0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1370/11/13

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
متقابلاً این عید سعید و بزرگ اسلامی را به همه‌ی مسلمانان عالم و به ملت شریف و مؤمن ایران و به شما حضار محترم، بخصوص میهمانان گرامی دهه‌ی فجر تبریک میگویم.
 
واقعه‌ی عظیم بعثت، با وجود گذشت قرنهای متوالی و اظهار نظر متفکران و اندیشمندان عالم، همچنان شایسته و در خور تدقیق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) یک حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذیب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصایبی بود که بشر در همه‌ی دوران با آن روبه‌رو بوده و هنوز هم هست. همه‌ی ادیان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقیمی به سمت اهداف عالیه ایجاد میکنند؛ ولی آیین مقدس اسلام این خصوصیت را دارد که یک نسخه‌ی همیشگی است. برای همه‌ی ادوار زندگی بشر، این نسخه کارساز است.
  
وقتی ما در قرآن کریم میخوانیم که (هوالّذی بعث فی الامّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة)، (۱) این به آن معنا نیست که با آمدن دین خاتم و رسول خاتم، همه‌ی نفوس بشر تزکیه خواهند شد، یا تزکیه شده‌اند؛ این به آن معنا نیست که بشریت بعد از طلوع قرآن، دیگر روی ظلم و تبعیض و شقاوت و نارساییهای مسیر خود به سمت تکامل را نخواهد دید. اگر میگوییم که پیامبر و دین اسلام برای استقرار عدل و نجات مستضعفان و شکستن بتهای جاندار و بیجان، قدم به عرصه‌ی وجود گذاشتند، بدان معنا نیست که بعد از طلوع این خورشید پُرفروغ، دیگر مردم ظلمی نخواهند داشت؛ طاغوتی نخواهند داشت و بتی بر زندگی بشریت حکمرانی نخواهد کرد. واقعیت هم نشان میدهد که بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتّی در محیط اسلامی - البته با گذشت چند ده سال - بتهایی پیدا شدند، طواغیتی پیدا شدند، ظلمهایی به بشریت شد، و همان ناکامیهایی که همواره بشر با آن دست‌به‌گریبان بود، باز هم برای بشریت به وجود آمد.
 
پس، معنای این‌که غایت و هدف بعثت، نجات انسان است، چیز دیگری است؛ معنایش این است که آنچه پیامبر و اسلام به مردم دادند، یک نسخه‌ی شفابخش برای همه‌ی ادوار است؛ نسخه‌یی است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعیض؛ در مقابل پایمال شدن ضعفا به دست اقویا؛ در مقابل همه‌ی دردهایی که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها نالیده است. مثل همه‌ی نسخه‌های دیگر، اگر عمل شد، نتیجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، یا بد فهمیده شد، یا جرأت و گستاخیِ اقدام به آن وجود نداشت، کأن‌لم‌یکن خواهد بود. بهترینِ اطبا اگر صحیحترین نسخه‌ها را به شما بدهند، اما شما نتوانید آن را بخوانید، یا بد بخوانید، یا عمل نکنید و در نتیجه متروک بماند، چه تأثیری به حال بیماری خواهد داشت، و چه عیبی بر آن طبیب حاذق است؟
 
قرنها گذشت، مسلمانان قرآن را فراموش کردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگیها محو شد؛ یا بد فهمیدند، یا عمداً تحریف کردند؛ یا فهمیدند، اما جرأت و شجاعت اقدام نداشتند؛ یا اقدام هم کردند، محصولی هم به دست آمد، اما برای دفاع و نگهداری از آن محصول، فداکاری نکردند. اگر در صدر اسلام هم کلام پیامبر را نمیفهمیدند، یا جرأت نمیکردند به آن اقدام کنند و میترسیدند - همچنان که به بعضی از این‌گونه افراد در قرآن اشاره شده است: (یقولون انّ بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الّا فرارا) (۲) - یا آنچه را که به دست آمد، اگر برای آن فداکاری نمیکردند، نمی‌ماند.
 
امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) صریحاً بیان میکند: (و لعمری لو کنّا نأتی ما اتیتم ما قام للدّین عمود و لا اخضرّ للایمان عود)؛ (۳) یعنی اگر در صدر اول در کنار پیامبر، ما هم مثل شما - آن کسانی که مخاطبان آن بزرگوار بودند - عمل میکردیم، یک شاخه‌ی ایمان سبز نمیشد و یک عمود دین برپاداشته نمیشد. پس، این چیزها لازم است.
  
این نسخه در مقابل چیست؟ در مقابل جهالت بشر. این جهالت بشر، آن چیزی نیست که نقطه‌ی مقابلش اختراعات و اکتشافات است؛ بلکه اگر بشر به دانشهای مختلفی دست پیدا کند، اما روابط صحیح انسانی را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احکام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقه‌ی بشر باشد، این بشر جاهل است. اگر بشریت به پیشرفتهای مادّی هم برسد، اما بنای زندگی، بنای ظالمانه‌یی باشد؛ زورگویی بر زندگی مردم حاکم باشد؛ قدرتهای قوی، ضعفا را پایمال کنند؛ در دنیا نور معرفت و انسانیت نباشد؛ در دنیا فریب رایج باشد، باز هم همان جاهلیت است؛ اینهاست آن بلاهایی که بشر را دچار بدبختی و تیره‌روزی میکند.
 
در نهج‌البلاغه، کلمات و جملات بسیار گویایی در شرایط ظهور اسلام و بعثت پیامبر وجود دارد؛ از جمله: (و الدّنیا کاسفة النّور ظاهرة الغرور)، (۴) یا در یک جای دیگر: (فی فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت علی سنابکها).(۵) هر وقت مردم را دچار فتنه کردند، انسانیت را غرق در مشکلات و مسائل اوّلی خود کردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاکم بود، از سوی قدرتهای بزرگ نسبت به ضعفا زورگویی بود، برادرکشی بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزی است که همان نسخه را باید عمل کرد؛ کهنه نمیشود.
  
این‌که هر وقت در دنیا یک حرکت اسلامی دیده میشود، عده‌یی شروع به نوشتن میکنند که اسلام کهنه شد، روز این حرفها گذشته است. این، یا ناشی از ندانستن حقیقت و محتوای دین اسلام است، یا ناشی از غرض‌ورزی است. سیزده سال است که به خاطر کوبیدن انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، ایادی استکبار علیه اسلام دارند مطلب مینویسند و میگویند؛ راجع به همین که اینها کهنه‌پرستی است و مربوط به گذشته است! نه، اینها متعلق به گذشته نیست؛ اینها درمان دردهای مزمن بشر است. تا هر وقت این دردها هست، این نسخه به اعتبار خود باقی است. امروز هم به مناسبت این‌که مردم در شمال آفریقا و در کشور الجزایر حرکت اسلامی کرده‌اند و گرایش اسلامی نشان داده‌اند، (۶) باز دوباره همان قلمها شروع کرده‌اند و همان حرفها و همان مطالب را میگویند؛ نه، این حرفها بیجاست. بعثت، همیشگی است. نسخه‌ی اسلام که در بعثت آمده، همیشگی است.
 
اکثر بلیاتی که آن روز دست جهالت و عصبیت بر زندگی مردم در جزیرةالعرب حاکم کرده بود، امروز بر زندگی ملتهای اسلامی حاکم است. فقر و بیسوادی و عقب‌ماندگی علمی و استبداد داخلی و سلطه‌ی قدرتهای استکباری و اختلافات داخلی در کشورهای اسلامی هست. امروز بیش از یک میلیارد مسلمان در دنیا زندگی میکنند که میتوانند در حوادث عالم و مسائل عمده‌ی جهان، یک نظر و حرف تعیین‌کننده داشته باشند؛ اما با این تشتت، با این گرفتاریهای داخلی، با این مشکلات اوّلی انسانها و ملتها دست به گریبانند و این کمیت عظیم - که بینشان دانشمندان و علما و شخصیتهای برجسته هم هستند - یک چیز بیخاصیت شده است! چرا؟ این دردها را چه چیزی میتواند علاج کند؟ اسلام و انبعاثِ به بعث نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم).
 
ملتهای اسلامی باید به اسلام برگردند. البته دروازه‌ها گشوده شده است. قرن گذشته - یعنی قرن سیزدهم هجری - قرن فریادگری فریادگران اسلام بود. از اوایل قرن که میرزای شیرازی(۷) - مرجع تقلید بزرگ اسلام - در برخورد با کمپانی انگلیسی، آن فتوای قاطع را داد و یک ملت را به حرکت درآورد، تا واقعه‌ی مشروطیت در ایران، تا حرکتهای اسلامی در هند، تا بیداری اسلامی در غرب دنیای اسلام - در خاورمیانه و در منطقه‌ی شمال آفریقا - و بزرگانی که سخن گفتند و سیّد جمال‌الدین‌ها و دیگران و دیگران، تقریباً قرن فریاد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. این قرنی که ما امروز در آن قرار داریم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجری، قرن فریاد و بیدارگری و اعلام بود، و این قرن پانزدهم - از آغاز و از افتتاح آن - قرن تجربه و عملکرد است.
  
میبینیم که ملتهای اسلامی مجرب شده‌اند و دارند عمل میکنند؛ یک نمونه، جمهوری اسلامی بود؛ و این نمونه‌ی اول بود. ما به خاطر این‌که اولین نمونه بودیم، مشکلات بسیاری را گذراندیم. مسلمانان باید از این نمونه، تجربه بیندوزند. آن ملتهایی که امروز بخواهند در کشورهای خودشان حرکت اسلامی را تحقق ببخشند، میتوانند کار جامعتری از ملت ایران نشان بدهند و به منصه‌ی ظهور بیاورند؛ اگر خدا کمک کند و اگر آنها همت کنند.
  
مسلمانان جز برگشت به اسلام راهی ندارند؛ جز تشکیل حاکمیت اسلام و تحقق و پیاده شدن عمل اسلامی، راهی ندارند. از دشمنان دیرین و کینه‌ورز اسلام نباید هیچ امید همراهی داشت؛ امید تحمل هم نباید داشت. شما ببینید در این سیزده سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشت - و ما این روزها داریم سیزدهمین سالگرد و شروع سال چهاردهم را جشن میگیریم - نسبت به ملت ایران چه کردند، چه گفتند، چه نوشتند و چگونه برخورد کردند؛ اینها برای ملتهای اسلامی تجربه است.
  
هیچ تجربه‌یی شیرین‌تر و زنده‌تر و جذابتر از این نیست که ملتی در طول سیزده سال، با وجود این همه فشار از اطراف بر او، و تحمیل یک جنگ هشت ساله و فشارهای گوناگون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تهاجم نظامی، و علی‌رغم میل دشمن و قدرتهای بزرگ و ابرقدرتهای عالم، توانسته است بماند و روزبه‌روز قویتر بشود؛ (و مثلهم فی الأنجیل کزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار).(۸) امروز این وضع ملت ایران است. ملت ما توانستند روی پای خودشان بایستند، حرکت کنند، پیش بروند، توطئه‌ها را خنثی کنند، جنگی به آن عظمت را پشت سر بگذارند، دشمنان متحد را در این جنگ ناکام کنند؛ و اینها همه به برکت اسلام بوده است. هیچ تجربه‌یی برای مسلمانان از این بالاتر نیست.
  
البته علیه ما در دنیا حرف میزنند؛ ما هم توقع نداریم که حرف نزنند. تریبونهای درجه‌ی یک عالم در دست صهیونیستها و امریکاییهاست. اگر صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی حرف نزنند، باید تعجب کرد. اگر امریکاییها و تبلیغات وابسته‌ی به آنها به ما تهمت نزنند، باید تعجب کرد؛ این طرفش تعجبی ندارد، آن طرف تعجب دارد.
 
انواع تهمتها را به ما زدند - بزنند - سازمانهای وابسته‌ی به خودشان را در عالم به اسم حقوق بشر و دفاع از فلان شخص و فلان گروه بسیج کردند؛ برای این‌که جمهوری اسلامی را متهم به نقض حقوق بشر کنند! واقعاً کدامیک از هوشمندان عالَمند که به این حرفها لبخند تمسخرآمیز نزنند!؟ قدرتهایی که همه‌ی وجودشان در حقیقت بر ضد منافع بشریت است، امریکایی که سرتاسر تاریخ اخیرش - که ما به یاد داریم - آمیخته‌ی با جنایت نسبت به بشریت و ملتهاست، اگر ما را متهم به نقض حقوق بشر کنند، ما چه باکی داریم و چه اهمیتی میدهیم؟
 
ما میگوییم که حقوق بشر در سایه‌ی اسلام و حکومت اسلامی تأمین میشود؛ اسلام است که میگوید: (ان الحکم الّا للَّه امر الّا تعبدوا الّا ایّاه).(۹) این حکم، هر حاکمیت ظالمانه‌یی را نفی میکند. هیچ‌کس حق ندارد بر مردم حاکمیت داشته باشد؛ مگر آن‌که دارای معیارهای پذیرفته شده باشد و مردم او را پذیرفته باشند.
 
امروز در جمهوری اسلامی همه‌ی مقاماتی که به نحوی در کار مردم دخالت دارند، مستقیم یا غیرمستقیم منتخب خود مردمند؛ حتّی رهبری. یعنی در نظام اسلامی، دارا بودن معیارها کافی نیست؛ بلکه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امکان ندارد. این دمکراسی است، یا آن چیزی که در سایه‌ی زرق‌وبرق تبلیغات دروغین، امروز در کشورهای غربی و دمکراسیهای غربی میبینیم؛ که البته به همان هم اعتقادی ندارند!؟
  
حوادث اخیر الجزایر نشان داد که اینها به دمکراسی هیچ اعتقادی ندارند! دمکراسی اگر به معنای انتخاباتی است که ما در اطراف و اکناف دنیا مشاهده میکنیم، پس چرا در الجزایر تبلیغات غرب برای کوبیدن اسلام بسیج شد!؟ چرا قدرتمندان در سطح عالم حاضر نیستند حقیقت مطلب را درک کنند!؟ متأسفانه بعضی از مسؤولان الجزایر هم همین‌طور نمیخواهند حقیقت را درک کنند؛ چرا میگویند ایران در امور ما دخالت میکند؟ چه دخالتی!؟ شماها مگر خودتان انقلاب عظیم الجزایر را ندیدید؟ اینها همان ملتند؛ همان ملتی هستند که برای خاطر اسلام مبارزه کردند و جنگیدند؛ اینها مسلمانند. چرا به یک ملت اهانت میکنید و میگویید که ایران اسلام را توی دهان اینها گذاشته است!؟ ملتهای مسلمان منتظر این نیستند که کسی اسلام را توی دهانشان بگذارد؛ یک نمونه‌اش همین کشورهای شمالی ما که به شوروی سابق وابسته بودند. بعد از دهها سال دین‌زداییِ همراه با کمال خشونت، دیدید مردم بدون این‌که کسی به آنها بگوید، بدون این‌که کسی به آنها درس بدهد، خودشان فریاد بلند کردند و دم از اسلام زدند؛ همه جا همین‌طور است. ملتها اسلام را میخواهند؛ ملتها اسلام را شناخته‌اند.
  
یک قرن فریاد، دارد نتیجه‌ی خودش را در ذهنیت دنیای اسلام نشان میدهد. پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه‌ی موفق این ملت فداکار، دارد نتایج و آثار خودش را نشان میدهد. ملتها به سمت اسلام گرایش پیدا میکنند و مسلّماً علی‌رغم همه‌ی کارشکنیها، بالاخره آن‌که پیروز خواهد شد، ملتها هستند. ما بحمداللَّه تجربه‌ی اسلام را با افتخار و سربلندی با خودمان داریم. ما این را فهمیده‌ایم که تا وقتی به اسلام متمسک باشیم، این عروه‌ی وثقای الهی در همه‌ی مزال(۱۰) اَقدام به ما کمک خواهد کرد؛ (فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقد استمسک بالعروة الوثقی لاانفصام لها).(۱۱) گسستن در این عروه‌ی وثقای الهی نیست. ما باید مشتهایمان را محکم کنیم و این ریسمان و این دستاویز الهی را محکم بچسبیم.
 
در مسائل اقتصادی، در جنگ، در تهاجم امریکا، در بازسازی، در تبلیغات وسیع علیه جمهوری اسلامی و در همه‌ی حوادث دیگر، ما این را امتحان کرده‌ایم؛ و امام بزرگوار ما (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) که معلم این ملت و آموزنده‌ی این راه به این ملت و به ملتهای دیگر بود، این را به ما توصیه کرد که تا وقتی به اسلام متمسک باشیم، شکست در کار نیست.
 
البته سختیهایی هست که باید تحمل کرد؛ اما این سختیها مقدمه‌ی راحتیهاست. آزادی، سربلندی، دست یافتن به پیروزی و ثمرات شیرین حاکمیت اسلامی و نجات از دست قدرتهای ظالمانه، البته سختیهایی دارد؛ این سختیها را باید تحمل کرد. در صدر اسلام هم همین سختیها را اول در طول مدتی کشیدند؛ نتیجه این شد که قرنها مسلمانان سرور و قدرت یگانه‌ی عالم شدند. با این‌که بعدها در ارکان حکومتهای اسلامی فساد هم رخنه کرد، اما همان بنای مستحکم و مرصوص اوّلی توانسته بود که این بار سنگین را در طول قرنها بر دوش بکشد. سختیها را تحمل کنیم. ملتهای مسلمان فداکاری کنند، تا از مشکلات عبور نمایند و از موانع بگذرند.
  
ما بحمداللَّه افق را روشن میبینیم. ما این بیداری را، بیداری مبارکی به‌حساب میآوریم. ما احساس میکنیم که حربه‌ی ابرقدرتها روزبه‌روز کُندتر میشود؛ همچنان که آن ابرقدرت متلاشی شد و آن مجموعه‌ی عظیم از جغرافیای عالم محو گردید و آن ابرقدرتی که آن‌گونه در دنیا حکم میراند، امروز از او عین و اثری نیست؛ این، رفتار عالم را به ما نشان میدهد.
 
حرکت عالم و حرکت تاریخ، به سمت محو قدرتهای ستمگر و ان‌شاءاللَّه رشد ارزشهاست؛ البته شرط آن، تلاش و مجاهدت است. هیچ چیز بدون مجاهدت به دست نخواهد آمد؛ (و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن)؛ (۱۲) شرطش اینهاست. مسلمانان باید سعی کنند، باید ایمان داشته باشند، تا خدای متعال ان‌شاءاللَّه دریچه‌های رحمت را به روی آنها باز کند. این راه ملت ایران است؛ این راه این جوانان مؤمن است؛ راه مردمی است که برای اسلام تا امروز با اخلاص مجاهدت کردند. ان‌شاءاللَّه که خداوند متعال هم دست ما و دست همه‌ی ملتهای مسلمان را بگیرد، ما را هدایت کند، به ما کمک کند و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) از ما راضی و خشنود باشد.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مدیران شبکه‌ی دوم سیما

تاریخ: 1370/11/07

 

بیانات در دیدار مدیران شبکه‌ی دوم سیما


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 چند جمله‌یی خدمت آقایان عرض میکنیم، ان‌شاءاللَّه که برای پیشرفت کارهامان مفید باشد. در ابتدا باید از شما آقایان به خاطر زحماتی که میکشید و تلاشی که برای شبکه‌ی دوم تلویزیون مبذول میکنید؛ هم از برادر عزیزمان آقای اَرگانی(1) که خیلی مخلصانه و دلسوزانه تلاش میکنند، هم از بقیه‌ی برادرانی که کم و بیش با آثار کارهایشان در صفحه‌ی تلویزیون آشنا هستیم، تشکر کنیم.

 


 من در حقیقت همان مطلبی را میخواهم به آقایان یادآوری کنم که خود آقای اَرگانی پیشدستی کردند و آن را بیان نمودند؛ حقیقت قضیه هم همان است. ما در ترتیب رادیو و تلویزیون در جمهوری اسلامی درصدد چه هستیم؟ این سؤالی است که باید به آن پاسخ بدهیم؛ اگر ایرادی دارد، پاسخ را تصحیح و محکم کنیم، بعد پای این پاسخ بایستیم، تلاشمان را مبذول کنیم، تا این‌که آن هدف تحقق پیدا کند.

 


 هدف چیست؟ ما میخواهیم چه بسازیم؟ یک وقت هست که رادیو و تلویزیون برای پُرکردن وقت است؛ بالاخره آدمها وقت فراغت دارند و یک دستگاه حکومتی فرضاً میخواهد این وقت را به شکلی پُر کند. هدف این نیست و من تصور نمیکنم هیچ دولتی در دنیا بتواند هدف خودش را از اداره‌ی رسانه‌های جمعی، فقط این قرار بدهد. بله، بعضی از شرکتها و فرستنده‌های خصوصی و یا حتّی شرکتهای بزرگ در امریکا و جاهای دیگر هستند که با کابل به خانه‌های مردم مرتبطند و قصدشان این است که مشتری جمع کنند و عده‌یی بتوانند در وقت فراغت از اینها استفاده کنند؛ اما یک دولت نمیتواند فکرش این باشد. حتّی اگر فرض کنیم که بیشترین محتوای رادیو و تلویزیونی را سرگرمیها تشکیل بدهد، باید در پشت این سرگرمیها سیاست او را جستجو کرد؛ معلوم میشود سیاستش این است که مردم را سرگرم کند. بنابراین، یک دولت از ایجاد این کانال و این تجهیزات و تشکیلات در سرتاسر کشور هدفی دارد؛ هدف ما چیست؟ ما میخواهیم چه بکنیم؟ البته ممکن است اهداف فرعی وجود داشته باشد؛ اما هدف اصلی ما سازندگی مردم به شکلی است که اسلام و انقلاب میخواهند؛ به طور خلاصه و کوتاه، هدف این است. آن چیزی که من به عنوان یک مسؤول در جمهوری اسلامی دانستم، این است.

 


 من با آن کسی که با تفکر اسلامی میانه‌یی ندارد، هیچ رودربایستی ندارم. شماها را نمیگویم؛ شما بچه‌مسلمانهای خودمان هستید و دارید مثل من تلاش میکنید؛ لیکن آن مخاطبی که فرضاً باور اسلامی در قلب او نیست و او این را نمیخواهد و این نوع عمل ما و تصرف ما و فعالیت ما را دوست نمیدارد، ما با او هیچ رودربایستی نداریم؛ نمیپسندد، نپسندد؛ خوشحال نمیشود، نشود؛ تلویزیون را میبندد، در نهایت ببندد. البته باید تلاش بکنیم که تلویزیون را نبندد و گوش کند و ببیند؛ اما اگر فرض کردیم کار به آن‌جا رسید که یا ما باید هدف خودمان را دنبال نکنیم، تا او تلویزیون را نبندد؛ و یا این‌که هدف خودمان را دنبال کنیم، که طبیعتاً او تلویزیون را خواهد بست؛ در این‌جا ما دومی را ترجیح میدهیم؛ او تلویزیون را ببندد؛ زیرا بسیارند کسانی که تلویزیون را نمیبندند و همین را که من میگویم، میخواهند.

 


 بنابراین، در یک جمله، (هدف) باید در همه چیز دنبال بشود؛ در برنامه‌ی کودکان هم همین هدف باید دنبال بشود؛ در سرگرمی و تفریح هم همین هدف باید دنبال بشود؛ در میزگردها و مصاحبه‌ها هم همین هدف باید دنبال بشود؛ در ارائه‌ی برنامه‌های فیلم و سریال هم همین هدف باید دنبال بشود؛ در کارهای ادبی و هنری و فرهنگی و غیره هم عیناً همین هدف باید دنبال بشود؛ منتها یک مجموعه‌ی هوشمند وقتی میخواهند هدفی را دنبال بکنند، راههای چندصدگانه و گاهی چندهزارگانه‌ی رسیدن به آن هدف را در پیش رو قرار میدهند و برای هر کدام از راهها حکمی میگذارند.

 


 این‌طور نیست که اگر ما میخواهیم مردم، مسلمان تربیت بشوند، راهش این است که در تلویزیون دایماً برایشان قرآن بخوانیم، یا تفسیر قرآن بگوییم، یا احکام توضیح‌المسائل را بیان کنیم؛ نخیر، این کار راههایی دارد. انسان مسلمان فقط آن نیست که احکام اسلامی را بلد است؛ انسان مسلمان ابعادی دارد؛ بینش او، روشن بینی او، نیروی باطنی او، نیروی روحی او، نیروی جسمی او، معلومات وسیع او، احساس برتری او در میدانهای زندگی، همه‌ی اینها عناصر دخیل در ساخت انسان مسلمانند. شما صد راه برای این مطالب در نظر بگیرید؛ هر کدام از راهها را به حساب خود بپیمایید، تا به این هدف برسید. عمده آن است که این هدف فراموش نشود، از آن تخلف نشود و عکس آن عمل نگردد؛ هدف ما این است.

 


 در دنیا کم نیستند دستگاههای رسانه‌یی مجهز به همان تکنولوژیها و اسلوبها و ابتکارهایی که ایشان(2) اشاره کردند که روزبه‌روز دارد نوتر و پیچیده‌تر میشود و سرمایه‌ی تأثیرگذار زیادی را ایجاد کرده‌اند که درست ضد نظر ما را دارند. بدون شک امروز رسانه‌هایی وجود دارند که وقتی میخواهند برنامه‌ریزی کنند، این را رعایت میکنند که چه بکنیم که مخاطب ما از اسلام دور بشود؛ به اسلام نزدیک نشود! آیا این برایتان قابل باور هست، یا نه؟

 


 ممکن بود یک روز ما فکر کنیم که دولتهای اروپایی یا امریکایی یا کشورهای عربی به ما چه کار دارند؛ سیاستی دارند و میخواهند مخاطب خودشان را سرگرم کنند - آن که نفتی است، نفتی؛ آن که آن روز سوسیالیست بود، سوسیالیست - اما امروز دیگر این فکر را نمیتوانیم بکنیم. میبینید که امروز در دنیا چه خبر است. میبینید که از اثرگذاری اسلام و ساخت انسان مسلمان و آنچه آنها به آن (بنیادگرایی اسلامی) میگویند، چه وحشتی در دنیا هست. آیا معقول است که بر اساس این وحشت برنامه‌ریزی نکنند؟ آیا میشود چنین چیزی را فرض کرد؟ اصلاً چنین چیزی ممکن نیست.

 


 بلاشک امروز برای مخاطبان اروپایی و مخاطبان آسیایی - یعنی منطقه‌ی شرق آسیا؛ آن‌جاهایی که محیط اسلامی است، یا آن‌جاهایی که با محیط اسلامی سروکار دارند - براساس همان وحشت برنامه‌ریزی میشود؛ مثلاً برای صدوبیست میلیون نفر مردم اندونزی، یا هشتصد میلیون نفر مردم هند، برنامه‌ریزی تلویزیونی میشود. یکی از چیزهایی که برای مردم مالزی، مردم پاکستان و مردم کشورهای دیگر در نظر گرفته میشود، این است که در برنامه‌ریزیهای تلویزیونی و رادیویی چه گفته بشود، چه ساخته بشود و چه نشان داده شود که گرایش به سمت اسلامی که برای آنها خطر بزرگی است، به وجود نیاید و به تعویق بیفتد، یا ضدش پیموده بشود. بنابراین، شما در جبهه‌یی به عرض دنیا قرار دارید! عین همین قضیه، بلاشک در تلویزیونهای مصر وجود دارد. عین همین قضیه، امروز در تلویزیونهای الجزایر وجود دارد؛ که این مثال الجزایر، امروز برای شما کاملاً واضح است. عین همین قضیه، در تلویزیون آقای بن‌علی(3) و آقای شاه حسن(4) و آقای قذافی(5) قرار دارد. همه‌ی اینها در برنامه‌ریزیهای تلویزیونیشان آن جهتی را میروند که درست صدوهشتاد درجه ضد آن چیزی است که من الان دارم به شما میگویم. کاری که در دنیا در این زمینه دارد انجام میگیرد، غوغاست.

 


 شماها روشنفکرید، اهل ادب و هنرید، با این مسائل آشنا هستید، من هم کم و بیش آشنایم؛ در عالم ادب و هنر و نمایش و تصویر و حرف علمی و حرف شبه‌علمی و امثال اینها، غوغایی در دنیا دارد انجام میگیرد؛ برای این‌که مردم را از این حقیقت دور نگهدارند. ممکن است ده عنصر دیگر هم جزو هدفهای دنیا وجود داشته باشد - که به ما ربطی ندارد - اما این عنصر هم وجود دارد. حالا ما در مقابل اینها قرار داریم؛ ما باید رودربایستی نکنیم.

 


 بیشک در درون کشور ما کسانی هستند که همان انگیزه‌های ضدیت با این گرایشِ به اصطلاح (بنیادگرایی)(6) را دارند؛ شما از آنها اصلاً رودربایستی نکنید. در تنظیم برنامه‌ی ادب و هنر، یا تنظیم برنامه‌ی کودکان، یا فیلم و سریال، هیچ‌وقت این فکر را نکنید که اگر ما این گرایش را نشان دادیم، ممکن است یک تیپ روشنفکری که مثلاً خوانندگان فلان مجله‌ی هفتگی هستند، خوششان نیاید؛ به‌دَرَک، خوششان نیاید! شما اصلاً کاری را بکنید که آنها خوششان نمی‌آید؛ هیچ ملاحظه‌ی این چیزها را نکنید؛ نگویید ما این شخصیت را باید تجلیل کنیم، شاید آنها جذب بشوند؛ نه، شما ببینید آیا در تجلیل این شخصیت، نقطه‌ی منفییی وجود ندارد؟ نگویید ما باید با این آقا مصاحبه کنیم، یا سخنرانی این آقا را در فلان سمینار یا در فلان مجموعه پخش کنیم، برای این‌که آن جناح هم به این کانال علاقه‌مند بشوند؛ نه، شما نگاه کنید ببینید آیا این حرکت شما برای آن هدفگیری اصلی - که گفته شد - ضرری دارد یا ندارد؛ اگر ضرر دارد، اصلاً ملاحظه نکنید که فلان کسان ممکن است با این کار جذب بشوند؛ نه، بگذارید جذب نشوند؛ کاملاً صریح عمل کنید.

 


 من یک آدم بسته‌ی بیاعتنای به خواستها و هدفهای - به اصطلاح امروز - دگراندیشان یا دگراندیشانه نیستم؛ نه، اسلام این مقدار سعه‌ی صدر دارد که همه‌ی حرفها را گوش کند؛ لیکن این‌جا اصلاً مسأله‌ی این نیست؛ در این‌جا مسأله، مسأله‌ی یک شخص در مقابل یک شخص نیست؛ این‌جا مسأله‌ی یگانه ابزار ناقص یک نظام در مقابل مجموعه‌ی توطئه‌هایی است که دارد انجام میگیرد. بنده بیایم از همین یک ریالی که دارم، در مقابل میلیونها تومانی که دیگران دارند، بد استفاده کنم؛ برای این‌که مبادا آن دیگران بدشان بیاید، یا خوششان نیاید؟! این به‌هیچ‌وجه عاقلانه نیست.

 


 کانال دو هم مثل کانال یک است. البته بر کانال یک هم این اشکال وارد است، بر کانال دو هم این اشکال وارد است. بر شماها اشکال وارد نیست؛ بر مجموع کار اشکال وارد است. البته مجموع کار عواملی دارد؛ از جمله‌ی آنها ممکن است همین کمبود امکاناتی باشد که به آنها اشاره کردید و شما و من هم تا حدودی از آنها اطلاع داریم. این اشکال وارد است که الان رادیو و تلویزیون ما، آن چیزی که من میگویم، نیست؛ یعنی به طور ناقص هست؛ نه این‌که هیچ نیست. در برنامه‌های شما هم برنامه‌های خوب دیده میشود. من گاهی برنامه‌های شما را - مثل برنامه‌های کانال یک - نگاه میکنم؛ برنامه‌های خوب و قابل تقدیری است؛ برنامه‌هایی است که نشان میدهد روی آنها زحمت کشیده شده است؛ لیکن مسأله اصلاً این نیست؛ مسأله این است که ما باید مجموعه را درست کنیم؛ یعنی همین‌

 


 کهن‌خرقه‌ی خویش پیراستن

 


به از جامه‌ی عاریت خواستن(7)

 


 ما باید تا آن‌جا که میتوانیم، از همین کهن‌خرقه استفاده‌ی بهینه بکنیم؛ چاره‌یی نداریم و میتوانیم. اگر بگویید نمیتوانیم، من این را از شما قبول نخواهم کرد.

 


 ما در یکی از پیچیده‌ترین و حساسترین میدانهای زندگی - یعنی جنگ - دیدیم و با دست قدرت الهی به ما نشان داده شد که عنصر انسانی، تعیین‌کننده‌تر از همه‌ی عناصر دیگر است؛ یعنی میتوان با تلاش مخلصانه و صادقانه و پیگیر و خستگینشناس انسانهای خوب، خلأهای ناشی از کمبود پول و صنعت و مایه‌های گوناگون را پُر کرد.

 


 شما در تولید فیلمهای داخلی، میدان خوبی دارید. سراغ فیلمهای خوب بروید و فیلمهای خوب بسازید. حالا فیلم خارجی که شما مصرف میکنید، چاره‌یی ندارید که به حداکثر ممکن - یعنی هرچه گیرتان می‌آید - اکتفا کنید؛ بالاخره فیلم خارجی است و در جای دیگر ساخته شده است. باید در میان آن فیلمهایی که نشان میدهید، این یکی بهتر از آنهای دیگر باشد و تعارض کمتری داشته باشد؛ اما در فیلمی که شما میسازید، این مسأله وجود ندارد! فیلمی که شما میسازید، باید صددرصد در این جهت باشد؛ اگر یک درصد در این جهت نباشد، کمبود محسوب میشود و قابل قبول نیست.

 


 من متأسفانه میبینم که فیلمهای داخلی ما نقصهای زیادی دارد و مهمترین نقصش در فیلمنامه‌هاست. ما هنرپیشه‌های خوبی داریم، کارگردانهای خوبی داریم، صحنه‌آراییها خوب است؛ اما مضمونها پوچ است و اصلاً مناسب با آن شکوه و اوج انقلاب و واقعیتهای بسیار عمیق و ظریف و زیبای جامعه‌ی ما نیست و آن پیچیدگی و عمق معارفی که در اختیار ماست، در آنها دیده نمیشود! در جامعه‌ی ما، نمایشهای انسانیِ بسیار بسیار پُرشکوه و زیبا وجود دارد؛ اما متأسفانه فیلمهای ما اینها را نشان نمیدهد؛ سراغ چیزهای خیلی کم‌مایه، کم‌عمق و سطحی میرود؛ آن هم با نگارشهای خیلی ناشیانه! متأسفانه فیلمنامه‌ها هیچ خوب نیست؛ یعنی خیلی خیلی ناقص و خیلی کم است. فیلمهایی که از کانالهای تلویزیون نشان داده میشود، غالباً این ضعف را دارد. البته من از سینماها خبری ندارم و نمیدانم که وضع فیلمها چگونه است؛ لابد بهتر از اینها نیست!

 


 افراد بااستعداد و جوانان انقلابی را بنشانید و از آنها جدی بخواهید که بیایند مناظر به‌یادماندنی انقلاب را در فیلمنامه‌های بسیار هنرمندانه و انسانی و حاکی از اوج درک و فهم نویسنده - که انسان گاهی در بعضی از فیلمنامه‌های خارجی، این معنا را مشاهده میکند - تصویر کنند؛ بعد آنها را به سلک نمایش بکشید و نشان بدهید. خلأ فیلمهای خارجی را در این‌جا پُر کنید؛ به نظر من این تکلیف اصلی است.

 


 در مقوله‌ی ادب و هنر، یکی از کارهایی که امروز تلویزیون متعهد است، برجسته کردن چهره‌های اسلامیِ معاصرِ کارآمد است؛ من این را دارم اول‌بار به شما میگویم که دنبالش باشید. الان شما ملاحظه کنید، در این مجموعه‌ی نظام - بیرون از کادرهای اصلی نظام و یا در داخل این کادرها - چهره‌هایی که در داخل کادرهای اصلیند، غالباً مطرحند؛ خبرشان گفته میشود، مسائلشان گفته میشود؛ اما در میان چهره‌های درجه‌ی دو و درجه‌ی سه - آنهایی که از کادرهای اصلی خارجند - آدمهای باشعور، دارای استعدادها و لیاقتهای بالا، هوشمند در ادبیات و در هنر و در علم و در مسائل اجتماعی داریم؛ اینها را مطرح کنید. تلویزیون یکی از کارهایش باید این باشد که اینها را مطرح کند.

 


 امروز در عالم فرهنگ و هنر، شبکه‌ی نامرئیِ در سایه‌یی در داخل کشور فعال است، که هرکس این شبکه را نبیند، به نظر من باید در بینایی خودش شک کند. این شبکه در همه جا هم نفوذ دارد - یک جاهایی بیشتر، یک جاهایی کمتر - و تصمیمش بر این است که به ارزشهای اسلام و انقلاب هجوم بیاورد. این شبکه در جهت همان سیاستهایی که اشاره کردم در سطح جهان فعال است، در داخل کشور دارد کار میکند؛ انصافاً کار سازماندهی شده و خوب و دقیقی هم میکند. آنها الان بر روی ضایع کردن، یا لااقل مسکوت گذاشتن چهره‌های خوب ما در شعر و در ادبیات و در هنر و در علم متمرکز شده‌اند؛ اما شما اینها را پیدا کنید و مطرحشان نمایید. من هیچ وجهی برای زنده کردن شخصیتی نمییابم، جز این‌که گفته میشود میخواهیم دل عده‌یی را به دست بیاوریم! چرا باید این کار را بکنیم؟! چهره‌های خودی را بیاورید، مطرح کنید.

 


 گاهی در این سمینارهایی که در سطح کشور تشکیل میگردد، سخنرانیهای خوبی ایراد میشود، که انعکاس آن مفید است. البته همه‌ی سخنرانیها را نمیگویم؛ بعضی از آنها حشو است؛ یعنی همه‌اش کاملاً لُب نیست؛ اما درعین‌حال در این سخنرانیهای خوب، لُبهای خوبی وجود دارد. فرض کنید در تبریز یک سمینار در تجلیل از علامه‌ی طباطبایی(8) میگذارند. گاهی حرفهای خوبی در آن‌جا زده میشود؛ چرا شما آنها را منعکس نمیکنید؟ یا مثلاً در تهران کنفرانس اندیشه‌ی اسلامی برگزار میشود، که البته نه همه‌ی حرفهای آن، لیکن بعضی از موارد آن را میشود منعکس کرد. شما کانال آموزشی هستید؛ چرا منعکس نمیکنید؟

 


 در بعضی از جاهای دیگر، نمونه‌های خوبی در این زمینه‌ها وجود دارد؛ من مثال بیاشکال‌ترش را بگویم؛ چون از معاصران زنده، آدم یک کلمه بگوید، ممکن است مشکلاتی ایجاد بشود! امروز شما میتوانید روی چهره‌ی (شهریار)(9) کار کنید. (شهریار)، یک چهره‌ی مطرح هنری و ادبی امروز است. ممکن است دیروز این‌گونه نبوده باشد، لیکن امروز با توجه به این جمهوریهایی که آزاد شده‌اند، و با توجه به آن منطقه‌ی عظیمی که گرایش و گویش ترکی دارند - که از چین تا اروپا را گرفته است - عنصری مثل (شهریار)، یک شاعر ترکزبان در این حد، با آن عشق و اخلاص به جمهوری اسلامی، زنده‌کردنی و نشان‌دادنی است؛ این کار را شما بکنید؛ البته به شکل صحیح و هوشمندانه‌اش. از این قبیل کارهای خوب، میشود انجام بدهید؛ مثلاً کار روی شعرای معاصر، ادبای حاضر، ادبای متوفی، در زمینه‌های کودکان و امثال اینها.

 


 به‌هرحال من این را میخواهم بگویم که اگر مخاطبان شما قشر بخصوصی هستند - که هستند - و یک گروه هوشمندتر و روشنفکرتری در جامعه به سمت برنامه‌های شما گرایش پیدا میکنند، این شما را برای عدول از آن هدفی که اول ذکر شد، در محذور قرار ندهد؛ بلکه شما را وادار کند که کیفیت کار را بالا ببرید؛ همچنان که در مواردی من این را در شبکه‌ی دو مشاهده کردم؛ از جمله در همین ماه رمضان گذشته بود که شما(10) بعد از افطار برنامه‌ی بسیار خوبی را اجرا میکردید، که واقعاً دیدنی و جالب بود و سطح بالایی داشت.(11) به‌هرحال امیدواریم که ان‌شاءاللَّه موفق باشید.

 


 من از این‌که امثال آقای اَرگانی - برادر بسیار خوب و عزیز و دلسوز - و بعضی از آقایانی که آنها را میشناسم، در این مجموعه هستند، خوشحالم. امیدوارم که جهتگیری را آن‌چنان دقیق و حساس قرار بدهید که موجب تحرک روحیه‌ی رقابت کانال یک شود و آنها در جهت گرایش به سمت اهداف انقلاب و اسلام، به چشم رقابت به شما نگاه کنند؛ مسابقه‌ی صحیحی در این زمینه ان‌شاءاللَّه به وجود بیاید.

 


 ان‌شاءاللَّه که خداوند کمکتان کند. البته کار خیلی سخت است. حرف زدن خیلی آسان است، اما عمل کردن بسیار بسیار مشکلتر است؛ منتها آنچه که هست، این است که خدای متعال وعده کرده که اگر شما همت کردید، در عمل هم شما را یاری بدهد. بله، حرف زدن ما با عمل شما قابل مقایسه نیست؛ فضیلت عمل شما چندین برابر است. ان‌شاءاللَّه همت کنید و از خدا هم کمک بخواهید؛ خدای متعال هم شما را هدایت و کمک خواهد کرد.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) مدیر وقت شبکه‌ی دوم سیما

 


2) آقای اَرگانی

 


3) رئیس‌جمهور تونس‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار قاریان مصری

تاریخ: 1370/11/03

 

بیانات در دیدار قاریان مصری


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 ما از سفر قبلی آقای شحات انور خاطرات خیلی خوبی داریم. تلاوتهای شما را در رادیو و تلویزیون میشنویم و لذت میبریم. ان‌شاءاللَّه امسال هم مردم و جوانان عاشق قرآن ما، استفاده‌ی وافی خواهند برد. اسم جناب آقای عبدالعال را هم شنیده‌ام، لیکن یادم نیست که نوارهایشان را شنیده باشم. ما از تلاوتهای آقای شحات انور خیلی راضی هستیم. هرچه در این‌جا برای خواندن مایه بگذارید، در پیشرفت قرآن تأثیر میگذارد.

 


 دوستان ما شوخی میکردند و میگفتند آن نوارهایی که ما از آقای شحات انور شنیده بودیم، در آن سفری که ایشان این‌جا بودند، مثل آنها نخواندند! من گفتم که نه، بعضی از آنهایی که شما شنیدید، خیلی خوب بوده است؛ از جمله، آن دفعه‌یی که ایشان این‌جا یک شب خواندند، خیلی خوب بود. حالا ان‌شاءاللَّه امسال بایستی طوری بشود که این نوارها بر همه‌ی آن نوارها غلبه کند، تا دهان همه بسته بشود!

 


 آن چیزی که من در مورد ایشان خوشحال هستم، این است که ایشان بحمداللَّه هنوز جوانند. صدای شما، صدای بسیار قوی و محکمی است و راه برای شما در آینده هنوز هم باز است. من بعضی از این آقایانی که نوارهایشان را سالهای پیش شنیده بودم، بعد دیدم اینها پیر و افتاده شده‌اند؛ لیکن ایشان هنوز به طرف بالا دارند میروند؛ این را ایشان باید قدر بدانند.

 


 از جمله‌ی چیزهایی که ما خزانه‌ی عظیمی از آن را داریم، دعاهای مأثوره از اهل‌بیت است؛ مخصوصاً ادعیه‌ی مأثوره از امام سجاد - علی‌بن‌الحسین (علیه‌السّلام) - که دعاهای عالیةالمضامینی است. من واقعاً در بین این دعاهایی که در بین مسلمین رایج است، دعاهایی را با این علو لفظ و معنا ندیده‌ام.

 


 مرحوم زمخشریِ(3) معروف - صاحب تفسیر کشاف - در بخشی از کتاب (ربیع الابرار)، ملتقطاتی(4) از ادعیه‌ی معاریف علما و زهاد و صحابه و اولیا - از صدر اسلام تا قرن دوم - را آورده است. من آنها را نگاه کردم، بعد با ادعیه‌یی که از امام سجاد و امیرالمؤمنین یا امام حسین(علیهم‌السّلام) مأثور است، مقایسه کردم؛ دیدم که اینها اصلاً قابل مقایسه با آن ادعیه نیست. این دعاها در بین مردم خیلی رایج و معمول است و مردم آنها را میخوانند و خیلی دوست میدارند. اگر ان‌شاءاللَّه فرصت پیدا بکنید و دو تا از این دعاها را - حالا یا بخشی از این دعاها را، و یا تمام آن را - در وقت مناسبی در این سفر در استودیوی خوبی بخوانید، در بین مردم ما خیلی رواج پیدا خواهد کرد. مثلاً مناجات شعبانیه - که بین اهل‌بیت معروف بوده و همه‌ی آن بزرگواران آن را میخواندند - مناجات بسیار خوبی است؛ یا مثلاً بعضی از دعاهای ماه مبارک رمضان بسیار خوب است. بعضی از دعاها هست که مربوط به ماه رجب میشود؛ دعاهای بسیار زیبا و کوتاهی هست؛ واقعاً عبارات خیلی عجیبی دارد.

 


 الان این جمله یادم آمد: (یا من سما فی العزّ ففات خواطر الأبصار و دنا فی اللّطف فجاز هواجس الأفکار یا من توحّد بالملک فلا ندّ له فی ملکوت سلطانه و تفرّد بالألاء و الکبریاء فلا ضدّ له فی جبروت شأنه یا من حارت فی کبریاء هیبته دقائق لطائف الأوهام و انحسرت دون ادراک عظمته خطائف ابصار الأنام).(5) عبارات زیبای پُرمغز لطیفی در اینها وجود دارد، که با حال و با توجه ادا شده است.

 


 در این لحظه خوب است از صدای شما - که نعمت الهی است - استفاده کنیم و این مجلس را به تلاوت قرآن زینت دهیم.

 


 احسنتم؛ خیلی خوب. ان‌شاءاللَّه باید در آینده بعضی از این برادران خوب را به مصر بفرستیم، تا مدتی از این آقایان تعلیم بگیرند. بد نیست که این آقایان قضاوت خودشان را در مورد صداها و استعدادهای افراد جوانی که در این‌جا میبینند، بیان کنند و این افراد را مشخص نمایند؛ برای ما خوب است که نظر آقایان را در این خصوص بدانیم. حقیقتاً چیزی که این جوانان را وادار کرده و در این وادی پیش برده، عشق است؛ والّا ما اینها را تشویق معمول و مرسوم مالی هم نکرده‌ایم و امتیازات خاصی هم برایشان در نظر نگرفته‌ایم. ما بعضیها را واقعاً میبینیم که خیلی خوب و برجسته‌اند و من آنها را خیلی دوست میدارم و صداهایشان را میپسندم؛ لیکن همین‌طور فقط میگوییم احسنتم، بارکاللَّه، خوب میخوانی! تشویق ما همین است.

 


 بعضی از این جوانان، وقتشان دارد دیر میشود. حالا این آقای پرهیزگار که الحمدللَّه حافظ قرآن است؛ لیکن بعضی از آقایان هستند که سنهایشان دارد بالا میرود و وقتشان دیر میشود. من عقیده‌ام این است که حفظ قرآن باید از بچگی شروع بشود؛ یعنی حدوداً از دوازده سالگی، سیزده سالگی؛ (التّعلّم فی الصّغر کالنّقش فی الحجر).(6) اگر ان‌شاءاللَّه آقای مقدم(7) همت بکنند و آن طریقه را راه بیندازند، فکری کرده‌ایم که ان‌شاءاللَّه بچه‌ها تشویق بشوند و بتدریج ذره‌ذره حفظ کنند.

 


 ما در سالهای قدیم، دوره‌ی بیقرآنی را در این مملکت گذراندیم؛ قرآن بتدریج داشت از همه جای کشور جمع میشد. در گذشته‌های دور، مکتبخانه‌یی بود که بچه‌ها قرآن را در آن‌جا یاد میگرفتند؛ لیکن در دوران پهلوی اینها را بکلی از بین برده بودند؛ این مدارس رسمی هم که مطلقاً چنین چیزی نداشت. البته فقط تعدادی از این جلسات و دوره‌های قرآن فعالیت داشتند و بعضی از افراد در گوشه و کنار کشور - تهران، مشهد، اصفهان و سایر جاها - مشغول بودند؛ اما هیچ چیز نبود؛ هرچه شده، از انقلاب به این طرف است؛ درعین‌حال ما احساس میکنیم که از کاروان فراگیری و انس با قرآن عقب هستیم.

 


 در آن دوران طاغوت، من در مشهد جلسات تفسیر و درس قرآن داشتم؛ به جوانانی که میآمدند، میگفتم که هر کدام از شماها یک نسخه‌ی قرآن در جیب بغلتان داشته باشید؛ اگر در جایی منتظر کاری میایستید و فراغتی پیدا میکنید - یک دقیقه، دو دقیقه، پنج دقیقه، نیم ساعت - قرآن را باز کنید و به تلاوت آن مشغول شوید، تا با این کتاب انس پیدا کنید. تعدادی که این‌طور عمل کرده بودند، هرچند بسیار اندک بودند، لیکن احساس میکردم که اینها با این‌که غالباً هم عربی نمیدانستند، اما از لحاظ فهم معارف اسلامی، از دیگران برجسته‌تر بودند و به طور ممتازی با آنها تفاوت داشتند.

 


 انس با قرآن، معرفت عمومی یک کشور را بالا می‌برد. قرآن، همه چیز ماست؛ نور است. این جوانان ما از وقتی که با قرآن مأنوس شدند، وضعیت خیلی فرق کرد. ما در طول هشت سال جنگ، زیر آتش توپ و تفنگ، جوانانی را در جبهه‌ها داشتیم که به مجردی که بر زمین مینشستند و اندک فراغتی پیدا میکردند، قرآنشان را باز میکردند و مشغول تلاوت میشدند؛ یا مثلاً اگر در اتوبوس و یا کامیون نشسته بودند و داشتند میرفتند، قرآنشان را درمیآوردند و بنا میکردند به خواندن. این است که ما میگوییم قرآن همه چیز ما بوده است. الان هم به برکت قرآن، کشور رو به پیشرفت است.

 


 امیدواریم که خداوند همه‌ی ما را در دنیا و آخرت با قرآن محشور کند. ان‌شاءاللَّه زندگی ما قرآنی باشد و به سمت اهداف این کتاب شریف حرکت کنیم و ممات ما هم با معرفت قرآن و در خدمت قرآن قرار گیرد.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار عضو شورای فرماندهی انقلاب لیبی

تاریخ: 1370/11/07

 

بیانات در دیدار عضو شورای فرماندهی انقلاب لیبی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
من اولاً از آقای جلّود خیلی تشکر میکنم که مثل همیشه با احساساتی برادرانه نسبت به ملت و انقلاب ما صحبت میکنند. ما در این چندساله هر وقت شما را در تهران دیدیم، با همین مواضع و با احساساتی درست مثل احساسات خودمان دیدیم. از همان روزهای اول که شما به تهران آمدید و ما با شما جلسه داشتیم، تا امروز که سیزده سال از آن موقع میگذرد، همان احساسات و همان حرفها را همیشه در شما بحمداللَّه دیده‌ایم و این احساس برادری شما و بقیه‌ی برادران لیبیایی را در انقلاب خودمان احساس کرده‌ایم.
 
امریکا و همپیمانانش لیبی را تهدید میکنند؛ اما ما اعتقادمان این است که با این تهدیدها نخواهند توانست احساسات اسلامی مردم مسلمان را سرکوب کنند. شما از ما میخواهید که اعلام کنیم در کنار لیبی هستیم؛ ما همیشه این تصریح و این اعلان را کرده‌ایم. شما بدانید که در زمینه‌ی همراهی و کمک ما در مقابله‌ی با دشمنان اسلام و مسلمین، هیچ‌گونه مشکلی نخواهیم داشت؛ و شما هیچ مشکلی در این جهت نخواهید داشت. ما باور داریم که امریکا بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین است. البته امروز خوشبختانه دردسرهای امریکا در سطح دنیا یکی دو تا نیست و بسیاری از آنها از همین ناحیه‌ی اسلام است.
  
من در این حرف که امروز مسلمین دوران بعد از فتح غرناطه(۱) را میگذرانند، صددرصد با شما همفکر نیستم. امروز مسلمانان به‌هیچ‌وجه دچار هزیمت روحی نیستند؛ بعکس، امروز تهاجم روحی دارند. گذشت آن روزی که اگر عده‌یی مسلمان در کشوری شعار اسلامی میدادند، اینها تنها صدا را در دنیا بلند کرده بودند. امروز آفریقا جلوی چشمتان است و شمال آفریقا را دارید میبینید؛ آن احساسات اسلامی مردم سودان است؛ آن الجزایر است که اکثریت عظیم مردم رأی به اسلام دادند و برای اسلام (آری) گفتند؛ آن جمهوریهای آسیایی شوروی سابق است؛ اینها در همسایگی و بیخ گوش ما هستند و ما از وضع اینها مطلعیم. بسیاری از کسانی که در رأس این جمهوریها هستند، همان عناصر قبلی هستند که در دوران کمونیستی بودند؛ هیچ سابقه‌ی اسلامی ندارند؛ اما همه‌شان دم از اسلام میزنند؛ چرا؟ چه چیزی اینها را وادار به این کار میکند؟ آیا غیر از این است که احساس توده‌یی مردم و خواست عمومی ملتشان آنها را وادار به این معنا میکند؟ این یک واقعیت است.
  
شاید عده‌یی خیال میکردند که بعد از آن‌که امریکا جمهوری اسلامی را متهم به ارتجاع کرد و تبلیغات ضد جمهوری اسلامی را در همه‌ی دوازده سال ادامه داد، توده‌های مردم از اسلام انقلابی رو برگردانده باشند. شاید عده‌یی خیال کرده باشند که این تهمت تروریستی که به شما و به ما و به سایر مسلمانان در نقاط مختلف دنیا میزنند، موجب بشود که ملتها از تفکر اسلامی و جهتگیری اسلامی و شعارهای اسلامی رو برگردانند؛ اما آیا این‌طور شد؟ امروز گرایش به اسلام در سطح توده‌های مسلمان و در کشورهای اسلامی، چند برابر آن روزی است که شما در اوایل انقلاب و آن روزی که تازه انقلابمان پیروز شده بود، به تهران آمدید. بنابر این، آقای عبدالسلام جلّود - برادر عزیز ما - و برادران لیبیایی! ما معتقدیم که امروز اسلام رو به پیشرفت است و هیچ‌گونه تلاشی از سوی امریکا برای سرکوب کردن حرکت اسلامی، فایده‌یی نخواهد داشت و تهدید آنها نسبت به شما و دیگران، هیچ‌گونه تأثیری نخواهد گذاشت.
  
البته آنها میل دارند که لیبی را زیر فشار قرار بدهند. ما تا همین الان هم همواره در این قضیه‌ی اخیر(۲) شما، در سطح دولتی و غیر دولتی، از این تهاجم ناجوانمردانه‌ی امریکا علیه لیبی انتقاد کرده‌ایم و با آن معارضه نموده‌ایم و باز هم مقابله میکنیم. حرف زور و غلطی است که آنها نسبت به لیبی میزنند. ما ساکت نمیمانیم که آنها به‌خاطر این‌طور چیزها بخواهند یک دولت و یک کشور اسلامی و یک مجموعه‌ی پُرشور را تحت فشار قرار بدهند. مهم این است که شما - که بحمداللَّه مردمان شجاعی هستید - نگذارید که در پایه‌های این شجاعت، اندکی خلل وارد کنند؛ و دیگر این‌که از این حرکات اسلامی که امروز در شمال آفریقاست، همچنان که همین‌طور مشاهده شده، جداً دفاع و حمایت کنید. مردم مسلمان در آفریقا باید احساس کنند که دولتهایی از آنها حمایت میکنند.
  
به‌هرحال، ما از این‌که شما را یکبار دیگر در تهران میبینیم، خوشحالیم. من خاطرات خوبی از حضور مکرر شما در تهران و یک بار هم در سفر به لیبی(۳) - زیر آن چادر، که آقای قذافی هم در آن‌جا بود - دارم. این را شما بدانید، هر کاری که من احساس کنم در کمک به شما ضرورت دارد، بلاشک انجام میدهم؛ چه این فتوایی که شما میگویید، و یا هر اقدام دیگری. در هر موقعیتی که این را اقتضاء کند، ما کوتاهی نمیکنیم. آن چیزی که موجب میشود کسی از این‌گونه امور کوتاهی کند، این است که از دشمن بترسد. شما میدانید که ما از امریکا مطلقاً نمیترسیم؛ نه مردممان میترسند، نه مسؤولانمان میترسند؛ متوکل‌علی اللَّه‌اند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی

تاریخ: 1370/11/02

 

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 برادران عزیز، فرماندهان زحمتکش و خدوم و کوشنده‌ی نیروی انتظامی و مسؤولان عزیز عقیدتی، سیاسی این نیرو! خیلی خوش آمدید. امیدوارم که خداوند متعال شما را در هر نقطه‌یی از این مجموعه‌ی عظیم و کارآمد که قرار دارید و هر مسؤولیتی که پذیرفته‌اید، موفق به انجام هرچه بهتر وظایف خطیرتان بفرماید.

 


 میشود گفت و دانست که امروز نیروی انتظامی، یک نهاد انقلابی است؛ مجموعه‌یی است که انقلاب آن را خواسته و به وجود آورده است؛ طبعاً توقعات انقلابی هم از این مجموعه‌ی عظیم میرود. وقتی ما تشکیلات و مجموعه‌یی را نهاد انقلابی دانستیم، این بدان معناست که توقعات متناسب با وضع انقلابی - که طبعاً خصوصیات خود را دارد - از آن مجموعه داریم؛ امروز بحمداللَّه نیروی انتظامی این‌گونه است.

 


 فراتر از تفکیک مسؤولیتها و مأموریتها و جدایی بین بخشهای مختلف، مأموریتی هست که آن مأموریت، مسأله‌ی اساسی است. برای انجام آن مأموریت، نیروی انتظامی و روحانیون محترمی که در این نیرو مشغول انجام خدمتند، همه باید مجتمعاً و مشترکاً کار کنند. آن مأموریت، عبارت است از حفظ امنیت اسلامی در محیط جامعه؛ این اساسی‌ترین کار نیروی انتظامی است؛ کار بسیار بزرگی هم هست.

 


 شنیده‌اید که: (نعمتان مجهولتان الصّحّة والأمان).(۱) این کلام، چه کلام حکما باشد، چه کلام اولیا باشد، امنیت را عِدل سلامتی و صحت قرار داده است؛ این خیلی مهم است. در قرآن از این بالاترش هست؛ آن‌جایی که در سوره‌ی قریش میفرماید: (فلیعبدوا ربّ هذا البیت)، (۲) بعد میفرماید: (الّذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف)؛ (۳) یعنی نجات از گرسنگی را، با نجات از ناامنی در کنار هم قرار داده است.

 


 شما ببینید در هر کشور چه قدر از قوا و تحرکات و تلاشها و نیروهای باطنی یک نظام دولتی صرف میشود، برای این‌که این ملت از گرسنگی نجات پیدا کند؛ یا چه‌قدر از تلاشها بسیج میشود، برای این‌که این ملت از بیماری و بلاهای جسمانی نجات پیدا کند؛ عِدل آنها باید برای نجات از ناامنی صرف شود. البته ناامنی، شقوق گوناگون و عوامل مختلفی دارد؛ یکی از اهم آنها، همین ناامنی در خیابانها و کوچه‌ها و شهرها و روستاها و جاده‌ها و بیابانها و سرتاسر کشور است، که باید با این مبارزه کرد. چه موقع میشود درست مبارزه کرد؟ آن وقتی که دیندار و پایبند به اصول بود. اگر دینداری و پایبندی به اصول نباشد، پای امنیت هم بشدت میلنگد. حتّی پلیسهایی که در دنیا به انضباط معروفند، اگر آن قید معنوی، آن حاکم درونی، آن احساسی که بر همه‌ی وسوسه‌ها غلبه دارد، در آنها نباشد، کارایی نخواهند داشت. آن احساس چیست؟ بعضیها از میهن‌دوستی، از احساسات ناسیونالیستی، یا احساسات تشکیلاتی و سازمانی استفاده میکنند؛ لیکن واضح شده است که همه‌ی اینها در جاهایی لنگ میمانند. آن احساسی که همه جا بُرّایی خودش را دارد، احساس دینی و احساس حضور در مقابل پروردگار عالم است. هرجا هستیم؛ چه در مرکز این تشکیلات در تهران و در فلان اتاق باشیم، چه در فلان پاسگاه دورافتاده‌ی گوشه‌ی کشور در معرض تهاجمها باشیم، این احساس حضور الهی لازم است، تا انسان کارایی و احساس قدرت پیدا کند و احساس خستگی نکند.

 


 از این‌جا کار برادران عقیدتی، سیاسی روشن میشود. همه‌ی تلاشهای عقیدتی، سیاسی مقدمه است، برای این‌که این احساس حضور در پیشگاه الهی و این روح دیانت در یکایک افراد به‌وجود بیاید؛ یعنی جهتگیری این است. ما باید درسها و تلاشهای فرهنگی و کلاسها و گزینشها را - این چیزهایی که غالباً در مجموعه‌ی کارها میگنجد - با این معیار بسنجیم و ببینیم که آیا این افراد را به خدا نزدیک میکند؛ آیا این احساس حضور را در دل آنها زنده میکند، یا نمیکند؟ اگر کرد، خوب است؛ والّا فلا.

 


 البته آقایان روحانیون عزیز ما میدانند و باید دایماً توجه داشته باشند که عمل، بیش از زبان کارایی دارد. بهترین گویندگان و شیرین‌زبان‌ترین معلمان و واعظان و بیان‌کنندگان، اگر عملشان بلنگد، همه‌ی این شیرین‌زبانیها نقش بر آب خواهد شد. ما باید عملمان را درست کنیم. معیارها، همان بلندنظری، طهارت، بیاعتنایی به ما فی ایدی الناس و بیاعتنایی به زخارف دنیوی و به بیش از آنچه که برحسب قواعد اجتماعی به ما تعلق میگیرد، صلابت در بیان و اجرای حقایق و سست نشدن و نلرزیدن دست و پاست.

 


 این انقلاب عظیم ما، این جمهوری مستحکمی که بحمداللَّه به وجود آمده، این جایگاه رفیعی که امروز جمهوری اسلامی در دنیای سیاست به دست آورده، این آبرویی که امروز اسلام به برکت جمهوری اسلامی به دست آورده، اینها کارهای معجزه‌آسایی است. این کارهای معجزه‌آسا، با زبان و با تبلیغ و با جانم و عزیزم و با زور نمیشد. اگر امام بزرگوار که قائد این کاروان بود، حرف او منطبق با رفتارش نمیبود، امکان نداشت؛ منتها آن بزرگوار چیزی را نگفت، مگر آن‌که عمل کرد؛ و عمل کرد، بیش از آنچه که گفت؛ و در عمل شخصی و جمعی، مثل کوهی بر سر مواضع اعلام شده‌ی خود ایستاد.

 


 اصل اسلام هم همین‌طور بود. از یکی از همسران رسول خدا(صلّیاللَّه‌علیه‌واله وسلّم) پرسیدند که اخلاق رسول خدا را برای ما توصیف کن؛ او در جواب گفت که (کان خلقه القران)؛ (۴) اخلاق او قرآن بود. یعنی هرچه شما در قرآن راجع به روش و عمل و رفتار و خلقیات یک انسان به صورت مستحسن و خوب و پسندیده میخوانید، او در وجود آن بزرگوار مجسم و متبلور بود. همین هم شد که آن حرکتی که او آغاز کرد، آن گویی که او در فضای تاریخ پرتاب نمود، هنوز دارد با شدت پیش میرود. هنوز ما و همه‌ی مسلمین عالم داریم از برکات آن دست معنوی و معجزنشان که چهارده قرن و اندی پیش آن را حرکت داد، پیش میرویم.

 


 اخلاق ما باید طبق آن چیزی باشد که میگوییم و به آن دعوت میکنیم؛ (کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم)؛ (۵) یعنی (باعمالکم). اگر ما به زخارف دنیا بیاعتنا بودیم، اگر ما در آن راههایی که به آن معتقدیم و داعی و مبلّغ آن هستیم، قدم ثابت گذاشتیم، اگر ما پایبندی خودمان را به اصول دینی و اصول اسلامی و فرمایشات امام بزرگوار و آنچه که در نظام جمهوری اسلامی مقرر است، عملاً نشان دادیم، حرف ما در محیطی که پراکنده میشود، اثر خواهد کرد؛ آن وقت خیلی احتیاج به اصرار و فشار و زور نخواهد بود؛ بلکه نفس جاذبه‌ی عمل، دیگران را به هماهنگی و همگامی و هماوایی وادار خواهد کرد.

 


 من باید عرض کنم که انتظار امنیت اسلامی، انتظار زیادی از این نیرو نیست. ما وضعی را در نیروی انتظامی کشور داریم که از اول تاریخ نیروی انتظامی تا امروز، بیسابقه است. از اولی که در این کشور ژاندارمری و شهربانی به وجود آمد، تا امروز که ما بحمداللَّه نیروی انتظامیِ یکپارچه و فراگیر داریم، وضعیتی که امروز نیروی انتظامی ما از لحاظ خوب بودن و مثبت بودن دارد، در هیچ زمانی نداشته است. هیچ‌وقت نیرو، فرمانده‌یی به این خوبی، و فرماندهانی در این حد نداشته است. هیچ‌وقت نیروهای انتظامی، جمعیتی به کم و کیف جمعیت فعلی نداشتند. هیچ‌وقت نیروهای انتظامی، مقبولیتی به قدر امروز در میان مردم نداشتند. در دوره‌های گذشته، نیروهای انتظامی در بین مردم مقبولیت چندانی نداشتند. کسانی که در نیروهای انتظامی - یعنی ژاندارمری و شهربانی - از سالهای طولانی سابقه دارند، میدانند که من چه عرض میکنم و نظر مردم نسبت به نیروهای انتظامی چگونه بود. امروز نیروی انتظامی از مقبولیت بین مردم برخوردار است. مردم این لباس شما را دوست میدارند و به آن احترام میکنند. همه‌ی اینها نعم الهی است؛ اما اگر شما کار را رها کنید و آن وظایف را با استحکام لازم انجام ندهید، این‌گونه نمی‌ماند.

 


 از تشکیل بنای جدید نیروی انتظامی مدتی میگذرد و مردم به چشمِ انتظار دارند نگاه میکنند؛ میخواهند ببینند این مجموعه که به نظر آنها محسّنات زیادی هم دارد و از مسؤولان و کسانی که مردم حرفشان را قبول دارند، تعریفش را هم زیاد شنیده‌اند، حالا چه کار خواهد کرد؛ آیا آن اطمینان لازم را در دل آحاد شهروند به وجود خواهد آورد یا نه؟ این، یکی از اسرار پیشرفت نیروی انتظامی است.

 


 یکایک شهروندان باید از ته دل به نیروی انتظامی اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ یعنی مثلاً وقتی دکانش را میبندد، اگر نگران باشد، بگوید مأمور نیروی انتظامی هست؛ اگر به مسافرت میرود و خانه‌اش را میگذارد، بگوید نیروی انتظامی هست؛ اگر سوار اتومبیلی میشود تا جایی را ترک کند و به جای دیگری در بیابانها برسد، بگوید نیروی انتظامی هست. هر مشکلِ مربوط به امنیت که برای او پیش می‌آید - اگر گفتند دزد آمده، اگر گفتند متخلفان در خیابان پیدا شده‌اند، اگر گفتند کسانی آبروی مردم را تهدید میکنند، اگر گفتند کسانی مواد مضره تقسیم میکنند، اگر گفتند کسانی به نوامیس مردم تعرض میکنند - در دلش شمع امیدی روشن باشد که بالاخره نیروی انتظامی هست. مردم باید به نیروی انتظامی، مثل یک صاحب امنیت و مدار امنیت نگاه کنند؛ شما باید این را به وجود بیاورید.

 


 در جامعه‌ی اسلامی اجازه داده نمیشود و نباید داده بشود که در ملأ عام، کسانی به حیثیتهای دینی مردم اهانت کنند و آن را هتک نمایند. چه مرکزی باید جلوی اینها را بگیرد؟ نیروی انتظامی. در جامعه‌ی اسلامی اجازه داده نمیشود و نباید داده بشود که از مقررات زیستی و شهری و روستایی و صحرایی جمهوری اسلامی تخلف انجام بگیرد؛ کسانی فضا را مخدوش کنند و سلامت فضا را از بین ببرند. چه مرکزی باید جلوی اینها را بگیرد؟ نیروی انتظامی. در جامعه‌ی اسلامی و نظام اسلامی، هر آنچه که طبق قوانین شرعی و قوانین مجلس شورای اسلامی و مقررات رایج کشور، در بخش آشکار زندگی مردم - خفا، کار دیگران است - ممنوع است و مجاز نیست که تحقق پیدا کند، اگر دیده شد، دست قوی و قدرتمندی باید بیاید و جلوی این قانون‌شکنی را بگیرد. آن چیست؟ دست نیرومند نیروی انتظامی.

 


 نیروی انتظامی محبوبیت خود را باید در چه چیزی به‌دست بیاورد؟ در قاطعیت بر اساس قانون و بر اساس همان چیزی که در مقررات از او طلب شده است؛ نه در ملاحظه‌ی کسی، ملاحظه جمعی، رعایت میل قشری یا گروهی؛ ابداً. اگر چنین کاری بشود و چنین رعایتهای خارج از قانونی انجام بگیرد، تخلف شده است. تنها رعایتی که نیروی انتظامی باید بکند، عبارت است از رعایت قانون و رعایت اخلاق در اجرای قانون. البته در اجرای قانون، دو گونه میشود عمل کرد: یکی با بداخلاقی و کج‌خلقی و عبوس بودن و تکبر و نخوت و امثال اینها؛ یکی هم با خوش‌اخلاقی و مهربانی، اما با قاطعیت. این نوع دوم باید معمول باشد؛ اِعمال قاطعیت، باضافه‌ی اخلاق خوب.

 


 گاهی به این‌جا تلفن میکنند، یا نامه مینویسند و شکایت میکنند که سرِ فلان محله، کسانی پیدا شده‌اند که به نوامیس مردم تعرض میکنند. ما در این امور به کجا مراجعه خواهیم کرد؟ به شما؛ معلوم است که وظیفه‌ی شماست. گاهی تلفن میکنند، شکایت میکنند که مثلاً فلان خانه را به محل فساد تبدیل کرده‌اند و نمیگذارند استراحت کنیم و بخوابیم؛ سر و صدا و های و هوی راه میاندازند و از لحاظ اخلاقی، ناامنی ایجاد میکنند. ما واقعاً در این‌گونه امور به کجا باید مراجعه کنیم؟ به نیروی انتظامی. گاهی شکایت میکنند که افرادی میآیند و موادی را در فلان کوچه توزیع میکنند، یا خرید و فروش انجام میدهند. در این‌گونه موارد ما به کجا باید مراجعه کنیم؟ به نیروی انتظامی.

 


 فراموش نکنید که معیار، جامعه‌ی اسلامی و انقلابی است. اگر جامعه‌یی اسلامی و انقلابی نیست، نیروی انتظامی حساسیتهای مناسب آن جامعه را دارد؛ اما در جامعه‌یی که معیار و ملاک اسلام است، حساسیت نیروی انتظامی باید متناسب با آن چیزی باشد که در این جامعه مورد نظر است. حساسیتهای این جامعه چه چیزهایی است؟ حفظ و حراست و عمل بر طبق این حساسیتها، بدون هیچ ملاحظه‌یی، به شما که نیروی انتظامی هستید، برمیگردد. این کارِ سخت و سنگینی است، اما کار بسیار مؤثری است.

 


 ناامنی فقط به این نیست که دزد به خانه‌ها یا مغازه‌ها یا بازار یا خیابان بیابد - این یکطور ناامنی است؛ ناامنی مالی است - ما ناامنی عِرضی و ناموسی هم داریم؛ جلوی آن را هم شما باید بگیرید. ناامنی اخلاقی هم داریم؛ در آن‌جا هم شما باید وارد میدان بشوید. البته ناامنی اخلاقی، یک مرحله‌ی کار فرهنگی دارد، یک مرحله‌ی کار مخفی دارد، یک مرحله‌ی ریشه‌یابی دارد؛ آنها کار دستگاههای دیگر است؛ اما آن‌جایی که جلوی چشم قرار میگیرد و موجب عدم امنیت اخلاقی جامعه میشود، آن‌که باید وارد میدان بشود، نیروی انتظامی است.

 


 نباید کاری بشود که کسی بگوید بعد از ادغام نیروهای انتظامی، این حساسیتها کم شده؛ در سابق مثلاً ارگانی مخصوص این کارها بود، اما حالا نه. البته این‌گونه نیست؛ لیکن اگر کم حساسیتی نشان داده بشود، ممکن است این حرفها را بزنند. این حرفها خطا و غلط است؛ کشور به این ادغام احتیاج داشته، مجلس تصویب کرده، وزیر فعال و کوشایی دنبال نموده و مأمورانی بحمداللَّه با علاقه آن را انجام داده‌اند. امروز نیروی انتظامی هم یک نیروی بسیار خوب، آبرومند و قدرتمند است؛ لیکن کارایی آن بایستی در همه‌ی میدانها به اثبات برسد.

 


 برادران! ما امروز در سطح جهان باید کاری کنیم که عمل اسلامی و خواست اسلامی در کشور ما، با برجستگی در مقابل چشم ملتها قرار بگیرد. میبینید که در این کشورهای مسلمان، که جبهه‌های اسلامی و جناحهای اسلامی، احساسات خودشان را بُروز میدهند، دشمنان اسلام چه حساسیتی نشان میدهند و چه طور از همه‌ی وسایل برای سرکوب این احساسات استفاده میکنند. طرفداران اسلام بایستی بتوانند اسلام را در چشم آنها آن‌چنان شیرین و پُرجاذبه نشان بدهند که احساسات آنها هرگز به سردی نگراید و این امید در دل آنها باقی بماند؛ و این نمیشود، مگر این‌که جامعه‌ی ما از لحاظ مادّی، از لحاظ معنوی، از لحاظ نظم، از لحاظ امنیت، از لحاظ تلاشهای اجتماعی و از لحاظ همه‌ی اندازه‌ها و میزانهایی که در یک جامعه‌ی پیشرفته مورد نظر است، پیشگام باشد؛ یکی از آنها هم همین کار شماست، که کار نیروی انتظامی است.

 


 امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند به شما توفیق بدهد و تأییدتان کند. شما برادران عزیز در هرجا که هستید، سعی کنید این محبت و هماهنگی و همگامی را در همه‌ی سطوح حفظ کنید و در انجام هرچه بهترِ وظیفه‌ی مهمی که بر دوش دارید، به یکدیگر کمک نمایید. امیدواریم که ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت ولیّ‌اللَّه‌الاعظم (ارواحنافداه) شامل حال شما باشد و قلب مقدس امام و روح مطهر شهدا ان‌شاءاللَّه از همه‌ی ما راضی باشد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش‌

تاریخ: 1370/10/25

 

بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 من باید از برادران عزیز که بار سنگینی را در سرتاسر کشور بر دوش دارند، تشکر کنم. خدمتگزاران کم‌مدعا و کم‌توقع و پُرکار نظام جمهوری اسلامی، شما فرهنگیان عزیز هستید؛ چه شما برادرانی که در کارهای اداری و مدیریتها مشغول کارید، و چه کسانی که در بخشهای آموزشی و تعلیم و تربیت بچه‌ها مباشرتاً مشغول تلاش هستند. همه واقعاً بار سنگین و مسؤولیت بزرگی را، دانسته و آگاهانه بر دوش گرفته‌اید و با این مشکلاتی هم که هست - که آقای دکتر نجفی(۱) اجمالاً اشاره کردند - این راه دشوار را دارید میپیمایید؛ بحمداللَّه خوب هم میپیمایید.

 


 چیزی که درباره‌ی اهمیت آموزش و پرورش بنده عرض بکنم و شما ندانید، وجود ندارد. حقیقت مسأله همین چیزی است که همه‌ی ما میدانیم؛ یعنی آینده‌ی کشور در دستهای شماست؛ در دستهای آموزش و پرورش و معلمان کشور است. بهترین نسلها، آماده‌ترینِ آنها برای تعلم و تربّی به تربیت اسلامی، در اختیار شما هستند.

 


 انقلاب یک حادثه است که در نقطه‌یی از عالم اتفاق میافتد و آثار معجزه‌آسایی هم نشان میدهد. بقا و استمرار و برکات این حادثه، مستقیماً و تحقیقاً با تربیت انسانها ارتباط پیدا میکند. اگر انسانهای صالح و عالمی باشند که پیام انقلاب را درک کنند و آن را حفظ کنند و به آن عمل نمایند و آن راه و آن جهت را پیبگیرند، انقلاب زنده و مانده است و برکات آن خواهد رسید. اگر خدای نکرده در محیطی که انقلابی به وقوع میپیوندد، انسانها به شکل صحیحی تربیت نشوند، اصول تربیت قلع و قمع بشود، به آن ریزه‌کاریهای تربیتیِ اسلامی در محیط اسلامی پرداخته نشود، و خلاصه، انسانهایی که هم آگاه باشند، هم دلسوز باشند، هم احساس مسؤولیت کنند، هم کاردان باشند، هم خوش‌روحیه باشند، پرورانده نشوند، مطمئناً آن اساس اولی هم به خطر خواهد افتاد و ضایع خواهد شد.

 


 هرچه شما در دنیا مشاهده میفرمایید که آثار تلاشهای بشر در برهه‌یی خودش را نشان داده و جوشیده، اما بعدها کمرنگ شده، یا زایل شده، یا به عکس تبدیل شده، یا جهتها عوض شده، ناشی از کمبود آگاهی و فکر و اراده و روشن‌بینی و روحیه است؛ یعنی صفات اساسی در یک انسانِ تربیت شده. ما باید این انسان را تربیت کنیم و این صفات را در او بدمیم؛ و این در دست شماست؛ یعنی پایه‌ی اول را شما میگذارید؛ بخصوص در سنین نوجوانی و آغاز جوانی که جوانان در اختیار آموزش و پرورش هستند.

 


 به اعتقاد من، آن چیزی که امروز بیش از همه باید در آموزش و پرورشِ ما به آن توجه بشود، اعتقاد اسلامی و عمل اسلامی است که در دانش‌آموزان باید احیاء گردد. باید این طور باشد که اگر کودکی از یک خانواده‌ی بیاعتقاد و بیمبالات نسبت به عمل و اعتقاد اسلامی به مدرسه می‌آید و وارد محیط تحت تصرف و تسلط آموزش و پرورش میشود؛ یا کودکی از خانواده‌یی می‌آید که آنها اعتقاد و مبالاتشان هم نسبت به افکار و عمل اسلامی بد نیست، لیکن به خاطر بیسوادی و کمبودهای فکری و روانی والدین، توانایی اثرگذاری روی طفل را ندارند، باید این‌جا آن خلأها جبران بشود؛ یعنی این کودک، هم علماً، هم عملاً، هم اعتقاداً، به یک آدم متدین تبدیل شود؛ باید همت این باشد.

 


 البته همه‌ی ما توجه داریم که یک انسان اسلامی، فقط آن انسانی هم نیست که اعتقاد اسلامی داشته باشد و عمل اسلامی بکند، بلکه اخلاق اسلامی هم آن رکن اساسی است؛ والّا اگر انسانی را دارای عقاید محکم اسلامی و عمل به معنای نماز و روزه و این چیزها فرض کنیم، لیکن حسود، بخیل، جبان، بدخواه، بیروحیه و بیاراده باشد، این انسان، انسان مسلمان نیست. انسان مسلمان بایستی در هر سه بعد - هم بعد تربیت، هم بعد دانش، هم بعد عمل - کار کند. البته به یک اعتبار، هر سه‌ی اینها عمل است؛ اعتقاد هم نوعی عمل است؛ عمل قلبی است. علی ایّ‌ حال، مقصود روشن است.

 


 در مدارس، همت باید بر این باشد که بچه‌های ما از لحاظ دینی - هم در قلمرو اعتقاد، هم در قلمرو تربیت و اخلاق، هم در قلمرو تعبد عملی - انسانهای مسلمان بار بیایند؛ این، علاج و اساس کار ماست. البته روحیه‌ی دانش‌دوستی، جزو تربیتهای اسلامی است؛ یعنی اگر ما بخواهیم اخلاق اسلامی را گسترش بدهیم، این‌هم در آن هست. پیشرفت مراتب علم هم جزو اساس کار شماست که بایستی به آن توجه بشود. تقسیم علوم و پیدا کردن اولویتها و این‌که امروز در این مقطع، در این پنج سال، در این ده سال بایستی خیل دانش‌آموزان به چه علومی بیشتر گرایش و توجه داده بشوند، اینها مسائل کاری و فنی شماست که به آن واقفتر هستید. این علاج کار ماست؛ یعنی بایستی با وجدان اسلامی، بچه‌ها تربیت بشوند؛ و این امروز واضح است.

 


 این‌که از (تهاجم فرهنگی) اسم آوردند و گفتند شما در خط مقدم این تهاجم هستید، این حق است و بنده این را قبول دارم؛ چون تهاجم فرهنگی، به مقصودِ بیاعتقاد کردن نسل نو انجام میگیرد؛ هم بیاعتقاد کردن به دین، هم بیاعتقاد کردن به اصول انقلابی و آن تفکر فعالی که امروز استکبار از آن میترسد و قلمرو قدرتهای استکباری را به خطر می‌اندازد.

 


 مشاهده میکنید که امروز در الجزایر(۲) و در مناطق اسلامی، چه صف‌بندی واضح و خشن و خصمانه‌یی در مقابل اسلام هست؛ اینها برای ما عبرت‌انگیز است. ما در درون مجموعه‌ی انقلاب اسلامی، ای بسا بعضی از اموری را که کلیت دارد و ناظر به مسائل اسلامی است، بدرستی لمس نکنیم؛ اما از دور که یک منطقه‌ی دیگر را نگاه میکنیم، بعضی از مسائل به‌شکل کلی برای ما خیلی واضح و روشن میشود.

 


 ببینید امروز استکبار و آن فرهنگ مهاجم و ویرانگر، برای کشورهای اسلامی چه میکند و چگونه دارد صف‌آرایی میکند. در همه‌ی کشورهای اسلامی، مردم اسلام را میخواهند؛ این حقیقت مخصوص یک کشور خاص نیست؛ به هر کشور اسلامی شما نزدیک بشوید، خواهید دید همین‌طور است. ما با ملتها آشنا هستیم؛ میدانیم که ملتها به اسلام گرایش دارند؛ یعنی اکثریت عظیمی از ملتها، شوقِ به اسلام و شوقِ به زندگی اسلامی در درونشان هست؛ منتها مجال پیدا نکرده‌اند که بیان کنند، یا فرصتی برایشان فراهم نشده است. بالاخره هرجایی اقتضایی دارد، و مسلّم هم یکروز این مجال پیدا خواهد شد.

 


 هرجایی که اسلام بُروز میکند و مردم ابراز میکنند که به اسلام علاقه‌مندند، میبینید که چگونه صف‌آرایی شدیدی علیه آنها به‌وجود می‌آید. البته ما معتقدیم که مردم الجزایر بالاخره به اسلام دست خواهند یافت و مطلوب خودشان را - که حاکمیت اسلام است - به دست خواهند آورد و این توطئه‌هایی که الان در آن‌جا هست و مستقیماً زیر نظر استکبار و با هدایت استکبار - بخصوص امریکا - است، خنثی خواهد شد. اینها قادر نیستند در مقابل اراده‌ی یک ملت، مدت زمان زیادی مقاومت کنند؛ یک چند روزی بالاخره جوله‌یی(۳) میکنند، اما این جولان نمیتواند در مقابل اراده و خواست قلبی مردم ماندگار باشد؛ به شرطی که مردم ان‌شاءاللَّه مقاومت کنند، و خواهند کرد.

 


 این حادثه، برای ما تجربه و عبرتی است؛ (انّ فی ذلک لعبرة).(۴) وقتی در مقابل یک حرکتِ حاکی از میل، که هنوز هیچ‌گونه اثر خارجی بر آن مترتب نشده، اما چون آینده برایشان مشهود است، این چنین صف‌آرایی و خصومت میکنند، شما ببینید با یک اسلامِ تبلور یافته در یک کشور - که همان نظام جمهوری اسلامی است - چه‌قدر اینها از اعماق وجود دشمنند، و چه‌قدر آماده هستند که برای نابود کردن آن، از انواع طرق استفاده کنند. از اول انقلاب تا حالا، ما درگیر این قضیه بوده‌ایم؛ الان هم در همه‌ی زمینه‌ها - اعم از زمینه‌ی اقتصادی، یا زمینه‌ی فرهنگی، یا زمینه‌ی سیاسی - عملاً درگیر هستیم. همه‌جا باید خودمان را تجهیز کنیم، و این تجهیز، یکی از مهمترین تدابیرش همین است که ما جوانان و نوجوانان و کودکان این مرز و بوم را اسلامی بار بیاوریم.

 


 من خیال میکنم سرلوحه و محور برنامه‌های آموزش و پرورش در تنظیم کتاب، در تربیتِ معلم، در نظارتِ بر کار بخشهای مختلف آموزش و پرورش، در نظارت بر کار آموزش‌دهندگان و داخل مدارس باید بر این باشد که ببیند آیا تفکر اسلامی منتقل میشود، یا نه؛ انسان سازیِ بر مبنای اسلام و مسلمان‌سازیِ کودکان در این مدارس انجام میگیرد، یا انجام نمیگیرد. هرچه ما در این جهت کمبود داریم، بایستی همت کنیم و آن کمبود را برطرف نماییم.

 


 البته در کشور ما، آموزش و پرورش یک بنای قدیمی است؛ لیکن نه با هندسه‌ی صحیحی از آغاز کار. در این‌جا اولِ کار، آموزش و پرورش را مثل اغلب بناهای فرهنگی، بر مبنای صحیحی نگذاشتند؛ شما دارید مجاهدت میکنید که این مبنای صحیح را به‌وجود بیاورید؛ بنابراین مشکلات زیادی دارد؛ این مشکلات را تحمل بکنید و آن را به حساب جهاد در راه خدا بگذارید. این را، هم شما توجه داشته باشید که عملتان جهادی است، و هم معلمان سراسر کشور - هرجا هستند - بایستی به این نکته توجه داشته باشند. کار شما واقعاً یک عمل جهادی و یک مجاهدت در راه خداست؛ سختیهایی هم دارد، که باید آنها را تحمل کنید؛ هر چند که دولت هم در کار و در محاسبه‌ی خود بایستی سعی در کم کردن مشکلات شما داشته باشد.

 


 در خصوص انتخابات(۵) هم من فقط یک جمله عرض میکنم. همه‌ی دستگاهها موظفند به سهم خود برای صحیح انجام شدن انتخابات تلاش کنند. انتخابات صحیح هم معلوم است چگونه انتخاباتی است. یک وقت عرض کردیم که انتخابات غلط و بد، فقط آن انتخاباتی نیست که آرای عوضی و تقلبی در صندوقها بریزند؛ پیداست که در نظام جمهوری اسلامی، با نظارتهایی که هست، چنین چیزی علیالقاعده امکانپذیر نیست، یا به آسانی امکانپذیر نیست. صحت انتخابات این است که انتخابات حقیقتاً مُعرِب(۶) و خبردهنده‌ی از آرای قلبی و تشخیص مردم باشد و حقیقتاً کوشش بشود که آگاهی به حدی برسد که این تشخیص، تشخیص صحیحی باشد.

 


 ممکن است در دوران انتخابات، گوشه و کنار برای منحرف کردن افکار و آراء، و برای بد جلوه دادن حقایق، و برای کشاندن انتخابات در مجراهای رایج بین غربیها - که با پول و با تبلیغات پولی و با خریدن افراد ضعاف‌النفوس و امثال اینها، رأیی را برای کسی، برای جناحی، برای گروه و حزبی درست میکنند؛ که این در خیلی از کشورهای دنیا معمول است - کارهای تبلیغاتی و بعضی وسوسه‌ها انجام بگیرد؛ اینها نباید باشد؛ یعنی مردم واقعاً آگاهانه فکر کنند، انتخاب کنند و انتخاب خودشان را اعلام نمایند؛ این میشود آن شکل صحیح اسلامی که هر کسی آگاهانه به نحوی با نظام اسلامی بیعت میکند. وقتی که انتخابات به شکل صحیحی انجام بگیرد، حقیقتاً بیعت مجددی است که آن شخص دارد انجام میدهد؛ و این چیز بسیار مهم و خوبی است. آموزش و پرورش هم در آن حدی که به عهده‌ی اوست؛ چه رسماً، چه مِن غیر رسمٍ - چون آموزش و پرورش به خاطر حضورش در بین قشرهای مردم، در بین جوانان، در میان خانواده‌ها، میتواند نقشی بیش از آنچه که رسماً معین شده، داشته باشد - ان‌شاءاللَّه کوشش کند که این کار به بهترین وجهی انجام بگیرد.

 


 این نکته هم الان به خاطرم آمد، که در گزارش شما(۷) هم به آن اشاره‌یی نشده بود. واقعاً از جمله‌ی کارهای بسیار خوب، همین قضیه‌ی مدارس فنی و حرفه‌یی است که باید دنبال بشود؛ بچه‌ها واقعاً بیایند و زودتر وارد بازار کار بشوند و دنبال آن روش تحمیل‌شده‌ی دروغینِ مدرکگرایی نباشند؛ این هم یکی از آن چیزهای مهم است.

 


 من یکبار دیگر از همه‌ی شما آقایان و برادران عزیز تشکر میکنم؛ واقعاً میدانم که زحمت میکشید و تلاش میکنید. امروز آموزش و پرورش و کتاب درسی و کلاس و معلم، واقعاً با گذشته طرفِ نسبت نیست.

 


 ان‌شاءاللَّه که همه‌ی شما آقایان موفق و مؤید باشید. خداوند شماها را تأیید و کمک کند؛ ما هم دعا میکنیم که ان‌شاءاللَّه خداوند روزبه‌روز بر توفیقات شما بیفزاید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم قم

تاریخ: 1370/10/19

 

بیانات در دیدار مردم قم


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 یاد روز تاریخی نوزدهم دی را که سرآغاز حضور خونین مردم عزیز ما در صحنه‌های نهضت خون‌بار اسلامی است، از اعماق دل گرامی میداریم و برای شهدا و مصدومان و محنت‌دیدگان آن حادثه، از خداوند متعال طلب اجر و ثواب دایم و جزیل میکنیم.

 


 چهره‌ی قم، به عنوان یک نقطه‌ی روشن و درس‌آموز در طول نهضت، برای ملت ما و ملتهای دیگر باقی ماند و ان‌شاءاللَّه بر اثر حضور قوی شما مردم عزیز و جوانان عزیز و حوزه‌ی علمیه‌ی عالیقدر و عالی‌مقام در حساسترین صحنه‌های نهضت اسلامی و انقلاب بزرگ اسلامی ما، باقی خواهد ماند. یاد آن همه مجاهدتها از خاطرها نخواهد رفت. نه به این عنوان که بخواهیم اشخاصی یا جمع و قشر بخصوصی از مردم را فقط به لحاظ فداکاریهایشان ستایش کنیم - البته این هست و به جای خود محفوظ است - مهم جنبه‌ی رمزی این مسأله است؛ اشاراتی که در این روز مبارک و در مردم مبارک قم - که آغازگران نهضت بودند - نهفته، مهم است.

 


 هم در آغاز نهضت که آن خورشید فروزان علم و تقوا از افق قم سر برآورد و ایران و سپس همه‌ی عالم اسلام را منور کرد؛ هم آن روزی که آن امام بیبدیل و آن خلف صالح انبیا و اولیا، به پشتیبانیهای شما مردم قم، در مقابل کفر و استکبار استوار ایستاد و فریاد دل این امت را از حنجره‌ی الهی خود سرداد؛ هم آن روزی که امام بزرگوار، قم را مرکزی برای پرتوافکنی قرارداد و تعالیم و پیام خود را از آن‌جا به همه جا فرستاد؛ هم در دوران پیروزی انقلاب، هم در دوران جنگ تحمیلی، هم در پیچهای خطرناک سیاسی انقلاب، همه جا مردم قم - این مردم مؤمن و حقیقتاً حزب‌اللَّه - و در بخش اعظم حوادث، حوزه‌ی علمیه‌ی قم و علما و مدرّسین بزرگ و طلاب جوان و پُرشور و محافل درس و مدارس آمیخته‌ی با علم و جهاد، به کمک انقلاب آمدند و بازوی امام محسوب شدند و انقلاب را از خطرناکترین گذرگاهها گذراندند. این، نشانه‌ی آن است که نهضت، مردمی و دینی است؛ متکی به مردم و هدایت یافته از دین و حرکت‌کننده به سمت هدفهای الهی است؛ که خیر و سعادت مردم هم در آن است. رمز قم - هم مردمش، هم حوزه‌ی علمیه‌اش - برای نهضت ما این است. و به همین ترتیب، این انقلاب پیش رفته است و بعد از این هم پیش خواهد رفت. مردم شجاع و صحنه‌گردان قم خدمات زیادی کرده‌اند و امروز بحمداللَّه این خدمات، باضافه‌ی آنچه که قشرهای مردم در همه جای این کشور انجام داده‌اند، در صورت این نظام الهی و اسلامی متجلی است.

 


 آنچه امروز برای ما مهم است و مربوط به آینده است - که گذشته هم باید همیشه در خدمت آینده باشد - چند نکته است:
یک نکته این است که هرچه این نهضت و این ملت، و بر اثر برکات این ملت، ملتهای دیگر اسلامی دارند، از توجه به خدا و توکل به خدا و زنده‌کردن یاد خدا در دلهاست؛ از این نباید لحظه‌یی غفلت کرد. اگر توجه به خدا و استمداد از منبع لایزال قدرت الهی نمیبود، مشکل میتوان تصور کرد که این انقلاب و این ملت و این حرکت میتوانست به این موفقیتها نایل شود؛ در آینده هم همین‌طور خواهد بود.

 


 اساس انقلاب اسلامی هم بر انسان‌سازی است؛ و انسان‌سازی در مرتبه‌ی اول، تعمیر دل و آباد کردن جان است. دنیایی که در آن زر و زیور و نعمت باشد، اما انسان از انسانیت و اخلاق و دینداری بهره‌یی نبرده باشد، این دنیا به اهل دنیا هم لذتی نخواهد داد؛ آسایشی به بشر نخواهد بخشید. آسایش انسان، ناشی از آن روحیه و اخلاقی است که باید از دین استمداد بشود و سرچشمه بگیرد. دنیایی که در آن، اخلاق و معنویت و دین نباشد، همین میشود که امروز شما میبینید که در سایه‌ی ننگین و سنگین قدرت ابرقدرتها و تجاوزگران عالم، چه بر سر ملتها آوردند و دارند می‌آورند.

 


 هر کداممان در هر جا که هستیم، همت اوّلمان باید بر تکمیل نفس و تهذیب نفس و ساختن باطن و متحلی شدن(1) به حلیه‌ی اخلاق الهی و معنوی باشد. در همین ماه رجب - که امسال نوزدهم دی در ماه رجب واقع شد، و این فرصت مضاعفی است - مشاهده کنید که چه کوششی در ادعیه‌ی این ماه و ادعیه‌ی دیگر میشود، تا انسان در باطن و در قلب خود متحول بشود و زیور اخلاق الهی و انسانی را پیدا کند؛ این، انسان‌سازی است؛ این، مقصود و هدف اصلی از همه‌ی انقلابهای الهی و بعثت انبیاست. (الّلهم انّی اسئلک صبر الشّاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک)؛(2) این مایه‌ی دعاهاست. در درون خود، باید آن نور معنویت، آن شکر، آن صبر، آن یقین، آن عبادت، آن ذکر را برافروزیم و روشن کنیم، تا این ملت بتواند برای ملتهای دیگر الگو بشود؛ تا بتواند سعادت برای خود و ملتهای دیگر بیاورد؛ تا بتواند از بلیاتی که انسانها به‌خاطر آلودگیهای نفسانی و روحی دچار آن هستند - این منیتها و خودخواهیها و خودپرستیها - در امان و برکنار بماند.

 


 من از جوانان عزیز - که بحمداللَّه دلهای پاک و روحهای آماده و ضمایر صاف و آمادگی بیشتر و آلودگیهای کمتری دارند - میخواهم که با ذکر و توجه و دعا و بخصوص اخلاص، در تحول درونی خود، سعی و تلاش کنند. این نسل نو، نسلی است که در سایه‌ی بابرکت اسلام و حکومت اسلامی، این مجال و این فرصت را دارد که درون و باطن خود را اسلامی کند؛ در گذشته این امکان نبود.

 


 نکته‌ی دوم هم که بسیار حایز اهمیت است، مسأله‌ی مردمی بودن این انقلاب و این نظام مقدس است. هرچه کردند و هرچه شد، مردم کردند. امام بزرگوار هم متکی به همین آحاد و نفوس مؤمنه‌ی مردم بود. مسؤولان کشور - خدمتگزارانی که بوده‌اند و هستند - قدرتشان، جرأتشان، توان معنوی و روحیِ مقابله‌شان با تهدیدها و مبارزطلبیهای استکبار و قدرتهای شیطانی، به پشتوانه و پشتیبانی همین ملت است. اتصال نظام، دولت، حکومت و مسؤولان با مردم، یکی از همان نعمتهای معجزه‌آسای الهی است. اگر مردم نبودند و این اخلاصها و این شورها و این فداکاریهای بی‌نظیر و محیرالعقول نبود - که انسان از این مایه‌ی ایثاری که در آحاد مردم مشاهده میکند، واقعاً مبهوت میماند - انقلاب هم پیروز نمیشد، جنگ هم به پیروزی نمیرسید، در میدانهای سیاست هم پیروزی نبود، در مقابل محاصره‌ی اقتصادی دشمن هم توان مقاومت باقی نمی‌ماند؛ والّا شما تصور میکنید که شیاطین حاضرند یک حکومت و یک پرچم اسلامی را این‌طور برافراشته در عالم تحمل کنند؟

 


 اگر در یک نقطه‌ی دنیا - مثل همین الجزایر(3) یا سودان(4) یا بعضی از کشورهایی که گرایش اسلامی و نشانه‌های اسلامی در آن‌جا پیدا میشود - صدایی از اسلام بلند میشود، ببینید دستگاههای تبلیغاتی چه میکنند؛ چه تبلیغاتی، چه سیاستبازیهایی، چه فشارهایی از خود بُروز میدهند و چه‌طور از غیظ به خود میپیچند و نمیتوانند تحمل بکنند! دیدید که در این سیزده سال، بازوهای شیطانی و دستهای شیطانی در سرتاسر عالم، در مقابل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی چه کردند؛ نمیتوانند تحمل کنند. آنچه آنها را تا امروز ناکام کرده است که نتوانسته‌اند مقاصد شومشان را عملی کنند، همین پیوند و اتصال و ارتباط با مردم و حضور مردم در صحنه است.

 


 هر کس امروز چشم و گوش خود را درست باز کند، چیز واضحی را مشاهده میکند، و آن این است که تمام دستگاههای تبلیغاتی و سیاسی و برنامه‌ریزی دنیا، تا آن‌جا که به استکبار جهانی و بخصوص به شیطان بزرگ - امریکا - مربوط میشود، دارند سعی میکنند، شاید بتوانند این ملت را از انقلابشان، از نظامشان، از دولتشان و از مسؤولانشان جدا کنند. تبلیغات دروغ بکنند، آیه‌های یأس بخوانند، فشارهایی وارد بکنند، تهمتهایی بزنند، جلوه‌های دروغین و پوچی از دور نشان بدهند، تا شاید بتوانند بین مردم و مسؤولان و نظام و دولت - که تبلور انقلاب، همینهاست - جدایی بیندازند.

 


 همین فشار و محاصره‌ی اقتصادی که امروز هم هنوز وجود دارد، نباید گمان بشود که از پیرامون جمهوری اسلامی آن را بکلی برداشته‌اند؛ نخیر، از طرق مختلف فشار اقتصادی هست، محاصره‌ی اقتصادی هست؛ خیلی هم پیچیده است. همین که این فشارها را وارد می‌آورند، همین که امروز تبلیغات و کارشکنی وسیع و گسترده و بسیار خباثت‌آمیزی علیه جمهوری اسلامی در سطح دنیا وجود دارد، به‌خاطر آن است که شاید بتوانند این ملتی که لیاقت خودش را ثابت کرده است، از جمهوری اسلامی جدا کنند.

 


 من عرض میکنم، آن کسی که میخواهد در مقابل استکبار ایستادگی بکند و توی دهن دشمن جمهوری اسلامی بزند و دل بندگان خدا را شاد، و دل دشمنان خدا را افسرده بکند، باید سعی کند که پیوند محبت و عطوفت و اعتماد میان این ملت و میان مسؤولان نظام، روزبه‌روز بیشتر و قویتر بشود. هر کس عکس این عمل بکند، در جهت استکبار کار میکند.

 


 حالا ما دوران انتخابات(5) را در پیش داریم. البته درباره‌ی انتخابات حرفهای گفتنییی هست که ان‌شاءاللَّه باید در زمان خود به ملت ایران عرض بشود؛ اما آنچه که الان عرض میکنم، این است که از حالا باید همه‌ی کسانی که میتوانند اثر بگذارند - ولو بر روی یک نفر - کاری بکنند که این انتخابات مجلس شورای اسلامی - که اولین انتخابات مجلس بعد از رحلت امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) است - از انتخابات گذشته، پُرشورتر و قویتر و با حضور بیشتر مردم عملی بشود؛ مبادا کسانی عکس این عمل کنند. مبادا در روزنامه یا در رسانه‌یی - به هر نحوش - یا در تبلیغاتی، طوری حرف زده بشود که مردم را نسبت به انتخابات دودل بکنند. البته این مردم دودل نمیشوند. این مردم نشان داده‌اند که در مقابل توطئه‌های دشمن، هوشیارانه عمل میکنند؛ مخالفان انقلاب اسلامی هم این را میدانند؛ اما بالاخره تبلیغات و تلاشهای خودشان را میکنند. مبادا کسانی در داخل محدوده‌ی نظام اسلامی پیدا بشوند که به این خواسته‌ی دشمن کمک کنند؛ به علت اختلافی که با زید و عمرو و بکری دارند، برای خاطر یک امر جزیی، کم‌اهمیت و احیاناً شخصی یا گروهی، بیایند مردم را نسبت به این حقیقت عظیم - که حضور آنها را در صحنه نشان میدهد - مردد و دلسرد بکنند.

 


 هر چیزی که در کشور ما حاکی از حضور مردم است، دشمن در تبلیغات جهانی سعی میکند آن را پوشیده بدارد. میلیونها نفر در شهرهای مختلف و در تهران، در مراسم روز قدس و در اجتماعات عظیم به مناسبتهای مختلف اجتماع میکنند؛ اینها را در تبلیغاتشان منعکس نمیکنند؛ چون حاکی از پیوند مردم با نظام جمهوری اسلامی است؛ نمیخواهند این در دنیا مسجل بشود؛ نمیخواهند برای ذهن عمومی ملت ایران این باور به‌وجود بیاید؛ بلکه سعی میکنند آنها را هرچه کوچکتر هم نشان بدهند. یک میلیون جمعیت را میگویند دهها هزار نفر! در تبلیغات جهانی این‌طوری است! دیگر فکر هم نمیکنند که حالا مردمی که خودشان این اجتماع عظیم را دیده‌اند، درباره‌ی آنها چه قضاوتی خواهند کرد! تیری میاندازند، شاید به هدف خورد.

 


 چیزهایی که حاکی از حضور و پیوند مردم با دستگاهها و با دولت و با نظام است، سعی میکنند اینها را کمرنگ کنند؛ خودیها مبادا این کار را بکنند؛ قلمها مبادا این کار را بکنند؛ مبادا حرفهایی را منعکس کنند که بدروغ نشانه‌ی دلسردی باشد، تا شاید آن دلسردی روی کسی که این مطالب را میخواند، تأثیر بگذارد و او را هم دلسرد بکند؛ این کارها به سود دشمن است.

 


 برادران و خواهران! ما در میانه‌ی راه هستیم. ما ملت ایران، برای هدف بزرگی انقلاب کرده‌ایم. ما از سلطه‌ی پنجه‌های خونین استکبار بر ملتها، به جان آمده‌ایم. ملتهای عالم - و در مرتبه‌ی اول، ملتهای مسلمان - باید بیدار بشوند. باید سلطه‌ی جهنمی استکبار بر ملتها از بین برود و ملتها بتوانند نفس راحتی بکشند و خودشان تصمیم بگیرند. این چیزها امروز در دنیا نیست؛ باید بشود، و میشود. یک روز بود که این چیزها را بعید میدانستند. امروز حوادث دنیا برای ملتها درس شده است. تا چند صباح پیش، چه کسی تصور میکرد که یکی از دو ابرقدرت بزرگ دنیا، این‌طور متلاشی و از هم پاشیده بشود؟ اما شد. تا چند صباح پیش، چه کسی تصور میکرد که بلوک شرق - یعنی بلوک ضدیت با خدا - علناً و رسماً بکلی نابود بشود و ملتهاشان دوباره به سمت دینداری برگردند؟ اما شد. امروز هم کسانی به قدرت امریکا نگاه میکنند؛ فکر میکنند که زایل‌نشدنی است؛ نه، زایل‌شدنی است. تا این قدرتهای جهنمی و این قدرت جهنمی زایل نشوند، ملتها نفس راحتی نمیکشند.

 


 میبینید که در دنیا چه میکنند. رژیم امریکا خیال میکند که صاحب‌اختیار دنیاست و سرپرستی دنیا متعلق به اوست! اصلاً اینها ملتها را به حساب نمی‌آورند؛ ملتِ خودشان را هم به حساب نمی‌آورند. اگر تحلیل کننده‌یی درست تحلیل کند، معلوم خواهد شد که اینها برای نفوس بشری اصلاً ارزش قائل نیستند. برای اینها، اسم حقوق بشر، یک دکان و یک حربه است. هرجا که با دولتی مخالف باشند و بخواهند به جنگ او بروند و او را زیر فشار قرار بدهند، مسأله‌ی حقوق بشر را عَلَم میکنند. این همه در دنیا دولتها و کشورهایی هستند که اصلاً به حقوق بشری قائل نیستند؛ زیر بال رژیم امریکا دارند زندگی و تنفس میکنند؛ احدی هم متعرض نمیشود که اصلاً شما در کشورتان چیزی به نام حقوق بشر هست؟ اصلاً رأیی برای آحاد بشر قائلید؟ چون با آنها همراهند. آن‌جایی هم که ملتها و دولتهایی مخالف آنها باشند، اینها را زیر فشار میگذارند و انواع و اقسام اتهامها را به آنها میزنند. البته در مورد جمهوری اسلامی، از اولِ انقلاب بوده است. از اول انقلاب، مسأله‌ی حقوق بشر و زندانها و از این حرفهای خنده‌آور و مضحک برای هوشمندان عالم را، به عنوان عوامفریبی در بوق میکردند، جنجال میکردند و دایماً میگفتند: زندانهای ایران. آن کسانی که اطلاع دارند و قضاوت و حکم میکنند، میدانند که زندانهای این کشورها به مراتب بدتر از زندانهای کشورهای عقب‌افتاده است؛ چیزی که مطرح نیست، حقوق بشر است؛ چیزی که مطرح نیست، کرامت بشر است.

 


 به عنوان یک حربه، ظاهرفریبیهای دروغینی میکنند. برای بشر حقوقی قائل نیستند؛ آن وقت به کشورهای آفریقایی و امریکای لاتین(6) آدم میفرستند که بر انتخابات آن‌جا نظارت کنند! به شما چه که بروید بر انتخابات فلان کشور نظارت کنید؟! شما چکاره هستید؟! مگر شما قیم آن ملت هستید؟! شما اگر طرفدار انتخابات هستید، سراغ آن کشورهایی بروید که در زیر سایه‌ی شوم شما حکومتهایی در آن‌جا سر کار آمده است که اگر اختیار در دست مردمشان باشد، یک لحظه اجازه نمیدهند که آن حکومتها باقی بمانند. این حکومتها کم هم نیستند؛ حالا نمیخواهیم اسم ببریم؛ همه میدانند کدام حکومتها را میگوییم؛ خودشان هم بهتر از همه میدانند. در آن کشورها، اسمی از انتخابات نیست؛ اما آن‌جایی که بخواهند زیر فشار قرار بدهند و انگیزه‌یی داشته باشند، از امریکا آدم میفرستند که برود نظارت کند که در فلان کشور انتخابات درست انجام شده یا نه! به شما چه؛ مگر شما قیم ملتها هستید؟! این چه اهانتی به ملتهاست که اینها دارند میکنند؟! آن وقت میگویند حقوق ملتها و حقوق بشر! بزرگترین اهانت را خودشان دارند میکنند و از رو هم نمیروند! به اتکای سلاح اتمی - که حالا دیگر رقیب هم ندارند - به اتکای حق وتو، به اتکای ثروت و پول، به اتکای دستگاه جاسوسی گسترده در همه‌جا، در همه‌ی امور دخالت میکنند. نه آقا، ملت ایران برای امریکا و برای هیچ کس دیگر، این سیادت و این ریاست و این سرپرستی دروغین و جعلی را نسبت به ملتها قبول ندارد.

 


 شایعه میاندازند که فلان کشور دارد برای خودش سلاح تهیه میکند؛ ایران دارد سلاح تهیه میکند. اگر سلاح تهیه کردن جرم است، چرا شما میلیاردها دلار سلاح را به کشورهای زیر نفوذ خودتان میبرید و میفروشید و وام میدهید و کمک میکنید؟! اساساً به شما چه که کشوری سلاح تهیه میکند یا نمیکند! مگر برای تهیه‌ی سلاح باید از شما اجازه بگیرند؟! البته نیمِ بیشتری هم از قضیه، دروغ است؛ فقط به عنوان تبلیغات و فشار است؛ که البته ملت ایران احساس فشاری هم از این تبلیغات نمیکنند؛ چون برای آن ارزشی قائل نیستند.

 


 همه‌ی عصبانیت و غیظ ابرقدرتها، از همین حضور شما مردم در صحنه‌هاست. اگر میتوانستند میلیاردها دلار خرج کنند و بین ملت و این دولتی که با همه‌ی وجود دارد برای مردم کار میکند و زحمت میکشد - این دولت و این رئیس‌جمهور(7) و این مسؤولان، واقعاً با همه‌ی وجودشان، همّ و غمی جز خدمت به مردم ندارند - فاصله بیندازند، دریغ نمیکردند.

 


خدای متعال را سپاسگزار هستیم که به شما مردم آن آگاهی و روشن‌بینی را عطا کرده است؛ و این از برکات انقلاب و از برکات دینداری شماست. هرجا دین هست، این آگاهی و این ثبات قدم هست؛ باید این را حفظ کنید. البته بلاشک توجهات ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) و ادعیه‌ی زاکیه‌ی آن بزرگوار متوجه شما ملت و متوجه این کشور است. این‌جا مملکت امام زمان است. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه همواره مشمول دعوات زاکیه‌ی آن بزرگوار باشید و کار و تلاش شما، روح مقدس امام بزرگوار را از همه‌ی ما راضی کند و خداوند به ما توفیق بدهد که رضای او را بشناسیم و در راه آن با همه‌ی وجود قدم برداریم.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم

تاریخ: 1370/10/29

 

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 این روز مبارک را که روز طلوع خورشید حق و عدالت در آفاق تاریخ جهان اسلام است، به همه‌ی مسلمانان عالم و صاحبان دلهای حق‌طلب و ملتهای تشنه‌ی عدالت و بخصوص شیعیان سراسر عالم و بالاخص ملت ایران و شما حضار عزیز، مخصوصاً خانواده‌های معظم شهدای گرانقدر و جانبازان و مفقودان و آزادگان عزیز صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکنم.

 


 درباره‌ی مقام امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، زبانهای نوع بشر و قدرت تصویر و ترسیم انسانها، عاجز از ارائه‌ی کُنه و حقیقت مطلبند؛ بلکه عاجز از تصور آن مقام شامخ و کُنه عظمت آن بزرگوارند. ما با قیاس به معلومات خودمان میتوانیم چیزی را بشناسیم و بفهمیم. امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) از مقیاسهای ما خارج است. او را با ذرع و پیمانه‌یی که برای سنجیدن انسانها و فضیلتها و محسّنات و زیباییها در اختیار ماست، نمیشود سنجید و اندازه گرفت؛ او بالاتر از این حرفهاست. آنچه که ما میبینیم، درخشش آن بزرگوار است که به چشم هر انسانی - حتّی دشمنان و مخالفان - می‌آید؛ چه برسد به دوستداران و یا شیعیان؛ همچنان که از روات اهل سنت روایت شده که رسول خدا(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) فرمود: (علی بن ‌ابی طالب یزهر فیالجنّة ککوکب الصّبح لاهل الدّنیا)؛ (۱) درخشش امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در بهشت، مثل درخشش ستاره‌ی صبح برای مردم دنیاست؛ نور را میبینند، درخشش را میبینند؛ اما ابعاد و جزییات را نمیتوانند درک کنند و ببینند.

 


 رابطه‌ی ملت ما با امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، یک رابطه‌ی عاشقانه است؛ مسأله، بالاتر از اعتقاد به ولایت و امامت آن بزرگوار است. اعتقاد به ولایت و امامت وجود دارد و جزو جان ماست؛ جزو اولین آموخته‌های ما در گاهواره است و ان‌شاءاللَّه تا گور با ما همراه خواهد بود؛ اما عنصر دیگر در رابطه‌ی ملت ما و امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام)، رابطه‌ی محبت و عشق است.

 


 آن‌قدر زیباییها و جلوه‌ها و جاذبه‌ها در آن بزرگوار بسیار است، که دلی که با این جاذبه‌ها آشنا شود، نمیتواند نسبت به آن بزرگوار بیتفاوت بماند. هر کس او را به قدری که در همین روایات هست، شناخت، دلباخته‌ی او شد. حتّی آن کسانی که امامت آن بزرگوار و ولایت آن حضرت را هم مانند ما قبول نداشته و عقیده‌ی ما را نداشته باشند، این فضایل و مناقب را که در کتب فریقین آمده است، میبینند - مخصوص شیعه نیست؛ علمای بزرگ اهل سنت هم این فضایل را آورده‌اند؛ و اینها را که میبینید، در همه‌ی آفاق منتشر شده است - دلباخته و مجذوب امیرالمؤمنین میشوند. پس مسأله‌ی ما، مسأله‌ی شناخت حقیقت نورانی و عِلوی امیرالمؤمنین نیست، که او را نه میتوانیم بفهمیم، نه میتوانیم تصور کنیم، نه راهی داریم برای این‌که او را درک کنیم؛ مگر کسانی که دلشان به نور هدایت و معرفت الهی در آن ابعاد روشن شده باشد؛ اما این مسأله‌ی محبت، مسأله‌ی مهمی است. این ارتباط دوستی و عشق و رابطه‌ی با امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)، یک حقیقت درخشان است. از این حقیقتِ درخشان، ما باید مانند معراجی استفاده کنیم و عروج کنیم؛ و این میشود. با نردبان محبت میشود به بالاترین درجات معرفت هم رسید. اصل کار، محبت است.

 


 برادران و خواهران! این عمر کوتاه است. این دنیا برای ما و برای هر نفس بشری کوچک است و زود میگذرد. باید فرصتها را مغتنم شمرد و با تعارف و با چیزهایی که ما را به پیش نمی‌برد، نباید مشغول شد. این محبت باید ما را به معراج ببرد و رشد بدهد. این چه وقت خواهد شد؟ این محبت، چه وقت چنین اکسیر اثری را نشان خواهد داد؟ آن وقتی که ما به پیوند محبت‌آمیز بین خودمان و امیرالمؤمنین و اولیای دین، به چشم جدی نگاه کنیم. چگونه؟ جدی نگاه کردن به محبت، این است که ما تلاش کنیم در راهی که به آن بزرگوار میرسد، حرکت کنیم؛ والّا اگر به آن راه پشت کنیم و خدای نکرده با هر عملی، با هر اقدامی و با هر سخنی، خودمان را یک قدم از آن بزرگوار دور کنیم، این محبت هم بتدریج کمرنگ و بیعمق و سطحی و صوری خواهد شد.

 


 محبت واقعی داریم و محبت صوری. محبت واقعی شما، محبت شما به فرزندتان است. هیچ گرفتارییی، شما را از بیماری فرزند، از خطری که او را تهدید میکند، از نگرانیهای او فارغ نمیکند؛ این محبت حقیقی است. یک محبت هم محبت زبانی است و در مواقع حساس و مراکز حساس، انسان را رها میکند. اگر ما خدای نخواسته از امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) دور بشویم، این‌طور خواهد شد؛ محبت، زبانی و ادعایی خواهد شد؛ دست ما را در وقتی که به آن احتیاج داریم، نخواهد گرفت. اما اگر ما آن راهی را که به امیرالمؤمنین میرسد، دنبال کنیم، هرچه پیش برویم، این محبت عمیقتر خواهد شد.

 


 درباره‌ی علی بن ‌ابی طالب(علیه‌الصّلاةوالسّلام) که نمیشود با این چند دقیقه‌ها حرفی زد. آن چیزی که من فکر میکنم باید در این مختصر عرض کنم، این است که ما به دهها صفت برجسته‌یی که در ذات مبارک امیرالمؤمنین و در رفتار آن بزرگوار هست - که هر کدام مثل خورشیدی میدرخشد - نگاه کنیم و چند تا از این صفات را انتخاب کنیم و خودمان را دنباله‌رو این صفات قرار دهیم.

 


 یک صفت از صفات آن بزرگوار این است که امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، از اول زندگی تا آخر عمر، به خدای متعال فکر کرد و راه خدا را - ولو مورد مخالفت همه‌ی انسانها هم بود - بر راه غیر خدا و ضد خدا انتخاب کرد. امیرالمؤمنین از قبیل این صفت، دهها خصلت برجسته دارد؛ این یکی از آنهاست.

 


 آن وقتی که میخواست ایمان بیاورد - که اول مؤمن به نبیّ‌اکرم، امیرالمؤمنین بود - همه‌ی کسانی که در آن جامعه بودند؛ به این حقیقت کافر بودند؛ اما او به کفر و انکار و عناد آنها اعتنایی نکرد. در واقعه‌ی (یوم‌الدار)، پیامبر بزرگوار بزرگان عرب را در مکه جمع کردند و اسلام را بر آنها عرضه کردند و فرمودند که هر کس امروز اول نفر ایمان را بپذیرد، او وصی و امیر پس از من خواهد بود. این معنا را بر دیگران عرضه کردند و هیچ‌کس از کفار و قریشیانی که بودند، حاضر نشد این دعوت را قبول کند؛ ولی امیرالمؤمنین که کودکی سیزده ساله بود، بلند شد و قبول کرد و رسول اکرم هم از او قبول فرمودند - هم ایمانش را، هم نفر دوم شدنش را - که کفار برگشتند به صورت استهزاء به ابی‌طالب گفتند که پسرت را بر تو امیر کرد! این اولین قدم بود.

 


 در تمام دوران مکه، یک لحظه رعایت و ملاحظه‌ی خشونتها و عصبیتها و مخالفتها و دشمنیها را نکرد و از حق دفاع نمود. در تمام دوران مدینه، هر جا که خطر بود، علی بن ‌ابی طالب آن‌جا بود و هیچ چیز را ملاحظه نکرد. در قضیه‌ی خندق، آن وقتی که همه سرها را به زیر انداختند، او بلند شد و شجاعانه داوطلب شد؛ یعنی برای وجود خود، هیچ حیثیتی جز حیثیت دفاع از اسلام و دفاع از حق قائل نبود؛ برای او همین یک کار بود که از حق دفاع کند.

 


 انسان قوای معین و عمر محدودی دارد؛ باید اینها را به عنوان سرمایه‌یی در اختیار حق قرار بدهد. این است سلوک یک مؤمنِ به علی(علیه‌السّلام). این است که اگر چنین شخصی در بشر - ولو در جمع کوچکی از بشر - به وجود بیاید، خواهد توانست دنیا را از ظلم و جور خالی کند. ما انسانهای چسبیده‌ی به غذا و خوراک و راحتی و عشرت و زندگی و خانه و جاه و جلال و مقام و قدرت و سایر دلبستگیها و سرگرمیهای بشر در دنیا، نمیتوانیم از میان این حصارها خودمان را خارج کنیم و آن‌گونه در آن راه حرکت کنیم؛ و نتیجه در دنیا این میشود که مشاهده میکنید.

 


 اگر از این روحیه، درخششی در یک انسان به وجود بیاید، همان خواهد شد که شما در جبهه‌های جنگ دیدید؛ در شهدا دیدید؛ در رزمندگان شجاع ما دیدید؛ در آزادگان ما در زندانها دیدید؛ در جانبازان صبور ما دیدید؛ در خانواده‌ها و پدران و مادران دیدید؛ در طول انقلاب و دوران جنگ تا امروز، در این ملت دیدید و مشاهده کردید که چه هنگامه‌یی در دنیا به وجود آورد. این، یک چیز ناقص و کوچک بود؛ قطره‌یی بود از آنچه که دریای آن در روح بزرگ امیرالمؤمنین وجود داشت.

 


 او در تصمیم‌گیریها و در عمل خویش، ملاحظه‌ی خود را، ملاحظه‌ی من را، ملاحظه راحتی و ملاحظه‌ی خواستهای نفسانی را اصلاً مداخله نداد. بعد از رحلت خاتم‌الانبیاء هم همین‌طور بود. در آن دوران بیست‌وپنج سال، آن‌طوری که مصلحت امت اسلام اقتضاء و ایجاب میکرد، عمل کرد؛ از مصلحت تخطی نکرد و منیت نشان نداد. بعد از آن‌که امیرالمؤمنین به خلافت رسید، آن کسانی که حق را با خودشان میدانستند و در سر سودای خلافت داشتند، دیدید که چه کردند؟ دیدید که چه جنگها و خونریزیهایی به راه انداختند؟ علی در آن بیست‌وپنج سال از این کارها نکرد؛ با این‌که خود را حق میدانست. این، کلمات و زندگی امیرالمؤمنین است. او حقی را برای خود قائل بود؛ اما مصلحت بزرگ اسلام را در این میدید که سکوت کند، تسلیم باشد و با جریان معمول جامعه پیش برود. آن وقتی هم که به خلافت رسید، باز دوستان نزدیک، دوستان دور و دشمنان ظاهرساز او را نصیحت کردند که عجله نکن، فلانی را عزل نکن، فلانی را نصب نکن، این حرف را نزن، این تقسیمِ این‌گونه را انجام نده، این پول و این مستمری را قطع نکن. آن بزرگوار، به همه‌ی اینها با چشم بیاعتنایی نگریست؛ آنچه را که حق میدانست، عمل کرد؛ این یک صفت از صفات امیرالمؤمنین است.

 


 ما محبان آن بزرگوار هستیم. شکی نیست که در دل ما عشق امیرالمؤمنین موج میزند؛ این مایه‌ی امید و افتخار ماست؛ اما این محبت را چه چیزی عمق میدهد و جزو جان ما مینماید و روزافزون و ثمربخش میکند؟ این‌که به این صفت امیرالمؤمنین اقتدا کنیم.

 


 امروز دنیا برای آن کسی که مسلمان است، دنیای سختی است. امروز بعد از قرنها که اسلام از مظاهر حقیقی حاکمیت و نشان دادن قدرت برکنار بود، داعیه‌ی حاکمیت دارد؛ در مسند حاکمیت نشسته است؛ یک کشور را اداره میکند و قوانین بر اساس اسلام است. در دنیا آوازه‌ی اسلام جاذبه پیدا کرده است. بشریتِ دلمرده، نسلهای جوان افسرده‌ی دنیا که از همه جا ناامید شده‌اند، به اسلام توجه پیدا کرده‌اند. احساسات جوامع اسلامی دارد بیدار میشود. کشورهایی را میبینید که شوق اسلام، آن ملتها را به هیجان آورده و در آنها شوری افکنده است. امروز اسلام با این وضعیت، دشمنان جدی دارد؛ دشمنانی که اسلام را مانع کار خود، مانع غارتگریهای خود، مانع سلطه‌ی خود بر ملتها، مانع تحمیق افراد بشر در سطح عالم میبینند؛ اینها دشمن جدی اسلامند.

 


 امروز دشمنان اسلام، مثل دوران نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) محدود به قبایل پراکنده نیستند؛ مجهزترین سلاحها در دست آنهاست؛ بیشترین پولها در دست آنهاست؛ دانش پیشرفته‌ی بشر در دست آنهاست و اینها ضد اسلامند. (مسلمانی) در این دوران، برافراشتن پرچمی است که در آن، سعادت و آزادی و خیرات و برکات و پاره کردن زنجیرهای اسارت هست. برافراشتن پرچمی که این همه برکت دارد، آسان نیست؛ باید ایستادگی کرد.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از شیعیان پاکستان‌

تاریخ: 1370/10/16

 

بیانات در دیدار جمعی از شیعیان پاکستان‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خیلی خوش آمدید؛ از زیارتتان خوشحالیم. مسائل پاکستان، از مسائل عمومی مسلمین و اهداف و مسائل اسلامی ما به‌هیچ‌وجه جدا نیست. همیشه ارتباط مخصوصی بین ملت ایران و ملت پاکستان بوده است؛ ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز هم این ارتباط مستحکمتر خواهد شد. در واقع ملت پاکستان و مخلصانِ از مسلمانان پاکستان - مخصوصاً شیعیان - برای ملت ما در مسائل انقلاب، یک وزنه و یک پشتوانه بوده‌اند. از اول انقلاب همین‌طور بود، باز هم هست، و ان‌شاءاللَّه بعد از این هم خواهد بود.

 


 در پاکستان، دشمنان اسلام هم نفوذ زیادی دارند. یک پایه و ریشه‌ی استعماری از دوران انگلیسیها در آن‌جا هست، که بعد هم به امریکاییها و به بقیه‌ی ایادی استکبار منتقل شده است. به همین خاطر، ضمن این‌که حرکت اسلامی در پاکستان، حرکت شکفته و شادابی هست، با معضلات پیچیده‌یی هم مواجه است؛ که شما آن معضلات را با همه‌ی وجودتان دارید در آن‌جا لمس میکنید. ما آن معضلات را از دور میبینیم؛ اما شما با گوشت و پوست خودتان آنها را احساس میکنید.

 


 به نظر ما، مبنای کار هم ایجاد تفرقه است؛ همان شعار (تفرقه بینداز، حکومت کن)ی که انگلیسیها از اولِ ورود به شبه قاره طبق آن عمل کردند؛ البته در برهه‌یی بین مسلمان و هندو، در برهه‌یی بین مسلمان و سیک، حتّی در برهه‌یی بین فِرَق مختلف هندو، و در برهه‌یی دیگر هم بین فِرَق مسلمین. انسان در تاریخچه‌ی شبه قاره، از قبل از استقلال، این را میبیند و متأسفانه تا امروز هم این معنا هست و در پاکستان این واضح است. حالا هم گروهی سعی دارند که شیعه را به طور کلی از بقیه‌ی مسلمین جدا کنند؛ بین اینها بغض و عناد بیندازند و شیعه را در موضع ضعف قرار بدهند و آنها را از صحنه‌ی سیاسی بکلی خارج کنند. این، دنباله‌ی همان سیاست است؛ چیز جدیدی نیست؛ منتها امروز به این صورت درآمده است.

 


شیعه و سنی در شبه قاره همیشه با هم زندگی کرده‌اند؛ در پاکستان هم همین‌طور بوده است. اینها دارند شیعه را با استفاده از عنوان اقلیت، زیر فشار قرار میدهند؛ و این فشار را شما در همه جا احساس میکنید؛ شهدایی هم دادید؛ مرحوم شهید آقا سیّد عارف،(1) شهید برجسته‌ی این توطئه‌ی دشمنان بود.

 


 توجه به دو کار اساسی، ضرورت دارد:

 


اول، استحکام بخشیدن به موجودیت شیعه است؛ یعنی تا جایی که امکان دارد، همین حدود بیست‌وچند درصد شیعه‌یی که در پاکستان هستند، اینها یکپارچه بشوند. اگر به طور صددرصد هم این یکپارچگی صورت نگیرد، ولی هدف باید صددرصد باشد. اگر به فرض، صددرصد هم یکپارچگی انجام نشود - بعضیها بیتفاوت باشند، بعضیها کنار باشند - جُلّ(2) شیعه بایستی با هم باشند و پیوندی اینها را با هم مستحکم کند؛ با یک حرکت، حرکت کنند؛ با یک اشاره، راه بیفتند؛ یک جهتگیری داشته باشند؛ بین خود شیعه، دیگر تضارب نباشد؛ گروههای مختلف، با اسمهای مختلف خودنمایی نکنند. تضارب بین شیعه، ضررهای خیلی زیادی میزند. من در آن سفری هم که در شش، هفت سال پیش(3) به پاکستان آمدم، به مرحوم آقا سیّد عارف و مرحوم آقا سیّد صفدر(4) و بعضی از آقایان علمای دیگری که بودند، این را تأکیداً گفتم؛ هر سفری هم که آقایان به ایران آمدند، با آنها در میان گذاشتم. بنابراین، سعی بشود که خود شیعه، یک موجودیت مستقل و محکمی پیدا کند، تا نتوانند شیعه را هضم کنند.

 


 دوم، این شیء واحد و متحد، درصدد ارتباط هرچه بیشتر با گروههای غیر شیعه بربیاید؛ مگر کسانی که بنای بر عناد دارند؛ مثل همین گروههای وهابی که در آن‌جا هستند و بنای بر عناد دارند؛ آنها با سنیها هم بدند. اگر شیعه هم یک روز - نستجیر باللَّه - نباشد، یا موجودیتی نداشته باشد، آنها بین همان سنیها هم اختلاف ایجاد میکنند؛ چون آن کسانی که آنها را هدایت میکنند، از اتحاد مسلمین میترسند. البته شاید عواملشان نمیفهمند که چه میکنند - مردمان جاهل و شریری هستند و فقط شرارت میکنند - اما آن کسانی که اینها را هدایت میکنند، اگر به فرض شیعه هم نمیبود، حتّی بین گروههای غیر شیعه اختلاف میانداختند! به همین خاطر است که در پاکستانِ صد میلیونیِ مسلمانِ پایبندِ مؤمن، نمیگذارند نیروی اسلامی رشد کند.

 


 من اعتقادم این است که ایمان اسلامی مردم پاکستان، از بسیاری از مردم کشورهای اسلامی - شاید بشود گفت از اکثر نزدیک به اتفاق کشورهای اسلامی - عمیقتر است؛ و من بر این معنا استدلال دارم. با این‌که انگلیسیها سالهای متمادی بر این کشور حکومت کردند و تمام این مناطق زیردست انگلیسیها بوده و هرچه توانستند، برای دین زدایی انجام دادند، درعین‌حال آنچه ته‌مانده‌ی آن همه فشار است، این است که شما امروز مشاهده میکنید؛ آن ایمان غلیظ اسلامی و آن هیجان اسلامی و آن شور اسلامی است.

 


 اگر آن مقدار کاری که انگلیسیها در این‌جا کردند، در هر کشور دیگری کرده بودند، شاید بشود گفت از اسلام اثری نمی‌ماند. الان شما کشورهای آفریقایی را ملاحظه کنید؛ شمال آفریقا مسلمان و خوبند، اما ظواهر اسلامی مثل پاکستان هرگز رعایت نمیشود. آن رعایتهای اسلامی و آن خلوص اسلامی که ما در پاکستان مشاهده کردیم، در آن‌جاها نیست. پیداست که مردم پاکستان به حسب ترکیب روحی و ذهنی، ایمانشان قوی است؛ دشمن این را میداند. روان‌شناسی مردم در دست دشمن است؛ او میخواهد هر طور که هست، این ایمان را از بین ببرد؛ لذاست که دارند اختلاف ایجاد میکنند. ...

 


 به نظر من، اگر یک تلاش هماهنگِ قوی انجام بگیرد، با همه‌ی غیر وهابیها میتوان اتصال و ارتباط پیدا کرد. گمان میکنم مجموعه‌ی برادرانی که در گروههای مختلف شیعیان در آن‌جا هستند، میتوانند این تلاش همه‌جانبه و مستحکم را با هم انجام بدهند.

 


در مقابل کسانی که حرفهایی دارند، باید قدری تنازل کرد. آن‌جا افراد مختلفی از علما و دانشجویان و جوانان روشنفکر شیعه هستند. اگر هر گروهی بخواهد همه‌ی توقعات خودش را تحقق ببخشد، معلوم است که نخواهد شد. بایستی بر یک امر متفقٌ‌علیه گرد بیایند، تا بتوانند آن موجودیت واحد را تشکیل بدهند. ...(5)

 


 همه‌ی شما باید از خدای متعال کمک بخواهید، تا ان‌شاءاللَّه این هدف و مقصود انجام بگیرد. یقیناً هم بعد از آن‌که فهمیده بشود این یک حرکت منسجم است، دشمن مخالفت خودش را تشدید خواهد کرد. نبایستی از خصومتهای دشمن ترسید؛ (و لمّا رأی المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله).(6) خدای متعال و پیامبر به ما وعده داده‌اند که اگر در راه خدا حرکت کنیم، شیاطین با ما دشمن خواهند شد؛ باید این دشمنی را تحمل کنیم. اگر ان‌شاءاللَّه تلاش کنیم، پیروزی با ماست. اگر ان‌شاءاللَّه تلاش و پیگیری کارها انجام بگیرد، پیروزی با جبهه‌ی حق است.

 


 ان‌شاءاللَّه مشمول الطاف الهی و دعوات زاکیه‌ی ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) باشید؛ ما هم در این‌جا برادران شما هستیم.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه

تاریخ: 1370/10/16

 

بیانات در دیدار اعضای دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 ما جز تشکر از شما برادران عزیزی که یک کار به این سودمندی را با این روحیه‌ی خوب و با این شور و احساس و علاقه دنبال میکنید، چه میشود بگوییم؟ چیزی که در این کار نظر من را خیلی جلب کرد، ابتکاری بودن حرکت بود. شما راه نشناخته‌یی را به سوی معرفی جنگ کشف کردید؛ و این خیلی مهم است. وقتی که جلد اول کتاب شما(۱) درآمد، طبعاً به‌طور عادی مثل بقیه‌ی منشوراتی که پیش من می‌آورند، نشستم آن را خواندم. این کتاب از بس من را جذب کرد، آن را تا آخر خواندم؛ بعد دیدم این کافی نیست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشینید این کتاب را بخوانید! در جمع خانواده، جاهایی از این کتاب را خود من باز کردم و خواندم؛ گفتم این کتاب اصلاً باید در فضای خانه‌ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند.

 


 این حادثه‌ی جنگ، واقعاً حادثه‌ی عجیبی بود. بنده هم که میگویم عجیب بود، یقین دارم که ابعاد شگفتی این جنگ را به تمام درک نکرده‌ام. این مثل آن است که شما از فاصله‌ی خیلی زیادی، ساختمان خیلی عظیمی را بالای کوه میبینید و میفهمید که خیلی باعظمت است؛ اما درمییابید که هنوز هم ابعاد عظمت آن را نفهمیده‌اید؛ وقتی که بروید لمس کنید و اطرافش را ببینید، آن وقت خواهید فهمید که چه‌قدر عظمت دارد؛ قضیه‌ی ما حقیقتاً این است. اگرچه ما جنگ را از نزدیک دیدیم، اما - به قول شهریار - به تاریکی دیدیم و آن را درست نشناختیم. (۲) این هشت سال، تجربه‌ی عجیبی بود.

 


 این نوشته‌هایی که راجع به رزمندگان و جنگ منتشر میشود - که غالباً هم همین حوزه‌ی هنری چاپ و منتشر میکند و انصافاً چیزهای بسیار باارزش و خوبی هم است - هرچه به دستم میرسد، میخوانم. با این‌که ما این همه از نزدیک و از دور، به وسیله‌ی گزارشها و از طریق خبرهای شخصی و فردی، در جریان مسائل اینها بودیم و چه‌قدر از اینها را من خودم دیده بودم، درعین‌حال الان که میخوانم، میبینم نخیر، ما هرگز نمیتوانستیم آن ابعاد و آن هفت توی حوادث را از دور ببینیم؛ حالا که انسان میخواند، میفهمد که چه دنیای عجیبی بود. به‌هرحال دروازه‌ی عظیمی بود که الان به روی ما بسته شده است.

 


 ما باید آن مجموعه را همچنان که هست، مثل آثار ساختمانی جنگ - که امام فرمودند اینها را حفظ کنید - حفظ کنیم؛ این اهمیتش از آنها خیلی بیشتر است. ما تا آن‌جا که میتوانیم، باید آثار جنگ را کشف و حفظ کنیم؛ که حالا شما دارید این کار بزرگ را انجام میدهید. تاریخ نمیتواند اینها را بیان کند. در تاریخ خواهند گفت هشت سال جنگ شد - دیگر بیشتر از این‌که نمیشود بگویند - عملیاتها را یکی یکی خواهند گفت؛ در فلان تاریخ، عملیات فتح‌المبین شد؛ در فلان تاریخ، فلان عملیات شد؛ این‌قدر نیرو شرکت داشت؛ پیروزی به دست آمد؛ اما اینها کجا، و حقیقتِ آنچه که در این میدانها گذشته، کجا؟ شما بحمداللَّه دارید به این قضیه رسیدگی میکنید؛ کار را مغتنم بشمارید.

 


 شاید اغلب و یا همه‌ی شما در جبهه بوده‌اید و آن را درک کرده‌اید - من که یکایک شما برادران را نمیشناسم - قاعدتاً تا کسی در آن‌جا نباشد، آن شوق و آن معرفت برایش پیدا نمیشود که دنبال این چیزها برود و عمر خود را مصرف کند؛ یقیناً بودن و دیدن و لمس کردن و حس کردن، مؤثر است. به‌هرحال، این کار شما یک حسنه‌ی باقیه و یک صدقه‌ی جاریه است؛ و هرچه هم بگذرد، ارزش کار شما بیشتر فهمیده میشود. البته باید تلاش کنید که هرچه ممکن است، این نقشها را برجسته کنید.

 


 شما این اصطلاحات را جمع کردید؛ خوب، این اصطلاحات خیلی ارزش دارد. مجموعه‌ی آن به صورت یک مادّه‌ی خام تاریخی و به صورت یک سند تاریخی، الان در اختیار ماست. بر اساس سند تاریخی، کارهای گزارشیِ فراوانی ممکن است انجام بگیرد. چه‌قدر خوب است که آن کسانی که فیلم میسازند، یا قصه مینویسند، یا شعر میگویند، یا نمایشنامه مینویسند، از این نوشته‌ها و از این اسناد استفاده کنند. آن وقتی کارایی این نوشته‌ی شما به حد نهایت میرسد، که در ادبیات و در هنرِ رایج مربوط به جنگ بیاید و به خورد آنها برود؛ همچنان که آن اسمها و لقبهایی که به آن اشاره کردید - مثل حَسَن بیریا - خودش موضوع یک داستان است؛ این باید بیاید و مثل نگینی که انسان در جای مهمی آن را مینشاند، در جای مهمی قرار بگیرد.

 


 نگین پیاده شده، نگین است؛ وقتی هم بر روی انگشتری یا ظرف حساس و فلزی نشست، بر ارزش نگینیِ آن چیزی اضافه نمیشود؛ همان نگین است؛ فرقی نمیکند؛ اما درخشندگی و جلوه‌ی آن چند برابر میشود. مثلاً ملاحظه کنید، این فیروزه‌هایی که جزو موقوفات امام رضا (علیه‌الصّلاةوالسّلام) بود، مرحوم حافظیان آمد اینها را دانه دانه در ضریح آن حضرت روی قبه‌ها نشاند و ضریح جلوه پیدا کرد. فیروزه، همان فیروزه است؛ ارزش گوهری آن هیچ تفاوتی نکرده - همان گوهر است - لیکن جلوه‌ی آن چند برابر شده است. این جلوه کمک میکند تا افراد بیننده قدر آن را درست بشناسند؛ در آن درست خیره بشوند و دقت کنند و چیزهای ریز آن را بفهمند و بشناسند؛ والّا این خطنوشته‌ی خیلی زیبا را اگر ما نوشتیم و کنار گذاشتیم، کسی چندان توجهی به آن نمیکند؛ اما وقتی آن را تابلو کردیم، این تابلو فرصت میدهد تا آنهایی که اهل این کار هستند، بیایند در ریزه‌کاریهای این خطنوشته دقت کنند.

 


شما این نسج زیبا و قیمتی را بافتید؛ اما این بافتن وقتی به همین شکل در اختیار افراد قرار میگیرد، مبلغی از آن استفاده میکنند؛ کمااین‌که خود من از این نوشته‌های شما خیلی استفاده کرده‌ام. من نوشته‌های شما را دوست میدارم؛ بخصوص آن (فرهنگ جبهه) را، که انصافاً خیلی زیبا و شیرین بود؛ از آن قسمت لطیفه‌ها، این بهتر بود. با این‌که لطیفه‌ها هم یادگاری است، اما نمیدانم آن اصطلاحات چه حالتی داشت؛ انصافاً نکات پُرمغز و پُرمعنایی در آن دیده میشد.

 


 من در جاهایی از این کتاب، نکاتی را هم یادداشت کرده‌ام؛ بخصوص آن‌جایی که فهمیده‌ام این جمع کننده، به نکته‌ی خیلی ریزی از کیفیت نگارش و جمع کردن توجه کرده است. من در این‌گونه موارد علامتی زده‌ام، و یا اگر خودم چیزی فهمیده‌ام، بعضی از آنها را یادداشت هم کرده‌ام. علی ایّ‌ حال، اگر همینها در قالب داستان، شعر، فیلم و فیلمنامه بیاید، جلوه‌ی جدیدی پیدا میکند و بهتر مورد استفاده قرار میگیرد. باید این توصیه را به همه کرد که از این مواد استفاده کنند؛ لیکن اساس کار این است که این روایات جمع بشود. شما باید همه‌ی این روایات را جمع بکنید، تا بعد کسانی بیایند از این روایات به عنوان مصالح کار استفاده کنند و چیزهایی بسازند. بنابراین، کار شما ارزش بنیانی و اوّلی دارد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

مصاحبه در پایان سفر به استان بوشهر

تاریخ: 1370/10/13

 

مصاحبه در پایان سفر به استان بوشهر


سوال خبرنگار: ضمن عرض خوش‌آمد به جناب‌عالی، لطفاً بفرمایید در بازدید از استان بوشهر، روحیه‌ی مردم این استان را چگونه دیدید؛ همچنین در جهت رفع محرومیت از مردم این منطقه، چه طرحها و اقدامهایی در دستور کار قرار خواهد گرفت؟
 
رهبر انقلاب اسلامی:
بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم. بنده از این فرصت استفاده میکنم و مجدداً به برادران و خواهران گرامی ساکن این استان، عرض سلام و اظهار ارادت میکنم. اگرچه من این توفیق را پیدا کردم که با مردم عزیز شهر بوشهر دیدار بکنم - هم دیدار عمومی، هم دیدار روبه‌رو و از نزدیک - اما خود من نرسیدم که به بقیه‌ی شهرهای استان سفر کنم؛ آقایان محترم و برادران عزیز رفتند و تقریباً به تمام شهرهای استان سر زدند. امروز صبح پنج هیأت به سراسر استان رفتند و با مردم شهرهای مختلف دیدار کردند.
 
آن‌طوری که من مردم عزیز این استان را دیدم، میتوانم بگویم که مردمی بسیار اصیل و متدین و انقلابی هستند. مردم این‌جا عموماً از یک روح مناعت و نجابتی برخوردارند؛ مردمی هستند که به مسؤولان بسیار علاقه‌مندند و به جمهوری اسلامی عشق میورزند. به گذشته‌ی این استان هم که نگاه میکنیم، همین خصوصیات را میبینیم. مردم این استان با انگلیسیها جنگیده و در مقابل نفوذ آنها مقاومت کرده‌اند. همان‌طور که من در صحبت عمومیِ با مردم بوشهر هم گفتم، مرحوم رئیس‌علی دلواری و جمعی از مبارزان آن روز - که ایشان بنام شدند، والّا فقط ایشان نبودند؛ دیگرانی هم از وجوه(1) این استان و همچنین عامه‌ی مردم بودند که با ایشان همکاری میکردند - با انگلیسیها جنگیدند و در مقابل اشغال، مقاومت کردند. مردم این استان، مردم بسیار نازنینی هستند؛ البته متأسفانه دچار محرومیت هم هستند.
 
این خبرهایی که آقای استاندار عزیزمان(2) دادند - که ایشان هم واقعاً استاندار فعال و بانشاط و شایسته‌یی هستند - خبرهای باارزشی بود؛ یعنی نشاندهنده‌ی کار مفید و جدییی بود که جمهوری اسلامی و خدمتگزاران نظام توفیق پیدا کردند برای این مردم انجام بدهند. درعین‌حال، با وجود همه‌ی این کارهایی که انجام گرفته، محرومیت در سطح استان هنوز وجود دارد. شاید چند برابر این کارهایی که تاکنون انجام گرفته، باید کار انجام بگیرد، تا ان‌شاءاللّه این استان عنوان (محروم) را از خودش جدا کند و دور بیندازد.
 
در پاسخ این سؤالی که شما عنوان کردید که چه طرحهایی به نظرمان میرسد، باید بگویم که در این سفر، آقایان کارشناس این مسائل با ما همراه بودند و ما از نظراتشان استفاده کردیم و بنا شد که کارهایی انجام بگیرد. هم خود آقای استاندار از مسائلِ این‌جا مطلع هستند، هم از تهران جناب آقای میرزاده معاون محترم رئیس جمهور آمده‌اند - که ایشان در این کارهای اجرایی سراسر کشور، واقعاً عنصر بسیار فعال و خدوم و کارآمدی هستند و نظرات و پیشنهادهایی داشتند و مواردی را از طرف دولت تقبل کردند که بسیار باارزش است و به آنها اشاره خواهند کرد - و هم جناب آقای بشارتی که رئیس دفتر امور مناطق محروم در دولت هستند، در این سفر همراه ما هستند؛ ایشان هم بحمداللّه از آن عناصر بسیار دلسوز و صمیمی و سختکوش هستند.
 
اجمالاً آنچه که بنا شده است انجام بگیرد، هم در مقولات طرحهای زیربنایی است، که کارهای مهمی در برنامه است و ان‌شاءاللّه انجام میگیرد - آبرسانی هست، خدمات کشاورزی هست، راه‌سازی هست، برق‌رسانی هست، بیمارستان و مسائل درمانی هست، عمران شهری و روستایی هست؛ شاید حدود دویست طرح باشد - هم مسائل مربوط به آموزش و پرورش است، که ان‌شاءاللّه تعدادی دبستان و دبیرستان ساخته خواهد شد؛ هم ایجاد اماکن فرهنگی و ورزشی در سطح استان است؛ و هم دانشگاه بوشهر است، که یکی از آن طرحهای بسیار اساسی برای این استان، بلکه برای کشور است. البته خدمات دانشگاهی و اقدامات دانشگاهی در این استان انجام گرفته؛ یعنی دانشگاه علوم پزشکی در این‌جا هست، دانشکده‌ی شیلات قرار است ان‌شاءاللّه ایجاد بشود - که اینها در طرحهای دولت هست - دانشگاه پیام نور هست، دانشکده‌ی فنی هست؛ لیکن مجموعه‌ی دانشگاهی بوشهر که برای همه‌ی اینها مؤسسه‌ی مادری خواهد بود و محور تعلیمات عالیه در این استان خواهد بود، جزو طرحهایی است که قرار شد ان‌شاءاللّه انجام بگیرد.
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مدیران و مسئولان استان بوشهر

تاریخ: 1370/10/12

 

بیانات در دیدار مدیران و مسئولان استان بوشهر


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 در ابتدا لازم است به همه‌ی شما برادران عزیز و متصدیان خدمت به مردم متدین و اصیل و نجیب این منطقه، که حقیقتاً تلاش میکنید و در این خطه‌ی دورافتاده‌ی از مرکز، با شرایط دشوار اقلیمی، کار گروهی را انجام میدهید، صمیمانه خسته‌نباشید عرض کنم و از زحماتتان تشکر کنم.

 


 هر کاری که شما برای مردم انجام میدهید، در هر پست و سِمتی که باشید، یک حسنه است؛ و علاوه بر این‌که به نفع مردم است، چنانچه کار ماندگار و اصیل و ریشه‌داری هم باشد، یک صدقه‌ی جاریه است و در دستگاه عظیم الهی - که ارتباطات میان کارها و بازده‌ی آنها، بسی پیچیده و مبسوط و مشروح است و عقل قاصر ما قادر نیست که این روابط کار و بازده را بفهمد و تحلیل بکند - این کارهای شما خواهد ماند و آثار نیک خود را خواهد بخشید و ثمرات آن را خواهید دید؛ هم در دنیا و هم در عالم آخرت؛ همان روزی که هر انسانی محتاج حسنه و صدقه‌یی است که از پیش فرستاده باشد.

 


 اگر آنچه را که انجام میدهید، با توجه به لوازم آن، یعنی همراه با استحکام و دوام و خلوص‌نیت و دقتِ لازم باشد - که از نبیّ‌اکرم است که فرمود: (رحم اللَّه امرأ عمل عملا فأحکمه)؛(1) رحمت خدا بر آن انسانی که کاری را بکند و محکم بکند - سرهم‌بندی و کوته‌نگری و سست‌گیری در کار نباشد، دیگر وصف و بیان کسی مثل این حقیر، قادر نیست که ارزش آن را بیان کند. ان‌شاءاللَّه که همه‌تان مشمول این مسائل باشید و هرروزی که میگذرد، سطر و برگی بر پرونده‌ی کاریِ خودتان در دیوان الهی - که دقیقتر از دیوانهای بشری است - بیفزایید.

 


 همچنین لازم است به خاطر همین مسأله‌ی آب که وزیر محترممان به آن اشاره کردند،(2) از شخص ایشان، از کارکنان سازمان آب این منطقه و منطقه‌ی فارس - که ظاهراً یکی است - و از استاندار فعالِ بااخلاصِ خوش‌روحیه‌ی خوبمان،(3) و از هر کدام شما که به نحوی در این کار و در کارهای دیگر سهیم بودید، صمیمانه تشکر بکنم.

 


 استان شما با این که محرومیت و تلخی، زیاد دارد، خوشبختانه شیرینی و زیبایی هم زیاد دارد؛ من بعضی از شیرینیهای حضور شما در این استان را عرض بکنم:

 


 شیرینی اول این کار، همین انسجامی است که آقای استاندار به آن اشاره کردند؛ این چیز بسیار باارزشی است. آن‌جایی که دلها با هم نباشند و دست و زبانها بر ضد یکدیگر کار بکنند، برای کسی که میتواند با محبت و انس و عشق زندگی کند، جهنمی است. این‌جا بحمداللَّه بهشت است؛ (بهشت آن‌جاست کآزاری نباشد)؛(4) آزاری نسبت به یکدیگر در این‌جا نیست؛ بلکه همکاری هست؛ که این را در درجه‌ی اول باید از خوش‌قلبی و نجابت و عقل و صداقت و صحت عمل این دو مأمور عزیز استان دانست؛ یعنی جناب آقای فاضل فردوسی، امام جمعه‌ی خوب و روشنفکر و فعال و بااخلاص این‌جا، و استاندار عزیزمان که شرح حال ایشان را هم میدانید و عرض شد. بحمداللَّه در سطوح مختلف، این معنا جریان دارد؛ این را حفظ کنید و نگهدارید، که این زمینه‌ی شیرینی کار شماست.

 


 شیرینی دوم این کار این است که شما در این‌جا به مردمی خدمت میکنید که به‌طور طبیعی و به‌طور مصنوعی - هر دو - دچار محرومیتند. به‌طور طبیعی دچار محرومیتند؛ زیرا در نظامهای باطل و فاسد، هر نقطه‌یی که از مرکز دور باشد - چه مرکز سیاسی، چه مرکز انسانی - هندسه‌ی معیوب آن نظام، موجب محرومیت آن نقطه میشود؛ یعنی در نظامهای باطل و فاسد، هرکسی یا هر دستگاهی که به مرکز قدرت نزدیکتر است، بهره‌مندتر است؛ و هر دستگاهی که از مرکز قدرت دورتر است، به‌طور عادی محرومتر است؛ مگر این که بتواند با چنگ و دندان خودش را به‌نحوی سرپا نگهدارد! این یک هندسه‌ی معیوبی است که همیشه در نظامهای باطل وجود داشته است و در ایران پادشاهی هم این معنا وجود داشت. چیزی که کسی به فکر آن در مرکز نبود، رفع محرومیت در نقاط محروم بود. اگر یک وقت شما مشاهده میکردید که در آن دوران کاری هم انجام میگرفت که به نحوی در خدمت محرومان بود - که البته نادر و کم بود - این به‌خودیخود به‌خاطر رفع محرومیت نبود؛ به‌خاطر دلسوزی برای محرومان نبود؛ به‌خاطر جهت دیگری بود. فرض بفرمایید برای فلان پایگاه جاده درست میکردند تا بتوانند ارتباط امریکاییها را با منطقه‌ی دریا از راه زمین آسان کنند؛ یا جاده میکشیدند تا مثلاً کشورهای عضو پیمان سنتو(5) را به هم وصل کنند؛ البته قهراً چهار تا شهر و روستا هم از این جاده استفاده میکردند. برای این‌که منطقه‌یی صدایشان در نیاید، مجبور میشدند یک وقتی یک کاری برای آن منطقه بکنند؛ اما اگر از منطقه‌یی نمیترسیدند و در آن، هدفِ مربوط به خودشان را تأمین شده نمییافتند، آن منطقه در عزلت مطلق باقی میماند!

 


 ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پاره‌یی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقه‌یی که جنبه‌ی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آن‌جا نبود، دیگر در آن‌جا نه راه‌آهنی بود، نه جاده‌ی آسفالته‌ی درستی بود، نه از آب و برق مردم خبری بود، نه از ارتباطات مردم خبری نبود، نه از کارخانجات در آن‌جا خبری بود؛ این طبیعت آن دستگاه بود!

 


 پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمین و منطقه‌یی، به مثابه‌ی یک طبیعت، به محرومیت خو بگیرد! در همین خصوص، پنجاه سالهایی گذشت! خدا نگذرد از سردمداران این دو رژیم خبیث منحوس - یعنی رژیم قاجار و رژیم پهلوی - که حدود دویست سال بر این کشور حاکم بودند و در گوشه و کنار این کشور بد خاطره‌هایی گذاشتند؛ بد نشانه‌هایی از اختلاف و تبعیض و نامردمی و بیتوجهی به مردم باقی گذاشتند.

 


 من پیش از انقلاب، مدتهایی را در منطقه‌ی بلوچستان سپری کرده بودم. تا سال 1357 که بنده در آن‌جا بودم، شاید شماها بدانید، شاید هم ندانید که هنوز به فارسها (گجر) - یعنی قاجار - میگفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، این تصور برگشته است. رژیم قاجار در آن‌جا کاری کرده بود و نشانی گذاشته بود که کلمه‌ی قاجار - و به تعبیر و لهجه‌ی محلی آنها (گجر) - معنایش وحشی و بیرحم و سنگدل و آدمکش و غیرقابل اعتماد بود! شاید منطقه‌ی بوشهر ما و شما، از جمله‌ی جاهایی بوده است که آن رژیم خبیث و دارای سیاست غیرانسانی و ضدانسانی، به خاطر سوابق مبارزات این مردم با انگلیسیها، اصرار داشته که آن‌جا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمی نشان دادند که سلحشوری دارند، بیگانه‌ناپذیری دارند، دشمن‌ستیزی دارند، این مردم به نحوی بایستی توسری بخورند؛ هیچ بُعدی نیست!

 


 این منطقه‌ی بوشهر و لارستان و بعضی دیگر از مناطق فارس، به خاطر آن‌که سوابق انگلیسیستیزی داشتند - که چون بعضی از آنها را تاریخ ثبت کرده، غالب مردم میدانند؛ خیلی از آنها را شاید حتّی شماها هم ندانید و اینها هنوز متأسفانه در تاریخِ رسمی ثبت نشده - به‌طور طبیعی مزاج آن دستگاه به‌طرف بیاعتنایی نسبت به این منطقه میکشید؛ علاوه بر این که گفتم، طبیعت نظام آنها این بود که هر جایی که دور از مرکز است، بایستی محروم باشد؛ مثل باغچه‌یی که تراز آن غلط است؛ آب که ریختی، به همه جای این باغچه نخواهد رسید. باغچه‌ی تراز، آن باغچه‌یی است که اگر از یک طرفش آب ریختی، کانال‌کشیها آب را به‌طور برابر به‌پای هر بوته‌یی برساند. وقتی تراز غلط بود، آب به یک نقطه‌هایی اصلاً نمیرسد. بنابراین، تراز یک نظام ضدبشری، تراز غلطی است.

 


 همان‌طور که عرض کردم، محرومیتِ مصنوعی هم اعمال میشد. چون نسبت به این‌جا عناد و دشمنی و کینه داشتند، مزاج و طبیعت و روحیه‌ی معمولی آن نظام، با چنین جاهایی سازگار نبود. در حقیقت این‌جا تبعیدگاه بود، گناوه تبعیدگاه بود، برازجان تبعیدگاه بود، دیلم تبعیدگاه بود، دیّر تبعیدگاه بود. انسان معمولییی که مورد غضب نباشد، نباید او را بیاورند در این‌جاها زندگی بکند؛ آدمهای مغضوب را باید به این‌جاها بیاورند. جایی که دستگاهی مغضوبین خودش را به آن‌جا بفرستد، طبیعت آن دستگاه نسبت به آن‌جا چگونه باید باشد؟ معلوم است؛ طبیعت بیبرکتِ بیلطف باید باشد. در این‌طور جاهایی، اصلاً بنا را بر این گذاشته بودند.

 


 جمهوری اسلامی آن هندسه‌ی معیوب را ندارد؛ بعکس، یک نوع حالت مرکزگریزی و دور از مرکزگرایی در طبیعت جمهوری اسلامی هست. ممکن است به‌طور قهری در مواردی از این طبیعت تخلف بشود؛ اما طبیعت دستگاه و برنامه‌ریزی دستگاه، همان است. هنوز از پیروزی انقلاب دو ماه نگذشته بود که امام بزرگوار به بنده مأموریتی دادند و من را به بلوچستان فرستادند و گفتند چون شما نسبت به مسائل بلوچستان سابقه دارید، به آن‌جا بروید و به وضع محرومیت آن منطقه برسید؛ این اولین نشانه‌ی یک حرکت بود؛ در حالی که امام به بلوچستان نرفته بودند! این حالتی است که از طبیعت دستگاه میجوشد.

 


 شما سراغ جاهای محروم بروید. الان دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری وجود دارد، که همین آقای بشارتی عزیزمان مسؤول این کار هستند و من به خاطر این قضیه، به ایشان خیلی علاقه دارم. بودجه‌ی این دفتر، جدای از بودجه‌ها و برنامه‌ریزیهای طبیعی کشور است. آری:

 


 مرد بیبرگ و نوا را به حقارت مشمار

 


کوزه بیدسته چو بینی به دو دستش بردار(6)

 


 منطقه‌ی محروم به‌طور طبیعی از زیر دست میگریزد و به چشم نمی‌آید؛ لذا دولت جمهوری اسلامی برای این‌گونه مناطق، یک دفتر درست کرده است؛ این طبیعت نظام جمهوری اسلامی است.

 


 البته ما باید اعتراف کنیم که آن مقداری که نیاز و حق این مناطق بوده، هنوز به آنها نرسیده‌ایم؛ اما باید منصفانه قبول هم بشود که این از روی تقصیر نبوده است؛ زیرا کشوری که هشت سال جنگ داشته، بخشی از تواناییهای عمرانیش صرف جنگ شده است. کشورها یک سال که جنگ دارند، ده سال خرده‌ریزهای جنگ را جمع میکنند! ما هشت سال جنگ داشتیم؛ آن هم آن‌طور جنگی. در کنار جنگ، ما محاصره‌ی اقتصادی شده بودیم؛ خباثتهایی با ما میشد؛ کمبودهای زیربنایی هم که از سابق وجود داشت. باید گفت که الان به‌طور فوق معمولی دارد کارهای عمرانی انجام میگیرد. من شاهدم و میبینم که رئیس جمهور عزیز و فعالمان(7) و نیز وزرا چه کار دارند میکنند؛ دایم دارند تلاش میکنند، برای این که بتوانند کارها را به ثمر برسانند.

 


 آنچه که به شما برادران عزیز به طور مستقیم ارتباط و اتصال پیدا میکند، این است که شما خدمت به مردم محروم این منطقه را، یکی از شیرینیهای کار این‌جا بدانید. هر کاری که بتوانیم برای این مردم محروم انجام بدهیم، باید کوتاهی نکنیم. این‌جا همان جایی است که اگر یک نفر بعد از آن‌که از کار اداری خود فارغ شد، وقتی دید کار هست، بنشیند بکند، باید بداند که خدای متعال و ملائکه و کرام‌الکاتبین، آن لحظات کار اضافی او را به صورت حسنات مضاعف محاسبه میکنند. هرچه میتوانید، کار کنید. این کار، برای گرفتن اضافه‌کاری نیست؛ اضافه‌کاری، کمتر از آن است که با این‌گونه کارها مقایسه شود. این کار را باید برای نگارش و ثبت و ضبط کرام الکاتبین - بهترین و کریمترین و بزرگوارترین نویسندگان - انجام داد.

 


 گاهی اوقات آدم خسته است، فکر میکند که حالا خوب است قدری استراحت کنم؛ بعد میبیند که یک کار باقی است؛ میگوید اگر این کار را انجام بدهم، یک گره - ولو ریز - گشوده میشود. چه‌قدر زیبا و بافضیلت است که انسان در همان لحظه، آن کار را هم انجام بدهد.

 


 یک نکته‌ی دیگر که باز آن هم میتواند جزو زیباییها و شیواییهای کار شما به حساب بیاید، این است که این مردم، مردم بسیار خوب و بافهم و باشعور و نجیب و صادقی هستند. ما در سفرهایی که به برخی از مناطق کشور میرویم - در زمان ریاست جمهوری هم همین‌طور بود - مردم میآیند و نامه‌های خود را به دست برادران (ارتباطات مردمی) ما میدهند. گاهی اوقات یک گونی بزرگ از نامه‌های مردم جمع‌آوری میشود، که البته یک دانه‌اش هم نخوانده نمی‌ماند؛ میخوانند و تفکیک میکنند. به‌طور طبیعی بعضی از افرادی که در سخنرانی حاضر میشوند، نامه دارند، که نامه‌ی خود را میدهند. این نامه‌هایی که دیروز عصر جمع کرده بودند، امروز تفکیک شده‌اش را برای من آوردند. برداشت اعضای (دفتر ارتباطات مردمی) ما - که مسؤولیت این کار را به عهده دارند - این بود که این مردم از حجب و مناعت و استغنای بیشتری برخوردارند. اگر نمیدانستیم که این مردم، مردم محرومی هستند، میگفتیم لابد محرومیت و گرفتاری ندارند؛ اما خوب میدانیم که این‌طور نیست؛ میدانیم که محرومیت دارند؛ میدانیم که زیاد احتیاج دارند. پس، عامل، چیز دیگری است؛ حجب است.

 


 در حالی که نامه را راحت میشود نوشت و آن‌جا هم دهها دست برای گرفتن نامه‌های مردم آماده است، و هرجا بنده برای سفرهایم میروم، همه‌ی کسانی که با من هستند، مأمورند نامه‌های مردم را بگیرند و به مرکز خاصی هدایت کنند؛ یعنی میشود راحت نامه را داد، اما اینها نامه‌یی ندادند! آنهایی هم که نامه دادند، آنهایی هم که نوشتند، با حجب نوشتند! میبینید، این صفتِ خیلی مهم و باارزشی است؛ این خیلی انسانی است.

 


 امروز تا ظهر چند هزار نفر آدم روبه‌روی من آمدند و با من سلام و علیک و مصافحه کردند و رفتند. در میان این چند هزار نفر - که یقیناً صدها خانواده‌ی شهید و آزاده و جانباز هم بودند - کسانی که به بنده گفتند ما پدر شهیدیم، یا پسر شهیدیم، یا جانبازیم، یا آزاده‌ایم، یا پسرمان آزاده است، یا شوهرمان آزاده است، ده نفر نشدند! این، همان مناعت و حجب است. برای گروههای مردمی، اینها صفات خیلی عجیب و باارزشی است. انسان دلش میخواهد که اصلاً برای این مردم کار کند؛ از بس اینها خوب و شایسته‌اند.

 


 امروز نظام جمهوری اسلامی، بر دیرباورترین تحلیلگران عالم ثابت کرده است که یک نظامِ ماندنی است. نمیخواهیم پیشگویی کنیم - منظور من پیشگویی نیست - هرچند پیشگویی هم میشود کرد. طبیعت این نظام، طبیعت زوال‌پذیری نیست. بعضی از نظامها بِزور سر کار میآیند؛ مثل مرده‌یی که زیر بغلش چند تا چوب زده باشند و اِپل درست کرده باشند و آن‌جا نگهش داشته باشند؛ خیلی از نظامها این‌طوری است. شما ببینید، تا دو سال قبل از این - بلکه شاید تا یک سال قبل از این - نظام اتحاد جماهیر شوروی هنوز یک ابرقدرت بود؛ سینه‌ها ستبر، قد بلند، ایستاده، با دست و پای بلند خود بر اروپای شرقی و بخشی از آفریقا و بخشی از آسیا و همین‌طور تا احزاب کمونیست دنیا سایه گسترده بود. آیا نظامی اگر حقیقتاً استواری و استحکام داشته باشد و چهار ستون اصلی بدنش سالم باشد، ممکن است در ظرف یک سال این‌طور خرد و خمیر و اوراق بشود؟! پس، همان نظامی هم که شما میبینید آن‌طور ایستاده، بیپایه و بیاساس بوده؛ به تعبیر قرآن، (اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار)(8) بوده؛ مثل درختی بوده که ریشه نداشته است.

 


 ما در آن سالهای حاکمیت طاغوت دیده بودیم که وقتی شاه به مشهد میآمد، کسی به استقبالش نمیرفت؛ و چون میخواستند به مسیری که او عبور میکرد و درخت و گلکاری هم نداشت، سر و صورتی بدهند، من دیده بودم که شهرداران بیعُرضه و استاندارانِ بخوربخورِ آن‌چنانی در آن سالها، درخت سبز میآوردند و روی همین خاکهای اطراف آن خیابانی که مسیر او بود، آن را میکاشتند! اگر بد میآوردند و او آمدنش چهار روز عقب میافتاد، همه‌ی درختها خشک شده بود!

 


 قرآن میفرماید: (و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار)؛(9) کلمه‌ی خبیثه، مانند درخت خبیثه است که روی زمین میروید و ریشه ندارد؛ اما (مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی اکلها کلّ حین بأذن ربّها).(10) درخت طیبه، همیشه دارد میوه میدهد؛ بهار و تابستان و پاییز و زمستان هم نمیشناسد؛ این برگها و شاخه‌ها دایم در حال شکوفه کردن و میوه دادن است. وقتی ما دیدیم که نظام، نظام ریشه‌داری است و دارد میوه میدهد، پس کلمه‌ی طیبه است؛ زوال‌پذیر نیست. اما اگر خود ماها بیاییم بلایی سر درخت بیاوریم؛ فرضاً مثل بعضی از حیوانات، برگهای درخت را کَلَف بزنیم؛ یا بر تنه‌ی درخت با تبر و اره ضربه بزنیم - نه این‌که نشود نابود کرد - درخت خواهد خشکید. دست گناهکار انسان میتواند همین شجره‌ی طیبه را هم خشک بکند. اگر ما بد عمل کنیم، همین شجره‌ی طیبه و این کار الهی و بافت الهی و رزق الهی را میشود خرابش کرد. قدرت ویرانگری انسان، از این حرفها بیشتر است. همچنان که قدرت سازندگی انسان نهایت ندارد، قدرت ویرانگریش هم نهایت ندارد.

 


این درخت، به طور طبیعی سرپاست؛ امروز دنیا این را فهمیده است. نظام جمهوری اسلامی، نظامی که حالا صبر کنیم تا فلان حادثه اتفاق بیفتد، پس برگهایش بپژمرد، نیست. یک روز میگفتند بلکه بتوانیم با جنگ این نظام را از بین ببریم، یک روز میگفتند بلکه بتوانیم با رحلت امام بزرگوار نظام را تغییر شکل بدهیم، یک روز میگفتند بلکه بتوانیم با ایجاد اختلافات داخلی نظام را نابود بکنیم؛ اما فهمیدند که دیگر کاری نمیشود کرد؛ این نظام را به عنوان یک واقعیت باید پذیرفت؛ البته توطئه‌ی درازمدت هم دارند میکنند. پس، این مسأله در دنیا تمام شده است؛ یعنی فهمانده شده است که این نظام، یک واقعیت است. آنهایی که دشمن ما هستند، عاقلترها و واقع‌بین‌ترهاشان باید این را تحمل و قبول کنند؛ چه بخواهند، چه نخواهند؛ چشمشان چهار تا، دندشان هم نرم، باید قبولش بکند؛ چاره‌یی هم ندارند. آنهایی که بیتفاوتند، نه؛ آنهایی که دوستند، خوشحالند.

 


 ما در داخل چه مسؤولیتی داریم که آن ویرانگری بیمنتهایی که عرض کردم، از سوی ما نتراود؟ هر کدام از ما مسؤولیتی داریم. برادران شاغل در دستگاههای اجرایی - منظور من فقط قوه‌ی مجریه نیست؛ دستگاههایی که اجرا دارند؛ یعنی قوه‌ی مجریه، قوه‌ی قضاییه، نیروهای مسلح، و کلاً کسانی که اجرای کاری به عهده‌ی آنهاست - باید سر پُست خودشان، بیدار و هوشیار و دارای احساس مسؤولیت باشند. فقط خودتان را هم نمیگویم؛ (قوا انفسکم و اهلیکم)؛(11) هم خودتان، هم زیردستهایتان. خودتان را هم نگه دارید، زیر دستهایتان را هم نگه دارید.

 


 بازرسی، مسأله‌ی مهمی است. باید دایم مشغول نگرش باشید و چشم شما داخل دستگاه را ببیند؛ یک مدیر خوب این است. مدیر خوب این نیست که زیر بار پرونده‌ها خم بشود. مرحوم شهید رجایی میگفت که در زمان نخست‌وزیری وارد اتاق وزیری شدم، دیدم که پرونده‌های بسیاری مثل کوه روی میز آن وزیر جمع شده است و آن شخص اصلاً دیده نمیشود! آن روزها زرنگهایی که از سابق در دستگاهها مانده بودند، بلد بودند که وزرای انقلابی را چه‌طور زمینگیر کنند. همین‌طور مرتب پرونده می‌بردند و کارهای بیربطِ چرند را جلویشان میگذاشتند؛ او هم که بیتجربه بود، در این پرونده‌ها غرق میشد و اصلاً تمام نیرویش را روی این‌گونه کارها میگذاشت!

 


 مدیر خوب کسی است که در اتاق خود، باشد و نباشد. نباشد، یعنی این‌که در دستگاه، دایم در حال گردش و دَوَران باشد. ما هرچه در سطح رؤسا و مدیرکل‌ها و وزرا بالاتر برویم، این معنا مهمتر و حساستر میشود. شما دایم باید مواظب باشید و ببینید که افرادتان چه کار دارند انجام میدهند.

 


 در کار اداری، (حمل بر صحت) وجود ندارد؛ مثلاً بگویید لابد بیچاره‌ها دارند کارشان را میکنند؛ نخیر. البته همه‌ی برادران خوبند؛ اما خوب، معنایش معصوم که نیست. خوبند، یعنی خیانت نمیکنند؛ اما اشتباه هم نمیکنند؟ تنبلی هم نمیکنند؟ گاهی سستی هم گریبانشان را نمیگیرد؟ بنده به خودم که نگاه میکنم، میبینم آدم ضعیف و سستی هستم و در جاهایی همین احساسات بشری گریبان بنده را میگیرد. اگر نهیب نزنم، اگر حواسم جمع نباشد، اگر به خودم نرسم، در تنبلی غرق میشوم. بنده این‌طورم، شما هم همین‌طورید؛ ما بالاخره مثل هم هستیم.

 


 ما باید مواظب خودمان و زیردستهایمان باشیم. باید مواظب باشیم که اولاً کار انجام بگیرد؛ ثانیاً درست انجام بگیرد؛ یعنی غلط و بد انجام نگیرد؛ محکم انجام بگیرد. گاهی میشود که دو تا چکش باید روی میخ زد، تا محکم بشود؛ اگر یکی زدی، این سست‌کاری است. پس، اولاً اصلِ انجام گرفتن است؛ ثانیاً در جهت بودن و درست بودن است؛ ثالثاً محکم‌کاری است؛ رابعاً سرعت عمل است. آن وقت شما آقایانی که مراجعه‌ی مردمی دارید، یک خامساً هم دارید، و آن گشاده‌رویی در کار است؛ (چو وا نمیکنی گرهی، خود گره مشو). ممکن است یک نفر به شما مراجعه کند، اما شما نتوانید گرهی از کار او باز کنید. اگر نمیتوانید گره او را باز کنید، اقلاً با گره‌افزونی خودتان، گرهی بر کار او اضافه نکنید.

 


 چو وا نمیکنی گرهی، خود گره مشو

 


ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست(12)

 


 اگر نمیتوانید کاری برایش انجام دهید، لااقل گشاده‌رو باشید و با خنده و تبسم و ملاطفت و با تبیین با او برخورد کنید. اگر مشکلش حل نمیشود، لااقل دلیل آن را برایش تبیین کنید. برای این کار، آدم داشته باشید. ممکن است بگویید من خودم نمیرسم؛ اما شما باید آدم توجیه‌گر و تبیین‌کننده برای مُراجع داشته باشید.

 


 امروز که همین مردم به من مراجعه کردند، هرچند خدمت شماها جسارت هم میشود، اما یکی از چیزهایی که به من گفتند، این بود که به این ادارات برسید و بگویید جواب ما را بدهند. شما باید جواب مردم را بدهید. به‌هرحال، مردم را باید راضی برگرداند. اگر این‌طور شد، بدانید که واللَّه تیزترین پیکانها در بدنه‌ی این کشتی نفوذ نخواهد کرد؛ بدنه‌اش محکم، قطب‌نمایش هم دقیق، هدفش هم روشن، و اتفاقاً باد موافق هم دارد؛ یعنی سنتهای الهی در جهت حرکتِ درست است. این، بحث مفصلی میخواهد و من الان نمیخواهم برایتان بحث اسلامی و دینی بکنم.

 


 اگر شما در ماشینی که پشت فرمانش نشسته‌اید، کار درست انجام دادید؛ یعنی سویچ را بجا باز کردید، پدال گاز را به اندازه فشار دادید؛ وقتی که پا را به میزان از روی کلاچ برداشتید، این ماشین در جهتی که شما میخواهید، حرکت خواهد کرد. قوانینی که در ساختن این ماشین به کار گرفته شده است، قوانینی است که اگر شما این‌طور که من گفتم، درست عمل کنید، این ماشین حرکت خواهد کرد؛ به سمتی هم که شما میخواهید، میرود. این فرمان را طوری درست کرده‌اند که هر طرف شما میخواهید، بچرخد؛ مهم این است که شما بدانید کجا باید فرمان را چرخاند و چه موقع باید چرخاند. اگر شما نفهمیدید که فرمان را چه موقع باید چرخاند، دیرتر و زودتر چرخاندید، به صخره خورد و در دره افتاد، این تقصیر شماست. آن قانونی که بر این ماشین حاکم است، قانونی است که اگر شما درست عمل کردید، شما را بوقت و راحت و بسرعت به مقصد خواهد رساند؛ طبیعت زندگی بشر این‌طوری است.

 


 آن قوانینی که در ساختن من و شما و در ساختن این طبیعتی که ما در آن زندگی میکنیم - آب، خاک، باد، زمین، صنعت، معدن، دریا، حیوانات و سایر موارد - به‌کار رفته، قوانینی است که اگر شما برطبق دستورالعمل شرع و دستورالعمل اسلام عمل کردید، این قوانین در خدمت شمایند؛ مثل همین که گفتم اگر شما کشتی را درست هدایت کنید، اتفاقاً باد موافق هم در سمت شماست. وقتی که شما با اسلام حرکت کنید، خلاف جریان حرکت طبیعی نیستید؛ زود پیشرفت میکنید؛ چیزی نمیگذرد که میبینید کشور آباد شد، اقتصاد رونق گرفت، مناطق کویری آباد شد، مناطق محروم آباد شد، کارخانجات به نفع مردم به راه افتاد و درخت زندگی مردم سرشار از رونق و حیات خواهد گردید.

 


ان‌شاءاللَّه خداوند همه‌ی شما را توفیق بدهد و کمک کند، تا بتوانید بیشتر برای مردم کار کنید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

 


2) گزارش آقای زنگنه - وزیر وقت نیرو - درخصوص انتقال آب از استان فارس به استان بوشهر

 


3) آقای صحراییان‌

 


4) مصاحب نائینی

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر

تاریخ: 1370/10/11

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
بنده هم بسیار خوشحالم که ساعتی را در خدمت شما برادران عزیز و ائمه‌ی محترم جمعه‌ی استان و علمای محترم بوشهر و بعضی بلاد دیگر این استان هستم. آنچه که در قدم اول در این استان معلوم شد - اگرچه پیش از آن هم در طی گزارشها برای من تا حدود زیادی معلوم شده بود - این بود که بحمداللَّه هم در خود بوشهر و هم در سایر شهرهای این استان، ائمه‌ی محترم جمعه، یک حضور قوی و صحیح و روشنگر، همراه با همکاری و همفکری با مسؤولان اجرایی استان دارند. همچنین طی گزارشها معلوم شد و معلوم بود که بحمداللَّه نمازهای جمعه در این استان - هم در خود بوشهر، و هم در شهرهای دیگر این استان - از کیفیت مطلوبی برخوردار است و خطبه‌ها بامحتوا و پُرمغزند. البته من نمیتوانم ادعا بکنم که از اوضاع روحانیت این استان به قدر کافی مطلعم. آنچه که اجمالاً در مجموع قضایای این استان فهمیده‌ام، این است که روحانیت نقش خوبی داشته است؛ حق هم همین است.
 
گذشته‌ی این شهر و این استان از لحاظ علمی و دینی، گذشته‌ی خوبی است. علما و بزرگانی در این‌جا بوده‌اند؛ چه مرحوم سیّد عبداللَّه بلادی(1) - که از بزرگان علمای ایران در زمان خود است و من در آن سفر(2) هم از ایشان اسم آوردم - و چه علمای دیگر، و چه خانواده‌های علمی معروفی که در این‌جا بوده‌اند و کتابهایی در فقه و حدیث و دیگر دروس تألیف کرده‌اند. از وضع دینی مردم هم میشود این را فهمید.
 
اگر در شهری شجره‌ی علم دین، مستحکم و بارور و سایه‌افکن نباشد، روح دینی در مردم آن منطقه رشد نمیکند و دشمن زمینه‌یی برای نفوذ پیدا میکند. چون مردم این شهر و این استان متدین و انقلابیند و در خدمت هدفهای دینی قرار دارند، پس میشود بروشنی فهمید که تربیت عالم دین و نشر دانش دین و انجام تبلیغ دین در این استان، علیوجهه صورت گرفته است. من این را به شما تبریک میگویم؛ این حالت را مغتنم بشمارید و آن را تقویت کنید و هر کسی از روحانیون در هر مرکزی که پُست و جای اوست، همه‌ی وجود و همه‌ی همت خود را بر تبیین دین و تربیت دینی مردم بگذارد؛ البته (فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره).(3) این، آن مطلبی است که ابتدائاً لازم بود به مناسبت برداشت خودم از قضایای این استان عرض بکنم.
  
برادران عزیز و آقایان علمای محترم! این لباس ما و شأن ما، همیشه دارای مسؤولیت بوده است. نه این‌که ما فرض کنیم زمانی را میشود پیدا کرد که در آن، عالم دینی از مسؤولیتهای خطیری که فوق مسؤولیتهای مردم معمولی بوده، فارغ بوده؛ نه، همیشه این‌طور بوده است. این به خاطر طبیعت علم است که (صنفان من امّتی اذا صلحا صلحت امّتی و اذا فسدا فسدت امّتی)؛(4) که اولش فقهاست، بعد هم امراست. تلفیق این دو هم در زمان ما اتفاق افتاده است، که واویلاست! پس، مسؤولیت سنگینی بر دوش کسانی که این دو را با هم داشته باشند، قرار دارد.
 
در زمانهای گذشته همیشه این‌طور بوده است؛ لذا ما علمای بزرگی را از میان مسلمین ایران میبینیم که شؤون بسیار تعیین کننده‌یی در امر حرکت تاریخ برعهده گرفته‌اند. اگر به مبارزات دوران مشروطه و بعد از مشروطه و قبل از مشروطه و مبارزات علمای همین استان فارس و مبارزات و مجاهدات عجیب و بسیار برجسته‌ی مرحوم آسید عبدالحسین لاری(5) و مبارزات علمای همین بوشهر خودتان، مثل مرحوم آسید عبداللَّه بلادی و بعد حضور مراجع عظام تقلید در اغلب قضایای مهم این کشور و سپس مبارزات علمای سایر شهرها را در سرتاسر کشور نگاه کنید، نقش تعیین‌کننده‌یی را از علمای بزرگ مشاهده خواهید کرد.
 
البته ممکن است از دیگر علما نقشی ثبت نشده باشد؛ به خاطر این‌که عظمت آنها آن‌قدر نبوده است؛ والّا مثلاً مرحوم میرزای قمی(6)(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) نقشش در دفاعی که ایرانیها در مقابل تهاجم روسها میکردند، مشخص است. ایشان آن (رساله‌ی عباسیه) را در جهاد نوشته است. یا مرحوم کاشف‌الغطاء(7) (رضوان‌اللَّه‌علیه) که در همان زمان، همین نقش را ایفا کرد و احکام بسیار مهمی را بیان نمود؛ و هلّم جرّا. این نقش، زیاد است؛ مگر آن وقتی که علمای ما در انزوا قرار داشتند؛ یعنی مغلوبٌ علی امرهم بوده‌اند و از طرف کسانی که سررشته‌ی کارها در دستشان بوده، به آنها اعتنایی نمیشده است.
  
همین مجاهدتها و ازخودگذشتگیها بود که یک ذخیره‌ی تمام‌نشدنی را پدید آورد. البته همه چیز تمام میشود؛ حتّی این ذخایر آبرویی هم دیر یا زود تمام میشود؛ بسته به عمل ماست. علمای اسلام - بخصوص علمای شیعه در ایران - ذخیره‌ی عظیمی از حیثیت عمومی به وجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزی برساند. اگر کسی خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحی و آن صلابت معنوی امام - که آن‌طور که ما دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم، در هزاران هزار انسان، یکی آن‌طور پیدا نمیشود - بدون آن اعتقاد معنوی عمیق مردم ایران به علما - که این ذخیره، همین اعتقاد است - ممکن بود با همان رهبری پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیره‌ی ایمان عمیق نسلهای پیدرپی نمیبود، هیچ دستی نمیتوانست به صورت خلق‌الساعه چنین انقلابی را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند.
 
امام، یکی از همان سلسله‌ی اطیاب بود؛ یکی از همان کسانی بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمی را اضافه کرد؛ به روحانیت و به رهبران اسلامی آبرو داد؛ اما از آن ذخیره، این بزرگوار حداکثر استفاده را در جای خود و به نحو صحیح انجام داد.
 
وقتی که امام بزرگوار ما در سال 1341 نهضت را شروع فرمود، آن کسانی که به ندای او پاسخ گفتند، از هزار نفر، یک نفر نمیشناخت این مرد کیست. خیلیها اسم ایشان را هم درست نمیتوانستند تلفظ کنند، اما اجابت کردند؛ میدانستند عالِم بزرگی است که برای حفظ اسلام در قم سینه سپر کرده و ایستاده است. جاذبه این بود: عالِم دین. بعد که مردم با ایشان آشنا شدند و ایشان را شناختند، آن وقت آن پیوند عاشقانه‌ی بی‌نظیر پدید آمد، که در بین علمای ما چنین چیزی نبود و به این آسانیها هم نخواهد بود. این، آن ذخیره‌ی معنوی است.
 
هر عالمی از علمای بزرگ که آمد، چیزی بر آن ذخیره افزود. میرزای شیرازی(8) و شیخ انصاری(9) و آخوند خراسانی(10) و آشیخ عبداللَّه مازندرانی(11) و آسیّد محمّدکاظم یزدی(12) و آشیخ میرزا محمّدحسن آشتیانی(13) و مرحوم مدرّس(14) و مرحوم آیةاللَّه کاشانی(15) و مرحوم آیةاللَّه بروجردی(16) و دیگران، برگی بر این دفتر افزودند و این کتاب مفصل و مطولِ پُر از فضایل دین و افتخارات علمای دین پدید آمد؛ این شوخی نیست. این، زمینه‌ی پیروزی این نهضت بود؛ و این متعلق به گذشته است.
  
و اما امروز. امروز همان تکالیف و مسؤولیتهای سنگین بر دوش من و شمای روحانی هست، مع شیء زائد. ما باید چند چیز را بدانیم، تا بر اساس آن بفهمیم که حرکت ما چه‌قدر باید دقیق و حساس باشد:
 
اول، اصل مسؤولیت عالم دین است. مسؤولیت عالم در مقابل کسانی که محتاج به علم او هستند، (لتبیّننّه للنّاس و لا تکتمونه)(17) است. خود این بیان، اول تبیّن و فهمیدن لازم دارد. ما باید بفهمیم، تا بتوانیم آنچه را که فهمیده‌ایم، تبیین کنیم. پس، کسب فهمیدن هم برای ما واجب و ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. ما باید روزبه‌روز بر خودمان اضافه کنیم. آنچه که ما میدانیم، در مقابل آنچه که نمیدانیم، یک پَر کاه در مقابل صحراها و کشتزارها هم نیست. آنچه که ما میدانیم، چیست؟ هر کتابی که آدم باز میکند، میبیند سیل مطالب در این کتابها هست، که آن ظرف خالی ما محتاج آن است. کو عمق؟ کو استعداد؟ کو توفیق برای این همه فهمیدن؟ به‌هرحال، ما باید تلاش کنیم.
 
ما در مقابل آنچه که باید بدانیم، و نسبت به معارفی که مردم ما محتاج آن هستند، چیزی نمیدانیم. ما باید درس بخوانیم و مطالعه کنیم. حالا من نمیخواهم در این‌جا تکلیف درس خواندن بکنم؛ باید با مطالعه و تحقیق و تأمل و تفکر، بر خودمان بیفزاییم، تا بتوانیم بیان کنیم. پس، یک تکلیف، تکلیف تبیین است، که همه‌ی علما آن را داشته‌اند.
  
تکلیف دوم - که باز ما در آن با علمای دوره‌های قبل شریک هستیم - تکلیف مجاهدت برای مردم است. اگر انقلاب پیروز هم نشده بود، این تکلیف بود. همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، این‌طوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلاً علمای ما - بخصوص علمای شیعه - همیشه به این معنا معروف بوده‌اند.
 
میدانید که از لحاظ عقیده‌ی فقهی، یک تفاوت کوچک این‌جا بین علمای برادران اهل سنتِ ما با ما هست، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجب‌الاطاعه میدانند؛ اما شیعه این‌طوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمیکرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوق‌العاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشته‌اند، که ما نمونه‌هایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و میشناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک میکردند و با حکومتهای طاغوت و قدرتمندها درمیافتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود.
 
همین استان شما همین‌طور بوده است. آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای این‌که او هرات را زیر فشار قرار داده بود، این‌جا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیس‌علی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند. این تکلیف همیشه‌ی ماست و باید آن را رعایت کنیم.
  
تکلیف دیگری که ناشی از انقلاب است، این است که ما باید آبروی انقلاب را حفظ کنیم. من یک وقت در صحبتی، ماجرایی را نقل کردم؛ نمیدانم شما آقایان شنیده‌اید یا نه. مولوی(18) در مثنوی قضیه‌یی را نقل میکند و میگوید در یک شهر کافرنشین، محله‌ی مسلمان‌نشینی بود. دختری از خانواده‌ی مسیحی، عشق اسلام در دلش افتاد و عاشق اسلام شد. او خواست مسلمان بشود، اما پدر و مادر مانع بودند. به پدر و مادر و خانواده اعتنایی نمیکرد و به کلیسا هم دیگر نمیرفت. پدرِ مسیحی، ماند که در کار این دختر چه بکند. مؤذن مسلمانی، تازه به آن محل آمده بود و با صوت ناهنجاری اذان میگفت. این مسیحی رفت به این مؤذن بدصدا پول داد و گفت با صدای بلند اذان بگو؛ آن مؤذن هم با صدای بلند اذن گفت. این دختر در خانه نشسته بود، یک وقت دید صدای ناهنجار منحوسی بلند شد. گفت این چیست؟ پدر گفت چیزی نیست، این مؤذن مسلمانهاست که دارد اذان میگوید. گفت عجب! مسلمانها این‌طوریند؟ نتیجتاً عشق اسلام از دل او رفت!(19)
 
خدا میداند که از اول انقلاب، من در موارد متعددی به یاد این داستان افتاده‌ام و تنم لرزیده است. ما باید مواظب این جهت باشیم؛ مبادا آن مؤذن بدصدایی باشیم که دلها و عشقها و شوقها و عواطف و کششهای به اسلام را - که امروز زیاد هم هست - با عمل نسنجیده و با کار بد خودمان، تبدیل به نفرت بکنیم. این، آن چیزی است که گذشتگان ما لااقل به این شدت دچار آن نبودند؛ اما من و شما دچار آن هستیم، و من بیشتر از شما دچارم. هر کس که در این نظام فعالتر و بارزتر است، بیشتر دچار این قضیه است. باید در رفتار خودمان، در کردار خودمان، در گفتار خودمان، در سلوک خودمان مواظب باشیم که این‌طوری نشود.
  
وظیفه‌ی مهم دیگری که امروز برعهده‌ی علماست، این است که به موقعیت جمهوری اسلامی و آنچه که دشمن درصدد آن است، توجه کنند. دشمن یک لحظه حاضر نیست اسلام و جمهوری اسلامی را تحمل کند. شما ببینید امروز در دنیا چه میکنند. در این چند روزی که انتخابات الجزایر(20) شروع شده، من گاهی که این خبرها را میشنوم، میبینم واقعاً اسلام در مقابل این قدرتهای طاغوتیِ مستکبر عالم چه‌قدر مظلوم است. هرجا اسلام را اندکی احساس میکنند، بی‌محابا بر آن میتازند. حالا الجزایر که هنوز اعلان جمهوری اسلامی نکرده است. بعضیها هم از میان خودشان پیدا شدند و از ترس آن‌که مبادا دشمن خیلی حساس بشود، گفتند که نه، ما فلان‌طور نمیشویم؛ ما فلان چیزها را ملاحظه میکنیم؛ که مبادا دشمنان حساس بشوند و بگویند اینها هم مثل جمهوری اسلامی شده‌اند! با وجود اینها، چون یک حرکت مردمی در جهت اسلام اتفاق افتاده است، در تمام اقطاب قدرت دنیا یک حالت وحشت و سراسیمگی به وجود آمده است، که اگر بتوانند، نگذارند.
 
ببینید در این چند سال با ایران چه کردند. آنچه توانستند، ضربه حواله کردند. حالا بعضی از آن ضربه‌ها اصلاً وارد نشده و نخورده و خدای متعال ضربه را برگردانده است؛ بعضی از آن ضربه‌ها هم خورده، اما اثری نکرده؛ بعضی هم اثرهای کم‌عمقی کرده؛ بعضیها هم بالاخره صدمه‌یی زده؛ لیکن دشمن کوچکتر و کمتر از آن بوده است که بتواند ما را از پا بیندازد. ما اگر توجه بکنیم، دشمن ناکام خواهد شد؛ ولی اگر ما غفلت بکنیم و بیدار نباشیم، دشمن ناکام نشده و موفق خواهد شد.
  
چه کسی گفته که باطل هیچ‌وقت در دنیا قادر نخواهد بود که به حق ضربه بزند، یا موقتاً آن را از بین ببرد؟ کدام قانونی این‌چنین میتواند باشد؟ آن چیزی که در قانون الهی است، این است که در نهایت، حق پیروز خواهد شد؛ در نهایت، باطل سرنگون خواهد شد؛ اما چه کسی گفته است که در اثنای راه، باطل فرصت پیدا نخواهد کرد که حق را مورد ضربات خود قرار دهد و حتّی آن را از میدان خارج کند؟
 
البته یک قانون دیگر هست: اگر به خاطر حق، مبارزه انجام بگیرد، هیچ باطلی قادر نخواهد بود جلو بیاید. اگر مبارزه و مجاهدت بشود، خدای متعال کمک و هدایت میکند؛ اما اگر مجاهدت نشود، اگر بیکار بنشینیم، اگر هوشیاری بخرج ندهیم، اگر در سنگر بخوابیم، آیا باز هم دشمن نمی‌آید سنگر ما را فتح کند؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟ ما باید تلاش کنیم، تا دشمن ناکام بشود. اگر ما تلاش نکردیم، دشمن کامیاب خواهد شد؛ و نستجیر باللَّه من ذلک. ما نباید بگذاریم در زمان ما و با مسؤولیت ما و روی دوش ما، این‌چنین شود. به همین خاطر، تکلیف علما از این جهت هم بسیار مهم است.
 
البته سِمه(21) و خواسته‌ی علمای دین عبارت بود و عبارت است و باید باشد از بیرغبتی به ظواهر و مظاهر فریبنده‌ی دنیا؛ این را ما باید از یاد نبریم؛ این خیلی مهم است. والّا دنیای لذیذ و چرب و شیرین که اشتهاآور است و انسانی را که دارای احساسات است، به خود جذب میکند، چنانچه در اختیار هر کسی قرار گرفت، دودستی آن را خواهد چسبید. اگر ما آن را دودستی چسبیدیم، واقعاً فرق ما با دیگران چیست؟ در حالی که عالِم دین بایستی تفاوتهایی داشته باشد.
  
بحمداللَّه و به فضل الهی، بر اثر مجاهدتی که در این سیزده سال انجام گرفته، امروز پایه‌های نظام قرص و محکم است. یک روز امیدوار بودند که نگذارند پایه‌های نظام رشد کند؛ یک روز امیدوار بودند که نگذارند ریشه بدواند؛ یک روز امیدوار بودند که در یک موقعیت طوفانی بتوانند آن را بکَنند. طوفانیترین موقعیتها - یعنی جنگ - را بر ما تحمیل کردند. جنگی که دولتی را به جان یک کشور انقلابی بیندازند، بعد هم همه‌ی دنیا کمکش کنند، چیز عجیبی است. بعضی از آنها تقاصشان را پس دادند، بعضی هم بیشتر پس خواهند داد.
 
همین یوگسلاوییی که امروز میبینید این‌طور دچار آن آتش جنگی(22) - مثل لبنان - است، اینها همان کسانی بودند که در تبلیغات خود به ما میگفتند که مگر شما وحشی هستید؛ چرا با مذاکره مشکل جنگ را حل نمیکنید؟! این در حالی بود که عراق هنوز در خاک ما بود! البته جلوی رویمان که جرأت نمیکردند این حرفها را بزنند؛ در تبلیغاتشان آن را بیان میکردند! در حال حاضر وضعیت همان کشور به گونه‌یی است که به جان یکدیگر افتاده‌اند و مردم دو استان از یک کشور، در حال زد و خورد هستند؛ افرادی که نژادشان یکی است - بسیاریشان از نژاد اسلاوند - زبانشان یکی است، سوابق تاریخی و فرهنگیشان یکی است! این از آن کشورهایی است که در دوران جنگ، هم از لحاظ تسلیحاتی، و هم بیشتر از لحاظ تبلیغاتی، دل آن کسانی را که وارد بودند، خیلی خون کرد؛ همین کشوری که الان این‌طور زیر آتش جنگ، شهرهایش با خمپاره زده میشود؛ یعنی نزدیک شهرها میروند و با خمپاره‌ی 60 و خمپاره‌ی 81 همدیگر را میزنند؛ این‌قدر این جنگها تو در تو و نزدیک به هم است! بنابراین، خیلی تلاش کردند و امیدوار بودند که در این موقعیتهای طوفانی، بلکه نظام اسلامی ما از بین برود.
 
موقعیت طوفانیِ بزرگتر، رحلت امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) بود. به این موقعیت، خیلی چشم دوخته بودند. سالها میگفتند که وقتی امام نباشد، خیلی کارها خواهد شد، خیلی چیزها عوض خواهد شد! حضور مردم، قدرت مردم، یکپارچگی مردم و علما، و حضور هشیارانه‌ی آنها در صحنه، این جوانان، این قشرهای مختلف، این امید را هم روی اینها بست.
 
امروز بحمداللَّه از لحاظ استحکام، میتوان گفت که دشمن کمترین امیدی ندارد. نظام بحمداللَّه مستحکم است، برنامه‌ریزی خوب است و دولت قوی است. ما معممان در هرجا که هستیم، بایستی حرکت خودمان را به تناسب نیاز موقعیت، شتاب بدهیم؛ تبلیغ دین، کار صحیح، حفظ وحدت و یکپارچگی که در روحیه‌ی مردم اثر مستقیم میگذارد؛ همین چیزی که در اول عرایضم عرض کردم.
 
گاهی در بعضی از شهرها دیده میشود که بین بعضی از مسؤولان، یا بعضی از اهل علم، یا بعضی از اصحاب و شؤون مختلف، اختلافاتی وجود دارد؛ مردم نه حال نماز جمعه، نه حال نماز جماعت، نه حال راهپیمایی، نه حال کارهای گوناگون را دارند؛ اصلاً دلمرده‌اند. وحدت و اتفاق و هماهنگی و نزدیکی به هم، به مردم شور و نشاط میدهد. این‌جا بحمداللَّه این‌طور است؛ ما باید این را هرچه بیشتر کنیم.
 
بعضی از شما برادران، در نیروهای مسلح هستید. این‌جا بحمداللَّه، هم پایگاههای نیروی دریایی هست، هم نیروی هوایی هست، هم ارتش هست، هم سپاه هست، و با شماها و با مردم ارتباط دارند. آقایانی که در این بخشها مشغول کار هستند، منظم، مرتب، عمیق، سنجیده، حساب‌شده، متناسب با موقعیت و مطابق با مقتضای حال عمل کنند و آنچه را که باید و شاید، ان‌شاءاللَّه از دین استخراج کنند. روی قرآن تکیه کنید؛ قرآن بسیار مهم است. بر روی نماز و حضور مردم در نمازهای جماعت هم تأکید کنید.
 
آینده بحمداللَّه آینده‌ی خوبی است. آنچه که ما در افق آینده میبینیم، این است که به فضل الهی دشمن در دنیا محاصره خواهد شد. سعی کردند ما را در منطقه محاصره کنند؛ اما خدای متعال از اطراف اینها را محاصره خواهد کرد؛ (یغشیهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم)؛(23) حالا نمونه‌هایش را در این‌جا دارید مشاهده میکنید؛ این بیداری اسلامی از این قبیل است؛ این تلاشی کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق از این قبیل است؛ این اختلافات داخلی و نژادی و قومی در اروپا از این قبیل است. ما آرزوی جنگ برای کسی نمیکنیم؛ اما کار خدا تماشایی است!
 
سنت الهی آن وقتی عمل خواهد کرد که ما در جای خودمان محکم و استوار ایستاده باشیم؛ اصل قضیه این است. علماً، عملاً، قولاً، فعلاً، سیاسیاً، اجتماعیاً، فردیاً، جمعیاً بایستی در آن‌جایی که ما هستیم و پُست ماست - هرجا پُست ماست، هر جا مأموریت و مسؤولیت ماست - محکم و همراه با فداکاری و همراه با کم‌توقعی بایستیم و کار خودمان را بکنیم و خدای متعال هم ان‌شاءاللَّه کمک خواهد کرد و برکاتش بر ما نازل خواهد شد؛ همچنان که بحمداللَّه تا حالا این‌طور بوده است؛ همچنان که مژده‌های امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) این را نشان میداد. ایشان هم همیشه عقیده‌شان این بود - بنده شنیده بودم - که عاقبت و افق را خیلی خوب و روشن میدیدند؛ دست قدرت الهی را همراه مردم میدیدند و امیدوار بودند. حالا وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که واقعاً همین‌طور است که ایشان بارها فرمودند و به همه‌ی ما یاد دادند.
 
امیدواریم که خداوند این قابلیتها را برای ما زیاد کند و این ملت را مشمول رحمت و فضل خود قرار بدهد و ان‌شاءاللَّه شما آقایان محترم را مشمول تفضلات و توفیق و تأیید خود قرار بدهد.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 

1) وی در سال 1291 ق در شهر نجف متولد شد. نُه‌ساله بود که به همراه پدرش به شهر بوشهر آمد و در این شهر تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد. در سال 1311 ق راهی نجف اشرف شد و مدت سه سال در این شهر اقامت گزید. او نزد اساتید و مراجع بزرگواری همچون مرحوم آیةاللَّه آخوند و مرحوم آیةاللَّه محمّدکاظم خراسانی به گذراندن دوره‌ی خارج فقه مشغول شد و چون از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود، در سال 1324 ق به درجه‌ی اجتهاد نایل آمد. در سال 1326 ق در اوج نهضت مشروطیت در ایران به بوشهر بازگشت و ضمن تدریس علوم اسلامی، مردم را به همکاری در استقرار نظام مشروطیت تشویق و ترغیب نمود. در آستانه‌ی جنگ جهانی اول، او به عنوان برجسته‌ترین رهبر روحانی و مذهبیِ مخالف اهداف انگلیس در بوشهر و نواحی جنوب ایران به شمار میآمد و طی فتوایی که صادر کرد، دفاع از کشور را واجب اعلام نمود: (... دولت جبار و ستمگر انگلیس قصد حمله به خاک ما را دارد؛ بر ما واجب است که از خود دفاع کنیم). وی از همان ابتدا با حرکت ضد اسلامی رضاخان مخالفت کرد و در این زمینه مرتباً با مرحوم آیةاللَّه مدرس در تماس بود. ایشان از جمله‌ی معدود علما و روحانیون بزرگ ایران بود که در دفاع از حجاب اسلامی، علاوه بر تألیف رساله‌هایی، نقشه‌های شیطانی رضاخان را با شهامت افشاء میکرد. آیةاللَّه بلادی سرانجام به دلیل سکته‌ی قلبی در سال 1372 ق در بوشهر وفات یافت؛ که پیکر وی پس از سه سال امانت در بوشهر، در سال 1374 ق جهت دفن به نجف اشرف منتقل گردید و در منطقه‌ی وادیالسّلام این شهر به خاک سپرده شد.
 
2) این سفر در تاریخ 28/05/1362 انجام گرفت.
 
3) نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش 73
 
4) تحف‌العقول، ص 50
 
5) وی در سال 1264 ق در نجف اشرف متولد شد و در آن‌جا تحصیلات خود را ادامه داد و در درس خارج حاج میرزا محمّدحسن مجدد شیرازی حضور یافت؛ سپس به سامره مهاجرت نمود و از محضر اساتیدی چون شیخ محمّدحسین کاظمی و شیخ لطف‌اللَّه مازندرانی و شیخ محمّد ایروانی و شیخ حسینقلی در فقه و اصول و سایر علوم دینی بهره‌ی فراوان برد و به درجه‌ی اجتهاد رسید. در سال 1309 ق بر حسب تقاضای اهالی لار به آن‌جا رفت و مدت بیست‌وپنج سال در آن سامان مرجع تقلید و ملجأ عموم مردم بود. در آغاز مشروطیت، پرچم مشروطه و آزادی را برافراشت و به آزادیخواهان پیوست و با ظلم و استبداد به مبارزه برخاست. در جنگ بین‌الملل اول که انگلیسیها آهنگ تصرف شیراز و لار کردند، ایشان حکم جهاد داد و مردم را به مبارزه با تجاوزگر ترغیب و تشویق نمود؛ تا این‌که پس از عمری مبارزه و مجاهده، در سال 1342 ق دار فانی را وداع گفت.
 
6) 1231 - 1151 ق)
 
7) 1228 - 1154 ق)
 
8) 1312 - 1230 ق)
 
9) 1281 - 1214 ق)
 
10) 1329 - 1255 ق)
 
11) قرن نهم ق)
 
12) 1338 - 1247 ق)
 
13) 1319 - 1248 ق)
 
14) 1316 - 1249 ش)
 
15) 1340 - 1264 ش)
 
16) 1340 - 1253 ش)
 
17) آل‌عمران: 187
 
18) 672 - 604 ق)
 
19) گفت دختر چیست این مکروه بانگ که به گوشم آمد این دو چار دانگ‌
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم صبحگاه نظامی پایگاه نیروی دریایی ارتش

تاریخ: 1370/10/12

 

بیانات در مراسم صبحگاه نظامی پایگاه نیروی دریایی ارتش


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
خدای بزرگ را به خاطر همه‌ی نعمتها و الطاف بیکرانه‌اش، و از جمله الطاف ویژه‌یی که در باب نیروهای مسلح عنایت فرمود، سپاسگزارم. یقیناً تلاش عمومی و فداکارانه‌ی فرزندان عزیز این میهن اسلامی در روزها و سالهای سخت جنگ تحمیلی، زمینه‌ساز این الطاف بیکرانه‌ی الهی بود.
 
احساس میکنم که در این منطقه، نیروهای مسلح، با روحیه‌یی که شایسته‌ی این منطقه است، به خدمتگزاری خود مشغولند. این منطقه، منطقه‌یی حساس است و از لحاظ تجربه‌های تاریخی، بسیار عبرت‌انگیز و درس‌آموز. این منطقه مانند بعضی از مناطق دیگر خلیج‌فارس، روزگاری محل قدرت‌نمایی اشغالگران و قدرت‌طلبانی بود که حیثیت و استقلال و ارزش ملتها برای آنها هیچ اهمیتی نداشت. تاریخ شاهد بوده است که در همین بوشهر، قوای انگلیسی برای فشار بر دولت وقتِ آن روز ایران پیاده شدند و این ساحل پُربرکت و حساس از لحاظ سوق‌الجیشی را در اختیار گرفتند. این روال متأسفانه با شکلهای گوناگون - و اگرچه نه به صورت مستقیم در همه‌ی احوال - در طول سالیان دراز در این مناطق جریان داشته است.
  
امروز شما آن نیروهای ساحل‌نشین و حافظ امنیت این سواحل هستید که مستقل و به اتکای نیروهای زمینی خود، و به اتکای پشتیبانی ملت خود، و نه به اتکای هیچ قدرت دیگر، در این منطقه مشغول خدمتگزاری هستید. در گذشته‌های نزدیک، یعنی پیش از پیروزی انقلاب هم حتّی به این شکل سابقه نداشته است. این استقلال را، این به خود نگریستن یک انسان سرافراز را که به برکت انقلاب اسلامی و عزت اسلامی در تکتک شما احساس میشود، قدر بدانید. امروز نیروهای مسلح ما در هرجا و در ضمن هر سازمانی که مشغول خدمت هستند، احساس میکنند که به هیچ قدرت خارجی هیچ‌گونه تکیه‌یی ندارند و جز نیروهای ذاتی و قدرت ملی خود و پشتوانه‌ی همه‌ی اینها، یعنی اعتقاد ایمانی خود، تکیه‌گاهی برای خویش برنمیگزینند؛ این افتخار است.
  
نیروهایی که امروز در خلیج‌فارس حضور غاصبانه‌یی در بعضی از بخشها دارند، برای ملت و نیروهای مسلح ما همچون پدیده‌هایی هستند که دیر یا زود زایل خواهند شد. خلیج فارس متعلق به ملتهای ساکن خلیج‌فارس است. امنیت خلیج فارس تکلیفی است بر دوش ملتهایی که گرداگرد این منطقه‌ی مهم جهانی زندگی میکنند؛ و ساحل طولانی کشور جمهوری اسلامی ایران بیشک سهم بسیار مهمی در حفظ امنیت این منطقه برعهده دارد و ما این سهم را به فضل الهی ایفا خواهیم کرد؛ و این تکلیف تاریخی و وظیفه‌ی جغرافیایی و منطقه‌یی ماست.
  
شما نیروهای مسلح با آمادگیهایی که به فضل الهی بیش از پیش و پیوسته در حال فراهم آوردن آن بوده‌اید، میتوانید نمایشگر قدرت ملت ایران باشید. همچنان که شما به پشتیبانی ملت مستظهر هستید، ملت هم به شما فرزندان خود به چشم مدافعان حریم و حیثیت و عزتش نگاه میکند.
 
آمادگیهای نیروهای مسلح، حایز کمال اهمیت است. در این منطقه، نیروهای دریایی ما - که بحمداللَّه نسبت به گذشته، با انسجامی بسیار خوب و مطلوب، در حال تشریک مساعی و انجام وظیفه هستند - این هماهنگی و همکاری و همدلی را روزبه‌روز افزایش بدهند. دو سازمان باشید با یک روحیه و با یک هدف؛ یعنی یک روح در دو قالب. قالبها نباید با یکدیگر مخلوط بشوند؛ اما روحیه روزبه‌روز باید به هم نزدیکتر بشود. باید همکاری و همفکری در حد اعلی باشد و ان‌شاءاللَّه در راه خدمت، همگامی صورت گیرد؛ این فرصت بسیار مهمی برای دو نیروی دریایی است.
  
روی تعمیر و نگهداری، سفارش مؤکد میکنم؛ امروز این وظیفه‌یی بسیار مهم برای شماست؛ فرصتی است برای بازسازی ابزار و تجهیزات و امکانات. این کار را با جدیت و با ابتکار دنبال کنید و آن‌چنان که از انسانهای مصمم و بااراده و انقلابییی مثل شما مورد انتظار است، راههای میان‌بُر را پیدا کنید و بپیمایید. همه‌ی نیروهای مسلح در همه جای کشور، باید بازسازی ابزار و تجهیزات و نیز تعمیر و نگهداری را درس فراموش‌نشدنی و بسیار لازم خود تلقی کنند. شما استعداد دارید؛ این استعدادها باید در باب نیروهای مسلح، از جمله در این بخش - که نقطه‌ی مهم و حساسی است - بُروز کند.
 
بحمداللَّه با موقعیتی که جمهوری اسلامی در جهان دارد، ما امروز قادریم امکانات خودمان را از اکثر بخشهای عالم تأمین کنیم. در این زمینه، مشکلات سابق به آن شکل وجود ندارد، و در بعضی از بخشها هیچ مشکلی وجود ندارد؛ اما با وجود این، تکیه‌ی بیشتر باید بر خود، بر ابتکار خود، بر ثروت خود، بر قدرت دستان پُرهنر خود و مغزهای فعال و پُرابتکار خود باشد. در همه‌ی بخشها این را یک دستور کلی به حساب بیاورید و بر اساس آن برنامه‌ریزی کنید. در کنار آن، نگهداری و بازسازی نیروهای انسانی و استخراج سرچشمه‌های استعداد در آنها در همه‌ی بخشها، سرآمد همه‌ی کارهاست.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار خانواده‌های شهدای استان بوشهر

تاریخ: 1370/10/11

 

بیانات در دیدار خانواده‌های شهدای استان بوشهر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین‌
  
یکی از بزرگترین نعمتهای الهی بر جامعه‌ی اسلامی ما، وجود مردان شجاع و جوانان فداکاری است که از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز، در مقابل دشمنان انقلاب سینه سپر کرده‌اند و با جان و خون خود، اسلام و انقلاب و راه خدا را نصرت بخشیده‌اند. بعضی از این عزیزان، در راه خدا به شهادت رسیدند و به درجات و نعم غیرمتناهی الهی بر شهیدان فائز شدند و به عنوان سند افتخاری برای ایران و اسلام و انقلاب اسلامی، و مایه‌ی آبرویی برای امام و رهبر راحل عظیم‌الشأن ما، اسم آنها در تاریخ ثبت شد.
 
اگر ما بخواهیم شهدای جلیل‌القدر را در میزان ارزشهای اسلامی بسنجیم، بدون شک در عداد شهدای صدر اسلام قرار دارند، و شاید در مواردی از آنها برترند؛ چون شهدای صدر اسلام، در کنار نبیّ مکرم اسلام(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) حضور داشتند؛ نَفَس وحی را از پیامبر بزرگوار میشنیدند و لمس میکردند؛ اما شهدای زمان ما، بدون این‌که امام معصوم و نبیّ مکرم را مشاهده بکنند، با دعوت امام بزرگوار و راحل ما (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) و به اشاره‌ی آن نایب برحق معصومین (علیهم‌السّلام)، در جبهه‌های خطر حضور پیدا کردند و نقش یک مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه را به بهترین وجهی ایفا نمودند. اگر شهدای عزیز ما نمیبودند و فداکاری آنها نمیبود، امروز این عزت و این عظمت برای اسلام نمیبود.
 
امروز شما وقتی به صحنه‌ی عالم نگاه میکنید، میبینید که پرچم اسلام در اهتزاز است؛ اسلام عزیز است؛ ملتهای مسلمان برای حکومت اسلامی مجاهدت و تلاش میکنند؛ دلهای مسلمین پُر از امید است؛ آینده برای مسلمانان روشن است و ملتها در مقابل قدرتهای جهنمی عالم، دچار ترس و رعب نمیشوند. آن احساس ذلت و زبونییی که ملتهای ضعیف در طول دهها سال گذشته - بلکه قرنهای گذشته - دچار آن بودند، امروز از آن احساس ضعف و ذلت خبری نیست؛ ملتها شجاع و قوی و اهل اقدام و عمل شده‌اند.
 
اگر کسی باانصاف باشد و بخواهد این پدیده‌ی عظیم عالم را تحلیل بکند، به این نتیجه میرسد که همه‌ی این برکات، از برکت خون همین جوانان و فرزندان شماست؛ از برکت همین رزمندگانی است که در مدت سالهای بعد از پیروزی انقلاب، در جبهه‌های مختلف حضور پیدا کردند؛ جان خود را مورد توجه قرار ندادند؛ هدفهای الهی را مورد توجه قرار دادند؛ بعضی به شهادت رسیدند، بعضی مجروح و جانباز شدند و در عین جوانی، از عافیت جسمانی محروم شدند؛ بعضی هم به اسارت دشمن درآمدند و سالها سختیهای زندان و شکنجه‌ی تسلط دشمن عنود را تحمل کردند؛ اینها بودند که آن عزت و آن عظمت را برای اسلام به ارمغان آوردند.
  
ای بسا پدر و مادری که جوان خود را درست نمیشناختند. من گاهی که با پدران یا مادران شهدای عزیز درباره‌ی شهیدشان گفتگو میکنم، آنها به من میگویند که فرزندشان تا زنده بود، عظمت روحی او را درست درک نمیکردند. جوان آنها، همان کودکی است که او را بزرگ کرده‌اند. پدران و مادران، درست نمیتوانند عظمت این مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه را درک کنند؛ بلکه ملت نمیتواند عظمت این ستارگان درخشان را بفهمد. بنده عرض میکنم که ما هنوز قادر نیستیم عظمت کار این شهدای عزیز را درست تشخیص بدهیم. آیا میدانید که این شهدای بزرگوار ما - همین جوانان فداکار ما، همین بسیجیِ مؤمنِ پُرشورِ عاشق‌وش ما، یا ارتشی و سپاهی ما - چه عظمتی در دنیا و در تاریخ آفریده‌اند؟
  
اسلام را در کنج انزوا قرار داده بودند. جهانخواران و غارتگران عالم، داشتند کاری میکردند که از اسلام نامی بر صفحه‌ی روزگار و در دلهای مردم باقی نماند؛ قصد داشتند اسلام را بکلی از بیخ و بن برکنند. این کار را آسان هم نکرده بودند؛ میلیاردها خرج کردند. نقشه‌کشها و متفکران مزدورشان، شبها و روزها و سالهای متمادی فکر کردند، آدمها کشتند، شهرها ویران کردند، حکومتها بردند و حکومتها به جای آنها آوردند، در همه‌ی جای کشورهای اسلامی علما را کشتند، مدارس را ویران کردند، نام دین را از صفحه‌ی در و دیوار شهرها شستند، تا شاید بتواند اسلام را از بین ببرند.
 
این کارها کی انجام گرفت؟ این کارها مربوط به هزار سال و پانصد سال و دویست سال قبل نیست؛ مربوط به همین عمر من و شماست. در دوران رژیم منحوس پهلوی، در همین کشور این کارها انجام شد. در همین شهرها، حتّی در همین روستاها، و در همه جای دنیای اسلام، خصمانه و با دل پُر از کین، داشتند با اسلام میجنگیدند، تا اسلام را بکلی از صفحه‌ی روزگار زایل کنند و از بین ببرند. چرا؟ چون اسلام با قدرت‌طلبیهاشان، با سلطه‌گریهاشان، با غارتگریهاشان، با آدمخواریهاشان، با فسادهاشان، با فحشاهاشان، با آدم‌کشیهاشان، با توطئه‌هاشان بر ضد انسانیت مخالف بود. میخواستند آزاد و بیمهار باشند و هر کاری که میخواهند، بکنند؛ اما اسلام مانع بود. لازم میدانستند که اسلام را از بین ببرند، و داشتند می‌بردند، که این انقلاب الهی مثل فجر نوری درخشید.
  
قبل از این انقلاب، آن‌جاهایی که در دنیا مسلمانان زندگی میکردند، از مسلمانی خودشان احساس افتخار نمیکردند. خیلی از مسلمانان به خاطر احساس حقارتی که در مقابل غیرمسلمین داشتند، دم از مسلمانی نمیزدند. ملتهای مسلمان هرجا بودند، خود را کوچک، زیردست و حقیر احساس میکردند. انقلاب مانند کوره‌ی آتشفشانی دنیا را تکان داد و همه چیز را دگرگون کرد؛ باورها را عوض کرد، احساسها را عوض کرد، مسلمانان را عوض کرد؛ نه فقط در ایران، بلکه در همه‌ی دنیای اسلام.
 
امروز سران کشورهای مسلمان، حتّی آنهایی که از اسلام بهره‌ی چندانی هم ندارند، خود را مجبور میبینند که به اسلام تظاهر کنند! چرا؟ چون ملتها اسلام را میخواهند. امروز دستگاههای کفر و استکبار جهانی، در مقابل مسلمین احساس رعب میکنند. چرا؟ چون مسلمانان دیگر احساس حقارت ندارند. مسلمانان، امروز در هیچ نقطه‌ی دنیا از مسلمانی خودشان خجالت نمیکشند؛ بلکه به آن افتخار میکنند؛ اینها را انقلاب کرد.
 
در این حرکت عظیم، نقش همین بچه‌های شما، همین شهیدان شما، همین به‌خون‌غلتیدگان جبهه‌های نبرد و سایر جبهه‌ها، نقش اول است. ما امروز هنوز قادر نیستیم عظمت این کار را درک بکنیم؛ تاریخ درباره‌ی اینها قضاوت خواهد کرد.
 
ما در تاریخ، زندگی شهدای گرانقدر زمان پیامبر را که مطالعه میکردیم - حنظله‌ی غسیل‌الملائکة را، حمزه را، آن دو برادر شجاع جنگ اُحد را، و دیگران و دیگران را - تعجب میکردیم؛ اما این جوانان ما، هزاران حمزه‌ی سیّدالشهداء و هزاران حنظله‌ی غسیل‌الملائکه را به ما نشان دادند؛ به چشم خودمان آنها را دیدیم و عظمت آنها را درک کردیم. جانبازان و آزادگان و مفقودان غریب عزیزمان هم مثل آنها هستند.
 
من همیشه به خانواده‌های شهدا گفته‌ام که شهدای ما خط مقدمند؛ پشت سر شهدا، خانواده‌هاشان هستند؛ همین پدران و مادران و همسران که به رزمندگی جوان و مرد خانه و محبوبشان افتخار کردند؛ از کشته شدن او نترسیدند؛ او را از رفتن منع نکردند؛ حتّی مادران بچه‌هاشان را تشویق کردند! چه میشنویم و چه میبینیم؟! این چه حوادث عظیمی است در زمان ما و در مقابل چشم ما؟! اگر این حوادث در تاریخ بود، انسان با تردید آنها را میگفت. خیلیها هم در بیرون از این مرزها، این مسائل را با تعجبِ زیاد میشنوند؛ اما شما خودتان آنها را لمس کرده‌اید.
 
در رفتنِ به میدان جنگ، پدران با فرزندانشان، و فرزندان با یکدیگر مسابقه گذاشتند! همسران غصه خوردند و گریه کردند که چرا آنها نمیتوانند به میدان جنگ بروند؛ و صبر کردند و در خانه‌ها نشستند و پشت جبهه را نگهداشتند؛ بعد هم که آن رزمنده شهید شد، پدران و مادران و همسران و فرزندان شکر کردند و به شهادت شهیدشان افتخار نمودند! این است که شعله‌ی یک نهضت، همچنان زنده میماند. این است که امام بزرگوار، قله‌ی عزت و عظمت را برای اسلام فتح میکند. این است که ملتها صریحاً میگویند: ای ملت ایران! ما از شما یاد گرفتیم؛ شما معلم ما هستید.
 
من به شما عرض میکنم که ای پدران و مادران و همسران و فرزندان و برادران و خواهران شهدا ! این آبرو و این روحیه را برای خودتان حفظ کنید؛ همچنان که بحمداللَّه حفظ کرده‌اید. دنیا تاریک و پُر از ظلم است. ملتها تنهایند و احتیاج به پشتگرمی دارند. روحیه‌ی شما و تداوم نهضت شما و استقامت شما، مایه‌ی روحیه و پشتگرمی برای ملتهاست. شما زنان مسلمان، برای زنان فلسطین و زنان کشورهای اسلامی، مایه‌ی دلگرمی هستید. صریحاً میگویند که ما از شما - بخصوص از شما جوانان - یاد گرفته‌ایم. این مقاومت را حفظ کنید و این ایستادگی را غنیمت بشمارید. با استقامتتان، با وحدتتان، با حضورتان در صحنه‌های گوناگون سیاسی و اقتصادی و سازندگی و اداره‌ی کشور، و با پیشبرد کارها و پشت سر مسؤولان قرار گرفتن، آبرویی را که به اسلام داده‌اید، تداوم ببخشید؛ شماها اسلام را زنده کردید.
بهترین مردنها، شهادت است. بالاترین اجرها برای انسانی که در راه خدا مبارزه میکند، نوشیدن شربت گوارای شهادت است. خوشا به حال آن عزیزان، و گوارا باد بر آنها این نعمت بزرگ الهی! آنها با شهادت، اجرشان را گرفتند. شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی، و میهمان شدن بر سر سفره‌ی ضیافت الهی؛ این کم چیزی نیست؛ این خیلی باعظمت است. پروردگارا ! تو را به حق خون شهیدان، تو را به حق اولیایت، تو را به حق صاحب‌الزمان (ارواحنافداه)، مرگ ما را هم به شهادت در راه خودت قرار بده.
 
اگر انسان مسلمان، با روحیه‌ی شهادت‌طلبی در میدان بماند، هیچ قدرتی نمیتواند بر او فایق بشود؛ این روحیه را باید حفظ کرد. من به خانواده‌های عزیز شهدا، مخصوصاً فرزندانشان - این جوانان و نوجوانان عزیز - توصیه میکنم، هرچه میتوانید، خودسازی کنید. همه باید خودسازی بکنند؛ اما شما اولی هستید.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها