0

اشعار شهادت حضرت زینب (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

 مگر ميشود بي تو هم زندگي كرد؟

وَ محض رضاي خدا بندگي كرد

فقير دوعالم شده آنكسي كه

بدون غمت حس دارندگي كرد

 

 

عجب آه سردي،عجب روزگاري

مگر ميشود ابر باشي نباري

من وآه و غربت،من و دور بون

و اين كهنه پيراهن يادگاري

 

گلستان بجز تو خليلي ندارد

و اين زنده ماندن دليلي ندارد

دلم قتلگاهي به عمق وجود است

اگرچه دگر اسمعيلي ندارد

 

اگر صحنه ي قتل را ديده باشي

وَ روي تني ردپا ديده باشي

تجسم بكن حال من را بداني

كه يك نيزه را در دوجا ديده باشي

 

خدا ابر را قسمت اسمان كرد

همين دور بودن مرا ناتوان كرد

غم و غصه ي دوري از چشم هايت

مرا مثل مادر ، زني قدكمان كرد

 

شاعر:محمد صادق باقي زاده

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

 

کیست زینب؟ واله و شیدای حق

 هم چو مادر، عصمت کبرای حق

کیست زینب؟ بنت زهرای بتول

دخت حیدر، پاره قلب رسول

در بیان و علم و حکمت بی نظیر

 مثل او دیگر نبیند چرخ پیر

زینب است این، دختر شیرخداست

قهرمان داستان کربلاست

زینب است این، یاردیرین حسین

 زینب است این، جان شیرین حسین

زینب است این چون علی شیرین کلام

 زینب است این ماه سرگردان شام

شد اسیرو پیک آزادی هم اوست

 شد غمین و غمزُدای عالم اوست

گرچه در ظاهر پریشان گشته است

 چرخ در فرمان این سرگشته است

از غمش در آسمانها گفتگوست

 خاکیان را نام زینب آبروست

داد خواه خون مظلومان شده

 از بیانش ظلم بی بنیان شده

تا«حسانا»عالم هستی بپاست

 نطق زینب منعکس در گوش هاست

 

حبیب الله چایچیان

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-شهادت

 

بار دیگر محرم آمده است

ماه وصل حسین با زینب

از ورود به کربلا تا شام

روضه ها خوانده میشود امشب

 

مثل امشب در اوج تنهایی

در دلش با حسین نجوا کرد

چشمهایش دوباره ابری شد

زخم کهنه دوباره سر وا کرد

 

در خیالش دوباره در میدان

حرمله با دو دست پر آمد

عکس نیزه به قاب چشمش بود

یا دوباره سپاه حر آمد

 

ای برادرهمیشه چشمانم

کربلا را مرور میکردند

صحنه ها یک به یک همه روز از

پیش چشمم عبور میکردند

 

بعد از این مدت از دو طفل خود

باز چیزی نگفته خواهر تو

گفته بودم فقط به عبدالله

هر دو طفلم فدای اکبر تو

 

زخمهای عمیق روی دلم

تا قیامت نمیشود ترمیم

از سنان بیشتر مرا آزرد

ظلم بی حد بجدل ابن سلیم

 

کس نپرسید از تو ای بجدل

با دل مادرش چها کردی

تو به دنبال خاتمش بودی

از چه انگشت را جدا کردی

 

بین گودال دیدمت بی سر

ای برادر به خون تپیدی تو

زین جهت جای شکر آن باقیست

من کتک خوردم و ندیدی تو

 

تو بگو سخت تر کدامش بود

زخم شمشیر بر تو در گودال

یا هجوم عدو به ناموست

بهر غارت نمودن خلخال

 

تو بگو دلخراش تر این است

خون پیشانی برادرها

دیدن خون حنجری یاکه

دیدن خون گوش دخترها

 

تازه از روی نیزه ها دیدم

چه عمیق است زخم عباسم

زجر می کشت دخترت در راه

گر نمی بود اخم عباسم

 

رازهای نگفته ای دارم

با تو ای دلبرم نمی گویم

چونکه آزرده میشود روحت

چیزی از معجرم نمی گویم

 

کوفه یادم نمیرود از ما

یک شبی را که دور بودی تو

حال و روز سرت به من فهماند

میهمان تنور بودی تو

 

از یتیمان کوفهء دیروز

خواهرت را یکی چه خوب شناخت

حق حیدر بجای آورد و

نان و خرما جلویمان انداخت

 

کوفه و شام عده ای با سنگ

دختران تو را زدند هدف

تا که از یک جهت سپر نشوم

سنگ می زد عدو ز چار طرف

 

از روی نیزه ها دلم خون شد

عده ای سر که بر زمین افتاد

بین سرها سر ابالفضلم

از همه بیشتر زمین افتاد

 

غیرت الله رفت و وقتی که

بی علمدار گشت زینب تو

از خود صبح تا دم مغرب

بین بازار گشت زینب تو

 

داغ هفتادو دو گل پرپر

گرچه جانکاه بر من آسان بود

آنچه دق داد خواهرت این بود

فحش های محله های یهود

 

جانگداز است سرنوشت سرت

بعد جریان سرخ کرببلا

از روی نیزه تا میان تنور

از روی خاک تا به طشت طلا

 

عوض آنکه شستشو بدهد

راس خونین تو به آب و گلاب

بر سر و صورت تو می پاشید

هرچه ته مانده های جام شراب

 

قدری آرام شد دلم تا کرد

صوت قرآن تو مرا مجذوب

لعنت الله علیه ساکت کرد

قاریم را به ضربه های چوب

 

ای برادر تمام این مدت

گریه های رباب کشت مرا

بس که گریان نشست همسر تو

وسط آفتاب کشت مرا

 

اشک ام البنین دلم را ریخت

شد مدینه برای من جانسوز

دوری تو برای من سخت است

یاد داری که گفتمت آنروز

 

در مدینه دگر نمی مانم

گویی اینجا برای من جا نیست

من اگر سمت شام برگردم

لااقل دختر تو تنها نیست

 

تا که حرف از خرابه می آید

از غم آکنده می شود زینب

روضه اینجا که می رسد هر بار

از تو شرمنده می شود زینب

 

آمدم شام و قدری آرامم

چونکه بر وعده ام وفا کردم

در جوار گل سه سالهء تو

یک حسینیه دست و پا کردم

 

گریه ام را ادامه از امروز

تا به یوم القیامه خواهم داد

نهضت دختر تو را در شام

ای برادر ادامه خواهم داد

 

مهدی مقیمی

 

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

داداش حسین...

كمي مراعاتش كن مويش شكستني است

شبيه مادرمان پهلويش شكستني است

دگر تو نيزه نزن بس كه از سنان خورده

مگر نديده اي كه نيزه از دهان خورده

هزار تير به قد كمانش افتادند

همين كه دير رسيدم به جانش افتادند

نفس نفس زدنت را تو از گلو ننداز

برات آب ميارم به شمر رو ننداز

جواب گريه ي من خنده هاي قاتل شد

تو رفتي و حرم تو پر از اراذل شد

تو رفتي و همه ي حس مادري ام رفت

ميان ولوله ي خيمه روسري ام رفت

بگو چه كار كنم من مجال ديگر نيست

قسم به جان تو گودال جاي مادر نيست

بگو چه كار كنم تا كه دست بر دارند

هنوز نقشه ي ديگر به زير سر دارند

تن شهيد من و نيزه و چهل تا نعل

بگو چه كار كنم اي غريب من با نعل

طناب را چه كنم من رباب را چه كنم

بگو كه يك تنه بزم شراب را چه كنم

ز گاهواره نپرس از لباس پاره نپرس

ز گوش دختركان و ز گوشواره نپرس

ميان كرب و بلا قتل صبر هم ديدم

كنار خيمه ي تو نبش قبر هم ديدم

 

یاسین قاسمی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-شهادت

 

حسین خواهر تو بر غمت دچار شده

دلم هوای تو کرده که بی قرار شده

تمام موی سرم ، پینه های دستانم

خودت بیا و ببین که چه گریه دار شده

مگر نگفتم عزیزم که بی تو می میرم

همیشه قاتل عاشق غم نگار شده

در احتضار کنار تمامتان بودم

برس به داد دلم وقت احتضار شده

اگر تو کشته ی اشکی دو دیده ی تر من

برای روضه ی تو سفره دار شده

ز خاطرم نرود خاطرات کرببلا

دوباره دور و بر من پر از غبار شده

به روی چادر من جای پای قاتل توست

لگد به روی لگد بر تنم نثار شده

دم غروب به آتش گرفته ای گفتم

بدو عزیز دلم موقع فرار شده

میان آن همه نامحرمان خودت دیدی

چگونه خواهری بر ناقه ها سوار شده

سر تورا سر بازار بس که رقصاندند

گلوی خشک تو دیدم که تار تار شده

زنان کوفه همه سنگ باز قهارند

چقدر راس تو با سنگها شکار شده

رباب موی سرش کند و داد زد زینب

ببین سر پسرم سهم نیزه دار شده

میان بزم شراب آمدم به دنبالت

یکی به طعنه صدا زد ببین چه خار شده

حرامزاده ای از دختران کنیزی خواست

از آن به بعد سکینه گلایه دار شده

 

قاسم نعمتی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

واویلا...

بی تو ببین کبوتر بی بال می شوم

از گریه ی زیاد چه بدحال می شوم

تا پلک می نهم به روی هم حسین من

 گویا دوباره وارد گودال می شوم

 

محمد حسن بیاتلو

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-شهادت

 

ای آنکه وجودم شده بیت الحزن  تو

غرق غم و اندوه شدم از محن تو

در آتش هجران تو یک سال شب و روز

چون شمع وفا سوختم از سوختن تو

یک سال نه ،یک عمر گذشته است که از غم

گریان شده ام بر بدن بی کفن تو

در خلوت با پیرهن غرقه به خونت

مشغول زیارت شده ام با بدن تو

خواهی که بدانی چه رسیده است به زینب

صدچاک شده جان و دل من چو تن تو

آتش زده یکبار دگر هستی ما را

خونی که روان بود ز کنج دهن تو

تو لالۀ خونینی و من یاس کبودم

پرپر شده ام از غم پرپر شدن تو

همراه بسی خاطرۀ مردی و ایثار

ثبت است به تاریخ پیام و سخن تو

عمریست«وفائی» ز مصیبات دل من

با آتش دل سوخته در انجمن تو

 

سید هاشم وفایی

 

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-وفات

 

در چشم های منتظرم نا نمانده است

یک چشم هم برای تماشا نمانده است

از بسکه گریه کرده ام و خون گریستم

اشکی برای دختر زهرا نمانده است

نزدیک ظهر و بستر زینب در آفتاب

جانی ولی در این تن تنها نمانده است

چیزی برای آنکه فشارم به سینه ام

جز این لباس کهنه خدایا نمانده است

غارت زده منم که پس از غارت دلم

زلفی برای شانه زنها نمانده است

ای شاه بی کفن،کفنم کن برادرم

با دست خود به چادر مشکی مادرم

آه از خیام شعله ور و از شراره ها

از خنده ها،هلهله ها و اشاره ها

غارتگران پس از تو به ما همله ور شدند

بستند پیش ما همه ی راه چاره ها

غارت شدند جوشن و پیرآهن و علم

حتی زخیمه ها همه ی گاهواره ها

در دستها نبود به جز تازیانه ها

بر پنجه ها نبود به جز گوشواره ها

چیزی نمانده بود که معجر بخوانیش

بر گیسوان شعله ور از تکه پاره ها

در پیش چشم مادر و خواهر به روی نی

می خورد تاب سر شیر خواره ها

از بس زدند بال و پر کودکان شکست

از بس زدند چوب تر خیزران شکست

 

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-شهادت

 

ای بهترین معلم قرآنِ ما بخوان

از آیه های خامس آل عبا بخوان

از کاف و هاء و یاء بگو شرح تازه ای

وز عین و صادِ  واقعة کربلا بخوان

تنها ، نه بهرِ اُمِّ حبیبه ، برای ما

از روزهای پر غم و پر ماجرا بخوان

تفسیرِ آیه آیه دروازه را بگو

آری کمی ز سوز دل سر جدا بخوان

شرحی ز حال پردگیان در خفا بگو

قدری برای هیئتیان در جلی بخوان

با بانوان ، ز سوره مریم چه گفته ای

سر بسته روضه ای ز غم نینوا بخوان

از لحظه وداع برادر بما بگو

با بوسه های زیر گلو ((یا اخا)) بخوان

از آیه قیامت کبرای قتلگاه

از آن همه مصیبت و درد و بلا بخوان

از تازیانه خوردن و تهمت شنیدنَت

از لحظه های سخت اسارت بیا بخوان

از خطبه های فاطمی و حیدریِ خویش

وز رأسهای نیزه نشین ، روضه ها بخوان

با آنچه که شدی به چهل منزل آشنا

وز آنچه دیده چشم تو ، یک نکته را بخوان

از شام بی حیا و نگاه حرامیان

از تهمت کنیزیِ خصم دغا بخوان

از مجلس یزید و از مجلس شراب

از چوب خیزران و ز تشت طلا بخوان

وقتی رسید قافله در آن خرابه ها

از ازدحام و خنده اهل جفا بخوان

جبریل هم ز روضه تو فیض می برد

هان ای امینِ وحی ز قالو بلی بخوان

تو زینبی و غیب و شهودت یقین یکی است

بر تلّ زینبیّه نشین بر ملا بخوان

دستی که زیر پاره بدن برده ای بگو

قربانی ات قبول ، از آن (( باالقفا )) بخوان

بانو‍! مقام بندگی ات می کُشد مرا

حب الحسینِ زندگی ات می کشد مرا

 

محمود ژولیده

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

بانوی مرد آفرین

بانوی مرد آفرینِ مُلکِ غیرت زینب است
شیر زنِ بی باکِ میدانِ شجاعت زینب است

شهرِ حلم و بینش و ایمان و ایثار و وقار
بحرِ علم و دانش و عرفان و حکمت زینب است

چشمه ی صاف و زلالِ پاکی و شرم و حیا
قلّه ی کوهِ صبوری و صلابت زینب است

بر دلِ غمدیده ی تفتیده ی همچون کویر
بارشِ ابرِ بهارِ جود و رحمت زینب است

دستِ خالی رد نمی گردد زِ درگاهش کسی
دخترِ مردِ بزرگِ با کرامت زینب است

ای سلیمان ، بر جلال و شوکتت ، کمتر بناز
صاحبِ جاه و جلال و قدر و شوکت زینب است

ظاهراً اسمش نباشد در میانِ چار و ده
باطناً امّا نگینِ آلِ عصمت زینب است

بابِ حاجت ، بر همه باشد ابوفاضل ولی
رمزِ قفلِ بر روی این بابِ حاجت زینب است

گر حکومت می کند بر کشورِ دل ها حسین
مالکِ اصلی این مُلکِ حکومت زینب است

خیلِ عُشّاقُ الحسین ، دارد هزاران مدّعی
بی گمان ، در این میان ، در اوجِ رتبت زینب است

زینبیون غم ندارند روز حشر ، دانی چرا؟
نایب الزّهرا ، شفیعه ، در قیامت زینب است

غمگسارِ پنج تنِ آلِ عبا و پنج امام
مطلعِ دیوانِ شعرِ رنج و محنت زینب است

با ولای حیدری و با حجابِ فاطمی
حامی جان بر کفِ دین و ولایت زینب است

کربلا شد کربلا ، از صبرِ اُختُ المجتبی
قافله سالارِ راهِ استقامت زینب است

معنی قلبِ صبور و اُسوه ی صبرِ جمیل
باغبانِ باغِ خونینِ شهادت زینب است

شانه اش در زیرِ بارِ داغِ طفلان خم نشد
مصحفِ تفسیرِ صبرِ بی نهایت زینب است

روحِ نستوهِ علی ، گردیده در او منجلی
در فصاحت ، در بلاغت ، با شهامت زینب است

دشمنان ، یکسر همه ، از خُطبه اش در واهمه
وارثِ زهرایی دارای قدرت زینب است

روز ها از قِصّه ی پُر غُصّه اش ، شب می شود
در مصیبت مادرِ اندوه و کُربت زینب است

یک تنه بارِ اسارت را به دوش خود کشید
در اسارت پاسدارِ اهلِ عترت زینب است

دیده تر ، بر کودکانِ خون جگر ، همچون سپر
سلسله ، بر دست و بر پا ، بی شکایت زینب است

آن که در کرببلا وکوفه و شامِ بلا
تازیانه بر تنش خورده به شدّت زینب است

حمید رضا گلرخی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

یا زینب...

عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود

حال حبیبان بی سر و سامان شدن بود

اول قرار ما دو تا قربان شدن بود

رفتی و سهم من بلا گردان شدن بود

 یکسال و نیم آتش گرفتن مال من بود

تقدیر پروانه از اول سوختن بود

 یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم

با هر نخ پیراهن تو گریه کردم

خیلی برای کشتن تو گریه کردم

با خنده های دشمن تو گریه کردم

 هر شب بدون تو هزاران شب گذشته

دیگر بیا آب از سر زینب گذشته

گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کُن

کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کُن

این آخر عمری مرا رو به وطن کُن

من را میان کهنه پیراهن کفن کُن

 با قاسم و عباسم و اکبر بیائید

من را بسوی کربلا تشییع نمائید

 آخر مرا در غصه ی ایام بُردند

با خاطرات سیلی و دُشنام بُردند

میل همان شهری که بزم آه ... بُردند

این آخر عمری مرا در شام ... بُردند

پروانه ها خاکسترم را جمع کردند

از زیر سایه بسترم را جمع کردند

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

حضرت زینب(س)-شهادت

 

یادم نرفته است که هنگام عزّتم

آن روزها که بود گلم همجوارِ من

دور و برم تمام یل هاشمی نسب

ابر محبّت همه شان سایه سارِ من

 

یادم نرفته است که هر روز با حسین

دل بود و خاطرات قدیم مدینه ای

وقتی که می زدم به سرش شانه آن زمان

دل می گرفت عطر شمیم مدینه ای

 

یادم نرفته است که هر وقت عزم او

می کردم و رفتن من با شتاب بود

بر روی ناقه تا بنشینم به زیر پا

زانوی ماه امّ بنینم رکاب بود

 

یادم نرفته است که خلخال پای من

حتی ز چشم اهل حرم استتار بود

چون که جواهرات سر و دست و پای من

از جانب علی پدرم یادگار بود

 

یادم نرفته است که تاری ز موی من

بیهوده پیش اهل حرم در نظر رسد

یا که تمام عمر بجز دشت کربلا

بر سایه سارِ معجرِ زینب خطر رسد

 

یادم نرفته است که وقتی به کربلا

تا زانوان ناقه ی من بر زمین نشست

گرد و غبار قائله ای وحشت آفرین

پیچید در هوا و به روی جبین نشست

 

یادم نرفته لشگر دشمن که راه بست

دیدم حسین را که چه آهی ز دل کشید

پشت خیام رفت و به دست مبارکش

آنقدر خار زِ خاک کویر چید

 

یادم نرفته است که از سوز تشنگی

اکبر چه طور ذکر عطش العطش گرفت

وقتی حسین بر سر نعش علی رسید

دیدم کنار پیکر او حال غش گرفت

 

یادم نرفته است که عباس تا که گفت

"ادرک، اخی اخی" ز حسینم کمر شکست

برگشت خیمه، خیمه ی عباس ناگهان

با آه فاطمّی حسینم زِ هم گسست

 

یادم نرفته است که من روی تلّ و او

جسمش به زیر چکمه ی ناپاک شمر بود

من داد می کشیدم و در پیش چشم من

خولی سر حسین مرا از همه ربود

 

یادم نرفته است که سرها به روی نی

در پیش چشم اهل حرم موج می گرفت

گاهی سر حسین، وَ گاهی سر علی

بین رئوس نیزه نشین اوج می گرفت

 

یادم نرفته است که در شام و کوفه نیز

مردم به حال و روز زنان دست می زدند

سقّا سرش که جلب توجّه ز نیزه کرد

با سنگ و چوب مردم سر مست می زدند

 

یادم نرفته است که با چوب خیزران

هر دم یزید بر لب و دندان یار زد

اصلاً سر حسین مرا هر کسی که دید

با هر چه بود بر سر هر رهگذار زد

 

یادم نرفته است سکینه  به قصر شام

در چشم های باده پرستی کنیز شد

اُف بر تو روزگار! که ناموس فاطمه

آخر چقدر بین اجانب حضیض شد

 

یادم نرفته است جهاد رقیّه را

با ناله های "یا ابتا" انقلاب کرد

آورد رأس پاک تو را روی دامنش

بوسید و جان سپرد و دلم را کباب کرد

 

حالا که راه عمر به پایان رسیده است

باید به سمت خاطره هایم نظر کنم

ای مرگ مهلتی به من و جان من بده

تا سمت کربلای حسینم سفر کنم

 

آه ای سفیر مرگ! تو خود شاهدی که من

صد بار جان خود به تو اهدا نموده ام

دست ولایتیِّ حسینم اگر نبود

حالا کنار دست تو اینجا نبوده ام

 

آخر تو ای اجل چقدر در تکلُّفی؟

روح مرا به دست اشاره نکن اسیر

جان از من نحیف گرفتن که راحت است

یک"یا حسین" بگو و سپس جان من بگیر

***

امیر عظیمی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

چشم هایم دوباره بارانی ست

حال و روزم پر از پريشاني ست

 

هر تپش آه ميكشم با درد

نفسم بين سينه زنداني ست

 

در دلم شوق پر زدن دارم

ولي امشب هوا چه طوفاني ست

 

دلم از سنگ غم ترك خورده

كه فرو ريختن دلم آني ست

 

بي قرار و خراب و دلتنگم

آنقدر كه دلم به دنيا نيست

 

كوچه كوچه اسير و شبگردم

كار و بارام هميشه حيراني ست

 

خسته و زار و پر تبم امشب

مرثيه خوان زينبم امشب

 

بانوي عشق حضرت زينب

بي كران‌ست رحمت زينب

 

همه عالم به دست من باشد

ميكشم باز منت زينب

 

دختر فاطمه و زين اَب است

به به از اين هويت زينب

 

تا قيامت شود كه درس گرفت

لحظه لحظه ز نهضت زينب

 

باورش هم براي ما سخت است

عمر پر از مصيبت زينب

 

السلام عليك يا زينب

بانوي مرد كربلا زينب

 

با تو زنده است نام عاشورا

تويي ركن قيام عاشورا

 

ضامن ماندگاري عشقي

اعتبار و دوام عاشورا

 

در نماز شبت دعايم كن

به تو گفته امام عاشورا

 

خطبه خواني تو در اوج وقار

مرتضاي نيام عاشورا

 

استوار و هميشه پا برجاست

با كلامت تمام عاشورا

 

حضرت صبر ، قهرمان بلا

سر فرازي در امتحان بلا

 

آمدي تو اگر ، خداي حسين

آفريده تو را براي حسين

 

همه ي عمر لحظه هايت را

سپري كرده اي به پاي حسين

 

از جواني خود گذشتي تو

همه چيزت شده فداي حسين

 

اولين زائر تن و زخم و

پيكر بر زمين رهاي حسين

 

سپر در برابر دشمن

حامي و يار بچه هاي حسين

 

شير زن با غرور يا زينب

در مصيبت صبور يا زينب

 

در دل درد پرورت چه شده ؟

با نگاه ز خون ترت چه شده ؟

 

نفست در شماره افتاده

بگو با قلب مضطرت چه شده ؟

 

از چه دور و برت شده خلوت

قاسم و عون و اكبرت چه شده

 

راستي از رقيه ات چه خبر؟

يادگار برادرت چه شده

 

ياد عصر دهم مزن بر سر

مگر آنروز معجرت چه شده؟

 

اي عزادار روضه هاي حسين

چادر توست بورياي حسين

 

محمد حسن بيات لو

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

یا زینب...

آیینه ی صبر خداوند ودودم

من مصحف عشق و ولایت را سرودم

در عشق بازی با دو چشمان برادر

از دیگران من گوی سبقت را ربودم

منشور پروانه شدن را من نوشتم

آنجا که آتش زد جفا بر تار و پودم

در اوج پروانه شدن خود شمع بودم

وقتی که سیلی زد عداوت بر وجودم

من کربلا را کربلا کردم چرا؟ چون

من دانش آموز کلاس کوچه بودم

چشم فلک از کار من گردیده حیران

در راه شام از آن فراز و این فرودم

وامانده صبر از صبر من کنج خرابه

در مرگ آن طفل سه ساله از سجودم

مرات حسن حضرت داد آفرینم

من کوثر حق بر امیر المومنینم

من با کلامم کربلا را شرح دادم

من با نگاهم غصه ها را شرح دادم

من خود خطیب خطبه ی یوم الفراقم

با اشک خود من نینوا را شرح دادم

قد کمانی چشم کم سو روی نیلی

اینگونه ظلم اشقیاء را شرح دادم

بودم چهل منزل کنار نیزه داران

با سر شکستن ماجرا را شرح دادم

در کوچه های شام با صبر و صلابت

آیین عشق مرتضا را شرح دادم

من با دو دستم در خرابه وقت تغسیل 

از ابتدا تا انتها را شرح دادم

فتوای من در سرشکستن تا ابد ماند

آیین عشق و ابتلا را شرح دادم

مرات حسن حضرت دادآفرینم

من کوثر حق بر امیر المونینم

من زینب فرزانه ی گردون غلامم

شه بانوی یکدانه ی ذوالاحتشامم

من زینب فرمانبر فرمانروایم

من زینب دردانه ی عالی مقامم

من شرح آیات کتاب عشق هستم

سیلی زدم بر روی دشمن با کلامم

من شرح صبر آیه های اشتیاقم

بر باده نوشان معنی کاس الکرامم

من دفتر اسرار خلقت را دبیرم

من آیت الکرسی حی لاینامم

من ایستگاه آخر عشق و جنونم

شیدا دلان را معنی قرب مدامم

رکن و مقام و مشعر و سعی و صفایم

من قبله ام من کعبه ام بیت الحرامم

من معرفت را قبله ی دارالجنونم

من عشق را سرمایه ی نظم و قوامم

مرات حسن حضرت داد آفرینم

من کوثر حق بر امیرالمومنینم

من مرجع تقلید اصحاب جنونم

من یاء و سین و کاف و ها و عین و نونم

من خیمه گاه عاشقان را تا قیامت

بنا و بانی هستم و سقف و ستونم

من عصمت صغرای حق اخت الحسینم

از حد درک مردم عالم برونم

من با دو چشم خون فشان در شهر غربت

معنا به معنای الیه الراجعونم

من با لسان حیدری در مسجد شام

آتش زدم بر دشمن از سوز درونم

پروانه ی آتشفان کوه عشقم

من ذوالفقارم معنی کن فیکونم

مرات حسن حضرت دادآفرینم

من کوثر حق بر امیرالمونینم

در فتح قاف معرفت عنقا منم من

افسانه ها افسانه شد افسانه ام را

برپا نمودم در شفق میخانه ام را

هر جا کتاب سرنوشتم را کسی خواند

دیوانه شد چون لب بزد پیمانه ام را

در مانده شد از هیبتم طوفان ایام

خمخانه کردم نیمه شب ویرانه ام را

مبهوت شد گرداب اشک از درک صبرم

مجنون شده مجنون دل دیوانه ام را

دلداه ام دلدادگان دلبرم را

بخشم بر آنها در جنان کاشانه ام را

بر پا کنم صبح جزا من بزم روضه

خوانم به آوای رسا غم نامه ام را

آنجا که غربت آتش سودای من شد

دریا اسیر چشم گوهر زای من شد

صبرم به گوش صبر خوانده آیه ی صبر

وقتی اسارت در پی یغمای من شد

در شام اندوهم به نی هفتاد و دو ماه

رخشید و روشن ظلمت یلدای من شد

وقتی روان گشتم سوی بازار کینه 

برق نگاه حیدری کالای من شد

طوفان به پا کردم ز رعد و برق خشمم

محشر به پا از همت والای من شد

وقتی که یارم بر براق نیزه بنشست

جبریل وحی هر آیینه شیدای من شد

زندانی من شد اسارت در ره شام

خار مغیلان فرش زیر پای من شد

اندر محیط فضل من امواج حکمت

همچون حبابی در کف دریای من شد

طره اگر مدحت سرا شد فضل من را

طبعش روان از منطق گویای من شد

 

طره ی اصفهانی

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)

ﯾﺎﺭ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﯾﯽ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﻬﻀﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻣﻠﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﭼﯿﺴﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﺪﺍﻥ
ﺩﺭ ﻣﺘﻮﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺷﺶ ﺩﺍﻧﮏ ﻣﻠﮏ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﻮﻻ‌ ﺑﻮﺩ
ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﮐﻞ ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺑﯽ ﻧﺎﻡ ﺯﯾﻨﺐ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺑﯽ ﻣﺨﺘﻮﺍﺳﺖ
ﺁﻧﮑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺮ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻫﯿﭻ ﺷﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻣﺰ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﮐﯽ ﺍﺳﯿﺮﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﯿﺮ ﺍﻭ ﺷﻮﺩ
ﺟﻠﻮﻩ ﺻﺒﺢ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺘﯿﺎﺭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ

 

محسن اوغلو

 
 
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها