیم که رژیم ما اسلام است، حکومت، حکومت عدل است و امثال ذالک و ببه دنیا هم اعلام کردیم و دنیا هم شناخته مملکت ما را به اسم جمهوری اسلامی، ممالک دیگر شناختند اکثرا و الان ما را یک رژیم اسلامی می دانند، اگر چنانچه ما محتوای این رژیممان اسلامی نباشد و کارهائی که می کنیم منطبق نباشد با قوانین اسلام، سر یک قضایای جزئیه ای با هم معارضه بکنیم، سر یک قضایای جزئیه ای با هم دشمنی بکنیم، سر یک قضایای جزئیه ای برای دیگران کارشکنی بکنیم که همه اینها مخالف با قواعد اسلام است، اگر یک همچو چیزی بشود و دنیا بگوید که اسلام هم همین است، همین رژیم است، دیگر همه سر یک کرباس هستید. این قضیه این نیست که ما در یک جنگی شکست خوردیم، سیدالشهدا سلام الله علیه از یزید شکست خورد همه را کشتند لکن همچو شکستی به رژیم معاویه داد که تا ابد دفن شان کرد. ما اگر کشته می شدیم در این نهضت شاید ما هم دفن می کردیم رژیم را، اما حالا که ما پیروز شدیم و رسیدیم به این مرتبه، اگر اختلافات بین خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاع های شخصی بین خودمان حالا شروع بشود، اگر سر یک کارهائی جزئی با هم اختلاف بکنیم، اگر خدای نخواسته پاسداری برود منزل مردم و تعدی بکند، اگر دادگاهی رأی بر خلاف اسلام بدهد، اگر کمیته ای بر خلاف موازین اسلامی عمل بکند، این دیگر پای این حساب نمی شود که در رژیم طاغوتی دارد این کارها می شود. در رژیم اسلامی دارد این کار می شود، در حکومت اسلامی دارد این کار می شود، این پای اسلام حساب می شود، دشمن های ما این را پای اسلام حساب می کنند. یکدفعه می بینیم که در همه روزنامه های خارج صریحاً نوشتند به اینکه اینها همان است فرقی ندبارد. اینجا هم که جرات نمی کنند به طور صحیح بنویسند، به طور کنایه می نویسند. الان خوف از این دشمن ها بیشتر از خوف محمدرضا بود، محمدرضا جنگ بود و نزاع بود و زد و خورد بود و بحمدالله زدید و بیرونش کردید. حالا که جنگ نیست، الان جنگ قلم است، الان

صحیفه نور جلد 8 صفحه 48

جنگ اعصاب است، آن جنگ نیست که آسان است. الان یک همچو جنگی هست که در خارج و داخل قلم ها را برداشته اند و می خواهند بر ضد اسلام چیزی بنویسند، نه بر ضد من و شما و زید و بکر، بر ضد اسلام. اینها از اسلام می ترسند، از من و تو نمی ترسند اینها از اسلام می ترسند. اسلام بود که جوانهای ما را غلبه داد بر توپ و تانک و همه چیزها، بر همه قدرت ها ملت ما را غلبه داد. اگر این پاسبان های ما بعد از این غلبه یک کاری بکنند که اسباب شکست اسلام بشود، این مسؤولیت غیر مسؤولیت آدمکشی است، غیر مسؤولیت گناه هاست، این یک گناهی است که قابل بخشیدن نیست. اگر ما اسلام را آنطوری که هست بر خلاف آنطوری که هست نمایش بدهیم به خارج،عرضه کنیم به خارج، این شکست اسلام است، نه یک معصیت، قضیه معصیت نیست. این آنی است که انبیا سرش کشته شدند، آنی است که اولیا سرش کشته شدند. دین حق دینی است که اولیا و انبیا کشته شدند سرش! اگر کسی یکی از انبیا را بکشد، یا اسلام را کاری بکند، این گناهش بالاتر از او هست. انبیا برای اسلام کشته شدند، این از نبی کشتن بالاتر است، این از سیدالشهدا کشتن بدتر است. سیدالشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد، همان اسلامی که حالا دست ما افتاده و مع الاسف بعضی از ما بازی می کنند با او.
 

رعایت حدود الهی و پرهیز از اختلاف به منظور حفظ اسلام

باید اصلاح کنید خودتان را، مسئولیت زیاد است آقا، خیال نکنید که مسؤول نیستیم، من مسئول نیستم، او مسئول نیست. من عمامه ای مسئولم، شمای غیر عمامه ای هم مسئولید، بازاری مسئول است، دانشگاهی مسئول است. همه مسئول هستیم، همه مراقب این باشیم که این مکتب محفوظ باشد. دشمن ها الان دنبال این هستند که مکتب ما را به تباهی بکشند برای اینکه آنی که از آن می ترسند این است. دشمن های ما از من و شما نمی ترسند. از مکتب ما می ترسند. آنها - شکسته خورده ای - که خودشان را شکست خورده می دانند، شکت خورده از من و شما نمی دانند، شکست خورده از ایمان شما می دانند. آنها فهمیدند، لمس کردند که یک دسته ای با هیچ با قدرت الله اکبر بر آنها غلبه کردند. اینها این قدرت را می خواهند از شما بگیرند و شما حفظش کنید، حفظش کنید، حفظش به این است که من معمم و هر کس که معمم هست، از حدود الهی یک کلمه، یک قدم برندارید، شمای پاسدارهای معظم (که خداوند حفظتان کند) از حدود پاسداری اسلام قدمی تجاوز نکنید. آن طبقه بازاری و آن طبقه اداری و آن دولت و آن ملت هم، همه در رژیم اسلامی الان واقع هستیم، همه در دولت اسلام الان هستیم، وظیفه دولت اسلامی را از دست ندهید. اختلافات را در یک اموری که نباید هم در آن اختلاف کرد این اختلافات را کنار بگذارید همه. این حزب بازی و نمی دانم گروه گروه که صد گروه به حسب آنطوری که در روزنامه ها بود، قریب صد گروه، در این چند هفته صد گروه اظهار وجود کرده اند، یعنی صد گروه کاری دارند می کنند که این انسجامی که پیدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن دارید شما منتها یک عده می فهمند و شاید اکثرا توجه ندارند.
این گروه گروه شدن همین طوری نیست که خیال بکنید که من باب اتفاق اظهار وجود می کنند،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 49

هر روز در روزنامه ها می خوانید که گروه کذا هم اظهار وجود کرد، بسیارشان به اسم اسلام است و خیلی شان هم غیر اسلامی، هم آن که به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد می کند، هم آن که به اسم غیر اسلام است اشتباه می کند. همه باید تحت لوای لااله الا الله باشیم، همه یکی باشیم انشاءالله.
 

توصیه به حسن استفاده از نعمت آزادی

خطر بزرگ است، مسئولیت بزرگ، مسئولیت من و آقایان زیادتر از شماست، مسؤولیت شما هم بزرگ است. از تحت این مسئولیت باید صحیح بیرون بیائیم. اصلاً امتحان است، خداوند یک نعمت بزرگی به شما داده است و الان تحت امتحان هستید. نعمت آزادی بالاترین نعمتی است که بشر دارد، شما فاقد بودید این نعمت را نمی توانستید یک کلمه حرف بزنید، نمی توانستید اینجا با هم مجتمع بشوید. امکان داشت برای شما؟ قبلاً امکان داشت که ماها بنشینیم با هم صحبت کنیم؟ نمی گذاشتند کسی از این در داخل بشود، اگر یک وقتی قاچاقچی داخل می شدید وقتی بیرون می رفتید توی سازمان امنیت باید بروید.
خدا به شما نعمت آزادی را داده و شما را در امتحان این آزادی قرار داده که ببیند که شما با این آزادی چه می کنید. آیا این نعمت خدا را کفران می کنید و با آزادی خودتان مردم را رنج می دهید یا این نعمت را تشکر از آن می کنید و این آزادی را حسن استفاده از آن می کنید. این چیزی است که من خودم را موظف می دانم در این زمان هر گروهی که می آیند همین مسائل را بگویم، برای اینکه درد این است. درد این است که الان اختلافات زیاد، گروه گروه ها زیاد، آنها دارند باهم مجتمع می شوند ماها داریم از هم متفرق می شویم. باید همه بیدار بشویم، همه توجه بکنیم، همه اصلاح کنیم خودمان را که خدای نخواسته تخلف نکنیم و همه توجه کنیم به اینکه اگر یکی تخلف کرد جلویش را بگیریم، نه به داد و دعوا، گفتن با ملایمت. اگر یک کسی یک کار خلافی کرد و صد نفر آدم با ملایمت سلام کرد، تعارف کرد، بگوید آن کار خوب نبوده، تأثیر می کند در انسان و نمی تواند تخلف بکند.
خداوند انشاءالله شما پاسدارها را برای اسلام حفظ کند و شما آذربایجانی ها را که همیشه عزت اسلام بودید باز هم عزت اسلام قرار بدهد و همه ما را موفق کند به خدمت به اسلام و به مسلمین و به سایر کشورهائی که مستضعف هستند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع صاحبان صنایع و بازاریان تهران

تاریخ: 1358/04/15

 

موعظه به صاحبان کارخانه ها در رعایت حقوق کارگران و پیشگیری از انفجار عمومی

بسم الله الرحمن الرحیم
من یک کلمه به طور موعظه با شما صحبت می کنم، یک کلمه هم راجع به اساس قضایا که شما می گوئید اینکه بطور موعظه عرض می کنم این است که آقایان صاحب کارخانه ها باید وضعشان را یک قدری از آن رژیم سابق تغییر بدهند برای اینکه در رژیم سابق که مردم آن را رژیم اسلامی نمی دانستند و طاغوتی می دانستند، اگر کاری می شد می گفتند که در رژیم طاغوتی شده است و اگر یک ناراحتی هایی برای کارگرها پیدا می شد یا یک تحریکاتی می شد که اینها اعتصاب کنند، شورش کنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانیین هم می رسید با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما این ادعا را داریم که یک مملکت اسلامی است و روی احکام اسلام باید عمل بشود. اگر خدای نخواسته در یک مملکت اسلامی طوری بشود که در کارخانه ها کارگرها به واسطه اینکه درست به آنها رسیدگی نمی شود انفجار حاصل بشود، این انفجار از محیط یک مملکتی است که مدعی اسلام است، نه روحانی می تواند این را خاموش کند و نه کس دیگر. برای اینکه روحانی آنوقت می تواند چیز بکند که بگوید خوب یک اشخاصی غیر اسلامی این کارها را کرده اند اما اگر مملکت اسلامی به اینکه اسلامی است یک طوری بشود که انفجار در کارگرها حاصل بشود، این انفجار دیگر قابل کنترل نیست و این یک خطری است که بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهدید می کند. از این جهت باید صاحبان کارخانه ها توجه به این داشته باشند که با کارگرها نظیر سابق عمل نکنند، با اینها برادر و دوست باشند و تا آن حدودی که آنها می خواهند، کارگرها هم چنین نیست که خیلی بلند پرواز باشند، اینهایک زندگی می خواهند. آقایان کاری بکنند که یک زندگی برای اینها حاصل بشود و جلوگیری بشود از یک انفجاری که قابل کنترل نیست. عرض کردم انفجار، اگر یاس از حکومت اسلامی باشد و انفجار پیدا بشود هیچ چیز نمی تواند جلویش را بگیرد به خلاف آنجایی که انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بیاورند، آن قابل کنترل است اما اگر یک مملکتی اسلامی شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد که لفظ، لفظ اسلامی است، عمل، عمل طاغوتی باشد و خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، با اینهمه تحریکاتی که می بینید الان هست، توطئه انفجار بر ضد که الان هست اگر انفجار بشود،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 36

انفجار برضد اسلام است. یک همچو انفجاری، انفجاری باطن یک مملکتی که مدعی اسلامی است پیدا شده و مأیوس از اسلام شده اند، مأیوس از برنامه های اسلام شده اند، یک همچو انفجاری را هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد، دیگران هم که دامن می زنند و همان مسائل را دارند طرح می کنند که (تغییری نکرده است، یک اسمی تغییر کرده، آنوقت می گفتیم حکومت شاهنشاهی، حالا می گوئیم جمهوری اسلامی، واقع مسائل همان مسائل است، کارگرها همان کارگرها هستند، کارمندها همان کارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند) اگر در یک همچو محیطی خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، غیر از انفجارهای دیگر است، این دیگر چیزی برای کسی باقی نخواهد گذاشت و لهذا باید خود آقایان در فکر این معنا باشند که یک همچو چیزی نشود و آن به این است که شماها یک قدری پایین تر بیائید، کارگرها را هم یک قدری بالاتر ببرید، آنها نمی خواهند در عرض شما باشند، آنها یک زندگانی می خواهند، شماها که الحمدلله دارا هستید و دارای کارخانه ها هستید و دارای کارمندان زیاد هستید، یک قدری برای مصلحت خودتان و برای اینکه خدای ناخواسته یک وقت انفجاری نشود که همه چیز به باد رود، همه چیز یک کشور به باد برود، شماها هم یک مقداری خودتان با دست خودتان به اینها یک کمک هایی بکنید، یک کارهائی بکنید که آنها ببینند که در این وضعی که حالا شده است به آنها رسیدگی می شود. البته دولت هم رسیدگی می کند ما هم موعظه شان می کنیم و رسیدگی می کنیم اما مسأله این است که اینها ببینند که در یک جمهوری اسلامی، این کارگرها ببینند که این اشخاصی که در رأس هستند و کارفرما آنوقت به آنها می گفتند اینها بنا دارند که با اینها یک جور دیگری رفتار کنند، آنچه که کمونیست ها یا اشخاص منحرف تبلیغ می کنند، اینجور نیست، بنابراین است که با اینها یک طرز بهتری رفتار بشود، به زندگی آنها رسیدگی بشود، به احتیاجات آنها رسیدگی بشود. این معنا امروز دیگر عملی نیست که یک دسته ای آن بالاها باشند و همه آن چیزهایی را که بخواهند، به طور اعلی تحقق پیدا بکند، پارک ها و اتومبیل ها و بساط، یک دسته هم این زاغه نشین ها باشند که اطراف تهرانند و می بینند آنها را این نمی شود. این نه منطق اسلامی دارد، نه منطق انصافی دارد، نه صحیح است. و اگر خدای نخواسته اینها صدایشان درآید دیگر قابل خاموشی نیست، شماها باید یک فکری بکنید برای اینها. شما برای حفظ خودتان، حفظ خانواده تان، حفظ ثروتتان، حفظ حیثیت خودتان، خودتان بنشینید با هم تفاهم بکنید، دسته های دیگر هم که آمدند، از اصفهان یک دسته ای آمده بودند و من همین حرف هایی که به نظرم می آید به آنها گفتم که باید یک فکری خودتان بکنید که این تفاوت طبقاتی به اینطور نباشد، یک تعدیلی بشود. اسلام تعدیل می خواهد، نه جلو سرمایه را می گیرد و نه می گذارد سرمایه آنطور بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلک و این یک شب که برود پیش بچه هایش نان نداشته باشد. نمی شود این عملی نیست، نه اسلام با این موافق است نه هیچ انسانی با این موافق است، این با دست شماها نصفش حل می شود، نصفش، اگر نگویم همه اش، نصفش با دست شما حل می شود یک قسمت دیگرش هم با دولت است که برای

صحیفه نور جلد 8 صفحه 37

اینها خانه درست بکند، بسازد - عرض کنم که - یک زندگی، همانقدری که آن بیچاره هامی خواهند. شما خیال نکنید آن کارگرها می گویند ما اتومبیل می خواهیم، ما پارک می خواهیم این حرف ها نیست آنها یک زندگی می خواهند وقتی بروند منزلشان اگر بچه اش بگوید من کفش ندارم بتواند کفش بخرد برایش، بشرند آنها، ناراحت می شوند خود شما فکر کنید، که خودتان بروید منزل، یک بچه عزیز داشته باشید از شما یک چیز بخواهد نداشته باشید، یک وقت ندهید، نه؟ ناراحتی ندارد؟ یک وقت بخواهید و نداشته باشید به او بدهید. فرضاً از اینکه یک وقت برود منزل و ببینید که پدرش برایش نان نیاورده، خوب شما فکر این را بکنید، این منطق دیگر درست نمی شود که بگویید که ما اختیار داریم و همه اختیارات را داریم و ما باید چه باشیم و چه باشیم و دیگران هیچ. نمی شود این، این، من حالا که عرض می کنم از نظر جهت سیاسیش می گویم که جهت سیاسی برای خود کارخانه دارها و برای خود کارفرماها جهت سیاسی اقتضاء می کند که خودشان فکر بکنند و این مسائل را بین خودشان حل کنند. من به آن اصفهانی ها هم که آمدند گفتم شما خودتان یک چیزی تشکیل بدهید یک مجلسی تشکیل بدهید با هم صحبت بکنید با هم قرار بدهید که کمکهایی بکنید به اینها که اینها دلخوش بشوند به شما هم کار خوب بکنند برایتان و هم آن انفجاری که احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. این آن مطلبی است که عرض کردم که به طور موعظه می گویم و مسأله اساسی است و سبک نگیرید این را. شما حالا ممکن است که خیلی توجه به مسائل نکنید اما یک وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج برای هیچ کس ممکن نباشد نه ما بتوانیم مهارش کنیم و نه شما بتوانید، این یک فکر می خواهد.
 

عمل بر خلاف مسیر اسلام ممنوع!!

اما آنچه راجع به قضایاست، آنکه مربوط به من است باید صحبت بکنم البته یک چیزهائیش مربوط به دولت است یکی مربوط به وزارت کار است، یکی مربوط به - عرض کنم که - دیگر است و آن این است که ما اجازه نخواهیم داد که یک قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالکیت را به طور مالکیت مشروع تثبیت کرده، اجازه داده و کسانی که دارای کارخانه ای هستند، صنعتی هستند، آنها اگر چنانچه به غیر مشروع نباشد، اینها باید باشند سر جایشان و طرح دولت هم این نیست که صنایع خاص مردم را چه بکنند، دولت هم آن طرحی که حالا داده اند که من باز درست تمامش را با دقت نگاه نکردم این است که گفتند یک دسته ای هستند که اموالشان اموالی بوده است که چه کرده اند و برده اند و خورده اند واز بین برده اند و اموال غیر است و کذا، و صاحب کارخانه هایی که آنطور هستند، آنها ملی می شود و این حق است. یک دسته هم آنها هستند که بدهکار به دولت هستند، بیشتر از آن اندازه ای که دارند در آنجا. یک دسته اشخاص هستند که به اندازه ای نه، بدهکار نیستند، خودشان شریکند آن شریکشان عبارت از کسی بوده است که مثلاً صاحب منصب و امثال اینها بوده است، یکی هم شریک خاصی داشته اند اینها هم بیایند اینها شرکتشان محفوظ است. یک دسته هم هستند که خودشان

صحیفه نور جلد 8 صفحه 38

می توانند اداره کنند خودشان را. پس این نبوده است که دولت بخواهد، اینجا مملکت کمونیست نیست که دولت، حرفی از کمونیست که نیست، اینجا دولت اسلامی است، آنقدری که اسلامی می شناسد مالکیت را، دولت نمی تواند تخطی بکند، بخواهد تخطی بکند، بخواهد تخطی بکند کنارش می گذارند، اینطور نیست که شما خیال بکنید که بخواهند هر کس هر کارخانه ای دارد بگیرند. چنانچه در زمینها گفته بودند که خوب زمین ها را می خواهند بگیرند، مسأله این نبود. زمین موات بود، زمین موات آن است که هیچ کس در آن چیز نکرده آنوقت این موات را فروخته بودند همین فروش غلط بود زمین موات را نمی تواند کسی بفروشد یا یک خطکشی کرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را می گیرند بلکه ارفاق هم می کنند که هر که خودش می تواند برود چه بکند اما زمینی که کسی احیاء کرده و مالک هست، کی می گیرد آن را کی می تواند بگیرد آن را. این مسائل مطرح نیست، این مسائل یک مسائل اسلامی است، یک برنامه اسلامی است و تاکنون هم هر چه اینها گفته اند و طرح داده اند من ندیدم یک چیزی باشد که خلاف اسلام باشد و بخواهند این را، ولی شایعات زیاد است. یک کلمه که گفته می شود که اراضی موات گرفته می شود یکدفعه شایع می شود به اینکه می خواهند خانه های مردم و زمین ها را بگیرند از مردم. اما اشخاص غیر مسؤول اگر یک حرفی، نطقی بکنند، توی روزنامه یک چیزی بنویسند، اینها میزان نیست. هر وقت خود دولت صحبت کرد، سخنگوی دولت صحبت کرد آن میزان است. روزنامه ها خیلی چیزها همین طوری می نویسند یا یک اشخاصی که غیر مسؤولند یک حرف هایی می زنند این مربوط به دولت و مربوط به اسلام نیست ما روی خط اسلام باید عمل کنیم من تا زنده هستم از خط اسلام نمی گذارم دولت خارج بشود و من امیدوارم خودمان هم خارج نشویم.
 

لزوم همیاری دولت وملت در رفع حوائج یکدیگر و بازسازی ایران اسلامی

و شماها سرگرم کارتان باشید لکن این مطلبی را که به شما گفتم خیلی در نظر داشته باشید، خیلی توجه داشته باشید، شما فکر بکنید اینها فرزندان خودتان هستند شما فکر کنید که یک فرزندی دارید برود منزل برای بچه اش نان نداشته باشد به شما چه می گذرد. فکر این را بکنید یک قدری افکارتان را بیاورید توی این جمعیتی که زیر دستتان هست، توی این جمعیتی که زاغه نشین هستند، توی این جمعیتی که هیچی ندارند. البته دولت هم مشغول است لکن بی انصاف ها اینقدر خرابی کرده اند و رفته اند که به این زودی نمی شود اصلاحش کرد. هر جا شما دست بگذارید خرابی است. هر چه توانستند بانک ها را چاپیدند و رفتند، به عنوان قرض. الان این چیزهایی که اینها گذاشته اند از قبیل عمارات و اینطور چیزهایی که گذاشته اند، همه اش را قرض کرده اند و برده اند که باید قرض اینها را بدهند. اینطور نیست که این ثروت را ما اکثراً خیال می کردیم خوب، برای اصلاح حال فقرا همین که اینها گذاشتند کافی است، ما هم اینها را بنیاد مستضعفین درست کردیم بعد که رسیدگی کردند دیدند چه. اینقدری که اینها چاپیدند و رفتند و این اخیراً قرض کردند و همچو که فهمیدند که امکان دارد که بروند قرض کردند از همه بانک ها با هر طوری که توانستند چاپیدند و بردند این بنیاد مستضعفین هم

صحیفه نور جلد 8 صفحه 39

آنقدر سرمایه دیگر ندارد. معلوم شد اینطورها نیست که ما خیال می کردیم که کافی است برای ما. ما باید دستمان را باز پیش ملت دراز کنیم برای اینکه این
مستضعفین و این بیچاره ها و این زاغه نشین ها را نجاتشان بدهیم، باید به ملت رجوع کنیم و ملت این کارها را بکند. همه مان یعنی با هم، همه مان روی هم رفته دست به هم بدهیم که یک وضع متوسطی برای اینها حاصل بشود که نه بی انصافی باشد نسبت به برادرهای هم نوع شما اینها را برادر خودتان حساب کنید، کارگرها، کارگردان ها را نوکر حساب نکنید، برادر حساب کنید، فرزند حساب بکنید. حوائجشان را ببینید چه، برای اولادتان حوائجی اگر داشته باشد هر چه بتوانید بر می آورید، اینها آنقدرها نمی خواهند، آنقدری که یک زندگی متوسطی، همچو نباشد که هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، این اسباب این می شود که خدای نخواسته یک وقت غیر آنطوری که ما فکر می کنیم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ کند و همه تان، همه تان در فکر این باشید که این مملکت را راهش بیندازید. اینکه شما خیال کنید دولت تنها بتواند، نمی تواند. مسأله این نیست که دولت بتواند کار بکند. یک قشر از مردم بتوانند، نمی توانند. باید هر کس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اینکه بشود این کار را انجام بدهیم. من که اینجا نشسته ام و یک طلبه هستم به اندازه طلبه ای به مردم سفارش کنم و چه بکنم و شما که صاحب کارخانه هستید و خداوند به شما عنایت کرده، شما هم به اندازه خودتان کار را انجام بدهید. کشاورزان هم به اندازه خود، هر کس در آن محیطی که هست آنجا را درست بکند. انشاءالله بلکه ایران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نیایند همه چیز شما را ببرند. هر چه نتیجه عملتان است چپاولگران به صورتهای مختلف و به جهات مختلف ببرند. این بسته به این است که خود ما قیام کنیم به امر و گمان نکنیم که مطلب دیگر تمام است. نخیر، مطلب تمام نیست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق برای بیرون کردن آنها خیلی معونه نمی خواست یعنی جز معونه مشت و فریاد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل می کنند. و همه برای خدا عمل بکنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤید کند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع دانشجویان اهواز

تاریخ: 1358/04/16

 

باید از طریق عمل محتوای اسلام را متحقق سازیم

بسم الله الرحمن الرحیم
من امیدوارم که حالا که مملکت مان یک مملکت اسلامی است و جمهوری اسلامی الان حکومت ماست و رژیم طاغوتی از بین رفته است و دست خیانتکارها و ظلمه کوتاه شده است، ما همه و شما دانشجوهای محترم و این داشنجویان، خواهران ما همه کوشا باشیم به اینکه اینطوری که باید و آنطوری که لازم است در جمهوری اسلام ما عمل کنیم. همچو نباشد که فقط لفظ باشد که ما جمهوری اسلامی هستیم لکن نه دانشگاه هایمان، نه دانشسراهایمان و نه دادگاه هایمان و نه پاسدارهایمان و نه کمیته هایمان هیچ کدام آن معنایی که باید در اسلام باشد در آنها نباشد. اگر خدا نخواسته اینطور باشد که فقط یک رأی به جمهوری اسلامی دادیم و دیگر فکر این نباشیم که این جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد، نه اینکه لفظ جمهوری اسلامی و محتوا غیر اسلامی، و این بسته به عمل همه هست خصوصاً قشر دانشجو و قشر اساتید دانشگاه، استادهای دانشسراها و آنهائی که جوانند و در صدد تعلم و دانش هستند و دانشجو هستند و می خواهند بعدها برای کشور خودشان مفید واقع بشوند.
 

اهمیت تزکیه و تربیت همراه با تحصیل

بسیار اشخاص هستند که دانشمندند، خیلی هم دانشمندند لکن چون تربیت اسلامی ندارند وجودشان گاهی ضرر می زند به کشور و ضرر می زند به اسلام، این فرقی نیست مابین اینکه دانش، دانش علوم قدیمه باشد یا دانش علوم جدیده، چه در جانب علماء اسلام و روحانیون و چه در جانب شما دانشجوها و دانشگاهی ها و سایر طبقاتی که در صدد تعلیم و تعلم هستند، اگر چنانچه فقط دنبال یاد گرفتن باشید، حالا این یاد گرفتن همراه با یک تربیت صحیح و تزکیه نفس و درست راه رفتن نباشد، یک انباری از معلومات یا به قول سعدی که به تعبیری دیگر، قرآن هم همان تعبیر (مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملواها کمثل الحمار یحمل اسفاراً) کسی که یاد می گیرد لکن یاد گرفتنش همان یاد گرفتن است و به کار نمی بندد آن یاد گرفتن ها را، تربیت، تربیت انسانی نیست، در تعبیر قرآن کریم این است که مثل یک حیوانی، الاغی می ماند که به پشتش کتاب بار باشد. این کتاب فرق نمی کند که

صحیفه نور جلد 8 صفحه 51

پشت یک کسی باشد یا خیر، در مغز و در فکرش باشد، بلکه آن که در مغز و کتاب هست، تعلیمات هست لکن مربا به تربیت انسانی نیست این ضرر دارد برای جامعه، چه در جانب ما باشد و چه در جانب شما باشد هیچ فرقی نیست، چه علوم اسلامی و فلسفه اعلا باشد و چه علوم طبیعی و امور مربوط به طبیعت باشد. اگر همراه با تعلیم، تربیت نباشد، همراه با تعلم تربیت نباشد، تربیت انسانی نباشد یک حیوانی هست که انباری از معلومات دارد. اکثر این دین هائی که باطل بوده و درست شده است، به وسیله اهل علم درست شده است، غیر اهل علم دین سازی نکرده اهل علم دین سازی کرده و بسیار از این خیانت هایی که به کشور ما شده است از همین درس خوانده هاست. این درس خوانده ها هستند که کمک کردند به دستگاه و دکترها و نمی دانم کذا و اینها کمک کردند به دستگاه و پنجاه سال مملکت ما را به باد فنا دادند.
اگر دانشگاه ها درست نشود و مدرسه های ما هم درست نشود امید اینکه یک جمهوری اسلامی ما پیدا بکنیم نداریم. اگر این دو قشر تربیت شدند به طوری که اسلام می خواهد، تربیت انسانی شدند، هم مملکت ما مصون می شود از تصرف شیاطین و روی چرخ خودش گردش می کند بدون وابستگی به خارج و بدون خیانت های داخلی و هم ترقیات حاصل می شود برای شما. مهم در دانشجویی و در دانشیاری و در استادی و در شاگردی و در تربیت، در علم این است که یک تربیت صحیح همراه علم باشد، عالم تربیت شده به تربیت انسانی، که همان تربیت اسلامی است. کوشش کنید که هر قدمی که برای علم بر می دارید، برای عمل ظاهری و برای اعمال باطنی، ایجاد تقوا در خودتان، ایجاد استقامت، امانت در خودتان بکنید که وقتی از دانشگاه انشاءالله بیرون می آیید یک انسانی باشید که هم معلومات داشته باشید و هم امانتدار باشید. برای معلوماتتان، هم امانتدار باشید و هم تزکیه نفس کرده باشید، نفس خودتان را مهار کرده باشید. نفس انسان سرکش است و سرکشی آن انسان را به زمین می زند. همانطوری که انسان اگر سوار یک اسب سرکش باشد و مهار نداشته باشد این اسب سرکش انسان را به هلاکت می رساند، نفس انسان بدتر از هر سرکشی است. سرکشی نفس، انسان را به هلاکت می رساند. هر قدمی که برای تعلیم و تعلم بر می دارید همراه آن قدم، قدم باشد برای مهار کردن نفستان که از این سرکشی که دارد و آزادی که برای خودش فرض می کند که هیچ مهاری در کار نباشد خودتان مهار کنید نفس خودتان را. اگر یک همچو تعلیم و تربیتی در یک کشوری باشد این کشور می تواند مستقل باشد، می تواند آزاد باشد، اقتصادش را می تواند تأمین کند، می تواند فرهنگش را درست کند و می تواند همه چیزش را اصلاح کند یک همچو کشوری دیگر حکومتش نمی تواند معوج بشود، ارتشش نمی تواند زورگو باشد، ژاندارمری اش نمی تواند تعدی بکند، شهربانی اش نمی تواند خلاف بکند. عمده این است که از دانشگاه ها، چه دانشگاه های علوم جدید باشد و چه دانشگاه های علوم قدیمه باشد، که مقدرات یک مملکت دست این دو قشر است، از اینها انسان بیرون بیاید، نه چهارپایی و بر دوشش کتابی چند، اینطور نباشد که تعلم باشد، دنبال دقایق علوم، شما در طرف علوم طبیعی و این طایفه هم در طرف علوم فقهی و الهی، دقایق علوم را بررسی کنید لکن از آن جهالاتی که در نفس است

صحیفه نور جلد 8 صفحه 52

و از آن سرکش هایی که در نفس است غفلت بکنید. اگر غفلت بکنید هر قدمی که در علم بردارید از انسانیت دور شده اید، هی دورتر. انسانیت یک راه مستقیمی است، یک راه مستقیم که اگر از این طرف کسی برود معوج است و بر خلاف انسانیت است و اگر از آن طرف هم برود بر خلاف است و آن کسی که اعوجاج پیدا کرد و راه مستقیم نرفت، هر چه پیش برود دور می شود از راه انسانیت. مثل این می ماند که یک خط مستقیم بکشید، دو خط اینطور، هر چه این خط جلوتر بروند، از خط مستقیم دورتر می شود. هر چه درس بخوانید و بخوانیم، اگر چنانچه به راه مستقیم نباشیم و مهار نکنیم معلومات خودمان را و مهار نکنیم نفس خودمان را و در این راه مستقیم نکشیم نفس را، هر چه معلومات زیادتر بشود، از انسانیت، انسان دورتر می شود و مشکل تر می شود انسان خودش را برگرداند. شما که الان جوان هستید و قوای جوانی را الحمدلله دارید و مبتلای به سستی پیری نشدید زود می توانید خودتان را اصلاح کنید. خیال نکنید که بگذاریم آخر عمر، آنوقت توبه کنیم. آخر عمر توبه ممکن نیست برای آدم، اگر از اول عمر دنبال قضیه نباشد، خودش، خودش را نسازد، آخر عمر دیگر نمی تواند، قوای شیطانی در انسان ریشه کرده و قوی شده و قوه خود آدم ضعیف شده و اراده اش ضعیف شده و کاری از او نمی آید. جوان ها قدر جوانی شان را بدانند که صرف کنند در علم و در تقوا و در سازندگی خودشان که اشخاص امین صالح بشوند که مملکت با اشخاص امین صالح می تواند مستقل باشد. همه این پیوستگی هایی که ما به خارج پیدا کردیم، دنبال این بود که ما رجال صالح نداشتیم، آنوقت اگر رجال صالحی بودند، کنار بودند، کنار گذاشته بودند، آنهایی که در میدان بودند آنها رجال صالح نبودند، دانشمند هم بودند اما رجال صالح نبودند، به درد مملکت نمی خوردند و آنها بودند که ما را پیوسته به خارج کردند و سال های طولانی مملکت ما در حلقوم خارجی منافعش فرو رفت و به ما آن کردند که الان می بینید که هیچ نداریم. شماها ذخائر این مملکت هستید، جوانید، دانشجو هستید، ذخیره این مملکت هستید طوری بکنید که این ذخیره ها برای مملکت مفید واقع بشود و خودتان را اصلاح بکنید تا انشاءالله یک انسان های متعهد صحیح العمل امین، کشورتان دست خودتان و خودتان اداره اش بکنید. آدم امین را هیچ کس نمی تواند معوجش کند، اشخاصی که اعوجاج دارند اینها امانت ندارند، اینها صلاحیت ندارند.
خداوند انشاءالله همه شما را، هم خواهرها را و هم برادرها را که همه ارجمند هستید و ذخیره هستید برای این مملکت همه تان را حفظ کند و همه مان را به راه راست هدایت فرماید.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع بانوان مکتب ولی عصر

تاریخ: 1358/04/16

 

نقش عظیم تعلیم و تربیت در رشد معنوی انسان

بسم الله الرحمن الرحیم
من امیدوارم که همه خواهرها و برادرها و همه قشرهای این ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولی عصر سلام الله علیه باشیم.
ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولی عصر است و وظیفه آنهائی که در مملکت ولی عصر زندگی می کنند، یک وظیفه سنگین است. نمی توانیم ما لفظا بگوئیم ما در زیر پرچم ولی عصر سلام الله علیه هستیم و عملا توی آن مسیر نباشیم، چنانچه نمی توانیم بگوئیم که ما جمهوری اسلامی داریم و عملا آنطور نباشیم اسلامی نباشیم. شما که به نام مقدس ولی امر یک گروه متشکلی تشکیل داده اید و زحمت می کشید و خدمت می کنید و احکام اسلام را ترویج می کنید و تعلیم و تربیت می کنید، تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح، تربیت اسلامی. اگر تعلیم تنها باشد بی تربیت، فایده ندارد بلکه گاهی مضر است، تربیت بی تعلیم هم نمی شود، به نتیجه نمی رسد. این دوتا باید با هم باشند، توأم باشند، تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد می کند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم، این قافله حرکت دارند می کنند، انسان هم یکی از آنهاست، یک نباتی است اول و بعد یک حیوانی مثل سایر حیوانات است و تا سرحد حیوانیت با حیوانات شریک است چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحد حیوانیت با همه حیوانات شرکت دارد. و از آنجا راهش جلوتر می رود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن، همه حیوانات همینند، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات ولو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضی شان با بعضی خوراکشان فرق دارد، یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد توأم با هم، در همین حد حیوانیت باقی می ماند و انسان از سایر حیوانات اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 61

 

شعاع آمال و آرزوها و شهوات انسان نامحدود است

حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است، یک طعمه ای گیر می آورد و می خورد و دیگر ذخیره نمی کند الا بعضی شان و همان وقتی که سیر شد می رود سراغ کارش می خوابد. انسان یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را انسان می گذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد، نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهائی که باید باشد حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همین ها، ابتدائاً خودش خیال می کند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود. وقتی به خانه می رسد می بیند بس نیست، خوب یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ رسید می بیند بس نیست، یک مزرعه ای داشتیم، خوب، بد نبود. به مزرعه هم می رسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم، به آن می رسد. هر چه بالا می رود زیادتر می شود، ابتدائاً یک چیز مختصری می خواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر می شود، طمعش زیادتر می شود، آرزویش زیادتر می شود. اینهائی که یک مملکت دارند، می بینید که می روند دنبال یک مملکت دیگر، مملکت گیری می کنند. اگر همه ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آنوقت به فکر می افتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر می افتد برود کره مریخ، آنجا را هم بگیرد، بعد می رود سراغ جاهای دیگر. آخر ندارد، این یک موجودی است که خدا اینطور خلقش کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همان هائی که حیوان می خواست این زیادترش را دارد، حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، در وقتی که وقت حمله است، وقتی است که می خواهند تولید مثل بکنند، در ما بقیش آنطورها نیستند. انسان اینجور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی که غیر از آنطوری که انبیا آمده اند محدودش کردند به حدودی، انسان هیچ این حرف ها ندارد، با آن بهترین محارمش هم فرق نمی کند پیشش با او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او. یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد، حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است، این انسان نامحدود است، اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی که همه این آمال و آرزوهائی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهائی که مربوط به امور طبیعی است، حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند این تا آخر حیوان است، اینجا صورتش، صورت انسان است وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر می شود. همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود، اگر انسان اینجا شد، آنجا انسان است، اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود، آنجا انسانیتش به طور کمال و آنطوری که چشم های این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا می کند و اگر چنانچه نتواند این کار را بکند، مهار را رها کند، خوب بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند، آزادند، این آزادیی که غربی ها

صحیفه نور جلد 8 صفحه 63

می خواهند همین است، آزادند، هر چه می خواهند، هر کاری می خواهند بکنند، ظلم بکنند آزاد است، شهوات غیر مشروع، آزاد است، بدگوئی به هر کس، آزاد است، قلمفرسائی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادیی که همین غیر محدود بودن این قسم حیوان، غیر محدود بودن این قسم حیوان، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی می خواهد جلوتر برود.
 

نیاز انسان به هدایت انبیا در پیمودن مسیر کمال و کنترل غرائز

اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیا آورده اند برای اینکه غیر انبیا راه را نمی دانند، ما الان یک راهی را داریم قهراً می رویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیا برای ما آوردند که از آن راه باید بروید آن صراط مستقیم که منتهی می شود به آنجائی که ماها دیگر الان نمی توانیم ادراک بکنیم، این را انبیا آورده اند، مکتب غیر انبیا اطلاع از ماوراء طبیعت ندارد، هر چه مکتب هست همین طبیعت است، مکتب انبیا است که ماوراء طبیعت را هم طرح می کند. در مکتب های دیگر اصلاً طرح نمی شود ماوراءالطبیعه، بله می گویند دروغ است. یک آدمی که اصل نمی داند ماوراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانه اش و می گوید نخیر، نیست. انبیا می دانند راه چه هست، از کجا باید رفت، چه جوری باید رفت. راهی است که تا بوسیله انبیا و تعلیمات انبیا نباشد، انسان نمی تواند به مقصدش برسد. از راه مستقیمی که انسان را به مقصد می رساند اگر راه انبیا نباشد معوج می شود یا این طرف می رود یا آن طرف می رود. انبیا هستند که ما را به راه مستقیم هدایت می کنند و کیفیت تربیت و تعلیمی که برای آن عالم هم باشد، هم این عالم و هم آن عالم، نه اینکه انبیا به این عالم کاری ندارند، این عالم هم با هر چیزی که بگوئید، آنها منافی و مخالف با آن نیستند، مخالف با دل بستن به دنیا هستند، این دو تا اشتباه می شود. آنهائی که می خواهند عیب گیری کنند می گویند که با همه تمدن ها مخالف است. اسلام با همه تمدن ها مخالف است، این اشتباه است، اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست، اسلام یک تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را تقریباً اکثر معموره را چیز کرد، با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی و محدود شدن مخالف است که همه آمال و آرزوی ما همین باشد، همه هم ما همان علفمان باشد، تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات. دلبستگی را مخالف است. این هم انسان علفش باشد یا الفش باشد، با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت. همه مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند لکن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند، جلو رهائی و آزادی را گرفتند. یک کسی، در همان زمان های سابق به یک ظریفی که از آشناهای ماست راجع به امور جنسی گفته بود که فلان، این حل شده. این گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند. آن آزادی که شما می گوئید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند. انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و الا اصلش را مخالف نیستند،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 64

دعوت هم به آن کرده اند، این دعوت به ازدواج، اینقدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا انبیا جلوگیری می کنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آنطوری که انبیا و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان، هم اینجایش صحیح می شود و روی یک نظمی تحقق پیدا می کند و این آکل و مأکول و این تعدیات و این تجاوزها و این اختلاف های طبقاتی پیدا نمی شود و هم آن طرف، که عمده آن طرف است، آن حیات جاویدی که آخر ندارد، هم آن طرف تأمین می شود. کوشش کنید که شما که حالا منتسب به ولی امر سلام الله علیه هستید، مکتب ولی امر را به آن توجه کنید که برای تعلیم و تربیت این انسان است که از حد حیوانیت برساندش به حد انسانیت و رشد انسانی پیدا کند و تربیت انسانی پیدا کند و تعلیمات، تعلیمات صحیح باشد. خداوند همه شما را انشاءالله موفق بدارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع گروهی از اقشار مختلف مردم

تاریخ: 1358/04/15

 

واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا

بسم الله الرحمن الرحیم
من باید به یک واقعیتی ملت ایران را تذکر دهم واقعیتی که شاید باز هم تذکر داده باشم لکن اهمیت موضوع موجب می شود که من باز به ملت ایران تذکر دهم.
کوشش های زیادی در ظرف قریب 20 سال شد تا گروه های مختلف ملت را به هم پیوست، کوشش هایی شد تا آنکه تبلیغات اجنبی ها، آنهائی که می خواستند ما را غارت کنند و عقب نگه دارند خنثی شد. کوشش ها شد تا گروه های مختلف ملت را به هم پیوست، جوانان دانشگاهی را با جوانان روحانی پیوند داد، کارمندان دولت را با بازاری و روحانی و دانشگاهی به هم پیوست. این قشرها، قشرهای مختلف از کارگر تا دهقان تا کشاورز، بازاری، روحانی، دانشگاهی، تمام قشرها به هم پیوستند و به هم جوش خوردند. زحمت های زیاد، کوشش فراوانی شد تا این متفرقات مجتمع شدند تا این قطره ها دریا شدند، تا این قطره جدای از هم به یک شکل سیل بنیان کن در آمدند و بنیان ظلم و جور و دست های اجنبی را از بیخ و بن کندند و قطع کردند و شما ملت بزرگ ایران، از شهرستانی ها گرفته تا دهات و قصبات، بانوان محترم و برادران عزیز، بدون توجه به گرفتاری های خودتان همصدا با هم این سد بزرگ انسانیت را شکستید. من می ترسم که در این نیمه راه زحمت هایی که تاکنون کشیده شده است، به واسطه نادانی یک عده و غرض ورزی عده دیگر از بین برود و خون جوانان ما هدر رود. شما می بینید که در ظرف دو ماه، سه ماه که از پیروزی شما گذشته است و همه دیدید در پناه وحدت کلمه و در پناه قدرت اسلام این پیروزی را تحصیل کردید و رمز پیروزی شما ایمان و وحدت کلمه بود، در ظرف یکی دو ماه قریب صد گروه با اسم های مختلف اظهار وجود کردند یعنی آن انسجامی که ملت به هم پیدا کرد و آن وحدتی که ملت پیدا کرد و اجانب احساس کردند که با وحدت کلمه ملت و با قدرت ایمان هیچ قدرتی نمی تواند مقابله کند با این قدرت، در صدد بر آمدند این قدرت را تضعیف کنند، هم قدرت اسلامی را و هم وحدت کلمه را. زحمت های چندین ساله ای که برای انسجام گروه های مختلف و برای وحدت کلمه بود، اجانب درصدد بر آمدند که به هدر بدهند این زحمت ها را و با دستهای ناپاک خودشان و با بی توجهی به بسیاری از اشخاصی که ادعای همه چیز می کنند، این زحمت ها نزدیک است به هدر برود. ما گروه های مختلف را مجتمع کردیم و این سد را

صحیفه نور جلد 8 صفحه 41

شکستیم و الان گروه های مختلف حدود صد گروه تاکنون اظهار وجود کرده اند و این اظهار وجود منتهی به معدومیت همه خواهد شد.
ای احزاب مختلفه!ای گروه های مختلف !اگر شما برای کشور خودتان دلسوز هستید و برای ملت خودتان دلسوز هستید،باید بدانید که این ایجاد گروه های مختلف برای ملت سم قاتل است و کشور شما را باز به حال اول خدای نخواسته بر می گرداند.ای اشخاصی که داد از ملیت می زنید، داد از دوستی با ملت می زنید، داد از دوستی با مستضعفین می زنید، این اظهار وجودها، این گروه گروه کردن ملت موجب این می شود که ملت شما باز به حالت اول برگردد. شما دارید رمز پیروزی ملت را از دست می دهید. شماها که حسن نیت دارید در تحت تأثیر شیاطینی که سوء نیت دارند واقع شده اید. خدای تبارک و تعالی می فرماید (واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا) امر به اجتماع و نهی از تفرق. شماها اجتماع مسلمین را به هم می زنید و موجب تفرقه می شوید.
هواهای نفس را کنار بگذارید، با ملت در یک مسیر بروید. این ملت جوانهای خودش را از دست داد، این دانشگاه زحمت کشید، این مدرسه ها زحمت کشیدند، این مدرسه فیضیه کشته داد، قرآن ها را در این مدرسه فیضیه بی احترامی کردند ،بلکه گفته بود آتش زدند. ما زحمت کشیدیم و روحانیون را با دانشگاه آشتی دادیم و تبلیغات سوء اجانب را خنثی کردیم و شما در این وقت، در وقتی که ما احتیاجمان به وحدت بیشتر است موجب تفرق دارید می شوید. این خدمت به خلق است؟! این خدمت به کشور است؟! این گروه گروه شدن خدمت به انسانیت است؟! خدمت به مستضعفین است؟! یک قدری تأمل کنید و یک قدری در کارهایتان تجدید نظر کنید.
گروه گروه می شوید و هر گروهی مخالف گروه دیگر. اگر همه در یک مسیر می رفتید، باز مضایقه نبود که گروه هایی همه در مسیر واحد لکن دست های خبیث اجانب در کار است که شما را ندانسته گروه گروه کند و مخالف با هم. آنهایی که می خواهند ما را بچاپند و ذخائر ما را ببرند و ما را به اسارت بکشند، مشاهده عینی کردند که دو چیز برای ما پیروزی آورده است و به این دو چیز حمله کردند: یکی ایمان، اسلام، یکی وحدت کلمه. با دست عمال خودشان، این رمز پیروزی که دارای دو جهت بود به هر دو حمله کردند و در سطح وسیعی در ایران مشغول تفرقه افکندن شدند، تفرقه در همه اطراف ایران، احزاب مختلفه، گروه های مختلفه، جبهه های مختلفه و مع الاسف همه با هم مخالف. این وحدت کلمه را دارند از ما می گیرند. قدرت ایمان بود که شما را به این پیروزی رساند و آنها مشاهده عینی کردند که ایمان منشاء شکست آنها شده است این را هم دارند در آن خدشه می کنند. آنهایی که با اسلام مخالفند، امروز اگر چنانچه عقل دارند مخالفت نکنند که اسلام پیروز می کند آنها را. آنها که نوکر اجنبی هستند حسابشان معلوم است. این یک نگرانی است برای من که زحمت های چندین ساله اشخاصی که دنبال این بودند بین قشرهای مختلف آشتی بیندازند و تبلیغات باطل اجانب را خنثی کنند و بحمدالله کردند و پیروز شدند، این اجتماع به هم بخورد و تفرقه حاصل شود.
یک نگرانی دیگری که ما داریم این است که دوست هائی که نادان هستند توجه به مسائل ندارند

صحیفه نور جلد 8 صفحه 42

موجب این بشوند که اسلام را طور دیگری نشان بدهند. ما امروز رژیم جمهوری اسلامی داریم. ما امروز تمام قشرهایمان مدعی هستند که جمهوری اسلامی هستیم، که رژیم ما جمهوری اسلامی است، دادگاه های ما دادگاه های اسلامی است، کمیته های ما کمیته های اسلامی است، پاسدارهای ما پاسدار اسلامی است، ارتش ما، ژاندارمری ما، شهربانی ما، قوای انتظامی ما اسلامی است، دولت ما اسلامی، ادارات ما اسلامی ما همچو ادعا داریم. من خوف آن دارم که به واسطه کارهایی که از قشرهایی که غرض ندارند لکن نادان هستند کارهائی صورت بگیرد که مکتب ما را آلوده کند و بد معرفی کند، ما شکست بخوریم در مکتب،اسلام دفن بشود.
اگر کمیته ها، چه آنهایی که در آنها بعضی معممین هست و چه آنهائی که نیست اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل کنند، مکتب ما را شکست می دهند و این مسؤولیت بزرگی است برای معممین. اگر خدای نخواسته در شهرستان ها، در جاهایی که علما و روحانیون هستند یک اختلاف نظری باشد که منتهی به اختلاف ظاهر بشود، مکتب ما خدشه دار می شود و این مسئولیت بزرگی است متوجه به روحانیون. اگر دادگاه های ما بر خلاف موازین اسلامی، بر خلاف عدالت رفتار کنند مکتب ما خدشه دار می شود. اگر پاسدارهای ما که پاسدار جمهوری اسلامی هستند، پاسدار انقلاب اسلامی هستند کاری بکنند که بر خلاف موازین پاسداری باشد، مکتب ما خدشه دار می شود و این مسؤولیت بزرگی است. ما اگر در رژیم سابق شکست می خوردیم و کشته می شدیم لکن مکتب ما محفوظ بود غم نداشتیم، نگرانی نداشتیم.
ما اگر در رژیم سابق بعضی کارهای خلاف فرض کنید می کردیم به مکتبمان مربوط نبود، امروز اگر کار خلاف بکنیم مکتب شکست می خورد. مصیبت آن است که مکتب شکست بخورد سیدالشهدا (ع) شهید شد با همه اصحاب و عشیره لکن مکتب جلو رفت، شهادت او مکتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژیم شهید می شدیم و شما هم اگر شهید می شدید، مکتب جلو می رفت لکن با اعمال ما، با کردار ما، با گفتار ما، با قلم های ما، با قدم های ما اگر امروز کارهای خلاف واقع بشود، مکتب متزلزل می شود. مصیبت بزرگ این است که مکتب از دست برود، مکتبی که انبیا برای آن کشته شده اند، مکتبی که اولیا برای آن کشته شده اند.
ملت ایران! بانوان محترم! بردادران محترم! به داد اسلام برسید اسلام امروز امانت است در دست شما، خیانت نکنید به این امانت. روحانی! دانشگاهی! بازرگان! دهقان! کارگر! شهری! دهاتی! عشایر! اسلام امروز در خطر است، نه ما. خطر برای ما بود اشکال نبود. اسلام را دریابید، کارهای خلاف ما اسلام را بد جلوه می دهد، اسلام را دفن می کند که تا آخر به آن توجه نشود. قلم ناپاک، چشم های ناپاک در صددند که از شما خرده گیری کنند و مکتب شما را بد جلوه دهند و بگویند این هم جمهوری اسلامی، چنانچه در کارخانه ها می روند و می گویند، چنانچه قلم های خائن می نویسد. ما امروز از دوستان می ترسیم، دیروز از دشمن ها می رسیدیم. آن ترس خیلی زیاد نبود، اشکالی نبود. امروز از دوست ها می ترسیم که این دوست های بی توجه به عمق مسائل، بی توجه به موقعیتی که الان ما

صحیفه نور جلد 8 صفحه 43

در آن واقع هستیم کاری بکنند که مکتب ما در دنیا مکتب فاسد قلمداد شود، مکتب عقب مانده قلمداد شود.
این است که ما را رنج می دهد، این است که ما را نگران کرده. امروز بر همه ما، بر همه ملت، بر بانوان، بر برادران، بر علما، بر دانشگاهی ها، بر وکلا، بر وزرا، بر همه قشرهای ملت است که احتراز کنند از اختلاف و احتراز کنند از کارهائی که مخالف با نهضت اسلامی است، مخالف با جمهوری اسلامی است. دست از اختلافات بردارید، در یک امور جزئی با هم اختلاف نکنید، امروز روز اختلاف نیست. دست از هواهای نفسانی بردارید، برای ریاست کمیته و پاسداری و اینها خدای ناخواسته خلاف نکنید. امروز روز هوای نفس نیست. امروز روزی است که سرنوشت شما، سرنوشت اسلام، سرنوشت قرآن باید معلوم شود. با هم برادر باشید. دانشگاهی ها با ما برادرند، ما خدمتگزار آنها هستیم. برادران دانشگاهی! توجه کنید که شما را جدا نکنند از روحانیون. برادران روحانی! توجه کنید که شما را جدا نکنند از دانشگاهی ها. همین چند روز در اصفهان، در مشهد، در تهران اساس یک خلاف را دارند طرح ریزی می کنند که دانشگاه را از روحانی جدا کنند. بعضی منبرهای نادان و بعضی دانشگاهی های نادان می خواهند این دو قشر را از هم جدا کنند، طرحش را ریخته اند در یک موقعی که موقع طرح قانون اساسی است، در یک موقعی که موقع نتیجه گیری است، در یک موقعی که نزدیک به ماه مبارک رمضان است و اجتماعات شما برای آنهائی که می خواهند ایران را از بین ببرند خطر دارد. ماه مبارک، ماه اجتماع است، ماه وحدت است، ماه خداست. در یک همچو موقعی قبل از ماه رمضان و موقع نتیجه گیری از این خون ها، از این زحمت ها، از این رنج ها طرح یک اختلاف بزرگ بین روحانیون و دانشگاهی ریخته شد، یکی جزوه می دهد لعن می کند یک کسی را، یکی جزوه می دهد تعریف می کند از کسی. هر دو خلاف است. هر دو امروز غلط است. دست بردارید از نادانی، شما را تحریک نکنند آنهائی که با اسلام دشمن هستند. خیانت به اسلام نکنید. این تفرقه امروز خیانت به اسلام است با هر اسمی که باشد. امروز سر ولایت امیرالمؤمنین (ع) اختلاف کردن خیانت به اسلام است. امروز این حرف ها را طرح نکنید همه توجه به این معنا داشته باشید که این سرنوشتی که بناست برای ایران تحقق پیدا کند خوب باشد. با اعمال شما مبادا اسلام فراموش بشود، با اعمال شما مبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستید دست از تفرق بردارید، اگر دلسوز به ملت هستید دست از تفرق بردارید، اگر دلسوز به کشورتان هستید دست از این تفرقات بردارید. این طرح شیطانی که در اصفهان ظهور کرده و در مشهد و در تهران هم، این طرح شیطانی را خنثی کنید. سر یک نفر آدم که آیا کافر است یا مسلم، تو سر هم نزنید، توجه به مسائل کنید، شما را می خواهند به جان هم بریزند و آنها نتیجه بگیرند. خداوند انشاءالله ما را از غفلت بیدار کند. خداوند انشاءالله اجتماع ما را حفظ کند. خداوند انشاءالله تفرقه اندازها را هدایت کند. خداوند انشاءالله اسلام را پیروز کند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع وعاظ و روحانیون تهران

تاریخ: 1358/04/17

 

وقتی که قلب الهی شد همه چیز انسان الهی می شود

بسم الله الرحمن الرحیم
من چند جمله راجع به تکالیف کلی روحانیون و اهل محراب و منبر باید عرض بکنم و بعد مشکلاتی که هست. آقایان روحانیون و خصوص اهل منبر، خطبا، اینها سخنگوی اسلام هستند. اگر حکومتی سخنگو می خواهد، سخنگوی اسلام آقایان خطبا هستند و وقتی می توانند آقایان خطبا سخنگوی یک اسلامی باشند، آن اسلامی که همه چیز در آن هست، این اگر خودشان را اسلامی کنند و مطالبی که گفته می شود، اسلامی باشد و از قلب پاکیزه اسلامی بیرون بیاید، این صلاحیت سخنگویی برای اسلام را دارد. سخنگوی دولت های دیگر هیچ کاری به این ندارند که این حرفی که تو می زنی، باورداری، از روی قلب است. به قلب هیچ کاری ندارند اینها، فقط کار دارند که این خوب صحبت بکند و مطالب دولت را خوب ادا بکند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد یا نباشد کاری به آنها ندارد و از سخنگویی او هم چیزی کسر نمی شود اما اسلام اینطور نیست، اسلام آنقدری که به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مرکز، قلب است، مرکز، لب انسانی است. اگر خدای نخواسته شما حرف هایی که می زنید همه اش اسلامی باشد، لکن از یک قلب اسلامی بیرون نیاید، این شایستگی برای سخنگویی در اسلام ندارد ولو خیلی هم خوب صحبت بکند. و اگر از قلب اسلامی بیرون بیاید، یعنی قلبی که اعتقاد دارد به مبانی اسلام، ایمان آورده است به اینکه اسلام همه چیز است و مکتب اسلام مکتبی است که تنها این مکتب و مکتب های الهی که آنها هم همه اسلامند، این مکتب است که می تواند انسان ها را به همه ابعادی که دارد، تربیت کند و نظام را به همه ابعاد برقرار کند و انسان ها را برساند به آنجایی که مقام انسانیت است. با همچو اعتقادی، با همچو ایمانی اگر چنانچه خطیب خطبه بخواند و ملا موعظه بکند و روحانی عمل بکند، اگر از روی یک همچو قلبی بیرون بیاید، روحانی، روحانی است خطیب هم خطیب اسلامی است و اهل منبر هم سخنگوی اسلام هستند، روحانیون هم باز سخنگوی اسلام. ابتدا از قلب شروع می شود، همه چیزها از قلب انسان شروع می شود، نه این قلبی که حیوانی است، قلب انسانی، همه مسائل از قلب انسانی شروع می شود و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمه نور و هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منور می شود، چشم هم به نورانیت قلب منور می شود، همه اعضای انسان که تابع قلب است، وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود یعنی حرف که می زند،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 66

حرفش هم الهی است، استماع هم که می کند، استماعش هم الهی است، راه هم که می رود، راه رفتنش هم الهی است. این همان است که انبیا آمده اند برای تربیت انسان ها که این انسانی که یک حیوانی است، با سایر حیوانات فرق ندارد یا بدتر از سایر حیوانات است می خواهند که این انسان را از این لجن زار بیرون بیاورند و یک انسان الهی، یک انسانی که سر تا پایش معرفت الله باشد، توحید باشد، حرکتی نکند الا به حرکت الهی (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی) نه این است که معنایش این است که خدا تیر را با دست انداخت. این دست، دست خداست و نفسانیت در تو نبوده است تا اینکه رمییی که می کنی، رمی تو باشد. تو الهی بودی، تو یک موجود الهی بودی، موجود الهی همه چیزش الهی است، رمیش رمی الله است، عینش، عین الله است، همه چیزش خداست.
باید کوشش کنیم ما معممین، ما که خودمان را اسممان روحانی گذاشتیم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهای دیگر، همین بنگاه، این بنگاه را بنگاه اسلامی اش کنیم. ما که امروز همچو قدرتی خدا به ما داد و اعطای خدا بود، لیس الا برای این نیم توجهی بود که به اسلام شد و همه گفتند اسلام را می خواهیم، یک همچو قدرت هایی را از بین بردیم، بردید و همه قشرها هم در این شرکت داشتند، زن ها، مردها، بچه، بزرگ ها، ما همه، روحانی، دانشگاهی، همه، ما که الان آن قدرت ها را از بین بردیم و الان هم مدعی هستیم که رژیم ما رژیم اسلامی است و جمهوری ما جمهوری اسلامی است، باید اکتفای به این نکنیم که یک لفظی را برداشتیم و یک لفظ دیگر جایش گذاشتیم یا یک رژیمی را منقرض کردیم، یک رژیم دیگری جایش گذاشتیم. باید ما همه متوجه این معنا باشیم که لااقل این محیط بنگاه روحانی، این محیطی که سر و کار دارند با قلوب مردم، دعوت می کنند مردم را و سر و کارشان با دل های مردم است، شمائی که سر و کارتان با جان مردم است، باید کوشش کنید که جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح کنید، الهی کنید که وقتی که منبر می روید مثل منبرهای، البته نمی شود، اما شیعه آن صاحب منبر حقیقی که حضرت امیر سلام الله علیه هست باشد که هر چه می گفت و از قلب الهی سرچشمه می گرفت (ضربت علی یوم الخندق کافضل من کذا..) این نه اینکه مسأله این بود که تمام کفر با تمام اسلام مقابله کردند، از این جهت شده است. ما اگر فرض می کردیم که غیر حضرت امیر همین ضربه را زده بود و همان شکست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود که یک فضیلتی داشته باشد تا فضیلتش از نماز انبیا هم بالاتر باشد این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمومنین سرچشمه گرفته بود همه ایامی که ضربت می زد، فضیلتش بالاتر از همه بود برای اینکه قلب، قلب الهی بود، قلبی بود که غیر از خدا در او راه نداشت. ضربتی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، تصمیمی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، این ارزشش همان است که فرموده است افضل از همه چیزهائی که در عالم واقع شده است. البته برای ماها و بالاتر از ماها این مقام میسور نیست لکن آن تا حدودی که میسور است ما باید کوشش کنیم (حالا که نشد، هیچ، نباشد) حالا که ما نمی توانیم حضرت امیر سلام الله علیه باشیم شیعه اش هم نباید باشیم؟! نه، خود ایشان هم فرمودند که شماها نمی توانید اینطور باشید لکن اعانت کنید مرا به تقوا و به امثال ذلک.

صحیفه نور جلد 8 صفحه 66

 

رسالت عظیم روحانیت در حفظ شؤونات و ادای مقاصد اسلام

باید شما سخنگوی اسلام باشید، این شغل شماست و این شغل اگر چنانچه واقعیتی داشته باشد از همه شغل ها بالاتر است برای اینکه مقاصد اسلام با زبان شما ادا می شود، همه مقاصد اسلام، و مسؤولیتش از همه چیز زیادتر است. اگر خدای نخواسته یک نفر از کسانی که ادعای اهل منبری می کنند یا محرابی، یا در منبر می روند و یا در محراب اگر چنانچه آن کسی که منبر می رود، زبانش یک وقتی یک زبانی باشد که بر خلاف مسیر اسلام باشد، این غیر از یک آدم عادی است که توی دکانش یک خلافی می کند، یک کم فروشی می کند، این خطر، خطر به مکتب است. شماها سخنگوی اسلام هستید اگر سخنگوی اسلام یک چیزی بگوید که با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، این مسؤولیتش غیر از آن مسؤولیتی است که یک نفر آدم عادی یک چیزی می گوید. یا باید این ادعا را نکنید و این شغل را قبول نکنید یا اگر قبول کردید و این ادعا را کردید، باید سرش بایستید همه مان، همه ما الان این لباسی که الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانیت است، ما که این لباس را پوشیدیم، به لوازم این لباس باید التزام پیدا بکنیم دنبال این باشیم که شؤون این لباس که می گوئیم لباس اسلام است شؤون این را باید حفظ بکنیم اگر خدای نخواسته ما شؤون این را حفظ نکنیم لباس، یک لباس غصبی است، ماقاچاق هستیم برای اینکه لباسی که باید یک فردی بپوشد که اسلامی باشد ما این لباس را از او غصبا پوشیده ایم. باید مافکر این مطالب باشیم که اول شرط روحانی بودن، چه آن قشر از روحانی که اهل منبر و خطبا هستند که سرو کار با روحانیت دارند، سر و کار با روح دارند و چه آن قشری که اهل محراب و اهل تحصیل و اهل فتوی و اهل این چیزها هستند، این یک مسئله ای است که برای همه سنگینی دارد و مشکلات دارد و برای همه مسئولیت دارد منتها مسئولیت ها کم و زیاد دارد. یک کسی است فرض کنید که اگر چنانچه یک خلافی بکند یک مملکت به واسطه خلاف او یک وقت خدای نخواسته به اعوجاج کشیده می شود، یک وقت یک کسی هست که یک شهر، یک وقت یک کسی است که یک ده، یک وقت کسی یک کسی است که یک مسجد، البته فرق می کنند اینها،لکن همه مشترکند در اینکه مسئول هستند و همه مشترکند در اینکه باید از این مسئولیت درست از کار بر آیند. الان یک رژیم اسلامی به حسب رأی همه مردم، رژیم ما دیگر رژیم سلطنتی نیست و جمهوری اسلامی است، اما آنقدری که تا حالا واقع شده است همین است که ما رأی دادیم به یک مسأله ای و دنیا هم ایران را شناخت به اینکه جمهوری اسلامی است، اما محتوای این جمهوری اسلامی که یک مقداریش مربوط به دولت است و دستگاه های دولتی که آن الان به ما، محل صحبت ما نیست، یک قسمت مهمش هم مربوط به این بنگاه است، به این بنگاه روحانیت است، ما باید این بنگاه روحانیت را یک کاری بکنیم که اسلامی بشود و ما بتوانیم بگوئیم که ما در جمهوری اسلامی واقع شدیم، ما حالا دیگر آزاد هستیم، اختناق نداریم و مسائل اسلامی را آنطور که باید می گوئیم، آنطور که باید عمل می کنیم پیشتر نمی توانستیم، آزاد نبودیم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شدیم اما نه آزاد به اینکه حالا بخواهیم هر چه دلمان می خواهد بگوئیم و هر چه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 68

بخواهیم بکنیم، نه آزادیم که پیشتر نمی توانستیم عمل به اسلام و مقاصد اسلامی را بگوئیم، حالا آزادیم که مقاصد اسلامی را بگوئیم.
 

امروز تمامی چشم ها برای طرح اشکال متوجه جمهوری اسلامی است

الان همه چشم ها دوخته شده است به این مملکت و شاید بیشتر به این بنگاه که این بنگاهی که در اسلام در طبقه بالا واقع شده اند، مربی هستند، تربیت می خواهند بکنند، سخنگوی اسلام هستند، اینها چه می کنند وضع همان وضع است و لفظ تغییر کرده است یا خیر حالا وضع را دارند تغییر می دهند محتوا را دارند تغییر می دهند، متبدل شده اند، همین طوری که حکومتشان، رژیمشان متبدل شد از طاغوتی به رژیم اسلامی، این قشر هم که قشر روحانی باشند اعم از مراجع اسلام، از علمای اسلام و از خطبای اسلام، از همه اینها، مسأله گوی اسلام، همه اینها که در این بنگاه واقع شده اند، نظرها الان دوخته شده است به اینکه اینها چه می کنند، الان در چه حالی هستند، تغییری در روحیه اینها پیدا شده، در اعمال اینها پیدا شده است یا اعمال همان اعمال و روحیه همان روحیه و یک لفظی را برداشتند یک لفظ دیگری جایش گذاشتند. در دولت هم همین طور، در وزارتخانه ها هم همین طور، در ادارات دولتی هم همین طور است، در ارتش هم همین طور، همه جا همین است مطلب، منتها یک چشم های دشمن است که به ما دوخته شده است و یک چشمها هم از غیر دشمن آن چشم دشمن که به ما دوخته شده است، هم در داخل کم نیستند و هم در خارج زیادند. اینها چشم هایشان را دوخته اند به ما که از ماها اشکال بگیرند، به ما اشکال بکنند و اشکال را به آن باد بزنند تا زیاد بشود، یکی را چندین هزار کنند و در مجلات اینجا و روزنامه های اینجا به طور کنایه و رمز و در خارج به طور صریح حمله کنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مکتب. مسأله این است که از اعمال ماها یک بهانه ای دست دشمن داده بشود که مکتب ما را بگویند اینطوری است. این مکتب دارها شما هستید اگر مکتب دارها خدشه در آنها پیدا شد، آنها می گویند مکتب خدشه دارد، برای اینکه سایر قشرها سر و کار با موارد طبیعت دارند، با اسلام هم اگر سر و کار دارند، به این رژیم طبیعی اسلام آنها سر و کار دارند اما شماها و ماها همه ادعایمان این است که ما سر و کار با ارواح مردم داریم ما خواهیم روح مردم را تربیت کنیم، اگر چنانچه ما که سروکارمان با معنویات اسلام است و با واقعیات اسلام است، از ما یک مسائلی ببینند، در محراب ببینند، در مسند ببینند، در منبر ببینند، اگر ببینند، نمی گویند که این آقا که منبر است یک آدم کذائی است، می گویند که روحانیون اینطورند، اهل منبر، خطبای اسلام اینطورند، بعد جرش می کنند به اسلام که اصلاً این همین است دیگر،این رژیم هم همان رژیم است منتها یک اسمی را تغییر دادند و یک افرادی رفتند، یک ظلمه ای رفتند و یک ظلمه ای دیگر جایشان نشستند، یک منحرفینی رفتند یک منحرف های دیگر جایش نشستند. اینها برای ما یک همچو چیزهایی درست می کنند. امروز مسئولیت مان مسئولیت شخصی نیست که من موظفم که حفظ آبروی خودم را بکنم. این وظیفه است برای همه، هر کسی وظیفه دارد حفظ حیثیت و آبروی خودش را بکند، اختیار ندارد که آبروی خودش

صحیفه نور جلد 8 صفحه 69

را بریزد. قضیه این نیست که حیثیت شخص من، حیثیت شخص شما یک وقتی خدشه دار بشود تا مسئولیت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در این است که با عمل ما، مکتب ما دفن بشود، یعنی حالائی که ما جمهوری اسلامی پیدا کردیم و هیاهو کردیم که ما ظلم نمی خواهیم و عدالت می خواهیم، حالا ما که اولی هستیم به اینکه این عدالت را اجرا بکنیم، اولی هستیم به اینکه اعوجاجات را مستقیم کنیم، خدای نخواسته از ما عملی صادر بشود که بر خلاف مجاری عدالت است، انحرافی است اگر اینطور شد جمهوری اسلامی شکست می خورد. اگر این جمهوری اسلامی شکست خورد اسلام مدفون می شود، دیگر خیال نکنید بعدها شما بتوانید دوباره یک کاری انجام بدهید. مسئولیت یک همچو مسئولیتی است. مسئولیت یک مسئولیتی است که انبیا و اولیا و همه خونشان را دادند برای حفظ این، همه برای حفظ مکتبشان خون هایشان را دادند، چه انبیاء سابق و چه نبی اکرم که همه تاریخش را می دانید، همه چیزشان را دادند برای اینکه حفظ بشود این مکتب و یک وقت اعوجاجانی در آن پیدا نشود. سیدالشهدا سلام الله علیه که آن قیام را کردند، برای اینکه معاویه و پسرش اسلام را وارونه کرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطیب بود و هم شارب الخمر و هم همه چیز، مکتب داشت از بین می رفت. یک وقت یک کسی است که می گوید من رضاخان پهلوی هستم، هر غلطی بکند به مکتب ضرر نمی زند مردم می گویند مردیکه کذاست. یک وقت یک کسی است که می گوید من خلیفه رسول الله هستم، می آید خطبه می خواند و می آید جماعت خواند و خلافت رسول الله است و با اینکه خلافت رسول الله است، آن اعوجاج ها را می کند،آن خطاها را می کند، این غیر خطای محمد رضا و رضاست. خطای یزید قضیه این نبود که سیدالشهدا را کشت، این یکی از خطاهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونه اش کرده بودند و سیدالشهدا به داد اسلام رسید، سیدالشهدا اسلام را نجات داد.
 

روضه و مصیبت سیدالشهدا، مایه حفظ مکتب اسلام

روضه سیدالشهدا برای حفظ مکتب سیدالشهد است. آن کسانی که می گویند روضه سیدالشهدا را نخوانید، اصلاً نمی فهمند مکتب سیدالشهدا چه بوده و نمی دانند یعنی چه، نمی دانند این گریه ها و این روضه ها حفظ کرده این مکتب را. الان هزار و چهار صد سال است که با این منبرها با این روضه ها و با این مصیبت ها و با این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند، تا حالا آورده اند اسلام را. این عده از جوانهایی که اینطور نیست که سوء نیت داشته باشند، خیال می کنند ما حالا باید حرف روز بزنیم. حرف سیدالشهدا حرف روز است، همیشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است دست ماها داده و سیدالشهدا را این گریه ها حفظ کرده است مکتبش را، این مصیبت ها و داد و قال حفظ کرده این سینه زنی ها و این دستجات و عرض می کنم اینها حفظ کرده. اگر فقط مقدسی بود و توی اطاق و توی خانه می نشست برای خودش و هی زیارت عاشورا می خواند و تسبیح می گرداند، نمانده بود چیزی. هیاهو می خواهد، هر مکتبی هیاهو می خواهد،باید پایش سینه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 70

بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی شود. اینها اشتباه می کنند،بچه اند اینها، نمی دانند که این نقش روحانیت و این نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شاید خیلی ندانید. این نقش یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته، آن گلی است که هی آب به آن می دهند زنده نگه داشته،این گریه ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را،این ذکر مصیبت ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را . ما باید برای یک شهیدی که از دستمان می رود، علم بپا کنیم، نوحه خوانی کنیم،گریه کنیم، فریاد کنیم. دیگران می کنند، دیگران فریاد زنند وقتی یکی از آنها کشته بشود، فرض کنید که از یک حزبی یکی کشته بشود میتینگ ها می دهند، فریادها می کنند. این یک میتینگ و فریادی است برای احیاء مکتب سیدالشهدا و اینها ملتفت نیستند، توجه ندارند به مسائل، همین گریه ها نگه داشته این مکتب را تا اینجا و همین نوحه سرایی ها، همین هاست که ما را زنده نگه داشته، همین هاست که این نهضت را پیش برده، اگر سیدالشهدا نبود، این نهضت هم پیش نمی برد، سیدالشهدا همه جا هست (کل ارض کربلا) همه جا محضر سیدالشهد است، همه منبرها محضر سیدالشهدا است،همه محراب از سیدالشهد است اگر سیدالشهدا نبود، یزید و پدرش و اعقابشان اسلام را منسی کرده بودند،اگر نسیان شده بود، یک رژیم طاغوتی در خارج منعکس شده بود. معاویه و یزید، یک رژیم اسلامی را رژیم طاغوتی داشتند معرفی می کردند،اگر سیدالشهدا نبود این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می کردند، به جاهلیت بر می گرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم مسلم طاغوتی بودیم، نه مسلم امام حسینی. امام حسین نجات داد اسلام را، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟ ما هر روز باید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها، این نهضت ها مرهون امام حسین سلام الله علیه هست. نمی فهمند اینها، بچه اینها، سوءنیت ندارند، بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سوءنیت داشته باشند، بعضی ها هم روی نقشه کار می کنند همانطوری که زمان رضاخان، منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی، جلوی منبرها را همه را گرفت، نگذاشت کسی منبر برود، محراب ها را هم همه را یک جور دیگری گرفت، یک مجلس روضه ای نداشتند. در همه قم، آنقدری که من،آنوقت ها بود، می گفتند یک مجلس آقای صدوقی بود که قبل از اذان شاید،یا قبل از آفتاب تمام می شد. شب بود...این یک مطلبی بود، نه این است که من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محراب ها را جلویش را گرفت و روحانیون را متحدالشکل کرد. نخیر،این مسأله نقشه بود، نقشه اینکه این قوه را بکوبند،این قوه محراب منبر که از آن می آید یکدفعه یک ملت را هول بدهد به یک طرف و یک همچو سلطنت را از بین ببرد. این را از بین ببرند این قدرت را از دست ما بگیرند. نمی دانند این قشرهای سیاسی که چه خدمتی این منبر،این محراب به این کشور کرده.
اینها اگر چنانچه ملی هستند ما کار نداریم که آیا به خدا هم کار دارند یا نه اگر ملی هستند،اگر کشورشان را می گویند می خواهیم اگر ملت را می گویند که ما می خواهیم،اینها باید دامن بزنند به

صحیفه نور جلد 8 صفحه 71

این روضه خوانی ها برای اینکه این روضه خوانی ها این ملت شما را حفظ کرده،این روضه خوانی ها و مصیبت و گریه است که کشور شما را حفظ کرده. بله، اگر چنانچه یک مردمی هستند که روی همان نقشه ای که طرح شده است که باید قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانی گرفته بشود و قدرت خطیب گرفته بشود تا راه باز بشود برای آنهائی که باید استفاده کنند و استفاده کردند،آنها یک مردم دیگری هستند که با آنها نمی توانیم حرف بزنیم اما سایر مردم، اینهایی که مسجد می آیند، منبر را گوش می کنند ،مطالب را گوش می کنند، همچو که به روضه می رسند، رد می شوند روند، این از باب این است که ملتفت نیستند چه هست. آن روضه است که این محراب،که این منبر را حفظ کرده، اگر آن روضه نبود،این منبر هم نبود،این مطالب هم نبود، آن حفظ کرده. ما باید به شهیدمان گریه کنیم، فریاد کنیم، مردم را بیدار کنیم. البته یک مطلبی هم که بین همه ما باید باشد این است که این نکته را به مردم بفهمانیم همه اش قضیه این نیست که ما می خواهیم ثواب ببریم، قضیه این است که ما می خواهیم پیشرفت کنیم. سیدالشهدا هم که کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند، ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد اسلام را زنده کند. شما هم که دارید نوحه خوانی می کنید، حرف می زنید، خطبه خوانید، نوحه می خوانید، مردم را به گریه وادار می کنید، مردم هم که گریه می کنند، همه روی این مقصد باشد که این اسلام را ما خواهیم با همین هیاهو حفظش کنیم. با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با این شعر خوانی، با این نثر خوانی ما می خواهیم این مکتب را حفظ کنیم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. باید این نکته را هم به مردم گفته بشود، تذکر داده بشود که آقا قضیه روضه خوانی قضیه این نیست که من یک چیزی بگویم و یکی هم گریه کند، قضیه این است که با گریه حفظ شده است این، با گریه این حفظ شده، حتی تباکی هم ثواب دارد، خوب تباکی چرا ثواب دارد ؟ برای اینکه تباکی کمک می کند به این مکتب، کمک به مکتب می کند. اینها اشتباه است که اینها یک طرف قضیه را می بینند یک طرف قضیه را نمی بینند و مع الاسف ما همیشه، یعنی اسلام همیشه مبتلا بوده به این یک طرف دیدن ها،همیشه مبتلا بوده. اینکه در روایت است که اسلام غریب است، از اول غریب بوده و الان هم غریب است، برای اینکه غریب آن است که نمی شناسند او را، در یک جامعه ای هست او اما نمی شناسند، نمی شناسند اسلام را، هیچ وقت شناخته نشده به آنطوری که باید باشد، مگر پیش خودمان، همیشه یک ورق را گرفته اند، آن ورق دیگر را حذفش کرده یا مخالفت با آن کرده اند. یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتاری برای این بود که همه چیز بر می گردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آیه ای دستشان می آمد می رفت آن طرف، مثل تفسیر ملا عبدالرزاق، خوب بسیار مرد دانشمند بسیار مرد با فضیلتی اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف کانه قرآن با این کارها کار ندارد. یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگری که همه معنویات را بر می گردانند به این طرف،اصلا به معنویات کار ندارند، کانه اسلام آمده برای اینکه اسلام هم طریقه اش مثل هیتلر که او آمد که دنیا گیری کند و کشور گشائی کند،اسلام هم آمده کشور گشائی کند. هر چه مربوط به - عرض می کنم

صحیفه نور جلد 8 صفحه 72

- زندگی است و هر چه مربوط به طبیعت است و هر چه، اینها را گرفته اند، هر چه معنویات است برگردانده اند به این طرف. بعضی از تفسیرها،بعضی از اشخاصی که می خواهند اظهار فضیلت مثلاً بکنند، ملاحظه کنید همه مسائل را برگردانده اند به این آب و خاک، همه چیز را فدای حیوانیت کرده اند. عرفا همه چیز را فدای انسانیت کرده اند، خوب باز او، اما اینها غفلت از آن کرده اند. اسلام همه چیز است آقا ،اسلام آمده انسان درست کند و انسان همه چیز است، همه عالم است انسان. آن که مربی انسان است باید همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند این انسان را به آن مدارجی که دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. یکی می آید چهار تا از جنگ های اسلام را بررسی می کند، بعد می شود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسی، از اسلام بگو، من این ورقش را می شناسم. فقیه حق ندارد بگوید که من اسلام شناسم، فقیه باید بگوید من فقه شناسم، من فقه اسلام را می شناسم، آن که از همه بهتر می داند همان است که فقه اسلام را می داند. فیلسوف حق ندارد بگوید من اسلام شناسم، این بگوید من یک قسمی از مثلاً معقولات اسلام را ادراک کردم. آن هم که حکومت اسلامی را بررسی کرده و اطلاع پیدا کرده که وضع حکومت چه بوده او حق ندارد بگوید من اسلام شناسم، بگو من حکومت اسلام شناسم. ادعای اسلام شناسی جز برای آن که همه جهات اسلام را بداند چه جوری است و همه مراتب معنویت اسلام و مادیت اسلام را بداند، او می تواند بگوید من اسلام شناسم. علی ابن ابیطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود که عملش هم اعجاز است، یک معجزه ای بود ولهذا می بینید که فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، خطبا هم از خودشان می دانند، پهلوان ها هم از خودشان می دانند، زورخانه کارها هم از خودشان. زورخانه کارها وقتی اینجا می آیند، همه دم از علی است، شما هم همین طور. یک موجود اعجوبه ای بوده است که همه کس او را از خودش می دانسته، از همه بوده و از هیچ کدام نبوده، از همه بوده برای اینکه هر کدام یک جهت علی را توجه به آن داشته، آن که خوب توجه دارد، از این جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از این جهتش از یک دسته دیگر بوده، نبوده از باب اینکه یک جهت نبوده، همه چیز بوده، کیست که همه چیز باشد.
 

پیروزی نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد

حالا طولانی شد صحبت و اسباب زحمت آقایان، لکن ما حالا باید بگوئیم چه بکنیم. الان ما گرفتار هستیم به یک گرفتاری های زیادی یعنی حالا گرفتاری ما بیشتر از آن گرفتاری است که قبل از پیروزی بود. قبل از پیروزی یک گرفتاری بود و آن است که دو تا قدرت، یکی با هیچ و یکی با همه چیز رو به هم رفته بودند یعنی یک قدرت ایمان و یک قدرت های شیطانی زیاد، دعوا بود و مبارزه دیگر طرح چیز دیگری نبود، همه از این راه داشتند می رفتند. آن که با برنامه می رفت، می رفت، آنهای دیگری هم که برنامه نداشتند، کشیده می شدند. دیگر وقتی یک جامعه ای راه افتاد، آن هم که نخواهد، قهراً کشیده می شود. اگر الان همه شما یک فریادی بزنید، چاره نداریم ما هم فریاد بزنیم، وضع جامعه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 73

و اجتماع اینطوری است. همه اینها کشیده شدند یک طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد این بود که این سد را بشکنند و الحمدلله شکستند و رفتند، آن وقت گرفتاری فقط یک کلمه بود و آن اینکه برویم بشکنیم، همه الله اکبر می گفتند، بچه های کوچک هم با اینکه نمی دانستند دارند چه می گویند، لکن از پدرها یاد گرفته بودند که الله اکبر می گفتند - و چیز می کردند - بچه های کوچولو هم که روی دوش پدر بودند، آنها هم یک چیزی به تبع می گفتند، برای اینکه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نیست حالا یک مقصد که مقصد اصلی ماست باقی مانده است و یک جهات مختلفه و گرفتاری های مختلف پیش آمده. آنوقت هیچ صحبت این نبود که در سرحدات چه می گذرد، هیچ صحبت نبود، صحبت نبود کارخانه ها چه می کنند، همه با هم موافق بودند، کارخانه ها و کارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فریاد می کردند ما اسلام را می خواهیم. همین مقدار که ما فریاد می کردیم اسلام، اگر چه قلب ما هم خیلی با اسلام آشنا نبود اما همین اظهار ارادت و اظهار اسلامیت و توجه به مقصد، شما را پیروز کرد.
 

پرهیز از تشتت و کوشش برای انتخاب وکلای مطلع و معتقد به مکتب حیاتبخش اسلام

امروز قشرهای مختلفی توطئه دارند می بینند و به عبارت اخری مع الاسف ماها که آنوقت با هم مجتمع بودیم، همه با هم بودیم، الان داریم از باطن می پوسیم. آنهایی که شکست خوردند، از باطن دارند رشد می کنند، آنها دارند، همین امروز بود، کی بود که کاغذ نوشته بود، هر روز از این حرف ها هست که در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پیدا کرده اند با هم وحدت پیدا کرده اند با هم اجتماع دارند پیدا می کنند، شاید همین چند روز مثلاً چه بکنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اینها نتوانند یک مطلبی است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه کوشش نشود،یک وقت هم می توانند. فرق ما - بین حالا و آنوقت این است که آنوقت همه با هم منسجم می شدیم به هم و کار را انجام می دادید و دادید، این انسجام حالا دارد گسسته می شود، از باطن می پوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شکست خوردند یعنی ارتش پشت کرد، ژاندارمری پشت کرد عرض کنم شهربانی پشت کرد ادارات پشت کردند، کارگرها پشت کردند، کارمندان، همه پشت کردند به او و آن انسجامی که آنوقت بود، همه قوای آنها با هم منسجم بودند، آن انسجام گسیخته شده، از این طرف انسجام بود از آن طرف گسیختگی، پیش بردید شما. الان عکس است، الان دارد دست هایی، دست هایی توطئه می کند که این قشرهائی که با هم انسجام پیدا کرده بودند حلش کنند و همان ها هم دارند انسجام برای خودشان درست می کنند. آنها دارند باهم روابط پیدا می کنند، ماها داریم با هم قهر می کنیم. عاقبت این امر چه خواهد شد که دشمن ما دارد با هم روابطش را زیاد می کند و ما داریم روابطمان را از دست دهیم؟ نتیجه شکست است، چاره نیست. همان رمزی که در پیروزی ما بود آنها دارند به دست می آورند و همان چیزی که در شکست آنها بود برای ما الان دارد حاصل می شود.از سابق اینطور بود که قبل از ماه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 74

رمضان و قبل از ماه محرم که وقت یک نتایج اسلامی بود، در همان رژیم سابق شما اگر توجه کنید به این قضایایی که پیش آمده، ببینید اینها چه وقتی پیش آمده. یک قصه یک وقت می بینید درست شد (شهید جاوید) آقا،این منبری، آن منبری، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح کشور همه حرف ها شهید جاوید بود، (شهید جاوید) چه بود که اینقدر داد بکنید؟ برای چه؟ نزدیک محرم می شد می دیدند که اگر این قوه ها با هم باشند و یک وقت نکند که توجه بکنند به گرفتاری های خودشان، توجه بکنند به آنکه گرفتارشان کرده، شهید جاوید را پیش می آورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سیاسی، همه به جان هم می افتادیم، همین قم تمام وقتش را صرف کرد سر شهید جاوید، تا تمام شده، بعد که تمام شد حالا یک وقت دیگر نزدیک می شود، آقای شمس آبادی را پیش کشیدند، شاید هم خودشان کشتند تا پیش بیاورند، بعد این هم یک خرده ای کم شد شریعتی را پیش کشیدند، هی دامن بزن، از این طرف تکفیر،از آن طرف تمجید، هر دو طایفه غافل از اینکه کی دارد کلاه سرشان می گذارد، هر دو طایفه غافل، هر دو (برای خدا، برای خدا) یعنی محرابی و منبری عرض می کنم چیزی که اشکال می کرد می گفت که برای خدا، دارد دین خدا از دست می رود، آن جوان و چه می گفت (نه باز هم او برای خدا،این ما را آشنا کرد به اسلام) هر دو کلاه سرتان رفته و آنها نتیجه بردند و الان فکر این هستند همین که این صدا را بلند کنند تکلیف منبری و محرابی این است که یک کلمه راجع به این مسائل حالا صحبت نکنند. الان روز این مطلب نیست، الان روز این است که شما همه قوایتان را روی هم بگذارید و آن که باید برای مجلس خبرگان تعیین بشود، انتخاب کنید و مردم را وادار کنید که اینها را منتخب کنند.اگر امروز چهار نفر از این معوج ها بروند در این مجلس خبرگان ممکن است این چهار نفر آدم توطئه چی مطلع از مسائل خارج،این دیگران را هم بسیاریشان را تحت تأثیر قرار بدهند. باید شماها، همه ما، شماها کوشش کنید به اینکه اشخاصی که انتخاب شوند اشخاصی باشند مطلع بر اسلام، اشخاصی باشند دلسوز برای اسلام، اشخاصی که معتقدند که اسلام می تواند استقلال ما را حفظ کند و اسلام می تواند آزادی ما را حفظ کند، اسلام می تواند ما را ترقی بدهد اسلام می تواند که اقتصاد ما را حفظ کند، یک اشخاصی معتقد به اسلام که قبول کرده باشند اسلام یک مکتب مترقی است و مملکت ما باید اسلامی بشود. یک همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسی ما را عرض می کنم مطالعه کردند و بررسی کردند و تنظیم کردند، ما برده ایم. اگر چنانچه از الان غفلت بکنیم، هی بنشینیم و طرح بدهیم، آن هم طرح پیش من، من حالا دخالتی در این امر ندارم طرحی که می دهند باید بدهند مجلس سنا که آنجا اجتماع هست برای این کار، هر کس هر طرحی دارد آنجا باید بدهد، الان باید همه شما، همه ما باید قوایمان را روی هم بگذاریم که مبادا دیگران ببرند این مطلب را و ما را وقتمان را صرف این بکنند که آیا اسب حسین خان بهتر است یا اسب حسن خان، دعوا را یک جای دیگر، ما را منحرف کنند از مقصد خودمان به طرف جای دیگر، جای دیگر ما برویم آنها هم کار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه این است که ماها از صحنه خارج بشویم خودمان با رضا و رغبت، این منبر، این منبر، آن منبر، خوب مردم هم توی همین منبرها و توی همین مساجد هستند،وقتی

صحیفه نور جلد 8 صفحه 75

منبری رفت و شروع کرد به مثلاً یک مسأله ای که انحرافی بود ولو حق بود لکن در این زمان انحراف است، اگر یک مسأله را طرح کردید، آن اشخاصی هم که آنجا نشستند آنها هم کم کم ذهنشان این طرف آید، از آن مسأله اساسی که ما الان پیشمان مطرح است که باید اساس و شالوده یک حکومت اسلامی حق انجام بگیرد از این ما را منحرف می کنند شیاطین به یک طرف دیگری و خودشان می روند سراغ آن کارها ،به ما می خندند،به ریش ما می خندند، خودشان می روند کارها را انجام می دهند. الان باید فکر این مطلب باشید، این ماه مبارک شعبان، این ماه مبارک رمضان که خدای تبارک و تعالی یک حربه ای دست شما داده، الان این حربه دست شماست و دیگران ندارند این را و این هم از برکت امام حسین سلام الله علیه است، این حربه الان دست شماست، این حربه را به کار ببرید، مثل شمشیر ابی عبیده است که خودش باید به کار ببرد، هر کسی نمی تواند این شمشیری که دست شماست بتواند به کار ببرد. غفلت نکنید، اغفالتان نکنند. ممکن است الان اشخاصی بیایند هی بیخ گوش شما بخوانند که (دیدی اسلام از بین رفت، چطور شد) این نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئید ما الان می خواهیم اسلام را درستش کنیم بعد که اسلام درست شد، آنوقت می رویم سراغ اشخاص که کی مسلم است یا غیر مسلم. ما الان را همان این راه است، شما هم باید در مساجدتان، در منابرتان عرض می کنم مردم را دعوت به اجتماع بکنید. این اجتماعات است که اسلام را حفظ کرده، این اجتماعات، این فریادها، این زنده بادها این مرده بادها، اینهاست که ما را پیش برد. این اجتماعات مساجد را زیاد کنید،مردم را دعوت کنید به مساجد، بفهمانید به آنها که نکته گریه چیست گریه فقط برای این نیست که ما عزادار هستیم، مردم برای پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گریه می کنند و تمام شد، چرا این تمام نشد؟ برای اینکه مکتب تمامی ندارد و این مکتب ماست، این سند مکتب ماست، ما می خواهیم مکتبمان را با این حفظش کنیم.
مسائل دیگری که ایشان فرمودند که راجع به همین قضیه انتخابات و قضیه اینها باشند، اینها از مسائلی است که من الان نباید دخالت در آن بکنم به یک جهاتی، اینها هر کدام هر کس مسأله ای دارد بدهد به همان مجلسی که برای این قضیه هست که بررسی بکنند. و مهم مطلب این است که اشخاصی را انتخاب بکنند آقایان آنجا، آقایان هر بلدی، علمای هر بلدی، اشخاصی را انتخاب کنند و به اهل منبر بگویند و آنها هم معرفی بکنند و شاید این مسأله بشود که اشخاصی درصدد بررسی الان هستند اشخاصی که پیدا بکنند و باید هم اکثرا از علما باشند،بدانند چه می کنند.انشاءالله خداوند همه شما را تایید بکند و موفق باشید، ادامه بدهید به این شغل شریف و محترم و بگریانید مردم را، گریه بکنید خودتان بر شهیدی که اسلام را زنده کرده.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع کارکنان و دانشجویان دانشگاه شیراز و گروه اطباء سنتی اسلامی

تاریخ: 1358/04/17

 

ضرورت پرداختن به تدوین قانون اساسی و عدم طرح مسائل غیر اساسی

بسم الله الرحمن الرحیم
ما بالفعل یک مسائل اساسی داریم که باید فکر آن مسائل اساسی باشیم. در یک همچو موقعی که این مسائل اساسی مطرح هست، طرح مسائل دیگر اشتباه است. من کرارا گفته ام که اگر چنانچه یک زلزله ای بیاید و یک خانه هایی را خراب و یک مردمی زیر آوار باشند، دیگر شما به خودتان اجازه می دهید که بنشینید راجع به مسائل طب صحبت کنید، یا مسائل ریاضی، یا مسائل دیگر مطالعه کنید؟ یا همه باید هجوم بیاورید و این زلزله زده ها را بیرون بیاورید؟
ما الان یک مملکتی داریم که یک خرابی هایی دارد اساسی و یک مسائلی ما الان داریم که این مسائل، اساس مملکت ماست. مسائل اساسی را ما الان باید طرح کنیم و همه با هم دنبال این مسائل اساسی باشیم. بعد که این مسائل اساسی را درست کردیم و اساس مملکت مان را مستقر کردیم ،آنوقت شما بروید سراغ طب سنتی،آنها هم بروند سراغ طب وارداتی. امروز روزی نیست که شما صرف کنید همه قوایتان را در اینکه آیا طب اسلامی به اصطلاح شما، یا طب سنتی ابوعلی و رازی باید عمل بشود یا طب های دیگر. این الان نباید مطرح بشود. الان شما در یک وضعی واقع هستید که بین وجود و عدم کشورتان، بین وجود و عدم مذهب و اسلامتان واقع شده اید، سر دو راهی الان واقع شده اید، گمان نکنید حالا که رژیم سابق را عقب زدید، دیگر مسائل تمام است. الان شما ملاحظه می کنید که در این مملکت ریشه هایی که از همان رژیم سابق هست که مشغول فعالیتند، یک اشخاصی از خارج آمده اند با اسمهای مختلف آنها هم مشغول فعالیتند، می خواهند نگذارند که این مملکت رژیمش مستقر بشود. سابق با رفراندم مخالفت می کردند، بعد با طرح قانون اساسی مخالفت می کنند. بعد هم هر قضیه ای را که پیش بیاورید. یک قشری هستند که از عمال خارجی ها مخالفت می کنند. در یک روزی که راجع به اساس مذهب، راجع به اساس کشور، ما مواجه با مخالفین هستیم، همه ما باید توجه به همین معنا بکنیم. چطور آن روز که می خواستید این رژیم را خارج کنید، هیچ طرحی نمی کردید مسائل خودتان را، گرفتاری های خودتان را با اینکه داشتید آنوقت هم گرفتاری لکن می دیدید که الان وقت طرح این نیست. الان هم همانطور است، الان وقت طرح اینکه دانشگاه وضعش چطور است، طب سنتی یا طب جدید وضعش چه جور است، یا سایر چیزهایی که ما به آن احتیاج داریم و همه خرابی هایی که الان

صحیفه نور جلد 8 صفحه 79

گذاشتند و رفتند، الان وقت طرح اینها نیست، اینها یک وقتی دارد. الان ما یک دولت متزلزل انتقالی داریم، استقرار پیدا نکرده است الان رژیم ما، استقرار پیدا نکرده حکومت ما. ما قانون اساسی خواهیم که اساس یک مملکتی بر قانونش هست، بعد از آن رئیس جمهور خواهیم که الان نیست، بعد از آن مجلس شورای ملی خواهیم که با رأی مردم تحقق پیدا کند، بعد که مجلس تحقق پیدا کرد و رئیس جمهوری تحقق پیدا کرد و دولتی تحقق پیدا کرد، یک دولت مستقری، و دست اینها و طمع اینها از این مملکت برید، آنوقت، وقت این است که من مشکلاتی که دارم، بگویم، شما مشکلاتی که دارید، آقایان هم مشکلاتی که دارند، نه اینکه ما نمی دانیم، مشکلات زیاد است و نه اینکه ما نمی دانیم که علومی که در شرق بود، دسیسه اسباب این شد که عقب بزنند آنها را و به جای آن علوم غرب را بیاورند، دانش هایی که در شرق بود و اروپا از آن تقلید می کرد، دست هایی آمد آنها را عقب زد و محتوا را از ما گرفت و الان وضع ما وضعی شده است که خیال می کنیم که هر چه هست، در غرب است و ما هیچ چیز نداریم. محتوای خودمان را گرفتند،یعنی مغزهای ما را شستشو کردند جایش یک مغز دیگری گذاشتند که از همان غرب ارتزاق می کند و این یک مطلب مهم است که باید به تدریج این مملکت از زیر آن بار بیرون برود. یکی هم از مسائل، همان مسأله طب قدیم است. آنها همه این دردهایی که الان هست، با همین دواهای علفی معالجه می کردند و معالجه شان یک معالجات اساسی بود و اروپا از طب بوعلی تا همین آخر استفاده کردند. کتاب بوعلی تا همین آخر، شاید حالا هم مورد نظر آنها باشد، بروزش را نمی دهند. من نه این است که ندانم اینها را. می دانم اشکالات زیاد است لکن همه چیز اینطور است، همه مسائل اینطور است که ما را، به ما اینطور فهماندند که خودتان هیچ چیز نیستید و همه چیز آنها هستند و اینها می خواستند همچو ما را از صحنه انسانیت بیرون بکنند، بگویند ما اصلاً هیچ چیز نداریم، الان هم شما می بینید که ما طبیب داریم، معالج داریم لکن تا یک کسی یک مرضی پیدا می کند، راهش را می رود به انگلستان، می رود به امریکا، همین جا می تواند معالجه کنند لکن اینها می روند به آنجا، بعد از مدتی که آنجا دیدند آنجا هم معالجه شان نکرده اند، گاهی هم معالجه کردند. این از باب این است که ما را جوری الان بار آوردند که خیال می کنیم که غیر از آنجا چیزی نیست در کار و حال آنکه نه، هست، اینجا هم هست در کار. در هر صورت ما همه اشکالات را دانیم لکن وقت دارد اینها، الان شما باید تمام همتتان را صرف این معنا بکنید که این مراحلی که ما داریم و دارند با آن مخالفت می کنند، این مراحل را ما طی بکنیم. الان ما احتیاج داریم که قانون اساسی مان بکنند و تصویب بکنند یک عده آدم مطلع، خبیر، مجلس خبرگان پیدا بشود، باید همه افکار را متوجه این بکنید که یک اشخاص صحیحی، یک اشخاص مسلمانی، یک اشخاص متعهد به اسلامی، یک اشخاص معتقد به اینکه این مکتب است که می تواند ما را مستقل قرار بدهد، یک همچو اشخاصی را تعیین بکنید تا بروند به مجلس و انشاءالله قانون اساسی را آنها چه بکنند و بعد هم به رفراندم گذاشته بشود و این مرحله را ما طی بکنیم. در همین مرحله ای که ما هستیم، الان ما مخالف داریم. الان همین حرف هایی که شما می زنید من احتمال می دهم که یک کسی بیخ گوشتان است خودتان هم متوجه

صحیفه نور جلد 8 صفحه 80

نیستید. گفتید که ببین طب ما از بین رفته، بیائید برویم آنجا طرحش بکنیم. وقت طرح نیست الان، الان وقت این نیست که ما بنشینیم بگوییم که طب ما چه جور است. دانشگاه ما چه جور است همه اینها اشکال دارد دادگستری ما چه جور است همه اینها باید متحول بشود اما موقعش وقتی است که ما یک حکومت صحیح پیدا بکنیم، ما بتوانیم در دنیا بگویی که این مملکت ما، این رژیم ما، این قانون ما،این رئیس جمهور ما، این مجلس ما، که مردم، که دنیا ما را بپذیرد به اینکه ما یک رژیم تام العیاری هستیم. بعد از اینکه اینطور شد،آنوقت بیائیم سراغ این خرده ریزهایی که چه شده است، چه عقب افتادگی داریم، چه گرفتاری هایی برای ما این رژیم منحوس سابق درست کرده است، همه چیزها را به هم ریختند، رفتند.
انشاءالله خداوند همه تان را تایید بکند و وظیفه فعلی تان را به آن توجه پیدا کنید. و شمای دانشگاهی و آن طب سنتی و دیگران، همه این خواهرهای محترم و شما برادرها و همه ایران، همه با هم الان باید توجه به همین مسیر داشته باشیم که نهضت مان تو راه هست، این نهضت را باید همچنان زنده نگه دارید تا این مسائل بگذرد. اگر یک سستی بکنید و بروید سراغ کارهای دیگر، آن بگوید من خانه ندارم و آن بگوید طب من چطور است و آن بگوید دانشگاه من چطور، در بین راه ما می ترسیم که یک وقتی یک عایقی پیدا بشود،یک مانعی پیدا بشود و همه این حرف های شما بشود دیگر هیچ و تمام بشود و تا آخر دیگر باز ما زیر بار همان مسائل باشیم. خدا همه تان را انشاءالله حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی

بیانات امام خمینی در جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی حصارک کرج

تاریخ: 1358/04/16

 

جدیت در شناخت عوامل پیروزی و کوشش فراوان جهت حفظ آن

بسم الله الرحمن الرحیم
من اول راجع به آنچه گذشته است یک کلمه عرض می کنم و بعد آنچه باید در آینده بشود و ما تکلیف داریم راجع به آنچه گذشت و بحمدالله خوب گذشت. چه چیز اسباب شد که این ملت، این راه را رفت و پیروز شد و چه باید کرد که این پیروزی ادامه پیدا کند؟ چه بسا یک لشکری، یک جمعیتی پیروز بشوند به یک جمعیت یا ملت دیگر و خوب از عهده بر آیند لکن نتوانند حفظ کنند پیروزی خودشان را. بسیاری از این کشورگشاها بوده اند که زده اند، رفته اند و جلو رفته اند و فتح کرده اند لکن نتوانستند حفظ کنند. وقتی که به یک حدی رسیدند، یک جهاتی پیش آمد که نتوانستند حفظ کنند، شکست خوردند. این باید عبرت بشود برای کسانی که در یک میدان پیروز شدند و باز تتمه دارد، نرسیده اند به مقصد. در همین جنگ های عمومی که شده است، یک وقت، یک سرداری با فشار و زور و با لشکر خیلی جرار جاهایی را گرفت و پیش رفت مثل هیتلر، پیش رفت فرانسه را گرفت و - عرض می کنم - حمله کرد به شوروی و یک مقداری هم از شوروی گرفت لکن جهاتی پیش آمد که در همان جا شکست خورد و شکستن هم تا آخر تا ملزم شد (به طوری که گفته اند) خودش را بکشد.
ما نباید مغرور بشویم به این پیروزی که پیدا کرده ایم با اینکه پیروزی بزرگی بود، یعنی یک پیروزی بود که احتمالش را نمی دادند، شاید این حرکات ما را یک حرکات غیر عاقلانه می دانستند، حتی در این اواخر هم که خود آن مردک رفته بود و بختیار جایش بود باز ناصح های بی اطلاع نصیحت می کردند که باید ساخت دیگر با اینها، باید شورای سلطنتی را تأیید کرد و بعد رفت وکیل درست کرد و بعد از راه او مسأله را ختم کرد و شاید این پافشاری هائی که از طرف بعضی می شد، اینها صحیح نمی دانستند. حالا شما به یک پیروزی بحمدالله رسیدید و یک پیروزی بزرگی بود که هم یک قدرت بسیار بزرگ را شکستید و هم از کشور خودتان دست قدرت های بزرگ را کوتاه کردید. تا اینجا باید ما از همه ملت تشکر کنیم و این خدمتی که ملت کرد، این وحدت کلمه ای که پیدا کرد، این کوششی که کرد، این جان نثاری و فداکاری که کرد، در محضر خدای تبارک و تعالی مأجور است و مورد نظر ولی عصر (سلام الله علیه) است. تا اینجا خوب رفتیم و نتیجه هم خوب گرفتیم اما ما کارمان که به آخر نرسیده است، الان نه یک حکومت مستقر داریم، یک دولت انتقالی است، در عین حال که خوب است

صحیفه نور جلد 8 صفحه 54

لکن یک دولت متزلزل انتقالی است، و نه قانون اساسی که اساس هر کشوری هست الان داریم و نه یک رئیس جمهور داریم و نه یک مجلس شورا داریم که اینها اساس یک حکومت است و همه اینها باید باشد آنقدری که ما تا حالا به آن رسیدیم این است که با رأی و رفراندم عمومی آن رژیم از بین رفت و به جای او جمهوری اسلامی آمد، الان ایران به عنوان جمهوری اسلامی در دنیا شناخته شده است، اما جمهوری اسلامی که فقط ما به آن رأی دادیم اما مجلس نداریم و رئیس جمهور نداریم و قانون اساسی نداریم اینها را باید درست کنیم. پس ما بین راهیم، مثل یک لشکر فاتح می ماند که زده و رفته و یک جایی را گرفته است لکن معلوم نیست که بتواند حفظش بکند. ما الان معلوم نیست که با این توطئه ها که هست و با این تفرق ها که موجود شده است و با این کارها که انجام می گیرد، بعد از پیروزی معلوم نیست سرنوشتمان چه خواهد شد، نگرانی داریم. تکلیف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهیم پیروزیمان که تا اینجا رسیده به آخر برسد، چه بکنیم که حفظ بشود این پیروزی و مثل قضیه هیتلر نشود که محتاج بشود به خودکشی. ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم، این چرا را اگر فهمیدیم آنوقت باید کوشش کنیم که همان چیزی را که ما را پیروز کرده حفظش کنیم، اگر حفظش نکنیم، همان است که یک لشکر فاتحی آمده و نتوانسته بعدش را حفظ کند. اکثر فتح هائی که شده نتوانستند حفظ کنند بعد رفتند و رها کردند. حتی نادر شاه هم که رفت هندوستان را گرفت، آنجا دید نمی تواند حفظ کند یک قراردادی کرد و برگشت. حفظ یک نظامی، حفظ یک پیروزی از اصل یک پیروزی مشکل تر است و نکته اش هم این است: در آنوقت که یک جمعیتی دارند حمله می کنند برای گرفتن یک قلعه ای، همه توجه شان به گرفتن قلعه است، هیچ توجه دیگری ندارند، هیچ کس فکرش این نیست که ما امشب وقتی شب شد شام چه داریم، ناهار چه داریم، بچه مان کسالت دارد، هیچ در فکر نیستند، تمام قوای هر فرد دنبال این است که این فتح را بکنند، این قلعه را بگیرد و یک گروهی که با هم مجتمع شدند، همه یک صدا و قوای مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان یک چیز است و آن این است که این قلعه را باید ما فتح بکنیم، تا وقتی که رسیدند و فتح کردند و آنوقتی که در داخل قلعه بودند و نشستند و دیدند الحمدالله فتح کردیم، سستی ها شروع می کند پیدا شدن، خستگی ها، سستی ها، اختلاف ها، در داخل همان قلعه ممکن است که هم سستی برای این افرادی که آنوقت با این قدرت پیش رفتند، پیش بیاید و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متحدالکلمه برای این فتح و پیروزی بودند حالا که خودشان را پیروز می بینند می افتند به گله هایی که از هم دارند، اشکالاتی که برایشان هست، زندگیمان چطوری هست، بچه هایمان چطورند، مناقشاتی که بعضی با بعضی دارند، اغراضی که دارند، آن سستی بعد از پیروزی و این اختلاف بعد از پیروزی موجب این می شود که نتواند این فاتح حفظ کند فتح خودش را و آنهایی که شکست خورده اند بسیار اینطور اتفاق افتاده آنهائی که شکست خورده اند، آنها برای اینکه عقده شکست خوردن درشان هست شروع می کنند به پیوند با هم. از آن طرف شکست خورده ها روی عقده ای که پیدا کردند بنا می کنند این جزیی جزیی ها به هم متصل بشوند و وحدت پیدا بکنند،از این طرف اینهائی که فتح کرده اند، برای

صحیفه نور جلد 8 صفحه 55

اینکه عمق مسائل را درست ادراک نکرده اند شروع می کنند به اینکه استراحت بکنند، سستی پیدا می کنند و عمده، اختلافات، جدا از هم بشوند، آنوقت که با هم مجتمع بودند فتح کردند، حالا آنهایی که شکست خوردند دارند با هم مجتمع می شوند، اینهایی که فتح کردند دارند از هم جدا می شوند، نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که همان رمزی که در فتح شما بود در اینها پیدا می شود و همان رمزی که در شکست آنها بود در شما پیدا می شود. پس ما باید چه بکنیم؟ این فتحی را که کردید، یک فتح کوچکی نبود، ما باز ادراکش را خیلی نمی کنیم، اینهائی که از خارج می آیند، از امریکا می آیند، از انگلستان می آیند، از بلاد خارج و غرب می آیند، اینها گاهی به ما می گویند که ایرانیان نمی دانند که چه کرده اند، نمی دانند که چه فتحی کرده اند، یک فتحی بوده است که همه عالم را به تعجب واداشته است که چطور یک جمعیتی که هیچ چیز دستشان نبود بر یک قوائی که همه قوای عالم با هم جمع شده بودند، شما خیال می کنید که فقط محمد رضا بود و امریکا؟ مسأله این نبود، محمدرضا بود و دنبال سرش همه دولت ها، چه اسلامی و چه غیر اسلامی، همه دنبال سرش بودند. بی جهت بود که ما را در کویت راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت سر او بودند. بی جهت بود که ما را کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بی جهت بود که من ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت کفری؟ اینها همه جهت داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که عراق دارد می کند و همین کاری که کویت می کند نمی گذارد ما از این طرف شهر برویم آن طرف شهر سوار طیاره بشویم و برویم، اینقدر هم مانع شدند، گفتند از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. این برای این بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم، آنوقت آن قدرتهای بزرگ هم همه پشت سرش بودند، بعضی ها صریح می گفتند مثل امریکا و انگلستان، بعضی ها هم صریح نمی گفتند لکن بودند برای اینکه منافع خودشان را به وجود او می دانستند و متأسف بودند از رفتن او.
در عین حال که همه قوه های عالم بر خلاف یک 35 میلیون جمعیت، یک جمعیت ایرانی، همه قوه های عالم مخالف، معذلک نتوانستند نگه دارند او را چه اسباب این شد که یک همچو پیروزی پیدا شد؟ ماها چنین عرضه ای داشتیم؟ نه، ایمان و نظر خدا بوده وقتی همه شما از ظلم بیزارید و همه شما به عدالت اسلامی رو آوردید خدای تبارک و تعالی به شما کمک می کنند، ملائکة الله به شما کمک می کنند، این ملائکة الله که در جنگ های اسلامی به جمعیت های کوچک کمک می کردند که پیروز می شدند بر جمعیت های بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمی دانستند، پیغمبر (ص) می دانست به وحی، الان هم اگر پیغمبر بودند، شاید می فرمودند که شما این پیروزی را که پیدا کردید ملائکةالله با شما موافق بود، همه اسلام را می خواستید، دین حق را می خواستید و از رژیم فاسد اعراض کردید، این اسباب این معنا شد، این دو تا کلمه، همه با هم وحدت کلمه و همه با هم اسلام. این دو تا کلمه رمز پیروزی شما بود و عمل به آیه کریمه: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) در این آیه همین رمز است که همه تان با هم به خدا بپیوندید و جدا از هم نباشید، اجتماع با هم باشد و توجه به خدا باشد، تفرقه هم نباشد در کارهایتان، این اسباب این شد که یک جمعیت کمی با نداشتن هیچ ساز و برگ

صحیفه نور جلد 8 صفحه 56

جنگی مشتی داشتند و ایمانی داشتند، غلبه کردند بر جمعیت های بزرگ و با اشخاصی که منافعشان در خطر بود، منافع حیاتشان در خطر بود و پشتیبان او بودند، هیچ کس هم نتوانست این را نگهش دارد. ما تا اینجا آمده ایم، پس ما یک فاتحی هستیم که در نیمه راهیم. از اینجا به بعد چه بکنیم که این فتح را به آخر برسانیم، حفظ کنیم این فتح را، این پیروزی را حفظ کنیم، مثل هیتلر نشویم که بین راه برش گرداندند، توی دهنش زدند برش گرداندند و محتاج به خودکشی شد؟ آنچه که باید بکنیم این است که همین رمز را، همین دو تا کلمه را حفظ کنیم: یکی جدا نشویم از هم و الان دستهایی در کار است که می خواهند این رمز را از ما بگیرند، دست های زیاد، دست هایی که مع الاسف اغفال کرده اند دوستان ما را، نه همان دشمن ها، دوستان را هم اغفال کرده اند و دارند بذر نفاق و جدائی را در این مملکت پخش می کنند. این مملکتی که از مرکز تا سرحدات همه جا یک کلمه می گفتند، می گفتند: جمهوری اسلامی، یک کلمه مقدمه آن بود، می گفتند: که این رژیم نه، از مرکز این بود تا سرحدات،از هر طرف بروی، هر جایی می رفتی همین کلمه بود، فهمیدند آنهایی که می خواهند غارت کنند ما را که رمز پیروزی ما این وحدت کلمه بود و مقصد، یک مقصد بودن، هر کس یک طرف نمی کشید، همه یک چیز می گفتند، همه می گفتند: (جمهوری اسلامی) . حالائی که ما رسیده ایم به اینجا، الان آنهایی که این معنا را لمس کردند که این وحدت کلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، این پیروز کرده ما را، می خواهند این را از ما بگیرند، همه را بگیرند، اسلامش را هم بگیرند. این دو تا کلمه ای که اساس پیروزی شما بود، الان شیاطین در صددند که از شما این رمز را بگیرند و اگر این رمز را حفظش نکنید و شیاطین خدای نخواسته غلبه کنند بر شما و رمز را بگیرند، مملکت ما می شود مثل همان قضیه هیتلر می شود، در نیمه راه برش می گردانند، می زنند توی دهنش بیرونش می کنند. ما باید این را حفظش کنیم.
 

بیداری در برابر نقشه های حساب شده شیاطین و پیشگیری از اختلاف و افتراق

الان شما ببینید، در تهران از قراری که روزنامه ها می نویسند قریب صد گروه پیدا شده اند، اظهار وجود کرده اند، گروه، گروه،گروه، ولو چیزی نیستند اینها، در مقابل ملت اینها چیزی نیستند لکن این زنگ خطر است. این زنگ خطر برای اینکه آن رمز پیروزی که اجتماع بود از ما بگیرند. آنوقت ما گروه گروه ها را به هم پیوند دادیم، ملت، گروه، گروه ها را به هم پیوند داد، حالا در مقابل او بعد از اینکه به این حد رسیدید، دارد پیوندها از هم گسسته می شود و گروه گروه می شوند. این کیست؟ حزب چه این کیست؟ حزب چه. این کیست؟ جبهه چه. آن کی؟ بسیارش هم اسم اسلام رویش هست، اما غفلت از اینکه حالا تکه تکه کردن صحیح نیست، محله محله کردن، گروه گروه کردن الان صحیح نیست، ما در یک حالی الان هستیم که باید این مراحل را طی کنیم تا بتوانیم بگوئیم ما حالا پیروز شده ایم. آنوقت هم باید حفظش بکنیم. همیشه باید حفظش بکنیم اما حالا نیمه پیروزی است، نه پیروزی، الان ما یک مقداری جلو رفتیم، مقدار دیگرش مانده است. اگر در این نیمه راه که ما هستیم غلبه کنند بر ما، ما از هم جدا بشویم، کم کم آنها از زیر پیوند کنند،مثل همان فاتحی که قلعه را فتح کرده

صحیفه نور جلد 8 صفحه 57

و لشکرش رو به سستی و رو به افتراق گذاشته است و اهالی قلعه ای که شکست خورده بودند رو به اجتماع و روی دسته بندی که با هم یکی بشوند، نتیجه اش این می شود که بعد از چندی این گروه فاتح شکست خورده می شوند و از قلعه بیرونشان می کنند. اگر ما این رمز را حفظ نکنیم (ما مقصودم همه ایران است، همه مملکت، طبقه روحانی، طبقه دانشگاهی، پاسداران، بازاری، کارمند، کارگر، دهقان، همه مکلفیم) اگر ما نگه نداریم این پیروزی که برایمان پیدا شده است و این فتح عظیمی که برای شما پیدا شده است، اگر حفظش نکنیم، در حالی که بین راه هستیم، آنها دارند با هم مجتمع می شوند ما داریم گروه گروه می شویم الان بسیاری از این منحرفین، زیرزمینی با هم مجتمع دارند می شوند، با هم پیوند می کنند. اضافه کنید دست هم از خارج هست که دست ها، آن کمک های خارجی هم این مطلب را به آن باد می زنند، کمک می کند. از مرزها الان باز اشخاصی وارد می شوند اسلحه وارد می شود، از این چیزها، در داخل باز اینطور روابط دارد درست می شود، گروه ها با هم مجتمع می شوند. آنها دارند مجتمع می شوند، ماها داریم متفرق می شویم. ما خودمان را فاتح دیدیم به سستی گرائیدیم و جدا داریم از هم می شویم، آنها خودشان را مغلوب دیدند و عقده پیدا کردند و دارند با هم پیوند می کنند و ما را متفرق می کنند، رمز را از ما می گیرند خودشان رفتار می کنند رمز پیروزی یعنی یک رمزش را و آن وحدت کلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما می گیرند، گروه گروهش می کنند. آقا این بی جهت نیست که صد گروه یک وقت، در حدود یک ماه یا یک خرده بیشتر در تهران پیدا بشود، این یک مسأله عادی نیست که یک دسته ای دلشان خواسته، دلشان خواسته، این یک نقشه ای است و یک چیزی است که زیر پرده یک دستی پشت سر اینهاست، آنهایی که آدم های صحیح هستند و حسن نیت دارند، غفلت می کنند، باید بیدار بشوند، آنهایی که شیاطین هستند روی نقشه کار می کنند. اگر این دسته هایی که علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به کشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، این دسته ها از این تفرق ها دست بردارند، برای آنها چیزی خیلی نمی ماند، دیگر آنها صد گروه نیستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع، از این طرف گسسته می شود. نتیجه این می شود که خدای نخواسته اگر ما سستی کنیم، اگر ما غفلت کنیم، شیاطین هم با هم مجتمع بشوند، یک وقت چشممان را باز کردیم که یک کودتا شد و همه بساط را به هم ریخت. همه بساطی که تا حالا، همه خون هائی که تا حالا دادید هدر می رود، همه زحمت هایی که کشیدید باطل شد، باید چه کرد؟ نباید امروز ما هی فریاد کنیم که ما چنین کردیم، ما امروز باید فریاد کنیم که باید این کار را بکنیم. نباید یک لشکر فاتح هی بنشیند از فتحش بگوید، این ثناخوانی از فتح اسباب این می شود که دلگرم بشوند که الحمدلله دیگر گذشت، سستی پیدا می شود. - ما باید از آن طرف صحبت کرد، فریاد کنیم که ما باید جلو برویم، همان فریادهای الله اکبری که کردید و با قدرت الهی پیش بردید این پیشبرد عظیم را، همین را باید حفظش بکنید.
 

این مساجد را باید مسلمان ها پر کنند از جمعیت

الان ماه مبارک رمضان جلو است، ماه بسیار شریف شعبان هم درش واقع هستیم، این مساجد

صحیفه نور جلد 8 صفحه 58

را باید مسلمان ها پر کنند از جمعیت، این سنگرهای اسلامی را پر کنند از جمعیت ها و در آنجا مسائل روز را بگویند و فریاد کنند. الان ما احتیاج به الله اکبر بیشتر داریم. تا آن وقتی که آن مردک بود. الان احتیاج ما بیشتر است، الان ما به اجتماعات بیشتر احتیاج داریم. حربه دست شماست، اگر بتوانید نگهش دارید. شما همه چیز دارید، اگر بتوانید نگه دارید. شما قدرت ایمان دارید باید نگهش دارید. شما یک ملت رنجدیده بودید که از وقتی چشمتان را باز کردید و هوشتان بوده است هی سازمان امنیت به گوشتان خورده، هی در سازمان امنیت چه شده، هی دلتان لرزیده برای اینکه سازمان امنیت مبادا چه بکند، پاسبان مبادا چه بکند. شما با این تنفری که پیدا کردید از این رژیم و با آن توجهی که پیدا کردید به اسلام، پیروز شدید.
این وحدت کلمه را حفظش کنید و این ایمان را، این ایمان را که جوانهای عزیز ما، بسیار عزیز ما می آیند استدعا می کنند که دعا کنید ما شهید بشویم، این جوان 30 ساله، 20 ساله، 25 ساله، کمتر، 18 ساله می آید که دعا کنید من شهید بشوم این رمز پیروزی است. این احساس، این تحولی که در جامعه ما پیدا شد، اینها رمز پیروزی ما بود، این را نگهش دارید. این روحیه، این روحیه بزرگ، این روحیه الهی، غیبی، این را حفظش کنید و از تفرقات، از این افتراق ها پرهیز کنید. من همه را دارم می گویم، من خطابم به هر جا برسد صدایم. معنا ندارد امروز در یک مملکتی که فتحش نیمه کاره است احزاب مختلف بگذارند استقرار پیدا بکند بعد هر کاری می خواهند بکنند. بگذارند ما درست مستقر بشویم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد برای دیگران که گندم بده، جو بده، چه بده، همه چیزمان را از دیگران بگیریم بگذارید اینها قدری درست بشود، اگر شما خدا را می شناسید، برای خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست دارید، برای خاطر ملت، اگر کشورتان را می خواهید، برای خاطر کشور بازی نخورید از این یک مشتی که دارند کاری می کنند که همه چیز ما به باد برود، تا می توانستند نمی گذاشتند کسی زراعت درست بکند، بعدش نمی گذاشتند کسی زراعتش را بردارد، حالا که برداشت کرده اند آتش می زنند. اینها دلشان برای ملت سوخته؟ ارزاق یک ملتی را که اینطور دارند به باد می دهند آنوقت می گویند که ما ملی هستیم، ما با ملت آشنا هستیم. نیست مطلب اینطور، باز نخورند این جوانان عزیز ما، اینهائی که قصدشان این است که خدمت بکنند لکن راهش را نمی دانند، دست بردارند اینها از این متفرق شدن و گروه گروه درست کردن.
 

با رفتار موافق موازین و انجام وظایف انسانی - اسلامی پاسدار مکتب باشید

مطلب زیاد است و من هم نمی توانم دیگر ادامه بدهم، محول به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشته اند که این را حفظش کنیم، مسئولیتش به دوش من و شماست، به دوش این ملت است این را حفظش کنید. شما پاسداران خدمت می توانید بکنید به این نهضت، و خدای نخواسته می توانید کاری بکنید که اسلام از دست برود، شما پاسدارها اگر پاسداری واقعاً از اسلام می کنید،

صحیفه نور جلد 8 صفحه 59

پاسداری از مملکت اسلامی می خواهید بکنید، توجه کنید به اینکه خودتان یک قدم خلاف بر ندارید. اگر شمایی که الان پاسدار اسلامید از شما یک خلاف ببینند، می گویند اسلام اینطوری است، چنانچه اگر از روحانیون یک چیزی ببینند، می گویند اسلام این است. باید شماها وظایف پاسداری از اسلام، پاسداری از جمهوری اسلامی پاسداری از مملکت اسلام، شمائی که الان به این شغل بسیار شریف و لباس بسیار مبارک در آمدید، قدرش را بدانید. اگر الان شما یک خلافی بکنید، گردن شما نیست می گذارند گردن جمهوری اسلامی، می گویند جمهوری اسلامی هم همین است، آنوقت سازمان امنیت به ما ظلم می کرد و حالا پاسداران اسلامی. مکتب ما را، آن مکتب بزرگ ما را دفن می کند. اگر در این نهضت مکتب ما شکست بخورد، دفن می شود و دیگر کسی نمی تواند بیرونش بیاورد. کاری بکنید که شکست نخورید، کاری بکنید که مکتبتان شکست نخورد. شما به وظایف انسانی و اسلامی خودتان رفتار کنید و ما هم همین طور انشاءالله و همه گروه ها هم همین طور تا اینکه این فتحی که تا اینجا رساندیم بتوانیم نگهش داریم تا به آخر برسانیم و بتوانیم ما عرضه کنیم به دنیا که ما یک چنین متاعی داریم، اسلام یک چنین چیزی است. اگر بنا باشد که حالایی که یک پیروزی نصیب ملت ما شده است، کمیته ها تعدی بکنند خدای نخواسته، پاسدارها تعدی بکنند خدای نخواسته، روحانیون خلاف مسلک روحانیت عمل بکنند خدای نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامی رفتار کند خدای نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامی رفتار کند خدای نخواسته، و همین طور، اگر یک چنین قصه ای پیش بیاید، در دنیا منعکس می شود، آنهایی که در صددند که این نهضت را آلوده کنند و اسلام را - دشمن دارد اسلام - آنها در خارج و در داخل منعکس کنند که اعمال همان تا عمال است مهره ها عوض شده آنوقت نصیری بود حالا بصیری، عمل چه عملی است. اگر ما اعمالمان را موافق با آنکه جمهوری اسلامی اقتضا دارد منطبق نکنیم، اگر ما که پاسدار احکام و شما پاسدار اسلام (همه مان الحمدلله امیدوارم پاسدار باشیم) اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظیفه پاسداری نکنیم، ما را متهم می کنند به اینکه، (خودمان را متهم نمی کنند، آنها دیگر حالا کاری به شخص ندارند) مکتب ما را متهم می کنند به اینکه این هم همان رژیم شاهنشاهی است، افراد فرق کرده اند، اسمش فرق کرده، آنوقت می گفتند رژیم شاهنشاهی و حالا می گویند جمهوری اسلامی، آنوقت می گفتند شاهنشاه حالا می گویند یکی دیگر، اما معنا همان معناست، محتوا همان محتواست، اشکالات هم همان اشکالات است و تعدیات همان تعدیات است. اگر یک کاری بکنید، زیادش می کنند، اگر کسی یک تعدی بکند، نمی گویند این کرده، می گویند پاسدارهای اسلام اینطور، از اینجا هم برش می دارند و می گذارند روی اسلام و می گویند اسلام این است، آن اسلامی که اینها فریاد می کردند ما اسلام می خواهیم، ما رژیم شاهنشاهی نمی خواهیم، ما رژیم اسلام را می خواهیم، این هم اسلامشان. اینطور برای ما می گویند.
 

توصیه به اصلاح خویشتن و مؤاخذه از خلافکاران

امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن کریم محتاج به شماست، خودتان را اصلاح کنید. شما هم

صحیفه نور جلد 8 صفحه 60

خودتان را اصلاح کنید، این طبقه هم خودش را اصلاح کند. اگر هر کس یک جایی فرض کنید یک صورت روحانی به خودش داد و چهار تا از این تفنگدارها را دور خودش جمع کرد و شروع کرد خلاف آن چیزی که وظیفه روحانی است عمل بکند، اسلام را باد داده، امروز نمی گویند زید این کار را کرده می گویند جمهوری اسلامی این است، منعکس می کنند این جمهوری اسلامی است. وظیفه سنگین، مسئولیت سنگین و همه تان مسؤول است. خواهید بود اگر یکی تان یک کاری بکند دیگری ساکت باشد او هم مسؤول است یکی یک خلاف کرد، همه باید بروید دنبالش که آقا چرا. لازم نیست که کتک کاری بکنید، مؤاخذه کنید. اگر یک نفر خلاف کرد، 20 نفر از شماها رفت گفت نکن این کار صحیح نیست، تحت تأثیر واقع می شود. اگر یک معمم، یک صورت معمم، یک کار خلاف کرد، از اطراف، معممین هجوم به آن آوردند که چرا این کار را می کند، دیگر اگر من دخالتی کردم همه تان هجوم آوردید که چرا این کار را می کنی من سر جایم می نشینم، همه تان مسؤولید همه مان مسؤولیم، امروز مسؤولیت بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف این را دارم که قضیه ما قضیه هیتلر بشود.
خداوند انشاءالله شما را سلامت بدارد. ماها همه را به وظایف خودمان آشنا کند و مملکت ما را از همه شرها نجات بدهد و نادان های ما را دانا کند و آن کسانی که خیانت می خواهند بکنند به این مملکت، هدایت کند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 2 اردیبهشت 1396  11:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها