من وقتی به تنوع ابزارهای دشمن نگاه میکنم، میفهمم چقدر این قضیه برای اینها اهمیت داشت! یکی از کارها این بود که جریان ادب و هنر و فرهنگ انقلابی را در کشور تحقیر کنند و به انزوا بکشانند. این یکی از کارهایشان بود. از جمله کارهای مهمی که انقلاب کرده، یکی این است که یک عده عنصر فرهنگی و ادیب و هنرمند و دارای اقتدار فرهنگی تربیت کرده و بحمد اللّه کم هم نیستند. شعرای زیادی به وجود آمدند؛ داستاننویسان زیادی به وجود آمدند؛ نویسندگان قلمزن دقیق فارسینویس محکمی به وجود آمدند و بحمد اللّه هستند. از اول انقلاب تا کنون، سیزده سال گذشته است. شما نگاه کنید ببینید کدام سیزده سال در دوران عمر فرهنگی و تاریخی ما، توانسته است شخصیتهای درجهی یک به وجود آورد؟ البته اینها تا شخصیت درجهی یک بشوند، هنوز فاصله دارند؛ اما کسانی که شخصیت درجهی یک بشوند، در این مجموعهای که انقلاب پدید آورده، زیادند. مادر میهن ما، در دوران استبدادهای اواخر دوران پادشاهی، سترون و عقیم شده بود. حقیقتاً آدمهای بزرگ، نویسندگان بزرگ، هنرمندان بزرگ، بخصوص در بعضی از رشتههای هنری، پرورش پیدا نمیکردند. لکن امروز میبینیم در میان بچههای جوان ما، سینماگران خوب، نمایشنامهنویسان خوب، کارگردانان خوب، شعرای خوب و داستاننویسان خوب، زیادند. انقلاب است که این نیروها را آزاد کرد.
یکی از کارهای دشمن، این شد که این مجموعههای مؤمن را منزوی کند. جوان، بیتجربه است. به مجرد اینکه ببیند در یک دستگاه رسمی کشور مثلًا در یک مرکز فرهنگی کشور دو نفر به او اخم کردند، به او بیاعتنایی کردند، او را تحقیر کردند؛ در حرکتش اثر میگذارد و او را کند میکند. یا مثلًا وقتی ببیند که در مجلّات بهاصطلاح ادبی و هنری کشور، چهرههای مخالف با این روش و خط را، بزرگ میکنند، برجسته میکنند، تعریف میکنند، این جوان دلش آب میشود و روحیهاش را از دست میدهد. وقتی یک فیلمساز، اثرش را به مراکزی میبرد که میتوانند از او استفاده کنند و کاری کنند که بتواند کارش را ادامه دهد؛ اما با بیاعتنایی به او میگویند: «نه آقا؛ ما این را قبول نداریم. این طورش را قبول نداریم»، و بعد در همان حال ببیند انواع و اقسام کارهایی که از لحاظ مایههای هنری از کار او کمتر است اما چون مایهی اسلامی ندارد مورد قبول آنهاست؛ این جوان بهخودیخود، منزوی و ناامید خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم برای این جوانان مؤمن و انقلابی، سوخته و گداخته است. بارها تأسف خوردهام که چرا باید به جوانان به این خوبی، بیاعتنایی شود!؟ اینها هیچچیزشان از آن کسانی که در جاهایی به عنوان هنرمند معروف شدهاند، کمتر نیست. در بسیاری از امور، از آنها خیلی هم بهترند. اما به اینها بیاعتنایی میشود. وقتیکه انسان مطلب را به درستی کاوش میکند، میبیند سر رشته میرسد به ارادهی خباثتآمیزی در نقطهای! مسئولین هم متوجه نیستند. مسئولین فرهنگی، مردمان خوبی هستند؛ اما در سطوح بالا، از کارهایی که در سطوح متوسط انجام میگیرد، بیخبرند. لذا، این جوان، این مجموعهی جوانان و این جریانها را، ناامید میکنند.
از جملهی روشهای دیگری که دشمنان در مجامع جهانی به کار زدند، این است من این را، واقعاً احساس میکنم و از آن دردهای خاموش است. انسان دوست میدارد این چیزها را همهی مردم، به وضوح بفهمند که وقتی فیلم یا آثار و فرآوردههای هنری ایران مطرح میشود، کاری که نشان از همین روحیات انقلابی در آن باشد، مورد بیاعتنایی قرار میگیرد! این مجمع جهانی، مثلًا و به ظاهر، یک مجمع غیر سیاسی است؛ اما باطن قضیه، اینطور نیست. شما دیدهاید مجامع جهانی چه میکنند! دیدید شورای امنیت و سازمان ملل، با بوسنی هرزگوین چه کردند! دیدید سازمان «ایکائو»، در قضیهی هواپیمای ما که امریکا آن را ساقط کرد چه کرد. آمریکاییها خودشان گزارش دادند و گفتند «گزارش ایکائو با همکاری ارتش امریکا تهیه شد»! خوب، «ایکائو» مثلًا یک سازمان بیطرف بینالمللی است. اگر آن روز ما میگفتیم «ایکائو این گزارش را مغرضانه نوشته است»، یک عده میگفتند: «شما خیلی بدبین هستید. شما هم دیگر شورش را در آوردهاید! ایکائو یک سازمان بیطرف است. به امریکا و شما چه کار دارد!» بفرمایید! حالا سه، چهار سال گذشته، خود آمریکاییها اعتراف کردند و گفتند که گزارش سازمان «ایکائو» را، ارتش امریکا تنظیم کرده است و خلاصه اینکه، امریکا در انداختن ایرباس ایرانی، مقصر نیست! مجامع جهانی، این گونهاند.
یکی دیگر از این سازمانها، اسمش «عفو بینالملل» است. علیالظّاهر هم، هیچ انگیزهی سیاسیای مثلًا، ضدیتی با فلان و فلان ندارد. حالا عفو بینالملل را خفقان گرفته است! در بوسنی هرزگوین چندین هزار مسلمان را میکشند و مثل برگ خزان روی زمین میریزند، اینها اصلًا پیدایشان نیست؛ اما وقتی ما یک جاسوس خبیث و یک خبرچین بدجنس را میگیریم و حکم اعدام که بسیار کمتر و کوچکتر از جنایات او به این ملت است برایش صادر میشود، عفو بینالملل، دنیا را روی سرش میگذارد که در ایران، چنین و چنان کردند! اینها بیطرفند؟! اینها غیر سیاسیاند؟!
عین همین قضیه را، این مجامع هنری جهانی، با فیلمهای ما، با نمایشنامههای ما، با کارهای ویژه کودک ما و موارد دیگر دارند. چطور کسی میتواند چشمش را روی هم بگذارد و بگوید «اینها غیر سیاسیاند»؟! چرا در همهی این مواردی که اینها جایزه دادند، یک مورد اثر انقلابی وجود ندارد؟! ما فیلم انقلابی نداریم؟! ما شعر انقلابی نداریم؟! ما نمایشنامهی انقلابی نداریم؟! این همه فرآوردههای انقلابی که جوانان ما درست کردند، هیچکدام ارزش هنری ندارد؟! بنده احتمال میدهم اگر رویشان بشود، جایزهی نوبل را هم حاضرند به یکی از همین عناصر ضد اسلامی و ضد انقلابی بدهند؛ برای اینکه آنها را در دنیا بزرگ کنند؛ برای اینکه عناصر انقلابی را منزوی کنند! این، تهاجم فرهنگی نیست؟!۱۳۷۱/۰۵/۲۱
بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی
ما در جمهوری اسلامی اهدافی داریم و ارزشهایی برای ما مطرح است. تشکیل این نظام و ادامهی این نظام و مقررات این نظام بر اساس هدفهایی بوده است؛ ما نباید اجازه بدهیم که این رسانهی عظیمی که امروز در دنیا تنها هم است، حتّی اندکی از جهتگیری و سمتگیری این اهداف تخطی کند. البته این معنایش آن نیست که ما دائماً در رادیو و تلویزیونمان سخنرانی یا بیانیهی اسلامی و دینی پخش کنیم که صریحاً مبانی و مفاهیم ما را ترویج کند؛ اینکه راه تبلیغ نیست. شیوههای رایج تبلیغ شیوههای غیر مستقیم، استفادهی بهینه از هنر و روشهای هنری؛ همان کارهایی که امروز پیشرفتهای زیادی هم داشته است باید تماماً در خدمت اهداف انقلاب و اسلام باشد؛ یعنی اگر ما بازی فوتبال هم پخش میکنیم، مواظب باشیم که این بازی فوتبال در جهت ضد آن اهداف به کار نرود. کاملًا واضح است که بازی فوتبالی که در دنیا یا در ایران اتفاق افتاده، گزارش آن میتواند دوگونه باشد: یک طور این است که در جهت ضد هدفهای ما باشد، یک طور هم این است که در جهت ضد هدفها نباشد و احیاناً در جهت خدمت به این هدفها باشد؛ آن اصل اساسی در باب ادارهی رادیو و تلویزیون این است. این هدفها روشن است: دینی شدن مردم، یکی از هدفهاست؛ ارتباط مستحکم مردم با نظام و مبانی اصلی نظام، یکی از هدفهاست؛ حفظ روحیه و شور انقلابی در مردم و دچار نشدن آنها به یأس و دلمردگی و سرخوردگی، یکی از این هدفهاست؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولتی که بر سر کار است هر دولتی که سر کار است و مورد قبول مردم و مجلس و رهبری قرار گرفته یکی از هدفهاست. البته طبیعی است که حفظ اعتماد مردم به دولت هدف اوّلی نیست؛ اما یک هدف ثانوی است که در خدمت هدفهای اوّلی قرار میگیرد. امکان ندارد که ما بخواهیم مملکت را به شکل درستی بسازیم، درعینحال اجازه بدهیم که ارتباط فیمابین مردم و دولت گسسته بشود. اگر این اعتماد گسسته شد، کدام عنصری خواهد توانست مملکت را اداره کند و به سمت اهداف پیش ببرد؟ آیا جز دولت کس دیگری را برای این کار داریم؟۱۳۷۰/۱۲/۰۷
بیانات در دیدار مدیران مراکز سازمان صدا و سیما در استانها
هنر انقلابی
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی