اول ـ حقیقت تحول عصر ظهور در نگاه قرآنی
انتظار فرج که افضل اعمال و عبادات امت نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) است، واقعه بسیار عظیمی است که در آیات و روایات فراوانی از آن بحث شده است. قرآن، این کتاب الهی که گاه مسئله خلقت و سرنوشت همه عوامل را در یک جمله بیان می کند، در مواقف متعددی با بیانات بسیار نورانی از این حادثه عظیم صحبت کرده است که به چند نمونه اشاره می شود:
1ـ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ».
مسئله ای که قران تحت عنوان ظهور بیان می کند، مسأله امامت مستضعفین است که در روایات به ائمه تفسیر شده است.
2ـ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً».
وعده قطعی الهی به همه مؤمنین و اولیاء و انبیاء در طول تاریخ این است که آنها وارثان خلافت الهی بر روی زمین خواهند بود. به مقام مکنت از آن دینی می رسند که خدای متعال آن دین را پسندیده است. دین مرضی خدای متعال که فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُم الإِسْلاَمَ دِینًا»، اسلامی است که رکن آن، ولایت ائمه (علیهم السلام) است. آنهایی که در عصر ظهور هستند از دریافت این دین، متمکن می شوند و خوف و نگرانی ها از آنها برداشته می شود. در آن عصر، وادی ایمن برای بندگی، آماده می گردد، بساط شرک در عالم جمع می شود؛ تا وقتی که دستگا اولیای طاغوب در عالم کار می کند، این شرک هست؛ این دستگاه جمع می شود.
3ـ «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ».
جبهه باطل و پرچمداران آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند. اما برخلاف همه تهدیدها، نقشه ها و امدادی که می شوند، خداوند متعال همه آن سر و صداها را در یک کلمه به شکل خلاصه می فرماید که: «یک بازدم» بیش نیست. آنچه اراده الهی بر آن تحقق گرفته، آن است که این نور در عالم جریان یابد و به اتمام برسد. در روایات آمده: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا ـ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ـ بِأَفْوَاهِهِمْ». «نور» یعنی «الامامه» و آنچه در عصر ظهور تجلی پیدا می کند، امام و نور امام است.
4ـ «هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرهُ عَلی الِّدینِ کُلّه».
در روایت آمده است که: «هو الذی أمر رسوله بالولایة لوصیه والولایة هی دین الحق». خداوند نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) را مأمور کرده که این ولایت را در عالم دنیا بیاورد – که حضرت در غدیر آن را به انجام رساندند- تا این باب برای همه به سوی ملکوت و غیب عالم گشوده شود. آنچه در عصر ظهور واقع می شود، ولایت و نورانیت امام است.
5ـ «وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبّهَا».
در عصر ظهور زمین با نور پروردگار روشن می شود. در روایات تأکیده شده است که این مربوط به عصر ظهور است. «إذًا اسْتَغْنَی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزِءُونَ بِنُورِالإمامِ». آن قدر عالم نورانی می شود که مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند؛ چنانچه روشنایی بهشت از تجلیات وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
6ـ «اعْمَلُوا اَنَّ اللهَ یُحْیِّ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها».
همان گونه که زمین در پاییز می میرد و در بهار با بارش باران و رحمت الهی زنده می شود، در دوره ظهور وقتی حقیقت ولایت تنزل پیدا می کند همه زنده می شوند. البته «موتُ الارضِ موتُ اهلِها و الکافرُ میتٌ»، یعنی مراد از زنده کردن زمین زنده کردن اهل زمین است. در عصر ظهور، ولایت – که سرچشمه حیات است- در زمین جاری می شود؛ «السَّلامُ عَلَیکَ یا عَینَ الْحَیاةِ». هر بهاری، یک تجلی از امام است. «وَ أَحْیِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَیْتَةَ». قلوب مرده با نفس امام زنده می شود. البته آن حیات، حیات دیگری است، لذا همه انبیاء، اصحاب کهف، کسان دیگر مانند حضرت سلمان در عصر ظهور بر می-گردند تا بهره مند شوند.
7ـ «وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشی. وَ النهَارِ إِذَا تجَلی».
به دنبال شب ظلمانی، در عصر ظهور شمس امام تجلی پیدا می کند و عالم را نورانی می کند.
8ـ «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا. وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا. وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا».
در روایات ذیل این آیه چنین آمده که حقیقت شمس، وجود نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) است. خورشید مَثلی است که اهل دنیا را به درک ممثَّل رهنمون گردد. (همه عالم مثال است؛ ممثَّلش عالم غیب است). نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) شمس همه کائنات است. دین پرتوی است که از ولی کامل. دین پرتوی است از وجود نبی اکرم که بر عالم می تابد و همه را زنده می کند. آن کسی که این شمس را تجلی می¬دهد، وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است.
آنچه در عصر ظهور محقق می شود؛ مدرنیته اسلامی نیست که همین علوم و تکنولوژی را با اخلاق جمع کنند؛ چه آنکه عدل سوسیالیستی یا مکتب رفاه و امثال آن نیست. حرکت عصر ظهور یک تحول عمیق و فراتمدنی است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ»؛ آن کلمه تامه خداوند متعال که عین عدل و صدق است، در عصر ظهور تجلی پیدا می کند. عدلی ورای امام نداریم. عدل، تجلی امامت امام در روابط است که در عصر ظهور تحقق می یابد.
بر اساس نگاه قرآنی که اشاره شده، عصر ظهور عصر تجلی نور امام و غلبه بر جریان ظلمات است، عصر غلبه جنود عقل بر جنود جهل و عصر کامل شدن عقول است. (ایمان وزیر این عقل است نه فرع بر علم و محاسبه). در این عصر، آیه نور در عالم دنیا تجسد پیدا می کند و متمثل می شود و بساط جریان آیه ظلمات جمع می شود و حق مطلق فراگیر می شود («جَاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ البَاطِلُ») و خلافت کلی الهی بر روی زمین محقق می شود؛ همه با هم با امام، مشغول عبادت هستند. همه حول امام در سجده اند و در همه زندگی شان در نمازند؛ «الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ».
دوم ـ عصر ظهور، عصر تجلی شئون ولایت امام (علیه السلام) در جهان
آنچه در عصر ظهور پدیدار می شود، چیزی ورای خود امام نیست. تجلی آن غیب، در شهود است؛ کلمه تامه الهی که در حجاب غیب است ظهور می یابد. تحولات عظیمی که در همه کائنات در عصر ظهور اتفاق می افتد، چیزی جز تنزل حقیقت امام و تحقق آن حقیقت در عالم دنیا نیست. به تعبیر دیگر، آنچه در عصر ظهور تجلی پیدا می کند، از شئون خود امام است. لذا اینکه گفته می شود امام می آید عدل به پا می کند. قابل فهم نیست. آیا دین یا عدل را امام محقق می کند یا امام، خود دین و عدل است؟
عصرظهور، عصر خلافت الهی در زمین است؛ خلافت کلیه از آنِ امام است (إِنّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللّهِ). امام خلافت می کنند و همه مؤمنین، حول امام به خلافت جزئیه می رسند. محور تحقق ظهور هم خود امام است. هم چنان که «ضَربَةُ عَلِی یومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین»، دعای امام هم همین گونه است و خلافت الهی در زمین با دعای ایشان محقق می شود؛ هر چند دعای دیگران هم اثر دارد. «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ». الف و لام در «الْمُضْطَرَّ»، عهد است نه جنس.
دو غفلت عمده باعث شده که در فهم قرآن دچار مشکل شویم: در روایات آمده: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَایتَنَا أَهْلَ الْبَیتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِیعِ الْکُتُب». ما هم «امام» را بد می فهمیم و هم قرآن را. امام را در حد منزلت جسمانی دنیایی می شناسیم؛ هرچند همین مرتبه هم خیلی فوق العاده و غیرقابل مقایسه با احدی است. اما امام امت، قطب محوری قرآن و قطب همه کتب آسمانی است، کلمه تامه خداست، کلمه جامع عدل و کلمه صدق الهی است، عین عقل است، همه چیز به امام تعریف می شود؛ «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ»؛ لذا به ما گفته اند: «لایَسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یَعْرِفَنِی کُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ».
اگر امام را این گونه بشناسیم، بسیاری از آیات معنا می شوند. مثلاً «یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» معنا می شود؛ درست است که خدا به معنای رایج دست ندارد اما امیرالمؤمنین (ع) یدالله است؛ امام زمان (ع) وجه الله است؛ عین الله است باب الله است و ... . در این صورت، نه خدای متعال تشبیه می شود نه آیه، تمثیلی معنا می شود. اگر امام را این گونه بشناسیم همه کمالات در خود امام است.
سوم ـ لزوم برنامه ریزی اجتماعی معطوف به عصر ظهور
اگر ظهور قطعی است و پایان حیات دنیایی ما عصر ظهور است، ضرورت دارد که همه شؤون زندگی – اعم از فردی و اجتماعی- معطوف به عصر ظهور، تدبیر و برنامه ریزی شود. به خصوص حوزه های علمیه و مراکز دانشگاهی ما می بایست دائماً خود را بر محور عصر ظهور، متحول و بازسازی کنند تا حقیقتاً ممهّد و زمینه ساز ظهور باشند. اگر گفته شده علم از نجف فرو می رود و از قم سر بر می دارد، این مهم، وظایف حوزه را صد چندان می کند. اگر حوزه نتواند ـ به اصطلاح ـ دکترین اداره جامعه و سیاست گذاری، برنامه نویسی و راهبردنویسی را بر اساس عصر ظهور بنویسد و جامعه شیعی و حتی تحولات دنیای اسلام و همه موحدین را، گام به گام به سمت عصر ظهور رهنمون شود، به وظیفه خطیرش عمل نکرده است.
اساساً انتظار یعنی همین که همه زندگی معطوف به ظهور شکل بگیرد. سهل انگاری در این امر مهم، مبدأ انحرفات و چالش های عظیمی می گردد و در موازنه، جز شکست در برابر کفار نتیجه دیگری در پی ندارد.
چهارم ـ محوریت دستگاه فقاهت در حرکت به سمت عصر ظهور
اعتقاد صواب این است که مسیر حرکت عالم تا عصر ظهور جز در سایه معارف اهل بیت (ع) و دستگاه فقاهت شیعه ممکن نیست. عبور از دستگاه فقاهت جایز نیست. امام باقر (ع) خطاب به فرزندشان امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم و معرفتهم، فان المعرفة هی الدرایة للروایة، و بالدرایات للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان». معرفت هم با فهم روایات واقع می شود. راه نیل به عصر ظهور همین راه است که جز در سایه تلقی معارف اهل بیت (ع) و رسیدن به بالاترین درجات ایمان ممکن نیست.
* رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم