0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم جشن تکلیف دانش ‌آموزان بوشهر

تاریخ: 1370/10/12

 

بیانات در مراسم جشن تکلیف دانش ‌آموزان بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
جشن عبادت و تکلیف شما بچه‌های عزیز را به همه‌ی شماها و پدران و مادرانتان تبریک عرض میکنم و خیلی خوشحالم که من هم در این جشن شیرین و زیبای عبادت شما شرکت کرده‌ام.
 
بچه‌های عزیز! شما که امروز جشن عبادتتان را برگزار کرده‌اید، در حقیقت از امروز خدای متعال با همه‌ی عظمت و جلال خود، با شماها حرف میزند و شما را مخاطب قرار میدهد و شما را به تکلیف سرافراز میکند. امروز شما دختران عزیز از عالم کودکی خارج شده‌اید و جزو بزرگها به حساب میآیید؛ چون نماز بر شما واجب است و باید نماز بخوانید و عبادت کنید و با خدای بزرگ حرف بزنید. این دوران شیرین عمر را قدر بدانید و ان‌شاءاللَّه نمازتان را به طور کامل یاد بگیرید. طوری نباشد که دختربچه‌های عزیزمان که امروز به تکلیف رسیده‌اند، نماز را بلد نباشند. البته میدانم که شماها نماز را بلدید؛ اما جزییات نماز را هم باید یاد بگیرید. همه‌ی شما باید عبارات نماز و ذکرهایی که در نماز میگویید و حرکاتی که میکنید و وضو و طهارت و کارهای لازم برای نماز را ان‌شاءاللَّه یاد بگیرید.
 
از امروز شما وقتی نماز میخوانید، با خدای خودتان حرف میزنید و خداوند به سخن شما گوش میدهد و سخن شما را میشنود و دعای شما را ان‌شاءاللَّه مستجاب میکند. باید برای والدینتان، برای معلمانتان، برای رزمندگان عزیزمان و برای جوانان این مملکت دعا کنید و از خدای متعال برای کشورتان، آبادی و آزادی و همه‌ی خوبیها را بخواهید. ان‌شاءاللَّه دلهای پاک و روحهای باصفای شما، دعاهای مستجابی را خواهند داشت.
 
من خیلی خوشحالم از این‌که امروز در این جشن شما شرکت کردم. از خانمهای معلم و اولیای مدارس دخترانه هم تشکر میکنم که زحمت کشیدند و این دختربچه‌های عزیز را آموزش دادند و برای امروز آماده کردند؛ مخصوصاً این بچه‌های گل که برایمان سرود و دکلمه خواندند؛ هم دکلمه‌شان و هم سرودشان بسیار خوب بود. ان‌شاءاللَّه که همه‌تان موفق و مؤید باشید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرزندان شاهد

تاریخ: 1370/10/08

 

بیانات در دیدار جمعی از فرزندان شاهد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
از دیدار شما عزیزان و بازماندگان شهدای مکرم ما، بسیار خوشحال شدم. خدا را شکرگزاریم که روزی را دیدیم که شما فرزندان شهدا بحمداللَّه مدارج علم و ترقی را پیموده‌اید و در مقاطع مختلف فارغ‌التحصیل شده‌اید. امیدوارم جامعه و کشور ما آن روزی را هم ببیند که شما عزیزان - که عطر شهادت از شما به مشام میرسد و یادگار شهدای عزیز ما هستید - مجاری عمده‌ی امور را در کشور به دست گرفته‌اید.
 
آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که در دانشگاه و محیطهای تحصیلی و همچنین در همه‌ی فضای کشور، جهتگیری، همان جهتگیرییی باشد که شهدای فداکار و شجاع و ایثارگر ما در آن مسیر رفتند و با شور و شوق جان دادند. هر کس در هر قسمتی، در هر سطحی و هرجا از این کشور هست، باید بشدت پرهیز کند از این‌که کاری بشود برخلاف جهتگیری انقلابی و اسلامییی که شهدای ما در آن جهت حرکت کردند. دانشگاه هم بایستی در این جهت باشد، مراکز اداره‌ی کشور در سطوح مختلف هم بایستی در این جهت باشند.
 
شما فرزندان شهدا هستید و پدران شما در این راه جان خودشان را دادند و شما احق و اولی هستید که این راه را ادامه بدهید و در این جهت حرکت بکنید. شما باید از خودتان و از این جهتگیریتان خیلی مراقبت کنید.
  
این نکته را هم به شما عزیزان عرض کنم که انسان دایماً در معرض ابتلاء و امتحان است. هیچ چیز یک انسان را برای همیشه مصونیت نمی‌بخشد؛ نه علم، نه مجاهدت، نه حتّی تدین و تقوا؛ اگر انسان سعی نکند آن را حفظ بکند. این‌طور نیست که ما به خودمان بگوییم در راه خدا این عمل بزرگ و این مجاهدت را انجام داده‌ایم، پس ما دیگر آسیب‌پذیر نیستیم؛ نخیر، این‌طور نیست. حتّی کسانی که کارهای بزرگ را در راه خدا انجام میدهند، اگر مراقب خودشان نباشند، آسیب‌پذیرند. انسان باید دایم از خود مراقبت کند.
 
قرآن کریم درباره‌ی آن مجاهدانی که در جنگ زخمی هم شدند - که دیگر از این بالاتر چیست؟ انسان، هم به میدان جنگ برود و هم مجروح بشود؛ مثل این عزیزان جانباز ما - میفرماید: (الّذین استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح)؛(1) کسانی که به میدان جنگ و جهاد در راه خدا رفتند و مجروح و زخمی شدند، (للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم)؛(2) این اجر و پاداش بزرگ برای آنها میماند؛ در صورتی که تقوا و نیکوکاری را با خودشان همراه داشته باشند. والّا اگر کسی آن مجاهدت را بکند و آن ارزش معنوی را به دست بیاورد، اما خدای نکرده آن ارزش را برای خود حفظ نکند، این خسران است. چه چیزی میتواند آن ارزش را برای ما حفظ کند؟ تقوا. به همین خاطر است که در هر نماز جمعه و در هر سوره‌ی قرآن، (تقوا) دایماً به ما تذکر داده میشود. در اول قرآن - همین آیاتی که در این‌جا تلاوت شد - صحبت از تقواست: (ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین).(3)
 
شما عزیزان، در دنیا و آخرت عزیزید؛ به خاطر این‌که در راه خدا مشکل بزرگی را تحمل کردید و آن، فقدان پدر است؛ این چیز خیلی مهمی است و باید این را حفظ کنید. این ارزش، دایمی و لایزال نیست؛ بسته به این است که خودتان آن را نگهدارید و حفظ کنید؛ و حفظش به این است که تقوا را رعایت کنید.
 
راه آن پدران و آن شهیدان را حفظ کنید. شما ان‌شاءاللَّه مقامات عالیه‌ی علمی را طی میکنید، محقق میشوید، دانشمند میشوید، استاد میشوید، دکتر میشوید، کارهای فنی میکنید، کارخانه‌ها را اداره میکنید، بخشهای دولتی و ملی را اداره میکنید. هرجا هستید - چه در دانشگاه و چه در محیط کار - بایستی فراموش نکنید که راه، راه همان شهیدی است که شما بازمانده‌ی او محسوب میشوید. راه او را باید دنبال کنید؛ و این آن چیزی است که اگر ما به یاد داشته باشیم، انقلابِ ما را حفظ خواهد کرد.
  
البته در تحصیل علم هم شما بخصوص باید بیشتر تلاش کنید، تا آن کسانی که در دلهاشان مَرَضی هست، نتوانند چیزی بگویند و بهانه‌یی بگیرند. بیشتر و بهتر از همه باید درس بخوانید و مدارج علمی را عالیتر از همه باید طی کنید. شهادت، نشانه‌ی استواری است. شهدا غالباً عناصر پولادین جبهه‌ی جنگ و جزو عناصر پولادین مردم بودند. این روحیه و این اراده باید در درس خواندن و در کار شما خودش را نشان بدهد.
 
خیلی خوشحالم از این‌که میبینم شما بحمداللَّه این مقاطع گوناگون را طی کردید؛ ان‌شاءاللَّه باز هم ادامه‌ی تحصیل بدهید. آنهایی که هنوز راهی برای ادامه‌ی تحصیل دارند، ادامه بدهند، تا باسوادتر و عالمتر بشوند و آن‌چنان که شایسته است، در جامعه و در نظام مفید واقع بشوند.
  
این انقلاب متعلق به شماهاست؛ متعلق به جوانان است؛ متعلق به مردم مؤمن و حزب‌اللهی است؛ متعلق به خانواده‌ی شهداست؛ متعلق به فرزندان شهداست؛ شما باید آن را اداره کنید، و شما هستید که باید ان‌شاءاللَّه این کشور و این انقلاب را تحویل بگیرید. ادامه‌ی راهی را که امام بزرگوارمان آن را شروع کردند و پدران شما جاده‌هایش را کوبیدند، ان‌شاءاللَّه شما باید با استواری بروید.
 
این آقایان مسؤولان بنیاد شهید هم هرچه میتوانند و در وسع و قدرتشان هست، ان‌شاءاللَّه بایستی به این کار فرهنگی کمک کنند؛ چون خدمت فرهنگی به خانواده‌ی شهدا - که ما بارها بر آن تأکید داشته‌ایم - اهمیت و ارزشش از خدمات مادّی بیشتر است؛ ماندگاریش هم برای خانواده‌ی شهدا ان‌شاءاللَّه بیشتر و بابرکت‌تر است.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از مداحان

تاریخ: 1370/10/05

 

بیانات در دیدار جمعی از مداحان


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هو الأبتر.(1)
  
خدا را سپاسگزاریم که در چنین روز باعظمت و فرخنده و زیبایی، توفیق زیارت شما مادحان و ستایشگران خاندان عصمت و طهارت، مجدداً نصیب ما شد. ما مدعیان آشنایی و معرفت و ارادت به آن بانوی دو عالم، برکات فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) را در سرتاسر ایام حیات خودمان و در جلوه‌های گوناگون زندگی مشاهده کرده‌ایم. ان‌شاءالله تداوم این برکات و تفضلات را تا همیشه‌ی زندگی و پس از مرگ هم ببینیم و حس کنیم و همه‌ی دوستان و موالیان، از آن انوار مطهره مستفیض بشوند.
 
فیوضات فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها)، به مجموعه‌ی کوچکی که در مقابل مجموعه‌ی انسانیت، جمع محدودی به حساب می‌آید، منحصر نمیشود. اگر با یک دید واقع‌بین و منطقی نگاه کنیم، بشریت یکجا مرهون فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) است - و این گزاف نیست؛ حقیقتی است - همچنان که بشریت مرهون اسلام، مرهون قرآن، مرهون تعلیمات انبیا و پیامبر خاتم(صلّیالله‌علیه واله‌وسلّم) است. در همیشه‌ی تاریخ این‌طور بوده، امروز هم همین‌طور است و روزبه‌روز نور اسلام و معنویت فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) آشکارتر خواهد شد و بشریت آن را لمس خواهد کرد.
  
برادران عزیز! آنچه ما وظیفه داریم، این است که خود را شایسته‌ی انتساب به آن خاندان کنیم. البته منتسب بودن به خاندان رسالت و از جمله‌ی وابستگان آنها و معروفین به ولایت آنها بودن، دشوار است. در زیارت میخوانیم که ما معروفین به دوستی و محبت شما هستیم؛(2) این وظیفه‌ی مضاعفی را بر دوش ما میگذارد.
 
این خیر کثیری که خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی کوثر مژده‌ی آن را به پیامبر اکرم داد و فرمود: (انّا اعطیناک الکوثر)(3) - که تأویل آن، فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) است - درحقیقت مجمع همه‌ی خیراتی است که روزبه‌روز از سرچشمه‌ی دین نبوی، بر همه‌ی بشریت و بر همه‌ی خلایق فرو میریزد. خیلیها سعی کردند آن را پوشیده بدارند و انکار کنند، اما نتوانستند؛ (والله متمّ نوره و لو کره الکافرون).(4)
 
ما باید خودمان را به این مرکز نور نزدیک کنیم؛ و نزدیک شدن به مرکز نور، لازمه و خاصیتش، نورانی شدن است. باید با عمل، و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املاء میکند و از ما میخواهد. با این عمل، باید جزو این خاندان و وابسته‌ی به این خاندان بشویم. این‌طور نیست که قنبرِ درِ خانه‌ی علی (علیه‌السّلام) شدن، کار آسانی باشد. این‌گونه نیست که (سلمان منّا اهل‌البیت)(5) شدن، کار آسانی باشد. ما جامعه‌ی موالیان و شیعیان اهل‌بیت(علیهم‌السّلام)، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیه‌نشینان خودشان بدانند؛ (فلان ز گوشه‌نشینان خاک درگه ماست).(6) دلمان میخواهد که اهل‌بیت درباره‌ی ما این‌طور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با ادعا به دست نمی‌آید؛ این، عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد.
 
شما ملاحظه کنید، این بزرگواری که ما امروز ساعتی با شما پای استماع مدایح و فضایلش نشستیم - که آنچه گفته شد، قطره‌یی از دریاست - در چه سنی این همه فضایل را حایز شد؟ در چه مدت عمری این همه درخشندگی را از خود بُروز داد؟ در عمری کوتاه؛ هجده سال، بیست سال، بیست‌وپنج سال؛ نقلها متفاوت است. این همه فضایل، بیهوده به دست نمی‌آید؛ (امتحنک الله الّذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره).(7) خدای متعال، زهرای اطهر - این بنده‌ی برگزیده - را آزمود. دستگاه خدای متعال، دستگاه حساب و کتاب است؛ آنچه میبخشد، با حساب و کتاب میبخشد. او، گذشت و ایثار و معرفت و فدا شدن این بنده‌ی خاص خود را در راه اهداف الهی میداند؛ لذا او را مرکز فیوضات خود قرار میدهد.
  
ما باید این راه را برویم. ما هم باید گذشت کنیم، ایثار کنیم، اطاعت خدا کنیم، عبادت کنیم. مگر نمیگوییم که (حتّی تورّم قدماها)؟(8) این‌قدر در محراب عبادت خدا ایستاد! ما هم باید در محراب عبادت بایستیم. ما هم باید ذکر خدا بگوییم. ما هم باید محبت الهی را در دلمان روزبه‌روز زیاد کنیم. مگر نمیگوییم که با حال ناتوانی به مسجد رفت، تا حقی را احقاق کند؟ ما هم باید در همه‌ی حالات تلاش کنیم، تا حق را احقاق کنیم. ما هم باید از کسی نترسیم. مگر نمیگوییم که یکتنه در مقابل جامعه‌ی بزرگ زمان خود ایستاد؟ ما هم باید همچنان که همسر بزرگوارش فرمود (لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله)،(9) از کم بودن تعدادمان در مقابل دنیای ظلم و استکبار نترسیم و تلاش کنیم. مگر نمیگوییم که آن بزرگوار کاری کرد که سوره‌ی دهر درباره‌ی او و شوهر و فرزندانش نازل شد؟ ایثار نسبت به فقرا و کمک به محرومان، به قیمت گرسنگی کشیدن خود؛ (و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه).(10) ما هم باید همین کارها را بکنیم.
 
این نمیشود که ما دم از محبت فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) بزنیم، در حالی که آن بزرگوار برای خاطر گرسنگان، نان را از گلوی خود و عزیزانش - مثل حسن و حسین(علیهماالسّلام) و پدر بزرگوارشان(علیه‌السّلام) - برید و به آن فقیر داد؛ نه یک روز، نه دو روز؛ سه روز! ما میگوییم پیرو چنین کسی هستیم؛ ولی ما نه فقط نان را از گلوی خود نمیبُریم که به فقرا بدهیم، اگر بتوانیم، نان را از گلوی فقرا هم میبُریم!
 
این روایاتی که در (کافی) شریف و بعضی از کتب دیگر در باب علامات شیعه هست، ناظر به همین است؛ یعنی شیعه بایستی آن‌طوری عمل کند. ما باید زندگی آنها را در زندگی خود - ولو به صورت ضعیف - نمایش بدهیم. ما و از ما بزرگترها کجا، آن آستان بلند کجا؟ معلوم است که ما حتّی به حدود دوردست او هم نمیرسیم؛ اما باید تشبه کنیم. نمیشود در نقطه‌ی مقابل زندگی اهل‌بیت حرکت کنیم، ولی ادعا کنیم که ما جزو موالیان اهل‌بیتیم! چنین چیزی ممکن است؟ فرض بفرمایید کسی در زمان امام بزرگوار ما، از دشمنان این ملت - که امام دایم علیه آنها حرف میزد - تبعیت میکرد؛ آیا او میتوانست بگوید من تابع امامم؟! اگر چنین چیزی از زبان کسی صادر میشد، آیا شماها نمیخندیدید؟! همین قضیه در باب اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) هم هست.
  
ما باید شایستگی خود را ثابت کنیم. مگر نمیگوییم که جهیزیه‌ی آن بزرگوار چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟ مگر نمیگوییم که این زن والامقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟ مگر میشود که روزبه‌روز تشریفات و تجمل‌گرایی و زر و زیور و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریه‌ی دخترانمان را زیادتر نماییم؟!
 
اوایل که گاهی بعضیها مهریه‌ی عقد را یک خرده گران قرار میدادند، ما شوخی میکردیم و میگفتیم شما که میخواهید مثلاً فلان قدر سکه قرار بدهید، پس یکباره بگویید 72 سکه! اما حالا میبینیم که تعیین مهریه‌های گران‌قیمت، واقعی شده است! واقعاً چه خبر است؟ شما که پدر آن دختر هستید، آیا میتوانید ادعا کنید که پیرو پدر فاطمه(سلام‌الله‌علیها) هستید؟ این‌طوری نمیشود؛ ما باید به حال خودمان فکری بکنیم.
 
حالا چرا این حرفها را به شما گفتم؟ چون شما مداحید و باید بروید این حرفها را در مدحهاتان در مجالس فاطمه‌ی زهرا(س) به مردم بگویید؛ والّا شماها که معلوم است وضعتان چه طوری است. اینها را درباره‌ی فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) بگویید. با آن ذوق و هنر و صدای خوش و لحن مطلوب و کیفیت جذاب خوانندگی خودتان، کاری کنید که دلهای ما مستمعان به این حقایق نزدیک شود. اگر فرض کنیم که ما ابیاتی در مقامات معنوی فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) بخوانیم که مستمع ما چیزی هم از آن نفهمد و سر درنیاورد، معلوم نیست که او را به فاطمه‌ی زهرا نزدیک کند. لازم است ما روزبه‌روز به این خانواده نزدیکتر بشویم. ملت ما از این طریق خواهد توانست به رسالت خود عمل کند. این ملت این‌طوری میتواند آن پیام بزرگ را به دنیا برساند.
  
امروز میبینید که وضع دنیا چگونه است. این کاخهای مرتفع و خیلی پُر زر و زیور، اما با پایه‌هایی از مقوا، یکی پس از دیگری دارد فرو میریزد. این شوروی، امپراتوریِ بزرگِ به اصطلاح سوسیالیستی و کارگری بود؛ اما آن‌گونه فرو ریخت و در هم مچاله شد! نمیشود گفت فرو ریخت؛ اصلاً نابود و له شد! شبیه همین فعل و انفعال، الان در بعضی از جاهای دیگر دنیا هم دارد انجام میگیرد؛ منتها تا آن وقتی که آشکار بشود، مقداری زمان میطلبد. این تمدنها و زر و زیورهای ضد حق دارند له میشوند.
 
بنای حق باید مرتفع باشد. گمان نکنید که اگر باطل به خاطر زوال‌پذیریش از بین رفت، حق به خودی خود و بدون تلاش، در دنیا عَلَم خواهد شد - ابداً - باطل دیگری سر جایش می‌آید؛ مگر آن وقتی که حق، خود را آن‌چنان که هست، عرضه کند. این باطلها مرتب پشت سر هم میآیند و میروند؛ مرتب به وجود میآیند و از بین میروند. طبیعت باطل، زایل شدن و از بین رفتن است. گمان نشود که اگر باطل از بین رفت، ممکن است اسلام یا حق، بدون تلاش و مجاهدت، بدون تعریف و تبیین، بدون زحمت کشیدنِ من و شما، در دنیا جایگزین باطلها بشود؛ نه، بسته به این است که من و شما چه کار کنیم.
 
پس، باید از اهل‌بیت همچنان درس گرفت؛ همچنان این درسها را به مردم داد؛ همچنان تربیت کرد؛ تا بر اثر این کوششها، مُرّ حق و لُبّ حق بتواند جانشین باطلها بشود.
 
پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ظهور ولیّت را نزدیک کن. پروردگارا ! عرض تبریک ما را امروز به آن وجود مقدس برسان. پروردگارا ! قلب مقدسش را از ما خشنود بفرما. پروردگارا ! ما را از یاران و نزدیکان و جهاد کنندگان در راه او و به خون غلتیدگان در پیشگاه او قرار بده. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را روزبه‌روز با محمّد و آل محمّد آشناتر بفرما.
 
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
1) سوره‌ی کوثر
 
2) و معروفین بتصدیقنا ایّاکم). مفاتیح‌الجنان، زیارت جامعه‌ی کبیره‌
 
3) کوثر: 1
 
4) صف: 8
 
5) بحارالانوار، ج 22، ص 326

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان

تاریخ: 1370/10/04

 

بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خیلی خوش آمدید. از این‌که دیدم بحمداللَّه جهت فکری زنان زبده و برگزیده‌ی کشور ما در سَمتی است که آینده‌ی آن ان‌شاءاللَّه نویدبخش و خوشحال کننده است، خرسند شدم. من هم متقابلاً ولادت زهرای اطهر(سلام‌اللَّه‌علیها) را، که الگوی زنان در طول تاریخ و برای همه‌ی نسلهاست و نمونه‌ی انسان کامل و طرف ملکوتی وجود انسان در ایشان متجلی است، به شما خواهران عزیز و به همه‌ی زنان کشورمان و به همه‌ی زنان مسلمان و به همه‌ی مسلمین جهان تبریک عرض میکنم.

 


 درباره‌ی مسأله‌ی زن - که امروز همچنان در دنیا یک مسأله است - حرفهای فراوانی گفته شده و گفته میشود. وقتی ما به نقشه‌ی انسانی عالم و جوامع بشری نگاه میکنیم - هم جوامع اسلامی مثل کشور خودمان و سایر کشورهای اسلامی، هم جوامع غیر اسلامی و از جمله جوامع به اصطلاح متمدن و پیشرفته - میبینیم که در همه‌ی این جوامع، متأسفانه مسأله‌یی به نام مسأله‌ی زن همچنان وجود دارد؛ این نشاندهنده‌ی نوعی کج‌بینی و کجروی و حاکی از نوعی کوته‌نظری نسبت به مسائل انسانی است. معلوم میشود که بشر با همه‌ی ادعاهایش، با همه‌ی تلاشهایی که مخلصان و دلسوزان کرده‌اند، با همه‌ی کارهای فرهنگیِ وسیعی که بخصوص در مورد مسأله‌ی زن انجام گرفته است، هنوز نتوانسته درباره‌ی مسأله‌ی دو جنس و مسأله‌ی زن - که به تبع او، مسأله‌ی مرد هم به شکل دیگری مطرح میشود - به یک صراط مستقیم و راه درستی دست پیدا کند.

 


 شاید در بین شما خانمها کسانی باشند که آثار ادبی و هنری زنان هنرمند دنیا را - که بعضی هم به فارسی ترجمه شده، و بعضی هم با زبانهای اصلیش وجود دارد - دیده یا خوانده باشند. همه‌ی اینها حاکی از همین مسأله‌یی است که عرض شد؛ یعنی هنوز بشر نتوانسته مسأله‌ی زن را، و به تبع این مسأله، مسأله‌ی دو جنس - یعنی زن و مرد - را، و قهراً مسأله‌ی انسانیت را، حل کند. به عبارت دیگر، زیاده‌رویها و کجرویها و بدفهمیها، و به تبع اینها، تعدیها، ظلمها، نارساییهای روانی، مشکلات مربوط به خانواده و مشکلات مربوط به نحوه‌ی اختلاط و امتزاج و ارتباطات دو جنس، هنوز جزو مسائل حل نشده‌ی بشریت است. یعنی بشری که در زمینه‌های مادّی، در زمینه‌های اجرام آسمانی، در اعماق دریاها، این همه کشفیات انجام داده و این همه دم از ریزه‌کاریهای روان‌شناسی و روانکاوی و مسائل اجتماعی و مسائل اقتصادی و سایر چیزها میزند و واقعاً هم در خیلی از این رشته‌ها پیشرفت کرده، در این مسأله درمانده است! اگر من بخواهم این نارساییها را حتّی فهرست‌وار بیان کنم، زمان زیادی میطلبد و شما خودتان هم واقفید.

 


 مسأله‌ی (خانواده) که امروز یک مشکل اساسی در دنیاست، از کجا ناشی میشود؟ از نحوه‌ی نگرش به مسأله‌ی زن، یا از نگرش به ارتباط زن و مرد ناشی میشود. چرا خانواده که یک نهاد طبیعی و اساسی وجود بشری است، الان در دنیا این قدر دچار بحران است؛ به طوری که اگر کسی در دنیای به اصطلاح متمدن غربی امروز، یک پیامِ ولو خیلی رقیقی درباره‌ی استحکام بنیان خانواده داشته باشد، از او استقبال میکنند؛ هم زنان استقبال میکنند، هم مردان استقبال میکنند، هم کودکان استقبال میکنند؟ اگر این یک قلم مسأله‌ی خانواده را شما در دنیا بررسی کنید و این بحرانی را که در مسأله‌ی (خانواده) وجود دارد، درست مورد توجه و کاوش قرار بدهید، میبینید که این ناشی از آن است که مسائل مربوط به ارتباطات دو جنس و همزیستی دو جنس و روابط دو جنس حل نشده، یا به تعبیر دیگری، نگرش، نگرش غلطی است. حالا ما که در مجموعه‌ی افکاری که مردان آنها را درست کرده‌اند، قرار میگیریم، میگوییم نگرش به مسأله‌ی زن درست نیست؛ میتوان گفت نگرش به مسأله‌ی مرد درست نیست - تفاوتی نمیکند - یا نگرش به کیفیت دو جنس، یعنی هندسه‌ی قرار گرفتن دو جنس، نگرش غلطی است.

 


 نارساییها زیاد و مشکلات فراوان است؛ علاج چیست؟ علاج این است که ما سراغ راه‌حل الهی برویم و آن را پیدا کنیم؛ چون درباره‌ی مسأله‌ی زن و مرد، پیام وحی حاوی مسائل مهمی است؛ برویم ببینیم وحی دراین‌باره چه میگوید. وحی هم فقط به موعظه کردن بسنده نکرده، بلکه نمونه‌سازی کرده است. شما ببینید وقتی که خدای متعال میخواهد برای انسانهای مؤمن در طول تاریخ نبوتها در قرآن مثالی بزند، میفرماید: (و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأت فرعون).(2) در زمان موسی، این همه مؤمن بودند، این همه کسانی در راه ایمان تلاش و فداکاری کردند؛ اما آن نمونه را اسم میآورد. این ناشی از چیست؟ آیا خدای متعال خواسته از زنان جانبداری کند؛ یا نه، مسأله چیز دیگری است؟ مسأله این است که این زن در اوج حرکت معنوی به جایی رسیده که فقط او را میشود مثال زد و لاغیر. حالا این قبل از فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) است؛ این قبل از مریم کبری (سلام‌اللَّه‌علیها) است؛ این متعلق به آن زمان است. زن فرعون، نه پیامبر است، نه پیامبرزاده است، نه همسر پیامبر است، نه در خانواده‌ی هیچ پیامبری بوده است. تربیت معنوی و رشد و بالندگی یک زن، او را به این‌جا میرساند.

 


 البته نقطه‌ی مقابلش هم هست؛ یعنی در فساد هم اتفاقاً همین است. باز برای این‌که خدای متعال بدترین انسانها را مثال بزند، میفرماید: (ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط).(3) باز هم دو زن را مثال میزند که بدترین انسانها بودند. زمان نوح و زمان لوط، این همه کفار بودند، بدها بودند، اما قرآن آنها را مثال نمیزند؛ زن نوح و زن لوط را مثال میزند.

 


 این عنایت به جنس زن و توجه به اوجهای گوناگون و حضیضهای گوناگون زن، ناشی از چیست؟ شاید از این جهت باشد که قرآن میخواهد به نگرش غلط مردمِ آن روز دنیا - که متأسفانه امروز هم همان نگرش غلط باقی است؛ چه مردم جزیرةالعرب که دخترانشان را زیر خاک میکردند، و چه مردم امپراتوریهای بزرگ دنیا، مثل روم و ایران - اشاره کند.

 


 پایه‌ی تمدن امروز اروپایی، همان فرهنگ رومی است. یعنی امروز آنچه که بر سر تا پای فرهنگ اروپایی و غربی و به تبع آنها فرهنگ امریکایی و خرده‌ریزهای غرب حاکم است، همان اصول و خطوطی است که در امپراتوری روم وجود داشته؛ همانهاست که امروز ملاک و معیار است. آن زمان هم زنان را به بالاترین مقام میرساندند، احترامشان میکردند و به آرایشها و زیورها تزیینشان میکردند؛ اما برای چه؟ برای اشباع یکی از خاکیترین و مادّیترین خصلتهای بشری در مرد! این، چه‌قدر توهین و چه‌قدر تحقیر نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است!

 


 در ایران هم عیناً همین‌طور بود. از حرمسراهای پادشاهان ساسانی مطالبی شنیده‌اید. حرمسراداری یعنی چه؟ حرمسراداری یعنی همان اهانت به زن. یک مرد چون قدرت دارد، به خودش حق میدهد که هزار نفر زن در حرمسرای خودش نگهدارد! اگر همه‌ی ملتِ آن پادشاه هم همان‌طور قدرت داشتند، هر کدام به قدر خودشان هزار نفر، پانصد نفر، چهارصد نفر یا دویست نفر زن نگه میداشتند! این حاکی از چه نگرشی به زن است؟!

 


 آن وقت در چنین دنیایی، پیامبر اکرم دختری تربیت میکند که این دختر، شایستگی آن را پیدا میکند که پیامبر خدا بیاید دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمه‌ی زهرا از طرف پیامبر را، هرگز نباید حمل بر یک معنای عاطفی کرد. این خیلی غلط و خیلی حقیر است اگر ما خیال کنیم که چون دخترش بود و دوستش میداشت، دستش را میبوسید. مگر شخصیتی به آن ارجمندی، آن هم با آن عدل و حکمتی که در پیامبر هست و اتکایش به وحی و الهام الهی است، خم میشود و دست دخترش را میبوسد؟ نه، این یک چیز دیگر و یک معنای دیگری است؛ این حاکی است که این دختر جوان، این زنی که وقتی از دنیا رفته، بین هجده سال تا بیست‌وپنج سال سن داشته - هجده سال هم گفته‌اند، بیست‌وپنج سال هم گفته‌اند - اصلاً در اوج ملکوت انسانی قرار داشته و یک شخص فوق‌العاده بوده است. این، نگرش اسلام به زن است؛ سراغ این بروید؛ هم در بررسیهای مربوط به فرهنگ و مسائل اجتماعی و نگرشها - که این خانمهای عضو شورای فرهنگی، اجتماعی زنان مسؤولش هستند - و هم در پرورش علمی - که شما خانمهای دانشمند دنبالش هستید - سراغ این بروید.

 


 دانش، چیز بسیار عزیزی است و من طرفدار این هستم که زنان در جامعه‌ی ما در همه‌ی رشته‌ها دانشمند بشوند. البته در آن جلسه‌ی قبلی(4) - که پارسال یا پیرارسال بود - من رشته‌ی پزشکی را اولویت دادم؛ این به خاطر آن است که پزشکی، ضرورت نقد و فوری ماست؛ والّا در همه‌ی رشته‌ها، خانمها بایستی به آن استعدادهای عالی خودشان پاسخ بدهند. فرض بفرمایید در بین این پنجاه میلیون جمعیت کشور ما، اگر مثلاً سی میلیون یا سیوپنج میلیون انسانی هست که در سنین متناسب برای ثمر رساندن به این کشور است، طبیعتاً از این سیوپنج میلیون، نصفش زنان هستند. مگر میشود از کنار این همه استعدادی که در اینها نهفته، به آسانی گذشت؟ مگر میشود این خزانه‌های الهی را در وجود اینها نادیده بگیریم؟ در میان اینها باید دانشمند باشد؛ منتها دانش با همه‌ی عظمتش، در مقابل آن حیثیت معنوییی که خدای متعال به زن داده، چیزی نیست.

 


 شما خانمی را فرض کنید که در حد اعلای دانش باشد، اما در مسائل انسانی و در ارتباطات انسانیش به عنوان یک جنس از دو جنس، دچار ابتذال باشد؛ شما خیال میکنید این فرد ارزشی دارد؟ البته خانمی که دانشمند باشد، به یک شکل، کمتر دچار این ابتذالات میشود - یکی از آفات بیسوادی همین است که زنان را قدری بیشتر از اینها به ابتذال میکشاند - لیکن حد ابتذال، یک حد محدودی نیست.

 


 خانمی باشد، ولو در حد بالای علمی، اما اگر قدر آن گوهر انسانییی که در او عزیز است - کمااین‌که در مرد هم آن گوهر عزیز است و زن و مرد تلاش میکنند، علم و حکمت میآموزند، تا آن را در خودشان متجلی کنند - پوشیده و مغفولٌ‌عنه بماند و مورد بیتوجهی و بیاحترامی قرار بگیرد، چه ارزشی دارد؟ باید گوهر انسانی در زن و مرد رشد پیدا کند؛ این یک مسأله‌ی ارزشی است.

 


 باید مسائل ارزشی اسلام در جامعه‌ی ما احیاء بشود. مثلاً مسأله‌ی حجاب، یک مسأله‌ی ارزشی است. مسأله‌ی حجاب، مسأله‌یی است که اگرچه مقدمه‌یی است برای چیزهای بالاتر، اما خود یک مسأله‌ی ارزشی است. ما که روی حجاب این‌قدر مقیدیم، به خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه‌ی معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزشگاههای بسیار لغزنده‌یی که سر راهش قرار داده‌اند، نشود.

 


 نقطه‌ی مقابل این، درست همان فرهنگ رومی حاکم بر امروز اروپاست. آنها با همه چیز کنار میآیند، جز با دو، سه چیز؛ یکی از آنها - و شاید مهمترینش - حفظ این حالت حفاظ منضبط میان دو جنس زن و مرد است؛ یعنی خویشتنداری در مقابل چیزی که به آن آزادی جنسی گفته میشود. در مقابل این، بشدت سرسختند؛ هر کار دیگری بکنند، مهم نیست. از نظر آنها کسی مرتجع است که روی این مسأله تکیه بکند. اگر در کشوری، زنان با یک حدودی از مردان مجزا شدند، این میشود خلاف تمدن! راست هم میگویند؛ تمدن آنها که بر ویرانه‌های همان تمدن رومی بنا شده، چیزی جز این نیست؛ اما این از لحاظ ارزشی غلط است؛ عکسش درست است.

 


 ما از دنیای غرب که آمدند زن بشری را در طول دوره‌های گذشته تا امروز این‌قدر مورد تحقیر قرار دادند، طلبگاریم. شما ببینید در اروپا و در کشورهای غربی، تا اندکی پیش زنان حقوق مالی مستقلی نداشتند. من یک وقت بدقت آمارش را استخراج کردم و در صحبتی - ظاهراً در نماز جمعه‌ی چهار، پنج سال پیش از این بود(5) - آن را مطرح کردم. مثلاً تا اوایل قرن بیستم، با همه‌ی آن ادعاهایی که شده است، با آن کشف حجاب عجیب و غریبی که در غرب روزبه‌روز هم بیشتر شده، با آن اختلاط جنسی بینهایت و بیمهار - که خیال میکنند این احترام کردن و ارزش دادن به زن است - درعین‌حال زن غربی حق نداشته از ثروتی که متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده کند! در مقابل شوهر، مالک دارایی خودش نبوده است. یعنی زنی که ازدواج میکرد، ثروت و دارایی و ملکش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفی بکند؛ تا این‌که بتدریج حق مالکیت و حق کار، تا اوایل قرن بیستم به زنان داده شد. یعنی این مسأله‌یی که جزو اولیترین حقوق بشری است، از زن دریغ داشتند؛ اما فشار و تکیه‌ی بیشتر را روی آن مسأله‌یی گذاشتند که درست نقطه‌ی مقابل مسائل ارزشی واقعی است که در اسلام به آن اهتمام شده است. این‌که ما حالا در باب حجاب این همه تأکید داریم، علتش این است.

 


 به نظر ما، بحثهایی که درباب پوشش زن میشود، بحثهای خوبی است که انجام میگیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثی در این زمینه‌های مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطی است. نه این‌که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من میگویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‌ی ملی ماست؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ هیچ منافاتی با هیچ نوع تحرکی هم در زن ندارد. اگر واقعاً بنای تحرک و کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری باشد، لباس رسمی زن میتواند چادر باشد و - همان‌طور که عرض کردم - چادر بهترین نوع حجاب است.

 


 البته میتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین‌جا هم بایستی آن مرز را پیدا کرد. بعضیها از چادر فرار میکنند، به خاطر این‌که هجوم تبلیغاتی غرب دامنگیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار میکنند، به آن حجاب واقعی بدون چادر هم رو نمی‌آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار میدهد!

 


 شما خیال کرده‌اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه‌ی کذایی و آن لباسهای (و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ)(6) و همانهایی را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر میدارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها میخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً این‌جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل میشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابی نداشت؛ حتّی در این‌جاها وقتی نوبت به این کارها میرسد، بیبندوباری خیلی بیشتر هم میشود؛ کمااین‌که در زمان شاه، بیبندوبارییی که در همین شهر تهران و بعضی دیگر از شهرهای کشور ما بود، از معمول شهرهای اروپا بیشتر بود! زن معمولی در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در این‌جا آن‌طوری نبود. آن‌طور که دیده بودیم و شنیده بودیم و میدانستیم و مناظری که از آن وقت الان جلوی نظر من هست، انسان واقعاً حیرت میکند که چرا بایستی این‌گونه بشود؛ کمااین‌که در خیلی از کشورهای متأسفانه عقب‌مانده‌ی مسلمان و غیرمسلمان هم همین‌طور است. بنابراین، باید بدقت و با نهایت کنجکاوی و بدون اغماض، مسائل ارزشی را رعایت کرد.

 


 البته مسأله‌ی خانواده خیلی مهم است. خانم(7) به طرحهای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان اشاره کردند. همت مهمتان در این طرحها باید این باشد - و قاعدتاً هم هست - که واقعاً از کار زن گره‌گشایی کنید؛ ببینید گرههای عمده کجاست. یکی از مهمترین گرهها در (خانواده) است؛ بروید ببینید در خانواده‌ها چه خبر است؛ خود شماها میدانید و میبینید. ببینید چه چیزی این نابسامانیها را به وجود میآورد؛ ریشه‌های آن را پیدا کنید و طرحهای بلندمدت بریزید، برای این‌که آن نابسامانیها برطرف بشود.

 


 مسأله‌ی مادری، مسأله‌ی همسری، مسأله‌ی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. در همه‌ی طرحهایی که ما داریم، بایستی (خانواده) مبنا باشد. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته‌ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ی زنبور عسل تشبیه کنیم.

 


 کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آن‌جا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامتری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّی نه نوازش مادر - باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را میکند که مادر برای یک بچه‌ی کوچک آن کار را میکند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطفِ محتاج وجود یک محور اصلی در خانه - که آن، خانم و کدبانوی خانه است - نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود.

 


 شما کار هم دارید، بیرون هم هستید، جراحیتان را هم میکنید، مریضتان را هم میبینید، فلان کار علمی را هم میکنید، فلان طرح را هم مینویسید، فلان درس را هم در دانشگاه میدهید - همه‌ی اینها به جای خود محفوظ - اما بایستی سهم (خانه) را هم در نظر داشته باشید. البته سهم خانه، مثل همه‌ی چیزهای دیگر، میتواند کمیتش فدای کیفیتش بشود؛ یعنی از کمیت کاستن. حضور بیست‌وچهارساعته‌ی زن در خانه، یک معنا دارد؛ ولی وقتی از آن بیست‌وچهار ساعت کم کردید، اما کیفیتش را بالا بردید، آن وقت یک معنای دیگری خواهد داشت. اگر دیدید آن کارتان به این قضیه ضربه میزند، باید برایش فکری بکنید. این، مهم و اساسی است؛ مگر در موارد اضطراری. در همه‌ی چیزها ضرورتی وجود دارد که خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم میگویم؛ به استثناها کاری ندارم.

 


 شنیدم که زمزمه و صحبت این هست که ان‌شاءاللَّه دانشگاهی مخصوص زنان به وجود بیاید؛ یعنی استاد و مدیر و دانشجو و حتّی کادر اداری هم همه زن باشند؛ بخصوص در دانشگاههای پزشکی. این، فکر بسیار خوبی است. من همین‌طور که با یک نظر دورادور نگاه میکنم، بدون این‌که درست جوانب قضیه را رسیده باشم - چون فرصت این کار را نداشته‌ام - میبینیم که اجمالاً این کار با آن هدفهای کلی و ارزشی حرکت زن در جامعه‌ی ما کاملاً متناسب و خیلی خوب است. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.

 


 از جمله‌ی کارهای بسیار اساسی، باسواد کردن زنان است. از جمله‌ی کارهای بسیار مهم، کتابخوان کردن زنان است. یک شیوه‌های ابتکاری پیدا کنید، برای این‌که خانمهای داخل خانه را کتابخوان کنید. متأسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انسی ندارند. هزاران کتاب در بازار می‌آید و میرود، اما اینها مطلع نمیشوند. این کتابها معارف بشری است که ذهنها را برای بهتر فهمیدن، بهتر اندیشیدن، بهتر ابتکار کردن، و در موضع بهتر و صحیحتری قرار گرفتن، آماده میکند.

 


 از جمله‌ی چیزهای بسیار مهم دیگر، آموختن روشهای صحیح کارِ داخل خانه - یعنی برخورد با همسر و برخورد با فرزندان - به زنان است. زنانی هستند که خیلی هم خوبند؛ دارای حلم و صبر و گذشت و اخلاق خوبند؛ اما روشهای برخورد با همسر یا با فرزندانشان را درست نمیدانند. این روشها علمی است؛ چیزهایی است که با تجربه‌ی بشری روزبه‌روز پیشرفت کرده و به مراحل خوبی رسیده است. کسانی هستند که تجربه‌های خوبی دارند؛ باید روشهایی پیدا کنید که افرادی که میتوانند، خانمها را به این مسائل راهنمایی کنند.

 


 امیدواریم ان‌شاءاللَّه این سدهایی که به آن اشاره شد،(8) از جلوی پای زنان جامعه‌ی ما برداشته شود، تا بتوانند پیش بروند. بحمداللَّه انقلاب کمک عظیمی به جامعه‌ی زنان کشور ما کرد. من خانواده‌ها و زنانی را دیدم و میبینم که واقعاً گذشت و فداکاری و دریادلی آنها در مقابل حوادث، از مردان بیشتر است. من با خانواده‌ی شهدا نشست‌وبرخاست نسبتاً زیادی دارم. مکرر این نکته را گفته‌ام که در میان خانواده‌های شهدا، غالباً مادر شهید، برای تحمل این حادثه‌ی مهم، روحیه‌ی بهتر و برداشت بهتر و ظرفیت بیشتری نسبت به پدر شهید دارد. البته موارد عکس هم هست؛ اما این‌گونه موارد تقریباً بیشتر است و من آن را بیشتر دیده‌ام. بر اثر این حادثه‌ی عظیم انقلاب، خانمها خیلی خیلی پیش آمدند و رشد کردند. نقش زنان در انقلاب، یک نقش تعیین‌کننده بود؛ در جنگ، یک نقش تعیین‌کننده بود؛ در دوران آینده هم نقششان ان‌شاءاللَّه تعیین‌کننده خواهد بود؛ به شرطی که ما این جهات ارزشی را در زن رعایت کنیم. اینهاست که تأمین‌کننده و تضمین‌کننده‌ی این آینده است. امیدواریم که خداوند شماها را تأیید کند.

 


 یک جمله را هم در پایان صحبتم عرض بکنم. این گرایش به تجمل‌گرایی که مدتها بود در جامعه‌ی ما یواش یواش کم شده بود، یا در اوایل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زیورها اعتنایی نمیکردند، متأسفانه باز این چیزها - آن‌طور که شنیده میشود - در جامعه‌ی ما دارد رشد میکند. زنان اندیشمند و بافکر و بامعرفت جامعه‌ی ما باید این را خطر بدانند. نباید زنان به سمت تجمل‌گرایی سوق پیدا کنند. البته این خطر برای مردان هم هست؛ منتها در زنان بیشتر و امکانش زیادتر است. وانگهی در این قضیه، در موارد بسیاری، مردان تحت تأثیر زنانشان قرار میگیرند. شماها واقعاً باید با این قضیه مبارزه کنید؛ خودتان هم مراقبت نمایید.

 


 من با تظاهر به تجمل و تجمل‌گرایی در حد معتدلِ کمِ ناگزیرش مخالفتی نمیکنم؛ لیکن اگر بنا شد که روند افراطی پیدا کند، چیز بسیار مزخرفی است. در لباس، در آرایش، در زر و زیورها و طلا و جواهرات، خانمها بایستی خیلی اهمیت بدهند که امساک بشود و بیاعتنایی به این چیزها انجام بگیرد، تا شاید ان‌شاءاللَّه به درخشندگیها و زیباییهای واقعیتر بیشتر توجه بشود، تا به این زیباییهای ظاهری.

 


 ان‌شاءاللَّه که موفق باشید. صحبت هم طولانی شد، لیکن حرفهای فراوانی در این مسأله‌ی اساسی هست که بسیاری از آنها هم نگفته ماند. ان‌شاءاللَّه خداوند به شماها توفیق بدهد و تأییدتان کند. ان‌شاءاللَّه مشمول الطاف ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) باشید و توفیق پیدا کنید که راه زنان بزرگ اسلام، مخصوصاً فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) را ادامه بدهید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) خانمها: شجاعی، خزعلی، خواجه‌نوری، مصطفوی، جلودارزاده، احمدی، صفارزاده، ناظرزاده، مکنون، عباسی، صابرآملی و بیات؛ آقایان: دکتر مهرپور و حجةالاسلام والمسلمین عمید زنجانی

 


2) تحریم: 11

 


3) تحریم: 10

 


4) بیانات در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور؛ 26/10/1368. ر. ک: حدیث ولایت، ج 3، ص 153

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه

تاریخ: 1370/10/02

 

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه


 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 برادران عزیز! خیلی خوش آمدید.خیلی خوشحالیم که شما را از نزدیک زیارت کردیم. این نکته‌یی که آقای افشار(۱) فرمودند، نکته‌ی بسیار درست و ظریفی است که همه کس به آن توجه نمیکند، و آن این‌که توفیق شماها به این است که حادثه‌یی پیش نیاید. وقتی حادثه‌یی پیش می‌آید و مثلاً شما موفق میشوید که دشمن را ناکام کنید، سر و صدا میپیچد؛ اما وقتی یک سال میگذرد و هیچ حادثه‌یی پیش نمی‌آید، کسی نمیفهمد که شما چه کرده‌اید که حادثه‌یی پیش نیامده‌است.
 امیدواریم که اگر خلق خدا، ریزه‌کاریهای زحمات و خون دلها و مجاهدات شما را درک نمیکنند، کرام‌الکاتبین و مأموران غیبی الهی، همه‌ی خصوصیات کارهای شما را - که بحمدالله کم هم نیست - بدقت ثبت کرده باشند و یقیناً ثبت کرده‌اند و در محضر پروردگار و وجود مقدس ولیّ‌عصر، مایه‌ی سر بلندی شماها شده باشند. در دعا میخوانیم: (و کنت انت الرّقیب علیّ من ورائهم و الشّاهد لما خفی عنهم).(۲) آن چیزی که حتّی کرام‌الکاتبین هم نتوانند بفهمند، خود خدا میفهمد و آن، خاطرات ذهنی شماست. آن چیزی را که در دل میگذرانید، ملائکه‌ی خدا هم نمیفهمند؛ اما خدای متعال، عالم السّر والخفیّات است؛ او میفهمد.
 در نظام الهی، حسن کار این است که هیچ مجاهدتی به هدر نمیرود. یعنی اگر ما دقیقترین سیستم کنترل را هم داشته باشیم - کشوری را فرض کنید که چنین چیزی داشته باشد؛ که البته در دنیا چنین چیزی نیست که بتوانند سیستم دقیق کنترل را نسبت به کارهای مثبت و منفی افراد داشته باشند و ریزه‌کاریها را در آن‌جا محاسبه کنند - باز هم افراد کارهایی دارند که به چشم آن سیستم نمی‌آید، و هر فردی وقتی مجاهدت میکند، احساس خسارت میکند؛ احساس میکند که کسی نفهمید، یا درست نفهمید.
 کیست که بتواند اجر و ارج حرکت یک جوان مسلمان را در سنگری از سنگرهای جمهوری اسلامی - چه در جبهه، چه در پشت جبهه - با همه‌ی خصوصیات آن بفهمد و ثبت کند؟ اصلاً علم بشر میتواند به این چیزها احاطه پیدا بکند؟
 آن‌جایی که شما در عین خستگی، کار را دنبال میکنید، هیچ‌کس هم شاهد کار شما نیست، گرفتاری و مشکل هم دارید، اما میبینید کار جلوی شماست و نمیتوانید از آن دست بکشید، کیست که بتواند آن احساس شوق و دلسوزی شما را به کار - که پیش خود میگویید اشکالی ندارد، من کار شخصی و آن لذت و خوشی را که در نبودن کار است، رها میکنم و این کار را تمام میکنم - ثبت کند؟
 هیچ نظام بشری قادر نیست که حق کارگزاران را با دقت ادا کند. حسن نظام الهی این است که وقتی هیچ‌کس نتوانست، تازه نوبت خود خدای متعال و مأموران الهی است که اینها را ثبت کنند و به خود شما برگردانند؛ نه فقط در آخرت، در دنیا هم آثارش را بر میگردانند. توفیقات شخصی و معنوی شما، روشنی دل و شوق شما به انجام وظیفه‌ی بیشتر، اینها همه پاداشهایی است که خدا دارد به شما میدهد.
 از این بالاتر، توفیقات جمعی است. فرض بفرمایید ناگهان حادثه‌یی اتفاق میافتد که بر حسب موازین عادی، تقریباً ناممکن است؛ مثل این حوادثی که پیش آمد(۳) و همه‌ی آنها به سربلندی ملت ایران منتهی شد؛ این حادثه‌ی عراق و منهدم شدن آن هسته‌یی که سالهای متمادی در ویرانی جمهوری اسلامی پافشاری کرده بود. چه کسی این برنامه‌ها را ریخت؟ چه کسی طراحی کرد که یک دشمنِ پابه‌نقدِ دم‌گوش‌نشسته‌ی شریر، این گونه پا در گل بشود؟ اصلاً کسی نمیتوانست.
 واقعاً اگر عراق بعد از قبول قطعنامه توسط ما، با همان ساز و برگ قبلی پشت این هزار و سیصد کیلومتر مرز ما باقی میماند، فکر میکنید که ملت ایران روی آرامش و آسایش میدید؟ فکر میکنید که نیروهای مسلح - که شماها باشید - میتوانستند اندک احساس آرامشی بکنند؟ آیا آب خوشی از گلوی این ملت پایین میرفت؟
 رژیم عراق، اصلاً شریر بالذات است؛ اصلاً نمیتواند عدم شرارت را تحمل کند. شما ببینید جسد مبارک شهید تندگویان را مومیاییکرده حاضر دارند؛ اما وقتی که هیأت و دکتر و مسؤولان مربوطه به آن‌جا میروند، قبری را میکنند و جسد دیگری را نشان میدهند! البته اینها هم فهمیدند و گفتند که این جسد شهید تندگویان نیست؛ اصرار کردند، بالاخره آنها مجبور شدند که جسد اصلی را بدهند. حالا اگر اینها قانع میشدند و همان جسد را میآوردند، بگو شما با آن جسد مومیایی کرده، میخواستید چه کار کنید؟! شرارت این دشمن تا این حد است؛ از یک جسد مومیاییکرده هم حاضر نیست بگذرد؛ برای این‌که یک وقت به صورتی از آن علیه جمهوری اسلامی استفاده کند؛ یک بیآبروگی سیاسی، یا مشکلی درست کند!
 چه کسی این دشمن را زد و این‌گونه منهدمش کرد؟ چه کسی اوضاع جهانی و گرایش عمومی دنیا را این‌چنین ملتهب کرد و به سمتی که به فضل الهی در نهایت به نفع نیروهای حق است، راه انداخت؟ اینها کارهایی است که خدای متعال میکند، و پاداش ذره‌هایی از حسنات است که دست غافل و ناتوان بشر، قادر نیست آن ذرات را ثبت کند.
 کارتان، کار بسیار حساسی است. در این کار، هجوم جنود شیطان بر حصارهای حق زیاد است. هرجا هجوم دشمن شدیدتر است، بایستی آمادگی نیروهای حق دقیقتر باشد. سوار هواپیما شدن و به یک کشور خارجی رفتن و برگشتن، و با همه جور آدم سر و کار داشتن - در فرودگاه یک طور، در هواپیما یک طور، آن‌جا یک طور - از آن حلقه‌های ضعیف است؛ مراقب این حلقه‌ی ضعیف باشید. در فشارها، معمولاً حلقه‌ی ضعیف میگسلد. هرچه میتوانید، در جوانان و بچه‌های شاغل در این دستگاه، معنویت را بیشتر تلقین و تزریق کنید. هیچ چیز به قدر معنویت، انسان را حفظ نمیکند.
 گاهی بعضی فکر میکنند که چون فلانی در فلان سِمت حساس قرار دارد، او را از لحاظ مادّی اشباع کنیم، تا تحت تأثیر قرار نگیرد. البته این راهی است، اما راه همیشه موفقی نیست؛ آنچه که همیشه موفق است، حفظ معنویتهاست. ما در همه‌ی بخشها بایستی نگذاریم که آن سطح معنویت جامعه پایین بیاید. یکی از بخشها، بخش شماست؛ مواظبت و مراقبت کنید. بدانید که چون این نظام مقدس در جهت حق حرکت میکند، خدای متعال پشتیبان خواهد بود.
 امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) یک وقت در زمان بیماریشان - البته نه بیماری اخیر؛ یک وقت دیگر - به من فرمودند که من از اول انقلاب، دست قدرتی را احساس میکنم که دارد کارها را پیش می‌برد؛ تقریباً شبیه همین تعابیر را فرمودند، که من همان وقت فرمایش ایشان را یادداشت کردم. من الان این دست قدرت را احساس میکنم و میبینم که خدای متعال این نظام را به جهتی هدایت میکند و آن خلأهایی که ما کوچکتر از آن هستیم که حتّی آنها را درک کنیم - چه رسد به این‌که بخواهیم آنها را پُر کنیم - با قدرت کامله‌ی خودش آنها را پُر میکند.
 جهت، جهت درستی است. شما از دشمنتان قویترید. ما امروز در معنا، از این صف طولانی و به ظاهر انبوه دشمن قویتریم. البته آنها پول بیشتر و تکنولوژی بالاتری دارند؛ خیلی چیزها دارند که ما علیالظاهر از آنها بینصیبیم؛ اما ما چیزی داریم که آنها از آن محرومند و آن، تکیه‌ی به خدای متعال است، که او همه چیز است؛ هم از تکنولوژی قویتر است، هم از علم بشر قویتر است، هم از همه‌ی موجودات عالم بر روی هم قویتر است. یک اشاره و یک اراده‌ی او، همه‌ی دنیا را به هم میریزد. ما از آن اتکاء برخورداریم؛ باید این تکیه‌ی به خدا را برای خودمان نگهداریم. این گنجی است؛ اگر داشتیم، به دردمان میخورد؛ نداشته باشیم و از دست بدهیم، دیگر از دستش داده‌ایم. ما در مقابل تندباد حوادث، مثل خیلی از کشورها و خیلی از ملتها، پَر کاهی هستیم. آنچه که ما را پایان‌ناپذیر و شکست‌ناپذیر میکند، عبارت است از همان اتکاء به خدای متعال؛ آن را مستحکم نگه دارید.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم استان بوشهر

تاریخ: 1370/10/11

 

بیانات در دیدار مردم استان بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الأرضین قال اللَّه الحکیم فی کتابه: یا ایّها الّذین امنوا استجیبوا للَّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا انّ اللَّه یحول بین المرء و قلبه(۱)
 
به شما مردم عزیز و شجاع و دلاور بوشهر - شهر بوشهر و استان بوشهر - سلام و عرض ارادت خودم را تقدیم میکنم. آنچه در گذشته و سابقه‌ی تاریخی ملت ایران و شما مردم عزیز درج و ثبت شده است، حاکی از تدین و شجاعت و اخلاص و نجابت شما مردم بزرگوار است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، اقشار مردم مسلمان ما در این شهر و در این استان، در صفوف مبارزات خود، کارهای شایسته و برجسته‌یی کردند. در مبارزه‌ی با رژیم ستمشاهی، جوانان شما، مردان شما، زنان شما، تلاشهای قابل تقدیری انجام دادند. بعضی از روحانیون بزرگوار شما - مثل شهید عاشوری(۲) - در این راه شربت شهادت نوشیدند. قبل از دوران مبارزات اخیر ملت ایران با رژیم ستمشاهی هم، مقاومت شما مردم در مقابل تهاجم دشمنان خارجی - انگلیسیها - ورد زبان کسانی بوده است که با این قضایا آشنایی دارند. هم ماجراهای تهاجم انگلیسیها به این منطقه و اشغال بوشهر - که شجاعتهای رئیس‌علی دلواری(۳) برای ملت ایران یک یادگار ارزنده‌ی تاریخی است - و هم پشتیبانیهای شما از مبارزات مرحوم آیةاللَّه سیّد عبدالحسین لاری، جزو قضایای نادر زمان گذشته است.
 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم آنچه ما از بوشهر و همه‌ی شهرهای این استان به یاد داریم، حاکی از شجاعت و مقاومت و حضور در صحنه‌های خطر و شرکت بسیجی در صفوف رزمندگان - چه در دریا و چه در خشکی - است. این از برکت تدین و دلبستگی شما به اسلام و قرآن و تعالیم مقدس اسلام است.
 
خوشحالم که این فرصت را خدای متعال به بنده داد که بار دیگر در جمع شما حضور پیدا کنم و شما را از نزدیک ببینم و شهر شما و سرزمین شما و یادگارها و نشانه‌های افتخارات شما را زیارت کنم و از خدای متعال بخواهم که شما مردم مؤمن و شجاع - بخصوص شما نوجوانان نورانی و پاک این استان - را همواره در راه مقدس اهداف نورانی اسلام ثابت‌قدم بدارد. (۴)
  
آنچه را که من عنوان مطالب کوتاه امروز خود قرار داده‌ام، این آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است: (یا ایّها الّذین امنوا استجیبوا للَّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا انّ اللَّه یحول بین المرء و قلبه).(۵) در فضای زندگی ما باید قرآن حکومت کند و برکات قرآنی موج بزند. در سایه‌ی قرآن است که معرفت و بصیرت و شجاعت و اقدام ما معنا پیدا میکند و به سمت هدفهای درست متوجه میشود. قرآن به مؤمنین میگوید: ای مؤمنین! وقتی خدا و پیامبر خدا شما را به حیات و به زندگی واقعی دعوت میکنند، به ندای آنها پاسخ بدهید. این چه حیاتی است که خدا و پیامبر، ما را به آن دعوت میکنند؟ در یک کلمه، این حیاتِ شایسته‌ی انسان است.
 
انسان برای زندگی کردن و حرکت کردن به سمت هدفهای ارزنده و والا، به راهنما احتیاج دارد. انسانی که راهنما نداشته باشد و به راهنمایان الهی پشت بکند، زندگی شایسته‌ی انسانی و الهی را پیدا نخواهد کرد؛ مثل ملتهایی که به احکام الهی پشت کردند و گرفتار ظلم و ستم و زورگویی قدرتهای بزرگ عالم، و گرفتار تفرقه و برادرکشی، و گرفتار ناراحتیهای روانی و عصبی، و گرفتار مشکلات روزافزون زندگی شدند. ممکن است برای این‌گونه آدمها نان و آب هم فراهم باشد، اما زندگی شایسته‌ی انسان فقط به نان و آب نیست؛ انسان هدف میخواهد، انسان عشق و محبت میخواهد، انسان آرمانهای متعالی میخواهد، انسان آزادی و عزت میخواهد. اگر شکم ملتی را هم سیر کردند، اما آقایی و عزت را از او گرفتند، او را گوش به فرمان کردند، ذلیل کردند، این ملت چگونه میتواند احساس آسایش و آرامش بکند؟ و این همان وضعی است که در زیر بار سلطه‌های ظالمانه‌ی پادشاهان، در قرنهای گذشته بر ملت ما حاکم بود. همین شهر بوشهر شما، به مجرد این‌که پادشاهان و حکام خائن قاجاری، اندکی سر از اطاعت انگلیس میپیچیدند، محل پیاده شدن سربازان انگلیسی و اشغال این منطقه میشد! بارها انگلیسیها به بوشهر آمدند و این‌جا را اشغال یا تهدید به اشغال کردند.
 
چگونه ملتی میتواند در زیر حکومت کسانی راحت زندگی کند که آنها خودشان گوش به فرمان دشمنان خدا و بیگانگانند!؟ چرا کشور پهناور و آباد و پُراستعداد ایران، با این همه منابع طبیعی، با این همه استعداد، با این همه زمین، با این همه آب قابل مهار، با این همه منابع زیرزمینی، در طول پادشاهیِ ننگین سلسله‌های پهلوی و قاجار، روزگاری را در فقر و مسکنت و ویرانی گذراند و ملت روی خوشی و آسایش ندیدند؟ همین استان بوشهر شما، از لحاظ امکانات کشاورزی، امکانات طبیعی و امکانات انسانی، یکی از مناطق بسیار بااستعداد کشور ماست؛ اما شما شاهد هستید و زندگی استان و شهر خودتان را مشاهده میکنید و میبینید که در طول سالیان طولانی حکومت پهلوی، و قبل از آن در دوران حکومت قاجارها، به این استان رسیدگی نشد؛ این منابع به کار گرفته نشد؛ این زمینها کِشته نشد؛ آنچه را که این مردم مؤمن و خدوم احتیاج داشتند و از خود طبیعتِ خداداد قابل بهره‌برداری بود، در اختیار آنها گذاشته نشد. زندگی یک جامعه‌ی بشری، آن وقتی که در زیر حکومت کسانی باشد که با خدا کاری ندارند، پس با مردم هم کاری ندارند، بهتر از این نخواهد شد.
 
در همین مدت کوتاه بعد از انقلاب تا امروز - یعنی نزدیک سیزده سال - با این‌که هشت سال از آن را ما جنگ داشتیم، این همه مشکلات داشتیم، محاصره‌ی اقتصادی داشتیم، کاری که در این چند سال در این استان شده است، در همه‌ی طول پنجاه‌وچند سال حکومت رژیم پهلوی انجام نشده بود؛ در حالی که آنچه امروز هم انجام گرفته است، نسبت به آنچه باید انجام بگیرد، بسیار کم است.
 
در این استان، همیشه نیروهای انسانیِ بسیار خوب، جوانان بااستعداد، فضای آمیخته با ادب و فرهنگ و هنر، علما و نویسندگان و دانشمندانِ باارزش بوده است و امروز هم هست و از همه‌ی این استعداد عظیم خداداد میشود استفاده کرد و باید استفاده کرد. مسؤولان کشور طرحهایی دارند. خدا را شکر میکنیم که مسؤولان به فکر مردمند، برای مردم دل میسوزانند و وجود و استعداد و توان و همه‌ی زندگی خود را گذاشته‌اند، تا وضع مردم را به سامان برسانند. اگر از آنچه که انجام شده است، مردم استان اطلاع پیدا کنند، قضاوت بسیار روشنی خواهند داشت؛ همچنان که امروز هم بحمداللَّه دارند.
 
برادران و خواهران! امروز دنیا دارد از فشار قدرتهای ضدخدایی مینالد. آنچه امروز ملتها را بیش از هر چیز زیر فشار قرار میدهد، سنگینی حکومتهای غیر خدایی است که انسان را از طبیعت و فطرت و خواست دلشان دور نگه میدارند. سرنوشت این کشور بزرگِ ابرقدرتِ غول‌پیکرِ اتحاد جماهیر شوروی سابق، یک عبرت بزرگ و یک درس عظیم است. سالهای متمادی مردم را در زیر فشار نگهداشتند؛ خیال میکردند دین را از دل مردم پاک کرده‌اند و زدوده‌اند؛ خیال میکردند دین را از زندگی مردم خارج کرده‌اند. هرچه فشار بیشتر، آمادگی انفجار بیشتر! امروز که آن حصارها و آن کمندهای پنهانیِ حزبیِ کمونیستی از گردن مردم برداشته شده است، شما ببینید ملتهای اتحاد جماهیر شوروی سابق چه میکنند. به آن چیزهایی رو می‌آورند که فطرت آنها میخواهد. البته اگر درست هدایت بشوند و راهنمایان و مسؤولان و دلسوزان علاقه‌مند به این مباحث داشته باشند، وضع آنها خوب خواهد شد؛ والّا چنانچه راهنما نباشد، بشر از یک گمراهی، به گمراهی دیگری منتقل خواهد شد.
 
قدرتهای مادّی، حدی برای خود قائل نیستند. زندگی ملتها در زیر پنجه‌های قدرت قدرتهای مادّی، مثل زندگی معنوی آنها، در هم کوبیده میشود. امروز در خلأ احساس و اعتقاد دینی، ملتها به سمت اسلام گرایش قلبی پیدا کرده‌اند. امروز اسلام در چشمها شیرین شده است؛ شما نمونه‌های متعدد آن را در آفریقا مشاهده میکنید. یک نمونه‌ی آن، تظاهرات اسلامی ملت سودان و علاقه‌مندی عاشقانه‌شان نسبت به مسؤولان جمهوری اسلامی است(۶) - که به خاطر اسلام است - و یک نمونه‌ی دیگر آن هم حوادث اخیر الجزایر(۷) است که ملت مسلمان آن کشور با رأی قاطع خود، اسلام را انتخاب کرده‌اند؛ این یک حادثه‌ی عظیم در دنیاست.
 
اسلام رو به رشد و گسترش است و در اعماق دلها و ملتها دارد نفوذ میکند. ملت ایران در این مسأله، پیشرو و پیشگام است. شما ملت ایران توانسته‌اید با مجاهدت و ایستادگی خود، حقانیت دعوت اسلامی را اثبات کنید. ایستادگی ملت ایران، حوادث صدر اسلام را یادآوری میکند؛ و این برای ملتهای دیگر، یک درس و الگو و نمونه است؛ این را باید قدر بدانیم.
 
ما باید با همه‌ی وجود خود از اسلام پاسداری کنیم. ملت ایران باید همت خود را برای پاسداری از اسلام بگذارد. آن چیزی که میتواند دنیا و آخرت را با هم برای ملتها و ملت ما به ارمغان بیاورد، پایبندی به اسلام است. دنیا را هم با عمل به اسلام میشود آباد کرد.
 
اسلام به انسانها عزت میدهد. وقتی انسانی در وجود خود احساس عزت کرد، زیر بار دشمنان و بیگانگان و قدرتهای زورگو نمیرود. این‌که مشاهده میکنید قدرتهای جهانی - و امروز بیش از همه امریکا - توانسته‌اند زمام و اختیار ملتها و کشورها را در دست بگیرند، برای این است که از ضعف نفس حاکم بر نفوس بعضی از مردم استفاده کرده‌اند. اول ملتها را نسبت به اسلام و نسبت به فرهنگ و تاریخ خود بیاعتقاد و بیاعتنا میکنند، بعد اختیار و زمام کار آنها را به دست میگیرند؛ این روشی است که در همه‌ی دنیا به آن عمل کرده‌اند. اما وقتی ملتی به ایمان قلبی خود پایبند است و به آن احترام میگذارد، درحقیقت برای خود و رأی و نظر و تصمیم‌گیری خود احترام قائل است.
 
ما بسیار خوشحالیم که بحمداللَّه در میان ملتها این احساس دارد رشد میکند. برای ما خبر خوشی است که میشنویم ملتها - مثل ملت الجزایر یا ملت سودان - با احساس ایمان اسلامی خودشان، حرف حق خودشان را میزنند و تصمیم خودشان را میگیرند. مگر در گذشته به ملتها اجازه میدادند که آنها نظر خود را درباره‌ی اسلام و حکومت اسلامی به این صراحت بگویند؟
 
قدرتها با اسلام دشمنند؛ چون میدانند که اسلام در مقابل زورگوییهای آنها می‌ایستد. هرجا حاکمیت اسلام باشد، دیگر حاکمیت امریکا و حاکمیت قدرتهای قلدر دنیا در آن‌جا نیست؛ این را میدانند و لذا با اسلام مخالفند. همین حالا تبلیغات جهانی از همه طرف علیه انتخابات الجزایر(۸) شروع شده است. چرا؟ چون آنها اسلام و نظام اسلامی و حکومت اسلامی را انتخاب کرده‌اند. ملت الجزایر پای صندوقها رفتند، رأی خودشان را در صندوقها انداختند و صریحاً گفته‌اند که حکومت اسلامی میخواهند. از این دمکراسی واضحتر نمیشود و هیچ‌جا نیست؛ درعین‌حال محافل سیاسی دنیا و رسانه‌های وابسته به صهیونیستها خجالت نمیکشند؛ میگویند دمکراسی در الجزایر دارد پایمال میشود! پس معنای دمکراسی چیست؟ مگر دمکراسی غیر از رأی مردم است؟
 
ملت الجزایر باید بداند که وقتی به اسلام (آری)، و به دشمنان اسلام (نه) گفت، باید منتظر تهمتها و افتراهای آنها باشد و از این تهمتها و افتراها هیچ هراسی به خود راه ندهد؛ همچنان که ملت ایران این تهمتها و افتراها را سالهای متمادی تحمل کرد و به آن اعتنا ننمود.
 
در این منطقه‌ی خاورمیانه و حتّی در کمتر نقطه‌یی از دنیا، آزادی انتخاب و آزادی رأی، به قدر جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. این کشور و این نظام، همان کشور و نظامی است که هنوز از پیروزی انقلابش دو ماه نگذشته بود که مردم پای صندوقهای رأی رفتند و به جمهوری اسلامی رأی دادند؛ آن هم با آن اکثریت عجیب. یک سال از شروع انقلاب نگذشته بود که مردم در دو رأیگیری مهم شرکت کردند و اعضای مجلس خبرگان و رئیس جمهور را با آرای مستقیم خودشان انتخاب کردند. در طول سالهای متمادی، آرای مردم در تشکیل مجلس شورای اسلامی، در تشکیل مجلس خبرگان، در انتخاب رئیس جمهور و در قضایای مختلف، همواره حاکم بر سرنوشت کشور بوده است. بهتر و بیشتر از این دمکراسی و آزادی و احترام به رأی مردم، در کجای دنیاست؟
 
در صحنه‌های گوناگون سیاسی کشور، در راهپیماییها، در اعلام نفرت از دشمنان، در پشتیبانی از مسؤولان کشور و از امام بزرگوار راحل (رضوان‌اللَّه‌تعالی علیه) و در قضایای گوناگون، آحاد مردم و قشرهای مختلف، در وسط صحنه حضور داشته‌اند و همیشه رأی و حرفشان را گفته‌اند و طبق همان هم عمل شده است. در بزرگترین تجربه‌ی این کشور - یعنی جنگ تحمیلی - همین نیروهای عظیم مردمی بودند که صحنه‌های جنگ را تشکیل دادند و در صفوف مقدم جنگیدند و فداکاری کردند و در پشت جبهه، پدران و مادران و زنان و آحاد مردم این کشور، از این نظام دفاع کردند و از رزمندگان حمایت نمودند؛ یعنی یک نظام مردمیِ کامل. با وجود این، شما میبینید که دوازده، سیزده سال است که دشمنان هرچه توانسته‌اند، علیه این نظام تبلیغات کرده‌اند؛ این دشمنیِ آنها را میرساند. هر کس در راه اسلام حرکت میکند، باید منتظر خصومتها و دشمنیهای دشمنان اسلام باشد.
 
امروز دشمنان اسلام به بیشترین امکانات مجهزند؛ اما آنچه که بالاتر از همه‌ی اینهاست، وعده‌ی الهی است. وعده‌ی الهی میگوید که امکانات مادّی دشمن و پول و سلاح و دانشی که در اختیار اوست و جنایتکارانه آن را مصرف میکند، هیچکدام از اینها نمیتوانند جلوی حرکت آگاهانه و شجاعانه‌ی ملتی را که در راه خدا دارد حرکت میکند، بگیرند؛ همچنان که تا امروز هم نتوانسته‌اند.
 
ملت عزیز ایران باید بداند و میداند که بحمداللَّه در این سیزده سال، علی‌رغم خواست و تلاش ابرقدرتها و همکاری دشمنان بین‌المللی در دشمنی با ایران، ما روزبه‌روز پیشتر رفته‌ایم و به هدفهای اسلامی خودمان نزدیکتر شده‌ایم و به توفیق الهی، این راه را با کمال قوّت و قدرت ادامه خواهیم داد و هیچ چیز جلوی ملت ایران را در حرکت به سوی هدفهای الهی نخواهد گرفت.
 
ما باید برای حرکت و تلاش در راه خدا، خود را آماده نگهداریم. در این جهت، زن و مرد هم فرقی نمیکند؛ مردان هم موظفند، زنان هم موظفند؛ مردان هم باید علم و دانش را تحصیل کنند، زنان هم باید علم و دانش را تحصیل کنند؛ مردان هم باید تا آن‌جا که میتوانند و در هر نقطه‌یی که میتوانند، در راه سازندگی کشور تلاش کنند، زنان هم باید در راه سازندگی کشور - و بخصوص سازندگی نسل نو و تربیت اسلامی او - تا آن‌جا که میتوانند، تلاش کنند. اگر این قشر عظیم از ملت ایران - یعنی زنان - دوشادوش مردان، با حفظ حدود اسلامی، علم و فن و کارهای شایسته‌ی یک مسلمان را فرا بگیرند و عمل بکنند، یقیناً موفقیت بیشتر خواهد بود.
 
امروز بحمداللَّه زنان ما در میدانهای گوناگونی پیشرفت داشته‌اند. نباید زنان و دختران را از تحصیل علم باز داشت؛ باید کمک کرد تا تحصیل کنند و معرفت و بصیرت پیدا نمایند. زنان میتوانند در همه‌ی مسائل، دوشادوش مردان باشند؛ البته باید حدود الهی و احکام الهی حفظ بشود.
  
شما جوانان عزیز، بخصوص در این مناطق مرزی و در همسایگی آبهای خلیج فارس، باید بدانید که امروز مسؤولیت سنگینی بر دوش شماست و آن، مسؤولیت خودسازی است؛ خودسازی از لحاظ علمی و فکری، خودسازی از لحاظ نیروی جسمانی، خودسازی از لحاظ صلاح اخلاقی، خودسازی از لحاظ معرفت دینی و عمل دینی، خودسازی از لحاظ کسب تجربه برای ساختن این کشور. این کشور متعلق به شما جوانان است و شما جوانان باید این بارِ امانت سنگین را از نسل پیش از خود تحویل بگیرید و آن را به نسل بعد برسانید؛ و این، صلاحیتهای علمی و اخلاقی و جسمانی و تربیتی میخواهد؛ و وظیفه‌ی همه - بخصوص جوانان - است که این صلاحیتها را کسب کنند.
 
امیدوارم قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) از همه‌ی شما راضی و خشنود باشد و مشمول دعای آن بزرگوار باشید و از یاران آن حضرت محسوب شوید. من یکی، دو جمله دعا میکنم و شما عزیزان را به خدا میسپارم:
 
پروردگارا! رحمت و فضل و برکات خود را بر این مردم نازل کن. پروردگارا! همه‌ی ما را سربازان حقیقی اسلام در همه‌ی جبهه‌ها قرار بده. پروردگارا! توفیق خدمتگزاری به این ملت و به این کشور را به همه‌ی ما عنایت کن. پروردگارا! این وحدت و هماهنگی بسیار زیبا و شکوهمندی که میان آحاد مردم ما هست، روزبه‌روز آن را مستحکمتر بفرما. پروردگارا! روح مقدس امام راحل و عزیز، و روح شهیدان عزیز ما را از ما راضی و خشنود بگردان.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
۱) انفال: ۲۴
 
۲) وی در سال ۱۳۱۲ ش در (خور موج) به دنیا آمد. تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد؛ اما به دلیل علاقه‌ی وافر به تحصیل علوم دینی، به نجف اشرف عزیمت نمود و سپس وارد حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد. وی در مبارزه‌اش علیه رژیم پهلوی، شجاعانه و بیپروا از استبدادی که بر جامعه حکمفرما بود، سخن میگفت و به افشاگری میپرداخت؛ چندان که بارها به دست عناصر ساواک آن رژیم، دستگیر و بازداشت شد. در عید فطر سال ۱۳۵۷ همه‌ی مردم را برای ادای نماز عید فطر به بیرون از شهر بوشهر دعوت کرد و در یک سخنرانی طولانی، به شاه و دولت شریف امامی حمله کرد و وظیفه‌ی مردم را در مقابل رژیم یادآور شد و آنان را به اطاعت از رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) ترغیب نمود. سرانجام در روز سیزدهم آبان ماه سال ۱۳۵۷، با یورش عوامل رژیم به منزل وی، در حالی که مشغول وضو بود، او را به رگبار گلوله بستند و به شهادت رساندند. پس از به شهادت رساندن این روحانی بزرگوار، رژیم اجازه نداد تا پیکر پاکش در بوشهر به خاک سپرده شود؛ لذا شب‌هنگام در روستای چغادک در ۲۴ کیلومتری بوشهر در جوار مسجدی که خود بنا نهاده بود، او را دفن کردند. به دنبال شهادت وی، حضرت امام خمینی(ره) که آن زمان در پاریس اقامت داشتند، با ارسال پیام تسلیتی به خانواده‌ی ایشان، این شهادت را تبریک و تسلیت گفتند و برای آنها از خداوند منان صبر و اجر مسألت نمودند.
 
۳)
 
۴) ۱. وی در سال ۱۲۹۹ ق در روستای دلوار متولد شد. تا قبل از استبداد صغیر و ورود انگلیسیها به بوشهر، در سنین نوجوانی و جوانی، در کنار پدرش به شغلهای زراعت، باغداری و مسافرت دریایی به شیخ‌نشینهای خلیج فارس مبادرت میورزید. او از استعداد و نبوغ رزمی بالایی برخوردار بود؛ که از جمله میتوان به اجرای عملیات شبیخون به دشمن، اتکاء به نفس و اتخاذ روشهای مناسب در نبرد، قدرت فرماندهی در هدایت عملیات و پیش‌بینی لازم در امور جنگی اشاره کرد. در عصر انقلاب مشروطه، او جوانی بیست‌وچهار ساله بود. وی در یکی از شبهای اشغال بوشهر، با یورش بر سپاهیان انگلیسی، حضور سلحشورانه‌ی خود را اعلام کرد. انگلیسیها که از پیش او را شناسایی کرده بودند، با قشونی مجهز، روستای دلوار را زیر آتش سلاحهای سنگین خود گرفتند. آیةاللَّه سیّد عبداللَّه بلادی بوشهری برای دفاع از ایران و استقلال وطن، حکم جهاد علیه متجاوزان را صادر کرد؛ و این حکم نه تنها به رئیس‌علی دلواری و سران قیام قوّت قلب داد، بلکه مبارزان بیشتری را وارد صحنه‌ی نبرد کرد. رئیس‌علی نامه‌یی برای آیةاللَّه شیخ محمّدحسین برازجانی ارسال کرد و جوابی دریافت نمود، که انتشار آن همزمان با فتوای آیةاللَّه سیّد عبدالحسین لاری، موجب بسیج همگانی و خودجوش مردم شد و چهره‌ی منطقه را دگرگون کرد. سرانجام، وی هنگامی که مشغول مبارزه علیه قوای انگلیسی بود، در سال ۱۳۳۳ ق بر اثر تیری که از پشت به وی شلیک شد، به شهادت رسید. پیکر آن مرحوم، پس از شش ماه امانت در یکی از امامزاده‌های اطراف دلوار، جهت خاکسپاری، به قبرستان وادیالسّلام نجف اشرف انتقال داده شد.
 
۵) انفال: ۲۴
 
۶) اشاره به سفر حجةالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی - رئیس جمهور وقت - به کشور سودان، پس از شرکت در ششمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در سنگال، که با استقبال پُرشور مردم سودان مواجه شد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر

تاریخ: 1370/10/13

 

بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین‌
  
خدای متعال را سپاسگزارم که برای این‌جانب، دیدار با شما مردم عزیز و مؤمن و خونگرم پیش آمد؛ و خیلی خوشحالم از این که توانستم شما خواهران و برادران عزیز را در این محل تاریخی و جایی که یکی از یادگارهای عزیز تاریخی ما در آن قرار دارد، زیارت کنم. ما یاد رئیس‌علی دلواری(۱) را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار با ارزشی است.
 
شما جوانان عزیز دلوار و همه‌ی مردان و زنان، درست توجه بفرمایید که در آن روزگاری که ملت ایران همه در خواب بودند - جز عده‌ی بسیار کمی در گوشه و کنارهای کشور - و بیگانگان از این غفلت مردم سوء استفاده میکردند و دشمن بر مناطق مختلفی از کشور عزیز ما تسلط پیدا کرده بود؛ در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی میکردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمی‌بردند؛ در منطقه‌ی فارس هم همین‌طور؛ در بسیاری از مناطق دیگر کشور، نمایندگان بیگانه مال مردم را میخوردند و بر آنها حکمرانی میکردند و با ملت ایران با تحقیر برخورد میکردند؛ در یک چنین شرایطی، در هر گوشه‌یی از این کشور، مردان شجاعی پیدا شدند که به حکم دین، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فکر نکردند که با غربت و دست خالی نمیشود کاری را انجام داد؛ مردان خدا این‌گونه‌اند. یکی از این افراد، همین رئیس‌علی شماست؛ که رئیس‌علی ملت ایران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. یک مرد جوان، در همین سنین جوانیِ شما جوانان، در مقابل انگلیسیها ایستادگی کرد.
 
البته امروز با آن روز خیلی فرق کرده است؛ امروز همه‌ی ملت ایران در مقابل قدرتهای متجاوز ایستاده‌اند؛ امروز ملت ایران در مقابل امریکا ایستاده است و از دشمنان - چه امریکا و چه قدرتهای دیگر واهمه‌یی در دل ندارد. امروز، روز آقایی ملت ایران است.
  
من به شما عرض کنم، اگر (رئیس‌علی) ها در غربت به شهادت نمیرسیدند، امروز ملت ایران به این عظمت نمیرسید؛ همچنان که اگر شما جوانان در دوران جنگ تحمیلی به جنگ نمیرفتید و به جبهه خدمت نمیکردید و شهادت را به خود نمیپذیرفتید، امروز ایران و اسلام به این عظمت نمیبود. شما جوانان به جبهه رفتید؛ شما مادران و پدران و همسران صبر کردید؛ شما جوانان، جبهه و پشت جبهه را آباد کردید؛ در یگانهای نظامی مبارزه کردید؛ خون مطهر بعضی از شما جوانان بر زمین ریخت و ملت ایران در همه جا این شجاعت و مردانگی را از خودش نشان داد؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که امروز در سطح عالم، پرچم پُرافتخار اسلام و جمهوری اسلامی به اهتزاز درآمده است. اگر خدای متعال، این تفضلی را که به ملت ایران کرده است، به ملتهای دیگر در نقاط مختلف عالم هم همین لطف و تفضل را بکند، اسلام کاخهای جاهلیت را در همه‌ی دنیا ویران خواهد کرد و مظلومان را نجات خواهد داد.
  
و اما در کشور ما. برادران و خواهران! نزدیک سیزده سال از پیروزی انقلاب گذشته است؛ در این مدت، ما بحمداللَّه خطرات بزرگی را از سر گذرانیده‌ایم و خدای متعال با دست قدرتِ خود از ما پشتیبانی کرده است؛ ولی ما هنوز در میانه‌ی راه هستیم؛ باید تلاش کنیم؛ هم دولت، هم ملت.
 
اولاً باید همه‌ی ملت ایران طوری آماده باشند که دشمن دیگر طمع به خاک عزیز ایران نبندد؛ جوانان باید طوری آماده باشند که دشمن از آنها بترسد؛ پدران و مادران و خانواده‌ها باید همان شور و هیجان همیشگی را آن‌چنان حفظ کنند که به ملتهای مسلمان امید بدهند. بنابراین، اول، حفظ کشور از گزند دشمنان، و حفظ حیثیت و آبروی جمهوری اسلامی و اسلام در دنیاست.
 
ثانیاً، به سازندگی این کشور توجه شود. برادران و خواهران عزیز اهل دلوار! بدانید، همان کسانی که انگلیسیها را در زمان رئیس‌علی دلواری به منطقه‌ی بوشهر راه دادند و با رئیس‌علیها و با ملت ایران دشمن بودند، همانها در طول صد سال و دویست سال، بلایی بر سر این کشور آوردند که سالها باید زحمت بکشیم تا کشور را به آبادی و شکل صحیح خودش برسانیم.
 
من همیشه در صحبتهایم گفته‌ام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلویها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسله‌ی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفاده‌ی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخ‌نشینان تهران میخواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که میتواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند - با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک - همین‌طور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند.
 
وقتی ما مینشینیم حساب میکنیم، میبینیم که شهرهای بسیار و استانهای متعددی از کشور ما، در لیست شهرها و استانهای محروم قرار میگیرند! چرا باید این‌طور باشد!؟ این کاری است که آنها کرده‌اند؛ این کاری است که جمهوری اسلامی به فضل الهی باید جبران بکند و خواهد کرد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، مسؤولان کشور و افراد دلسوزی که در دولت فعالیت داشتند، تلاش کردند - که در این اواخر، بحمداللَّه تلاشها هم بیشتر شده - و تلاش میکنند؛ شاید بتوانند ویرانیهای آن نسلهای سیه‌رو و ملعون را برگردانند و کشور را آباد کنند.
  

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان وزارت کشور‌

تاریخ: 1370/09/27

 

بیانات در دیدار مسئولان وزارت کشور‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 برادران عزیز و خدمتگزاران سختکوش و پُرکار نظام جمهوری اسلامی ایران و اسلام و این ملت بزرگوار! خیلی خوش آمدید.

 


 نفس تشکیل این اجتماع شما و بحث در باب مسائل مربوط به انتخابات(2) و سایر مسائل مهم، یک عمل پُرمعنا و حاکی از اهتمام شما به این مسأله‌یی است که حقیقتاً هم نقشی اساسی در مجموعه‌ی کار نظام ما دارد. این ایام هم، ایام مهمی است. همه‌ی فضا و خاطرات و حوادث این روزها، ما را دعوت میکنند به این‌که در کارمان جدی، صمیمی، خستگیناپذیر و پولادین باشیم.

 


 در این ایام، ملت ما یکی از وعده‌های الهی را به چشم خود دید. یکی از مصادیق آیاتِ (ان تنصروا اللَّه ینصرکم)(3) و (و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکّل علی اللَّه فهو حسبه)(4) در همین ایام که حقانیت این ملت مظلوم و شجاع مورد اعتراف سازمانهای رسمی قرار گرفت، آشکار شد. این حرکتی را که چنین پیروزییی به دنبال آن بود، چه کسی کرد؟ این نصرت خدا بود، که ناشی از نصرت دین خدا توسط مردم است؛ و این وعده‌ی الهی است، و راست است.

 


 ممکن است ما با ذهن محدود خودمان، زمانی را که برای تحقق وعده‌یی فرض کرده‌ایم، انجام نگیرد؛ اما بالاخره انجام میگیرد. چه کسی تصور میکرد در این دنیایی که آلوده‌ی به زهر کشنده‌ی سیاست مغرضانه‌ی ابرقدرتهاست، این سازمان مللی که یازده سال واضحترین حقایق را مکتوم نگهداشت - در حالی که از روز اول معلوم بود که چه اتفاقی افتاده است و دارد میافتد - در چنین وضعیتی، علی‌رغم خواست ابرقدرتها، و با وجود نارضایتی کسانی که هنوز هم از اسلام و جمهوری اسلامی ایران میترسند، چنین اعتراف(5) صریح و محکوم کننده‌یی علیه دشمنان ما صادر بشود؟! این کار خدا بود؛ این همان نصرت غیبی است. انتظار نداشته باشیم که نصرت غیبی، همیشه به یک شکل ظاهر بشود؛ این هم یکی از انحاء نصرت غیبی الهی است. این نصرت، دنباله‌ی نصرتی است که شما به دین خدا میرسانید؛ (ان تنصروا اللَّه ینصرکم).(6)

 


 و جای امام خالی است؛ اگرچه آن حکیم بزرگ، با دیده‌یی که حکمت آن را بینا کرده بود، خیلی چیزها را میدید، که امثال ماها نمیتوانستیم ببینیم. او بلاشک امروز را هم در آن آیینه‌ی روشنِ دل حکیم و فرزانه‌ی خود میدید. خیلی چیزهای دیگری هم هست که ما امروز نمیتوانیم ببینیم؛ شاید حدس هم نمیتوانیم بزنیم؛ اما هست و خواهد شد.

 


 تا زمانی که ما ثابت‌قدم باشیم، در راه باشیم، جد و جهد کنیم و اخلاص و دلسوزی داشته باشیم - که اصل قضیه این است - بلاشک چشمه‌ی جوشان الهی به سمت ما جاری است؛ چه دشمنان بخواهند، چه نخواهند؛ چه امریکا خوشش بیاید، چه بدش بیاید.

 


 امروز میبینید که دنیا در چه وضعی است؛ امپراتوریها چه‌طور دارند تجزیه میشوند؛ ملتها چه‌طور دارند سر بلند میکنند؛ اسلام چگونه دارد سیطره‌ی معنوی خودش را بر دلها آشکار میکند. پس، ما باید درس بگیریم.

 


 هر جایی که هستیم و هر کاری که داریم، اول باید نیتمان کسب رضای الهی باشد؛ اساسی‌ترین بخش قضیه همین است. باید خدا را با عمل صالح خشنود کرد. عمل و صلاح، با همند. ما صلاح بدون عمل نداریم. در قرآن، بعد از ایمان، عمل صالح است؛ اگرچه طبق بعضی از روایات، ایمان هم عمل است؛ (الایمان هوالعمل).(7) عمل، جوانحی و قلبی است؛ اراده‌یی است که انسان بر قلب و روح خود حاکم میکند. اراده کردن، گاهی - و شاید هم همیشه - مشکلتر و سنگینتر از عمل کردن به جوارح و به جسم است؛ گاهی مشکل قضیه‌ی ما آن‌جاست. باید عمل باشد؛ در خط صلاح هم باشد.

 


 معیار و فارق صلاح و فساد این است که آیا ما آن کار را برای رضای خدا انجام میدهیم، یا نه. بدیهی است زمانی که ما میخواهیم کاری را برای رضای خدا انجام بدهیم، وقتی این احساس از ما متمشی میشود، که بررسی کرده باشیم و حُسن عمل و مطلوبیت عمل را فهمیده باشیم، بعد آن را برای رضای خدا انجام بدهیم. پس، در بطن کسب رضای خدا، آگاهی و هشیاری و توجه همه‌جانبه و تدبیر الهی مؤمن هست.

 


 جا دارد که به غم طولانیِ عمیقِ فقدان شهدای عزیزمان اشاره کنم؛ که مجاهدت و تلاش آنها، مظهر والای صبر و کار مخلصانه بود. امروز هم خدای متعال، با بازگشت پیکر مطهر شهید عزیزمان - شهید تندگویان(8) - یاد شهدا را در ذهن ملت ایران زنده‌تر کرد. خدا او را غریق رحمت کند، و همچنان که غریبانه مجاهدت کرد و در راه خدا شهید شد، ثواب و اجر شهدای غریب راه خدا را به او ارزانی بدارد.

 


 در باب انتخابات - که مسأله‌ی روز شماست - مسائل بسیاری هست. لازم است ما جهاتی از بحث را در این‌جا مطرح کنیم؛ بسیاری از آنها هم در موقع مناسب به عرض ملت ایران خواهد رسید و در وقت مقتضی، آنچه لازم باشد، ان‌شاءاللَّه گفته خواهد شد. آنچه امروز مطرح است و لازم است با شما برادران عزیز وزارت کشور و استانداران و فرمانداران و معاونان سیاسی و کارکنان وزارت محترم کشور مطرح بشود، این است که انتخابات، با همان جایگاه اساسی خود در نظام جمهوری اسلامی، همواره مورد توجه باشد. انتخابات، آن نقطه‌ی اساسی وصل افکار و آرای مردم به بدنه‌ی نظام اجرایی است. اگر انتخابات - همچنان که بحمداللَّه در گذشته همین‌طور بوده است - با حضور مردم، با اراده‌ی مردم، با آزادی کامل مردم و انتخاب آزادانه‌ی آنها انجام بگیرد، و بخصوص اگر ان‌شاءاللَّه در این انتخاب، حداکثر آگاهی از سوی مردم به کار برود، تا این‌که افراد صالح و شایسته و حقیقتاً حایز شأن نمایندگی این ملت عظیم، به مجلس فرستاده بشوند، نظام اسلامی میتواند مطمئن باشد که در جهت آرزوها و هدفهای خود در حرکت است. این، نقش انتخابات و شأن والای انتخابات است.

 


 جایگاه مجلس، جایگاهی است بسیار عالی؛ انعکاس نظرات و اراده‌ی ملت در قوانین و مقررات کشور و رگه‌های اجرایی کشور است؛ این چیز کمی نیست. مجلس بحمداللَّه در نظام جمهوری اسلامی، تا حدود زیادی معنای واقعی خودش را پیدا کرد. مجلس، جای افرادی از بطن توده‌های انقلابی مردم است؛ آدمهایی علاقه‌مند و دلسوز - البته به طور اکثر - افرادی که میخواهند برای ملت کاری انجام بگیرد، و تلاش میکنند که در این کار خوبی که مورد علاقه‌ی آنهاست، به نحوی سهیم باشند.

 


 بحمداللَّه در دوره‌هایی که تاکنون گذشته است، ما تا حدود زیادی شاهد چنین منظره‌هایی بوده‌ایم؛ آزاد حرف خودشان را بزنند و راهی را که صحیح میدانند، تعقیب بکنند. این، خصوصیات مجلس اسلامی است؛ که بخش مهمی از این خصوصیات وجود داشته است. البته نمیخواهیم بگوییم استثناء ندارد؛ چرا، بالاخره در هرجا استثناهایی هم هست؛ اما قضاوت بر روی غلبه و بر روی روال طبیعی کار است.

 


 باید کوشش کنید که انتخابات دوره‌ی چهارم، حتّی از دوره‌های قبل هم بهتر برگزار بشود؛ نباید از این توقع تعجب کرد. نباید دو روزمان یکسان باشد؛ روزبه‌روز باید بهتر بشویم؛ دولتهای ما هم باید روزبه‌روز بهتر بشوند؛ مسؤولان و مأموران ما هم باید بهتر بشوند. هر فردی از افراد ما، در هر کاری که داریم، باید توقع بهتر شدن را از خودمان و دیگران داشته باشیم. ما باید پیش برویم. معنای پیشرفت، پیشرفت ظاهری و مادّی که نیست؛ پیشرفت به سمت هدفهاست؛ یعنی یک امر معنوی، که با بهتر شدن ماها ممکن است. با بدتر شدن ما، روزبه‌روز از هدف دور میشویم. پس، مجلس هم محکوم به همین حکم است؛ انتخابات هم محکوم به همین حکم است.

 


 آنچه در انتخابات، از نظر شما برادران عزیز و زحمتکش مهم است، در درجه‌ی اول، سلامت انتخابات است. انتخابات باید به معنای واقعی کلمه، نمایشگر رأی مردم باشد. این به معنای آن نیست که ما فقط از تقلب کردن کسانی که ممکن است بخواهند چنین کاری بکنند، جلوگیری بکنیم - آن‌که به جای خود محفوظ و معلوم است، و شأن مأموران جمهوری اسلامی، اجل از این حرفهاست - بلکه بالاتر از این، فضای انتخابات، باید فضای سالمی باشد؛ فضای تبلیغات، باید با فضای پروپاگاندهای معمول دنیا تفاوت داشته باشد.

 


 امروز در دنیا، دمکراسی، یک دمکراسی حقیقی نیست؛ زیرا فشار تبلیغات پُر زرق و برق توخالی، با سخنان فریب‌آمیز، آن‌چنان بر ذهن مردم سنگینی میکند، که امکان انتخاب درست را به مردم نمیدهد؛ نمیگذارند مردم فکر کنند. هر کس که مقداری از کارهای انتخاباتی کشورهای به اصطلاح دمکراتیک را مشاهده کرده باشد، این معنا برایش واضح است. حرفهایی که میزنند، وعده‌هایی که میدهند، قیافه‌هایی که میگیرند، تملقهایی که از بعضی از قشرها یا گروهها میگویند، ارتباطهایی که با جناحهای خاصی برقرار میکنند تا نظر آنها را جلب بکنند، اینها کارهای سالمی نیست؛ کارهایی است که وقتی در یک مجموعه‌ی مردمی انجام گرفت، فضا را مسموم میکند و قدرت فکر کردن به آنها نمیدهد.

 


 تبلیغ، صحیح و حق است؛ اما با معنای واقعی کلمه، با حفظ حدود شرعی کلمه، به دور از فریب، به دور از کارهای دروغین و نمایشی، به دور از متهم کردن این و آن. نمیشود ما بگوییم که مسؤولان انتخابات، نسبت به این قضیه هیچ مسؤولیتی ندارند؛ این شرط سلامت انتخابات است.

 


 نکته‌ی بعدی، همکاری دستگاههایی است که با هم این بار سنگین را بر دوش دارند؛ چه وزارت کشور، چه شورای محترم نگهبان، چه نیروی انتظامی. آن کسانی که میخواهند این بساط مقدس را پاسداری کنند، باید با هم هماهنگ باشند؛ همکاری کنند و در خودشان تفاهم به وجود بیاورند. من امیدوارم در این نوبت انتخابات، ان‌شاءاللَّه این تفاهم به حد اعلی برسد؛ پیش‌بینی من هم همین است.

 


 بحمداللَّه وزیر محترم کشور،(9) روحانی، فاضل، عالم، عاقل و متصف به صفات پسندیده‌اند. اعضای محترم شورای نگهبان هم - که مجتهدان عدول و منصوبان امامند - همین‌طورند. تصور من این است که آنچه پیش خواهد آمد، ان‌شاءاللَّه چیز خوبی خواهد شد و همکاری صمیمانه‌یی خواهد بود؛ اما باید برای این تلاش کنید.

 


 آنچه مهم است، این است که ما به آن مأموران زیرِ دستمان نگاه کنیم. شما در مدیریتی که اعمال خواهید کرد - همه‌ی طرفهای قضیه را عرض میکنم - باید بدقت مراقب کارهای کسانی باشید که زیر نظر و زیر دست شما کار میکنند؛ این اساس صحت کار است. شما خوبید؛ اما این کافی نیست؛ باید مأموران شما هم از خوبیهای شما، از صفای شما، از صمیمیت شما بهره‌مند باشند. دقت کنید، و حقیقتاً در این کاری که به مردم ارتباط پیدا میکند، هیچ اغماضی نکنید و از هیچ تخلفی نگذرید.

 


 البته ممکن است کاندیداهای انتخابات، وابسته به جناحهای مختلف سیاسی باشند، یا خواهند بود - ایرادی هم ندارد - ممکن است با هم تنافسهایی(10) داشته باشند؛ اما هیچ مسؤولی از مسؤولان، به‌هیچ‌وجه نباید اجازه بدهد که برداشتهای خطی، برداشتهای جناحی و گرایشهای گروهی، اندکی در این کار تأثیر بگذارد. این کار باید ان‌شاءاللَّه سالم و خالص و بدون اندکی خدشه انجام بگیرد؛ این است که مردم را دلگرم خواهد کرد.

 


 البته مردم عزیز ما به یاد داشته باشند، و قطعاً به یاد دارند که امام بزرگوار، در همه‌ی انتخاباتی که از اول انقلاب تا زمان رحلت آن بزرگوار انجام گرفت، بر حضور مردم تأکید کردند. واقعاً فرقی نمیکند که کاندیدای چه گروهی مطرح باشد. فرقی نمیکند که فرضاً کدام جناح، غلبه‌ی بر جناح دیگری داشته باشد. فرقی نمیکند که کدام نامزد انتخاباتی، فعالیت بیشتری در این شهر یا حوزه‌ی انتخاباتی دارد و ممکن است حضور مردم، آرای او را بیشتر کند. او کیست و من چه کسی هستم، در این‌جا مطرح نیست؛ اشخاص مطرح نیستند. اصل حضور مردم، پشتوانه‌ی مجلس شورای اسلامی است؛ و مجلس شورای اسلامی، قاعده‌ی نظام است. با این دید بایستی به انتخابات نزدیک شد.

 


 امیدواریم که خدای متعال ان‌شاءاللَّه از آن نصرتهای معنویِ عمیقِ من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب، در این کار انتخابات هم نصیب ملت ایران و نصیب همه‌ی شما بکند. ان‌شاءاللَّه به آن روزی برسیم که ببینیم مجلس و دستگاههای مردمی، با فعالیت خالص و کامل، آن‌چنان نمایش خلوصی را در مقابل چشم مردم دنیا قرار میدهند، که خود این، مشوق انسانها و ملتها به گرایش به سوی حرکت اسلامی و نظام اسلامی باشد.

 


 از خداوند متعال میخواهم که فضل و رحمت و کمک و تأیید خودش را نسبت به شما برادران عزیز شامل بفرماید؛ و ان‌شاءاللَّه ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) شما را مشمول توجهات خود قرار بدهد، و بتوانیم در راهی که رضای آن بزرگوار است، همه با هم حرکت کنیم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) حجةالاسلام عبداللَّه نوری

 


2) انتخابات دوره‌ی چهارم مجلس شورای اسلامی

 


3) محمّد: 7

 


4) طلاق: 2 و 3

 


5) اعلام متجاوز بودن عراق از طرف سازمان ملل متحد؛ ر. ک: پاورقی صفحه‌ی 33 همین مجلد

 


6) محمّد: 7

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم روستای لیلک بوشهر

تاریخ: 1370/10/13

 

بیانات در دیدار مردم روستای لیلک بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین‌
 
از زیارت شما برادران و خواهران عزیز خیلی خوشحالم. بحمداللَّه شما جوانان انقلابی و پُرشوری هستید و خداوند برکت هدایت و نعمت خودش را بر شما ارزانی داشته است. اطلاع پیدا کردم که در سالهای جنگ، از این روستا جوانان مؤمن و سلحشور زیادی به جبهه اعزام شدند و بعضی هم به شهادت رسیدند؛ خداوند ان‌شاءاللَّه از شما قبول کند. من میخواهم به شما جوانان عزیز و مردم این روستا و خانواده‌ی محترم شهدا عرض کنم که این مجاهدتهای شماها موجب شد که اسلام و قرآن و نام خدا در دنیا سربلند شود.
 
شما مرزنشینان جمهوری اسلامی هستید و بحمداللَّه توانسته‌اید وظایف خودتان را انجام بدهید؛ بعد از این هم همه‌ی ملت ایران - از جمله شما مردم این منطقه - باید در راه حراست از این مرزها و از این سرزمین تلاش کنند. در مقابل دشمنانی که کشور ایران و اسلام را تهدید میکنند، همین شما جوانان شجاع، با قدرت اراده‌یی که دارید، با شور و شوقی که دارید، باید بایستید. استقلال کشور، به شماها بستگی دارد. دفاع از کشور، به عهده‌ی جوانان غیور و باهمتی مثل شماهاست.
  
جوانان باید اولاً مثل همیشه، در میدان جهاد، دلاورانه حاضر باشند و فنون جنگی را فرا بگیرند و جزو مجموعه‌ی بسیج باشند؛ ثانیاً در میدان سازندگی هم فعالیت کنند. جوانان روستاها و بخشها باید کار و تلاش کنند. بحمداللَّه زمین خوب، خاک خوب، استعداد حاصلخیزی خوب و امکانات فراوان وجود دارد؛ جوان باید تلاش و کار کند و دنیا را آباد نماید. مرد و زن، همه باید برای آباد کردن کشور تلاش کنند؛ اما جوانان سهم بیشتری دارند.
 
من نمیدانم آیا در روستای شما مبارزه با بیسوادی فعال است یا نه.(2) بسیار خوب است که میگویید فعال است. باید کاری کنید که علم و درس و سواد و خواندن و نوشتن، در بین همه‌ی افراد این بخش باب بشود و کسی بیسواد نماند و جوانان آگاهیهای خودشان را روزبه‌روز ان‌شاءاللَّه بیشتر کنند؛ امید کشور به شما جوانان است.
 
امروز دولت و مسؤولان دولتی همت کرده‌اند که مناطق محروم را آباد کنند و ان‌شاءاللَّه محرومیتها را برطرف نمایند؛ زحمت هم زیاد میکشند. امیدواریم بتدریج همه‌ی این مناطق دورافتاده و محروم کشور - که استعدادهای بسیار خوبی هم دارند - آباد بشوند؛ اما تلاش شما جوانان بسیار کمک میکند. جوانان باید وقت خود را به بیکاری نگذرانند؛ عمر خود را، نیروی خود را - این انرژی سرشار خود را - صرف کارهای سازنده و بابرکت کنند.
  
برادران و خواهران! خدا با ماست. دشمنان بارها خواستند ایران و جمهوری اسلامی را مورد تهاجم قرار بدهند و به آن ضربت بزنند؛ اما هر دفعه از این ملت تودهنی خوردند و نتوانستند مقاصد شوم خودشان را انجام بدهند؛ باز هم ان‌شاءاللَّه خدای متعال و دست قدرت الهی با ماست و ما به فضل الهی خواهیم توانست استقلال این کشور را حفظ کنیم و کشور به دست شماها آباد بشود و ان‌شاءاللَّه ایران عزیز الگویی برای مسلمانان سایر مناطق عالم بشود؛ کاری کنند که سایه‌ی شوم دشمنان ملتها از سر مردم برچیده بشود.
 
من از شما خداحافظی میکنم. خوشحالم از این‌که این توفیق را پیدا کردم که به میان شما بیایم و شما را از نزدیک ببینم. آن‌طور که به من گفتند، این بخش از لحاظ بسیج نیروها، بخش نمونه‌یی بوده است؛ و این برای ما بسیار خوشحال کننده است. امیدوارم که همیشه شاد و پُرتلاش و در راه خدا فعال باشید و ان‌شاءاللَّه هرچه زمان میگذرد، وضع این منطقه و این روستاها و این مرکز بخش، بهتر از گذشته بشود.
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی

تاریخ: 1370/09/20

 

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خیلی خوش آمدید. این توفیق را که بحمداللَّه توانستید عمر شورا را به این مدت طولانی و مفید برسانید، به شما تبریک عرض میکنم؛ بخصوص به آن آقایانی که از ابتدای شکل‌گیری این شورا حضور داشتند و به طور جدی و دلسوزانه مشغول کار بودند.

 


 بحمداللَّه تلاشهایی هم که میشود، قابل توجه است. من گزارش کارکرد یکساله را که آقای دکتر هاشمی(1) در مصاحبه گفته بودند، تفصیلاً در روزنامه خواندم. امیدواریم آقایان همت کنند که این شورا، همچنان که اسم و فلسفه‌ی ایجاد آن اقتضا میکند، به کارهای اساسی و مهمی که در این صراط (انقلاب فرهنگی) وجود دارد، به طور کامل و کافی برسند؛ و این البته نیازمند یک تلاش با شوق و با امید به پیشبرد کارهاست.

 


 مجموعه‌هایی که برای هدفی تشکیل میشوند، هرچه عمرشان طولانیتر و تجربه‌شان بیشتر میشود، با کارها آشناتر میشوند؛ لیکن یک ضایعه هم وجود دارد که باید از پیش آمدن آن جلوگیری کرد و آن، عادت شدن کار است؛ یعنی کار را از حالت انگیزه‌یی و شوق‌آمیز و آن تر و تازگی، به حالت یک امر معتاد معمولی و جریانی تبدیل کردن؛ این خطر بزرگی است. اول که انسان به یک کار میپردازد، طبعاً شوق بیشتری دارد و به جزییات آن کار رسیدگی میکند؛ نباید گذاشت که این شوق تمام بشود و کار حالت یکنواخت بگیرد.

 


 جناب آقای یزدی(2) به اضافه شدن بعضی از افراد و تأثیر آن در کار شورا اشاره کردند. همین نکته مورد توجه بنده است؛ یعنی باید کاری کرد تا این شورا، از آن حالت تر و تازگی و شوق و ذوق و علاقه‌مندی به کار و پشت‌کارگیری هرگز نیفتد؛ حالا به‌هرحال با تدابیر مختلف. مقداری از آن به داخل شورا و مدیریت شورا و دبیرخانه‌ی شورا مربوط میشود؛ یک مقدار به اعضا مربوط میشود؛ یک مقدار هم شاید به ما ارتباط پیدا کند. امیدواریم که این شورای عالی، همچنان در جهتگیریهای درست و تلاش عمقی و بنیانی و کلی در کار فرهنگ کشور، پیشرفت داشته باشد.

 


 از مدتها پیش، از همان اوقاتی که من هم در شورا بودم و توفیق داشتم که آقایان را هر هفته زیارت کنم، این فکر در داخل شورا بود، که شورا از کار اصلی خود - که انقلاب فرهنگی است - به بخشی از آن - که امر دانشگاهها و آموزش عالی است - بسنده کرده است؛ یعنی ممکن است به بعضی کارهای دیگر نپردازد، و به بعضی کمتر بپردازد. البته در این دوره‌ی اخیر، شما با تشکیل این فرهنگستانهای مختلف و انجام بعضی از این کارها، مقداری کار را توسعه دادید، که تلاش مشکوری است و باید هم به مسائل فرهنگ عمومی کشور و کارهایی که خارج از محدوده‌ی دانشگاههاست، توجه بشود؛ یعنی نباید دست کم گرفته بشود و قاعدتاً بایستی در برنامه‌های شورا باشد؛ ولی واقعیت این است که ضرورت کار و فوری بودن و فوتی بودن و اداری بودن و غیرقابل تعطیل بودن کار دانشگاهها، شورا را بیشتر به آن سمت میکشاند؛ چاره‌یی هم ندارید، مجبورید که به‌هرحال برای دانشگاهها رئیس، برنامه، هیأت امنا و آیین‌نامه‌های مختلف تعیین و آماده کنید؛ لذا من هم عرایضم را بیشتر به مسأله‌ی دانشگاهها مخصوص میکنم.

 


 در دانشگاه، هدف دانشجوست؛ یعنی استاد و تحقیق و آزمایشگاه و همه‌ی اینها، برای دانشجوست. آن تحقیقی که در محیط دانشگاه انجام میگیرد، برای این است که این نیروی انسانی رشد کند و صلاحیت کاری را که برعهده‌ی یک نیروی انسانی عالم و کارآمد است، پیدا نماید، تا بتواند آن کار را انجام دهد. اصلاً فلسفه‌ی دانشگاه این است؛ والّا دانشگاه برای این نیست که عده‌یی مثلاً این‌جا مستخدم باشند و ارتزاقشان از این‌جا باشد؛ این قهری است، اما هدف این نیست. هدف این است که دانشجو در آن‌جا بتواند به صلاحیتهای لازم برسد. ما هر کاری که میتوانیم برای دانشجو بکنیم، باید بکنیم.

 


 دو عنصر اصلی در تربیت دانشجو هست، که هیچکدام نبایستی مغفولٌ‌عنه بماند؛ اگر مغفولٌ‌عنه ماند، ما ضرر خواهیم کرد: یکی عنصر علم و تحقیق و کارایی علمی و جوشیدن استعدادهای علمی و این قبیل چیزهاست؛ یکی هم عبارت است از روحیه و تدین و حرکت صحیح و سالم‌سازی معنوی و روحی دانشجو. در دانشگاهها، این دو عنصر بایستی بدون تفکیک از یکدیگر، با قدرت و با ظرفیت کامل کشور، تعقیب بشود.

 


 اگر در کار عنصر اول کوتاهی کردیم، نتیجه چیست؟ همه میدانند. دانشگاهی که نتواند علم و تحقیق را به دانشجو منتقل بکند، و نتواند دانشجو را یک عالم، یک استاد، یک صاحب صلاحیت، یک مبتکر، و بالاخره یک مدیر بالفعل برای بخشی از بخشهای بیشمار اداره‌ی جامعه بسازد، آن دانشگاه، دیگر دانشگاه نیست. در این زمینه، مسأله‌ی استاد، مسأله‌ی کتاب درسی، فضای آموزشی، آزمایشگاه و مجلات علمی هست؛ از این چیزهایی که دایم ورد زبان ماهاست و همه‌ی ما هم آن را دنبال میکنیم. همه‌ی شماها هم تقریباً دانشگاهی هستید و به این مسائل خیلی خوب توجه دارید و دنبال میکنید. ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز هم باید به قدر امکانات کشور پیشتر برویم.

 


 عنصر دوم، عبارت است از روحیه و تدین و حرکت صحیح و سالم‌سازی معنوی و روحی دانشجو. البته این هم از نظر جمع شما مغفولٌ‌عنه نیست. من علیالقاعده، هم باید این را میدانستم که چنین جمعی غافل از این مسأله‌ی دوم نیست، و هم این‌که تقریباً با یکایک شماها - چه در این شورا، و چه در خارج از این شورا - نشست و برخاست کرده‌ام و میدانم که همه‌ی شماها به این قضیه توجه دارید؛ لیکن در فضای عمومی دانشگاهی کشور، به این نکته‌ی دوم - یعنی مسأله‌ی روحیه و تدین و آگاهی دانشجو و بیرون آوردن او از حالت یک عنصر علمی بی‌جهت و بیهدف، به سمت یک عنصر علمی جهتدار - توجه کافی وجود ندارد.

 


 انسان با کامپیوتر متفاوت است. به کامپیوتر برنامه میدهند، آن هم برایشان جواب مسأله را حاضر میکند؛ اما انسان که این‌طور نیست. انسان خودش برنامه‌ی خودش را تنظیم میکند؛ خودش تصمیم میگیرد و خودش جهتگیری پیدا میکند. اگر ما از این جهت دوم غفلت بکنیم، دانشگاه همان چیزی خواهد شد که در بیانات امام، مکرر در مکرر نسبت به آن هشدار داده شده است.

 


 همه‌ی شما آقایانی که در دانشگاه بوده‌اید و بیش از ماها دانشگاه را میشناسید و دارای روحیه‌ی دینی هم هستید، به عمق آن واقفید. اگر دانشگاه، بیگانه و جدای از دین باشد، این یک فاجعه‌ی غیر قابل جبران است. غیر قابل جبران، به این معناست که جبران آن، بسیار بسیار تلفات خواهد داشت و مشکلات فراوانی به بار خواهد آورد؛ تا یک وقت آیا جبران بشود، یا نشود.

 


 خصوصیت جمهوری اسلامی این است که دستگاه انسان‌سازیش بایستی صحیح حرکت بکند و انسانِ باب هدفهای جمهوری اسلامی بسازد؛ والّا اگر ما بخواهیم انسانِ فقط عالم بسازیم - منهای آرزوهای مقدسی که یک ملت و بخصوص مسلمین دارند - بهتر همین است که دانشجویانمان را گروه گروه به کشورهایی که دستگاههای علمیشان مجهزتر و مدرنتر از ماست، روانه کنیم؛ آن‌جا بروند یاد بگیرند و بیایند! هدف این نیست. هدف این است که کشور به دست انسانهای صالح از لحاظ علمی و فکری، در جهت هدفهای خودش حرکت کند؛ و این نخواهد شد، مگر آن وقتی که این انسانها خودشان، آن هدفها را شناخته و قبول داشته باشند.

 


 اگر دانشگاه جایی شد که کسی که از آن‌جا صادر و خارج میشود - متخرج دانشگاه - نه نسبت به انقلاب حساس باشد، نه نسبت به دین حساس باشد، نه نسبت به کشور حساس باشد، نه نسبت به استقلال ملی و آرزوهای بزرگ ملی حساس باشد، این دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمی والا باشد، ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا که متخرج و محصول این دانشگاه، راحت در اختیار سیاستهای مختلف قرار خواهد گرفت.

 


 این مطلب، برنامه‌ی ما را در مورد دانشگاه باید مشخص بکند. یعنی ما بایستی در دانشگاه، دین و روحیه‌ی انقلابی و بیزاری از وابستگی ملی را مورد توجه قرار بدهیم؛ بخصوص این نکته‌ی وابستگی، یعنی همان چیزی که متأسفانه امروز کشورهای کوچک دنیا - کوچک از لحاظ وضع سیاسی و موقعیت سیاسی - و کشورهای سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتاً کشورهای اسلامی، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است.

 


 این وابستگی را نباید با اشتیاق به فراگیری علم - که هرجا انسان آن را بیابد، دنبال آن خواهد رفت - اشتباه کرد. گاهی علم در دست دشمن ماست؛ پیش دشمن میرویم، زانو میزنیم و از او علم را فرا میگیریم؛ این اشکالی ندارد. ارزش علم فراتر از این است که انسان به خاطر آن، حتّی سراغ کسی که با او مخالف است، نرود. این یک بحث است؛ تحت تأثیر آن دشمن قرار گرفتن از غیر جنبه‌ی علم - یعنی جنبه‌ی سیاست، فرهنگ و چیزهای دیگر - یک بحث دیگر است. آنچه که برای ما درست کردند، این دومی است. آنچه که برای - به اصطلاح رایج - جهان سوم خواستند و برنامه‌ریزی کردند، این دومی است. اتفاقاً کاری کردند که اولی انجام نگیرد.

 


 این معضل بزرگ فرار مغزها که الان دهها سال است در جهان عقب‌افتاده‌ی کنونی مطرح است، بخشی از همین قضیه است. اینها زبده‌ها و خوبها را میربایند و میبرند و اجازه نمیدهند حتّی آنهایی که یاد میگیرند و استعداد دارند، برای آن کشورها به کار بیفتند. بنابراین، این مسأله‌ی دوم، اگر نگوییم که بیشتر از مسأله‌ی اول در دانشگاهها اهمیت دارد، حداقل به قدر مسأله‌ی اول اهمیت دارد.

 


 دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بیدین متولد شده است؛ این‌که روشن است. دانشگاه به سبک کنونی، از ابتدا بیدین متولد شده؛ یعنی طراحی کردند که دانشگاه، بیدین زاییده بشود. این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینی بوده یا نبوده؛ اصلاً به آن ربطی ندارد؛ بنای دانشگاه، یک بنای غیردینی، بلکه ضد دینی بوده است؛ مثل روشنفکری کشور ما، که از ابتدا بیدین متولد شده است.

 


 خاصیت دین اصیل و عمیق این است که برای نفوذ در دستگاهها و در جاهای مختلف و در محیطهای انسانی، منتظر اجازه‌ی کسی نمی‌ماند. دین، در دانشگاه و در محیط روشنفکری و در علم هم نفوذ کرد و همه‌جا رفت؛ لیکن بنا، بنای غلطی بود. این بنا بایستی دگرگون بشود و نگذاریم دوباره آن‌گونه بشود؛ البته دشمن هم بیکار نمی‌ماند.

 


 بعد از انقلاب، برای انقلاب فرهنگی - به معنای برگرداندن محیط دانشگاه به جهتگیری اسلامی - واقعاً تلاش مشکوری شده است. تعدادی از اساتید، تعدادی از دانشجویان و تعدادی از مسؤولان گوناگون، واقعاً کارهایی کردند که جزو ذخایر جاودانه‌ی آنها پیش خدا و پیش این ملت است. این کارها تماماً مشکور، لیکن نیمه‌تمام است؛ کامل نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید یکی از اهم وظایف و واجبات خودش را این قرار بدهد که ما چه کنیم تا محیط دانشگاه، محیطی باشد که در آن، پرورش دانشجو، دینی، انقلابی، توأم با آگاهی سیاسی و با روحیه‌ی بانشاط دانشجویی باشد. این، یکی از کارهایی است که شما باید بکنید؛ اگر شما نکردید، دشمنان این ملت، نقطه‌ی مقابلش را خواهند کرد؛ کمااین‌که الان هم دارند میکنند؛ البته طرق مختلفی دارند.

 


 این مسأله‌ی (تهاجم فرهنگی) که ما بارها روی آن تأکید کرده‌ایم، واقعیت روشنی است؛ با انکار آن، ما نمیتوانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. (تهاجم فرهنگی) را نباید انکار کرد؛ وجود دارد. به قول امیرالمؤمنین (صلوات‌اللَّه‌علیه)، (من نام لم ینم عنه)؛(3) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعی کن خودت را بیدار کنی. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگی در تهدید است؛ کمااین‌که اصل فرهنگ ملی و اسلامی ما در تهدید دشمنان است.

 


 من یادم می‌آید که در اوایل جنگ، گزارشهایی میرسید که مثلاً دشمن تا فلان‌جا آمده است؛ دشمن دارد فلان‌جا را بمباران میکند؛ مکرر هم از طرف نیروهای حزب‌اللهی در محیطهای گوناگون انقلابی، این مطلب تکرار میشد. آن بنده‌ی خدایی که مسؤول نیروهای مسلح بود،(4) انکار میکرد و میگفت دروغ است؛ اصلاً چه کسی میگوید که عراق دارد به ما حمله میکند؟! در بین مردم شایع شده بود که عین‌خوش را گرفته‌اند؛ او به آن‌جا رفت و از تلویزیون با او مصاحبه کردند؛ گفت: میگویند عین‌خوش را گرفته‌اند؛ من الان دارم در عین‌خوش مصاحبه میکنم! او از عین‌خوش بیرون آمد؛ اما سه، چهار ساعت بعد، دشمن عین‌خوش را گرفت! بله، دشمن بیرون عین‌خوش بود - در عین‌خوش نبود - اما این به معنای آن نبود که دشمن نیست.

 


 ما نبایستی چیزی را که روشن و واضح است، انکار کنیم. در دانشگاه، در بیرون دانشگاه، حتّی در رسانه‌های جمعی ما، در کتابهایی که مینویسند، در ترجمه‌هایی که میکنند، در شعرهایی که میسرایند، در برنامه‌های فرهنگیِ علیالظاهر بی‌ارتباط به ما که در دنیا وجود دارد و خبرش را قاعدتاً شما آقایان - که عناصری فرهنگی هستید - میشنوید، همه‌جا یک آرایش نظامیِ فرهنگیِ بسیار خطرناک علیه انقلاب درست شده است و وجود دارد.

 


 این، آن چیزی نیست که مثلاً از صد سال قبل بوده است. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگی علیه اسلام بود؛ اما وقتیکه انسان با یک دشمن خواب‌آلوده روبه‌روست، آرایش نظامیش یک نوع است؛ وقتی با یک دشمن بیدار روبه‌روست، آرایش نظامی نوع دیگر میشود. آن روز عالم اسلام، خواب‌آلوده، بلکه تخدیرشده و مست بود؛ اصلاً گاهی دشمن به او ضربه‌یی میزد، یک سوزن در رگش فرو میکرد و چیزی تزریق میکرد؛ تمام میشد میرفت؛ اما الان اسلام بیدار است؛ دشمن دنیای غرب، امروز بیدار است؛ مثل قهرمانی در میدان است؛ یک خاطره‌ی تمام‌نشدنی از شخصیتی مثل امام را با خودش دارد؛ این همه ذخیره‌ی انقلابی دارد؛ این همه جوان خوب دارد؛ اینها شوخی نیست. امروز دشمن در مقابل وضع کنونی ما، آن ژست و آرایش نظامی صد سال یا پنجاه سال پیش را به خود نمیگیرد. ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم؛ اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفته‌ایم؛ همان (من نام لم ینم عنه) است. (انّ اخا الحرب الارق و من نام لم ینم عنه)؛(5) مرد جنگ باید بیدار باشد؛ و اگر تو خوابیدی، لازمه‌اش این نیست که حتماً دشمن تو در سنگر مقابل خوابیده باشد؛ او ممکن است بیدار باشد.

 


 این معنا در دانشگاه هم صدق میکند؛ گاهی هم متأسفانه این کار به وسیله‌ی خودیها انجام میگیرد. وقتی که ما میبینیم مثلاً یک سلسله کار بر مبنای حذف شخصیت و ارزش روحانیت در محیط سیاسی یا در محیط دانشگاهی شروع میشود، این کار، یک کار ساده و یک کار فقط صنفی نیست. این‌که مثلاً ما بیاییم بساط حوزه‌ی علمیه را که بر مبنای تحقیق و دقت نظر و بر اساس مبناسازی و مبناویران‌سازی و نوآوری و تجدید نظر و ابتکار است - که این روشن است؛ سبک و شیوه‌ی آموزش و تعلیم و تعلم در حوزه‌های علمیه، از اول بر مبنای تحقیق بوده - یک چیز تقلیدی وانمود بکنیم و امثال مطهری و بهشتی و این شاگردان حوزه را، استثناهای حوزه تلقی کنیم،(6) یک اشتباه است. طبیعتاً کسی که حوزه را درست نمیشناسد، کسی که نمیداند حوزه چیست، چنین اشتباهی را مرتکب میشود. البته به احتمال فراوان، بلکه شاید به طور یقین، آدم میداند که اینها از روی بیغرضی هم گفته میشود؛ یعنی نظر سوئی وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فسادآور است. این موجب میشود که ارزش علمی و معنوی روحانیت - که پرچمدار و نماینده‌ی دین است - در چشم محیط دانشگاهی و دانشجویی از بین برود؛ کمااین‌که شبیه این کار، منتها با شیوه‌های ناشیانه‌تری، قبل از انقلاب انجام میشد و بیتأثیر هم نبود. واقعاً قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهی، آخوندجماعت را آدمهای پُرگویِ نادانِ پُرتوقعِ هیچ‌چیزندان میدانستند! من با عده‌ی زیادی از آنها مواجه بودم. مثلاً در یک جلسه، با یک طلبه که مینشستند و دو کلمه حرف حساب میشنیدند، میگفتند عجب، واقعاً در بین روحانیت، مثل شمایی وجود دارد؟! در حالیکه آن طلبه، یک طلبه‌ی معمولی بود. آنها روحانیت را نمیشناختند؛ یعنی تلقی دستگاههای علمی و دانش کشور از روحانیت، غلط بود. حوزه‌ی علمیه، اصلاً مرکز علم و تحقیق بوده است. اگر علم برای علم، و علم بدون قصد مزد، مصداقی در کشور ما داشته باشد، از قدیم در حوزه‌های علمیه بوده است؛ ولی آنها این‌جا را یک محیط بیعلم میدانستند!

 


 آن زهد و بیاعتنایی به دنیا، آن پارساییهایی که در محیط روحانیت و در محیط طلبگی و بیرون از طلبگی بود و امروز هم بحمداللَّه هنوز به طور غالبی وجود دارد، این را در چشم این جماعت دانشگاهی و متجدد، تبدیل کرده بودند به این‌که آخوند مفت‌خور است! تعبیر مفت‌خور، چیز روشنی بود. وقتی در جایی میگفتند مفت‌خورها، بدون هیچ اشاره و قیدی - مثل ضمیری که مرجع خودش را پیدا کند - به روحانیون برمیگشت! این تبلیغاتی بود که انجام شده بود.

 


 هدف از این تبلیغات چه بود؟ هدف از تبلیغات، روحانیت نبود - روحانیت که خصوصیتی نداشت - هدف از این تبلیغات، دین بود. اگر ما بیاییم حیثیت روحانیت و فقاهت و رتبه‌ی علمی فقاهت و تأثیر آن را در حرکت کلی یک کشور منکر بشویم، یا زیر سؤال ببریم، یا دچار خدشه بکنیم، درحقیقت به گرایش دینی طبقه‌ی کارآمد و عظیمی لطمه زده‌ایم؛ و این همان کاری است که آنها میخواهند، و آبی است به آسیاب دشمن ریختن؛ لذا باید در محیط دانشگاه، به این نکته خیلی توجه شود.

 


 توجه به روحیه‌ی انقلابی دانشجویان هم مهم است. این دانشجویان، مانند سایر دانشجویان در همه جای دنیا، بایستی جزو پیشبرندگان انقلاب و جزو پایه‌های اصلی انقلاب باشند و نسبت به مسائل انقلابی، هرگز احساس سردی نکنند؛ این شیوه‌هایی لازم دارد؛ همین‌طور دستوری نیست؛ این حکمی نیست که بگوییم شما دانشجویان، بانشاط در راه هدفهای انقلاب حرکت کنید. نشاط، چیزی است که باید آن را در یک قشر به وجود آورد. باید دنبالگیری کنید و ببینید چگونه میشود این نشاط را به وجود آورد؛ باید آن را در قشر دانشجو به وجود آورد.

 


 روحیه‌ی انقلابی دانشجویان در دانشگاه نباید ضربه بخورد. آن عده‌یی که بیتفاوتند، باید کاری بشود که به جهتگیریهای انقلابی و نشاط انقلابی گرایش پیدا کنند؛ نه این‌که خدای نکرده بعکس شود و کارهایی انجام بگیرد که کسانی که روحیه و جهتگیری انقلابی دارند، یواش‌یواش به بیتفاوتی گرایش پیدا کنند؛ این خطر بسیار عظیمی است.

 


 دانشجو، یک نسل استثنایی و یک موجود استثنایی است؛ حتّی طلبه‌ی جوان از این جهت با دانشجو تفاوتهایی دارد. دانشجو، جوان است؛ در صراط علم و دانش است؛ با محیطهای آزاد آشناست؛ در یک جا مجتمع است؛ آن هم با این کمیت زیاد. این ترکیب و این خصوصیات، بر روی هم حالت و تأثیرات خاصی را به وجود میآورد؛ این تأثیرات را بایستی پذیرا بود.

 


 ما نباید انتظار داشته باشیم که دانشجوجماعت، سیاستهای دستگاههای اجرایی را به طور کامل و با همه‌ی وجود بپذیرد و قبول بکند. البته باید در مقابل سیاستهای مسؤولان دستگاهها تسلیم شد؛ در این شکی نیست. وقتی که دستگاهها و مجریان کشور تصمیمی میگیرند، آن تصمیم برای افرادی که در محدوده‌ی کار آنها هستند، واجب‌الاطاعة است؛ اما باید این حق را به آن دانشجو داد که به مقتضای جوانی و به مقتضای آن روحیه‌ی شور و نشاط و شوقی که دارد، یک حالت سؤالی داشته باشد؛ احیاناً اعتراضی داشته باشد؛ پیشنهادی داشته باشد. در محیط دانشگاه، اینها را بایستی تحمل کرد و پذیرفت. این، از جمله‌ی عواملی است که آن شور و نشاط را در آنها زنده، و آنها را همچنان دانشجو نگه میدارد.

 


 البته این را هم باید مراقبت کرد که محیط دانشجویی، میدانی برای تاخت‌وتاز سیاستبازان حرفه‌یی نشود. این‌که آقایی از آن طرف بلند شود، برای خاطر یک غرض سیاسی و یک هدف ناسالم، به دانشگاه برود و وضعیت آن‌جا را به هم بریزد و ذهن عده‌یی از دانشجویان را مشوش کند، اصلاً قابل قبول نیست. البته خود دانشجویان بایستی این‌طور افراد را شناسایی کنند؛ آنها را طرد کنند و از محیط خودشان بیرون نمایند. محیط دانشجویی، بایستی دانشجویی و پاک بماند.

 


 آگاهی سیاسی داشتن و بینش سیاسی پیدا کردن، یک مسأله است؛ اما در معرض سیاستبازیِ سیاستبازان قرار گرفتن، مسأله‌ی دیگری است. اینها چیزهایی است که به‌هرحال در محیط دانشگاه خیلی مهم است. اگر اینها انجام شد، آن وقت طبعاً ظواهر دینی هم به خودی خود در دانشگاه رعایت خواهد شد. البته الان آن طوری که من میشنوم، وضع دانشگاهها - چه دانشگاههای دولتی، چه دانشگاه آزاد - از این جهت خیلی مطلوب نیست؛ که البته بایستی از همه طرف به این مسأله رسیدگی کرد.

 


 شما بار سنگینی بر دوش دارید. ان‌شاءاللَّه خدای متعال به شماها کمک کند، تا بتوانید این وظیفه‌ی بزرگ و مقدس را بخوبی انجام بدهید. به نظر من، هیچ صدقه‌یی هم مؤثرتر و جاریتر و باقیتر از این کاری که شماها برعهده گرفته‌اید، نیست. ان‌شاءاللَّه که موفق و مؤید باشید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) دبیر وقت شورای عالی انقلاب فرهنگی

 


2) نایب رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی ویرایش زبان فارسی در صدا و سیما

تاریخ: 1370/09/18

 

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی ویرایش زبان فارسی در صدا و سیما


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 اولاً خیلی خوشحال شدم از این‌که آقای فیروزان مژده‌ی تأسیس این شورا(1) را دادند. واقعاً همت ایشان که بالاخره این قدم را برداشتند، باید شخصاً مورد سپاس من قرار بگیرد. البته این قدم اول است. بله، میبینم که (خبر) تا حدود زیادی - نه به‌طور کامل - پیشرفت کرده است. ظاهراً همین امروز صبح یا دیشب بود که من خبری شنیدم که جمله‌بندی غلطی در آن بود. گفتم شاید کسانی هستند که مراقبت و ویراستاری میکنند؛ وقتی آنها غیبت دارند، این‌طور غلطها پیش می‌آید. از وجود این جمع هم به این صورت اطلاعی نداشتم. به‌هرحال، کار شما قدم اول است، و قدم مهمی هم هست.

 


 البته در باب ویراستاری، من معتقد به همان معنای وسیع علمی ویراستاری هستم. ویراستاری در معنای متداول رایجش، به معنای درست کردن متن از اغلاط است؛ یعنی نوعی پیراستن است - ویراستن، یعنی پیراستن - در حالی که در معنای اصلی و علمی ویراستاری، ویراستن، پیراستن نیست؛ آماده کردن و قابل عرضه کردن است؛ و این چیز بسیار وسیعی است. در باب کتابها هم همین‌گونه است؛ در باب مطالبی هم که در رادیو و تلویزیون خوانده میشود، همین‌طور است. ای بسا مطلبی که از لحاظ لفظ هم ایرادی ندارد، لیکن از لحاظ نسق و ترتیب طولی ایراد دارد.

 


 ما در مشهد یک انجمن ادبی داشتیم که در منزل مرحوم نگارنده(2) تشکیل میشد. عبدالعلی نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمیآمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب میکردم و میگفتم شما که سرگرد بودی، چه‌کار میکردی؟! مرد بسیار لطیفی بود. خانه‌ی او مرکز انجمن ادبی فردوسی بود، که من هم هر وقت از قم به مشهد میآمدم، حتماً در آن شرکت میکردم. یکی از کارهایی که آن‌جا انجام میگرفت، این بود که وقتی کسی غزلی یا قصیده‌یی میخواند، آن را ویراستاری طولی میکردند؛ یعنی میگفتند که جای این بیت این‌جا نیست؛ جایش قبل از این بیت قبلی است. این، نکته‌ی مهمی است.

 


 در باب ویراستاری کتابها هم این کار هست. وقتی ویراستار نگاه میکند - آن ویراستار به معنای اعم که با مؤلف ارتباط دارد - میگوید این فصلی را که شما تنظیم کرده‌اید، جابه‌جاست؛ یعنی فصل دوم شما باید فصل سوم بشود؛ فصل پنجم شما باید فصل دوم بشود؛ این ویراستاری است. البته ویراستاری از این وسیعتر هم معنا میدهد. این‌که آیا ما این مطلب را اصلاً ارائه بکنیم یا نه، نیز خودش مرحله‌یی از ویراستاری علمی است.

 


 من معتقدم که در صدا و سیما، ویراستاری فقط به معنای پالودن زبان نیست، که ما بیاییم این زبان را پالایش کنیم و درست کنیم و در اختیار مردم بگذاریم - این بخشی از مسأله است - چیزهای دیگری هم وجود دارد؛ لیکن فعلاً آن چیزی که محل ابتلای ماست، همین بخش از قضیه است که متأسفانه زبان، زبان بیمار و ضعیف و نارسا و احیاناً قابل اشتباه است؛ چون وقتی که سخن درست ادا نشود، تفاهم غلط میشود؛ یعنی چیز بدی فهمیده میشود. یک نمونه‌ی آن، این کلماتی است که ما از عربی گرفته‌ایم. حالا کلماتی که از زبانهای فرنگی گرفته شده، یک طور دیگر است؛ لیکن کلماتی که از عربی گرفته شده، چون سابقه دارد - یعنی از زمان مشروطه و قبل از مشروطه، تعبیرات تازه‌یی را از عربی گرفتند و وارد زبان ما کردند؛ چه زبان سیاسی، چه زبان غیرسیاسی - گاهی اینها غلط به کار میرود.

 


 من همین امروز به مناسبتی داشتم فکر میکردم، که این تعبیر (غرور ملی) نظرم را جلب کرد. (غرور ملی) یعنی چه؟ آن چیزی که در فارسی از این اصطلاح تفاهم میشود، چیست؟ یعنی آن احساس عزت ملی؛ یعنی یک ملت به خود احساس اعتزاز و شرف کند. طبیعی است که کلمه‌ی غرور این را نمیرساند. کسی که با زبان عربی آشناست و غَرَر در باب بیع را میخواند، و (غرّکم باللَّه الغرور)(3) را میخواند، میداند که غرور یعنی فریفتگی جاهلانه؛ یعنی کسی که از روی جهالت فریفته بشود؛ لذا میگویند فلانی آدم مغروری است؛ این زشت است. اتفاقاً این تعبیر در فارسی ما وجود دارد؛ البته نه در تعبیرات سیاسی، بلکه در تعبیرات معمولی. میگویند آدم باغروری است، آدم مغروری است؛ یعنی خودفریفتگی جاهلانه دارد؛ این بد است. این واژه وقتی در فرهنگ سیاسی می‌آید، میشود (غرور ملی)، میشود خوب!

 


 ما واقعاً چه داعییی داریم که اصطلاحی را که معنای نارسا و غلطی دارد، بگوییم؛ که بعد منِ روحانی وقتی که از زبان عرب وارد زبان فارسی میشوم، تا دیدم میگویند (غرور ملی)، بگویم آقا ساکت شوید، (غرور ملی) چیست؛ آن را کنار بگذارید! در حالی که مقصود شما از (غرور ملی)، اصلاً آن معنای بد این اصطلاح نیست. شما میخواهید آن شرف ملی را بگویید، خیلی خوب، به تعبیر درستش بگویید که من هم در فهم مراد شما اشتباه نکنم. ببینید، کار به این‌جاها رسیده است. امروز کسی فکر نمیکند که اصطلاح (غرور ملی)، اصطلاح غلطی باشد؛ اما غلط است، و این غلط، عدم تفاهم به وجود آورده است.

 


 خود کلمه‌ی (ملی) هم از همین قبیل است. ملت، به معنای (شَعب) و (امت) نیست؛ ملت، یعنی دین. (ملّة ابراهیم حنیفا)،(4) یعنی آیین ابراهیم. این واژه از زمان مشروطه آمده و نمیشود آن را کاری کرد. این‌قدر گفته‌ایم ملت ایران، که به قول آقای نجفی جزو زبان شده است. این از آن مواردی است که نمیشود از زبان اخراج کرد. ملت، یعنی همین امت ما. حالا نمیدانم که اصلاً فارسی ملت چیست؛ باید یک معادل فارسی برای این واژه پیدا کنیم. (خلق) هم عربی است. این واژه را تاجیکها از کمونیستها گرفتند. کمونیستهای داخلی خودمان هم (خلق) میگفتند؛ خیال میکردند وقتی گفتند خلق، کلمه‌ی ملت را ضایع میکنند! بالاخره هر مکتبی واژه‌ی جدیدی برای خودش میآورد که معادل فارسی ندارد؛ حالا واقعاً بگردیم یک کلمه‌ی فارسی برای این واژه پیدا کنیم.

 


 من از آن آدمهایی نیستم که معتقد باشم چون کلمه عربی است، باید آن را کنار گذاشت؛ نه، کلمه عربی است، اما به قول مرحوم آل احمد،(5) جزو زبان من است. او میگفت، به من اعتراض میکنند که چرا کلمات عربی به کار میبری؟ در پاسخ میگفت که این جزو زبان من است؛ عربی نیست، بیگانه نیست؛ حالا اصلش متعلق به هرجا باشد. من آن اعتقاد را ندارم؛ اما چرا زبان ما با این سعه‌ی عظیم و با این گسترش فراوان - که بلاشک از این جهت، از زبان عربی بازتر و پُرکشش‌تر است و ترکیب‌پذیری خوبی دارد - بایستی در یک کلمه گیر کند؟ به‌هرحال، ما معادل فارسی (ملت) را هم نداریم؛ چاره‌یی نداریم؛ بایستی کلمه‌ی (ملت) را بگذاریم. غرض، میخواهم عرض بکنم که مسأله‌ی ویراستاری، این‌قدر حساس است.

 


 امروز متأسفانه زبان واقعاً در حال انحطاط است. در حالی که منابع زبان فارسی ما همچنان محفوظ است، اما آدم میبیند که زبانی که در اختیار نویسنده و گوینده و خبرده و حتّی شاعر و ادیب و کتاب‌نویس و امثال اینهاست، به شکل بسیار بدی مطرح میشود؛ و آن وقت این زبان قابل صدور نیست. ما باید بدانیم که وقتی این زبان از وطن خودش دور شد و به کشور بیگانه رفت، پاره‌یی شکستگیها در آن به وجود خواهد آمد؛ باید فکر آن را بکنیم، این‌جا مستحکم درستش بکنیم، که در آن‌جا اقلاً چیزی از آن باقی بماند.

 


 الان شما زبان شعرایی که در هند زندگی کرده‌اند - حتّی نثر هندی را - ملاحظه کنید. پدر مرحوم میرحامد حسین هندی(6) - صاحب (عبقات)(7) - کتابی(8) نوشته است، که در مقدمه‌ی آن کتاب، ناشر هندی شرحی در باب زبان فارسی در هند بیان میکند و میگوید این نثری که شما میبینید، نثر فارسی هند است؛ برای این‌که منِ فارسیِ ایرانی وقتی این را میخوانم، استعجاب نکنم! این یک منطق است؛ اما منطق بسیار صوری و سطحی است. فارسی هند یعنی چه؟! فارسی هند غلط است. حالا که به آن‌جا رفته و این شکلی شده، نباید گفت این فارسی هند است، بپذیرید! هند که جزو خاستگاههای زبان فارسی نیست. باید نگاه کنند، ببینند فارسی ایران چیست، فارسی خراسان چیست، فارسی فارس چیست، تا از آن، فارسی را درست کنند؛ معیار این است.

 


 وقتی زبان رنگ غربت گرفت، طبعاً یکمقدار خراب میشود. ما باید در این‌جا آن‌چنان بنیه‌ی زبان را قوی کنیم، که در آن‌جاها هم قابل استفاده باشد؛ و وقتی رفت و دچار آن شکستگیها شد، تبدیل به زبان دیگری نشود.

 


 شما(9) به تاجیکستان اشاره کردید؛ نمیدانم از هند و پاکستان و مصر و ترکیه خبر دارید، یا نه. این کشورها جاهایی است که زبان فارسی، سابقه و سلسله نسب و ریشه دارد؛ ولی متأسفانه مهجور شده است. ما بایستی تلاش وسیعی را شروع کنیم؛ و این نمیشود، مگر آن وقتی که در این خانه و در این مرکز اصلی، چشمه‌ی زبان فارسی بجوشد.

 


 زبان فارسی مثل همه‌ی زبانهای دیگر، محتاج نوسازی روزبه‌روز است. وقتی این ریشه سالم است، باید روزبه‌روز شاخه و برگهایش زیاد بشود و اتساع پیدا کند. متأسفانه این کار نشده است؛ نه این‌که امروز نشده، بلکه در تمام دوران پنجاه، شصت‌ساله‌ی گذشته، جز کارهای فردی، هیچ کاری انجام نشده است. این فرهنگستانها چیزهای بسیار خنثایی بودند و از اول تا حالا تقریباً یک چیز حسابی بیرون ندادند. اگر یک وقت یک نویسنده‌ی حسابی، یک شاعر خوب، یک انسان بزرگ باذوق، توانسته در حد شخصی کاری انجام بدهد، یک قدم زبان را پیش برده؛ والّا یک کار جریانی انجام نگرفته است.

 


 این فرهنگستانی که اخیراً تشکیل شده - که البته از پنج، شش سال پیش من در شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مصر بودم که این کار انجام بگیرد - باید تقویت شود. اگر ما این فرهنگستان یا هر چیز زاینده‌ی زبان را داشته باشیم، اما متوجه آفات زبان نباشیم، همه‌ی کارها ضایع خواهد شد. اهمیت این ویراستاری در این‌جا معلوم میشود.

 


 این کتابی که جناب آقای نجفی(10) چند سال پیش نوشتند - (غلط ننویسیم) - من همان وقت آن را گرفتم خواندم و حواشییی هم بر آن زدم. در این کتاب دیده‌ام که ایشان با همه‌ی دقتی که دارند - که واقعاً هم بجاست - جاهایی میگویند که مثلاً این واژه غلط است، اما دیگر جزو زبان شده است و نمیشود آن را کاری کرد؛ نمونه‌هایی هم ارائه شده است که حق با ایشان است. وقتی چیزی جزو زبان شد، نمیشود آن را از بدنه‌ی زبان بیرون کشید؛ این اصلاً عملی نیست. با بیرون آوردن آن واژه، اختلالی به وجود می‌آید؛ لیکن این خودش یک مصیبت است. ما نباید بگذاریم یک غلط، جزو زبان بشود.

 


 من میبینم که گاهی اوقات، نه فقط ترکیب غلطی، بلکه ترکیب زشتی وارد زبان فارسی میشود؛ هر کاری هم میکنی، جمع نمیشود. ما یک غلط زیبا داریم، یک غلط زشت؛ اما آن‌که خیلی بد است، این است که هم غلط باشد و هم زشت! حالا از باب نمونه، آن جمله‌یی که رویش حساسیت پیدا کرده‌ام، (لازم به ذکر است) است. بارها به افراد گوناگون گفته‌ایم که آخر شما چرا میگویید (لازم به ذکر است)؟ برایشان مثال هم زده‌ایم، اما فایده ندارد! البته حالا الحمدللَّه در (خبر) جمع شد؛ اما در جاهای دیگر کم و بیش شنیده میشود. هر دفعه‌یی که میگفتند (لازم به ذکر است)، مثل این‌که جوالی را در گوش من فرو میکردند! وقتی این‌طور کلمات و جملات جزو زبان شد، دیگر نمیشود آنها را کاری کرد.

 


 علی ایّ‌ حال، مسأله‌ی زبان در رادیو و تلویزیون، مسأله‌ی بسیار مهمی است. البته اول (خبر) است؛ لیکن از (خبر) که بگذریم، این برنامه‌های زنده هم که پخش میشود، همین‌طور است؛ مثل همین برنامه‌ی (روزنه) که شما گفتید، یا آن برنامه‌ی (عصرانه)، یا آن برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) که خیلی هم شنونده دارد. آیا شما برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) را میشنوید، یا نه؟ وقتی آدم این برنامه را میشنود، واقعاً دلش خون میشود! حرفهایی میزنند و تعبیراتی به کار میبرند که آدم واقعاً غصه‌اش میشود! باید کاری کرد، باید فکری کرد، باید معیارهایی گذاشت. آن جوانی که آن‌جا نشسته و دارد برنامه اجرا میکند، بیچاره تقصیری هم ندارد؛ او همه‌ی وسع خودش را دارد مصرف میکند؛ باید به او وسع و توان و سواد داد. ان‌شاءاللَّه همه‌ی اینها باید اصلاح بشود، تا بتوانیم زبان را عرضه بکنیم.

 


 امروز خوشبختانه قدر زبان فارسی برای مردم ایران بیش از گذشته شناخته شده است. در دوره‌ی گذشته، من با محافل ادبی و بعضی از اساتید زبان کم و بیش ارتباط داشتم. در آن دوره، کسانی که ادبیاتی بودند و به طور سنتی اهل زبان بودند، فارسی را دوست میداشتند؛ اما خرج‌کنندگان زبان فارسی، یعنی بدنه‌ی نظام - منظورم ملت نیستند؛ منظور، مسؤولان و کسانی که وابسته‌ی به تشکیلات دولتی بودند - برایشان اصلاً و ابداً مسأله‌ی زبان فارسی اهمیتی نداشت.

 


 شاید شماها بدانید که ارتش یک دستگاه لغت‌سازی داشت، که گمان میکنم در کتاب جناب‌عالی(11) هم به آن اشاره‌یی شده باشد. اینها برداشتند لغت‌سازیهای غلط کردند و از زبانهای خارجی لغت گرفتند؛ به طوری که برایشان اصلاً زبان فارسی اهمیت نداشت. گرایش به زبان اروپایی، بخصوص زبان انگلیسی، در این اواخر بسیار زیاد بوده است؛ بیشتر این زبان را نگاه میکردند و به آن گرایش داشتند؛ مثلاً اصرار داشتند که واژه‌ی (تک)(12) را حتماً از Attack انگلیسی درست کنند! در غیر آن‌جاها هم وجود داشته، اما در آن‌جاها بیشتر بوده است.

 


 من خیال میکنم الان کسانی که در مجموعه‌ی نظام هستند، قدر زبان فارسی را بیشتر میدانند؛ علتش هم این است که امروز ایران معتقد است برای دنیا پیامی دارد؛ و آن اسلام انقلابی ماست. امروز اعتقادمان این است که برای دنیا پیامی داریم. این پیام، یک حامل و رسانه‌ی درستی میخواهد؛ و آن جز زبان، چیز دیگری نیست. چون به این پیام فکر میکنیم، این زبان بایستی بتواند واژه‌ها و اصطلاحات مخصوص ما را منعکس کند؛ اصطلاحاتی که مقصود انقلاب را برآورده میکند و تفکرات نظام را منعکس مینماید. پس، امروز ما به یک زبان قوی و جاافتاده و پُرظرفیت احتیاج داریم؛ و آن زبان فارسی است، که بحمداللَّه در دسترس ما هم هست.

 


 در گذشته، این‌طور فکر نمیکردند. در زمان قاجار، آن مسؤولان دولتی اصلاً کمتر از این بودند که به این موارد فکر کنند؛ مگر افراد خاصشان. در زمان رژیم گذشته هم عده‌یی از همان ادبیاتیهای سنتی بودند؛ والّا بدنه‌ی نظام اصلاً و ابداً اعتقادی به زبان فارسی نداشتند. اگر گفته میشد که مثلاً بناست این‌جا زبان انگلیسی، زبان رسمی بشود، ککشان نمیگزید! کمااین‌که دیدیم عده‌یی از اینها آزادانه مسأله‌ی خط لاتین و زبان اسپرانتو(13) را بارها مطرح کردند! من در عمر خودم، دو، سه مرتبه در دو، سه مقطع، همین مسأله‌ی خط لاتین و زبان اسپرانتو را در مطبوعات زمان طاغوت خوانده بودم؛ اما حالا کسی جرأت نمیکند این حرفها را بزند. الان هیچ‌کس در ایران جرأت تفوّه به این حرفها را ندارد؛ اما آن زمان نه، راحت مینوشتند و به دنبال آن، شایعه میشد و جنجال به پا میگردید. این به خاطر آن بود که زبان فارسی برایشان اهمیتی نداشت؛ اما امروز این‌طور نیست. امروز ما میتوانیم در این فضا ان‌شاءاللَّه خدمت بزرگی به زبان فارسی بکنیم.

 


 نقش آقایان، نقش خیلی حساسی است. بحمداللَّه همه‌تان هم جزو کسانی هستید که هم به این کار واردید و اهل فن و اهل اطلاعید، و هم دلسوزید. میبینم که خوشبختانه مصداق (جز به خردمند مفرما عمل)(14) شده است. الحمدللَّه کار، خردمندانه پیش میرود. ان‌شاءاللَّه کار را با صبر و حوصله و خردمندی پیش ببرید و خبرهای پیشرفت کار را هم به ما بگویید، که مژده و خبر خوشی خواهد بود.

 


 من کتابی به نام (آیین نگارش) از آقای سمیعی(15) دیدم، که پیداست آقایان بحمداللَّه به زبان فارسی علاقه‌ی بنیادی دارند. ان‌شاءاللَّه بایستی این همتها مصرف بشود، تا کار به جای خوبی برسد. در این زمینه، هر کاری هم که از من بربیاید، دریغ ندارم.

 


 ضمناً من نکته‌یی به جناب آقای نجفی عرض بکنم. جلد سوم و چهارم کتاب (خانواده‌ی تیبو)(16) ارزش تاریخیِ خیلی قیمتی دارد. این دو جلد، تمام اوضاع و احوال جنگ بین‌الملل اول و مقدمات آن را نشان میدهد، که جلدهای اول و دومش اصلاً در آن مقوله نیست؛ یعنی یک سبک دیگر است. من جلد اولش را که خواندم، پشت جلد نوشتم که بعید است من جلد دوم این کتاب را بخوانم؛ چون باب ذهنیات ما نیست. هر کتابی که میخوانم، تقریظی بر آن مینویسم؛ برای این ترجمه‌ی شما هم تقریظ نوشتم؛ هم بعد از جلد اول، هم بعد از جلد سوم؛ چون برداشت من از این کتاب، بعد از خواندن جلد سوم بکلی عوض شد. در این کتاب، آن گرایشِ انسان‌گرایی منهای مذهب، خیلی واضح است؛ یعنی همان گرایشهای اومانیستی قرن نوزدهمی و اوایل قرن بیستمی خیلی زیاد دیده میشود. اگر در چنین ترجمه‌هایی بشود مقداری از زور این حالت گرفت، بدون این‌که به ترجمه لطمه‌یی وارد بیاید - یعنی به اصطلاح صداقت کتاب از بین نرود؛ حالا یا با پاورقی، یا با تعبیرات خاصی - من خیال میکنم که خیلی خیلی خوب خواهد بود.

 


 من این کتاب را خیلی دوست میدارم؛ چون زبان خوب و اطلاعات زیادی دارد. دوست میدارم توصیه کنم که جوانان بخوانند - در مجمعی(17) هم چیزی از آن نقل کردم - لیکن به خاطر این جهت میترسم. وقتی مثلاً آن کشیش با آن جوان صحبت میکند و استدلالهای همدیگر را پاسخ میدهند، آخر سر کشیش از میدان استدلال به در میرود! حرفی هم نداریم؛ واقعاً یک کشیش کاتولیک، بیش از این اصلاً بُرد استدلالش نیست. شکی نیست که ذهنیت آن جوانِ اول قرن بیستم، بر ذهنیت او غلبه خواهد داشت؛ اما تقصیر ذهنیت اسلامی و جهان‌بینی اسلامی ما چیست که امروز بایستی قربانی ذهنیت محدود آن کشیشِ اول قرن بیستم شود؟! البته من این را همین‌طور به صورت یک نظر عرض میکنم؛ ممکن است واقعاً محدودیتهایی باشد که نشود این کار را کرد. اگر در این‌طور ترجمه‌ها بشود این خلأ را به گونه‌یی جبران کرد، اینها منابع بسیار خوبی برای استفاده‌ی صوری و معنوی جوانان ما خواهد بود.

 


 ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) آقایان: فیروزان (رئیس شورا)، گلزاری، سیّدحسینی، صادقی، نجفی، اسوار، سعادت، سمیعی

 


2) 1346 - 1278 ش)

 


3) حدید: 14

 


4) آل‌عمران: 95

 


5) 1348 - 1302 ش)

 


6) 1306 - 1246 ق)

 


7) عبقات‌الانوار فی الأمامة الأئمّة الأطهار)

 


8) تشییدالمطاعن و کشف‌الضغائن)، نوشته‌ی: سیّد محمّدقلی کنتوری لکهنوی (متوفی 1260 ق)

 


9) آقای صادقی

 


10) 1308 ش)

 


11) آقای نجفی

 


12) آفند

 


13) زبانی است که به وسیله‌ی یک پزشک لهستانی به نام دکتر زامنهف (1917 - 1859 م) اختراع شد. واژگان اسپرانتو بر اساس لاتین و زبانهای رومیایی قرار دارد و دستگاه دستوری آن بسیار ساده شده است.

 


14) جز به خردمند مفرما عمل‌گرچه عمل کار خردمند نیست‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم

تاریخ: 1370/09/13

 

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
به همه‌ی برادران و خواهران عزیز که از نقاط مختلف کشور و از راههای دور تشریف آورده‌اند، بخصوص به خانواده‌های معظم شهدا و جانبازان عزیز و آزادگان عزیز و خانواده‌های محترم و رنج‌کشیده‌ی آنان، خوش‌آمد عرض میکنم.
 
در ابتدای عرایضم، به مناسبت حضور جمعی از خانواده‌های معظم یادگارهای جنگ تحمیلی، باید عرض کنم که ملت ایران هرگز نباید فداکاری فداکاران این جنگ را فراموش کند. اگر این خونهای بناحق‌ریخته در جنگ، و این مظلومیتها و ایثارها و شجاعتها نمیبود، امروز در دنیا هیچ نام افتخارآمیزی از اسلام وجود نداشت.
 
در اول انقلاب، استکبار با مطالعه‌ی دقیق به این نتیجه رسید که باید ملت ایران را به خاطر انقلابی که به اسلام عظمت میبخشد، مورد فشار شدیدی قرار بدهد، تا به خیال خود، هم آنها را از انقلاب پشیمان کند، و هم وضع ملت ایران برای کشورهای دیگر عبرتی بشود. جنگ که به راه افتاد، همه‌ی نیروهای قابل توجه دنیای کفر و استکبار، پشت سر رژیم جنگ‌افروز قرار گرفتند. تصمیم قطعی آنها این بود که جمهوری اسلامی را نابود کنند؛ اما اراده‌ی خدای متعال غیر از این بود. همیشه همین‌طور است که اراده‌ی خدا بر اراده‌ی شیاطین غالب میشود؛ اما شرط آن این است که مؤمنین در راه خواست خدایی فداکاری کنند.
  
اگر این فداکاریها نمیشد، و اگر نیروهای مسلح ما - چه ارتش، چه سپاه، چه نیروهای انتظامی، و چه بسیج عظیم مردمی - به میدان نمیآمدند و با شجاعت دفاع و فداکاری نمیکردند، خواسته‌ی دشمن عملی میشد. اراده‌ی خدا در قالب عمل همین فرزندان شما، همین جوانانی که شهید شدند، یا جوانانی که جانباز شدند، یا آنهایی که به اسارت افتادند، یا آنهایی که فداکاری کردند و بحمداللَّه سالم ماندند، تحقق بخشیده شد. عمل آنان بود که اراده‌ی الهی را مجسم کرد و تحقق بخشید.
 
پس، امروز نه فقط کشور ایران و نظام جمهوری اسلامی و عفت و شرف و ناموس ملت ایران مرهون فداکاری آن عزیزان است، بلکه امروز دنیای اسلام مرهون این فداکاریهاست. اگر امروز اسلام در دنیا آن حیثیتی را دارد که میتواند توده‌های مردم و جوانان روشنفکر را در کشورهای اسلامی به خود جذب کند، به برکت همین فداکاریهاست. اگر امروز مشاهده میشود که بحمداللَّه ایران و جمهوری اسلامی در دنیا سرافراز و محترم است، و کارهای سازندگی کشور بر روال است، و ملت ایران به سمت عزت و سعادت روزافزون حرکت میکند، این هم به برکت همین فداکاریهاست. پس، ملت ایران نباید هرگز این خاطره‌ی بزرگ را فراموش کند؛ و خانواده‌های شهدا هم که صاحبان انقلابند، باید خون شهدای عزیز را پاس بدارند و همان عزت نفس، همان فداکاری و همان ایمان در آنها تجلی پیدا کند.
 
یک نکته هم به مناسبت حضور برادران نیروهای انتظامی عرض بکنم - که امروز نیروی انتظامی ما در مرحله‌ی جدیدی(1) قرار دارد - و آن نکته این است که امروز نیروی انتظامی باید مظهر سه چیز مهم باشد: اول، دیانت و آنچه که ناشی از دیانت است؛ مثل عفت و اخلاق نیک و اخلاق اسلامی. دوم، اقتدار است؛ نیروی انتظامی باید قدرتمند باشد. در سرتاسر کشور یک نیروی انتظامی است، و بارهای سنگینی را بر دوش دارد؛ به همین خاطر باید قدرت را با عوامل مادّی و معنوی آن در خود حفظ کند. سوم، هوشیاری و هوشمندی است. خاصیت نیروی نظامی و انتظامی، همین هوشیاری و هوشمندی است؛ فریب نخوردن و همه‌جا حضور داشتن. نیروهای انتظامی باید این سه خصوصیت (ایمان) و (اقتدار) و (هوشیاری) را به طور روزافزون در خود به وجود بیاورند و هرچه هست، بیشتر کنند؛ مردم هم باید به چشم برادران حافظ نظم و امنیت به آنها نگاه کنند.
  
مطلب اصلی که امروز مورد نظر من است، آن هم به مناسبت این‌که جمعی از برادران فنی(2) در جلسه‌ی ما هستند، این است که کشور ایران باید به دست ایرانیها آباد بشود؛ این یک تفکر و یک راه و روش است. نیت و همت ملت ایران باید این باشد که کشور را خودشان بسازند.
 
در کشورهایی که از کاروان پیشرفتهای علمی و صنعتی عقب مانده‌اند، دو طرز تفکر وجود دارد:
 
یک طرز تفکر، غلط و مایه‌ی بدبختی ملت است؛ یک طرز تفکر، درست است. آن طرز تفکر غلط، همان تفکری است که در دوران حاکمیت عوامل امریکا بر این کشور حاکم بود؛ و آن این‌که علم و صنعت و تکنولوژی و امور فنی، باید به وسیله‌ی خارجیها، اروپاییها و غربیها آماده بشود و به صورت محصول در اختیار ما قرار بگیرد؛ ما باید پول و نفت بدهیم و از محصول کار آنها استفاده کنیم؛ این یک طرز تفکر بود. متأسفانه الان هم این طرز تفکر در بعضی از کشورهای استعمارزده وجود دارد؛ میگویند ما پول میدهیم، غربیها برای ما میسازند، به این‌جا می‌آورند و نصب میکنند! گاهی احمقانه تصور میکنند که این یک نوع اربابی نسبت به غربیهاست؛ که ما پولدار هستیم، آنها میآیند برای ما میسازند!
 
امروز این طرز تفکر وجود دارد؛ در دوران گذشته هم در کشور ما وجود داشت. در دوران حاکمیت ستمشاهی، این فکر در قشر تعیین‌کننده و تصمیم‌گیر کشور بود؛ ما هم این حرف را حتّی از زبان بعضی از عوامل آنها شنیده بودیم. البته این به معنای آن نیست که آنها به فکر نبودند که کارخانجاتی هم وارد کشور کنند؛ خیر، اما باز همان کارخانجات هم در اختیار بیگانه و با مدیریت بیگانه بود. در ایران کارخانه‌ی ذوب‌آهن آوردند؛ اما به دست بیگانه، با مدیریت بیگانه، حتّی با ملکیت بیگانه!
 
آن روزی که انقلاب پیروز شد، از کارخانجات حساس این کشور، جمع کثیری از بیگانه‌هایی که این‌جا بودند، رفتند؛ آن کسانی که کارشان این نبود که بیایند به مردم ایران علم و تکنولوژی بیاموزند؛ کارشان این بود که به عنوان یک صاحبکار بزرگ و به عنوان یک دانا بیایند، یک مشت آدمهای زیردست را از این کشور انتخاب کنند، تا هم سرمایه‌ی کشور را ببرند، و هم کلید صنایع کشور در دست خودشان باشد. لذا اگر شما به نقشه‌ی صنعتی کشور نگاه کنید، خواهید دید که غربیها و امریکاییها و بعضی از اروپاییها این نقشه را به نحوی ترتیب داده بودند که اگر از این مملکت رفتند و دروازه‌های این مملکت به روی آنها بسته شد، ایرانیها خودشان از پیشبرد و اداره‌ی صنعت عاجز بمانند؛ یعنی عمداً حلقه‌های مفقوده‌یی در سلسله‌ی صنعت این کشور به وجود آورده بودند، با قصد این‌که این ملت هیچ‌وقت نتواند روی پای خودش بایستد و کمر راست کند؛ میخواستند همیشه محتاج آنها باقی بماند.
 
این طرز تفکر، در دانشگاهها هم اثر میکند؛ علوم دانشگاهی هم بر اساس همین روش شکل میگیرد؛ مهندس ما هم مبتکر و سازنده و خلاق نمیشود. این کاری بود که آنها آن روز کردند، و مدتها نتایج سوء تدبیر آنها گریبانگیر کشور ما هم بوده، و شاید در آینده هم تا زمانهایی باشد.
  
یک طرز فکر، طرز فکر درست است، و آن این‌که ممکن است ما علم و فن و صنعت را از بیگانه‌یی که آن را دارد و ما نداریم، بگیریم؛ اما اداره‌ی آن کار را خودمان به دست خواهیم گرفت؛ خودمان صنعت را انتخاب خواهیم کرد؛ آنچه را که برای کشور لازم است، خودمان به وجود خواهیم آورد. انسان باید علم را از هر کس که دارد، یاد بگیرد؛ اما نه این‌که یاد بگیرد تا مزدور او باشد. غربیها برای ملت ایران و ملتهای مسلمان دیگر، این را میخواستند.
 
ما باید علم را یاد بگیریم، برای این‌که خودمان کشور را بسازیم. در میان ملت ما، استعداد و روح خلاقیت زیاد است. این همان ملتی است که تا چند قرن پیش، مشعلدار علم در دنیا بوده است. ما از لحاظ استعداد و توان علمی بالقوه، چیزی کم نداریم؛ چرا باید از کاروان علم و صنعت عقب بمانیم، تا آن‌جایی که کوچکترین چیزها را هم آنها برای ما درست کنند؟!
 
در دوران ستمشاهی اجازه نمیدادند که مهندس ایرانی، آن هواپیمایی را که پولش را داده‌اند و از بیگانه‌ها خریده‌اند، تعمیر بکند و یا به آن نزدیک بشود، تا مبادا از اسرار آن آگاه گردد! این، بزرگترین ظلم به یک ملت است.
 
امروز وضع خیلی عوض شده است. ملت ایران به برکت انقلاب، از لحاظ علم و صنعت و اتکای به استعداد و اداره‌ی زندگی صنعتی به دست خود، با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. جوانان زیادی، چه در زمینه‌ی صنعت، چه در زمینه‌ی پزشکی، چه در زمینه‌ی علوم گوناگون، چه مرد و چه زن، به مراتب بالایی نایل شده‌اند و کارهای برجسته‌یی کرده‌اند. ملت ایران بعضی از آنها را میداند، بعضی را هم در آینده وقتی که کارها تمام بشود، خواهد دانست و اطلاع آن در اختیارش قرار داده خواهد شد.
 
ملت پیشرفت کردند؛ اما باید همین روش اتکای به نفس ادامه پیدا کند. مبادا بخشهای گوناگون وسوسه بشوند که کارها را دربسته و سربسته به خارجیها واگذار کنند. یک ملت باید بداند که تنها خود اوست که میتواند نیازهای خودش را بفهمد و آن را برطرف کند. ما نمیگوییم از علم و اندوخته‌های صنعتی و علمی دیگران استفاده نشود؛ خیر، باید استفاده بشود؛ اما خود ما هم باید همت کنیم.
 
علم، متعلق به یک شخص و یک ملت نیست؛ علم، متعلق به بشریت است و بین ملتها دست به دست میگردد. یک روز بود که اروپای متمدن امروز، در نهایت جهل و بیخبری بود؛ مسلمین دانشمندان بزرگ آن روز بودند و علم را به اروپاییها یاد دادند. این حرفی است که خود آنها گفتند و میگویند؛ نوشتند و مینویسند؛ چیز مجهولی نیست که ما آن را ادعا بکنیم. یک روز علم در آسیا بود، یک روز هم در اروپاست، یک روز هم در یک نقطه‌ی دیگر است. علم، متعلق به همه‌ی بشریت است. علم چیزی نیست که ملتی بگوید مال من است و مال بشریت نیست؛ نه، علم متعلق به بشریت است. ما هرجا علم را پیدا کردیم، آن را به دست میآوریم.
 
پیامبر ما در چهارده قرن پیش فرمود: (اطلبوا العلم ولو بالصّین)(3)؛ اگر علم در نقطه‌ی دوردستی هم باشد، بروید آن را یاد بگیرید. باید از علمای آنها هم استفاده کنید و آنها را در علم و صنعت، مورد استفاده قرار بدهید. بنابراین، باید از علم و اندوخته‌های صنعتی دیگران استفاده کرد؛ اما خود ما هم باید برای یاد گرفتن و برای ساختن، همت کنیم.
  
این جوانان ما که امروز در مراکز فنی و صنعتی و علمی حضور دارند، باید بدانند که ایران را آنها باید بسازند. در یک دید وسیعتر، دنیای اسلام را مورد نظر قرار بدهید. چرا دنیای اسلام باید این‌قدر ضعیف و محتاج باشد؟ چرا باید همه چیزش، گداییشده‌ی از در خانه‌ی دشمنانش باشد؟ امروز بعضی از کشورهای پولدار اسلامی پول میدهند و میوه و سبزیِ خوردنشان را هم با هواپیما از کشورهای اروپایی می‌آورند! ماشین‌آلات که به جای خود، بندرسازی که به جای خود، اکتشافات که به جای خود؛ چرا باید این‌طور باشد؟! مگر ملت اسلام چه چیزی کم دارد؟
 
امروز بیش از یک میلیارد نفوس مسلمان در دنیا هست؛ آن هم در این کشورهای حساسی که ما مسلمانان داریم. امروز بخش عظیمی از دنیا، زیر پای فرزندان اسلام است؛ با این همه منابع غنی، و با این موقعیت جغرافیایی. آیا باز هم بایستی امریکا و انگلیس و این‌گونه دولتها بر این کشورها حکومت کنند؟! مسلمانان باید بیدار بشوند؛ بین خودشان مثل یک خانواده، از علم و صنعت و منابع و پول یکدیگر استفاده کنند و در مقابل دشمن جهانی، یک جبهه‌ی قوی تشکیل بدهند.
  
این چه وضعی است که امروز مسلمانان دارند؟! بخصوص امروز که امریکا تصور میکند دنیا متعلق به اوست. البته این تصور ابلهانه‌یی است؛ اما دولتمردان امریکا این تصور را دارند. چون رقیب آنها - که اتحاد جماهیر شوروی سابق باشد - این‌گونه تکه‌تکه شده و به ضعف و ذلت کشیده شده است، آنها خیال میکنند که دیگر دنیا مال آنهاست! گویا دنیا متعلق به دو نفر رقیب بود، و حالا که آن رقیب به زمین نشسته است، سهم او هم مال این است، و اصلاً دنیا مال این است! چنین منطق غلطی را چه کسی به این دولتمردان کم‌عمقِ بیاطلاع از غریزه و طبیعت بشری، تلقین کرده است؟! انسانها آزادند. انسانها و ملتها مستقلند. مسائل دنیا به شما چه ربطی دارد؟! خیال میکنند همه جای دنیا مال آنهاست!
 
در همه‌ی قضایا هم دخالت میکنند! هر گوشه‌ی دنیا که یک حادثه، یک بگومگو و یک چیز پولساز هست، آنها فوراً خودشان را به آن‌جا میرسانند؛ مثل این گردن‌کلفتها و چاقوکشهای محله‌های سابق، که وقت باجگیری و وقت دعوای زن و شوهر حاضر بودند! به شما چه؟! مثل کلانتر دنیا، برای خودشان مقام قایلند! شما کی هستید؟ این‌که شما احساس قدرت میکنید، به خاطر آن است که بعضی از ملتها و دولتها حاضر نشده‌اند قدرت خودشان را بفهمند و احساس قدرت بکنند؛ والّا اگر ملتهای مسلمان از قدرت خودشان سر درمیآوردند و میفهمیدند که چه قدرت عظیمی دارند، شما کی میتوانستید در دنیا این‌طور رجزخوانی کنید؟!
 
پشت سر اسرائیل غاصب متجاوز پُرروی بداخلاق خشن غاصب این منطقه ایستاده‌اند، برای این‌که حق فلسطینیها را بکلی از بین ببرند. پس ملتهای اسلامی کی میخواهند در مقابل این زورگوییها اظهار وجود بکنند؟ یک اسمی را تکرار کردند، اینها را کشاندند به آن‌جا بردند، دور هم نشاندند، نشستند امضاء کردند و حقوق یک ملت را ضایع نمودند.(4) هرچه هم که مسلمانان کوتاه بیایند، آن دشمن خبیث و وقیح، پُرروتر خواهد شد.
  
الان ببینید اینها در جنوب لبنان چه میکنند. کمتر هفته‌یی، و شاید گاهی کمتر روزی است که نیایند و منطقه‌یی را بمباران نکنند و یک عده مردم بیچاره‌ی روستایی جنوب لبنان را بدون هیچ‌گونه جرمی، بیخود نکشند. این سازمانهای حقوق بشر هم مرده‌اند. یک کلمه حرف از کسی بیرون نمی‌آید و کسی نفس نمیکشد؛ ولی اگر چهار نفر یهودی روسی را آن روزها نمیگذاشتند از شوروی خارج بشوند و به اسرائیل بروند، تمام دنیا جنجال میشد که چرا مانع میشوید؛ یک شهروند روسی میخواهد به زیر سایه‌ی دولت اسرائیل بیاید؛ چرا دولت شوروی مانع میشود! تمام رسانه‌های دنیا - که البته رسانه‌ها متعلق به خود صهیونیست‌هاست - پُر از جنجال میشد! سازمانهای حقوق بشر هم که ادعای حقوق بشر میکنند، با آنها هماهنگ میشدند! پس حالا مرده‌اید؟! چرا خفه شده‌اید؟!
 
ملت فلسطین را قتل‌عام میکنند، ملت لبنان را قتل‌عام میکنند؛ اما هیچ‌کس هم هیچ حرفی نمیزند! البته ما هم نباید از آنها انتظاری داشته باشیم؛ زیرا دشمنند. از دشمن چه انتظاری است؟ اینها با اسلام و با ملتهای اسلامی و با هرچه که جلوی زورگوییها را بگیرد، دشمنند. ما نباید از آنها انتظاری داشته باشیم؛ ما باید از خودمان و از ملتهای اسلامی انتظار داشته باشیم. چرا ملتهای اسلامی بیدار نمیشوند؟ چرا دولتهای اسلامی، و بخصوص بعضی از دولتهای عربی، به خود نمیآیند؟
  
شما ملت ایران قدر موقعیت خودتان را بدانید. شما تنها ملتی هستید که قدرتمندانه و با صدای رسا میگویید: فلسطین آری، اسلام آری، اسرائیل نه، امریکا نه، استکبار نه، قلدری نه. این به برکت اسلام است. اسلام، شماها را زنده، بیدار و مستقل کرد. شما زیر پرچم و زیر بلیت کسی نیستید. قدرتها نمیتوانند به شما بگویند این کار را بکن، این کار را نکن؛ هرچه تکلیفتان است، همان کار را میکنید؛ این نعمت و افتخار خیلی بزرگی است. الان ملتهای مسلمانی هستند که دلشان هم پُرخون است، اما نمیتوانند کاری بکنند؛ البته به نظر ما بیهمتی هم میکنند.
 
اسلام را حفظ کنید. پایبندی به احکام اسلام و موازین اسلام و روش اسلامی و نظم اسلامی را حفظ کنید. وحدت اسلامی را در بین خودتان، با کمال قوّت حفظ کنید. نگذارید همین دشمنان خبیثی که از آنها اسم آوردیم، بتوانند یا طمع کنند که بین شما ملت اختلاف ایجاد کنند. امید است به فضل الهی، وحدت و یکپارچگی و ایمان و اقتدار شما، دنیای اسلام را هم بیدار کند. از خداوند متعال میخواهیم که ما را مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد.
  
طبق روایت، روز سه‌شنبه‌ی هفته‌ی آینده - سوم جمادیالثّانی - شهادت سیّده‌ی زنان عالم، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) است. من از ملت ایران درخواست میکنم که در آن روز، مغازه‌ها و محل کسبشان را تعطیل کنند و به فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) احترام نمایند. به دستگاهها و ادارات دولتی و کارخانجاتی که کارهای خاصی دارند، چیزی نمیگوییم؛ لیکن کسبه و دکاندارها و بازارها و خیابانها احترام کنند. ان‌شاءاللَّه روز سه‌شنبه را تعطیل کنید تا بتوانیم از برکات فاطمه‌ی زهرا (سلام‌اللَّه علیها) بهره‌مند بشویم.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای ستاد پیگیری قطعنامه‌ی ۵۹۸

تاریخ: 1370/09/30

 

بیانات در دیدار اعضای ستاد پیگیری قطعنامه‌ی ۵۹۸


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 بنده هم بایستی اولاً از شما(۱) برادران عزیز دستگاههای مختلف، که در کار پیشبرد قطعنامه‌ی ۵۹۸ یک تلاش وسیع و پُرغصه و پُردردسر را دنبال کردید، و همچنین از کسان دیگری از بخشهای مختلف که احیاناً با شما در این زمینه‌ها همکاری کردند، صمیمانه تشکر کنم؛ ثانیاً به خاطر این‌که بحمداللَّه این زحماتتان به نتیجه رسید، به شما تبریک عرض بکنم.

 


 ما کمک الهی را در طول جنگ و در بخشهای مختلف، بالعیان مشاهده کردیم؛ و این یکی از همان کمکهاست. در هر جنگی، به موازات جبهه‌ی نظامی، یک جبهه‌ی سیاسی هم وجود دارد، که شرایطش با همان جبهه‌ی نظامی، کم و بیش یکسان است. یعنی اگر فرض کنیم که در میدان نظامی، از طرف کسانی در دنیا - مثلاً از طرف مجموعه‌ی عظیمی - به دشمن کمک شود، نباید انتظار داشت که در جبهه‌ی سیاسی، همانهایی که به او کمک میکردند، حالا بیایند به ما کمک کنند؛ این چیز تقریباً نامعقولی است.

 


 کمکها برای دشمن ما، در هر دو جبهه بود. اگرچه جبهه‌ی سیاسی برای همه‌ی مردم و همه‌ی دستگاهها محسوس و ملموس نبود، اما برای شماها و کسانی که دست‌اندرکار مسائل سیاست خارجی بودند، کاملاً محسوس بود. آن فضای سرد دیپلماسی، آن توطئه‌های عجیب و غریبی که در صحنه‌ی عالم، همین‌طور از هر گوشه و کنار علیه جمهوری اسلامی سر میکشید، آن موج عظیم تبلیغاتیِ یکآهنگ در همه‌ی دنیا، از شرق تا غرب تا ارتجاع، اینها بخشی از آن چیزی بود که ما یک سر دیگرش را در میدانهای جنگ و سلاح و مهمات مدرنی که در جنگ به دشمن ما داده میشد، میدیدیم.

 


 بحمداللَّه در هر دو میدان، ایمان و عشق به هدف، و اخلاص برای خدای متعال، کار خودش را کرد. هم در صحنه‌ی نظامی، بحمداللَّه این نظامیهای ما - ارتش و سپاه و بسیج و فرماندهان ما - و آحاد افراد ما با فداکاری جنگیدند و دشمن را مبهوت کردند، و هم متناسب با این وضع، جبهه‌ی دیپلماسی نیز فعال بود؛ ما واقعاً شاهد این قضیه بودیم. بنده میدیدم که برادران چه زحمتی میکشند، چه تلاشی میکنند و چه غصه‌ها و رنجهایی را بر خودشان تحمل میکنند؛ این هم نتیجه‌ی آن است.

 


 این وعده‌ی خدا که میفرماید (ان تنصروا اللَّه ینصرکم)، (۲) دروغ که نیست. این وعده‌ی به این واضحی، نه آیه‌ی متشابه است، و نه گیری در مدلول هست؛ کاملاً پیداست. شما ممکن است منتظر باشید که (ان تنصروا اللَّه ینصرکم) در همان لحظه محقق شود؛ نه دیگر، این توقع زیادی است؛ در آن لحظه نخواهد شد؛ اما به‌هرحال سوخت و سوز ندارد. بلاشک، خدا شما را یاری میدهد - (ینصرکم) - این هم نمونه‌ی آن است. این باید برای ما درس باشد؛ کمااین‌که بحمداللَّه هست.

 


 آن کسانی که در مقابل جمهوری اسلامی بودند، واقعاً مصداق (و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکا) (۳) شدند. آنها اعراض کردند و خدای متعال هم بر آنها سخت گرفت. سختگیری الهی هم یکی از آن چیزهای عجیب است؛ آن‌جایی که گمان آن نمیرود، بُروز میکند.

 


 ببینید حالا چه دارد میشود. من وقتی به این حوادث شرق اروپا(۴) نگاه کردم و نگاه میکنم، از همان روزی که شروع شده، واقعاً انسان چیزهایی احساس میکند. موضعگیری کشورها و نوع برخوردشان، چه ارتباط روشنی با این حوادثی که حالا دارد در این‌جا پیش می‌آید، پیدا کرده است. این، چه دستی و چه عاملی است؟ این، چه قانون ناشناخته‌یی در زندگی ما مردم است که این‌طور بر تمام قوانین شناخته شده‌ی قراردادی، سیطره پیدا میکند؟ شما میبینید که ناگهان یک دژ از هم میپاشد، فرو میریزد و از بین میرود؛ این یقیناً بیعلت نیست. آن عاملهای ناشناخته، این‌جا خودش را نشان میدهد؛ و یقیناً بخشی از این موضعگیریها نسبت به ایمان الهی در این کشورهای متلاشی شده و در این امپراتوریهای درهم فرو ریخته - یعنی بیاعتقادی به خدا - یکی از عوامل بوده است.

 


 امروز شاید تصور غربیها یا لااقل تبلیغاتشان این است که اتحاد جماهیر شوروی به خاطر شکست تجربه‌ی سوسیالیسم به این نتیجه رسید که آن اقتصاد غلط بود؛ بعد از هفتاد سال فهمید که این اقتصاد درست است؛ یعنی فروپاشی نظام سوسیالیسم را به پای یک تجربه‌ی دیگر، یا تجربه‌یی برای بیان استحکام مبنای جوامع سرمایه‌داری به حساب آوردن! این غلط است؛ به‌هیچ‌وجه این محاسبه درست نیست؛ اصلاً ربطی به این قضیه ندارد؛ مسأله بایستی جای دیگر علت‌یابی و علت‌جویی بشود؛ مسأله‌ی دشمنی با دین و بریده شدن از ایمان معنوی است. در هرجا و به هر اندازه که این عامل منفی وجود داشته باشد، به همان اندازه تلاشی و نابودی منتظرش است. البته عرض کردم، نباید تصور کرد که فردا باید اتفاق بیفتد. آن کشورهایی هم که به شکل دیگری - اگرچه نه با آن نمودارها و نمادها - با دین مقابله میکنند، باید منتظر چنین وضعی باشند. این قرن - آن‌طور که به چشم میخورد - ان‌شاءاللَّه قرن گرایش عمومی بشریت به سمت معنویت و به سمت دین است.

 


 به‌هرحال، آنچه که ما داریم، به برکت اسلام داریم. به وجود آمدن انقلاب، به برکت اسلام بود. اگر ایمان اسلامی و عمق این ایمان در دلها نبود، امکان نداشت بعد از آن سوابقی که همه از گذشته‌های این کشور - بخصوص در قرن اخیر - میدانید، هیچ دست نیرومندی بتواند این مردم را به حرکت در بیاورد. آن چیزی که آن رهبری بی‌نظیر را برای ما به وجود آورد، ایمان مذهبی بود؛ یعنی شما هر اندازه که میزان استحکام و اقتدار معنوی امام را محاسبه کنید، به همان اندازه دینداری و ایمان و معنویت آن بزرگوار را باید محاسبه کنید؛ یعنی اقتدار ایشان، به خاطر تدین و پایبندی عمیق و بیبروبرگردش به دین و به ایمان دینی و جذبه‌ی معنوییی که در وجود او موج میزد، بود.

 


 پایداری این مردم بعد از پیروزی انقلاب، و تشکیل و بقا و ریشه‌دار شدن جمهوری اسلامی تا وضع کنونی، و پیشرفتها در جهات مختلف، و سرنوشت جنگ تحمیلی، و سرنوشت جنگهای فراوانی که ما تاکنون در دنیای سیاسی و اقتصادی داشته‌ایم و همه به سمت پیروزی حق بوده است - اگرچه در بسیاری از آنها در نیمه‌ی راه قرار داریم - همه‌ی آنها مرهون ایمان اسلامی ما و اعتقادات اسلامی این مردم است؛ ما باید آن را حفظ کنیم. در اظهاراتمان، در عملکردمان، در جهتگیریها و اتخاذ سیاستهای مختلفمان، این باید برای ما معیار باشد. هیچ ملاحظه‌یی نباید جلوی ملاحظه‌ی دینی را بگیرد و بر آن فایق بیاید. همه‌ی ملاحظات و تصمیم‌گیریهای ما باید با معیار ایمان مذهبی و تجویز دین و حکم اسلامی مقایسه گردد و حکم بشود به این‌که این درست است، یا درست نیست. این، راه پیشرفت ماست؛ چیزی است که این ملت را نسبت به مسؤولان دلگرم خواهد کرد و پشت سر آنها نگه خواهد داشت.

 


 الان شما فروپاشی این امپراتوری شوروی را ببینید. آن چیزی که عامل درجه‌ی یک و عامل مباشر در این فروپاشی است، انقطاع از مردم است؛ با مردم کاری ندارند. هیچ رابطه‌یی بین این رهبری و مردم وجود ندارد؛ یعنی رهبری، هیچ نمیتواند روی مردم حساب کند؛ والّا اگر میتوانستند روی مردم حساب کنند، آیا تبلیغات امریکاییها و سیاستبازی آنها در این یکسال‌ونیم اخیر میتوانست این‌قدر در وضع شوروی تعیین‌کننده باشد؟ هیچ چیز به قدر تبلیغات امریکاییها و بازی سیاسی آنها، در وضع فعلی شوروی مؤثر و تعیین‌کننده نبوده است. قدم به قدم قضایا را پیش بردند، تا به این‌جا رساندند؛ حالا بعد از این، خدا به داد این جمهوریها - و بخصوص آن درشتهایشان - برسد، که چه در پیش خواهند داشت! علتش این است که مردم را در کنار خود ندارند. هر نظامی که با مردمِ خودش مرتبط و متصل نباشد، نمیتواند برای بلندمدت و برای آینده، برنامه‌ریزی مطمئنی داشته باشد.

 


 مردم ما، مردم مذهبی و متدینی هستند. مهمترین عامل حفظ این عقیده و این پیوند خوب، همین حرکتی است که بحمداللَّه شماها دارید؛ حرکت دینی و احترام به دین و پایبندی به مقررات اسلامی. به‌هرحال، ما از آقایان خیلی متشکر هستیم. خدا را شاکریم که این پیروزی را به ملت ایران ارزانی داشت؛ و این پیروزی بسیار بزرگی است. اگرچه مراحل بعدی این هم - همان‌طور که آقایان برنامه‌ریزی کرده‌اند - بایستی پیگیری بشود و بسیار مهم است؛ لیکن از شروع کار، عظمت پیروزی آشکار شده است. شاید لازم است آنچه که به دست آمده، برای ملت ایران کاملاً بیان بشود که چه‌قدر عظمت دارد. این خیلی مهم است و حقیقتاً برای همه‌ی ملت ایران و کسانی که ضایعات جنگ تحمیلی را تحمل کرده‌اند، تسلایی است.

 


 امیدواریم ان‌شاءاللَّه تفضلات الهی بر شما و بر همه‌ی مسؤولان و ملت مستمر باشد و خدای متعال با تفضلات خود و توجهات خاص ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) روزبه‌روز شادیهای بیشتری نصیب کند؛ که یکی از این شادیها هم، همین سفر اخیر(۵) رئیس جمهور محترممان بود که واقعاً مردم را شاد کرد و بسیاری از غمها را از دلهای آنها زدود. به نظر من، هیچ صدقه‌یی بالاتر از این نیست که انسان این مردمی را که شایسته‌ی خوشحالی هستند، خوشحال کند؛ و این سفر - چه حضور در آن کنفرانس، (۶) و چه سفر به سودان - و اقدام شما آقایان، واقعاً مردم را خوشحال کرد. این چیزها تصادفی به دست نمی‌آید. ما دستمان توی کار بوده، میدانیم که آنچه پیش می‌آید، محصول تلاش و زحمت و فداکاری و رنجهای فراوانی است که بحمداللَّه محصولش هم این‌گونه ظاهر میشود. ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) دکتر ولایتی (وزیر امور خارجه)، حجةالاسلام والمسلمین روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی)، حجةالاسلام والمسلمین فلاحیان (وزیر اطلاعات)، آقای مهاجرانی (معاون حقوقی رئیس جمهور) و دیگر اعضای این ستاد

 


۲) محمّد: ۷

 


۳) طه: ۱۲۴

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مدیران وزارت نفت

تاریخ: 1370/09/12

 

بیانات در دیدار مدیران وزارت نفت


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 در ابتدا باید از برادران عزیز به خاطر همین تلاشی که به مناسبت آن، این دیدار را ما با هم داریم، تشکر کنم. شما ظرفیت فنی قابل توجه و مفید کشورمان را در راهی به‌کار انداختید که از جهات مختلف، برای کشور و انقلاب و دولت جمهوری اسلامی و خود دستگاه نفت، مایه‌ی بهره - چه بهره‌ی معنوی، و چه بهره‌ی مادّی - شد؛ و این نمونه‌یی شد برای انجام کارهای خوب، با ظرفیتهای موجود کشور. بنابراین، من از آقایان، و از جناب آقای آقازاده، وزیر محترم و فعال و پیشرومان، و از همه‌ی مسؤولان دستگاه نفت متشکرم.

 


البته این بارِ اولی هم نیست که ما از امکانات فنی خود در وزارت نفت، چنین بهره‌برداری درستی را مشاهده میکنیم. هم در طول جنگ، و هم پس از جنگ، این دستگاه باارزش ما ثابت کرد که کفایت لازم را برای بعهده‌گیری چنین مسؤولیتی دارد. من فراموش نمیکنم آنچه را که وزارت نفت در وسط جنگ، در بازسازی پالایشگاههای مختلف کشور - از جمله همین پالایشگاه تهران - انجام داد.

 


 دشمن نقاط ضعف ما را در دستگاههای فنی و صنعتی نفتی ما دیده بود و آنها را زیر فشار قرار میداد؛ و شما چه این دستگاه را، چه دستگاههای مربوط به تزریق گاز را، چه دستگاههای مختلفی را که بعضاً من خودم هم چند سال پیش آمدم و از نزدیک دیدم، و چه بعد از جنگ، پالایشگاه آبادان و دستگاههای مختلف مربوط به پتروشیمی و غیره را راه انداختید. همه‌ی اینها مربوط به این دستگاهی است که بحمداللَّه حرکت مفیدی دارد.

 


بنابراین، من این فرصت را برای تشکر از همه‌ی عوامل وزارت نفت، از بابت همه‌ی کارهایی که در طول جنگ و پس از جنگ انجام دادند، و ادامه هم دارد و باید هم ادامه داشته باشد، مغتنم میشمارم؛ و تا فراموش نکرده‌ام، بخصوص از مهار چاههای ما در دریا - که مشتعل بود و همین عوامل وزارت نفت در پنج، شش سال قبل آنها را بستند - اسم بیاورم.

 


 حالا اگر ما به خودمان برگردیم و بخواهیم طبق آنچه که از هر انسان صاحب اندیشه و اهل تدبری مطلوب است، از پدیده‌ها استفاده‌های کلی بکنیم، باید بگوییم که ظرفیت ملت ایران - که شما هم بخشی از آن هستید - برای کارهای بزرگ، یک ظرفیت بالا و ستودنی است. ما باید این را از بن دندان باور کنیم؛ به زبان گفتن کافی نیست. سالهای متمادی - به یک معنا شاید بشود گفت قرنها - عواملی به وجود آمد که باور ملت ایران را نسبت به خودش متزلزل کرد.

 


 ماها از آن گروهی هستیم که دوران قبل از انقلاب را خوب درک کردیم؛ این جوانان و تازه‌رسها، قبل از انقلاب را درست درک نکردند. ما که در آن دوران، سالهای متمادی از عمرمان را گذراندیم، خوب میفهمیم که چه کارهایی برای بیاعتقاد کردن ملت ایران به توان و ظرفیت علمی خود، و ظرفیت فنی و استعدادهای خود، و قدرت بالندگی و باروری خودش انجام میشد.

 


 در دوران تسلط استعمار، در عمق جان مردم این فکر را به وجود آوردند که ایرانی باید علم و تجربه را، و حتّی تولید و مصرف را از دیگران بیاموزد. نخواستند به ما یاد بدهند که دانسته‌های دیگران را چگونه هوشمندانه یاد بگیریم و خودمان آنها را به کار بیندازیم. ما باید دانسته‌های دیگران را بیاموزیم؛ این چیز خوبی است. به ما فهماندند که دیگران به دلیل دانا بودن، باید همه‌ی کارهای ما را متکفل و متعهد بشوند؛ آنها باید انجام بدهند و ما باید پادویی آنها را بکنیم! تقریباً در این صد سال اخیر - که تا قبل از انقلاب، دوران تسلط سیاستهای استعماری بود - به ملت ایران این‌طور تفهیم شده بود. قبل از آن هم این نبود، لیکن آن استبداد و فساد حکومتها که بر کشور حاکم بود؛ در دوران قاجاریه، تسلط آن افراد بیمسؤولیت و بیفکر و حقیر - که عظمت این ملت را اصلاً درک نمیکردند، تا بخواهند برای ترویج آن کاری بکنند - این تفکر را به وجود آورد. بنابراین، آنها هم به نوبه‌ی خودشان فساد کردند.

 


 بعد از انقلاب، انقلاب و معلم انقلاب - که امام بزرگوار ما بود - به ما ملت تفهیم کردند که ما میتوانیم خودمان کار کنیم؛ خودمان تلاش کنیم؛ خودمان بسازیم؛ خودمان قاعده‌ی سازندگی و تولید و مصرف را - که همان فرهنگ ماست - بنیانگذاری کنیم. ما باید این را در همین دوران سازندگی هم به کار بگیریم. ما هرگز به داشته‌های دیگران پشت نمیکنیم. هر کسی هرچه دارد؛ چه علم، چه امکانات، چه تکنولوژی و موجودی فنی او - وقتی که ناگزیر باشیم - اگر بتوانیم همه‌ی آنها را در خدمت هدفهای خودمان قرار بدهیم، لحظه‌یی دریغ نخواهیم کرد. ما همه‌ی اینها را بایستی وسیله و پلی برای جوشیدن استعداد سازندگی از درون کشور قرار بدهیم. هرجا که میتوانیم در داخل کشور تولید کنیم، بایستی این را بر استفاده‌ی از مصنوعات خارجی ترجیح بدهیم. هر چیزی که در داخل کشور تولید میشود، برای ما مبارکتر از مشابه خارجی آن است؛ حتّی اندکی بهتر از آن که از دست دیگری و دروازه‌یی از دروازه‌های کشور وارد بشود.

 


 استعدادها را باید پرورش بدهیم. همه کس - چه اهل علم، چه اهل تکنولوژی، چه اهل ابتکار، چه اهل مسائل فنی در هر سطحی - باید احساس بکنند که بار سازندگی کشور بر دوش آنهاست. ما خودمان باید کشور را بسازیم؛ کسی کشور را برای ما آن‌چنان که مورد نیاز ماست، نخواهد ساخت. ما خودمان هستیم که خانه‌ی خودمان را برطبق نیازهای خودمان میسازیم. آنهایی که تاکنون در طول دهها سال، با چشم طمع به ما و به کشور و به منابع ما نگاه کرده‌اند و در این دوازده، سیزده سال اخیر، غالباً با چشم بغض به ما نگاه کرده‌اند، اینها اگر هم با ما در میدان سازندگی وارد بشوند، خانه‌ی ما را آن‌گونه که با هدفهامان، با طبیعت کشورمان، با فرهنگمان و با خُلقیاتمان مناسب است، نخواهند ساخت؛ بلکه به گونه‌یی خواهند ساخت که متناسبِ خواست آنهاست. پس، اصل این است که ما خودمان بسازیم.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:48 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار روحانیون تیپ مستقل 83 امام جعفر صادق(ع)

تاریخ: 1370/09/11

 

بیانات در دیدار روحانیون تیپ مستقل 83 امام جعفر صادق(ع)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
از این حضور فعالی که شما آقایان دارید، خیلی خوشحالیم. ما تیپ شما را، هم در تهران، هم در اهواز در سال 67 که برادران آمده بودند، از نزدیک دیدیم و با بعضیشان هم نشستیم و برخاستیم؛ بعد هم که چند بار تا حالا به تهران آمده‌اید، در جمعیتهای بزرگ دیده‌ایم؛ چیز خیلی خوبی است.
 
اگرچه حضور طلاب در میدانهای جنگ، یا به تعبیر عامتری، حضور روحانیون - اعم از طلاب و غیرطلاب - در میدانهای جنگ و در یگانهای نظامی، به تیپ شما محدود و محصور نمیشود؛ زیرا در طول جنگ، خیلی از طلبه‌ها رفتند؛ هم مبارزه کردند، هم تبلیغ کردند، هم شهید شدند، هم جانباز شدند، هم آزاده شدند، و بعضی هم بحمداللَّه سالم و سرپا هستند و خارج از این تیپ قرار دارند؛ اما از وقتی این تیپ در سال 65 تشکیل شده، حداقل برای طلاب حوزه‌های علمیه یک چارچوب شده، تا بتوانند حضور خودشان را نشان بدهند. وانگهی، این تیپ کمک خواهد کرد که در حالی که جنگ هم وجود ندارد، باز طلبه‌ها در عالم جنگ و حال و هوای جنگ باشند؛ و این یک امر واقعاً واجب و لازمی است. به همین خاطر است که خوشحالیم از این‌که این تیپ هست و شما آقایان بحمداللَّه مشغول و فعال و بانشاط هستید.
 
امام واقعاً دنیا را عوض کرد. روی آوردن روحانیون به آموزش نظامی، هنر امام بود. این قدرت خدا بود که به دست آن بزرگوار این کارها انجام گرفت. امروز - همان‌طور که اشاره کردید(2) - آقای حاج شیخ علی پناه، یا آقای حاج شیخ جلال طاهر شمس، یا آقای مکارم و آقای آذری و آقای فاضل تفنگ به دستشان میگیرند و آموزش نظامی میبینند. این واقعاً همان (انّ‌اللَّه فی ایّام دهرکم نفحات)(3) است. این چندساله جزو همان نفحات است. این فرصت الهی است که خدای متعال پیش آورده و کمک کرده، تا ما بتوانیم از آن استفاده کنیم.
 
یک زمانی برخی از آقایان علما منبر نمیرفتند؛ چون آن را خلاف شأن خود میدانستند؛ میگفتند منبر رفتن دلیل بیسوادی است! ولی حالا شما ملاحظه کنید، فردی مثل آقای جوادی، مرد ملای فاضل - معقولاً و منقولاً - مثلاً در پایان یک میتینگ منبر میرود، سخنرانی میکند و فریاد میکشد. ببینید الان با گذشته چه‌قدر فرق کرده است.
 
من یکی از دفعاتی که سال 59 از اهواز به تهران میآمدم، چون لباس نظامی تنم بود، رویش قبا میپوشیدم. رسم ما هم این بود که از راه که میرسیدیم، مستقیم خدمت امام میرفتیم. عصر یک روز پنجشنبه که برای نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقیم خدمت ایشان رفتم و چیزی راجع به جبهه گفتم و آمدم. شاید بار اولی بود که از جبهه خدمت ایشان میرسیدم. تا این چکمه‌هایم را دم در دربیاورم، ایشان از پشت شیشه همین‌طور به آن هیأت بنده که لباس نظامی زیر قبا تنم بود، نگاه میکردند. وقتی رسیدم، دستشان را بوسیدم. خودشان گفتند که یک وقت بود که این لباس شما خلاف مروت بود، و حالا بحمداللَّه وضع به این‌جا رسیده است. من احساس کردم که ایشان خوشحالند. در ابتدا قدری هم در دلم تردید بود. اول بار که در اهواز قبا را کندم و لباس نظامی پوشیدم، در ذهنم بود که آیا این کار درست است یا نه. بعد که دیدم ایشان لبخند زدند و لطفی کردند، فهمیدم که خوشحالند. واقعاً جای امام خالی است. اگر ایشان تشریف میداشتند و میدیدند که آقایان در تکواندو، دانِ 4 دارند و این‌گونه پیشرفت کرده‌اند، خیلی خوشحال میشدند؛ این واقعاً در طریق همان خواست ایشان است.
  
نکته‌ی اول و مهم این است که سعی کنید یگانتان - چه تیپ و چه لشکر - حالت واقعی داشته باشد. ممکن است بگویید این یک لشکر است؛ بحثی نداریم؛ ولی باید حالت واقعی داشته باشد. اگر ما نام یک تیپ داشته باشیم، در حالی که در باطنش مثلاً سه گروهان هم نمیشود، این ارزشی ندارد. البته متأسفانه در گوشه و کنار در غیر کار شماها دیده شده که مثلاً در جایی لشکری بوده که هم اسمش لشکر بوده، هم ستاد لشکر و ارکان لشکر داشته، بعد که نزدیک شدیم، دیدیم مثلاً این سه، چهار گروهان است! یعنی لشکر که هیچ، یک تیپ هم نیست!
  
نکته‌ی دوم این است که تیپ را همواره با سازماندهیش در نظر بگیرید، نه با عده و جمعیتش. هر عده‌ی رزمنده، یک یگان نظامی نیستند. ممکن است شما ده هزار نفر آدم رزمنده داشته باشید، اما یک لشکر نداشته باشید؛ در حالی که اگر شما بخواهید یک لشکر هم تعیین کنید، همان ده هزار نفر خواهد شد. چه‌طور میشود که شما ده هزار نفر رزمنده داشته باشید، اما یک لشکر نداشته باشید؟ این‌که این ده هزار رزمنده، سازماندهی نشده باشند. وقتی سازماندهی نشد، پس دیگر یک لشکر نیست. ده هزار رزمنده که هیچ، اگر صد هزار رزمنده هم سازماندهی نشده باشند، هیچ وقت کار یک لشکر را که ده هزار نفر آدم سازماندهی شده است، نمیکنند. سازماندهی در جنگ، نقش بسیار مؤثری دارد، که از نقش افراد و نیروی انسانی کمتر نیست. پس، سازماندهی را محکم کنید.
 
بحمداللَّه من میبینم که عناوین کاملاً سر جای خودش هست؛ فرمانده دارید، جانشین دارید، رئیس ستاد دارید، معاونان رئیس ستاد دارید، و از این قبیل. حالا که این‌طوری هست، این سازماندهی را، هم سازماندهی اداری را - یعنی در ستادتان - و هم سازماندهی عملیاتی - و به اصطلاحِ نظامیها، صفی - را حتماً و کاملاً تأمین کنید. این‌طور نباشد که ستادی داشته باشید، اما باز صف شما واقعیت نداشته باشد، یا سازماندهی درستی نداشته باشد. صف هم بایستی مثل ستاد، سازماندهی داشته باشد؛ یعنی گروهانها و گردانهایتان کاملاً مشخص باشد؛ فرمانده‌ی گردانتان معلوم باشد؛ فرمانده‌ی گروهانتان معلوم باشد؛ گروهانها شماره‌گذاریشده یا نامدار باشد. فرضاً آن طلبه‌یی که الان در بندرعباس یا در بیرجند یا در ارومیه زندگی میکند، بداند که مثلاً عضو گروهان چهارم از گردان دوم تیپ شماست. اگر روزی شما خواستید او را احضار کنید، لازم نیست به او بگویید کجا برو؛ همین اندازه کافی است که او بداند گروهانش در کجا مستقر است؛ بلافاصله خودش را به قم برساند و از ستاد تحقیق کند که گروهان چهارم کجاست. فرضاً به او خواهند گفت که در بیرون شهر اردو زده، یا مثلاً به اهواز رفته، یا در فلان‌جا مستقر است؛ او هم خودش را بلافاصله به آن گروهان برساند. بنابراین، باید چنین ترتیبات و مناسبات دقیقی وجود داشته باشد، تا آنها احساس کنند که جزو شما هستند. اصلاً شما میتوانید به همین منظور، یک معاونت یا مدیریت ارتباط در ستاد خودتان درست کنید؛ برای این‌که هر وقت فرمانده‌ی تیپ اراده بکند، اینها را جمع بکند، یا با اینها تماس بگیرید، یا چیزی به آنها بگوید.
  
نکته سوم، مسأله‌ی معنوی است. این قضیه واقعیت دارد که ما بدون اخلاص و اعتقاد و تعبد، هیچ چیز در این جنگ نمیداشتیم. یعنی اگر واقعاً ما میخواستیم ایمان و اخلاص را از آن تعداد جوانانی که فعالیت میکردند، بگیریم، اسمها و تیترها و درجه‌ها و امثال اینها هیچ کاری نمیکرد. یک تعداد جوانان سپاهی و بسیجی و بعضی از ارتشیها بودند که اینها واقعاً با اخلاص میجنگیدند؛ یعنی واقعاً دلشان میخواست، احساس وظیفه میکردند و میجنگیدند. اگر ما این احساس وظیفه و همان عنصر ایمان را از مجموعه‌ی عدد عظیم نیروهای مسلحمان - که مثلاً گاهی یک میلیون و چندصدهزار نفر نیروی مسلح در صحنه‌ی جنگ یا پشت جبهه داشتیم - بگیریم، هیچ چیز باقی نمی‌ماند و هیچ کار نمیتوانستند بکنند؛ این را باید نگه داریم.
 
طلبه‌هایی که با شما مربوطند، باید علاوه بر درس نظامی، واقعاً از شما درس تعبد، ذکر، یاد، خشوع، تقوا و ورع از محارم را بگیرند؛ و این نمیشود، مگر آن‌که خود شماها که در رأس کارها هستید، تا حدودی - نمیتوانم بگویم به طور کامل؛ چون از من این حرف ساخته نیست و خود بنده ناقص هستم - این جهات را رعایت کنید، تا خدای متعال کمکتان بکند. این تیپ شما و عناصر ستادی و صفیش، باید این‌طور شناخته شوند که اهل نافله، اهل توجه، اهل ذکر، اهل عبادت و تقوا و تدین هستند.
  
نکته‌ی چهارم این‌که مراقبت کنید که حوزه‌ییِ محض باشید. هم ارتباطاتتان با حوزه واقعاً مستحکم باشد، تا حوزه شما را از خودش بداند، نه یک چیز زیادی و سربار - همین رابطه‌یی که با این آقایان علما دارید، به نظر من چیز بسیار خوبی است - و هم این‌که دستگاهها و این باندهای سیاسی را از خودتان ناامید کنید؛ یعنی باندهای سیاسی هم احساس نکنند که در شما امیدی برای آنها وجود دارد؛ باید ناامیدشان کنید. مطلقاً نبایستی به گرایشهای سیاسی و گرایش‌دارهای سیاسی جواب بدهید.
 
ان‌شاءاللَّه خداوند کمکتان کند. شاید اگر در آینده عمر و فرصتی بود و خدا توفیقی داد، بتوانیم به مناسبتی مجموعه‌ی شماها را در جایی به صورت سازمان‌یافته‌شده و ملموس ببینیم؛ اگر بشود، خوب است؛ ببینیم که آقایان چه‌قدر به این ظواهر نظامی اهمیت میدهند.
 
رعایت ظواهر نظامی، خیلی مهم است. بدون شک، در امر نظامی، ظواهر عنوان بواطن است. یعنی اگر آن شخص نظامی که جلوی شما می‌آید، چنانچه دیدید یقه‌اش باز است، یا دکمه‌اش افتاده، بدانید که او قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد. نه این‌که اگر یقه‌اش بسته بود و دکمه‌اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما می‌آید، ببینید بند پوتینش باز یا شُل است، یقین کنید که او در میدان جنگ، آن کاری که شما میخواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته، رُفته، مرتب، منظم و پُروپیمان - در همان زییی که از او متوقع است - باشد. البته ممکن است از طلبه‌ی نظامی زی خاصی متوقع باشد؛ آن زی را مشخص کنید، تا همان زی را داشته باشد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها