بیانات امام خمینی در میان جمعی از روحانیون
تاریخ: 1357/11/13
نابودی نیروهای خادم و فعال انسانی از بزرگترین جنایات سلسله پهلوی
بنده در این مدت که از ایران خارج بودم و دعاگوی همه آقایان بودم و حالا که برگشتم به خدمت آقایان برای خدمتگزاری، خدمت به روحانیت، خدمت به آقایان علماء و فضلاء، خدمت به جامعه ایرانیها، حالا می بینم که رفقائی که ما داشتیم، با ریش سیاه اینجا گذاشتیم با ریش سفید تحویل می گیریم. مااشخاصی در زندان داشتیم که وقتی که از پیش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوی بودند، وقتی که از زندان بیرون آمدند، آنهائی که زنده مانده اند و از زندان بیرون آمده اند، ضعیف شده اند، پیرمرد شده اند، مریض شده اند.
این نیروهای انسانی که از دست ما رفته است، این از همه چیزها بالاتر بود. جنایاتی که سلسله پهلوی در جامعه ما کرد، شاید هیچ جنایتی بالاتر از این جنایت نبود که نیروهای فعاله انسانی ما را یا از بین بردند یا فعالیت آنها را خنثی کردند برای مدت ها ی زیاد. آنهائی که باید به این امت خدمت کنند مثل علمای اعلام و اشخاص روشنفکر، اینها را در زندان بردند، ده سال پانزده سال، پنج سال در زندان اینها را بردند، صرف نظر از آن زجرهائی که به اینها کردند، آن خلاف انسانیت هائی که با این اولیاء خدا کردند، این نیرو را هدر دادند، یعنی نیروئی که باید در جامعه فعال باشد اگر مدرس است، عده ای را تربیت بکند، اگر محصل است خودش تربیت بشود، اگر فعالیت های سیاسی دارد، فعالیت سیاسی بکند، فعالیت های مذهبی دارد فعالیت های مذهبی بکند، تمام اینها را اینها به هدر دادند.
ادای حق الناس، شر ط قبولی توبه شاه
گاهی گفته می شود، گفته می شد به اینکه خوب، شاه می آید توبه می کند و توبه هم کرد، خوب، دیگر چه می گویید؟ خدا که توبه را قبول می کند، شماها چه می گویید دیگر؟ این را من کراراً عرض کردم که اولاً توبه شرایطی دارد که تا آن شرائط تحقق پیدا نکند، خدای تبارک و تعالی نمی کند. آنچه بی شرط، خدای تبارک و تعالی قبول می کند، آن چیزهائی است که مربوط به حقوق الله است کسی نماز نخوانده، کسی روزه نگرفته، کسی حج نرفته است، اینها چیزهائی است که اگر توبه بکند شرطی ندارد، توبه اش را قبول می کند. و اما حقوق ناس، حقوق ناس را توبه اش را تا این حق رد نشود قبول
صحیفه نور جلد 5 صفحه 11
نمی کند. شما بفرمائید که حالا این شخص که آمده توبه کرده - فرضاً عرض می کنم - این راضی است به اینکه بیاید اموالی را که از مردم برده پس بدهد و کارهائی که از قبیل چپاول هست اینها را جبران بکند، فرضاً که یک همچو کاری بکند و او مالی داشته باشد تا بتواند جبران کند، مال ملت را که نمی شود به خود ملت داد، برای جبران مالهائی که اینها دارند. همه اش مال ملت است، مال خودشان نیست، برداشتند و فرار کردند و در بانک های خارجه انبار کردند و اگر چنانچه ما دستمان رسید محاکمه اش می کنیم، توانستیم که او را بیاوریم به اینجا و محاکمه بکنیم، یعنی تحویل ما دادند، محاکمه اش می کنیم، محاکمه حضوری و اگر تحویل ندادند او را ما محاکمه غیابی می کنیم و او را محکوم می کنیم و آن مقداری که در ایران دارد از او می گیریم، آنی که در بانک ها دارد اعلام می کنیم که این محکوم است و مال ملت است، حق ندارد بانک به محمدرضا بدهد چیزی را که از مردم خورده است. حالا ما فرض می کنیم که خیر ایشان اموال شخصی دارد و آن اموال شخصی را به ارث از پدرش فرض کنید رسیده به او و آن اموال شخصی را می دهد و جبران می کند. خوب، این ده سال حبسی که کرده و این قدرت انسانی را تلف کرده کی جبران می کند؟ کی می تواند جبران کند این ده سال حبس، پنج سال حبس این علما، این دانشمندان، این رجال سیاسی که اینها را به هدر داده است یعنی در یک محفظه ای نگه داشته اینها را تا قوایشان هدر رفته، فعالیت هایشان هدر رفته، اینها دیگر جبران نمی خواهد؟! اگر یک کسی را هدر دادند همه زندگیش را، اینها را جبران کی می کند؟ اینهمه جراحت که بر اشخاص، بر قلوب مؤمنین، بر قلوب پیرزنها، پیرمردها، جوانها وارد کرده است، اینها را کی جبران می کند؟
یک نفر آدم یک شخص را اگر کشت، این قصاصش به این است که این یک نفر را در مقابل او بکشند اگر یک نفر آدم هزاران آدم را کشت، حالا ما چطور آن را جبران بکنیم؟ این که هزاران نفر از بهترین اولاد این وطن را، بهترین اولاد این اسلام را در این حبس ها کشته پاهایشان را اره کردند. ما اطلاع از داخل زندان نداریم، یک مقدار کمی را اطلاع داریم، آن چیزی که در زندان می گذرد و می گذشته است بر مردم، ما اطلاع نداریم، ما فقط می بینیم که یک نفر از علما را پایش را اره کردند، بعض اشخاص را توی تاوه گذاشتند بو دادند یعنی برق را متصل کردند به این سطح این شیئی و این را خواباندندش روی آنجا او را بو دادند. حالا ما فرض می کنیم که یک جان دارد این و ما یک جان را در مقابل یک جان گرفتیم، بقیه اش چه؟
ما چطور قبول بکنیم از یک آدمی توبه را و بگوئیم که این سلطان باشد و حکومت نکند، همان سلطنت بکند. آخر ما جواب این پیرزنی که چهار تا از اولادش رفته، دیشب سر سفره، خودش و شوهرش و چهار تا اولاد بوده، امشب خودش و شوهرش، جواب این را ما چه بدهیم بگوئیم حالا ایشان اعلیحضرت باشند و آن بالاها بنشینند و مراسم عیدهم علمای درباری بروند سراغش - و عرض می کنم - که این نظامی ها و این تمام اشخاصی که در این مراسم می رفتند بروند و او را به اعلیحضرت بشناسند و - عرض میکنم که - در مملکت هم (یاکل ویمشی) هر کاری دلش میخواهد بکند.
صحیفه نور جلد 5 صفحه 11
دوران حقه بازی و فریبکاری بسر رسیده است
فرض می گیریم که این آدم توبه اش از روی حقیقت است، و الا شما و ما همه می دانیم که این بیش از اینکه یک نیرنگی هست، نیست چیز دیگری، این نیرنگ برای این بود که ما را بازی بدهد و ما راضی بشویم به اینکه این آقا سلطان باشد و حکومت نکند، تا این بخوابد، انقلاب که خوابید، شمشیرش را بکشد پای همه شما را قطع بکند یعنی نه عالم دینی دیگر بگذارد، نه رجل سیاسی، نه دانشگاهی بگذارد، نه مدرسه فیضیه ای. این نقشه است نقشه بوده، حالا هم که الان ما مبتلا به یک نقشه دیگری هستیم شما از اول دیدید چند جور اینها حقه بازی کردند، خدعه میخواستند بکنند، یکی آمد مقابل مردم، (ای علما!مراجع عظام! ای علماء اعلام! ای چه! ای چه! ما یک کارهائی کردیم واشتباهاتی کردیم و حالا از این اشتباه برگشتیم) . همین علمای اعلام و مراجع عظامی که در آنجا می گوید که اینها مثل حیوان نجس می مانند، از ایشان احتراز کنید همین علمای اعلامی که این آقا می گوید که اینها مثل کرم هائی می مانند که توی نجاست می لولند، آن روز منطقش آن بود، حالائی که دمش را گرفتند و گیر افتاده، حالا روباه بازی درآورده، علماء اعلام و مراجع عظام می گوید. این جز خدعه چیزی هست همین آدمی که در همان حال علما اعلام و مراجع عظام می گوید و در مقابل مردم و ملت می ایستد و چه می کند، همین آدم دولت نظامی می گذارد در همان روز. این ماها را مثل اینکه خیلی نادان می داند، یا خودش احمق است که خیال می کند همه مثل خودش می مانند. در همان روز، همان روز و شبی که آن دستش را به توبه نامه گرفته، آن دستش را به سرنیزه گرفته و مردم را با سرنیزه می کوبد، این توبه است؟! این حالا توبه کرده؟! ما از او قبول کنیم که آقا حالا دیگر توبه کردند و - عرض می کنم - عابد و مسلمان شده است؟!
مردم فریبی شاه با حربه ملیت و آزادیخواهی
حالا هم بعد از این که این آدم این حرف را زد و قبلش هم همین طور حکومت آشتی درست کرد، دولت آشتی، دولت آشتی او همان بود که آنقدر جمعیت جوان های ما را به خون و خاک کشیدند، این آشتی آنها حالا هم یکی دیگر را آوردند توی کار، نه او آورده، امریکاست آقا. همه بدبختی ما از این امریکا و شوروی و انگلستان است. حالا هم یکی دیگر را روی کار آوردند که با حربه ملیت، ملیت، با حربه آزادیخواهی همان آزادیخواهی که خود مردک گفت آزاد زنان و آزاد مردان، همان آزادی را می خواهند بدهند، همان آزادی که می گفت من آزادی دادم به ملت در صورتی که پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانک بود.
غیر قانونی بودن سلطنت شاه و دولت منبعث از آن
آقا یک دولتی که منشعب می شود، منشأش عبارت از یک شاهی است که مخلوع است، یک شاهی است که خائن است، یک شاهی است که پسر رضا شاه است که مجلس مؤسسان سرنیزه ای
صحیفه نور جلد 5 صفحه 13
فرمایشی درست کرد این را که من یادم هست دیگر، مجلس مؤسسانی که درست کرد، با سرنیزه مجلس مؤسسان را درست کرد، وقتی با سرنیزه مجلس مؤسسان درست شود، این مجلس مؤسسان قانونی است؟ این یک دلیل بر اینکه این مرد سلطنتش قانونی نیست و اما دلیل دیگرش بر اینکه قانونی نیست، این است که به حسب قانون اساسی، سلطنت یک موهبتی است الهی (حرف مفتی است که حالا من نقل می کنم، حرف مزخرفی است) یک موهبتی است الهی که ملت می دهند به شخص اعلیحضرت. اگر موهبت الهی است، ملت می دهد یعنی چه؟ چطور ممکن است که یک موهبت الهی، به یک ظالم خدا موهبت بکند؟ چطور امکان دارد که خدا یک کسی که فوج ها از مسلمان ها را از بین برده، اینهمه خیانت (به) اسلام و مسلمین کرده، خدای تبارک و تعالی او را تاییدش کند؟ موهبت به او بکند؟ عنایت به او داشته باشد؟
از اینهم که شما صرف نظر بکنید، موهبتی است الهی که ملت داده است به یک کسی، این ملت است که دارید می بینید می گوید نه، تمام شد. این ملت اول که نداده بود. خوب، حالا می گوییم داد، از اول که ملت اصلاً اینها را نمی خواستند. رضا شاه بازور سرنیزه آمد و بازور سرنیزه مجلس مؤسسان درست کرد و بازور سرنیزه مجلس درست می کرد. کی مجلس، مجلس ما بود؟ همین مردک گفت که این مجلس هائی که درست کردند اینها، از سفارتخانه ها می آوردند ولیستش را می دادند منتها حالا دیگر نه، اینطور نیست، حالا دیگر مملکت خیلی قدرتمند شده، دیگر اینطورها نیست!! خودش را مسخره می کند.
این مجلسی که ما الان داریم، مجلس شورا و مجلس سنا، یکی از این وکلا بیایند ادعا کنند که من وکیل ملتم، تا ما دستشان را بگیریم ببریم توی آن ملتی که این وکیلش است، از ملت بپرسیم که آقا این وکیل شماست؟ اینها را نمی شناسند ملت، این وکیل محمدرضا خان است، محمدرضا خان هم سفارت به او گفته اینها را تعیین کن. یک همچو مجلسی که شاهش او که رسمیت ندارد، مجلسش، اینکه رسمیت ندارد، دولتش دیگر چه می شود؟ دولتی که از شاه غیر رسمی و از مجلس غیر رسمی، همین مجلسی است که خود این آقا تا چند روز پیش از اینکه به وزارت نرسیده بود و به صدارت نرسیده بود می گفت غیر قانونی است این، از حزب رستاخیز است و غیر قانونی است، چرا اینجور حالا قانونی شد!!
نمایندگان غیر قانونی اگر تابع و دلسوز مردم هستند باید کناره گیری کنند
اگر انسانی، آدمی در رأس دولتی واقع بشود به غیر قانون، این مجازات دارد. اگر وکیلی بدون اینکه مردم او را تعیین کرده باشند، در مجلس برود و رأی بدهد و رتق وفتق امور را بخواهد بکند، این مجازات دارد. اینها باید مجازات بشوند. همه بساط ایران اینطوری بوده و آنطوری هست. حالا، حالا هم که خود آن مردک رفته، یک حشاشه ای مانده اینجا، باز همین حرف ها و همین مزخرفات را می زنند. حالا دیگر می خواهند ما را بازی بدهند به اینکه نه ما، هر چه که ملت بگوید قبول داریم و هرچه
صحیفه نور جلد 5 صفحه 14
که ملت بگوید ما ردش نمی کنیم، ما هم تابع ملت هستیم و آزادیم. اگر شما تابع ملتید، این ملت، این ملت ایران، این ملت ایران که سر تا پای ملت ایران غیر این ده بیست تا یا پنجاه تا یا صد تا چماق به دستی که شما پول به او می دهید، یعنی آنهائی که باید بدهند پول به او، می دهند و می اندازندشان به جان مردم، یا زن و بچه مثلاً آن کارمندی که تحت نظر آنها هست، می آید شعار می دهد، آن شعار مفتضح که خودشان هم خجالت می کشیدند. آن یک شعار بود این هم یک شعار، این سرنیزه آورده اینها را؟! اینها ملت نیستند؟! این شعارهائی که الان همه دارند می گویند مرگ بر این سلطنت، همه دارند می گویند مرگ بر فلان مرد اینها ملت ایران نیستند؟! اینها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامه اشتباهی وارد شده اند؟!! اینهمه مردم که توی اینجا هستند و هر روز هستند با شناسنامه چیز، اینهمه مردم دهات و شهر و همه اینها که فریاد می زنند که ما نمی خواهیم این سلطنت فاسد را، اینها همه از آن طرف مرزها با شناسنامه چیز وارد شده اند؟! باید دست بردارند اگر واقعاً اینها برای ملت دلسوز هستند، بروند کنار.
تلاش غرب برای حفظ رژیم شاه
شما دیدید که دیروز اینهمه جمعیت، امروز هم اینهمه جمعیت از آن طرف شهر تا بهشت زهرا رفتند و آنهم، آنهمه اجتماع بود، یک خلاف قانون، یک خلاف عدالت، هیچ یک از آنها کار خلاف کردند؟ اگر کردند بگویید. چطور می شود که گاهی وقت ها این کارها واقع می شود؟ برای این می شود که یک وقت مأمورها بیرونند از این جمعیت، می بینند نمی توانند توی این جمعیت بایستند، اینها را غرقشان می کنند آنوقت هیچ ناراحتی واقع نمی شود، ناآرامی نیست، تظاهر آرام، رفت و آمد آرام، همه چیزهایش آرام. یک وقت مأمورین وارد می شوند، این مأمورین وقتی که وارد می شوند دستور دارند که (بزن، آنجا را بشکن، یا الله) می شکند. دنبالش (د تفنگ بزن) ، (د چه بکن) . شماها بروید، اگر شماها می خواهید که منطقه ثبات داشته باشد، ایران ثبات داشته باشد، اصلاح بشود، شما بروید کنار، ما خودمان درست می کنیم. شماها نمی گذارید که این منطقه مثلاً یا این ملت یا این مملکت آرام باشد، شما ناآرامی می آورید، شما دزدها را راه می اندازید این طرف و آن طرف مردم را بزنند و چپاول کنند، شما نجف آباد را به صورت یک خرابه در آوردید، شما آنقدر قتل عام در تبریز و قم و تهران و همه شهرها قزوین کردید و آن بساط (را) درست کردید، همه را شماها درست کردید. اگر شما کنار بروید و کاری به مردم نداشته باشید، مردم دعوا ندارند، مردم آرامند، مسلمند، مردم می دانند که قواعد اسلام اقتضای این چیزها را نمی کند.
شما کنار بروید، از فردا شما بروید کنار، شما یک آدم عادی هستی، نه نخست وزیری ونه آن وکیل هست و آن کس دیگر، یک آدم عادی هستی مثل سایر افراد برای اینکه مقامت رسمی نیست یک آدم عادی هستی غاصب، منتها، یعنی تو را وادار کردند به اینکه باید این کار را بکنی. اینکه من می گویم وادار کردند، برای اینکه همان اشخاص، همان دولت هائی که پشتیبانی می کردنداز شاه، همان
صحیفه نور جلد 5 صفحه 15
اشخاص پشتیبانی می کنند از این آقا، می فرستند که این را که می گویند که ما پشتیبان این هستیم. آدم فرستادند اینجا، به ارتش گفتند که شما باید حتماً پشتیبانی بکنید از دولت و اگر ملی هست که محال است (امریکا ملیت را اصلاً زیر پا دارد می گذارد و گذاشته است) اگر ملی بود که محال بود که امریکا تاییدش بکند انگلستان تاییدش بکند. حالا اینها یک اشخاص ملی شدند دلسوز به حال ملت ما؟! یا خیر، همان چپاولگری و همان خیانت و همان بساطی که محمد رضاخان می کرد، حالا با دست اینها می کنند. حالا چه این حیله باشد برای اینکه باز آن آلت بی اراده را برگردانند، چه از او مأیوس شده باشند و بخواهند که همین دولت های، این نیمه مرده را نگه دارند و این رژیم سلطنتی و این قضایا.
اصل رژیم سلطنتی مغایر با عقل و قانون اساسی و ضد حقوق بشر است
اصلاً رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بوده، خلاف قانون، خلاف قانون اساسی است. رژیم سلطنتی، در قانون اساسی، در حقوق بشر این است که هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند، یعنی ما الان خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم، ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم، اعقاب ما بعد می آیند، خودشان سرنوشتی دارند به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما.
رژیم سلطنتی اگر معنایش این باشد که یک سلطان خودش باشد و ملت تعیینش کند، این رژیم سلطنتی نیست، این یک سلطانی است که مردم تعیینش کرده اند که شاه باشد اما اگر مردم ما فرض کنیم که تعیین بکنند سلطان را و اعقاب او را، آقا سرنوشت خود شما با شماست، سلطان را سلطان کردید، چون خودتان بودید، بسیار خوب، شما چه حقی دارید که اعقاب یک کسی را که برای یک کس دیگر می خواهد سلطنت بکند شما تعیین می کنید چه حقی دارند پدرهای ما که سرنوشت ما را تعیین بکنند؟ رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی است، خلاف حقوق بشر است، لهذا نباید باشد. رژیم سلطنتی فاسد است همه اش، حالا فرضاً که خیلی عادل هم باشد، خلاف حقوق بشر است.
سکوت و عدم شرکت در سرنگونی رژیم شاه خیانت به اسلام و کشور است
وضع مملکت ما تا حالا یک چیز مخلوط درهمی است که معلوم نیست اسمش چیست، اصلاً معلوم نیست اسم این چه است. مملکت را مشروطه اسمش را بگذاریم، مشروطه که نیست، دیکتاتوری است اما رژیم نیست دیکتاتوری. من به شما آقایان عرض بکنم و به همه ملت ایران عرض بکنم که امروز مملکت ما در یک موضع حساسی وارد شده است که این ملت بین موت و حیات است. یا باید تا آخر اسیر باشیم و احکام دین و اسلام دستخوش مفسده جوها باشد، یا حالا پیروزی را به دست بیاوریم. امر دایر بین این دوتاست. هر فرد از افراد ملت که در این امر شرکت نکند خائن است، خیانت به اسلام است، خیانت به اسلام می کند، خیانت به کشور می کند. اگر ما دم اینها را نگیریم و بیرونشان نیندازم، فردا دوباره یا او را بر می گردانند و یا همه منافع ما را با این دست می دهند به آمریکا
صحیفه نور جلد 5 صفحه 16
و غیره و الان و بعد هم که فهمیدند که آن چیزی که می تواند جلوی اینها را بگیرد، عبارت از اسلام و مسلمین و روحانیون هستند این دفعه اگر خدای نخواسته تسلط پیدا بکنند، نه روحانی می گذارند باقی بماند، نه اسلام. وقتی مطلب به اینجا رسید، کدام آدم می تواند مخالفت بکند؟ کدام آدم می تواند ساکت باشد؟ ساکت در حکم مخالف است، خائن است ساکت. امروز روزی نیست که شما بنشینید توی خانه تان و بگویید تکلیف من این است که بروم مثلاً فرض کن دکان، برگردم بروم مسجد و برگردم بروم محراب و برگردم. امروز، آن روز نیست. اگر آن روز بود، خوب، من هم قم بودم و مشغول درسم بودم مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده از آقایان. امروز آنطوری نیست آقا، امروز مطلب مهم است، از مهماتی است که جان باید پایش داد. همان مهمی است که سیدالشهدا جانش را داد برایش، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال زحمت برایش کشید، همان مهمی است که حضرت امیر سلام الله علیه هیجده ماه با معاویه جنگ کرد، در صورتی که معاویه دعوی اسلام می کرد و چه و چه، جنگش چه بود؟ برای اینکه یک سلطان جائر بود برای اینکه یک دستگاه جائر بود، باید به زمینش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به کشتن داد، آنقدر از اینها را هم کشت برای چه؟ برای اینکه اقامه حق بکند، اقامه عدل بکند.
ما باید اقامه عدل بکنیم عذر نیست که ماقوه نداریم، این ملت قوه ماست، این ملتی بود که با مشت جلوی تانک و توپ را گرفت، کشته هم داد. البته افتخار می کنیم به آنها، رحمت می فرستیم، ما هم کشته می شویم انشاءالله. روز سکوت نیست، روز فعالیت است. هر کس در هر منصبی که هست، در هر مقامی که هست نباید ساکت باشد. این فریادی که اینها می زنند، زنها را شما ببینید چه فریاد می زنند، مردها چه فریاد می زنند، اینها پشتوانه شما هستند شکرالله سعیهم اگر اینها نبودند، ما هیچ قدمی بر نمی داشتیم، اینهایند که من را وادار می کنند به قدم برداشتن.
خواست ملت، استقلال و اصلاح ارتش است
من به ارتش می گویم که ما صلاح شما را می خواهیم، ما نمی خواهیم که ارتش در دنیا نباشد، ما می گوئیم به شما نوکر نباشید شما، مستشار امریکائی بر شما حکومت نکند، صاحب منصب های اسرائیلی به شما حکومت نکند، ما یک همچو چیزی می گوئیم، این منطق ماست. ما فریاد می کنیم که استقلال می خواهیم، استقلال ارتشی می خواهیم، ارتشی ها استقلال ندارند، ما فریادمان این است. ما داریم می گوئیم آقا شما می خواهیم حاکم خودتان باشید، مستقل باشید آنوقت آن آقا، فرض کنید که ارتشبد یا فلان، مقابل ما می ایستد. مقاومتشان یعنی، ما می خواهیم حاکم نباشیم و ما می خواهیم نوکر باشیم. ما می گوئیم آقا باش. فریاد می زنیم و فعالیت می کنیم که آقا باشید، بعضی از اینها که از فطرت انسانی بیرون هستند و بودند و رفتند، اینها می گویند نه، ما نمی خواهیم باشیم، ما باید حتماً تابع مستشارهای امریکا و مستشارهای اسرائیل باشیم.
صحیفه نور جلد 5 صفحه 16
فرهنگ استعماری و اقتصاد وابسته، مصیبت وارده از رژیم شاه
می گوئیم که این اقتصاد را ما باید درستش کنیم. اینها که سر کار بودند و این سر سلطنت و دولت و اینها، این حرف ها بودند، دیدید که چقدر از این مال مردم خوردند، اقتصاد ما را به عقب راندند. آقا مصیبت ها بر این ملت وارد شده و ما غافلیم. ما الان زراعت نداریم، مخازن ما هم اگر چند سال دیگر این مردیکه بود از بین رفته بود، ایران می ماند یک مملکتی که هیچ مؤونه ندارد، هیچی ندارد. مؤونه ما نفت است، نفت را، همه اش را گفت و هی هم وعده می داد که ده تا بیست سال دیگر تمام است این. آنوقتی که تمام می شد چه داشتیم. وعده ها زیاد است البته، وعده به اینکه صنعتی می کنیم مملکت را. کجا صنعتی کردید شما ذوب آهنتان برای این بوده است که یک دسته شوروی ها را بیاورید در اینجا بر شما حکومت کند. شما کاری نکردید، شما از آنجا همه چیزها را گرفتید آوردید اینجا چفت و بندش می کنید، مونتاژ. نه صنعتتان صنعت است، نه زراعت ما داریم، نه فرهنگ داریم.
آقا نیروی انسانی ما را به باد دادند اینها. این فرهنگ ما، یک فرهنگ استعماری است که نگذارد این نیروی انسانی رشد بکند، اینها را به یک حد محدودی نگه بدارد نگذارد اینها رشد بکنند، رشد انسانی را نمی گذارند بکنیم. من که در فرانسه بودم، از این اطراف می آمدند سراغ من، منجمله از آلمان مکرر آمدند اینهائی که در نیروهای اتمی کار می کنند، مطالبی اینها می گفتند، منجمله اینکه نمی گذارند که ما چیز بفهمیم. چند صد نفر آنجا برده اند و می خواهند نیروی اتمی درست کنند برای خودشان، می گویند نمی گذارند کار بکنیم، علاوه بر این می گویند که، اینکه الان دارند درست می کنند، برای مملکت مضر است. آنهائی که در همانجا کار می کردند به ما گفتند که این کار برای مملکت مضر است خطر دارد برای مملکت اینها. هر جا الان شما دست بگذارید، اسم محمدرضاخان رویش نوشته و خیانتش. هر جا ارتش را دست بگذاری، این مستشارهای امریکائی که آمده، اسم او رویش ثبت است و خیانتش فرهنگ را رویش دست بگذاری، عقب ماندگی است، اسم او رویش ثبت و خیانتش. زراعتمان را دست رویش بگذاریم همین طور. مراتعمان را همه را دادند به این و آن. ملی کردند. ملی کردن معنایش این است که آدم یکی از آن را یک مرتع بسیار بزرگی که غنی ترین مراتع می گویند هست، به ملکه انگلستان و بعضی از کسانی که (شرکتی که با او هست) دادند. مراتع ما از بین رفته، داده اند به آنها، جنگل های ما را به کسان دیگر دادند، ملی کردند یعنی دست مردم را از آن کوتاه کردند و به غیر دادند.
ادامه نهضت، واجب شرعی و عقلی است
ما نمی توانیم تصور کنیم خیانت هائی که اینها به ما کردند. اگر انشاءالله یک حکومت عدلی روی کار آمد یک حساب و کتابی در کار بود، یک قلم آزاد بود، حتی برای نوشتن آن چیزهائی که اینها دزدی کردند، آنوقت خواهید دید که این روزنامه ها، چه مطالبی پیششان هست که پیش ما نیست، و این مردمی که الان در انزوا زندگی می کنند چه مسائلی را اطلاع دارند که من و شما اطلاع نداریم. اینها مملکت ما را به نیست بردند و ما برایمان واجب عقلی است، واجب شرعی است که در این موقع
صحیفه نور جلد 5 صفحه 18
دنبال بکنیم و این نهضتی که ایران بپا کرده است به آخر برسانیم. دست اجانب را از این خزائن ملی کوتاه کنیم و دست اجانب را از مسائل دینی مان کوتاه کنیم و این اختناقی که از همه اطراف بر ما سلطه داشت و این اختناق را از بین ببریم و مملکت برای خودمان باشد، خودمان اداره اش بکنیم، خودمان چه، نمی توانید اداره بکنید؟! مگر دزدی باید کرد؟ حتماً باید یک دزدی باشد تا بتواند اداره کند؟! این همه مردم امین که ما داریم در خارج کشور، در کشور که اینها همه تحصیل کرده، همه جهات را می دانند، در خارج تحصیل کردند، مطلع هستند، امین هم هستند، یک دزدی را بر می داریم، یک امینی را جایش می گذاریم و مملکت بهم می خورد؟ (خیر باید مسئله انتقال قانونی باشد.) این، اینقدر ادراک نمی کنید که مسئله، مسئله انقلاب است، نه مسئله یک رژیمی با رژیم دیگر، مسئله انقلاب است. در مسئله انقلابی، این حرف ها نیست. شورای انقلاب یا آن کسی که انقلاب را بپا کرده، این می تواند این کار را بکند و در دنیا نظیرش مکرر اتفاق افتاده. همین رژیم افغانستان که چند روز پیش از این در افغانستان واقع شد، همین بود که انقلاب بود و دنیا هم پذیرفت. نه آراء عمومی بود و نه هیچ چیز. خیر، انقلاب باید که جنگ بشود ما حالا دو سال است جنگ داریم می کنیم، مردم با اسلحه سرد، با مشت و - عرض می کنم که - اینها و آنها با اسلحه گرم و مسلسل. جنگ مگر باید حتماً طرفین مساوی با هم باشند؟ این حرف ها چیست آنها می زنند؟
صلاح ارتش در پیوند با ملت است
من به این ارتش نصیحت می کنم که به این ملت بپیوندید صلاح شماست، صلاح ملت شما هست که به این ملت بپیوندید. مملکت مال خود شماست، ملت مال شماست، شما مال ملتید. خدمتگزار به ملت باشید. دست از این کارهائی که بعضی گردن کلفت هایتان می کرد، بردارید از این، توبه کنید، توبه را خدا قبول می کند، ملت هم قبول می کنند. جنایت شما مثل آن نیست که ملت قبول نکنند، گناه شما جور دیگر است. برگردید به دامن این، چنانچه برگشتند یک عده ای، عده ای شرافتمند برگشتند و گفتند که ما با ملت موافق، همبستگی خودشان را اعلام کردند. از همین نظامی ها در اصفهان، در تهران، در همدان، در جاهای دیگر، در خراسان، شما هم برگردید، چیزی نشده.
دولت باید توبه کرده و خودش کنار برود
یک نصیحتی هم به دولت می کنم که آقا شما یک آدم عادی هستید، آبرویت را می ریزی، برو کنار، (من سر لج افتادم!!) آخر برای چه انسان سر لج بیفتد و یک ملتی را، مقدرات یک ملتی را ملعبه کند که (من لرم، سر لج افتادم؟!) حتماً باید با پس گردنی ردشان کنند؟ خوب، مثل آدم بیا توبه کن، بگو صحیح است حرف های ملت. امر، امر ملت است.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه را خواهانم و امیدوارم که خداوند همه شما را سلامت بدارد و ما را موفق کند به اینکه به شماها خدمت بکنیم و شما را موفق کند که به خدا خدمت بکنید.