0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

مصاحبه در پایان سفر به استان لرستان‌

تاریخ: 1370/05/31

 

مصاحبه در پایان سفر به استان لرستان‌


این سفر، دومین سفر حضرت‌عالی به مناطق محروم کشور است. ضمن عرض خوش‌آمد به جناب‌عالی، لطفاً بفرمایید علت انتخاب استان لرستان برای انجام این سفر چیست، و بررسی مطالعاتی و اجرایی چه طرحهایی در دستور کار قرار خواهد گرفت؟
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. قبلاً اعلام شده بود که سفر به مناطق محروم کشور و دیدار با مردم این مناطق و مشاهده‌ی از نزدیک مشکلات و مسایل آنها را در برنامه‌مان قرار داده‌ایم. استان لرستان، یکی از همان مناطق محروم است؛ من قبلاً هم این را میدانستم. در این سفر هم با تحرکی در برخی از مناطق این استان و شنیدن گزارش مسؤولان، با مشکلات این استان بیشتر آشنا شدم.
 
البته مردم استان لرستان، یکی از شجاعترین و بااخلاصترین مردم سراسر کشورند؛ یعنی هم در صحنه‌ی جنگ تحمیلی در طول هشت سال اینها از خودشان شهامت و وفاداری زیادی نشان دادند و شهدای بسیاری دارند و رزمندگان زیادی از این‌جا به جبهه اعزام شدند، و هم در مسایل انقلاب از اول تا حالا این مردم پافشاریشان را بر دین و معارف اسلامی و خط انقلابی حضرت امام(رضوان‌اللَّه تعالیعلیه) نشان دادند. این مردم واقعاً بااخلاصند و حقیقتاً سربازان این انقلابند. این مردم با این همه مشکلات و این همه فداکاری، توقع زیادی هم ابراز نمیکنند؛ اما این، تکلیف را از دوش ما برنمیدارد. مردم لرستان، مردم کم‌توقعی هستند؛ لیکن شاید این، تکلیف را مضاعف هم بکند.
 
من با علم به این‌که دولت درصدد است با سرعت هرچه بیشتر مشکلات مناطق محروم را برطرف بکند، و بخصوص امکاناتی هم برای این کار گذاشته است، این‌جا با دقت تفحص کردم. خوشبختانه تصمیمهای خوبی گرفته شده، که امیدواریم ان‌شاءاللَّه تا آخر امسال همه‌ی این تصمیمها شروع بشود. بعضی ممکن است زمان بگیرد و کار ادامه پیدا کند؛ لیکن به فضل الهی و به همت برادران مسؤول، قطعاً این کارها شروع خواهد شد.
 
در این سفر، هم جناب آقای میرزاده - معاون محترم جناب آقای رئیس جمهور - با ما هستند، که ایشان را رئیس‌جمهور محترم فرستادند، برای همین که طرحهایی که ممکن است در این‌جا عملی بشود، ایشان آنها را شناسایی کنند و برگردند، تا ان‌شاءاللَّه این کارها انجام بگیرد، و هم جناب آقای بشارتی - رئیس دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری - در این سفر همراه ما هستند. هر دو آقایان انصافاً تلاش خوبی کردند و کارهای خوبی را عهده‌دار شدند.
 
آن طرحهایی که من میتوانم الان این‌جا بگویم، برای این‌که هم مردم این استان مطلع باشند، و هم مسؤولان در ذهنشان باشد که اینها را ان‌شاءاللَّه دنبال کنند، اینهاست:
 
در حدود ده، دوازده طرح مهم هست، که یکی از آنها این است که مجتمع آموزشی عالی این‌جا به دانشگاه تبدیل بشود. این، کمک بسیار مؤثری در رفع محرومیت از این استان خواهد کرد. وقتی متخصصان در این‌جا تربیت شدند و این امکان برای جوانان این‌جا به وجود آمد، طبعاً قدم بزرگی در راه رفع محرومیت برداشته خواهد شد. یک طرح دیگر، عبارت از احداث مجتمع هنری و ورزشی و فرهنگی است که این‌جا جوانان بشدت به آن احتیاج دارند و لازم است که چنین مجتمعی به وجود بیاید. طرح دیگر، توسعه‌ی فرودگاه این‌جاست. الان در فرودگاه خرم‌آباد، همه‌ی هواپیماها نمیتوانند بنشینند. برای رفت‌وآمدها محدودیتی هست؛ مشکل ایجاد میکند. ان‌شاءاللَّه این‌جا هم توسعه پیدا خواهد کرد. قرار شده است که دو دبیرستان شبانه‌روزی در مناطق عشایری به وجود بیاید، تا بچه‌های عشایر - که استعداد خوبی هم دارند - این امکان را پیدا کنند که از تحصیلات دبیرستانی برخوردار باشند. بنا شده که صد کلاس هم در مناطق محروم استان در شهرها و روستاها ایجاد بشود. درصددند که یک بیمارستان 96 تختخوابی در ازنا بسازند. پنجاه خانه‌ی سازمانی هم برای جذب کارشناسان به وجود بیاید؛ چون کارشناسانی که میخواهند به این‌جا بیایند و کارهای عمده‌ی استان را به عهده بگیرند، اینها اگر جا نداشته باشند، آمدنشان مشکل خواهد شد. این کمکی است به این‌که آنها بتوانند بیایند. اجرای عملیات گازرسانی خرم‌آباد هم یکی دیگر از این طرحهاست؛ چون منطقه هم بخصوص بخشی از مناطق سردسیر است و احتیاج مبرمی به گاز دارد. بنا شد که دولت پنج میلیون دلار ارز هم برای تجهیزات بیمارستانی تخصیص بدهد. از این گذشته، دو راه از جاده‌های مهم استان هست؛ یکی بین خرم‌آباد و سپیددشت، یکی هم بین خرم‌آباد و کوهدشت، که این دو راه کمک خواهد کرد، تا ان‌شاءاللَّه ارتباطات استان آسان بشود. قرار شده که یک مرکز تحقیقات دامپروری هم در این‌جا به وجود بیاید؛ چون عشایر با دام سروکار دارند و این مرکز تحقیقات دامپروری خیلی کمک خواهد کرد به این‌که ان‌شاءاللَّه دامپروری استان امکانات بیشتری پیدا کند. بنا شده پنج مرکز تربیت معلم در این‌جا به وجود بیاید؛ که این هم یکی از طرحهاست و کمک میکند به این‌که معلمان بومی در این‌جا رشد پیدا کنند. از اینها گذشته، قرار شده برای ایجاد اشتغال، حداقل صد واحد کارگاهی کارهای سبک و صنایع دستی در مراکز مختلف تأسیس شود. اینها کارهایی است که بنا شده ان‌شاءاللَّه به وسیله‌ی معاون اجرایی آقای رئیس‌جمهور پیگیری شود.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت

تاریخ: 1370/06/03

 

بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 در ابتدا یاد شهدای عزیزی را که این هفته و این ایام به نام آنهاست - یعنی شهید رجایی و شهید باهنر - گرامی میداریم. این دو عنصر خدمتگزار را باید به عنوان عناصر فراموش‌نشدنی در تاریخ دولت و انقلاب خودمان همواره به یاد داشته باشیم. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه همه‌ی ما بتوانیم در هرجا که هستیم و هر کاری بر دوشمان است، همراه با اخلاص و تلاش متناسب و ابتکار عمل و حرکت انقلابی، آنچه را که پاسخ به نیاز زمان است، ادا کنیم. لازم است این هفته را هم که دولت برای مردم در تبلیغات مطرح میشود و درحقیقت عید دولت یا جشن دولت است، به برادران عزیز هیأت دولت تبریک عرض بکنم.

 


 بحمداللَّه امروز دولت از امتیازات بزرگی برخوردار است؛ یک دولت مردمی و یک دولت باایمان است، که حرکت و تلاش یکایک افراد آن، متکی به یک اعتقاد و یک ایمان صادقانه و خالص است؛ دولتی که حقیقتاً برای مردم دل میسوزانَد و درصدد است که برای آنان کار بکند. این را ما در کارهای شماها بوضوح مشاهده میکنیم و میبینیم که شماها حقیقتاً درد مردم را دارید و تشنه‌ی خدمت به مردم محروم هستید. این امتیازات، امروز جزو امتیازات استثنایی دولتهاست.

 


 اگر چنین نبود که این یکی از نعم الهی بر ملت ایران و بر همه‌ی ماست و باید آن را ذکر کرد و بر آن شکر گزاشت، شاید مناسب نبود که من در حضور شما عزیزان، این مطالب را بگویم؛ لیکن مسائل، شخصی نیست. ما در این قضیه، با اشخاص شما برادران کمتر مواجهیم، تا با آن حیثیت خدمتگزاری که انسان در شما مشاهده میکند. این مغتنم است و حقیقتاً جای شکرگزاری دارد.

 


 در تاریخ گذشته‌ی ما، کمتر میشود مجموعه‌ی مسؤولانی را پیدا کرد که مثل مجموعه‌ی مسؤولان امروز باشند. کمتر که میگوییم، میخواهیم احتیاط کنیم؛ والّا واقعاً من سراغ ندارم. رئیس جمهوری با این خصوصیات، با این فضایل و با این سوابق، و همکاران و وزرایی با این منش دینی و ایمانی و انقلابی، حقیقتاً در گذشته‌ی تاریخ ما سابقه ندارد، و در جاهای دیگر هم تا آن‌جایی که من شناخته‌ام - البته ادعای شناخت کامل نمیکنم؛ چون ما از اوضاع همه‌ی دولتها اطلاع نداریم - چنین چیزی را نیافته‌ام.

 


 شاید مردم ما هم هنوز به بطن کارهای برادران مسؤول در دولت، درست واقف نیستند. البته یک چیزی شنیده‌اند و یک چیزی میدانند، ولی خصوصیاتی را که افراد آشنای با اعضای دولت میتوانند بدانند و بفهمند، یقیناً مردم بعضی از آنها را نمیدانند، بعضی را هم باور نمیکنند. مثلاً اگر به مردم گفته شود که در بین وزرای جناب آقای هاشمی - بنابر آنچه که مسموع بنده است - وزیری هست که اگر از حقوق ماهیانه‌اش، اقساطی را که باید بدهد، کم کنند، برایش ۲۴۰۰ تومان میماند، آیا واقعاً این را تصور میکنند که در کارگزاران یک دولت - کسانی که بیت‌المال و امکانات در اختیار اینهاست - کسانی پیدا میشوند که این‌طور زندگی و این‌گونه صرف و خرج میکنند؟ اینها چیزهای باارزشی است، و ما خدا را بر داشتن شماها شکر میگزاریم و از خدا میخواهیم که شما را در راه خیر و صلاح و سداد، همواره موفق بدارد. امروز ملت به خدمتگزاران صدیق و صمیمی و خسته‌نشو احتیاج دارد؛ از کار خسته نشوید.

 


 دو، سه نکته در کار اجرایی وجود دارد، که اگرچه شماها متوجه این نکات هستید، اما تذکر اینها عیبی ندارد:
نکته‌ی اول، نظارت بر این مجموعه‌یی است که شما بر آن مسلطید. این ماشین بوروکراسی، چیز عجیبی است. من و شما که ده سال، دوازده سال سابقه‌ی کار اجرایی داریم، هنوز بوروکراسی را نشناخته‌ایم. ما در سخنان دیگران - کسانی که بوروکراسیهای عظیم معروف پنجاه‌ساله و شصت‌ساله و صدساله را تعریف میکنند - بوروکراسی را میشناسیم؛ که در بسیاری از موارد، با وضع خود ما هم منطبق است. این ماشین اجرایی، ضمن این‌که یک دستگاه اجتناب‌ناپذیر است، اگر از آن مراقبت نکنید، چیز خطرناکی خواهد شد. این مراقبت، همان چیزی است که شما را میتواند بسهولت و سرعت به هدفها برساند. اگر دستگاه اجرایی و دستهای شما نباشد، شما به هیچ هدفی نمیتوانید برسید؛ درعین‌حال همین ماشین تا وقتی که اراده بکند، میتواند شما را از رسیدن به آن هدفی که دنبالش هستید، باز دارد؛ بسته به این است که ترکیب، و مهمتر از آن، نظارت شما بر این مجموعه چگونه باشد. اگر بر آن نظارت کردید، در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛ اگر از آن غفلت کردید، شما در اختیار آن قرار خواهید گرفت؛ هرچه هم خوب باشید، از عهده‌ی آن برنمیآیید.

 


 ای بسا سیاست مسجل‌شده‌یی که تأکید مکرر بر انجام آن شده باشد و مدیر مربوطه - وزیر و بسیاری از سلسله مراتب - به آن مهر امضاء و اجراء زده باشند؛ ولی فقط یک نفر از انجام آن کار مانع بشود. شماها که هرکدام مدتی در کار اجرایی بوده‌اید، این را تصدیق میکنید. هر کس هم که با دستگاه اجرایی سروکار داشته باشد، این را تصدیق میکند؛ یعنی مراجعان به دستگاه اجرایی، این را میفهمند. چیزی است که وزیر خواسته، دولت خواسته، دستور داده شده، آب را هم از آن‌جا ریخته‌اند و دارند پمپاژ میکنند، ولی از این لوله و این کانال کشی به این عظمت، آب بیرون نمی‌آید! آن وسط، ریگی در کفش کسی است و این کانال را سد کرده است؛ علاج آن هم فقط نظارت شماست.

 


 نمیتوانیم بگوییم همه را خوب انتخاب کنید؛ چون مگر میشود شما یک معیار بگذارید و بعد هزار نفر، دو هزار نفر، ده هزار نفر همکار خودتان را از اول تا آخر با آن معیار تطبیق بدهید؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ حالا برفرض تطبیق دادید، مگر انسانهای خوب، دایماً خوب میمانند؟ مگر وسوسه‌ها در انسانهای خوب اثر نمیگذارد؟ پس، آن چیزی که ضامن است، این است که شما برای نظارت، صرف وقت کنید.

 


 اگر یک مدیر عالی وقتش را تقسیم بکند، شاید بشود گفت که باید نیمی از وقتش را صرف نظارت بر دستگاه خودش، و نیمی را صرف کارهای دیگر بکند؛ فکر کردن، سیاستگذاری کردن، دستور دادن، جلسه گذاشتن، و از این قبیل. نظارت بر این دستگاه، یعنی دایماً حضور داشته باشید؛ آقا شما دارید چه کار میکنید؟ این کار چه شد؟ مسأله‌ی پیگیری هم بخشی از همان نظارت است. این یک نکته است که لازم بود عرض بکنم. خواهش میکنم آقایان این قضیه را جدی بگیرند.

 


 البته همان‌طور که جناب آقای هاشمی اشاره کردند، من با همه‌ی وجودم مشکلات کار اجرایی را لمس کرده‌ام و میدانم که این، مشکل بزرگ شماست. خیلی از کارهاست که شما میخواهید بکنید، ولی نمیشود.

 


 نکته‌ی دوم این‌که به گزارشها ترتیب اثر بدهید و روی آنها حساس باشید. باید انسان شامه‌یی پیدا کند که تا یک گزارش می‌آید، آن نکته‌ی حق را در آن گزارش استشمام کند، یا لااقل در حد بالایی این‌طور باشد.

 


 هر مدیری باید زیرمجموعه‌ی خودش را زیر چتر حمایت خودش قرار بدهد؛ والّا آنها نمیتوانند کار کنند؛ ولی این دفاع از همکار - که سنت بسیار پسندیده و خوبی است - مانع نشود که اگر گزارشی علیه آن همکار آمد، شما بجد به آن برسید.

 


 اگر این کارها را کردید، دستگاه اجرایی اصلاح خواهد شد و این همه نسخه و دستورالعمل اداری و استخدامی که غالباً هم عمل نمیشود و الان چند سال است که ما مرتب روی قضیه‌ی اداری و استخدامی کار میکنیم و هنوز هم چیز درستی نشده است، دیگر لازم نخواهد بود، یا اکثرش لازم نخواهد بود. به نظر من، نسخه‌ی مؤثرتر از همه این است که شما همه‌جا حاضر باشید و با همه‌ی تخلفها، با حساسیت برخورد کنید؛ این یک نکته‌ی حایز اهمیت است.

 


 نکته‌ی سوم این است که آن صفا و صمیمیتی را که در شما هست، سعی کنید در کارگزاران اصلی دستگاه به وجود بیاورید. شماها که بالاخره شناخته‌شده‌ها و از چندین صافی عبورکرده‌های این دستگاهید، همه شما را پسندیده‌اند که این‌جا هستید، و بحمداللَّه کار شما هم تا آن‌جا که من شناخته‌ام و دانسته‌ام، مؤید صحت آن پسندها بوده است؛ لیکن از شما که یک قدم آن‌طرف‌تر رفتیم، دیگر این صافیها وجود نداشته؛ فقط یک صافی وجود داشته، و آن خود شما بودید.

 


 سعی بشود درباره‌ی این گزینش، زیاد دقت بشود. در سطوح بالا، آن نیروی مؤمن و بااخلاص را جستجو بکنید. البته این به معنای آن دعوای معروف (تخصص یا تعهد) نیست؛ نه، بحث بر سر کارآمدها و کاردانهاست. ما نمیگوییم به یک مسجد بروید وببینید چه کسی بهتر عبادت میکند، او را بیاورید؛ نه، در بین آن کسانی که توانایی کار را دارند، دنبال عنصر تقوا و تعهد و اخلاص بگردید و او را در رأس کار بگذارید، تا آن بطانه و مجموعه‌ی نزدیک به شما، همواره بتواند اعتماد شما را جلب کند و شما بتوانید کار را انجام بدهید.

 


 البته خیلی از مطالبی که باید در مجموعه‌ی دستگاههای حکومتی مورد توجه قرار بگیرد، قبلاً بین ماها صحبت شده، و احتیاج به تکرار ندارد. مهمترین مسأله‌ی دستگاه ما و نظام جمهوری اسلامی - که همه‌ی اینها در خدمت و در جهت آن است - همان چیزی است که همه‌ی ما به آن معتقدیم و بارها گفته‌ایم؛ یعنی کوشش برای رفع فقر و محرومیت در جامعه، و حمایت و کمک به طبقات مستضعف و محروم. واقعاً باید صحت برنامه‌ها را به این سنجید و دنبال این قضیه رفت و کارهای دیگر را در اولویتهای بعد قرار داد. کارهای مربوط به طبقات محروم و مستضعفان جامعه - که تعدادشان هم زیاد است - حقاً و انصافاً یک حرکت اساسی را میطلبد.

 


 بحمداللَّه دولت طرحهای خوبی دارد؛ مردم هم در اظهارات آقایان فهمیده‌اند؛ و هم بیش از آن مقداری که شماها میگویید، کار انجام میگیرد؛ من هم تأکید میکنم که قدری کارهایی را که انجام شده، به مردم بگویید، تا بدانند. البته کارهایی را که بناست انجام بشود، هرچه ممکن است، نگویید؛ مگر آنهایی را که مسلماً انجام خواهد گرفت. اما کارهایی را که انجام میگیرد، خوب است که به مردم بگویید، تا مردم امیدوار شوند و ضد انقلاب نتواند بذر یأس در بین مردم بپاشد.

 


 بحمداللَّه طرحهای خوبی دارد انجام میگیرد؛ لیکن شاید بشود با ابتکار، مقداری کارها را تسریع کرد. فرض بفرمایید اگر بعضی از بخشها را تشخیص دادید که از اهمیت فوق‌العاده‌یی برخوردارند، برای مدت معینی یک اولویت ویژه برای آنها قرار بدهید. مثلاً بخش کشاورزی در نظام ما، واقعاً یکی از بخشهای بسیار بااولویت است. هنوز هم من نمیدانم که آیا اولویت لازم به این بخش داده میشود، و آن کاری که باید در این بخش انجام بگیرد، آیا به‌صورت کامل و صددرصد انجام میگیرد، یا نه.

 


 به‌هرحال، این کار باید انجام بگیرد. فرضاً شش ماه یا یک سال زمان بگذاریم، برای این‌که همه‌ی دستگاهها تحت‌الشعاع کشاورزی قرار بگیرند؛ صنعت در خدمت کشاورزی باشد؛ پول نفت در خدمت کشاورزی باشد. یعنی ما این دستگاه کشاورزی را به یک حرکت سریع وادار بکنیم، بعد آن‌را به حال خودش بگذاریم، تا با دستاوردی که از این حرکت خواهد داشت، کار خودش را ادامه بدهد؛ بعد سراغ یک بخش دیگر برویم. با برنامه‌ریزی میشود این کار را کرد. فرض کنید بخش راه، بخش آموزش و پرورش، بخشهای اساسی و زیربنایی کشور، به هر کدام اولویتی بدهیم و طرحها را در آن بخش متمرکز کنیم، و از این قبیل کارها. البته اینها چیزهایی است که قابل بررسی است. بایستی اهل تخصص و خبرویت، اینها را بررسی کنند و ببینند. به‌هرحال، از خدای متعال میخواهیم که به شماها کمک کند و قوّت قلب بدهد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم خرم‌آباد

تاریخ: 1370/05/30

 

بیانات در دیدار مردم خرم‌آباد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین. قال‌اللَّه‌الحکیم فیکتابه:ولقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون(۱)
  
از این‌که در جمع شما مردان و زنان مؤمن و جوانان سلحشور و انقلابی این استان مردپرور و شهیدپرور حضور پیدا کرده‌ام، خدای متعال را شاکر و سپاسگزارم. خاطرات افتخارآمیز مردم شهرهای مختلف استان لرستان، چه در دوران انقلاب و چه در دوران جنگ تحمیلی، هرگز از یاد نخواهد رفت و فرزندان شما در سپاه و ارتش و نیروهای عظیم مردمی، نشان دادند که با ایمانی صادقانه و مخلصانه، به اسلام عزیز و به انقلاب اسلامی وفادارند. من فراموش نمیکنم سالهایی را که فرزندان بسیجی این استان، در جبهه‌های غرب و شمال غربی، در حاجیعمران، در ارتفاعات دشوار منطقه‌ی مرزی، و بعد از آن هم در منطقه‌ی جنوب، دلاوری و جانفشانی کردند. همان روزها من به جوانان سلحشور لرستان پیغام دادم و گفتم که اگر دیگران سلحشوریها و فداکاریهای جوانان لرستان را در صحنه‌ی نبرد شنیده‌اند، من آن را دیده‌ام.
 
خدا را سپاسگزاریم که به ملت ایران توفیق داد، تا بتوانند از ایمانشان دفاع کنند و در هر منطقه و هر استانی، آزمایشهای درس‌آموزی از جوانان و فداکاران و خانواده‌های مؤمن برای تاریخ کشور ما باقی ماند. همچنین به خانواده‌های محترم شهدا و جانبازان و آزادگان عزیز درود میفرستم و بخصوص صبر شما مردم عزیز را در دوران بمبارانها یادآوری میکنم، که حتّی دشمنان دژخیم، مدرسه‌ی کودکان شما را هم مورد تهاجم قرار دادند و بچه‌های دانش‌آموز را هم قلع‌وقمع کردند. دوران جنگ بحمداللَّه به پایان رسیده، آزمایش موفق ملت ایران به سربلندی اسلام انجامیده، و مردم این استان در علاقه‌مندی به دین و معارف اسلامی و روحانیت متعهد و دلسوز هم شهره هستند.
  
من امروز به قصد سرکشیکردن و اطلاع‌گرفتن از وضع عمومی استان و دیدار با شما عزیزانی که در این استان مؤمن و درعین‌حال محروم زندگی میکنید، به این‌جا آمده‌ام. از این فرصت دیدار جمعی با شما، برای بیان یک مطلب استفاده میکنم. آن مطلب این است که امروز ملت ایران با گذراندن سالهای سخت جنگ و مشکلات ناشی از آن، وارد دوران مبارزه‌ی جدیدی شده است. در این دوران مبارزه‌ی جدید هم، مردانگی و ایمان و شجاعت شما مردم باید بتواند مانند دوران جنگ، در مقابل خباثت دشمنان اسلام و توطئه‌های ایادی استکبار جهانی، خود را در صحنه‌ی امتحان الهی نشان بدهد. این دوران مبارزه‌ی جدید، مبارزه برای ساختن کشور است. من خواهش میکنم، بخصوص جوانان به این نکته توجه کنند. آینده‌سازان کشور و جامعه‌ی ما، شما جوانان هستید؛ به این مطلب خوب گوش بدهید.
 
صدها سال ملتهای اسلامی در ضعف و توسریخوری زندگی کردند. صدها سال اسلام در کشورهای اسلامی حاکمیت نداشت؛ طاغوتها و سلاطین مستبد بر مردم حکومت میکردند؛ و بعد هم در دوران استعمار، استعمارگران و غارتگران ثروت ملتها. همه چیز را از ملتهای اسلامی و از جمله ملت ما گرفته بودند و درصدد آن بودند که ایمان اسلامی مردم را هم از آنها بگیرند؛ خیلی هم در این راه تلاش کردند.
  
در زمان ما، معجزه‌ی بزرگ الهی به وقوع پیوست. یعنی در حالی که توطئه‌گران دستگاه استعمار و استکبار خیال میکردند که اسلام از بین رفت و ملتهای مسلمان دیگر به‌پا نخواهند برخاست، ناگهان ملت بزرگ و شجاع و باایمان ما، پشت سر آن رهبر الهی و استثنایی قیام کردند و با صدای رسا به دنیا گفتند که ما میخواهیم خودمان، اسلاممان و احکام نورانی قرآنمان بر زندگیمان حاکم باشند. گفتند که مسلمانان میتوانند خودشان کشور خود را اداره کنند؛ میتوانند با عزت زندگی کنند. به دنیا گفتند که ما نمیخواهیم نوکر و زیر فرمان دشمنان دین و ملیت و میهنمان باشیم. این را ملت ما در انقلاب بزرگ خود به همه‌ی دنیا اعلام کرد.
 
علت این‌که امریکا و ایادی امریکا و قدرتهای شرقی و غربی با انقلاب ما و با ملت ما دشمنی کردند، همین بود. آنها از این ندای آزادیخواهی و استقلال ترسیدند. غرب دهها سال است که از منابع کشورهای مسلمان، از نفتش، از معادن قیمتی زیرزمینی دیگرش، از نیروی انسانیش، از همه چیزش دارد سوءاستفاده میکند. نمیخواهند ملتها یکییکی از زیر یوغ حکومت جبارانه‌ی آنها خارج بشوند. غرب دید که قیام ملت مسلمان ما و انقلاب بزرگ او، ملتهای مسلمان دیگر را بیدار میکند؛ کمااین‌که بیدار کرده است. امروز شما ببینید در دنیای اسلام، جوانان و آحاد ملت و روشنفکران و زن و مرد، چگونه فریاد اسلامخواهی بلند کرده‌اند. این انقلاب بزرگ شما بود که این راه را بر روی ملتها باز کرد، و امریکا از همین ترسید. امریکا از ملت ایران سیلی خورد.
  
امریکا و غرب، در طول این دوازده سال همیشه خواسته‌اند ثابت کنند که ملت ایران نمیتواند کشور خودش را اداره کند. آنها میگویند ملتهای مسلمان عقب‌افتاده‌اند؛ نمیتوانند بدون کمک ما زندگی را راه ببرند. آیا این حرف راست است؟ آیا به ملت بزرگی مثل ملت ما - که قرنها مشعل علم و فلسفه و بینش و تمدن و صنعت جهان در دست او بوده است - چنین حرفهایی میزیبد؟ بله، وقتی حاکمان و زمامداران بیعرضه و وابسته‌یی مثل پادشاهان پهلوی و قاجار بر مردم حکومت کنند، معلوم است که ملت به ضعف دچار میشود.
 
دهها سال در حکومت خاندان منحوس پهلوی، در همین استان لرستان کدام عمل مثبتی انجام دادند که این استان را از فقر بیرون بیاورد؟ این سرزمین حاصلخیز، این مراتع، این جنگلها، این آب و هوای مناسب، این مردم خوش‌استعداد و قدرتمند و کاری. با استانهای دیگر هم همین‌طور رفتار کردند. آن‌جایی که منافع خود آن افراد شیطان‌صفت تأمین میشد، هر کاری لازم بود، برای خودشان کردند. وقتی به فکر ملت نباشند، وقتی به فکر کشور نباشند، معلوم است که کشور و ملت دچار فقر و ضعف میشوند.
 
امریکا و غرب خواسته‌اند بگویند ایران نمیتواند خودش را اداره کند. این جنگ را هم که بر ما تحمیل کردند، یکی از هدفهای عمده‌اش همین بود که نگذارند کشور ما ساخته بشود؛ نگذارند این نیروهای کار، مانند چشمه‌یی بجوشند؛ نگذارند پول بیت‌المال که در اختیار دولت است، خرج رفع محرومیت بشود؛ خواستند ما را دایم به جنگ و به حمله‌ی خارجی سرگرم نگهدارند.
  
امروز جهاد بزرگ ملت ایران در هرجا که هستند، این است که سعی کنند این کشور را - همان‌طور که اسلام و قرآن گفته است - با عزت و به کمال معنای آبادی و عمران بسازند. ملت ایران میتواند این کشور را آباد کند و ذخایر و منابع مادّی و معنوی آن را در خدمت انسانیت قرار بدهد. ملت در هرجا که هستند، باید پشت سر مسؤولان خدمتگزار، سعیشان این باشد. البته مسؤولان هم موظفند که برای این ملت صمیمی و مخلص و مؤمن و شایسته، تا آن‌جا که میتوانند، خدمتگزاری کنند و بحمداللَّه میکنند.
 
این هدف دشمنان اسلام است که نگذارند کشور بزرگ و ملت عظیم‌الشأن ما به وظایف خویش در صحنه‌ی بین‌المللی و در صحنه‌ی کشور خود عمل بکند. اگر بین مردم اختلاف میاندازند، برای همین است. اگر محاصره‌ی اقتصادی را ادامه میدهند، برای همین است. اگر علیه ملت ما در سطح عالم تبلیغات میکنند، برای همین است. نمیخواهند بگذارند که این انقلاب در مرحله‌ی سازندگی به توفیق دست پیدا کند؛ اما به کوری چشم آنها، ملت ایران در این مرحله هم مثل مراحل قبل، بر دشمنان خود پیروز خواهد شد.
 
البته در این چند سال، دشمنان خیلی ضربه و لطمه زدند؛ شاید بتوانند ملت ما را به زانو دربیاورند، ولی نتوانستند؛ اما به‌هرحال ضربه‌ی خودشان را زدند. اگر میبینید امروز در کشور، در مناطق محروم، فقر و بیکاری هست، به خاطر ضربات دشمنان است. اگر میبینید در کشور ما هنوز مناطق محرومی هست - با این همه تلاشی که از اول انقلاب شده است - به خاطر همین ضربات خباثت‌آمیز دشمنان ملت ایران است. اینها هستند که نمیخواهند بگذارند در سطح کشور کار درست انجام بگیرد؛ اما موفق نخواهند شد.
  
من آینده‌ی روشن این ملت را میبینم. خدا را شکر که توطئه‌ی نظامی آنها به ثمر نرسید. خدا را شکر که ملت ایران روزبه‌روز در سطح دنیا عزیزتر شد. خدا را شکر که ملت ایران توفیق پیدا کرد پشت سر مسؤولان از گذرگاههای سخت حرکت بکند؛ باز هم باید این حرکت را با کمال قوّت و قدرت ادامه بدهید.
 
ما امروز به عنوان پاسداران و پرچمداران اسلام در دنیا معرفی شده‌ایم. ملت ما به عنوان کسانی که به نام قرآن و به نام اسلام حرکت کرده‌اند، در دنیا شناخته شده‌اند. باید زندگی این ملت، وضع معنوی و مادّی این ملت، مایه‌ی آبروی اسلام بشود. دنیا باید نگاه کند که اسلام زندگی یک ملت را چه‌طور اداره میکند؛ اسلام را از این طریق بشناسد.
 
در کشور ما محرومیت باید نماند؛ منطقه‌ی محروم باید وجود نداشته باشد؛ بیسوادی باید در سطح کشور نباشد؛ نقطه‌ی غیرآبادی که قابل آبادی است، باید نباشد؛ بیکاری باید نباشد. این، با همت مردم و همت مسؤولان و توکل به خدای متعال، شدنی است. همین استان شما، استان بسیار بااستعداد و دارای ذخایر باارزشی است. امکانات مادّی و معنوی این استان، بسیار خوب است. اگر در ظرف چند سال تلاش بشود، این استان میتواند از محرومیت خارج بشود؛ اما امروز یکی از استانهای محروم کشور ماست.
 
متأسفانه در این استان بیکاری هست، فقر هست، روستاهای محروم هست. بسیاری از این عشایر سلحشور و غیور استان لرستان - این کسانی که در جنگ و صلح، رشد خودشان را نشان دادند و اخلاص و صمیمیتشان را ثابت کردند - متأسفانه در وضعیت محرومی بسر میبرند. اینها میتواند برطرف شود. امروز برنامه‌هایی که هست، برنامه‌های خوبی است. باید در سایه‌ی توفیقات الهی و کمک و تلاش و کار همه‌ی مردم و همکاری با ارگانهای دولتی، این مشکلات برطرف بشود و آن چهره‌ی مطلوب اسلام، صورت خودش را از زیر این غبارها نشان بدهد.
  
دشمن از راههای مختلف توطئه میکند؛ یکی از راهها، اختلاف‌افکنی است. هرگونه اختلافی، هرجا که باشد، برخلاف نظر اسلام و قرآن است؛ چه اختلافات سیاسی باشد، چه اختلافات قبیله‌یی باشد. اختلافات ایلی و قبیله‌یی هم غلط است. همه مسلمانند، همه فرزندان این مرز و بومند، همه با هم برادرند؛ چه اختلافی؟ ما اختلافات ناسیونالیستی را در سطح دنیا نفی میکنیم. ما میگوییم ملتهای مسلمان باید با هم باشند. در میان یک ملت، اقوام و طوایف مسلمان و تیره‌های گوناگون، چه اختلافی با هم میتوانند داشته باشند؟ این کار شیطان است که بین ما اختلاف بیندازد.
 
از راههای دیگری که دشمن امروز سعی میکند در میان مردم ما نفوذ پیدا کند، شایعه‌پراکنی است. از زمان پیروزی انقلاب تا امروز، هرجا توانستند، شایعه‌پراکنی کردند. هدفشان این است که دل مردم را بلرزانند و امید آنها را از بین ببرند. یک ملت با امید میتواند به پیش برود. یک سرباز در جبهه‌ی جنگ، فقط با امید میتواند بجنگد. اگر امید را از او گرفتند، همه چیز را از او گرفته‌اند. اگر کسی به این تبلیغاتی که دشمنان از راههای مختلف القا میکنند، گوش کند، به نظرش میرسد که در ایران همه چیز در سراشیب سقوط است! انگاری میخواهند همه‌ی امیدها را پایان‌یافته وانمود و قلمداد کنند. اف بر این دشمنان خبیث! این ملت پُرجوش و پُرشور، این ملت جوان و شاداب - که انقلاب، این ملت را جوان کرد - این ملت با فرهنگ و باایمان، این ملتی که در طول دوازده سال بر این همه مشکلات فایق آمد، آیا جایی برای ناامیدی دارد؟ امید از خداست - (لاتیأسوا من روح اللَّه) (۲) - یأس از شیطان است. باید آحاد مردم بدانند، آینده‌یی که در انتظار این ملت است، به مراتب از سالهای گذشته بهتر و شیرینتر خواهد بود. به فضل پروردگار، در سایه‌ی پایمردی ملت و تلاش و توان شما مردم، هیچ چیزی نشدنی نیست. آنها میخواهند این ملت را ناامید کنند، تا کارها را متوقف نمایند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان

تاریخ: 1370/05/28

 

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 به همه‌ی شما برادران بسیار عزیز حاضر در این جلسه، که افتخار گذراندن یک دوره‌ی دشوار امتحان را کسب کردید، خوش‌آمد عرض میکنم و اخلاص و ارادت قلبی خودم را به یکایک شما عزیزان ابراز میکنم و فرصت را نیز مغتنم میشمارم و از همین‌جا به آحاد آزادگان سراسر کشور - این قهرمانان زنده‌ی انقلاب و نظام اسلامی - ارادت و اخلاص خودم را ابراز میدارم و به خانواده‌های آنها، که سختی این دوران مشقتبار را با صبر و توکل تحمل کردند، سلام میفرستم. همچنین به یکایک بسیجیان این کشور و آحاد مخلص و مبارز امت حزب‌اللَّه، که شوق اول و هدف والای آنها، حفظ نظام اسلامی و جلب رضایت الهی است، عرض سلام میکنم.

 


 یک سال از آن روزها گذشت؛ روزهایی که ملت ما چهره‌های رنجدیده و تن‌های زجرکشیده‌ی شما را پس از سالها مفارقت در آغوش گرفت و شما سربازان پیشرو و پیشقراول ملت ایران، مجدداً به امواج متلاطم این اقیانوس عظیم پیوستید و به قلب اردوگاه اسلام بازگشتید. روز شادمانی مردم ما و روز عیدی ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) به ملت ایران و روز نشان دادن قدرت خدا به دیرباوران، روزی بود که شما به آغوش ملت و میهن برگشتید. این روز را ما باید همیشه گرامی بداریم و آن را تجدید خاطره کنیم و از آن درس بگیریم.

 


 چه بسیار هدفهای دور از دسترس، که انسان فکر میکند دسترسی به آنها بسیار مشکل است؛ اما با توکل و صبر و مقاومت، به آن هدفها دست مییابد؛ مثل آزادی شما که از جمله‌ی همین چیزها بود. البته هنوز شادی ما کامل نیست و هنوز زخم دل ما به‌طور کامل التیام نیافته است؛ زیرا هنوز بخشی از پیکر این ملت در اسارت است. هنوز همه‌ی پاره‌های تن این ملت برنگشته‌اند و دقیقاً نمیدانیم که چه تعدادی در آن‌جا هستند؛ اما یقیناً تعدادی از عزیزان ما هنوز در همان شرایط سخت و شاید هم سخت‌تر - به خاطر توحش دشمن و خشم او از ملت ایران - قرار دارند، که ما وظیفه داریم موضوع را دنبال کنیم و هرگز از یاد نبریم. برای برگرداندن این دسته از عزیزان، هر کاری بتوانیم انجام دهیم، وظیفه‌ی شرعی و انسانی ماست و باید بکنیم و مسؤولان موظفند که همه‌ی تلاش خود را به کار بگیرند، شاید ان‌شاءاللَّه ما چهره‌های مظلوم دیگری را که هنوز در بندند، به آغوش ملت برگردانیم.

 


 یک سال گذشت. این یک سال، برای یکایک من و شما یک درس بود و هست. شما ببینید از سال گذشته، همین روزها که شما بتدریج وارد کشور میشدید، اوضاع منطقه چه تحولات و چه تلاطمهایی را به خود دید؛ چه آتشِ افروخته‌یی در منطقه‌ی خلیج فارس به وجود آمد؛ چه انسانهای مظلومی از آحاد ملت عراق، یا به وسیله‌ی متجاوزان غربی و امریکایی و غیره، یا به وسیله‌ی خون‌آشامان بعثی، در زیر باران آتش و گلوله از بین رفتند و یا عزیزانشان را از دست دادند؛ رژیم متجاوز و متجاسر و مستکبر امریکا در این یک سال چه کرد؛ رژیم سبکسر و ابله و جاه‌طلب عراق در این یک سال چه کرد؛ مردم عراق و آوارگان چه کشیدند، ما چه کشیدیم، منطقه چه سختیهایی را تحمل‌کرد.

 


 جنجالی کردند، قدرت‌طلبییی بخرج دادند و بعد در مقابل هجوم نیروهای اردوگاه استکبار، مثل موشی به سوراخ خزیدند و برای حفظ جان و موقعیت و سلطنت خودشان، تسلیم زورگوییهای امریکا شدند و عوضش را سر ملت خود درآوردند! هم ملت عراق ضرر کرد، هم منطقه ضرر کرد، هم عراق ویرانه شد، هم کشورهای اسلامی در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، و بدتر و خطرناکتر از همه‌ی اینها، امریکا در منطقه احساس قدرت کرد و پایش را وسط گذاشت و شروع به عربده‌کشی و مبارزطلبی کرد. این خسارات ناشی از چیست؟ ناشی از بیایمانی و بیدینی و هویپرستی و خودپرستی جمعی است که سرنوشت یک ملت به دست آنهاست.

 


 ببینید انسانیت چه‌قدر برای اسلام قیمت دارد. ببینید اگر یک جو ایمان به خدا و کار برای خدا در دل آن سردمداران بیانسانیت و بیایمان بعثی بود، وضع چه‌طور غیر از این میشد که شد. ببینید خسارت بیایمانی و خودخواهی برای بشریت چه‌قدر است.

 


 عزیزان! این، یک درس است. من و شما دایماً در معرض همین خودخواهی هستیم. شیطانی که در درون ماست، دایماً ما را امر به بدی و دشمنی و خودخواهی و فساد میکند. اگر انسانی نتواند آن شیطان درونی را سرکوب کند، ضایعه‌اش فقط به خود او برنمیگردد؛ ممکن است به یک خانواده، به مردم یک شهر، به یک ملت، یا به یک منطقه برگردد؛ همچنان که در مورد این حوادث اخیر دیدید که برگشت. یک رژیم خودخواه بیگانه‌ی از مفاهیم الهی و انسانی، برای جاه‌طلبی کاری میکند که کفاره‌اش را نه فقط ملت عراق، بلکه باید ملتهای منطقه پس بدهند.

 


 درس دوم در این حادثه این است که ملت ما بفهمد و یکایک جوانان ما و نفوس بیدار و وجدانهای زنده‌ی شما درست توجه‌کند که چگونه توطئه‌هایی علیه امت اسلام هست. ببینید امروز درباره‌ی فلسطین چه میکنند و چه خوابی برای این ملت، و در حقیقت برای منطقه دیده‌اند. این هم تا حدود زیادی ناشی از همان حوادث یک سال اخیر است.

 


 امریکا همین که توانست در این منطقه با تانک و توپ و ناو جنگی و بمباران و این‌گونه وسایل، یک قدرت عربده‌جویانه برای خود دست‌وپا کند، فوراً سراغ قضیه‌ی اصلی منطقه - یعنی قضیه‌ی فلسطین - رفت و به طمع افتاد و چنین تصور کرد که چون دولتهای ضعیف‌النفس منطقه، خودشان را مدیون و زیر بار منت او میدانند - زیرا خطر رژیم عراق را از آنها دفع کرده است - وقت آن است که در این میان استفاده کند و آرزوی همیشگی استکبار در این سالهای اخیر را تحقق ببخشد. آن آرزو چیست؟ آن آرزو این است که آرمان فلسطین را پیش پای صهیونیستهای غدار قربانی کند و سر ببُرد. این کار را میخواهد بکند و دارد میکند؛ که امیدواریم با غیرت امت اسلام و جوانان مسلمان فلسطین، به این خیانت بزرگ موفق نشود.

 


 ببینید چه‌طور استکبار با چنگ و دندان و با حالت خونخوارانه و بدون اندکی انسانیت و رحم ایستاده است، تا اگر بتواند، برای خواستهای استکباری خود، ملتهای اسلامی و آرزوهای آنها را لگدمال کند. امروز این قضیه‌ی فلسطین، یکی از بزرگترین مسایل و مصایب دنیای اسلام است و در آینده نیز خواهد بود. مگر شوخی است که ملتی را از خانه و زندگی و کشور و سرزمین خود آواره کنند، غاصب مزدور خبیثی را آن‌جا بنشانند، همه‌گونه به او کمک کنند، همه‌ی جنایات او را صحه بگذارند، دستشان تا مرفق در خون مردم منطقه فرو برود، به اینها هم قانع نباشند، بخواهند از مسلمانان و از صاحبان خانه امضاء بگیرند که این خانه متعلق به آن غاصب است و صاحب‌خانه در آن حقی ندارد؟! میخواهند این کار را بکنند.

 


 آیا جوانان غیور فلسطینی مرده‌اند؟ آیا جوانان کشورهای اسلامی همجوار فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی مرده‌اند که دشمنان بخواهند بزرگترین مسایل جهان اسلام را این‌طور راحت به سود خودشان و به زیان امت اسلامی حل کنند؟ این چه سکوتی است که امروز در دنیای اسلام هست؟ تا چند سال قبل از این، مگر کسی در دنیای اسلام جرأت میکرد سخن از گفتگو با دولت غاصب اسرائیل بر زبان بیاورد؟ یک نفر خائن - آن طاغوت مصری (1) - جرأت کرد و اقدام نمود و بعد از اندکی سزای عمل خودش را هم دید.

 


 امروز قضیه را به‌صورت یک قضیه‌ی ساده مطرح میکنند. آن طرف قضیه امریکاست که میگوید بیایید با صهیونیستها، با این دزدها، با این قاتلها، با این کسانیکه چهل سال است ملت فلسطین را شکنجه میدهند و نسبت به همه‌ی دنیای اسلام سمپاشی و خیانت میکنند و از پشت خنجر میزنند و همه یا بیشتر مشکلات دنیای اسلام ناشی از اینهاست، بنشینید مذاکره کنید و امضاء نمایید که بیت‌المقدس و سرزمین فلسطین و جولان متعلق به صهیونیستها باشد!

 


 امریکا در این قضیه چکاره است؟ دولت امریکا به چه مناسبت به خود حق میدهد در قضیه‌یی که متعلق به این ملت و این منطقه است، به صورت یک متولی، یک صاحب اختیار و یک قلدر وارد بشود و به این و آن دیکته بکند که چه کار باید بکنید؟! به شما چه؟ شما در قاره‌ی امریکا دست‌اندازی و تجاوز کردید، بیاجازه وارد شدید و آدم کشتید؛ آیا بَستان نیست؟! در این منطقه‌ی خاورمیانه، دل یکایک آحاد مردم هوشیار و آگاه این ملتها، پُر از بغض و عداوت نسبت به شماست؛ باز نزدیک بیایید و به گمان خودتان بخواهید مسأله‌ی فلسطین را حل کنید! آیا راه‌حل این است؟! حل مسأله‌ی فلسطین به این است که دولت غاصب متلاشی بشود و از بین برود؛ صاحبان سرزمین بیایند و در آن‌جا حکومت تشکیل بدهند؛ و مسلمان و مسیحی و یهودی و هرچه هستند، با هم زندگی کنند.

 


 شما جوانان بدانید که این گرفتاریِ دنیای اسلام است. کسی فکر نکند که از دنیای اسلام، تهدید و خطر برطرف شده است. درست است که ما در این دوازده سال پیش رفتیم، مناطقی را در صحنه‌ی سیاسی تصرف کردیم، کارهای زیادی به برکت رهبریهای امام بزرگوارمان و پایمردی این ملت انجام شد و ما امروز در دنیا نسبت به سالهای قبل، قویتر، قدرتمندتر و آبرومندتریم و ملتهای عالم، قدرت و عظمت این ملت را فهمیده‌اند و آن را تأیید کرده‌اند و ما دشمن را به میزان زیادی مأیوس کرده‌ایم؛ اما تهدیدها تمام نشده است.

 


 یک عده خیال نکنند که امروز مسأله‌ی کشور ما، مسأله‌ی کم و زیاد فلان جنس، یا فلان امکان است؛ مسأله، مسأله‌ی تهدید اصل انقلاب و اصل نظام اسلامی و اصل اسلام است. امروز مسأله این است که فقط این ملت در مقابل خودکامگی و افزون‌طلبی امریکا ایستاده است؛ این ملت است که حرف میزند و نسبت به سیاستهای دشمنان پُررو و مستکبر افشاگری میکند. بنابراین، با این ملت دشمنند.

 


 ما نمیتوانیم چشممان را ببندیم و نسبت به مصیبتهای دنیای اسلام و تجاوز دشمنان اسلام، ساکت بنشینیم. این ملت سرباز اسلام است. این ملت برای اسلام قیام کرد و دشمنان اسلام را از این مملکت بیرون کرد و پای امریکا را قطع نمود. ما که از اسلام روبرنگردانده‌ایم؛ اسلام وجود ما و همه چیز ماست. دشمن از این مسأله عصبانی است و علیه ما تهدید میکند.

 


 الان شما ببینید، کوچکترین مسأله‌یی که با دستاویز کردن آن بشود علیه جمهوری اسلامی و ملت ایران و دولت خدمتگزار ما جنجالی در دنیا راه انداخت، استکبار به وسیله‌ی ایادی تبلیغاتی خود، آن دستاویز را میگیرد و میچسبد و جنجال به راه می‌اندازد. سعی آنها این است که این ملت را متفرق و متشتت کنند و این وحدت را از بین ببرند. سعی آنها این است که این ملت را از آرمانخواهی نسبت به اسلام و ارزشهای اسلامی دچار فراموشی کرده، سرگرم مسایل روزمره‌ی زندگی کنند. سعی آنها این است که این پشتوانه‌ی باعظمت را از اسلام و ملتهای مسلمان منطقه بگیرند و این توده‌ی مقاوم را متلاشی کنند. دوازده سال است که امریکا و استکبار از این ملت خون دل میخورد و میخواهد انتقام بگیرد؛ هوشیار باشید.

 


 نظر ما نسبت به مسایل فلسطین روشن و واضح است. ما راه‌حل فلسطین را نابودی رژیم اسرائیل میدانیم. نگویند نمیشود؛ نمیشود در دنیا نیست. همه چیز شدنی است. همه‌ی کوههای عظیمی که مانع راه حرکت انسانها باشد، برداشتنی است. چهل سال گذشته است؛ اگر چهل سال دیگر هم بگذرد، عاقبت دولت اسرائیل نابودشدنی است و باید نابود بشود. تا چند صباح قبل از این، هیچ‌کس فکر نمیکرد که ابرقدرت شرق این‌گونه متلاشی بشود. اگر دو سال قبل کسی میگفت که ابرقدرت شرق از بین خواهد رفت، عده‌یی فیلسوفانه ریش میجنباندند که بله، شما ساده هستید! آن روزی که امام در نامه به گورباچف نوشتند که بعد از این مارکسیسم را باید در موزه‌ها پیدا کرد، عده‌یی پوزخند زدند! دو سال یا سه سال نگذشته بود که آن پیشگویی تحقق پیدا کرد. بعد از درگذشت امام، به یک سال نرسید که همه چیز دگرگون شد؛ چه‌طور نمیشود؟

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان ارتش

تاریخ: 1370/05/09

 

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان ارتش


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
خدای بزرگ را سپاسگزاریم که هرچه زمان پیشتر میرود، نشانه‌های استحکام در بنیان نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بیشتر آشکار میشود. بحمداللَّه امروز ارتش در همه‌ی بخشهای خود دارای استحکام، و در چشم مردم دارای محبوبیت و مورد امیدواری است و میتوان گفت که در بهترین وضعیت خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی قرار دارد. امروز ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران هم در وضعیت مطلوب و در جایگاه خود در مجموعه‌ی ارتش قرار دارد. این، لطف الهی است.
 
مشکلات زیاد بوده است؛ از آغاز پیروزی انقلاب تا امروز، مزاحمتها از جهات مختلف استمرار داشته است؛ اما اراده‌ی انقلاب و اراده‌ی والای امام عظیم‌الشأنمان و خواست مردم، بر همه‌ی موانع و مزاحمتها و مزاحمها فایق آمد.
 
ارتش جمهوری اسلامی ایران، آنچه را که امروز دارد، باید قدر بداند؛ و به نظر من از همه چیز برتر در این عرصه، جایگاه و پایگاه مردمی ارتش است.ارتش در تجربه‌ی جنگ تحمیلی و پیش از آن، توانست جوهر اسلامی خود را در مواقع و مواطن بسیاری نشان بدهد. البته نقصها و کاستیهایی هم بوده است؛ ولی فکر درست آن است که اصل را همواره بر نقاط مثبت بگذاریم، راه را به‌سمت هدفها مشخص کنیم و با جدیت بپیماییم. نقاط منفی، مشکلات و موانع، در یک حرکت و راهپیمایی همراه با اراده، به خودی خود رنگ خواهد باخت و از بین خواهد رفت.
  
آنچه من به ارتش همواره توصیه کرده‌ام و امروز هم تکرار میکنم، این است که ارتش باید توان معنوی و مادّی خود را روزبه‌روز افزایش بدهد. مهمتر از توان مادّی، معنویت است؛ یعنی روحیه و ایمان و عشق به مسؤولیت و تلاش جان‌فشانانه و فداکارانه در این راه. هرجا ملت پشت سر ارتش و پشت سر مسؤولان باشد، آن‌جا موفقیت است. هرجا در هر نقطه‌یی از عالم که میبینید ذلت و ضعف و ناتوانی در مقابله‌ی با حوادث دشوار هست، علت اساسی آن است که میان دستهای فعال نظام آن کشور و مردم فاصله است.
  
چرا امروز رژیم غاصب صهیونیستی، به پشتیبانی امریکا و پول صهیونیستهای عالم، میتواند به ملتهای عربی این‌طور واضح زور بگوید؟ چرا بعد از گذشت دهها سال که مسلمانان و توده‌های عرب، مذاکره‌ی با اسرائیل را - که یک رژیم جعلی و بی‌ریشهو تحمیلی و غاصب در منطقه است - تحریم میکردند و آن را زشت میشمردند، امروز متأسفانه فکر مذاکره در میان عناصر سیاسی و بسیاری از دولتهای عرب، تلقی به قبول میشود؟ چون مردم حضور ندارند، چون دست مردم با دستهای فعال آن کشورها همراه نیست، چون رژیمها به راهی میروند و ملتها به راهی دیگر؛ نتیجه ضعف است. والّا اگر رژیمهای عربی که امروز مذاکره‌ی با اسرائیل را قبول میکنند، به ملتهای خود متکی بودند، چرا احساس کنند که ناچار و مجبورند با دشمن خانگی و غاصب سرزمین خود بنشینند و درمورد سرزمین مغصوب حرف بزنند؟ اگر ملتها را در صحنه راه میدادند، اگر به عواطف و فکر و اراده و نیروی ملتها احترام میگذاشتند، ملتها نمیگذاشتند کشورها و رژیمهای عربی این‌طور دچار ضعف بشوند.
 
مگر مسأله‌ی فلسطین و غصب این سرزمین اسلامی از نیم قرن پیش تا امروز عوض شده است؟ مگر حقایق تاریخی و جغرافیایی قابل عوض شدن است؟ فلسطین، فلسطین است؛ سرزمینی است اسلامی، متعلق به ملت و مردم خود. دشمنی بیاید خانه‌ی شما را غاصبانه تصرف بکند، بعد زورگویانه از شما بخواهد که این تصرف را امضاء کنید! کدام ذلت از این بالاتر؟!
  
موضع ما در مقابل اسرائیل، همان موضع همیشگی است. اسرائیل در منطقه، یک غده‌ی بدخیم سرطانی است که باید قطع شود و ریشه‌کن گردد. برخلاف تصور ظاهربینان که به پشتیبانی ابرقدرت امریکا از اسرائیل نگاه میکنند و این کار را محال میدانند، این کار محال نیست؛ این شدنی است و خواهد شد. ابرقدرتها جاودانه نیستند. قدرتهای مادّی، یک روز هستند و یک روز نیستند. دیروز قدرتی به نام اتحاد جماهیر شوروی در دنیا به‌عنوان ابرقدرت بود؛ اما امروز نیست. این صحنه‌ی تجربه‌ی تاریخ، پیش چشم ماست.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌‌‌های شهدای استان لرستان‌

تاریخ: 1370/05/30

 

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌‌‌های شهدای استان لرستان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین. قال اللَّه‌الحکیم‌فیکتابه:و لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل‌اللَّه امواتا بل احیاء عند ربّهم یرزقون. فرحین بما اتاهم اللَّه من فضله و یستبشرون بالّذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف علیهم و لاهم یحزنون(1)
از این جلسه‌ی مبارک و در میان شما جمع خانواده‌های معظم و مکرم شهیدان عزیز، برای صاحبان بینش، عطر شهادت و روح فداکاری و مجاهدت متصاعد و محسوس است. اگر دهها سال دیگر هم بگذرد، آنچه باید به عنوان بالاترین ارزشها محسوب بشود، همین ارزش شهادت و فداکاری شهیدان عزیز ماست. زمان، همه چیز را کهنه میکند؛ مگر خون شهید را. ببینید از زمان شهادت سیدالشهداء (علیه‌الصّلاةوالسّلام) قرنها گذشته است؛ اما یاد شهیدان و خون شهیدان، روزبه‌روز اثرش برجسته‌تر شده است.
همه‌ی شهیدان عزیزند. در همه‌ی زمانها، شهید ذیقیمت است؛ اما بعضی از شهیدان عزیزترند. شهیدان عزیزتر چه کسانی هستند؟ آن کسانی که در مقاطع حساس به داد اسلام رسیدند و خودشان را فدا کردند. اگر این حساب درست باشد، به نظر من شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، از جمله‌ی عزیزترین شهدای طول تاریخند. چرا؟ چون در این زمان، اسلام از همیشه غریبتر شد. دشمنان اسلام، ابرقدرتها و مستکبران، دنیاطلبان و وحشیصفتان، در طول سالهای متمادی به جان اسلام و مسلمین افتادند؛ همه‌ی ابزارها را برای کوبیدن اسلام به کار بردند؛ چه پولها خرج کردند، چه نقشه‌ها کشیدند، و در طول سالهای استعمار، چه لطماتی بر ملتهای مسلمان وارد کردند. در چنین روزگار غربتی بود که انقلاب بزرگ ما و رهبر عظیم‌الشأن و ملت بزرگوارمان به‌پاخاستند. این جوانان و فرزندان و عزیزان شما که در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها به شهادت رسیدند، در مقابل همه‌ی قدرتهای ظالم عالم قد علم کرده بودند؛ این شوخی نیست.
در زمان ما، مسأله، مسأله‌ی صد نفر و هزار نفر و یک میلیون نفر مسلمان نبود؛ مسأله‌ی همه‌ی دنیای اسلام بود. آنها میخواستند اسلام را محو کنند و نام اسلام را از بین ببرند و اثری از آثار اسلام در عالم باقی نماند؛ چون اسلام با قلدریهای آنها روبه‌رو بود. امریکا از اسلام میترسید و میترسد. قلدرها و سرگردنه‌بگیرهای معتبر عالم - یعنی همین قدرتهای جهانی - از اسلام میترسیدند و میترسند؛ لذا کمر به نابودی اسلام بسته بودند. جوانان شما قیام کردند، به ابرقدرتها سیلی زدند و نقشه‌های آنها را نقش بر آب کردند. همین جوانان شما، همین جوانان هجده‌ساله و بیست‌ساله و بیست‌وپنج‌ساله، همین جوانان بسیجی و ارتشی و سپاهی و رزمنده‌ی میدان جنگ یا پشت جبهه، توانستند همه‌ی قدرتهای مسلط جهانی را در روزگار ما شکست بدهند؛ کاری کردند که پرچم اسلام در دنیا سرافراز شد.
عزیزان من! زنان و مردان مسلمان و فداکار این خطه‌ی شهیدپرور! بدانید که خون جوانان شما بحمداللَّه هدر نرفت. جوانان شما مثل مولا و آقایشان حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) توانستند با جان خودشان اسلام را روسفید و مسلمین را سربلند کنند. امروز مسلمانان در دنیا قوی شده‌اند و جوانان در نقاط مختلف دنیای اسلام، به شوق اسلام به‌پاخاسته‌اند. چه کسی این کار را کرد؟ این عزت و شکوه و عظمت را چه کسی به اسلام داد؟ امروز چه کسی این حیثیت را برای امت عظیم اسلامی به وجود آورده است؟ همین جوان شما، همین عزیز شما، با جان و با خون خود. این درسی است که شهدا به ما دادند. ما نباید این درس را هرگز فراموش کنیم، و نمیکنیم.
کسی خیال نکند که ابرقدرتها با اسلام آشتی کرده‌اند. کسی گمان نبرد که امروز امت اسلامی محتاج ایستادگی و مقاومت در مقابل قلدرهای جهانی نیست. هر کاری که آنها با ما نکرده‌اند، نمیتوانسته‌اند بکنند. هر کاری از آنها علیه امت اسلامی بربیاید، دریغ نمیکنند. ما باید بیدار باشیم. ما باید سر پا باشیم. ما باید فراموش نکنیم که قرآن از ما چه میخواهد. ما باید پیام این خونهای پاک را از یاد نبریم. ما باید وصیت امام بزرگوارمان را همواره آویزه‌ی گوش داشته باشیم. او دشمنان اسلام را خوب شناخته بود. دشمنان، همانها هستند که امام ما گفت.
دشمن در مقابل ملت به‌پاخاسته‌یی مثل ملت ما، ضعیف است. دشمن در مقیاس مادّی قوی است؛ ولی در مقیاس معنوی دچار ضعف شدید است. ملت ما باید با همین معنویت، با همین ایمان، با همین وحدت و با همین هوشیاری و زیرکییی که از اول انقلاب نشان داده است، در صحنه بماند. خانواده‌های عزیز شهدا، جوانان، شما جوانانی که برادرانتان شهید شدند، پدرانتان در جبهه‌ی نبرد حق با باطل جان دادند، باید جلوتر از دیگران باشید؛ خدا را شکر که هستید.
امروز خانواده‌های شهدا آن‌چنان عزت و بزرگواری از خود نشان داده‌اند که چهره‌ی منور اسلام به وسیله‌ی آنان به بسیاری از مردم دنیا شناسانده شد. کشورهای دیگر هم جنگ داشته‌اند، آنها هم کشته داده‌اند، آنها هم پدران و مادران و خانواده‌های کشته‌شدگان داشته‌اند؛ ولی آیا آنها مثل شما صبر کرده‌اند؟ مثل شما پای خدا حساب کرده‌اند؟ مثل شما هوشیاری بخرج داده‌اند؟ ابداً. من تاریخچه‌ی ملتهایی را که جنگ داشتند و جوانانشان کشته شدند، خوانده‌ام. شاید بشود گفت که مثل خانواده‌های شهدای عزیز ما، در هیچ ملتی نظیر ندارد؛ این هم به برکت اسلام است. آن مادری که دو پسر، سه پسر، یا چهار پسر را در راه خدا قربانی کرده، بایستد و بگوید فرزندان دیگری هم که دارم - یا اگر داشته باشم - فدای اسلام، ما این روحیه را جای دیگری سراغ نداریم؛ این مخصوص شماست.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1370/05/23

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 الحمدللَّه ربّ‌العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین‌

 


 قال اللَّه الحکیم فی کتابه:

 


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم.

 


 ولقد صدقکم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه حتّی اذا فشلتم و تنازعتم فیالامر و عصیتم من بعد ما اریکم ما تحبّون منکم من یرید الدّنیا و منکم من یرید الاخرةثمّ صرفکم عنهم لیبتلیکم و لقد عفا عنکم واللَّه ذوفضل علیالمؤمنین(۱)

 


 بنده کوچکتر از آن هستم که بخواهم به کسی نصیحت و موعظه بکنم. خود من بیش از دیگران به موعظه و نصیحت احتیاج دارم؛ ولی دستور قرآن است که باید یکدیگر را به حق و صبر و پایداری در راه حق توصیه کنیم. نفس انسان، سرکش و فراموشکار است و تذکر دم‌به‌دم لازم دارد. به قدر احساس وظیفه، مطالبی را فکر میکنم که باید عرض بکنم؛ خود من هم مخاطب به همین مطالب هستم.

 


 شروع مطلب را از همین آیه‌ی مبارکه قرار میدهم که مربوط به جنگ اُحد است. اگرچه جنگ اُحد در مقیاس مسایل تاریخی و جهانی و مسایل جامعه، یک حادثه‌ی کوتاه‌مدت و کوچک است، اما درسی که قرآن در باب جنگ اُحد به ما داد، درس بزرگی است و متعلق به همیشه است. خلاصه‌ی مطلب هم این است که خدای متعال به مسلمانان وعده میکند که ما شما را کمک خواهیم‌کرد، و این وعده در جنگ اُحد عملی میشود؛ (و لقد صدقکم اللَّه وعده) (۲). وعده‌ی کمک تحقق پیداکرد و شما پیروز شدید و دشمن مجبور به عقب‌نشینی شد؛ تا این‌که مشکل به وسیله‌ی خود شما شروع گردید.

 


 طبق روایات، پیامبر فرموده بود: (لا تبرحوا هذا المکان فانا لا نزال غالبین ما ثبتّم فی مکانکم) (۳). تا وقتی ایستاده‌اید، شما پیروزید. وقتی که مشکل پیدا شد و میل به مال دنیا و غفلت از وظیفه و چشم‌وهمچشمی در تکالب بر حطام دنیوی، بر احساس وظیفه و وجدان درونی و دینی فایق آمد، قضیه بعکس شد: (حتّی اذا فشلتم) (۴)؛ اول سست شدید، (و تنازعتم فی الامر) (۵)؛ به درگیری میان خودتان پرداختید، (و عصیتم) (۶)؛ پُستتان را ترک کردید و آن‌جایی که به شما گفته بودند باشید و نگهبانی بدهید، محل را رها کردید؛ در نتیجه قضیه بعکس شد. (ذلک بانّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمة انعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم) (۷). این، یک قانون است؛ مثل قانون جاذبه، مثل قوانین دیگر طبیعی و تاریخی.

 


 خدا نعمت را برنمیگرداند؛ ما هستیم که با رفتار خودمان، با عقبگرد خودمان، با سوء تدبیر خودمان درباره‌ی امور خویش، نعمت را برمیگردانیم. لذا قرآن به ما یاد میدهد که از زیاده‌رویهایتان به آنچه در امر خودتان انجام داده‌اید، استغفار کنید؛ (ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا) (۸).

 


 در جنگ اُحد قضیه برگشت؛ (من بعد ما اریکم ما تحبّون) (۹). بعد از آن که خداوند طلیعه‌ی پیروزی را نشان داده بود، اشتباه کردند. البته چون مؤمنند، چون یکباره دست نشستند، چون هدفها را دوست دارند، چون در ایمان به خدا صادقند، (ولقد عفا عنکم) (۱۰)؛ خدا میگذرد، یعنی جبران و کمک میکند؛ (و اللَّه ذوفضل علی المؤمنین) (۱۱). این، درس ماجرای اُحد است.

 


 نگوییم که آن چند ساعت به ما چه. الان همه‌ی ما در همان وضعیتیم. جامعه‌ی ما، نه امروز، بلکه از بعد از پیروزی انقلاب در همان وضعیت است. پیروزی مرحله‌یی انجام‌گرفته است. ما مأموریم بر این‌که ثغره و شکاف و کمینگاه را حراست و محافظت بکنیم. اگر غفلت کردیم، دشمن ما را دور خواهد زد و ضایعه خواهد آفرید. از اول انقلاب تا حالا نگاه کنید، هرجا دور خوردیم، بر اثر چنین غفلتی بوده است. اگر بگردیم، غفلت را پیدا میکنیم. همه‌اش دنبال مسایل تحلیل سیاسی نرویم. البته من منکر فعل‌وانفعالات بیرونی و واقعی و سیاسی نیستم؛ اما اُسّ اساس قضیه در درون خود ماست.

 


 در همین ردیف آیات، بعد از یکی، دو آیه‌ی دیگر میفرماید: (انّ الّذین تولّوا یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا) (۱۲). ما که در جنگ پیروز میشویم، به‌خاطر تقواست. اگر شکست بخوریم، به‌خاطر بیتقوایی است؛ به‌خاطر آن بیمارییی است که در جان ما رخنه‌کرده و ما از آن غفلت کرده‌ایم.

 


 برادران! غفلت نکنیم. بزرگترین عذاب خدا بر یک ملت این است که آن ملت غافل بشوند. بدترین درد برای یک جامعه، غفلت آن جامعه است؛ از خدا غافل نشویم. در دل و جان ما و در یکایک تصمیم‌گیریها و حرکات ما - کار اداری، کار سیاسی، کار نظامی، کار مدیریت، وقت پول خرج‌کردن، وقت اعتبار تخصیص‌دادن، وقت قانون گذراندن، وقت قضاوت‌کردن، در تمام مراحل - باید خدا به یاد ما باشد. ما باید برای خدا کار کنیم. این‌طوری این جامعه پیش خواهد رفت.

 


 همه به تقوا احتیاج دارند؛ من و شما به دو دلیل به تقوا احتیاج داریم:

 


 دلیل اول این است که اگر ما بیتقوایی کردیم و بر اثر بیتقوایی ما ضایعه‌یی پیش آمد، ضایعه بر اسلام پیش می‌آید، نه بر ما؛ آن‌وقت وزر و وبالش به گردن ماست، روسیاهیش متعلق به ماست. گمان میکنم یکوقت در نماز جمعه این داستان مولوی را نقل کرده‌ام. هر وقت این داستان به یادم می‌آید، تکان میخورم. در شهری از شهرهای مسلمانان، محله‌ی مسیحینشینی بود و دختری از مسیحیها عاشق اسلام شده بود و رغبت به اسلام پیدا کرده بود. او به کلیسا نمیرفت، در مراسم دینی شرکت نمیکرد و پدر و مادر او درمانده بودند که با این دختر چه بکنند. مؤذن یا قرآن‌خوان بدصدایی پیدا شد، پدر آن دختر پول داد و گفت بیا نزدیک خانه‌ی ما اذان بگو! او هم رفت و اذان گفت. وقتی صدای نکره‌ی او بلند شد، همه‌ی مردم آن محل متوحش شدند. این دختر گفت: چه صدایی است؟ پدر پاسخ گفت: چیزی نیست، اذان مسلمانان است. دختر گفت: عجب! مسلمانان اینند؟ عشق اسلام از دلش رفت! مولوی این داستان را در کتاب مثنوی نقل میکند. این کتاب، کتاب پُرحکمتی است. این هم یک حکمت است که واقعیت دارد.

 


 از دید ما به اسلام نگاه میکنند؛ حقایق اسلامی را از راه ما میبینند؛ اشتباه ما هم به پای اسلام گذاشته خواهد شد؛ خدای نکرده شکست مسلمین هم به پای اسلام گذاشته خواهد شد. میگویند اسلام شکست خورد؛ نمیگویند عده‌یی اسلام را درست نفهمیده بودند، درست عمل نکردند، آنها شکست خوردند.

 


 امروز کوچکترین ناکامی برای ملت ما، پنجاه سال یا بیشتر نهضت بیداری اسلام را به عقب خواهد انداخت. این جوانانی که در آفریقا و آسیا و خاورمیانه و حتّی شهرهای کشورهای اروپایی، به نام اسلام شعار میدهند و به اسم جمهوری اسلامی به هیجان میآیند، اینها اسلام را با پیشرفتش، با آن امام، با آن چهره‌ی نورانی، با آن کلمات نورانی، با آن اداره‌ی الهی جامعه و با آن تقوایی که به برکت انقلاب از قله‌ی جامعه‌ی ما میریخت و تمام اقشار جامعه را کم و بیش فرامیگرفت، دیده‌اند. اگر شکستی باشد، ناکامییی باشد، عمل بدی باشد، همه دگرگون خواهد شد و دشمن جری خواهد گردید.

 


 دلیل دوم این است که این نظام، حرکت و موفقیتش فقط به برکت تقوا امکانپذیر است. خاصیت نظام الهی این است. نظام حق، بیتقوا پیش نمیرود. نظام باطل که در مقابل حق است، طور دیگری است. البته آن‌جا هم تقیدات و پایبندیهایی به یک سری اصول لازم است تا پیش بروند؛ اما تقوا به معنای طهارت و پاکی و پرهیزگاری و رعایت حال همه‌ی ارزشها - که در یک جامعه‌ی ارزشی و مکتبی و اسلامی لازم است - در جبهه‌ی باطل لازم نیست. آنها چون پایبندی ندارند، از روشهای باطل پرهیز نمیکنند، از پیامدهای زشت اجتنابی ندارند؛ میزنند و پیش میروند، چیزی از دست میدهند و چیزی هم گیر می‌آورند. اما جبهه‌ی حق این‌طور نیست. جبهه‌ی حق، فقط در صورتی که باخدا و باتقوا و باطهارت باشد، خواهد توانست در مقابل جبهه‌ی باطل بایستد و پیش برود، و لاغیر.

 


 باید نظام را، نظام دینی و ارزشی نگهداشت. در این چندساله، استکبار و ایادی و بلندگوهایش، دایماً سعی کردند که ما را از یک نظام ارزشی بودن پشیمان کنند. مرتب گفتند که اینها مرتجعند، واپسگرایند، متعصبند؛ بعضی از احکام اسلامی را مطرح کردند و روی آنها تبلیغات نمودند؛ کارهای شخصی خلاف ما یا دیگر مسلمانان را به حساب اسلام گذاشتند، برای این‌که ما سراسیمه بشویم، جانمان به لبمان برسد و بگوییم که نه، ما دینی نیستیم، ما هم نظامی مثل بقیه‌ی نظامهای دنیا هستیم! آنها قصدشان همین است. اگر به زبان هم نگویید، اما عملتان عمل یک نظام غیر ارزشی و دنیایی باشد، آنها به هدف خودشان رسیده‌اند، و آن شکست ماست. هدف آنها این است که این جبهه شکست بخورد.

 


 این جبهه، فقط با تقوا پیش خواهد رفت. این نظام، جز با رعایت تقوا و طهارت و پاکی و محاسبه‌ی دقیق و صحیح و حسابرسیِ هرکدامِ ما از خودش - (حاسبوا انفسکم) (۱۳) - پیش نخواهد رفت. اشتباه است اگر کسی خیال کند همان کارهایی که دیگر حکومتها و دیگر کارگزاران دولتها در دنیا میکنند، ما هم همانها را بکنیم. ما اصولی داریم، ما روشهای مخصوص به خودمان را داریم؛ اینها متعلق به اسلام است. این اصول باید بر دنیا حاکم بشود؛ نه این که اصول غلط دنیای جاهلی و استکباری، خودش را بر ما تحمیل بکند.

 


 باید خدا و مرگ و سؤال الهی و محاسبه‌ی الهی را از یاد نبریم. اگر سروکار ما به یک بازجوی بشرِ ضعیفِ کم‌اطلاع بیفتد، یا احتمال بدهیم که خواهد افتاد، حواسمان را جمع میکنیم. آن وقتی که از کار خسته میشوید، آن وقتی که احساس میکنید چه لزومی دارد کار را دنبال بکنم، آن وقتی که پای یک رفاقت در میان می‌آید، آن وقتی که پای یک افزون‌طلبی و خودخواهی و شخصیاندیشی در میان می‌آید، آن وقتی که پای یک قضاوت باطل نسبت به برادر مسلمان در میان می‌آید، آن‌جا به یاد این آیه بیفتید: (مال هذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصیها) (۱۴).

 


 دیگران اینها را ندارند. نظامهایی که به خدا و قیامت اعتقاد ندارند، بسته به زرنگیشان، چگونه زیر و رو و لابلا کنند که چشمهای حسابگر و حسابرس دنیایی نبیند، قاضی نبیند، دادگاه نفهمد، بازرس نفهمد، مافوق نفهمد، مسأله به همین‌جا خاتمه پیدا میکند. ما این‌طور نیستیم؛ ما آن‌جایی که دیگران نمیفهمند، آن‌جایی که دیگران تشخیص نمیدهند، اول مشکل ماست که نفس ما بر ما غلبه نکند و وسوسه ننماید.

 


 برادران! نظام را باید برپایه‌ی تقوا حفظ کرد؛ راه تقوا هم ذکر خداست. آقایان وزرا، آقایان نمایندگان، آقایان مدیران گوناگون کشور، مسؤولان قضایی کشور، خودشان را بینیاز از دعا و نافله و ذکر و توجه و توسل و گریه و انابه به پروردگار ندانند؛ نگویند حالا ما که مشغول خدمت به مردم هستیم؛ دعا را کسی بخواند که خیلی کار ندارد! نه، اصل کار این است. اگر این نباشد، آن‌جا بیپشتوانه‌ایم. آن‌جایی که وسوسه‌ها در مقابل ما صف میکشند و منِ ضعیفِ تربیت‌نشده‌ی حریصِ به دنیا در مقابل این وسوسه‌ها قرار میگیرم، چه چیزی من را نگاه خواهد داشت؟ (قل ما یعبؤا بکم ربّی لولا دعاؤکم) (۱۵).

 


 دعا کنید، نافله بخوانید، توجه پیدا کنید، متذکر باشید؛ در شبانه‌روز، یک ساعت را برای خودتان و خدای خودتان قرار بدهید؛ از کارها و اشتغالات گوناگون، خودتان را بیرون بکشید؛ با خدا و با اولیای خدا و با ولیّ‌عصر(عجلّ‌اللَّه‌تعالیفرجه و ارواحنافداه) مأنوس بشوید؛ با قرآن مأنوس باشید و در آن تدبر بکنید.

 


 من بیشتر از شما محتاجم که کسی این حرفها را به من بزند. بنده هم بایستی مورد همین موعظه‌ها قرار بگیرم؛ همه‌مان محتاجیم. این‌طوری میتوان این بار سنگین و این امانت استثنایی الهی را که در طول این چندین قرن بعد از صدر اسلام، خدای متعال آن را بر دوش احدی نگذاشت که بر دوش شما گذاشت، به سرمنزل رساند؛ والّا روسیاهی دنیا و آخرت است.

 


 ما باید همدیگر را وصیت کنیم. من چند سرفصل را در نظر گرفته‌ام که عرض بکنم؛ بنا هم داشتم و دارم که صحبت طولانی نشود. وانگهی، شما خودتان همه اهل فنید؛ اشاره‌یی شما را کافی است.

 


 سرفصل اول، مربوط به مسایل مردم و حکومت است. آقایان! این مردم - همان‌طور که امام مکرر فرمودند - ولینعمتهای ما هستند؛ این شوخی نیست. من یکی از مسؤولان را در محضری دیدم که برخوردش با مردم قدری متکبرانه بود. من پیغام دادم و گفتم به ایشان بگویید که اگر میخواهد جبران آن برخورد را بکند، باید در همان‌طور محضری ظاهر بشود و بگوید: ای مردم! من نوکر شمایم. خلاف که نگفته؛ آیا دروغ گفته است؟ یک مسؤول کشور چکاره است؟ فلسفه‌ی وجودی ما غیر از خدمت به مردم چیست؟

 


 امام فرمودند: اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر از این است که رهبر بگویند. این حرف درستی است؛ چون خدمتگزاری، برای انسانی که دلش بیدار باشد، مدح بزرگتری است. امام، تمام وجودش بیدار بود؛ شوخی و تعارف هم که نمیکرد. حقیقتاً اگر این ملت شهادت میدادند - که قطعاً میدادند - که امام خدمتگزار آنهاست، امام بیشتر خوشحال میشد، تا همه‌ی ملت یکصدا فریاد بزنند که تو رهبر ما هستی.

 


 خدمتگزاری به مردم افتخار است. این اسمها و این سمتها و این تیترها که افتخاری ندارد. در طول تاریخ، خیلیها با این اسمها و با این تیترها آمدند و رفتند؛ اما جز لعنت خدا و بندگان خدا، چیزی با خودشان نبردند. واقعاً چه ارزشی دارد؟ من رهبرم، من رئیس جمهورم، من رئیس قوّه‌ی فلانم، من وزیرم؛ اینها چه ارزشی دارد؟ اگر توانستم‌خودم را قانع کنم که من خدمتگزارم، یک چیزی؛ والّا چه ارزشی دارد؟ خدمتگزار چه کسانی؟ مردم. البته همه‌ی افراد ملت و جامعه را باید خدمت کرد؛ اما مراد عمدتاً طبقه‌ی محرومند که باید مورد توجه خاص برای خدمت قرار بگیرند؛ به دو دلیل: اولاً چون احتیاجشان بیشتر است و عدل این را اقتضا میکند؛ ثانیاً چون پشتیبانی آنها از نظام، جدیتر و همیشگیتر است و از اول این‌طور بوده است.

 


 در جبهه‌ها چه کسانی بودند؟ نسبتها را ملاحظه بکنید؛ خیلی از این پولداران، از این مرفهان جامعه، از این بیدردها و بیاحساسها، هشت سال جنگ آمد و رفت، اما اینها جنگ را حس نکردند؛ همان غذا، همان راحتی و همان آرامش! اگر چهار روز هم آن شهر مورد تهاجمی بود، سوار ماشینشان میشدند و به یکجای دیگر میرفتند و راحت استراحت میکردند؛ نفهمیدند که بر سر این مملکت چه گذشت! اینها آن مردمی نیستند که دولت و دستگاهها باید برای خدمت به آنها خودکُشان کنند. نه، آن کس که جنگ و بمباران و محاصره‌ی اقتصادی و کم‌آبی و کم‌برقی و گرانی و سایر مشکلات را با همه‌ی وجود در این ده، دوازده سال احساس کرده، در درجه‌ی اول او باید مورد توجه باشد. مردم که میگوییم، یعنی اینها؛ همان عامه‌یی که امیرالمؤمنین(سلام‌اللَّه‌علیه) در آن فرمان تاریخیشان به مالک اشتر فرمودند که عامه را داشته‌باش، خاصه را رها کن. عامه، یعنی همانهایی که در جنگ با تو هستند، در مشکلات با تو هستند، سختیها را با تو تقسیم میکنند، غم تو را از دلت میزدایند، خودشان را سپر بلای تو قرار میدهند و صادقند؛ نه عافیت‌طلبهای پُررویِ پُرخورِ پُرخواهی که هیچ‌وقت هم قانع نمیشوند. تا وقتی که خیری به آنها برسد، تو را میخواهند؛ به مجرد این‌که ذره‌یی کم شود، رویشان را برمیگردانند.

 


 آقایان! ما در قبال مردم دو کار داریم: یک کار این است که به آنها خدمت برسانیم؛ کار دیگر این است که محبت و اعتماد آنها را جلب کنیم. خدمت به آنها برسانیم، یعنی چه؟ یعنی هرجا که هستید، برنامه‌ی شما آن‌وقتی درست است که نفعش به همین مردمی که عرض‌کردم، برسد. البته دنبال نفع کوتاه‌مدت نیستیم. نگویید که حالا برنامه‌ی پنج‌ساله چنین و چنان شد. حقوق بگیران وضعشان بدتر شد. البته درباره‌ی مسایل مربوط به اوضاع گرانیها و تورم و مشکلات، مطالبی هست که ان‌شاءاللَّه من در دیدار جداگانه‌ی با هیأت دولت در میان خواهم گذاشت. نه، آن برنامه‌ی صحیح و آن راه درست که به خیر عامه‌ی مردم منتهی خواهد شد، ملاک است. در دستگاه قضایی، ملاک این است؛ در دستگاه قانونگذاری، ملاک این است؛ در دستگاه اجرایی هم ملاک این است. هر کسی در کشور باید برای خدمت به مردم تلاش کند. برای این کار باید وقت بگذارید.

 


 کارشناسانی که در وزارتخانه‌ها هستند، اگر آنها خودشان بعضی از نکات را نمیدانند و ملتفت نیستند، به آنها تفهیم کنید و بگویید که کارشناسی مورد انتظار از تو این است که آن وضعیتی را که برای مردم مفید و نافع است، بگردی پیدا کنی و ارایه نمایی. این کارشناسی، کارشناسی درستی است. آن کارشناسی که خودش مسایل مردم را درک نکرده، معلوم نیست خیلی امین باشد. حالا نمیگویم که دست کارشناسان را بگیرید و از دستگاه خارج کنید؛ نه، توجیهشان کنید و تفهیم نمایید که از آنها چه میخواهید.

 


 البته از اول انقلاب تا امروز، برای طبقات محروم کار زیادی شده است. دوازده سال است که من با مسایل اجرایی این کشور از نزدیک آشنایم و میدانم که در این مملکت چه کاری شده است. خیلی کار انجام گرفته، دستگاههای مختلف خیلی کار کرده‌اند؛ اما آنچه که نیاز است، با آنچه که شده، قابل مقایسه نیست.

 


 ما نمیخواهیم فقط کار کنیم؛ ما میخواهیم محرومیت را از بین ببریم و محروم را از محرومیت خارج کنیم؛ هدف این است. والّا اگر شما بگویید من کار میکنم، ممکن است در یک اداره هم یک نفر بگوید من باید هشت ساعت یا شش ساعت کار کنم، یا ده ساعت کار کرده‌ام و دیگر بس است. این منطق، منطق درستی نیست.

 


 البته اگر خسته میشوید، اگر احتیاج به استراحت دارید، باید استراحت کنید، تا برای کار آماده بشوید. ما استراحت را نفی نمیکنیم؛ اما کار حد ندارد. کار تا آن حدی است که به نتیجه برسیم و به آن هدف و مقصودی که مورد نظر است، نزدیک بشویم. بنابراین، تا آن‌جایی که انسان توان دارد، باید کار کند.

 


 سرفصل دوم، مربوط به اعتماد و محبت مردم است. نظامهای دنیا سه گونه اداره میشوند:

 


 یا با زور، مثل نظامهای پلیسی دنیا، که البته این اسمش اداره است؛ اداره نمیشوند، آخرش هم نمیمانند. این سیستمهای استبدادی کمونیستی و سیستمهای استبدادی سلطنتی و شبه‌سلطنتی را در دنیا ملاحظه میکنید. این که از ما برنمی‌آید و ما اینکاره نیستیم.

 


 نوع دوم، آن سیستمهایی است که با تزویر و تبلیغات اداره میشوند؛ مثل این دمکراسیهای غربی. بله، فشار و شلاق و داغ و درفش مثل نظامهای استبدادی نیست و مردم علیالظاهر آزادی دارند؛ اما با تزویر اداره میشوند. این سیستمها دستگاههای عظیم تبلیغاتی در اختیارشان است و تمام زندگی مردم را محاصره کرده‌اند. اصلاً کارگر و کارمند و کاسب وقت ندارد بیرون آن گنبد گردنده‌یی که اینها در وسطش گیر کرده‌اند، ببیند و درباره‌ی آن فکر کند؛ هرچه آنها میگویند، همان را میفهمد. امروز در کشورهای غربی، در امریکا و در کشورهای علیالظاهر دمکراتیک این‌طوری است. تبلیغات انبوه، مثل سیل روی ذهنهای مردم میریزد و اصلاً مجال نیست که مردم بفهمند. اگر شما توانستید منفذی پیدا کنید، آن‌وقت میبینید که آن دمکراسی و آن آزادییی هم که آنها میگویند، فوراً عوض میشود! آنها دمکرات هستند؛ در شرایطی که بتوانند مردم را با همان تزویر و فریب نگهدارند. آن‌جایی که چیزی می‌آید و حصار تزویر آنها را میشکند، فوراً داغ و درفشها و روشهای سخت باز پیدایشان میشود! برخورد دولتهای امریکا و اروپا را با حرکتهای اسلامی، با حرکتهای آزادیخواهانه در امریکا، با نهضتهای سیاهان - که با نهایت خشونت با اینها برخورد میشود - ببینید؛ این هم یکطور است. طبیعتاً این هم شأن ما نیست؛ اسلامی نیست.

 


 یک نوع نظام هم نظامی است که با محبت و عطوفت مردم اداره میشود. باید مردم را مورد محبت و احترام قرار داد و به آنها اعتنا کرد، تا به دستگاه حاکمه وصل باشند و پشت سرش قرار گیرند. نظام ما تا حالا این‌گونه بوده است؛ بعد از این هم باید این‌طور باشد. بزرگترین بحرانها را هم همین عاطفه و محبت مردم از سر خواهد گذراند.

 


 یکوقت رئیس‌جمهور کشوری میخواست مشکلات سیاسی خودش را برای من تشریح کند. او میگفت که یکی از رؤسای جمهور گذشته‌ی ما شکر را یک قران گران کرد، علیه او کودتا شد و از بین رفت! من گفتم مشکل او این بوده که مردم را با خودش نداشته است. در مملکت ما، جنسهای تثبیت‌شده گاهی قیمتشان ده برابر بالا میرود، اما آب هم از آب تکان نمیخورد؛ چون مردم پشت سر دستگاهند و به دستگاه اعتماد دارند. گفتم مردم وقتی که پشت سر دستگاهند، ما هم میآییم به آنها میگوییم که مثلاً این جنس را قبلاً به این قیمت میدادیم، اما حالا میخواهیم گرانش کنیم؛ مردم قبول میکنند. پنج، شش سال قبل به مردم میگفتیم که همه باید به عنوان جهاد مالی به جنگ کمک کنند؛ مردم هم مثل مور و ملخ به طرف بانکها ریختند، تا به حساب مالی شورای عالی پشتیبانی جنگ پول بریزند.

 


 شما چگونه میخواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیت‌المال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی میماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بوده‌اند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟

 


 آن وقتی که جوان حزب‌اللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چه‌قدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمده‌ام؟ اصرار میکردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچه‌ات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانه‌های ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نماینده‌ی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دوره‌ی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم!؟

 


 برادران! من و شما داریم از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.

 


 در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمیگویم مثل پیامبر باشیم، نمیگویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که میخواند، تنش میلرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را میدانند، درباره‌ی پیامبر میگوید: (قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها) (۱۶)؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنی همین لذایذ و بهره‌مندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.

 


 در قُبا برای پیامبر آب آوردند و چیزی هم مثل عسل قاطی آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمیکنم، اما نمیخورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواسته‌اند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما میتوانیم آن‌طور زندگی بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسی ملکوتی، یک چیز دیگر است.

 


 امیرالمؤمنین در همین جمله میفرماید که خدای متعال به پیامبر فهماند که اگر من دنیا را به اختیار از تو میگیرم، برای این است که چیز شیرینتری به تو بدهم. آن چیز شیرینتر را اولیای خدا میدیدند. من و شما آن را حس نمیکنیم؛ اما در آن راه باید برویم، در آن راه باید قدم برداریم، کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش بیجا کنیم، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم.

 


 من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همه‌مان این‌طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانه‌ی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافی است!؟ نه، ما هم مترفین میشویم. واللَّه در جامعه‌ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ی شریفه‌ی (واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها) (۱۷) بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش میآورد.

 


 اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است. مخارج سنگین دولت منجر به این میشود که مثلاً در فلان بخش سوبسید را بردارند. این، سیاست درست و متین و منطقی هم است؛ شکی در آن نیست، باید هم انجام بگیرد، چاره‌یی هم نیست، روی مردم هم فشار می‌آید؛ اما این مخارج را منصفانه قرار بدهیم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چیزی اضافه نکنیم.

 


 اگر مبلغی از مخارج دولت، عبارت از تغییر دکوراسیون اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسؤول قضایی و فلان مسؤول در بخشهای گوناگون دیگر باشد، این جرم و خطاست. اگر یکی از مخارج دولت این باشد که فلان تعداد ماشین جدید بیاوریم و بین دستگاهها تقسیم بکنیم، ما حق نداریم این را جزو مخارج دولت حساب کنیم و به حساب آن از سوبسید مردم بزنیم. نه، این خلاف است. برای این کارها حد بگذارید. دستگاهها باید بخشنامه کنند و در مورد این تغییر دکوراسیونها و تغییر خانه‌ها و خرجهای اضافی حدی معین بکنند. من نمیگویم مثل بعضی از تندروها باشیم که میگویند در مسجد بنشینیم و وزارت کنیم؛ نه، در مسجد نمیشود. وزارت کردن، یک ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادی مسؤول و یکمقدار هم بالاخره امکانات برای زندگی آن آقایی که میخواهد خدمت بکند، میخواهد؛ اما باید در حدی باشد.

 


 گاهی از جاهایی گزارشهای نومیدکننده‌یی میرسد و در برخی موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانیش مینشیند؛ رعایت کنید. سؤال میکنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ میگویند که اشکال امنیتی داریم! چه اشکال امنیتی!؟ آقایان مسؤول در شورای امنیت کشور یا جاهای دیگر، بنشینند معین کنند و مسأله را در جایی ببُرند؛ من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایی دخالت کنم. این چه وضعی است که همین‌طور بیحساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه و اداره‌یی، دهها ماشین به رنگهای گوناگون متعلق به مسؤولانِ آن‌جا به چشم میخورد!؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟

 


 گزارش آمده که روحانی عقیدتی، سیاسی در یکی از دستگاهها، خودش ماشین دارد، ولی ماشین دولتی سوار میشود! من نوشتم که حق ندارد این کار را بکند. برای من جواب آمد که این کار رویه است و همه میکنند! این آقا خودش یک ماشین دارد، که برای خودش لازم است؛ یکی هم خانمش دارد و نمیشود که خانمش از این ماشین استفاده‌کند! عجب! این چه حرفی است؟

 


 من الان اعلام میکنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند، حق ندارند از امکانات دولتی استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتی یعنی چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمیگرفتم که مرتب ملاحظه‌ی جهات امنیتی را توصیه میکنند، بنده با ماشین پیکان بیرون میآمدم.

 


 به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید؛ اینها ما را از مردم دور میکند، روحانیون را از مردم دور میکند. روحانیون، به تقوا و ورع و بیاعتنایی به دنیا در چشمها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمیشود در چشمها شیرین ماند. مردم رودربایستی ندارند؛ خدا هم با کسی رودربایستی ندارد.

 


 من بارها عرض کرده‌ام که خدای متعال در چند جای قرآن درباره‌ی بنیاسرائیل میگوید: (و فضّلناهم علیالعالمین) (۱۸)؛ ما شما را بر همه‌ی مردم دنیا برتری دادیم. همین بنیاسرائیلند که باز قرآن درباره‌ی آنها میفرماید: (و ضربت علیهم الذّلّة والمسکنة و باؤا بغضب من‌اللَّه) (۱۹). چرا؟ رفتار خود آنها موجب چنین وضعیتی شد. مگر خدا با من و شما قوم و خویشی دارد؟ مگر خدا با جمهوری اسلامی و با این اسم قوم و خویشی دارد؟ من و شما هستیم که باید معین کنیم این جمهوری، اسلامی است، یا اسلامی نیست؛ این هم در رفتار ماست.

 


 البته بسیاری هم هستند که دندان این چیزها را کشیده‌اند و دور انداخته‌اند و به زندگی ساده ساخته‌اند و وسوسه‌ها اینها را به طرف خودش نکشانده است. من اینها را در میان مسؤولانمان - معممان و غیرمعممان - میشناسم؛ کم هم نیستند. اینی که من عرض میکنم، جمع و اقلیتی هستند؛ اکثریتی نیستند. واقعاً جمع قابل توجهی هستند که به این چیزها بیاعتنایند و همان‌طوری که قبل از انقلاب و اول انقلاب زندگی میکردند، همان‌گونه زندگی میکنند؛ این درست است. پس، محبت و اعتماد مردم، از راه بیان صادقانه و صحیح واقعیتها حاصل میشود.

 


 سرفصل سوم، مربوط به مسایل سیاسی جامعه و همین رقابتها و برخوردهای خطی است. به نظر من، در این زمینه آنچه که ما بگوییم، از آنچه که امام فرمودند، کمتر و نارساتر است. در این قضایا، امام لبّ مطلب را بارها و بارها گفتند. واقعاً به خط امام برگردیم. دو گروهند - باشند - اما چرا با هم تعارض میکنند؟ مگر نمیشود نقاط مشترک را هم در قبال نقاط محل افتراق مورد توجه قرار داد؟ چه اشکالی دارد جمعهایی که با هم معارضند - جمعهای روحانی، جمعهای دانشجویی، جمعهایی که در مجلس یا جاهای دیگر هستند - هر چند وقت یک بار با همدیگر بنشینند، آن نقاط مشترک فیمابین خودشان را به زبان بیاورند؟ شما مگر در چند چیز با هم اختلاف دارید؟ مگر نقاط اختلاف، از نقاط اتفاق و وحدت نظر قویتر و مهمتر است؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟ چه کسی میتواند این حرف را ادعا بکند؟

 


 آن کسی که به برادر مسلمان خودش، که گرایش و خط سیاسیش با او فرق دارد، اهانت میکند، به او میپرد، علیه او مینویسد و داد سخن میدهد، آیا نمیداند که با این کار چه چیزی از دست خواهد داد؟ شما میخواهید به خیال خودتان برادرتان را اصلاح کنید. آیا آن کسی که این انتقاد و این اعتراض یکسره و مطلق شما را - که غالباً اعتراضها مطلق است - میشنود، او همان برادر شماست؟ برو برادرت را مخفیانه پیدا کن، هرچه میخواهی به او بگو؛ چرا با این اختلاف‌افکنی، مردم و مخاطبان عمومی جامعه را دچار تشویش فکری میکنی؟

 


 من باید این را صریحاً عرض بکنم که متأسفانه از طرفین چنین کارهایی هست. اگر کسی بگوید که ما در این جهت یک جناحی هستیم، ما ملاحظه میکنیم، باید بگویم که نخیر، من این را تأیید نمیکنم. متأسفانه طرفین برخوردهای خشن و نامتناسب با محیط اسلامی با هم دارند. حرفها با اهانت، با خلاف واقع و احیاناً با تهمت همراه است. از کار یک نفر، یک جمع‌بندی کلی و یک استنتاج عمومی میکنند؛ که این غلط و تزویر است. برادران! اگر این کار ادامه پیدا کند، ما چه چیزی را از دست میدهیم؟ مردم و همین اعتمادی را که عرض کردم.

 


 من یکوقت عرض میکردم که اگر مردم اهل اصطلاح باشند، الان اجماع مرکب بر فسق همه است؛ چون طرفین مُجمعند! اینها میگویند آنها بدند، آنها هم میگویند اینها بدند، و قول ثالثی نیز وجود ندارد! این چه‌طور برخورد کردن با قضایاست؟ اعتماد مردم را به اصل نظام از دست میدهیم. نگویید مردم به نظام بیاعتماد نمیشوند. این نظامی که ده‌سال، یازده سال کسی مثل امام بالای سرش بود و آن شلاق کوبنده‌ی فرمایشهای آن بزرگوار بر سر و شانه‌ی همه‌ی ما فرود میآمد - به حجم فرمایشهای امام نگاه کنید؛ من گمان نمیکنم که در هیچ موضوعی به‌قدر موضوع اختلافات، ایشان مطلب فرموده باشند - درعین‌حال ماها اصلاح نشدیم. آیا این نشان نمیدهد که بنیان کار خراب است؟ اگر ادامه بدهید، این استنتاج را شما برای مردم درست میکنید و دیگر نمیروند نقاط مثبتی را که در این بین هست، پیدا کنند و روی آن تأمل نمایند؛ خواهند گفت که معلوم میشود اشکالی در اصل کار هست!

 


 شما میبینید که برادرتان کج فکر میکند؛ مثلاً اگر روزنامه دارد، در روزنامه‌اش بد راهی را انتخاب کرده؛ واعظ است، در منبرش بدطوری حرف میزند؛ نماینده‌ی مجلس است، یا مسؤول دولتی است، بد روشی را اتخاذ کرده است. اگر شما آن انتقاد تیز زهرآگین تلخ را نکنید، واقعاً چه پیش‌می‌آید؟ آیا اگر این کار را نکردید، اسلام از دست خواهد رفت!؟ انقلاب از دست خواهد رفت!؟ واللَّه نه. اگر کسی برای نفسش این را تسویل بکند، باید نفس خودش را متهم بکند. این، تسویل نفسانی و شیطانی است. آن‌چنان تسویل میکند که اگر مثلاً این مقاله را شما در این‌جا ننوشتید، اگر این حرف را در فلان تریبون نزدید، اگر آن سخنرانی را در آن‌جا نکردید، همه چیز زیر و رو خواهد شد! نه، اگر اینها را انجام بدهید، خیلی چیزها زیر و رو خواهد شد!

 


 الان انتخابات در پیش است. جناحهای مختلف بنشینند با یکدیگر همفکری و تبادل‌نظر و کار مشترک کنند و به هم نزدیک شوند؛ مگر نمیشود؟ اتحاد و نزدیک شدن به هم، تنازل لازم دارد. نمیشود که ما همان جای خودمان بایستیم، دیگری هم همان جای خودش بایستد، و بعد بگوییم که به یکدیگر نزدیک بشویم. نزدیکی به این است که یک قدم شما بردارید، یک قدم هم او بردارد.

 


 به نظر من، اختلافات واقعی، کمتر از تظاهر به اختلاف است؛ این هم خودش نکته‌یی است. اختلاف و شکاف و جدایی واقعی بین برادران، به مراتب کمتر از آن چیزی است که بر زبان می‌آورند. من نمیدانم این حالت مبالغه‌گویی ما در حرف زدنها و در اظهارات، چرا متوقف نمیشود!؟ طوری حرف میزنند که آن خوش‌خیالهای بیچاره‌یی که در بیرون نشسته‌اند، خیال میکنند که همین فردا اینها به هم میپرند و علیه یکدیگر اسلحه برمیدارند! حرفها این‌گونه تند است.

 


 این حرفها دشمنان را به طمع می‌اندازد؛ کمااین‌که الان امریکاییها به طمع افتاده‌اند؛ حتّی بعضی از گروهکهای مرده هم به طمع میافتند! چرا این‌گونه حرف میزنید؟ دلهای شما به هم نزدیکتر از این حرفهاست که در اظهاراتتان نشان داده میشود. این هم مسأله‌ی بعدی بود که به نظر من مسأله مهمی هم است و هرچه هم گفته بشود، کم است.

 


 سرفصل چهارم، مسأله‌ی فرهنگی جامعه است. آن‌طور که من احساس کرده‌ام و از مجموع کارهایی که دارد میشود، فهمیده‌ام، این است که حمله‌ی همه‌جانبه‌یی سازماندهی شده است. طبیعی بود که انقلاب در آغاز، روشنفکرجماعتِ اهل هنرِ اهل کارهای روشنفکرییی را که با دین و ایمان و روحانیت و تقوا و امثال اینها سر و کاری نداشتند، نتواند جذب کند. البته بعضیشان جذب انقلاب شدند؛ چون وجدانهای بیداری داشتند که آنها را جذب انقلاب کرد؛ عده‌یی هم کنار ماندند و انقلاب نتوانست آنها را جذب کند.

 


 در سالهای اول انقلاب، اینها جرأت نفس کشیدن نداشتند. این جماعت - که من از پیش از انقلاب هم از نزدیک آنها را خیلی میشناختم و از روحیات و خصلتهایشان آگاه بودم - طبیعتشان این است که اهل خطر و اهل وارد شدن به صحنه‌های سخت و دشوار و خطرناک نیستند. اوایل انقلاب، آن طوفان انقلاب اینها را وادار کرده بود که به خانه‌هایشان بروند؛ حداکثر در پشت درهای بسته درد دلی با همدیگر بکنند. تدریجاً که نشریه‌یی راه انداختند، قلمی زدند، در جایی حرفی زدند، کسی به نفعشان چیزی گفت، یک جا شعری درآوردند و کسی اعتراضی نکرد، اینها دیدند مثل این‌که در این فضا میشود سازماندهی کرد و کاری انجام داد.

 


 آن کاری که میخواهند بکنند، این است که پشت جبهه‌ی انقلاب را کلاً در بازوهای خودشان بگیرند. پشت جبهه‌ی انقلاب، مردمند. خط مقدم مسؤولانند، بعد وابستگان شدید به مسؤولان، بعداً هم خیل انبوه آحاد ملت. اینها فکر کردند که اگر ما بتوانیم کمندی دور این خیل انبوهی که پشت سر مسؤولانند، بیندازیم و اینها را در اختیار بگیریم، همه چیز حل خواهد شد.

 


 البته این درست است که اگر چنین چیزی را بتوانند، ضربه‌ی محکمی به انقلاب خواهد خورد. اگر بتوانند فکر و ذکر و دل و هوی و هوس و احیاناً تشخیص عقلانی آن کسانی که پشت جبهه هستند، به سمتی جذب کنند، اینها را در بین دو بازوی خودشان گرفته‌اند. این درست است؛ اما این‌که آیا میتوانند یا نه، به نظر ما برآوردشان، برآورد ساده‌لوحانه‌یی است. خیال کردند که میتوانند و شروع کردند؛ هدف این است.

 


 احساس میشود که در سینما، در مطبوعات، حتّی در رادیو تلویزیون - که متعلق به دولت است، اما بالاخره عناصر آن‌طوری در آن‌جا حضور دارند - در سالنهای فرهنگی، در جشنواره‌ها و در جابه‌جای مناطق فرهنگی، یک بخش یا یک مهره از آن مجموعه در آن‌جا حاضر است و دارند کار میکنند. اول هم فرهنگی محض حرکت کردند، اما حالا سیاسیش هم کرده‌اند. به دولت انتقاد بکنند، به نظام انتقاد بکنند، روی گذشته‌ی نظام علامت سؤال بگذارند. این کار انجام شده است. این کار، کار بسیار خطرناکی است.

 


 البته خطرناک که میگوییم، نه این‌که بیعلاج یا صعب‌العلاج است؛ نه، بسیار سهل‌العلاج است؛ به شرط این‌که بیمار و همچنین طبیب احساس کنند که بیماری هست. اگر احساس کردند بیماری هست، آن وقت دیگر صعب‌العلاج نیست؛ خیلی سهل‌العلاج است. خطر آن‌جاست که من و شما نفهمیم که چنین چیزی وجود دارد؛ و من دارم الان عرض میکنم.

 


 ما فرهنگی هستیم، ما اهل تشخیص فرهنگی هستیم. انسانی که در یک فضای فرهنگی استشمام میکند، لازم نیست دست بزند یا ببیند، تا چیزی را بفهمد. امروز برای من کاملاً محسوس است. این را هم روزنامه‌نگاران ما، هم رادیو تلویزیون ما، و هم دستگاههای تبلیغاتی ما - مثل وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی و آموزش و پرورش و دیگران - بدانند. امروز مسأله این است.

 


 البته عرض کردم که طبیعتشان، طبیعتی است که اگر یک چخ بکنی، عقب میزنند؛ طبیعت مؤمنی نیست، از روی ایمان و اعتقاد نیست؛ حرف که میزنند، (یعجبک قوله فیالحیاة الدّنیا) (۲۰) است. حرف، حرف زیباست. طبیعت اهل قلم و آن روشنفکرجماعت مادّیمسلک همین است. حرف که میزنند، زمین و آسمان را به هم میدوزند. آدم میشنود، خیال میکند که این سوخته‌جانی است که دارد از اعماق جانش حرف میزند؛ نزدیکش که رفتی، میبینی که نخیر، هیچ چیز نیست؛ از زبان یک ذره فراتر نیست! لذا بسیاری از اینها راجع به استعمار و صهیونیسم و ظلم و این قبیل چیزها خیلی اوقات هم قلم زده بودند، اما یک قدم حاضر نشدند در میدانی که مردم وارد شده‌اند، وارد بشوند؛ حتّی به مردم پشت کردند. اینها بشدت اسیر پول و اسیر هوسها و خواسته‌های نفسانی هستند. دستگاههای تبلیغاتی باید مراقبت کنند و نگذارند؛ بنشینند روی این مسأله فکر کنند؛ سلیقه‌یی هم نیست. این‌طور هم نباشد که دستگاهی پیش خود، یک کار تند ناسنجیده‌ی نامناسب با مجموعه‌ی توطئه بکند.

 


 البته دو گونه میشود کار کرد: یکی کار سلبی، دیگری کار ایجابی. کار سلبی، مقابله‌ی با آنها و جلوگیری از توطئه‌ی آنهاست. کار ایجابی، کار فرهنگی صحیح است؛ منبری خوب، منبر خوب، موعظه‌ی مردم و توجیه فکری آنها. این روزنامه‌های ما، این مجلات ما، این گویندگان ما، این آقایان مسؤولان که مرتب در این‌جا و آن‌جا و در مسجدها و پشت تریبونها و این شهر و آن شهر حرف میزنند، حرف اصلیشان این باشد. از انقلاب و برکات انقلاب و قدرت انقلاب و ارزش ارزشهای انقلاب و لزوم پایبندی به این ارزشها به‌جای پریدن به این و آن بگویید؛ این هم مسأله‌ی فرهنگی است.

 


 من مطالبم را با دعا به پایان میبرم و عرض میکنم: پروردگارا! به حرمت محمّد و آل محمّد، ما را در راهی که به اهداف تو منتهی میشود، ثابت‌قدم بدار و به ما بصیرت و صبر در این راه عنایت بفرما. پروردگارا! دلهای ما را با حقایق آشناتر کن و با یکدیگر مهربانتر فرما. پروردگارا! به قدرت خود و به نیروی مسلمین، شر دشمنان اسلام را مرتفع بفرما. پروردگارا! ما را به وظایف بزرگ خودمان در این روزهای حساس آشنا کن و دلهای ما را با یاد و نام خودت منور بفرما. پروردگارا! رضای ولیّ‌عصر(ارواحناله‌الفداء) و دعای آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما و ما را از یاران و سربازان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! روح مطهر امام عزیزمان و ارواح مطهره‌ی شهدای کرام را از ما راضی بفرما. پروردگارا! ما را خدمتگزار واقعی مردم، بخصوص سربازان انقلاب و بسیجیان و خانواده‌های شهدا و بقیه‌ی فداکاران راه انقلاب قرار بده. آنچه را که گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و از ما به کرم و فضلت قبول بفرما.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) آل‌عمران: ۱۵۲

 


۲) ۱ و ۳ و ۴ و ۵ و ۸. آل‌عمران: ۱۵۲

 


۳) بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۳۰

 


۴)

 


۵)

 


۶)

 


۷) انفال: ۵۳

 


۸) آل‌عمران: ۱۴۷

 


۹)

 


۱۰) ۱ و ۲. آل‌عمران: ۱۵۲

 


۱۱)

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان لرستان‌

تاریخ: 1370/05/30

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان لرستان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
فرصت دست داد که محضر آقایان محترم و معزز رسیدیم. از برادرانی که زحمت کشیدند و از سایر شهرستانهای استان تشریف آوردند، تشکر میکنیم. ای کاش فرصت و توفیق میبود، تا میتوانستیم بالمباشره به یکایک شهرهای استان سفر کنیم و آقایان را در مناطق خدمت خودشان زیارت نماییم. البته حضرات آقایان محترم، به شهرستانهای مختلف تشریف می‌آورند؛ لیکن متأسفانه من این توفیق را ندارم. در برنامه‌ی زیارت آقایان هم این نبود که من مزاحم بشوم و صحبتی بکنم؛ لیکن حالا این‌طور پیش آمد که دو، سه جمله‌یی عرض کنم. توضیح واضحات است، ولی به‌هرحال ان‌شاءاللَّه تذکر و یادآوری در هر زمانی مفید است.
 
تصور من این است که برای اهل علم و آقایان روحانیون، این دوران، دوران بسیار حساسی است؛ چه روحانیونی که در دستگاههای دولتی، مثل دستگاه قضایی، یا دولت و نهادها مشغول خدمات رسمی و موظف هستند، و چه آقایانی که در شهرها به تدریس، یا امامت جمعه، یا امامت جماعات، یا منبر مشغولند. علت هم این است که امروز توقع مردم از ما بیش از گذشته است. روحانیت از مردم دعوتی کرد، مراجع اسلام و در رأس همه امام بزرگوار ما(طاب‌ثراه) از مردم برای عمل به اسلام و محقق کردن آن در متن جامعه، دعوت کردند. این دعوت، منجر به این انقلاب عظیم و تشکیل نظام جمهوری اسلامی شد. حالا خود دعوت کننده که آمر بالبر است، قهراً دو تکلیف عمده بر دوش دارد: یکی تکلیف شخصی در عمل اوست فیمابینه‌وبین‌اللَّه، یکی همگامی با انقلاب و خدمت در جهت پیشبرد انقلاب است. هردو هم مهم است؛ اما اگر خدای نکرده ما در تکلیف اول سستی کنیم و کوتاهی بخرج بدهیم، ایمان مردم به معنویت روحانیت سست خواهد شد؛ چون ما با توپ و تفنگ و این چیزها که پیش نبردیم؛ ما با اعتقادی که مردم به روحانیت داشتند، پیش بردیم.
  
من یکوقت خدمت امام عرض کردم که در این انقلاب و در پیروزی آن، تمام ذخیره‌ی آبروی هزارساله‌ی روحانیت به کار آمد. این‌طور نبود که فقط روحانیت نسل حاضر و شخص امام بزرگوار (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) به‌تنهایی این کار را کرده باشند. آن آبرویی که امام ما پیدا کرد، ناشی از هزار سال سابقه‌ی خوب علمای شیعه دربین مردم بود. شیخ طوسی و سیّد مرتضی و علمای بزرگ فیمابین آن دوره تا دوره‌ی ما، هر کدام قطره‌یی بر این ظرف آبرو و حیثیت روحانیت شیعه اضافه کردند. مجموع این آبرو به کار آمد، تا این انقلاب پیروز شد. ایشان این حرف را تصدیق فرمودند.
 
اگر امروز خدای ناخواسته در همان رفتار شخصی خودمان چیزی مشاهده بشود که با آنچه مردم درباره‌ی ما گمان میبرند، منافات داشته باشد، به ایمان مردم ضربه خواهد خورد و در نتیجه پایه خواهد لرزید. این، آن وظیفه‌ی اول است. لذا ما واقعاً موظفیم که بیش از همیشه، جهات الهی و شرعی و آن چیزهایی را که دستگاه روحانیت با آنها شناخته شده است؛ مثل آزادمنشی، بیاعتنایی به زخارف دنیا، بیاعتنایی به مال و منال و اقتدار مادّی، ارتباط و اتصال به خدا، ورع و پرهیز از محارم، و توجه به علم - که مردم روحانیت را به علم شناخته‌اند - رعایت کنیم. اینها آن وظایف نوع اول است، که وظایف شخصی ماست؛ بایستی به اینها بپردازیم و به آن اهمیت بدهیم.
  
وظیفه‌ی نوع دوم این است که ما در حرکت این قطار جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، باید دایم سهیم باشیم. نمیشود عالم دینی خودش را کنار بکشد و بگوید به من ربطی ندارد. چه‌طور ربطی ندارد؟! حکومت دین، حکومت اسلام، به ما ربطی ندارد؟! اگر در گوشه‌یی از زوایای عالم که از ما هزاران فرسنگ فاصله داشت، حکومتی بر اساس دین تشکیل میشد، من و شما وظیفه داشتیم که به آن حکومت کمک کنیم.
 
اقامه‌ی دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همه‌ی ادیان است؛ (لیقوم النّاس بالقسط)(1). قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلاً ائمه‌ی ما(علیهم‌الصّلاةوالسّلام) تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ والّا اگر امام صادق و امام باقر(صلوات‌اللَّه‌علیهما) یک گوشه مینشستند و چندنفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسأله‌ی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت. خود امام صادق در یک حدیث میفرماید: (هذا ابوحنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب)(2)؛ ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس، چرا به آنها کاری ندارند؟ چون میدانند که آن حضرت داعیه‌ی امامت دارد؛ اما آنها داعیه‌ی امامت نداشتند. ابوحنیفه داعیه‌ی امامت نداشت. این علمای معروف اهل سنت - محدثان و فقهایشان - داعیه‌ی امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند.
 
میگویند وقتی سلیمان‌بن‌عبدالملک از دنیا رفت، کتب محمّدبن‌شهاب زهری را از خزانه‌ی او بیرون آوردند. امام زمانش سلیمان‌بن‌عبدالملک بود؛ برای او کتاب مینوشت. امام یعنی چه؟ امام یعنی رئیس دین و دنیا. او رئیس دین و دنیا بود. حتّی با این‌که به حسب ظاهر، هارون و بقیه‌ی خلفای جوری که بودند، درسی نخوانده بودند؛ چون آنها وقت درس خواندن که نداشتند، شاهزاده و آقازاده بودند، مشغول پلوچلوخوردن و شکار و عیاشی و این حرفها بودند تا به خلافت میرسیدند؛ موقع خلافت هم جوان بودند، مثلاً هارون‌الرشید بیست‌ودوساله بود که به خلافت رسید؛ بعضیها بیست‌وپنج‌ساله یا سیساله بودند و درسی نخوانده بودند؛ درعین‌حال همان عباد و زهادی که اسمهایشان را شنیده‌اید - از قبیل عمروبن‌عبیدها و غیرذلک - وقتی که هارون با آنها روبه‌رو میشد، اعتراف میکردند که هارون افقه از آنهاست!
 
مالک در مدینه به‌وسیله‌ی استاندار مدینه سر قضیه‌یی کتک خورد؛ بعد خلیفه از او عذرخواهی فراوان کرد و برایش پول فرستاد. بعد از سفر مکه، به مدینه رفت و از او استمالت کرد. بعد با اصحاب ابوحنیفه - که از لحاظ فقهی با مالک مخالف بودند - شروع به بحث کرد و عقاید مالک را اثبات نمود. یعنی چه؟ یعنی مجتهد و فقیه بود؛ رئیس دین و دنیا بود.
  
اینها ادعای امامت نداشتند؛ کسی که ادعای امامت داشت، او همین امام مظلوم و عزیز ما بود؛ امام صادق(علیه‌السّلام)، امام باقر(علیه‌السّلام)، امام موسیبن‌جعفر (علیه‌السّلام). آنها این را میفهمیدند؛ یعنی واضح بود. البته گاهی در مقابل خلفا تقیه میکردند، اما معلوم بود که داعیه‌ی امامت داشتند. شیعیان آنان در همه‌جا تعبیر این معنا را میکردند.
 
وقتی که میخواستند در مورد موسیبن‌جعفر(سلام‌اللَّه‌علیه) سعایت کنند، تا هارون ایشان را به زندان ببرد، آن شخصی که پیش هارون آمد و سعایت کرد، گفت: (خلیفتان فی الارض موسیبن‌جعفر بالمدینة یجبی له الخراج و انت بالعراق یجبی لک الخراج)(3) پرسید: آیا برای دو خلیفه خراج جمع میشود؟ هارون گفت: برای چه کسی غیر از من؟ گفت: از خراسان و هرات و جاهای مختلف، مردم خمس مالشان را پیش موسیبن‌جعفر میبرند.
 
پس درست توجه کنید، مسأله، مسأله‌ی داعیه‌ی خلافت و امامت بود. در راه این داعیه، ائمه‌ی ما کشته شدند، یا به زندان رفتند. امامت یعنی چه؟ آیا یعنی همین که مسأله بگویی، و دنیا را دیگری اداره کند؟ آیا معنای امامت در نظر شیعه و در نظر مسلمین، این است؟ هیچ مسلمانی این را قایل نیست؛ چه‌طور من و شمای شیعه میتوانیم به این معنا قایل باشیم؟ امام صادق دنبال امامت بود - یعنی ریاست دین و دنیا - منتها شرایط جور نمیآمد؛ اما ادعا که بود. برای خاطر همین ادعا هم آن بزرگواران را کشتند.
 
پس، این معنای حاکمیت دین است که پیامبران برایش مجاهدت کردند، و ائمه برایش کشته شدند. حالا حاکمیت دین، در بلد و در وطن خود ما - نه آن سر دنیا - به وجود آمده است؛ آیا میشود یک نفر بگوید من دیندارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز این دین نداند؟ مگر چنین چیزی میشود؟ هر کسی که ادعای دینداری کند و حاکمیتی را که بر مبنای دین است، از خود نداند و دفاع از آن را وظیفه‌ی خود نشمارد، دروغ میگوید. وقتی که میگوییم دروغ میگوید، یعنی اشتباه میکند و خلاف واقع میگوید؛ ولی نمیفهمد. بعضیها ملتفت نیستند، تشخیصشان چیز دیگر است و منکرند که این برنامه‌ها بر اساس دین است.
 
الان این قوانین ما بر اساس چیست؟ بر اساس دین نیست؟ پس شورای نگهبان چکاره است؟ قوانین قضایی، قوانین کشور و همه چیز بر اساس شرع مطهر است. یک حاکمیت این‌چنینی به وجود آمده، حالا من عبایم را جمع کنم و کنار بکشم و بگویم من کاری به این کارها ندارم؟! چه‌طور کاری به این کارها نداری؟ مثل آن مقدس‌مآبهای زمان امیرالمؤمنین که وقتی علی بن ‌ابی طالب دارد با معاویه، با اهل شام، یا با اهل بصره میجنگد، خدمتش آمدند و گفتند: (یا امیرالمؤمنین انّا شککنا فی هذا القتال)(4)! فرمود: شک؟ چه شکی؟! گفتند: آنها برادر مسلمانند؛ ما را بفرست تا برویم مرزداری کنیم! فرمود: بروید، حاجتی به شما نداریم. واقعاً هم امیرالمؤمنین به امثال این افراد - حالا میگویند ربیع‌بن‌خثیم؛ که من قطعاً نسبت نمیدهم - احتیاجی نداشت. اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود، با همین خیالات باطل از دور امیرالمؤمنین پراکنده شدند. امروز من و شما آنها را نمیپسندیم.
  
چرا شما عمار را (سلام‌اللَّه‌علیه) میگویید، ولی نسبت به یکی دیگر از صحابی - رفیق عمار - که او هم از مکه بوده و در مکه کتک خورده است، (سلام‌اللَّه‌علیه) نمیگویید؟ چون عمار در وقت حساس اشتباه نکرد و فهمید؛ ولی او اشتباه کرد.
 
ببینید، خط عمار را خط مستقیم میگویند. به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است. عمار یاسر را خود ماها هم درست نمیشناسیم. عمار یاسر، یک حجت قاطعه‌ی الهی است. من در زندگی امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) که نگاه کردم، دیدم هیچ‌کس مثل عمار یاسر نیست؛ یعنی از صحابه‌ی رسول‌اللَّه، هیچ‌کس نقش عمار یاسر را در طول این مدت نداشت. آنان زنده نماندند، ولی ایشان حیات بابرکتش ادامه پیداکرد. هر وقت برای امیرالمؤمنین یک مشکل ذهنی در مورد اصحاب پیش آمد - یعنی در یک گوشه شبهه‌یی پیدا شد - زبان این مرد، مثل سیف قاطع جلو رفت و قضیه را حل کرد. در اول خلافت حضرت همین‌طور، در قضایای جمل و صفین هم همین‌طور، تا در صفین به شهادت رسید.
  
باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست. نمیشود گفت به من ربطی ندارد. امروز هر روحانی و هر عمامه‌به‌سر، به مقتضای تلبس به این لباس، موظف است از حکومت اسلام و حاکمیت قرآن دفاع کند؛ هر کس هرطور میتواند. یکی شمشیر به دست میگیرد و به جبهه میرود؛ یکی زبان گویایی دارد، به منبر میرود؛ یکی پست قضاوتی یا غیر قضاوتی از عهده‌اش برمی‌آید، آن را انجام میدهد؛ یکی این کارها را نمیتواند بکند، اما اهل مسجد و اهل محراب است - اشکالی ندارد - همه بدانند که این روحانی، خود را خادم این انقلاب میداند. این، افتخار است. خدمت به این انقلاب، افتخار است.
 
ماها به خواب شب هم نمیدیدیم که موقعیتی پیش بیاید و ما بتوانیم این‌طور به اسلام خدمت بکنیم. امروز میدان باز، زمینه فراوان، و ملت به این خوبی است. شما به این لرستان خودتان نگاه کنید. این مردم شما واقعاً جواهرند. این مردم لُر حقیقتاً جواهرند؛ با صفا، درخشان، مخلص - مثل آب زلال - و عاشق دین. نباید همین که کسی اشتباهی میکند، ما فوراً اخم کنیم که او نفهمید و اشتباه کرد. من و شما باید اشتباه را برطرف کنیم. خدمت به این مردم، خدمت به دین است. این، آن دو وظیفه‌یی است که بنده اعتقادم این است که من و شمای معمم آن را برعهده داریم.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان دفتر هنر و ادبیات مقاومت

تاریخ: 1370/04/25

 

بیانات در دیدار مسئولان دفتر هنر و ادبیات مقاومت


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
مطلبی که باید به برادران عرض کنم، بیش از همه چیز، همان مراتب تشکر خودم است. خیلی از حرفهایی که در ذهنم بود تا اگر یکوقت شما را دیدم، بگویم، در خلال گزارش آقای زم(۱) بود. معلوم میشود که خود شما بحمداللَّه به همه‌ی جوانب این قضایا توجه دارید. من همین اندازه از شما تشکر کنم که به این فکر افتادید و در این راه استقامت ورزیدید و آن سرمایه‌یی را که خدای متعال به شما داده، صمیمانه و بحق در این راه مصرف میکنید. هیچیک از این چیزهایی که ما داریم، متعلق به ما که نیست؛ متعلق به اوست و اراده‌ی ما هم باید در راه رضا و خواست او به کار رود. این سرمایه، چیز خیلی باارزشی است. من به عنوان برادر شما و یک مسلمان که نسبت به این مفاهیم احساس دلسوزی میکند و نسبت به این‌گونه مسایل خالی از دغدغه نیست، و همچنین به عنوان خواننده‌یی که از این نوشته‌ها میخواند و التذاذ معنوی می‌برد، از شما تشکر میکنم.
 
همان‌طور که عرض کردم، تقریباً همه‌ی این کتابهایی که شما از (دفتر هنر و ادبیات مقاومت) منتشر کرده‌اید، خوانده‌ام و بعضی از آنها را بسیار فوق‌العاده یافته‌ام. همین (فرمانده‌ی من) که ذکر شد، از آن بخشهای بسیار برجسته‌ی این کار است. نفس این فکر، فکر مهمی است. آنچه هم که آن‌جا نوشته شده و عرضه گردیده - حالا یا شما نوشتید، یا خود آن افراد نوشتند و برای شما فرستادند و بعد ویراستاری شده - بسیار چیز برجسته‌یی است. من وقتی اینها را میخواندم، به این فکر میافتادم که اگر ما برای صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوه‌ها و کتابها را منتشر بکنیم، کار کمی نکرده‌ایم؛ کار زیادی انجام گرفته است. البته ایشان(۲) مژده دادند که بحمداللَّه به فکر ترجمه‌ی اینها هم هستند. اینها بسیار باارزش است.
 
جزوه‌یی هم به نام (مقتل) دیدم، که آن لحظه‌های حساس و تعیین‌کننده را شکافته بود؛ نقاطی که اصلاً مفاهیم اسلامی در آن‌جا خودش را نشان میدهد. در لشکرکشی - به عنوان کلان کار - چیزی از مفاهیم اسلامی دیده نمیشود. همه‌ی دنیا لشکرکشی میکنند، همه‌ی دنیا میجنگند، همه‌ی دنیا بالاخره یک روز میبرند و یک روز میبازند، همه گریز دارند، همه هم حمله و فداکاری دارند؛ اما آن‌جایی که بخصوص تفکر و روحیه و منش اسلامی خودش را مشخص میکند، جاهای خاصی است. آن‌جاها را جستن و روی آنها تکیه کردن و آنها را خوب بیان کردن، حقیقتاً کار برجسته و مهمی است. خوشبختانه کارهای شما از همین قبیل است.
 
بله، من هم در این نگرانییی که اشاره کردند، با شما برادران شریکم و این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقیقت روحیه‌ی انقلاب - آن روحیه‌یی که در جنگ، میدانی برای رشد و بالندگی پیدا کرده بود - از بین برود. البته باید به خدای متعال توکل کرد و به آینده خوشبین بود؛ که من حقیقتاً به آینده خوشبینم و خیلی از افقها را خوب و روشن میبینم. به هر جهت، این دغدغه وجود دارد و راه زایل کردن آن هم این است که ما تلاش بکنیم؛ یعنی وقتی به قدر وسعمان تلاش کردیم، دیگر دغدغه‌یی نخواهیم داشت.
 
اعتقادم این است که اگرچه جنگ به خودی خود موضوعیتی ندارد، اما عرصه‌ی بسیار مهمی برای بروز روحیه‌ی اسلامی و انقلابی و خصلتهای مسلمانیِ درست است؛ از این جهت بسیار ارزشمند است. از بودن آن‌چنان زمان و محیطی بایستی شکرگزار بود؛ از نبودنش باید آدم واقعاً متأسف باشد و غصه بخورد. اگرچه کسی از جنگ - از حیث جنگ - خوشش نمی‌آید، اما این روی دیگر سکه، چیز بسیار عظیمی برای ماست. ما حالا که دیگر جنگ نداریم و نمیخواهیم هم به دست خودمان یک جنگ درست کنیم که عرصه‌ی انقلاب بشود، لیکن آن هشت سال جنگ بایستی تاریخ ما را تغذیه کند. ما باید از آنچه که در این هشت سال جنگ اتفاق افتاده، آن روحیه‌ی مقاومت، آن روحیه‌ی فداکاری همراه با اخلاص - همانی که حقیقتاً در عرصه‌های جنگ ما وجود داشت - استفاده کنیم.
 
آن‌جایی که نوشته‌های شما حاکی از اخلاص است، آن نقطه انسان را تکان میدهد. هر چیزی شما ارایه کنید که نشانگر اخلاص باشد، خیلی اهمیت دارد؛ والّا همه فداکاری میکنند؛ برای تعصب و خودنمایی هم فداکاری میکنند؛ خطر مرگ هم دارد. مثلاً خلبانی در یک مانور، جلوی چشم مردم چند معلق میزند و صدی پنجاه هم ممکن است سقوط کند؛ اما او این را برای خودنمایی قبول میکند. به خاطر خودنمایی، بیش از این را هم میکنند؛ مثلاً بعضی خودشان را آتش میزنند! اینها ارزشی ندارد. آن‌جایی که کار با اخلاص همراه است، یعنی انسان فقط برای خاطر خدا و برای انجام وظیفه‌ی الهی کاری را انجام میدهد، آن صفا و درخشندگی این را دارد. در نشان دادن این نقطه‌ها و جاری کردن این روحیه در طول و امتداد تاریخ ما، باید خیلی تلاش کرد؛ از آن هشت سال جنگ باید استفاده کرد.
 
از اول تا آخر حادثه‌ی عاشورا، به یک معنا نصف روز بوده؛ به یک معنا دو شبانه روز بوده؛ به یک معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بیشتر از این‌که نبوده است. از روزی که امام حسین وارد سرزمین کربلا شد، تا روزی که از خاندان خود جداگردید، مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا یازدهم محرّم، هشت، نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم که نصف روز است. شما ببینید این نصف روز حادثه، چه‌قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است. این حادثه فقط این نیست که آن را بخوانند و بگویند و مردم خوششان بیاید یا متأثر عاطفی بشوند؛ نخیر، منشأ برکات و حرکت است. این، در انقلاب و جنگ و گذشته‌ی تاریخ ما محسوس بوده است. در تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلابهای ضد ظلم در اسلام - ولو از طرف غیرشیعیان - حادثه‌ی کربلا به صورت درخشان و نمایان اثربخش بوده؛ شاید در غیر محیط اسلامی هم اثربخش بوده است. در تاریخ خود ما - یعنی در این هزاروسیصد، چهارصد سال - همان نصف روز حادثه اثر کرده است. پس، عجیب و بعید نیست. ما اگر نخواهیم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت، نه ساعت عاشورای امام حسین مقایسه کنیم، یا آن را خیلی درخشانتر بدانیم - که واقعاً هم همین است؛ یعنی من هیچ حادثه‌یی را در تاریخ نمیشناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد؛ همه چیز کوچکتر از آن است - لیکن بالاخره طرحی از آن، یا نمی از آن یم است. چرا ما فکر نکنیم که در داخل جامعه‌ی ما، برای سالهای متمادی میتواند منشأ اثر باشد؟
 
همیشه این نکته در ذهنم بوده که حادثه‌ی دوم فروردین - حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه - در مقابل حادثه‌ی پانزده خرداد، حادثه‌ی کوچکی بود؛ اصلاً قابل مقایسه با آن نبود. حادثه از یک ساعت یا دو ساعت به غروب شروع شد، تا یک ساعت بعد از شب ادامه داشت؛ یعنی سه، چهار ساعت به صورت شدید طلبه‌ها را در محیط مدرسه‌ی فیضیه کتک زدند و تهدید و اهانت کردند، و به صورت رقیقترش تقریباً در خیابانهای اصلی قم آنها را زیر فشار قرار دادند. تا آن‌جایی هم که ما اطلاع داشتیم، گمانم یکی، دو نفر در آن حادثه کشته شدند و البته عده‌ی زیادتری هم مجروح گردیدند. بنابراین، حادثه ابعاد خیلی زیادی نداشت. امام توانست آن حادثه را برای به حرکت درآوردن همه‌ی ملت ایران مورد استفاده قرار دهد. پانزده خرداد را که امام به وجود نیاورد - در این روز امام در زندان بود - پانزده خرداد یک حادثه‌ی خودجوش بود. پانزده خرداد، محصول حرکتی بود که امام در دوم فروردین به وجود آورد. من در همان سال، این نکته را به امام عرض کردم. نزدیک عید سال ۴۳ بود که من از زندان آزاد شده بودم و توانستم با تدبیری خدمت امام - که آن‌وقت در خانه‌یی در قیطریه بودند - بروم. من در همان چند لحظه‌یی که توانستم خدمت ایشان بروم و دستشان را ببوسم و با آن حال منقلبی که از دیدنشان داشتم، چند کلمه با ایشان حرف بزنم، همین مطلب را عرض کردم. گفتم نبودن شما در بیرون، موجب شد که پانزده خرداد با این عظمت، نتواند مورد استفاده قرار بگیرد. یعنی امثال ماها که در بیرون بودند، نتوانستند عشری از اعشار استفاده‌یی را که امام از دوم فروردین کرد، از پانزده خرداد بکنند؛ درحالیکه پانزده خرداد کانون عظیمی بود. بعد هم که امام بیرون آمدند و تبعید شدند، اشاره‌ها و حرفهای ایشان در هشیار کردن و زنده کردن روحیه‌ی مبارزه در مردم و به خط آوردن جوانان، پانزده خرداد را آن‌چنان منشأ برکت کرد که در آن مدت مثلاً یک سال یا هشت، نه ماهی که امام نبودند و این حادثه با آن جوش و خروش اتفاق افتاده بود، هیچ‌کس نتوانسته بود از آن حادثه چنین استفاده‌یی بکند.
 
میخواهم بگویم که این یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم، یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم. امام سجاد توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر و ائمه‌ی بعد از ایشان هم استخراج کردند و آن‌چنان این چشمه‌ی جوشان را جاری نمودند که هنوز هم جاری است و همیشه هم در زندگی مردم منشأ خیر بوده، همیشه بیدار کرده، همیشه درس داده و یاد داده که چه کار باید کرد؛ الان هم همین‌طور است. الان هم هر کدام از ما، هر جمله‌یی از عبارات امام حسین را که برایمان مانده، میخوانیم، به یاد میآوریم و احساس میکنیم که روح تازه‌یی میگیریم و حرف تازه‌یی میفهمیم.
 
البته در این‌جاها معنای حرف تازه فهمیدن، مثل فرمول کشف‌نشده‌یی نیست که آن را کشف میکنیم؛ نه، صد بار هم شنیده‌ایم. آدم در لحظه‌یی از لحظات حقیقتی را درک میکند، بعد غفلتی می‌آید و همانی که درک کرده است، از ذهنش میرود؛ طبیعت انسان این‌طوری است. لذا این فکر مستمری که ما احتیاج داریم بکنیم، این تذکر مستمری که ما احتیاج داریم بشنویم، برای این است که آن لحظه‌های فهم و معرفت و افروختگی ذهن و روح استمرار پیدا کند و انسان حالت بسط داشته باشد.
 
این قبض و بسطی که عرفا میگویند، یک واقعیت است. انسان گاهی قبض دارد، اصلاً گرفته و بسته است، همه‌ی حقایق هم جلوی اوست؛ اما از آن حقایق و معارف، ترشحی به او نمیشود. گاهی هم انسان باز و مبسوط است و همه‌ی شعاعها و انوار به او میتابد. در آن لحظه، انسان گاهی مثل خورشید نور میدهد. خود انسان هم نورانیت خویش را احساس میکند. انسان بایستی این لحظه‌ها را در کلمات و فرمایشهای امام حسین(ع) جستجو کند و برای خودش به وجود بیاورد. این کلمات، چنان لحظه‌هایی را در انسان ایجاد میکند.
 
ما در این هشت سال فداکاری داشتیم؛ شوخی که نیست. همین برادران جانباز و آزاده‌یی را که ملاحظه میکنید، هر حادثه‌یی که برایشان اتفاق افتاده، و هر تجربه‌ی مخلصانه‌یی که اینها یا خودشان نشان دادند یا در دیگری دیدند، به نظر من کافی است تا انسانهایی را هدایت کند. این حادثه‌ها و تجربه‌ها، ماها را واقعاً هدایت میکند.
 
من کتابهایی را که میخوانم، معمولاً پشتش یادداشت یا تقریظی مینویسم؛ یعنی اگر چیزی به ذهنم آمده، پشت آن یادداشت میکنم. این کتاب (فرمانده‌ی من) را که خواندم، بیاختیار پشتش بخشی از زیارتنامه را نوشتم: (السّلام علیکم یا اولیاءاللَّه و احبّائه) (۳). واقعاً دیدم که در مقابل این عظمتها انسان احساس حقارت میکند. من وقتی این شکوه را در این کتاب دیدم، در نفس خودم حقیقتاً احساس حقارت کردم.
  
چه کسی میتواند این شکوه را به ما نشان بدهد؟ این شکوه وجود دارد، ولی یک نفر باید آن را به ما نشان بدهد. او، چه کسی است؟ او، شمایید. یعنی اگر شما قدر خودتان را بدانید، میتوانید حامل آن‌چنان نورانیتی باشید که انسانها را تکان میدهد. آن‌طور حقایق واقعاً ماها را منقلب میکند. آن حقیقت اتفاق افتاد و یک لحظه از بین رفت. البته در ملکوت باقی است؛ اما در عالم ناسوت و در مادّیت و حساب زمان و مکان ما، در یک لحظه حادثه‌یی اتفاق افتاد و تمام شد و رفت. چه چیزی میتواند این حادثه را ماندگار کند؟ چه چیزی میتواند آن را به گونه‌یی که حتّی چشم عادی در حضور نمیبیند، در غیاب آن حادثه، به دل و بصیرت انسان تفهیم بکند؟ آن، هنر است. هنر این نقش را دارد و میتواند این کار را انجام بدهد.
 
من حوادثی را به چشم خودم دیده‌ام که شاید چشم مادّی نتوانسته آنها را درک کند؛ اما بعد که شما هنرمندان آنها را به نگارش درمیآورید، یا در قالب نمایش نشان میدهید و یا به زبان قصه بیان میکنید، من آن حوادث را که بازبینی میکنم، میبینم عجب حوادثی بوده است؛ تازه شروع به فهمیدن آن میکنم. لذا به نظر من، نقش هنرمند مسلمان، نقش فوق‌العاده برجسته‌یی است.
 
متأسفانه میدان هنر هنوز دست شماها نیست. یکی از معجزات انقلاب، پرورش هنرمندان و روایتگران تاریخ انقلاب است. بحمداللَّه تعدادی هم هستید، اما کسانی هم هستند که از لحاظ عِده و عُده بر شما ترجیح دارند، از شما جلویند و امکانات در اختیارشان است؛ بعضیشان از لحاظ هنری هم سرشارند، اما ثروتی در خدمت بیگانگان، و تیغی در دست دشمنانند. انسان معمولاً خودش را در مقابل هنرمند کوچک احساس میکند. من خودم وقتی هنرمندان را نگاه میکنم، میبینم که جایگاه رفیعی در مقابلم دارند؛ اما آن هنرمندانی که هنرشان در خدمت بیگانگان است، هرچند هنرشان هم بالاست و بعضیشان از لحاظ هنری بسیار برجسته‌اند، ولی من در هنری که آنها دارند، ارزشی حس نمیکنم.
 
پول و ثروت و قوّت بازو و زبان گویا و بقیه‌ی ثروتهایی که در خدمت حق و انسانها و راستی و درستی نباشد، چه ارزشی دارد؟ ارزشی ندارد. الان علم در خدمت سلاحهای اتمی و در دست اسرائیل است. آیا این ارزشمند است؟ نخیر، هیچ ارزشی ندارد. ارزش این چیزها نسبی است. ارزش مطلق، متعلق به اینها نیست. البته چیزهای ارزشمند مطلق وجود دارد. اصلاً مبانی ادیان، مطلق کردن ارزشهای صحیح و راستین است؛ منتها علم و صنعت و تکنولوژی، از آن ارزشهای مطلق نیست؛ تا در کجا به کار برود، تا در دست چه کسی باشد، تا از آن چگونه استفاده بشود؛ هنر هم از این قبیل است.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از عشایر استان لرستان

تاریخ: 1370/05/31

 

بیانات در دیدار جمعی از عشایر استان لرستان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین‌
  
از زیارت شما برادران عزیز عشایر پاپی و عشایر دیگری که در این‌جا حضور دارند، خیلی خوشحالیم. ما سر راه، مقبره‌ی چند نفر از شهدای شما را هم زیارت کردیم، که معلوم بود از عشایر پاپی هستند. از این‌که شما برادران عزیز در این‌جا اجتماع کردید و نسبت به بنده و برادران همراه، اظهار محبت کردید، خیلی متشکریم.
 
عشایر در همه جای کشور، از لحاظ فداکاری و شجاعت و شهامت، جزو بهترین افراد مردمند. هیچ‌کس شک ندارد که عشایر در راه اسلام و وطن اسلامی فداکاری کرده‌اند. هر کسی این را منکر بشود، منکر واضحات شده‌است.
 
در رژیم ستمشاهی، به عشایر، هم ظلم مادّی شد، هم ظلم فرهنگی، و هم نیازهای آنها از لحاظ مدرسه، از لحاظ فرهنگ و از لحاظ راه، برآورده نشد. این راهتان است که ما حالا آمدیم دیدیم. آن رژیم ستمشاهی که علاقه‌یی به مسایل قشرهای محروم کشور نداشت، کی حاضر بود برود و از نزدیک مسایل عشایر را مشاهده کند؟ آنها هرچه که میخواستند، برای خودشان میخواستند. آن رژیم با بعضی از عناصر عشایر - آن گردن‌کلفتهایی که با توده‌ی مردم عشایری میانه‌یی نداشتند - خوب بود؛ ولی با مردم عشایری کاری نداشت.
  
من در استان فارس، در استان کهکیلویه و بویراحمد، در استان سیستان و بلوچستان، سراغ عشایر رفتم؛ هرجا که به عشایر سرزدم، دیدم که وضع و شرایط زندگی آنان و جاده و مسیر ییلاق و قشلاقشان و آذوقه‌رسانی به آنها سخت است و بعضی از اقلامی که احتیاج دارند - قند، شکر، برنج و روغنشان - باید از شهر بیاید. ان‌شاءاللَّه هیچ‌وقت شماها محتاج آذوقه‌ی شهر نشوید؛ بلکه بتوانید حقیقتاً آن را تأمین و پشتیبانی کنید، تا این ملت محتاج بیگانگان نباشد. عشایر میخواهند بچه‌هایشان به مدرسه بروند، اما سخت است. در بین این جوانان عشایر، افراد بسیار بااستعداد هست؛ من خودم دیده‌ام. در طول سالیان سیاه حکومت پهلوی - که خداوند روزبه‌روز بر عذابشان بیفزاید و آنها را با شیطان‌صفتان گذشته‌ی تاریخ محشور بکند - مشکلات عشایر باقی ماند، اما بعد از انقلاب خیلی کار کردند؛ لیکن آن مقداری که کار کرده‌اند، با آن مقداری که نیاز هست، خیلی فاصله دارد. باز هم بایستی برای عشایر خیلی تلاش بشود؛ وظیفه است. بحمداللَّه حالا میبینم که مسؤولان نسبت به کار شماها دلسوز و علاقه‌مندند و دنبال میکنند؛ امیدواریم که بتوانند مشکلات را برطرف کنند.
  
آن چیزی که همه‌ی این مشکلات را در سطح کشور به وجود میآورد، دشمنی همین استکبار جهانی، همین امریکای جنایتکار و غدار و همدستان اوست. عامل عمده‌ی بدبختیهای کشور ما، آنها و مزدورانشان بودند و هستند. آنها با اسلام و با ملت ما - که ملت مسلمان و معتقدی است - دشمنند. این جنگ تحمیلی را که هشت سال رژیم عراق و صدام حسین خبیث با ملت ما جنگید، در حقیقت انگشت دشمنان به راه انداخت؛ برای این‌که همه را مشغول خودشان بکنند.
 
عشایر در جنگ خوب امتحانی دادند. من عشایر را - چه عشایر شما، چه عشایر ایلام، و چه عشایر فارس را - در میدان جنگ دیدم که چه‌طور با ایمان و با شور و شوق به طرف صحنه‌ی جنگ آمدند و امتحانهای خوبی دادند؛ شهدای زیادی هم دارند.
 
اگر این جنگ نبود، پول ملت و دولت کجا خرج میشد؟ مسلّم خرج آبادانی میشد. هرچه که در این ده سال خرج آبادانی نشده است، گناهش به گردن امریکا و استکبار و قدرتهای شرق و غرب و صدام و امثال آنهاست. آنها نگذاشتند جمهوری اسلامی آن کاری را که آرزو دارد و میخواهد، انجام بدهد.
 
البته مردم ما در همه جا - هم در عشایر، هم در شهر، هم در روستا - مؤمنند. خدا را شکر که ایمان اسلامی در قلبها رسوخ و نفوذ دارد. مردم برای خدا و برای دین قیام کردند. مردم در قیامی که کردند، انگیزه‌ی مادّی نداشتند. همه‌ی تحلیلهای مادّی، با قیام مردم ما تخطئه شد. مردم برای خدا قیام کردند؛ باز هم شماها برای خدا در صحنه باشید، باز هم مواظب دشمنان باشید. دشمن میخواست دوباره همان وضعیت جنایتبار دوران ستمشاهی را تجدید کند. امیدوارم که خداوند به شماها اجر بدهد و شما را مورد لطف و رضای خود قرار دهد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران حج

تاریخ: 1370/04/23

 

بیانات در دیدار کارگزاران حج


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا باید به ناتوانی و عجز خودمان از ادای شکر حضرت باری‌تعالی‌ اعتراف کنیم، که هرچه شد، به تفضل و عنایت حضرت حق بود. همینی هم که خدای متعال بحمداللَّه مردان لایق و کارآمدی را بر اداره‌ی این مراسم برانگیخت، خود از الطاف باری‌تعالی‌ بود. واقعاً به مردم ما یک عیدی داده شد و دست شفایی از سوی مرکز غیبی لطف و رحمت، و از طرف ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) بر سر این مردم کشیده شد، که بعد از رحلت امام بزرگوار، واقعاً این مردم سزاوار بودند که چنین لطفی از طرف پروردگار به آنها بشود. گمان من این است که روح مبارک امام هم از آنچه که پیش آمد، خشنود است.

 


ماها میدانیم، برادران دست‌اندرکار هم همه میدانند که ایشان در سال آخر حیات نورانی و مبارکشان، خیلی به فکر حج بودند و خیلی مایل بودند که این مسأله انجام بشود. البته مقدر نبود که این کار در حیات آن بزرگوار انجام بشود، ولی بحمداللَّه در این زمان شد؛ خدا را سپاسگزاریم. خودمان را کوچکتر از آن میدانیم که در این باران رحمت الهی، برای خویش کمترین نفعی قایل باشیم. امیدواریم که خداوند این زحمات فراوان را از شماها قبول کند و فضل و رحمت خود را همواره بر سر این مردم مستمر و جاری بدارد.

 


واجب و لازم است که من به عنوان یک فرد کوچک و خدمتگزار، از برادران عزیزی که در این کار از جان و فکر و وجود خودشان مایه گذاشتند و در این خدمت بزرگ همگانی نقش ایفا کردند، صمیمانه تشکر کنم؛ از برادر عزیزمان جناب آقای ریشهری، تا بقیه‌ی آقایان علمایی که تشریف دارند، جناب آقای جمارانی، تا برادران حج و زیارت، جناب آقای رضایی، و سایر کسانی که به نحوی دست‌اندرکار این قضیه بودند؛ هم در بخش اداری و تشکیلاتی و سیاسی و مدیریتی و تدارکاتی - که بخش واضح و بارزی است - و هم در بخش آن ظرافتها و محتواهای بسیار مؤثر - اگرچه در میدان ارزیابی کم‌نمود است - و نیز آن کسانی که همفکری کردند، آن کسانی که کارهای زحمتدار را انجام دادند - که جناب آقای پورنجاتی به بعضی از آنها اشاره کردند - همچنین کسانی که آن نوشته‌ها را منتشر کردند، آن عکس مبارک حضرت امام(رضوان‌اللَّه‌علیه) را کشیدند - که جناب آقای ریشهری برای من نقل کردند، حدود دوازده روز، و هر روز چندین ساعت، یک نفر در آن فضای بسته خودش را مصروف این معنا میکرد، تا این عکس را زیبا از کار دربیاورد و جلوی چشم مردم رهگذر قرار دهد - کسانی که آن پلاکاردها و تابلوها را درست کردند، آن ماکت قدس را ساختند، و خلاصه این‌که نوشتند، کشیدند، ساختند، پرداختند، واقعاً میلیونها لحظه‌ی فعال دست به هم دادند، هزاران فکر صائب و هزاران نیروی مفید در کنار هم قرار گرفتند، تا توانستند این محصول را برای عالم اسلام فراهم کنند. خدا را شکر میکنیم و شماها را سپاس میگوییم.

 


امیدواریم که هر کدامتان هر مقداری که تلاش داشتید - که خدای متعال به آن اعلم و اعرف است و ما کوچکتر از آن هستیم که بخواهیم در این زمینه‌ها اظهار اطلاع بکنیم؛ شما خودتان بهتر از ما میدانید - ان‌شاءاللَّه خداوند به شما پاداش بدهد و توفیقاتتان را اضافه کند و از شما قبول نماید.

 


آن چیزی که من مفید میدانم عرض بکنم، این است که حج حادثه‌یی است که هر سال یک بار اتفاق میافتد؛ اما از آن حوادثی است که میسزد اگر یک سال یک جمع عاقل، عالم، هوشمند و توانا، برای آن چند روز برنامه‌ریزی و تلاش کنند. بله، من این حرف را که در گزارش آمده بود، قبول دارم که برنامه‌ریزی خوب، در صحنه‌ی عمل خودش را نشان میدهد؛ اگرچه هیچ سالی را با سال دیگر نمیشود مقایسه کرد و هر سالی مسایل خودش را دارد. امسال مسایل خاصی بود، شکل خاصی بود و مهره‌های سیاستهای جهانی، ترکیب خاصی داشتند. شما از این فرصت استفاده کردید و این حضور را به این شکل نشان دادید؛ سال دیگر نمیدانیم که چگونه است. این‌طور نیست که هر سالی قطعاً بتواند الگوی سال دیگر بشود؛ نه، ممکن است سال بعد حادثه‌ی کوچک یا بزرگی اتفاق پیدا کند که کل هندسه‌ی این صحنه و عرصه‌ی ترسیم‌شده را عوض کند. آن‌وقت این مجموعه، مرکز و شعاع دیگری پیدا خواهد کرد. برنامه‌ریزی باید اصولی و عمومی و کلان باشد. البته اگر جزییات هم فرض بشود، خوب و لازم است؛ منتها باید با آن حالت بلندنظری باشد، تا انسان بتواند هر شرایطی را به خدمت بگیرد.

 


آنچه که مهم است، این است که ببینیم حج از ما چه میطلبد. ما امروز حکومت اسلامی هستیم؛ ادعای ما این است. ما معتقدیم که حج، جا و میدان ماست. این میدان، باعظمت است. معلوم است که عظمت این میدان، همان یکی، دو میلیون آدمی که آن‌جا هستند، نیست؛ بلکه کل دنیای اسلام است؛ چون هر کدام به شهرها، کشورها و خانه‌های خودشان میروند و خبری از حج میبرند. پس، شما از اندونزی تا اروپا را زیر پوشش گرفته‌اید.

 


مسلمانان همه در حج بودند و شما آن‌جا حضور داشتید. اگر شما در حج که هستید، بتوانید آن کاری را که (و تکونوا شهداء علی النّاس)(1) ایجاب میکند، انجام بدهید، تمام دنیای اسلام را زیر پوشش گرفته‌اید. کاری انجام شده، که با هیچ وسیله‌ی دیگری آن کار امکان ندارد. یعنی اگر ما روزنامه‌یی داشته باشیم و بتوانیم آن را درِ خانه‌ی این تعداد آدم در سراسر دنیا بفرستیم، نمیتواند آن اثری را داشته باشد که حضور این جمع و تشکیل این جماعت و دیدن اشخاص و ابدان شماها برای آنها ممکن است این اثر را بگذارد. این، یک چیز دیگر است؛ بخصوص که منطقه، منطقه‌ی عجیبی است. آن‌جا زمینها متبرک است. هر کس وارد مکه و مدینه میشود، به نظر من اول باید خم بشود و آن زمینها را ببوسد. این‌جا، جاهایی است که کف پای پیامبر، کف پای امیرالمؤمنین، کف پای فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها)، کف پای سلمان به همین زمینها خورده است. این وادیهای مختلف مکه، این شِعبها، این مراکز گوناگون در مدینه و در مکه، تقدس بسیاری دارد. اصلاً محوطه، محوطه‌ی عجیبی است؛ مثل این‌که از عالم دیگری آورده‌اند و در این دنیای ما گذاشته‌اند؛ برای ما این‌گونه است. از یک طرف، چنین جایگاهی وجود دارد؛ از طرف دیگر، این شمایید که باید (و تکونوا شهداء علی النّاس)(2) باشید. باید از حالا برنامه را بر این اساس بریزید.

 


این مراسم برائت، مراسم بسیار مهمی است. واقعاً گل سرسبد جماعی حج ما همین مراسم برائت است. هر مجموعه، آرم و شعاری دارند؛ آرم ما هم این است؛ لیکن همه چیز، این نیست. ما باید خودمان را برای پاسخ صحیح و مناسب به هر سؤال احتمالی که بر زبانها بیاید و احیاناً بعضی بر زبانها نیاید، ولی از ما وجود دارد، آماده کنیم و آن پاسخها را به صورت جزوه، کتاب، انسانِ آماده‌ی به حرف، و تماسهایی که باید گرفته بشود، حاضر کنیم.

 


امسال من داعی بیشتری بر استطلاع از مسایل حج داشتم و زیاد سؤال میکردم. برای من از معنویت حجاج ایرانی در حج تعریف میشد؛ شاید سالهای دیگر هم همین‌طور بوده است. برادران نقل میکردند که نیمه‌شبها عده‌ی زیادی از ایرانیها در گوشه و کنار مسجدالحرام و یا در عرفات ایستاده بودند و نماز شب میخواندند، یا حال توجه داشتند. اینها خیلی مهم است. من خودم در حج مجموعه‌یی را دیدم که یک حال معنوی داشتند. وقتی فهمیدم متعلق به کدام کشورند، در احساس و درک من نسبت به مردم آن کشور اثر گذاشت. سالها هم گذشته، اما این قضیه از یادم نمیرود.

 


ما در حج باید بتوانیم فرهنگ و اخلاق و منش و رفتار مردم خودمان را طوری بکنیم که اینها الگو بشوند و کسانی که نگاه میکنند، یادشان نرود؛ لااقل چیزهای برجسته‌یی را از ایرانیها بگیرند. این شاید در مواردی، اثرش از آن سوءظن بیشتر باشد. این قدمی نیست که بگویم برداشته بشود، تا شما بگویید که کار ما نیست؛ نه، همان مقداری که مربوط به حج است، باید انجام بگیرد. بنابراین، از دیدگاه تأثیر بر روی ملتهای مسلمان، این مسأله‌ی اساسی و مهم وجود دارد.

 


اما از دید همان صدوبیست هزار نفری هم که خودمان برمیداریم میبریم یک مسأله‌ی مهم است. صدوبیست، سی هزار، صدوپنجاه هزار، ان‌شاءاللَّه در آینده دویست هزار نفر زن و مرد و پیر و جوان را برای مدت بیست یا بیست‌وپنج روز، در حساسترین مناطقی که میشود انسان حرفی را مؤثر در ذهنها فرو کند، به ما میسپارند. این، فرصت بسیار استثنایی و خیلی عجیبی است. وقتی که یک مشت آدم را در مدت یک هفته به اردویی میبرند، میگوییم برای تأثیرگذاری عجب میدان خوبی است. این اردوی صدوپنجاه هزار نفری را به دست ما سپرده‌اند و ما داریم آنها را میبریم؛ تأثیرات زیادی میشود روی ذهنها گذاشت. بحمداللَّه ما سرمایه‌های گرانقدری هم داریم؛ آقایان اهل علم، صاحبان فکر، صاحبان زبانها یا روشهای مؤثر. با این دید نگاه کنیم که ما یک عده را به اردو برده‌ایم و میخواهیم روی اینها اثر بگذاریم، و وقتی که برمیگردند، منقلبشان کرده باشیم؛ که حج هم اصلاً برای منقلب شدن است. حج باید ما را معنوی کند. وقتی برمیگردیم، واقعاً باید معنوی شده باشیم. هر کس برمیگردد، بایستی کأنه از عالم معنا و از بهشت برگشته باشد. افراد باید چنین حالتی داشته باشند. برای این هم بایستی برنامه‌ریزی مفصلی بشود.

 


حقیقت قضیه این است که حج متعلق به ماست. اصلاً حج میراث متقین است. متقین کجایند؟ متقین در این کشورند. نه این‌که در کشورهای دیگر مسلمان و آدم باتقوا نیست - چرا هستند - اما خط و راهشان غلط است. جمع و فئه‌ی مؤمنه‌یی که در راه پیامبر و ائمه حرکت میکنند، در دنیا چه کسانی هستند؟ همین مردمی که در ایران زندگی میکنند. بالاخره حج متعلق به اینهاست. حج، میراث این ملت و میراث این انقلاب و متعلق به آن است.

 


ما باید از همه‌ی مظاهر و ظواهر و شعایر حج استفاده بکنیم. مثلاً ببینیم در عرفات چه استفاده‌یی میتوان کرد. منظورم صرفاً استفاده‌ی سیاسی نیست. البته بخشی از آن، استفاده‌ی سیاسی و انقلابی است و هرچه میشود، باید استفاده کرد. یا مثلاً در منی، یا در خود مکه، یا در مدینه، چه استفاده‌یی میتوان کرد. در بحبوحه‌ی اعمال حج، چه استفاده‌هایی میتوان کرد. بعد از ایام حج - که یک مقدار فراغت و آرامش هست و احساسات مردم فروکش کرده و دنبال کارهای متفرقه‌اند - چه استفاده‌هایی میتوان کرد. یعنی ما باید برای دانه‌دانه‌ی اینها برنامه داشته باشیم. نمیگویم که از امسال تا سال آینده این برنامه‌ها تنظیم بشود؛ اما هدف و جهت باید این باشد.

 


جمهوری اسلامی حج را شناخت. این، بصیرت امام بود. امام درست در سربندهای اساسی انگشت گذاشته بود. در اسلام خیلی واجب وجود دارد، روزه هم یک واجب اساسی است؛ اما امام روی نماز جمعه و روی حج - یعنی آن بخشهای حساس و سربندهای مهم - خیلی تکیه کرد و دایم از سال اول نسبت به حج حرف داشت و پیام میداد. البته من یادم است که ایشان از قبل هم - یعنی سال 41 - به حجاج پیام میدادند. بعد از آن مبارزات اولیه‌ی مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی، و بعد از آن‌که دولت انجمنها را قبول کرد، فاصله‌یی شد. در این فاصله که بین زمستان تا فروردین بود، حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه واقع شد، که فاصله‌ی تلخی بود؛ تحرک بود و تلاش بود و خطر، و ما نمیدانستیم که چه کار میخواهد بشود. من یادم است که یک شب به همراه مرحوم آقای شیخ علی حیدری نهاوندی - از شهدای حزب جمهوری اسلامی - و دو نفر دیگر خدمت امام رفتیم، تا پیشنهادهایی که راجع به حج به ذهنمان میرسید، با ایشان در میان بگذاریم. یکی از پیشنهادهای ما این بود که به مناسبت موسم حج، خوب است پیامی از جانب ایشان صادر شود؛ اما ایشان گفتند که من نوشته‌ام! معلوم شد که ایشان برای حج اعلامیه نوشته‌اند و فرستاده‌اند. یعنی در سال 41 که هنوز اول مبارزات بود و هیچ خبری نبود، ایشان آن مواقع اساسی دین را شناخته بودند و به آن اهمیت میدادند.

 


حج متعلق به ماست. ما باید جهت حج را طوری قرار بدهیم که جمهوری اسلامی، یعنی انقلاب، یعنی همان اسلام راستین و همان میراث حقیقی رسول اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم). این را ما بایستی محل استفاده‌ی مؤمنین قرار بدهیم؛ و حج از این قبیل است. اینها باید برنامه‌ریزی بشود.

 


من میدانم که در ضرورتهای منطقه‌یی و جهانی، بالاخره این حکام سعودی علی‌رغم وابستگیهای شدیدی که دارند، چاره‌یی ندارند، جز این‌که در باب حج با ما کنار بیایند؛ دشمن هم میداند. اینها مجبورند که در قضیه‌ی حج، با یک کشور اسلامی به این عظمت کنار بیایند؛ به شرطی که احساس کنند ما جدی هستیم.

 


سیاستهای جهانی، نسبت به کوچکترین کارهای ما حساس است. ما بایستی کار را، هم دقیق و هم هوشمندانه، و هم نه چندان آشکار و واضح انجام بدهیم. یعنی لزومی ندارد که از همین حالا بگوییم که ما میخواهیم برویم حج را - نه مکه را - فتح کنیم؛ اما باید واقعاً نیتمان این باشد. ما باید حج را فتح کنیم و ان‌شاءاللَّه برنامه‌ریزی را بر این اساس انجام بدهیم.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

تاریخ: 1370/04/20

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
به همه‌ی آقایان محترم و علمای معظم و گویندگان و روحانیون گرامی شاغل در دستگاههای گوناگون و طلاب عزیزی که از مدارس و بخشهای مختلف تشریف آورده‌اند، خوش‌آمد عرض میکنم و امیدوارم که خداوند متعال همه‌ی شما برادران و آقایان محترم را در راه اهداف مقدس روحانیت تأیید بفرماید و پایدار بدارد.
 
در جلسه، اگرچه جمعی از علمای عالی‌مقام تشریف دارند، ولی به مناسبت نزدیکی ماه محرّم، این جلسه بیشتر ناظر به گویندگان دینی و مبلّغان است. یک جمله در باب تبلیغ دینی عرض میکنم و در پایان، مطلبی هم درباره‌ی مجموعه‌ی روحانیت مطرح خواهم کرد.
 
مقدمتاً باید عرض‌کنم، اگر این مطلب درست است که شرف هر فنی، به شرف هدف و غایت از آن فن بستگی دارد، باید بگوییم که یکی از اشرف فنون، همین فن تبلیغ دین و گویندگی معارف دینی و اسلامی است؛ همین چیزی که در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زیرا هدف از حرفه‌ی تبلیغ و گویندگی دینی، عبارت است از موعظه برای تزکیه‌ی مردم، تبیین معارف دینی برای بالا رفتن سطح آگاهی دینی مردم، و بیان مصایب و مراثی حضرت ابی‌عبداللَّه(علیه‌السّلام)؛ یعنی ارایه‌ی الگویی به مردم، برای کیفیت بخشیدن به حرکت در راه هدفهای بزرگ. همه‌ی این چیزها جزو اشرف هدفهاست؛ هم تزکیه، هم بالا بردن افکار و آگاهیهای مردم، هم ارایه‌ی الگو برای جهاد و تلاش فی‌سبیل‌اللَّه.
 
این فن را نباید کوچک گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دین، جزو شریفترین کارهاست، و باید و شاید که شریفترین انسانها و عالمترین و آگاهترین آنها به مسایل اسلامی و عاملترین آنها به احکام شرعی، در این راه قدم بردارند و آن را برای خود افتخاری بدانند؛ کمااین‌که در گذشته هم همین‌طور بوده است. افرادی مثل شیخ جعفر شوشتری - عالم اخلاقی بزرگ - که خود منبری بوده است؛ یا مرحوم حاج آقا رضا همدانی واعظ - صاحب کتاب (هدیّةالنّملة) - که خود یک واعظ و یک گوینده‌ی دینی بوده است؛ یا پسر آن مرحوم، مرحوم آقامیرزا محمّد همدانی که از علما بوده است؛ و امثال اینها. در گذشته، شخصیتهای علمی و چهره‌های معروف تقوایی و دینی، متصف به این صفت و مفتخر به این فن بوده‌اند. در این زمان هم ما بحمداللَّه شخصیتهای برجسته‌یی در زمینه‌ی تبلیغ و منبر دیده‌ایم و بوده‌اند و هستند.
  
آن چیزی که در محدوده‌ی جمع کسانی که اهل منبرند - چه حرفه‌ی آنها این است، و چه در کنار حرفه‌ی اصلی به آن میپردازند - واقعاً باید معلوم باشد، این است که اگر ما میخواهیم مردم را موعظه بکنیم، لازمه‌ی آن در درجه‌ی اول، اتعاظ نفسی خود ماست. برای کسی که بنا بر گویندگی دین دارد، تهذیب نفس یک امر الزامی است، تا از دل بگوید و حرف او دارای اثر بشود و عملش قول او را تقویت کند و شاهدی بر آن باشد.
 
چون مبلّغ بنا بر این دارد که سطح فکر مردم را در مسایل اسلامی بالا ببرد، پس باید آگاهی و بینش دینی وسیع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احادیث غور بکند و کرده باشد؛ با افکار نوی مربوط به مذهب و دین آشنا باشد؛ اهل تحقیق درباره‌ی مسایل دینی و افکار دینی باشد؛ نه فقط آشنایی با دین به تنهایی، بلکه در کنار مسایل دینی، پاره‌یی افکار فلسفی و بینشهای اجتماعی هست که از آنها هم باید طعمی چشیده و آگاهییی داشته باشد؛ و چون بنا دارد که اسوه‌ی جهاد و مبارزه را به مردم معرفی کند، در این کار باید دقت‌نظر و وسواس داشته باشد؛ زیرا زندگی حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام) و ماجرای چندروزه‌ی آن حضرت در کربلا، فصل عظیمی از تاریخ ماست؛ حجم آن کم، اما مفهوم آن بسیار وسیع، و عمق آن خیلی زیاد است.
  
ماجرای حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام)، حقیقتاً موتور حرکت قرون اسلامی در جهت تفکرات صحیح اسلامی بوده است. هر آزادیخواه و هر مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه و هر کس که میخواسته است در میدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه‌ی روحی و معنوی خود قرار داده است. در انقلاب ما، این معنا به صورت بیّنی واضح بود. معلوم نبود اگر ما این حادثه را نمیداشتیم، چه‌طور میتوانستیم در این معرکه خوض کنیم. این خودش فصل عریض و قابل تعمقی است که تمسک به ذیل ماجرای عاشورا و مجاهدت سیدالشهداء(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، چه تأثیری در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتی در این مسأله غور میکند، از عظمت تأثیر آن حادثه به دهشت میافتد و فکر میکند کسانی که از آن محرومند، این خلأ را چگونه میتوانند پُر کنند.
 
این سه فصل مربوط به شغل منبر - یعنی موعظه، تبیین معارف، و ارایه‌ی الگو و اسوه - هرکدام لازمه‌یی در نفس منبری و گوینده دارد و چیزی از او میطلبد. پس، این میدان را نباید کم گرفت. در گذشته تصور غلطی در ذهن بعضی از ماها بود که بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خیال میکردیم که اگر کسی اهل‌علم و مجتهد است، نمیتواند اهل‌منبر یا روضه‌خوان باشد؛ این دو را در دو سطح مختلف مشاهده میکردیم. آن کسی که میخواهد این سه وظیفه را عهده‌دار بشود، چه بهتر است که در معارف دینی، در فقه اسلام، در علوم و فنون رایج در حوزه‌های علمیه - که ملاک فهم احکام است - در سطح بالا، بلکه اعلی باشد. منبر را با این چشم ببینیم.
 
تأثیر نهاد منبر در جامعه‌ی ما، هنوز یک تأثیر بررسینشده است. شما به جامعه‌ی ما نگاه کنید، ببینید جایی که منبری به نام ابی‌عبداللَّه(علیه‌السّلام) نباشد، کجاست؟ از شهرهای بزرگ و مراکز پُرجمیعت، تا دوردستها، روستاها، حتّی روستاهای کوچک و دورافتاده، دانشگاهها، میان دانشمندان، انجمنهای تحصیلکردگان علوم جدید، تا مردمِ دور از علوم و معارف جاری زمان در اقصا نقاط کشور، در کجا منبر ابی‌عبداللَّه(علیه‌السّلام) نیست، که گوینده‌یی در موقعی از مواقع بر آن منبر نمیرود و سخنی نمیگوید؟ پس، کل جامعه‌ی ما به عنوان یک مجموعه‌ی باتفکر و عقیده‌ی شیعی، زیر چتر امام حسین(ع) است. البته مخصوص شیعیان هم نیست؛ در نقاط گوناگونی از عالم، غیر شیعه، بلکه غیر مسلمین هم به نحوی از انحاء از این بساط بهره‌یی میبرند.
 
در طول قرنها و در این چند قرن اخیر، در مجموع کشور ما، این بینش و این تذکر راجع به دین، به نام و مناسبت حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام) وجود داشته است و در سطحی مردم را متذکر به دین نگهداشته است. این کانال‌کشی وسیع، در انقلاب به کار آمد. از این کانال‌کشی منظم در سطح کشور، تفکر انقلابی ما - که مستند به حادثه‌ی عاشورا هم بود - در همه جا گسترش پیدا کرد و مردم را وارد میدان نمود. اگر در این خصوص، کشور ما را با کشورهای دیگر اسلامی مقایسه کنید، در آن‌جایی که نام امام حسین(ع) وجود ندارد، فرق بیّن این دو را مشاهده خواهید کرد. این، خصوصیاتی به جامعه‌ی ما بخشیده است.
 
پس، این یک نهاد مؤثر در بافت اجتماعی و دینی و فکری ماست. این مجموعه و این نهاد، در گذشته مؤثر بود؛ اما تحت یک ضابطه و قانون و قاعده نبود؛ علاوه بر این‌که افکار دینی، میدان عرضه‌شدن و مطرح‌شدن نداشت. در این رسانه‌ی جمعیِ صوتی و تصویری کشور، تنها در ایام عاشورا، سطح خیلی نازلی از این مسایل را در شکل یک سینه‌زنی و از این قبیل، به مردم نشان میداد. وقتی هم که انسان گوش میکرد، غالباً انحرافی بود!
 
امروز این رسانه، حامل پیام تفسیر قرآن و معارف اسلامی و مسایل فلسفی و عرفانی و معارف آل محمّد(علیهم‌الصّلاه‌والسّلام) است. پس، از طرفی، این یک امکان جدید در خدمت گویندگان دین است؛ از طرف دیگر، ما معممان و گویندگان، این توان و امکان را پیدا کرده‌ایم که به صورت یک وظیفه، معارف اسلامی را در همه‌ی ابعادش، آزادانه برای مردم بشکافیم. در گذشته این‌طور نبود. چیزهایی را میشد گفت، چیزهایی را هم نمیباید گفت و نمیگذاشتند؛ ولی امروز آن‌طور نیست.
 
گمان من این است که ما امروز در قبال نهاد منبر، یک وظیفه‌ی جدید داریم؛ یک سازماندهی و یک قاعده و ضابطه لازم است. این قاعده و ضابطه، بایستی به وسیله‌ی معمران این فن و خبرگان این میدان و کسانی که سالیان درازی دراین راه بوده‌اند و جوانب گوناگون آن را سنجیده‌اند، و نیز فضلا و آگاهان به شرایط زمان برقرار بشود. هر سخن ضعیف و سستی گفته نشود؛ هر معرفت بی‌فایده یا کم فایده‌یی، جای معارف پُرفایده را نگیرد؛ اقتضای زمانه و نیاز مردم به معارف دینی، مورد توجه قرار بگیرد؛ حادثه‌ی عاشورا که در باب جهاد و مبارزه‌ی فی‌سبیل‌اللَّه، ام‌المعارف است و پایه‌ی اصلی انقلاب ماست، به صورت پیراسته بیان بشود؛ حقایق در آن جلوه کند و اضافاتی که احیاناً در گوشه‌وکنار از زبانها و یا قلمهایی تراوش کرده و شنیده و خوانده شده است، کنار برود. مسأله‌ی عاشورا شوخی نیست. نمیشود این قضیه‌ی با آن عظمت را با خرافات آمیخت و انتظار تأثیر کامل داشت. امروز، روزی است که باید این کارها انجام بگیرد.
 
مداحان اهل‌بیت و گویندگان معارف و مراثی آن بزرگواران، چه موقع این امکانی را که امروز در اختیار شماست، داشتند؟ علمای دین، چه هنگام میتوانستند بر این کار اشراف و نظارتی - آن‌چنان که امروز دارند - داشته باشند؟ البته کسانی هستند که از این‌گونه چیزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعی ندارد؛ آنچه مورد رضای خدا و مورد نیاز مردم و توقع نسلهای بعد از ماست، باید مورد توجه قرار بگیرد.
 
تقریباً در صد سال پیش، مرحوم حاج میرزاحسین نوری، کتابی به نام (لؤلؤ و مرجان، در شرایط پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان) نوشت. آن زمان، یک محدث که دلسوز، روشنفکر و آگاه بود، به فکر این بود که پله‌ی اول و دوم منبر، هرکدام شرایطی دارد؛ بیشرط نمیشود وارد این میدان شد. شاید در آن روز، روضه‌خوانان و مرثیه‌خوانان روی پله‌ی اول، و وعاظ روی پله دوم مینشستند.
 
آن روز، آن بزرگوار مینوشت و در محدوده‌ی دید آن زمان میدید؛ اما امروز شما در یک محدوده‌ی وسیعتر میبینید و میتوانید آن را عمل بکنید: چه کسی به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعه‌یی که بر این کار نظارت دارد، باشد؟ چه بگوید؟ کی و کجا بگوید؟ این، به معنای نسخه‌نویسی و دست این و آن دادن نیست. در کشورهای اسلامی دیگر این‌گونه است که مأموران دولتی چیزی را مینویسند و در اختیار امام‌جمعه‌یی میگذارند و میگویند این را بخوان. نه، تفکر و مطالعه و بررسی و استفاده‌ی از اساتید فن و پیشکسوتهای این میدان لازم است و باید با معیارهایی، مناسبگویی و درستخوانی، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگیرد.
 
امروز در بسیاری از زمینه‌ها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزه‌های علمیه و در رأس آنها حوزه‌ی مبارکه‌ی علمیه‌ی قم، در جهت سازماندهی و طبقه‌بندی و مراتب‌سازی پیش میرود. این، حرکت مبارکی است که اگرچه دیر آغاز شده، اما بالاخره شروع گردیده است. در این میدان هم چنین کاری بایستی انجام بگیرد. البته دشوار است و فکر و زحمت و پشتکار لازم دارد؛ اما باید بشود. آن نسلی که میخواهد از سخن دینی ما استفاده کند، اگر ما آن را پیراسته نکنیم، از ما نمیگذرد.
  
امروز دنیا در زنده‌ترین مسایل و علوم مورد احتیاج مردم، ساعت‌به‌ساعت روشهای نو را پیش میآورد. واقعاً در بسیاری از علومی که در میدان و صحنه‌ی تبادل نظر هست، شما اگر امروز نظریه‌یی را خواندید، یک ماه بعد نمیتوانید به عنوان آخرین نظریه به آن تکیه کنید. روشها دایماً عوض میشود و حرفها نوبه‌نو می‌آید.
 
ما چه‌طور میخواهیم حرف حق خودمان را به همان شیوه و روشی که با مردمِ پنجاه سال یا صد سال پیش گفته میشد، امروز در میان بگذاریم؟ امروز حتّی با قبل از انقلاب فرق دارد. منبری که در روزهای پیش از انقلاب - در سالهای 55 و 56 و 57 - میتوانست مفید و مؤثر باشد، ممکن است امروز در همه‌جا آن‌قدر مفید و مؤثر نباشد. البته بعضی از معارف هست که به هر زبانی و در هر شرایطی بیان بشود، گیرایی دارد؛ اما این عمومیت ندارد. این، آن نکته‌ی اساسی است که خواستم در باب مسایل منبر و اهل منبر عرض کنم و خلاصه‌اش، پیشبرد این فن شریف از لحاظ محتوا و قالب و روشها و اسلوبهاست.
  
درباره‌ی اصل مسأله‌ی روحانیت هم همین یک کلمه بس، که امروز اسلام هدف بزرگترین دشمنیها - البته دشمنی شیاطین - در جهان است؛ اما درعین‌حال مورد بیشترین و عمیقترین محبتها و عاطفه‌ها هم در سطح مردم محروم است. قلدرهای عالم با هیچ چیز به قدر اسلام دشمن نیستند، و روحانیت منادی اسلام است.
 
از اول انقلاب، رسانه‌های جمعی شبکه‌ی استکبار و صهیونیسم، دایماً به شکلهای مختلف علیه روحانیت حرف میزنند، مسخره میکنند، دروغ میبندند، تهمت میزنند و چیزی را که خود و نوکران و دست‌نشاندگانشان شایسته‌ی آنند، به علمای بزرگ و متفکران و دانشمندان دینی نسبت میدهند؛ برای ما اهمیتی هم ندارد. اینها مطلقاً چیزی نیست که ما را متأثر بکند؛ خوشحال هم میشویم؛ چون میفهمیم که ضربه‌ی روحانیت، ضربه‌ی مؤثری است.
  
الان شما ببینید، همین مسأله‌ی خلع سلاح(1) در منطقه‌ی خاورمیانه که امریکاییها پرچمدار آن هستند، با چه هدفی وارد میدان شده‌است؟ اینها میخواهند چه کسی را خلع سلاح کنند؟ در منطقه‌ی خاورمیانه، بیشترین سلاحها کجاست؟ بیشترین خطرها از کجا ناشی شده‌است؟ کسی غیر از صهیونیستها؟! این دولتِ دست‌نشانده‌ی جعلیِ غاصبِ صهیونیست، بیشترین سلاحها را تولید و صادر و وارد میکند. خطرناکترین جرثومه‌ها در این منطقه است. این رژیم، دایم مایه‌ی تشنج است. آیا خلع سلاح را از او میخواهند؟ ابداً، او را بیشتر تقویت میکنند! آن‌جا که پای عمل به میان بیاید، خواهید دید که نوکران و دست‌نشاندگان خودشان در منطقه را هم هرچه بتوانند، تجهیز میکنند. پس، هدفشان کیست؟
 
هدفشان عراق هم نیست. الان با ضعف و ذلتی که این طاغوت حقیر عراق در مقابل آنها نشان داده، آزادانه دارند در عراق میگردند و میچرخند و هرجا که میخواهند، میروند! اگر مقاومت هم بکند، یک مشت به سرش میزنند و تهدیدش میکنند. بنابراین، آن‌جا هم مشکلی ندارند. هدف، فقط و فقط اسلام و جمهوری اسلامی و هر نقطه‌یی است که حرکت اسلامی از آن‌جا سر بلند کند. این جنجالی که درست کرده‌اند، برای مقابله‌ی با اسلام است. آنها این‌طور با اسلام دشمنند. اسم اسلام را نمی‌آورند، اما نقشه و هندسه‌ی کار به صورتی است که به فشار بر عالم اسلام و مسلمین و نهضت و انقلاب اسلامی منتهی میشود. عمیقاً دشمنی میکنند و نقشه میکشند و هر روز فکر جدیدی دارند. موضع آنها در مقابل اسلام این است. البته خطا میکنند؛ به هدف نخواهند رسید، ملتها از آنها قبول نمیکنند.
  
این خلع سلاح، به هر شکلی که مطرح بشود، قابل قبول ملتها نیست. اگر بگویند که همه‌ی کشورهای نفت‌خیز منطقه‌ی خاورمیانه سلاح نداشته باشند، معنایش آن است که این نقطه‌ی ثروتمند، در مقابل قدرتمندان بکلی تهیدست و مخلوع‌السلاح بشود؛ روی اوپک اثر بگذارند، نفت را بالا ببرند و پایین بیاورند و در وقتی که اراده میکنند، کسی جرأت نکند که یک قطره نفت را از آنها منع بکند. اصلاً این چیزی است که اگر بخواهند آن را عمل بکنند، هر واسطه و عاملی را بیاورند، بین او و ملتها فاصله انداخته‌اند و از طرف ملتها قبول نخواهد شد. این سیاست، سیاست موفقی نخواهد بود. از طرف دیگر، اگر بخواهند همین را که حقیقت امر و نهایت کار است - یعنی محاصره و فشار بر جمهوری اسلامی - عمل کنند، باز هم قادر نخواهند بود.
 
ملت مسلمان ایران، در مقابل مرکز تراکم سلاح امریکایی، با دست خالی قیام کرد و پیروز شد. بعد هم در مقابل دولتی که آن را شرق و غرب دنیا مسلح میکردند، با همت خود سلاح تولید و تعمیر کرد و از هرجا که توانست، آورد و ایستاد و بالاخره سر دشمن را به سنگ زد. مگر ملت ایران آرام مینشیند که درباره‌اش تصمیم بگیرند؟

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم اجرای خطبه‌ی عقد ازدواج‌

تاریخ: 1370/04/20

 

بیانات در مراسم اجرای خطبه‌ی عقد ازدواج‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 

الحمدللَّه اقرارا بنعمته و لااله‌الّااللَّه اخلاصا لوحدانیّته والصّلاة والسّلام علی اشرف بریّته و علی‌الاصفیاء من عترته. و بعد فقد کان من فضل‌اللَّه علی‌الانام ان اغناهم بالحلال عن‌الحرام و قال: وانکحوا الایامی منکم والصّالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم اللَّه من فضله واللَّه واسع علیم(1)

 

قال رسول‌اللَّه(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)النّکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی(2) و قال (صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله) من تزوّج احرز نصف دینه فلیتّق اللَّه فی‌النّصف الاخر(3) و قال (صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله) تناکحوا تکثروا فانّی اباهی بکم الامم یوم‌القیامة ولو بالسّقط(4)

 

قبل از این‌که صیغه‌ی عقد را جاری بکنیم، چند جمله به عنوان تذکر برای عروسها و دامادها عرض می‌کنیم:

 

نکته‌ی اول این است که در کار ازدواج و این مراسم، و رسم و سنتی که در اسلام و در همه‌ی ادیان و در بشریت وجود دارد، به نظر اسلام آن چیزی که اصل و محور است، تشکیل کانون خانوادگی است. از نظر اسلام، خانواده یک رکن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربیت درست باشد، در پیشرفت کار جامعه به صورتی که اسلام می‌خواهد، تأثیر زیادی دارد. اسلام می‌خواهد این کانون تشکیل بشود و به وجود بیاید.

 

هنر ادیان - و بیشتر از همه اسلام - در این است که غرایز جنسی و غریزه‌ی زوج‌طلبی انسان را - که غیر از غریزه‌ی جنسی است - در خدمت تشکیل خانواده قرار داده و کاری کرده‌اند که کانون خانواده، با پشتوانه‌ی غریزه‌ی جنسی، یا با پشتوانه‌ی آن غریزه‌ی دیگر - که از غریزه‌ی جنسی عمومیتش بیشتر است - تحقق پیدا کند و باقی بماند. بعضیها ممکن است در سنین خاصی نیاز جنسی هم نداشته باشند، اما نیاز به زوج‌طلبی را دارند و می‌باید زوجی از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقی نمی‌کند. سکن، مایه‌ی آرامش است. ادیان - و بیش از همه اسلام - اینها را پشتوانه‌ی تشکیل خانواده قرار داده‌اند.

 

اگر انسانها رها بودند که غریزه‌ی جنسی را هر طور می‌خواهند، اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمی‌شد، یا یک چیز سست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانی‌پذیر می‌شد و هر نسیمی او را به هم می‌زد. لذا در هر جای دنیا که می‌بینید آزادیهای جنسی هست، در آن‌جا به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن‌جاهایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، این‌جا همه چیز برای مرد و زن هست؛ لذا این، حفظ و نگهداشته می‌شود.

 

اصل قضیه این است که باید کانون خانواده به وجود بیاید؛ اسلام این را خواسته است. شما یک دختر از جایی و یک پسر از جای دیگری می‌آیید و با یکدیگر آشنا و متصل می‌شوید؛ یک خانواده به وجود می‌آید. این خانواده، منشأ خیراتی است. در اداره‌ی کشور و اداره‌ی انسانیت، کارهای عظیمی به عهده‌ی این خانواده است. این، چیز بسیار مهمی است. شما باید این را مواظب باشید و حفظ کنید.

 

با این کلمات عقدی که می‌خوانیم - که یک امر اعتباری است - یک علقه‌ی اعتباری بین شما به وجود می‌آید. باید همه‌ی همت دختر و پسر این باشد که این را حفظ کنند. مبادا با گله‌ها، با دلخوریها، با افزون‌طلبی و پُرتوقعیها، با بی‌محبتیها، و گاهی با دخالتهای دیگران و از این قبیل، این کانون سست بشود. آن چیزی که مهم است، این است. هم دختر و هم پسر سعی کنند که این علقه‌ی زوجیت را حفظ کنند. چگونه می‌توانید این علقه را حفظ کنید؟ البته آدمهای عاقل و زیرک و با احساس و وجدان صادق، راهش را پیدا می‌کنند. این، با اطمینان و با محبت متقابل حفظ می‌شود. زن به مرد تحمیل نکند و زور نگوید؛ مرد هم به زن زور نگوید و افزون‌طلبی نکند؛ مثل دو رفیق و مثل دو شریک، با هم صمیمی باشند، تا این کانون خانواده حفظ بشود.

 

نکته‌ی دوم این است که در ازدواج، اصل قضیه یک امر انسانی است؛ نه یک امر مادّی. اسلام مهریه را قرار داده است؛ اما مهریه این را به‌صورت یک معامله‌ی دادوستدی نمی‌کند. این‌جا دادوستدی نیست؛ بلکه طرفین در یک جای مشترک سرمایه‌گذاری می‌کنند. این‌طور نیست که شما مثل خرید و فروش، یک چیز بدهید و یک چیز بگیرید. نه، این‌جا چیزی دادن و چیزی گرفتن نیست؛ بلکه هر دو نفر موجودی خودشان را در صندوق و کاسه‌ی مشترکی می‌گذارند و هر دو از آن استفاده می‌کنند. در ازدواج، قضیه این است.

 

بنابراین، نقش مادّیات در این‌جا باید خیلی ضعیف باشد. ما که می‌گوییم مهریه‌ها را سنگین نکنند، از این بابت است. اگر ما گفته‌ایم که مهریه بیش از فلان مقدار نباشد، معنایش این نیست که اگر بیش از فلان مقدار بود، عقد باطل یا حرام است؛ نه، جایز هم هست، اما کار غلط است.

 

بعضیها چند میلیون تومان مهریه می‌گذارند؛ یعنی ازدواج را که یک امر انسانی است، به یک دادوستد و به یک کار بازاری و معامله‌گری تبدیل می‌کنند. این، تحقیر و توهین به نقش و شأن انسانیت در ازدواج است. این، کار غلطی است.

 

بعضیها هم ازدواج را که یک امر عاطفی و انسانی و وجدانی است، به صحنه‌ی تفاخر تبدیل می‌کنند. مثلاً می‌گویند که جهیزیه‌ی ما این‌چیزها را داشت؛ آیا جهیزیه‌ی دختر شما هم اینها را دارد؟! تفاخر و تنافس! یا مثلاً می‌گویند که ما عقدمان را در فلان سالن گرفتیم. البته حالا که متأسفانه مرسوم شده است در هتلها می‌گیرند؛ که کار بسیار بدی است. حتّی گاهی شنیده یا دیده می‌شود، بعضی افرادی هم که از آنها توقع نیست، برای تفاخر به همدیگر، مراسم عقد خود را در هتلها و سالنها می‌گیرند! نه، مراسم عقد را در اتاق خانه و حیاط منزل خودتان و یا همسایه‌تان بگیرید و مردم را دعوت کنید؛ همین‌طور که همیشه بوده است. این‌گونه محیطها، یک محیط انس خانوادگی است. عده‌یی دوست، عده‌یی قوم و خویش، عده‌یی همردیفهای دختر یا پسر، دوستان مدرسه، دوستان پسر در محیط کار یا مدرسه، جمع می‌شوند و شادی و خوشی می‌کنند؛ این درست است.

 

این‌که ما این‌جا را صحنه‌ی تفاخر قرار بدهیم، غلطاندرغلط است. هم محیط ازدواج را آلوده‌ی به مادّیات می‌کند، هم این صحنه‌ی پاک و لطیف وجدانی را صحنه‌ی تفاخرها و تنافسها و زیاده‌رویها می‌کند، بعد هم این دختر و پسر از اول عادت می‌کنند که بایستی زندگی آنان بر تجمل و تشریفات بگذرد؛ چرا؟ بگذارید از اول به یک زندگی متوسط عادت کنند.

 

تجملات برای یک جامعه، مضر و بد است. آن کسانی که با تجملات مخالفت می‌کنند، معنایش این نیست که از لذتها و خوشیهایش بی‌اطلاعند؛ نه، کار مضری برای جامعه است؛ مثل یک دارو یا یک خوراکی مضر. با تجملات زیادی، جامعه زیان می‌کند. البته در حد معقول و متداول ایرادی ندارد؛ اما وقتی که همین‌طور مرتب پای رقابت و مسابقه به میان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز می‌کند و به جاهای دیگری می‌رود؛ و این برای جامعه مضر است. حالا چنانچه ما آن کار مضر را درعرصه‌ی ازدواج بیاوریم و بخواهیم از آن استفاده کنیم، این دیگر غلطاندرغلط خواهد شد؛ بسیار بد است.

 

این میهمانیهای پُرسروصدا و هتل‌گرفتنها و خرجهای زیاد، کار آن طاغوتیها بود. اخیراً در روزنامه هم موردی را نوشته بودند، که چه‌قدر خوب کردند که نوشتند؛ تامردم بفهمند که این کارها زشت است. ماها همیشه در خانه‌های خودمان - یک اتاق، دو اتاق - عقد و عروسی می‌گرفتیم. اگر هم نداشتیم، از همسایه قرض می‌گرفتیم. مقداری شیرینی و میوه چیده می‌شد؛ می‌گفتیم، می‌خندیدیم، شوخی می‌کردیم؛ خیلی هم خوش می‌گذشت. البته آن طاغوتها و آدمهای بدی که بحمداللَّه ازاله شدند، این‌طور برگزار نمی‌کردند. آنها به این وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها می‌رفتند و میهمانیهای پُرخرج و چنین و چنان برپا می‌کردند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه

تاریخ: 1370/04/18

 

بیانات در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 برادران عزیز، سفیران جمهوری اسلامی و حاملان پیام نور و رسالت توحید! خیلی خوش آمدید. در ابتدا لازم است به همه‌ی شما برادران عزیز - چه آنهایی که در کشورهای مختلف عالم مشغول انجام وظیفه‌اند، و چه برادرانی که در وزارت خارجه و دستگاههای مربوط به آن مشغول خدمت و تدبیر و مطالعه و بررسی و راهنمایی هستند - خسته‌نباشید عرض کنم و به خاطر این خدمت بزرگ و ظریف و مؤثر، اجر وافر شما را از خداوند متعال مسألت کنم.

 


 اگر بخواهیم به اصل مطلب برسیم، باید عرض کنیم که امروز دیپلماسی ما از جهاتی، حتّی از دیپلماسی در دوران جنگ - که خیلی پیچیده و سخت بود - سخت‌تر، ظریفتر و ابتکارطلب‌تر است. اگر بخواهیم اصول سیاست خارجی را که بر پایه‌ی عزت و حکمت و مصلحت استوار است، بر اوضاع و شرایط پیچیده‌ی امروز دنیا و وضع خاص خودمان تطبیق کنیم، بلاشک فراست، ابتکار عمل، پُرکاری، دقت و پایبندی شدید به اصول و آرمانها، جزو وظایف عمومی دستگاه دیپلماسی ماست.

 


 چرا امروز مسأله‌ی دیپلماسی ما سخت و پیچیده است؟ برای این‌که از بعد از رحلت حضرت امام(ره)، سیاست زیرکانه‌ی پیچیده‌یی در دنیای مربوط به ما به وجود آمد. نمیخواهم بگویم که همه‌ی دنیا وقتشان صرف این کار میشود؛ نه، در آن بخش سیاستگذاری و فعالیت دنیایی مربوط به ما، ایده‌ی خیلی زیرکانه و البته خباثت‌آلودی پیدا شد - که تقریباً از آن روزهای اول شروع کردند؛ از صحنه‌های گوناگون هم این سیاست را تعقیب کردند؛ هنوز هم تعقیب میکنند - و آن، این است که تصمیم گرفتند در اعمال و رفتار و گفتار و منش جمهوری اسلامی چیزی پیدا کنند و یا چیزی به آن نسبت بدهند که در آن، تخطئه‌ی دوران امام باشد. این، چیز خیلی مهمی است. کاری کنند که دوران ده، یازده‌ساله‌ی نورانی حیات و حضور مبارک امام(ره) که ملتهای دنیا به آن دوران دل بسته‌اند، ما در آن دوران حیات پیدا کردیم، کشور در آن دوران به اوج عزت اسلامی خود رسید و هرچه دستگاههای سیاسی، تبلیغاتی دشمن تلاش کرد که آن دوران را مخدوش و ملکوک کند، نتوانست، به زبان و قلم و منش و رفتاری از درون جمهوری اسلامی تخطئه بشود؛ یا اگر چنین چیزی میسور و ممکن نیست، آن‌چنان وانمود کنند که گویی این کار در حال انجام است.

 


 این‌که میبینید اینها علیالظاهر سیاستهای جدیدی دارند و تصمیم به بازنگری گرفته‌اند و میگویند ایران راه جدیدی را آغاز کرده، و اسم شخصیتهای ایرانی را می‌آورند، معنایش آن چیزی نیست که در ظاهر این سخن فهمیده میشود. این، متضمن هیچ‌گونه اظهار ستایشی از شخصیتهای ایرانی نیست؛ معنایش همان ایده‌ی خبیثی است که اینها داشتند؛ یعنی امروز خود ایران، دوران امام را تخطئه میکند. اینها میخواهند این را ثابت کنند. اگر نستجیرباللَّه چنین چیزی پیش میآمد - یعنی ایران اسلامی عملاً در گفتار و کردار و منش، دوران ده، یازده ساله‌ی انقلابِ با حضور امام را تخطئه میکرد - اینها خیلی خوشحال و موفق شده بودند؛ اما آن‌طور که نشد؛ معلوم هم بود که نمیشود.

 


 امروز الگوی زندگی سیاسی و اقتصادی و منش کلی انقلابی ما همان چیزی است که از امام دانسته‌ایم و شنیده‌ایم و همان منش و افکار و رفتار امام - که درست هم بود، منطبق بر حق هم بود، با همه‌ی جان و دل هم ملت ایران و مسؤولان دنبال آن راه بودند و بعد از آن هم هستند - راه حق است و یک لحظه نباید از راه حق جدا شد. واقعیت این است؛ منتها دشمن دست‌بردار نیست. او سعی میکند برای افکار عمومی دنیا - که این افکار عمومی عالم، متضمن افکار و احساسات و استفهامات ملتهای مسلمان و ملتهای جهان سوم، که مخاطب انقلاب اسلامی بودند، نیز هست - اثبات کند که ایران خودش آن دوران را تخطئه میکند؛ شما از چه کشوری میخواهید تقلید کنید؟! میخواهد برای مردم فلان کشور اسلامی و یا حتّی غیر اسلامی ثابت کند که ایران از مواضع قبلی خود عدول کرده است. ما دیدیم که کشورهای غیر اسلامی، در حرکات عظیم خودشان، راه ایران را به عنوان شعار مشخص کردند، تابلو زدند و گفتند راه ما همان راهی است که ایران رفته است؛ یعنی راه مقابله‌ی با استکبار امریکایی و غول خونخوار قدرت سلطه‌ی جهانی. میخواهد به مردم دنیا بگوید که شما دنبال آن راه رفتید و جاذبه‌ی آن شما را به حرکت درآورد و به شما امید بخشید؛ اما حالا خود متولیان و کارکنان و رهروان آن راه، آن را تخطئه میکنند؛ شما چه میگویید؟! میخواهد این را در دنیا جا بیندازد.

 


 البته این هم در حاشیه ناگفته نماند که متأسفانه عده‌یی هم در داخل اصلاً ملتفت نیستند که در دنیا هدف و غرض از این حرفها چیست. از روی جهالت، همان حرفها را تکرار میکنند. فلان رادیو، فلان خبرگزاری، مرتب یک سیاست را از سیاستهای دولت یا یک مسؤول انتخاب میکند و به مناسبت یا بیمناسبت میگوید: بله، اینها راه جدیدی را شروع کرده‌اند، راه انقلاب‌زدایی را آغاز کرده‌اند، شعار امام‌زدایی را میدهند(!) این افراد داخلی هم با استفاده از این مطالب، شروع به یک نوع کارهای واقعاً بچگانه کرده‌اند! آدم احساس میکند که بعضی از کارها خیلی بچگانه است. همان حرفها را تکرار میکنند، شاید بتوانند کسی یا کسانی را از میدان برخوردهای سیاسی و خطی خودشان خارج کنند؛ غافل از این‌که آن کسی که این حرفها را میگوید، دلش برای شما نسوخته است. او حرف شما را نمیزند؛ چیز دیگری میگوید و مقصود دیگری دارد. این، سیاست جهانی است.

 


 در این شرایط، شما میخواهید دوران بازسازی را طی کنید. دوران بازسازی، از سال 67 - یعنی بعد از پایان جنگ - آغاز شده است. شروع دوران بازسازی را امام اعلام کردند. یادتان است که امام دستور دادند و شورای عالی بازسازی معین کردند و سیاستگذاری شد. از آن سال تا حالا، حدود چهار سال میگذرد. پس دوران، دورانی است که کشور باید به ترمیم ضایعات دوران جنگ بپردازد و از همه‌ی امکانات قابل وصول و جایزالوصول بشری استفاده کند.

 


 کشور ما را با بمبهای دیگران بمباران کردند، با استفاده از تکنولوژی جدید به این وضع درآوردند؛ والّا اگر به دست متجاوزان عراقی شمشیر میدادند و میگفتند بروید با این پاسداران روبه‌رو بشوید، یک چهار تا کله که به دست پاسداران جان‌برکف ما در میدان جنگ میافتاد، بقیه فرار میکردند. این‌که آن‌جا بنشینی و یک دگمه را فشار دهی و در ظرف یک ماه، حدود صد فروند موشک به شهر تهران بزنی، این به کمک تکنولوژی پیشرفته‌ی دنیاست.

 


 یک عده مجرم، با سوءاستفاده از دستاوردهای بشری، کشور ما را ویران کردند؛ ولی ما میخواهیم خانه‌ی خودمان را با استفاده از همان دستاوردهای بشری آباد کنیم. این کار، جز با ارتباطات جهانی، جز با دیپلماسی فعال، جز با نشست و برخاستها و سخن‌گفتنهای حکیمانه - که حالا اندکی شرح خواهم داد - و فعالیت و ابتکار و دادوستد و اعلام و درخواست همکاری در آن ضابطه و چارچوب خاص، امکانپذیر نیست. پس، امروز وزارت خارجه پیشاهنگ ارتباطاتی است که برای دوران بازسازی ضروری است؛ چه سیاسیش، چه اقتصادیش، چه حتّی فرهنگیش. آن نوک پیکان حرکت دیپلماسی، نماینده‌ی وزارت امور خارجه است؛ بقیه در کنار او وارد میشوند و باید بشوند.

 


از طرفی هم آن تهمت از سوی دشمنان آگاه و بعضی از دوستان ناآگاه - که حالا این قسمت دومش خیلی اهمیت ندارد - وجود دارد. باید طوری عمل نشود که حتّی شایبه‌ی آن تهمت ناحق و آن سخن دروغ و غلط به وجود بیاید. کار خیلی ظریفی است و خیلی قدرت میخواهد؛ (دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد). این، به عهده‌ی وزارت امور خارجه است و جز با توکل، قدرت ایمانی، پایبندی شدید به موازین دینی و انقلابی، مراقبت کامل از رفتار و کردار و حرف زدن، حاضر و ناظر دانستن خدا در همه‌ی حالات و استمداد از او در کنار به کارگیری هوشمندیها و هوشیاریها، امکانپذیر نیست. این کار، کار شماست. حالا ببینید در این روزگار، این کار چه‌قدر کار سخت و سنگینی است.

 


 عرض کردیم که عزت و حکمت و مصلحت، یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بین‌المللی ماست. عزت: (الاسلام یعلو و لایعلی علیه)(1)، (لن یجعل اللَّه للکافرین علیالمؤمنین سبیلا)(2). ما نمیخواهیم عزتمان را با تکیه بر نژاد و ناسیونالیسم و حرفهایی که متأسفانه همه‌ی دنیا با تکیه به آنها دور خودشان یک حصار میکشند، ثابت کنیم. فلان کشور اروپایی ثابت میکند که نژاد من برترین است. آن یکی میگوید نخیر، نژاد من برترین است. حتّی این تنافس و تفاخر، به جنگهای بین‌المللی و خونریزیها و خرجهای کلان هم کشیده میشود! نه، ما برای خودمان، عزت را بر اساس اعتقاد و ایمان توحیدی - که خاصیت و شاخصه‌ی تفکر اسلامی است - و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلایق الهی و لزوم خدمت به آنها قایلیم. لذا ما هر قدرتی که میخواهد ابرقدرتی و تکبر و استکبار و فخرفروشی را در روابط خود با ملتهای دیگر وارد بکند، رد میکنیم. اگر شما جزو فلان نژاد هستید، برای خودتان هستید. اگر شما دارای ثروت یا قدرت و تکنولوژی هستید، برای خودتان هستید. تکنولوژی شما برای خودتان است؛ برای ما که نیست؛ چرا به ما فخر میفروشید؟

 


 هر ملتی ذخیره‌یی دارد. ملت ما هم ذخایر خیلی فراوانی دارد؛ ذخایر فرهنگی، پرونده‌ی بسیار درخشان در صحنه‌ی علم جهانی، در صحنه‌ی سیاست جهانی، در صحنه‌های گوناگون. ما بنای فخرفروشی نداریم. اگر خوبی، برای خودت هستی؛ اگر پولداری، برای خودت هستی؛ اگر قدرتمندی، برای خودت هستی؛ ارتباطاتت با ما، ارتباطات و علایق انسان با انسان است. بنابراین، عزت یعنی تحمیل هیچ‌کس را قبول نکردن.

 


 آدم در رفتار بعضی از مسؤولان کشورها، حتّی در رفتار دیپلماتهایشان گاهی مشاهده میکند که فخر و غرور بیجا و احمقانه‌یی وجود دارد. تصور میکنند که چون زبانشان فلان زبان است، یا نژاد و اسمشان، فلان نژاد و فلان اسم است، پس باید فخر بفروشند! نه، اینها تصورات احمقانه‌یی است و در منطق صحیح انسانی، جایی ندارد. ما چنین چیزی را از هیچ‌کس قبول نمیکنیم. ما بر اساس عزت اسلامی، عزت توحیدی و عزت ملت خودمان حرکت میکنیم.

 


 ملت ما باید در روابط بین‌المللی خواری نبیند و اهانت نشود. هیچ‌کس حق ندارد اهانت به ملت ایران را در کمترین برخورد با دیگران قبول کند. اگر کسی اهانت‌پذیر است، برای خودش اهانت‌پذیر است؛ برای ملت ایران نمیشود؛ حق ندارد. ملت ایران، ملتی سرافراز و بزرگ و جان‌دار است و نشان داده است که قدرت حضور در صحنه‌های دنیا را دارد.

 


 ما که بودیم؟ ما کجا بودیم؟ ما را در دنیا یک روز به عنوان زایده‌ی انگلیس، و یک روز به عنوان زایده‌ی امریکا میشناختند! چه کسی معتقد بود که این ملت میتواند بدون اتکای به هیچ‌کس، بدین‌گونه در دنیا برای خودش عزت درست کند و انظار جهانی را به سوی خویش جلب نماید؟ ما بحمداللَّه در تمام صحنه‌ها مشاهده کرده‌ایم که این ملت، ملت بزرگ و جان‌دار و پُرخونی است؛ زار و نزار و ذلت‌پذیر نیست.

 


 سراغ حکمت میآییم. حکمت، یعنی حکیمانه و سنجیده کار کردن. هیچ‌گونه نسنجیدگی را نباید در اظهارات دیپلماتیک و هرآنچه که مربوط به سیاست خارجی و ارتباطات جهانی است، راه داد. همه چیز باید سنجیده باشد. آدم نباید هرچه به دهانش آمد، بگوید. باید ملاحظه کنیم که آیا این سخن با موازین منطق و خرد منطبق است، یا منطبق نیست. اگر منطبق نیست، آن را کنترل کنیم. باید حکیمانه برخورد کنیم. فقط در حرف زدن نیست؛ در معاشرتها و برخوردها هم باید حکیمانه برخورد کرد. البته حکمت، به معنای نگفتن نیست. بعضی میگویند حالا که حرف نسنجیده نباید زد، پس چرا باید حرف زد؟! گویی که هیچ‌کار سنجیده نمیشود کرد! نه، اگر گفتیم ما باید حکیمانه کار کنیم، معنایش این نیست که پس کار نکنیم، تماس نگیریم، حرکت نکنیم، حرف نزنیم، مبادا غیرحکیمانه درآید!

 


 همان‌طور که آقای دکتر ولایتی اشاره کردند و درست هم است، وزارت خارجه یک دستگاه انسانی عظیم است. از لحاظ نیروی انسانی، واقعاً دستگاه پُرذخیره‌یی است. بحمداللَّه انسانهای خوب، انقلابی، مسلمان، اکثراً یا عموماً بچه‌های انقلاب، جوانان انقلابی مؤمن، با فکرهای خوب در وزارت خارجه حضور دارند. ما چرا از تلاش و تفکر و سنجش و عقلیت بچه‌حزب‌اللهیهای خودمان مأیوس باشیم؟ دیدیم که بچه‌حزب‌اللهیهای خودمان، همین برادران وزارت خارجه، همین عناصر مؤمن و خوب، در یک تجربه‌ی سیاسی مثل جنگ خلیج فارس - که چیز خیلی عظیمی بود و چه‌قدر افراد اشتباه کردند - یا مثل قضیه‌ی قطعنامه، چگونه از خودشان عقل و شخصیت و هوشمندی نشان دادند. در ارتباطات فراوانی، همین‌طور است.

 


کار را سنجیده انجام بدهیم. کارهای نسنجیده انجام نگیرد؛ چون ضرر کار نسنجیده در این‌جا، با ضرر کار نسنجیده فرضاً در اداره‌ی ثبت احوال فلان‌جا یا وزارت صنایع یا وزارت دیگر فرق میکند. ضرر کار نسنجیده در این‌جا، عمیقتر و عمومیتر و چشمگیرتر و نقدتر است. کار نسنجیده نباید انجام بگیرد، حرف نسنجیده نباید زده بشود. جوانب هر کاری باید خوب سنجیده بشود و بعد انجام بگیرد. این، معنای حکمت است.

 


 و اما مصلحت. مراد، مصلحت شخص من و شما نیست، که اگر ما این اقدام را کردیم، ممکن است برایمان گران تمام بشود. نه، گران هم که تمام بشود، مگر ما که هستیم؟ اگر کاری به مصلحت کشور و به مصلحت انقلاب است، ولی به مصلحت شخص من نیست، گو مباش؛ چه اهمیتی دارد؟ مصلحت، یعنی مصلحت انقلاب، و این مصلحت همه‌جانبه است؛ یعنی از رفتار شخصی ما - بخصوص شما - شروع میشود.

 


 شما که مأمور وزارت خارجه هستید - بخصوص سفرا که در خارج هستند، و در درجه‌ی دوم کسانی که به خارج رفت‌وآمد دارند - کار و منش شخصی شما، با منش شخصی عضوی در یک وزارتخانه‌ی دیگر متفاوت است. شما رسول و پیام‌آورید. از شما حدس زده میشود که در خارج چه خبر است. اگر شما در سفارتخانه، مسلمان زندگی کنید و همسر و فرزندان و کارمندان شما روش مسلمانی داشته باشند، فرق میکند با این‌که یک همسطح و همرتبه‌ی شما در وزارتی دیگر از وزارتخانه‌های ما، منش اسلامی داشته باشد. این‌جا اثرش چشمگیرتر است. اگر هم خدای نکرده روش عملی شما اندکی اختلال داشت، ضررش بیشتر است. پس، از این‌جا رفتار مصلحت‌آمیز را شروع کنید.

 


 من نمیخواهم از برادرانی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند، توقع زهد و پارسایی مطلق بکنم؛ لیکن میخواهم اجمالاً عرض بکنم که در ظواهر زندگی، یک مقدار رعایت امساک لازم است. اگر کسی درآمد هم دارد، امکان استفاده هم دارد، جلوی بعضی از استفاده‌ها را با میل خود و به ابتکار و با اراده‌ی شخصی بگیرد. این، خیلی فایده دارد. هم برای وضع کلی انقلاب فایده‌ی عمومی دارد، و هم فایده‌ی شخصی دارد؛ یعنی به شما نورانیت میدهد. این کار، با کار بنده‌یی که امکان فلان استفاده برایم نیست، فرق میکند. من اجر ندارم؛ اما شما که میتوانید، اگر از فلان کار تجملاتی، از فلان خرج زیادی، از فلان استفاده‌ی اضافه بر سازمان - که ممکن است انسان برایش یک راه مشروع هم فکر کند و بگوید که مثلاً این‌گونه استفاده میکنم؛ طوری هم نمیشود - امساک کردید، فضیلت و فایده‌ی آن و تأثیرش بر نفس خود شما خیلی بالاست.

 


 ما برای همین هستیم. اصلاً بشر که در دنیا کار و جهاد و تلاش میکند و میخواهد حاکمیت خدا را در زمین به وجود بیاورد، برای چیست؟ برای این است که انسانها نورانیت پیدا کنند. اصلاً فایده‌ی اساسی و هدف اصلی این است که انسانها متخلق به اخلاق‌اللَّه بشوند. تخلق به اخلاق‌اللَّه، مقدمه برای یک کار دیگر نیست؛ کارهای دیگر، مقدمه برای تخلق به اخلاق‌اللَّه است. عدل، مقدمه‌ی تخلق به اخلاق‌اللَّه و نورانی شدن انسانهاست. حکومت اسلامی و حاکمیت پیامبران، برای همین است؛ (انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق)(3). پس، در برخورد و عمل شخصی، این تأثیر میگذارد. از این‌جا مصلحت را شروع کنید، تا همه‌گونه ارتباطات و موضعگیریها و تلاشهای شما موفق باشد.

 


 شما به عنوان نماینده‌ی جمهوری اسلامی، در کشورهایی که توقف دارید - به قول آقایان، متوقفٌ‌فیه - باید از همه‌ی کسانی که در آن‌جا عنوان سفیر و کارگزار دارند، در جمع‌آوری معلومات، در آگاهیهای سیاسی از وضع آن کشور، در پیش‌بینی و حدس زدن آینده‌ها، فعالتر باشید؛ برای خاطر این‌که شما برای خدا کار میکنید. این، بسیار مهم است.

 


 گاهی اوقات میخوانیم و یا میشنویم که بعضی از سفرا و کارمندان سفارتخانه‌ها یا دستگاههای خارجی در کشورهای دیگر، تلاشهایی میکنند که انسان فکر میکند واقعاً چه اجر و چه مزد مادّییی میتواند در مقابل این‌گونه تلاشها باشد! حالا احساس ناسیونالیسم است یا احساس هرچه هست، من نمیدانم. شما برای این‌گونه کار کردن، ایمان و اخلاصتان را دارید؛ همان‌طور باید کار کنید. یک سفیر و یک مأمور، در هر رتبه‌یی که هست - چه سفیرکبیر؛ یعنی آن بالاترین شخصیت نمایندگی، چه بقیه‌ی کسانی که آنها هم هر کدام به نوبه‌ی خود سفرایی هستند؛ نفر دوم، نفر سوم، کارمندان جزء - بایستی با این احساس کار بکند؛ پُرتلاش و پُرتوان و پیگیر.

 


 این نظرات شما، وزارت امور خارجه را به جستجوی راههای جدید و کارهای ابتکاری میکشاند. این نکته مربوط به وزارت امور خارجه است. البته در سالهای پیش هم روی مسأله‌ی ابتکار تکیه کردم. ما در زمینه‌ی مسایل جهانی، جای خالی برای ابتکار سیاسی جمهوری اسلامی را زیاد مشاهده میکنیم. خیلی جاها هست که به دلایلی سیاستهای جهانی به آن نمیرسند - نه این‌که ناتوان هستند؛ بعضیهایشان خیلی هم توانا هستند - دلایلی وجود دارد که نمیرسند. مثلاً در یکجا، یک اقدام و یک ابتکار، با منافع ابرقدرتها ستیزه دارد. معمولاً چنین کاری را یک کشور جهان سومی یا یک کشور اروپایی، به هر ملاحظه‌یی انجام نمیدهد؛ ولی ما میتوانیم اقدام بکنیم راههای بازی وجود دارد و اگر کشوری اقدام کرد، تجاوب و پاسخگویی به آن امکانپذیر است.

 


 این‌طور هم نیست که اگر شما پیشقدم شدید، دیگران جلو نیایند. سابق که با شما برادران مینشستیم، این نکته را تکرار میکردیم که ما میتوانیم مجموعه‌های متناسب ایجاد کنیم. ما در آسیا، در خاورمیانه، در مجموعه‌ی کشورهای اسلامی، در کشورهای اسلامی منطقه‌ی شرق عالم و احیاناً در مجموعه‌های دیگری، میتوانیم فعال و مجموعه‌ساز باشیم.

 


 جمهوری اسلامی میتواند همین مجموعه‌های فعلی جهانی را به این سمت و آن سمتی که درست است، هدایت کند. مثلاً حرف کنفرانس غیرمتعهدها در دنیا چیست؟ امروز غیرمتعهدها چه کسانی هستند؟ این سازمان، امروز به آن معنا و مفهوم سابق موردی ندارد. غیرمتعهد در مقابل شرق یا پیمانهای شرقی، یا غیرمتعهد در مقابل غرب و پیمانهای غربی مورد نظر بوده است؛ اما امروز که به آن معنا شرق و غرب نیست. امروز وابستگی به قطب امریکایی، به معنای تعهد در اصطلاح غیرمتعهدها - یعنی عضویت در مجموعه‌های کاری و سیاسی و اقتصادی و نظامی - نیست. امروز معنای غیرمتعهدها چیست؟ هدفش چیست؟ با چه کسی برخورد میکند؟ امروز غیرمتعهدها میخواهند چه کسانی را جمع بکنند؟ کدام کشورها میتوانند عضو غیرمتعهدها باشند؟ یک بازنگری جدی در مسأله‌ی غیرمتعهدها لازم است. البته معنای این حرف آن نیست که تا شما گفتید، فوراً صد کشور میگویند چَشم و از شما قبول میکنند؛ لیکن برای تلاش و پیشبرد کار و نیز طرح ایده‌های نو و ابتکاری در سازمان ملل، راهی وجود دارد. یا مثلاً چرا این کشورهای سابقاً کمونیستی، جزو سازمان کنفرانس اسلامی نیستند؟ مثلاً چرا آلبانی امروز جزو سازمان کنفرانس اسلامی نیست؟ چرا بعضی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی سابق نمیتوانند جزو سازمان کنفرانس اسلامی باشند؟ اینها فکرهایی است که دنبالش را میشود گرفت. در مورد آنها میشود اهداف جمهوری اسلامی و اهداف انقلابی را پیش برد و دنبال کرد.

 


 آخرین مطلب، در خصوص ارتباط دایمی شما با کشورتان و تغذیه‌ی معنوی است. من یک حرف را همیشه به برادرانی که در خارج از کشور زندگی میکردند، عرض میکردم. شما در این‌جا، در یک فضای انقلابی و دینی و اسلامی تنفس میکنید و همه چیز دینی است. آن چیزی که از مظاهر غیر دینی گفته میشود و وجود دارد، در مقابل فضای کلی کشور که دینی است، در حکم صفر است. نه این‌که من آنها را ندانم که چه هست - مثلاً وضع لباس بعضیها در بعضی جاها - ولی اینها در مقابل آن جریان کلی کشور، که جریان دینی و قرآنی و اسلامی است، چیزی به حساب نمی‌آید. اگرچه تأثیرات مخرب دارد، اما چیزی نیست. فضا، فضای دینی است. وقتی شما از این‌جا خارج میشوید، مثل آن فضانوردی هستید که از جو زمین خارج میشود؛ در حالی که ریه‌ی او همچنان هوا و اکسیژن لازم دارد و آن‌جا مکانی است که اکسیژن در آن نیست و باید با خودش ذخیره‌یی به آن‌جا ببرد و ارتباط خودش را با زمین که به آن احتیاج دارد، حفظ کند. شما هم در آن‌جا همین‌طورید. مواظب باشید که اکسیژن کم نیاورید؛ اکسیژن تدین، تقوا، ورع، ایمان و توکل. باید با جمهوری اسلامی دایم در ارتباط باشید و نوع ارتباطی را داشته باشید که شما را از لحاظ این خصوصیات معنوی - یعنی ایمان و تدین و تقوا - تغذیه کند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1370/04/10

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


من هم این عید سعید و بزرگ را به همه‌ی مسلمانان و حق‌جویان عالم و به ملت شریف و عظیم‌الشأن ایران و به شما برادران و خواهرانی که در این‌جا تشریف دارید، تبریک و تهنیت عرض میکنم. خداوند ما را از برکات این روز و درسهای بزرگی که به ما میدهد، برخوردار کند.

 


در روز غدیر، این حرکت عظیمی که طبق روایات متواتره، به وسیله‌ی نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) انجام شد، دارای ابعادی بود. البته یک بُعد، فضیلت امیرالمؤمنین بود. مردم هم میدانستند و از نزدیک این فضایل را در آن بزرگوار مشاهده میکردند. پیامبر اکرم، و در واقع اراده‌ی الهی هم همان فضایل و ارزشها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزشها، ولایت و حاکمیت بعد از پیامبر را تعیین کرد. معلوم شد آن کسی میتواند در مرتبه‌ی حکومت بر مسلمین قرار بگیرد، که دارای آن ارزشها باشد. لازم نبود که پیامبر اکرم فضایل امیرالمؤمنین را در آن روز بیان کند؛ مردم میدانستند.

 


(ابن‌ابیالحدید) میگوید: فضایل علی بن ‌ابی طالب به طوری در آن روز برای مردم واضح بود که بعد از رحلت پیامبر، احدی از مهاجران و اغلب انصار شک نداشتند که مسأله‌ی خلافت بر علی قرار خواهد گرفت؛ یعنی در نظر آنان جزو مسلّمات بود. در موارد دیگر، خود رسول اکرم هم راجع به امیرالمؤمنین چیزهای زیادی فرموده است.

 


آنچه از طرق ما شیعیان و نیز از طریق اهل سنت روایت شده، متواتر است. خیلی از فضایل را به شکل متواتر، هم شیعه و هم سنی روایت کرده‌اند؛ مخصوص شیعه نیست. حتّی یکی از مورخان قدیمی مشهور - (ابن اسحاق) صاحب سیره‌ی معروف - میگوید: پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود: اگر بیم این را نداشتم که مردم در باب تو حرفهایی بزنند که پیروان عیسی درباره‌ی او زدند، چیزی را درباره‌ی تو میگفتم که هرجا عبور میکنی، مردم خاک زیر پای تو را به عنوان تبرک بردارند. این روایت شاید از طرق شیعه هم نقل شده باشد؛ من ندیده‌ام. (ابن‌ابیالحدید) از (ابن‌اسحاق) نقل میکند؛ یعنی کسانی که معتقد به نصب امیرالمؤمنین هم نیستند، اما این حرفها را در فضایل آن حضرت دارند.

این، یک بُعد واقعه‌ی غدیر است؛ یعنی امضاء و اثبات این فضایل و این‌که این فضایل و ارزشها، به حکومت و به این ارزش قراردادی در جامعه‌ی اسلامی منتهی میشود. این بُعد، بُعد بسیار مهمی است و معلوم میشود که در اسلام، طبق دید پیامبر و وحی الهی، حکومت تابع ارزشهاست؛ تابع چیزهای دیگر نیست. این، خود یک اصل اسلامی است.

 


یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسأله‌ی ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ (من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه) (۱). آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به‌کار می‌برد و ولایت او را به ولایت خود مقترن میکند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حایز اهمیت است. یعنی اسلام، منهای همین مفهوم ولایت - که یک مفهوم مردمی و متوجه به جهت حقوق مردم و رعایت آنها و حفظ جانب انسانهاست - هیچ حاکمیتی را بر مردم نمیپذیرد و هیچ عنوان دیگری را در باب حکومت قایل نیست.

 


آن کسی که ولیّ و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بُعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمیشود؛ از بُعد این‌که او هر کاری که میخواهد، میتواند بکند، مورد توجه و رعایت نیست؛ بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و این‌که ولیّ مؤمنین یا ولیّ امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجه قرار میگیرد. قضیه‌ی حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجه است.

 


اگر این مفهوم ولایت و آنچه را که اسلام برای ولیّ و والی به عنوان شرط و وظیفه قرار داده است، بشکافیم - که در کلمات ائمه‌ی معصومین در این باب، خیلی حرفهای آموختنی وجود دارد، و در همین نامه‌ی امیرالمؤمنین به مالک اشتر و آن توصیه‌های بزرگ، مفاهیم ارزنده‌ی زیادی هست - خواهیم دید که مردمیترین نوع حکومت این است. در فرهنگ بشری - یعنی فرهنگ آزادیخواهان عالم در طول تاریخ - هیچ چیزی که از حکومت زشت باشد، در مفهوم ولایت وجود ندارد. مفهوم استبداد یا خودسری، به میل خود یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن، مطلقاً در معنای ولایت اسلامی نیست. نه این‌که یک شخصی نمیتواند به نام ولایت از این کارها بکند؛ خیر، شیاطینی هستند که با همه‌ی نامهای خوب، همه‌ی کارهای بد را در دنیا کرده‌اند. مقصود، آموزش و درس و راه اسلامی است. البته کسانی که دلباخته‌ی مفاهیم غربی و بیگانه‌ی از اسلام هستند، ممکن است حرفهایی بزنند، یا تصوراتی بکنند؛ لیکن اینها بر اثر نشناختن مفهوم ولایت است.

 


ولایت در اسلام، ناشی از ارزشهاست؛ ارزشهایی که وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونیت میبخشد. مثلاً عدالت به معنای خاص - یعنی آن ملکه‌ی نفسانی - از جمله‌ی شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیب‌ناپذیر است؛ زیرا به مجرد این‌که کمترین عمل خلافی که خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهی اسلامی است، از طرف آن ولیّ یا والی تحقق پیدا کرد، شرط عدالت سلب میشود. کوچکترین ظلم و کوچکترین کجرفتاری که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب میکند. هر تبعیضی، هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه‌یی، عدالت را از والی سلب میکند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل میشود.

 


در کدام سیستم حکومتی دنیا، چنین شکلی وجود دارد؟ در کدام طریقه‌ی ضمانت و نظارت مردمی، چنین روشی وجود دارد که در آن، خیر انسانیت و خیر جامعه و مصالح بشری و ارزشها باشد؟ البته تخلف از معیارها، در همه‌ی شکلها میتواند صورت بگیرد. بر فرض حفظ معیارها، شما ملاحظه کنید ببینید، این چه شکل متینی است که اسلام مقرر کرده است.

 


ما مسلمین باید ولایت را تجربه کنیم. در طول قرنهای متمادی نگذاشتند. چه کسانی نگذاشتند؟ همان کسانی که حکومت به سبک ولایت، آنها را از مسند قدرت و حکومت کنار میزند؛ والّا به نفع مردم است. کدام کشورها هستند که اگر در رأس حاکمیتشان یک انسان پرهیزگارِ پارسای مؤمنِ مراعات‌کننده‌ی اوامر و نواهی الهی و عامل به صالحات و حسنات باشد، برای آنها بهتر نباشد، از این‌که فرد میگسارِ شهوترانِ پولپرستِ دنیاپرستی بر سر کار باشد؟ هر ملت و هر مذهبی که میخواهند، داشته باشند.

 


ولایت، یعنی حاکمیت انسانهای پارسا، انسانهای مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهای عامل به صالحات. این، معنای ولایت اسلامی است. کدام ملت و کدام کشور است که این را نخواهند و به نفعشان نباشد؛ مفهوم آن را تصور کنند و تصدیق نکنند؟ چه کسانی با این اصل و با این روش مخالفند؟ معلوم است؛ آن قدرت‌طلبانی که در وجود و نفس خودشان، تحقق آن معیارها - یعنی تحقق پارسایی، تخلی از شهوات و بیاعتنایی به زخارف دنیا - را عملی نمیبینند. کدامیک از این قدرتمندانی که امروز زمامهای امور را در دنیا به‌دست گرفته‌اند، حاضرند اساس حکومت و ولایتی باشند که اسلام گفته است؟

 


ما همیشه این را گفته‌ایم و این جزو مسلّمات انقلاب ماست که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، یک تعرض عمومی به فرهنگ غیر اسلامی و ضد اسلامی است که امروز بر قدرتهای جهانی حاکم است و ارکان قدرت جهانی بر اساس آن شکل گرفته است. به همین‌خاطر، با اسلام و با این انقلاب و این نظام مخالفند؛ زیرا اجزای فرهنگ سیاسی رایج بین قدرتمندان عالم را زیر سؤال برده است. فرهنگ ما، فرهنگی مغایر با آن فرهنگهاست؛ کمااین‌که وضع حکومت و قدرت سیاسی و رابطه‌ی آن قدرت با مردم و پیوندهای بین آنها و مردم را مشاهده میکنید.

 


این چیزهایی که ناشی از اصل ولایت در اسلام است، چه‌قدر برای انسانها مفید، پُردرخشش، زیبا و جاذبه‌دار است. هر کس از هرجای دنیا به کشور ما نگاه کند، همین چیزهایی که در زندگی امام بزرگوارمان بود، و آنچه را که این ملت در طول این ده، دوازده سال به آن عادت کرده‌اند، میبیند. این، معنای ولایت است؛ و ما عرض میکنیم که اگر ملتها، قطع نظر از مذاهب و ادیانی که بر آنها حاکم است، بخواهند راه سعادت را پیدا کنند، باید به ولایت اسلامی برگردند.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها