بیانات امام خمینی در مورد ابعاد مختلف وابستگی رژیم پهلوی
تاریخ: 1357/08/21
عدم برنامه در نظام جمهوری اسلامی، از تبلیغات رژیم بر علیه نهضت اسلامی ایران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
باز یک رشته تبلیغاتی اینها دارند که بله این نهضت اسلامی یک امر روشنی دارد و مابقی ابعادش غیر معلوم و نیست دیگر چیزی. آن امر روشنی که دارد این است که همه مردم می گویند که باید این رژیم برود و این شاه برود و حکومت اسلامی تشکیل بشود. این در لسان همه مردم است لکن اینها برنامه ای ندارند، همین طور می گویند حکومت اسلامی، حکومت اسلامی یک چیز غیر معلومی است، برنامه ندارد. یا در لسان بعض اشخاص بی اطلاع این که اساس ندارد، اصلاً جمهوری اسلامی بی اساس است و از این سنخ حرف ها.
پافشاری رژیم و وابستگانش مبنی بر ضروری بودن سلطنت شاه
خوب، حالا ما دو قدم داریم، قدم اول، قدم اینکه باید این اساسی که الان هست، این وضعی که الان هست، اینها باید برداشته بشود. اینکه می گویند که روشن است، در این معنا اشکال دارند؟ اینهائی که با اساس این نهضت خیلی به خیال خودشان موافقت ندارند، در کدام قدم موافق نیستند؟ در این قدم اول که باید این بساط که تا حالا هست و این رژیم باید به هم بخورد، این وضعی که الان ایران دارد و در ظرف این پنجاه سال اوج گرفته است و سابق هم بد بوده است، بوده است اینطورها، در این اشکال دارند که می گویند نه همین اوضاع باید باشد؟
خوب اینها که (مثلاً اگر کسی پیدا بشود، خوب، هستند اشخاصی که طرفدار شاه و رژیم شاه، آنهائی که یا وابستگی به خود شاه دارند یا وابستگی به آمریکا دارند) می گویند که نه، این اوضاع حالا باید باشد و به تعبیر بعضی ها شاه غیبت کند (که حالا فکر آن را کردند) اینها معتقدند که این اوضاع خوب است و باید باشد؟ یا اوضاع بد است لکن لازم است باشد از باب اینکه دیگر چاره ای نیست؟ اگر معتقدند که این اوضاع خوب است، معنایش این است که اختناق پنجاه ساله همه خوب است. در همه روزنامه ها و مراکز تبلیغی، اختیاری در کار نباشد و در تحت نظر سازمان امنیت باشد،
صحیفه نور جلد 3 صفحه 127
این یک چیز خوبی است! می توانند، جرأت دارند بگویند که در عین حالی که این دستگاه تبلیغاتی در تحت نظر سازمان امنیت تنظیم می شود و هیچ روزنامه نگاری حق ندارد که تخلف کند از مطالبی که آن القاء می کند و دستگاه تبلیغاتی رادیو حق ندارد که غیر از آن چیزی که آنها برنامه می دهند پخش کند، در عین حالی که اینطور است، معذالک این کار خوبی است؟ این را می تواند یک نفر مسلمان یا یک نفر انسان یک چنین مطلبی را اظهار کند؟ اگر می تواند، خوب یکی از اینهائی که با این حرف ها مخالفند بیاید این را اعلام کند. هر کس، هر کدام را اینها انتخاب کنند که خود شاه یا هر کس که از دوستان شاه هست بیایند این را اقرار کنند به اینکه دستگاه های تبلیغاتی ما، دستگاه های مطبوعاتی ما، همه آنها بی اختیار هستند و هیچ اراده ای از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنیت تنظیم می کند و اینها باید حتماً حرف او را پخش کنند و این خوب است. یکی از اینهائی که می گویند شاه باید باشد، بیایند این مطلب را خوب، در یک روزنامه ای، در یک ورقه علیحده ای خودشان طبع کنند و منتشر کنند و امضاء هم بکنند، نه اینکه همین طوری بنویسند. بنویسند که من که فلان آدم هستم قبول دارم که اینطور چیزها می شود لکن من می گویم این کار خوبی است. یا مثلاً فرهنگ ما که عقب افتاده است قبول می کنند که عقب افتاده است و نمی گذارند یک فرهنگ مستقلی ما داشته باشیم، فرهنگ تبع است، تبع اراده سفارتخانه هاست، بیایند این را بگویند که نه، ما که می خواهیم شاه بماند برای اینکه فرهنگ ما باید اینطور باشد و این کار خوبی هم هست، نه اینکه بگویند ملزمیم، بگویند نه، کار خوب است، خیلی خوب است که فرهنگ ما یک فرهنگ عقب افتاده ای باشد و نگذارند که جوان های ما تربیت بشوند، تربیت علمی بشوند، جوری بشوند که خودشان سازنده باشند. آن کس می گوید که ما با بقاء شاه موافقیم، این مطلب را اگر قبول دارد که اینطور هست لکن می گوید که (صحیح است لکن باید اینجور باشد خوب است اینطور باشد) خوب بیایند این را منتشر کنند این مطلب را با امضاء یک نفر در همه ایران پیدا کنید که این را بگوید و منتشرش هم بکند و خودش را هم معرفی کند که من کی، پسر کی، یک چنین مطلبی را می گویم. گمان ندارم پیدا بشود یک کسی که این حرف را بزند. یا قبول دارم که مستشارهای خارجه این ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قیادت مستشارهای خارجی هستند لکن این چیز خوبی است، تحت قیادت آنها بودن چیز خوبی است. و هکذا همه ابعادی که الان ما به آن مبتلا هستیم، چه در ناحیه اصلاً نظام فرهنگی یا نظام ارتشی و چه در ناحیه اقتصاد قبول بکنند به اینکه نفت ما را بی حساب دارند به آمریکا می دهند و به جای آن پایگاه برای آمریکا در ایران درست می کنند، این را قبول کنند لکن بگویند این کار خوبی است که ما می کنیم، انساندوستی است و محبت به همنوع است و مهمان پروری است و اینطور چیزها که ما نفتمان را بدهیم، خوب یک هدیه ای است به یک مملکتی، خوب هدیه می خواهیم بدهیم نفتمان را، آنها هم بیایند به جای اینکه به ما پول بدهند اسلحه بدهند، اما نه اسلحه به ما بدهند،این اسلحه ای که اینها خیال دارند که بیاورند در ایران و پایگاه درست کنند در مقابل شوروی، بی بهانه نمی شود آورد، به بهانه اینکه پول نفت را ما داریم می دهیم منتها پول نفت را اسلحه می دهیم. اسلحه احتیاج دارد ایران. این اسلحه های
صحیفه نور جلد 3 صفحه 128
بسیار هنگفت و زیادی که ایرانی اصلاً نمی داند که چکارش بکند تا راه بیفتد و به این ایرانی هم نشان نمی دهند این مطلب را که این را چکار بکن که به راه بیفتد، اینها در اینجا می خواستند پایگاه درست کنند در مقابل شوروی. اگر همین طوری بگویند ما می خواهیم پایگاه درست کنیم، خوب صدایش در می آید، این هم، این قارداش هم صدایش در می آید می گوید من هم باید اینجا یک گوشه دیگر شروع بکنم. آنها نمی خواهند اینجور بشود، می گویند که ما نفت داریم می خریم و عوض داریم می دهیم. عوض چیست؟ عوض این است که اسلحه می دهیم و لیکن واقع مطلب پایگاه درست کردن برای آمریکاست و الان ایران خیلی از جاهای آن این پایگاه ها را دارد و مهیاست. خوب، این را می گویند که یک کاری است که شده است و می شود لکن کار خوبی هست انسان چنین انساندوست باشد. خوب اگر این را هم خوب می دانند، این هم یک نفر پیدا بشود از دوستان شاه یا از رفقای آمریکا که این مطلب را تصدیق کند به همین طوری که من طرح می کنم و امضاء کند. پس این مطلب را که نمی تواند کسی بگوید که اینها کار خوبی است و چی.
پایگاه های عظیم تسلیحاتی آمریکا در ایران، شواهدی بر وابستگی رژیم
باقی می ماند در این زمینه اینکه یک مطلب دیگر بگویند این رفقای شاه و - عرض می کنم - چاکرها و غلامزاده ها که نه، اینطور نیست، چنانچه خود اعلیحضرت می فرمایند که خیر، ما مستقلیم و ما احتیاج به چیزی نداریم و ارتش ما الان جلوی روس را می تواند بگیرد، جلو انگلستان را می تواند بگیرد و جلو آمریکا را می تواند بگیرد و خیر (با تعبیر خود اینکه) پدربزرگ ما نیست که هر چه او بگوید ما بشنویم و از این حرف ها، این مطلب را می خواهند بگویند که پایگاه ندارد آمریکا در ایران؟ خوب بروند ببینند، اینها پایگاهشان معلوم است در کوهستان کجا، در کوهستان کجا، در کجا، این پایگاه ها معلوم است الان، ساخته شده و زیر زمین هایش همه درست و مجهز. می گویند نفت نمی دهیم ما به آمریکا، انکار دارند این را، نه اینکه می گویند می دهیم و خوب است، می گویند ما نفت نمی دهیم به آمریکا، من خوب، آن هم که همه عالم می دانند که شما دارید نفت می دهید. می گویند نفت را به اندازه می دهیم، آنها هم همه می دانند که این نفتی که شما می دهید و خودتان می گوئید تا بیست سال دیگر، سی سال دیگر تمام می شود، این برای این است که بی اندازه می دهید.
عدم استفاده آمریکا از منابع نفتی خویش و خریداری نفت ایران در قبال سلاح
آمریکا نفت دارد نه اینکه احتیاج به نفت دارد آمریکا، آمریکا چاه های نفت زیاد دارد و استخراج نمی کند یعنی به این معنی که رسیده اند به چاه ها و آنجاهائی که نفت زیرزمین دارند، آنها هم هست. چاه ها را، سر آنها را بسته اند برای آتیه خودشان و از این هدیه ناقابل اعلیحضرت دارند. می گیرند ولی همه نفت های خودشان زیرزمین مانده است. الان چاه ها را کنده اند رسیده اند به نفت و در آن را بسته اند و نشسته اند روی آن و دستشان را دراز کرده اند که بابا نفت بده.اینها که می گویند ما
صحیفه نور جلد 3 صفحه 129
نفت نمی دهیم، نداده ایم به آمریکا یا به اندازه دادیم، خوب شما از این پولی که دارید می گیرید و از این اسلحه ای که وارد کرده اید و از این بیلیون ها اسلحه هائی که وارد کردید معلوم است که چقدر داده اید و الان هم معلوم است که چقدر دارید می دهید به آمریکا و سایر ممالک دیگر و می گویند بله ما می دهیم، این را مدعی هستند که ما می دهیم لکن ارز می گیریم، خوب اینها یکی شان بنویسد که ما پول می گیریم از آمریکا. همه شان قبول دارند که ما می دهیم و اسلحه می گیریم. خوب این اسلحه را قائلند به اینکه برای مملکت ما اینهمه اسلحه و اینهمه تجهیزات لازم است؟ و ما می خواهیم یک قدرت مثل شوروی پیدا بکنیم، یک قدرتی مثل آمریکا پیدا بکنیم؟ اینطوری است که ما لازم داریم اینطور چیزها را و متخصص داریم نسبت به اینطور مسائل و خود ما داریم اداره می کنیم؟!
خوب، همه می دانند که چهل و پنج هزار، بعضی هم می گویند شصت هزار مستشار آمریکائی هست، کارشناس های آمریکائی هست در ایران با مصونیت، نه مصونیت فقط اینها، مصونیت هر چه آمریکائی هست که اینها مصون کردند آمریکائی ها را، اینها قصه هائی است که تاریخ باید ثبت کند، بعدها بفهمند که وضع ایران چه بوده است.
هیاهو و تبلیغات ساختگی رضاشاه برای لغو کاپیتولاسیون
در زمان رضاشاه وقتی که کاپیتولاسیون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغویتش حرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطی درست کردند در تبلیغات که بله دیگر اعلیحضرت به آنجا رسیدند که لغو کردند کاپیتولاسیون را، چه کردند و فلان. مدت ها روزنامه ها و رادیو بساط جشن این را گرفتند که اعلیحضرت رضاشاه کاپیتولاسیون را لغو کرد. یک وقت آنطور هیاهو کردند و جشن گرفتند. آن روزی که اعلیحضرت محمدرضا شاه خلف صدق اعلیحضرت رضاشاه آمد کاپیتولاسیون را برای اینها درست کرد باز همین بساط بلند، شد که ای چه خدمت بزرگی، چه خدمت بزرگی کردند، این بیچاره مطبوعات، خوب اسیر سازمان امنیت بودند باید بنویسند، آنها دیکته کنند اینها بنویسند که چه خدمت بزرگی، دیگر از این خدمت بزرگتر نمی شد که اعلیحضرت کردند! چه کردند؟ اینکه او لغو کرد، ایشان اثبات کردند. در لغوش ما جشن باید بگیریم در اثباتش هم باید جشن بگیریم. وضع یک مملکتی اینطوری است که می گویند خروس می گوید که من بیچاره را در عزاخانه سر می برند، در عروسی خانه هم سر می برند (خنده حضار) .
تصویب قرارداد کاپیتولاسیون خلاف روح انسانیت است
وضع ایران اینجور است که آن طرف قصه را هیاهو می کنند، این طرف قصه هم هیاهو می کنند. اینها چیزهائی است که ما حالا می شنویم و داریم می بینیم. بعدها آیا باورشان بیاید یک همچو رژیم هائی را ما گذارندیم. آخر من در سن خودم این قضیه را دیدم. شماها یادتان نیست، هیچ کدامتان یادتان نیست اما من در سن خودم بوده این قضیه. آن قضیه جشن های آنجای او در سن ما بوده. این
صحیفه نور جلد 3 صفحه 130
قضیه جشن ها و بساط اینجای او هم، هیاهوی اینجای او هم در همان وقتی بوده که ما بودیم. هر دوی آنها را، وضع اینطوری است که طرفین قضیه را باید - عرض می کنم که - برای آن جشن بگیریم و پایکوبی کنیم که اعلیحضرت آنجا آنطور کردند و اینجااینطور کردند. می گویند نشده است؟ خوب، شده است منتهی می گویند خوب شده است. خوب شده یعنی چه؟ یعنی اینکه این آشپز مثلاً سفارت آمریکا، آن کاسب خیابان مثلاً فلان جا که آمریکایی است، اگر این یک شخص محترمی، یک شخص عالیمقامی، یک فیلسوفی، یک عالمی، یک کسی را بگیرد زیر، عمداً هم بگیرد زیر، دولت ایران حق ندارد، هیچ حق ندارد که این را بخواهد، این باید رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بکنند.
معنی اثباتش این است که (ایشان برای آن آنقدر چیز کردند و آن شخصی هم که در مجلس آورد آنقدر برای آن نوحه خوانی کرد) هر فردی از افراد آمریکائی در اینجا مصون است، کسی حق ندارد، دادگستری حق ندارد که اگر این کاری کرد بخواهد او را - عرض بکنم که - ارتش حق ندارد در این امر دخالت کند، هیچ کس حق ندارد در این امر دخالت کند، این باید مستقیماً در پیش خود آمریکائی ها و در سفارتخانه یا در فرض کنید که خود مملکت آمریکا این قضیه باید حل بشود، آن هم که معلوم است راه حلش چیست. این را می گویند که یک چیز خوبی است؟! خیلی خوب واقع شده که مصونند اینها و - عرض می کنم که - هیچ کس حق ندارد به آنها چیزی بکند اما اگر شخص اول این مملکت (هر کس هست، هر زهرماری اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه یک فراشی از آنها را زیر بگیرد این باید محاکمه بشود؟! از آن طرف هیچ شما حق ندارید انتقاد کنید اما از آن طرف خیر باید محاکمه بشود. خوب این را می گویند که یک چیز خوبی است؟! و آن کسی که می گوید نظام شاهنشاهی ایشان باید باقی بماند و شاه باید باشد و سلطنت بکند و چطور، می گوید این وضع تا حالا خوب بوده و باید شاه باشد؟! یا خیر این وضع را قبول ندارد و می گوید نه این وضع خوب نیست؟ اگر می گوید خوب است این وضع، خوب یک چیز بنویسد امضاء کند که: (این وضع را ما قبول داریم، خیلی هم خوب است، یک فراشی از آنها را اگر ما اذیت کردیم باید آنطور بشود، یک کس بزرگی از ما را اگر چه کردند آنها نباید در آنها چه بشود.) این هم گمان ندارم که یک آدم، یک انسانی بتواند بنویسد.
بله اینکه بعضی از اینها اصلاً از وضع انسانیت خارج شدند مثل خود اعلیحضرت که اصلاً روح انسانیت از او رفته است، یک روح دیگری است الان در او، نه روح انسان، لهذا حرف ها هم همین طوری چرت و پرت خیلی گفته می شود، می گوید. این هم که کسی نمی تواند اینطور بگوید.
التزام رژیم برای انجام مأموریتی از طرف اجانب!!
پس این طرف صفحه را که ما نگاه می کنیم که قضیه رفتن ایشان است، از این راه که نمی توانید بگوئید که نه، این کارها همه خوب است، تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است، اقتصاد ما شکست خورده است و انگل است خوب است، نظام ما تحت نظارت - عرض می کنم که -
صحیفه نور جلد 3 صفحه 131
مستشاران آمریکائی است این هم خوب است، این را که نمی توانید بگوئید، باقی می ماند اینکه نه، این طرف را قبول داریم که اینها خوب نیست لکن چه کنیم چاره نداریم باید اینطور باشد، ما موافقیم با اعلیحضرت و با بقاء اعلیحضرت برای اینکه ملزمیم که اینطور باشد، ما، التزام داریم، ملتزم هستیم به اینکه باید فرهنگمان تا یک حد معینی باشد، از اینجا بالا نرود، ما را ملزم کردند به اینکه ارتش شما باید تحت نظر اینها باشد، ما را ملتزم کردند به اینکه وکلای شما را باید ما تعیین کنیم، شما خودتان نباید دخالت داشته باشید، ملت هم نباید دخالت داشته باشند، ملتزمیم به این معنا، چون ملتزمیم پس باید باشد. اگر این مطلب را می گویند، خوب الان ملت ایران پا شدند می گویند که ما این التزام ها را قبول نداریم، تا حالا هم هیچی نشده، حالا هم دارند می روند، دارند دنبال می کنند این را. خوب اینها اگر قبول دارند که این یک چیز بدی است لکن ما را الزام کردند، حالا ملت ایران تمامی پا شدند که این التزامی که می گویید ما دادیم یا شاه که مأموریت برای وطنش داشته است و خودش نوشته مأموریت برای وطنم و من هم می گویم مأموریت برای وطنش داشته لکن او می گوید مأموریت داشتم که چه کنم و چه کنم، برسانم آن را به نمی دانم دروازه بزرگ تمدن! من می گویم نخیر مأموریت داشتید برای وطنتان که نفتتان را بدهید و - عرض می کنم - فرهنگتان را به زمین بزنید و وطنتان را بیاورید به حالی که الان هست، خرابه ای که الان اسمش را ما وطن گذاشتیم. اگر اینها قبول دارند که این رژیم تا حالا خیانت کرده است منتهی می گویند ملزم است، ملزم است که خیانت بکند، این را ما می توانیم بپذیریم از وکیل، از وزیر، از شاه، از همه اینها که (من ملزمم خیانت بکنم) ؟! خوب برو کنار، کی ترا ملزم کرده که نخست وزیر بشوی؟ کی ترا ملتزم کرده که وکیل بشوی؟ کی ترا ملتزم کرده وزیر بشوی؟ کی ترا التزام کرده که شاه باشی؟ استعفا بده، آدمی که این عرضه را ندارد که در مقابل اجنبی بایستد و مصالح مملکتش را تأمین کند، آدمی که در تحت اسارت غیر است و باید حتماً مصالح مملکتش را فدای آنها بکند، ما فرض می کنیم که شما اگر بخواهید سلطنت محفوظ باشد، باید این خیانت ها را بکنی؟ لکن تو معذوری؟! کی گفت باید سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر یک آدمی هستی، انسان هستی، اگر یک آدمی هستی که خائن نیستی بیا اعلام کن بگو که من نتوانستم این مملکت شما را، مصالح مملکت شما را حفظ کنم من استعفا کردم. ملت آنقدر به سر تو گل می ریختند که تا عرش برین بود، نه مثل حالا که همه داد بزنند (مرگ بر این سلطنت پهلوی) برای اینکه از تو خیر ندیدند. کی ترا ملتزم کرده که به سلطنت باقی باشی تا خیانت بکنی؟ مگر می شود که انسان عذر بیاورد که وکیل بوده، ده سال، پانزده سال به اینجا وکیل بوده و وکیل مردم هم نبوده وکیل شاه بوده، نخیر وکیل سفارتخانه بوده، همه را هم خودشان می دانند، رفتند توی این خراب شده و هر چه خواستند، هر کار زشتی خواستند کردند، هر خیانتی را خواستند بکنند، حالا ازشان می شود پذیرفت که من ملزم بودم، مجبور بودم؟! کی گفت تو وکیل بشوی؟ مگر کسی آمد به تو الزام کرد ترا که حتماً بیا وکیل بشو؟! تو برو پشت آن تریبون و بگو، قصه را بگو که من را از طرف سفارتخانه آوردند اینجا و من وکیل رسمی این مملکت نیستم از این جهت من از این مجلس می روم بیرون، آنوقت ببین با تو چه معامله می کنند. مگر می شود اینها عذر باشد که
صحیفه نور جلد 3 صفحه 132
وزیر بگوید من معذورم برای اینکه من ملزم بودم، شاه بگوید من معذورم برای اینکه سفارتخانه من را الزام کرده، نمی دانم کی بگوید من معذورم، این حرف ها چیست؟
خیانت و خلافکاری های شاه و دیگر صاحب منصبان برای احراز پست و مقام
اینها معذور نیستند، اینها خائن هستند و تعمداً هم خیانت کردند و برای خاطر ریاست خیانت کردند. می خواستند چند روزی، او می خواسته سلطان باشد او می خواسته - عرض می کنم - وزیر باشد، او می خواسته وکیل باشد، او می خواسته سناتور باشد و اینها، اینها عمداً به این مملکت ما خیانت کردند و تمام اینهائی که در این دستگاه وارد بودند و خدمت کردند به این دستگاه، اینها همه خائنند و هیچ لیاقت اینکه به اینها یک کاری ولو حمالی را رجوع کنند ندارد. نمی شود آقا که یک مملکتی که اینها دارند، اینها مستشارهای آنها هستند و اینها مشیر و مشارهای آنها هستند و تمامشان واضح است خیانتشان.
من می گویم حالا ما فرض می کنیم که شما رأی هم بر خلاف ندادید، شما آدمی بودید که مثلاً خلاف آنها را می خواستید بگوئید، ما اینها را فرض می کنیم لکن می توانید این را انکار کنید که شما وکیل ملت نبودید و رفتید در این مجلس و حقوق گرفتید؟ این را می توانید انکار کنید؟ اگر می توانید، بنویسید که ما وکیل مجلس نبودیم، اینجا همین جوری رفتیم و خیر اینجا که می رفتیم هیچی نبود و نگرفتیم، تا به شما بگویند که نخیر آقا شما در مجلس حقوق گرفتی از این ملت، حقوق ملت را گرفتی، وکیل ملت هم نبودی، خلاف قانون اساسی کردید و خیانت کردید به این مردم و پول این مردم را گرفتید در صورتی که وکیل نبودید شما. اگر وکیل را سفارتخانه تعیین کند یا شاه تعیین کند که وکیل نیست، این که قانونی نیست وکالتش، وکالت باید هر جائی در هر حوزه ای همان اهالی آن حوزه چیز بکنند. خوب، بگویند ما را تعیین کردند، وکیل مثلاً تهران بیاید بگوید من را تهرانی ها چه کردند تا همه تهرانی ها بگویند ما اطلاع نداشتیم، آن که وکیل آذربایجان است بیاید بگوید من وکیل آذربایجانم تا مردم بگویند که نه آقا ما اطلاعی از این نداریم. کجا اطلاع داشتند مردم از این وکلا؟ کی می شناسد اینها را؟
عدم رشد فرهنگی و بی علاقگی رژیم به دین و کشور، موجبات وابستگی کشور به استعمارگران
نمی شود اینها را عذر حساب بکند کسی بگوید من معذورم، ما مجبور بودیم که این فرهنگ را در این حد نگه داریم، ما مجبور بودیم که این ارتش را تحت چیز قرار بدهیم، ما مجبور شدیم. خوب اینهمه صاحب منصب توی ارتش وقتی دیدند که صاحب منصب های آمریکا آمدند چه کردند، همه استعفا بدهند. مگر آقا می شد آنوقت، اگر همه صاحب منصب های ما وقتی که دیدند آمریکائی ها دارند اینها را، مستشار دارد آمریکا در اینجا و اینها باید تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اینها یک روز
صحیفه نور جلد 3 صفحه 133
استعفای خودشان را می فرستادند در مجلس یا پیش شاه که ما نمی خواهیم با این وضع، مگر امکان داشت آنوقت مستشار بیاید؟ اینکه مستشار می آید برای اینکه شما رشد ندارید، چون رشد ندارید از این جهت مستشارها می آیند - که - بالای سر شما و شما را می خواهند اداره کنند. اگر شماها رشد داشتید، اگر شما یک انسانی بودید که علاقه به این مملکت داشتید، علاقه به این آب و خاک داشتید، اگر یک انسان متدین بودید که اساس مسائل است این، همچو چیزی امکان نداشت برایتان که بنشینید آنجا و بخواهید صاحب منصب باشید لکن صاحب منصبی که یک مردیکه از آمریکا آمده هر چه بگوید، باید اطلاعتش بکنید، خوب استعفا می کردید، کی به شما الزام کرد که آقا بیا تو سپهبد باش یا بیا تو ارتشبد باشد، استعفا می کردی، حالا استعفا کنید، الان که می بینید که همه مسائل واضح شده است و خیانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض می کنم که - رادیو و اقرار به ذنب و گناه خودش کرده، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من کارهایم اشتباه بود از این جهت از اینجا به بعد این اشتباهات را نمی کنم) شمائی که یک شاهی را می بینید که خیانت های خودش را اقرار کرده، پشت رادیو اعلام کرده، دستش را پیش ملت دراز کرده که (ببخشید مرا، من اشتباه کردم) خوب همین حالا همه تان بروید آن کنار یا بروید کنار از ارتش یا متصل بشوید به مردم، باز نریزید به جان مردم و مردم را بکشید. پس شما همه خیانتکارید، شما را نمی توانیم بگوئیم یک انسانی هستید که امین این مملکت هستید، شما خائنید در این مملکت، شما لیاقت هیچ چیز را ندارید. بله صاحب منصب های جزء نمی توانند، آنها چیز کردند، آنها می گویند ما حاضریم به اینکه کارهائی را انجام بدهیم. ان شاءالله بلکه انجام بدهند.
سلطنت شاه غده ای سرطانی برای نابودی همه شؤونات مملکت
پس این ورق مطلب که قضیه این است که این رژیم باید از بین برود، این فاسد است، یک غده فاسد را اگر در نیاورند یک انسان را از بین می برد، هلاک می کند. نمی تواند یک نفر آدمی که مریض است، غده مثلاً فرض کنید سرطانی دارد حاضر نشود که این غده را بیائید در آورید، این خوب، می کشد غده اگر در نیاورید، این سلطنت یک غده ای است در این مملکت که اگر در نیاید فاسد می کند مملکت، این غده باید در بیاید چاره نیست، این غده، سرطانی و بدتر از سرطان است، این باید بیرون بیاید. باقی می ماند آن طرف قضیه که من حالا خسته هستم برای ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همه تان را موفق کند، توفیق به همه تان بدهد. یک روز انشاءالله بروید به ایران که ایران وضعش عوض شده باشد.