بیانات امام خمینی در مورد تباهکاری های هیات حاکمه
تاریخ: 1357/10/10
نقش هیات حاکمه در اصلاح و افساد شؤونات مملکتی ملت ها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بدبختی و خوشبختی ملت ها بسته به اموری است که یکی از مهمات آن، صلاحیت داشتن هیات حاکمه است. اگر چنانچه هیات حاکمه، کسانی که مقدرات یک کشور در دست آنهاست، اینها فاسد باشند، مملکت را به فساد می کشند، همه بعدهای مملکت را رو به نیستی و فساد می برند. شما ملاحظه می فرمائید که در این پنجاه سالی که ما بودیم و دیدیم که آن که در راس واقع شده بوده است ولو به قید حق، فاسد بوده است و دنبال او مجالسی که در ایران بوده است اکثراً افراد غیر صالح در آن بودند. در اوایل امر، خوب، عده ای هم صالح بودند لکن در اقلیت بودند. دنبال او دولت ها (که باید مقدرات کشور را دست بگیرند) غیر صالح بودند. و دنبال آن آنهائی که در راس ادارات بودند و مقدرات یک اداره را در دست داشتند آنها هم اکثراً غیر صالح بودند. از این غیر صالح ها نمی شود یک مملکت صالح و یک کشور صحیح ایجاد کرد. ما دیدیم که در همین دوران آخر پانزده سال نهضت اشخاصی سرکار بودند، پانزده سال در کارهای حساس که یکی از آن نخست وزیری بود و یکی سازمان امنیت، بعد از پانزده سال که اینها هر کاری خواستند کردند، حالا آمدند و این رئیس سازمان امنیت را گرفتند به اینکه این در این پانزده سال کارهای خلاف کرده، نخست وزیر این پانزده سال را هم گرفتند که اینها چپاول کردند و کارهای خلاف کردند. خود آقای شاه هم بعد از این زمان آمده است اعتراف می کند که من کار خلاف کردم. خود اینها دارند اعتراف می کنند، خود او آمده است و می گوید که من اشتباهاتی کردم، خطاهایی کردم. خود اینها رئیس سازمان امن را که پانزده سال به این مردم تعدی کرده است حالا به اعتبار اینکه اختلاس کرده است و خلاف کرده است گرفتند. خود اینها نخست وزیری که پانزده سال تقریباً در این مملکت حکومت کرده است حالا گرفتند و می گویند چه. اگر مهلت دست اینها باشد بعد از پانزده سال دیگر هم اینهائی که حالا سرکار هستند می آیند می گیرند آنها را.
صلاحیت یک هیات حاکمه و یک اشخاصی که کارهای حساس در دستشان هست این موجب یک صلاحیتی در عموم می شود و اگر هیات حاکمه و همین طور آنهائی که مقدرات مملکت دستشان است، آنهائی که ارتش را اداره می کنند و از روسای ارتش هستند، اگر اینها مردم صلاحیتداری بودند
صحیفه نور جلد 4 صفحه 117
روزگار ما به اینجا نمی رسید و من هم حالا اینجا ننشسته بودم برای شما صحبت کنم، شما هم حالا اینجا وقتتان را صرف این کارها نمی کردید. اینکه من دست از کار خودم برداشتم (که طلبگی بود) و آمدم اینجا، برای این است که ما یک حکومت صالح نداشتیم و یک قدرت صالحه در کار نبود و مملکت را کشاندند رو به نیستی و تمام چیزهائی که امید به آن می شد پیدا بکنی اینها تباه کردند. احکام اسلام را تباه کردند، زراعت ما را از بین بردند، بانک ها همه خلافکار بودند (اکثراً) وزارتخانه ها دست آدم های ناصالح اداره می شد، مجلس ها، مجلس های قلابی فرمایشی بود، وکیل مردم نبودند اینها.
حمایت و پشتیبانی ابر قدرت ها از شاه
ما که آمدیم اینجا برای اینکه فریاد خودمان را (البته از اول نظر به این نبود که من اینجا بیایم لکن اینطور شد، به واسطه کجروی خود دولت اینطور شد و بعد هم فهمیدند که صحیح نبوده کارشان. پس ما چه کنیم) به خارج برسانیم و به آنها بفهمانیم که ما گرفتار چه بودیم و این دولت هایی که حالا هم از شاه طرفداری دارند می کنند، اینها چه مردمی هستند، اینها چه اشخاص کج فکری هستند، چه اشخاصی هستند که اصلاً به فکر اینکه یک جمعیت سی و چند میلیونی زیر دست و پای اینها دارد از بین می رود نیستند. الان هم که همه چیزها فرو ریخته است و دیگر برای شاه چیزی نمانده است. همه گذاشتند و رفتند، این را تنها گذاشتند با یک حال وحشتناکی، حالا هم باز دارند تائید می کنند این ابرقدرت ها. بعضی از این ابرقدرت ها حالا هم دارند باز تائید می کنند، مثل اینکه از یک مرده ای تائید کنند. گذشته وقت اینکه دیگر تائید بشود.
انتخابات فرمایشی مجلسین و سرسپردگی شاه به اجانب
تمام قوانینی که در این پنجاه سال گذشته است و تمام مجالسی که در این پنجاه سال تاسیس شده است هیچ یک از اینها مطابق قوانین نبوده. هیچ مجلسی تاکنون ما نداشتیم که موافق قوانین باشد، حتی در اوایل سلطنت رضاخان که یک قدری قدرتش کم بود، در تهران فقط که مرکز بود یک آزادی به مردم داده بودند، یک آزادی فی الجمله که وکلائی تعیین کنند و آن وکلای تهران بودند که مخالفت می کردند، مثل مرحوم مدرس و یک عده ای که تبع ایشان بودند، لکن در شهرستان های دیگر وکلا را خودشان تعیین می کردند و خودشان هم آرا برای مردم درست می کردند و خودشان آرا را می ریختند در صندوق و هر چه بود دست خودشان، دست فرماندارهائی که در آنجا یا ارتشی که در آنجا بود یا شهربانی هائی که بودند که همه عمال خودشان بودند، آرا را شب ها درست می کردند و پر می کردند این صندوق ها را از آراء آنی را که دلشان می خواست. یک مجلسی که همه وکلای آن ملی باشند و در مقدرات مملکت ما بخواهند دخالت کنند و مصالح و مفاسد را تشخیص بدهند ما نداشتیم از اول، منتها من از اول امر را یاد دارم، شماها این دوره های اخیر را اطلاع دارید، از همین دوره های اخیر دوره های سابق را هم بفهمید، همین بود قصه. الان که شما ملاحظه می کنید
صحیفه نور جلد 4 صفحه 118
مجلس سنا، مجلس شورا، دولت، از این مسائل صحبت می شود، تمام اینها یاغی اند، تمام اینها محاکمه باید بشوند. اول اشکالی که بر وکلا هست این است که شما می دانید که ملت دخالت در انتخابات ندارد، چرا توی مجلس می روید؟ شما که می دانید که منصوب از قبل آمریکا یا شوروی یا اینها هستید، شما که شاه خودش می گوید که لیست را می فرستادند (و حالا برای خودش خیال می کند نمی فرستند) (لیست را از طرف سفارتخانه ها و وکلای ما را خود آنها تعیین می کردند) این دارد اقرار می کند که چند سال پیش از این یعنی زمان پدر من و اوایل زمان من، این تصدیق به این است، این طرز اعتراف شاه به اینکه لیست ها را، می خواهد از خودش تعریف کند که نه حالا اینطور نیست، بسیار خوب حالا اینطور نیست لکن چند قدم جلوتر اینطور بوده است یعنی من در زمانی که، قبل از این به اصطلاح انقلاب سفید و قدرتمندی در مقابل همه قدرتمندها!! قبل از این لیست را می فرستادند و ما هم تسلیم می شدیم. پس شما اول خائن این مملکت هستید به اعتراف خودتان، کسی که حفظ مقام را می خواهد بکند با اینکه خیانت هم بکند. این خیانت به ملت نیست که لیست سفارت آمریکا یا سفارت انگلستان را یا شوروی را قبول می کند و به دولتش هم تحمیل می کند به اینکه همین ها باید وکیل بشوند؟ این خیانت به مملکت نیست؟ این خیانت به قانون اساسی نیست؟ اول اشکال به خود ایشان به حسب اعتراف خودش این است که شمائی که آمدی نشستی اینجا می گویی (من اعلیحضرت هستم، همه کارها را من باید انجام بدهم) شما لیستها را گرفتید و مطابق آن دستور اجانب رفتار کردید. این خیانت نبوده؟ عذر داری در مقابل این خیانت؟ بروید کنار بگوئید که من چنین خیانتی نمی کنم می روم کنار. احمدشاه در این چیز آخری که گذاشتندش کنار، برای اینکه یک قراردادی بود که وقتی که رفت در خارج، در سر میز عرض می کنم مهمانی قرار داد را دادند دستش که امضاء کند، امضاء نکرد، از همانجا اساس بیرون رفتن او و آمدن رضا شاه نقشه اش کشیده شد که این به درد ما نمی خورد که قرارداد ما را امضاء نمی کند. شما هم می توانستید که این قراردادها را امضاء نکنید، بیش از این بود که بروید؟ کسی که برای حفظ مقام خودش خیانت به یک ملت می کند این لیاقت نداشته از اول برای سلطنت، این از اول خودش، خودش را خلع کرده اگر ما تصدیق کنیم که سلطنتی بوده است در کار والا ما که او را تصدیق نداریم وقتی بنا شد که اینطور باشد و ما هم می دانیم که - بفرمائید که خیر. حالا دیگر قدرتمند شده است ایشان و در مقابل شوروی و انگلستان و این آمریکا و اینها ایستاده است و حالا دیگر لیست را از سفارتخانه ها نمی آورند لکن لیست را شما خودتان تهیه می کنید و وکلا را هم خودتان تهیه می کنید. این وکلای ملت است؟ این خیانت به مملکت نیست؟ این خیانت به قانون اساسی نیست؟ وقتی بنا شد که مجلس اینطوری باشد، یا به فرمایش سفارتخانه ها باشد یا به فرمایش شاه و دار و دسته های شاه باشد (فرقی نمی کند) بنا شد اینطوری باشد، مجلس رسمی نیست، مجلس ملی نیست، مجلس شورای ملی نیست. مجلس شورای ملی معنایش این است که ملت یک وکلائی را آزادانه تعیین کنند و آنها بنشینند درکارهای مملکت مشورت کنند. ملت هیچ دخالت نداشته است در تعیین اینها. وقتی ملت دخالت نداشته است، این مجلس، مجلس فرمایشی غیر ملی است، غیر قانونی است، هر چه
صحیفه نور جلد 4 صفحه 119
در این مجلس گذشته است غیرقانونی است، هر دولتی را این مجلس تایید کرده است یا بکند غیرقانونی است.
ماموریت شاه برای افساد در تمام شئوونات مملکتی
وقتی که مقدرات مردم دست خودشان نباشد و هر کس را آنها دلشان می خواهد یک نفر آدم غیر صالح اینها را تعیین کرده است. یک نفر از رجال سیاسی از یک رجل ارتشی نقل کرد که این شاه یک تخصصی دارد در بد انتخابی، می گفت که اگر پنج نفر فاسد در مملکت پیدا بشود این انگشت روی هر پنج نفر می گذارد و آنها را می خواهد انتخاب کند. این برای این است که خودش فاسد است. آدم فاسد نمی تواند یک نخست وزیر صالح معرفی کند. نمی تواند یک آدم فاسد یک مجلس صالح را تایید کند، برای اینکه اگر مجلس صالح شد، جلوی مفاسد را می گیرد که خود این مبداء همه مفاسد است. اگر یک نخست وزیر صالحی یا یک دولت صالحی باشد، گوش به حرف شاهی که بخواهد برخلاف مصالح عمل بکند نمی دهد. اگر آدم فاسد باشد، یک هیات دولت فاسد درست می کند، یک مجلس فاسد درست می کند، دنبال او فرهنگ فاسد، نظام فاسد، اقتصاد فاسد بد، همه اینها دنبال بدی او هستند، از اینجا شروع می شود همه اینها. اگر آن مرد، آن کسی که در آن نقطه بالا به خیال خودش واقع شده، یک آدم صلاحیتداری باشد، یک آدمی باشد که به فکر ملت باشد، یک آدمی باشد که بستگی به غیر را عار بداند برای خودش، یک نفر مسلمی باشد که، مسلمانی باشد که تحت فرمان خدا باشد، که نباید زیر بار اجانب برود، نباید فرمانبردار اجانب باشد، اگر یک چنین آدمی رئیس یک مملکت بشود، تمام مملکت را همان اصلاح می کند. تمام مملکت ما که به فساد کشیده شده، برای اینکه آن که نخست وزیر را به حسب قانونشان فرض کنید باید تعیین بکند یک آدم فاسدی است، یک کسی که به فکر خودش و دنبال فکر خودش باشد، تعیین می کند. آن نمی تواند یک آدم صالح را در راس قرار بدهد، برای اینکه مخالف با آن چیزی است که او فکر می کند، دزدیهایش را می گیرد. او نمی تواند یک فرهنگ صحیحی درست بکند و طرفدار یک فرهنگ صحیح باشد، برای اینکه فرهنگ صحیح مخالف با آن اغراضی است که آنها دارند. اگر ما یک فرهنگ صحیح داشتیم که کارها اینطور نمی شد. نمی گذارند که هیچ جهتی از جهات مملکت ما اصلاح بشود و تمام مفاسد زیر سر آن نقطه اول است. یعنی آمریکا یک نفر را مأمور کرده برای این و ماموریت برای وطنش داده. اینکه می گوید کتاب ماموریت برای وطنم، راست می گوید این، این مامورش کرده برای وطنش که این وطن را به این حال برساند که حالا می بینید.
عدم صلاحیت شاه،دولت و مجلس
آقا امروز اطلاع دادند که نمی دانم در تهران کشته، در خراسان کشته، در کجا کشته. اینها افتاده اند به جان مردم برای کشتن این مردی که که دارد نفس آخر را می کشد و می خواهد برود، باز تا
صحیفه نور جلد 4 صفحه 120
یک قتل عام هائی نکند دلش آرام نمی گیرد. وقتی بناشد یک مملکتی به این صورت در آمد که آنهائی که مقدرات این مملکت در دستشان است صلاحیت برای این مقام ندارند، وکیل صلاحیت برای این مقام ندارد، وکلائی که شاه تعیین کند که نمی تواند آدم باشد این وکیل، نمی تواند صالح باشد او. اگر به انتخاب مردم باشد مردم آدم خوب می خواهند، مردم آدم صالح می خواهند. اگر مردم آزاد باشند خودشان یک شخصی که بدانند که مرد صالح خوبی است تعیین می کنند، آنها دیگر نمی روند دنبال بدها. آن کسی که دنبال بد می رود آن هست که بد است، بد دنبال بد است یعنی آن کسی که چیزهای خودش، استفاده های خودش بسته به این است که مأمور بد داشته باشد. اگر مأمور خوب داشته باشد ممکن نیست که بتواند کارهایش را اجرا بکند، اجراء دستورهائی که مطابق با میل خودش است، برای استفاده های خودش یا استفاده های اجانب، نمی شود الا به مأمورهای بد، انتخاب می کند بدها را، غیر صالح ها را سرکار می گذارد. مجلس را انتخاب کردند اشخاصی را گذاشتند غیر صالح، قهراً مجلس غیر صالح به دولت غیر صالح رأی خواهند داد. مجلسی که برای مملکت و مصلحت مملکت ما نیست، دولتی که برای مصلحت ما نیست پیش می آورد، نمی شود غیر از این، محال است غیر از این.
اصلاح اساس مملکت در براندازی سلسله پهلوی و انتخاب صلحا برای اداره امور مملکتی
تا اساس اصلاح نشود، تا آن نکته اول یعنی تا آن سلسله نروند فایده ندارد. باید اینها بروند سراغ کارشان، بروند در آن جزیره که خریده، تازه خریدند، هشت هکتار خریدند و برایش همه چیز درست کردند، همه دار و دسته اش هم آنجا هستند، یعنی عائله اش آنجا هستند، خودش هم حالا می خواهد برود آنجا و یک زندگی به خیال مردم اشرافی و به حسب واقع مرگ وار.
تا اینطور نشود و مقدرات مملکت شما دست خودتان نیفتد، آزادانه نتوانید برای خودتان یک رئیس درست کنید، قهراً ملت اگر بخواهد رئیس جمهور درست کند رضاخان را قرار نمی دهد، محمدرضا را قرار نمی دهد - نمی دانم - امثال اینها را قرار نمی دهد، قهراً می گردد دنبال یک نفر آدم صالح که به درد مملکتش بخورد، به درد دل مردم برسد یک همچو آدمی را قرار می دهد. قهراً وقتی که رئیس جمهور یک مملکتی آدم صالح شد دنبال این می رود که مملکت را به صلاح بکشد، اگر هیات دولتی می خواهد درست بکند، قهراً آدم صالح، آدم صالح را می خواهد.
می خواهد دزدی کند تا اینکه یک دزدی را بیاورد که با او رفیق بشود، می خواهد یک مملکت را اصلاح بکند. می گردد دنبال اشخاصی که صالح هستند با خودش همدست بکند تا اینکه مملکت را اصلاح بکند. قهراً وقتی یک دولت صالح پیش آمد مردم را آزاد می گذارند برای انتخابات. قهراً وقتی انتخابات آزاد شد، مردم، مردم که همه غیر صالح نیستند، مردم اکثرشان صالحند، مردم خوبی اند، دلشان می خواهد مملکتشان صحیح باشد، سالم باشد، اقتصادشان صحیح باشد، همه چیز را دلشان می خواهد، از خدا می خواهند که صلحائی بالای سرشان باشد. قهراً وقتی که انتخابات آزاد شد و این اشخاص غیر صالح دخالت در آن
صحیفه نور جلد 4 صفحه 121
نکردند، در مجلس اشخاص صالح می روند. وقتی اشخاص صالح در یک مجلسی رفتند، دولت صالح بپا شد، رئیس جمهور صالح شد، این مخالف مصلحت مملکت عمل نخواهد کرد. از آنجا باید شروع کرد، از آن بالا باید شروع کرد. اختیار مملکت را به دست یک نفر آدمی که برای مملکت خدمت می خواهد بکند، نه برای جیب خودش خدمت کند، می دهند. اینها برای جیبشان خدمت کردند. شما ملاحظه کردید این لیستی را که بانک ملی، بانک ها چیز کردند (این همه آن نیست، این یک قدری از آن است، خیلی از آن را هم اینها اطلاع ندارند.) ظاهراً قلمی که مربوط به خود ایشان باشد سه بیلیارد است، سه بیلیارد و هفتصد نمی دانم میلیون چقدر، دلار. این آنهایی است که تازه بردند، آنهایی که قدیم برده بودند نمی دانم چقدر هست، من و شما نمی توانیم تا آخر هم مطلع بشویم. اگر یک نفر آدم صالح را ما دنبالش رفتیم، هی می گویند که خوب، چه می خواهید بکنید، ما می خواهیم این کار را بکنیم. این کاری است که ما می خواهیم بکنیم. ما می خواهیم که اختیار تعیین رئیس جمهور دست مملکت، خود اجزاء مملکت باشد. نتیجه چه می شود این می شود که اهالی یک مملکتی با خودشان دشمن نیستند، اجانب هم نمی توانند تمام اهالی مملکت را تحت چیز قرار بدهند، اجانب این کار را می کنند که یک شاه دزد بالای سر اینها می گذارند، آن هم یک دولت فاسد بالای سر اینها می گذارد، مجلس را هم یک مجلس فاسد درست می کنند، ادارات هم آنهائی که باید اینها درست بکنند، اشخاص فاسد هستند، (البته ادارات مردم بسیار صالح زیاد است در ادارات، بعضی از آنها هستند که جیب ها را پر کردند) وقتی اینطور شد فاسد می شود. ما می گوئیم نه.
تعیین سرنوشت مملکت و حفظ منافع ملت با نظارت و شرکت آنان در انتخابات
برنامه ما این است که رجوع کنیم به آراء عمومی، به آراء مردم، قوای انتظامی را کنار بگذاریم، خود مردم را، محول کنیم تنظیم انتخابات را به دست خود جوان های مردم، در هر شهری جوان ها خودشان، که قوای انتظامی، شهربانی، شهرداری، همه کنار بروند، آن کسی که دخالت خواهد بکند برای حفظ صندوق آرا و امثال ذلک، خود ملت باشد. در هر شهری به حسب اقتضای آن شهر عده ای را معتمدین آن شهر، مطلعین و دلسوزهای برای مملکت عده ای را تعیین کنند که نظارت کنند در این، حفاظت کنند این صندوق ها و نظارت کنند آرا را. مردم یکی را تعیین کنند برای این که رئیس جمهور باشد ما هم رایمان را علناً به مردم اظهار می کنیم که آقا آن که من می خواهم این است، شما میل دارید به این رأی بدهید، میل ندارید، خودتان آزادید. قهراً مردم وقتی آزاد هستند، یک نفر صالح را انتخاب می کنند و آراء عمومی نمی شود خطا بکند. یک وقت یکی می خواهد یک کاری بکند اشتباه کند، یک وقت یک مملکت سی میلیونی نمی شود اشتباه بکند. کسی بگوید خوب لعل یک آدم غلطی را گذاشتند، اگر غلطی را گذاشتند، قدم اول را که برداشت همین ملت عزلش می کنند، تمام شد ما می گوئیم که باید رئیس یک مملکتی را خود ما، خود جمعیت، خود ملت تعیین کند. قهراً وقتی که یک ملتی می خواهد یک کسی را برای سرنوشت مملکت خودش تعیین کند، این یک آدم صحیح را تعیین
صحیفه نور جلد 4 صفحه 122
می کند نه یک آدم فاسدی را و قهراً اشتباه در سی میلیون جمعیت نخواهد شد. ما هم تبلیغات خودمان را در وقت انتخابات می کنیم، ما هم کاندیدای خودمان را می گوئیم در باب رئیس جمهور، می گردیم پیدا می کنیم، مراجعه می کنیم به همه جا، پیدا می کنیم یک نفری که صالح است برای این کار، یعنی دزد نیست، نمی خواهد جیب خودش را پر بکند، امتحان داده در کارهائی که کرده است، شناخت داریم نسبت به او، او را معرفی می کنیم که آقا این، ولو از طایفه حمال ها باشد، صحیح باشد، البته مطلع هم باید باشد ولو از طبقه سوم باشد. دنبال اشراف نمی رویم که اشراف را تعیین کنیم، دنبال آدم صالح می رویم. این آدم صالح وقتی که در راس واقع شد، این آدم صالح، دولت صالح پیش می آورد، دولت غلط نمی آورد پیش، دولت فاسد نمی آورد. انتخابات مجلسین هم آزاد، دست مردم و خود مردم نظارت می کنند در آن. یک مجلسی ملی که نه مربوط به سفارت شوروی باشد، نه مربوط به سفارت انگلیس باشد، نه مربوط به سفارت آمریکا باشد، نه برای منافع او سینه بزند، نه برای منافع او. یک همچو مجلسی را بوجود آوریم انشاء الله و بعدش که یک چنین مجلسی بوجود آمد قهراً هم اگر یک مطلبی بخواهد در آن، در یک همچو مجلسی مثلاً دویست نفری بگذرد، دویست تا آدم صالح که برای مملکت ما دلسوز است، دزد نیست، نمی خواهد جیبش را پر بکند، نمی خواهد عنوان پیدا بکند، خواهد که خدمت بکند به این مردم، اگر چنانچه یک همچو مجلسی برای ما پیدا شد، مصالح مملکت را در نظر می گیرد، اگر یک چیزی آوردند بگذرد، یک قراردادی ما بین یک دولتی با دولت ما آوردند بگذرد، می برند آن را آنجا نگاه می کند اول خود دولت صالح نظر می کند اگر چنانچه فاسد باشد ردش می کند بعد اگر چنانچه او ندانست، نتوانست بفهمد و آورد در مجلس، در مجلس نظر می کنند و مصلحت و مفسده ملت را می خواهند بجا بیاورند درست می کنند. این مصالح مملکت ما یا صددرصد یا نود درصد حاصل خواهد شد. ما یک همچو چیزی می خواهیم، یک چیز دوری - از چیز نیست.
قانون اساسی ما هم قانونی است که خدا به ما گفته است قانون اساسی است. در همین قانون اساسی فعلی هم که هست متمم قانون اساسی می گوید هر قانونی که برخلاف قوانین شرعیه باشد قانون نیست. ما هم همین را می خواهیم درستش کنیم منتها عمل نشده، ما می خواهیم عمل کنیم. یک مملکتی درست می کنیم که صلحا در آن مملکت، (باشند) افلاطون می گوید که کسی که باید دولت ها را اداره کند فیلسوف ها باید باشند. فیلسوف به نظر ایشان، فیلسوف هم البته لابد صالح. ما می گوئیم اشخاص صالح همان است. ما می گوئیم کسی که می خواهد یک مملکتی را اداره بکند، کسی که ما می خواهیم مقدراتمان را دستش بدهیم باید آدمی باشد که مردم انتخاب کنند و با انتخاب مردم پیش بیاید. قهراً وقتی با انتخاب مردم پیش آمد صالح است دنبال او هم همین طوری که الان ملاحظه می کنید که یک بز کچل یک ملت را کچل کرده، همین طور یک آدم صالح، یک انسان، یک مملکت را به سلامت کشد. دانشگاه مان دانشگاه صحیح می شود، نه دانشگاهی که بعد از پنجاه سال بعد از چند سال حالا می خواهد یک فرض کنید که می خواهد یک لوزه ای را عمل بکند باید از خارج بیاورد یک کسی را عمل کند. آقا این ننگ است برای ما که پنجاه سال یا کمتر دانشگاه داریم و این دانشگاه تا حالا
صحیفه نور جلد 4 صفحه 123
نتوانسته است یک طبیب صحیحی دست ما بدهد به اقرار خودشان. اینها خودشان هم می فرستند، وقتی که یکی مریض می شود می گویند برود انگلستان معالجه کند. چرا؟ برای اینکه فرهنگ درست نیست. فرهنگ را نگذاشتند، نه اینکه استعداد ندارد شرقی، غلط است این، شرق آفتاب دارد، کشورهای آفتابی است، غرب بی آفتاب است مثل اینجا که می بینید منتها اینها روسایشان صلاحیت یک مقداری داشتند، دنبال مصالح خودشان بودند، البته صلاحیت برای خودشان ولی برای ما مضر بودند خیلی از آنها، اینها تربیت کردند بچه هاشان را.اگر ما یک دانشگاه صحیحی داشتیم، در آفتاب شرق شکوفا می شود قدرت ها، شکوفا می شود استعدادها. آن که ما می خواهیم این است.
انتخاب صلحا و عزل منحرفین حق مسلم مردم در تعیین مقدرات مملکت
اینکه می گویند که بله فلانی می گوید که باید شاه نباشد، بعدش چه مگر شاه که برود چه خواهد شد؟ کجای دنیا به هم می خورد؟ مگر چه برای ما می کند جز اینکه آدم می کشد؟ الان چه خدمتی ایشان بر مملکت ما می کند که اگر او برود خلا می شود؟ بله خلا می شود یعنی کشتار نیست دیگر. ما می خواهیم یک همچو مملکتی پیش بیاید که به دست خود مردم مقدرات باشد، نتواند یک رئیس جمهوری، اگر هم یک وقتی فرض کنید اول صالح بود و قرار دادند، بعد وقتی که رسید به، چه بشود، نتواند، برای اینکه همین رئیس جمهور دست مردم است اختیارش، هر روزی مردم گفتند نه، نه می شود مثل حالا نیست که سرنیزه باشد. حالا یک سال است فریاد توی خیابان ها می زنند که نه، باز هم یکی می گوید که مردم که نمی گویند. مردم چه چیز می خواهی بگویند؟ مردم جز اینکه شب ها بروند تا صبح داد بزنند که ما شاه نمی خواهیم؟ باز هم یک آدم منحرفی می گوید که مردم که نمی گویند. چطور نمی گویند؟ به که بگویند؟ به کجا بگویند؟ خیابان می روی می گویند (نه) ، پشت بام ها، شب ها، نصف شب ها، روزها، الان یک سال فریاد می زنند که ما شاه نمی خواهیم، دیگر چه چیز بگویند؟ پیش کی بروند بگویند؟ ما یک همچو مطلبی می خواهیم که این مرد برود سراغ کارش، این دولت ها دست از سر ما بردارند، ما برسیم به زندگی خودمان، یک نفر صالح، نه او بترسد که ما طرفدار او هستیم، نه این بترسد که ما، ما نه طرفدار این طرفی هستیم نه طرفدار آن طرفی.
تبلیغات سوء اجانب مبنی بر وابستگی نهضت اسلامی به ابرقدرت ها
حالا تبلیغات شروع شده است که این نهضتی که هست شوروی ها دخالت دارند، شوروی کیست که دخالت کند؟ به ما چکار دارد او؟ داخل مملکت کسی را نمی تواند او دخالت بکند. شوروی می گوید همه بگوئید که اسلام، اسلام؟! او که با اسلام مخالف است، چطور همچو حرفی می زند؟ بی عقلی است این حرف ها. یک طایفه ای که همه ایستاده اند می گویند ما حکومت اسلامی می خواهیم، هیچ چیز دیگر نمی خواهیم جز حکومت اسلامی، این را باید گفت که کفار به اینها گفته اند که شما اسلام را بخواهید؟! نه اوست و نه او، هیچ کدام، مردم حالا می گویند خودمان می خواهیم این کارها را
صحیفه نور جلد 4 صفحه 124
اداره کنیم.
رهنمود به جوانان برای بهره گیری از تربیت اسلامی انسانی
بعد از اینکه یک همچو چیزی توجه کردید به آن، ما شما جوان ها را لازم داریم در صورتی که اصلاح کنید خودتان را. کوشش کنید برای اینکه خودتان را اصلاح کنید، کوشش کنید برای اینکه خائن بار نیائید. آن کسی که می رود توی مثلاً بازار اینها، توی فروشگاه های اینها، خدای نخواسته (کس معوجی است) یک چیزی بر می دارد به منطق اینکه اینها از ما خورده اند، این خائن است این، به درد مملکت ما نمی خورد. خودتان را اصلاح کنید. آن کسی که کارش را با خدا درست نکند نمی تواند در خلق، مردم را اداره کند. باید کارتان را با خدا درست بکنید تا بتوانید. ما جوان هایمان را لازم داریم که تربیت بشوند به تربیت انسانی یعنی تربیت اسلامی، انسان بار بیایند، نه یک کسی که هر چه شد، شد، دیگر هر چه، هر چه بار آمد، شهوت و نمی دانم هر چه. ما یک مملکتی می خواهیم که مملکت انسانی اسلامی، اسلامی یعنی انسانی، قرآن کتاب انسان سازی است. اسلام مکتب انسان سازی است، انسان را به همه ابعادی که دارد، اگر یک کسی مکتب اسلام را آنطوری که هست در خودش پیاده کرد محال است که خطا بکند، محال است که کار غلط بکند (عمداً البته) محال است که خیانت به برادرش بکند.
اسلام مکتب انسان سازی است
ما یک همچو مکتبی می خواهیم که انسان ها را از اول که دارد بار می آورد، رو به رشد و کمال انسانی دارد می برد. شما ملاحظه کنید در عالم یک همچو مکتبی پیدا می کنید که برای درست کردن یک انسان از قبل از اینکه پدر و مادرش ازدواج بکنند فعالیت بکند، دستور بدهد؟ تمام مکاتبی که در عالم هست، به این آدمی که حالا دارد راه می رود توی چیز و به رشد رسیده، با آنها کار دارد. اسلام قبل از اینکه ازدواج بشود بین دو نفر، به او می گوید چه جور آدمی انتخاب کن، به او می گوید چه جور شوهری انتخاب کن، چه جورش را اینجا می گوید. چرا؟ برای اینکه این شوهر و زن مبداء یک فرد است یا فردها، اسلام می خواهد این فرد را که به جامعه می خواهد تحویل بدهد صالح تحویل بدهد. قبل از اینکه اینها ازدواج کنند، زن چه جور باید باشد، شوهر چه جور باید باشد، اخلاقش چه باشد، اعمالش چه باشد، او اخلاقش چه باشد، اعمالش چه باشد، در چه خانواده ای تربیت شده باشد، بعد از اینکه ازدواج شد، چه جور معامله کنند این دو نفر با هم، بعد از اینکه برای حمل پیدا شدند، چه آدابی هست، برای زمان حمل چه آدابی هست، برای زائیدن چه آدابی است، برای بچه داری چه آدابی هست. همه اینها برای این است که این موجودی که می خواهد از این دو موجود حاصل بشود، این یک موجود صالح در این جمعیت پیدا بشود تا صلاحیت در همه عالم پیدا بشود. اسلام این کار است. اسلام انسان می خواهد درست کند و از قبل از اینکه ازدواج بشود شروع کرده است، از آنجا شروع کرده است، دستور داده است که چه کن، چه کن، چه کن، تا آنجائی که بچه به دنیا آمده، زمان شیر خوردن باید چه
صحیفه نور جلد 4 صفحه 125
بکند، بعد در دامن پدر و مادر باید با این چه جور عمل بکنند، بعد در این مکتبخانه های کوچک، در این دبستان ها چه باید بکنند، بعد در دبیرستان ها و معلم ها چه جور اشخاصی باید باشند، مربی اطفال چه اشخاصی باید باشند، بعد که رسید به آنجائی که مستقل شد، خودش با خودش سر و کار دارد که چه جور باید باشی، چه اعمال باید بکنی، چه اعمالی باید نکنی. این برای این است که می خواهد یک افرادی در یک جامعه ای پیدا بشوند، همه صالح باشند، صحیح باشند. اگر آنکه اسلام می خواست می شد (خوب یک مقدار شده، یک مقدار نشده اما بیشتر آن نشده) اگر آنی که اسلام می خواست می شد، نه دزدی تو کار بود، نه خیانت تو کار بود، هیچ یک از این چیزهائی که هست حالا نبود، هیچ کس تعدی به دیگری نمی کرد.... محیط خودش خوب می کند.
خداوند انشاء الله به همه شما توفیق عنایت کند. (الهی آمین) همه شما موفق بشوید به اینکه اصلاح کنید خودتان را، اصلاح کنید مملکتتان را.