روزی... دو دوست قرار گذاشتند با هم به شکار بروند یکی از آن دو که تجربه بیش تری داشت به آن یکی گفت: امروز به جنگل می رویم.
![تو رفیق منی یا رفیق خاله خرسه؟ تو رفیق منی یا رفیق خاله خرسه؟](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
شکارچی دوم گفت: به جنگل که رسیدیم چی کار کنیم؟
شکارچی اولی گفت: خرس شکار می کنیم. شکار چی دومی گفت: وقتی به خرس رسیدی چی کار می کنی؟
شکار چی اول گفت: تیری به سویش پرتاب می کنم.
شکارچی اولی گفت: خب، تیر دیگری می زنم.
شکارچی دومی گفت: اگه باز هم اشتباه کردی چی؟
شکارچی اول گفت: تیری دیگر و باز هم ترهای دیگر تا بالاخره به او بخورد.
شکارچی دومی گفت: اگر تیرهایت تمام شود چی؟
شکارچی اولی گفت: خب، اولین بار نیست که به شکار می روم. می دانم اگر تیرهایت تمام شود بهتر است فرار کنم.
شکارچی دومی گفت: اگر خرس دنبالت دوید چی؟
شکارچی اولی گفت: جنگ پر از درخت است از درختی بالا می روم.
شکارچی دومی دست بردار نبود پرسید: اگر خرس بابلی درخت بیاید چی؟
شکارچی اولی که از حرف ها و سوال های دوستش عصبانی شده بود فریاد زد: بگو بدانم تو رفیق منی یا رفیق خاله خرسه؟
بهتر است تنها به شکار بروم.
و از دوستش جدا شد و به جنگل رفت.