بیانات امام خمینی در جمع وعاظ و روحانیون تهران
تاریخ: 1358/04/17
وقتی که قلب الهی شد همه چیز انسان الهی می شود
بسم الله الرحمن الرحیم
من چند جمله راجع به تکالیف کلی روحانیون و اهل محراب و منبر باید عرض بکنم و بعد مشکلاتی که هست. آقایان روحانیون و خصوص اهل منبر، خطبا، اینها سخنگوی اسلام هستند. اگر حکومتی سخنگو می خواهد، سخنگوی اسلام آقایان خطبا هستند و وقتی می توانند آقایان خطبا سخنگوی یک اسلامی باشند، آن اسلامی که همه چیز در آن هست، این اگر خودشان را اسلامی کنند و مطالبی که گفته می شود، اسلامی باشد و از قلب پاکیزه اسلامی بیرون بیاید، این صلاحیت سخنگویی برای اسلام را دارد. سخنگوی دولت های دیگر هیچ کاری به این ندارند که این حرفی که تو می زنی، باورداری، از روی قلب است. به قلب هیچ کاری ندارند اینها، فقط کار دارند که این خوب صحبت بکند و مطالب دولت را خوب ادا بکند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد یا نباشد کاری به آنها ندارد و از سخنگویی او هم چیزی کسر نمی شود اما اسلام اینطور نیست، اسلام آنقدری که به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مرکز، قلب است، مرکز، لب انسانی است. اگر خدای نخواسته شما حرف هایی که می زنید همه اش اسلامی باشد، لکن از یک قلب اسلامی بیرون نیاید، این شایستگی برای سخنگویی در اسلام ندارد ولو خیلی هم خوب صحبت بکند. و اگر از قلب اسلامی بیرون بیاید، یعنی قلبی که اعتقاد دارد به مبانی اسلام، ایمان آورده است به اینکه اسلام همه چیز است و مکتب اسلام مکتبی است که تنها این مکتب و مکتب های الهی که آنها هم همه اسلامند، این مکتب است که می تواند انسان ها را به همه ابعادی که دارد، تربیت کند و نظام را به همه ابعاد برقرار کند و انسان ها را برساند به آنجایی که مقام انسانیت است. با همچو اعتقادی، با همچو ایمانی اگر چنانچه خطیب خطبه بخواند و ملا موعظه بکند و روحانی عمل بکند، اگر از روی یک همچو قلبی بیرون بیاید، روحانی، روحانی است خطیب هم خطیب اسلامی است و اهل منبر هم سخنگوی اسلام هستند، روحانیون هم باز سخنگوی اسلام. ابتدا از قلب شروع می شود، همه چیزها از قلب انسان شروع می شود، نه این قلبی که حیوانی است، قلب انسانی، همه مسائل از قلب انسانی شروع می شود و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمه نور و هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منور می شود، چشم هم به نورانیت قلب منور می شود، همه اعضای انسان که تابع قلب است، وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود یعنی حرف که می زند،
صحیفه نور جلد 8 صفحه 66
حرفش هم الهی است، استماع هم که می کند، استماعش هم الهی است، راه هم که می رود، راه رفتنش هم الهی است. این همان است که انبیا آمده اند برای تربیت انسان ها که این انسانی که یک حیوانی است، با سایر حیوانات فرق ندارد یا بدتر از سایر حیوانات است می خواهند که این انسان را از این لجن زار بیرون بیاورند و یک انسان الهی، یک انسانی که سر تا پایش معرفت الله باشد، توحید باشد، حرکتی نکند الا به حرکت الهی (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی) نه این است که معنایش این است که خدا تیر را با دست انداخت. این دست، دست خداست و نفسانیت در تو نبوده است تا اینکه رمییی که می کنی، رمی تو باشد. تو الهی بودی، تو یک موجود الهی بودی، موجود الهی همه چیزش الهی است، رمیش رمی الله است، عینش، عین الله است، همه چیزش خداست.
باید کوشش کنیم ما معممین، ما که خودمان را اسممان روحانی گذاشتیم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهای دیگر، همین بنگاه، این بنگاه را بنگاه اسلامی اش کنیم. ما که امروز همچو قدرتی خدا به ما داد و اعطای خدا بود، لیس الا برای این نیم توجهی بود که به اسلام شد و همه گفتند اسلام را می خواهیم، یک همچو قدرت هایی را از بین بردیم، بردید و همه قشرها هم در این شرکت داشتند، زن ها، مردها، بچه، بزرگ ها، ما همه، روحانی، دانشگاهی، همه، ما که الان آن قدرت ها را از بین بردیم و الان هم مدعی هستیم که رژیم ما رژیم اسلامی است و جمهوری ما جمهوری اسلامی است، باید اکتفای به این نکنیم که یک لفظی را برداشتیم و یک لفظ دیگر جایش گذاشتیم یا یک رژیمی را منقرض کردیم، یک رژیم دیگری جایش گذاشتیم. باید ما همه متوجه این معنا باشیم که لااقل این محیط بنگاه روحانی، این محیطی که سر و کار دارند با قلوب مردم، دعوت می کنند مردم را و سر و کارشان با دل های مردم است، شمائی که سر و کارتان با جان مردم است، باید کوشش کنید که جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح کنید، الهی کنید که وقتی که منبر می روید مثل منبرهای، البته نمی شود، اما شیعه آن صاحب منبر حقیقی که حضرت امیر سلام الله علیه هست باشد که هر چه می گفت و از قلب الهی سرچشمه می گرفت (ضربت علی یوم الخندق کافضل من کذا..) این نه اینکه مسأله این بود که تمام کفر با تمام اسلام مقابله کردند، از این جهت شده است. ما اگر فرض می کردیم که غیر حضرت امیر همین ضربه را زده بود و همان شکست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود که یک فضیلتی داشته باشد تا فضیلتش از نماز انبیا هم بالاتر باشد این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمومنین سرچشمه گرفته بود همه ایامی که ضربت می زد، فضیلتش بالاتر از همه بود برای اینکه قلب، قلب الهی بود، قلبی بود که غیر از خدا در او راه نداشت. ضربتی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، تصمیمی که از آن قلب سرچشمه بگیرد، این ارزشش همان است که فرموده است افضل از همه چیزهائی که در عالم واقع شده است. البته برای ماها و بالاتر از ماها این مقام میسور نیست لکن آن تا حدودی که میسور است ما باید کوشش کنیم (حالا که نشد، هیچ، نباشد) حالا که ما نمی توانیم حضرت امیر سلام الله علیه باشیم شیعه اش هم نباید باشیم؟! نه، خود ایشان هم فرمودند که شماها نمی توانید اینطور باشید لکن اعانت کنید مرا به تقوا و به امثال ذلک.
صحیفه نور جلد 8 صفحه 66
رسالت عظیم روحانیت در حفظ شؤونات و ادای مقاصد اسلام
باید شما سخنگوی اسلام باشید، این شغل شماست و این شغل اگر چنانچه واقعیتی داشته باشد از همه شغل ها بالاتر است برای اینکه مقاصد اسلام با زبان شما ادا می شود، همه مقاصد اسلام، و مسؤولیتش از همه چیز زیادتر است. اگر خدای نخواسته یک نفر از کسانی که ادعای اهل منبری می کنند یا محرابی، یا در منبر می روند و یا در محراب اگر چنانچه آن کسی که منبر می رود، زبانش یک وقتی یک زبانی باشد که بر خلاف مسیر اسلام باشد، این غیر از یک آدم عادی است که توی دکانش یک خلافی می کند، یک کم فروشی می کند، این خطر، خطر به مکتب است. شماها سخنگوی اسلام هستید اگر سخنگوی اسلام یک چیزی بگوید که با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، این مسؤولیتش غیر از آن مسؤولیتی است که یک نفر آدم عادی یک چیزی می گوید. یا باید این ادعا را نکنید و این شغل را قبول نکنید یا اگر قبول کردید و این ادعا را کردید، باید سرش بایستید همه مان، همه ما الان این لباسی که الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانیت است، ما که این لباس را پوشیدیم، به لوازم این لباس باید التزام پیدا بکنیم دنبال این باشیم که شؤون این لباس که می گوئیم لباس اسلام است شؤون این را باید حفظ بکنیم اگر خدای نخواسته ما شؤون این را حفظ نکنیم لباس، یک لباس غصبی است، ماقاچاق هستیم برای اینکه لباسی که باید یک فردی بپوشد که اسلامی باشد ما این لباس را از او غصبا پوشیده ایم. باید مافکر این مطالب باشیم که اول شرط روحانی بودن، چه آن قشر از روحانی که اهل منبر و خطبا هستند که سرو کار با روحانیت دارند، سر و کار با روح دارند و چه آن قشری که اهل محراب و اهل تحصیل و اهل فتوی و اهل این چیزها هستند، این یک مسئله ای است که برای همه سنگینی دارد و مشکلات دارد و برای همه مسئولیت دارد منتها مسئولیت ها کم و زیاد دارد. یک کسی است فرض کنید که اگر چنانچه یک خلافی بکند یک مملکت به واسطه خلاف او یک وقت خدای نخواسته به اعوجاج کشیده می شود، یک وقت یک کسی هست که یک شهر، یک وقت یک کسی است که یک ده، یک وقت کسی یک کسی است که یک مسجد، البته فرق می کنند اینها،لکن همه مشترکند در اینکه مسئول هستند و همه مشترکند در اینکه باید از این مسئولیت درست از کار بر آیند. الان یک رژیم اسلامی به حسب رأی همه مردم، رژیم ما دیگر رژیم سلطنتی نیست و جمهوری اسلامی است، اما آنقدری که تا حالا واقع شده است همین است که ما رأی دادیم به یک مسأله ای و دنیا هم ایران را شناخت به اینکه جمهوری اسلامی است، اما محتوای این جمهوری اسلامی که یک مقداریش مربوط به دولت است و دستگاه های دولتی که آن الان به ما، محل صحبت ما نیست، یک قسمت مهمش هم مربوط به این بنگاه است، به این بنگاه روحانیت است، ما باید این بنگاه روحانیت را یک کاری بکنیم که اسلامی بشود و ما بتوانیم بگوئیم که ما در جمهوری اسلامی واقع شدیم، ما حالا دیگر آزاد هستیم، اختناق نداریم و مسائل اسلامی را آنطور که باید می گوئیم، آنطور که باید عمل می کنیم پیشتر نمی توانستیم، آزاد نبودیم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شدیم اما نه آزاد به اینکه حالا بخواهیم هر چه دلمان می خواهد بگوئیم و هر چه
صحیفه نور جلد 8 صفحه 68
بخواهیم بکنیم، نه آزادیم که پیشتر نمی توانستیم عمل به اسلام و مقاصد اسلامی را بگوئیم، حالا آزادیم که مقاصد اسلامی را بگوئیم.
امروز تمامی چشم ها برای طرح اشکال متوجه جمهوری اسلامی است
الان همه چشم ها دوخته شده است به این مملکت و شاید بیشتر به این بنگاه که این بنگاهی که در اسلام در طبقه بالا واقع شده اند، مربی هستند، تربیت می خواهند بکنند، سخنگوی اسلام هستند، اینها چه می کنند وضع همان وضع است و لفظ تغییر کرده است یا خیر حالا وضع را دارند تغییر می دهند محتوا را دارند تغییر می دهند، متبدل شده اند، همین طوری که حکومتشان، رژیمشان متبدل شد از طاغوتی به رژیم اسلامی، این قشر هم که قشر روحانی باشند اعم از مراجع اسلام، از علمای اسلام و از خطبای اسلام، از همه اینها، مسأله گوی اسلام، همه اینها که در این بنگاه واقع شده اند، نظرها الان دوخته شده است به اینکه اینها چه می کنند، الان در چه حالی هستند، تغییری در روحیه اینها پیدا شده، در اعمال اینها پیدا شده است یا اعمال همان اعمال و روحیه همان روحیه و یک لفظی را برداشتند یک لفظ دیگری جایش گذاشتند. در دولت هم همین طور، در وزارتخانه ها هم همین طور، در ادارات دولتی هم همین طور است، در ارتش هم همین طور، همه جا همین است مطلب، منتها یک چشم های دشمن است که به ما دوخته شده است و یک چشمها هم از غیر دشمن آن چشم دشمن که به ما دوخته شده است، هم در داخل کم نیستند و هم در خارج زیادند. اینها چشم هایشان را دوخته اند به ما که از ماها اشکال بگیرند، به ما اشکال بکنند و اشکال را به آن باد بزنند تا زیاد بشود، یکی را چندین هزار کنند و در مجلات اینجا و روزنامه های اینجا به طور کنایه و رمز و در خارج به طور صریح حمله کنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مکتب. مسأله این است که از اعمال ماها یک بهانه ای دست دشمن داده بشود که مکتب ما را بگویند اینطوری است. این مکتب دارها شما هستید اگر مکتب دارها خدشه در آنها پیدا شد، آنها می گویند مکتب خدشه دارد، برای اینکه سایر قشرها سر و کار با موارد طبیعت دارند، با اسلام هم اگر سر و کار دارند، به این رژیم طبیعی اسلام آنها سر و کار دارند اما شماها و ماها همه ادعایمان این است که ما سر و کار با ارواح مردم داریم ما خواهیم روح مردم را تربیت کنیم، اگر چنانچه ما که سروکارمان با معنویات اسلام است و با واقعیات اسلام است، از ما یک مسائلی ببینند، در محراب ببینند، در مسند ببینند، در منبر ببینند، اگر ببینند، نمی گویند که این آقا که منبر است یک آدم کذائی است، می گویند که روحانیون اینطورند، اهل منبر، خطبای اسلام اینطورند، بعد جرش می کنند به اسلام که اصلاً این همین است دیگر،این رژیم هم همان رژیم است منتها یک اسمی را تغییر دادند و یک افرادی رفتند، یک ظلمه ای رفتند و یک ظلمه ای دیگر جایشان نشستند، یک منحرفینی رفتند یک منحرف های دیگر جایش نشستند. اینها برای ما یک همچو چیزهایی درست می کنند. امروز مسئولیت مان مسئولیت شخصی نیست که من موظفم که حفظ آبروی خودم را بکنم. این وظیفه است برای همه، هر کسی وظیفه دارد حفظ حیثیت و آبروی خودش را بکند، اختیار ندارد که آبروی خودش
صحیفه نور جلد 8 صفحه 69
را بریزد. قضیه این نیست که حیثیت شخص من، حیثیت شخص شما یک وقتی خدشه دار بشود تا مسئولیت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در این است که با عمل ما، مکتب ما دفن بشود، یعنی حالائی که ما جمهوری اسلامی پیدا کردیم و هیاهو کردیم که ما ظلم نمی خواهیم و عدالت می خواهیم، حالا ما که اولی هستیم به اینکه این عدالت را اجرا بکنیم، اولی هستیم به اینکه اعوجاجات را مستقیم کنیم، خدای نخواسته از ما عملی صادر بشود که بر خلاف مجاری عدالت است، انحرافی است اگر اینطور شد جمهوری اسلامی شکست می خورد. اگر این جمهوری اسلامی شکست خورد اسلام مدفون می شود، دیگر خیال نکنید بعدها شما بتوانید دوباره یک کاری انجام بدهید. مسئولیت یک همچو مسئولیتی است. مسئولیت یک مسئولیتی است که انبیا و اولیا و همه خونشان را دادند برای حفظ این، همه برای حفظ مکتبشان خون هایشان را دادند، چه انبیاء سابق و چه نبی اکرم که همه تاریخش را می دانید، همه چیزشان را دادند برای اینکه حفظ بشود این مکتب و یک وقت اعوجاجانی در آن پیدا نشود. سیدالشهدا سلام الله علیه که آن قیام را کردند، برای اینکه معاویه و پسرش اسلام را وارونه کرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطیب بود و هم شارب الخمر و هم همه چیز، مکتب داشت از بین می رفت. یک وقت یک کسی است که می گوید من رضاخان پهلوی هستم، هر غلطی بکند به مکتب ضرر نمی زند مردم می گویند مردیکه کذاست. یک وقت یک کسی است که می گوید من خلیفه رسول الله هستم، می آید خطبه می خواند و می آید جماعت خواند و خلافت رسول الله است و با اینکه خلافت رسول الله است، آن اعوجاج ها را می کند،آن خطاها را می کند، این غیر خطای محمد رضا و رضاست. خطای یزید قضیه این نبود که سیدالشهدا را کشت، این یکی از خطاهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونه اش کرده بودند و سیدالشهدا به داد اسلام رسید، سیدالشهدا اسلام را نجات داد.
روضه و مصیبت سیدالشهدا، مایه حفظ مکتب اسلام
روضه سیدالشهدا برای حفظ مکتب سیدالشهد است. آن کسانی که می گویند روضه سیدالشهدا را نخوانید، اصلاً نمی فهمند مکتب سیدالشهدا چه بوده و نمی دانند یعنی چه، نمی دانند این گریه ها و این روضه ها حفظ کرده این مکتب را. الان هزار و چهار صد سال است که با این منبرها با این روضه ها و با این مصیبت ها و با این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند، تا حالا آورده اند اسلام را. این عده از جوانهایی که اینطور نیست که سوء نیت داشته باشند، خیال می کنند ما حالا باید حرف روز بزنیم. حرف سیدالشهدا حرف روز است، همیشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است دست ماها داده و سیدالشهدا را این گریه ها حفظ کرده است مکتبش را، این مصیبت ها و داد و قال حفظ کرده این سینه زنی ها و این دستجات و عرض می کنم اینها حفظ کرده. اگر فقط مقدسی بود و توی اطاق و توی خانه می نشست برای خودش و هی زیارت عاشورا می خواند و تسبیح می گرداند، نمانده بود چیزی. هیاهو می خواهد، هر مکتبی هیاهو می خواهد،باید پایش سینه
صحیفه نور جلد 8 صفحه 70
بزنند، هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی شود. اینها اشتباه می کنند،بچه اند اینها، نمی دانند که این نقش روحانیت و این نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شاید خیلی ندانید. این نقش یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته، آن گلی است که هی آب به آن می دهند زنده نگه داشته،این گریه ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را،این ذکر مصیبت ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را . ما باید برای یک شهیدی که از دستمان می رود، علم بپا کنیم، نوحه خوانی کنیم،گریه کنیم، فریاد کنیم. دیگران می کنند، دیگران فریاد زنند وقتی یکی از آنها کشته بشود، فرض کنید که از یک حزبی یکی کشته بشود میتینگ ها می دهند، فریادها می کنند. این یک میتینگ و فریادی است برای احیاء مکتب سیدالشهدا و اینها ملتفت نیستند، توجه ندارند به مسائل، همین گریه ها نگه داشته این مکتب را تا اینجا و همین نوحه سرایی ها، همین هاست که ما را زنده نگه داشته، همین هاست که این نهضت را پیش برده، اگر سیدالشهدا نبود، این نهضت هم پیش نمی برد، سیدالشهدا همه جا هست (کل ارض کربلا) همه جا محضر سیدالشهد است، همه منبرها محضر سیدالشهدا است،همه محراب از سیدالشهد است اگر سیدالشهدا نبود، یزید و پدرش و اعقابشان اسلام را منسی کرده بودند،اگر نسیان شده بود، یک رژیم طاغوتی در خارج منعکس شده بود. معاویه و یزید، یک رژیم اسلامی را رژیم طاغوتی داشتند معرفی می کردند،اگر سیدالشهدا نبود این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می کردند، به جاهلیت بر می گرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم مسلم طاغوتی بودیم، نه مسلم امام حسینی. امام حسین نجات داد اسلام را، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟ ما هر روز باید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت ها، این نهضت ها مرهون امام حسین سلام الله علیه هست. نمی فهمند اینها، بچه اینها، سوءنیت ندارند، بله خوب، ممکن است بعضی از آنها هم سوءنیت داشته باشند، بعضی ها هم روی نقشه کار می کنند همانطوری که زمان رضاخان، منتها او یک قدری روی نفهمی کرد، بعدها روی فهمیدگی، جلوی منبرها را همه را گرفت، نگذاشت کسی منبر برود، محراب ها را هم همه را یک جور دیگری گرفت، یک مجلس روضه ای نداشتند. در همه قم، آنقدری که من،آنوقت ها بود، می گفتند یک مجلس آقای صدوقی بود که قبل از اذان شاید،یا قبل از آفتاب تمام می شد. شب بود...این یک مطلبی بود، نه این است که من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محراب ها را جلویش را گرفت و روحانیون را متحدالشکل کرد. نخیر،این مسأله نقشه بود، نقشه اینکه این قوه را بکوبند،این قوه محراب منبر که از آن می آید یکدفعه یک ملت را هول بدهد به یک طرف و یک همچو سلطنت را از بین ببرد. این را از بین ببرند این قدرت را از دست ما بگیرند. نمی دانند این قشرهای سیاسی که چه خدمتی این منبر،این محراب به این کشور کرده.
اینها اگر چنانچه ملی هستند ما کار نداریم که آیا به خدا هم کار دارند یا نه اگر ملی هستند،اگر کشورشان را می گویند می خواهیم اگر ملت را می گویند که ما می خواهیم،اینها باید دامن بزنند به
صحیفه نور جلد 8 صفحه 71
این روضه خوانی ها برای اینکه این روضه خوانی ها این ملت شما را حفظ کرده،این روضه خوانی ها و مصیبت و گریه است که کشور شما را حفظ کرده. بله، اگر چنانچه یک مردمی هستند که روی همان نقشه ای که طرح شده است که باید قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانی گرفته بشود و قدرت خطیب گرفته بشود تا راه باز بشود برای آنهائی که باید استفاده کنند و استفاده کردند،آنها یک مردم دیگری هستند که با آنها نمی توانیم حرف بزنیم اما سایر مردم، اینهایی که مسجد می آیند، منبر را گوش می کنند ،مطالب را گوش می کنند، همچو که به روضه می رسند، رد می شوند روند، این از باب این است که ملتفت نیستند چه هست. آن روضه است که این محراب،که این منبر را حفظ کرده، اگر آن روضه نبود،این منبر هم نبود،این مطالب هم نبود، آن حفظ کرده. ما باید به شهیدمان گریه کنیم، فریاد کنیم، مردم را بیدار کنیم. البته یک مطلبی هم که بین همه ما باید باشد این است که این نکته را به مردم بفهمانیم همه اش قضیه این نیست که ما می خواهیم ثواب ببریم، قضیه این است که ما می خواهیم پیشرفت کنیم. سیدالشهدا هم که کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند، ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد اسلام را زنده کند. شما هم که دارید نوحه خوانی می کنید، حرف می زنید، خطبه خوانید، نوحه می خوانید، مردم را به گریه وادار می کنید، مردم هم که گریه می کنند، همه روی این مقصد باشد که این اسلام را ما خواهیم با همین هیاهو حفظش کنیم. با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با این شعر خوانی، با این نثر خوانی ما می خواهیم این مکتب را حفظ کنیم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. باید این نکته را هم به مردم گفته بشود، تذکر داده بشود که آقا قضیه روضه خوانی قضیه این نیست که من یک چیزی بگویم و یکی هم گریه کند، قضیه این است که با گریه حفظ شده است این، با گریه این حفظ شده، حتی تباکی هم ثواب دارد، خوب تباکی چرا ثواب دارد ؟ برای اینکه تباکی کمک می کند به این مکتب، کمک به مکتب می کند. اینها اشتباه است که اینها یک طرف قضیه را می بینند یک طرف قضیه را نمی بینند و مع الاسف ما همیشه، یعنی اسلام همیشه مبتلا بوده به این یک طرف دیدن ها،همیشه مبتلا بوده. اینکه در روایت است که اسلام غریب است، از اول غریب بوده و الان هم غریب است، برای اینکه غریب آن است که نمی شناسند او را، در یک جامعه ای هست او اما نمی شناسند، نمی شناسند اسلام را، هیچ وقت شناخته نشده به آنطوری که باید باشد، مگر پیش خودمان، همیشه یک ورق را گرفته اند، آن ورق دیگر را حذفش کرده یا مخالفت با آن کرده اند. یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتاری برای این بود که همه چیز بر می گردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آیه ای دستشان می آمد می رفت آن طرف، مثل تفسیر ملا عبدالرزاق، خوب بسیار مرد دانشمند بسیار مرد با فضیلتی اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف کانه قرآن با این کارها کار ندارد. یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگری که همه معنویات را بر می گردانند به این طرف،اصلا به معنویات کار ندارند، کانه اسلام آمده برای اینکه اسلام هم طریقه اش مثل هیتلر که او آمد که دنیا گیری کند و کشور گشائی کند،اسلام هم آمده کشور گشائی کند. هر چه مربوط به - عرض می کنم
صحیفه نور جلد 8 صفحه 72
- زندگی است و هر چه مربوط به طبیعت است و هر چه، اینها را گرفته اند، هر چه معنویات است برگردانده اند به این طرف. بعضی از تفسیرها،بعضی از اشخاصی که می خواهند اظهار فضیلت مثلاً بکنند، ملاحظه کنید همه مسائل را برگردانده اند به این آب و خاک، همه چیز را فدای حیوانیت کرده اند. عرفا همه چیز را فدای انسانیت کرده اند، خوب باز او، اما اینها غفلت از آن کرده اند. اسلام همه چیز است آقا ،اسلام آمده انسان درست کند و انسان همه چیز است، همه عالم است انسان. آن که مربی انسان است باید همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند این انسان را به آن مدارجی که دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. یکی می آید چهار تا از جنگ های اسلام را بررسی می کند، بعد می شود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسی، از اسلام بگو، من این ورقش را می شناسم. فقیه حق ندارد بگوید که من اسلام شناسم، فقیه باید بگوید من فقه شناسم، من فقه اسلام را می شناسم، آن که از همه بهتر می داند همان است که فقه اسلام را می داند. فیلسوف حق ندارد بگوید من اسلام شناسم، این بگوید من یک قسمی از مثلاً معقولات اسلام را ادراک کردم. آن هم که حکومت اسلامی را بررسی کرده و اطلاع پیدا کرده که وضع حکومت چه بوده او حق ندارد بگوید من اسلام شناسم، بگو من حکومت اسلام شناسم. ادعای اسلام شناسی جز برای آن که همه جهات اسلام را بداند چه جوری است و همه مراتب معنویت اسلام و مادیت اسلام را بداند، او می تواند بگوید من اسلام شناسم. علی ابن ابیطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود که عملش هم اعجاز است، یک معجزه ای بود ولهذا می بینید که فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، خطبا هم از خودشان می دانند، پهلوان ها هم از خودشان می دانند، زورخانه کارها هم از خودشان. زورخانه کارها وقتی اینجا می آیند، همه دم از علی است، شما هم همین طور. یک موجود اعجوبه ای بوده است که همه کس او را از خودش می دانسته، از همه بوده و از هیچ کدام نبوده، از همه بوده برای اینکه هر کدام یک جهت علی را توجه به آن داشته، آن که خوب توجه دارد، از این جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از این جهتش از یک دسته دیگر بوده، نبوده از باب اینکه یک جهت نبوده، همه چیز بوده، کیست که همه چیز باشد.
پیروزی نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد
حالا طولانی شد صحبت و اسباب زحمت آقایان، لکن ما حالا باید بگوئیم چه بکنیم. الان ما گرفتار هستیم به یک گرفتاری های زیادی یعنی حالا گرفتاری ما بیشتر از آن گرفتاری است که قبل از پیروزی بود. قبل از پیروزی یک گرفتاری بود و آن است که دو تا قدرت، یکی با هیچ و یکی با همه چیز رو به هم رفته بودند یعنی یک قدرت ایمان و یک قدرت های شیطانی زیاد، دعوا بود و مبارزه دیگر طرح چیز دیگری نبود، همه از این راه داشتند می رفتند. آن که با برنامه می رفت، می رفت، آنهای دیگری هم که برنامه نداشتند، کشیده می شدند. دیگر وقتی یک جامعه ای راه افتاد، آن هم که نخواهد، قهراً کشیده می شود. اگر الان همه شما یک فریادی بزنید، چاره نداریم ما هم فریاد بزنیم، وضع جامعه
صحیفه نور جلد 8 صفحه 73
و اجتماع اینطوری است. همه اینها کشیده شدند یک طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد این بود که این سد را بشکنند و الحمدلله شکستند و رفتند، آن وقت گرفتاری فقط یک کلمه بود و آن اینکه برویم بشکنیم، همه الله اکبر می گفتند، بچه های کوچک هم با اینکه نمی دانستند دارند چه می گویند، لکن از پدرها یاد گرفته بودند که الله اکبر می گفتند - و چیز می کردند - بچه های کوچولو هم که روی دوش پدر بودند، آنها هم یک چیزی به تبع می گفتند، برای اینکه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نیست حالا یک مقصد که مقصد اصلی ماست باقی مانده است و یک جهات مختلفه و گرفتاری های مختلف پیش آمده. آنوقت هیچ صحبت این نبود که در سرحدات چه می گذرد، هیچ صحبت نبود، صحبت نبود کارخانه ها چه می کنند، همه با هم موافق بودند، کارخانه ها و کارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فریاد می کردند ما اسلام را می خواهیم. همین مقدار که ما فریاد می کردیم اسلام، اگر چه قلب ما هم خیلی با اسلام آشنا نبود اما همین اظهار ارادت و اظهار اسلامیت و توجه به مقصد، شما را پیروز کرد.
پرهیز از تشتت و کوشش برای انتخاب وکلای مطلع و معتقد به مکتب حیاتبخش اسلام
امروز قشرهای مختلفی توطئه دارند می بینند و به عبارت اخری مع الاسف ماها که آنوقت با هم مجتمع بودیم، همه با هم بودیم، الان داریم از باطن می پوسیم. آنهایی که شکست خوردند، از باطن دارند رشد می کنند، آنها دارند، همین امروز بود، کی بود که کاغذ نوشته بود، هر روز از این حرف ها هست که در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پیدا کرده اند با هم وحدت پیدا کرده اند با هم اجتماع دارند پیدا می کنند، شاید همین چند روز مثلاً چه بکنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اینها نتوانند یک مطلبی است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه کوشش نشود،یک وقت هم می توانند. فرق ما - بین حالا و آنوقت این است که آنوقت همه با هم منسجم می شدیم به هم و کار را انجام می دادید و دادید، این انسجام حالا دارد گسسته می شود، از باطن می پوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شکست خوردند یعنی ارتش پشت کرد، ژاندارمری پشت کرد عرض کنم شهربانی پشت کرد ادارات پشت کردند، کارگرها پشت کردند، کارمندان، همه پشت کردند به او و آن انسجامی که آنوقت بود، همه قوای آنها با هم منسجم بودند، آن انسجام گسیخته شده، از این طرف انسجام بود از آن طرف گسیختگی، پیش بردید شما. الان عکس است، الان دارد دست هایی، دست هایی توطئه می کند که این قشرهائی که با هم انسجام پیدا کرده بودند حلش کنند و همان ها هم دارند انسجام برای خودشان درست می کنند. آنها دارند باهم روابط پیدا می کنند، ماها داریم با هم قهر می کنیم. عاقبت این امر چه خواهد شد که دشمن ما دارد با هم روابطش را زیاد می کند و ما داریم روابطمان را از دست دهیم؟ نتیجه شکست است، چاره نیست. همان رمزی که در پیروزی ما بود آنها دارند به دست می آورند و همان چیزی که در شکست آنها بود برای ما الان دارد حاصل می شود.از سابق اینطور بود که قبل از ماه
صحیفه نور جلد 8 صفحه 74
رمضان و قبل از ماه محرم که وقت یک نتایج اسلامی بود، در همان رژیم سابق شما اگر توجه کنید به این قضایایی که پیش آمده، ببینید اینها چه وقتی پیش آمده. یک قصه یک وقت می بینید درست شد (شهید جاوید) آقا،این منبری، آن منبری، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح کشور همه حرف ها شهید جاوید بود، (شهید جاوید) چه بود که اینقدر داد بکنید؟ برای چه؟ نزدیک محرم می شد می دیدند که اگر این قوه ها با هم باشند و یک وقت نکند که توجه بکنند به گرفتاری های خودشان، توجه بکنند به آنکه گرفتارشان کرده، شهید جاوید را پیش می آورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سیاسی، همه به جان هم می افتادیم، همین قم تمام وقتش را صرف کرد سر شهید جاوید، تا تمام شده، بعد که تمام شد حالا یک وقت دیگر نزدیک می شود، آقای شمس آبادی را پیش کشیدند، شاید هم خودشان کشتند تا پیش بیاورند، بعد این هم یک خرده ای کم شد شریعتی را پیش کشیدند، هی دامن بزن، از این طرف تکفیر،از آن طرف تمجید، هر دو طایفه غافل از اینکه کی دارد کلاه سرشان می گذارد، هر دو طایفه غافل، هر دو (برای خدا، برای خدا) یعنی محرابی و منبری عرض می کنم چیزی که اشکال می کرد می گفت که برای خدا، دارد دین خدا از دست می رود، آن جوان و چه می گفت (نه باز هم او برای خدا،این ما را آشنا کرد به اسلام) هر دو کلاه سرتان رفته و آنها نتیجه بردند و الان فکر این هستند همین که این صدا را بلند کنند تکلیف منبری و محرابی این است که یک کلمه راجع به این مسائل حالا صحبت نکنند. الان روز این مطلب نیست، الان روز این است که شما همه قوایتان را روی هم بگذارید و آن که باید برای مجلس خبرگان تعیین بشود، انتخاب کنید و مردم را وادار کنید که اینها را منتخب کنند.اگر امروز چهار نفر از این معوج ها بروند در این مجلس خبرگان ممکن است این چهار نفر آدم توطئه چی مطلع از مسائل خارج،این دیگران را هم بسیاریشان را تحت تأثیر قرار بدهند. باید شماها، همه ما، شماها کوشش کنید به اینکه اشخاصی که انتخاب شوند اشخاصی باشند مطلع بر اسلام، اشخاصی باشند دلسوز برای اسلام، اشخاصی که معتقدند که اسلام می تواند استقلال ما را حفظ کند و اسلام می تواند آزادی ما را حفظ کند، اسلام می تواند ما را ترقی بدهد اسلام می تواند که اقتصاد ما را حفظ کند، یک اشخاصی معتقد به اسلام که قبول کرده باشند اسلام یک مکتب مترقی است و مملکت ما باید اسلامی بشود. یک همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسی ما را عرض می کنم مطالعه کردند و بررسی کردند و تنظیم کردند، ما برده ایم. اگر چنانچه از الان غفلت بکنیم، هی بنشینیم و طرح بدهیم، آن هم طرح پیش من، من حالا دخالتی در این امر ندارم طرحی که می دهند باید بدهند مجلس سنا که آنجا اجتماع هست برای این کار، هر کس هر طرحی دارد آنجا باید بدهد، الان باید همه شما، همه ما باید قوایمان را روی هم بگذاریم که مبادا دیگران ببرند این مطلب را و ما را وقتمان را صرف این بکنند که آیا اسب حسین خان بهتر است یا اسب حسن خان، دعوا را یک جای دیگر، ما را منحرف کنند از مقصد خودمان به طرف جای دیگر، جای دیگر ما برویم آنها هم کار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه این است که ماها از صحنه خارج بشویم خودمان با رضا و رغبت، این منبر، این منبر، آن منبر، خوب مردم هم توی همین منبرها و توی همین مساجد هستند،وقتی
صحیفه نور جلد 8 صفحه 75
منبری رفت و شروع کرد به مثلاً یک مسأله ای که انحرافی بود ولو حق بود لکن در این زمان انحراف است، اگر یک مسأله را طرح کردید، آن اشخاصی هم که آنجا نشستند آنها هم کم کم ذهنشان این طرف آید، از آن مسأله اساسی که ما الان پیشمان مطرح است که باید اساس و شالوده یک حکومت اسلامی حق انجام بگیرد از این ما را منحرف می کنند شیاطین به یک طرف دیگری و خودشان می روند سراغ آن کارها ،به ما می خندند،به ریش ما می خندند، خودشان می روند کارها را انجام می دهند. الان باید فکر این مطلب باشید، این ماه مبارک شعبان، این ماه مبارک رمضان که خدای تبارک و تعالی یک حربه ای دست شما داده، الان این حربه دست شماست و دیگران ندارند این را و این هم از برکت امام حسین سلام الله علیه است، این حربه الان دست شماست، این حربه را به کار ببرید، مثل شمشیر ابی عبیده است که خودش باید به کار ببرد، هر کسی نمی تواند این شمشیری که دست شماست بتواند به کار ببرد. غفلت نکنید، اغفالتان نکنند. ممکن است الان اشخاصی بیایند هی بیخ گوش شما بخوانند که (دیدی اسلام از بین رفت، چطور شد) این نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئید ما الان می خواهیم اسلام را درستش کنیم بعد که اسلام درست شد، آنوقت می رویم سراغ اشخاص که کی مسلم است یا غیر مسلم. ما الان را همان این راه است، شما هم باید در مساجدتان، در منابرتان عرض می کنم مردم را دعوت به اجتماع بکنید. این اجتماعات است که اسلام را حفظ کرده، این اجتماعات، این فریادها، این زنده بادها این مرده بادها، اینهاست که ما را پیش برد. این اجتماعات مساجد را زیاد کنید،مردم را دعوت کنید به مساجد، بفهمانید به آنها که نکته گریه چیست گریه فقط برای این نیست که ما عزادار هستیم، مردم برای پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گریه می کنند و تمام شد، چرا این تمام نشد؟ برای اینکه مکتب تمامی ندارد و این مکتب ماست، این سند مکتب ماست، ما می خواهیم مکتبمان را با این حفظش کنیم.
مسائل دیگری که ایشان فرمودند که راجع به همین قضیه انتخابات و قضیه اینها باشند، اینها از مسائلی است که من الان نباید دخالت در آن بکنم به یک جهاتی، اینها هر کدام هر کس مسأله ای دارد بدهد به همان مجلسی که برای این قضیه هست که بررسی بکنند. و مهم مطلب این است که اشخاصی را انتخاب بکنند آقایان آنجا، آقایان هر بلدی، علمای هر بلدی، اشخاصی را انتخاب کنند و به اهل منبر بگویند و آنها هم معرفی بکنند و شاید این مسأله بشود که اشخاصی درصدد بررسی الان هستند اشخاصی که پیدا بکنند و باید هم اکثرا از علما باشند،بدانند چه می کنند.انشاءالله خداوند همه شما را تایید بکند و موفق باشید، ادامه بدهید به این شغل شریف و محترم و بگریانید مردم را، گریه بکنید خودتان بر شهیدی که اسلام را زنده کرده.