0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد

تاریخ: 1365/06/14

 

بیانات در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد

 


سخنرانی به عنوان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران
حراره‌ی زیمباوه


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
یا ایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عند الله اتقاکم(۱)
ریاست محترم، حضّار گرامی، آقایان و خانمها؛ سخن را با یاد نیک پیامبران آغاز میکنم که معلّم و مربی و راهگشای ارزشهای الهی برای بشریت بوده‌اند. درود بر آنان و بر همه‌ی کسانی که زندگی و تلاش خود را نثار آرمانهای انسانی کردند و در کشاکش طوفانها، پرچم آزادگی را برافراشته نگاه داشتند. به سلطه‌های ناشی از زر و زور و تزویر (نه) گفتند تا به خواست عادلانه‌ی انسانهای مظلوم (آری) بگویند ... و علی‌رغم فشار و قساوت گردنکشان و قلدران تاریخ، آرمانهای والا را زنده نگه‌داشتند و به ما سپردند.
لازم است ریاست جنبش غیرمتعهّدها را به زیمبابوه و به ویژه به جناب آقای موگابه تبریک گویم و برای ایشان در ایفای وظیفه‌ی حساس و مهم هدایت جنبش در جهت تأمین اهداف عالیه‌ی آن، موفّقیّت کامل آرزو کنم.
درایت و لیاقت رهبری زیمبابوه در اداره‌ی این کشور تازه مستقل و در مواجهه با مشکلات ناشی از میراث شوم استعمار و همچنین استقامت و شجاعت این کشور در مقابله با تهدیدات و فشارهای سبعانه‌ی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و استکبار جهانی، همه مؤیّد شایستگی انتخابی است که جنبش، در یکی از مهّمترین مقاطع تاریخ خود به عمل آورده است. امیدوارم رنجها و فداکاریهایی که این ملّت بزرگ در راه استقلال متحمل شده، ضامن حرکت جنبش در مسیری باشد که به نابودی کامل استعمار، نژادپرستی و سلطه‌جویی بینجامد.
صمیمیّت، دوستی و همبستگی که - ان‌شاءالله - ذهن و دل میزبانان عزیزمان از آن آکنده است و نیز محیط شاد و امیدبخش و پذیراییهای گرم و محبّت‌آمیزی که شامل همه‌ی شرکت‌کنندگان است، بیشک ناشی از صفای انقلابی و محصول حرکت و تحول عظیمی است که این کشور زیبا و پربرکت را از مستعمره‌ای مظلوم، با ملّتی تحقیرشده، به ریاست بزرگترین مجموعه‌ی کشورهای جهان ارتقاء داده و آن را شایسته‌ی امانتی چنین گران، ساخته است. من به نام جمهوری اسلامی ایران از همه‌ی آنان که در طول چند ماه گذشته با روحیه‌ای خستگیناپذیر، مقدمات این اجلاس را فراهم کرده‌اند، صمیمانه تشکر میکنم.
برگزاری هشتمین اجلاس سران در زیمبابوه که با گذشت ربع قرن از حیات جنبش همزمان است، تصادف خوش‌یمنی است که برای غیرمتعهّدها از چند جهت مفهوم رمزی دارد:
اول اینکه زیمبابوه‌ی تازه مستقل از مهمترین محلّهای قطع آخرین رگهای حیات استعمار کهنه است؛ یعنی جنبش غیرمتعهّدها وارد مرحله‌ی نوینی از تاریخ خود شده و از این پس باید اهداف و وظایف جدیدی را متناسب با نیازهای فعلی جهان سوم تعریف و دنبال کند.
دوم اینکه حضور ما در یکی از کشورهای خط مقدم، توجه بیشتر و جدیتری را نسبت به مسائل رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، تجاوزات آن علیه کشورهای این منطقه و مسأله‌ی استقلال نامیبیا ایجاب میکند.
سوم اینکه این حضور در قاره‌ی آفریقا - که بزرگترین صدمات را از قِبَل استعمار و سیاستهای تاراجگری استکبار تحمل کرده - ملاک تشخیص اولویتهای کار این اجلاس را بویژه در زمینه‌ی پیریزی سیاستهای اقتصادی غیرمتعهّدها برای دوره‌ی آتی معیّن میسازد: خواست و انتظار طبیعی همه‌ی ما این است که جنبش در این دوره، هم خود را مصروف حلّ مشکلات آفریقا گرداند. منافع ما به هم پیوسته‌است. جهان سوم اندامی است که حیات مستقل اعضای آن قابل تصور نیست. حفظ حیات اعضای مؤثری همچون آفریقا، البتّه، برای ما اولویت دارد.
این تجمع برای آفریقا به عنوان بزرگترین قربانی سیاستهای استکباری و برای جنوب آفریقا به عنوان بزرگترین قربانی نژادپرستی و برای مردم زیمبابوه که علی‌رغم شرایط نامطلوب اقتصادی حاکم بر قاره، با تأمین نیازهای مادی و معنوی این اجلاس، سخاوت بزرگی از خود نشان داده‌اند، حائز اهمیّت است.
از خداوند قادر و حکیم مسألت میکنم که این فرصت گرانقدر را منشأ خیر و صلاح گرداند.
آقای رئیس؛ هشتمین دوره‌ی جنبش در شرایط بحرانی ویژه‌ای آغاز میگردد. در حالیکه قسمت بزرگی از منابع اقتصادی و ثروتهای جهان در نتیجه‌ی مسابقات تسلیحاتی غرب و شرق و تنش بین دو قطب به هرز میرود، تضاد فزاینده‌ی بین شمال و جنوب هنوز همچون مهمترین مشکل جهان مطرح است. شرایط مبادله‌ی مواد خام با کالاهای صنعتی بیش از گذشته به ضرر جهان سوم تغییر یافته، صدور بحران و تشنج، با افزایش تصاعدی صدور تسلیحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتیجه‌ی این ستم مضاعف، مفاهیم رشد و توسعه در بسیاری از مناطق به صورت شعارهایی دست‌نیافتنی و غیرعملی در آمده است. تاراج ثروتهای جهان سوم از طریق بحران وامها به منافع نسلهای آینده نیز تسری یافته است.
روشهای آشکار استعمار کهن جای خود را به شیوه‌های پنهان‌تر، پیچیده‌تر و مؤثرتری بخشیده است. نظامیگیری، استفاده از زور در مناقشات بین‌المللی، نقض حقوق واقعی بشر، نقض مقررات انسان‌دوستانه و حقوق بین‌المللی، تضعیف نظام چندجانبه، عدم تحمل نظامهای مستقل از جانب دو قطب موجود، تهدید هسته‌ای جهان، تولید و کاربرد سلاحهای امحای دسته‌جمعی و متعارف و تخریب محیط زیست انسانی و منافع طبیعی، اوج تازه و مخاطره‌انگیزی یافته است.
بحرانهای اخلاقی که در واقع زیربنای سایر بحرانهای جهانی است، بیش از هر زمان انسانیّت را تهدید میکند. جدایی از ارزشهای ادیان الهی که مطمئن‌ترین معیارها برای تنظیم رفتار بشر هستند، منجر به هرج و مرج اخلاقی گردیده و بنیادهای فرهنگی جوامع را به شدت لرزان ساخته است. اشاعه‌ی فساد و فحشاء، روند فزاینده یافته و اساس و بنیان خانواده یعنی سنگ بنای جامعه و مایه‌ی دوام و بقای نسل در معرض تزلزل و بیبند و باری فاجعه‌آمیزی قرار گرفته است.
توفیق در مقابله و مبارزه با وضع انفجارآمیز موجود در گرو تلاش فوری، مستمر، همه‌جانبه و جهانی است. ناچار این فرصت باید به بهترین نحو مورد استفاده قرار گیرد، و الّا قسمت عمده‌ای از مسؤولیت ادامه‌ی بحرانها به عهده‌ی ما خواهد بود.
آقای رئیس، رؤسای محترم جمهور و دولتها، هیأتهای محترم نمایندگی، حضّار ارجمند؛ بیایید لحظاتی جهان بزرگ و پر مسأله‌ی خود را از جایگاهی فراتر از مشکلات مقطعی، موضعی و محلّی بنگریم. این به معنای کوچک و کم اهمیّت انگاشتن مسائلی نیست که هر یک از آنها ملّتی را در زیر فشارهای طاقت‌فرسا له کرده و میلیون‌ها آدمی را در دوزخی از بی‌عدالتی و فقر و گرسنگی و جنگ و بیماری و جهل زندانی ساخته است، بلکه برای راه یافتن به قلّه‌ای است که در آن فرصتی برای مشاهده‌ی منشأ و چارچوب همه‌ی آن پدیده‌های غم‌انگیز، دست دهد و هندسه‌ی معیوب و ناهنجاری را که بر روابط سیاسی و اقتصادی کنونی جهان و نیز بطور برابر، بر ذهنیّت جلاّدان و قربانیان حاکم است، دیده و شناخته شود. این تکلیفی بزرگ، همتی بلند و امیدی زوال‌ناپذیر را از آنان که به چنان واقعیّتی دست یابند، طلب میکند. اما بیشک کلید حقیقی و قطعی حلّ همه‌ی آن مشکلها را نیز به ما نشان میدهد و ما را از کجروی و گم کردن جبهه‌ی حقیقی و اشتباه دوست و دشمن بر کنار میدارد.
مشکل اصلی در یک جمله آن است که دنیا، نظام سلطه را پذیرفته است. بگذارید از سخنها و قالبها فراتر برویم، داعیه‌ها و شعارها را با عملها و سیاستها تطبیق کنیم، و نیز استثناهای معدود و انگشت‌شمار را هم ملاک قرار ندهیم... خواهیم دید که نه فقط قدرتهای بزرگ، ابرقدرتها، تقسیم‌کنندگان جهان و آنان که منافع خود را ولو در آن سوی عالم، بر منافع کشورها و ملّتها ترجیح میدهند و طلبکارانه آن را میجویند، بلکه حتّی خود آن کشورها و ملّتها و رهبران نیز سلطه‌گری یعنی اولویّت منافع سلطه‌گران را چون جبر تخلّف‌ناپذیری، گردن نهاده‌اند. اگر نظام سلطه در زمانهای گذشته به صورت لشکرکشی و برده‌کُشی امپراتورها تجلّی میکرد، امروز به شکل شبکه‌ی بسیار پیچیده‌ی جهانی در مظاهر و حوزه‌های بسیار متعدد حیات ملّتها ظاهر شده است. نظام سلطه توانسته است برای خود اقتصادی خاصّ، روابط سیاسی ویژه و از همه بالاتر فرهنگ سلطه را ایجاد کند. لذا اگر دیروز برای مقابله با سلطه‌ی امپراتورها آمادگی و دفاع نظامی ملّتها کفایت میکرد، امروز حتّی برای احساس سلطه از سوی ملّتها، نیاز به فعّالیّت و تلاش جدی وجود دارد و مقابله با آن حقیقتاً ابعاد وسیعی یافته است.
زورمندان جهان، امروز فقط به دلیل برخورداری از ابزارهای قدرت، تحکم میکنند، مداخله میکنند، قضاوت میکنند، نظام اقتصادی و روابط داد و ستد با ضعفا را یک جانبه تعیین میکنند و حتّی مفاهیم عالی انسانی همچون آزادی، حقوق بشر، تروریسم و امثال آن را به میل خود تفسیر میکنند و خلاصه همه جا بر اساس منافع و تشخیص خود عمل میکنند... و ملّتها و دولتها و رهبران در دنیای ضعفا هم این همه را چون قضایی آسمانی و عارضه‌ای بیعلاج تلقّی کرده، حداکثر پس از چند و چونی و با اندک حک و اصلاحی آن را میپذیرند.
زشت‌ترین پدیده‌ی دوران کنونی تاریخ آن است که کشورهای فرودست، هیچ میدان مانوری مگر به آن اندازه که از طیف منافع یکی از قدرتهای بزرگ به طیف منافع قدرت دیگر بگریزند، ندارند. آزاد، مستقل و برای خود اندیشیدن و تصمیم‌گرفتن و خواست و منافع و نظر قلدران عالم را ندیده گرفتن، همان کمبود بزرگی است که جهان امروز با آن روبرو است. استکبار در شرق و غرب با ستمگریهای خود، هر روز ستبرتر و حجیمتر میشود و معادله‌ی قدرت میان اقویا و ضعفا، روزبه‌روز بیشتر، به نفع اقویا بر هم میخورد. هیچکس از آسیب نظام سلطه که به‌تدریج همه‌گیرتر میشود، مصون نخواهد ماند و متأسفانه زمینه‌ی این روند هولناک در خود جهان سوم است: ضعف اراده ‌در رهبران، ترس از رویارویی صریح با استکبار، تکیه بر کمک همین قدرتها، باور نداشتن قدرت مردم و تکیه نکردن به آنان... اینهایند مایه‌های اصلی انفعال و ضعف کشورهای جهان سوم و کمک اصلی به توسعه‌ی قدرت استکبار. باید چاره‌ای اندیشید.
روزگاری ملّت‌گرایی و مارکسیسم، امیدهایی آفریدند. اما اولی به (بهانه‌ای برای آتش‌افروزی میان ملّتهای همدرد)، تبدیل شد و دومی به (وسیله‌ای برای تشکیل یک امپراتوری جدید) و تشدید تضاد و بلوکبندی و در نهایت به پایمال شدن یا اسارت ملّتها. و همواره هر مکتبی که بر پایه‌های لرزان تفکرات مادی بنا شده باشد، چنین خواهد بود.
فرهنگ سلطه، ملّتهای ضعیف را ذلّت‌پذیر و معتاد به ستم ساخته است. باید از درون ذاتشان آنان را درمان کرد. باید باوری عمیق به کرامت و قدرت انسان به خدا، به ارزشهای انسانی راستین، به پوچی قدرتهای طاغوتی، در انسانها دمید و آنان را با این سلاح کندیناپذیر، مسلّح کرد.
اسلام و همه‌ی ادیان آسمانی، انسان را به چنین ایمانی و کاملاً در جهت عکس فرهنگ سلطه سوق میدهند. متون خدشه‌ناپذیر اسلامی صریحاً دستور میدهد (لاتَظلمون و لاتُظلمون) نه ظلم کنید و نه مظلوم شوید.و میآموزند که ستمگری و ستمپذیری در یک ردیفند و ستمگر و ستمپذیر، شرکای جرم یکدیگرند. تماشاچی ظلم بودن و بیتفاوت ماندن نیز همانند ظلم و خود، مرحله‌ای از آن است. تکیه به قدرت لایزال الهی و ایمان راسخ به مردم، درس دیگر اسلام به ملّتها و رهبران است، که آنان را به ایستادگی در برابر سلطه‌های جهانی تشجیع میکند و امید موفّقیّت را در آنان پرفروغ میسازد.
این درس بزرگ اسلام، در گذشته و حال جهان، بارها عینیّت یافته و به تجربه‌ای مسلّم مبدل شده است: هر جا ملتّها یا رهبرانی از رها کردن میدان برای پیشرویهای متجاوزانه خودداری کرده و خطرات و زحمات آن را پذیرفته‌اند، همه‌ی ابزارهای قدرت زورمندان بیاثر گشته و راه بر متجاوز بسته شده است. نهضتهای آزادیبخش پیروز در دهه‌های اخیر، و لبنان و افغانستان امروز، نمونه‌های مجسم و فراموش‌نشدنی این مدعایند.
انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، شاهد زنده و فوق‌العاده‌ای است بر بطلان این پندار که سلطه‌های جهانی شکست‌ناپذیر و خواست و اراده‌ی آن تخلّف‌ناپذیر است. پیام بزرگ انقلاب ما به ملّتهای مقتدر، آن است که گردن نهادن به نظام سلطه‌ی اراده‌ی قدرتمندان را فقط به دلیل قدرتشان، مشروعیت بخشیدن، گناه و غلط و خود بزرگترین وسیله‌ی سلطه‌ی نامشروع است.
انقلاب بزرگ اسلامی ما، راز توفیق در آزمایش عظیم خود را این میداند که جداً و حقیقتاً به قدرت لایزال الهی و به مردم تکیه کرده و قدرتهای معارض و مهاجم را شکست‌پذیر دانسته است.
با این روحیّه است که ما امروز نظام جهانی ظلم و انظلام را صریح و بیمهابا نفی میکنیم، این را وظیفه‌ی خود دانسته و به پیشرفت آن عمیقاً امیدواریم.
کاربرد این دستور آسمانی و نیز دستورات صریح پیامبر اسلام (صلّیالله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در مفاهیم و روابط بین‌المللی آن است که ما نمیتوانیم در قبال تجاوز در هر گوشه‌ی دنیا که به وقوع پیوندد، بی‌طرف بمانیم ولو اینکه مستقیماً به منافع ملّی ما مربوط نگردد. اگر جهان سوم به این اصل توجّه کند، عدم انسجام کنونی در برابر تهاجمات امپریالیسم، از میان ما رخت برخواهد بست. چرا جنبش غیرمتعهّدها رسماً اعلام نکند که بی‌طرفی اعضاء در قبال هر نوع تجاوز، غیر موجه و تخلّف از اصول جنبش است؟
در اینجا مایلم نظرات خود را در ارزیابی و تقویم وضع کنونی جنبش با استفاده از همین اصل- اصل محکومیت نظام سلطه و سیستم ستمگری و ستمپذیری- باز گویم.
آقای رئیس؛ نفس به وجود آمدن این جنبش، عصیان و طغیانی از طرف کشورهای مستقل جهان سوم، علیه نظام سلطه بوده است. امروز نیز جهان سوم برای تحرک و سازماندهی تلاشهای خود، چارچوبی بهتر از غیرمتعهّدها نمیشناسد. ما برای ارزیابی دستاوردها یا ضعفها باید ببینیم جنبش در این مسیر، یعنی رفض نظام سلطه و جایگزین کردن روابط عادلانه چه کرده است؟ از گذشته درس بگیریم و آینده را با پشتوانه‌ی آن، بسازیم.
جنبش در ربع قرنی که از حیات آن میگذرد دستاوردهای قابل توجّهی داشته است: تأثیر اجلاس باندونگ در شدت و سرعت بخشیدن به مبارزات ضداستعماری سبب شد تعداد قابل توجّهی از کشورهای جهان سوم امنیّت و استقلال خود را در پیوستن به جنبش بدانند. مواضع جنبش در مورد حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مبارزات ضد استعماری، قدمی قابل تقدیر و شاید منحصر به فرد در صحنه‌ی بین‌المللی برای شکستن نظام سلطه‌ی حاکم بر جهان( آن هم در بدترین نوع آن یعنی سلطه‌ی نظامی) به شمار می‌آید. جنبش در حفظ دستاوردهای اینگونه نهضتها، که همانا حکومتهای نوپای انقلابی و مردمی است، اگر چه تحرک کمتری از خود نشان داده، لیکن به‌هرحال سهمی را ایفا کرده است.
در مقابله با سلطه‌ی اقتصادی بر کشورهای جهان سوم، جنبش از سال‌های هفتاد به بعد، طرح نظام نوین اقتصاد بین‌المللی را با تلاش فراوان مطرح کرده است که خود باعث یک آگاهی وسیع بین‌المللی شده است، و اگر قدمهای بعدی با جدیت طرح‌ریزی شود، امید آن میرود که در شکستن شبکه‌ی مخوف مسلّط اقتصادی بر جهان سوم تأثیر بسزایی داشته باشد.
در دهه‌ی هفتاد و هشتاد که تشنّج بین دو قطب، در اوج خود بود و کابوس انهدام بشریّت با جنگ اتمی، جامعه‌ی بشری را به شدت میترسانید، جنبش توانست با افکار صلح‌جویانه و موضع ترغیب به مذاکرات خلع سلاح، تا حدی در کاهش تشنّج حاکم، مؤثّر گردد و هم به روشنگری در سطح جهان کمکی کرده باشد. بر این دستاوردها باید این را بیفزاییم که تأثیر جنبش در سازمان ملل، بتدریج تا آنجا افزایش یافته که رأی غیرمتعهّدها به عنوان یک مجموعه مطرح شده است. این از یک جهت سلطه‌ی وسیع ابرقدرتها را بر سازمان ملل به خطر انداخته و از سوی دیگر قدرت ملّتها را -ولو بسیار محدود- نمایانگر ساخته است. احساس خطر ابرقدرتها در برخوردهای اخیر امریکا با سازمان ملل کاملاً محسوس است.
این نقاط مثبت.
اما واقعبینانه، باید ناتوانیهای جنبش را نیز مطرح کرده، بیپرده و رها از قالبهای تعارف‌آمیز، آن را بررسی کنیم، این به ما در جستجو از راهی نو برای آینده، کمک خواهد کرد.
آقای رئیس؛ آیا هیچ جنایتی زشت‌تر از اشغال نظامی یک کشور یا اقدام به تجاوز برای دستیابی به سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی بر یک ملّت وجود دارد؟ در ربع قرن اخیر، تعدادی از ملّتهای محروم جهان سوم و دولتهای نوپای مردمیِ آنان قربانی چنین اقداماتی شده‌اند، آیا جنبش توانسته است علیه متجاوز در آنگونه موارد یک فشار قوی بین‌المللی ایجاد کند؟ جنبش غالباً حتّی از موضعگیری صریح، یعنی کمترین کاری که از آن انتظار میرود سر باز زده و در آن موارد محافظه‌کارانه عمل کرده است.
از جنبش البتّه توقّع نیست که مانند یک پیمان نظامی وارد معرکه شود، لیکن این انتظار هست که شجاعانه و صادقانه از حقّ و از مظلوم و قربانی تجاوز و سلطه‌طلبی دفاع کند. ملّتها انتظار دارند که زد و بند قدرتها به جنبش سرایت نکند و ترفندهای دیپلماتیک و ریاکارانه‌ی متداول در آن جای نداشته باشد.
در زمینه‌ی سلطه‌ی اقتصادی، امروز شاهد آنیم که کشورهای توسعه یافته‌ی صنعتی، مواد اولیّه و منابع طبیعی جهان سوم را به هر بهایی که خود میخواهند میبرند و از نیروی کار ارزانِ آنان به هرگونه که مایلند استفاده میکنند و محصولات صنعتی خود را به هر بهایی که منافع اقتصادیشان ایجاب کند، به این کشورها میفروشند. شبکه‌ی مخوف اقتصادی وابسته به قدرتهای بزرگ، چنان امور کشورها را به دست گرفته که رفته رفته و منفعلانه، این فکر در ذهنها رشد میکند که  دیگر امیدی به نجات نباید داشت. فرهنگ سلطه از هر سو منافع اقتصادی را برای سلطه‌گران تضمین میکند و اگر حرکتی رهاییبخش در جایی آغاز گردد و ملّتی بیدار شود، ابتدا با به کارگیری همه‌گونه حیل، به خاموش کردن آن میپردازند و اگر علی‌رغم آنان آن ملّت پیروز شد، آنگاه هجوم نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی شروع میشود.
ببینید شیطان بزرگ در نیکاراگوا چه میکند! و در مورد انقلاب اسلامی ایران چه کرده و میکنند! متأسفانه در قبال این همه جنایت و فضاحت آن تحرکی که باید و انتظار میرود، در جنبش مشاهده نمیشود.
آقای رئیس؛ بگذارید با صراحت اعلام کنم که ریشه‌ی این ضعف خطرناک جنبش ما در دو چیز است: اول کنار گذاشتن اصول پایه‌ی نخستین و دوم عدم احساس مسؤولیّت اعضاء در قبال مسائل جهانی.
امروز در بین اعضای جنبش، کشورهایی هستند که در میان ملّت خود حتّی نمیتوانند نامی از اصول عدم تعهّد ببرند؛ زیرا کشورشان مرکز تاخت و تاز اجانب است و ثروتشان هر روز به وسیله‌ی قدرتهای مسلّط به تاراج میرود و دولتشان عروسک قدرتهاست. از چنین حکومتهایی آیا میتوان انتظار قیام بر ضد سلطه را داشت؟ کشورهای دیگری هم هستند که هر چند از استقلال نسبی برخوردارند لیکن عافیت را بر مسؤولیّت جهانی خود ترجیح داده و سلامت امروز را به بهای تسلیم فردا خریده‌اند.
آقای رئیس؛ من به عنوان رئیس جمهور کشوری که نظامش ثمره‌ی قیام وسیع و خونین مردمی علیه بزرگترین طاغوتهای زمان یعنی امپریالیسم امریکاست، و حکومتش پرچمدار شجاع ارزشهای الهی است و از نخستین روز کشورش آماج همه‌گونه تهاجمات قدرتها و نوکران آنان بوده و هست، با همه‌ی احترام و اعتقادی که به این جنبش دارم، اعلام خطر میکنم که اگر جنبش به یک اقدام اساسی و زیربنایی در رفع مشکلات ریشه‌ای خود دست نزند، آینده‌ی آن در خطر جدی خواهد بود و امید ملّتها از آن سلب خواهد شد.
این اقدام و اصلاح میتواند حول محورهایی باشد که من اکنون آنها را ارائه میکنم. این پیشنهادها محصول تجربه‌ای است که پشتوانه‌ی آن سالهای متمادی مبارزه‌ای بیامان با استکبار است و از دستاوردهای آن همین بس که قدرتهای بزرگ را از نیروی مقاومت و نیز قدرت نفوذ در دل ملّتها، دچار حیرت ساخته است.
اولین اقدام ضروری، احیای اصل عدم تعهّد است. این یک مطلب جامع و کامل است.
یعنی اولاً: دولتهایی که عضو جنبشند، باید اصول آن را در روابط خود با دولتهای دیگر کاملاً مراعات کنند. روح اصلی آن مقاومت و رفض هر نوع سلطه است. کاملاً بیمعنی است که دولتهایی عضو جنبش باشند، درعین‌حال پایگاه نظامی یا امکانات لازم برای تسلّط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در اختیار ابرقدرتها بگذارند. و از آن زشت‌تر اینکه به تجاوز نظامی یا تهاجم اقتصادی اقدام کنند.
ثانیاً: فکر عدم تعهّد و اراده‌ی مقاومت در مقابل هجوم سلطه باید به نحو وسیع در میان ملّتها تبلیغ شود. که هیچ پشتوانه‌ای برای مقابله‌ی جدی با قدرتهای سلطه‌گر، بهتر از آمادگی مردم نیست.
دومین اقدام لازم، زنده کردن روحیّه‌ی احساس مسؤولیّت در قبال مسائل جهانی، در کلیّه‌ی اعضاء است.
جنبش باید پرچمدار عدل و مقابله با سلطه در جهان باشد. اگر قدرت جلوگیری مستقیم از هجوم و تجاوز علیه ملّتها وجود ندارد، باید فریاد علیه متجاوز و ظالم و دفاع از حقّ قربانیان ظلم و سلطه وجود داشته باشد.
این مایه‌ی حقارت است که در این ربعِ قرن به کشورهای مختلف، به خصوص دولتهایی که محصول انقلاب و حرکتهای وسیع مردمی بوده‌اند و آزادی و عدم تعهد را با جانفشانی به دست آورده‌اند، این همه تجاوز و خیانت بشود و جنبش از خود حرکتی شایسته نداشته باشد. وجود چنان روحیه و احساسی میتواند برای اعضای جنبش، به عنوان یک ارزش و ملاک تقدم محسوب شود. به راستی چرا بین کشورهایی که با انقلابی مردمی و خونین طی سالهای متمادی موفّق شده‌اند طاغوت را براندازند و سلطه‌ی ابرقدرتها را در هم بشکنند و به صف غیرمتعهّدها بپیوندند و کشورهایی که اگر نگوییم حافظ منافع قدرتها در جنبشند حتماً وجودشان تشریفاتی است، نباید تفاوتی قائل شد؟ جنبش باید در دفاع از حقوق ملّتهای جهان سوم و در شکستن شبکه‌ی سلطه، الگوی شجاعت و قاطعیت باشد و این با مصلحت‌اندیشیهای متداول امکان‌پذیر نیست.
سومین موضوع اساسی، گسترش حوزه‌ی فعّالیّت غیرمتعهّدها است: از آن‌جا که فعّالیّت نظام سلطه تنها در بعد سیاسی نیست، بلکه توانسته است منطق فرهنگی خاصّ خود و شبکه‌ی اقتصادی و تبلیغاتی وابسته به خود را نیز به وجود آورد، دفاع در مقابل آن نیز باید همه‌جانبه باشد. به نظر ما گوهر انسانی بشر است که محور اصلی است و لذا کارهایی که بعد فرهنگی دارد باید زمینه‌ی وسیعی را به خود اختصاص دهد. از سوی دیگر، افزایش بصیرت و آگاهی سیاسی ملّتها سد محکمی در مقابل سیل بنیان‌کن فرهنگ سلطه که هموارکننده‌ی راه نفوذ نظامی، سیاسی و اقتصادی و برقرار نگهدارنده‌ی شبکه‌ی سلطه است، خواهد بود.
اقتصاد جهان سوم، زیر نظام سلطه به وضع طفیلی کنونی افتاده و از این طریق دولتهای جهان سوم یکی پس از دیگری مجبور شده‌اند به سلطه‌ی سیاسی در قبال تسهیلات موقّت اقتصادی تن بدهند.
این در حالی است که جهان سوم از ثروتهای خدادادی فراوانی برخوردار است. مواد اولیّه، منابع انرژی و ذخائر طبیعی به رایگان در اختیار قدرتهای اقتصادی جهان گذاشته میشود، چرا؟ عقب‌ماندگی علمی و فرهنگی و صنعتی، ظاهر قضیه است و روح آن متأثّر از نظام اختاپوسی سلطه است. غیرمتعهّدها میتواند و باید با تصویب و اجرای دسته‌جمعی برنامه‌های ویژه، به مقابله‌ی جدی با خطر تسلیم جهان سوم در قبال قدرتهای اقتصادی برخیزد. برای استقرار روابط منطقی و عادلانه بین کشورهای توسعه‌یافته و جهان سوم، جنبش باید وظیفه‌ی اصولی خود را، با تسهیل همیاری بین اعضاء ایفا کند.
مطلب چهارم تدوین معیارها و ضوابط عملی برمبنای اصول جنبش برای برخورد اصولی با حوادث و مسائل بین‌المللی است. این مسائل بسیار متعدد و متنوع است و جنبش نمیتواند در هر موضوع به نحو منفرد، اقدام به بررسی کند. گذشته از عدم امکان عملی، خطر دوگانگی قضاوت در مورد مسائل مشابه به وجود می‌آید که متأسفانه مثالهای متعددی از آن در دست است. مسأله‌ی تجاوز، مسأله‌ی روابط اقتصادی حاکم و مجموعه‌ی حقوق بین‌المللی از زمینه‌های بسیار حساس و ضروری فعلی هستند. همچنین همکاریهای منطقه‌ای در چارچوب غیرمتعهّدها و ایجاد هسته‌های منطقه‌ای برای مقابله با تهاجمات دو بلوک و کمک به پیشرفت و توسعه‌ی کشورها و دفع نقیصه‌ی نیروی اجرایی جنبش، از اولویّت برخوردار است.
اجازه بدهید در اینجا به یکی از مهمترین نکات اشاره کنم. روند پیوستن کشورها به جنبش در ربع قرنی که از حیات آن میگذرد دارای شتاب چشمگیری بوده و امروز اکثریّت ملّتها را در بر گرفته است. پس مسلّماً جنبش در این مرحله از حیات خود موظّف است:
اولاً یک خط مشی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برای اداره‌ی جهان تدوین کند و به جای صرفاً مقابله با مشکلات، به طور فعّال در تعیین مسیر حرکت جامعه‌ی جهانی مداخله‌ی مؤثّر داشته باشد.
ثانیاً: به هدف جدیدی در مبارزه‌ی تاریخی خود یعنی گشودن یک جبهه‌ی فرهنگی و ارزشی بپردازد. دُوَل فاتح در جنگ دوم جهانی و به‌ویژه سردمداران دو قطب سیاسی، مبانی ارزشی، اخلاقی و فرهنگی خود را از طریق روابط و حقوق بین‌المللی موجود که اکثراً زاییده‌ی دوران بعد از جنگ است، به سایر ملل تحمیل کرده‌اند و جهان سوم در تعیین آن مبانی ارزشی حداکثر نقش دست دومی را ایفا کرده است. اعلامیّه‌ی جهانی حقوق بشر و مبانی قضاوت سازمانهای بین‌المللی در خصوص مسأله‌ی حقوق بشر به هیچ وجه از ارزشهای الهی و جهان سومی متأثّر نیست.
ثالثاً: روابط بین کشورهای غیرمتعهّد را مستقل از ارزش‌های مادیگرانه‌ی غیر جهان سومی تنظیم سازد. اکثریّت آراء در اکثر مجامع بین‌المللی متعلّق به ما است. این قدرت را باید در تدوین حقوق بین‌المللی اعمال کنیم.
متأسفانه نه تنها غیرمتعهّدها بلکه همه‌ی نهادهای بین‌المللی مقررات و ضوابط مصوب خود را بدون ضمانت اجرایی رها کرده‌اند. به همین دلیل نقض مقررات و قوانین بین‌المللی به نسبت افزایش مطامع و منافع، سیر صعودی داشته است. کشورهای جهان سوم بیش از سایر کشورها از قِبل نقض مقررات بین‌المللی صدمه دیده‌اند. عدم انسجام این کشورها موجب گردیده که به تنهایی در برابر مجموع فشارها و تهاجمات قرار گیرند. راه حلّ این مشکل، ایجاد یک نظام نوین حقوق بین‌الملل است.
این نظام مبتنی بر سه پایه است؛ اول اینکه فصل مشترک ارزشهای ملل، بالسویه و بدون تبعیض، زیر بنای توسعه‌ی حقوق بین‌المللی قرار گیرد. اگر چه کشورهای غیرمتعهّد توانسته‌اند در بیست و پنج  سال اخیر تا حد زیادی مقررات بین‌المللی موجود را در جهت حفظ منافع کشورهای جهان سوم تعدیل کنند ولی تحمیل مبانی ارزشی قدرتهای بزرگ در ساختار اولیّه‌ی نظام موجود نتیجه‌ی نهایی را به سود آن قدرتها تثبیت کرده است.
دوم اینکه مقررات و حقوق بین‌المللی باید تأمین عدالت را به جای حفظ وضع موجود به عنوان هدف قرار دهد.
سوم اینکه تبعیض ناپذیری این حقوق و مقررات قاطعانه تضمین گردد و روند کنونی که هر تصمیمگیری خلاف مصالح یکی از قدرتهای صاحب حقّ (وتو) را ناممکن میسازد متوقّف شود. برقراری حقّ (وتو) به عنوان بزرگترین ضعف، همه‌ی فایده‌ی سازمان ملل را زیر سؤال برده است. بجاست، شعار همیشه زنده‌ی حذف حقّ (وتو) را بار دیگر تکرار و بر این نکته تأکید کنیم که کوچکترین توجیهی برای ادامه‌ی آن وجود ندارد.
به نظر ما ضروری است که بر نقض مقررات بین‌المللی در روابط بین اعضای جنبش یک نظارت دائمی اعمال شود و شیوه‌ای برای اتّخاذ سیاستهای تنبیهی علیه هر نوع تجاوز پیش‌بینی گردد. دیگر اینکه خلأهای حقوقی موجود بخصوص در زمینه‌های منع استفاده از زور، منع تجاوز و رعایت مقررات انسان‌دوستانه‌ی زمان جنگ یا صلح، رعایت حقوق بشر و منع کاربرد سلاحهای ضد بشریِ دسته‌جمعی از قبیل سلاحهای شیمیایی، به ابتکار غیرمتعهّدها پر شود. اجلاسها فرصت مغتنمی برای این کار است.
آقای رئیس؛ بهترین محک برای سنجش کارایی نظام بین‌المللی حاکم، ملاحظه‌ی تاریخ آفریقای جنوبی و عملکرد سازمانهای بین‌المللی در قبال تجاوزات رژیم نژادپرست است. کمتر حکومتی در تاریخ معاصر به اندازه‌ی رژیم نژادپرست، جامعِ جمیع صفات رذیله بوده و کمتر دولتی به خاطر جنایات خود به این اندازه مورد محکومیّت و ابراز تنفّر قرار گرفته؛ بنابراین دیگر بهانه‌ای برای انفعال مجامع بین‌المللی باقی نیست.
با این وصف، در حالی که قرن بیستم به پایان خود نزدیک میشود، هنوز فضای تنفّس برای ادامه‌ی حیات رژیم پرتوریا بازمانده است. مشکل آفریقای جنوبی تنها یک مشکل آفریقایی نیست. هتک ارزشهای والای انسانی در هر گوشه‌ی زمین، تجاوز به حقوق همه‌ی بشریّت محسوب میگردد؛ بنابراین ادامه‌ی کمکهای امریکا و برخی از کشورهای اروپایی به رژیم پرتوریا و بیاعتنایی به تحریمهای همه‌جانبه‌ای که با دهها قطعنامه و بیانیّه توصیّه و تصویب شده، باید از سوی غیرمتعهّدها، تجاوز به حقوق همه‌ی کشورهای عضو تلقی و محکوم گردد و مورد تنبیه قرار گیرد.
جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک وظیفه‌ی اسلامی و ملّی و نیز یک وظیفه‌ی بین‌المللی، نه تنها قطع صدور نفت، بلکه تحریمی کامل و همه‌جانبه را علیه رژیم پرتوریا اعمال داشته و تلاش نموده که حداکثر توان و امکانات خود را در راه نابودی نژادپرستی، استقلال نامیبیا و کمک به سرکوبی تجاوز به کشورهای خط مقدم به کار گیرد. این سیاست بدون هیچ تعلل باید از جانب کلیّه‌ی اعضاء، اعمال گردد و به صورت خط مشی در آید.
پیشنهاد میکنم اجلاس، کمیته‌ی ویژه‌ای را مرکب از نمایندگان مناطق مختلف جغرافیایی در سطح سران مأمور کند که به طور مستمر و بر حسب اقتضای شرایط، خط مشیها و شیوه‌های اقدام نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را برای امحای کامل نظام نژادپرست، تدوین و ابلاغ کند. آفریقای جنوبی دیر یا زود، با کمک ما یا بدون آن به اکثریّت سیاه تعلّق خواهد گرفت. ما نه به خاطر نیاز آنها، بلکه به منظور حفظ انسانیّتمان به ادای سهم خود در این راه موظّفیم.
آقای رئیس؛ ما نسبت به مبارزات مردم نامیبیا تحت رهبری سواپو ادای احترام میکنیم. برقراری روابط دیپلماتیک با سواپو از جانب همه‌ی کشورهای غیرمتعهّد کمترین ادای وظیفه‌ی ماست که امیدوارم در همین اجلاس تحقّق یابد. وجدان بشریّت از آنچه در آفریقای جنوبی میگذرد سخت آزرده است. وجود نظام آپارتاید در دنیایی که ما زندگی میکنیم، تحقیری برای همه‌ی ما به حساب می‌آید که باید بدان بسرعت پایان بخشیم.
کشورهای خط مقدم با ایستادگی و مقاومت خود، به سخاوتمندانه‌ترین شکل، سهم خود را در راه آزادی اکثریّت آفریقای جنوبی و استقلال نامیبیا پرداخته و صفحات زرینی را در تاریخ جهان سوم نگاشته‌اند. حمایت از کشورهای خط مقدم در قبال تجاوزات آفریقای جنوبی، اگر در شرایط فعلی صرفاً به شعار محدود شود تحسین و توجّه هیچکس را بر نمی‌انگیزد. جنوب آفریقا از صدها قطعنامه و بیانیّه که در طول چهار دهه‌ی گذشته علیه رژیم پرتوریا به تصویب رسیده و به بایگانی مجامع بین‌المللی منتهی شده است، خسته است. آفریقا امروز عمل میخواهد.
جمهوری اسلامی ایران قاطعانه خواستار آن است که جنبش غیرمتعهّدها در این دوره‌ی جدید هدف خود را ریشه‌کن کردن رژیم پرتوریا قرار دهد. زیمبابوه به عنوان ریاست فعلی باید حداکثر امکانات جنبش را بدین منظور به خدمت گیرد. جمهوری اسلامی ایران بنا به وظیفه‌ی بین‌المللی و مهمتر از آن، دستورات اکید اسلامی، که دفاع از مظلوم و دفع ظالم را واجب شمرده، حداکثر توان و امکانات خود را در این راه تقدیم میدارد.
آقای رئیس؛ شاید کمتر رژیمی را بتوان یافت که به اندازه‌ی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی در نظر و عمل شبیه یکدیگر باشند. هر دو دارای سیاستهای تبعیض‌آمیز نسبت به ساکنین اصلی هستند. هر دو دائماً کشورهای مجاور را مورد تجاوز سیستماتیک قرار میدهند. هر دو رکورددار نقض قوانین و مقررات بین‌المللی هستند، علیه هر دو بیش از هر کشوری قطعنامه و بیانّیه صادر شده است. هر دو از مصادیق بارز تروریسم دولتی هستند و هر دو عمدتاً به وسیله‌ی شیطان بزرگ و برخی از کشورهای دیگر غربی تغذیه میشوند. همین مشابهت کامل، امروز این دو را به نحو بیسابقه‌ای به هم نزدیک و هماهنگ کرده و سیاست دو رژیم را مکمل یکدیگر قرار داده. نتیجه اینکه اتّخاذ شیوه‌های سازشکارانه در قبال صهیونیسم نیز منشأ کمترین تغییر مثبتی نخواهد شد.
ما معتقدیم جز از طریق مبارزه‌ی مسلّحانه‌ی تمام عیار، آزادی کامل سرزمین قدس امکان‌پذیر نخواهد بود. تجاوزگری جزو صفات این رژیمها نیست که بشود با مذاکره آن را زائل کرد، بلکه ماهیّت این دو رژیم چنین اقتضایی دارد.
تصویر همزیستی مسالمت‌آمیز مردم منطقه با چنین رژیمهایی جز اذهان ساده را مشغول نمیدارد.
با توجّه به سفر اخیر نخست وزیر رژیم صهیونیستی به مراکش مایلم در اینجا بویژه به برادران آفریقایی هشدار دهم که سیاست بسط نفوذ صهیونیسم در آفریقا دنباله‌ی طبیعی سیاستهای رژیم نژادپرست است و مآلاً جز به ضرر عظیم کشورهایی که با صهیونیسم رابطه برقرار کرده‌اند، نخواهند انجامید. همکاریهای این دو رژیم در زمینه‌های هسته‌ای بزرگترین هشدار نسبت به خطری است که آفریقا و خاورمیانه را بالسویه تهدید میکند. همانند مسأله‌ی رژیم نژادپرست، مشکل صهیونیسم، جهانی است و ناچار مبارزه با هر دو باید از ابعاد بین‌المللی برخوردار باشد. سیاست غیرمتعهّدها در مورد هر دو رژیم باید از یک برنامه‌ی واحد و مشترک تبعیّت کند و به صورت لازم الاجراء مورد تصویب اجلاس قرار گیرد.
آقای رئیس؛ غیرمتعهّدها در قبال مسأله‌ی لبنان نیز باید سیاست روشنی بر مبنای لزوم خروج فوری و بیقید و شرط نیروهای رژیم صهیونیستی و نیروهای چند ملّیتی اتّخاذ کند. خوشبختانه مبارزه‌ی بیامان و بسیار موفّق مسلمانان لبنان علیه نیروهای غاصب و اشغالگر برای ما الهام‌بخش و سرمشق است.
لبنان قبل از اینکه برای جهان سوم یک مشکل باشد، یک درس است. مقاومت موفّق مسلمانان لبنان علیه حضور نیروهای بیگانه و متجاوز به بهترین وجه ثابت نموده که گناه تحکیم سلطه و تجاوز امپریالیسم را در هیچ نقطه‌ای از جهان سوم نمیتوان به گردن فقدان شرایط مادی انداخت. روحیّه‌ی ستم‌ناپذیری تنها عاملی است که میتواند توفیق مبارزه‌ی مسلمانان لبنان را توضیح دهد. حمایت از این مبارزه‌ی باشکوه و حماسی تا قطع کامل نفوذ قدرتها و رژیم صهیونیستی از لبنان باید عنصر اساسی سیاست واحد جنبش در قبال مسأله‌ی لبنان باشد.
آقای رئیس؛ خاورمیانه با اهمیّت استراتژیکی و منابع عظیم انرژی همواره مورد نظر قدرتهای بزرگ بوده و نتیجتاً به طور مستمر در معرض توطئه و تجاوز آنان قرار داشته است. و تحمیل رژیم صهیونیستی در این منطقه به منظور دائمی کردن تشنّج و زمینه‌سازی برای مداخله‌ی مستمر قدرتها بوده و لذا بروز انقلاب اسلامی و ظهور جمهوری اسلامی ایران که لزوم نابودی رژیم صهیونیستی و قطع مداخله و نفوذ غرب و شرق از خاورمیانه را در صدر شعارهای خود قرار داده، از آغاز تهدید جدی علیه منافع قدرتها تلقّی گردید. جنگ تحمیلی بر جمهوری اسلامی ایران، پاسخ عملی قدرتهای سلطه‌جو علیه این تهدید بوده است. روند جنگ در طول شش سال گذشته، جریان کمکهای تسلیحاتی به عراق از سوی هر دو قطب، سیل کمکهای مالی مستقیم به عراق از سوی کارگزاران امپریالیسم در منطقه، سکوت مجامع بین‌المللی در قبال تجاوزات آشکار عراق به مقررات حقوق بین‌الملل، عدم تمایل شورای امنیّت به رسیدگی به مسأله‌ی شروع تجاوز از سوی عراق و صدها دلیل و قرینه‌ی دیگر، همه بیانگر این واقعیّت مسلّم است: ظهور یک کشور واقعاً غیرمتعهّد در منطقه‌ای که بشدت مورد طمع و علاقه‌ی اقطاب موجود است قابل تحمل نبوده و میبایست بطور همه‌جانبه مورد تهاجم قرار گیرد. عراق به عنوان اهرم اجرای سیاست امپریالیسم در منطقه انتخاب و مأمور میگردد.
آقای رئیس؛ اسناد جنگ چنین حکایت میکند: عراق با سوء استفاده از شرایط ایرانِ بعد از انقلاب و به تصور اینکه ارتش از هم پاشیده است حمله‌ی وسیعی را به منظور اشغال سرزمین و سقوط نظام انقلابی، آغاز میکند. قسمت بزرگی از خاک ایران اشغال میشود. شهرها و دهات و مناطق اشغالی با خاک یکسان میشود، مردم غیرنظامی به اسارت گرفته میشوند یا دسته جمعی اعدام میگردند. مقررات بین‌المللی یکی پس از دیگری نقض میشود و قرارداد الجزایر که میان رژیم کنونی عراق با رژیم شاه برای حلّ و فصل مسائل مرزی بسته شده بود، از سوی رئیس حکومت عراق پاره میگردد. کاربرد مکرر و وسیع سلاحهای ضد انسانی شیمیایی بدون اعتنا به افکار عمومی جهانی در دو سه سال اخیر ادامه مییابد. شهرها و اماکن مسکونی مورد حملات مکرر هوایی و موشکی قرار میگیرند. حتّی نسلهای گذشته از این جنایات ضد بشری مصون نمانده، یادگارهای آنان و بناهای تاریخی و میراثهای فرهنگیِ بشری نیز مورد تهاجم قرار میگیرند. و بدین ترتیب در طول شش سال جنگ تحمیلی، رکورد بسیاری از جنایات تاریخی شکسته میشود.
آقای رئیس؛ نه داستان اسف‌انگیز جنگ در این چند جمله قابل خلاصه شدن است و نه عمق جنایات و تجاوزات رژیم عراق قابل اندازه‌گیری. تجاوز و جنایت، کمیّت نیستند، هیچ اصل و معیار بین‌المللی یا بررسی کارشناسی و هیچ زبان و قلم آشنا به احساسات بشری قادر نیست حتّی در یک مورد، میزان اندوه مادرانی را که در آخرین لحظه‌های حیات، در حالی که دختر بچه‌های مورد تجاوز قرار گرفته‌شان را برای آخرین وداع قبل از زنده به گور شدن دسته‌جمعی در آغوش میکشیدند بیان کند. انبوه استخوانهای کشف شده از گورهای دسته‌جمعی در هویزه و بستان و ناله‌ی هزاران کودکی که بعد از حملات هوایی و موشکی در بالین اجساد پدران و مادران خود در ویرانه‌های دزفول و بهبهان و مریوان و دهها شهر دیگر خون گریسته‌اند... همه از عمق فاجعه حکایت میکند. با اینکه به محض آزادی خرمشهر و شکست مفتضحانه‌ی نیروهای اشغالگر، رژیم عراق ناگهان تغییر ماهیّت داد و یک شبه صلحدوست شد. ملاحظه‌ی اسناد جنگ نشان میدهد که جنایات ضد بشری و نقض ابتدایی‌ترین اصول انسانی، پس از آن نیز همچنان ادامه یافته بلکه تشدید شده است. برخی از اسناد آن جنایات در بیمارستانهای اروپا موجود است و به عقیده‌ی بسیاری از مراجع بین‌المللی، برای هیتلر و چنگیز آبرو خریده است.
 
آقای رئیس؛ اگر صدها میلیارد خسارات مادی دو کشور را بر این فجایع اضافه کنیم، اگر ضرر ناشی از فوت فرصتهای سازندگی برای هر دو ملّت را بر این مجموعه بیفزاییم، به نتیجه‌ی تکان‌دهنده‌ای میرسیم که هیچ انسان آزاده‌ای نمیتواند در مواجهه‌ی با آن بی‌طرف بماند. ظلمی عظیم در معیار تاریخی، واقع شده است. تاریخ میگوید هرگاه جنگ‌افروزی و تجاوزات بین‌المللی مورد مجازات قرار نگرفته و عدالت تأمین نشده باشد، ریشه‌های جنگ، به انتظار لحظه‌ی مساعد برای بروز مجدد، زنده میماند. بدون تأمین عدالت، بدون رفع ظلم و بدون نابود کردن ذهنیّتهای تجاوزگر، دعوت از ظالم و مظلوم برای همزیستی مسالمت‌آمیز، معنایی جز به رسمیّت شناختن ظلم و کمک به استمرار آن ندارد.
اگر جمهوری اسلامی ایران راهی برای جبران میلیاردها خسارت جنگ بیابد، جانِ از دست رفته‌ی بهترین فرزندان کشور ما و فرصتهای از دست رفته‌ی سازندگی در بهترین سالهای انقلاب چگونه قابل جبران خواهد بود؟ برخی میگویند: تنها یک اشتباه محاسبه درباره‌ی نیروهای دفاعی جمهوری اسلامی ایران بود که عراق را به شروع جنگ تشویق کرد، و اکنون که جمهوری اسلامی ایران قدرت خود را نشان داده، این اشتباه محاسبه دیگر صورت نخواهد گرفت. این تحلیل به یک شوخی بیشتر شبیه است؛ زیرا آنچه برای امنیّت ملّی هر کشور اهمیّت دارد، وجود استعداد تجاوزگری و سلطه‌جویی در آن سوی مرزهاست، و گرنه اشتباه محاسبه در هر مکان و هر لحظه امکان وقوع دارد. از زمانی که رژیم عراق با یک کودتا روی کارآمده تاکنون نه تنها جمهوری اسلامی ایران بلکه اکثر کشورهای منطقه، لحظه‌ای از تجاوزات آن در امان نبوده‌اند.
آقای رئیس؛ جنگ متجاوزانه، ناشی از هر کس و یا هر انگیزه، همه جا بطور یکسان در خور سرزنش است؛ پس جنگ‌افروزی مستقیم امپریالیسم همان قدر منفور است که تجاوزگری عوامل دست‌نشانده‌ی آن.
آیا در حالی که هر جرم کوچک شخصی همواره مستوجب مجازات است، میتوان پذیرفت که یک جنایات عظیم بین‌المللی بیمجازات بماند؟ آیا وجدان جامعه‌ی جهانی میپذیرد که رژیم متجاوز، صدها میلیارد دلار ثروت دو کشورِ در حال توسعه را به آتش بکشد و دهها هزار نفر مرد و زن و کودک را به قتل برساند، بزرگترین تشنّجها را در مهمترین مناطق استراتژیک دنیا ایجاد کند. اکثر مقررات مهم بین‌المللی را نقض کند و سپس هنگامی که به کفّاره‌ی این همه جنایت، در آستانه‌ی سقوط قرار گرفت، ادعای صلح‌خواهی کند و در مجامع جهانی، شعور و آگاهی نمایندگان کشورها را به مسخره گیرد؟ آیا میتوان باور کرد که تاریخ، قراردادی است و بر حسب اقتضای روز و علایق قدرتها میتوان آن را از سر نوشت؟ جنگ چگونه آغاز شد؟ به نظر میرسد بعضیها پیشنهادهای سازنده‌ای برای تغییر تاریخ و سرگذشت جنگ دارند.
این پیشنهادها هر قدر سازنده باشد، نمیتواند ما را در متقاعد ساختن پدران و مادران داغدار و فرزندان یتیم ایرانی کمک کند که از دست دادن عزیزانشان وهم و خیال بوده است. از زمان شروع جنگ به وسیله‌ی عراق تاکنون یک نسل نگذشته است. ما تاریخ و فجایع جنگ را به چشم دیده و با پوست و رگ خود لمس کرده‌ایم و مشکل است که بتوانیم خود را فریب دهیم. کسانی که معتقد به قراردادی بودن واقعیّات هستند، بهتر است تحریف تاریخ را از جای دیگر آغاز کنند. از حوادث متعلّق به نسلهای گذشته آنها میتوانند درباره‌ی صلح‌دوستی، نوع پروری و سازندگیهای هیتلر و چنگیز قلم‌فرسایی و سخنرانی کنند.
آقای رئیس؛ بنا به تکلیف اسلامی و ملّی خود، و نیز بنا به اصول اولیّه‌ی جنبش، جمهوری اسلامی ایران موظّف است، رژیم جنگ‌افروز عراق را به مجازات رساند. البتّه خسارات معنوی وارد به هر دو ملّت ایران و عراق به حدی است که جبران آن یقیناً غیرممکن است. همچنین با توجّه به نقض مستمر کلیّه‌ی مقررات بین‌المللی از سوی رژیم عراق، و ثبوت این واقعیّت تلخ که این رژیم کمترین اهمیّتی برای مهمترین تعهّدات خود قائل نیست، هیچ تضمین بین‌المللی برای جلوگیری از تجاوز مجدد عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران نمیتواند نافذ باشد. در نتیجه عراق یعنی شروع‌کننده‌ی جنگ، مسؤولیّت ادامه‌ی آن را نیز به عهده دارد.
ناتوانی مجامع و مراجع بین‌المللی در برخورد قاطع با مسأله‌ی جنگ، خود جزء علل مهم ادامه‌ی جنگ به حساب می‌آید: در حالی که دو دوره از ریاست جنبش سپری شده، جنگ تحمیلی هنوز به پایان عادلانه نرسیده است؛ یعنی نظام موجود بین‌المللی نتوانسته با جنگ برخوردی اصولی، عملی و واقعبینانه داشته باشد. مشکل اساسی از آن نشأت میگیرد که راه‌حلّهای پیشنهادی مجامع بین‌المللی و کشورهای علاقه‌مند به برقراری صلح فاقد توجّه و عنایت لازم به عنصر عدالت بوده است.
در آن هنگام که عراق در موضع قدرت قرار داشت، مجامع بین‌المللی و کشورهای جهان، اقدامی برای جلوگیری از تجاوز و استقرار صلح نکردند ولی اکنون که در اثر مقابله‌ی شجاعانه‌ی رزمندگان ما سرنوشت جنگ تغییر یافته و رژیم عراق به شکست قطعی تهدید میشود، از هر سو ندای صلح سر میدهند. امروز برای ما ثابت شده که هدف بسیاری از واسطگان فقط نجات متجاوز است، نه نیل به صلح و عدالت. لاجرم بار تأمین عدالت، که یک مسؤولیّت بین‌المللی در قبال هر نوع تجاوز است، در تمام دوره‌ی جنگ بر عهده‌ی جمهوری اسلامی ایران قرار داشته است.
یکی از مشکلات ما متأسفانه ناشی از دوگانگی معیار قضاوت در برخورد با اصل مسأله‌ی جنگ بوده است؛ مثلاً در حالی که طبق اطلاعیه‌ی ۱۹۴۲ متّفقین در لندن، تعقیب هیتلر به عنوان جنایتکار جنگی از مهمترین هدفهای ادامه‌ی جنگ شمرده شده که خود یک سابقه‌ی حقوقی در این خصوص است، نسبت به اعمال مشابه عراق در طول جنگ، قضاوت و تصمیم مشابه معمول نگردیده است.
همان کشورهایی که کاربرد سلاح هسته‌ای از سوی امریکا در هیروشیما را یک عکس‌العمل عادلانه در قبال شروع جنگ تلقّی کرده‌اند، پنج سال و نیم بعد از آغاز جنگ از سوی عراق، در نتیجه‌ی فشار افکار عمومی، تنها به اشاره‌ای بسیار ضعیف در مورد جنایت آغاز جنگ رضایت داده و حتّی به جای یک تعبیر صریح، عبارت اعمال اولیّه را در آخرین قطعنامه‌ی غیرعادلانه‌ی شورای امنیّت، گنجانیدند. متأسفانه همین دوگانگی معیار قضاوت، در مواضع برخی از کشورهای غیرمتعهّد هم مشاهده شده است.
رژیم عراق در تمام طول جنگ اهم مقررات بین‌المللی، مانند منع کاربرد سلاحهای شیمیایی، منع حمله به مناطق مسکونی و غیرنظامی، منع حمله به مؤسسات فرهنگی، منع حمله به وسایل حمل و نقل غیرنظامی هوایی و دریایی و منع سوء رفتار با اسرای جنگی را بنا به اسناد سازمان ملل، بکرات نقض کرده و علی‌رغم ارتکاب این همه جنایت، مورد کمترین شماتت بین‌المللی قرار نگرفته است. با کمال تأسف برخی از کشورهای غیرمتعهّد در برخورد با این جنایات حتّی از شورای امنیّت، با همه قضاوتهای غیر عادلانه‌اش عقب افتاده‌اند.
مایلم صریحاً اعلام کنم که اگر جنبش نتواند جنایات رژیم عراق را که تا این حد روشن و مستند است، مجازات کند در برابر آن موضعی صریح و عادلانه بگیرد، نباید امیدوار بود که در مقابل تجاوزات و سلطه‌جویی قدرتهای بزرگ و در مقابل تشنّجات و بحرانهای عظیم جهانی منشأ کمترین اثری باشد. رژیم عراق به چند اعتبار از جانب جنبش غیرمتعهّدها قابل تعقیب است: تجاوز به یک کشور انقلابی و غیرمتعهّد، نقض کلیّه‌ی مقررات بین‌المللی، تشنّج‌آفرینی و دعوت صریح از ابرقدرتها برای مداخله در امور منطقه، و به هرز بردن امکانات مادی منطقه در جهت منافع هر دو قطب و به ضرر جهان سوم.
آقای رئیس؛ تنها ارتکاب یکی از این جرمها برای اخراج یک رژیم از جنبش کفایت میکند. اعلامیّه‌های باندوگ و بلگراد صریحاً شروع جنگ را، جنایتی علیه بشریّت اعلام میدارند. در این صورت چگونه میتوان ادامه‌ی عضویّت عراق در جنبش را توجیه کرد؟ آیا ما از مواضع باندوگ و بلگراد عقب‌نشینی کرده‌ایم؟ در حالیکه اعلامیّه‌ی بلگراد صریحاً تولید و کاربرد سلاحهای شیمیایی را بیقید و شرط منع کرده، عراق حتّی پس از محکومیّتش از جانب شورای امنیّت در ۲۱ مارس ۱۹۸۶، بیش از سه بار در سطح وسیع دست به استفاده از این سلاح زده است. نقض اصول غیرمتعهّدها، تا کجا میتواند ادامه داشته باشد؟
لذا کمترین وظیفه‌ی جنبش اقتضا دارد که اولاً رژیم عراق از جنبش اخراج گردد. ثانیاً از تجربه‌ی این جنگ ویرانگر به منظور جلوگیری از بروز جنگهای تجاوزکارانه‌ی مشابه استفاده شود. ثالثاً برنامه‌ای برای مجازات متخلّفین از اصول غیرمتعهّدها در کلیّه‌ی زمینه‌ها تنظیم، تصویب و اعمال گردد.
ما حقّ نداریم به خاطر ملاحظات و منافع آنی دو جانبه، در مجازات چنین جنایتی کمترین تخفیفی قائل شویم. کوچکترین سهل‌انگاری در این خصوص معنایی جز تشویق تجاوز و در مخاطره افکندن امنیّت و صلح نسلهای معاصر و آینده ندارد. ملّت ما مصمم است یک بار و برای همیشه ثابت کند که ستم را به هیچ قیمتی نخواهد پذیرفت و در این راه حدی برای فداکاری و ایثار نمیشناسد. درعین‌حال ما آماده‌ایم در هر راهی که به برقراری یک صلح دائمی و نابودی ریشه‌های جنگ و اختلاف و ایجاد روابط مسالمت‌آمیز با کلیّه‌ی کشورهای منطقه انجامد، پیشقدم شویم. صلح به طور کلّی و بویژه برای منطقه‌ی حساس ما یک انتخاب نیست، یک ضرورت حیاتی است. ما چاره‌ای جز این نداریم که با مجازات قطعی رژیم متجاوز، جنگ‌افروز و باجگیر عراق، برقراری و استحکام چنین صلحی را در منطقه تضمین کنیم، به نحوی که ترس از تجاوز در کلیّه‌ی کشورها جای خود را به اطمینان و آرامش دهد و منافع عظیم اقتصادی منطقه مصروف توسعه و ترقّی و خودکفایی گردد.
آقای رئیس؛ اغراق نیست اگر بگوییم کفّاره‌ی ستم‌پذیری در قبال استقرار و تجاوزات رژیم صهیونیستی، در افغانستان پرداخت شده است. تحمل رژیم صهیونیستی در منطقه، یک ابرقدرت را به فکر واداشته که در جهت اشغال قسمت دیگری از سرزمین‌های اسلامی و نیز تحمیل یک رژیم ضد اسلامی بر آن تلاش کند. مشکل بزرگ افغانستان همچنان فراروی جنبش قرار دارد.
متأسفانه خروج بیقید و شرط و فوری نیروهای اشغالگر هنوز از عمل بسیار دور است. جنبش نمیتواند همچنان وقت را به توصیّه در لزوم خروج نیروهای اشغالگر بگذراند. کار جنبش نصیحت مکرر و بی‌نتیجه به ابرقدرتها نیست. بصراحت تأکید میکنم که جنبش نمیتواند بین مبارزه‌ی مردم مسلمان لبنان، فلسطین و افغانستان یا نامیبیا برای خروج نیروهای اشغالگر و بیگانه هیچ فرقی قائل شود. جنبش علیالاصول نمیتواند از رژیمهای دست‌نشانده‌ی ابرقدرتها حمایت کند. نهضت آزادیبخش و استقلال‌طلبانه‌ی افغانستان باید همچون سایر نهضتهای آزادیبخش در غیرمتعهّدها دارای نمایندگی شود.
متأسفانه عملکرد جنبش در قبال مسأله‌ی افغانستان متوازن با سایر موارد مشابه نبوده است. اگر جنبش بتواند اشغال نظامی یکی از کشورهای عضو را تحت هر بهانه تحمل کند، به واضحترین شکل از اصول خود منحرف شده است. حضور ۵ میلیون آواره و پناهنده‌ی افغانی در ایران و پاکستان، گویای وضع داخلی افغانستان است. جنبش نباید اجازه دهد که سرنوشت افغانستان مورد معامله‌ی شرق و غرب قرار گیرد.
فعّالیّت امریکا برای جایگزینی نیروهای اشغالگر فعلی نیز به هیچ وجه مورد قبول نخواهد بود. افغانستان باید مستقل و به معنای واقعی غیرمتعهّد باشد.
آقای رئیس؛ وضع امریکای لاتین لااقلّ از یک نظر توجّه‌ فوری غیرمتعهّدها را ایجاب میکند: رأی اخیر دادگاه لاهه علیه اقدامات غیرقانونی امریکا در حمایت از ضدانقلابیون نیکاراگوئه و عکس‌العمل امریکا در قبال این رأی، بیش از گذشته، نشان میدهد که موازین و مقررات بین‌المللی به نحو بیسابقه‌ای در معرض هجوم قدرتها قرار گرفته، و نیز بیانگر این است که نهادها و مؤسسات بین‌المللی تا جایی مورد احترامند که کاملاً در خدمت بیقید و شرط منافع قدرتها باشند. و بالأخره گواه آن است که حرکت کشورها به سمت عدم تعهّد، ناچار با مقابله‌ی قدرتها مواجه میگردد.
اتّخاذ تدابیری عملی برای حمایت از کشورهای غیر متعهّد نوپا یک ضرورت انکارناپذیر است: جنبش وظیفه دارد که عملاً به دفاع از نیکاراگوئه انقلابی برخیزد.
آقای رئیس؛ رأی دادگاه لاهه از سوی امریکا از یک سو و داعیّه‌ی این کشور در مبارزه با تروریسم از سوی دیگر تصویر بغایت مضحکی را به دست میدهد. البتّه در عمل هیچ تضادی در این سیاستها به چشم نمیخورد. طرح مبارزه با تروریسم از سوی ریگان، یعنی برنامه‌ی امریکا برای سرکوبی نهضت‌های آزادیبخش و کشورهای غیرمتعهّد، تجاوز امریکا به لیبی و نیکاراگوئه بهترین دلیل این مدعاست. جنبش غیر متعهّدها نباید در قبال تهدید اعضای خود از جانب قدرتها منفعل بماند. جنبش میتواند و باید در قبال این تهدیدات، یک سیاست حفاظتی منسجم و دارای ضمانت اجرایی برای حمایت از کشورهای جهان سوم تدوین و اعمال کند. از این اجلاس میخواهیم که به طور خاصّ اولاً حمله‌ی ناجوانمردانه‌ی امریکا در لیبی را که از مصادیق بارز تروریسم دولتی است بشدت محکوم کند و ثانیاً روشهای دفاع عملی را در قبال هماهنگیهای برخی از کشورهای اروپا با امریکا مورد مطالعه قرار دهد.
آقای رئیس؛ جاسوسی ماهواره‌ای، بُعد جدید و خطرناکی از تجاوز امپریالیسم علیه جهان سوم به حساب می‌آید. ما معتقدیم نه تنها فضای کیهانی نباید به سلاحهای اتمی و غیر اتمی آلوده گردد بلکه اصولاً به استفاده از فضا به منظور اهداف جاسوسی باید پایان داده شود. در حالیکه استراق سمع و جاسوسی در همه‌ی کشورها جرم و قابل تعقیب شمرده میشود. قابل قبول نیست که چشم و گوش‌های نامحرم و بد نیّت با استفاده از امکانات ماهواره‌ای دائماً کوچکترین حرکات کشورها و ملّتها را زیرنظر گیرند و از آن علیه آنان استفاده کنند.
با توجّه به توصیّه‌ی آقای موگابه رئیس اجلاس برای محدود کردن سخنرانیها قسمتهایی از نطقم را از رو نمیخوانم و آنها را به اجلاس تقدیم میکنم تا به عنوان اسناد جنبش منظور گردد. حالا با توجّه به فرصتی که به من داده شده است، در پایان مایلم کوتاه پاسخی به صحبتی که دیروز درباره‌ی جنگ از طرف یکی از حضّار ایراد شد، اشاره کنم.
آقای موگابه در صحبت شیوای امروز خود بدرستی گفتند که بسیار تأسف‌آور است که امروز اغلب کانونهای تشنّج در جهان، در خاک کشورهای غیرمتعهّد است. اجازه بدهید که این واقعیّت را اضافه کنم که عامل اصلی در همه‌ی این تشنّجات، تجاوز و روحیه‌ی تجاوزگری است؛ بنابراین به گمانم همه‌ی ما در این عقیده شریک هستیم که مقابله با تجاوز، جلوگیری از اقدام به جنگ و سرکوبی سیاستهای تجاوزگرانه میباید به عنوان محور اصلی سیاستهای جنبش عدم تعهّد قرار گیرد. این همان اصلی است که در اولین بند منشور ملل متّحد و دومین اصل از پنج اصل مهم عدم تعهّد ملحوظ گردیده است.
وی با اشاره به جنگ تحمیلی درخواست پذیرش میانجیگری از جمهوری اسلامی ایران نمود. لازم است چند نکته را به ایشان یادآور نمایم:
۱- به عنوان اصل مسلّم و غیر قابل انکار مسؤولیّت ادامه‌ی هر جنگی تماماً و به طور مستقیم متوجّه شروع‌کننده‌ی آن است.
۲- هر موضعی که با اصل اول منشور ملل متعهّد و اصول عدم تعهّد مبنی بر ریشه‌کن کردن عامل تجاوز نباشد، منجر به استقرار و استمرار تجاوز خواهد بود و از اینرو چنان موضعی کمکی به متجاوز است.
۳- رفع تجاوز بنا به اصول بین‌المللی یک مسؤولیّت مشترک بین‌المللی است و بر هر اقدام دیگری اولویّت دارد.
۴- بدون مجازات متجاوز و احقاق حقوق قربانی تجاوز، تأمین عدالت متصور نیست.
۵- حمله به کشور ما حمله به یک انقلاب بود و دفاع ما دفاع از یک انقلاب بود.
۶- حمایت اعضای غیرمتعهّد از قربانی تجاوز بر اساس اصول عدم تعهّد، یک مسؤولیّت و وظیفه است و تخطی از آن تخطی از اصول مهم جنبش است.
۷- اگر امروز جنبش عدم تعهّد به کسانی، از سوی ملّت مورد تجاوز فلسطین، فرصت و اجازه‌ی شرکت در جمع سران غیرمتعهّد میدهد، دقیقاً و صرفاً مبتنی بر همین اصل است و تردید در اجرای این اصل، حضور خود آنان را نیز زیر سؤال خواهد برد.
۸- انتظار میرفت که ایشان در سخنرانی دیروز صبح، از توفیقاتی که ملّت فلسطین در مبارزه با تجاوزگریهای رژیم صهیونیستی بدست آورده صحبت میکردند تا اینکه دیگران را به حمایت از تجاوز ترغیب کنند.
۹- متأسفانه همین بینش باعث شده است که فلسطین پس از چهار دهه‌ی طولانی هنوز قربانی تجاوز است.
۱۰- اگر ایشان این روش شکست خورده و سیاست تسلیم و سازش با متجاوز را برای فلسطین تجویز میکند، بهتر است از توصیّه‌ی آن به دیگران به طور جدی احتراز کند.
۱۱- از نظر جمهوری اسلامی ایران هر موضعی از جانب هر کس که اصول فوق‌الذّکر را تأمین نکند مردود، بیاثر و غیر بی‌طرفانه است.
اجازه بدهید در پایان به ذکر یک نقل قول در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ یعنی زمانیکه بخش وسیعی از میهن اسلامی ما در اشغال متجاوز بود، بسنده کنم. شخصی که ایشان او را خوب میشناسند، در مصاحبه‌ای گفته بود:
(مایلم در برابر شما و در برابر ملّت عرب اعلام کنم که تلاش برخی مقامات عرب را برای میانجیگری رد کرده‌ایم. هیچیک از اعراب نباید یک موضع میانجیگری داشته باشند. اگر آماده‌ی حمایت از برادر عرب خود در جنگ نیستند، حداقل میباید سکوت کنند. این حداقل انتظار ماست.)
آقای رئیس،
علی‌رغم گذشت یک دهه از طرح نظام نوین اقتصاد بین‌المللی، و برخی خوشبینیهایی که در زمینه‌ی مذاکرات شمال - جنوب وجود داشته، در عمل ثابت شده که توفیق این مذاکرات در گرو اعطای امتیازات متعدد بویژه سیاسی به شمال است. همانطور که در اجلاس ویژه‌ی مجمع عمومی اخیر سازمان ملل روشن گردید، غرب صریحاً در قبال کمکهای اقتصادی به افریقا، اجازه‌ی مداخله در نظام سیاسی و اقتصادی کشورها را طلب کرده است.
با کاهش قیمت نفت، دروغ بزرگ غرب رسوا گردید و معلوم شد که بحران اقتصادی موجود که مستمراً ازجهان صنعتی به جهان سوم صادر میگردیده، به هیچ وجه ناشی از افزایش بهای نفت در سالهای هفتاد نبوده بلکه مستقیماً معلول سیاستهای اقتصادی غارتگرانه بوده است. جنوب در شرایط فعلی، در مقابل سیاستهای بحرانزای جهانی مسلّح نیست. ما باید راه مستقل خود را طی کنیم و در مقابل فشارهای اقتصادی مقطعی منعطف نشویم. جمهوری اسلامی ایران به سهم خود در این جهت گامهایی برداشته است. ما افتخار داریم که علی‌رغم همه‌ی فشارهای اقتصادی ناشی از جنگ، از هیچ کشور خارجی وام نگرفته‌ایم.
جمهوری اسلامی ایران تلاش کرده است که در راه توسعه‌ی اقتصادی از هیچ الگوی وارداتی تبعیّت نکند. مجموعه‌ی بانکی غیر ربوی ما که تبعیّت از واضحترین احکام قرآن کریم است، نتایج مثبتی به بار آورده و میتواند مورد استفاده‌ی سایر کشورها قرار گیرد. امیدواریم این اجلاس بطور جدی به کشف راههای مؤثّر توسعه‌ی همکاری جنوب - جنوب همت گمارد.
آقای رئیس؛ حرکت مستقل جنوب نه تنها در زمینه‌ی اقتصادی بلکه در هر زمینه‌ای، مستلزم یک حرکت فرهنگی و اخلاقی است. آنچه که انسانها را به مبارزه علیه ظلم، استثمار و نظام سلطه و کلّاً بیعدالتی واداشته، منجر به پیدایش نظام نوین روابط اجتماعی بر پایه‌هایی عادلانه میگردد، عناصر اخلاقی است. واقعیّت دیگر اینکه جهان سوم هرگز از لحاظ استعدادهای طبیعی انسانی و منابع طبیعی فقیر نبوده است. نتیجه‌ی این دو واقعیّت یک حرف بیش نیست:
ضعف جهان سوم، مستقیماً و بیواسطه ناشی از یک ضعف اخلاقی و فرهنگی است. در واقع نه تنها جهان سوم بلکه مجموعه‌ی جهان از یک بحران اخلاقی رنج می‌برد. بازکننده‌ی راه صدور بحران اقتصادی از شمال به جنوب، همان صادرات ضد اخلاقی و فرهنگی منحط به جنوب بوده است. نتایج ملموسی که از انقلاب عظیم اسلامی ایران - که قبل از هر چیز یک انقلاب فرهنگی و اخلاقی است - به دست آمده، این را تأیید میکند.
ورود فرهنگ مصرف، ابتذال و فحشاء به جهان سوم نه تنها همواره با واردات کالاهای صنعتی همراه بوده، بلکه تحت نام انتقال علوم و تکنولوژی نیز صورت گرفته است. خوشبختانه جنبش موفّق گردیده که در طول دودهه‌ی گذشته، آگاهیهای اجتماعی جهان سوم را نسبت به ضعفهای سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشورها و روابط بین‌المللی ارتقاء دهد.
لیکن رشد این آگاهیها، متناسب با آگاهیهای اخلاقی و حرکتهای فرهنگی نبوده است.
رفع این نقیصه از مبرمترین وظایف جنبش در دوره‌ی آینده است. ما نه تنها ناچار از گشودن یک جبهه‌ی نبرد اخلاقی و فرهنگی در قبال هجوم اخلاقی منحط وارداتی هستیم بلکه همچنین بشدت نیازمندیم که از طریق همکاریهای فرهنگی و اشاعه‌ی روشهای مشترک مبارزه با مادیگری و فساد و فحشاء و ستمپذیری، یک تحول اخلاقی زیربنایی را که منشاء توفیق ما در سایر زمینه‌ها خواهد بود، به وجود آوریم.
آقای رئیس؛ مایلم در پایان سخن، البتّه نه به عنوان کم اهمیّت‌ترین موضوع، به وضع غیرمتعهّدها در مجامع بین‌المللی اشاره کنم. همانطور که گفتم خوشبختانه امروز غیرمتعهّدها صاحب رأی مسلّط در جامعه‌ی بین‌المللی هستند. درست به همین دلیل، آن دسته از سازمانها و مجامع بین‌المللی که به این رأی احترام گذاشته و در اجرای آن تلاش کرده‌اند، مورد هجوم قدرتها قرار گرفته‌اند.
حمله‌ی امریکا علیه سازمان (یونسکو) و مدیر کل کارآمد آن و خروج از آن سازمان، حمله به سازمان جهانی (فائو) و تهدیدات حملات اخیر امریکا علیه سازمان ملل متّحد، معانی و نتایج متعددی دارد. این حملات، میزان احترام واقعی قدرتها را به نظام دموکراسی نشان داده و دروغ بزرگ آنها را در حمایت از این نظام بیش از پیش رسوا ساخته است. استفاده از اهرمهای فشار مالی در قبال کاهش آرای موافق با امریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی در مجامع بین المللی، به بهترین شکل نشان داد که از نظر این کشورها حق، متناسب با زور و پول است و سازمانهای بین‌المللی همچون مؤسسات تجاری باید به ازای سرمایه‌گذاری، برای این کشورها جلب رأی کنند. به رغم انتظار این کشورها، غیرمتعهدها باید از این وقایع استقبال کنند.
این حرکات، فرصت مناسبی را به وجود آورده که غیرمتعهّدها مشارکت واقعی خود را در اداره‌ی این سازمانها افزایش دهند و اجرای آرای خود در زمینه‌های مختلف فعّالیّت بین‌المللی را تضمین کنند؛ بنابراین حمایت و پشتیبانی جدی از کلیّه‌ی سازمانهایی که در معرض این قبیل حملات قرار گرفته‌اند، باید از وظایف مهم این دوره محسوب گردد.
نظام چند جانبه، امروز یک الزام است. غیرمتعهّدها میتوانند و باید با استفاده از اکثریّت آرایی که دارند، نقش خود را در تحول نظام چند جانبه ایفا کنند.
ادامه‌ی بعضی از ضعفهای ساختاری در سازمانهای بین‌المللی، بویژه در سازمان ملل، قابل توجیه نیست. ساختار شورای امنیّت سازمان ملل باید تغییر بنیادی کند.
دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل باید بر اساس نیازهای جهان سوم متحول گردد. امیدواریم در این دوره، شاهد توفیق قاطع غیرمتعهّدها در رفع نواقص مجامع بین‌المللی باشیم که بعد از جنگ دوم، مانع اجرای وظایف اصلی در حفظ صلح و امنیّت جهانی و در ایجاد زمینه‌ی مناسب برای رشد مستقل و آزاد ملّتها شده است.
آقای رئیس، عالیجنابان؛ صمیمانه امیدوارم این دوره از حیات جنبش، دوره‌ی شکوفایی معنویّت و منشأ یک تحول اخلاقی عمیق در جهان سوم باشد. باید مطمئن باشیم که غنیترین و عظیم‌ترین ذخائر فرهنگی متعلّق به ما است و خداوند متّعال نعمت را بر ما تمام کرده است. این ذخائر باید کشف شود و در خدمت عدالت، صلح، توسعه، ترقّی و تعالی ارزشهای انسانی قرار گیرد، این توفیق میّسر نیست مگر اینکه توان خود را باور داشته باشیم. به خداوند تکیه کنیم، از او مدد بگیریم، ارزشهای الهی را در جامعه جاری کنیم و به نیروی عظیم مردم جهت بدهیم. در این صورت نابودی همه‌ی ریشه‌های استعمار و استثمار و استکبار و الحاد در مدتی کوتاه‌تر از آنچه به تصور آید، حاصل خواهد شد. امید بستن به شمال خطا است، نگاه به شرق و غرب بیثمر است. باید به آسمان، به قلّه‌های رفیع معنویّت و ارزشهای الهی چشم بدوزیم. بگذاریم این جنبش که به بهای فداکاریها و تلاشهای صادقانه‌ی انسانهای بزرگ از جهان سوم و در نتیجه‌ی رنجهای عظیم بشری بنا شده مبیّن حقّ و عدالت، مشوق ایستادگی در مقابل ظلم و جنایت و برقرارکننده‌ی صلح و معنویّت باشد.
 
والسلام علی من اتبّع الهدی
۱) سوره حجرات، آیه ۱۳

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/10/11

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستهدیه و نستغفره و نتوکّل علی اللّه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون.(1) اوصیکم عباداللّه بتقوی اللّه.
 همه‌ی عزیزان نمازگزار و برادران و خواهران مؤمن و صالح را توصیه میکنم به حفظ تقوای الهی که در راه بسیار دشوار وحشتناکِ خطرناک مرگ و آخرت تنها زاد و توشه‌ای که به کار آدمی خواهد آمد، تقواست. همچنانی که در راه‌های پر پیچ و خم زندگی و فراز و نشیبها و مبارزه‌ها و تلاشها تنها عاملی که انسان را به پیروزی و موفقیت نوید خواهد داد، تقوای الهی است. امر و نهی الهی را همواره رعایت کنید، اراده و حکم خدا را بر هوی‌ها و هوسها ترجیح بدهید، نفس خود را و دل خود را به خضوع در مقابل حکم خدا و اراده‌ی خدا توصیه کنید و جان و دل را با یاد ذات مقدس الهی روشن و منور بسازید.
 بحثی که در خطبه‌ی اول امروز عرض خواهم کرد، در دنباله‌ی بحثهای گذشته در باب مسائل مربوط به آزادی و آزادی اقتصادی است که همان طوری که در اوائل این بحث عرض شد، مسئله‌ی آزادی اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی یک مسئله‌ی سئوال‌انگیز و بحث‌انگیز است و همه‌ی کسانی که با انگیزه‌های مختلف به مسئله‌ی فعالیت اقتصادی نگاه میکنند، روی این مسئله تکیه و توجه دارند و ابعاد این قضیه باید هرچه بیشتر روشن بشود. البته دو سه خطبه در این باب قبلاً عرض شده است و امروز بر روی یکی از نکاتی که در خطبه‌های گذشته به اختصار اشاره شد، میخواهم تکیه کنم و بحث کوتاه خطبه‌ی امروز را درباره‌ی آن نکته قرار بدهم. و آن نکته این است که گفتیم در اقتصاد جامعه‌ی اسلامی اگرچه مردم در فعالیتهای اقتصادی میدان باز و وسیعی دارند و آزادی‌های زیادی دارند و هر کسی این حق را دارد که فعالیت و تلاش اقتصادی بکند، اما در کنار این حق و اختیار برای مردم یک اختیار و حقی هم برای دولت اسلامی و قدرت حاکم بر جامعه‌ی اسلامی قرار داده شده است و آن حق کنترل و نظارت و مراقبت است. زیرا اگر این حق برای حاکم اسلامی نباشد و مردم بدون نظارت دولت و بدون رعایت سیاستهای دولت تلاش اقتصادی را شروع کنند و انجام بدهند، این یقیناً در جامعه به طغیان، به ظلم، به بغی، به فساد منتهی خواهد شد و همان وضعی پیش خواهد آمد که در دنیای سرمایه‌داری هست که سلاطین فولاد و طلا و نفت و صاحبان کمپانی‌های بزرگ از قدرت و ثروت بی‌نهایت برخوردارند و قشر بزرگی از مردم هم از اوّلیات زندگی، یعنی از خانه و خانواده و شام شب و لباس نگهدارنده‌ی از سرما و گرما محرومند و بدتر از آنجا کشورهائی که دنباله‌رو سیاستهای آنها هستند در جهان سوم از جمله نظام منحط گذشته‌ی این کشور، نظام پادشاهی. اگر نظارت دولت اسلامی و حاکمیت اسلام نباشد، قانون اسلامی به خودی خود، نمیتواند معجزه بکند. قانون هنگامی کاربرد دارد و مؤثر است که بالای سر قانون، یک دست قوی و نیرومندی باشد و آن دولت اسلامی است. این مطلب را قدری باز کنم.
 در مقدمه این را بگویم که یکی از اهرمهای استقرار عدالت در جامعه‌ی اسلامی، حکومت اسلامی و دولت اسلامی و به تعبیر روشنتر دستگاه اجرائی اسلامی است. چون دولت و حکومت را یک وقت به معنای مجموعه‌ی حکومت به کار میبریم که شامل دستگاه قانونگذاری و قوه‌ی قضائیه و دستگاه اجرائی همه هست، اینجا منظور من آن نیست. علاوه بر قوه‌ی قانونگذاری و علاوه بر قوه‌ی قضائی که باید مقابل تخلفات از قانون را بگیرند، یک قدرتی هم متعلق است به قوه‌ی اجرائی و دستگاه اجرائی که با این قدرت، با این قوه، با این اعمال نفوذ و قدرت باید در محدوده‌ی قوانین اسلامی و اصول اسلامی در جامعه حضور دائمی داشته باشد و تخلفات را ببیند و بشناسد و از آنها جلوگیری کند، ظالم را از ظلم منع کند، بغی و طغیان و تعدی و تجاوز را اجازه ندهد و خلاصه مظهر حاکمیت اسلامی باشد؛ یعنی دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی و حاکم اسلامی باید حضور کاملی در همه‌ی فعالیتهای جامعه داشته باشد. این نظر اسلام است که از خلال شواهد و دلائل فراوانی این را میشود یافت و شاید کسی هم درباره‌ی اصل این قضیه بحثی و تردیدی ندارد. در زمینه‌ی مسائل اقتصادی هم عیناً همین قدرت و همین حاکمیت متعلق به جمهوری اسلامی است؛ متعلق به دولت و حاکم نظام جمهوری اسلامی است. اینجا هم غیر از دستگاه قانونگذاری که قانون را وضع میکند و غیر از قوه‌ی قضائیه که وقتی شکایتی بشود یا وقتی تخلفی از قانون بشود، به سراغ متخلف خواهد رفت و جرم و جنایتی انجام بگیرد، مجرم را مجازات خواهد کرد، خود دولت اسلامی هم با اعمال قدرت و با حضور دائمی و با رابطه‌ی مستمر با قشرهای مردم، باید از تخلفات آنها جلوگیری بکند. اگر این بود، آن وقت آزادی امور اقتصادی در جامعه، ظلم و بغی و تبعیض و اختلاف طبقاتی و از بین رفتن زندگی و رفاه قشر عظیم مستمند اتفاق نخواهد افتاد. اگر این نبود، اگر مجری دستش باز نبود و توان اعمال قدرت نداشت، قانون را براحتی زیر پا میگذارند. لذا در دوران حکومت امیرالمؤمنین می‌بینیم که آن حضرت - شخص خود امیرالمؤمنین، نه قاضی - در جامعه‌ی اسلامی بود؛ یعنی مردم به قاضی مراجعه میکردند، قاضی حل و فصل میکرد اگر قتلی، دزدی‌ای، جنایتی اتفاق می‌افتاد، قاضی به سراغ متجاوز از قانون میرفت؛ اما در عین حال خود امیرالمؤمنین طبق این حدیثی که چند جا نقل شده: (کان یخرج الی السّوق و معه درّة)،(2) وارد بازار مسلمانها میشد، در حالی که تازیانه در دستش بود. تازیانه را برای نوازش که نمی‌آورند. امیرالمؤمنین نمیرفت که اگر کسی را در بازار دید تخلف میکند، به قوه‌ی قضائیه بگوید که او را مجازات کن، میرفت تا خود او اعمال قدرت بکند و خود او مانع از ظلم و تجاوز بشود. در یک روایت دیگر این را با تفصیل بیشتری ذکر کرده: (کان علیّ (علیه الصّلاة و السّلام) کلّ بکرة یطوف فی اسواق الکوفة سوقا سوقا و معه الدّرّة)؛(3) یعنی هر روز امیرالمؤمنین این کار را میکرد؛ کار دفعی نبود. بلکه کار مداوم و مستمر امیرالمؤمنین این بود که به همه‌ی مراکز کسب و تجارت و بازارها سر میزد و تازیانه هم - (معه الدّرّة علی عاتقه) - در دستش بود و روی شانه‌اش؛ یعنی آماده‌ی به کار، که اگر دید کسی دارد ظلم میکند، همان جا امیرالمؤمنین تعزیز شرعی را درباره‌ی او اجرا کند. به عامل خود یعنی استاندار خود در مصر که جناب مالک اشتر هست، امیرالمؤمنین سفارش میفرمایند که: (فمن قارف حکرة بعد نهیک ایّاه فنکّل به)؛(4) یعنی بعد از آنی که تو مردم را از احتکار و ضبط اشیاء مورد احتیاج مردم نهی کردی، کسی مرتکب این گناه شد، (فنکّل به)؛ با او سختگیری کن، از او انتقام بگیر. البته دنبالش میفرمایند: (فنکّل به و عاقبه فی غیر اسراف)؛(5) زیاده‌روی نکن، این شرط اصلی است. کسانی که مسئول تعزیر و حفظ حدود قانونی در میان مسلمانها هستند، باید مواظب باشند زیاده‌روی نکنند، باید تقوا را رعایت کنند و دچار اسراف نشوند، آنچنانی که امیرالمؤمنین فرموده؛ چون خود این اسراف یک فساد است مثل همان فاسدی که جنس را احتکار کرده؛ فرقی نمیکند، شاید از او هم بدتر است؛ چون از طرف حکومت است. اما اصل اینکه دولت اسلامی و حکومت اسلامی باید در میان مردم حاضر بشود، در آنجائی که خلاف آشکاری نیست، خلافهای پنهان را خودش کشف کند، در آنجائی که دستگاه قضائی اطلاعی ندارد، خود او مباشرتاً وارد کار بشود، در اینجا باید دولت اسلامی این کار را بکند. آن روزی که مسئله‌ی تعزیرات حکومتی به حکم حضرت امام امت به دولت واگذار شد، این سئوال برای بعضی پیش آمد که چرا قوه‌ی قضائیه این کار را نمیکند. شکی نیست که این کار قوه‌ی قضائیه است، اما وقتی قوه‌ی قضائیه دچار یک کمبودهائی است و برادران قوه‌ی قضائیه با همه‌ی تلاش فراوانی که میکنند، به خاطر نداشتن نیروی انسانی لازم یا قوانین لازم نمیتوانند به همه‌ی موارد برسند، نمیشود مردم را رها کرد؛ نمیشود اجازه داد بعضی از افراد سوءاستفاده‌چی که هم‌سلکهای خودشان و همکارهای خودشان و مؤمنین را هم دچار مسئله میکنند و بدنام میکنند، اینها هر کار میخواهند بکنند و هرج و مرج در جامعه‌ی اسلامی به وجود بیاید؛ این نمیشود. دولت اسلامی باید وارد بشود و لذا این حکم را که از اختیارات حاکم اسلامی یعنی ولی‌فقیه هست، امام صادر کردند و مسئله‌ی تعزیرات حکومتی را اجرا کردند. البته تعزیرات حکومتی همان طور که اشاره کردم، به معنای این نیست که کسانی که مباشرتاً این کار را انجام میدهند، از حدود عدل و تقوا و ملاحظه خارج بشوند و دچار اسراف بشوند؛ نه، این چنین کاری اگر بشود، حتماً بایستی برخورد بشود و ان‌شاءاللّه برخورد هم خواهد شد. منتهی‌ مردم باید توجه بکنند که آنچه به معنای حضور دولت اسلامی است، این یک مسئله‌ی اساسی است. نباید هم کسی تصور کند که اینکه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به بازارهای کوفه می‌آمدند، این از باب حاکمیت آن حضرت نبود، مثلاً از باب نهی از منکر بود. نه، زیرا اگر از باب نهی از منکر بود، باید در همه‌ی دوران زندگی آن حضرت در مدینه این کار انجام میگرفت. در کوفه امیرالمؤمنین این عمل را انجام دادند؛ یعنی در مقر حکومتشان، مال دوران حکومت است، مال حاکم است. نباید تصور کرد چون امیرالمؤمنین معصوم هستند، این کار را انجام میدهند. معصومین دیگر هرگز وارد بازار نشدند که به اختیاری که مال امام معصوم هست، این کار را انجام بدهند. کاملاً روشن و واضح است که امیرالمؤمنین به عنوان حاکم اسلام، به عنوان امام جامعه و در رأس دولت اسلامی این کار را انجام میدادند؛ این یک چیزی است که وجود دارد.
 اختیارات دولت در خدمت مظلومان و مستضعفان و در راه رفع تعدی و ظلم در جامعه باید به کار برود. یعنی وقتی در جامعه احساس میشود که نظم موجود به کیفیتی است که یک عده‌ای پامال میشوند و حقوقشان تضییع میشود، اینجا آنجائی است که دولت باید از اختیارات خودش استفاده بکند و نگذارد که مستضعفان و مظلومان پامال بشوند و این همان اختیاراتی است که به دولت اسلامی داده شده؛ یعنی قدرت حاکمیت اسلام که باید با کنترل و نظارت همه‌ی فعالیتها انجام بگیرد. من اینجا خوب است برای رفع شبهه در اذهان بعضی از افراد مختلف اشاره کنم به همین حکمی یا فتوائی که اخیراً امام درباره‌ی مسائل مربوط به کار و رابطه‌ی کارگر و کارفرما بیان کردند که جزو روشنترین احکام اسلامی است و خوشبختانه بعد از آن، از طرف دبیر محترم شورای نگهبان سئوالی از امام شد که وضوح مطلب را بیشتر کرد و راه همه‌ی سوء استفاده‌ها از بیان امام را بست. امام میفرمایند بر اینکه دولت میتواند در مقابل خدماتی که انجام میدهد، شروط الزامی مقرر کند. یعنی کارفرما که در شرایط عادی و بدون نظارت دولت میتواند با کارگر یک رابطه‌ی غیر عادلانه برقرار بکند، میتواند ساعت کار را زیاد کند، مزد کارگر را کم کند، امکانات رفاهی لازم را به کارگر ندهد و فشار بر کارگر بیاید، دولت میتواند کارفرما را اجبار و الزام کند بر رعایت یک سلسله از الزامات و وظایف که بر عهده‌ی کارفرما گذاشته بشود. در اختیار دولت اسلامی چنین چیزی هست، در مقابل آن خدماتی که به کارفرما میکند. یعنی به کارفرما میگوید شما از برق، از آب، از جاده‌ی اسفالته، از اسکله، از بندر، از انواع و اقسام امکانات و خدمات دولتی استفاده میکنی، شرط استفاده‌ی از این خدمات همین است که شما بایستی این کمک را به کارگر بکنی؛ این شرط را در مقابل کارگر متعهد بشوی؛ برای چی؟ نکته‌ی اساسی این است: برای اینکه به کارگر ظلم نشود، برای اینکه تبعیض در جامعه به صورت یک چیز رایج و عرف متداول در نیاید، برای حمایت از حقوق محرومان. این یک نکته و نکته‌ای که اهمیتش کمتر از این نیست که هم در سئوال و هم در پاسخ حضرت امام اشاره‌ی روشنی، بلکه تصریحی به آن شده، این است که این کار، این اقدام دولت اسلامی به معنای بر هم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده‌ی اسلامی نیست، که تکیه‌ی سئوال دبیر محترم شورای نگهبان هم روی همین است. گویا بعضی میخواستند از این فتوای امام و نظر امام اینجور استنباط کنند یا سوء استفاده کنند یا به هر حال نفهمی آنها و عدم تسلط آنها به منابع اسلامی و مبانی اسلامی اینجور ایجاب میکرد که امام میفرمایند که دولت میتواند شرط کند با کارفرما که در صورتی میتوانی از این خدمات استفاده کنی که این کارها را انجام بدهی؛ چه کارهائی؟ کارهائی که بر خلاف مقررات پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده‌ی اسلامی است. امام میفرمایند که نه، اینها شایعاتی است که افراد مغرض این شایعات را می‌اندازند. یعنی چه؟ یعنی چنین چیزی در پاسخ امام وجود ندارد. امام که فرمودند دولت میتواند شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد - شرط الزامی - این هر شرطی نیست، آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده‌ی اسلام است و نه فراتر از آن. این بسیار نکته‌ی مهمی است در پاسخ حضرت امام که چون سئوال کننده سئوال میکند که بعضی اینجور استنباط کردند و استظهار کردند از فرمایشات شما که میشود قوانین مزارعه و اجاره و مساقات و احکام شرعیه و تساوی پذیرفته شده‌ی مسلم را نقض کرد و دولت میتواند برخلاف احکام اسلامی شرطی بگذارد، امام میفرمایند نه، این شایعه است. یعنی چنین چیزی اصلاً در حوزه‌ی سئوال و جواب وجود ندارد، در حوزه‌ی سئوال و جواب وزیر کار و امام. ببینید چقدر قضیه جامع‌الاطراف و روشن است. و در جامعه‌ی اسلامی البته احکام پذیرفته شده‌ای هم که میگوئیم، یعنی فتوای ولی‌فقیه؛ چون در جامعه‌ی اسلامی آن ضابطه‌ی شرعی نظام، فتوای ولی‌فقیه است. فتاوی فقهای دیگر در مسائل شخصی و فردی برای خودشان و مقلدینشان - اگر مقلدینی داشته باشند - البته مجری و مجراست و حجت است؛ در این حرفی نیست. در باب نماز، در باب روزه، در باب حج، در باب بقیه‌ی عبادات، کارهای فردی که انجام میدهند، بر طبق فتوای مقلَد دیگری - اگر چنین مقلَدی وجود داشته باشد - مانعی ندارد که عمل کنند، اما در مسائل کلی کشور، در آن چیزهائی که ضابطه‌ی عمومی برای کشور هست، برای آن چیزهائی که مبنای قانونگذاری در مجلس شورای اسلامی است، تنها فتوائی که معتبر هست، فتوای امام است. ...(6) بنابراین به طور استنتاج و خلاصه‌گیری عرض میکنم که در همه‌ی زمینه‌ها و از جمله در زمینه‌ی فعالیتهای اقتصادی دست دولت اسلامی و حاکم اسلامی باز است. البته حاکم اسلامی، یعنی امام و ولی‌فقیه که ایشان میتوانند اختیاری را که متعلق به ایشان هست، به قوه‌ی مجریه یا به قوه‌ی قضائیه یا به بقیه‌ی عناصر و افرادی که در جامعه‌ی اسلامی هستند، اعطا کنند و دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی به اتکا اختیارات امام میتواند در جامعه‌ی اسلامی اعمال قدرت بکند، جلوی ظلم را بگیرد، جلوی بغی را بگیرد که این ملاک نظام اسلامی است که میفرماید: (انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی)؛(7) خدای متعال فرمان میدهد نسبت به عدالت و نیکی کردن و کمک کردن به نزدیکان، (و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی)؛(8) از فحشا، از منکرات و از بغی نهی میکند. (بغی) یعنی همین ظلم کردن، تعدی کردن، از حقوق خود تجاوز کردن، طغیان کردن، اموال دیگران را به ناحق و ظلم غصب کردن، به مردمی که به کار آنها محتاج هستند تعدی کردن، طبقه‌ی مستمند و محروم و مستضعف جامعه را پایمال کردن. خب، امر خدا فقط امر زبانی نیست، نهی خدا فقط نهی ارشادی نیست. امر و نهی خدا یعنی قوام جامعه‌ی اسلامی و نظام جامعه‌ی اسلامی این است و این جز با اختیارات حکومت اسلامی و دستگاه اجرائی و دولت اسلامی امکان‌پذیر نیست.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.(9)
 
1) نحل: 90
2)  بحارالانوار، ج 100، ص 102
3) امالی صدوق، ص 497
4) نهج‌البلاغه، نامه‌ی 53
5) همان‌
6) تکبیر
7) نحل: 90
8) همان‌
9) اخلاص: 1-4

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/08/29

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة و احسنوا انّ اللّه یحبّ المحسنین.(1)
 همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را دعوت میکنم و توصیه میکنم به حفظ تقوای الهی و تذکر به لزوم اطاعت از امر و نهی پروردگار و دل دادن به رحمت او و به او پناه بردن از عذاب و نقمت او. همه‌ی شما عزیزان را توصیه میکنم به زنده کردن روح ذکر و عبادت در وجود خود و در فضای جامعه. همه‌ی شما عزیزان را توصیه میکنم به شوق به ثواب الهی در جهاد فی سبیل اللّه و دست یافتن به وعده‌های نیکوی پروردگار در انفاق فی سبیل اللّه.
 بحثی هم که امروز در خطبه‌ی اول عرض میکنم، بحث در باب انفاق فی سبیل اللّه است که بحثهای خطبه‌های قبلی در باب مسائل مربوط به آزادی اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی به اینجا رسید. عرض کردیم که وقتی اسلام معتقد به اقتصاد مردمی است و فعالیت اقتصادی را در انحصار دولت و کارمندان دولت قرار نمیدهد و به آحاد انسان در جامعه این اجازه را میدهد که تلاش کنند و فعالیت کنند و تحصیل مال بکنند، طبیعی است که لازمه‌ی این طرز فکر، این است که اگر در جامعه‌ی اسلامی خلائی، نیازی وجود داشت، همه‌ی افراد جامعه بدون استثنا، کسانی که توانسته‌اند تحصیل مالی بکنند، موظفند بر حسب اختلاف تمکن خودشان آن خلأ را پر کنند. اسلام نمیگوید که مردم تحصیل مال بکنند، اما آن مال را فقط صرف مصارف شخصی خودشان بکنند، بلکه اسلام میگوید مردم تحصیل مال بکنند و از آن مالی که تحصیل کرده‌اند، حوائج معمولی زندگی و نیاز خود را برآورده بکنند و مابقی آن را در راه خدا انفاق بکنند. (و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو)؛(2) از تو سئوال میکنند که چه چیزی را انفاق بکنند - که ظاهر قضیه این است که سئوال کننده از جنس مورد انفاق سئوال کرده است - قرآن جواب را از سئوال او منصرف میکند، جواب نمیدهد که از چه جنسی انفاق بکن و از چه جنسی نکن، بلکه جواب میدهد (قل العفو)؛ به آنها بگو که زیادی‌ها را، هرچه مورد نیاز لازم زندگی شماست، خرج کنید؛ اما هر چیزی که مورد نیاز حقیقی زندگی نیست، آن را در راه خدا انفاق کنید. این یک اصل اسلامی است. بنابراین خیلی طبیعی است که ثروت‌اندوزی بر طبق نظر اسلام یک حرکت غیر اسلامی است که آیه‌ی شریفه‌ی (و الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشرّهم بعذاب الیم)(3) را در هفته‌ی گذشته عرض کردم و گفتم که بشارت به عذاب دردناک در این آیه دلیل بر این است که کنز ذهب و فضه و به عبارت امروز نگهداری ثروت و ندادن آن در راه خدا یک عمل مغضوب پروردگار است و شاید بشود گفت یک گناه کبیره است. این طرز فکر اسلام در باب انفاق است.
 امروز در این خطبه من از بحث اصلی که در خطبه‌های قبلی آن را تعقیب میکردم، قدری به حاشیه خواهم رفت و بحث انفاق را که در حاشیه‌ی آن بحث قرار داشت، به عنوان یک مسئله‌ی اصلی مطرح میکنم. البته منظور من بحث تحلیلی و استدلالی و فلسفی نیست، بلکه فقط مایلم متون اسلامی را، آن هم بعضی از متون را در باب انفاق برای شما بخوانم. ما امروز باید نظر قرآن و اسلام را در باب مال و انفاق آن دائماً در مد نظر داشته باشیم و به دنبال آن عمل کنیم. والّا گفتن بی‌عمل، فلسفه‌بافی در عالم ذهن، استدلال و بحث و فرمول دادن بدون نتیجه، شأن و دأب اسلام نیست. در این آیه‌ای که در اول این خطبه - این خطبه و خطبه‌ی قبل - خواندم، میفرماید: (و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة)؛ یعنی در راه خدا انفاق کنید و به دست خودتان، خودتان را در هلاکت نیندازید. که یک روایتی در بعضی از تفاسیر نقل کردند در ذیل این آیه که در یکی از جنگهای مسلمین با روم که ابوایوب انصاری صحابی پیغمبر اکرم هم در آن شرکت داشت، یکی از سربازان اسلام که مرد متهور و شجاعی بود، رفت به میدان و جنگید و در صفوف دشمن رخنه کرد تا اینکه رفت به قلب دشمن. عده‌ای که در این طرف او را نگاه میکردند، فریادشان بلند شد که: (سبحان اللّه القی بنفسه الی التّهلکة)؛ این شخص خودش را به هلاکت انداخت، یعنی اشاره‌ی به آیه‌ی قرآن که: (و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة). حالا حساسیت یک مسلمان قرآن‌شناس را اینجا ببینید که چقدر زیاد است. ابوایوب انصاری در آنجا حاضر بود، دید اینها دارند در معنای (و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة) اشتباه میکنند و فکر میکنند معنای اینکه نباید انسان خود را به دست خود در هلاکت بیندازد، این است که نباید به قلب لشگر دشمن بزند و دارند این جوان مسلمان شجاع را به خاطر شجاعتش محکوم میکنند؛ فریادش بلند شد، گفت ساکت باشید، این آیه درباره‌ی ما نازل شد. ما آنجا بودیم و میدانیم که این آیه برای چه نازل شد. ماجرا این بود که وقتی اسلام بعد از گذشت چند سالی بعد از هجرت یک عزتی پیدا کرد و یاوران اسلام زیاد شدند، ما که انصار بودیم با خودمان فکر کردیم که خب، روز اول مهاجرین محتاج به کمک ما بودند، ما آنها را کمک میکردیم و به مصارف جامعه‌ی اسلامی مدد میرساندیم. امروز دیگر خوب است ما یک قدری به خودمان برسیم، برویم سراغ کسب و کارمان و ترمیم خرابی‌هامان و تهیه‌ی لوازم زندگی به قدر یک زندگی مرفه و از جهاد در راه خدا و از انفاق در راه خدا غافل میشدیم. این آیه نازل شد، به ما گفت: (و انفقوا فی سبیل اللّه)؛ در راه خدا انفاق کنید، (و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة)؛ خودتان در تهلکه نیندازید با این فکر غلط، با این تصوری که دیگر حالا ما کار خودمان را کردیم، خوب است یک قدری هم به خودمان بپردازیم و برسیم. (فتهلکة فی الاقامة فی المال و الولد)؛ ابوایوب انصاری گفت: تهلکه در این است که مسلمان پابند مال خود و زندگی خود و خانواده‌ی خود بشود و از تکلیف الهی که جهاد و انفاق هست، غافل بشود. تهلکه این نیست که انسان شجاعی با دشمن خدا مقابله کند، اگرچه جانش به خطر بیفتد. این برداشت مسلمان صدر اسلام از آیه‌ی (و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة) است.
 آن مسئله‌ای که در باب انفاق باید مورد توجه قرار بگیرد و من خیلی گذرا از آن عبور میکنم تا به آیاتی که یادداشت کردم برسم، این است که برای رفع فقر در جامعه، برای پر کردن خلأهای مالی در جامعه، برای شریک کردن همه‌ی آحاد مردم در اداره‌ی جامعه، بهترین راه و موفقترین وسائل، همان وسیله و راهی است که اسلام معین کرده. یعنی اینکه کسانی که تمکن دارند، به هر اندازه‌ای که تمکن دارند، به مخارج عمومی، به مصارف عمومی کمک کنند که یکی از آنها کمک به فقراست، اما منحصر در کمک به فقرا هم نیست. این نمیشود که در جامعه‌ی اسلامی کسانی کسب مال و ثروت بکنند و تصور بکنند که آنچه دارند، (انّما اوتیتوه علی علم)،(4) حرف قارون را بزنند. قارون وقتی میگفتند این اموال را جمع میکنی، میگفت من با زیرکی خودم، با دانائی خودم، با کوشش و تلاش خودم به دست آوردم، ناز شصتم. این فکر، فکر غلطی است که کسی بگوید آنچه من به دست آوردم، با تلاش و زیرکی و هوشیاری خودم بوده، پس ناز شصتم. نه، مسئله این نیست در منطق اسلام، مسئله این است که همه موظفند به نیازهای اجتماعی کمک کنند. اگر در همین جامعه‌ی کنونی ما رفع فقر در جامعه با یک برنامه‌ریزی به وسیله‌ی کمکهای مردمی مورد توجه قرار بگیرد، مطمئناً در طول چند سالی وضعیت جامعه و چهره‌ی کشور عوض خواهد شد و در همه جای دنیا همین جور است. البته در مقیاس جهانی هم بین کشورهای فقیر و غنی مسائلی از همین قبیل و حادتر از این وجود دارد که حالا او از محل بحث ما خارج است؛ ما در چهارچوب جامعه‌ی خودمان بحث میکنیم. پس برای اینکه در جامعه تعادل ثروت به وجود بیاید، جامعه دو قطبی از لحاظ ثروت نشود، اسراف و فساد مالی به وجود نیاید، فقر به وجود نیاید، بهترین راه و موفقترین شیوه‌ها همین شیوه‌ی انفاق است. شما لذا می‌بینید که در قرآن آیات متعددی، ده‌ها آیه درباره‌ی انفاق هست و برای راه‌های مختلف، از جمله برای جهاد فی سبیل اللّه که گمان میکنم هفت تا، هشت تا آیه در قرآن، جهاد با مال را در کنار جهاد با جان قرار داده. همچنانی که جهاد با نفس واجب است، پس جهاد با مال هم واجب است. (و تجاهدون فی سبیل اللّه باموالکم و انفسکم)؛(5) هم مال و هم جان، در یک ردیف، در یک طراز، با یک لحن مورد توجه قرار گرفته.
 این راجع به مسئله‌ی انفاق؛ اما من مقید شدم امروز یک مقداری صرف وقت بکنم و آیات را از کلام اللّه مجید استخراج بکنم. البته این بخش کوچک آیاتی است که در باب انفاق است؛ منتهی‌ در هر کدامی یک نکته‌ای را مورد توجه قرار دادم و اینجا ذکر کردم. چند آیه‌ای را عرض میکنم و البته مقصود من این است که ما حقایق اسلامی را عادت کنیم که از زبان قرآن و متون اسلامی و حدیث بیابیم و متنی فکر کنیم. ما به یاد داشته باشیم توصیه‌های قرآن را، هم مؤثرتر است، نورانیتش بیشتر است، دلها از آن بیشتر متأثر میشود و همین که به واقع و حقیقتِ تفکر اسلامی نزدیکتر است. یک بخش از آیات آنی است که در انفاق باید بهترینها را انفاق کرد که چند آیه در قرآن هست. این یک تمرین است، یک آزمایش است که یک آیه این است که: (یا ایّها الّذین امنوا انفقوا من طیّبات ما کسبتم و ممّا اخرجنا لکم من الارض و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون)؛(6) یعنی ای کسانی که به خدا ایمان آوردید، از بهترینها، از زیباترینها، از آنچه که نفیستر و قیمتی‌تر هست، در راه خدا انفاق کنید. نروید سراغ جنس بد و آن را در راه خدا بخواهید بدهید، زیادی‌ها، لباس زیادی، خوراک زیادی، آن چیزی که از دهن افتاده و خود شما آن را کنار گذاشتید، آن را در راه خدا انفاق کنید. نه، از بهترین آنچه که دارید، در راه خدا انفاق کنید که این آیه‌ی سوره‌ی بقره است و آیه‌ی سوره‌ی آل عمران هم که معروف است، در ذهن همه هست که: (لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون)؛(7) آن عزیزترهاش را در راه خدا بده، آنچه که بیشتر به آن علاقه داری. یک آیه، یا یک دسته آیات در این باب است که انفاق در راه خدا مثل نماز یک عبادت است و ریا آن را باطل میکند. اگر انفاق را برای این بکنیم که دیگران بگویند به به، فلانی انفاق در راه خدا کرد، تحسین کنند ما را، این عمل را خراب میکند و باطل میکند که: (لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی کالّذی ینفق ماله رئاء النّاس)،(8) که معلوم میشود که آن کسی که رئاء النّاسْ مالش را میدهد، برای ریا، او هم کار خودش را باطل میکند. اما در عین حال اگر چنانچه بدون ریا باشد، هم در راه خدا آشکارا انفاق کردن خوب است و هم پنهان انفاق کردن. این موجب نشود که کسانی انفاق آشکار نکنند، بکنند، بدون ریا باشد، اما آشکار بودن، در معرض دیدها بودن، هیچ اشکالی ندارد که میفرماید: (ان تبدوا الصّدقات فنعمّا هی)؛(9) چه بهتر که آنچه را که در راه خدا میدهید، آن را آشکار کنید، دیگران ببینند، تشویق بشوند و کار خیر فضای جامعه را پر کند.
 چند آیه در قرآن هست که میفهماند به ما که انفاق نکردن در راه خدا و خشک‌دستی در راه‌های خیر علامت نفاق است؛ نفاق که شاخ و دم ندارد. آن کسانی که ادعای ایمان میکنند و اگر به آنها بگوئید بی‌ایمان، بدشان می‌آید؛ اما حاضر نیستند یک ریال از مال خودشان را در راه خدا خرج بکنند و حاضر نیستند بخش متناسبی از مال را در راه خدا بدهند، اینها یا الان منافقند یا خوف نفاق درباره‌شان هست که یک جا در علائم منافقین میفرماید: (المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم)؛(10) دستهاشان را میبندند؛ یعنی انفاق نمیکنند و در یک جای دیگر هم آن کسانی هستند که با خدا عهد میکنند که اگر خدا به آنها چیزی بدهد، در راه خدا انفاق کنند: (فلمّا اتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا)؛(11) اینها هم که بعد از آنی که چیزدار شدند، بخل میکنند، اینها را خدا میفرماید: (فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللّه ما وعدوه)؛(12) چون وعده‌ی خدا را تخلف کردند، بنابراین خدای متعال در دل اینها نفاق می‌اندازد. پس حاصل مطلب اینکه یکی از نشانه‌های منافق این است که او قبض ید میکند، یعنی انفاق نمیکند. نه، نمیتوانیم حالا بگوئیم که هر کسی که قبض ید میکند، این مطلقاً منافق است، اما مطمئناً یکی از علائم منافق این است. در آیاتی، عذاب الهی را برای کسانی که انفاق نمیکنند، وعده داده. به چه دل خوش هستند کسانی که در راه خدا حاضر نیستند انفاق بکنند؟ که این آیه‌ی بسیار شدیدالحن: (خذوه فغلّوه. ثمّ الجحیم صلّوه. ثمّ فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه. انّه کان لا یؤمن باللّه العظیم. و لا یحضّ علی طعام المسکین)؛(13) اینجا مسئله‌ی انفاق نکردن نیست، مسئله‌ی بی‌تفاوت بودن در مقابل فقرِ فقرا و مستمندان است. خونسرد بودن در مقابل نیازهای جامعه است؛ خونسرد هم نباید بود. حتی آن کسی که خودش هم نمیتواند انفاق کند، باید دیگران را وادار کند به انفاق. در آخر سوره‌ی منافقون میفرماید: (و انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتی احدکم الموت فیقول ربّ لو لا اخّرتنی الی اجل قریب فاصّدّق و اکن من الصّالحین)؛(14) یعنی در آنوقتی که مرگ به سراغ او می‌آید - که ناگهانی هم مرگ به سراغ همه می‌آید، همه ناگهان با مرگ روبه‌رو میشوند، پیش‌بینی‌اش را نکردند - آنجا ناگهان به خود می‌آید، میگوید پروردگارا عقب بینداز این مهلت را، شاید بتوانم من تصدق بدهم در راه خدا، بتوانم انفاق کنم. حسرت انفاق نکردن اموالی که حالا او خواهد رفت و آنها خواهد ماند. و آیات فراوانی که باز هست از جمله آیاتی که انفاق را، قرض دادن به خدا میداند و از این قبیل که حالا آیات دیگری هم یادداشت کردم. یک روایتی را در آخر عرایضم عرض کنم که یک قدری باز حدود کار را برای ما روشن میکند و آن روایت این است که رسول خدا (صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) وارد منزلشان شدند و دیدند بلال حبشی که خادم حضرت و خدمتگزار منزل آن حضرت بود، یک مقداری خرما، یک کوتی از خرما یک گوشه‌ای گذاشته، پیغمبر چشمشان افتاد به این خرماها و فرمودند که اینها را برای چه میخواهی؟ (ما هذا یا بلال)، این چیه اینجا جمع کردی؟ گفت یا رسول اللّه چون شما گاهی مهمان برایتان می‌آید و وقتی مهمان دارید، ممکن است چیزی در منزل نباشد و شما میخواهی از مهمان پذیرائی کنی، این را من نگه داشتم برای روز مبادا که مهمانی برای شما بیاید. (اعدّ ذلک لاضیافک)؛ برای صرف شخصی خودمان هم نیست، برای مهمانهاست. پیغمبر در جواب او، برای یک مشت خرمائی که برای مهمان نگه داشته شده، ببینید چه میفرماید. فرمود: (اما تخشی ان تکون لک دخان فی نار جهنّم)؛(15) نمیترسی که این خرمائی که اینجا جمع کردی، این دودی بشود برای تو در آتش جهنم. معلوم میشود مردم محتاج بودند. به عبارت دیگر در حالی که مردم در بیرون به اینی که شما تو خانه‌ات جمع کردی، احتیاج دارند و شما این را نگه میداری و نمیدهی، نمیترسی که خدای متعال این را وسیله‌ی عذاب تو قرار بدهد؟ بعد فرمود: (انفق یا بلال)؛ انفاق کن. (و لا تخش من ذی العرش اقلالا)؛ از خدای متعال ترس کم و کسری نداشته باش، خدا خواهد رساند. یک روز هم حالا مهمان آمد تو خانه، نبود، خب، نباشد؛ خدا خواهد رساند ان‌شاءاللّه، از خدا نترس که کم و کسر در کار تو بگذارد، بده در راه خدا، آنوقتی که لازم است. و امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه الصّلاة و السّلام) هم به فرزندش امام جواد نامه‌ای نوشت، ایشان هم عین همین تعبیر را با مختصر تفاوتی خطاب به امام جواد به کار برد. (فانفق و لا تخش من ذی العرش اقتارا)؛(16) در راه خدا انفاق کن پسرم و نترس از اینکه خدای متعال تو را در سختی و تنگدستی نگه دارد. این طرز فکر اسلام است و این طرز فکر اسلام فقط مال متوسطین و فقرا نیست که هر وقت ما یک چیزی را اعلام کردیم، یا برای جنگ، یا برای سیل یا برای نیازهای گوناگون، اولین کسانی که اجابت کردند، طبقه‌ی متوسط مردم است. می‌آیند انگشتری را، طلائی را به آدم میدهند که آدم خجالت میکشد، اشک انسان در می‌آید، می‌بیند که این چه خانواده‌ی ضعیفی است، انگشتری که به حسب قیمت ظاهری کم‌بهاست، اگرچه در باطن بسیار باارزش و قیمتی است، اینها هستند غالباً که می‌آیند میدهند؛ افراد متوسط و افراد فقیر، آن کسانی که پولهای بیشتر دارند، کمتر می‌آیند، نمیگویم هیچ نمی‌آیند، اما کمتر می‌آیند، این نمیشود. در جامعه‌ی اسلامی آن کسانی که بیشتر دارند، آنها بایستی بیشتر بدهند، فکر نکنند از مالشان کم میشود، آنچه گیر آنها می‌آید، بمراتب ارزشمندتر و بزرگتر است از آنچه که از دست آنها میرود. آنچه نمیدهند، او از دستشان میرود، آنی که میدهند، او میماند. رسول خدا گوساله‌ای را یا بزغاله‌ای را قربانی کردند و آمدند فقرای مدینه و این گوشت را هی قطعه قطعه پیغمبر برید، داد به اینها و بردند. یک کتف این بزغاله ماند در خانه، یکی از زوجات رسول اللّه عرض کرد یا رسول اللّه! این بزغاله همه‌اش رفت، فقط کتفش ماند. پیغمبر فرمودند همه‌اش ماند، فقط کتفش خواهد رفت. همین کتفی که من و تو آن را میخوریم و هضم میشود و نابود میشود، این در حقیقت نابود شده و از بین رفته، بقیه‌ای که دادیم، ماند پیش خدا. نترسند از اینکه آنچه دادند، از بین رفت، بدهند در راه خدا و نیازها را برآورده کنند. ما مایلیم که با دعوت اسلامی، با دعوت موعظه‌آمیز و نصیحت‌آمیز، آن کسانی که تمکن دارند، بیایند نیازهای جامعه را پر کنند. البته امروز مسئله‌ی جهاد مالی است که فوق‌العاده هم مهم است، اما همیشه هم انواع و اقسام انفاقها در جامعه هست و مخصوص امروز نیست، انفاق را باید همیشه کرد و برای همیشه آن را قدر شناخت.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.(17)
 
1) بقره: 195
2) بقره: 219
3) توبه: 34
4) قصص: 78
5) صف: 11
6) بقره: 267
7) آل عمران: 92
8) بقره: 264
9) بقره: 271
10) توبه: 67
11) توبه: 76
12) توبه: 77
13) الحاقه: 34-30
14) منافقون: 10
15) میزان الحکمة، ج 12، ص 388
16) کافی، ج 4، ص 43
17) اخلاص: 1-4

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکت‌کننده در کنفرانس اندیشه‌ی اسلامی

تاریخ: 1368/11/12

 

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکت‌کننده در کنفرانس اندیشه‌ی اسلامی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


اگر چه زندگی و وجود ما از یاد امام راحل عظیم و رهبر الهی و فراموش نشدنی سرشار است، اما در چنین ایامی که خاطره‌ی حیات مجدد ملت ایران و تجدید حیات طیبه‌ی اسلامی، با همت و اراده‌ی نیرومند آن شخصیت عظیم و بزرگ توأم میباشد، یاد آن بزرگوار زنده‌تر و برجسته‌تر از همیشه است.

 


هدف از همه‌ی مبارزاتی که ملت ایران به رهبری امام بزرگوار انجام داد تا انقلاب به پیروزی رسید و همه‌ی تلاشهایی که بعد از پیروزی انقلاب در این کشور انجام شد، تشکیل حیات طیبه‌ی اسلامی بود. اسلام برای انسان، روش زندگی مناسب و لایقی قایل است. اگر تنها این شرایط محقق شد، انسان میتواند به سعادت و کمال برسد. تلاش همه‌ی دلسوزان بشر و راهنمایان بزرگ انسان و انبیای عظام و اولیا و مجاهدان فی‌سبیل‌اللَّه در طول تاریخ، این بوده است که این حیات طیبه را برای بشر به وجود آورند. از طرف دیگر، سعی همه‌ی دشمنان انسان و شیاطین و طواغیت آن بوده است که بشر را از این حیات طیبه دور کنند. لذا عنصر ایمان و دشمنی با شیطانها و طاغوتها، از اجزای اصلی دعوت همه‌ی پیامبران بوده و عمل پیامبر اسلام(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) هم بر این نکته قرار داشته است.

 


شما در تاریخ، داعیه‌ی حقی را هرگز نخواهید توانست پیدا کنید که با شیاطین و طواغیت مبارزه نکرده باشد و طواغیت و شیاطین و زورگوها هم با او خصمانه و با بغض و کینه مواجه نشده باشند. امروز، تمام تلاشهای استکبار جهانی بر این متمرکز است که هر صدایی علیه نظام حاکم جهانی بلند شود، این صدا را خاموش و خفه کند. از وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، صدای اسلام قویترین و مطمئنترین فریادی بود که علیه نظم ظالمانه‌ی حاکمیت استکبار جهانی بلند شده است. به همین جهت، امروز بیشترین همت دشمنان و طواغیت، خاموش کردن صدای اسلام است.

 


در این یازده سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، آن قدری که دستگاههای استکبار و متولیان نظم حاکم جهانی - چه دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی و چه دستگاههای سیاسی و نظامی و اقتصادی - علیه دعوت اسلامی و بخصوص مرکز دعوتِ انقلابیِ اسلام - یعنی ایران اسلامی - تلاش و فعالیت کرده‌اند، علیه هیچ حادثه و پدیده‌ی دیگری این قدر تلاش نشده است.‌

 


خوب است که ما امروز در سالگرد پیروزی انقلاب و ورود امام(ره)، در یک جمله‌ی کوتاه روشن کنیم که هدف ما چیست و مواجهه‌ی دشمن با ما، از قِبَل چه مسأله‌یی است و همین‌طور روشن کنیم که این عرصه‌ی مبارزه و این صحنه‌ی درگیری، تا کجا امتداد دارد و به کجا خواهد رسید؟

 


من میگویم در مواجهه‌ی قدرتهای مسلط عالم با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، مسأله، اسلام خالص و پیراسته از تحریفهای ایادی استکبار جهانی است. برای ما و دشمنانمان، مسأله، اسلام است. ما به‌خاطر اسلام با استکبار مواجهیم. استکبار جهانی، که در رأس آن امریکا و در ذیلش همه‌ی دستگاههای شیطانی مسلط عالم یا حتّی دستگاههای غیرمسلط - که برای منافع استکبار کار میکنند - قرار دارد، هدفش از مواجهه‌ی با ایران اسلامی، فقط اسلام است و بس. هیچ مسأله‌ی دیگری در میان نیست.

 


ما به‌خاطر تحقق حیات طیبه‌ی اسلامی، نه فقط برای خودمان، بلکه برای بشریت مبارزه میکنیم. معنای این حرف، این نیست که ما میخواهیم لشکرکشی کنیم تا ببینیم ایادی استکبار در کجا حیات طیبه‌ی بشری را نقض کرده‌اند و با آنها بجنگیم! این جنگ، از این مقوله نیست. سعی ما در پایگاه اسلام این است که ثابت کنیم بشریت در زیر سایه‌ی سنگین و خبیث حاکمیت کنونی استکبار بر عالم، رنج میکشد و روزبه‌روز به بدبختی نزدیکتر میشود و اسلام میتواند بشر را نجات بدهد. ما ثابت کرده‌ایم و ثابت خواهیم کرد که اسلام میتواند با قدرتهای بزرگ عالم مواجه شود و نظم ظالمانه‌ی دنیا را به‌هم بزند. استکبار هم روی همین نکته حساسیت دارد.

 


هر ملت و دعوت و نظامی که فرهنگ سلطه‌ی جهانی را قبول کند، استکبار با او میتواند بسازد و با او بحثی ندارد. هر فرهنگ و ملت و نظامی که فرهنگ سلطه - یعنی حاکمیت خداوندان زر و زور و امپراتورهای قدرت جهانی - را رد بکند، او در نظر و چشم آنها مبغوض است. امروز، اسلام و ما این نظام سلطه را در دنیا رد میکنیم و او را محکوم میسازیم و مسؤول بدبختی ملتها و انسانها در سراسر عالم میشماریم.

 


ما از تهمتهایی که دستگاههای تبلیغاتی وابسته‌ی به غرب، متوجه انقلاب و کشور و ملت ما میکنند، سراسیمه نشده‌ایم و نخواهیم شد. از اول پیروزی انقلاب، مرتجعترینِ مرتجعان عالم، ملت و انقلاب ما را - که مترقیترین حرکت پیشرو زمان خودش را انجام داده بود - به مرتجع بودن متهم کردند!! که باید بگویم این اتهام، ما را سراسیمه و دستپاچه نمیکند.

 


در زمینه‌ی سیاسی نیز انواع و اقسام تهمتهایی را که میدانند برای ملت و نظام اسلامی در ایران نامطلوب و زشت است، متوجه انقلاب و ملت و دولت و کشور ما کردند. خود آنها هم میدانند که این تهمتها خلاف واقع است؛ اما برای این که حیثیت این انقلاب را در منظر میلیونها مسلمان و حتّی غیرمسلمان - که در دنیا به این انقلاب چشم دوخته‌اند و به آن امیدوار شده‌اند - ساقط کنند، این اتهامات را شایع میکنند و در رسانه‌های گروهی مطرح میسازند.

 


مسأله‌ی اصلی این‌جاست که در مصاف میان اسلام و دستگاههای قدرت شیطانی، آن‌که پیروز است، اسلام است و ما این را امروز مشاهده میکنیم. علی‌رغم این‌که با انواع تبلیغات دروغ، سعی کردند دعوت اسلامی در ایران را زشت جلوه بدهند و آن‌را به مسایل فرقه‌یی و طایفه‌یی و نژادی مربوط بکنند و بین مسلمانان اختلاف بیندازند و جامعه‌ی ایران اسلامی را از لحاظ عاطفی از مسلمانان دیگر جدا کنند، اما شما امروز مشاهده میکنید که در اطراف عالم، ندا و دعوت اسلام و شوق به این دین، دنیا را پُرکرده است. این، پیشرفت اسلام است. استکبار جهانی نمیتواند ادعا کند که در مقابل اسلام قادر به اعمال قدرت میباشد. این، نمونه‌ی آن است.

 


جنگ تحمیلی را که به راه انداختند، نه فقط نتوانستند جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در ایران را شکست بدهند و با محاصره‌ی اقتصادی و تبلیغاتی و فرهنگی، نه فقط نتوانستند به این انقلاب و نظام ضربه بزنند، بلکه حتّی نتوانستند جلوی ساطع شدن نور حقیقت این انقلاب را در سراسر عالم بگیرند. ببینید امروز در اروپا و در قلب مدنیت و فرهنگ غربی که اسلام را خصم خود میداند و با اسلام مبارزه میکند، دعوت اسلامی چه شورونشاطی به وجود آورده است. حقیقت همین است و آینده نیز محکومِ همان حقیقتی میباشد که انبیای عظام خبر داده‌اند و اسلام به ما وعده داده است.

 


اسلام بر تمام مکاید دشمنانش پیروز خواهد شد. اگر یک روز در سراسر جهان به ما و یا به دیگر انسانهای معمولی میگفتند که در قلب اروپا کسانی به شوق اسلام‌خواهی تشکل پیدا خواهند کرد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند که امپراتوریِ بنا شده بر اساس مادّیگری وضدیت با خدا، متلاشی خواهد شد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند در کشورهای ارتجاعی و علیالظاهر اسلامی و علیالباطن محکومِ قدرتهای وابسته‌ی به غرب و دستگاههای ضد اسلامی، حرکتهای اسلامیِ مترقی به‌وجود خواهد آمد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند در اقصا نقاط کشورهای اسلامی، مردم مسلمان با انگیزه‌های ایمانی خودشان حرکت و قیام و فداکاری خواهند کرد تا کلمه‌ی اسلام را بلند کنند، باورش مشکل بود؛ چون دستگاه حاکمیت استکبار جهانی و سلطه‌ی شیطانی، تمام ترتیبات را به گونه‌یی ردیف کرده بود که معنویت و دین - و بخصوص اسلام - بکلی از صحنه خارج بشود. اما معجزه‌ی الهی تحقق پیدا کرد، اسلام به صحنه آمد و مخالفان خود را از صحنه خارج کرد و کماکان خارج میکند.

 


امروز، از دوقطب سیاسی و اقتصادی عالم - قطب شرق و قطب غرب - قطب شرق تقریباً متلاشی شده است و چیزی به نام بلوک شرق، امروز دیگر در دنیا مطرح نیست. کسی این را باور نمیکرد. من میگویم دایره‌ی گسترش و نفوذ اسلام، از این خیلی پیشتر خواهد رفت و بشریت در آینده‌ی نه چندان دور، شاهد خواهد بود که حاکمیت غرب و فرهنگ سلطه و ضد ارزشهای حاکم بر بشر متلاشی خواهد شد و آن چیزی که امروز به نام بلوک غرب بر دنیا ظلم و جفا میکند، از بین خواهد رفت و این از برکات اسلام است.

 


در آینده‌ای که خیلی دور نخواهد بود، بشریت شاهد خواهد بود که حکومت غاصب صهیونیستها، مجبور به عقب‌نشینی خواهد شد و ملت مظلوم فلسطین، به حقوق خود خواهند رسید. این، طبیعت زمان و روند کنونی حقایق در عالم است و مسلمانها باید خودشان را آماده کنند.

 


مسلمان‌های مؤمن و معتقد باید بدانند که امروز، روز اسلام و روز نقش و دور اصلی این دین است. اسلام پیشرفت خواهد کرد و ان‌شاءاللَّه در صحنه‌ی ذهن بشر و بر واقعیتهای زندگی حاکم خواهد شد. ما در نظام جمهوری اسلامی، به تبعیت از امام فقید بزرگوارمان - آن شخصیت نمونه‌ی امروز عالم و کسی که از نوع اولیای خدا و جزو سلسله‌ی برگزیدگان الهی بود - راه پایفشردن بر مواضع اسلام و مقابله با طواغیت را با قدرت و قاطعیت تعقیب خواهیم کرد و معتقدیم که آینده در اختیار اسلام و متعلق به این دین است.

 


من به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز که از نقاط مختلف تشریف آورده‌اید، مخصوصاً میهمانان دهه‌ی فجر که از کشورهای دیگر تشریف آورده‌اند، خیرمقدم و خوش‌آمد عرض میکنم و توفیقات همه‌ی شما را از خداوند متعال خواستارم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/08/15

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 الحمدللّه ربّ العالمین و نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة و احسنوا انّ اللّه یحبّ المحسنین.(1)
 همه‌ی شما عزیزان، نمازگزاران، برادران و خواهران را دعوت میکنم به استفاده از فضای معنوی و روحانی این مجمع عظیم و محیط عبادت و دعا و استغفار و اینکه با استفاده از این فضای با صفای معنوی روح تقوا، یعنی پرهیز از گناه و اجتناب از محارم الهی را در خود تقویت کنید. دل را با ذکر خدا و یاد نعمت الهی و عذاب الهی زنده بدارید و تصمیم خود را بر اجتناب از محرمات و عمل به تکالیف الهی هرچه قاطعتر و جدی‌تر کنید و از خدا بخواهید که شما را در این تصمیم و در این راه کمک کند و به شما توفیق حفظ تقوا و ازدیاد روح تقوا بدهد. با استفاده از این توجه و ذکر در روز جمعه در محیط نماز جمعه ان‌شاءاللّه باید بتوانیم خودمان را در طول این هفته تا هفته‌ی آینده، تا جمعه و فرصت دوباره‌ی این اجتماع عظیم معنوی بیمه کنیم.
 بحثی که امروز در خطبه‌ی اول عرض میکنم، دنباله‌ی بحث جمعه‌ی قبل است که درباره‌ی مسائل مربوط به آزادی‌های اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی بود. همان طور که عرض شد، بحث ما در باب آزادی اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی است؛ یعنی یک بُعد و یک مسئله از مسائل فراوان مربوط به اقتصاد اسلامی. نه اینکه ما بخواهیم در اینجا مسئله‌ی عمومی و کلی اقتصاد اسلامی را مطرح کنیم؛ چون مسائل متعددی در باب اقتصاد اسلامی مطرح میشود که یقیناً در زمان و مکان جمعه و جماعت، جای طرح آنها به صورت لازم نیست، لکن به مناسبت مباحث مربوط به تأمین آزادی‌ها در محیط اسلامی و جامعه‌ی اسلامی این بحث یک بحث لازمی است و بخصوص از آن بُعدی که بنده در جمعه‌ی قبل مسئله را مطرح کردم و بحث را شروع کردم، با مسائل روز ما و با تکلیف عمومی و مردمی و دولتی ما کاملاً متناسب و شاید ان‌شاءاللّه راهگشاست.
 در جمعه‌ی قبل عرض کردم که نکاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم کرد و پنج نکته را عرض کردم. برای اینکه یک خلاصه‌ای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نکته را به صورت تیتر عرض میکنم، تکرار میکنم و بعد یکی دو نکته‌ی دیگر هم که حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم کرد. نکته‌ی اول این بود که اگر گفته میشود که در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همه‌ی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایه‌داری غربی اشتباه کرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر که نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر کمونیستها و مارکسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مکتب سرمایه‌داری که در غرب حاکم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نکته‌ی دوم این بود که آزادی اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی برای همه‌ی مردم در صورتی تأمین خواهد شد که در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود که همه‌ی آحاد مردم فرصت استفاده از امکانات طبیعی را و ثروتهای خداداده‌ی برای همه‌ی مردم را بتوانند پیدا کنند. یعنی همه‌ی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همه‌ی چیزهائی که جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده کنند. اینجور نباشد که در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عده‌ای بتوانند استفاده کنند و عده‌ی دیگری به آن حدی نرسند که از این منابع طبیعی استفاده کنند. مقرراتی این چنین در جامعه لازم است. نکته‌ی سوم این بود که برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافی‌گری، جلوگیری از تُرف در جامعه، که در قرآن به آن مکرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است که بر این فعالیت آزاد کنترل و نظارتی وجود داشته باشد که آن کنترل از طرف دولت و حکومت اسلامی است و حاکم اسلامی حق دارد که نظارت خود و کنترل خود و حسابرسی خود بر کیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ کند و این تکلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تکلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نکته‌ی چهارم این بود که اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعه‌ی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد که دارندگان سرمایه‌های بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا کنند که در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ کنند؛ آنطوری که امروز در کشورهای غربی هست. در جامعه‌ی غرب همان طور که گفتم و غالباً میدانید، سرمایه‌دارها هستند که سیاستها را تعیین میکنند و سیاستمدارها را بر سر کار می‌آورند یا کنار میزنند. این در جامعه‌ی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایه‌دار و طبقه‌ی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا کند که یک عده پولدار و ثروتمند و گردن‌کلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت کنند: وکیل بیاورند، وکیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض کنند، سیاستها را دیکته کنند، قانونها را بر قوه‌ی قانونگذار تحمیل کنند. این هم در جامعه‌ی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی که به اینجا منتهی بشود، یک خطر و واجب الاجتناب است. نکته‌ی پنجم و نکته‌ی آخری که آن روز عرض شد، این بود که حالا که در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همه‌ی مردم کارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان کار کنند، خودشان تلاش کنند، خودشان تأمین درآمد بکنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیله‌ی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی که شما در قرآن در آیات متعددی - ده‌ها آیه - می‌بینید که اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میکنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر کنند، خود انفاق هم به معنای پر کردن همین خلأهاست. این مطالبی بود که آن روز در پنج نکته عرض شد و امروز دو سه نکته‌ی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میکنم.
 نکته‌ی اولی که امروز عرض میکنم، این است که فعالیت اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - که طبیعی هم هست که هر گونه حرکت و فعالیت آزادی بالاخره یک حدودی داشته باشد - در مکتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یک نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعه‌ی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است که به صورت کسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در کتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معامله‌ی ربوی حرام است، معامله‌ی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معامله‌ای که در آن فریب کسی باشد حرام است، معامله‌ای که در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معامله‌ای که ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتکار که موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی که در شرع مقدس اسلام هست که اینها حدود معامله‌گری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه‌ی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معامله‌ی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معامله‌ی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی که متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معامله‌ی آنها، جز در یک موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام که روشن و واضح و معین کرده که این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی که نظارت و کنترل دولت هم آن را منع نمیکند، تا کجا جایز است و تا کجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.
 در مکتب سوسیالیسم و مکاتب برخاسته‌ی از تفکر مارکسیستی حدودی برای مالکیت خصوصی هست، اما آن حدود غیر از حدود اسلامی است. آنجا مثلاً مالکیت ابزار تولید ممنوع است، یعنی هیچ یک از افراد نمیتوانند آن چیزی را که وسیله‌ی تولید هست، مثل زمین، مثل کارخانه و از این قبیل را مالک باشند؛ این در اسلام با این کلیت و به این شکل نیست. داشتن ابزار تولید در صورتی که با شرایطی که در اسلام و در فقه اسلامی ذکر شده و اشاره شد منطبق باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد. یا در بعضی از اَشکال، مالکیت زمین اِشکال دارد، در بعضی از اَشکال مالکیت زمین هم ایرادی ندارد. بنابراین حدودی که در اسلام برای مالکیت و برای فعالیت اقتصادی ذکر شده، با حدود مکاتب دیگر اشتباه نباید بشود. اینی که بعضی مشاهده میشود که چون دیدند و فهمیدند که اسلام برای فعالیت اقتصادی حدودی را معین کرده، ذهنشان فوراً به حدود مارکسیستی و سوسیالیستی میرود و خیال میکنند که همان چیزهائی که در عرف تفکرات مارکسیستی هست، اینجا هم وجود دارد؛ نه، این غلط و ناشی از کج‌فهمی است؛ ناشی از عدم توجه به احکام و فقه اسلامی است. در مکاتب ناشی از مارکسیستی، این سوسیالیسمهائی که امروز در دنیا رایج است و شکل و قالب نظام حکومتی در کشورهای سوسیالیستی است - که البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یک جور نیستند - کلاً معامله‌گری و خرید و فروش و بیع و شرا یک چیز محکوم و یک عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معامله‌گری کردن، با سرمایه کار کردن، ممنوع نیست. در حالی که در آن مکاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای کسی که سرمایه‌ای دارد، آن سرمایه کم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینکه همین کشورهای بزرگی که امروز با آن مکتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شکل اداره‌ی اقتصادی در جامعه‌ی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند که این ضرورت و ناگزیری‌ای بود که بر آنها تحمیل شد. اما کلاً در تفکر مارکسیستی خریدن و فروختن و معامله‌گری یک نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم که: (احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا)؛(2) خرید و فروش، معامله‌گری، کاسبکاری در صورتی که با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش کم‌فروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشکالی ندارد و کاسب بودن، بازاری بودن یک فحش نیست که بعضی حالا خیال میکنند اگر به کسی گفتند فلانی کاسبکار است یا تاجر است یا بازاری است، این یک تهمت و دشنامی است. نه، این هم یک افراطی است که در برخی از عناصر که حقیقتاً غرضی هم غالباً ندارند و از تفکرات اسلامی بی‌اطلاع هستند، در زبان اینها رایج شده. از اول انقلاب هم ما توجه داشتیم، این را اول گروهکها به وجود آوردند. (بازاری) شد یک فحش، (حاج بازاری) شد یک اهانت؛ فلانی ولش کن، بازاری است؛ یا: حاج بازاری‌ها هر چی گفتند، شما مثلاً فرض کنید که تکرار میکنید؛ این شد یک اهانت و یک دشنام. در حالی که نه، حاج بازاری هم دو جور است: یک حاج بازاریِ مؤمنِ متدینِ خوبِ انقلابیِ علاقه‌مند؛ یک آدمِ نابابِ ناجور هم در کنار او، او هم ممکن است که کاسب و معامله‌گر و بازاری باشد. بازاری بودن جرم نیست؛ این طبق تفکر مارکسیستی است که کاسب بودن و معامله‌گری کردن و خرید و فروش کردن با سرمایه‌ی شخصی را یک گناه میداند، یک جرم میداند، یک نوع دلالی موجب بالا رفتن قیمت میداند، یک خیانت به طبقات مستضعف میداند، از نظر اسلام چنین چیزی نیست. وقتی که اصل معامله‌گری و خرید و فروش و کسب و کار ممنوع نبود، آنوقت باید ببینیم حدودش چیه؟ البته بعضی از این آزادیِ خرید و فروش و معامله‌گری استفاده کردند که آن روز هم عرض کردم و با استفاده از آزادی‌هائی که در اسلام داده شده با چپاول - حقیقتاً چپاول و دزدی - کیسه‌های خودشان را پر کردند. این از نظر اسلام ممنوع است؛ اما نفس معامله کردن، خریدن، فروختن، جنسی را از جائی به جائی بردن و معامله کردن که عرفاً به آن تجارت میگویند یا اینکه جنسی را تهیه کردن و به مشتری فروختن، اینها هیچ اشکالی ندارد از نظر اسلام، هیچ مانعی ندارد.
 و من میخواهم تذکر بدهم به برخی از برادران ناآگاه و ناآشنا به معارف اسلامی که ذهنیت خودشان را تصحیح کنند. اینجور نباشد که خیال کنند بازاری یعنی یک عمل خلاف، یک جرم، یک کاری که ضد ارزش هست. نه، اینجور نیست. ما در دوران انقلاب هم، در دوران اوج نهضت و شروع نهضت و آغاز پیدایش نهضت هم دیدیم که کسبه و بازاری‌ها بزرگترین خدمت را آن روز به انقلاب کردند. شما تاریخچه‌ی انقلاب را اگر خودتان نبودید، نگاه کنید، مطالعه کنید، یا اگر بودید، در خاطرتان مرور کنید، خواهید دید از اول همین کسبه‌ی معمولی و همینهائی که توی بازارها و خیابانها مغازه داشتند، همینها بودند که به حرکت انقلاب کمک کردند. بله یک عده پولدارهای بزرگ، معامله‌گرهای بزرگ، افرادی که هیچ حدی را برای کار خودشان نمیشناسند که غالباً هم آنها از این طبقه‌ی متوسط و معمولی بازاری‌ها نبودند، طبقات دیگری بودند، خیلی از آنها روشنفکرهای از فرنگ برگشته و تحصیل‌کرده‌ای بودند که آمده بودند با استفاده از زرنگی و سواد و آگاهی خودشان، شرکتها به ثبت داده بودند، به وجود آورده بودند، کارخانه‌ها تولید کرده بودند، از بانکها وامهای غیر منصفانه گرفته بودند، ثروتهای زیادی داشتند، به خدا و دین و هیچی هم اعتقاد نداشتند، بیشترین ضربه را هم به اقتصاد جامعه آنها زدند. امروز هم کم و بیش، گوشه و کنار اینجور آدمهای زرنگِ خدانشناسِ دین‌نشناسِ در حقیقت ضد انقلاب وجود دارند که البته با اینها بایستی مبارزه بشود. این یک بحث است، اینی که خود معامله کردن و کسب و کار یک جرم باشد، یک خلاف باشد، یک ضد ارزش باشد، این یک بحث دیگر است؛ چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. بنابراین ما به طور خلاصه در این نکته‌ی آخر این را میگوئیم که آن حدودی که برای کسب و کار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است که در مارکسیست معین شده و بایستی این را از هم تفکیک کرد و از هم جدا کرد.
 نکته‌ی دیگری که امروز نکته‌ی آخری خواهد بود که عرض میکنم، این است که جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یک ضد ارزش و یک گناه و شاید یک گناه کبیره است. اینجور نیست که چون کار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع کند و آن را نگه دارد، در حالی که جامعه به ثروت او و به امکانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نکند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آورده‌اند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد می‌آید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیاده‌روی‌های گوناگون، با تجمل، با اشرافی‌گری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همه‌ی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوه‌ی روایات فراوان وجود دارد که من به این دو آیه اشاره میکنم که اولی در سوره‌ی حدید است، میفرماید: (و اللّه لا یحبّ کلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل)؛(3) آن کسانی که بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میکنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل کردن معنایش این نیست که فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلکه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه که در شریعت اسلامی معین شده که باید ادا کند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی که جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج کند. آنوقتی که جهاد متوقف به مال یک ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست که بدون آن کار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی که در جامعه فقرای زیادی هستند که دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بکند، آنوقت آیا اسلام راضی است که همین طور فقرا در این فقر زندگی کنند یا مشکلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی کند، یک عده‌ای هم ثروتهای خودشان را جمع کنند که از همین امکانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض کنیم که از راه‌های حرام هم نبوده، از راه‌های معمولی و مشروع بوده، اگر فرض کنیم که از راه‌های مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض کردیم فراهم نمیشود که هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ کنند و نگه دارند در حالی که جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمی‌آید، بلکه ضد این بر می‌آید. آن آیه دیگر، همین آیه‌ی معروفی است که: (الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم)؛(4) آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین (یکنزون الذّهب و الفضّة) باشد - آن وقت میفرماید: (فبشّرهم بعذاب الیم). اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این (فبشّرهم بعذاب الیم) دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمی‌گردد، بلکه گریبان همه‌ی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست که من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم کرد و عرض خواهم کرد که این را به عنوان یک وظیفه‌ی عمومی تلقی کنید. انفاق فقط وظیفه‌ی یک عده‌ی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلکه ضعفای مردم، فقرای مردم در راه‌های عمومی انفاق میکنند؛ اما صاحبان سرمایه‌ها و ثروتهای انباشته کمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعه‌ی اسلامی و در یک دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی که جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض کردیم یک روزی را که هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همه‌ی مردم در حد کفاف و رفاه دارند و زندگی میکنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فکر نمیکنیم که ایرادی داشته باشد که آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد که آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی که جامعه احتیاج دارد، می‌بینیم که با آن پولی که این آقا صرف یک میهمانی میکند، صرف یک خرید بیجا میکند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانکهای گوناگون نگهداری میکند، در حالی که به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میکند، معامله‌گری‌های بد و ناباب، این پولی است که اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبهه‌ی جنگ بشود، کلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد کرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژه‌ی عمرانی در کشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند کرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول کنیم که اینها کنز ثروت کنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نکنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیه‌ی امور در یک شکل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و (فبشّرهم بعذاب الیم) نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یک حکم اخلاقی فقط نیست، بلکه بر اساس این، جامعه‌ی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامه‌ریزی هم بکنند که حالا ان‌شاءاللّه در خطبه‌ی بعد در دنباله‌ی همین بحث یک قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم کرد.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.(5)
 
1) بقره: 195
2) بحارالانوار، ج 62، ص 139
3) حدید: 23 و 24
4) توبه: 34
5) اخلاص: 1-4

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل

تاریخ: 1366/06/31

 

بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل


به‌عنوان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران
در چهل‌ودومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
خداوندا بنام تو آغاز میکنم و از تو هدایت و کمک میطلبم. زندگی و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست؛ تو خود روشنی و گیرایی سخن حق را به گفته‌هایم ببخش، و آن را پیک حقیقت بسوی صدها میلیون گوش و دلی قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را میطلبند، و بسوی صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود.
بارالها! درودی سپاسگزارانه از سوی من و ملتم به روان پیامبران بزرگ به ویژه ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلوات‌اللَّه‌علیهم بفرست؛ که پیام رهایی و آگاهی انسان را به بهای جان و با همه‌ی توان در جهان پراکندند و ابدی ساختند. و سلامی تکریم‌آمیز به دلهای پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند. آقای رئیس، آقای دبیر کل، حضار محترم، من رئیس جمهور کشوری هستم که در یکی از بلندترین و حساسترین دورانهای تاریخ مهد تمدن و کانون فرهنگ بشریت بوده است، و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینه‌ی استوار بنا شده، و به پشتوانه‌ی فرهنگی بی‌نظیر آن - که اکنون به برکت بیداری اسلامی غنای بیشتری یافته - تکیه کرده است.
من از ایران میآیم، که زادگاه پرآوازه‌ترین و درعین‌حال ناشناخته‌ترین انقلابهای دوران معاصر است. انقلابی بر پایه‌ی دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی؛ راهی به درازای همه‌ی تاریخ بشر. ریشه‌ی استوار و اندیشه‌ی زیربنائی این انقلاب جهان‌بینی توحیدی اسلام است. تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه‌ی علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او - جهان، انسانها، اشیاء - مرتبط میکند، و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود و خلاصه همه‌ی چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را میسازد، و آن را بر اداره‌ی مطلوب خود قادر میکند، همه و همه از این جهان‌بینی الهی ریشه و مایه میگیرد و منشعب میشود. در اندیشه‌ی الهی اسلام همه‌ی هستی آفریده‌ی خداست و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده بسوی اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.
انسان میتواند با استخراج گنجینه‌های استعداد - که در نهاد اوست - خود را و جهان را که برای او آفریده شده به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید، و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید، و میتواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهی الهی است. دنیا کشتزار آخرت است، و مرگ نه پایان زندگی که دروازه‌ی ابدیت و سرآغاز نشئه‌ای جدید. در اندیشه‌ی الهی اسلام افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند.
میان نژادها، رنگها، مردم سرزمین‌ها هیچ تفاوت نیست، و اینها مایه‌ی برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت پیوسته است، و تعرض به یک انسان تجاوز به همه‌ی انسانیت است؛ بدون دخالت خصوصیات جغرافیائی و نژادی. برتریجوئی و انحصارطلبی برادری را به جان برادری افکند و خونی که جاری شد دیگر فرو ننشست، و شبیه آن ضربه و آن انگیزه، جویهای خون به راه انداخت و میان برتری جویان و قربانیان برتریجوئی دریاهای خون پدید آورد و آسایش از بشر گرفته شد. پیغمبران مردم را به بندگی خدا - که پتکی بر سر خودخواهی و برتریجوئی است - فرا خواندند، و آئینی که بهشت صفا و آرامش را حتی پیش از بهشت اخروی به بشر ارزانی میداشت بدو عرضه کردند، و او را به مهار کردن غریزه‌ی افزون‌خواهی و سلطه‌جویی تشویق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی برحذر داشتند، و سرچشمه‌های فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و یاد خدا و عشق به او را - که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست - بدو تلقین کردند.
آنها همچنین به او آموختند که بازوی خود را برای حراست از این ارزشها نیرومند کند، و راه را بر شیطانهای شر و فساد و انحطاطآفرین ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستیزد، و از علم و عدل و آزادی پاسداری کند. بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید برای اجرای قسط و عدل قیام کند، و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودی این ارزشها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است. در اندیشه‌ی الهی اسلام دین خدا قالب و شکل زندگی بشر است، و نه تنها گوهری بر تارک آن. دین یک نظام اجتماعی به بشر ارائه میکند، و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات. هر چند که عبادات و عادات نیز انباشته از روح زندگی و در جهت همان نظام است؛ و این نظام اجتماعی مبتنی بر همان جهان‌بینی و ساخته به شکل آن است.
آزادی، برابری انسانها، عدل اجتماعی، خودآگاهی افراد جامعه، مبارزه با کژی و زشتی، ترجیح آرمانهای انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و یاد الهی، نفی سلطه‌های شیطانی و دیگر اصول اجتماعی نظام اسلامی و نیز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سیاسی و شغلی، همه و همه ملهم و زائیده‌ی آن جهان‌بینی و برداشت کلی از جهان و انسان است. اسلام نظامهای مبتنی بر زور و قلدری و زاینده‌ی ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد میکند و غلط میشمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزه‌ی نظام اسلامی کمر بندد، با شدت و مقاومت میستیزد، و بجز آنان با همه‌ی انسانها - چه هم کیش و چه ناهم کیش - به محبت و مساعدت امر میکند. بر چنین پایه‌ها و با چنین هدفهایی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد، و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد. بسیاری پیدایش انقلاب اسلامی در بهمن 57 را ریشه‌جوئی کرده، و بسیاری به خطا در فهم درست این مسأله دچار شده‌اند.
ما این پدیده‌ی عظیم را از جمله ناشی از نارسائی سیستم‌های موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهای آزادی، دموکراسی و برابری در این سیستم‌ها میدانیم. اسلام در این تاریکی دلهره‌آمیز توانست از لا به لای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش در طی چند قرن برانگیخته بودند برق بزند. در ایران این برق به درخششی و سپس به طوفانی انجامید، و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود. نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است. ایران در یکی از حساسترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است؛ با تاریخی و پیشینه‌ی علمی و فرهنگی و نیز ذخائری کم‌نظیر، و انقلاب اسلامی ایران بر ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرتهای سلطه‌گر جهانی و در بیست‌وپنج سال اخیر بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحده‌ی امریکا گذاشته بود. هیچکس از خود ملت ایران به دارائیهای مادی و معنوی آن محتاجتر نبود، اما این همه از او باز داشته میشد. ادعاهای دهان‌پرکُن آنان دروغ و فریب بود، هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب - مخصوصاً آنچه به صهیونیست‌ها مربوط میشود - به آن آب و تاب زیادی میدادند. انقلاب اسلامی بر ضد چنین رژیمی و با هدفهایی بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به نُه سال میگذرد، اما همچنان مسائل زیادی برای گفتن هست.
درباره‌ی ما وانقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان بیش از معمول سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه‌ی اختصاصی هست که میتوان آن را استثنائی از سرگذشت معمولی انقلابها شمرد. من به آن نقطه‌ها میپردازم، و در پایان پیام خودمان را خواهم گفت. اول؛ این انقلاب حتی در شروع خود صد درصد مردمی بود، نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی نظامی، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچیک از دیگران انواع رائج و معمولی - که تحولات انقلابی کشورها را پدید می‌آورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم کاملاً بیسلاح که در تهران و همه جای دیگر چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگی شهری را از وجود و حضور و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند؛ و آنان مجبور شدند یکی یکی و دسته جمعی از کاخها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند. شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان هر کدام که توانستند از مردم گریختند.
این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همه‌ی توانایی خود - سیاسی، نظامی، پلیسی - کوشیده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه‌ها یا مراکز کارشان برگردانند، و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبه‌روز بیشتر شده بود. در آخرین ماهها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلاً حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب‌نشینیهایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب - که کلمه به کلمه‌ی سخنانش به تک تک ملت روح و آگاهی و درس میداد - به اتکای خداوند متعال - که همه‌ی قدرتها در ید قدرت اوست - و با اعتماد به همین اراده‌ی عظیم و خدشه‌ناپذیر مردم دولت انقلاب را تشکیل داد. دولت ستمشاهی خود به خود و بی آن‌که راه دیگری داشته باشد مسند را رها کرد و گریخت. آخرین سنگرها، پادگانهای خالی از سرباز و افسر بود، آنها هم گریخته بودند، و بسیاری به صف مردم پیوسته.
در آخرین لحظات چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آن‌جا هم مردم حضور داشتند، و معجزه‌ی این انقلاب پیروزی مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود که مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود؛ این سلاحها برای مراقبت از نهال نورس انقلاب به کار گرفته شد. مردم - جوانان و پیران، زنان و مردان - تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را - که به نظر قوی و کاملاً مسلح میرسید، و از پشتیبانی بزرگترین قدرتها برخوردار بود - شکستند، و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، اراده‌ی نیرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشیر پیروز شد. سیاست پیروزی خون بر شمشیر همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب آن را اعلام کرد، و اولین معجزه‌ی آن پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود، که کاملاً حمایت امریکا و غرب را نیز با خود داشت؛ و پس از آن نیز پیروزیهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بوده‌اند.
این تجربه‌ای بی‌نظیر لااقل در یک قرن اخیر بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه و هم نیز از سوی قدرتهای سلطه‌گر جهانی. دوم؛ این انقلاب متکی به دین بود، به اسلام. بسیارند انقلابهایی که ریشه‌های مبارزاتی آن از ایمان دینی تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را، هدفها را، اصول را، و حتی روشهای مبارزاتی را و نیز شکل نظام نوین و نوع اداره‌ی آن را از اسلام گرفت. این ابعاد شگفت‌آوری به انقلاب میبخشد، و تعریف تازه‌ای از پیروزی آن ارائه میدهد.
چه اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابی و سازندگی اکنون حداقل صدوپنجاه سال است که مورد تهاجم قدرتهای استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بیش از پنجاه کشور و میان یک میلیارد انسان یک ایمان مقدس، یک دین الهی است. پیروزی انقلابی که روح و محتوایش اسلام است در حقیقت پیروزی بر همه‌ی آن مهاجمان و در عرصه‌ی زندگی همه‌ی این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن - مرد و زن مسلمان - در دهها کشور از پیروزی انقلاب ما احساس پیروزی کردند. این خصوصیت همچنین راه عقب‌نشینی، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن میبندد. در راه خدا شکست نیست، تا ضعف و ترس و عقب‌نشینی باشد.
سوم؛ عدم اتکاء به شرق یا غرب، خصوصیت استثنائی دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابی ماست. این خود یکی از مظاهر اعتقاد و اتکاء به خدا در همه‌ی صحنه‌های حیات فردی و اجتماعی ماست. امروز تفکر مسلط بر دنیای سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکاء به یکی از قطبهای قدرت نمیتوان در صحنه‌ی سیاست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف این اتکاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفی نیست. حتی آنان که در اندیشه عدم اتکاء و عدم تعهد را پذیرفته‌اند، معتقدند در عمل نمیتوان چنین بود.
انقلاب ما در چنین جوی یک فلسفه‌ی جدید را عرضه کرد، و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که میتوان قدرتهای سلطه‌گر را به خود راه نداد، و قلدری آنان را جدی نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر این‌که نقطه‌ی اتکائی قویتر از هر قدرت مادی را باور داشت - خدا را - ما دانسته‌ایم که برای این عقیده و این راه بهای سنگینی نیز باید پرداخت، و خود را آماده کرده‌ایم. بگذار این تجربه ملتها را به استقلال واقعی و خدشه‌ناپذیر و در نهایت نفی کامل سلطه‌های بزرگ جهانی رهنمون شود. روند کنونی تقسیم قدرت بشریت را به آینده‌ی باز هم تلختری تهدید میکند. چهارم؛ یک خصوصیت استثنائی دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه‌های استثنائی علیه آن است.
هیچ انقلابی از دشمنی نظام سلطه در جهان برکنار نمی‌ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگی و خشم آلودگی خصومتهایی که در طول نُه سال با ما شده، حکایتی استثنائی و شنیدنی است. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که دشمنی با آن شروع شد، و بیشتر از سوی امریکا. دست‌اندرکارانی که گذشت زمان را مجوز افشای رازهای نهان دانسته‌اند، امروز اعتراف میکنند که در ماههای آخر عمر رژیم ستمشاهی دستگاه ریاست جمهوری امریکا مشاور امنیتی رئیس جمهور و شخص او به شاه دلگرمی میداده، و او را تشویق به قاطعیت میکرده‌اند.
مقصود از این قاطعیت همان چیزی است که بعدها بصورت مشخصتر در گفته‌های شخصی بنام ژنرال هایزر شنیده شد. شخصی که با مأموریت ویژه از سوی رئیس جمهور امریکا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصیه‌هایی که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهای کشته شدن ده‌ها هزار نفر محفوظ بماند. با این استدلال موجّه که این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند. به نظر رژیم ایالات متحده‌ی امریکا این فرض که با عدم مداخله‌ی امریکا در امور داخلی ایران میتوان خون ده‌ها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن برزمین نریخت، کاملاً مردود بوده است.
یقیناً ناکام ماندن مأموریت هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فراری شدن همه‌ی کسانی که امریکا برای اجرای آن نقشه‌ی شوم به آنها امید داشت، دلیلی جز کوبندگی موج انقلاب و قدرت عظیم ملتی که برای خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمیترسد نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بود که هر دشمنی را از میدان میراند. دشمن قبلاً نیز به دست شاه خائن هر فشاری را که ممکن بود وارد آورده بود. پس از پیروزی انقلاب توطئه‌های خصمانه به شکلهای دیگری آغاز شد؛ اولین کار تلاش همه جانبه برای نفوذ دادن ایادی دشمن در مدیریتهای انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سیاسی پس از یک دوره‌ی اختناق چند ده ساله سازماندهی احزاب و گروههای مخالف انقلاب.
در مورد اول این نمونه جالب است، که مهره‌ی سرسپرده ولی نه چندان معروفی - که چند هفته پس از پیروزی انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد - در اولین روزهای پیروزی با برانگیختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نیروی هوایی شود؛ و در مورد دوم کافی است گفته شود که طیفی از سلطنت‌طلب تا کمونیست و از تجزیه‌طلب تا پان‌ایرانیست را شامل میشد، و لازم است که فراموش نشود که برخی سفارتخانه‌های مقیم تهران از جمله سفارت امریکا، مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروهها بودند. تروریسم خشن یکی دیگر از خصومت‌های انتقام‌آمیز با انقلاب بود.
گروههای فاقد پایگاه مردمی با دزدی سلاح و مواد - که آن روزها کار دشواری نبود - و پس با پشتیبانی دولتهای خارجی بزرگترین شبکه‌ی تروریستی را در ایران ایجاد کردند. ترور فردی و جمعی، انفجارهای مهیب، هواپیما ربائی، آدم‌ربائی، شکنجه و کشتارهای هولناک، کاری بود که به دست چندین گروه تروریستی مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه‌ی قشرها تشکیل میدادند؛ از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور تا افراد عادی جامعه - کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بیخبر - امروز افراد و سران همان تروریستها - که غالباً مسؤولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفته‌اند - در امریکا و فرانسه و برخی دیگر از کشورهای غربی مصونیت و زندگی راحت دارند، و بنام اپوزسیون انقلاب نامیده میشوند؛ و آن کشورها غالباً جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم میکنند. از شگفت‌ترین بازیهای سیاست این است، که مظلومترین قربانیان تروریسم کور و خشن به تروریسم متهم میشود، آن هم از سوی کسانی که خود در پیش راندن تروریستها به سوی آن و سپس پناه دادنشان نقشی بزرگ داشتند.
من به عنوان رئیس جمهور و خدمتگزار کشورم و بنام کسی که خود نیز هدف یکی از این جنایتهای خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار میکنم که ملتم در برابر این قساوت‌ها نلرزید؛ و حوادث بی‌نظیری که فقط در یکی از آنها هفتادودو نفر از رهبران و کارگزاران بلند پایه‌ی انقلاب - شامل چند وزیر، چندین نماینده‌ی مجلس، تعدادی مسؤولان بزرگ و شخصیت کم‌نظیر انقلاب - شهید بهشتی - و در یکی دیگر رئیس جمهور و نخست وزیر - با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابیاش را افزایش داده است.
کودتا تجربه‌ی خونین سنتی و معمول قدرتها با همه‌ی انقلابها نیز در ایران بارها سازماندهی شد، و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت، و اگر هوشیاری مأموران و کمک مردم نمیبود باید همان پیش‌بینی ژنرال امریکائی اتفاق میافتاد. حمام خون و کشتارهای میلیونی آن هم بیش از یکبار. بزرگترین، دردناکترین و فاجعه‌آمیزترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلی بود. تحریک حس جاه‌طلبی یک همسایه، تشویق او به حمله و دلگرم کردن او به پشتیبانی و کمک. امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنی میتوانند یقیین کنند که حمله‌ی ارتش عراق در 31 شهریور 59 - یعنی 19 ماه پس از تشکیل جمهوری اسلامی - که با ده لشگر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، بجز توسعه‌طلبی و انضمام بخشی از ایران به عراق چیزی که بارها در کتب و مطبوعات عراقی یا غیر عراقی جیره‌خوار به آن تصریح شده، شکست انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را هم هدف گرفته بوده است.
آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاکرده‌اند. نتایج بزرگی که عراق از این پیروزی - از پیروزی این حمله - میتوانست به دست آورد، غیر از تثبیت وضع داخلیاش ظهور در صحنه‌ی منطقه و حتی در عرصه‌ی عربی به عنوان یک قدرت فائقه بود، و این برای بی سر و پایان حاکم بر عراق چیز زیادی است؛ و نیز دستیابی به مرز قابل توجهی در حوزه‌ی بسیار مهم خلیج‌فارس. با این پیروزی که ناگریز میباید شکست ایران و تجزیه‌ی آن و سقوط نظام جمهوری اسلامی را همراه داشته باشد، قدرتهای سلطه‌اندیش نیز به هدف بزرگی میرسیدند. حذف نظامی که با ظهور خود معادلات سیاسی اقتصادی منطقه را عوض کرده، و دست استکبار - مخصوصاً امریکا - را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. برای امریکا و بعضی دیگر در صورت شکست ما آب رفته به جوی برمیگشت، و همان داستان همیشگی نفوذ اقتصادی و سیاسی و غیرو تکرار میشد. ما اول غافلگیر شدیم، این را اعتراف میکنیم. سرگرمی به مسائل بیشمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربه‌ی کافی آن را بر ما تحمیل کرد؛ ولی ویژگیهای انقلاب به دادمان رسید.
ظرف چند ماه مردم و نیروهای مسلح با حضور و تلاش معجزه‌آسای خود حماسه‌ی بزرگی آفریدند، و بخش مهمی از سرزمین‌های مغصوب آزاد شد، ولی فاجعه‌ای که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتاً غیر قابل وصف است. چه شهرهای آبادی همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت یکصدوهفتادوسه موشک زمین به زمین قرار گرفت. چه روستاهای آبادی که از آن حتی دیوار نیمه خرابی برجای نماند؛ چه کارخانه‌هایی که به آهن پاره‌ای تبدیل گشت، و چه مزارعی که در آن نشانی از آبادی نماند، و چه آثار گرانبهای فرهنگی که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر چه جانهای گرامی و انسانهای بیگناه که به قتل رسیدند.
ارتکاب جنایات جنگی از حمله‌ی وحشیانه به مناطق مسکونی غیرنظامی تا کشتار بیرحمانه‌ی هزاران کودک و زن بیدفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادی در جاده‌های اشغالی در هفته‌های اول جنگ و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بین‌المللی و به کارگیری حجم گسترده‌ای از سلاحهای شیمیائی و بمباران کشتیهای تجاری، هواپیماهای غیرنظامی و مسافربری، قطارهای مسافران عادی، از جمله‌ی کارهای همیشگی و شناخته شده‌ی عراق در طول این جنگ است. ملت ایران در اولین وهله‌ای که  پس از تلاشهای آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبّر و جمع‌بندی قرار دهد، به حقیقتی تلخ دست یافت؛ و آن این‌که بنیان امنیتی که با اعتماد بر قول و قرار عنصری متجاوز و آتش‌افروز نهاده شده باشد، بسی سست و بیاعتبار است؛ و اعتماد به چنین امنیتی ساده‌لوحانه و غیرمنطقی است.
رئیس رژیم عراق صریحاً اعلام میکرد که قرارداد قبلیاش با دولت ایران در سال 1975 معروف به قرارداد الجزائر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازم الاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهای معدودی حمله را آغاز نمود. این برای ملت ما درسی تلخ و آموزنده بود. از آن لحظه ملت بیدار و انقلابی ما تصمیم خود را گرفت و هدفهای خود را مشخص کرد.
این هدف تنها باز پس گرفتن زمینهای اشغالی یا گرفتن غرامت جنگی نبود - هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسی خسارتها قابل جبران نبود - بلکه هدف مهمتر تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود. با طرح مسأله‌ی تنبیه متجاوز ما نه فقط تکیه‌گاه مطمئنی برای امنیت ملی خود جستجو میکردیم، بلکه این برای همه‌ی منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یکبار متجاوزی به دلیل تجاوز از سوی خانواده‌ی بین‌المللی مجازات شود، میتوان مطمئن شد که دست‌کم تا سالیانی این انگیزه - که همواره در عناصر شریر و فرصت‌طلب قابل جستجو است - فرو خواهد نشست؛ و منطقه و یا شاید جهان مصیبتهای یک جنگ متجاوزانه و بیدلیل را تحمل نخواهد کرد. دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از چهل سال صلح و امنیت اروپای جنگ‌خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟ قدرتهای بزرگ حتی در هنگامی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمه‌های اشغالگران متجاوز بود، با استفاده از ابزار فوق‌العاده نیرومند تبلیغات ما را زیر فشار قرار بدهد.
این بدان معنا بود که ما بخشی از وجود خود را، بخشی از شرف خود را در زیر دست و پای دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگی این یا آن کمیته‌ی بین‌المللی برویم. برای یک ملت بزرگ و پرافتخار انقلابی هیچ اهانتی از این بالاتر نیست. بیهوشترین انسانهای عالم هم برای رد چنین پیشنهاد ظالمانه‌ای سرگذشت غم‌انگیز و خون‌بار ملت فلسطین را به عنوان دلیلی بزرگ و زنده در پیش روی خود دارند. اگر آتش‌بس‌های تحمیلی و وعده‌های فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند، هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.
ما امروز هم - که بیشترین بخش از سرزمینهای اشغالی را با مجاهدت قهرمانانه‌ی ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کرده‌ایم، و البته هنوز بخشهایی از آن جمله نفت شهر در تصرف ارتش متجاوز است - مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز میشماریم. و امروز با نگاه به سرمایه‌ی عظیم و غیرقابل جبرانی که جنگ تحمیلی از ما گرفته، بیش از همیشه به آن اهمیت میدهیم؛ و هر دستاورد دیگری را بدون آن برای ملت خود خسارت میدانیم. ما که بار سنگین جنگ تحمیلی هفت ساله‌ای را بر دوش داریم از هر کسی به صلح تشنه‌تریم. اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایه‌ی مجازات تجاوزگری که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده، قابل دسترسی میدانیم و بس. امروز نیز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است، و این را همه‌ی دنیا میداند. صلحی که امروز از سوی آن رژیم قبول شود چند سال بعد، آنگاه که وی به خود گمان قدرت ببرد در یک لحظه دود خواهد شد، و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین برای آینده آن است که متجاوز مجازات شود.
صلح بیشک کلمه‌ای زیبا و جذاب است؛ تا آن حد که آتش‌افروزان بزرگ بین‌المللی و پدید آورندگان سلاحهای جهان‌سوز نیز بدان علاقه نشان میدهند، و ریاکارانه از آن دم میزنند. اما به نظر ما عدالت - واژه‌ای که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط بدان مینگرند - از صلح بالاتر و مهمتر است. ای بسا مظلومانی که زندگی را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کرده‌اند، اینها همواره قهرمان شناخته شده‌اند. شهرهای اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلری افتخار میکنند، و لیننگراد هنوز به خودسوزیاش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوط کرد و به مقاومت چهار ساله‌اش در محاصره‌ی مهاجمین نازی به خود میبالد. سازمان ملل بخصوص بنا بر اولین ماده‌ی منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژه‌اش - یعنی مقابله‌ی با متجاوز - است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل میطلبیم.
قدرتهای بزرگ ریاکارانه این جنگ را - که بر ما تحمیل شده - بیمعنا مینامند و این در حالی است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی کرده‌اند. شک نیست که به راه انداختن چنین جنگی همواره بیمعناست، ولی آنان تا وقتی هنوز متجاوز از دست یافتن به هدفهای شومش مأیوس نشده بود چنین تعبیری نمیکردند. اما امروز این جنگ برای ملت ما دارای معنایی بسیار مهم است. کوشش مجاهدت‌آمیز و فداکارانه برای سوزاندن ریشه‌ی تجاوز و اثبات این‌که یک ملت قادر است که علی‌رغم خواست قدرتهای بزرگ از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکاری و ایثار خود در حال شکستن و ابطال معادله‌ای است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیشرفته و تکیه بر حمایت قدرتها تضمین کننده‌ی موفقیت است. ملت ایران در مدت این هفت سال پاسخ به سؤال بزرگی را جستجو کرده است.
من مایلم از این تریبون آن سؤال را مطرح کنم. سؤال این است، که چرا دولتهایی که به روشنی و قاطعیت دانسته‌اند که رژیم عراق برافروزنده آتش جنگ و اقدام کننده‌ی به تجاوز است - و کم نیستند کسانی که این حقیقت را میدانند - چرا در مقابل این جرم بزرگ و گناه بین‌المللی سکوت کرده‌اند؟ و چرا رسانه‌های گروهی عالم مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشی سپرده‌اند؟ ممکن است آشنایی به وضع رابطه‌ی سیاسی در دنیای امروز و هندسه‌ی معیوبی که سلطه‌ی قدرتهای بزرگ در روابط جهانی به وجود آورده کلید حل این معما باشد، و این از نظر ملت ما پوشیده نیست.
اما سؤالی که هیچ پاسخ قانع کننده‌ای برای آن نمیتوان یافت این است که چرا شورای امنیت سازمان ملل، ارگانی که اساساً برای مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بین‌المللی به وجود آمده، در قبال این تجاوز به کلی وظیفه‌ی خود را از یاد برد و حتی ضد آن عمل کرد؟ خوب است همه بدانند که شورای امنیت در شروع حمله‌ی عراق - که در جبهه‌ای به عرض هزار کیلومتر واقع شد - هیچ عکس‌العملی نشان نداد. ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهای بین‌المللی را درنوردید، و در برخی از نقاط تا عمق هفتاد،هشتاد و نود کیلومتر پیش رفت، و در آن مستقر شد، و چنانکه برخی از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد. تنها پس از این بود که اولین قطعنامه‌ی شورای امنیت صادر شد. 28 سپتامبر، 1980. این قطعنامه نه به تجاوز اشاره کرد، نه به اشغال و نه بازگشت به مرزهای بین‌المللی را لازم شمرد؛ بلکه به جای این همه با کمال تعجب طرفین را به عدم توسل بیشتر به زور دعوت کرد. این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قوای قهریه‌ی عراق تصرف شده بود چشم‌پوشی میکرد، و فقط از او میخواست بیش از آن پیشروی نکند، و از ایران نیز میخواست که از جنگ برای عقب راندن متجاوز خودداری کند.
این اولین اقدام شورای امنیت بود، که در آن وظائف اصلی شورا - یعنی نگاهبانی از صلح و امنیت بین‌المللی به شکل زشت و تأسف‌انگیزی - بوسیله‌ی خود آن شورا پایمال میشد. پس از آن شورای امنیت را سکوتی مرگبار فرا گرفت، و تا آزادی خرمشهر - عملیاتی که در آن ستون فقرات نیروهای اشغالگر شکست، و هزاران نفر از آنان به وضع ذلت‌باری اسیر شدند - جنگ خونین و مستمری را که خبرهای آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد. در این مدت قهرمانیهای ملت ما و شکل‌گیری نیروهای رزمنده‌ی ما، سر بر آوردن یک نیروهای جوان، انقلابی و تعیین کننده را در منطقه خبر میداد، و قدرتهای جهانی را از دست یافتن به هدفهای شومی که در حمله‌ی عراق به ایران جستجو میکردند به کلی مأیوس ساخت. این بود که بار دیگر شورای امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد. چند هفته پس از فتح خرمشهر دومین قطعنامه‌ی شورا صادر شد؛ 12 ژوئیه، 1982. این قطعنامه بازگشت به مرزهای بین‌المللی را درخواست میکرد. یعنی چیزی که بخش اعظم آن با فداکاری ملت ما و با شجاعت بی‌نظیر رزمندگان ما خود حاصل شده بود. در این قطعنامه نیز نه سخنی از تجاوز، نه نامی از متجاوز، نه یادی از خسارتها و چاره‌ای برای جبران آن و نه بالأخره تضمینی برای امنیت و ثبات حقیقی و تنبیهی برای عامل ناامنی وجود نداشت. بار دیگر ما خود را در تلاش برای احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شورای امنیت همواره در مورد جنگی که بر ما تحمیل شده با همین روش موضع گرفته است.
ابتکارات مستقل دبیرکل میرفت تا راه‌گشا شود، و سازمان ملل را در وصول به هدفهای خود کمک کند، ولی از این امکان بهره‌ای گرفته نشد. من در این‌جا لازم میدانم خوشنودی خودمان را از تلاشهای ایشان ابراز دارم؛ و همچنین از نخست‌وزیر فقید سوئد آقای اولاف پالمه - که در سمت نمایندگی دبیرکل تلاشهای دلسوزانه‌ای کرد - به نیکی یاد کنم. سفر دبیرکل به تهران و مذاکرات سودمندی که پیرامون قطعنامه‌ی 598 انجام شد نیز گام دیگری در این راه بود. ما آن مذاکرات را چنانکه گویا گزارش دبیرکل به شورای امنیت نیز از آن حکایت میکند واقع‌بینانه و راه‌گشا ارزیابی میکنیم. با کمال تأسف احساس میشود که برخی از اعضای مؤثر شورای امنیت مایلند این حقیقت را مکتوم بدارند. آنها همان کسانی هستند که از آغاز تلاش خود برای تصویب این قطعنامه را به انگیزه‌ی فشار بر جمهوری اسلامی جهت دادند.
ما نقطه نظرهای صریح خود را در این باب به دبیرکل منتقل کرده‌ایم، و انتظار داریم شورای امنیت بنا به وظیفه‌ی خود از امکانی که به وی ارائه شده به درستی استفاده کند. آیا شورای امنیت برای تخلف از اولین وظیفه‌ی خود- یعنی مقابله با تجاوز که در ماده‌ی اول منشور از همه‌ی هدف‌های دیگر ارجح شمرده شده - استدلالی دارد؟ آیا برای مقابله با تهدید صلح و نقض صلح و توسل به زور مفاد مواد فصل هفتم چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟ بی‌طرفی کمترین چیزی است که جمهوری اسلامی - که خود قربانی تجاوزگری خونین و خسارت‌بار قرار گرفته - میتواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد. زیرا وظیفه‌ی آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانی تجاوز است، و نه بی‌طرفی میان این دو؛ اما آیا شورای امنیت میتواند ادعا کند که در این رابطه حتی بی‌طرف بوده است؟ احساس ما این است که شورای امنیت تحت تأثیر خواست و اراده‌ی برخی از قدرتهای بزرگ - مخصوصاً امریکا - در موضعی چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بنای امنیتی که به پشتیبانی چنین شورای امنیتی نهاده شده، کاخی پرزرق و برق از مقواست. ملتها - مخصوصاً ملتهای جهان سوم و به ویژه آنان که مایلند کاملاً مستقل از ابرقدرتها زندگی کنند - هرگز نمیتوانند تضمین امنیت خود را از این شورای امنیت بخواهند. خودداری از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز آتش جنگ تحمیلی را مشتعل نگاه داشته و حتی گسترش داده است. اکنون خلیج‌فارس بخاطر حضور نظامی امریکا و دیگر کشورهایی که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد منطقه شده‌اند تبدیل به انبار باروتی خطرناک شده است.
من لازم میدانم مجمع عمومی سازمان ملل و نیز افکار عمومی ملت امریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکی که اکنون رژیم امریکا با اقدام اخیر خود در خلیج‌فارس همه‌ی دنیا را - و نه فقط منطقه را - با آن تهدید میکند، معطوف سازم. دیروز ناوهای امریکائی یک کشتی تجاری ایرانی به نام ایران‌اجر را مورد حمله قرار داد. پنج نفر کشته، چهار مجروح به جای نهاد؛ کشتی را تصرف و تعدادی را دستگیر کرد و به گروگان گرفت. دیروز تلوزیون امریکا این را به عنوان زدن یک قایق در حال مین‌ریزی پخش کرد، و طبق معمول به افکار عمومی دنیا دروغ گفت. اما من اینک اعلام میکنم که این یک کشتی تجاری و موسوم به ایران‌اجر بوده است، و نه یک قایق تندرو جنگی. این آغازی است برای حوادثی که بیشک عواقب تلخ آن به خلیج‌فارس منحصر نخواهد ماند، و مسؤولیت همه‌ی پیشامدهای بعدی به عهده‌ی شروع کننده یعنی امریکاست. آیا ادعاهای بیتابانه‌ی امریکا برای صلح در خلیج‌فارس را باید باور کرد؟ یا این آتش‌افروزی عملی و آشکار را؟ من صریحاً اعلام میکنم که امریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.
این تنها یکی از دنباله‌های شوم جنگ تحمیلی و نتیجه‌ی ناتوانی شورای امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شورای امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلی و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتیها محکوم میکرد، امروز امریکا نمیتوانست علی‌رغم فشار افکار عمومی جهان و حتی داخل امریکا دست به چنین تهدید آشکاری علیه صلح و امنیت جهانی بزند؛ آن هم بلافاصله و علی‌رغم قطعنامه‌ی 598 که خود عامل اصلی برای تهیه و صدور آن بود. آیا قطعنامه‌ی 598 فقط برای فشار بر جمهوری اسلامی تهیه شده است؟ من باید به همه‌ی جهان و مخصوصاً به ملت بزرگ امریکا اعلام کنم، که حضور نظامی تهدید کننده‌ی امریکا در خلیج‌فارس تنها یکی از خصومتهای آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ماست.
تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین آمیخته به انواع دشمنیها و کینه‌ورزیهای رژیم امریکاست. بیست‌وپنچ سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی، با آن همه جنایاتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد. غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابله‌ی جدی با انقلاب در آخرین ماه‌های عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم. کارشکنی نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولین سالهای پیروزی، تماس تحریکآمیز سفارت امریکا در تهران با عناصر ضدانقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضدانقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینه‌ها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیت‌المال برداشته و به نام خود در بانکهای امریکا گذارده بود، تلاش برای محاصره‌ی اقتصادی و ایجاد جبهه‌ی متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما و بالأخره لشگرکشی بیمنطق قلدر مآبانه به خلیج‌فارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه. اینها بخشی از ادعانامه‌ی ملت ما علیه رژیم ایالت متحده‌ی امریکاست. ادعا نامه‌ای که میتواند کلیه‌ی ادعاهای صلح‌طلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حُسن نیّت نسبت به جمهوری اسلامی را - که ظاهراً هدفی جز حل مشکلات داخلیشان ندارد - مورد تردید جدی قرار دهد.
آخرین نمونه از طومار خصومت‌های امریکا با ملتمان فاجعه‌ی خونینی است که نسبت به حجاج بیدفاع و مظلوم در سرزمین مقدس مکه و در حرم امن الهی آفریده شد؛ و در آن نزدیک چهارصد ایرانی و غیرایرانی - که اکثراً زنان بودند - به شهادت رسیدند، و چندین برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنی دست امریکا در این فاجعه‌ی بی‌نظیر تاریخی مؤثر بوده است. آیا رژیم امریکا و دست‌نشاندگان سعودیاش برای کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بیگناه پاسخ قانع کننده‌ای میتوانند ارائه دهند؟ بیشک فاجعه‌آفرینان برای توجیه عمل خود ناگزیرند بهانه‌ای بتراشند و تهمت‌هایی بزنند؛ اما طبیعت حادثه‌ای که یک طرف آن قریب به چهارصد تن مسافر کشته و بیشتر بانوان است، و یک طرف پلیس محلی مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمی، راه هر بهانه را میبندد. درست است که خون، خونی که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود، پیام رسائی را - نه فقط برای امروز که برای همه‌ی زمانها - با خود حمل میکند، و دست خونریز را افشاء میکند؛ اما حادثه‌ی مکه از این جهت که هماهنگی سیاست امریکا با ارتجاع عرب را نشان میدهد، و پرده از پنهان‌کاریهای این دو در منطقه‌ی خلیج‌فارس بر میدارد، دارای ابعادی جهانی است؛ و درخور آن‌که در مجامع بین‌المللی به دقت در آن نگریخته شود.
من لازم میدانم مؤکداً بگویم، که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم امریکاست، و نه علیه ملت امریکا؛که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتی کرده پای آن ادعانامه را امضا خواهد کرد. ملت ما نشان داده است که به هدفهای خود مؤمن و در راه آن تا سرحد نثار جان ایستاده است. چنین ملتی از امریکا و از هیچ قدرتی نمیترسد، و به یاری خدا نشان خواهد داد که پیروزی از آن حق و مؤمنان به حق است. آقای رئیس، آقای دبیرکل، حضار محترم، این بود سرگذشت انقلاب ما. انقلابی که اگر موج امیدی گسترده میان ملتهای رنج دیده از سلطه‌ی استکبار جهانی پدید آورد، موج مخالفتی به همان گستردگی نیز میان قطب‌های سلطه‌ی بین‌المللی ایجاد کرد. و این مخالفتها هر چند جدی، عمیق و متنوع بود، نتوانست نهالی را که ریشه در اعماق داشت و روزبه‌روز استوارتر میشد، از پا بیاندازد؛ هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شد.
اکنون همه‌ی دنیا ببیند و میبیند که ما به‌رغم عنف سلطه‌ها زنده‌ایم و زنده خواهیم بود. سنت‌های الهی در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود، و این زنده‌ترین و گویاترین پیام ماست. نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند، و اداره‌ی خود را برای ملت‌ها و کشورهای جهان سوم سرنوشت‌ساز بداند؛ ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه حیات و استمرار جمهوری اسلامی را نمیخواست، ولی اراده‌ی ما غالب شد. پیام ما به همه‌ی ملت‌ها و دولتهایی که میخواهند مستقل و بیاعتنا به خواست و اراده‌ی سلطه‌های بزرگ جهانی بمانند، این است که از آنان نترسند، و به خود و ملت خود اعتماد کنند. انقلاب ما همچنین پیام بزرگ خود را نفی نظام سلطه در جهان میداند. امروز عملاً جهان میان قدرتهای بزرگ و سلطه‌گر تقسیم شده است، و آنان خود را صاحب اختیار دنیا میشمارند. به اعتبار دیگر جهان به دو بخش سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده است، و بخش اول خود را مالک سرنوشت بخش دوم میداند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است. نظام سلطه به میل خود انقلابها را نفی و برای رژیمهای انقلابی مشکل‌تراشی میکند. نیکاراگوئه و کشورهای انقلابی جنوب آفریقا چند مثال زنده‌ی این حقیقتند. نظام سلطه علی‌رغم ملتها برای آنان تصمیم میگیرد.
فلسطین مظلوم نمونه‌ی کامل و افغانستان نمونه‌ی دیگر این حقیقتند. نظام سلطه با مفاهیم به میل خود بازی میکند، و آن را بر طبق مصالح خود تغییر میدهد؛ و همه‌ی امکانات خود را برای جا انداختن آن به کار می‌برد. تروریسم و حقوق بشر نمونه‌هایی از مفاهیم دست‌کاری شده‌اند.
نظام سلطه حتی مستقیماً به کشورهای مورد غضب خود حمله میکند. نمونه‌های اخیر آن حمله‌ی امریکا به لیبی و گراناداست. نظام سلطه برای همه‌ی دنیا و به عوض همه‌ی ملتها تصمیم میگیرد. نمونه‌ی دیروز آن هیروشیماست، و امروز هم رئیس جمهور امریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار میکند؛ با این استدلال که اگر ما این چند هزار را نمیکشتیم، بعداً ممکن بود بیشتر از آن در همه‌ی دنیا کشته شود، و بدین ترتیب دلسوزی قیّم مآبانه‌ی امریکا نسبت به همه‌ی دنیا را به رخ میکشد. نظام سلطه از رژیمهای فاشیست و نژادپرست مانند اسرائیل و آفریقای جنوبی حمایت میکند، و آنان را چون دست مسلح و خونریزی به جان ملتهای مظلوم می‌اندازد. لبنان مسلمان - که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهای خباثت‌آمیز صهیونیست‌ها می‌ایستد - نمونه‌ی بارز و کشورهای خط مقدم جنوب آفریقا نمونه‌های دیگر آنند.
نظام سلطه به خود حق میدهد که سازمانهای بین‌المللی را زیر فشار قرار دهد؛ نمونه‌ی حاضر آن فشار امریکا بر شورای امنیت و یونسکو است. نظام سلطه منافع سلطه‌گران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران میشمارد؛ نمونه‌ی آن حضور تشنج‌زا و خطرآفرین ناوهای امریکا در خلیج‌فارس است؛ که به استدلال حفظ منافع امریکا و بدون توجه به منافع کشورهای منطقه انجام گرفته است. و خلاصه نظام سلطه تبلیغات جهانی را در دست میگیرد و به کمک آن همه‌ی حقایق را واژگونه و همه‌ی این شیطنت‌ها را خدمت جلوه میدهد، و راه مقابله با خود از سوی افکار عمومی عالم را میبندد. پیام ما به همه‌ی ملت‌ها و دولت‌های جهان سوم و نیز به ملتهایی که دولتهای آنان خود به وجود آورندگان نظام سلطه‌اند این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرتها و دولتهای بزرگ از سوی همه گفته شود در خانه‌های خودتان بنشینید، و دنیا را به همه‌ی مردم دنیا بسپرید، شما قیّم آنها نیستید. در سازمان ملل دو تبعیض ناروا هست؛ حق وِتوُ و عضویت دائم در شورای امنیت؛ این دو تبعیض باید برداشته شود.
این تنها چیزی است که میتواند سازمان ملل و شورای امنیت را به راستی همان کانونی کند که همه‌ی ملت‌ها به آن دل ببندند، و مسائل فیمابین خود را در آن حل کنند؛ و گر نه همیشه مثل امروز شورای امنیت جایی خواهد بود برای صدور احکام بیاعتبار و دستورهای بیعمل، و همیشه مثل امروز ملتها احساس خواهند کرد که جایی برای حل مسائل بین‌المللی وجود ندارد، و خشونت تنها راه پیشبرد کارهاست. پیام ما به دولتهای جهان سوم آن است که تا نظام سلطه و وضع کنونی باقی است در راه اتحاد میان خود بکوشند؛این بهترین راه برای قوی شدن است. سلطه‌های جهانی جز قوّت و قدرت هیچ نمیفهمند، و در برابر زبان قدرتی که آنان به کار میگیرند با زبان قدرت باید سخن گفت. بیداری ملتها و آگاهی یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه بزرگترین پشتوانه‌ی دولتهای جهان سوم و مایه‌ی قدرتی حقیقی در برابر سلطه‌گران است. رهبران این دولتها هیچ بازوی قدرتمندی و نیز هیچ چاره‌ای جز فکر روشن و اراده‌ی نیرومند ملتهای خود ندارند. اتحادی که ما به کشورهای جهان سوم پیشنهاد میکنیم، اتحاد برای جنگیدن با قدرتهای بزرگ نیست؛ اتحاد برای دفاع از خود و جلوگیری از تضییع حقوق حقه‌ی خود است. قدرتهای سلطه‌گر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند؛ فساد اخلاقی، فساد جنسی و فساد اعتقادی.
همه و همه در انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی و جاسوسی این قدرتها پشتوانه‌ها و مروّجین عمده و اصلی خود را مییابند. و چنین شده است که امروز در دنیای سیاه و تلخی - که این بار شامل خود ملتهای متعلق به قدرتهای بزرگ نیز میشود - ارزشهای اخلاقی برباد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلطتر و جاذبه‌ی معنویت و اخلاق از همیشه کمتر است. ما باید در کشورهای خود با فساد مبارزه‌ای جدی آغاز کنیم؛ باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلیترین پرورشگاه آدمی را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم.
باید حراست از حقوق و ارزشهای زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن - که ساخته‌ی دست و پندار همین نظام سلطه است - تجدید نظر کنیم؛ و زن را جداً از وسیله‌ای برای التذاذ - که فرهنگ سلطه‌ی غرب عملاً بر او تحمیل کرده - رها سازیم. زن یک عالِم، یک سیاستمدار، یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر آری، اما یک وسیله برای کامجویی و سرگرمی نه. این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت هویت و شخصیت حقیقیاش را اعطاء کند؛ و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد. اینها پیامهای انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان که گوش خود را آماده‌ی شنیدن نگه داشته‌اند، بلکه به همه‌ی آنان که میتوانند حجاب‌های شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند.
متشکرم.

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/02/18

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرمین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
    قال اللّه الحکیم فی کتابه: و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم.(1)
 همه‌ی برادران و خواهران عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به رعایت تقوای الهی و استفاده‌ی از وسیله‌ی تقوا یعنی روزه‌ی ماه رمضان؛ و از این ایام و ساعات پربرکت استفاده کردن، ساعاتی که برای بنده‌ی خدا حتی تنفس در آن ساعات عبادت است. دلها را با یاد خدا آبادان کنید و به جان خود طراوت و نشاط ببخشید و به آب توبه زنگار دل و غبار جان را بشوئید. توجه و تذکر در این ساعات، در این روزها و شبها بیش از اوقات دیگر موجب نزدیکی به خداست و روزه‌ی شما امساک از مشتهیات نفسانی و چیزهای دلخواه موجب رشد و تعالی و ترقی شماست. در این روزها تقوا، یعنی مراقبت کامل از گفتار و کردار و حتی خاطرات و خطرات ذهنی، یک تمرین بزرگ برای بقیه‌ی اوقات و ایام سال است. امیدوارم در این ایام و لیالی مبارک این توفیق به همه‌ی ما دست بدهد که خودمان را کنترل کنیم، مراقبت کنیم و گفتار و رفتار خودمان را منطبق کنیم با موازین الهی و شرعی. و آن حالت ضبط نفسی که در این روزها به برکت روزه و به برکت این ورزش معنوی حاصل میشود، این را به عنوان ذخیره‌ای برای دوره‌ی سال خودمان نگه بداریم.
 بحثی که امروز دنبال میکنم در خطبه‌ی اول، بحث در باب آزادی بیان و اظهار عقیده است. در خطبه‌ی قبل عرض شد که هر چند در منابع اسلامی چیز صریحی در باب آزادی اظهار عقیده بنده نیافتم، اما مجموعاً از قرائن و شواهد قرآنی و تاریخی و حدیثی استفاده میشود که بیان معتَقَد انسان در جامعه‌ی اسلامی برای او جایز و آزاد است و هر کسی به شرط اینکه به حدود این آزادی - که امروز آنها را عرض خواهم کرد - تخطی نکند، میتواند عقیده‌ی ذهنی خود را چه در زمینه‌ی اعتقادات و چه در زمینه‌ی امور سیاسی و چه در زمینه‌ی سلائق گوناگون اجتماعی بیان کند. اما همان طوری که عرض شد، این آزادی دارای یک حدودی است مثل همه چیز دیگر؛ مثل همه‌ی آزادیهای دیگر. این حدود باید نقض نشود و امروز درباره‌ی این حدود بحث کوتاهی را عرض میکنم.
 قبلاً این نکته را باید برادران و خواهران توجه کنند که این بحث یک بحث ظریف و دقیقی است. چون از هر دو طرف سوء استفاده‌هائی شده است و میشود. هم به عنوان آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده کسانی سوء استفاده میکنند و سوء استفاده‌ها کرده‌اند و علیه مصالح عمومی مردم و به زیان آگاهیِ مردم اقداماتی را کرده‌اند که در هیچ عرفی و در هیچ منطق درستی جایز نیست. از آن طرف هم به عنوان مقابله‌ی با سوء استفاده‌ی از آزادی و به عنوان حفظ مصالح، شدت عملهائی و فشارهائی در طول زمان، در طول تاریخ، در همه جای دنیا انجام گرفته است که آن هم قابل قبول نیست. بنابراین اگر گفته شود که اظهار عقیده جایز است، نباید از آن این استفاده را کرد که حتی در موارد آن سوء استفاده‌ها جایز است و اگر گفته شود که مصالح عمومی و افکار عامه‌ی مردم در جامعه رعایتش لازم است و اگر بیان و اظهار عقیده به ضرر اینها باشد جایز نیست، از این هم نباید استفاده کرد که هر جا سوء استفاده‌ای از نام مصالح بشود، مورد قبول ماست. در نظام اسلامی این حد و مرزی که میان این دو مصلحت بزرگ و این دو اصل اسلامی وجود دارد، حد و مرز روشنی است که به آن به قدر گنجایش وقت اشاره میکنم.
 البته بیان عقیده و بیان فکر همه جا یکسان نیست؛ پس حکم واحدی هم قهراً ندارد. بعضی از گفتنها شعاع اثر محدودی دارد، بعکس بعضی از گفتنها شعاع اثر بسیار وسیعی دارد. بعضیها اگر چیزی را، فکری را، نظری را اظهار کنند، هر اثری که بر این اظهار نظر مترتب بشود، در یک دایره‌ی محدودی خواهد بود. بعکس بعضی دیگر اگر اظهارنظر بکنند، هر اثری که مترتب بشود - چه خوب و چه بد - در یک دائره‌ی وسیع و گسترده‌ای خواهد بود. بعضیها مطلبی را با زبان معمولی و عادی بیان میکنند که اثر آن عمیق نیست. اما بعضی ممکن است مطلبی را به زبان هنری بیان کنند، زبان مؤثری را به کار ببرند که دارای اثر عمیقی در دل مردم باشد. این دو با هم یکسان نیستند و اگر آثار سوئی بر اینجور بیانی مترتب بشود، اسلام میان این دو شیوه‌ی بیان فرق میگذارد. بعضی از بیانها و اظهار عقیده‌ها در شرایط عادی انجام میگیرد؛ روی اینجور اظهار بیان حساسیتی نیست؛ حتی اگر بیان گمراه کننده‌ای باشد. چون امکان مقابله‌ی با این بیان و خنثی کردن آثار سوء آن در جامعه هست. اما گاهی یک اظهار نظر، یک بیان عقیده در شرایط حساس اجتماعی انجام میگیرد؛ در آنوقتی که جامعه و نظام اسلامی محتاج یکپارچگی است، محتاج آرامش است، محتاج تمرکز است، جنگی در بین است، تهدید امنیت مرزها مطرح است، حفظ مصالح عمومی نظام مطرح است؛ اینها یک جور نیستند. حساسیت نسبت به این دو گونه ابراز بیان یکسان نیست. گاهی یک بیانی از بیانهای ممنوع مثل اهانت مثلاً به یک شخص، اهانت به یک شخص معمولی در جامعه است. گاهی اهانت به شخصی است که اهانت او، زیر سئوال بردن او، تحقیر او، تحقیر یک ملت است، اهانت به یک نظام است، زیر سئوال بردن یک جامعه است، یک کشور است، این دو با هم یکسان نیستند. پس نمیشود که ما به طور کلی چشمهامان را بگذاریم روی هم، بگوئیم در اسلام بیان عقیده و ابراز عقیده جایز است به طور کلی یا جایز نیست به طور کلی. شرایط مختلف است، بیانها مختلف است، گوینده‌ها مختلفند، شنونده‌ها مختلفند، محتوای مطلب مختلف است. لذا در صدر اسلام عکس‌العمل پیغمبر و خلفای اول را در مقابل بیانهای گوناگون، شما میبینید یکسان نیست. یک جا رسول خدا در مقابل یک مخالف می‌ایستد و او هرچه میتواند به او اهانت میکند، پیغمبر نه فقط از او انتقام نمیگیرد، بلکه به او احسان هم میکند. یعنی این بیان اهانت به پیغمبر از نظر اسلام و پیغمبر که مجسمه‌ی اسلام است، هیچ اشکال و تعقیب قانونی ندارد؛ والّا پیغمبر او را تعقیب میکرد. یک جا هم شما میبینید پیغمبر اکرم فاتحانه وارد مکه میشود و چند هزار نفر مشرکِ معاندِ مخالف خود را که در میان آنها شخصیتهای برجسته‌ای مثل ابوسفیان وجود دارند، اینها را معاف میکند، عفو میکند، از تعقیب مصون میدارد، اما یک شاعری را که در همان مکه علیه پیغمبر شعر گفته و اهانت کرده و پیغمبر را و اسلام را زیر سئوال قرار داده، غیاباً محکوم به اعدام میکند و میگوید هر کس این را پیدا کرد، خون این انسان مباح است. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است که نوع بیان و محتوای بیان و محیط بیان و مخاطب بیان و ابزار بیان دارای احکام مختلفی هستند، یکسان نیستند و شرایط گوناگون، اوضاع و احکام و احوال گوناگونی را به وجود میآورد. این به طور مجمل در ذهن شما برادران و خواهران باشد تا بعضی از حدود ممنوعیت بیان را من عرض کنم. البته بحث میتواند مفصل بیان بشود؛ من نمیخواهم وارد بحث به طور گسترده بشوم که خطبه‌های دیگری را هم اختصاص بدهم؛ به طور اجمال بیان میکنم. اگر بعد باز مطلبی به نظرم رسید که ناگزیر باید گفت، در خطبه‌ی دیگری عرض خواهم کرد.
 یکی از حدود اصلی در بیان، مسئله‌ی اضلال است. یعنی هر بیان عقیده‌ای آزاد است، مگر بیان اغواگر و گمراه کننده. بیان اغواگر و گمراه کننده و به تعبیر رایج ضال یا مضل، کتب مضله یا کتب ضاله، این غیر از بیان باطل و خلاف حق است. گاهی یک مطلبی خلاف حق است، باطل است، اما گمراه کننده نیست، کسی را تحت تأثیر قرار نمیدهد. مثل مطالب باطل در حوزه‌های علمی، در میان دانشمندان، برای اهل فن و خبرگان، کتاب گمراه کننده‌ای که اگر دست یک آدم کم سواد بیفتد، او را اغوا خواهد کرد، برای یک دانشمند وسیله‌ی کار است؛ نه فقط اغوا کننده نیست، بلکه از او نظر دشمن را به دست میآورد و علیه او فکر میکند و اندیشه و بیان ابراز میکند. پس مضر که نیست، مفید هم هست. گاهی در یک جامعه‌ای یک سخن به خاطر سطح بالای افکار مردم گمراه کننده نیست؛ حرفی است که اگر گفته بشود، کسی را گمراه نخواهد کرد، ولو باطل است. گاهی شرایط گفتن یک حرف باطل با شرایط آن کسی و آن دستگاهی که میخواهد جواب به آن حرف باطل بدهد، شرایط برابری است. مثل اینکه مثلاً در پای منبر امیرالمؤمنین کسی بلند میشود، مطالبی را بیان میکند که اگر آن مطالب را در غیاب امیرالمؤمنین، در غیر مسجد جامع کوفه که خود علی (علیه السّلام) آنجا حاضر است، بیان کند، شاید دلهای بسیاری از مردم را گمراه کند. اما بیان آن حرف در مسجد امیرالمؤمنین اغوا کننده و گمراه‌گر نیست؛ لذا امیرالمؤمنین با این بیان ولو مغرضانه است، از روی غرض این بیان صادر شده، سالم نیست، انتقاد توأم با سلامت نیست، اما با او برخورد امیرالمؤمنین یک برخورد کاملاً خونسرد و دور از موضعگیری است. چرا؟ چون شرایط، شرایط یکسانی است. یک نفری بلند شده، یک حرفی را زده، یک شبهه‌ای را القا کرده، امیرالمؤمنین هم آنجا حاضر است، این شبهه را برطرف خواهد کرد و همه به حقانیت منطق علی ایمان خواهند آورد و گمراهی منطق او را میفهمند. این اشکالی ندارد، ولو بیان، بیان باطلی است و در یک جائی هم ممکن است گمراه کننده باشد. پس شرایط بیان یک حرف باطل، چگونگی بیان یک حرف باطل متفاوت است؛ همه جا حرف باطل حرف گمراه کننده و اغواگر نیست. آنجائی که اغواگر است، مقابله‌ی با او لازم است و ممنوع است از نظر اسلام و مقررات اسلامی جلوی بیان او را میگیرد. مثل اینکه ما همین امروز در بسیاری از مجالس و مجامع میبینیم که مسئولین نظام یا گویندگان عالیقدری که در نظام جمهوری اسلامی ولو مسئولیتی هم ندارند اما مبیّن و مدافع نظرات نظام و جمهوری اسلامی هستند، اینها در مجامعی، در مجالسی مطالبی را بیان میکنند، در همان مجلس سئوالاتی از آنها میشود، این سئوالات بعضی هم گاهی مغرضانه است، بعضی شبهه است، اشکال است، فقط سئوال نیست، اما پاسخ به آنها به عنوان پاسخ به یک سئوال هست. یعنی هرگز هیچ مسئولی را شما ندیدید در هیچ مجلسی که از سئوالی که از او میشود، ولو آن سئوال مغرضانه باشد، برآشفته بشود، عصبانی بشود، آن سئوال کننده را نکوهش کند یا احیاناً مورد تعقیب قرار بدهد. نه، سئوال است، ولو سئوال مغرضانه‌ای هست، جوابش را خواهد داد. آنچه که در پای منبر امیرالمؤمنین و خلفای اول بیان میشد، از این قبیل بود. این بیان اگرچه باطل است، اما گمراه کننده نیست. اما بعضی از بیان‌ها گمراه کننده است، او را اسلام اجازه نمیدهد. اگر یک سخنی از گوینده‌ای در فضا و محیطی و در شرایطی و با مخاطبینی صادر بشود که مایه‌ی گمراهی جمعی از مردم هست، این از نظر اسلام ممنوع است. دلیل و فلسفه‌ی این ممنوعیت هم واضح است؛ چون اساساً آزادی برای هدایت افکار است، برای رشد افکار است، برای پیشرفت جامعه است. آن آزادیای که موجب گمراهی افکار باشد، موجب رکود افکار باشد، موجب عقبگرد جامعه باشد، این یقیناً قابل قبول نیست. پس یکی از مرزهای آزادی بیان عبارت است از اغواگری، گمراه‌سازی. هر سخنی که گمراه کننده و به خطا افکننده‌ی دلها و ذهنها در جامعه باشد، این ممنوع است.
 یکی از مرزها، تشنج عمومی در جامعه است. در قرآن، اگر برای آزادی بیان عرض کردم من یک دلیل و مدرک صریحی پیدا نکردم، برای آزاد نبودن بیان در موارد تشنج عمومی، دلیل واضحی هست که در سوره‌ی احزاب در آیه‌ای میفرماید: (لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم).(2) (مرجفون) یعنی آن کسانی که در جامعه تشنج‌آفرینی میکنند، جامعه را به اضطراب میکشانند، به حرکات ناسالم میکشانند؛ اینها مرجفون در مدینه‌اند. (مرجف) یعنی آن کسی که با سخن خود، با شایعه‌پراکنی خود، با موضعگیری خود، با اظهارنظر خود جو عمومی جامعه را به تشنج میکشاند. این قابل قبول نیست، حتی در جامعه‌ی کوچک زمان پیغمبر. مدینه مگر چقدر بوده؟ همه‌ی مدینه به قدر یکی از محلات تهران نه وسعت داشته و نه جمعیت داشته؛ این سر تا پای نظام اسلامی در زمان پیغمبر است. اما در همان جو هم چون دشمنی زیاد است، چون مخالفت دشمنان جدی است، چون قدرتهای بزرگ متحد شدند علیه اینکه نظام مدینه‌ی نبوی را از بین ببرند، چون احزاب همدست شدند برای اینکه اسلام را ریشه‌کن کنند، چون هنوز افکار و ایمانها و دلها آن عمق لازم را در زمینه‌ی مسائل اسلامی به طور عام پیدا نکرده، لذا مرجف در مدینه قابل گذشت نیست: (لنغرینّک بهم)؛ یعنی اگر دست بر ندارند این شایعه‌پراکنها، این تشنج‌آفرینها، این کسانی که جامعه را از سلامت و از سکون و آرامش خودش میخواهند خارج کنند، ما تو را (اغرا) خواهیم کرد به آنها؛ یعنی تو را به جان آنها خواهیم انداخت تا انتقام مردم را بگیری. یعنی یک لحن شدیدِ خشن در مقابل کسانی که جو سالم جامعه را حاضر نیستند تحمل کنند و سلامت جامعه را به حال خود بگذارند. حالا جنجال کنیم که این بر خلاف روشهای دموکراسی غربی است، دموکراسی غربی این را قبول ندارد. خب ما در بسیاری از جهات موکراسی غربی را اصلاً قبول نداریم؛ آن آزادی و دموکراسی نیست، آن فتنه است، آن دروغ است، آن فریب است و همان طور که در خطبه‌ی قبل عرض کردم، حتی در خود دموکراسیهای غربی هم علی‌رغم اینکه شعار آزادی بیان را علم کردند و آن را تو سر بلوک شرق زدند - یعنی جوامع سوسیالیستی و کمونیستی، که میگویند شما ندارید، ما داریم - در عین حال در خود آن کشورها هم آزادی بیان به معنای حقیقی کلمه اصلاً وجود ندارد و جنجالی که آنها میکنند علیه یک بیان درست و حقیقتگو از قبیل همان جنجالی است که کفار قریش اطراف پیغمبر میکردند. کسی نمیآمد دهن پیغمبر را بگیرد که آیه‌ی قرآن نخواند؛ چون به هر دلیلی این کار را نمیتوانستند بکنند، اما آنقدر جنجال علیه اطراف پیغمبر به راه مینداختند که کسی صدای تلاوت قرآن به گوشش نرسد. امروز روش غرب، روش آمریکا، روش تبلیغات صهیونیستی جهانی این است. بنابراین آنها هم آزادی به هیچ وجه ندارند؛ اما به‌هرحال ما روشها و پایه‌هائی را که از روی سیاستهای مغرضانه اساساً در زمینه‌ی مسائل آزادی در غرب گذاشته شده - که بنده مفصل درباره‌ی این مطلب در چند خطبه در همین سلسله‌ی بحثها صحبت کردم - قبول نداریم و تکرار نمیکنم. به هر حال اسلام اینجوری است؛ تشنج‌آفرینی را در جامعه قبول نمیکند. این یکی از مرزهاست. کسی حق ندارد بگوید که من میخواهم عقیده‌ی خودم را بیان کنم و بیان در اسلام آزاد است؛ اجازه بدهید من حرفم را بزنم. بله، بیان آزاد است، اما اگر با این بیان کسی بخواهد جو آرام جامعه را، سلامت محیط همزیستی مردم این جامعه را به هم بزند، اسلام به هیچ وجه این را قبول ندارد. میفرماید: (لنغرینّک بهم)؛ دستگاه‌ها موظف خواهند بود که یک چنین بیانی را در مقابلش بایستند و تعقیب قانونی و سیاسی و حقوقی بکنند؛ این قابل قبول نیست. این هم یکی از مرزهای آزادی است. پس بیان اظهار عقیده غیر از تشنج‌آفرینی است.
 یکی از مرزهای آزادی بیان، افشای اسرار مملکتی است که این هم باز در قرآن موردی دارد که به آن اشاره یا تصریح شده و آن سوره‌ی نساء است که در باب جنگ و تحریص مردم به جهاد و مسائل گوناگون جنگ در سوره‌ی نساء مفصلاً بحث پرشور و کاملی را بیان میکند؛ بعد در باب آن کسانی که مخالف روال جامعه‌ی اسلامی هستند، میفرماید که: (و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به)؛(3) خصوصیت این آدمهای ناباب به حسب این آیه و آیات این است که اگر از امن یا خوف، به هر حال اسرار مملکتی، چه اسراری که برای مردم در جای خود خبر خوش ممکن است به حساب بیاید، چه اسراری که برای مردم خبر ناخوش ممکن است به حساب بیاید، گیرشان بیاید، بدون هیچ ملاحظه‌ای، بدون رعایت هیچگونه مصلحتی، میآیند این خبر را در مقابل مردم افشا میکنند، که به حسب این آیه و در شرع مقدس، این مذموم و ممنوع است. مفسرین در ذیل این آیه میگویند مثلاً اگر خبر پیروزی برسد؛ خب، خبر پیروزی که خبر خوبی است، اما مگر هر خبر خوبی را باید آناً افشا کرد؟ نه، ممکن است افشای این خبر یک مفاسد جنبی داشته باشد. آنجائی که نیروهای ما در جبهه‌ی نبرد بر دشمن پیروز میشوند، این پیروزی را در جای خود، در وقت خود، به اندازه‌ای که هیچگونه سوء استفاده‌ای علیه مردم و علیه جنگ از او نشود، باید بیان کرد؛ والّا اگر همین خبر پیروزی هم بیملاحظه گفته بشود، ممکن است دشمن استفاده‌ی نوع دیگری از این بکند. لذا بایستی خبر را: (ولو ردّوه الی الرّسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم)،(4) برگردانند به اولی الامر؛ یعنی به مسئولین. حتی خبر را هم به مسئولین برگردانند، مسئولین با ملاحظه‌ی مصالحی که وجود دارد، این خبر را در اختیار مردم بگذارند. اوائل انقلاب شعارهائی گاهی روی در و دیوار هم نوشته میشد که فلان مطلب را مثلاً افشا کنید، فلان لیست را که در پرونده‌های پنهانی مراکز اسناد هست، چرا افشا نمیکنید؟ چرا در اختیار مردم نمیگذارید؟ خطاب به مسئولین، خطاب به دولت و شورای انقلاب و مسئولین آن روز. ما همان وقت میفهمیدیم که دستهای خائن دارند این کار را میکنند. اینجور میخواستند وانمود کنند که یک اسراری وجود دارد که این اسرار را باید مسئولین برای مردم افشا کنند، اما افشا نمیکنند؛ چون به مردم اطمینان ندارند یا اینکه به دلیلی مصالحشان ایجاب نمیکند. بعد البته کاملاً روشن شد که کدام گروهک و برای چه مقصودی میخواسته که اینها افشا بشود؛ نه برای اینکه مردم بفهمند، برای اینکه خودش بفهمد. برای اینکه آن ابرقدرتی که این دارد برای او کار در کشور میکند، او بفهمد. خیلی از اسرار اینجوری است. مردم یقیناً امین همه‌ی اسرار حکومت هستند، آنی که امین نیست، آن گوش نامحرمی است که در میان مردم خودش را جا میزند؛ آن عامل دشمن، آن جاسوس دشمن، آن شنود دشمن و از این قبیل چیزها. یا خبری که اگر به گوش دوست هم برسد، او بدون توجه این خبر را افشا میکند، یک چنین خبرهائی را در اسلام اذاعه و افشای آن را جایز ندانستند. حالا اگر کسی بیاید به عنوان آزادی بیان مسائلی را راجع به جنگ، راجع به مسائل سیاسی، راجع به مسائل درونی کشور یا درونی دستگاه‌ها که برای ذهن مردم ممکن است تشنج‌آور باشد، ممکن است اسرار مملکتی را در اختیار دشمن قرار بدهد، ممکن است یک نقطه‌ی ضعفی را برای دشمن از نظام اسلامی آشکار کند، افشا بکند، این هم ممنوع است؛ اسلام اجازه نمیدهد که اینگونه خبر هم پخش بشود. این بیان هم بیان ممنوع است.
 همین طور تحریف. از مرزها، مرزهای عدم آزادی، یکیاش تحریف است. البته تحریف چون جنبه‌ی علمی دارد، قاعدتاً زبانهای علم و زبان دانشمندان میتوانند سریع در مقابل او بایستند و باید هم بایستند، جنبه‌ی سیاسیاش کمتر است. اما اگر در مواردی تحریف حقایق، تحریف دین، تحریف مسائلی که از اسلام در اختیار مردم قرار باید بگیرد، این به شکل محرّفی، تحریف شده‌ای، این مطالب بیان بشود و تحریف بشود، اینجا هم آنجائی است که حکومت اسلامی و نظام اسلامی باید برخورد کند. اینها بخشی از مرزهای آزادی بیان است. بنابراین بیان، بیان عقیده و اظهار عقیده در محیط سالم آزاد است. آنجائی که مصالح مملکت، مصالح کشور به این دلایلی که اشاره شد - شایعه پراکنی، تشنج، به هم زدن سلامت عمومی جامعه، و مصالح عمومی - با این بیان تهدید میشود، این ممنوع است و مصالح عمومی آنقدر مهم است که اسلام برای خاطر مصالح عمومی یک جاهائی مسجدی را آتش میزند. پیغمبر اکرم یک مسجد را آتش زد، چون این مسجد محلی شده بود که منافقین در آن جمع میشدند، گرد میآمدند، و بنا بر این بود که دور هم در این مسجد بنشینند، جمع بشوند و علیه پیغمبر مطالبی را با همدیگر تفاهم کنند و خوراک برای تشنج‌آفرینی در جامعه به وجود بیاورند. پیغمبر از جنگ تبوک که برگشت، سر راه هنوز به مدینه نرفته، این مسجد را خراب کرد و آتش زد و صاف کرد و آمد وارد شهر شد؛ یک چنین برخورد قوی و قاطعی را اسلام با مصالح عمومی جامعه دارد. البته در این باب همان طور که عرض کردم، بحث زیاد است. آنجاهائی که حساسیت در تأثیر بیان بیشتر هست، طبعاً برخورد اسلام هم قویتر است. حتی در مسائل شخصی؛ لذا شما میبینید که تهمت زدن به زن مؤمن، خب در قرآن منع شده، ممنوع شده و چقدر اسلام برای این کار مجازات معین کرده که تهمت به زنان مؤمن زده نشود؛ اما یک جا یک شایعه نسبت به همسر پیغمبر در سوره‌ی احزاب به قدر شاید بیش از همه‌ی آن آیات رویش بحث میشود که قضیه‌ی (افک) باشد که یکی از همسران پیغمبر - حالا بین مفسرین اختلاف هست که یا ماریه‌ی قبطیه بوده یا عایشه - مورد یک سوء ظنی قرار میگیرند و منافقین علیه اینها مطالبی را پخش میکنند و اشاعه میدهند و رسول خدا برخورد میکند با این قضیه و مغموم میشود، غمگین میشود، جبرئیل نازل میشود، آن آیات بسیار تند و ملامت‌آمیز سوره‌ی احزاب نازل میشود که چرا شما اجازه میدهید - حتی به مؤمنین - که کسانی یک چنین شایعه‌پراکنی را بکنند؟ چرا؟ چون مورد، مورد حساسی است، مسئله‌ی پیغمبر است، مسئله‌ی شأن پیغمبر و آبروی پیغمبر و شخصیت پیغمبر مطرح است. نسبت به یک زن عادی هم قضیه مهم است، اما نه به این اهمیت. بنابراین موارد مختلف است. این راجع به حدود آزادی بیان.
 اما نکته‌ی پایانی در این بحث امروز من این است که اسلام یک خصوصیت دیگری دارد و آن این است که یک جاهائی عدم بیان را اسلام ممنوع کرده. یعنی مسئله فقط این نیست که بیان کردن مجاز است، بلکه بالاتر از این، بیان نکردن حرام است. یک جاهائی باید بیان کرد؛ آنجاهائی که کتمان حقیقت علیه مصالح نظام اسلامی است، علیه منافع رشد فکری جامعه است، آنجا بیان واجب است، کتمان حقیقت حرام است، که این هم یکی از خصوصیات اسلام است که آیات فراوانی در قرآن دارد؛ برادرانی که میخواهند دنبال کنند، آیات بیان و تبین: (لتبیّننّه للنّاس و لا تکتمونه)،(5) آیات کتمان، اینها را در قرآن ملاحظه کنید، خواهید دید که بیان کردن و ارائه‌ی حقیقت کردن در یک جاهائی لازم است و این تضمین واقعی بقای نظام بر خط اسلام است. یعنی اگر مصالح نظام اسلامی و مصالح مسئولین، مصالحی که ارتباط به اسلام دارد، نه مصالح شخصیشان، آنقدر مهم است که یک جاهائی بیان کردن را غیر مجاز میکند، اما همین نظام، همین دستگاه، همین مسئولین، اگر قرار شد از خط اسلام منحرف بشوند، اگر بنا شد که راه را عوضی بروند، اگر سرنوشت نظام اسلامی تهدید به انحراف از مبانی اسلامی شد، اینجا تکلیف چیز دیگری میشود، اینجا بیان کردن واجب است، امر به معروف و نهی از منکر لازم است، نصیحت لائمة المسلمین لازم است و افشای حقایق برای مردم لازم است که مجموعه‌ی اینها نظر اسلام را در باب بیان و آزادی اظهار عقیده روشن میکند.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
    و العصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ‌ و تواصوا بالصّبر.
 
1) اعراف: 157
2) احزاب: 60
3) نساء: 83
4) همان‌
5) آل‌عمران: 187

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/02/04

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    الحمد للّه ربّ العالمین احمده و استعینه و استغفره و اتوکّل علیه و اصلّی و اسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة اللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
 قال اللّه الحکیم فی کتابه: و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم.(1)
 همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه میکنم و دعوت میکنم به رعایت تقوای الهی و حفظ نفس از ورود در حوزه‌ی محرمات پروردگار؛ و تداوم ذکر و توجه و تضرع در این چند روزی که از ماه مبارک شعبان باقی مانده است؛ و آماده شدن برای ورود در آستانه‌ی ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان و گشودن گره‌های فراوانی که به وسیله‌ی شیطان و نفس اماره، در جان ما و دل ما به وجود آمده است، تا ان‌شاءاللّه بتوانیم از ماه مبارک رمضان به صورت کامل و درست استفاده کنیم و بهره ببریم و ماه رمضان را به معنای حقیقی کلمه برای خودمان مبارک کنیم. از همین حالا باید آماده شد و دل را مهیا کرد برای استضاء به انوار الهی در آن ماه شریف و مبارک.
 بحثی که در خطبه‌های هفته‌های اخیر در اینجا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی که حکومت اسلامی بر پایه‌ی تعلیمات قرآن در مورد آزادیهای جامعه و افراد بر عهده دارد. اولاً درباره‌ی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی میگویند، ذکر شد و تشریح شد و سپس درباره‌ی آزادی تفکر و همچنین آزادی عقیده - که عقیده‌ی دینی و چه عقیده‌ی سیاسی - مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی که امروز عنوان میکنم، مسئله‌ی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است که یک بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینه‌ی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آنطوری که از قرائن و شواهد استفاده میشود در کل مسئله‌ی آزادی بیان عرض میکنم و در یک خطبه‌ی دیگر ان‌شاءاللّه حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم کرد.
 مسئله‌ی آزادی بیان در دنیای امروز یک مسئله‌ی عمده است و در حقیقت یک شعار است. دنیای غرب و کشورهای دموکراسی یکی از شعارهائی که مطرح میکنند و به آن افتخار میکنند، همین مسئله‌ی آزادی بیان است و معنایش این است از نظر آنها که در جوامع غربی هر کسی، دارای هر عقیده‌ای، دارای هر مسلک سیاسیای، میتواند آزادانه نظر خودش را ابراز کند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای کمونیست مطرح میکند. چون در دنیای کمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان کمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد؛ یعنی آزادی بیان عقیده؛ یعنی در کشورهای کمونیستی همان نظرات و افکار سیاسی یا همان مکتبی که مورد قبول رژیم حاکم هست، ترویج میشود در روزنامه‌ها، در رسانه‌های جمعی؛ در بین مردم تنها یک جریان واحد مطرح میشود و هیچ امکانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلکهای دیگر نیست که بتوانند نظراتشان را ارائه کنند و در سطح جامعه مطرح کنند؛ اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامه‌ها و رسانه‌ها همه یک نظر و یک فکر را که همان فکر دستگاه حاکم هست، تعقیب میکنند و بیان میکنند. دنیای غرب به عنوان یک امتیازی برای خود، مسئله‌ی آزادی بیان را به صورت یک شعار مطرح کرده و سالهای متمادی است که بر روی آن کار میکنند و تبلیغ میکنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است که آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده؟ و آیا همه‌ی نظرات سیاسی و افکاری که برای ملتهای این کشورها مطرح میشود، قدرت خودنمایی دارند یا نه؟ و اگر بدقت نگاه کنیم، خواهیم دید که شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یک شعار واقعی نیست. یک چیزی که در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی که ادعا میکنند، نیست، بلکه حتی سانسور و اختناق به شکل بسیار ظریف و موذیانه‌ای در این کشورها وجود دارد. سانسوری که در کشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و کنترلی که در دوران ظهور اسلام در مکه نسبت به افکار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میکردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میکنند. روشها تفاوت کرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول کفار نقل میکند که میگفتند: (و قال الّذین کفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّکم تغلبون)؛(2) به هم توصیه میکردند که گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی که پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میکردند، هلهله میکردند و یک جنجال و غوغائی به وجود میآوردند که صدای قرآن و صوت کلام الهی از حنجره‌ی پیغمبر شنیده نشود؛ که در تواریخ هم این ذکر شده که رسول خدا در کنار کعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عده‌ای هم مأمور بودند که جنجال کنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی که امروز در رسانه‌های غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است که قانوناً کسی را از بیان کردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای که به راه میاندازند، امکان و مجال این را نمیدهد که غیر از همان چیزی که آنها اراده میکنند و میخواهند، صدایی به گوش کسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریکا که یک کشور دموکراسی است یا بسیاری از کشورهای اروپای غربی که متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم که به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند که رسانه‌ها به آنها میگویند. و رسانه‌ها هم در یک نظام کاملاً کنترل‌شده‌ی سیاسی و حساب‌شده، چیزهایی را در اختیار افکار مردم میگذارند که میخواهند. همان طور که در یکی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض کردم، رسانه‌های گروهی عمده‌ی دنیا امروز به وسیله‌ی دستگاه‌های صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی که به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاه‌ها، در آنجایی که مصالحشان به خطر میافتد، رسانه‌ها با کمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یک باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایده‌هایی که امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی که دولتهای اروپایی و آمریکایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن کشورها خبر ندارند. کسی هم قادر نیست که این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموکراسی غربی که مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست.
 و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان، بنده پیدا نکردم. شاید هست، من متوجه نشدم و برنخوردم، لکن به طور کلی و همان طور که قبلاً اشاره شد، به قرائن و شواهد زیادی انسان این را میداند که اسلام علیالاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین جور باشد؛ زیرا که آنجایی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست که نظام حاکم، یا آن مکتبی که سیاست را در اختیار دارد، در خود احساس ضعف کند. اگر منطق قوی است، اگر سیاستی که اظهار میشود، سیاست قابل دفاعی است، اگر فکر و مکتب یک فکر و مکتب قابل جذب برای افکار عمومی هست، دلیلی ندارد که از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قویترین مکتبهاست. قویترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به کار میگیرد. سیاستهای حکومت اسلامی یک سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابایی در اسلام نیست که افکار مخالف، نظرات مخالف، مطرح بشود. علی الاصول مسئله این است. البته مرزهایی هست، حدودی هست، سوءاستفاده‌هایی ممکن است بشود که جلوی آنها را باید گرفت که آنها را همان طور که عرض کردم، در بخش دوم این بحث عرض خواهم کرد. در بخش اول میخواهیم همین مطلب را روشن کنیم که اسلام علیالاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یکی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یک عقیده‌ای را دارد و آزاد است که این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد که این نظر خودش را اظهار کند؛ مگر اینکه خود آن اعتقاد یک اعتقاد ممنوعی باشد که در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت کردیم. بنابراین اسلام که طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم که جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم که کسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یک سخنرانی بر خلاف جهتگیریای که مثلا پیغمبر یا خلیفه‌ی زمان دارد اجرا میکند، یک چنین سخنرانیای هم بخواهد کرده باشد، یا برود در یک گوشه‌ای مردم را جمع کند با اینها صحبت کند. موارد این‌جوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا کم و بیش هست. اما آنجایی که کسی در این صدد بر میآمد که به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بکند، ما میدیدیم که با کمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یک نفری بلند میشد راجع به یک مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میکرد یا از او سؤال میکرد. یا در جنگ صفین کسانی بودند که تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یک حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نکرد، تشر نزد، بلکه رفت با آنها صحبت کرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت کرد و حقیقت را برای آنها آشکار کرد. یا در پای منبر خلیفه‌ی دوم وقتی که خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را کج گذاشتم، من را راست کنید و هدایت کنید، یک نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو کج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم کرد. کسی هم به او اعتراض نکرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملک مروان. عبدالملک مروان اول کسی بود که روی منبر رسماً و علناً اظهار کرد به مسلمانها که کسی حق ندارد افکار و نظرات خودش را آزادانه بیان کند. گفت: (لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه)؛ هرکس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بکند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال کرد و اعلام کرد. و الاّ در زمان او هم آنی که ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یک زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منکر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند که همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یک حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش کرد که شما نشسته‌اید توی مسجد و خانه‌ی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند که تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند که ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عکس‌العمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عکس‌العمل را نشان میدهی؟ که او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی که امروز به نام (توحید مفضّل) ثبت شده و در کتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و درباره‌ی مسائل کلامی و خلق قرآن و نمیدانم کلام و مسائل گوناگون یک فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شکل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حکام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی که سالم باشد، در صورتی که تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و کتب ضلال و اینها را ان‌شاءاللّه در یک خطبه‌ی دیگری عرض خواهم کرد - اساساً هم به نفع جامعه‌ی اسلامی است که افکار آزاد باشد؛ یعنی کسانی بتوانند افکار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان کنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده که برخورد سالم افکار موجب رشد اندیشه‌هاست. یعنی کسی یک نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یک برخورد فکری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط که این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاکم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها که آنها را بعداً عرض میکنیم. کلاً رشد فکری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه کسانی احساس کنند که نظرات خودشان را میتوانند بیان بکنند، جامعه به طرف سالم‌سازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افکار را میگویند، کسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیک میشود؛ اختلاف‌نظرهایی که ناشی از نگفتن و کتمان کردن و پوشیده داشتن از یکدیگر هست، بتدریج کم میشود و از بین میرود. شکل کلی قضیه این است.
 و من به طور قاطع و قوی میخواهم ادعا بکنم که روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده؛ یعنی آنی که در قانون اساسی هست و آنی که امروز پذیرفته‌شده‌ی در نظر نظام جمهوری اسلامی است، همین است. البته هستند همیشه کسانی در جامعه که از فضای آزاد استفاده میکنند، میگویند آزادی نیست! کسانی که در رژیمهای اختناقی و استبدادی، نظیر آن افراد توی زندانهایند و اصلاً قدرت نفس کشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرئت نمیکردند نفس بکشند و یک کلمه بگویند، در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف میزنند، مینویسند، جزوه منتشر میکنند، همه‌ی چیزها را زیر سؤال میبرند. حتّی گاهی این کارهاشان ناسالم هم هست؛ یعنی آن روش سلامتی که شرط آزادی بیان هست، در کارهایشان نیست. در همان نوشته‌ای که با استفاده‌ی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر کردند، در همان نوشته میگویند آزادی نیست! خب این یک نوع دغل کاری است، این فریب است. لکن حقیقت این است. روزنامه‌ها، نویسندگان مقالات، جزوه‌ها و کتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حکومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی کتابها مینویسند، این کتابها را هم دارند چاپ میکنند، کسی هم نمیگوید چرا چاپ میکنید. چرا، ممنوعیتهایی هست که آن ممنوعیتها باز وظیفه‌ی نظام جمهوری اسلامی است که همان طور که گفتم، این را باید در یک خطبه‌ی دیگری مشروحاً عرض بکنم که چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است.
 به طور خلاصه میتوانیم این‌جوری بگوییم که برخورد افکار و آزادی افکار برای هدایت افکار است. یک نظام و یک رژیم و یک دولت که نمیتواند در راه هدایت افکار قدم برندارد و آن چیزی که برای هدایت افکار مفید هست، آن را انجام ندهد. درست همان دولت و همان دستگاه و همان نظامی که مخلصانه میخواهد کار کند، نباید یک حرکتی را که مایه‌ی گمراهی افکار است، آن را اجازه بدهد. اگر آزادی بیان به هدف و به منظور هدایت افکار است، پس آن بیانی که افکار را هدایت نمیکند بلکه گمراه میکند، مردم را فریب میدهد، حقایق را میپوشاند، باطل را حق جلوه میدهد، حق را باطل جلوه میدهد، آن بیانی که مایه‌ی گمراهی است، یک بیان مضری است. درست به همان دلیل که بیان حقیقت برای هدایت افکار لازم است و آزادی بیان برای رشد افکار لازم است، به همین دلیل برخی از آزادیها که از آن سوء استفاده میشود و افکار گمراه میشوند، حرام است، ممنوع است و نباید انجام بگیرد، که این موضوع آن بحثی است که خواهم کرد و مجموعاً با این اصل اسلامی که از قرائن و شواهد به دست می‌آید و از آن آیه‌ی شریفه‌ی (فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه)(3) هم به یک نحوی ممکن است استفاده بشود. این در جای خود یک چیز مسلمی است، اما آن حدود و مرزهایی هم که وجود دارد، آن هم مسلم است که ان‌شاءاللّه دنباله‌ی این مطلب را که مجموعه، نظر اسلام را در باب آزادی بیان روشن خواهد کرد، در یک خطبه‌ی دیگری ان‌شاءاللّه عرض خواهم کرد.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر.(4)
 
1) اعراف: 157
2) فصلت: 26
3) زمر: 17 و 18
4) عصر: 3 - 1

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مدرّسان و مسئولان دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری

تاریخ: 1368/12/27

 

بیانات در دیدار مدرّسان و مسئولان دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری


بسم‌اللَّه‌‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از زیارت آقایان که لطف فرمودند و به این‌جا تشریف آوردند، خیلی خوشوقتم. به نظر من، تأسیس این مدرسه بحمداللَّه یکی از ابتکارات بسیار خوب و خیلی مفید و راهگشا بود و ان‌شاءاللَّه که ادامه پیدا کند. هر چند تفصیلاً برنامه‌‌های درسی مدرسه‌ی عالی شهید مطهری را نمی‌دانم، اما اجمالاً مطّلعم که برنامه‌های درسی حوزه‌یی، با نظم و نسق و کلاس‌بندی خاصی در آن‌جا ارایه می‌شود.

 


واقعاً برای ورود در آن درسها، وجود چنین مدرسه‌یی لازم است؛ کمااین‌که در دنیا هم وجود مدارس مقدماتی دانشگاهها به‌عنوان مدارس و دبیرستانهای پیش‌دانشگاهی معمول است. در این‌جا هم باید با همان روال و در همان جهت حوزه، دانش‌آموزان را بارآورند. اگر برای من میسور بود، همه‌ی فرزندان خودم و کسانی را که به آنها دسترسی داشتم یا با من مشورت می‌کردند، توصیه می‌کردم در چنین مدرسه‌هایی تحصیل کنند.

 


دروسی را که می‌خوانند، به همین ترتیبی که اشاره کردید، خوب است؛ ضمن این که دروس مرسوم دولتی و فرهنگ را نیز می‌خوانند. این مقدار پیشرفت قابل توجه است. اگر ممکن باشد، در این سنین قدری بیشتر بر قرآن در مدرسه تأکید شود، شاید دستاورد بزرگی را فراهم بکند. مثلاً حفظ قرآن اگر به شکل امتیاز مطرح شود و فرضاً کسی که بخشی از قرآن را حفظ کرد، امتیازی را در قالب نمره و یا موارد مشابه آن بگیرد، با چنین روشی شاید بتوانیم در این‌گونه مدارس، این گروه از جوانهای تازه‌سالمان را رشد بدهیم. البته حفظ قرآن نه به‌صورت برنامه‌یی مدوّن، چون شما در حقیقت بیش از برنامه درس دارید و چه بسا در حال حاضر حفظ قرآن به شکل یک برنامه، مشکلاتی را ایجاد کند.

 


نپرداختن به حفظ قرآن در حال حاضر، واقعاً نقیصه‌یی در حوزه‌های ما به شمار می‌آید. در بعضی از حوزه‌های اهل سنت - همان‌طور که مسبوق است - از بدو ورود حفظ قرآن جزو شرایط است. در دیگر حوزه‌ها نیز اگر شرط، حفظ قرآن نباشد، ولی بدان تشویق می‌شوند. غالب عالمان اهل سنت با قرآن انس زیادتری دارند؛ در حالی که ما در حوزه‌های خودمان، شاهد طلبه‌هایی هستیم که مقداری هم درس خوانده‌اند، لیکن هنوز بر همین قرائت رایج قرآن که ما با آن انس داریم، تسلط ندارند. یعنی هنوز در تلاوتشان اشکالاتی وجود دارد، چه رسد به این که قرائت دیگری را نیز بدانند.

 


علتش عدم آموزش قرائت قرآن در حوزه است. در گذشته، قرآن‌خوانی در مکتبخانه‌ها تأمین می‌شد لذا هرکسی وارد میدان علم می‌شد، قرآن را یاد گرفته بود. بعد که مکتبخانه‌ها برچیده شد، در مدارس جدید هم قرآن خوانی به آن شکل شروع نشد و این خلأ همچنان باقی مانده است. حالا اگر کسی شانس داشته باشد و پدر یا مادری عاشق و مأنوس به قرآن کنار دستش بودند، دوره‌ی قرآنی را یاد می‌گرفته، در غیراین‌صورت اگر کسی این موقعیت را نداشته باشد و وارد حوزه شود، حوزه به او قرآن نخواهد داد و ظواهر و متن و آموزشهای ابتدایی قرآن را فرانخواهد گرفت. هر چند معارف و فقهی را که می‌خواند، بالاخره فقه قرآن و محصول قرآن است؛ اما متن قرآن و خواندن آن در برنامه‌ها نیست.

 


حالا اگر در همین مدارسی که شما شروع کردید، این بنای مبارک پایه‌گذاری شود و از هم اکنون کار شروع گردد، چه‌بسا همین جوانها با قرآن انس پیدا کنند و به حفظ قرآن بپردازند. اگر بتوانید این امر مهم را در این‌جا تأمین کنید، کار خیلی مهمی صورت خواهد گرفت.

 


در کنار این برنامه‌‌ها، نوجوانان قدری هم باید به عقاید مجهز شوند. چون خودم یک دانش‌آموز در دستگاه شما دارم، مقداری از کیفیت امور را می‌دانم. یعنی با همین وقت کمی که هست، نسبت به وضع فرزندانم در درون منزل بی‌نظارت نیستم و مقداری به امورشان می‌رسم و نگاه می‌کنم چه مطالبی را مطالعه می‌کنند و چه کار می‌کنند. گاهی روی مسأله‌ی اعتقادی مطالعه می‌کنند، گاهی کنفرانس می‌دهند؛ اما بیش از این امور، آن چیزی که لازم است، یک دوره عقاید متین و کاملاً ساده و دور از آن استدلالات فلسفی و عرفانی می‌باشد؛ آن‌هم به اندازه‌یی که ذهن این جوان آن‌را بپذیرد. الان باید این دوره عقاید را حاضر داشته باشیم تا قسمتهایی از آن را در طول این چهارسالی که این‌جا هستند، به آنها ارایه داد.

 


در دنیا هم اکنون در بُعد اعتقادی، دیگر آن شبهات توحید و خداشناسی و اصل دین که زمانی رایج بود، خیلی مطرح نیست؛ لیکن شبهات گوناگون دیگری مطرح است؛ شبهاتی مربوط به امام زمان(عج)، شبهاتی از ناحیه‌ی وهابیها نسبت به عقاید شیعی، شبهاتی مربوط به رکن اساسی نظام ما - یعنی ولایت فقیه که یک امر اعتقادی و استدلالی است - شبهاتی مربوط به این‌که آیا دین اسلام برای اداره‌ی زندگی جامعیت دارد و اصولاً آیا اسلام دین سیاست و زندگی هم است یا نه و یا صرفاً دینی به معنای اعتقاد و عمل شخصی است؟ الان مجموعه‌ی این شبهات مطرح است.

 


یک وقت از روی جهالت دنبال این فکر می‌رفتند، اما امروز دستگاههایی این فکرها را تزریق می‌کنند و ما شاهد آن هستیم. بنابراین، واقعاً این نکات باید جستجو و سنجیده شود که کدام شبهه امروز برای ریختن جلوی ذهن جوانان، آماده و تراشیده و جدا می‌شود. وقتی‌که این شبهات شناخته شد، باید به یکایک آنها در قالب بحثهای اعتقادی پاسخ داده شود. شاید هر چندسال یک بار هم این پرسشها و پاسخها فرق کنند. این هم نکته‌یی بود که اگر در متن جریان کار این مدرسه قرار گیرد، به‌نظرم کار مدرسه را کاملتر خواهد کرد.

 


امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند به شما اجر و توفیق بدهد. قطعاً یکی از برکات جمهوری اسلامی، ایجاد چنین رشته‌های کار فرهنگی و دینی است. ما این را مبارک می‌دانیم و خدا را شاکر هستیم و برای شما آرزوی توفیق می‌کنیم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در روز ۲۹ ماه مبارک رمضان‌

تاریخ: 1366/03/07

 

بیانات در روز ۲۹ ماه مبارک رمضان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی خاتم النبیین و علی اله الطّیبین الطّاهرین المعصومین و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین. قال اللَّه الحکیم. (قل ما یعبوا بکم ربّی لو لا دعاؤکم).(۱)
در بینش اسلامی بشر به تذکر و توجه دایمی احتیاج دارد؛ چون بنا بر این بینش بشر یک مسافر و تلاشگر است که اگر از این حرکت و تلاشی که برعهده اوست غافل بماند و درنگ بکند، از رسیدن به منزل مقصود باز خواهد ماند و اگر دایماً تلاش بکند و خوب تلاش بکند، در پایان وقت که پایان عمر اوست، به مقصود دست خواهد یافت و آن مقصود عبارت است از کمال و تعالی روحی که اثرش را در زندگی بعد از مرگ خواهد داد؛ همه چیز مقدمه این است و زندگی پس از مرگ در بینش اسلامی زندگی حقیقی است. ما البته امروز نمیتوانیم آن زندگی و آن دوران را در ذهن خودمان تصور کنیم، ولی جهان‌بینی اسلامی به ما این‌طور میآموزد که ما در این دوره که اسمش زندگی دنیاست، در یک زندگی نیم‌بند قرار داریم؛ (و انّ الدّار الاخرة لهی الحیوان)(۲)، زندگی آن‌جاست؛ وقتی رفتیم، خواهیم دید. در آن زندگی سعادت، خوشی و خوشبختی بسته به تلاشی است که ما این‌جا خواهیم کرد. پس اگر از این تلاش غفلت کردیم، فراموش کردیم و تنبلی کردیم، ناگهان چشم باز میکنیم و خودمان را در آن نشئه میبینیم؛ در حالی که دستمان خالی است.
برای این‌که انسان این تلاش را به طور دایم انجام بدهد و تکالیفی را که برعهده اوست - که شکل‌دهنده همان تلاش است - انجام بدهد، تذکر لازم است؛ و دین یادآورهایی را برای او در نظر گرفته و خود پیامبران اساساً یادآورند. (فذکّر انّما انت مذکّر)(۳). و قرآن یک وسیله ذکر است که در خود کتاب الهی بارها از این خصوصیت و مأموریت قرآن یاد شده است. یکی از وسائل یاد، همین نماز است که در پنج وقت، نماز ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی موعظه است که موعظه موعظه‌گران ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی دعاست که توجه به دعا ما را به یاد می‌اندازد؛ یکی تلاوت کلام‌اللَّه است که خواندن آیات الهی ما را از غفلت خارج میکند و از این قبیل وسایل. پس همه این وسایل در کارند تا ما دچار غفلت نشویم. اگر یادمان رفت و دچار غفلت شدیم، از تلاش میمانیم و اگر از تلاش ماندیم، وضعمان در آن زندگی موعود حتماً وضع بدی خواهد بود. کلاً اول تا آخر ما چنین سرنوشت و سرگذشتی داریم.
این همه تأکیدی که روی تقوا شده، عبارت است از این‌که انسان متوجه خودش باشد؛ مواظب باشد که لغزشی به او دست ندهد؛ اشتباه نکند و غافل از وضع خودش و از سرنوشت و هدف و راه و تکلیفش نشود؛ مثل رانندگی در یک جاده پرپیچ و خم و لغزنده و خطرناک است که اگر غفلت و فراموش کردید که در چه وضعیتی هستید، ممکن است ساقط بشوید. تقوا یعنی آن مراقبت و توجه دایمی که در افراد بالا به صورت یک ملکه یعنی یک خصلت غیر قابل انفکاکِ از انسان در می‌آید؛ دایماً انسان توجه دارد. در ماه رمضان با دعا و نماز و روزه، گرسنگی و بقیه خصوصیاتی که در این ماه است، یکی از آن حالات صفای لازم را به انسان میدهد؛ انسان حالت ذکر و یاد پیدا میکند و حالت غفلت از او گرفته میشود.
آدم متذکر این‌طور نیست که هرگز گناه و اشتباه نکند؛ چرا، ممکن است اشتباه و گناه هم بکند؛ آدم باتقوا این‌طور نیست که دستش به هیچ گناهی آلوده نشود؛ چرا میشود؛ اما فرق است بین گناهِ آدم باتقوا و آدمِ بیتقوا. گناه آدم بیتقوا مثل این است که پا بگذارد در یک سراشیب لغزنده؛ تا آخر میلغزد. یک گناه، گناه دیگر را به دنبال خودش میآورد. گناه در دهان او مزه میکند؛ به گناه مجذوب میشود و قبح گناه از نظر او میرود؛ آدم بیتقوا این‌طوری است. اما آدم باتقوا وقتی گناه میکند، فوراً متوجه میشود؛ میفهمد اشتباه کرده و سعی میکند جبران کند: (انّ الّذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون)(۴)؛ متقی این‌طور است؛ بمجرد این‌که به تعبیر قرآن شیطان او را (مس) کرد؛ یعنی آلوده به وسوسه شیطانی شد، فوراً متوجه میشود که اشتباه کرد، در جاده لغزنده سراشیب نمیافتد که برود تا اسفل سافلین، بلکه خودش را نگه میدارد؛ کنترل میکند. آدم باتقوا و متذکر، مثل کسی است که جریان تندی او را به طرفی میکشاند و او باید در خلاف جهت آن جریان شنا کند، تا به ساحل نجات برسد. یک لحظه غافل شدن، دست بازداشتن، تنبلی کردن، مشغول شدن به تماشای این‌ور و آن‌ور، او را مبالغ زیادی به عقب خواهد برد. آن جریان تند در زندگی ما، غرایض، هویها، شهوات و تمایلات بشریِ ضد تکاملی ماست که ما را به سمت عقب میکشانند. اگر ما متوجه و متذکر باشیم، تا یک خُرده عقب رفتیم، فوراً میفهمیم که اشتباه کرده‌ایم؛ بنا میکنیم باز شنا کردن و دست و پا زدن و به جلو رفتن؛ اما اگر باتقوا و متذکر نباشیم، وقتی عقب رفتیم، غافل میشویم و نمیفهمیم که جریانی دارد ما را با خود می‌برد؛ بلکه چون تکان نمیخوریم و دست و پا نمیزنیم، احساس راحتی هم میکنیم؛ خودمان را ول میکنیم در دست جریان و یک وقت متوجه میشویم که میبینیم نزدیک گرداب یا در درون گردابیم و دیگر کاری از ما ساخته نیست.
دعا در ماه رمضان و همه خصوصیات این ماه مبارک این است که ما را متذکر میکند؛ از غفلت بیرون میآورد؛ آلودگیهای ما را به ما نشان میدهد و در بین دعا و نماز و توجه، فرصتی به ما دست میدهد که اشتباهاتی را که با آنها انس و خو گرفتیم، بازنگری کنیم و آنها را بشناسیم؛ چون گاهی انسان گناهی را عادت کرده که انجام بدهد و توجه ندارد که این گناه است. البته تنبلی، سستی و بقیه نواقصی را هم که داریم، میتوانیم بازنگری کنیم.
این فصل یک ماهه، فصل بسیار باارزش و قیمتی است. در این سی روز یا بیست‌ونه روز، خدا لیلةالقدر را قرار داده و لیلةالقدر یک فرصت استثنایی در طول سال برای انسان است. که اگر انسان توانسته باشد آن شب را درک بکند، خیر زیادی گیرش آمده. در دعای وداع ماه رمضان - نه این دعای وداعی که در صحیفه سجادیه است - بلکه دعایی که در مفاتیح‌الجنان است، میگوید: (و ان تجعلنی برحمتک ممّن خرت له لیلة القدر و جعلتها له خیرا من الف شهر)؛(۵) خدایا ! من را از کسانی قرار بده که توفیق درک لیلةالقدر را به دست آوردند و لیلةالقدر برای آنها از هزار ماه بهتر و باارزش‌تر شده. لیلةالقدر برای همه این‌گونه نیست. آن کسی که برای او شب بیست‌وسوم یا شب بیست‌ویکم ماه رمضان، با شب بیست‌وسوم هر ماه دیگری فرق ندارد - نه ذکری، نه توجهی، نه حالی، نه گریه‌ای، نه تضرّعی؛ با غفلت میگیرد میخوابد، یا اصلاً یادش نمی‌آید که لیلةالقدر است، یا خدای نکرده آلوده به گناه و هوای نفس هم میشود - برای چنین انسانی لیلةالقدر بهتر از هزار شب نیست؛ یک شب است، آن هم یک شب خسران‌بار که برای او خیری ندارد. لیلةالقدر برای آن کسی از هزار ماه بهتر است که ساعات و دقایق آن شب را قدر بداند؛ از دقایق آن شب استفاده بکند. در آن دعا میخوانیم که خدایا ما را از آن کسانی قرار بده که شب قدرشان پوچ نمیشود؛ از دست نمیرود.
دعای چهل‌وپنجم صحیفه سجادیه یک نمونه از دعاهایی است که ائمه به ما یاد داده‌اند که مضمون قابل توجهی درباره اهمیت ماه رمضان دارد. من فکر کردم که مقداری از این دعا را برایتان فقط ترجمه بکنم، تا با زبان این دعا آشنا بشویم. این یکی از نقیصه‌های ماست که دعاها را بدون توجه میخوانیم و معنایش را نمیفهمیم؛ از بعضی که قادریم معنایش را بفهمیم، تأمل و تدبر نمیکنیم؛ دعا میخوانیم، حواسمان هم جای دیگری است! در حالی که این دعاها همه دفترهای ارزشمند معرفت و نسخه‌های عشق و محبت است و خیلی چیزها در این دعاهاست که اگر ما به آنها توجه کنیم، میتوانیم آنها را بیاموزیم. بعضیها دعا را تفسیر میکنند که البته خوب است، لکن وقتی بنده یک کلمه دعا را با بیست کلمه تفسیر میکنم، این دیگر کلام امام نیست؛ اگر بشود کلام امام را در یک کلمه زیبا، شکیل و خلاصه، بازگرداند، آن وقت یک مقداری از لطف کلام امام را به ما خواهد داد. آن تفسیرهای مفصل برای این‌که انسان معارف را یاد بگیرد، خوب است؛ اما برای این‌که لذت سخن امام را که خیلی هم زیباست، درک کند، نه؛ آنها خوب نیست. بعضیها که بدون توجه دعا میخوانند، نمیفهمند که این دعای کمیل که راحت آن را میخوانند و از آن عبور میکنند، چه سوز و گدازی دارد؛ چه قطعه زیبایی از لحاظ هنری و ادبی است و چه مضامینی در آن وجود دارد. حالا برای این‌که مقداری از مضامین این دعاها معلوم بشود، من به‌قدری که البته وقت داشته باشیم، ترجمه ساده‌ای میکنم. خیلی طول نمیدهم و همه‌اش را هم ترجمه نمیکنم.
(اللّهم یا من لا یرغب فی الجزاء و یا من لا یندم علی الاعطاء)(۶)؛ ای خدایی که از ما پاداش نمیخواهی و ای کسی که از بخشش خود به ما پشیمان نمیشوی - حالا من دیگر عبارتهای عربیاش را نمیخوانم، فقط فارسی ترجمه میکنم - و ای کسی که با بندگان به طور برابر رفتار نمیکنی؛ مثل رفتار خود آنها با آنها رفتار نمیکنی. نعمت تو همواره شروع‌کننده است؛ یعنی بدون این‌که قبلاً استحقاقی وجود داشته باشد. عفو و بخشش تو یک نوع تفضل از سوی توست. عقوبت و سزا دادن تو عدالت توست. و قضاء و تقدیر و حکم تو یک خیر برای بنده توست. اگر به کسی چیزی عطا کنی، آن را با منّت آمیخته نمیکنی و اگر از کسی چیزی را منع کنی و به او ندهی، این از روی ظلم و تعدی به آن کس نیست. آن کسانی که شکر تو را میگویند، از آنها سپاسگزاری میکنی؛ در حالی که این خودِ تو هستی که شکر را در دهان آنها گذاشتی. آن کسانی که سپاس تو و ستایش تو را میکنند، تو به آنها پاداش میدهی؛ در حالی که این تو هستی که ستایش خودت را به آنها یاد دادی. گناهانی را میپوشانی؛ در حالی که میتوانی آنها را برملا کنی. به کسانی میبخشی که میتوانی از آنها نعمتت را باز بداری. آن کسی که گناه او را پوشاندی، گاهی شایسته برملا کردن است. آن کسی که به او نعمت دادی، گاهی شایسته منع کردن است؛ اما تو همه کارت را بر تفضل و گذشت قرار دادی. با کسی که تو را معصیت میکند، با بردباری و حلم برخورد میکنی. و به کسی که با گناه به خودش ظلم میکند، مهلت میدهی. بندگانت را مهلت و فرصت میدهی تا بتوانند به تو انابه کنند و برگردند. به آنها سزای عملشان را زود نشان نمیدهی، شاید بتوانند توبه کنند؛ این لطفی است از تو که نگذاری بندگانت با کار زشت، خودشان را به مهلکه بیاندازند؛ این محبت توست که نگذاری آدمهای شقی، با شقاوت خودشان، بدبختی را زود برای خودشان تدارک ببینند. تو فقط کسانی را ساقط میکنی که شقاوت آنها در مقابل گذشت و اغماض تو تکرار شده؛ و این کرم و لطف و محبت و حلم توست. تو آن پروردگاری هستی که بر روی بندگانت راهی باز کردی که آن راه، به عفو و گذشت تو منتهی میشود؛ آن راه را توبه نامیدی. آن راه را از طریق وحیِ خودت به ما نشان دادی تا هرگز در آن راه گمراه نشویم. در قرآنت به ما گفتی: (تُوبوا الی اللَّه توبة نصوحا)؛(۷) توبه کنید و به سوی خدا برگردید؛ توبه‌ای از روی راستی و درستی؛ شاید خدا بدیهای شما را بپوشاند و جبران کند - اینها آیه قرآن است - و شما را به بهشتی که در زیر آن نهرها و جویبارها جاری است وارد کند؛ در آن روز که خدا پیغمبرش و کسانی را که به پیغمبر ایمان آورده‌اند، سرافکنده نخواهد کرد. و نور پیغمبر و مؤمنان در پیش روی او و در سمت راست اوست و آنها پیش میروند. و آنها به تو میگویند پروردگارا نورت را به ما کامل کن و مغفرتت را بر ما نازل کن؛ تو بر همه چیز توانایی.
این راهی است که خدا در قرآنش برای توبه به ما نشان داده و نشان داده که ما میتوانیم توبه کنیم: (فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب)(۸)؛ عذر کسی که پس از گشودن در، وارد آن نمیشود چیست؟ تو آن کسی هستی که هر روز برای نفع بندگانت معامله را به سمت آنها گرداندی و به سود آنها تغییر دادی و در قرآن گفتی: (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها)؛(۹) هر کس یک کار نیک بکند، ده برابر پاداش میگیرد؛ و اگر کسی یک کار بد بکند، فقط یک برابر سزای آن کار را خواهد چشید. امام در این‌جا آیات مربوط به پاداش مؤمنین را ذکر میکند، بعد درباره ذکر الهی مطالبی را بیان میکند؛ آیات گوناگونی را میآورد و سپس میرسد به این‌جا و میگوید:
اگر هر یک از مخلوقات تو این‌طور، دیگران را به راه سود و بهره آنها راهنمایی میکرد، به احسان و امتنان موصوف میشد - یعنی مثلاً شما به کسی پولی قرض بدهید، بعد بگویی اگر بخواهی من این پول را در وقت معین از تو نگیرم و به تو ببخشم، راهش این است که این کار را بکنی؛ مرتب راه جلوی پای افراد بگذاری. اگر بخواهی این بدی را که به من کردی، از تو بگذرم، راهش این است که این عمل را انجام بدهی - (فلک الحمد ما وجد فی حمدک مذهب)(۱۰)؛ ای خدای بزرگ سپاس و ستایش مخصوص توست و برای توست و تو را باید به هر اندازه و از هر راهی و با هر لفظی که ممکن است، حمد کرد. به همین ترتیب یاد نعمتهای الهی را میکند.
بعد امام سجاد (علیه‌الصّلاةوالسّلام) میرسد به ماه رمضان و میگوید: پروردگارا ! از جمله بهترین و برگزیده‌ترین نعمتهای تو ماه رمضان بود که آن را از بین سایر ماهها امتیاز بخشیدی و قرآن و نور را در این روزها نازل کردی و ایمان ما را در این روزها مضاعف ساختی و روزه را بر ما واجب کردی که این خود وسیله اوج ماست. و ما را در عبادت در این ایام ترغیب کردی و لیلةالقدر را که بهتر از هزار ماه است در ماه رمضان قرار دادی و ما را با این ماه بر دیگران امتیاز بخشیدی. و ماه رمضان به مدت یک ماه با ما بود و این مصاحبت، مصاحبت بسیار نیکویی بود و ما از این مصاحبت هیچ دلگیر نیستیم؛ بلکه از مفارغت این ماه دلگیریم. و با این ماه وداع میکنیم؛ مانند وداع با کسی که دوری او برای ما سخت و دشوار است. و منتظر هستیم که این ماه کِی بار دیگر به ما برگردد و با این زبان با ماه برگزیده تو حرف میزنیم.
از این‌جا به بعد، امام سجاد شروع میکند در عبارات بسیار شورانگیز و عاشقانه‌ای با ماه رمضان سخن گفتن: (السّلام علیک یا شهر اللَّه الاکبر)(۱۱)؛ بدرود ای بزرگترین ماه خدا و ای جشن اولیاء خدا. (السّلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات)(۱۲)؛ بدرود ای شریفترین و عزیزترین مصاحب از وقتها و زمانها و ای بهترین ماه از لحاظ روزها و ساعتها. (السّلام علیک من شهر قربت فیه الامال)(۱۳)؛ بدرود ای ماهی که آرزوها در آن به ما نزدیک شد؛ یعنی ما با تلاش خودمان، تلاش مضاعفان، به آمال و آرزوهای حقیقی و انسانی خودمان نزدیک شدیم.
به همین ترتیب با این جملات و کلمات، امام سجاد این ماه مبارک را بدرود میگوید و از لیلةالقدر و از دعا و از قرآن و از مغفرت در این ماه به گرمی و مشتاقانه حرف میزند و بعد از خدای متعال درخواست میکند که: خدایا آنچه را که در این ماه به ما رسیده، برای ما نگه دار؛ و آنچه را که ما از این ماه به دست نیاوردیم، این محرومیت ما را به عنوان یک نقص، به عنوان یک ضعف، مورد ترحم خودت قرار بده و برای ما جبران کن. و بعد امام سجاد آرزو میکند که یکبار دیگر این ماه برگردد.
این یک نمونه از دعاهای این ماه شریف بود که در پایان این ماه از زبان سیدالساجدین و معلم دعا و ذکر و یاد، مقداری از آن را معنا کردیم. من اعتقادم این است که این دعاها با ترجمه‌های خوبی باید ترجمه بشود. کسانی که قادر بر ترجمه خوب این دعاها هستند، منهای تفصیل و تشریح و تفسیر و توضیح، خودِ دعا را با یک زبان گویا و روشن و شیوا که تا حدی متناسب با بیانات خود امام سجاد باشد، ترجمه کنند و در اختیار فارسیزبانهایی که عربی نمیدانند، بگذارند، تا اینها در این دعاها تدبر کنند و ببینید که چگونه میشود با خدا حرف زد.
آنچه در پایان این مطالب میخواهم به شما برادران و خواهران عزیز عرض بکنم این است: این مایه تقوایی را که در این ماه برای شما به دست آمد، قدر بدانید؛ این را حفظ کنید؛ این از دست میرود. شما با حضورتان در مجامع بندگی خدا مثل مساجد، نمازها، پای صحبتها - بحمداللَّه جوّ غالب جامعه ما جوّ توجه و تذکر است؛ قرآن، دعا و مناجات است - و تنفس در این فضای معنوی یقیناً مایه‌ای از تقوا را برای خودتان در این ماه تحصیل کرده‌اید. روزه کمک بسیار بزرگی بوده؛ این روزه بسیار چیز قیمتی و ارزشمندی است. لازم نیست خودِ انسان مثل این‌که وزنش را میرود امتحان میکند که چقدر کم یا زیاد شده، بتواند درست بفهمد که چقدر آن معنویت و صفا برایش پیدا شده - البته اگر انسان به اعمال و رفتار با آن قلب خاضع و متذکر خودش توجه کند، آثار این عبادات را میبیند و حس میکند - اما آن‌طور هم نیست که خیلی محسوس باشد، لکن بدانید یک مقدار صفا، معنویت، لطف در شما پیدا شده؛ این را نگهش دارید. نگه داشتن آن در درجه اول به این است که تا آن‌جایی که میتوانید سعی کنید گناه نکنید.
یکی از مشکلات ما این است که گناههای خودمان را نمیشناسیم. آن کسی که مثلاً به غیبت کردن عادت کرده، توجه ندارد که یک گناهی را به‌طور مرتب انجام میدهد؛ آن کسی که به دروغ‌گویی عادت کرده، با این گناه انس گرفته و توجه ندارد؛ آن کسی که عادت کرده به ایذای مردم و با زبان و با عمل و با رفتار و با کردار خودش افرادی را که دم چَک او هستند اذیت میکند، توجه ندارد به این گناه و به آن عادت کرده؛ آن کسی که به شهوات گوناگون جنسی، از طریق چشم و از طرق گوناگون دیگر عادت کرده، توجه ندارد که دچار چنین بلیه و گناهی است؛ آن کسی که عادت کرده به حیف و میل بیت‌المال یا اموال مردم، توجه ندارد که چه گناه بزرگی مرتکب میشود؛ نه این‌که نمیداند؛ یعنی غفلت در انسان یک انس به‌وجود میآورد و انسان انس میگیرد. اول متوجه نیست که گناه کرده و دارد گناه میکند؛ وقتی هم متوجه بشود، گناه خودش به نظرش کوچک می‌آید. وقتی انسان با گناهی انس گرفت، آن گناه به چشم انسان کوچک می‌آید و این خودش یک گناه است؛ یعنی آن گناهی که از کبائر محسوب میشود، این است که انسان تخلف و معصیت خودش از امر الهی را کوچک بداند و بگوید این گناه که من انجام میدهم، چیزی نیست؛ خودِ این یک گناه است.
ما اگر بخواهیم گناه نکنیم، اول باید گناه خودمان را بشناسیم؛ و این به وسیله خود ما ممکن است، دیگران گناه ما را نمیدانند. خود ما باید در کار خودمان دقت کنیم؛ در رفتار شبانه‌روزیمان دقت کنیم. هر کسی یک گناهی دارد؛ ممکن است بنده یک گناهی بکنم که از دست شما اصلاً برنیاید؛ شما یک گناه بکنید که آن برادر دیگرتان به آن گناه راهی نداشته باشد. غیر از گناههای مشترک که همه انسانها در آن گناهها به‌خاطر وسوسه‌های نفسانی غالباً شریکند - کم و زیادش متفاوت است - بعضی گناهها اختصاصی است. گاهی یک انسان کم‌کاریاش یک گناه است، یک انسان دیگر نه؛ مثلاً فرض کنید یک نفر برای خودش کار میکند؛ تجارت میکند؛ کارگری میکند؛ این شخص اگر چنانچه کم‌کاری کرد، حالا ممکن است در وضع نیاز جامعه آن هم یک گناه باشد، اما بالاخره یک گناه کوچک و محدود است؛ اما یک نفر یک کار حساس را برای جامعه انجام میدهد که کم‌کاری او ضربات جبران‌ناپذیری میزند؛ این یک گناه بزرگ است. یک نفر با مسائل مالی کلان سر و کار دارد که بیتوجهی او به مسائل مالی یک گناه است؛ در حالی که دیگری که با آن مسائل با آن عظمت و با آن ابعاد سر و کار ندارد، بیتوجهی او به مسائل مالی به این بزرگی نیست؛ یک نفر رفتار و روش و اخلاق و کردارش، درس و الگو برای جامعه است؛ مثل ما عمامه‌ایها که رفتارمان از نظر مردم به‌صورت یک ملاک و معیار شناخته میشود یا برادرانی که لباسهای مقدس انقلابی را به تن دارند - غالب این یونیفرمهایی که در جامعه ماست، لباسهای مقدس انقلابی است؛ مخصوصاً آنهایی که از انقلاب جوشیده مثل برادران پاسدارِ سپاه. البته بقیه یونیفرم‌پوشها هم همین‌طورند. نیروهای ارتش و انتظامیِ امروز که نظام، نظام اسلامی است، اینها هم لباسشان لباس مقدسی است - بایستی به کارهایشان بیشتر توجه کنند و بیشتر اهمیت دهند؛ چرا؟ چون از نظر دیگران الگو هستند. مسئولان مملکتی در هر سطحی، از دیگران وظیفه بیشتری دارند. شما برادران یا خواهرانی که در بخشهای گوناگون دستگاههای دولتی کار میکنید یا خواهرانی که همسر مسئولان و موظفان و مأموران عالیرتبه نظام جمهوری اسلامی هستند، وظیفه‌شان سنگین‌تر است؛ چون شما گناهان اختصاصی‌ای دارید که اگر دیگری آنها را مرتکب شود، آن‌قدر اهمیت ندارد که شماها انجام دهید. پس ببینید مهم این است که ما گناهمان را بشناسیم؛ گاهی گناه خودمان را نمیشناسیم. البته (المؤمن مرآت المؤمن)(۱۴)؛ یک برادر میتواند گناههای یک برادر دیگر را اگر دید، به او بگوید؛ منتها نه به صورت آبروریزی و ایذا، بلکه به شکل لطیفی به او بفهماند و او را متوجه و متذکر بکند و این هم خیلی خوب است که بتواند خودش را اصلاح کند. خلاصه حفظ مایه تقوا و آن صفا و معنویت در درجه اول به ترک گناه است و کوشش کنیم گناه را ترک کنیم و از خودمان مواظبت کنیم که گناه نکنیم.
امروز جامعه و نظام ما به انسانهای پاک، نیرومند و بااستقامتی که دلهایشان از معرفت الهی استوار و سیراب شده و گناه در روحیه آنها تزلزل و رخنه‌ای ایجاد نکرده، نیاز دارد. همان‌طور که میدانید دنیای کفر و استکبار، ما را که یک جامعه اسلامی و انقلابی هستیم، تهدید میکند. این تهدید خشک و خالی هم نیست و اگر دستش برسد و اگر بتواند و برایش مقرون به صرفه باشد، تهدیدش را عملی هم میکند؛ منتها حُسن کار این است که تضادهای جهانی و مشکلات بزرگ و مسائلی که امروز ابرقدرتها دارند، این میدان و این امکان را به آنها نمیدهد که بخواهند تهدیدشان را عملی کنند؛ خودشان مشکلاتی چندین برابر بزرگتر دارند. ولی خب اگر بتوانند ضربه را وارد میکنند. در چنین میدانی که ما باید هوشیار و قوی باشیم، نیازمند انسانهای مؤمن، هوشیار، آگاه، خالص و صمیمی هستیم. و اگر بتوانیم، یک نسل خودمان - همین نسل موجود - را با اخلاق و تربیت اسلامی آمیخته کنیم، یقیناً حرکت آینده نسلهای ما بر این روال و به این سمت خواهد بود و دیگران هم از ما یاد خواهند گرفت.
این ماه رمضان مثل ماه رمضان گذشته برای ما فرصت و توفیقی بود که این‌جا هر روز ظهر در معیت شما برادران و خواهران مؤمن و متقی و بااخلاص و باصفا نماز جماعت را برگزار کردیم، با هم دعا خواندیم و با هم توجه کردیم. انفاس قدسیه شماها و عناصر خوبی که در بین جمع ما یقیناً وجود دارند و هستند و به ماها توجه، حال و معنویت داد و محیط اجتماع ما را محیط لطیف معنوی کرد؛ بسیار با ارزش و خیلی خوب بود. ... من درباره دعا هم یک جمله به عنوان ذکر مصیبت عرض بکنم:
اگر شما به جبهه‌های نبرد خودمان رفته باشید، در شبهای نزدیک به عملیات یک منظره عجیبی است. در آن‌جا - حالا یک مقدار شنیدیم، مقداری هم دیدیم - بسیار بسیار منظره شوق‌انگیزی است. این جوانهای ما، این برادران مخلص، مؤمن، دلهای پاک، صاف و نورانی، وقتی احساس میکنند که به میعاد خودشان با خدا نزدیک شده‌اند و امکان شهادت و رفتن به جوار الهی برایشان هست، حال عجیبی از دعا، نماز، نماز شب، ذکر، توجه و حالِ بسیار گرانبها و فاخری دارند؛ بعضی از وصیت‌نامه‌ها را هم که انسان میخواند، همین موضوع را مشاهده میکند. من چند روز قبل یکی از این وصیت‌نامه‌ها را میخواندم، دیدم از نماز شب برادران و دوستانش نقل کرده که این شبها چه حالی است، چه زمزمه و چه ولوله‌ای در این سنگرها و پشت خاکریزهاست! این برای خاطر این است که توجه به خدا در آن حالات که ساعات و روزهای آخر است و انسان احساس میکند که فرصت رو به اتمام است، حالت اقبال دارد؛ به علاوه که شوق لقای پروردگار برای کسانی که به سوی او حرکت میکنند، وجود دارد و همین حالت، شاید با ابعاد خیلی بالاتر و به شکل مضاعفی، در شب عاشورا در خیام اصحاب اباعبداللَّه (علیه‌السّلام) وجود داشت که یکی از کسانی که وقایع را یادداشت میکرده و مینوشته، نقل کرده یک شب از نزدیکی خیمه‌های حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) وقتی عبور میکردم، دیدم که از تمام این خیمه‌ها صدای زمزمه قرآن و دعا و نماز و توجه، به گوش میرسد و همه یکپارچه مشغول ذکر و دعا هستند. حقیقتاً برای آن روز سخت، آن چنان حال و صفایی هم لازم بوده است؛ اما در شب یازدهم اگر کسی از همان خیام عبور میکرد، یقیناً از آن همه زمزمه و حال دیگر خبری نبود و به جای آن همه خیمه‌ها، فقط یک خیمه نیم‌سوخته وجود داشت که فرزندان و دختران ابی‌عبداللَّه و خردسالان در آن جمع شده بودند؛ شاید از آنها هم زمزمه‌هایی بلند بوده؛ اما به احتمال زیاد این زمزمه بیشتر زمزمه گریه بر عزیزان و فریاد العطش بود. نسألک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم و الاعزالاجل الاکرم و باولیائک و بالدم المظلومین یااللَّه یااللَّه یااللَّه.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد این ماه مبارک را بر همه ما و بر ملت ما مبارک بگردان. پروردگارا! آنچه از بندگان تو در این ماه از خیرات و مبرات صادر شد، به فضل و کرم خود آنها را قبول بفرما. پروردگارا! ما را نابخشوده از این ماه خارج مکن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اگر تا این ساعت از ما و گناهان ما درنگذشته‌ای، در همین چند ساعتی که باقی مانده، از گناهان ما بگذر. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد این ماه رمضان را برای ما مایه حسرت قرار مده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد اموات، والدین و شهدای ما را از این ماه رمضان اجر و فضل فراوانی نصیب بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد دعاهایی که در این یک ماهه از زبانها و حنجره‌های بندگان تو صادر شد، مخصوصاً دعاهای شبهای قدر را به فضل و کرمت قبول کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد مشکلات جامعه اسلامی و مشکلات مسلمانها را در سراسر جهان به لطف خودت برطرف بفرما. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد تو را سوگند میدهیم ما را با وظایف خودمان آشنا کن؛ ما را بر آن وظایف قادر و موفق بدار؛ به ما در انجام آن وظایف کمک کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند میدهیم ما را با عیوب، گناهان، خطاها و لغزشهای خودمان آشنا کن؛ ما را بر رفع این خطاها، نقایص و ضعفها قادر بفرما. پروردگارا! ما را در راه خودت مورد کمک و اعانت قرار بده. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود کن؛ ما را مورد لطف و نظر بزرگوارانه آن حضرت قرار بده. پروردگارا! در فرج و ظهور آن حضرت تعجیل بفرما. به حق محمّد و آل محمّد و به حرمت خود آن حضرت، ما را جزو یاران و خدمتگزاران و سربازان و شهدا در پیش روی آن حضرت قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد آنچه را که گفتیم و انجام دادیم، به کرمت قبول کن. پروردگارا! دعاهای ما را مستجاب کن؛ والدین ما را بیامرز.
رحم اللَّه من قرأ الفاتحة مع صلوات‌
۱) فرقان: ۷۷
۲) عنکبوت: ۶۴
۳) غاشیة: ۲۱
۴) اعراف: ۲۰۱
۵) مفاتیح‌الجنان، دعای وداع ماه رمضان‌
۶) صحیفه سجادیه، دعای ۴۵
۷) تحریم: ۸
۸) صحیفه سجادیه، دعای ۴۵
۹) انعام: ۱۶۰
۱۰ - ۱۳) صحیفه سجادیه، دعای ۴۵
۱۴) بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۶۸

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/03/22

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
 الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
 قال اللّه الحکیم فی کتابه: و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم.(1)
 همه‌ی برادران و خواهران عزیز را دعوت میکنم به رعایت و حفظ تقوای الهی و خویشتنداری در مقابل گناهان و تخلفات و تمرین و ریاضت دادن نفس به انجام واجبات. همه را و خودم را توصیه میکنم به اجتناب از هوای نفس و تمکین در مقابل اوامر الهی و امیدوارم خدای متعال همه‌ی ما را بر انجام این فریضه‌ی بزرگ و رسیدن به ارزش حقیقی تقوا کمک کند.
 در خطبه‌ی اول دنبال بحثهای مربوط به آزادی را میگیریم و بحثی که امروز عرض خواهم کرد در باب آزادیهای سیاسی در نظام اسلامی است. آزادی سیاسی به طور خلاصه یعنی اینکه افراد جامعه‌ی اسلامی در تکوین و همچنین در هدایت نظام سیاسی جامعه دارای نقش و اثر باشند. اینطور نباشد که یک قشری یا یک جمعی یا وابستگان به یک نژادی در جامعه حق و توانائی تصرف در امور اداره‌ی کشور را داشته باشند و دیگران نه. آزادی سیاسی یعنی اینکه همه‌ی مردم با قطع نظر از وابستگیهای قومی و زبانی و نژادی و دینی در یک جامعه بتوانند نظام سیاسی جامعه را به وجود بیاورند و در آن مؤثر باشند و بتوانند آن نظام را به سمت مطلوب خودشان هدایت کنند. طبیعی است که وقتی در جامعه اختلاف رأی و نظری پیدا شد، آن عقیده‌ای که طرفداران بیشتری دارد - البته در چهارچوب اصول و ارزشهای پذیرفته شده‌ی آن نظام - رأیش و حرفش متّبع خواهد بود و دیگران باید از آن تمکین کنند. امروز هنوز هم در دنیا نظامهائی هست، کشورهائی هست که در آن فقط یک دسته از مردم حق دارند در زمینه‌ی مسائل اداره‌ی جامعه صاحب‌نظر باشند، رأی بدهند، انتخاب بکنند و دیگران باید تسلیم جریانی باشند که آن عده‌ی اول به وجود می‌آورند. مثل همین نظامهای فاشیستی دنیا، نظامهای نژادپرست، مثل نظام آفریقای جنوبی، نظام صهیونیستی، نظامهای ارتجاعی، بسیاری از نظامهای پادشاهی و بسیاری از نظامهائی که به صورت تک حزبی در جامعه اداره میشوند؛ مثل نظامهای کمونیستی در دنیا. در این نظامهائی که اشاره کردم همه‌ی افراد جامعه حق رأی دادن و اظهار نظر کردن و انتخاب کردن درباره‌ی مدیران جامعه را ندارند. در نظامهای غربی چرا، انتخاباتی هست، مبارزاتی هست. البته در همان نظامها هم قبلاً در بعضی از بحثها مختصراً اشاره شد که سلطه‌ی تبلیغات و جنجالهای تبلیغاتی باز هم مانع از آن است که همه‌ی افراد جامعه واقعاً بتوانند انتخاب بکنند. حالا در آن باره امروز بحثی ندارم.
 بحث در باب نظر اسلام در این زمینه است. در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانه‌نشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کاره‌اید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: (دعونی و التمسوا غیری)؛(2) وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی اراده‌ی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید. در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامه‌ی خود میآوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند - آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: (انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر)؛(3) یعنی تو چرا در مقابل من میایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است. لذا بیعت یکی از چیزهای اصلی بود. اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. حتی آن زمانهائی که خلافت جنبه‌ی صوری هم به خودش گرفته بود، یعنی در دوران بنیامیه و بنیعباس، آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم میدانستند. حالا وقتی که یک حکومت قلدرمابانه و جبارانه بر مردم بخواهد حکومت کند، بیعت گرفتن را هم اجباری میکند یا در بیعت هم تقلب میکند. مثل اینکه در انتخابات، انتخابات صوری و تشریفاتی، فرمایشی در دوران رژیم گذشته تقلب میکردند. اصل بیعت، یک اصل پذیرفته شده است. البته وقتی همه‌ی مردم، اکثریت مردم با کسی بیعت کردند و در حقیقت او را به زمامداری پذیرفتند، دیگران باید تسلیم او بشوند. شاید بیعت در این صورت هم اجباری نباشد. من فرصت نکردم که اطراف این قضیه که آیا برای آن اقلیت که مخالف زمامداری این حاکم یا این خلیفه هستند، واجب است که بیعت بکنند یا واجب نیست، تحقیق کنم ببینم چه جوری است. آنچه مسلم است، وقتی اکثریت یک نفری را به امامت و خلافت انتخاب میکردند، دیگران ملزم بودند که اطاعت کنند؛ اما بیعت هم لازم بود یا نه، معلوم نیست. لذا وقتی که امیرالمؤمنین به خلافت انتخاب شدند و مردم گروه گروه آمدند بیعت کردند با امیرالمؤمنین، یک عده‌ای بیعت نکردند. امیرالمؤمنین فرمود رؤسای آن عده را، شخصیتهای سرشناس را آوردند. پرسید شما چرا بیعت نمیکنید؟ یکی، یکی از اینها سئوال کرد، هر کدام یک جوابی دادند. هیچ کدام از اینها را ندارد که امیرالمؤمنین اجبار کرده باشد بر اینکه باید بیعت کنید. حرفشان را شنید، استدلالی داشتند، آن استدلال را حضرت ابطال کرد، رهاشان کرد، رفتند. عبداللّه بن عمر را آوردند خدمت امیرالمؤمنین در مسجد، فرمود چرا بیعت نمیکنی؟ گفت من منتظرم تا همه بیعت کنند، بعد من بیعت کنم. حضرت فرمود خب همه بیعت کردند، هیچ کس نیست که بیعت نکرده باشد، الّا تعداد معدودی؛ گفت نه، من باید برام روشن بشود، ثابت بشود؛ عذر و بهانه آورد. مالک اشتر در خدمت امیرالمؤمنین بود، گفت یا امیرالمؤمنین این کسانی که با تو بیعت نکردند، شمشیر و تازیانه‌ی تو را تجربه نکردند، فکر میکنند تو با تعارف با اینها تمام خواهی کرد، اجازه بده من گردن این را که پسر یک خلیفه است و یک شخصیتی است، بزنم، این را که من گردن زدم به خاطر امتناع از بیعت، دیگران حساب کار خودشان را میکنند. حضرت خندیدند، فرمودند نه، عبداللّه بن عمر از بچگیاش هم آدم خوش اخلاقی نبود، حالا که پیر هم شده، رها کنید، برود. حضرت ول کردند، رفت و بیعت نکرد تا آخر و تعداد زیادی بودند که بیعت نکردند با امیرالمؤمنین، اما زیر فشار قرار نگرفتند. اکثریت مردم بیعت کردند. البته آن کسی که بیعت نکرده، اگر قرار باشد علم طغیان بلند کند، مبارزه کند، مخالفت کند، آنچنانی که در جنگ جمل پیش آمد یا در جنگ صفین یا در جنگ نهروان، البته حاکم اسلامی موظف است برخورد کند. پس آزادی در انتخاب رهبر و امام و خلیفه در نظام اسلامی یک چیز روشن و واضحی بوده و همه آن را میفهمیدند و قبول میکردند. همین مطلب در قانون اساسی جمهوری اسلامی منعکس است.
 شما ببینید در مورد رهبر بعد از آنی که شرایط رهبر را ذکر میکند، دو راه برای انتخاب رهبر مشخص میکند: یکی اینکه اکثریت قاطع مردم، نه نصف به علاوه‌ی یک، پنجاه و یک درصد، اکثریت قاطع یعنی آنی که اقلیت در مقابل او چیز ناچیزی باشد. آن کسی که اکثریت قاطع مردم او را به رهبری انتخاب بکنند، او رهبر است. تشبیه هم شده در قانون اساسی به رهبری امام بزرگوار ما و رهبر عظیمِ عزیزِ تاریخی این ملت که اکثریت قاطع مردم او را به رهبری انتخاب کردند و امامت او را پذیرفتند که رهبر و پیشوای جامعه باشد. ...(4) این یکی از امتیازات بزرگ اسلام است. در قانون اساسی بعد از مقام رهبری مقامهای دیگر هم، آنهائی که تعیین کننده‌اند، همین جورند. رئیس جمهور را که رأس نظام و نظام سیاسی و رئیس قوه‌ی مجریه است، مردم با آراء مستقیم انتخاب میکنند. نمایندگان مجلس شورای اسلامی را که قانونگذار و قاعده‌ی اصلی نظام جمهوری اسلامی هستند، مردم با رأی مستقیم خودشان انتخاب میکنند. بقیه‌ی مقامات و کارگزاران هم با رأی مردمند، منتها تقریباً به صورت غیر مستقیم. مثل دستگاه قضائی که از طرف امام مقامات عالی قضائی انتخاب میشوند که خود امام منتخب مردم است. یا نخست وزیر که از طرف رئیس جمهور و مجلس شورای اسلامی برگزیده میشود که آنها منتخب مردم هستند. یعنی در حقیقت تمام دستگاه‌های اجرائی اصلی کشور با رأی مردم، با میل مردم انتخاب میشوند و مردم در او دخالت دارند. یک چنین چیز بسیار شگفت‌آور و عظیمی در اسلام هست که در جمهوری اسلامی هم به این شکل منعکس شده.
 البته وضع ارتباطات امروز امکان تماس و فاصله‌ی امروز با دورانهای گذشته یک چیزهائی است که در کیفیت و چگونگی این کار یک تفاوتهائی را به وجود میآورد که حالا محل بحث نیست. مهم اینکه در این حق، یعنی حق رأی دادن، حق انتخاب کردن، یعنی آزادی سیاسی در بزرگترین و مؤثرترین شکلش هیچ محدودیتی نیست. زنها هم همین جور رأی میدادند و رأی میدهند و صاحب سهمی در این آزادی عمومی هستند. جوانان هم همین طور، حتی نوجوانان هم اگر به حد بلوغ رسیدند، همین طور. نژادهای مختلف تفاوتی ندارند، مذهبهای مختلف تفاوتی ندارند، حق رأی در جمهوری اسلامی مخصوص مسلمانان نیست، مخصوص یک عده‌ای از مسلمانان، یک مذهب خاص نیست، مال همه است. رأی در مجلس شورای اسلامی و قانونگذاری مخصوص مسلمین نیست. غیر مسلمانها هم نماینده انتخاب میکنند و حق رأی دارند. ببینید هیچ امتیازی در صدر اسلام هم نبود، در جمهوری اسلامی هم نیست و جالب است برای شما که بگویم اروپا و دنیای غرب، دنیای دموکراسی که این همه زبان‌درازی نسبت به اسلام کردند، به این امور و به این اصول بسیار دیر رسیدند. حق رأی برای زن تا اوایل این قرنی که الان درش هستیم، در اروپا وجود نداشت. البته حق رأی کلاً برای جوامع اروپائی وجود نداشت، حتی بعد از رنسانس و نهضت صنعتی و علمی در اروپا. بعد از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم تدریجاً حق داده شد به کارگران و زحمتکشان، یعنی مردم، توده‌ی مردم، آحاد مردم که رأی بدهند و انتخاب بکنند. بعد هم بتدریج در بعضی جاهای اروپا این رأی داده شد. در کشورهای اروپائی و در آمریکا، پس از جنگ اول جهانی به زنها حق رأی داده شد؛ یعنی تا 1918 پایان جنگ جهانی اول در آمریکائی که دم از آزادی و دفاع از حقوق زن و اینها میزنند و در اروپا، حق رأی به زنها داده نمیشد و زنها حق انتخاب کردن نداشتند و تازه بعد از 1918 که حق رأی به زنها داده شد، به زنهای بالاتر از سی سال حق رأی داده شد. در فاصله‌ی بین دو جنگ جهانی در بسیاری از کشورهای اروپائی از جمله در فرانسه، در ایتالیا و همچنین در ژاپن زنها حق رأی نداشتند. تا پیش از سال 1940 در آمریکای لاتین در هیچ کشوری زنها حق رأی نداشتند. در آنجاهائی هم که حق رأی به زنها داده شد، به زنهای سی سال به بالا، بعد از مدتی زنهای بیست و یک سال به بالا؛ و این اواخر، در همین ده سال اخیر، در بعضی از کشورهای دنیا حق رأی را به هجده سالگی رساندند، ولی شما ببینید در جمهوری اسلامی بلوغ ملاک قرار گرفته؛ یعنی در شانزده سالگی، وقتی پانزده سالگی تمام شد، حق رأی برای همه وجود دارد، هر کسی میتواند. در حالی که در اروپا و در آمریکا و در دنیای صنعتی غرب با این همه ادعاهائی که نسبت به آزادی بشر و آزادی حقوق و آزاداندیشی و مسائل زن و این چیزها دارند، به جوانان هجده ساله، نوزده ساله، بیست ساله سالهای متمادی، تا همین چند سال قبل از این، حق رأی داده نمیشد، به آنها اعتنا نمیشد، اما اسلام چرا، به اینها احترام میکند، اعتنا میکند و بتدریج به نظر اسلام دارند اینها نزدیک میشوند. یک طرز فکر پیشرفته‌ی بسیار مدرن و قابل دفاع در نظام اسلامی برای حق رأی مردم و فعالیتهای سیاسی وجود دارد. البته فعالیتهای سیاسی فقط حق رأی نیست، این بزرگترین و مهمترینش بود. به طور خلاصه در انواع آزادیهائی که ما در چند خطبه‌ی اول نمازهای جمعه مطرح کردیم، این هم یک قلم عمده است. آزادیهای سیاسی، حق رأی دادن، حق انتخاب کردن، حق فعالیت سیاسی کردن، حق تلاشهای سیاسی کردن، اینها چیزی است که در جوامع اسلامی از قدیم معمول بوده و اسلام این را آورده. البته تسلط دستگاه‌های مرتجع مانع شده بود که این احکام اسلامی در کشورهای اسلامی عمل بشود. همچنان که امروز در خیلی از کشورهای اسلامی متأسفانه عمل نمیشود. در بعضی از کشورهای اسلامی هم که این مسائل وجود دارد، به تقلید اروپا و به سبک آنهاست، به سبک اسلامی نیست که خیلی از سبک غربی و اروپائی بهتر است. لکن در جمهوری اسلامی برگشتیم به همان سبک اسلامی که دیدیم روشن‌تر، مترقیتر و قابل دفاعتر و قویتر از این چیزهائی است که امروز در دنیا وجود دارد. البته شاید در این زمینه باز هم لازم باشد کارهای بیشتری انجام بگیرد که حالا در خطبه‌های بعدی اگر این مطلب را ادامه دادم، ان‌شاءاللّه به آن مسائل هم خواهم پرداخت.
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
    والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات‌ و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(5)
 
1) اعراف: 157
2) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 92
3) نهج‌البلاغه، نامه 6
4) تکبیر
5) عصر: 1-3

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران

تاریخ: 1366/04/12

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران


    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نسلّم و نصلّی علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
    اوصیکم عباداللّه بتقوی اللّه و نظم امرکم.
    قال اللّه الحکیم فی کتابه: یا ایّها الّذین امنوا ان تتّقوا اللّه یجعل لکم فرقانا.(1)
 همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه میکنم و دعوت میکنم به تقوای الهی و رعایت امر و نهی خدا و سعی در تزکیه‌ی نفس و تزکیه‌ی باطن و اینکه خدای متعال را در همه‌ی حرکات و سکنات و گفتنها و سکوتها در نظر داشته باشیم و آنی خودمان را به دست غفلت نسپاریم. البته کمک الهی هم باید ما را دریابد و ما را خدای متعال به خودمان وانگذارد.
 بحثی که در خطبه‌های اول چندین هفته تعقیب کردیم، بحث در آزادیهای اسلامی است و رسیدیم به آزادی سیاسی در جامعه‌ی اسلامی. آزادی سیاسی در یک جامعه شامل حق انتخاب برای افراد جامعه است که چه زمامدار و رهبر جامعه را و سرپرست نظام اسلامی را و چه کارگزاران عمده را در این نظام، خود مردم بدون وساطت جمع خاصی انتخاب کنند و همچنین شامل اختیار مردم در هدایت جامعه و تعیین سیاستهای اصولی نظام اسلامی و همین طور برخی از فعالیتهای عمده‌ی دیگر است. همه‌ی اینها مشمول آزادیهای سیاسی است. وقتی گفته میشود که در جامعه اسلامی مردم آزادیهای سیاسی دارند، این بدین معناست که هم حق انتخاب را در اموری که اشاره شد، دارا هستند و هم حق فعالیت سیاسی، انتشار مطبوعات و روزنامه‌ها، ایجاد تشکلها و سازمانها و احزاب، ایجاد اجتماعات سیاسی، بیان افکار و نظرات سیاسی و خلاصه انتخاب راه سیاسی خود را در جامعه دارا هستند که هر کدام از این مباحث با زبانی که متناسب با اجتماع نماز جمعه است، میتواند قدری مورد تشریح و بحث قرار بگیرد.
 درباره‌ی آزادی حق انتخاب و آزادی انتخاب برای مردم، آن هم انتخاب رئیس نظام اسلامی که تعبیر میشود از آن به امام و رهبر و زمامدار، در نوبت قبل در یک خطبه مقداری بحث شد و به طور خلاصه وضعی را که در گذشته و امروز بر جوامع غیر اسلامی حاکم بود، به اجمال گفته شد و دیدیم که دنیائی که امروز مدعی آزادی و دموکراسی است و برای افراد جامعه حق انتخاب در تعیین نظام و رهبران نظام قائل است، خیلی دیر به این فکر افتاده و آنوقتی هم که به آحاد مردم این حق را اعطا کرده است، به صورت ناقص اعطا کرده و عرض کردیم که تا اوایل این قرن نصف جمعیت این جوامع - یعنی زنان - دارای حق انتخاب نبودند و داخل صحنه‌ی سیاست به حساب نمیآمدند و بتدریج از اواخر جنگ بین‌الملل اول برای زنها حق انتخاب داده شد، آن هم در بعضی از کشورها، آن هم برای سنین بالاتر از سی سال یا سی و پنج سال و بتدریج تا این چند سال قبل دنیا به این نتیجه رسید - دنیای دموکراسی و غرب - که برای زنان هم در سنین جوانی، هجده سالگی، بیست سالگی حق رأی و حق انتخاب باشد. و تازه در همین دنیای غرب اگر بخواهیم مسئله‌ی حق انتخاب مردم را بشکافیم و تحلیل کنیم، خواهیم دید که به معنای حقیقی همان انتخاب کنندگان و رأی دهندگان هم مقهور یک سلسله عوامل خارج از اختیار خودشان هستند و اگر بدقت نظر کنیم، خواهیم دید که در واقع حق رأی و حق انتخاب برای عامه‌ی مردم و اکثر مردم - چه زن و چه مرد - همین حالا در قشر عظیمی از عالم وجود ندارد. دنیای دموکراسی اینجور بود؛ دنیاهای استبدادی، آن نظامهائی که به شکلهای قرون وسطائی و ارتجاعی اداره میشوند، آن کشورهائی که در آنها انتخابات فقط شکل صوری و ظاهری دارد و بخش بسیار ناچیزی از ملتها در انتخابات شرکت میکنند، آن هم با انواع و اقسام جاذبه‌های مادی و امثال آنها یا دنیای کمونیستی، در اینها حتی همین اندازه‌ای که امروز در غرب دموکراسی و آزادی برای رأی دادن وجود دارد، در آن دنیاها وجود ندارد. در حالی که به اسلام که برمیگردیم، میبینیم اسلام برای آحاد مردم حق رأی، حق انتخاب، حق تصمیم‌گیری، حق اظهارنظر در مسائل سیاسی و مسائل زندگی را قرار داده. البته نوع آزادی در اسلام، نوع انتخاب افراد در اسلام با آنچه در غرب امروز وجود دارد متفاوت است؛ اما حقیقتاً آزادی است و اگر با معیار دقیق بسنجیم، آزادی در اینجاست و در آنجا نیست. درست است که کشورهای اسلامی به رأی و نظر اسلام عمل نکردند، آنجاهائی هم که به اصطلاح دموکراسی هست، آزادی هست، نوع غربی آن هست، نه نوع اسلامی آن، اما امروز جمهوری اسلامی مباهات میکند به اینکه در قانون اساسی آزادیها را برای مردم در اختیار قرار داده و روش ما و ممشای جمهوری اسلامی تا آن حدی که بلد هستیم، مقدورمان هست و تجربه و پختگی این کار را داریم، بر این است که آحاد مردم در مسائل واقعاً حق رأی و حق انتخاب داشته باشند که از اول انقلاب تا حالا هم این را نشان دادیم و اگر با معیار و میزان بسنجند، انصافاً خوب هم انجام گرفته.
 البته مسئله‌ی انتخاب و مسئله‌ی رأی، حق رأی دادن و انتخاب کردن، اگر شکل اسلامی آن بخواهد درست باز بشود، یک مقداری بحث بایستی توسعه پیدا کند و مشروحتر بحث بشود. حالا در آن حدی که در این محفل بزرگ و عمومی میتوان بحث کرد، بنده یک مقداری باز ابعاد بحث را بیشتر باز میکنم. اگر مقتضی بود، در جمعه‌های دیگر هم آن را ادامه میدهم، والّا بحث را موکول خواهیم کرد به محافل و مجالسی که جنبه‌ی علمی و تحقیقی آن بیشتر باشد و آنجا بشود با حوصله مسئله را رسیدگی کرد. در مورد مطالبی که در هفته‌ی قبل بحث کردیم، سئوالاتی از طرف بعضی از دوستان مطرح شد، که من ضمن این توضیحی که میدهم، به آن سئوالات هم پاسخ میدهم.
 یک مطلب این است که در اسلام راه تعیین حاکم و ولی امر فقط انتخاب نیست، بلکه ما دو راه برای تعیین حاکم داریم - این طبق دیدگاه شیعه در مسئله‌ی انتخاب حاکم و ولی امر است؛ برادران اهل سنت مختصر تفاوتی دیدگاهشان با ما دارد؛ یعنی یکی از راه‌هائی را که ما میگوئیم، آنها قبول ندارند و چند راه دیگر را آنها قبول دارند که مورد توافق علمای شیعه نیست - یکی نصب الهی است. توجه کنید که نصب در اسلام و در تشیع، نصب اشخاص نیست. یعنی هیچ کس، هیچ حاکمی حتی آن حاکمی که خود او منصوب از قبل خداست، خود او حق ندارد کسی را نصب کند. نصب پیغمبر یا نصب امام از این جهت که حکایت میکند از نصب خدا، دارای اعتبار است؛ یکی این راه. که به اعتقاد ما پیغمبر اکرم امام بعد از خودش را نصب کرد و امیرالمؤمنین دوره‌ی امامت معصوم را که دوران دوازده امام شیعه است، نصب کرد. تعیین ولی امر به وسیله‌ی نصب انجام گرفت. حالا در هنگامی که نصب انجام میگیرد، بیعت چقدر تأثیر دارد یا ندارد، آن یک بحث دیگر و بحث دقیقی است که شاید بخشی از آن در دنباله‌ی عرایضم روشن بشود. یک راه دیگر، راه انتخاب است. انتخاب کجاست؟ انتخاب در یکی از دو جاست: یا در آنجائی که نصب وجود ندارد؛ مثل دوران غیبت. در دوران غیبت کسی منصوب خدا نیست؛ آنجا معیارهائی معین شده. نصب فقها به معنای تعیین معیار است که ائمه (علیهم السّلام) در متون روایت و احکامی که بیان کردند، ملاکها و معیارهائی را برای حاکم اسلامی مشخص کردند؛ در چهارچوب این ملاکها و معیارها مردم امام را انتخاب میکنند و گزینش میکنند. پس انتخاب یکی در آنجائی است که نصب وجود ندارد و جای نصب نیست؛ مثل دوران غیبت و دیگر در آنجائی است که اگر نصب هم هست، به نصب عمل نشده است؛ مثل دوران خلافت امیرالمؤمنین که امیرالمؤمنین بنا به اعتقاد خود او و به اعتقاد یاران و پیروان او منصوب از قِبل پیغمبر بود که پیغمبر هم او را به حکم خدا نصب کرده بود، لکن در واقعیت تاریخی این نصب مورد قبول قرار نگرفت، مورد عمل واقع نشد و کار به آنجائی رسید که مردم در یک برهه‌ای از زمان آمدند به امیرالمؤمنین مراجعه کردند، اصرار کردند، از آن حضرت تقاضا کردند که خلافت را بپذیرد و به اجماع امت تقریباً امیرالمؤمنین انتخاب شد به خلافت و ولایت امر. این هم یکی از آنجاهائی است که انتخاب مردم نافذ است. لذا همان طوری که در روایاتی که آن هفته عرض کردم شنیدید، امیرالمؤمنین استناد میکند برای اثبات خلافت خود به مراجعه‌ی مردم، به قبول مردم، به بیعت مردم، به اینکه مردم او را خواستند و از او تقاضا کردند و با او بیعت کردند؛ به این چیزها استناد میکند. اگر اینها حجت نبود، اگر از نظر خود امیرالمؤمنین معتبر نبود، ولو از نظر خصم معتبر است، امیرالمؤمنین این را به خصم نمیگفت، به خود مردم نمیگفت که شما بروید سراغ دیگری، دیگری را انتخاب کنید. نمیگفت چون شما من را انتخاب کردید، چون اصرار کردید، من قبول میکنم. پس در اسلام برای انتخاب مردم و گزینش مردم و سرسپردگی مردم به یک ولی امر، یک اعتبار قطعی و حقیقی در یک چنین موردی هم معین شده. این یک نکته که جای انتخاب این است.
 یک نکته‌ی دیگر این است که انتخاب همان طور که اشاره کردیم به طور مطلق حجت نیست. یعنی اگر مردم جمع بشوند کسی را که در چهارچوب معیارها و ملاکهای خدائی قرار نمیگیرد، او را انتخاب بکنند، این انتخاب حجت نیست. این برمیگردد به اختلاف میان بینش اسلامی در باب حکومت با بینش غیر اسلامی و بینش غربی. در دموکراسیهای غربی که برای مردم حق رأی قائلند، معتقدند که مصلحتی برای خواست مردم و اراده‌ی مردم وجود ندارد. اسلام برای مردم حق حاکمیت را به خودی خود و بالذات قائل نیست؛ حق حاکمیت متعلق به خداست. آنکه میتواند برای مردم قانون وضع کند آن خداست؛ آنکه میتواند ملاکهای اجرای قانون را معین کند، خداست؛ مالک امور مردم جز خدا دیگری نیست. پس یک سلسله اصول و ضوابط و معیارهائی در اسلام هست که چهارچوب این معیارهاست که اعتبار میدهد به حق رأی مردم و اگر در خارج از این چهارچوب و دور از این ملاکها و معیارها مردم انتخاب بکنند، این انتخاب حجیتی ندارد. اگر فرض کنیم که مردم به سراغ یک پیشوای یا رئیس فاسدِ فاسقِ کافر دور از معیارهای اسلامی بروند، اگر اتفاق نظر هم بر او قرار بگیرد، این از نظر اسلام ممضی نیست. اسلام این را یک حاکمیت اسلامی به حساب نمیآورد، ولو آن مردم مسلمان باشند. باید بروند به سراغ عادل، به سراغ متقی، به سراغ عالم، به سراغ انسانی که دارای بینش لازم هست، شرایط حکومت کردن را دارد. خلاصه در چهارچوب شرایط اسلامی است که این انتخاب حجیت پیدا میکند. اگر مردم در میان دو نفر، سه نفر، ده نفر انسانی که دارای این شرایط هستند، یکی را انتخاب کردند، این حجیت است.
 یک نکته دیگر این است که در روایات و در آثار اسلامی گاهی به جمله‌ی اهل حل و عقد برخورد میکنیم یا در بعضی از روایات مهاجر و انصار. در دنیای آن روز انتخاب عموم مردم عملی نبود؛ یعنی اگر قرار بود خلیفه در مدینه یا در کوفه مینشست و دست روی دست میگذاشت و کارها همین طور معوق میماند تا در اقصی نقاط عالم اسلام انتخابات انجام بگیرد و مردم بگویند و نظرخواهی کنند و بعد یک عده از مردم موافقت کنند، یک عده مخالفت کنند، اهل یک شهر بپذیرند، اهل یک شهر بگویند نه، ما این را قبول نداریم، فلان کس دیگر را قبول داریم و بعد بخواهند بشمارند این آراء را، نتیجه را بیاورند به کوفه یا مدینه، ممکن بود سالی یا سالهائی طول بکشد و امور مسلمین این را اجازه نمیداد. امروز با امکاناتی که وجود دارد، همه‌ی این کارها در ظرف چند روز انجام میگیرد. بنابراین میتوانیم بگوئیم که امروز انتخاب خود مردم بدون وساطت هیچ عامل و عنصر دیگری معتبر است. اما شکل دیگری که وجود دارد، انتخاب منتخبین مردم است که در قانون اساسی ما مجلس خبرگان است. طبق قانون اساسی ما مردم منتخبین خودشان را که مجلس خبرگان هستند، اعضای مجلس خبرگانند، انتخاب میکنند و آنها به عنوان یک نهاد جمهوری اسلامی، نه برای یک روز و یک مقطع، بلکه به طور مستمر به بررسیهای خودشان، مطالعاتشان، تحقیقاتشان، جستجوشان در زمینه‌ی افراد و مصداقها، تحقیقشان درباره‌ی احکام و شناختها، به این چیزها ادامه میدهند تا به یک نتیجه‌ای میرسند و همواره منتخبین مردم که همان مجلس خبرگان باشند، آماده‌اند که نظر خودشان را درباره‌ی رهبر مسلمین و ولی امر اعلام بکنند. این هم یک نوع انتخاب عمومی است که امروز بحمداللّه این نهاد اسلامی شکل گرفته، پا گرفته و از حمایت و کمک و تأیید رهبر و امام عزیزمان برخوردار شده و مشغول کار خودش هست که در همین روزها اجلاس پنجم رسمی مجلس خبرگان در تهران تشکیل شد و دیروز به پایان رسید؛ امروز هم ان‌شاءاللّه بیانیه‌ی نهائی آنها در رسانه‌های عمومی منتشر خواهد شد. پس مسئله‌ی انتخاب عموم مردم ولو با یک واسطه، یعنی واسطه‌ی منتخبین خودشان که مجلس خبرگان باشند، امروز یک چیزی است عملی و این در حالی است که آن روز عملی نبود. پس اگر ما اهل حل و عقد را به همین معنای مجلس خبرگان بگیریم، امروز هم عملی است. اما اگر اهل حل و عقد را به معنای منتخبین مردم و مجلس خبرگان امروز به حساب نیاوریم و بگوئیم یک عده‌ای یک گوشه‌ای بنشینند از بزرگترها و با بصیرت‌ترها و به جای مردم تصمیم بگیرند، نه، دلیلی نداریم که امروز هم این معنا وجود داشته باشد.
 من یک دو، سه تا از روایاتی را که در این باب هست میخوانم؛ البته بیشتر یادداشت کردم، لکن چون وقت نمیخواهم زیاد گرفته بشود، به دو سه روایت اکتفا میکنم تا معلوم بشود که در نظر اسلام حق رأی مردم و انتخاب مردم چقدر مهم است و اگر کسی در باب اسلام غیر از این نظر بدهد، یقیناً نسبت به اسلام جفا شده. یک روایت، روایت امیرالمؤمنین است که در کتاب معروف سلیم بن قیس هلالی نقل شده؛ در آنجا از قول امیرالمؤمنین اینجور نقل شده که: (و الواجب فی حکم اللّه و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل)؛(2) وقتی که رئیس یک جامعه و حاکم یک کشور و یک امت اسلامی از دنیا برود یا کشته بشود، واجب است بر مردم به حکم اسلام و به حکم خدا که: (ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدّموا یدا و لا رجلا و لا یبدئوا بشیء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما)؛ هیچ کاری نباید بکنند، هیچ اقدامی را شروع نباید بکنند، به هیچ عمل بزرگ و کوچکی دست نباید بزنند، در هیچ کاری سرمایه‌گذاری نباید بکنند، تا اینکه یک امامی را معین بکنند و اختیار بکنند. اینجا مسئله‌ی (اختیار) دارد. یعنی گزینش حاکم برای جامعه‌ی اسلامی و رئیس امت اسلامی و کشور اسلامی به عنوان یک واجب برای مردم معرفی شده، آن هم واجبی با این اهمیت که باید از همه‌ی کارها مردم او را جلوتر بیندازند و مقدم بدانند و به او اقدام بکنند. آنوقت شرایط آن رئیس کشور و نظام اسلامی را ذکر کرده: (اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السّنة)، تا آخر حدیث که اینجا تعبیر، تعبیر اختیار است؛ یعنی انتخاب و گزینش. یک روایت دیگر باز از قول امیرالمؤمنین نقل شده که در روزی که با آن حضرت مردم بیعت کردند که روز جمعه هم بود، حضرت آمدند مسجد، جمعیت بسیار زیادی در مسجد مدینه جمع شده بودند و امیرالمؤمنین با صدای بلند به مردم اینجور فرمودند: (ایّها النّاس انّ هذا امرکم لیس لاحد فیه حقّ الّا من امّرتم)؛(3) یعنی ای مردم این مسئله‌ی شماست، قضیه قضیه‌ی شماست، کاری است متعلق به شما مردم و هیچ کس حقی در این کار، یعنی در خلافت و حکومت ندارد، (الّا من امّرتم)؛ مگر کسی که شما او را امارت بدهید و حاکمیت بدهید. اینجا هم باز ملاحظه میکنید که امیرالمؤمنین نه در مقام احتجاج با دشمن، نه در مقام مباحثه و مجادله و اخذ به حجت خصم، بلکه با مردم خودش، با همان کسانی که او را قبول دارند، با او بیعت کردند، از او تقاضا کردند که همه چیز را میتواند با آنها صریحاً در میان بگذارد، به آنها میگوید که هیچ کس حق ندارد، مگر آن کسی که شما او را امارت دادید. البته روشن است همان طور که گفتیم این در آنجائی است که به نصب الهی اخذ نشده. یعنی امیرالمؤمنین که منصوب خدا و به دست پیغمبر هست، به این نصب عمل نشده، حالا که عمل نشده، جز امیر کردن مردم و انتخاب مردم هیچ راه دیگری برای انتخاب کسی وجود ندارد.
 در یک روایت دیگری که باز از قول امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نقل شده، حضرت در نامه‌ای به دوستان خودشان میفرمایند که پیغمبر اکرم یک دستوری داد، یک پیمانی از من گرفت؛ (عهد الیّ عهدا)، که در آن دستور اینجور آمده که: (فان ولّوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرّضا فقم بامرهم)؛(4) یعنی در آنجا پیغمبر گفته علی جان اگر امت بر تو اتفاق نظر پیدا کردند و دور تو را گرفتند و از تو خواستند و مشکلی به وجود نیامد - توجه کنید به اینکه چطور مصالح مهمی وجود دارد که حتی این مسئله را تحت‌الشعاع قرار میدهد، مثل وحدت عالم اسلام و وحدت امت اسلامی، در آنجائی که نبودن وحدت کیان اسلام را تهدید میکند، که در زمان امیرالمؤمنین اینجور بوده - اگر با فرض عافیت، بدون اینکه مشکلی باشد، تشنجی باشد، اختلاف کلمه‌ای به وجود بیاید، جنگ داخلیای درست بشود، مردم دور تو را گرفتند و از تو خواستند، آنوقت: (فقم بامرهم)؛ آنجا قیام به کار مردم بکن و زمام امور آنها را در دست بگیر. که از این روایات و روایات فراوان دیگری که وجود دارد، حالا ولو بعضی از اینها از لحاظ سند هم مورد تردید باشد، از مجموع اینها کاملاً فهمیده میشود که مذاق اسلام این است که آنجائی که نصب الهی نیست یا نصب الهی معمولٌ‌به نیست و عمل به آن نشده، آنجا یک راه بیشتر وجود ندارد و آن انتخاب مردم است. ببینید به مردم اینجا حق رأی داده شده، حق انتخاب داده شده. آنوقت این مردم دیگر فرقی بینشان نیست - همان طور که گفته شد - زن و مردم دیگر ندارد، زنها هم همان قدر حق دارند که مردها؛ جوانها هم همان قدر حق دارند که مردان مسنِ کار کشته‌ی با سابقه. حد سن فقط بلوغ است، همچنانی که در قوانین ما هم همین است. ما به جوانی که پانزده سالش را تمام کرده باشد، اجازه میدهیم که در انتخاب رئیس جمهور، در انتخاب نمایندگان مجلس، بلکه در انتخاب رهبر که اکثریت عظیم مردم را میطلبد و میخواهد، دخالت کند و نظر بدهد؛ یعنی برای تمام مردم این حق وجود دارد. کجای دنیا امروز اینجور است؟ حتی امروز هم با وجود این همه ادعای آزادی بشر و حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و این همه ادعا مدعائی که دنیای غرب بخصوص در این زمینه دارد، در هیچ جای دنیا یک چنین چیزی نه فقط در عمل نیست، بلکه در قوانینشان هم نیست. در قوانین هم هنوز به جوانهای پانزده ساله اجازه نمیدهند که وارد میدان رأی بشوند و بخواهند کسی را انتخاب بکنند. یک چنین وضعیتی در جهان اسلام و در احکام اسلامی وجود دارد و این همان آزادی سیاسی است در مورد انتخاب.
 این مقدار فعلاً در زمینه‌ی حق انتخاب لازم دانستم که عرض بکنم و همان طور که عرض کردم، باز هم تأکید میکنم که این به معنای نفی آن نظر قطعی و مورد اتفاق شیعه که خلیفه‌ی معصوم و امام معصوم را جز با نصب الهی که به وسیله‌ی پیغمبر یا امام معصوم قبل انجام میگیرد، حجت نمیدانند، این با آن منافات ندارد؛ این همان است، این ادامه‌ی اوست. انتخاب مردم در عرض نصب الهی نیست؛ یعنی آنوقتی که خدا کسی را منصوب بکند و قابل عمل و مورد عمل باشد، آنجا انتخاب جائی ندارد. اما آنوقتی که مورد عمل قرار نگرفته، مثل صدر اسلام، همان طور که ملاحظه کردید، آنجا انتخاب باز حجیت پیدا میکند و انتخاب مردم در زمان غیبت مثل دوران ما، آنوقتی است که نصبی وجود ندارد.   
    بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
    قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم‌یلد و لم‌یولد. و لم‌یکن له کفوا احد.(5)
 
1) انفال: 29
2) کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 752
3)  بحارالانوار، ج 32، ص 8
4) کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 248
5) اخلاص: 1-4

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم عمامه‌گذاری گروهی از طلاب

تاریخ: 1368/12/22

 

بیانات در مراسم عمامه‌گذاری گروهی از طلاب


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 

 


ان‌شاءاللَّه این تلبّس به لباس دعوت و تبلیغ و علم دین، بر شما برادران عزیز مبارک باشد. تقارن این حادثه با ولادت با سعادت حضرت ولیّ‌امر و امام زمان (صلوات‌اللَّه‌وسلامه‌علیه‌وعجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه) که روز عید بزرگی است و غیر از این برکت بزرگ، برکات عظیم دیگری هم دارد، یقیناً برای شما حادثه‌یی مهم و شیرین و مایه‌ی فال نیک در زندگی است. ان‌شاءاللَّه همیشه در خط آن بزرگوار و در این جهت حرکت کنید.

 


ما غالباً به این دوستانی که عمامه سرشان میگذارند، میگوییم که عمامه‌ی شما وزن کمی دارد و بیش از چند سیر نیست؛ اما در معنا اگر انسان بخواهد متحمل این بار - به معنای واقعی کلمه - بشود، بسیار بسیار سنگین است. امروز که قوام حرکت دینی و اسلامی در دنیا به جمهوری اسلامی است و قوام جمهوری اسلامی هم به علمای دین و پرچمداران فقه دینی و اسلامی است، نقش این عمامه‌ها و ذوالعمامه‌ها، خیلی بیشتر از سابق میباشد.

 


من قاطعاً میگویم که علمای دینی و جامعه‌ی روحانی ما در طول این هزاروصد سالی که ما به عنوان علمای دین آنها را میشناسیم، هیچ وقت نقششان به اهمیت امروز نبوده و هیچ وقت در یک عصر و دوره، به‌قدر امروز خدمت نکرده و به اندازه‌ی امروز در وضع دنیا و جامعه‌ی خودش مؤثر نبوده است. روحانیت شیعه، الان این‌گونه میباشد. هم در ایران چنین است و هم در دنیایی که حرکت اسلامی در آن آشکار شده، همین‌گونه میباشد و اگر این‌طور باشد، حرکتها به نتیجه خواهد رسید و اگر نباشد، به نتیجه نخواهد رسید. لذا در افغانستان و لبنان و آذربایجان و کشمیر و در بسیاری از مناطق دیگر که مسلمین حرکتی را شروع کرده‌اند، عماد و قوام این حرکت، علمای دین هستند. اگر علمای دین باشند، در آن حرکت امید پیروزی وجود دارد؛ والّا یا پیروز نمیشود و یا منحرف میگردد. این، نقش روحانیت است.

 


درس را باید خیلی خوب خواند

 


آقایان! شما با چنین اهمیتی، وارد این صحنه و عرصه شده‌اید؛ به آن توجه داشته باشید. درس را باید خیلی خوب خواند. بی مایه فطیر است و فایده‌یی ندارد. کسی که خیال کند حالا درس نخوانیم، اما خدمت کنیم، برای دین نتیجه‌یی ندارد. بدون درس خواندن، نمیشود این خدمت را انجام داد. حالا ممکن است خدمات دیگری کرد؛ ولی این خدمت، متوقف به علم است. باید خوب درس خواند و از درس مهمتر، آن معنویت و روحانیتی است که درون خود ما باید باشد تا ان‌شاءاللَّه (من نصب نفسه للنّاس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره)(1). ان‌شاءاللَّه این معنا تحقق پیدا بکند و این اقدام بر شما مبارک باشد و ان‌شاءاللَّه خداوند توفیقتان بدهد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) بحارالانوار، ج 2 ، ص 56

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مدیران ستاد فرماندهی کلّ قوا

تاریخ: 1368/12/21

 

بیانات در دیدار مدیران ستاد فرماندهی کلّ قوا


بسم‌اللَّه‌‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا از همه‌‌ی برادران و در رأس از جناب آقای فیروزآبادی که در ستاد فرماندهی کل قوا مشغول خدمات با ارزش خود هستند، به‌خاطر تلاشها و اخلاص و صمیمیتشان تشکر میکنم.

 


امروز، عمدتاً به دو منظور برنامه‌ی بازدید از ستاد فرماندهی کل قوا و پرسنل این ستاد را در محل کارشان قرار دادیم: اولاً، به خاطر همین تشکر که من روبه رو از زحمتهای شما تشکر کنم. ثانیاً، مأموریت اساسی ستاد فرماندهی کل قوا به کل نیروهای مسلح را تفهیم نمایم. ما می‌خواهیم همه‌ی آحاد و سازمانهای نیروهای مسلح، بخصوص و به طور عمده سازمان ارتش و سپاه، مأموریتهای این ستاد را به درستی درک کنند و خودشان را با آن چیزی که ما به عنوان خط مشی این ستاد ترسیم کرده‌ایم، تطبیق بدهند.

 


ما در کشورمان دو سازمان عمده‌ی رزمی به نام ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داریم. شاید در بعضی از کشورهای دیگر هم چیزی شبیه این باشد. چنین نیست که شبیه وضع کنونی ما در هیچ جای دنیا نباشد؛ بلکه چیزهایی تقریباً همانند آنچه که در کشور ما هست، در کشورهای دیگر وجود دارد. به هر حال، ما خودمان را مشاهده میکنیم و برای خود برنامه‌ریزی میکنیم و کاری به دیگران نداریم.

 


این دو سازمان، هر کدام مأموریتی غیر از مأموریت دیگری دارند. پس، از این‌جا میتوان فهمید که وجود هر دو سازمان ضروری است؛ زیرا اگر نباشند، مأموریتشان بر زمین خواهد ماند و آن سازمان دیگر هم نمیتواند مأموریت این سازمان را انجام بدهد. این مأموریتها چیست؟ من به طور اجمال و در خطوط کلّی، آن را ذکر کرده‌ام و در شکل ریز و تفصیلی، همین‌جا در ستاد فرماندهی کل قوا مورد مباحثه‌ی طولانی قرار گرفته است و تدوین شده‌ی آن به تصویب خواهد رسید و ابلاغ خواهد شد.

 


وقتی ما دو سازمان عمده‌ی رزمی داریم، ناچار مرکزی برای هماهنگی و رفع تعارضات و حفظ حقوق هریک از آنها با لحاظ حقوق دیگری و چیزهایی از این قبیل لازم داریم. همچنان که هر سازمانی برای هماهنگی بخشهای مختلف خود مرکزی دارد؛ ارتش، ستاد مشترک و سپاه، ستادکل یا ستاد مرکزی را داراست. مرکزی که در آن، بین دو سازمان اصلیِ رزمیِ نظامیِ جمهوری اسلامی هماهنگی ایجاد میشود، همین ستاد فرماندهی کل قواست. این، یکی از مقاصد عمده‌ی این ستاد است که ابلاغ شده و بر اساس آن، این ستاد کارهای زیادی انجام داده و میدهد.

 


هدف دوم، هدایت عمومی نیروهای مسلح است. این، کاری است که در گذشته هم هرگز در ستادها انجام نمیگرفته و در جای دیگری مثل اداره‌ی سوم و پنجم انجام میگرفته است که هر کدام مأموریتهایی دارند که تا حدی میتواند متناسب با این هدایت عمومی باشد. روند نیروهای مسلح، هیچ کدام این کار را نمیکردند؛ بلکه مرکز بالاتری - که حالا نمی‌خواهم به خصوصیات و نامهایش تصریح کنم - این کارها را انجام میداد.

 


ما کشوری با خصوصیات بسیار برجسته داریم. این خصوصیات عبارتند از: کشوری بر انگیخته، مردمی شجاع، سرزمینی آماده برای عمران و آبادی و منافع و برکات، موقعیتی مؤثر در ثبات یک منطقه‌ی عظیم - بلکه به یک معنا در ثبات کل عالم - و نظامی که مبتنی بر یک تفکر مدرن مذهبی و کاملاً نو میباشد.

 


تفکری که ما امروز به دنیا عرضه میکنیم، بسیار نو و مبتنی بر مذهب است. دنیا و تحلیلها و نگرشهای مادّی عادت کرده بودند که مدرنیسم را از تفکرات الهی و معنوی جدا کنند و اینها را نقطه‌ی مقابل هم بدانند. هر چیز مذهبی و معنوی - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - متعلق به گذشته و ارتجاعی به حساب میآمد. هرچیزی را که میگفتند نو و مدرن است، معنایش این بود که حتماً ضد مذهبی و غیرمعنوی است. این، برداشت غلطی از مذاهب بود.

 


امروز بعکس، عدالت اجتماعییی که ما مطرح میکنیم و حقوق بشر به سبکی که اسلام مطرح میکند، به مراتب راقیتر از آنچه که دنیای دمکراسی مطرح میکند، است. عدالت اجتماعی ما، از دنیای به اصطلاح سوسیالیسم، پیشرفته‌تر است. حقوق بشر و آزادیهای فردی ما، از آنچه که در دنیای به اصطلاح دمکراسی مطرح میشود، پیشرفته‌تر است و این را دنیا هم قبول دارد. به این تبلیغات و رادیوها و مجلاتی که پول میگیرند و چیزی میگویند و مینویسند و دایماً واژه‌ی ارتجاع را تکرار میکنند، نگاه نکنید؛ اینها قابل ذکر و توجه نیستند.

 


مرتجعترین نظامهای دنیا، نظامهایی هستند که حتّی یک پارلمان صوری هم ندارند تا نمایندگان مردم در آن‌جا دور هم جمع بشوند و بعضیها نظر بدهند؛ چون نظامشان پوسیده است و طاقت این کار را ندارند و چنین کاری را بر نمیتابند. همین نظامهای بدون پارلمان و مرتجع، گاهی جمهوری اسلامی را مرتجع و نظام ما را نظام ملاهای مرتجع مینامند!! اصلاً آشکار است که این صحبتها، یک شکل دیکته شده میباشد و فرمی است که همه‌ی دنیا بر اساس یک تفکر و پایه‌ی تبلیغاتی، سیاستی را تدوین کرده‌اند تا به جمهوری اسلامی تهمت واپسگرایی و مرتجع بودن بزنند. بسیار خوب، بگویند؛ محل بحث نیست. ما واقعیات را نگاه میکنیم. ما چیزی را که خود آنها به آن اعتقاد دارند و به آن رسیده‌اند، مورد نظر قرار میدهیم. در خلال بعضی از اظهارنظرها، کاملاً آشکار میشود که متفکران امروز و سیاستمداران برجسته‌ی دنیا، نسبت به جمهوری اسلامی چه نظری دارند؟ نظرها، نظرهای کاملاً مثبتی است.

 


چنین نظامی با چنین کشور و مردمی و با وجود احتمالاتی برای دفاع و تهدیدها، لازم است که با دید بلند مدت، همه‌ی مسایل را ملاحظه کند و رفتار کلی نیروهای مسلح را طراحی نماید و در نظر بگیرد. در این‌جا، همین ستاد فرماندهی کل قوا - و نه دستگاههای دیگر - است که باید چنین کاری را بکند. این ستاد را باید برای این مقصود که حتّی از مقصود اوّلی هم مهمتر است، آماده کنیم. این، هدایت عمومی و کلی است.

 


سازمانهای مسلح - مثل بقیه‌ی سازمانها - غالباً در جهت اهداف سازمانی خود و اهداف نزدیک، فکر و حرکت و عمل میکنند. این شما هستید که بایستی حتّی دیدهای آنها را هم دوربُرد کنید و خودتان به بلند مدت نگاه کنید و طراحی نمایید و اینها را مرتباً هدایت کنید تا به آن سمتی که درآموزش و سازماندهی و طراحیهای عملی و در همه چیز دیگر برنامه‌ریزی شده است، حرکت کنند. طبعاً برای رسیدن به این دو هدف عمده، دستگاهی هم باید داشته باشید تا ببینید آیا این مصوبات در نیروهای مسلح درست اجرا میشود یا خیر. این هم هدف سومی به حساب می‌آید و باید ستاد را برای این معنا آماده کنید.

 


ستاد فرماندهی کل، یک چیز تکراری و موازیِ ستاد مشترک ارتش و ستاد سپاه پاسداران - چه قبل از آنها و چه بعد از آنها - نیست. همان‌طور که گفته شد، چیزی است که از لحاظ سلسله مراتب، برتر و فراتر از آن دو ستاد میباشد و از لحاظ مأموریت، دارای مأموریتی کاملاً متفاوت با آنهاست. البته آن دو ستاد هر کدام برای سازمان خودشان، با طبیعت خاصی که ستاد مشترک ارتش و ستاد سپاه دارند، موازی هستند. با این ترتیب، برادران باید ان‌شاءاللَّه کار را برنامه‌ریزی کنند.

 


همان‌طور که آقای دکتر فیروزآبادی اشاره کردند، من به طور مرتب و منظم در جریان کارهای این ستاد قرار دارم و همان‌طور که اول هم اعلام کردم، همه‌ی عناصری که در این ستاد حضور دارند، عناصر نظامی هستند. ما به یک معنا باید بگوییم غیرنظامی نداریم؛ یعنی افراد یا ارتشی یا سپاهی و یا بسیجی هستند. این که من اصرار ورزیدم فرم و لباس مشترک خاصی برای بسیجیها تنظیم بشود، به معنای این نیست که ما میخواهیم یک سازمان سومی درست کنیم. خیر، اشتباه نشود. بسیج، یک سازمان سوم نظامی در قبال سازمان سپاه و ارتش نیست. بسیج، بسیج است؛ بدین معنی که آحاد مردم، به وسیله‌ی فرمانده‌ی کل نیروهای مسلح در هر عهدی، برای کار نظامی بسیج میشوند. ما میخواهیم به این موضوع ارج بنهیم که یک غیرنظامی، کار معین شده‌یی را برای یک نظامی انجام میدهد؛ در حالی که او، نه ارتشی و نه سپاهی است. این را میخواهیم مورد توجه خاص قرار بدهیم؛ لذا گفتیم که یک لباس مشترک برای بسیجیها معین بشود.

 


البته این لباس، لباسی نیست که هرکس بسیجی است، باید حتماً این لباس را بپوشد؛ به خاطر این که مردم از کاسب و اداری و دانش‌آموز و دانشجو و حتّی زن خانه‌دار، عضو بسیجند. لزومی ندارد که همه‌ی اینها در همه‌ی حالات از این لباس استفاده بکنند. مقصود این است که در موارد خاصی که طبق آیین‌نامه معین خواهد شد، این لباس پوشیده بشود و شخص بسیجی را - چه در مراسم و چه در بعضی از مراکز دیگر - مشخص بکند.

 


امیدواریم که خداوند به همه‌ی شما آقایان توفیق بدهد و کمک و هدایت کند تا بتوانید ان‌شاءاللَّه نیروهای مسلح را به بهترین وجهی هدایت کنید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در جلسه‌‌ی تودیع شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی

تاریخ: 1368/12/11

 

بیانات در جلسه‌‌ی تودیع شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی


بسم‌اللَّه‌‌الرّحمن‌الرّحیم

 


شما به ایران مسافرت کردید و بحمداللَّه با فضای اسلامی کشور و با مردم ما تا حدودی آشنا شدید و عشق مردم به قرآن را در این‌جا مشاهده کردید. الحمدللَّه در این‌جا فضای معنوی خوبی است. ما هم خوشحالیم که شما را از نزدیک دیدیم و صدایتان را شنیدیم. الحمدللَّه از جهت انس با قرآن و تلاوت این کتاب، توفیقات خدا شامل حال شماست. امیدواریم ان‌شاءاللَّه باز هم سفرهای دیگری را به تهران بیایید. در این‌جا، الحمدللَّه استعداد جوانان برای قرآن خیلی خوب است و در این یازده سال بعد از انقلاب، به نسبت، خیلی پیش رفته است. آقایان اوقاف و سازمان تبلیغات تلاش میکنند و زحمت میکشند.

 


آن چیزی که من همیشه وقتی به یاد شما قرّاء میافتم، برایم اهمیت پیدا می‌کند، این است که شما در توجه دادن مستمعان خود به مضامین قرآن، نقش زیادی دارید. واقعاً آن چیزی را که مردم احتیاج دارند از قرآن بفهمند، شما میتوانید به آنها القا کنید. چه‌قدر خوب است که برخی از آیات کریمه‌ی قرآن که مناسب حالِ امروز مسلمین است، در تلاوتهای شما کثیرالتردد باشد. البته همه‌ی آیات قرآن را مردم محتاجند؛ لیکن بعضی از اینها امروز واقعاً بایستی مورد توجه شدید و دایمی مردم باشد: توکل به خدا، نترسیدن از دشمنان خدا، مجاهدت در راه او و امید به فضل و کمک و اعانت الهی و بخصوص وحدت مسلمین. بحمداللَّه آیات کریمه‌ی قرآن، مضامین فراوانی دارد. اگر شما اینها را در تلاوتها و اجتماعاتتان بخوانید و مردم قدری به این مضامین توجه پیدا کنند، خدمت خیلی بزرگی کرده‌اید. یک آیه را که شما خوب میخوانید، گاهی از یک ساعت سخنرانیِ یک نفر که درباره‌ی آن آیه بکند، بیشتر ارزش دارد؛ یعنی این تلاوت، واقعاً انقلابی در روح ایجاد میکند. شکر هر نعمتی، عبارت است از این که انسان آن نعمت را در جای خودش مصرف کند و شکر این صدای خوب و این نَفَس قوی و این آشنایی با رموز تلاوت، همین است که من گفتم.

 


نکته‌‌ای که در ذهنم بود به آقایان بگویم، این است که دعاهای خیلی خوبی از طرق شیعه و از اهل بیت روایت شده که واقعاً عالیةالمضامین است و خیلی فوق‌العاده میباشد. من واقعاً به این دعاهایی که در صحاح و در کتب مختلف، روایت شده، نگاه کرده‌ام؛ هیچ وقت به این علوّ مضمون در هیچ جا ندیدم، مثل همین مناجات شعبانیه‌یی که الان در این ایام مستحب است خوانده بشود، یا مثل همین دعای شجرةالنّبوة: (اللّهم صلّ‌علی محمّد و ال محمّد شجرة النّبوة و موضع الرّسالة...). دعاهای خیلی عجیبی است. دلم میخواست که در این سفر فرصت میشد و این دعاها را میخواندید. من یادم رفت به آقایان این سفارش را بکنم، نمیدانم چنین کاری کردند یا نه. البته، دعای کمیل خیلیخوب است؛ لیکن اگر یک وقت حالِ دعاهای این طوری را داشتند و خواندند، به نظرم میرسد که چیز خیلی خوبی خواهد شد و همه‌ی مؤمنین استفاده خواهند کرد و حالِ توجه و توسل زیادی را عاید خواهد نمود. البته، الان چاپ شده‌ی این دعاها در مجموعه‌ها هست؛ اما من میگویم که هم مناجات شعبانیه و هم دعای شجرةالنّبوة و هم مناجات خمس عشرة را - که خیلی عجیب است - به خط نسخ خوبی بنویسند و برای آقایان بفرستند که اگر یک وقت مایل بودند، بخوانند.

 


صحیفه‌‌ی سجادیه هم واقعاً کتاب بسیار فوق‌العاده‌ای است. این کتاب، در بین قدما به زبور آل‌محمّد معروف است. دعاهای این بزرگوار، ضمن این که در حد اعلی، استغاثه‌ی به خداست، از معارف اسلامی هم پُراست. یعنی صرفاً دعا نیست؛ بلکه در لباس دعا، همه‌ی معارف اسلامی - توحید، نبوت و ... - تعلیم داده شده است. امشب هم شب ولادت آن حضرت است و ما در این‌جا یک جلد کلام‌اللَّه و یک جلد صحیفه‌ی سجادیه به آقایان هدیه میکنیم.

 


از آشنایی با آقایان، خیلی ‌خوشحال شدیم. از انتشار صدایشان در فضای اسلامی کشور خودمان خوشحالیم و از سلامت و قوّت شما نیز خرسندیم. ان‌شاءاللَّه که سی، چهل سال دیگر هم برای این مردم بخوانید.

 


امیدواریم که در ایران به شما خوش گذشته باشد. دلم میخواست که آقایان در مشهد بیشتر از این - یعنی یک هفته - بمانند. (قضیت اکثر عمری فی تلک البلدة). حالا عیبی ندارد که چند آیه‌یی هم تلاوت کنند که ما با تلاوت آقایان وداع کنیم.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها