0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

تاریخ: 1370/11/30

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
خداوند ان‌شاءاللَّه تلبس به این لباس مقدس و تعمم به تیجان‌الملائکه را بر شما عزیزان مبارک بفرماید. برادران عزیزی که معمم شدند، از این لحظه به‌طور رسمی مسؤولیتشان مضاعف میشود. در نظام اسلامی همه مسؤولند؛ (کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته)؛ (۱) لیکن بعضی از موقعیتهای اجتماعی، مسؤولیتهای مضاعفی دارد؛ و لباس ما از جمله‌ی آن موقعیتهایی است که از چند جهت مسؤولیتش مضاعف است: اولاً چون لباس علم است و عالم از دیگران مسؤول‌تر است؛ بخصوص علم دین است، که اذاعه‌ی(۲) علم دین و بیان حقایق الهی، شغل انبیای عظام پروردگار است؛ ثانیاً چون مردم معتقدند که در ملبسان به این لباس، معنویت و تقوا و ورعی هست. مردمی که در امور مادّی و معنویشان با احتیاط برخورد میکنند، به یک روحانی که میرسند، احساس اعتماد میکنند. با این لباس هر جا باشید، مردم به شما احترام و سلام میکنند؛ وقت نماز بشود، اگر بخواهند از بین خودشان یک نفر را به امامت بگمارند، شما را خواهند گمارد؛ اینها حاکی از اعتماد دینی مردم به این لباس است؛ این خود به طور اضافه مسؤولیتی را بر دوش ما بار میکند. ما باید کاری کنیم که مشمول آن روایاتی نباشیم که هرکس باطن او از ظاهرش کمتر بود، (فهو ملعون).
 
مسؤولیت سوم این است که امروز در نظام سیاسی کشور، روحانیت نقش دارد - چون نظام، نظام دینی است - و این نقش در شکلهای مختلف مشاهده میشود؛ از حضور در دستگاهی برای اقامه‌ی نماز جماعت یا بیان احکام دین بگیرید، تا زمامداری جامعه. کارهای دینی و مسؤولیتهایی که متوقف به معرفت دینی است؛ حتّی خیلی از آنهایی هم که متوقف به معرفت دینی نیست، به روحانیون محول میشود؛ اینها مسؤولیتهای شماست. شما اگر معمم هم نبودید، البته مسؤولیت داشتید. اگر کسی عالم دین باشد و معمم نباشد، البته مسؤولیت دارد؛ اما اگر معمم باشد، این مسؤولیت مضاعف است؛ حواستان را جمع کنید.
  
هر شغل و هر مقامی اقتضائاتی دارد؛ انسان باید آن اقتضائات را قبول کند. التزام به شیئ، التزام به لوازمش است. با این لباس، از برخی از چیزها باید گذشت. البته در قبال هرچه انسان در دنیا از آن بگذرد، خدای متعال چیزی دارد که (فیه قرّة اعین)؛ بهترش را خدا میدهد. یک جوان همسن شما فرضاً اگر در خیابان راه برود، با رفیقهایش شوخی بکند، قهقهه هم بزند و دنبال یکدیگر هم بدوند، کسی نمیگوید چرا؛ اما شما که معممید، نمیشود این کارها را بکنید. حالا این یک مثال کوچک بود؛ از این قبیل، چیزهایی هست که انسان وقتی وارد جرگه‌ی خاصی شد، باید به اقتضائات و التزامات آن ملتزم باشد؛ اینها را رعایت کنید.
  
قدر این عمامه را هم بدانید. اگر ماها به لوازم این عمامه عمل بکنیم، چیز بسیار شریفی است. این لباس، همان چیزی است که دشمن نتوانسته آن را فتح کند. کسانی از اهل این لباس فاسد شدند و در طول تاریخ، فسادشان هم ضررهای بسیار شدید و لطمه‌های بزرگی به اسلام و مسلمین زده؛ اما دشمن نتوانسته این حصار منیع را فتح کند. با اهل این لباس خیلی هم مبارزه کردند؛ خیلی هم توی سرشان زدند؛ خیلی هم دام بر سر راهشان گستردند؛ اینها در طول این سالهایی بود که ما یادمان است، یا قریب به زمان ما بود؛ مثل زمان رضاخان که بنده یادم نیست، اما قضایایش را اجمالاً شنیده‌ام. جاها و جاذبه‌هایی درست کردند، تا طلبه را که در مضیقه‌هایی گرفتار میشود، از درس و بحث و حوزه به آن‌جاها بکشانند و دهانش را با یک آبنبات شیرین کنند؛ برای این‌که از این سمت منخلعش کنند. البته یک عده از سست‌عنصرها و آدمهایی که آن نضج شخصیتیِ لازم را نداشتند، رفتند و مجذوب هم شدند؛ اما آنها قادر نشدند که این قلعه را فتح کنند.
  
این مدرسه‌ی فیضیه‌یی که امروز شما میبینید بحمداللَّه مظهر و رمز شوکت حوزه‌ی علمیه است و نام آن در همه جای دنیا به‌عنوان یک رایت سربلند و رمز انقلاب اسلامی شناخته میشود، دوره‌های گوناگون و سختی را دیده است. در این مدرسه، علمای بزرگ، مراجع، طلاب، پیران و جوانان را کتک زدند و اتاق طلبه‌ها را غارت کردند؛ اینها چیزهایی است که ما یادمان است؛ قبل از اینها، در این مدرسه گرسنگیها کشیده شده، سختیها کشیده شده، اهانتها شده است. تحمل آن مشکلات موجب شد که در این مدرسه و مافیها - مدرسه که خشت و در و دیوار است؛ مراد، آن نیروی انسانی و آن نَفَسی است که در این مدرسه کشیده میشود - شخصیتی مثل امام به‌وجود بیاید و دنیایی را متحول کند. تحولی که امام ایجاد کرد، منحصر و محدود به ایران که نیست - البته آنچه هم که در ایران انجام گرفته، شبیه معجزه است - ایشان در عالمی طوفان ایجاد کرد؛ همه‌ی اینها مربوط به استقامت و ایستادگی است.
  
باید درس بخوانید. آدم این لباس را بپوشد و درس نخواند، یک چیز بیمعنی است؛ درست شبیه این است که آدم چیزی را غصب کند. این لباس - به قول معروف - یک انیفرم و لباس متحدالشکلی است؛ متعلق به طایفه‌ی خاصی است؛ آن طایفه چه کسانی هستند؟ علمای دین. پس، باید این عنوان علما بر آدم صدق کند؛ والّا اگر صدق نکند که بیخود است.
 
میدانید که علمِ تنها هم کافی نیست. اگر علم باشد و تقوا نباشد، صد رحمت به آن‌جایی که علم نیست! علم بیتقوا، چیز بسیار خطرناکی است.
  
امروز شما اگر عالم هم باشید، بسیار باتقوا هم باشید، اما زمانتان را نشناسید، آن وقت آسیب‌پذیر و لغزش‌پذیر و کم‌فایده خواهید بود؛ آن طوری که دیگر حکایتش فصل مفصلی است؛ (العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس).(۳) ما کسانی را دیدیم که عالم هم بودند، بیدین هم نبودند، اما در دورانی که میتوانستند برای اسلام و مسلمین مفید واقع بشوند، مفید واقع نشدند؛ بعضاً حتّی خدشه‌ها و ضررهایی هم وارد کردند! پس، شد علم و تقوا و آگاهی سیاسی و اجتماعی؛ که این آگاهی، سلاحی است که در اختیار شما قرار دارد. با این سه خصوصیت، باید سربازان خط مقدم هم باشید. بله، اگر طلبه‌یی با این خصوصیات، واقعاً سرباز خط مقدم انقلاب و اسلام بود، ارزشش خیلی بالا میرود و خیلی شیوایی پیدا میکند.
 
خداوند ان‌شاءاللَّه همه‌ی شماها را توفیق بدهد و تأیید کند و این لباس را بر شما مبارک کند و شما را قادر نماید که از عهده‌ی ادای حق این لباس و عمامه بربیایید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در جمع اعضای شورای اداری شهرستان قم‌

تاریخ: 1370/12/01

 

بیانات در جمع اعضای شورای اداری شهرستان قم‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
به همه‌ی برادران عزیزی که در این شهر مقدس و در حقیقت مرکز معنوی و روحی کشور مشغول خدمت و تلاش هستند، خسته‌نباشید عرض میکنیم. امیدواریم که خداوند متعال به شماها توفیق بدهد تا بتوانید ان‌شاءاللَّه این وظایف مهمی را که برعهده دارید، به بهترین وجه انجام بدهید.
 
قم، اولاً شهری زیارتی است - که شهرهای زیارتی به‌طور قهری مرکز توجه آحاد مردم کشور است - ثانیاً دارای حوزه‌ی علمیه است؛ که بزرگترین حوزه‌ی علمیه‌ی جهان اسلام است. در هیچ شهر و در هیچ کشوری، حوزه‌یی با این عظمت، با این همه ارکان، استخوانهای علمی، شخصیتهای ممتاز و برجسته، با این کمیت طلاب و دانشجویان، وجود ندارد؛ خود این بر حساسیت این شهر میافزاید و طبعاً رفت‌وآمدها و توجهات و توقعاتی را نسبت به این شهر ایجاد میکند. سوم این‌که قم مرکز انقلاب است. قمیها سربازان اول این نهضتند. آن وقتی که هیچ جای این کشور هنوز از وقوع این نهضت خبر نداشتند، این قمیها بودند که جوانشان، پیرشان، بازاریشان، سال 41 سر درس امام(رضوان‌اللَّه‌تعالی علیه) آمدند و حضور خودشان را نشان دادند؛ وابستگی و دلبستگی و آمادگیشان را اعلام کردند و راست هم گفتند؛ یعنی با نهضت در دوران قبل از پیروزی انقلاب، و با جمهوری اسلامی و نظام اسلامی بعد از پیروزی انقلاب، صادقانه برخورد کردند. جوانان، پُرشور؛ مردان و زنان، در صحنه؛ قم کانون انقلاب بود. قبل از همه جا، اینها مقدمات پیروزی انقلاب را فراهم کردند؛ قبل از همه جا، اینها شهید دادند؛ بعد هم وقتی که امام از تهران به این‌جا تشریف آوردند، مرکز سیاسیِ جمهوری اسلامی شد؛ الان هم در دنیا نسبت به قم با این چشم نگاه میکنند؛ قم را مرکز معنوی و کانون حقیقی نظام به حساب می‌آورند. این سه خصوصیت با هم، در هیچ شهری از شهرهای کشور ما جمع نشده است؛ این مخصوص قم است. این است که خدمت در این شهر، ویژگیها و خصوصیاتی دارد که ارزش کار را بالا می‌برد.
 
این کمبودهایی هم که آقای فرماندار اشاره کردند، من همه‌ی آنها را تصدیق میکنم. واقعاً مسأله‌ی آب قم و بافت شهریِ این‌جا مسأله است. آدم وقتی که در خیابان ارم و صفاییه و این‌طور جاها راه میرود، این‌جاها را مثل سالهای دهه‌ی 30 میبیند؛ یعنی همان زمان طلبگی ما در شهر قم! این جمعیت و این عظمت، اقتضائاتی دارند. البته در زمینه‌ی مسائل شهری هر کاری که میخواهد انجام بگیرد، حتماً نظر شریف بزرگان حوزه و بخصوص مراجع محترم و معظم کسب بشود؛ حمایت و پشتیبانی و تأیید آنها برای شما لازم است؛ بدون نظر آنها نمیتوانید کار صحیحی انجام بدهید؛ باید با جلب نظر و همکاری و قبول و تصدیق آنها باشد. مدرسه‌سازی و امثال این کارها هم واقعاً کارهای مهمی است.
 
من قبل از این‌که به این سفر بیایم، گزارشی از اوضاع قم گرفتم و خواندم و مسائل این‌جا را مطالعه کردم. غیر از آنچه که در طول زمان به وسیله‌ی خود ایشان،(1) یا دوستانمان، یا گاهی که بزرگان حوزه به تهران تشریف می‌آورند و برای ما میگویند، این گزارش هم ما را به بعضی از حقایق و واقعیاتی که در این‌جا هست، راهنمایی کرد. البته اینها باید اصلاح بشود؛ این دوندگی لازم دارد. مسؤولان میخواهند کار و تلاش کنند؛ باید وضع قم برای آنها تشریح و به طور جدی دنبالگیری بشود، تا ان‌شاءاللَّه این کارها در طول چند سال آینده به ثمر برسد. این مردم عزیز شایستگی خدمات زیادی دارند؛ نباید دیگر این‌طور مشکلات ابتدایی در زندگی مردم قم وجود داشته باشد. امیدواریم که خداوند به شماها کمک کند تا کارها را خوب انجام بدهید.
 
یکی از مشکلات مردم - نه فقط مردم قم؛ اما مردم قم هم این مشکل را دارند - وضع ادارات است. مردم به ما که مراجعه میکنند، از وضع ادارات مینالند؛ حق هم دارند؛ چون بنده که دارم با شما حرف میزنم، از فضای زندگی مردم مطلعم؛ خود من همه‌ی عمرم را در آن فضا تنفس کرده‌ام؛ حالا هم از این فضا بیگانه نیستم. شماها خوبید؛ اما خوب بودن شما معنایش این نیست که آن مجموعه‌ی تحت مدیریت شما هم صددرصد خوب است. طهارت شما معنایش این نیست که آن مجموعه، صددرصد طاهر است. باید برسید، باید دقت کنید؛ بخصوص باید نسبت به مراجعان و کار مردم اهتمام بورزید. هر جا که احساس شد مردم مثلاً از شهرداری، از بازرگانی، از فلان اداره‌ی مشخص، گله‌یی دارند، تا آن اعماقش بروید، ببینید اشکال مردم چیست؛ آن را برطرف کنید. باید بنا را بر این بگذارید که ادارات روال صحیحی در کار داشته باشند. دستگاه اداری ما خیلی نرمتر و سریعتر و روانتر از این باید کار کند؛ اما چون آن شکل قدیمی وجود دارد - شکل اسلامی و جمهوری اسلامی که نیست؛ همان شکل سابق است؛ منتها ما عناصرش را عوض کردیم - خیلی روان نیست؛ باید روانش کنید. شما اگر بخواهید یک ماشین را روان کنید، چه‌کار میکنید؟ یک مقدار روغنکاری میکنید؛ یک مقدار پیچ و مهره‌هایش را جابه‌جا میکنید؛ بالاخره باید کاری بکنید. عمده این است که آن مدیر بالا سر این تشکیلات، با چشم نافذی تا آن اعماق تشکیلات را ببیند؛ از خطاها آسان نگذرد و اصل را بر راضی کردن مردم قرار بدهد.
 
به‌هرحال امیدواریم که ان‌شاءاللَّه همه‌ی این مشکلات برطرف بشود و طوری باشد که همه‌ی ما و شما بتوانیم پیش خدای متعال سرافراز باشیم که تلاش خودمان را کردیم و خدمت خودمان را انجام دادیم. از این‌که این فرصت را به من دادید، خیلی متشکرم.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

تاریخ: 1370/12/01

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اهل بیته الأطهرین الأطیبین المنتجبین شجرة النّبوّة و موضع الرّسالة و مختلف الملائکة و مهبط العلم و الکهف الحصین و غیاث المضطرّ المستکین و ملجأ الهاربین و عصمة المعتصمین لاسیّما بقیّةاللَّه فی‌الأرضین قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: الم تر کیف ضرب اللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فیالسّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بأذن ربّها و یضرب‌اللَّه الأمثال(۱)
 
مجمع شما طلاب و فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم، شما شاگردان مکتب اهل‌بیت و ره‌پویان همان راه، محفل بسیار دلنشین و شیرینی است؛ آن هم در این مدرسه(۲) که خاستگاه انقلاب و مرکز مقاومت و ایثار و جهاد و شهادت بوده است؛ مدرسه‌یی که در هر گوشه‌ی آن، یادگار ارزنده‌یی از ستارگان درخشان علم و معنویت و معرفت است؛ مدرسه‌ی مرحوم آیةاللَّه حائری؛ (۳) مدرسه‌ی مرحوم آیةاللَّه خوانساری؛ (۴) مدرسه‌ی مرحوم حاج میرزا جواد آقا؛ (۵) مدرسه‌ی دوم فروردین؛ مدرسه‌ی پانزده خرداد؛ مدرسه‌ی شجاعت و ایثار؛ مجمع افکار و احساسات و انگیزه‌هایی که توانست نه فقط حوزه‌ی علمیه را در مقابل طوفانهای حوادث حفظ کند و بالنده نگه دارد، بلکه توانست نور معنویت و معرفت را به سراسر کشور، بلکه سراسر آفاق اسلامی منتشر سازد؛ و آن هم در مثل امروزی که روز شهدای روحانیت است؛ روزی است که به نام خونهای بناحق‌ریخته از طلاب بسیجی و فضلای معروف و غیرمعروف - آن نفوس طیبه، آن دلهای پاک و آن انگیزه‌های نورانی - نامگذاری شده است. زمان و مکان و مجموعه‌ی شما عزیزان، همگی خاطره‌انگیز و به‌یادماندنی و پُرجاذبه و دلنشین است.
 
من قبل از آن‌که وارد صحبتی بشوم که فکر کردم در این‌جا عرض بکنم، از مردم عزیز قم تشکر کنم که دیروز در هنگام ورود و بعد از ورود و در مراسم سخنرانی و در طول این ساعات پُربرکتی که ما در این شهر مقدس حضور داشتیم، مانند همیشه آن روح جوشان و انگیزه‌های پُرفوران دینی و انقلابیِ خودشان را نشان دادند؛ از شما طلاب عزیز و فضلای محترم و اساتید و مدرّسان هم تشکر میکنم. خداوند به همه‌ی شما و به همه‌ی مردم این شهر قیام و جهاد و اجتهاد و شهادت، توفیقات و تفضلات خود را به‌طور متواصل و متواتر نازل بفرماید.
  
آنچه که محور عرایض امروز ماست، حوزه‌ی علمیه است. البته امروز حوزه‌ی علمیه مثل گذشته جدا از مسائل و حوادث عالم نیست؛ امروز حوزه‌ی علمیه حقیقتی است که با همه‌ی دنیا - مستقیم و غیرمستقیم - مرتبط است؛ بنابراین، سخن از حوزه‌ی علمیه، بیشک با مسائل جاری جهان اسلام هم مرتبط است؛ همچنان که با مسائل کشور و مسائل دولت دارای ارتباط تام است. عرض کرده‌ایم که نظام جمهوری اسلامی، نظامی نیست که ممکن باشد مجموعه‌یی از علمای دین از آن جدا باشند؛ آن هم مجموعه‌ی عظیم حوزه‌ی علمیه‌ی قم که خود پدید آورنده‌ی این انقلاب و زمینه‌ساز پیروزی آن و پشتیبان و پشتوانه‌ی معنوی آن در طول سالهای گذشته بوده است و ان‌شاءاللَّه همواره خواهد بود.
  
آنچه که ما امروز در مسائل جهان اسلام مشاهده میکنیم، برای کسانی که با انگیزه‌ی انقلاب و فکر انقلاب آشنا هستند، چیزهای جدید و نامنتظری نیست. انقلاب اسلامی، انقلابی نبود که فقط تغییر یک رژیم حکومتی را به یک رژیم دیگر هدف بگیرد؛ همچنان که بالاتر از آن بود که فقط مسائل مجموعه‌یی از مسلمانان را که در چارچوب جغرافیاییِ یک کشور زندگی میکنند، هدف بگیرد. از روز اولی که انقلاب پیروز شد، بلکه پیش از آن - امروز که حرفهای پیش از انقلاب را میشنویم، به یاد میآوریم که حتّی پیش از پیروزی انقلاب، برای مجموعه‌ی انقلابیون و دست‌اندرکاران این نهضت عظیم - نه فقط مسائل ملت ایران، بلکه مسائل مسلمین نیز مطرح بود.
 
البته شکی نیست که در سازندگی، مسائل ملت ایران - به دلایل مختلف - تقدم و ارجحیت دارد. این نظام و این دولت باید بتواند یک الگو درست کند، تا فعل او، قول او را تأیید کند؛ باید بتواند در این کشور اسلام را تحقق ببخشد، تا نهضت اسلامی، صادق شناخته شود؛ باید شعارها را به واقعیت بدل کند، تا آن شعارها، دل شعاردهندگانِ سایر کشورها را گرم کند. پس، مسائل کشور ایران تقدم و اولویت دارد؛ اما بلاشک در هدفهای اصلی حرکت اسلامی و نظام اسلامی، مسائل مسلمین مطرح است. اگر در گوشه‌یی از جهان، جمعی از مسلمین حرکتی میکنند، تصمیمی میگیرند، سودی میبرند، یا زیانی میبینند، ملت ایران و انقلاب و نظام ما نمیتواند موضع منفی و بیتفاوت بگیرد. لذا از روز اول که انقلاب ما به یک دولت و یک نظام تبدیل شد، این نظام در زبان امام و معلم و معمارش، و در زبان مسؤولان و گویندگانش، همواره مسائل ملتهای مسلمان را مطرح و به آن اعتنا کرده است. امروز اگر شما میبینید که مثلاً در آفریقا ملتها کاری کرده‌اند که حواس استکبار جهانی بکلی پریشان شده است؛ اگر میبینید که سیاستگذاران استکباری دارند فکر میکنند که اگر مسائل الجزایر به فلان کشور و فلان کشور سرایت کرد، ما چه میکنیم؛ اگر میبینید که ملتهای مسلمان جمهوریهای آسیای میانه، احساسات اسلامی خود را ابراز میکنند و اسلام را میخواهند - تا آن‌جا که رهبران و مسؤولان و زمامدارانشان هم چاره‌یی جز این ندارند که دم از گرایش به انگیزه‌های اسلامی بزنند - و همین‌طور موارد دیگر، اینها را باید به عنوان آن جرقه‌هایی که از این کانون آتش منتشر شده است، ملاحظه کنید.
 
بلاشک دنیا، دنیای دیگری شده است. آن روزی که این انقلاب به پیروزی رسید، وضع اسلام در دنیا این نبود که امروز هست؛ خیلی متفاوت بود. آن روزی که این نهضت شروع شد، وضع اسلام و دین و دینداری در داخل همین کشور هم این نبود که شما امروز مشاهده میکنید؛ دین، غریب و مظلوم و منزوی بود؛ از دین برائت میجستند؛ حتّی دیندارها از دینداری خجالت میکشیدند! وضع فرهنگ غیردینی - بلکه ضد دینی - به جایی رسیده بود که بزرگترین تعریف دینی از یک جوان این بود که بگویند فلان جوان نمازخوان است! همه چیز به سمت دوری از اسلام و دوری از خدا بود. در و دیوار این کشور را به گناه آلوده کرده بودند. بعضی از ظواهر محفوظ بود؛ اما از بواطن دین، از روح دین، از حرکت عمومی به سمت هدفهای دین خبری نبود؛ و این در ایران بود که مردمش یکی از متدین‌ترین مردمان مسلمان در کشورهای گوناگون بودند. در بعضی کشورهای دیگر اسلامی، وضع مثل این‌جا بود؛ در بعضی جاها هم وضع بدتر بود. سران کشورهای اسلامی یادشان نمیآمد که مسلمانند! در مجامع سیاسی و رسمیِ اسلامی، چیزی که مطلقاً به یاد کسی نمیآمد، این بود که یک حرکت و یک تظاهر اسلامی انجام بگیرد، یا از یک تظاهر ضد اسلامی جلوگیری بشود؛ اصلاً چیزی به عنوان اسلام مطرح نبود!
 
امروز کار به جایی رسیده است که دشمنان اسلام و دین - منظور، دشمنان فردی و شخصی و اعتقادی نیست؛ دشمنان سیاسی است؛ آنهایی که دینداری مردم را سدی در مقابل اطماع و هوسها و شهوات خود میبینند - از گسترش دین در سطح عالم، به عنوان یک پدیده‌ی خطرناک یاد میکنند! ما باید به این واقعیت خیلی توجه کنیم؛ این کارِ کیست؟ این کارِ شماست؛ این کارِ جهاد عظیمی است که ملت ما انجام داد.
 
از سخن بدون عمل، کسی درس حقیقی و ماندگار نمیگیرد. ملت ایران کاری کردند که عملشان، قولشان را تأیید کرد و بر آن صحه گذاشت؛ لذا این قول برکت پیدا کرد. منش الهیِ آن امام خالص و مخلص، آن انسان باصفا که در تمام وجود و حرکات و سکنات خود، خدا را در نظر میگرفت، کار خود را کرد. برادران عزیز! جوانان عزیز! اینها برای ما درس است؛ اینها راه آینده‌ی ما را روشن میکند.
 
ما که هنوز به اهداف خودمان نرسیده‌ایم؛ ما که هنوز با آن صحنه‌ی عظیمی که از گسترش تفکر اسلامی پدید می‌آید و خدای متعال در آیات قرآنی آن را ترسیم کرده است - که (لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون) (۶) - خیلی فاصله داریم. راه، همین راه است: راه جهاد، راه تلاش، راه علم و عمل، راه اخلاص، راه صفا، راه ذکر و توجه به خدا، راه توسل به اهل‌بیت، راه زنده نگهداشتن یادگارها و ارزشهای اسلامی؛ نه فقط در دل و ذهن، بلکه حتّی در عمل؛ اینهاست که ما را به نتایج خواهد رساند.
 
پس، امروز وقتی که حوزه‌ی علمیه نگاه میکند، باید احساس کند که حرکت این چند ده سال گذشته‌ی او، یک حرکت مثمر بوده؛ و اساساً حوزه‌ی علمیه، یک وجود مثمر و دارای برگ و بار بوده است؛ (کلمة طیّبة کشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بأذن ربّها)؛ (۷) و تا امروز این‌گونه بوده است.
 
در سال ۱۳۴۰ قمری - یعنی هفتادودو سال قبل از این - آن روزی که مرحوم آیةاللَّه حائری (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) وارد این شهر شد، از این همه برکات خبری نبود؛ نه در این شهر، نه در این کشور، و نه در سراسر عالم. او این حوزه را پایه‌گذاری کرد و تقریباً چهل سال بعد از آن تاریخ - یعنی در سال ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ قمری - این نهضت آغاز شد؛ ببینید چه‌قدر این ثمره به اصل نزدیک است و چه‌طور آن اخلاصی که نشاننده‌ی این نهال - یعنی نهال حوزه‌ی علمیه - در وجود خود داشت، به ثمر نشست، تا این نهضت پدید آمد و نشاننده‌ی نهال نهضت - یعنی آن معلم نسل کنونی و نسلهای آینده‌ی بشر، آن مرد خدا، آن بنده‌ی صالح، آن رهرو راه پیامبران - با اخلاص خود چه کرد که این نهال تا امروز این همه ثمرات بخشیده است که شما آنها را در سراسر عالم میبینید؛ و یکی از ثمرات آن تلاش در کشور ایران، تشکیل جمهوری اسلامی با همه‌ی برکاتش است؛ و در جاهای دیگر، بیداری مسلمین و بقیه‌ی قضایاست که میدانید.
 
امروز هم من و شما باید با اخلاص و با تلاش و با جهاد حرکت کنیم تا این درخت، ثمربخش بماند و ثمربخش‌تر بشود؛ این باری است که ما دست‌به‌دست میگردانیم. پس حوزه‌ی علمیه یک وجود مثمر بوده است؛ بعد از این هم باید مثمر باشد؛ والّا حوزه‌ی بیثمر فایده‌یی ندارد و به دردسرِ نگهداشتنش نمیارزد. هیچ درختی اگر ثمری نداشته باشد، یا لااقل سایه‌یی بر سر کسی نیفکند، هیچ باغبانی زحمت نگهداری از آن را بر خود هموار نمیکند.
 
حوزه‌ی علمیه یک موجود زنده است؛ افراد در این حوزه میآیند و میروند. یک روز شما این‌جا را پُر کردید؛ یک روز هم قبل از شما جمع دیگری این فضا و صحن را پُر میکردند؛ آنها رفتند و شما آمدید؛ من و شما هم خواهیم رفت و دیگرانی خواهند آمد و ان‌شاءاللَّه متلألئ‌تر و پُرشکوه‌تر از زمان ما این‌جا را پُر خواهند کرد. ماها عوض میشویم؛ اما آنچه میماند، حوزه‌ی علمیه است. حوزه‌ی علمیه، یک موجود همیشه زنده است؛ اما حیات آن به دست ما و به دست هر نسل دیگر است. اگر من و شما زندگی و جوهر حیات را در حوزه تزریق نکنیم، حیات حوزه ضعیف خواهد شد و به نسلهای بعد نخواهد رسید. حوزه مربوط به افراد نیست - افراد میروند، حوزه میماند - اما حیات مستمر و تاریخی حوزه، وابسته به جهاد و تلاش افراد است. ما میتوانیم بد عمل کنیم - العیاذ باللَّه - و نتیجه‌ی بد بگیریم؛ یا خوب عمل کنیم و نتیجه‌ی درخشان بگیریم. پس عمل ماست که تأمین کننده و تعیین کننده‌ی آینده و آثار و ثمرات حوزه است.
 
حالا چه بکنیم که این حوزه مثمر بماند؟ یک مسأله این است که طلاب علوم دینی و فضلای جوان، آیا برای سازندگی و برای آینده‌ی حوزه نقشی دارند یا نه؛ جواب این است که بلی، دارند. هرکسی نقش خودش را دارد. در یک مجموعه، همه‌ی افراد دارای نقشند. در یک بدن سالم، هر سلولی مشغول کار است. اگر هر کدام ما در آن‌جایی که هستیم، کار خود را خوب انجام بدهیم، به سلامت مجموعه کمک کرده‌ایم؛ اما اگر هر کدام ما کار خود را خوب انجام ندهیم، به قدر شعاع وجودی خود، به سلامت مجموعه ضربه زده‌ایم؛ (رحم اللَّه امرء عمل عملا صالحا فأتقنه).(۸) کار را باید متقن و خوب انجام داد؛ درس را باید خوب خواند؛ اخلاق را باید رعایت کرد؛ تدین را باید در زندگی خود اصل دانست؛ ممشای بزرگان را در آداب زندگی، در خلقیات عبادی و عملی باید اسوه و الگو قرارداد. چیزهایی هم هست که البته به تطور زمان متطور میشود؛ آنها را هم باید متطور و متحول کرد. پس افراد حوزه، از بزرگ و کوچک، تا طلبه‌ی تازه به حوزه آمده، در عمل شخصی خود میتوانند نقشی ایفا کنند که آن نقش در سلامت حال و آینده‌ی حوزه اثر خواهد گذاشت.
 
اگر طلبه‌ی امروز ما به درس خواندن بیاعتنایی کند، یا به دیانت و تعبد و تلاش فردیِ اخلاقی خود بیاعتنا بماند، یا استعداد خود را به کار نیندازد، یا هدف خود را گم کند - مثل کسی که به طرف مقصدی در حال حرکت است، اما وقتی وسط راه به قهوه‌خانه‌ی خوش‌آب‌وهوایی رسید، همان‌جا پیاده بشود و لنگر بیندازد و همان‌جا بماند و هدف را فراموش کند - یا اگر در اثنای راه منظره‌یی به چشمش خورد، نشناخته و ندانسته به سمت آن راه بیفتد و از هدف غافل بشود، همه‌ی اینها آفات راه ماست.
 
طلبه باید راه را با معرفت و علم و یقین انتخاب کند و با معرفت و علم و یقین هم آن را ادامه دهد؛ آنچه که مربوط به فرد طلبه است، اینهاست. البته مسؤولیتهای دیگری هم هست که به‌طور طبیعی کار کسان دیگری است؛ کار مدیران و کار استادان و بزرگان است - که آن هم داستان دیگری دارد - کار طلبه‌ها نیست.
  
در خصوص آنچه که در حوزه‌ی علمیه باید دچار تحول و تطور بشود - که بخش بسیار مهمی است - اگر بخواهم به‌طور اجمال و خلاصه مطلبی عرض بکنم - که البته تفصیلش را با جزییات و ریز مسائل، در مجموعه‌ی علما و فضلا و اعاظم حوزه عرض کرده‌ام(۹) - این است که این مجموعه‌ی عظیمی که امروز مایه‌ی اتکاء و امید نظام جمهوری اسلامی و آینده‌ی کشور است و به منزله‌ی راهنمایی برای حرکت کلی کشور، نه فقط امروز، بلکه برای فردا و فرداهاست - که هر کدام از شما در یک بخش باید این راهنمایی را انجام بدهید و ان‌شاءاللَّه در میان شما کسانی باید راهنمایی کل مجموعه را در دوران و زمانِ خودش انجام بدهند - این مجموعه‌یی که امروز به یک معنا چشم امید جهانی به اوست، باید خودش را با شرایط و امکانات و پیشرفتهای زمان هماهنگ کند؛ همین درس را بخواند، همین علم را بیاموزد، همین سلوک اخلاقی و معنوی را داشته باشد؛ اما از ابزارهای جهان هم استفاده کند.
 
این نمیشود که در دنیا کامپیوتر باشد؛ سرعت از ساعت و دقیقه به ثانیه رسیده باشد؛ برای ذره ذره‌های وقت و انرژی حساب باز بشود؛ دانشگاهها و مراکز پژوهشی عالم برای دانشجویان و محققان و خرده‌محققانِ خودشان امکانات تحقیق را فراهم کنند؛ اما ما طبق همان شیوه‌های قدیمی که یک روز بزرگان ما(قدّس‌اللَّه‌اسرارهم‌الشّریفة) عمل میکردند - چون دستشان خالی بود - عمل بکنیم؛ مگر چنین چیزی ممکن و رواست؟ اصلاً جایز نیست. اینها چیزهایی است که باید تطور پیدا کند. نمیشود شما امروز که میخواهید از این‌جا به تهران بروید، الاغی پیدا کنید و سوار آن بشوید و قدم به قدم از این‌جا به کوشک نصرت، از آن‌جا به علیآباد و نقاط دیگر بروید، تا بعد از چهار، پنج روز به تهران برسید؛ چنین چیزی امکان ندارد. شما یک ماشین پیدا میکنید و سوار آن میشوید و یک ساعت، دو ساعت دیگر به تهران میرسید؛ این وسیله در اختیار ماست. ما فقه هم میخوانیم، اما از وسیله‌ی سریع‌السیر هم استفاده میکنیم؛ مگر مانع و منافاتی دارد؟ ما فقه هم میخوانیم، اما از کامپیوتر هم برای فقه استفاده میکنیم. ما فقه هم میخوانیم، اما از شیوه‌های جدید تحقیق هم استفاده میکنیم. در دنیا روشهای ویژه و بسیار جدیدی برای تحقیق علوم غیرتجربی وجود دارد - فقه از علوم تجربی که نیست - از آنها هم استفاده میکنیم. ما فقه هم میخوانیم، اما از ابزارهای کار دست‌جمعی هم استفاده میکنیم.
 
کارهای ما دست‌جمعی نیست. من یک وقت عرض کردم که از این جهت، مثل جناب ابی‌ذر (سلام‌اللَّه‌علیه) هستیم که (یعیش وحده و یموت وحده).(۱۰) همه‌ی کارهای ما تنهاست: از استاد، تنها درس میگیریم و تنها مطالعه میکنیم. گرچه مباحثه‌مان هم کار دو نفری است، اما تنهاست؛ یعنی اشتراک فکری نیست. یک روز زید میخواند، عمرو شاگرد او میشود و گوش میکند؛ فردا عمرو میخواند، زید شاگرد او میشود و گوش میکند؛ یعنی کار فردی است. کار دست‌جمعی، اشتراک مساعی و ابزارهای مناسب را جمع کردن و آوردن، کارهای جدید دنیاست. جدید که عرض میکنیم، این بخش آن خیلی هم جدید نیست؛ تقریباً قدیمی است؛ اما در عین حال ما هنوز با آن چندان آشنا نیستیم!
 
استعدادهای درخشان را در میان حوزه جمع‌آوری و طبقه‌بندی کنیم؛ این از کارهایی است که امروز در دنیا رایج است. نمیشود بگوییم که این درس هست؛ هرکس میخواهد بیاید، بیاید؛ هرکس هم نمیخواهد، نیاید؛ ما این‌طوری درس میدهیم و ملاحظه‌ی اضعف مأمومین را میکنیم! مگر چنین چیزی میشود؟ باید برای اقوای مأمومین هم یک درس ویژه گذاشت. استعدادها باید شناسایی و طبقه‌بندی بشود؛ آن استعداد درخشان برکشیده شود و به او آموخته شود و از او استفاده شود؛ اینها کارهایی است که در جمله‌ی کارهای جدید قرار میگیرد؛ اینها باید در حوزه انجام بگیرد.
 
تخصصی شدن و رشته رشته کردن و امتحان کردن و کارهای گوناگون دیگر هم از همین قبیل است. نیایند بگویند که بزرگان ما همان‌طور درس خواندند و به آن‌جاها هم رسیدند. در حقیقت، بزرگان ما ابزار و وسیله‌یی نداشتند. اگر کسی مثل ابن‌سینا در دنیای امروز با امکانات امروز درس میخواند، کاری میکرد که تا هزار سال دیگر دنیا مدیون او باشد؛ همچنان که در آن دوران و به حسب آن زمان کاری کرد که هزار سال دنیا مدیون او شد. آنها امکانات نداشتند، همان‌طور زندگی کردند؛ اما امروز امکانات و پیشرفتها هست؛ ما از پیشرفت که نباید فقط لامپ مهتابیش را در اتاقمان بیاوریم! بایستی به دنبال ابزار کار باشیم؛ و این چیز بسیار حائز اهمیتی است؛ نمیشود از اینها گذشت. غرض، اینها چیزهایی است که مربوط به بزرگان حوزه است؛ ان‌شاءاللَّه اینها را بایستی انجام بدهند.
  
حوزه به یک مدیریت متمرکز احتیاج دارد که از طرف بزرگان حوزه، مراجع معظم حوزه، فضلای حوزه و جامعه‌ی مدرّسین حوزه مورد حمایت باشد و طلاب آن مدیریت را به‌عنوان یک مدیریت شامل بپذیرند. جمعی آدمهای کارآمد بنشینند و دامنها را به کمر بزنند و از این مجموعه‌ی عظیم که چشم جهانی به اوست، آن‌چنان که میشود و باید و شاید، استفاده کنند؛ این از جمله‌ی کارهایی است که در حوزه باید انجام بگیرد؛ آن‌وقت حوزه مثمر خواهد شد.
 
یک مسأله، مسأله‌ی ارزشها در حوزه است. طلاب باید ارزشهایی را به عنوان ارزشهای ثابت و زوال‌ناپذیر همواره به یاد داشته باشند؛ که از جمله‌ی آنها، ارزش علم و ارزش جهاد است. ارزش جهاد را دست کم نگیرید. طلبه‌ی جهادگر، طلبه‌ی تلاشگر، طلبه‌ی بسیجی، طلبه‌یی که آماده است تا در میدانهای خطر حضور پیدا کند، این طلبه است که اگر با ابزار علم مجهز شد، آن وقت دنیایی در مقابل او دیگر تاب نمیآورد. این کتابی را که درباره‌ی خاطرات بسیجیهای تیپ ۸۳ است و اخیراً چاپ شده، (۱۱) میخواندم؛ چه‌قدر لذتبخش و زیباست. طلبه‌ی امام صادق، در دفاع از حریم امام صادق - یعنی نظام جمهوری اسلامی؛ چون جنگ ما دفاع از حریم امام صادق و دفاع از حریم اسلام و قرآن بود - در میدانهای خطر بی‌محابا پیش میرود و حماسه‌هایی خلق میکند که گویی افسانه است؛ این‌قدر از ذهن مردمِ امروز دور است؛ اینها ارزشهای تمام‌نشدنی است؛ هیچ چیزی با اینها معادل نیست؛ نظام حوزه بایستی این ارزشها را رشد بدهد و پیش بیاورد. ارزش تدین و تعبد و ذکر، ارزش بسیار بزرگی است.
 
ما همیشه افتخار میکردیم که حوزه‌های علمیه آن‌چنان است که وقتی کسی وارد آن میشود، اگر بار معنوی و دینی و اعتقادی و عملی زیادی هم نداشته باشد، وقتی خارج میشود، پُربار و متدین است؛ و همواره از دانشگاههای کشور - دانشگاههای سبک جدید - توقع کرده‌ایم که این‌طور باشند که اگر جوانان وارد میشوند و متدین نیستند، وقتی خارج میشوند، متدین خارج بشوند؛ این باید در حوزه‌ی علمیه به حد اعلی برسد.
 
طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند. طلبه باید زندگی خود را یک زندگی دینیِ محض بکند. طلبه باید دل خود را پاک و صاف کند، تا وقتی در مقابل انوار معرفت و توفیقات الهی قرار گرفت، تلألؤ پیدا کند؛ برادران! بدون اینها نمیشود. ما کسانی را داشتیم که از لحاظ علمی، مراتب بالایی هم داشتند و مغزشان قوی بود؛ اما دل و روحشان ضعیف و آسیب‌پذیر بود. وقتی این‌جا آن بنیه‌ی معنوی و دینی ساخته نشود، آن‌جا که پای مقام و امکانات مادّی به میان می‌آید، انسان میلرزد؛ آن‌جا که پای فداکاری به میان می‌آید، انسان میلرزد و نمیتواند جلو برود؛ آن وقت چه‌طور میشود یک ملت و یک مجموعه را هدایت کرد؟
 
باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم. امام را دیدید؟ امام در این شهر در زمان مرحوم آیةاللَّه بروجردی(۱۲) مدرّس عالی‌مقامی بود که فقط طلاب ایشان را میشناختند. طلاب جوان و فضلا به ایشان علاقه داشتند و همان وقت درس ایشان، درس شلوغی بود؛ اما در بیرونِ حوزه‌ی علمیه، کسی در شهر قم هم ایشان را درست نمیشناخت، چه برسد در سطح کشور؛ مگر یک عده خواص کمیاب و بسیار معدود که در گوشه و کنار با اخلاق و درس اخلاق ایشان، یا آشنا بودند و یا شنیده بودند. همین انسان که در گوشه‌ی حوزه‌ی علمیه یک زندگی شبه منزوی و یک زندگی علمی محض را دنبال میکرد، آن وقتی که پای عمل به میان آمد، آن‌چنان قرص و محکم وارد شد که حقیقتاً قدرتهای پولادین دنیا را متزلزل و متلاشی کرد. این صاحبان قدرتهای مادّی دنیا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشریفات، با آن همه پیشرو و پسروها، هیچکدامشان نتوانستند در مقابل آن نَفَس سوزان، آن پای استوار و آن انسان ثابت‌قدم و محکم، مقاومت کنند؛ درشتهایشان هم سینه سپر کردند؛ اما همه یکی پس از دیگری مجبور به عقب‌نشینی شدند. آن مرد این استقامت را از چه چیزی به دست آورد؟ از ایمان و تقوا و اخلاص و پاکیش. او انسانی پاک و بااخلاص بود و دنیا برایش اهمیتی نداشت؛ حفظ آن مقام برایش ارزش و هدف نبود؛ به تکلیف الهی فکر میکرد.
 
برادران عزیز! طلاب و فضلای جوان! این بنیه در جوانی شکل میگیرد. در جوانی خودتان را بسازید؛ شما روزگارهای مهم و حساسی را در پیش خواهید داشت. این کشور و این نظام و این نهضت عظیم اسلامی در سطح عالم، به شماها احتیاج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوی باید خودتان را بسازید. البته نقشه، نقشه‌ی آسانی است؛ اما پیمودنش اراده میخواهد. نقشه، یعنی تقوا؛ تقوا، یعنی پرهیز از گناه؛ یعنی اتیان واجبات و ترک محرمات؛ کار را با اخلاص انجام دادن و از ریا و فریب دور بودن. برخلاف آنچه که تصور میشود، این کارها در دوران جوانی بسیار آسانتر است؛ به سن ماها که برسید، کار مشکلتر خواهد شد. بنابراین، ارزش تدین، یکی از آن ارزشهاست؛ این ارزش بایستی رعایت شود. نماز شب خواندن، نافله خواندن، دعا خواندن، ذکر گفتن، متوجه خدا بودن، زیارت رفتن، توسل کردن و به مسجد جمکران رفتن، سازنده است؛ اینها شما را پولادین خواهد کرد. نمیشود یک حوزه‌ی ایده‌آل داشته باشیم؛ در حالی که این چیزها در طلابش نباشد.
 
یکی دیگر از ارزشها، پیشرفت دادن به دانش در این حوزه است. آن کسانی که در سطوحی هستند که میتوانند به علم پیشرفت بدهند، باید این کار را بکنند. علم را باید پیش برد؛ فقه را باید پیش برد. فقه ما اسلوب بسیار متقن و محکمی دارد؛ آن اسلوب همان چیزی است که به آن فقاهت میگوییم. فقاهت، یک شیوه برای استنباط و درک احکام الهی و اسلامی است. شیوه‌ی فهم معارف احکام از کتاب و سنت، که چگونه و با چه ابزاری مطلب را بفهمیم، شیوه‌ی فقاهت نام دارد. این شیوه، شیوه‌ی بسیار رسایی است و این منبع عظیمی که در اختیار ماست - یعنی کتاب و سنت و دستاوردهای فکری گذشتگان - مواد اولیه‌ی آن است. با این شیوه و در این قالبها، میشود تمام نیازهای بشر را استخراج کرد و در اختیار بشریت گمراه گذاشت. امروز ما خیلی احتیاج داریم که از این شیوه استفاده‌ی بهینه کنیم.
 
البته کسانی که از فضل و مراتب بالای علمی برخوردارند، خود این شیوه را هم باید تکمیل کنند. هیچ چیزی نیست که تکمیل‌پذیر نباشد؛ همه چیز در این عالم به سمت تکامل پیش میرود؛ حتّی ذوات مقدسه‌ی معصومین روزبه‌روز کاملتر میشدند و تکامل پیدا میکردند. وجود مقدس معصوم با آن عظمتی که برای ما حتّی قابل تصور هم نیست - که امروز شما نگاه میکنید میبینید از لحاظ عظمت، خورشیدی است که اصلاً ابعادش را هم ما نمیتوانیم بفهمیم؛ درست نگاه هم بکنیم، چشممان را خواهد زد - فردای او از امروزش کاملتر است. پس میبینید که حتّی در آن مراحل، تکامل هست. در همه چیز و در همه‌ی شیوه‌ها تکامل هست. ما باید شیوه‌ی فقاهت را هم تکامل بدهیم؛ بعد این شیوه که در دست قرار گرفت، آن وقت وارد بشویم، کتاب و سنت را باز کنیم و از آنها استفاده کنیم.
 
برادران عزیز! امروز کارهای نشده و سؤالهای بیجواب خیلی هست. از اولی که این انقلاب پیروز شد، هرجا رفتیم و هرکس آمد، دیدیم به ما میگوید شما چه میگویید؛ حرفتان چیست. ما باید پایه‌های تفکر اسلامی و جهان‌بینی اسلامی و مبانی نظام اسلامی و ارکان و خطوط اصلی انقلاب اسلامی - یعنی این تحول و از شکلی به شکل دیگر شدن - را توضیح بدهیم؛ بعد ارکان نظام جمهوری اسلامی و اقتصاد و سیاست و روابط جمعی و روابط فردی و اخلاق و فرهنگ و جایگاه علم را در آن توضیح بدهیم؛ همه‌ی اینها کار لازم دارد؛ جای بسیاری از این کارها خالی است؛ اینها باید از حوزه‌ی علمیه بجوشد و سرریز بشود.
 
امروز در دنیا افکاری ارائه میشود و فلسفه‌هایی در زمینه‌های گوناگون - در ذهنیات، در مسائل اجتماعی، در تاریخ، در اقتصاد - مطرح میشود که پاسخهایی هم در این زمینه وجود دارد. هر چند صباحی یک نفر در دنیا سر بلند میکند و کتابی مینویسد؛ کتاب او را به زبانهای دیگر ترجمه میکنند و چهار نفر هم مروجش میشوند؛ ما چه کار کنیم؟ ما این‌جا در مدرسه‌ی فیضیه، یا در حوزه‌ی قم، یا در مسجدمان در فلان شهر کشور بنشینیم، تا ببینیم چه حرفی از خارج آمد که فلان نقطه‌اش اشاره یا تعریضی به مسائل دینی دارد و بنا کنیم همان نقطه را رد کردن!؟ این درست است!؟ بعد از آن‌که کسانی آن را خواندند، دانستند، تدریس کردند، تفهیم کردند؛ یکی هم پیدا شد و آن را ترجمه کرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحانی رسید؛ تازه حالا بفهمم که در ده سال پیش، بیست سال پیش، چهل سال پیش، در اروپا دانشمندی یا متفکری یا فیلسوفی یا فیلسوف‌نمایی آمده و به فلان نقطه‌ی اعتقادات من تعرض کرده و من حالا به او جواب بدهم! آیا این روش درستی است!؟ یا نه؛ حوزه باید در متن حوادث علمی عالم باشد.
 
امروز شما باید بدانید و در جریان باشید که مثلاً در مقوله‌ی جامعه‌شناسی، در دنیا چه نظرات و چه ایده‌هایی هست و چه فکرهایی دارد میجوشد. گاهی در این فکرها عناصر مطلوبی هست؛ آن را جذب کنید؛ عناصر نامطلوبی هم هست؛ قبل از آن‌که بیاید، دفاع مناسبش را آماده کنید و ذهنیت جامعه را واکسینه نمایید. این‌طور نباشد که وقتی آمد و یک عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوییم بله، فلان کس در فلان قضیه این‌طور گفته و این مطلب به این دلیل و این دلیل و این دلیل، درست نیست؛ این‌که راه برخورد نیست! پس، تحقیق و پژوهش و اطلاع و آگاهی از حقایق و معارف عالم و وضع علمی دنیا، از چیزهایی است که برای حوزه‌ی علمیه لازم است.
 
حوزه‌ی علمیه نباید از مسائل و جریانات علمی دنیا منزوی باشد؛ باید در متن جریانات علمی باشد. البته این حرف به معنای آن نیست که فردا تکتک طلاب قم بگویند خیلی خوب، ما میخواهیم حالا در متن جریانات علمی قرار بگیریم، پس درسهامان را زمین بگذاریم و اول یک خرده زبان یاد بگیریم و بعد بیاییم! نه، حوزه باید باشد، نه تکتک طلاب. مجموعه‌ی حوزه باید مثل یک استخر جدا افتاده‌ی از جریانات علمی و فکری جهان نباشد؛ دریای عظیمی باشد که جریانهایی به آن وارد بشوند و جریانهایی هم از آن خارج گردند؛ فکرهایی در آن وارد بشوند و فکرهایی هم از آن خارج گردند. شما باید دنیایی را سیراب کنید؛ حوزه نمیتواند کنار بماند. اینها چیزهایی است که در مورد حوزه‌ی علمیه‌ی قم هموم ماست. من گاهی که راجع به مسائل حوزه‌ی علمیه فکر میکنم، حقیقتاً یک حال سراسیمگی پیدا میکنم! حوزه خیلی مهم است.
  
البته خوشبختانه در قم مراجع معظم تقلید هستند. امروز در حوزه‌ی علمیه بزرگانی هستند. این دو مرجع بزرگی که امروز در حوزه‌ی علمیه هستند(۱۳) - این استخوانهای قدیمی حوزه؛ این کسانی که هر کدام شصت سال، هفتاد سال به این حوزه خدمت کرده‌اند - وجودشان خیلی بابرکت است. غیر از آنها، فضلا و مدرّسان و شخصیتها و آدمهای دلسوز هستند. گاهی انسان اینها را که میبیند، میگوید ما هم به کارهای خودمان مشغول باشیم؛ این کارها بالاخره انجام میگیرد؛ ولی از طرفی انسان میبیند که حوزه‌ی علمیه است؛ شوخی نیست. واقعیتهایی که در حوزه‌ی علمیه هست، جاهای خالییی که انسان احساس میکند، اینها چیزهایی نیست که انسان بتواند آنها را ببیند و نسبت به آنها دچار فکر نشود؛ همّ انسان متوجه این امور نشود. باید تلاشِ خیلی سریع و وسیع و همه‌جانبه و پُرمغز و پُرمحتوا و پخته‌یی - نه عجولانه و سرسری - در قم انجام بگیرد؛ طلاب و فضلا هم باید کمک کنند؛ اساتید و مدرّسان هم ان‌شاءاللَّه باید پیشقدم بشوند.
 
یکی از چیزهایی که امام بزرگوار روی آن تأکید میکردند، ارتباط حوزه و دانشگاه بود؛ حوزه‌ی علمیه در این مورد چه کار میخواهد بکند؟ چه‌طوری ارتباط حوزه و دانشگاه تشکیل خواهد شد؟ ما دفتر همکاری حوزه و دانشگاه داریم - که البته کارهای بسیار باارزش و خیلی خوبی هم کرده است - اما نسبت به آن کار عظیم، فقط بخش کوچکی را اشغال کرده است. تحقیقات مشترک، پژوهشهای مشترک و کارهای مشترک، میتواند وجود داشته باشد.
 
طلاب باید با معارف روزگار خودشان آشنا بشوند و علوم روز را بشناسند؛ البته این به معنای آن نباشد که درسهای خودشان را رها کنند. برنامه‌های حوزه باید فراگیر باشد و به قدر لازم و کافی طلاب را آشنا کند.
 
نکته‌ی آخر هم این‌که طلاب همواره در میدان تبلیغ، بسیجیهای نظام بوده‌اند. کمک به نظام، کمک به مسؤولان، کمک به دولت و کمک به این کسانی که با همه‌ی وجود دارند تلاش میکنند، جزو چیزهایی بوده که بحمداللَّه طلاب همیشه آن را انجام داده‌اند؛ الان هم باید انجام دهند.
 
مراقب باشید که دسته‌بندیها و جناح‌بندیهای سیاسی در حوزه نفوذ و رشد نکند. جهت سیاسی طلاب، همان جهت سیاسی نظام و انقلاب است؛ همان جهت انقلاب را باید ان‌شاءاللَّه در تبلیغات و در برخورد با مردم - قولاً و عملاً - پی بگیرید. ان‌شاءاللَّه بایستی تصویر خوبی از انقلاب و تلاش مسؤولان و خدماتی که امروز دولتمردان ما بحمداللَّه دارند انجام میدهند، در اختیار مردم بگذارید؛ خداوند هم به شما کمک خواهد کرد.
 
امیدواریم که قلب مقدس ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) از شما راضی و خشنود باشد و سربازان همیشگی و واقعی آن بزرگوار باشید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس

تاریخ: 1370/12/04

 

بیانات در دیدار اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خیلی خوش آمدید و لطف فرمودید. بنده هم از آقایانی که تشریف آوردند و این فرصت را به ما دادند که راجع به مسائل انتخابات قدری بیشتر صحبت کنیم، تشکر میکنم. همچنین از این‌که بار سنگینی بر دوش گرفته‌اید، تشکر میکنم؛ هم از خود جناب آقای رضوانی، (۱) هم از سایر اعضای شورای نگهبان، و هم از آقایانی که در این قضیه‌ی بخصوص همکاری میکنند. بله، واقعاً بار سنگینی است و همان‌طور که اشاره کردید، یقیناً حسن عمل و دقت در این کار و رفتار کردن به مُرّ وظیفه - اعم از آنچه در جزییات قانون، یا خارج از جزییات قانون وجود دارد؛ به‌هرحال گاهی اوقات (وظیفه) چیزهایی را برای انسان املاء میکند - لازمه‌ی آن است. اینها کارهای بسیار سختی است؛ ان‌شاءاللَّه که خداوند به شماها اجر بدهد و تلاش و زحمتی که میکشید، مقبول درگاه خداوند متعال باشد.

 


بنده نسبت به آن سه موردی که جناب آقای رضوانی سؤال فرمودند، (۲) نظری عرض خواهم کرد؛ لیکن این جلسه، جلسه‌ی مهم و مغتنمی است. من کلیاتی را راجع به مسائل مربوط به قضیه‌ی نظارت یادداشت کرده‌ام که عرض کنم. البته آنچه که من عرض خواهم کرد، مطمئنم که برای آقایان محترم اعضای شورای نگهبان و همچنین برای آقایانی که در این سطح عالی با آنها همکاری میکنند، جزو واضحات است و هیچ چیزی بر معلومات آنها نخواهد افزود؛ لیکن در عین حال برای کسانی که بعد ممکن است بخواهند این حرفها را بشنوند یا از خبرش اطلاع پیدا کنند، تذکرتاً عرض میکنم.

 


 آنچه را که میخواهم عرض کنم، در چهار محور خلاصه میشود:

 


 محور اول این است که شورای نگهبان مطمئن‌ترین دستگاه و ارگانی است که انقلاب به نظام کشور بخشیده است. ما برای این‌که به طور کلی از سلامت نظام مطمئن باشیم، مهمترین و رساترین و فعالترین و مؤثرترین مجموعه‌ی ما همین شورای نگهبان است. در قانون اساسی ما، شورای نگهبان حتّی نقشی مهمتر از طراز اولی که در صدر مشروطیت گذاشته شد، دارد. اولاً طراز اول، به مسائل قانون اساسی و امثال اینها کاری نداشت؛ فقط به مسأله‌ی شرع کار داشت؛ ثانیاً این کسانی که امروز در شورای نگهبان هستند، با مسائل کشور و مسائل انقلاب و مشکلاتی که بر سر راه انقلاب هست، واقفترند، تا آن کسانی که در آن روز میخواستند در نقش طراز اول کار کنند. البته دیدیم که در آن روز دشمنان اسلام و دشمنان آزادی ایران نتوانستند طراز اول را تحمل کنند و چه زود آنها را از صحنه خارج کردند؛ اول وجودشان را، بعد خودِ اعیانشان را بیاثر کردند و این ارگان را بکلی حذف کردند! بدون طراز اول، دهها سال مشروطیت ادامه پیدا کرد و شد آنچه شد: مشروطه به استبدادی از طراز استبدادهای درجه‌ی اول تبدیل شد؛ یعنی از استبداد ناصرالدین شاهی بالاتر! هیچ کس نمیتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر است؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن است. ناصرالدین شاه در قضیه‌ی تنباکو وقتی که حرکت مردم را دید، عقب نشست؛ اما رضاخان در سال ۱۳۱۴ هنگامی که حرکت مردم و علما را دید، حرکت مردم را سرکوب کرد و علما را دستگیر نمود و واقعه‌ی مسجد گوهرشاد را پیش آورد! به اعتقاد ما، همه‌ی اینها ناشی از عدم حضور طراز اول در آن‌جاست؛ والّا اگر علمای پیش‌بینی شده‌ی در متمم قانون اساسی - که همان طراز اول باشند - حضور میداشتند و میتوانستند نقش خودشان را ایفا کنند، ما امروز از آنچه که هستیم، خیلی جلوتر بودیم. خوشبختانه حضور امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) در انقلاب، با آن قاطعیت و آن بصیرت و آن حزم(۳) و آن حکمتی که در ایشان بود، اجازه نداد که دشمنان بخواهند نسبت به شورای نگهبان همان کاری را بکنند که با طراز اول کردند.

 


 امروز هم بحمداللَّه شورای نگهبان در اوج اقتدار قانونی و معنوی است؛ و هم در قضیه‌ی قوانین، و هم در قضایای فرعی - از قبیل این قضیه‌یی که امروز شما به آن دچار هستید - مورد قبول مردم و مورد اعتماد و توجه دستگاهها و پشتیبان نظام است. هرکس که این موقعیت را برای شورای نگهبان نپسندد و با آن معارضه و مقابله بکند، آگاهانه و یا ناآگاهانه در همان خطی قرار گرفته که یک روز قبل از رضاخان و در زمان رضاخان، در راه حذف آن طراز اول اقداماتی انجام گرفت و نتایجی به بار آورد. شورای نگهبان در حرف و اقدام و کار خودش، امین و مؤتمن است و همه موظفند که به چشم امین به آن نگاه کنند. هر قاضی عادلی هم وقتی که قضاوت میکند، ممکن است یک نفر در دلش به او اعتراض داشته باشد - چون بین ماها عصمت که نیست - و آن اعتراض بحق هم باشد؛ اما حکم قاضی، حکم یک امین مؤتمن است و بایستی عملاً مورد اعتماد قرار بگیرد. امروز وضع شورای نگهبان این‌طور است؛ هم در قوانین، هم در تصرفات اجرایی و شبه اجرایی - از این قبیلی که ما در باب انتخابات مشاهده میکنیم - بایستی مورد اعتماد و قبول و ائتمان مردم باشد و بحمداللَّه هست و هیچ کس نباید به خودش اجازه بدهد که از این موقعیت و مقام شامخ معنوییی که قانون برای شورای نگهبان معین کرده، حَطّی(۴) انجام بدهد و نسبت به آن خدشه‌یی وارد کند. با علم و معرفت و بصیرت به این موقعیت است که ما در باب تصرفات شورای نگهبان حرف میزنیم و نسبت به آن تصمیم‌گیری میکنیم.

 


 محور دوم این است که کار نظارت بر انتخابات، کار بسیار بااهمیتی است؛ زیرا که سلامت انتخابات، سلامت مجلس را به دنبال دارد؛ و سلامت مجلس، سلامت قوانین و مایه‌های کار را در کشور به دنبال دارد. یک دستگاه اجرایی هرچند هم که کارآمد باشد، اگر قوانینی که در اختیار آن قرار میگیرد، قوانین رسا و سالم و صحیحی نباشد، بالاخره در آن انحراف پیدا خواهد شد. صحت نظام ما به حفظ جهت اسلامی و رعایت قانون اساسی در آن است؛ و این با شورای نگهبان تأمین میشود. اگر سلامت نظام به این است که قوانین صحیحی باشد و اسلام در آن رعایت بشود، چنانچه خدای ناکرده مجلس نتواند قوانینِ آن‌چنانی را که منطبق با اسلام است، ارائه بکند و تصرفات مجلس، تصرفات خوب و درستی نباشد، بلاشک این در وضع دولت و اداره‌ی اجرایی کشور اثر خواهد گذاشت. بنابراین، سلامت نظام، به سلامت مجلس وابسته است. یک مجلس سالم و قوی و کارآمد و دارای اعضای مؤمن و منطبق با ضوابط، خواهد توانست پشتیبانیِ قانونی نظام را به شکل صحیحی انجام بدهد. بنابراین، شما که الان در آستانه‌ی رعایت این ضوابط در انتخابات هستید، کار بسیار مهمی را انجام میدهید؛ لذاست که بایستی ضوابط را بدقت رعایت کنید.

 


 آن نماینده‌یی که وارد مجلس میشود، بایستی یک انسان صالح باشد؛ حالا در چه حدی از معرفت و علم و توانایی باشد، آن چیزهایی است که قانون معین کرده و مردم طبق آنچه که صلاحشان هست، ان‌شاءاللَّه تشخیص خواهند داد و تصمیم‌گیری خواهند کرد؛ لیکن شما به عنوان یک ابزار اطمینان، نگذارید که خدای ناکرده در این طریق اختلالی به وجود بیاید. اگر کسی فاسد است - فساد مالی، یا فسادهای گوناگون اخلاقی، یا فساد عقیدتی و سیاسی - اگر کسی فتنه‌گری میکند، نظام را تضعیف میکند و کارایی دستگاهها را از آنها میگیرد - به تعبیر رسایی که بین مردم رایج است: چوب لای چرخ دستگاه میگذارد - واقعاً نمیتواند در آن تریبون به آن عظمت حضور پیدا کند؛ او نباید وارد مجلس بشود. آن کسانی که واقعاً رفتار و اعمال و گفتار آنها حاکی از این است که برای خاطر هر انگیزه‌یی - یا به انگیزه‌های سیاسی، یا به انگیزه‌های شخصی و خصلتی - با نظام مقابله دارند، اینها نباید وارد مجلس بشوند؛ از این جهت بایستی خیلی رعایت کرد.

 


این مسأله‌ی فساد مالی و فساد اخلاقی و فتنه‌گرییی که عرض کردم، یک مسأله‌ی جدی است. انسان کسانی را میبیند که وقتی در تریبونی قرار میگیرند، از آن تریبون برای فتنه‌گری استفاده میکنند؛ برایشان خلاف واقع گفتن و دروغ گفتن، بلکه مردم را بناحق تهییج کردن، حق را باطل و باطل را حق جلوه دادن، اهمیتی ندارد! واقعاً اگر چنین کسانی باشند، باید جلوی آنها را گرفت و نباید گذاشت به مجلس راه پیدا کنند.

 


 جناب‌عالی(۵) به مسأله‌ی قاچاق اشاره کردید. قاچاق، یک عنوان عام و وسیع و یک طیف است. مثلاً یک وقت هست که یک نفر فرضاً به خارج از کشور رفته و حالا آمده و یک دستگاه ضبط صوت هم با خودش آورده که مثلاً قاچاق محسوب میشود؛ یا مثلاً موقع خروج از کشور، فلان جنس را همراه خودش خارج کرده است. هرچند ورود و خروج آن اجناس طبق مقررات نبوده و البته این یک قانون‌شکنی و تخلف از قوانین است؛ اما معلوم نیست که این خیلی اهمیت داشته باشد که کسی را از صلاحیت بیندازد؛ بخصوص بعد از آن‌که آثار توبه و انابه هم ظاهر بشود. اما یک وقت هست که یک نفر با یک باند قاچاق ارتباط دارد و اصلاً کارش تمهید مقدمات و تسهیل طرق برای انجام قاچاق است؛ اینها یکسان نیستند. باید واقعاً نگاه کرد، حدود را مشخص کرد و فهمید که صرف عنوان کافی نیست. یا مثلاً یک نفر در یک معامله تخلف کوچکی داشته، اما یک نفر هم در امر معامله و تصرفات مالیش اصلاً آدم فاسد و سوء استفاده‌چی است؛ بناحق به دست میآورد، بناحق خرج میکند و بناحق به این و آن میدهد؛ اینها فساد مالی است. بنابراین، کار اهمیت دارد و باید ضوابط را در این کار بشدت رعایت کرد. من در قضیه‌ی انتخابات خبرگان هم خدمت آقایان عرض کردم(۶) که به نظر من مُرّ قانون خیلی مهم است. البته شما اهل قانون هستید و میدانید که قانون زبان دارد؛ زبان قانون را باید دانست و حدود قانون را باید کشف کرد. گاهی اوقات کلمات و الفاظ برای بیان آن مغزها و محتوای حقیقیِ قانون کافی نیستند؛ قانون‌شناسی مثل شماها میتواند درک کند که واقعاً قانون چه دارد میگوید.

 


 محور سوم، مسأله‌ی رعایتهای اخلاقی است که در این کار لازم است. البته در سطوح شما آقایان، این حرفها به ساحت شما اصلاً نزدیک هم نمیشود؛ اما وقتی کار وسیع میشود، بایستی خیلی روی این مسأله دقت و رعایت کرد؛ دایم بایستی این را گفت، تا این‌که همه‌ی عوامل و افرادی که هستند، آن را رعایت کنند.

 


جهات اخلاقی را باید رعایت کرد؛ از جمله یکی از آنها این است که مسائل شخصی افراد را نباید با آن مسائل عمده خیلی مخلوط کرد؛ مثلاً مسائل خطی و سیاسی را نباید با مواضع واقعی انقلابی و ضد انقلابی مخلوط کرد. ممکن است یک نفر باشد که از لحاظ سیاسی مذاقی داشته باشد؛ کسی است که طرفدار انقلاب و علاقه‌مند به انقلاب است و تلاش هم میکند؛ اما حالا در انقلاب زید را قبول دارد، عمرو را قبول ندارد؛ در حالی که ما عمرو را قبول داریم، زید را قبول نداریم؛ یا ما هر دوی زید و عمرو را قبول داریم، اما او یکی از آنها را قبول ندارد؛ این‌که جرم نیست. اگر اعضای هیأتهای نظارت دچار مسائلی شوند که امروز به آنها مسائل خطی گفته میشود، این واقعاً مسأله‌ی مهمی است؛ این شبیه گروه‌گرایی و قبیله‌گرایی و قوم‌وخویش‌گرایی است. یک نفر را برای خاطر این‌که جزو یک مجموعه است، قبول بکنیم؛ یک نفر دیگر را به خاطر این‌که جزو مجموعه‌ی دیگری است، رد بکنیم؛ نباید اجازه بدهیم که چنین چیزی در حوزه‌ی کار ما وارد بشود. حب و بغضها هم همین‌طور است؛ گاهی یک نفر از کسی خوشش می‌آید، از دیگری بدش می‌آید؛ باید واقعاً مواظبت کرد که در هیچ سطحی از سطوح، این مسأله دخالت نکند. بعضیها هستند که سروصدایشان زیاد است؛ بدون این‌که در آن فتنه‌گرییی وجود داشته باشد. در مقابل، بعضیها هستند که بدون سروصدا فتنه‌گری میکنند! اینها را باید حقیقتاً از همدیگر تفکیک کرد. شناختن افراد و تشخیص مصادیق فتنه‌گری و مصادیق کار سیاسی و کار خطی و تفکیک اینها از همدیگر، به نظر خیلی مهم می‌آید.

 


 آن چیزی که من قبلاً هم عرض کرده‌ام و الان هم تأکیداً و تأییداً عرض میکنم - با این‌که شما هم قبلاً به من گفته‌اید که این جهت حل شده است - این است که در هیچ جایی از جاها در سطح کشور، در رد و قبولها، این جهات خطی و سیاسی و این‌که فلانی نسبت به فلان کس چه موضعی دارد، مطلقاً نبایستی دخالت بکند. بدون تحقیق نبایستی افراد را متهم کرد. به ظواهرِ خیلی ابتدایی نبایستی نسبت به وجود جرمی در کسی حکم کرد؛ مثلاً الان رایج شده که بعضیها را به اندک چیزی (ضد ولایت فقیه) میگویند! معلوم نیست اگر کسی یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زد، این ضدیت با ولایت فقیه باشد. البته ضدیت با ولایت فقیه، یعنی ضدیت با اصیل‌ترین و رکین‌ترین اصول و ارکان نظام جمهوری اسلامی - شکی نیست - منتها ضدیت معنایی دارد. مثلاً یک نفر هست که علیه این معانی مینویسد یا حرف میزند، یا با موقفها و مواضعی که از طرف دستگاه رهبری یا از طرف رهبری گرفته میشود و طبق قانون اساسی سیاستهای اصلی نظام را تشکیل میدهد، صریحاً و غالباً - ولو نه دایماً - مخالفت میکند، یا در مواقع حساس مخالفت میکند؛ اینها ضدیت است؛ لیکن آن کسی که حالا یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زده، یا مثلاً نسبت به چیزی عکس‌العملی نشان داده، این ضدیت محسوب نمیشود.

 


 در زمان امام(رضوان‌اللَّه‌علیه) ما میدیدیم که ایشان مطلبی را میفرمودند، اما در مجلس همه به آن رأی نمیدادند؛ نمیشود گفت اینها ضد ولایت فقیه‌اند. من یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤسای سه قوه، شورای عالی رادیو و تلویزیون باشند؛ همان شورای سرپرستییی که سابق بود. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و میدانستم که نظرشان این است که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه‌ی قضاییه، اعضای شورای سرپرستی را تشکیل بدهند. قاعده‌اش هم همین بود که وقتی میگویند سه قوه نظارت کنند - که در قانون اساسی قبلی، تعبیر این‌گونه بود - باید شورایی با این ترکیب تشکیل شود؛ آسانترین وجهش این است. وقتی این پیشنهاد به مجلس آمد، آقای هاشمی آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعی رد شد! با این‌که ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عده‌ی معدودی به آن رأی دادند! واقعاً نمیشود به آن اکثریت گفت که شما ضد ولایت فقیه هستید؛ نه، همه‌شان هم فدایی امام و علاقه‌مند به امام و مخلص امام بودند؛ خیلیهایشان هم جبهه‌برو بودند؛ اما این حرف را قبول نداشتند؛ بنابراین باید واقعاً این چیزها از هم تفکیک بشود. در همان وقت ما کسانی را میشناختیم که به فلان مرکز میرفتند و صحبت میکردند و در اصلِ اعتبار نظر ولایت فقیه خدشه میکردند! این حرفها مربوط به امروز نیست که حالا کسی خیال کند بعضیها امروز این حرفها را میزنند؛ نه، همان زمان میزدند؛ ما در جریان بودیم و افرادش را میشناختیم؛ الان هم یقیناً آثار و نوارها و حرفهایشان هست. غرض، رمی به (ضدیت با ولایت فقیه) چیز آسانی نیست که ما تا اندک چیزی از کسی دیدیم، فوراً این مُهر را به پیشانی او بزنیم؛ ضدیت با ولایت فقیه، شواهد و ضوابطی دارد.

 


 علی ایّ‌ حال، این جهات اخلاقی باید خیلی با دقت رعایت بشود. البته آقایانی که بحمداللَّه در رأس هستند - چه خود آقایان شورای نگهبان، چه آقایانی که همکاری میکنند - نزاهت و طهارتشان اظهر از این است که کسی بخواهد درباره‌ی آن چیزی بگوید، یا چنین توصیه‌هایی بکند؛ لیکن در سطح عام این معنا هست.

 


 محور چهارم هم که به عنوان فذلکه(۷) و تتمه‌یی برای این حرفهاست، همان چیزی است که من یک وقت حضوراً هم به جناب آقای رضوانی و بعضی از آقایان عرض کردم و آن، گزینش افراد است. اینهایی که ما در سطح کشور به‌عنوان ناظر انتخاب میکنیم، چه‌طور آدمهایی هستند؟ این خیلی مهم است. بایستی هیچ بهانه‌یی برای این‌که کسی ایراد و خدشه‌یی وارد کند، وجود نداشته باشد. باید افراد پاکِ طاهر، حتّی ترجیحاً بدون گرایش واضح به یک جناح و جریان، به‌عنوان ناظر گزینش شوند. بعضیها آدمهای خوبی هم هستند؛ اما واضح است که حرکت آنها، حرکت خطی است؛ که حرکت خطی، حرکت خوبی نیست. حرکت خطی، غیر از این است که انسان مواضعی را به طور مدون قبول کرده باشد. حرکت خطی، یعنی گروه‌گرایی؛ یعنی کسی را که داخل یک مجموعه است، قبول میکند؛ به صرف این‌که در این مجموعه قرار دارد.

 


در سال ۶۲ که دو جریانیِ خیلی عمیقی در حزب جمهوری اسلامی به وجود آمده بود و کنگره‌ی مفصلی هم در مدرسه‌ی عالی شهید مطهری درست کرده بودیم، من صحبت کردم و از این دو جریان، به دو قبیله و دو طایفه تعبیر کردم! اصلاً بحث گروه و حزب نیست؛ چون دو حزب با مواضع فکریشان از هم جدا میشوند؛ اما این دو مجموعه، با خود افراد مجموعه از هم جدا میشوند، نه با مواضعشان؛ زیرا کسانی در این مجموعه هستند که خیلی هم مواضع این مجموعه را قبول ندارند، اما جزو اینهایند؛ کسانی هم در مجموعه‌ی آن طرفی هستند که باز همه‌ی آن مواضع را قبول ندارند، اما جزو آنها هستند؛ کأنه بحث بر سر تعصبات فامیلی و قبیله‌یی است! به عبارت دیگر، وقتی کسی جزو آن عده باشد، این عده نگاه نمیکنند که خصوصیات اخلاقی او چیست و معیارها چه‌قدر بر او منطبق است؛ ردش میکنند؛ آن عده هم کاری ندارند که معیارها و ضوابط چیست؛ قبولش میکنند؛ این غلط است؛ بعضی این‌طوری عمل میکنند؛ ولو این‌که در تصرفات شخصیشان آدمهای بدی هم نیستند. هرچه بشود انسان این تقسیم‌بندیها را در این مجموعه‌ها نیاورد، خیلی بهتر است؛ کسانی بیایند که معروف به این معانی نباشند، تا اطمینانی ایجاد بشود.

 


 آخرین جمله این‌که بالاخره شورای نگهبان همچنان که واقعاً وسیله‌ی اعتماد عمومی بوده است، باید مظهر این اعتماد هم باشد. هرچه افراد از جهات و جناحهای مختلف بیشتر در انتخابات شرکت کنند، این برای نظام بهتر است؛ برای شورای نگهبان هم بهتر است. ما باید کاری کنیم که این امکان و وسیله برای ورود اشخاصِ بیشتر فراهم بشود. نباید طوری باشد که یک جریان، ولو در یک شهر خاص، احساس بکند که در این انتخابات وارد نیست؛ باید طوری باشد که در همه جا همه احساس کنند که میتوانند آن فرد مورد نظر خودشان را واقعاً آزادانه انتخاب بکنند؛ یعنی شورای نگهبان و حرکتی که در این مقطع انجام میدهد، باید مظهر و آینه‌ی اعتماد عمومی باشد. البته من شخصاً به آقایان در حد اعلای اعتماد، اعتماد دارم. من شماها را از لحاظ اخلاقی و علمی، عادل و زکی و نزیه میدانم و مطمئنم که مصلحت هم آن‌طوری که هست، در ذهن آقایان واقعاً وجود دارد و ضوابط کاملاً رعایت خواهد شد؛ لیکن به هر حال اینها کلیاتی است که لازم است گفته بشود، تا برای عمل و موارد شبهه، وضع روشنی وجود داشته باشد.

 


 در مورد آن قضیه‌یی که فرمودید دلایل و مدارکی هم نیست، اما آدم میداند، عرض میکنم که اگر انسان میداند، باید طبق علمش عمل کند - از قبیل آنچه که مثلاً در مورد علم قاضی میگویند - منتها بایستی واقعاً ضوابط را رعایت کرد. نمیگوییم ضوابط، یعنی ملفوظ و منطوق قانون؛ لیکن میگوییم ضوابطی که شرعاً و قانوناً معتبر است، باید رعایت بشود. حالا اگر با آن ضوابط، واقعاً انسان علم پیدا کرد، طبعاً طبق علمش عمل خواهد کرد؛ این چیز قهری است.

 


 خداوند ان‌شاءاللَّه وجود شریف آقایان را محفوظ بدارد.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم

تاریخ: 1370/11/30

 

بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الأرضین ارواح العالمین له الفداء قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ذلک بأنّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم و أنّ اللَّه سمیع علیم(۱)
  
جلسه‌یی بسیار باعظمت و پُرمغز و استثنایی است. این هم از برکات انقلاب بزرگ اسلامی ماست که این فرصت را میبخشد که مسؤولان کشور با ارکان حوزه‌ی علمیه و فضلا و اساتید و شخصیتهای برجسته، در زیر یک سقف، صمیمانه و با احساس همدلی، گرد یکدیگر جمع بشوند و مسائلی را که مهم میدانند، با هم در میان بگذارند؛ و این حقیقت، چیزی است که با این شکل در طول تاریخ - تاریخ مدوّنی که ما از آن مطلع هستیم - سابقه ندارد. فرق است بین جمعی از روحانیون و ملاهای وابسته‌ی به دستگاههای قدرت طاغوتی که برای کسب دنیا و جلب حطام بیارزش دنیوی، با سلاطین و متجبران و متکبران عالم گرد هم بیایند و برطبق میل و نظر آنها حرف بزنند؛ و این‌که مجموعه‌ی علمی طراز اول یک کشور، با مسؤولان طراز اول آن کشور، احساس خویشاوندی معنوی و اتصال و ارتباط روحی و فکری، بلکه وحدت و یگانگی کنند؛ اینها دو چیز است؛ این شکل دوم، آن چیزی است که در طول تاریخ گذشته‌ی معلوم و شناخته شده‌ی ما وجود خارجی نداشته است؛ الان هم در هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست؛ لذا هم اولیای دولت، و هم اکابر روحانی و علمی باید خدا را شکر کنند. این فرصتِ بسیار مغتنمی است، و شکر این نعمت به این است که از این فرصت حداکثر استفاده بشود.
 
البته بنده اگر میخواستم طبق شوق و میل دل خودم و انجذابی که در نفس حقیر این‌جانب هست، عمل بکنم، باید بیش از اینها به قم میآمدم و چنین جمعهایی را از نزدیک میدیدم و در آن شرکت میکردم؛ ولی (ما کلّ ما یتمنّی المرء یدرکه). کارها اجازه نمیدهد؛ اما حالا که توانستیم این فرصت را پیدا کنیم، شاید ان‌شاءاللَّه بتوانیم استفاده کنیم.
 
یک نکته‌ی کوچک دیگر را هم قبل از شروع عرایضم عرض کنم، و آن این است که بهترین شکل این‌گونه مجالس، آن شکلی است که امروز در دنیا به آن (سمینار) میگویند؛ یعنی صاحب‌نظرانی جمع بشوند و درباره‌ی موضوع واحد مورد علاقه‌ی خود تبادل نظر کنند؛ هر کدام نظرات خودشان را عن تحقیقٍ و متکئاً به تأمل عقلی و تلاش فکری عرضه کنند و مجموعه‌ی نظرات جمع‌بندی شود و از آن بهره‌برداری گردد؛ این آن شکل صحیح و کارآمد است که جلسه‌ی ما آن جلسه نیست. بنده عرایضی عرض خواهم کرد و شما بزرگان و اساتید و اعاظم حوزه آنها را خواهید شنید؛ یا در دنبال این حرفها، ما و شما تلاشی خواهیم کرد، یا نخواهیم کرد؛ به‌هرحال یک مسأله‌ی یکجانبه است.
 
اگرچه امشب هم مثل همیشه از فرمایشهای حضرت آیةاللَّه مشکینی استفاده کردیم و ایشان راه ما را کوتاه کردند و بسی از حرفهای دل ما را بیان کردند، لیکن آن شکل سمیناری - یعنی تبادل‌نظری - چیز دیگری است و حوزه باید آن‌چنان کارهایی را بکند. مثلاً فرض بفرمایید مسأله‌ی معیشت - که جزو جدیترین مباحث عالَم است و شوخی هم نیست - در حوزه مطرح میشود؛ یا چیزهایی که مربوط به جریان معنوی حوزه است، مطرح میشود؛ مثلاً آن چیزی که جوانان حوزه، مکرر در مکرر آن را بیان میکنند؛ مانند مسأله‌ی ترتیبات علمی و درسی و تقسیم‌بندیهای حوزه. کتاب درسی، یک مسأله است؛ تخصص و رشته گزینی، یک مسأله است؛ نوع خدمات حوزه برای نظام، یک مسأله است؛ اینها را چه‌طوری حل کنیم؟ راهش همان چیزی است که عرض کردم؛ باید در داخل حوزه کسانی فکر کنند، کار کنند؛ از روی مسؤولیت، کارشان جمع‌بندی شود و برای عمل آماده گردد؛ حتّی عاملش هم مشخص بشود؛ این کار بایستی ان‌شاءاللَّه در حوزه رواج پیدا کند.
  
و اما مطلبی که در نظر گرفته‌ام عرض کنم، شامل دو بخش است:
 
بخش اول این است که نظام جمهوری اسلامی به طبیعت خود، نظامی وابسته‌ی به علمای دین است؛ و علمای دین، هم از این حیث که در پدید آوردن این نظام سهم اوفر را داشته‌اند؛ و هم از این جهت که مردم درباره‌ی نظام به آنها مراجعه میکنند؛ و هم از این جهت که خود از جهات مختلف و در مشاغل مختلف، در نظام مسؤولند؛ لذا علمای دین و حوزه‌های علمیه باید از وضعیت و موجودیت نظام، آن‌چنان که هست، مطلع باشند؛ نقایص را بشناسند و پیشرفتها را بدانند؛ آن‌جا که کمک لازم است، آن را تشخیص بدهند؛ آن‌جا که دشمن به آن توجه پیدا کرده و هدف گرفته است، آن را شناسایی کنند، تا بتوانند نقش صحیح خود را در تداوم این نظام ایفا کنند. حوزه‌ی علمیه و علمای دین و جوامع دینی و روحانی نمیتوانند از وضع نظام بیخبر باشند و بیخبر بمانند و این بیخبری را تحمل کنند. من اگر بخواهم درباره‌ی این نظامی که قم زادگاه و خاستگاه آن است و پدر و معمار و روح این نظام، زاده و پروریده و بزرگ شده‌ی این حوزه است، گزارشی که خطوط کلی را ترسیم میکند، به شما بدهم، میتوانم این گزارش را در جملات آتی خلاصه کنم:
 
نظام جمهوری اسلامی تا امروز از جهات مختلف در درجات بالای توفیق قرار داشته است. شما یک نظام حکومتی و اجتماعی را در نظر بگیرید که سیزده سال از عمر آن میگذرد؛ بعد با یک محاسبه‌ی منطقی، توقعاتی را که میشود از این نظام با موجودیها و مشکلاتش داشت - که البته موجودیهای گران‌قیمت و عظیمی است و مشکلاتش هم به نوبه‌ی خود بسیار عظیم بوده است - بر روی صفحه‌یی بنویسید و بشمارید؛ در این صورت، یا باید عرض بکنم که همه‌ی آن توقعات برآورده شده است، یا باید بگویم که از آن توقعات چیز بیشتری هم برآورده شده است.
 
البته میشود یک انتظار غیرمنطقی را مطرح کرد و گفت این انتظار برآورده نشده؛ ولی واقعاً این غیرمنطقی است. ما مثلاً در جنگ میخواستیم رودخانه یا ارتفاعی را بگیریم، بعد رزمندگان ما تلاش میکردند و آن رودخانه یا ارتفاع را با شهادتهایی میگرفتند و دشمن را دچار خسارتهای سنگینی میکردند و به آن هدف میرسیدند؛ اما بعد در تبلیغات خصمانه‌یی که علیه ما میشد - چه مستقیماً از طرف دشمن، چه از طرف آنهایی که از او حمایت میکردند - میگفتند ایران نتوانست بصره را بگیرد! انگار ما در این عملیات میخواستیم بصره را بگیریم! بله، ما نتوانسته بودیم بصره را بگیریم؛ اما این کار برای چه بود؟ برای این بود که آن افکاری که نگران نشسته‌اند تا ببینند محصول سرمایه‌گذاری آنها در این جبهه چه شد، احساس کنند که عجب، پس این سرمایه‌گذاری بر باد رفت؛ بصره را که نتوانستند بگیرند!
 
امروز عین همان کار در سطح جمهوری اسلامی دارد انجام میگیرد. رادیوهای بیگانه، پُر از آمارهای مربوط به نشده‌های ایران است. البته در خیلی از موارد دروغ هم میگویند؛ شده‌هایی را هم یا میگویند نشده است و یا کتمان میکنند؛ آنها هم ظاهراً معتقدند که راست گفتن واجب نیست! اما آنچه را که به عنوان نشده‌ها اعلام میکنند، چیزی نیست که نظام گفته باشد ما میتوانیم در ظرف سیزده سال آنها را انجام بدهیم. کدام نظام، با تشکیلات منسجم و با قوّت عملی کارگزارانش، در این مدت توانسته است به این دستاوردها برسد که از نظام جمهوری اسلامی با آن همه مشکلات انتظار باشد که بتواند این کارها را بکند!؟
 
ما اگر بخواهیم آنچه را که باید عمل بشود، در یک جمله خلاصه کنیم، آن یک جمله عبارت از فقه اسلامی است. ما باید فقه اسلامی را در جامعه پیاده کنیم. فقه اسلامی، فقط طهارت و نجاسات و عبادات که نیست؛ فقه اسلامی مشتمل بر جوانبی است که منطبق بر همه‌ی جوانب زندگی انسان است؛ فردیاً، اجتماعیاً، سیاسیاً، عبادیاً، نظامیاً و اقتصادیاً؛ فقه‌اللَّه الأکبر این است. آن چیزی که زندگی انسان را اداره میکند - یعنی ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگی و ارتباطات اجتماعی و ارتباطات سیاسی و وضع معیشتی و ارتباطات خارجی - فقه است. اگر ما بخواهیم در طول سیزده سال این فقه را فقط یاد بگیریم، آیا میتوانیم؟ عمل کردن، از یاد گرفتن مشکلتر است. این‌طور نیست که وقتی ما بخواهیم در یک جامعه گناه از بین برود، با اشاره‌یی یا با اعمال زوری بشود این کار را کرد. اگر بخواهیم فقر از جامعه برود و زایل بشود، این‌طور نیست که جامعه‌یی که سالهای متمادی، بلکه قرنهای متمادی، از همه جهت موارد درآمدی و ارتباطات اقتصادی او زیر فشار سلطه‌های ظالم بوده، ما بتوانیم در مدت کوتاهی به این جامعه نظم و نسقی بدهیم؛ این کار بسیار سخت است. اداره‌ی کشور، اداره‌ی زندگی و مواجه شدن با واقعیت، به مراتب دشوارتر است از آنچه که از ترتیب اوضاع در ذهن انسان میگذرد.
  
ما باید نگاه کنیم ببینیم آنچه را که به عنوان هدف معین کرده‌ایم، آیا در این مدت برای رسیدن به آن هدف، تلاشی انجام گرفته است یا نه؛ و به قدر آن تلاش، توفیق حاصل شده است یا نه؛ اگر دیدیم شده، در جمع‌بندی نهایی، نسبت به آنچه که انجام گرفته است، ما موفقیم؛ و من عرض میکنم که این توفیق حاصل شده است.
 
ما در داخل کشور توانسته‌ایم جهت زندگی را، از جهت گناه - که به‌طور فعالی مردم را به آن سمت میراندند - به طرف ثواب و به طرف فعل معروف منحرف کنیم. البته (ما) که میگوییم، منظور یک شخص یا مجموعه‌یی که اسمش را دولت بگذاریم، نیست؛ (ما) یعنی نظام بما فیه آحاد مردم و مسؤولان و روحانیان و معلمان فکری و نویسندگان و...، و نقشی که امام عظیم‌الشأن داشت، و هرکس هر مقداری که نقش داشته است. وقتی جامعه به سمتی میرود، معنایش این نیست که در جامعه فرد گناهکاری نیست؛ چرا، ممکن است خیلی هم باشد؛ اما روال این است. آن وقتی که یکی از فتاوی معروف امام راحل (رضوان‌اللَّه‌علیه) در این اواخر صادر شده بود، ما در خدمت ایشان بودیم؛ تعبیرشان این بود که امروز در کشور ما همه چیز در راه درست و در جهت درست است؛ و این صحیح است. امروز خطوط اصلی، تمام در جهت درست است؛ البته در همین جهت درست هم ممکن است آدم بدجنسی سوءاستفاده کند؛ سوءاستفاده‌ی مالی، سوءاستفاده‌ی فرهنگی، سوءاستفاده‌ی دولتی، سوءاستفاده‌ی در مراکز و منبرها و کرسیهای گوناگون.
  
ما توانستیم قوانین را اسلامی کنیم. هرچه قانون زاییده میشود، اسلامی است. ما توانستیم مجریان را از آدمهای متدین انتخاب بکنیم. امروز هرچه مجری در سطوح عالی گماشته میشود، از متدینان هستند. البته آن وقتی بهتر خواهد شد که تا سطوح پایین هم از متدینان گماشته بشوند؛ اما این از آن کارهای درازمدت است؛ چون این کار دیگر از آن کارهای دولتی نیست؛ این کار، کار روحانیت است؛ کار تبلیغ است؛ کار دین است که آدمها را درست بسازد؛ والّا اگر فرض کنیم امروز بخواهیم جاهایی را که - یقال - آدمهای غیرمتصلب در دین هستند، از این افراد خالی کنیم، اصلاً معلوم نیست جای آنها را از آن آدمهای مورد نظر - که آرمانی و غایت مطلوب هستند - بشود پُر کرد. باید آدم ساخت؛ البته آدم‌سازی مشکل است. شما به خود حوزه نگاه کنید، ببینید طلبه‌سازی و آدم‌سازی و پرورش عنصر صالح برای کارهای گوناگون، چه‌قدر دشوار است؛ در سطح جامعه از این هم سخت‌تر است.
 
از لحاظ آن چیزی که شاخصه‌ی نظام اسلامی در دنیاست - یعنی عزت، استقلال، مناعت در مقابل کفار، اشداء علیالکفار، رحماء علی المؤمنین - امروز نظام ما یک نظام موفق و پیشرفته است. الان من اخبار را میشنیدم که یک نفر از سردمداران یکی از مجموعه‌های مهم غربی(۲) گفته که یک امپراتوری اسلامی در حال تحقق و شکل‌گیری است که به هیچ وسیله‌یی نمیشود او را ترساند! این نکته جالب است؛ نمیگوید نمیشود او را از بین برد - بحث از بین بردن نیست؛ معلوم است که ابرقدرتها نمیتوانند یک ملت را از بین ببرند - میگوید نمیشود او را ترساند! ابرقدرتها با ترساندن است که ملتها و دولتها را از میدان خارج میکنند؛ نهیب میزنند، دست و پای ملتها و دولتها میلرزد و کنار میروند. بنده در دوران ریاست جمهوری این را در مجامع جهانی دیدم. در همین سفری هم که رئیس جمهور عزیزمان(۳) به کنفرانس اسلامی(۴) رفته بودند و ما هم در این‌جا اطلاع پیدا کردیم، همین‌طور بوده است؛ دلشان با حرفهایی هماهنگ است، اما میترسند! ملتها هم میترسند؛ مخصوص دولتها نیست.
 
این شجاعتی که شما میبینید، این یک موهبت الهی است که امروز به‌وجود آمده است؛ البته در کشورهای اسلامی هم این موجی است که بحمداللَّه برخاسته است. بنابراین، جمهوری اسلامی در دنیا عزت، استقلال و سربلندی دارد و دشمن احساس میکند که این نظام، مستحکم و پولادین است و به این آسانی نمیشود آن را لرزاند.
 
امروز آنچه که در زمینه‌های اقتصادی در ایران انجام میگیرد، کارهای اصیل و واقعی است. ممکن است بگویند درآمد ملی در فلان دوره‌ی قبل از انقلاب این رقم را داشته، که اگر با امروز مقایسه کنیم، با توجه به مسائل تورم، رقم خوبی را نشان میدهد؛ اما باید گفت که درآمد ملیِ آن روز، چیزی غیر از معنای درآمد ملیِ امروز بود. امروز جمهوری اسلامی تا اعماق روستاها را کشور و ملت ایران میداند. امروز راه‌آهن، خط شوسه، امکانات ارتباطی، بزرگراهها، برق، آب، تلفن و وسایل آسایش، مخصوص شهرهای بزرگ نیست؛ اما آن روز این‌طور نبود. من میدیدم که امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) غالباً حرص و جوش میخوردند که چرا این آمارها را نمیدهید. حالا بنده خودم وقتی با مجامع گوناگون روبه‌رو میشوم، همین حرص را میخورم. آمارها فوق‌العاده است. بله، یک عده آدم بدخواه، بدجنس، بیمسؤولیت، بیفکر نسبت به آن کاری که میکنند و تابع دشمنان خارجی، ممکن است آمارها را زیر سؤال ببرند؛ که میبرند هم: بله، دولت این‌طوری گفته؛ پس موفقیتها کجاست!؟ آیا باید آمار این موفقیتها را به تهران بیاورند و در دفترتان به شما نشان بدهند!؟ شما باید بروید و ببینید که این موفقیتها کجاست. من به بوشهر رفته بودم؛ (۵) آمار سازندگیها در بوشهر را که به من دادند، واقعاً حیرت‌آور بود؛ چون بوشهر یک استان فوق‌العاده فقیر است.
 
البته نباید کسی تصور کند که آنچه انجام گرفته، خواهد توانست چهره‌ی ظاهر این کشور را آن‌چنان دگرگون کند که دیگر انسان اثری از دردهای گذشته پیدا نکند؛ نه، این‌طور نیست؛ این مثل همان فتح بصره است! مگر میشده در مدت سیزده سال این‌طور کار کرد؟ مگر آنهایی که ثروتها و بودجه‌های ملیشان، ده برابر، بیست برابر و گاهی صد برابر ماست، توانسته‌اند فقر را در کشورهاشان ریشه‌کن کنند!؟ البته ما با آنها قیاس نمیشویم؛ آنها نمیخواهند عدالت اجتماعی را دنبال کنند.
 
مبنای سیاست سرمایه‌داری بر این نیست که همه‌ی انسانها بایستی مستغنی باشند و فقیر نباشد. آنها اگر فقیر را غنی میکنند، به‌خاطر این است که فقیر باید برایشان کار کند؛ ولی فقیری که برای آنها کار نمیکند، میگویند بگذار بمیرد! چنانچه سرمایه‌داران و کمپانیها و تراستها نتوانستند آدم ولگرد و بیکار را به کار بگیرند - یعنی لازمش نداشتند - اگر به آنها بگویند آیا دلتان میخواهد به شما یک آمپول بدهیم بزنید و این افراد را از بین ببرید، میگویند بله، بدهید بزنیم! بنابراین، برای آنها مسأله این است؛ اما برای ما مسأله غیر از این است. ما میگوییم نه فقط انسانی که در این کشور هست - منتها نسبت به انسان این کشور، ما یک مسؤولیت فوریتر داریم - بلکه همه‌ی مسلمین در عالم، به یک معنا عایله‌ی ما هستند. اگر از مسلمین هم فراغت پیدا کردیم، همه‌ی گرسنگان دنیا - در صورتیکه محارب نباشند - عایله‌ی ما هستند؛ این مسأله، مسأله‌ی اعتقادی است. کشورهای غربی و پیشرفته‌ی اقتصادی، نخواهند توانست بکلی فقر را برطرف کنند؛ اما جمهوری اسلامی در این جهت حرکت میکند و ان‌شاءاللَّه به این‌جا خواهد رسید. آمار بیسوادی بشدت پایین آمده است. آمار مشکلات طبقات پایین در مناطق گوناگون کشور، بشدت پایین آمده است؛ البته سطح زندگی بالا رفته و توقعات بیشتر شده است.
 
تورمهای جهانی روی تورم کشور ما اثر میگذارد؛ اما سیاستهایی که امروز در زمینه‌های اقتصادی وجود دارد، سیاستهای حقیقی است؛ یعنی آنچه که به‌عنوان درآمد ملی مطرح میشود و برای آن تلاش میگردد و برنامه‌های اقتصادییی که امروز دارد طراحی میشود، برنامه‌هایی است که به معنای واقعی کلمه میتواند جیب کشور را پُر کند؛ چیز صوری و ظاهری نیست. در گذشته، صنعتی هم که میآوردند، صنعت دروغینی بود؛ صنعت بود، اما آن صنعتی نبود که کشور را بینیاز بکند. جاهای گوناگونی از تسلسل صنعتی - آن زنجیره‌ی لازمی که در یک کشور هست؛ از معدن و از مواد اولیه، تا محصول مورد استفاده در داخل خانه‌های مردم - منقطع بود؛ عمداً منقطع نگه میداشتند؛ برای این‌که همیشه به خارج احتیاج داشته باشند؛ اما امروز این‌طوری نیست؛ امروز دارند جدی کار میکنند.
 
در زمینه‌های فرهنگی هم همین‌طور است. من و شما برادران، پیش از انقلاب انگیزه‌ی تبلیغ داشتیم و دلمان میخواست دو کلمه بنویسیم، دو کلمه حرف بزنیم؛ آرزوی ما این بود که از کتاب دویست، سیصد صفحه‌یی ما ده هزار نسخه منتشر شود؛ شاید ده هزار نفر آن را بخوانند. ساعتها و روزها نشستیم فکر کردیم و حرف درستی را پیدا کردیم؛ به این امید که شاید بتوانیم پانصد نفر را جمع کنیم و آن پانصد نفر آن حرف را بشنوند؛ اما امروز رادیو و تلویزیون شما، ساعات فراوانی را صرف بیان حقایق دینی میکند. البته بنده راضی نیستم؛ اما به شما بگویم که من بیش از آنچه که از حجم آن برنامه‌ها راضی نیستم، از کیفیتش راضی نیستم؛ این هم تقصیر من و شماست؛ چرا با هم رودربایستی کنیم!؟
 
امروز شما که عناصر حوزه‌ی علمیه هستید، باید برای تمام طبقات مردم، خوراک فکریِ لازمی که آنها را به اسلام مؤمن کند، از گناه بیزار کند، به ثواب راغب کند، به رضای الهی مطمئن کند و آنها را به در خانه‌ی خدا ببرد، داشته باشید؛ کجاست؟ روز وفات یکی از ائمه‌ی معصومین (علیهم‌صلوات‌اللَّه‌وملائکته‌اجمعین) مطرح میشود، میبینیم ممکن است در آن روز پنج ساعت، هفت ساعت، گاهی ده ساعت، از آن امام بزرگوار حرف و مطلب گفته شود؛ ولی آن‌چنان که باید، نیست. ما اگر واقعاً میتوانیم پنج ساعت راجع به امام باقر (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در رادیو با این پوشش عظیم حرف بزنیم، میدانید که دستگاه روحانی و دینی و فکریِ اسلامی ما چه‌قدر باید برای این پنج ساعت کار کند؟ این کم‌کاریها هست؛ این اشکال بر خودمان وارد است؛ بر بنده هم همین‌قدر وارد است؛ منتها از جهت روحانی بودنم.
 
این پیشرفت عظیمی است که رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی ما در این راه دارند حرکت میکنند؛ نه این‌که لابلایش چیز بدی نیست؛ چرا هست؛ آن هم از همان قبیل چیزهایی است که باید در بلندمدت درست بشود. اشتباه است اگر کسی خیال کند که ما میتوانیم در ظرف مدت کوتاهی، دوازده هزار پرسنل رادیو و تلویزیون زمان شاه را - که در میانشان انواع و اقسام افراد متخصص و فنی و نویسنده و کارگردان و هنرپیشه هست - از این رو به آن رو و دگرگون کنیم و جایگزین همه‌ی آنها، جوانان متدین مسلمان را بیاوریم. البته تعدادی آمدند و به همان تعداد، برنامه‌ها خوب شده است. هرجا میبینید برنامه خراب است، نشانه‌ی این است که ما نتوانستیم آدمش را درست کنیم.
 
بعضی از آقایان به من میگویند که فلان برنامه‌ی تلویزیون یا رادیو بد است. من غالباً بیش از شما آقایان رادیو و تلویزیون را گوش میکنم و میبینم؛ میدانم آن‌جا چه‌قدر اشکال هست؛ اشکالاتی هم هست که شاید خیلی از کسانیکه به من میگویند، به آن اشکالات خیلی توجه نمیکنند؛ اما بنده توجه میکنم. البته من دایماً هم با آنها سروکار دارم؛ یعنی قضیه را هیچ رها نکرده‌ام. من در این دو، سه سال اخیر به قدری با رادیو و تلویزیون برخورد کرده‌ام و رسیده‌ام که در طول این مدت، این مقدار با اینها برخورد نشده است. البته خیلی هم خوب شده و نسبتاً پیش رفته، اما اشکال فراوان است. این را بدانید، آن‌جایی که اشکال هست، مربوط به این است که ما آدمش را نداریم؛ آدمش را که داشته باشیم، خوب خواهد شد. آن فیلمی که در تلویزیون نشان داده میشود، شما که پای آن فیلم نشسته‌اید و قلبتان از شوق به رضوان الهی میلرزد - که از این فیلمها هست و واقعاً اشک انسان را در میآورد - آن فیلم توسط بچه‌مسلمانهای ساخته شده‌ی بعد از انقلاب درست شده است.
 
من اگر بخواهم به‌طور کلی وضعیت کنونی کشور را برای شما ترسیم کنم، باید بگویم خوب است؛ اما توجه کنید که این خوب، خوب نسبی است و آدم به خوب نسبی راضی نیست. انسان وقتی از یک بیماری سخت، تازه بلند میشود و از تخت پایین می‌آید و دو قدم راه میرود، اگر از او بپرسند حالت چه‌طور است، میگوید الحمدللَّه خیلی خوب شده‌ام؛ اما (خیلی خوب) آن وقتی است که بتواند بدود و بار سنگینی را بردارد؛ این، زمان لازم دارد.
 
گزارش من از وضع کشور این است: ما بحمداللَّه امروز میتوانیم با جرأت، با افتخار، با روسفیدی و با سربلندی بگوییم که نظام اسلامی با توجه به فهرست امکانات و مشکلاتش، بیش از آن مقداری که متوقع است، یا لااقل به همان مقداری که متوقع است، پیش رفته است؛ این، آن بخش اول قضیه بود که من لازم دانستم در این جلسه‌ی با این عظمت و اهمیت عرض بکنم؛ وجهش هم همین است که نظام با شما پیوند دارد و شماها نمیتوانید از اوضاع نظام بیاطلاع باشید. این، کلیات و خطوط اصلیش بود؛ جزییات هم به‌همین اندازه قابل دسترسی است و شما بایستی اطلاع پیدا کنید.
 
بخش دوم درباره‌ی حوزه است که حضرت آقای مشکینی (ادام‌اللَّه‌بقائه الشّریف‌وادام‌اللَّه‌برکات‌وجوده) آن را بیان کردند. حوزه‌ی امروز، نسبت به گذشته‌های ما، یک چیز استثنایی است. ما در تاریخ اسلام، هرگز چنین حوزه‌یی با این کم و کیف نداشته‌ایم. آن‌طور که فرمودند، (۶) حدود بیست‌وچهار هزار نفر طلبه در یک مرکز مشغول تحصیل هستند. البته حوزه‌های دیگری هم در سرتاسر کشور هست. بحمداللَّه حوزه‌ی نجف هم هنوز هست؛ اگرچه دشمنان روی آن خیلی فشار آوردند؛ و البته نخواهند توانست آن‌چنان پایگاه عظیمی را از بین ببرند و ان‌شاءاللَّه آنها خواهند مُرد و خواهند رفت و آن حوزه برگ و بار پیدا خواهد کرد و رشد و بالندگی خواهد داشت و برکاتش را بر دنیا سرازیر خواهد کرد. بنابراین ما در تاریخ خودمان، چنین حوزه‌ی علمیه و چنین مجموعه‌ی علمییی نداشته‌ایم؛ همچنان که در ادیان و در مذاهب دیگر غیراسلامی هم این‌گونه مجموعه‌ی علمی با این حجم و با این عمق - یعنی کماً و کیفاً - نداریم. البته مراکزی مثل (ازهر) و جاهای دیگر هست؛ لیکن بین آنها و بین آنچه که امروز در حوزه‌ی قم و حوزه‌های عریق(۷) ما مشاهده میشود، بُعدٌبعید است؛ این چیز باارزشی است. این حوزه نسبت به نظام جمهوری اسلامی تکالیفی دارد که با تکالیف آن در قبل از انقلاب بشدت متفاوت است. اصلاً کار ما متحول شده است؛ کأنه از لحاظ کثرت تفاوتی که بین وظایفِ امروز و وظایفِ دیروز هست، طبیعت دیگری به وجود آمده است.
 
در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری میتوانستند داشته باشند:
 
یک موضعگیری، موضعگیری وابستگی به دستگاه است؛ یعنی عضو دولت بودن. ما در معارف شیعی، یا در واقعیت درخشان حوزه‌های علمی شیعی خودمان، چنین چیزی را نداریم. حوزه‌ی علمیه، یک دستگاه علمیِ روحانی است؛ نباید و نمیتواند سازمانی از سازمانهای دولتی بشود؛ حتّی اگر آن دولت، دولت جمهوری اسلامی باشد؛ این اعتقاد من است؛ بر این اعتقاد پافشاری هم دارم. دولت جمهوری اسلامی، دولت امام زمان (عجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه‌الشّریف) است؛ اما اگر حوزه‌ی علمیه بخواهد بماند و رشد کند و بالندگی داشته باشد و توقعاتی که از او هست، برآورده کند، نمیتواند حتّی عضوی از همین دولت باشد؛ این یک شکل است، که ما این شکل را رد میکنیم.
 
البته نظرات مخالف هم هست؛ من آن نظرات را عن علمٍ و با معرفت به آن نظرات قبول نکردم و نمیکنم؛ دیگران نه، حوزه‌های علمیه‌شان، عضوی از دستگاههای دولتی است؛ اداره‌یی به نام اداره‌ی اوقاف یا امور مذهبی وجود دارد که چیزهایی، از جمله مساجد و ائمه‌ی جمعه را اداره میکند؛ کاغذی را به دست آنها میدهند تا بخوانند؛ به آنها میگویند درسی را بدهند؛ ماه به ماه حقوقی هم به آنها میدهند؛ ما این را قبول نداریم.
 
موضع دوم، موضع بیتفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بیتفاوت هم این‌طور نبود که در آن جاهایی که لازم میدانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء(۸) (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) به گمان زیاد - آن‌طور که از مقدمه‌ی کتاب برمی‌آید - کتاب کشف‌الغطاء را برای اداره‌ی دستگاه فتحعلیشاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلیشاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی(۹) (رضوان‌اللَّه‌علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلیشاه، رساله‌ی جهادش - رساله‌ی عباسیه - را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف‌الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در این‌جا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف‌الغطاء (رضوان‌اللَّه‌علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، این‌طور نبود که بکلی بیتفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد.
 
اگر شما فرض کنید که حوزه‌ی علمیه‌ی امروز میتواند در قبال دستگاه جمهوری اسلامی همان موضعی را داشته باشد که علما در طول زمان نسبت به دستگاههای حکومتی داشتند، این خطاست؛ از جهات عدیده‌یی هم خطاست. آن دستگاهها، دستگاههای ظلم بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه عدل اسلامی است. آن دستگاهها، دستگاههای غصب بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه ولایت است؛ حق محض است؛ همه‌ی مسؤولیتها مستند به یک امر الهی است؛ اصلاً با آن قابل مقایسه نیست. علاوه بر همه‌ی اینها، دستگاه جمهوری اسلامی - چه بخواهید، چه نخواهید - دستگاهی است که مبتنی بر یک عنصر روحانی است؛ زیرا در رأس این نظام، رهبری قرار دارد، و رهبر باید یک فقیه باشد؛ یعنی یک روحانی. بنابراین، حوزه‌های علمیه و علمای دین نمیتوانند نسبت به دستگاه و امور کشور و آنچه که میگذرد، بیتفاوت باشند و بگویند حالا دیگر خودشان میدانند؛ ما چه کار کنیم؛ نه له و نه علیه‌شان چیزی نمیگوییم - مثلاً اگر خیلی لطف کنند، بگویند چیزی علیه‌شان هم نمیگوییم! - چنین چیزی نمیشود؛ این از آن قبیل چیزهایی نیست که بشود گفت ما نه له و نه علیه، چیزی نمیگوییم؛ نه، مال خودتان است؛ مال روحانیت است؛ مال دین است؛ چاره‌یی ندارید. جمهوریِ اسلامی است؛ اگر شما کنار کشیدید، جمهوریِ غیراسلامی خواهد شد. البته امروز که چهار نفر عناصر خودی زنده هستند، جمهوریِ غیراسلامی نمیشود؛ اما اگر علما کنار کشیدند، بتدریج جمهوریِ غیراسلامی خواهد شد. این‌قدر هم دستهایی هستند که برای جمهوری غیراسلامی شدن تلاش و کار میکنند؛ پول خرج میکنند و انواع حیله‌ها را هم بلدند؛ فوراً تمام این زحمات و تلاشها و این شهادتها و این جوانان و آن نفس زدن آن پیرمرد الهی و معنوی - که در سنین هشتاد تا نود سالگی، مثل یک جوان کار میکرد؛ که جز به تأیید الهی و لطف غیبی امکان نداشت کسی در آن سنین، این‌طور بتواند کار و تلاش و همت بکند و تصمیم بگیرد و عمل نماید - ضایع خواهد شد.
 
البته چیزی هم هست که نسلهای آینده آن را تحمل و قبول نخواهند کرد. هرکس کنار بکشد، غیر از مؤاخذه‌ی الهی، بلاشک با مؤاخذه‌ی نسلهای آینده مواجه خواهد شد. من یادم نمیرود که در سنین جوانی - آن زمانی که شور جوانیِ طلبگی داشتیم؛ یعنی بین سالهای ۳۰ تا ۴۵ یا ۵۰ - همواره به آن کسانیکه سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ را درک کرده بودند، اما برای روحانیت کاری نکرده بودند، ایراد میگرفتیم و نق میزدیم؛ دایماً میگفتیم چه آدمهای بیعرضه و بیفکری بودند؛ ده سال دیکتاتوری پهلوی رقیق و ضعیف شده بود - مخصوصاً سالهای اولش - اما چرا علما کاری نکردند! مگر نسلهای آینده گریبان ما را رها میکند؛ ولو در گور هم باشیم؟ نمیشود بیتفاوت بود؛ امکان ندارد. بنابراین، شق دوم هم ممنوع است.
 
شق سومی که بشود فرض کرد، این است که حوزه‌ی علمیه با دستگاه مبارزه کند؛ مثل دستگاه روحانیت ما که با رژیم ظالم مبارزه میکرد؛ یا در بسیاری از دوره‌ها، بخشی از روحانیت ما یا همه‌ی آنها، با سلاطین ظالم و ستمگر مبارزه میکردند.
 
امروز هیچکدام از آن سه وجه، ممکن و معقول نیست و معنی ندارد؛ وجه دیگری لازم است، و آن این است که جدا باشد، اما همراه باشد و برای نظام جمهوری اسلامی یک پشتیبان باشد. این‌که شما(۱۰) میفرمایید حوزه‌ی علمیه از نیروهای مسلح مؤثرتر است، این جزو بینات و بدیهیات ماست. منظور از پشتیبانی، نه پشتیبانییی که در گفتگو و سخنرانی، از مسؤولان این نظام تمجید و تعریف بشود - این‌که چیزی است که اگر کسی وظیفه‌اش دانست، مطلبی میگوید؛ ندانست، نمیگوید؛ کسی هم آن را مطالبه نخواهد کرد - بلکه پشتیبانی به معنای حقیقی کلمه؛ یعنی حوزه‌ی علمیه خوراک فکری این نظام را بدهد؛ آن را توجیه دینی بکند؛ تربیت و انسان‌سازیِ لازم را برای اداره‌ی این نظامِ باعظمت بکند.
 
حوزه‌ی علمیه، یک دستگاه تولیدی و یک کارخانه‌ی عظیم انسانی است؛ باید دایم تولید کند؛ باید کتاب تولید کند؛ آدم و عالم تولید کند؛ متدین تولید کند؛ فکر تولید کند و حرف تازه‌یی بزند. حرف تازه که تمام نشده است. بزرگان ما میگویند که هر وقت به قرآن مراجعه میکنیم و در آن تدبر میکنیم، حرفی مییابیم که قبلاً نیافته بودیم؛ خیلی خوب، این حرفِ تازه است. بعضیها نگویند که هرچه حرفِ تازه است، در دین است؛ دیگر چه حرف تازه‌یی میخواهید. بله، ما همان دین را درست نشناختیم! باید حرفهای تازه‌ی دین را در بیاوریم؛ (یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت). این‌طور نیست که همه‌ی حرفهای دین همین چهار تا حرفی است که من و شما در منبرها یا در کتابهای علمی و تبلیغی و رساله‌مان بیان کرده‌ایم؛ نخیر، بیش از اینهاست؛ شما جلو بروید، خدا به شما حرف جدید خواهد داد.
 
ما در باب علمیات هم نمیگوییم راه بسته است. در مسأله‌یی که همه‌ی فقها قرنها آن را تنقیح کرده‌اند، شما که یک مجتهد هستید، امیدوارید که شاید حرف تازه‌یی پیدا کنید. آیا شما دیگر مسائل مشهوره و اجماعی بین فقها را - اجماع به معنای این‌که همه‌ی فقها آن را قبول کرده باشند؛ نه آن اجماع حجت و معتبر - مطالعه نمیکنید؟ نه، دنبالش میگردید ببینید واقعاً شاید حرف جدیدی - غیر از حرفهایی که تاکنون گفته‌اند - پیدا کردید. شما در مباحث اصولی، فکر و تأمل میکنید؛ شاید حرف جدیدی درآوردید. در مباحث کلی دین و در فقه - به معنای اوسع و اشمل آن - این حرفها فراوان است. این‌قدر حرف هست که ما هنوز بلد نیستیم. ما مسائل اقتصادی و نظامی و سیاست خارجی و ارتباطات اخلاقی خود را بایستی از دین دربیاوریم؛ خیلی از مسائل فردیمان را باید بازنگری کنیم؛ تعارف که نداریم.
  
ما در طول زمان، به دین و فقه به عنوان قالب و شکلی برای حکومت نگاه نکردیم. ما در دورانهای گذشته، گروه محکومی بودیم؛ حکومتها داشتند کار خودشان را میکردند و گاو خودشان را میدوشیدند؛ ما هم در این چارچوبی که حکومتها تشکیل داده بودند و در این اتوبوس یا قطاری که حکومتها مردم را سوار کرده بودند و به سمتی حرکت میدادند، در حالی که خودمان هم با این اتوبوس یا قطار حرکت میکردیم، میخواستیم چیزی در خصوص ارتباطات فردی افراد و مسافران به آنها یاد بدهیم؛ فقه ما این‌طوری بوده؛ لااقل در این چند قرن اخیر این‌طوری بوده است. امروز فقه، شکلی برای حکومت و شکلی برای نظام اجتماعیِ منها الحکومة است. حکومت جزیی از یک نظام اجتماعی است. کدامیک از فقها میتوانند بگویند که ما همه‌ی اینها را تر و تازه و شسته و رُفته درآورده‌ایم، بفرمایید در اختیار شماست؛ قطعاً هیچکس چنین ادعایی نکرده و نمیکند؛ خیلی خوب، باید برویم اینها را پیدا کنیم؛ پس فکر جدید لازم است.
  
حوزه‌ی علمیه باید کارخانه‌ی سازندگی انسان، سازندگی فکر، سازندگی کتاب، سازندگی مطلب، سازندگی مبلّغ، سازندگی مدرّس، سازندگی محقق، سازندگی سیاستمدار و سازندگی رهبر باشد. حوزه‌ی علمیه باید به جایی برسد که همیشه ده، بیست نفر شخصیت آماده برای رهبری داشته باشد؛ که اگر هرکدام از اینها را در مقابل زبدگان این امت بگذارند، بر او متفق بشوند که برای رهبری صلاحیت دارد. حالا حوزه‌ی علمیه این کارها را میتواند بکند، یا نمیتواند بکند؟ همه‌ی ما در این‌جا خودمانی هستیم. سابقه‌ی آخوندی و حوزوی من از بسیاری از شماها بیشتر است؛ شاید هم اگر ادعا کنم از اکثر شماها بیشتر است، خیلی گزافه نباشد؛ چون میبینم ماشاءاللَّه اغلب شما از من جوانترید. من نسبت به مسائل روحانیت، علاقه‌ی عمیقی از نوع علاقه‌ی انسان به نفس و متعلقات خودش دارم. مسأله، مسأله‌ی یک شیئ خارجی نیست که درباره‌اش بحث کنیم. من که نگاه میکنم، میبینم حوزه‌ی ما این‌طوری نیست.
 
این‌که گفتم سمینار برگزار شود، برای این است که در چنین جایی شما پشت تریبون بروید و بگویید نه، به این دلیل و این دلیل، قضیه این‌طوری است. حالا که فقط من دارم صحبت میکنم، ادعا میکنم و میگویم که حوزه این‌طوری نیست؛ حداقل این است که بگوییم این کارهایی که از حوزه مورد توقع و انتظار است، حوزه برآورده نمیکند؛ حالا گیرم بگوییم که میتواند بکند، اما نمیکند؛ چرا نمیکند؟ چون عیبی در کار هست؛ این عیب را باید پیدا کنید.
  
البته اعتقاد من این است که حوزه بالقوه میتواند این کارها را بکند؛ بالقوه به این معنا که الان استعداد این کار در حوزه‌ی علمیه هست. امروز ما در حوزه محققان و متفکران خوبی داریم. مغزهایی در این حوزه‌ی علمیه هستند که اگر هرکدام از مراکز تحقیقاتی دنیا این آدمها را در آن رشته‌ی خودشان تربیت کرده بودند، امروز نابغه‌هایی داشتند؛ این هم یکی از بدبختیهای ماست! امروز ذهنهایی در حوزه‌ی علمیه هستند که اگر در فلان مؤسسه‌ی تحقیقاتی دنیا در فن ریاضیات یا فیزیک یا علوم طبیعی یا نجوم مشغول بودند، امروز در دنیا مثل خورشیدی میدرخشیدند و هر روز یکی از کارهاشان در دنیا به ثبت میرسید؛ اما این‌طور مغزهایی در حوزه‌ی علمیه‌ی ما آدمهای معمولی و عادی هستند؛ نه این‌که کسی برایشان شأنی قائل نیست - این‌که حالا چیزی نیست - بلکه بهره‌ی لازم از اینها گرفته نمیشود. پس حوزه‌ی ما از لحاظ شأنیت و استعداد، این امکان را دارد؛ اما عملاً ندارد؛ چرا ندارد؟ عللی دارد:
  
یکی از عللش همین چیزی است که جناب آقای مشکینی فرمودند؛ مسائل معیشتی. بسیار خوب، حالا شما مسائل معیشتی را با من مطرح کردید؛ من ان‌شاءاللَّه روی آن فکر خواهم کرد؛ اما قولی نمیدهم که این کار به آسانی و بزودی عملی بشود. من نسبت به این مسأله تاکنون به صورت مستقیم و جدی فکر نکرده بودم. البته ما بیمه‌ی حوزه را راه انداختیم؛ ان‌شاءاللَّه به جریان میافتد و هرکس بخواهد، استفاده خواهد کرد. هزینه‌های بیماری، یکی از مشکلات طلاب است؛ خود بنده هم در آن دوران همواره گرفتار آن بودم؛ میدانم که خیلیها هم گرفتارند و این از مشکلات اساسی است. ان‌شاءاللَّه ما در حوزه یک تعاونیِ خوب هم راه میاندازیم که بتوانند لااقل بعضی از اجناس را ارزان تهیه کنند؛ طرحش را هم آماده کرده‌اند؛ خود بنده هم سرمایه‌گذاری کلانی در آن خواهم کرد؛ بعد هم طلاب هرکدام سهمی میگذارند و سرمایه‌گذارییی میکنند. درباره‌ی مسأله‌ی مسکن هم عده‌یی از آقایان مشغول هستند. من قبلاً هم به آن تشکیلاتی که خانه‌های سازمانی میسازند، مختصر کمکی کرده‌ام؛ نیت کمک کردن بعد از این را هم داشته‌ام - نه این‌که نداشته باشم - اما به‌هرحال بعد از این هم میرویم و مینشینیم فکر میکنیم و به دوستانی که در مسائل حوزه برای ما فکر و کار میکنند، خواهم گفت که روی این مسأله کار کنند.
  
البته عرض کردم، این به معنای آن نیست که من بگویم حالا دیگر مسأله‌ی معیشتی طلاب حل شد؛ نه، این‌طوری نیست. من میدانم که وضع طلاب بد است. امروز شهریه‌های حوزه حداکثر هشت هزار تومان است. چه کسی میتواند با هشت هزار تومان شهریه، زندگی خود را با داشتن سه، چهار بچه اداره کند!؟ این درآمدِ بسیار کمی است. امروز واقعاً یک کارگر ساده‌ی کارخانه هم با هشت هزار تومان کار نمیکند؛ اما در حال حاضر طلبه‌ی ما که انتظار داریم یک روز خورشید درخشانی بشود که کشور و دنیا را اشعاع کند، دارد با این مبلغ زندگی میکند! واقعاً این تقریباً مثل همان زمان شهیدثانی(۱۱) (رضوان‌اللَّه‌علیه) است؛ یعنی اگر با سطوح زندگیِ آن روز مقایسه کنیم، این مثل آن میشود! امروز کسانی هستند که روزی صدهزار تومان درآمد دارند! آنهایی که ماهی صدهزار تومان درآمد دارند، خیلی بیشترند. حالا در چنین جامعه‌یی که کسانی هم درآمدهای خوب و زندگیهای راحتی دارند، طلبه‌ی ما با ماهی هشت هزار تومان زندگی میکند! البته این چیز خیلی سختی است و میتواند عامل عمده‌یی هم باشد و بایستی به آن رسید؛ لیکن این یکی از علتهاست؛ علل دیگری هم دارد و من امشب میخواهم از یکی از این علل - که روی آن خیلی فکر کرده‌ام - یاد کنم.
  
حوزه تشکیلاتی است که به یک معنا اهمیت و حجمش از هر دانشگاهی بیشتر است؛ اما آن اولین چیزی را که هر مؤسسه‌ی علمیِ با این عظمت باید داشته باشد - یعنی یک دستگاه مدیریت مشخص و منظم و منسجم - ندارد! طلبه‌یی به من نامه نوشته و گفته است که ما نمیدانیم در حوزه به چه کسی مراجعه کنیم! امتحان را در جایی باید بدهیم، میدهیم؛ شهریه را باید از یک جای دیگر بگیریم، میگیریم؛ اما مشکلاتی داریم؛ به هرکس هم که مراجعه میکنیم، میگوید به من مربوط نیست! شما این نقص را چیز کمی نگیرید؛ این چیز خیلی بااهمیتی است.
 
در این چند سال اخیر، یک عده از فضلای طراز اول و خوب و مؤمن واقعاً زحمت کشیدند و شورای مدیریت را تشکیل دادند. من شاهدم که این شورا واقعاً بسیار کار و تلاش کرد. ممکن است خیلی از طلبه‌های حوزه هم تفصیل کارهای شورای مدیریت را ندانند؛ اما بنده میدانم. آقایان گزارشهاشان را به صورت تفصیلی و ریز آوردند؛ من در جریان آن گزارشها قرار گرفتم و دیدم که واقعاً زحمت کشیده‌اند. بینی و بین‌اللَّه آدم وقتی نگاه میکند، میبیند این آقایان با آن شأن و وضعی که دارند، و آنچه که از یک شورای مدیریت برمی‌آید، خیلی کار کرده‌اند؛ منتها مشکل کار این است که برای اداره‌ی این واحد به این عظمت، امکان ندارد کاری از شورای مدیریت بربیاید. مسأله، مسأله‌ی شورای مدیریت نیست؛ یک مجموعه‌ی مدیریت قوی میخواهد؛ یک مدیر کارآمد میخواهد؛ یک مجموعه‌ی اداری و پرسنلی میخواهد؛ یک بودجه‌ی منظم میخواهد؛ ده تا معاونت میخواهد؛ تا بتوانند این مجموعه‌ی عظیم را درست کنند.
 
هرکس از دوستان ما برای معالجه یا کار دیگر به خارج رفت، آمد گفت به فلان کشور مبلّغ بفرستید؛ اما من به آنها میگویم آن نیازی را که شما احساس کرده‌اید، من پیش از شما از آن خبر داشتم؛ اما کسی را نداریم؛ شما آدمی را معرفی کنید تا من بفرستم؛ میگویند نداریم! از کشورهای مختلف میآیند و از ما مبلّغ میخواهند؛ اما نداریم! از داخل شهرهای ایران میآیند و از ما مبلّغ و امام جمعه میخواهند؛ اما نداریم؛ خیلی عجیب است! بنده به مسائل امامت جمعه اشراف پیدا کرده‌ام. من دایماً گزارش آقایان دبیرخانه‌ی ائمه‌ی جمعه و جناب آقای رسولی را - که رئیس دبیرخانه هستند - میبینم و خبرها را میخوانم. جاهایی هست که گاهی شش ماه یا یک سال بدون امام جمعه میماند؛ این در حالی است که ما حوزه‌ی به این عظمت را داریم! مگر ما گفتیم به جنگلهای آمازون بروید و تبلیغ کنید!؟ آقایان نمیروند؛ میگوییم چرا نمیروید، میگویند میخواهیم درس بخوانیم! برادران! من این روش را قبول ندارم؛ حالا شما هرچه میخواهید بگویید، بگویید؛ من واللَّه این را الهی نمیدانم! چند نفرتان بیایید از مرجعیت و از ریاست و از مدرّسی و از فضل و سوادِ در آن حد بگذرید؛ حوزه را طوری راه بیندازید که بعداً هزار نفر مثل خودتان را به‌وجود بیاورید.
 
تبلیغ که اولیترین کار ماست، حوزه‌ی علمیه‌ی قم این کار را نمیکند! با زحمت و تلاش زیاد، در فصل تابستان و یا به مناسبتی، آقایان عده‌یی را برای تبلیغ میفرستند؛ بنده هم پشتیبانی و کمک میکنم و بر این معنا اصرار میورزم. ما در این دو، سه ساله، از سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات خواهش کردیم، عده‌یی را فرستادند؛ ولی این کافی نیست. جاهایی هست که اصلاً روحانی پایش به آن‌جا نمیرسد! در سفر به استان بوشهر به منطقه‌یی رفتیم و وارد ده بزرگی شدیم؛ گفتیم روحانی و عالم شما کیست؟ گفتند ما روحانی نداریم! پرسیدیم چرا؟ گفتند نمیآیند بمانند! من از شما سؤال میکنم که چرا نمیروید بمانید؟ این واقعاً سؤال جدی است؛ چرا نمیروید بمانید؟ بروید در یک ده بمانید؛ چه اشکالی دارد؟ حوزه نمیتواند برای این‌طور جاها مبلّغ بفرستد.
 
تحقیق هم همین‌طور است. این حوزه بایستی دستگاههای تحقیق داشته باشد. اگر یک نفر بنشیند برای خودش تحقیق کند، البته چیز باارزشی است؛ اما کار این مجموعه‌ی عظیم این نیست. مرحوم آیةاللَّه بروجردی(۱۲) سالها در بروجرد بود و تک و تنها یک عالَم تحقیق کرد؛ حالا اگر شما که یک عالِم هستید، در قم بنشینید و در این مجموعه‌ی به این عظمت تحقیق کنید؛ که تازه این تحقیقات، مثلاً شطری از اشطار(۱۳) آن تحقیقات یک نفر که تنها نشسته و تحقیق کرده، نشود، این چه قیمتی دارد؟ امروز در یک مجموعه علمی، کار تحقیقات، ضابطه و قانون و روشهای پیشرفته دارد؛ کامپیوتر هست؛ تحقیق دست‌جمعی هست؛ تحقیق در چیزهای لازم هست؛ اما در حوزه، یکی در امری که لازم نیست، تحقیق میکند؛ دو نفر در امر واحدی تحقیق میکنند و تولید واحدی را به‌وجود می‌آورند! در باب تحقیق، سازماندهی و نظم لازم است؛ این نظم در حوزه‌ی علمیه وجود ندارد!
 
کتابهای درسی، یکی دیگر از مشکلات حوزه‌ی علمیه‌ی قم و حوزه‌های علمیه‌ی دیگر است. تا سخنی از کتابهای درسی میگوییم، میگویند فلان عالم بزرگ هم همین کتابها را خواند؛ حالا آنهایی که انقلابی‌ترند، میگویند امام هم همین درسها را خواند که امام شد! آیا امام چون همین درسها را خواند، امام شد!؟ امام جوهر مخصوصی بود. آنچه که شما در عظمت امام پیدا میکنید، ناشی از این نیست که این کتابهای درسی را خواند. وانگهی، از زمانی که امام راحل (رضوان‌اللَّه‌علیه) این کتابها را میخواندند، تا حالایی که من و شما میخواهیم این کتابها را بخوانیم، بین این دو مقطع، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده است.
 
کتاب درسی جدید تولید کنید. چه اشکالی دارد که عده‌یی بنشینند کتاب درسی جدید تولید کنند؟ میگویند ما شهید ثانی(۱۴) نمیشویم! خیلی خوب، شهید ثانی نمیشوید؛ اما بسیاری از فقهای امروز ما از فقهای گذشته واردترند. من نمیگویم رتبه‌ی علمی و استعدادشان بیشتر از آنهاست - شاید اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمیتوانستند باشند - اما بسیاری از آنها، سطح معرفت فقهیشان بالاتر از خیلی از فقهای گذشته‌ی ماست؛ چرا نمیشود؟ کتاب اصول تولید کنید؛ کتاب فقه تولید کنید؛ برای مراتب مختلف تولید کنید؛ شکل درس را عوض کنید.
 
آن روز یکی از دوستان عزیز ما - که من واقعاً خیلی هم خاطرش را گرامی میدارم - به من میگفت که این‌طور نمیشود که در حوزه جنس پلاستیکی درست کرد؛ باید مطول و بعد معالم و بعد قوانین و بعد لمعه را با شروحش از اول تا آخر مطالعه کرد. من به او گفتم که نمیگویم جنس از پلاستیک درست کنید؛ بلکه میگویم امروز در دنیا از جنسی که از آهن سخت‌تر است، صفحه‌یی نازکتر از کاغذ درست میکنند؛ من میگویم این را درست کنید.
 
نوآوری کنیم. مگر میشود این همه مجموعه‌ی انسانیِ با این عظمت و با این همه استعداد، در کتاب درسی نوآوری نداشته باشد؟ این همه کارها را چه کسی باید بکند؟ این کارها را بایستی مدیریت حوزه بکند. البته کارهای فردی انجام گرفته است؛ فرد مخلصی، مصلحی، دلسوزی، کتابی نوشته؛ کتابی تخلیص کرده؛ کتاب نویی آورده؛ درس جدیدی گفته؛ مطلب تازه‌یی آورده؛ اما کار فردی به جایی نمیرسد؛ کار باید جمعی باشد؛ باید بر حوزه فرض بشود؛ باید مثل قالبی گذاشته شده باشد.
 
به نظرم میرسد که در حوزه دستگاه مدیریت لازم است. من فرمی برای این مدیریت تصویر کردم و روی کاغذ نوشتم، که الان برای شما میخوانم. اگر حوزه این‌طوری اداره بشود، مشکلاتش حل خواهد شد؛ اگر این‌طوری اداره نشود، مشکلاتش حل نخواهد شد. من عرض میکنم که با شورای مدیریت، حوزه اداره نمیشود؛ مدیر لازم دارد. در رأس بایستی یک شورای عالیِ سیاستگذاریِ امور حوزه متشکل از دوازده نفر، پانزده نفر از فضلای طراز اول حوزه وجود داشته باشد؛ اینها دو هفته یک بار دور هم جمع بشوند و برای سیاستگذاری، مسائل حوزه را با هم تبادل نظر کنند و دیگر در جزییاتِ اجراییات داخل نشوند. این عده، یک نفر را به عنوان مدیر انتخاب کنند؛ این مدیر هم بایستی شرایطی داشته باشد؛ باید از فضلای حوزه باشد و طلبه‌ها و فضلا او را قبول داشته باشند؛ فرد خارج از حوزه، یا کسی که وجهه‌ی فضلی و علمی نداشته باشد، کار را مشکل خواهد کرد.
 
البته خواهید گفت فضلای ما درس و بحث دارند؛ بله، من هم میدانم؛ اما من میگویم که محض رضای خدا همان درس را تعطیل کنند و بیایند به مدت سه سال این کار را به‌عهده بگیرند. بنده بعد از رحلت امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) خیلی از این مسؤولیتهای مهم کشور را دو ساله، سه ساله - یعنی زمان‌دار - به این و آن محول کرده‌ام. شما درس خارج میگویید و پنجاه نفر، صد نفر - کمتر یا بیشتر - هم شاگرد دارید؛ خیلی خوب، محض رضای خدا به مدت سه سال این درس را تعطیل کنید. اگر این درس تعطیل بشود، آیا در عالَم ضایعه‌یی پدید خواهد آمد!؟ بیایید این مدیریت را قبول کنید و یک نفر مدیر بشود؛ بعد این مدیر با اختیارات و با بودجه‌ی کافی، معاونتهایی داشته باشد. قبل از ایجاد معاونتها، باید یک دفتر طرح و برنامه، دایم برای طرحهای حوزه کار کند؛ بنشینند و راجع به مقررات، آیین‌نامه‌ها، شکلها، کارها، هیأت حوزه و مسائل کلی حوزه، دایم طرح بدهند.
  
یک معاونت، معاونت تبلیغ و نیروی انسانی است؛ کارش فقط همین باشد؛ یعنی تربیت مبلّغ برای داخل کشور؛ تربیت مبلّغ برای خارج کشور؛ تأمین مبلّغان ثابت برای مناطق گوناگون کشور؛ تأمین مبلّغان فصلی برای مناطق گوناگون کشور؛ که هرکدام از اینها کلاسهای دوره‌ییِ کوتاه میخواهند؛ مثلاً امامت جمعه به نظر من چیزی نیست که فقط به علم و بیان و امثال اینها بستگی داشته باشد و چیز دیگری نخواهد؛ امامت جمعه چیز دیگری هم لازم دارد؛ آن کسانی که خبره‌ی این کارند و اهل فن هستند، میدانند که امامت جمعه چه میخواهد؛ بنشینند چیزهایی را بنویسند و یک دوره‌ی چهار جلسه‌یی، پنج جلسه‌یی، ده جلسه‌یی درست کنند؛ عده‌یی هم این دوره را ببینند و برای امامت جمعه آماده باشند؛ دبیرخانه‌ی ائمه‌ی جمعه هم اینها را به حسب حالشان برای امامت جمعه انتخاب کند؛ حوزه باید این را تأمین کند. مسأله‌ی استقرار روحانیون در مناطق گوناگون و نیز تأمین مدارس تربیت مربی برای مراکز آموزش فرهنگی، باید مورد توجه قرار گیرد؛ شبیه آنچه که در همین مدرسه‌ی دارالشفاء به شکلی دارد انجام میگیرد. الان در سطح کشور جاهایی هست که مربیهای روحانی میخواهند؛ در سپاه میخواهند، در ارتش میخواهند، در دانشگاه میخواهند، در تربیت معلم میخواهند، در تربیت مدرّس میخواهند.
  
یک معاونت، معاونت آموزش است؛ که باید مدارس تحت برنامه و مدارس تخصصی را اداره کند؛ برای آموزش، برنامه‌ریزی کند؛ متون آموزشی تهیه کند؛ گواهی پایان‌نامه‌های تحصیلی را بدهد؛ از طلاب بخواهد که پایان‌نامه بنویسند. شما آقایان چرا پایان‌نامه نمینویسید؟ یک نفر دانشجو، چهار سال، پنج سال دوره‌یی را میبینید؛ بعد موضوعی را به او میدهند؛ استاد او را راهنمایی میکند و یک رساله به وجود میآورد؛ خیلی هم خوب است. الان اگر همین آقایان طلاب ما، بعد از آن‌که پنج سال، شش سال، ده سال درس خارج رفتند، یک استاد راهنما بگیرند و یک موضوع فقهی به آنها بدهند و بگویند کار کنید، ببینید از همین طریق چه‌قدر موضوع حل خواهد شد. پایان‌نامه‌های بعضی از این دانشگاهها را که برای من می‌آورند - در موضوعاتی که بنده به آنها ذیعلاقه هستم - میبینم که خیلی هم خوب است و این جوانان خوب کار میکنند. جوانان حوزه، اگر استعدادشان بیشتر از آنها نباشد، کمتر از آنها نیست؛ تلاش و زحمت و روح تحقیقشان هم که الحمدللَّه بالاست.
  
یک معاونت، معاونت تحقیقات و مطالعات است؛ کارش تربیت محقق، نظارت بر رساله‌های تحقیقی و انتشار مجلات علمی در حوزه است. من آن روز با جمعی از برادران این نکته را مطرح کردم و گفتم که ما یک مجله‌ی فقه نداریم! ما یک مجله‌ی علمی فقه لازم داریم که مباحث فقهی را با زبان علمی فقه - یعنی زبان عربی - بیان کند. اگر کسی هم خواست فارسی بنویسد، مینویسد؛ اما زبان اصلی مجله باید عربی باشد. محققان یک مجله‌ی فقه تهیه کنند و در آن مقاله بنویسند؛ یکی از فضلای آبرومند هم یکی از درسهایش را تعطیل کند و بیاید مسؤولیت این مجله را به عهده بگیرد. مگر فایده‌ی این مجله برای پیشبرد فقه اسلام، کمتر از فایده‌ی آن درس است؟ محققان، بزرگان و فضلا، موضوعات جدید فقهی را بنویسند؛ تحقیق کنند؛ نقد کنند؛ فقه را پیش ببرند و دنیا را از فقه شیعه آگاه کنند. در دائرةالمعارف‌ها، فقه ما را بعد از فقه اباضیه می‌آورند! از این فقه غنی - که شاید هیچ فقهی این همه کتاب و تحقیق و متون مهم نداشته باشد، یا کمتر فقهی داشته باشد - کسی خبر ندارد! اینها را بیرون بیاوریم، تا در مجلات علمی دنیا منعکس بشود.
  
یک معاونت، معاونت پرورشی است؛ مشاوره‌های اخلاقی و تربیتی، دروس و برنامه‌های تربیتی، کشف و هدایت استعدادهای درخشان. در جمع طلاب و فضلای ما استعدادهای درخشانی هستند؛ در میان اینها علامه‌ی حلیها و محقق حلیها و شیخ انصاریها پیدا میشود؛ اینها کجایند؟ بعضی در غم معاش، بعضی هم در غم پیدا کردن کان یکونِ یک کتاب درسیِ مشکل! واقعاً چه کار کنند؛ کسی نیست اینها را پرورش بدهد! من در دو، سه سال قبل از این، با یکی از فضلای عالی‌مقام - که واقعاً قلباً به ایشان ارادت دارم؛ خیلی خوشفکر و نوآور هم هستند - همین نکته را مطرح کردم و گفتم شما تعدادی از این فضلا و محققان را در جایی از قم جمع کنید و به آنها کار تحقیقی بدهید و بودجه‌یی هم برایش بگذارید؛ اما تعقیب نشد و متأسفانه این کارها انجام نمیشود! من ایراد ندارم که چرا فلان آقا این کار را نکرده؛ معلوم است که این کارها فردی انجام نمیگیرد؛ این کارها تشکیلات و مدیریت تشکیلاتی لازم دارد.
  
یک معاونت، معاونت امور حوزه‌های شهرستانهاست. یک معاونت، معاونت گزینش و آمار است. گزینش حوزه چه‌طوری است؟ دو نفر از آقایان اساتید، یک نفر را گواهی میکنند؛ از کجا او را میشناسند؟ ما اول انقلاب کسانی را داشتیم که نامه‌یی از فلان پیشنماز فلان محله میآوردند که در آن نامه، این شخص تأیید شده بود؛ او هم این نامه را مثلاً به سپاه یا کمیته می‌برد و به او شغل میدادند؛ اما بعد معلوم میشد که این فرد منافق است! وقتی میگفتیم چرا چنین شخصی را تأیید کردید، میگفتند ابویشان مرتب به نماز ما میآمد! اگر پدرش به نماز شما میآمده، به این جوان که جزو فلان گروه ضددین یا مثلاً منافق است، چه ارتباطی دارد!؟ مدرّس نگاه میکند، ظاهر حال را میبیند؛ لزوماً مأمور به تحقیق از باطن حال هم نیست؛ این‌که ملاک گزینش نمیشود! گزینش مهم است و از اینها دقیقتر است. مسأله‌ی گزینش، مسأله‌ی گروههای مختلف اجتماعی در حوزه، مسائل امنیتی، مسائل حقوقی، امتحانات ورودی در حوزه، مسأله‌ی نظام وظیفه و نیز آمارهایی که در حوزه لازم است - و ما خیلی از این آمارها را نداریم - به این معاونت مربوط میشود. در کنار اینها، معاونت رفاه و خدمات و معاونت اداری و پشتیبانی هم لازم است.
  
بنابراین، آن شورای عالی باید تشکیل شود؛ حالا مراجع یا جامعه‌ی مدرّسین محترم میخواهند آن را انتخاب بکنند، فرقی نمیکند؛ ده، پانزده نفر از آدمهای خوشفکر باید انتخاب بشوند. لازم نیست اینها وقت زیادی هم بگذارند؛ هفته‌یی یک جلسه، دو هفته‌یی یک جلسه - بسته به کارها - بنشینند سیاستگذاری کنند و خطوط اصلی را معین نمایند؛ یک دبیر فعال هم داشته باشند که برایشان برنامه‌ها را روان کند؛ بعد اینها یک مدیر قوی انتخاب کنند و با همه‌ی وجود از او حمایت کنند؛ البته در این صورت، بنده هم پشتیبانی مالی خواهم کرد. من به خود آقایان جامعه‌ی مدرّسین و شورای مدیریت هم که یک وقت تشریف آورده بودند، همین را گفتم؛ گفتم اگر چنین تشکیلاتی ایجاد بشود، من پشتیبانی مالی خواهم کرد و تا آن‌جا که در وسع من هست، فروگذار نخواهم کرد.
 
این مدیر قوی باید برای خودش پنج تا، هشت تا، ده تا، دوازده تا - هرچه لازم است - معاونت ایجاد کند. البته اگر قرار باشد چنین چارتی تصویب شود، یکی از همان سمینارها لازم است. یک گروه خوشفکر باید بنشینند و معاونتها را انتخاب کنند؛ بعد معاونان را بیاورند و آن شورای عالی تصویب و تأیید کند، تا با نظر همه باشد. مسؤولانِ زیردست‌تر را خود آن معاون انتخاب کند. باید ساختمان مناسبی هم در اختیارشان گذاشته بشود - پنجاه تا، صد تا اتاق؛ بیشتر، کمتر - و بودجه‌ی معینی هم به این کار اختصاص پیدا کند و یک چند صد نفر آدم، مرتب صبحها دنبال اداره‌ی کار حوزه بیایند؛ والّا شورای محترم مدیریت و فضلای عالی‌مقام، با وجود درسهای خارج، تحقیقات علمی و شاگرد طلبه، معلوم است که نمیرسند. اداره‌ی چنین تشکیلات به این عظمتی، کار یک شورای مدیریت نیست؛ این یک نظام مدیریتی میخواهد؛ علاجش این است. جوانان طلبه و فضلا هم مکرر به من مراجعه میکنند، یا نامه و طومار مینویسند؛ جواب من این است که گفتم؛ حوزه این‌طوری درست میشود.
 
نکته‌یی را حضرت آقای مشکینی فرمودند که نکته‌ی درستی است. خوشبختانه امروز این عَلَمینِ جلیلینِ مرجعینِ اعظمینی که در قم هستند(۱۵) - که خداوند ان‌شاءاللَّه برکات وجودشان را بر سر ما و همه‌ی مردم مستدام بدارد، و من واقعاً برای طول عمر و عافیت این آقایان دعا میکنم - بحمداللَّه جزو روشنفکران و خوشفکرانند؛ جزو کسانی هستند که این‌گونه چیزها را قبول دارند. من بارها به دوستان گفته‌ام که در شهر قم و حوزه‌ی قم، اول مدرسه‌یی که با صورت برنامه‌یی درست شد، مدرسه‌ی حضرت آیةاللَّه العظمی گلپایگانی بود. سی سال پیش، قبل از مدرسه‌ی حقانی، مدرسه‌ی ایشان بود. ایشان مرحوم شهید بهشتی را برای این کار بردند. بنابراین، هر دو نفر این آقایان، اهل برنامه و اهل این چیزهایند. هیچ اشکالی ندارد که این فکرها در حوزه‌یی باشد که در رأس و در مقام مرجعیتش، چنین شخصیتهای عالی‌مقامی هستند. آقایان فضلا بروند و این مطالب را با آنها در میان بگذارند؛ وقتی رضایت آنها کسب شد - که البته کسب میشود و راضی خواهند بود - بیایند بحول‌اللَّه و قوته کار را انجام بدهند؛ این‌طوری حوزه درست خواهد شد. آقایان! بدون اینها، حوزه در قیامت از ماها شکایت خواهد کرد؛ چون استعداد عظیمی وجود دارد که به قدر خود این استعداد از آن استفاده نشده است!
 
من امشب قدری زیاد صحبت کردم؛ البته حدس هم میزدم که طولانی بشود؛ اما این جزو حرفهای دل من است. این مجمع هم برای من جزو شیرین‌ترین و مطلوبترین مجامعی است که همواره دیده‌ام و داشته‌ام؛ این بود که دیگر قدری زیاده‌روی شد؛ اما همین‌طور که ایشان(۱۶) فرمودند، بالاخره شما تحمل کردید! خداوند ان‌شاءاللَّه به خاطر صبر و تحملی که فرمودید، اجرتان بدهد. آنچه را که گفتیم و میگوییم و میکنیم، خداوند ان‌شاءاللَّه برای خودش و در راه خودش قرار بدهد؛ به گفتار و کردار ما برکت بدهد و اینها را مرضی ذات و درگاه مقدس خودش قرار بدهد؛ که این همه چیز خواهد بود.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
۱) انفال: ۵۳
 
۲) ناتو
 
۳) حجةالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی
 
۴) ششمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی که در تاریخ ۱۸/۹/۱۳۷۰ به مدت چهار روز در داکار، پایتخت کشور سنگال برگزار شد.
 
۵) این سفر در تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۷۰ برگزار شد.
 
۶) آیةاللَّه مشکینی
 
۷) ریشه‌دار
 
۸) ۱۲۲۸ - ۱۱۵۴ ق)
 
۹) ۱۲۳۱ - ۱۱۵۱ ق)
 
۱۰) آیةاللَّه مشکینی
 
۱۱) ۹۶۶ - ۹۱۱ ق)

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان مجله‌ی حوزه‌

تاریخ: 1370/11/28

 

بیانات در دیدار مسئولان مجله‌ی حوزه‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 من مجله‌ی شما را دوست میدارم و مایلم بیش از آن مقداری که نگاه میکنم، نگاه کنم و همه‌ی مطالبش را بخوانم؛ اما متأسفانه کمیِ وقت، ما را از خیلی از کارهای حسابی باز میدارد؛ که از جمله، خواندن مجله‌ی حوزه است. مطالعه‌ی این مجله جزو کارهای حسابی است، که متأسفانه کمتر توفیق پیدا میکنم آن را بخوانم؛ لیکن من همه‌ی شماره‌های مجله‌ی حوزه را نگه میدارم؛ مجله‌ی تر و تمیز و مرتب و حوزه‌یی است.

 


 الحمدللَّه چیز خوبی که در این مجله هست، حس اعتماد به نفس و نوآوری است، که از اول در این مجله مشهود بوده و الان هم هست؛ این بایستی حفظ بشود. هر چیزی که امروز نو باشد، چند سال دیگر نو نیست. بایستی اقتضای نو بودن را در هر زمانی پیدا کرد؛ یعنی واقعاً گروهی مثل گروههای طرح و برنامه - که در واحدها و مجتمعهای بزرگ هست - به دنبال این قضیه باشد. مثلاً در ستاد ارتش، اداره‌یی به نام (اداره‌ی پنجم) وجود دارد که کارش فقط همین است که هر روز نگاه کند ببیند این قالب و این ترکیبی که وجود دارد، کجایش کم است، کجایش زیاد است. ممکن است امروز همه چیز کامل باشد - کم و زیاد نباشد - اما فردا که نگاه میکنیم، ببینیم این قسمت زیادی است؛ یا این قسمت کج است؛ یا این خطی که این‌طوری کشیده شده، باید انحنایش کمتر یا بیشتر باشد. خوب است که یک گروه طرح و برنامه در داخل مجله وجود داشته باشد - شاید هم آن را داشته باشید - که دایم در فکر نوآوری برحسب اقتضاء باشد.

 


 نوآوری هم خودش فینفسه یک ارزش نیست؛ نوآوری برحسب اقتضائات ارزش است. اگر چیز نویی بیاوریم که برحسب اقتضائات نباشد، چیز خوبی نیست. بدعت، یک نوآوری است؛ اما در شرع مقدس اسلام بد است. بنابراین، باید ابتکاراتی بر اساس نیازها و اقتضائات وجود داشته باشد. شما این را شامل همه چیز بکنید؛ طرح مجله، صفحه‌بندی مجله - البته صفحه‌بندی آن خوب است؛ من در صفحه‌بندی هیچ اشکالی ندارم؛ صفحه‌بندیِ مدرن و زیبایی است؛ اما در عین حال کدام چیز زیبایی است که نشود زیباتر بشود - حتّی آن فرم و قالبها و بزرگ و کوچک بودن حروف و تیتربندی و تقسیم‌بندی و توزیع مطالب. الان توزیع مطالب شما بین مسائل حوزه و مسائل عمومی، در چه حد است؟ بالاخره شما معیاری دارید که مسائل حوزوی چه‌قدر باشد، مسائل خارج حوزه و غیرحوزوی چه‌قدر باشد؛ این قابل تجدید نظر است؛ یعنی هر وقتی انسان میتواند روی این تجدید نظر بکند.

 


 البته سرمقاله‌ها و مطالبی که درباره‌ی مسائل حوزه نوشته میشود، تا آن‌جا که من میتوانم ببینم و در ذهنم هست، خوب است؛ منتها حوزه هم یک موجود متحول است. اگرچه تحول حوزه خیلی کند و بطیء و ناسازگار با ضرورت و اقتضاء است، لیکن به‌هرحال دارد تحول پیدا میکند. یقیناً حوزه‌ی امروز با حوزه‌ی اول انقلاب - حتّی دو، سه سال بعد از انقلاب - یکسان نیست. الان ارزشهایی در حوزه مطرح است که آن روز مطرح نبود؛ شاید هم این ارزشها، ارزشهای واقعی باشد. مثلاً امروز به مسأله‌ی نظام بخشیدن به حوزه و تمرکز دادن به اداره‌ی حوزه و تحول حوزوی، توجه بیشتری معطوف میشود؛ اما در اوایل انقلاب متأسفانه اصلاً طلبه‌ها یادشان نبود که چنین چیزی لازم است!

 


 ما فرصت خوبی را در این ده، دوازده ساله تقریباً از دست دادیم؛ و آن فرصتِ حضور امام بود. اگرچه ایشان نسبت به مسائل حوزه یک نوع امساکی داشتند و خیلی مایل نبودند که در مسائل حوزه نظری ابراز کنند - البته چیزهایی در ذهن شریفشان بود - لیکن ما طلبه‌ها و عناصر علاقه‌مند به مسائل حوزه، باید از آن فرصت به نحوی استفاده میکردیم؛ که تا حالا این کار نشده است؛ حالا هرکسی یکطور گرفتار بوده؛ بعضیها در دولت، بعضیها در مبارزات، بعضیها در مسائل گوناگون دیگر؛ این فرصت از دست رفته؛ نباید بگذاریم بیشتر از این از دست برود.

 


 الان درخواستهایی سراغ ما می‌آید؛ طلبه‌ها چیزهایی از ما میخواهند؛ حتّی بعضی از فضلای قم - که اگر آدم اسمشان را بیاورد، شاید کسی باور نکند که اینها این درد را دارند - به این‌جا میآیند و از مسائل حوزه شِکوه میکنند و اظهار علاقه میکنند که دستی بیاید و کاری در حوزه بکند؛ این نشاندهنده‌ی درخواستهاست.

 


 واقعاً ما باید بفهمیم که الان مشکل حوزه چیست؛ این به یک نوع نگرش دقیق، پخته و همه‌جانبه احتیاج دارد. من سالهاست که از حوزه منفکم. ماها مسائل عمومی حوزه را میدانیم؛ اما بلاشک مسائل ریزی در حوزه هست که ما نمیدانیم؛ آن کسی که در حوزه تنفس و زندگی میکند - به قول عربها، یعیش الحوزة - این مسائل را میفهمد.

 


 یک نکته این است که مسائل حوزه را - آنچه که الان باید انجام بگیرد - ما بایستی بدانیم. الان نظرات خوبی هم هست؛ بعضی از بچه‌های مشهدی خودمان هستند که پیش ما میآیند و میروند؛ گاهی اوقات نامه میدهند و حرفهای خوب و بکر در کارشان وجود دارد؛ انسان میبیند که اینها واقعاً کفایت میکند. حقیقتاً اگر کسی بخواهد کاری برای حوزه بکند، میتواند اینها را در همین نظرات پیدا کند؛ ولو خود آدم هیچ ابتکاری نداشته باشد، از آنها میتواند استفاده کند. من از این نظراتی که داده میشود، استفاده میکنم. شاید خود این جوانان هم خیال نمیکنند که ما این‌قدر از نظرات آنها استفاده میکنیم؛ فکر میکنند اعتنایی نمیشود؛ در حالی که نه، حقیقت قضیه این است که من استفاده میکنم؛ یعنی از نظرها و حرفهای آنها چیزی به دست میآورم؛ و این چیز خیلی مهمی است. آدم میبیند که جوانان این‌طور ذهنهاشان روشن است.

 


 پس یک مسأله این است که ما آن تحول و شکل مطلوبی را که برای حوزه لازم است - ولو ایده‌آلی به‌نظر برسد؛ بگذارید برسد - دنبال کنیم. اگر ایده‌آلها نباشند، حرکت کند خواهد شد. یک مقدار ایده‌آلهای دست نیافتنیِ در واقعیت، همواره باید مورد نظر ما باشد. ما اگر قهرمان نداشته باشیم، سازندگی شخصی نداریم؛ اصلاً فلسفه‌ی وجود (امام) در تفکرات کلامی ما هم همین است. (امام) آن مثال اعلی است که باید ما را به آن سمت بکشاند؛ مثل آن عقابهایی که چیزی بالای سرشان میبینند و همین طور دایم پر میزنند که بالاتر بروند و به آن نقطه برسند. ممکن هم هست که ما هیچ وقت به آن نقطه نرسیم، اما آن مرکز دست‌نیافتنی باید باشد، تا ما این حرکت را با شور و شوق انجام بدهیم. پس ایده‌آلها - ولو ایده‌آلهایی که در واقعیت دست‌نیافتنی هستند - همیشه باید باشند، تا ما بتوانیم حداقل تا نیمه‌ی راه برویم؛ اگرچه آن قله هم یک روز فتح خواهد شد؛ یعنی به نیمه که رسیدیم، قله نزدیکتر و دست‌یافتنی میشود. بنابراین، آن ایده‌آلها را تصویر کنید؛ آن مقدارش که واقعیت است، آدم یکطور با آن برخورد میکند؛ آن مقدارش هم که دور از واقعیت است، طور دیگری با آن برخورد میکند.

 


 یک بخش دیگر از مسائل حوزه، خلأهای فکری حوزه است. من نمیدانم الان در طرح این تفسیرها یا عقاید یا بحثهای سیاسی - همینهایی که الان در مجله‌ی حوزه هست - آیا شما با آماری به این نتیجه میرسید که الان در حوزه به این مباحث نیاز هست یا نه؛ یعنی طلبه برای منبر خودش، برای قرار گرفتن در جایگاه سیاسی لازم خودش، حتّی برای اندرون خودش، به این مطالب احتیاج دارد یا نه.

 


 یک روز هست که ما مثلاً باید اثبات توحید و اثبات صانع بکنیم؛ یک روز هم هست که ما بایستی مثلاً درباره‌ی مسأله‌ی عدم وابستگی سیاسی بحث کنیم؛ این هم الان یک مسأله‌ی طلبه‌ی حوزه است؛ این جزو مسائل حوزه است؛ این را شما در شمار مسائل بیرون از حوزه جستجو نکنید. اگر آن مجموعه‌یی که غم مسائل طلبه‌ها و سرنوشت حوزه را میخورد، نتواند طلبه‌یی را که الان در حوزه زندگی میکند و نهالی است برای این‌که یک روز درخت تناوری بشود، با ایمان خودش حفظ بکند، خیلی خسارت است.

 


 گاهی اوقات ممکن است طلبه فکر کند که مثلاً این جنجال و این شکنجه‌ی تمام‌نشدنییی که ما در مجادله‌ی با دولتهای بزرگ داریم، واقعاً چه لزومی دارد. اگر این سؤال برای طلبه پیدا شد، آیا شما جوابی برای آن فراهم میکنید، یا نمیکنید؟ آیا ما موظف هستیم جوابی فراهم کنیم، یا موظف نیستیم؟

 


 من در اواخر دوران ریاست جمهوری یک سفر به قم آمدم؛ که شاید آخرین سفر، یا یکی از آخرین سفرهای من به قم بود. در آن دیدار، یک جلسه‌ی پاسخ به سؤالات گذاشتم. ایده‌ی این قضیه از این‌جا هم شروع شد که من در اواخر دوران جنگ به اهواز رفته بودم؛ در آن‌جا یک طلبه‌ی خیلی معمولی به من رسید و گفت شما به دانشگاه میروید، پاسخ به سؤالات میگذارید؛ مگر حوزه‌ی به این عظمت، از یک دانشگاه کمتر است!؟ دیدم راست میگوید. این نکته در ذهنم بود و در وقتی که ممکن شد، این کار را کردم و به قم رفتم. در آن‌جا طلبه‌ها هم زیاد آمدند و از من سؤالاتی کردند؛ من دیدم عجب مسائلی در حوزه مطرح است؛ یعنی واقعاً آدم تا برخورد نکند، نمیفهمد. ما مقاله مینویسیم، کتاب مینویسیم؛ اما آیا این چیزی که ما مینویسیم، خلأ لحظه‌ها را پُر میکند؟

 


 ایشان(۱) به عمل صالح اشاره کردند؛ درست است؛ واقعاً معنای عمل صالح همین است. عمل صالح، یعنی مایصلح‌ل ِ این زمان. ممکن است چیزی برای امروز صالح باشد، برای یک روز دیگر نباشد. من همیشه گفته‌ام که باید خلأ لحظه‌ها را پُر کنیم. الان خلأ لحظه چیست؟ مجله‌یی مثل مجله‌ی شما، باید این را بررسی کند.

 


 امروز در حوزه، سؤالها و استفهامها چیست؛ تا بر اساس آن استفهامها تکلیف خودمان را به دست بیاوریم و سراغ آنها برویم؟ احتمال دارد یکی از استفهامها همین مسأله‌ی سیاسییی باشد که ما برای جستجو کردن آن به خارج حوزه نگاه میکنیم؛ یعنی شما آنها را مسائل غیرحوزوی به شمار میآورید. البته مسائل غیرحوزوی هم داریم - نفی نمیکنم - اما بسیاری از اینها به یک معنا مسائل حوزه است.

 


 ما باید این طلبه را بسازیم. به عبارت خلاصه و کوتاه، ما باید این طلبه‌یی را که نظام و کشور به او امید بسته، به صورت یک بنیان مرصوص درستش کنیم، تا آن روزی که او بزرگ میشود - حالا یا مدرّس میشود، یا مرجع میشود، یا مبلّغ میشود، یا خارج میرود، یا یک مسؤول دولتی میشود - آن‌جا لَنگ نزند؛ درست شبیه آن چیزی که درباره‌ی خلأها و عقده‌های عاطفی میگویند. ممکن است فرزند شما در دوران کودکی با مشاهده‌ی یک رفتار ناهنجار در داخل خانواده، یک ناهنجاریِ روانی یا عصبی در او به‌وجود بیاید؛ وقتی که بزرگ شد - مثلاً یک تاجر یا یک عالم یا یک سیاستمدار شد - این ناهنجاری اثر خودش را خواهد بخشید؛ مثل زاویه‌ی کوچکی که هرچه این خطوط ادامه پیدا میکند، مرتب فاصله‌ی خطوط بیشتر میشود؛ وضعیت طلبه در حوزه، عیناً این‌گونه است.

 


 طلبه الان در دوران انعقاد و شکل‌گیری است؛ ولو حالا پنج سال هم است که درس خارج میخواند؛ باشد؛ اما دارد شکل میگیرد؛ او نطفه‌یی است برای آن موجود عظیمی که یک روز خلأیی را در دنیا پُر خواهد کرد؛ مرجعی خواهد شد، مدرّسی خواهد شد، رهبری خواهد شد، مسؤولی خواهد شد؛ بالاخره یک چیزی خواهد شد.

 


 البته یک وقت به شکل مطلق به این مجله نگاه میکنیم، میبینیم مثلاً مجله تفسیر که دارد، بحث سیاسی که دارد، بحث عقاید که دارد، بحث جهان اسلام که دارد؛ پس مجله، مجله‌ی کاملی است. این نگرش، مطلق است؛ اصلاً کافی نیست. ما باید نسبت به زمان، نگرشی بکنیم و ببینیم آیا این مجموعه‌ی مباحث، نسبت به نیاز زمان، باز هم کافی است یا نه. این، آن نکته‌یی است که راجع به مسائل حوزه‌یی مجله و محتوای مجله به ذهنم رسید که عرض کنم.

 


 و اما راجع به مسائل بیرون حوزه. البته من نمیدانستم که شما چهل درصد خواننده‌ی غیرطلبه دارید؛ این خیلی است؛ من تصورم کمتر از اینها بود. قاعدتاً درصد بالایی از این چهل درصد باید دانشجویان باشند. اگر شما اعتقادتان همان چیزی است که امام فرمودند (مشکل کشور از بیدینی دانشگاهها بود)، پس راه درستی را انتخاب کرده‌اید. امام به این معنا اذعان حقیقی داشتند؛ یعنی ایشان از بن دندان معتقد بودند که مشکل آن روز کشور بر اثر خرابی دانشگاههاست؛ درست هم هست. الان سرِ حوزه هم به سمت اداره‌ی نظام باز شده است؛ اما یک روز بود که جز دانشگاهها، هیچ محفظه و مخزنی برای اداره‌ی نظام نبود.

 


 شما ببینید اینهایی که در رأس کار آمده بودند، چه کسانی بودند و چه فکر و ذهنیتی داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند؛ حتّی از نسل هویدا هم بدتر بودند! من هویدا را مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعین‌حال نسل هویدا بر نسل راجی - نویسنده‌ی کتاب (خدمتگزار تخت طاووس) - شرف داشت! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میخواستند جای هویدا بیایند. حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا! هویدایی که نسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته‌مانده و رسوبی از آن قدیم - حالا اسمش ملیت بود، وطن‌دوستی بود، آب و خاک بود - وجود داشت؛ ولی نسل جدیدشان که نمونه‌اش همین راجی است، واقعاً اینها چه بودند!؟ پس امام این معنا را درست فهمیده بود.

 


 عین همان قضیه، الان هم هست. اگر ما خیال کنیم مشکل دانشگاهها تمام شده، واقعاً ساده‌اندیشی است. ما واقعاً نمیدانیم الان در دانشگاه چه خبر است؛ هیچکدام از ماها نمیدانیم. خبرهایی که از دانشگاهها می‌آید، خبرهای خوشی نیست. ما یک مشت جوان حزب‌اللهی و انجمن اسلامی و جبهه‌برو و بسیجی را در دانشگاه میبینیم؛ مرتبطان ما اینهایند. ما چهار نفر استاد ریش‌داری را که در دانشگاه مسؤول هستند، میبینیم؛ این، همه‌ی محتوای دانشگاه نیست. در دانشگاه چیزهای ناپسندی هست؛ شما با این دانشگاه میخواهید چه کار کنید؟ آیا همین دانشگاه است که باید با حوزه ارتباط داشته باشد و وحدت حوزه و دانشگاه را تأمین کند؟ پس اگر میخواهید قائمه و فهرستی از مسائل بیرون حوزه درست کنید، رقم مهمش را مسائل دانشگاه به نظر بیاورید. البته مسائل دانشگاه هم به معنای نیاز دانشجوست - عین همان بیانی که در باب طلبه گفتیم - ببینیم الان واقعاً خلأ این دانشجو چیست و چه چیز کم دارد که ما باید آن را تأمین کنیم.

 


 ما میگفتیم روحانیون به دانشگاه بروند؛ حالا روحانیون هم رفته‌اند. البته روحانیون وجود مبارکی هستند؛ اما نه آن مقداری که توقع بوده است. الان روحانیونی که در دانشگاه هستند، آیا واقعاً همان شبحی را تداعی میکنند که دانشجویان با دیدن مرحوم شهید مطهری از روحانیت به چشم میآوردند؟ این سیلی که از دانشگاه به طرف حوزه‌ی قم راه افتاد و مرتب آمدند طلبه شدند، به‌خاطر چه بود؟ چون شبحی که از روحانیت در نظرشان بود، شبح مطهری و باهنر و مفتح و امثال اینها بود. آیا این آقایی که حالا به دانشگاه میرود، همان شبح را تداعی میکند یا نه؟ قاعدتاً نه. این خلأ را شما با مقاله‌هاتان پُر کنید؛ بگذارید حوزه آن جایگاه خودش را داشته باشد.

 


 مطالب خود را با روشن‌بینی و بلندنظری و همراه با عمق و با شجاعت کامل در بیان مطالب بنویسید. شجاعت کامل در بیان مطالب، یعنی این‌که نویسنده نباید هیچ‌گونه رودربایستییی از دانشجو و غیر دانشجو بکند. به‌عبارت دیگر، وقتی من دارم این مطلب را مینویسم، اگر در این مطلب چیزی هست که به دلیلی به آن خواننده بر خواهد خورد، یا پیشداوری او را به هم خواهد زد، این نباید مثل شرط متأخر در نوشته‌ی من اثر کند؛ مثل واجب معلق، که در صحت آنچه که قبلاً اتفاق افتاده، بعداً اثر میگذارد! بنابراین، شما باید مطالب را واقعی و شجاعانه بنویسید.

 


 در دنیا هم مواضع شجاعانه به درد آدم میخورد. ما در این دوران ده سال گذشته کسانی را دیدیم که مواضع غیرشجاعانه گرفتند؛ برای این‌که فلان قشر بدش نیاید؛ برای این‌که فلان قشر کلاً این توقع را دارد، یا از من این توقع را دارد؛ بنابراین طور خاصی حرف بزنم! این کار به ضررشان تمام شد؛ به ضرر آن قشر هم تمام شد؛ به ضرر نظام هم تمام شد؛ این نباید رعایت بشود؛ اما بلندنظری باید فراموش نشود. انسان باید با بلندنظری برخورد کند و با سعه‌ی صدر حرف بزند؛ اما در همان سعه‌ی صدر، شجاعت و صراحت و ایستادگی در مواضع را هم در نظر بگیرد.

 


 بله، امام در حالی وارد ایران شدند که جو مبارزه - لااقل در سطوحی - از ایده‌های به‌اصطلاح روشنفکری پُر بود؛ که حتّی خود روحانیون - امثال ماها - هم در داغ کردن آن جو روشنفکری - و به عبارت دقیق‌تر، روشنفکرزدگی - دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همه‌ی این چیزها را شست و کنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنرانی اول ایشان در فرودگاه به یاد دارم؛ واقعاً حیرت کردم که امام این ملاحظاتی را که ماها داریم، هیچ ندارد! ایشان در آن سخنرانی، اول از روحانیون اسم آورد؛ که ماها اگر جای ایشان بودیم، این کار را نمیکردیم! ما اگر میخواستیم در آن وقتها سخنرانی بکنیم، شروع آن از روحانیون نبود؛ اما دیدیم که امام اصلاً این ملاحظه را نمیکند!

 


 در همان ماههای اول پیروزی انقلاب، امام مسأله‌ی بیحجابی و حجاب را قاطع گفت. آن وقتها ما به عنوان اعضای شورای انقلاب، گاهی در هیأت دولت هم شرکت میکردیم. من کسانی را دیدم که جزو عناصر متدین هیأت دولت بودند، اما به ما میگفتند این چه کاری بود که امام کرد؛ حالا چرا کرد!؟ امام اصلاً دچار رودربایستی نمیشد. بنابراین، ملاحظه‌کاری و رودربایستی داشتن، مطلقاً باید نباشد؛ این خواهد توانست آن خلأ را در دانشگاه پُر کند.

 


 ان‌شاءاللَّه که همه‌ی شما آقایان موفق و مؤید باشید. خداوند شما را کمک کند؛ ما هم دعا میکنیم که ان‌شاءاللَّه خداوند روزبه‌روز بر توفیقات شما بیفزاید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 

 


 ... ماشاءاللَّه شما حسابی مشغولید! (۲) این طلبه‌های دست‌به‌قلم جوان، خیلی قیمت دارند. ما در سن این آقایان، کجا میتوانستیم چنین کارهایی بکنیم؟ واقعاً شاید به عقلمان هم خطور نمیکرد! ماشاءاللَّه شما خیلی خوب و جلویید؛ به شرطی که از لحاظ سطح، قانع نباشید.

 


 نویسندگی به معنای خاص خودش - نه نگارش - مثل شاعری است. شاعری، فقط گفتن الفاظ که نیست؛ اولش نضج یافتن آن اندیشه و فکر است که بعد باید در قالب شعر بیاید؛ والّا اگر فرض کنیم که کسی الفاظ را نظم هم میدهد، نظمش هم هیچ اشکال وزنی و قافیه‌یی ندارد، اما مضمون نداشته باشد، این شاعر که نیست؛ نویسندگی هم چنین چیزی است. نویسندگی، یعنی انسان چیزی را در ذهن خودش نضج بدهد و بپروراند و آن را از غلطها و ناصوابها بپیراید و بپالاید؛ بعد آن را در قالب الفاظِ درست بیاورد.

 


 یکی از عناصر مهم در باب نویسندگی این است که انسان روزبه‌روز کیفیت آن را بیشتر کند؛ والّا هرکس استعدادی پیدا کند، چیزی مینویسد. این مرحله‌ی اول را باید به مرحله‌ی دوم و مراحل گوناگون دیگر همین‌طور ادامه داد. واقعاً یکی از اسرار وجود بشر، پایان‌ناپذیری اوست؛ یعنی در هیچ حدی آدم نمیتواند بگوید که الحمدللَّه کارمان خوب است؛ نه، باید در همان لحظه احساس کرد که ما در قدمهای اول و پله‌های پایین نردبانیم و پله‌های این نردبان همچنان ادامه دارد.

 


 

 


 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران‌

تاریخ: 1370/11/29

 

بیانات در دیدار اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 از همه‌ی شما برادران و خواهران عزیزی که این فرصت را به بنده بخشیدید که بعد از آن‌که دورادور با صدا و کار و نتایج تلاشهای باارزش شما آشنا بودم، شما را از نزدیک ببینم و بتوانم حضوراً از شما تشکر کنم و خسته نباشیدی عرض کنم، خیلی متشکرم. هدف اصلی ما هم تقریباً همین است که بعد از آن‌که شما دارید مهمترین بخش از شبکه‌ی گسترده‌ی تبلیغاتی و ارتباطاتی کشور را اداره میکنید و هر کدام نقش مؤثری در آن دارید و بیشک این کار از زحمت و تلاش سرشار است - چه تلاشهای جسمی، و چه دلهره‌ها و اضطرابهایی که انسان معمولاً وقتی یک کار حساسِ دم‌به‌دمی بر دوشش هست، دارد؛ که این کاملاً قابل درک است - شما را زیارت، و حضوراً از شما تشکری کرده باشیم.

 


 اگر واقعاً بنده بخواهم آن‌چنان‌که حق برنامه‌ی شما در این ابعاد وسیع است، با شما صحبت کنم، قاعدتاً زمان خیلی طولانییی را میطلبد. خود جمع حاضر شما عده‌ی کثیری که بحمداللَّه در این‌جا هستید، نشان میدهد که کاری هم که پشت این مجموعه قرار دارد - این هیأت عمومی و نظراتی که درباره‌ی آن ممکن است وجود داشته باشد، یا تبادل نظرهایی که خوب است انجام بگیرد - قاعدتاً خیلی زیاد است؛ کثرةالمبانی تدلّ علی کثرة المعانی. گزارش(۱) هم گزارش طولانی و بحمداللَّه مفید و همه‌جانبه‌یی بود و قهراً بخش قابل توجهی از وقت را به خودش اختصاص داد؛ اگرچه من قبلاً گزارشی را که آقایان فرستاده بودند، خوانده بودم و از تفصیل برنامه‌ها تا حدود زیادی مطلع بودم؛ لیکن از گزارش هم استفاده کردم.

 


 آن چیزی که من در درجه‌ی اول به شما برادران و خواهران عرض میکنم، این است که این رسانه‌یی که در اختیار شماست - رادیو - و این بخشی که چند ساعت را فرا میگیرد، یکی از ارکان سازندگی جمهوری اسلامی است. اگر ما جمهوری اسلامی را به این معنا میدانیم که نظامی بر پایه‌ی ارزشهای نوین و دارای جهتگیری ویژه‌یی به سمت اهداف متعالی است - طبعاً معنای یک نظام نو غیر از این هم نیست؛ والّا پس انقلاب چه معنا دارد؟ - و باید ارزشهای جدیدی داشته باشد، بر اساس این ارزشها، هدفهایی ترسیم میشود؛ و در جهت این هدفها، مسیرهایی مشخص میگردد. زندگی، یعنی تلاش در این مسیرها؛ و (انّما الحیاة عقیدة و جهاد)، یعنی همین.

 


 همه‌ی معنای جهاد، جهاد با شمشیر و تفنگ که نیست؛ هر تلاش شما یک جهاد است. جهاد، یعنی مجاهدت کردن و تلاش کردن. زندگی، یعنی این‌که ما این هدفها را ترسیم کنیم و ارزشهایی را که برای ما عزیز و محترم است، مشخص کنیم و بعد با همه‌ی قوا بکوشیم؛ اصلاً زندگی جز این معنی ندارد؛ والّا اگر انسان از ارزشهایی - آن ارزشها هرچه میخواهد باشد - خالی باشد، به یک جماد تبدیل خواهد شد؛ یا یک حیات نباتی خواهد داشت؛ جذب کن و رشد کن؛ یا احیاناً یک حیات حیوانی خواهد داشت؛ جذب کن و رشد کن و باز تلاش کن برای این‌که گیر بیاوری، تا مجدداً جذب کنی و رشد جسمانی و مادّی کنی! اینها که ارزشی ندارد؛ این زندگی، انسانی که نیست.

 


 این حرفی که میزنم، مخصوص ما هم نیست؛ این‌طور نیست که من بخواهم ادعا کنم، یا هرکسی بخواهد ادعا کند که این مربوط به یک محدوده‌ی خاص جغرافیایی یا محدوده‌ی خاص اعتقادی است؛ اصلاً برای هوشمندان عالم، زندگی جز این معنایی ندارد؛ فکری میکنند، هدفی ترسیم میکنند و به شوق آن هدف، تلاش مداومی را ادامه میدهند و پی میگیرند؛ هرچه هم آن تلاش سخت‌تر باشد و بیشتر عرق آدم را در بیاورد، بعد از این‌که این تلاش انجام شد، آدم خوشحال‌تر است.

 


 شما اگر یک روز ورزش سنگینی بکنید، بعدش احساس رضایت بیشتری میکنید. علاوه بر این‌که خود آن ورزش هم تأثیری در جسم شما میگذارد و نشاطی به شما میدهد که طبیعی و قهری است و دست شما نیست - چه بخواهید و چه نخواهید، ورزش در جسم شما اثر میگذارد - یک چیز دیگر هم هست، و آن این‌که شما احساس میکنید که امروز کار بیشتری کرده‌اید. یک روز وقتی شما یک برنامه‌ی خوب تنظیم میکنید، یک اجرای خوب دارید، یک کار جدید میکنید، خوشحال‌ترید. یک روز وقتی شما یک ساعت بیشتر وقتتان را مصرف میکنید - البته از روی اختیار، نه از روی اجبار؛ کار اجباری این خواص را ندارد - آخر سر میگویید امروز یک ساعت بیشتر ماندم؛ یعنی یک خشنودی از خودتان و از کار خودتان دارید. بنابراین، هرچه این تلاش سخت‌تر، سنگین‌تر، پیگیرتر و به نظر خود آدم درست‌تر باشد، انسان خوشحالیش هم بیشتر است؛ این یک اصل کلی است؛ این مخصوص ایران و توران و شرق و غرب عالم نیست؛ همه‌جا همین‌طور است؛ هرجا که یک مشت اندیشمند دارند زندگی میکنند.

 


 ما حالا در این نظام زندگی میکنیم. این نظام، نظامی است که به دنبال زحمت و تلاش ارزشمندی - که آن هم باز به نوبه‌ی خود دنبال هدفی بوده - به‌وجود آمده است؛ بنابراین، نظام مال ما هم نیست که بتوانیم آن را به همدیگر ببخشیم یا از هم اغماض کنیم؛ من بگویم خیلی خوب، حالا شما این تکه‌اش را این‌طوری کردی، عیبی ندارد؛ یا شما به من بگویی خیلی خوب، این‌جا را خراب کردی، عیبی ندارد؛ چون شمایید! نه ما حق داریم نسبت به کسی در مسائل اساسی اغماض کنیم و از کیسه‌ی خلیفه ببخشیم، نه کسی حق دارد متقابلاً به ما از کیسه‌ی خلیفه چیزی ببخشد و اغماض کند؛ اصول پذیرفته شده‌یی وجود دارد که متعلق به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است.

 


این نظام، نظامی است - که خود شماها همیشه هم میگویید، درست هم میگویید - که بر پایه‌ی تلاشهای بیشمار و فداکاریهای فراوان به وجود آمده و امروز هم در دنیا دارد یکه‌تازی میکند؛ اما همین رادیوهای بیگانه‌یی که آقای پورمحمّدی اشاره کردند، هرچه میخواهند بگویند، بگویند. بله، معلوم است؛ اگر مثلاً ده نفر بچه‌ی هرزه دور آدم دانشمند و شخصیت برجسته‌یی را بگیرند؛ یکی به او اهانت کند، یکی بگوید تو بیسوادی و...، طبعاً ممکن است او انکساری هم در خودش پیدا کند؛ اما شما که او را میشناسید، باورتان نمی‌آید. بله، نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی حرف میزنند؛ نمیزدند، تعجب میکردیم. امام میگفتند هر وقت از ماها تعریف میکنند، آدم در دلش چیزی پیدا میشود که چه اشکالی در من به‌وجود آمده که دشمن دارد از من تعریف میکند؛ واقعاً عقیده‌ی امام این بود؛ نه این‌که فقط در حرفهای عمومی آن را بیان کنند؛ حتّی به ماها هم آن را میگفتند. بنابراین، ارزشها و اصول و هدفهایی وجود دارد؛ این تلاش ارجمند شما باید در همین سمت انجام گیرد؛ مقصود این است.

 


 رادیو یک دستگاه ویژه است؛ یعنی واقعاً در کشور، هیچ رسانه‌یی - حتّی تلویزیون، روزنامه، کتاب و سینما - وجود ندارد که این برد و این گسترش و این نفوذ را حتّی در صندوقخانه‌های مردم داشته باشد. من خیلی از اوقات همراه خودم رادیو میبرم؛ مثلاً صبحها که برای قدم زدن یا ورزش کردن به گوشه‌یی از این شهر میروم، این رادیو هم همراهم هست؛ از هیچ چیز دیگر نمیشود این‌طور استفاده کرد؛ از قبیل من هزاران نفر هستند. به قول مرحوم آل‌احمد که میگفت آن کشاورز ما هم به شاخ گاوش یک ترانزیستور آویزان کرده است! بنابراین، رادیو خیلی حساس است؛ بخصوص که بعضی از برنامه‌های شما، برنامه‌های مستقیم است؛ یعنی برنامه‌هایی است که دیگر شمایید و هنرتان و هر کاری که بتوانید بکنید؛ این شمایید و این هم میدان؛ یا علی مدد! هر کار کردید، کرده‌اید؛ هیچ ادیتوری، هیچ تنظیم کننده‌یی، هیچ کنترل کننده‌یی هم وجود ندارد؛ شما هستید و دارید میگویید و در سطح میلیونی کشور و دنیا - مستقیم، کشور؛ غیرمستقیم، دنیا - پخش میشود؛ لذاست که بسیار بسیار حساس است.

 


 اولین چیزی که من بعد از این مقدمه میخواهم بگویم، این است که کل برنامه‌های شما(۲) بایستی در جهت این ارزشها باشد؛ یعنی مهمترین الزام و چارچوب و کمربندی که بایستی مجموعه‌ی برنامه‌ها را محصور کند و به این حرکت جهت بدهد، این است.

 


شما باید نگاه کنید ببینید ارزشهای اسلام و انقلاب چیست؛ این ارزشها را به‌دست بیاورید؛ شوخی و خنده‌مان هم باید در این جهت باشد؛ سرگرمی و تفریحمان هم بایستی در این جهت باشد؛ کار روی افکار عمومی مردم - مثل این برنامه‌های همگانی و برنامه‌های صبحتان، یا برنامه‌های خانواده که از برنامه‌های خیلی خوب این مجموعه است، یا بعضی از برنامه‌های دیگری که دارید - همه باید در این جهت باشد. باید مراقب باشیم که اشتباه نکنیم. مثلاً فرض بفرمایید ما سوار ماشینی شده‌ایم و داریم راهی را میرویم و به سمتی حرکت میکنیم؛ خیلی خوب، قهوه‌خانه است؛ آدم پیاده میشود و چای میخورد، یا تفریحی میکند؛ یک وقت هم مثلاً پا را روی گاز میگذارد و با سرعت صد و چهل کیلومتر میرود؛ یکجا انسان کند میکند؛ یکجا سنگین است، بارها را یک خرده پایین میآورد؛ یکجا یک نفر پیاده دارد میرود، انسان سوار میکند؛ شکلها و نحوه‌های گوناگونی هست؛ اما آنچه که هرگز گم نمیشود، این است که ما داریم به کجا میرویم. ممکن است در جایی به طور طبیعی جاده پیچ بخورد؛ مثلاً طرف شرق داریم میرویم، اما این جاده به طرف شمال میرود؛ حتّی طرف غرب میرود - یعنی علیالظاهر در خلاف جهت داریم حرکت میکنیم - اما آن چیزی که در متن و بطن کار مضمَر است، این است که ما داریم به طرف شرق میرویم؛ به همان طرفی که مورد نظرمان است؛ این باید گم نشود؛ این در همه‌ی برنامه‌هاست؛ فرق هم نمیکند؛ این از آن چیزهایی است که نسبت به آن با هم رودربایستی نداریم؛ نه من با شما رودربایستی دارم، نه شما باید با من رودربایستی داشته باشید. معروف است که خلیفه‌ی مسلمین در صدر اسلام گفت اگر من کج رفتم، با من چه میکنید؟ یکی گفت اگر کج رفتی، با شمشیر راستت میکنیم! اگر من هم که مسؤول اول این نظام هستم و بارهای شما هم بر دوش من است، برخلاف این جهت حرکت کردم، شما هم باید به من بگویید.

 


 بارهای شما هم بر دوش من است؛ یعنی این برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) را که گاهی گوش میکنم، هر کلمه‌یی که آن آقا میگوید، احساس میکنم که من دارم میگویم؛ یعنی با نگرانی گوش میکنم؛ این را شما بدانید. همه‌ی برنامه‌های شما را که من گوش میکنم، دغدغه‌یی در عمق ذهن من وجود دارد؛ یعنی احساس میکنم که شما دارید حرفی را میزنید که مسؤولیت آن حرف با من است؛ حقیقت قضیه هم این است؛ یعنی مسؤول کار شما من هستم؛ البته نه این‌که شما مسؤول نیستید؛ اما من احساس مسؤولیت میکنم؛ نسبت به همه‌ی این نظام هم همین‌طور است. یک مأمور نیروی انتظامی هم که در خیابان دارد راه میرود، من با نگرانی نگاه میکنم؛ چون میدانم که مسؤول کار او هم من هستم. توجه به ارزشهای اسلام و انقلاب از آن چیزهایی است که در مورد آن نه من با شما رودربایستی دارم، نه شما باید با من رودربایستی داشته باشید؛ اگر بنده هم یک وقت برخلاف این جهتی که دارم میگویم، و برخلاف این اصول حرکت کردم، شما هم باید به من بگویید؛ این چیزی نیست که ما بتوانیم از یکدیگر اغماض کنیم و بگویم چون این آقا بالاخره آدم شریف، عزیز و مرد خوبی است، یا این خانم مثلاً آدم کارآمدی است، پس او را اغماض کنیم؛ نه، این دیگر آن عنصر اصلی قضیه است. ما همه داریم تلاش میکنیم تا مثلاً آشی پخته بشود؛ یکی آتش میآورد، یکی هیزم میگذارد، یکی نخود و لوبیا پاک میکند، یکی به هم میزند؛ در این‌جا ما میتوانیم از کوتاهیهای یکدیگر هم اغماض کنیم - یکبار بنده کوتاهی کردم، شما گذشت کردید؛ یک بار شما کوتاهی میکنید، من بالاخره گذشت میکنم - اما دیگر این کوتاهیها نباید به این حد برسد که آش را برداریم و به بیرون خالی کنیم؛ این‌که دیگر نقض غرض خواهد شد؛ دیگر نمیشود تا این حد کوتاهی را نادیده گرفت!

 


 این برنامه‌هایی که آقایان گفتند، من تقریباً همه‌اش را گوش کرده‌ام؛ حالا بعضی را بیشتر گوش میکنم و هر وقت یادم باشد یا فرصت داشته باشم، گوش میکنم؛ بعضیها را هم تصادفاً گوش میکنم؛ اما این‌طور نیست که این برنامه‌های شما را نشنیده باشم؛ تقریباً همه‌ی این برنامه‌ها را من کم و بیش چشیده‌ام - اگر نگویم که استفاده‌ی زیادی کرده‌ام - بعضی از آنها هم انصافاً سطوح بالایی دارد و همه‌اش به‌طور کلی مجموعه‌ی خوبی را تشکیل میدهد.

 


هر کدام از این برنامه‌ها در جای خود چیز لازمی است و با هدفهای خوبی تشکیل شده؛ لیکن این را از این جهت میگویم که برنامه‌ریزان، نویسندگان، محققان، تنظیم‌کنندگان، تهیه کنندگان، و حتّی مجریان و گزارشگران این را رعایت کنند. شما که میکرفن در دستتان هست و میروید پهلوی این و آن صحبت میکنید، در آن حال یادتان باشد - البته امکان دارد که این یاد بودن، هیچ تأثیری در گزارش گرفتن شما نداشته باشد؛ اما بیگمان در استفاده‌ی از این گزارش تأثیر دارد - و مواظب باشید که آن‌طوری که درست است؛ یعنی در جهت این نظام است، باید حرکت کنید. رادیو، رسانه‌یی متعلق به تشکیلات است؛ متعلق به هیچ‌کس نیست. البته در بین شماها من چنین چیزی را سراغ ندارم، اما در مجموعه‌ی صدا و سیما سراغ دارم که یک نفر که میکرفنی در دستش هست، خیال میکند که صاحب میکرفن است! یعنی سلیقه‌ی خودش را بر سلیقه‌ی نظام، و سیاست خودش را بر سیاست نظام، و فهم خودش را بر فهم نظام ترجیح میدهد! این غلط است؛ چون این میکرفن که در دست شماست، متعلق به شما نیست؛ شما را آن‌جا گذاشته‌اند و گفته‌اند این برنامه را اداره کنید؛ شما هم باید طبق سیاست آن کسی که این میکرفن متعلق به اوست - یعنی نظام جمهوری اسلامی - عمل کنید. اگر شما خوب اداره کردید، البته مستحق اجر و پاداش دنیوی و اخروی هستید؛ لیکن بلاشک سلیقه‌ی شخص، فکر شخص، انگیزه‌های شخص و ایده‌های شخصی یا حتّی سیاسی و عمومیش، نباید هیچ‌گونه تأثیری در اداره‌ی این برنامه بگذارد؛ این را من مخصوصاً به شما بیشتر و مؤکداً میگویم؛ چون بحث شما، بحث عمومی است و یک کار اجتماعی میکنید. پس، سیاستها، جهتگیریها و هدفها باید بر طبق معیارهای اسلامی و معیارهای انقلاب باشد؛ این را رعایت کنید.

 


 البته در همین زمینه، رعایت معیارهای اسلامی، با موسیقیهای شما هم ارتباط پیدا میکند. گاهی اوقات موسیقیهایتان، موسیقیهایی بیرون از معیارهاست. من در باب موسیقی، فقط یک کلمه به شما بگویم: ببینید، آن موسیقییی که انسان را غافل میکند و داخل خلسه‌ی شهوانی می‌برد، حرام است؛ چه موسیقی ایرانی باشد، چه موسیقی فرنگی باشد، چه موسیقی هندی باشد، چه موسیقی عربی باشد؛ فرقی ندارد. آن چیزی که در اسلام ممنوع است، این است؛ حالا شما ببینید چگونه چنین موسیقییی به‌وجود می‌آید. البته این چیزی که من گفتم، جزو معیارهای شناخته شده و جزو آن موضوعات حقوقی و فقهی ما نیست؛ من دارم لبّ و عصاره‌ی مطلب را به شما میگویم. الهاء، یعنی کسی را غافل کردن و از خود بیخود کردن. غافل کردن از چه؟ انسان از درد دندان که غافل بشود، خوب است؛ این‌که بد نیست. الهاء، یعنی غافل کردن از آن جهت و هدف و حرکت و راه خودش، و به تعبیر اسلامی و دینی - که مربوط به همه‌ی ادیان است؛ این تنها مربوط به اسلام هم نیست - غافل کردن از خدا. وقتی انسان از همه‌ی این ارزشها غافل شد، اسمش غفلت از خداست. غافل شدن از خدا که میگویند، معنایش این است؛ یعنی انسان ناگهان از همه‌ی ارزشهای الهی غافل بشود. بنابراین، موسیقییی که انسان را از خدا غافل کند، موسیقی بدی است.

 


البته تفصیل بیشتر اینها بایستی با گروه سرود و موسیقی مطرح بشود؛ به شما ارتباط مستقیم پیدا نمیکند؛ اما شما چون آن محصول را به‌کار میبرید، مواظب این جهت باشید. فرض بفرمایید که یک روز آهنگسازی بر طبق سفارشی یا بر طبق میل دل خودش آهنگی ساخته، برای این‌که در جایی از دنیا رقص تندی انجام بشود؛ این به من و شما چه ربطی دارد!؟ مال خودش است؛ بیخ ریش خودش؛ اصلاً به ارزشهای ما ارتباط ندارد؛ این ضد ارزشهای ماست. یا حتّی مثلاً فلان آهنگساز ایرانی طبق همین موسیقی سنتی و موسیقی مقامی خودمان برداشته آهنگی را در فلان دستگاه اجرا کرده و آهنگ هم برای این است که یک نفر - مثلاً در حالات خاص یک جوان - بتواند آن احساس شهوانی خودش را اشباع کند؛ این به ما چه ارتباطی دارد!؟ این را یک نفر برای خودش ساخته؛ ما حالا نمیرویم یقه‌ی او را بگیریم که تو چرا ساختی؛ دلش میخواهد بسازد؛ هرکس کاری برای خودش میکند. مردم در کارهای فردی خودشان، مادامی که به حریمهای اجتماعی ضربه نزنند، آزادند؛ اما من و شما که میخواهیم محصول کار افراد را بیاوریم و عرضه کنیم، آیا نباید نگاه کنیم که این محصول فاسد و خراب نباشد؛ چیزی نباشد که به مصرف کننده ضربه بزند؟ ما باید این را نگاه کنیم. البته - همان‌طور که گفتیم - این موضوع بیشتر به محققان و برنامه‌ریزان و تهیه‌کنندگان و نویسندگان و تا حدودی هم به رفتار مجریان ارتباط پیدا میکند.

 


 چند نکته را درباره‌ی مباحث گوناگون برنامه‌های شما یادداشت کرده‌ام که عرض میکنم. یک مسأله راجع به این برنامه‌های صبحگاهی است؛ یعنی برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) و برنامه‌ی (کار و زندگی)؛ که هر دو از برنامه‌های خیلی خوب است؛ برنامه‌هایی است که واقعاً هر کدام خلأیی را پُر میکند و دارد کاری را در متن جامعه انجام میدهد؛ نباید بگذارید این برنامه‌ها هرز و هدر برود؛ حیف است؛ برنامه‌های بسیار باارزشی است و در همین جهات خوب، میشود از آنها خیلی استفاده کرد. شما موضوعاتی را معین میکنید؛ خوب است. این دنبال کردن موضوعات و این‌که انسان موضوع را با ذهن مردم روبه‌رو کند و ذهن آنها را به کار بیندازد و نظراتشان شنیده شود، بسیار خوب است؛ منتها ببینید، جمع کردن مواد، دو گونه و در دو مرحله انجام میگیرد؛ مرحله‌ی اول، مرحله‌ی انبار کردن است. فرض بفرمایید محققی میخواهد درباره‌ی فلان موضوع علمی یا ادبی یا تاریخی یا هر موضوع دیگر کاری انجام بدهد. مرحله‌ی اول، مرحله‌ی انبار کردن است. انبار کردن، یعنی این‌که این‌جا و آن‌جا بگردد و از کتابها و از فکرها و اندیشه‌های خودش چیزهایی را یادداشت کند و روی همدیگر بگذارد. در انبار کردن، احیاناً تنظیم هم هست. در انبار کالا هم انسان طبقه‌بندی میکند و هر کالایی را در جای خودش میگذارد. ما در فیشهای علمی هم همین کار را میکنیم. شماها که خودتان اهل تحقیق هستید، همین‌طور عمل میکنید؛ یعنی مطلب را فراهم میکنید و در فیشها میگذارید؛ فیشها را تقسیم‌بندی میکنید و در جای مناسبش میگذارید. حالا که این مرحله تمام شد، نوبت مرحله‌ی دوم است. مرحله‌ی دوم چیست؟ این‌که ما جمع‌بندی کنیم؛ یعنی مرحله‌ی اجتهاد. مجتهد در عرف طلبگی ما، یعنی آن کسی که میتواند مباحثی را که یک آدم عامی و عادی اصلاً نمیتواند از آن مباحث استفاده کند و آنها را جمع‌بندی کند، جمع‌بندی کند. مجتهد - یعنی کسی که قوّت استنباط دارد - آن کسی است که میتواند مثلاً از ده عنصری که علیالظاهر به هم ارتباطی هم ندارند، یک جمع‌بندی صحیح در بیاورد. شما در برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) نظرات مردم را جمع میکنید؛ میخواهید چه کار کنید؟ آیا میخواهید از این نظرات به جمع‌بندی برسید؟ مگر چنین چیزی میشود؟ در میان این نظرات، نظر یک دانشمند و یک آدم بافکر هست؛ نظر یک آدم عامی اما بافکر هم هست، که حرف گزیده‌ی درستی را به شما که دارید از او سؤال میکنید، میزند؛ نظر آدمی هم هست که عامی است و از موضوع مطرح شده اصلاً پرت است و آن را درک نمیکند؛ مگر میشود از مجموع این‌طور نظرات، کسی جمع‌بندی کند؟ حالا چه‌کسی میخواهد جمع‌بندی کند؟ مگر میشود فردی از این مجموعه - هرچند هم دانشمند باشد - یک جمع‌بندی بدهد؟ کِی هم میخواهید این جمع‌بندی را به مردم بدهید؟ پس، این روش کار غلط است. شما وقتی که موضوع را انتخاب کردید - که حالا در انتخاب این موضوعات هم تذکر کوچکی دارم که خواهم گفت - باید آن را قبلاً خودتان به‌وسیله‌ی آن مراجع صالحِ برای فکر کردن روی این قضیه، پخته کنید؛ چون قضایای شما مختلف است. این موضوع را اول به یک جمع‌بندی نهایی برسانید؛ بعد به شکل هدایت شده، از این مجموعه‌ی انباری که تحصیل میشود، استفاده کنید. این‌طور نباشد که توپ را همین‌طور بین عده‌یی که اصلاً فوتبال بلد نیستند، رها کنید. فرض کنید شما پنجاه نفر آدم را در یک میدان بازی میریزید و یک توپ هم وسط میاندازید؛ از این بازی چه در می‌آید؟ هرکس پایی میزند. اگر شما یک مربی فوتبال باشید، میدانید که در فوتبال چه کار باید بشود؛ توپ را وسط میاندازید، بعد خودتان هر حرکتی را به طرفی هدایت میکنید؛ مثل یک کارگردان پخته باید عمل کنید. آن فکر و ایده را انتخاب بکنید - که عرض کردم در انتخاب آن تذکری وجود دارد - بعد آن را خوب پخته کنید و در ذهن خودتان جواب درست را برای این سؤال و این معما داشته باشید؛ سپس براساس آن جواب درست، از این گفتارها و نظراتی که مردم دارند، استفاده‌ی صحیح بکنید؛ بعضی را فیالمجلس رد کنید؛ بعضی را تشویق کنید؛ بعضی را نکته‌اش را بگویید و اشاره کنید که مثلاً این برادرمان که این حرف را درباره‌ی این قضیه زد، به این جهتش توجه نکرده است؛ حرف او را کامل کنید و به شکل مؤدبانه‌یی به او تفهیم کنید که حرفش درست نبود؛ کسی که موضوع را نگرفته، او را توبیخ مؤدبانه‌یی بکنید، که چرا باید آدم موضوع رادیو را - که موضوع خودش است - نگیرد؛ تا آن کسی که دارد گوش میکند و فردا احیاناً پشت میکرفن شما پیدا خواهد شد، او این فکر را کرده باشد. یکی، دو ماه پیش، در یکی از برنامه‌های شما راجع به اتلاف وقت صحبت میشد؛ که ضمناً خود آن آقای گزارشگر و مجری، هر دو هم داشتند در وسط این‌کار با یک خرده زیاده‌گویی، اتلاف وقت میکردند! عالم بیعمل، همین است! البته این نباید از شأن مجریان خوب ما در این برنامه و برنامه‌های دیگر بکاهد؛ بالاخره هرکسی عیب و نقصی دارد که باید نقصها را برطرف کند.

 


 آن تذکری که عرض کردم، این است: این موضوعاتی که مطرح میشود، مهم است. فرض بفرمایید یکی از موضوعات زنده‌یی که الان در میان مردم مطرح است، تشریفات ازدواج است. البته این موضوع، کار گروه خانواده است؛ اما شما میتوانید کمک کنید. این‌گونه موضوعها، موضوعهای زنده‌یی است که طرح آن حقیقتاً در وضع زندگی مردم تأثیر میگذارد. تشریفات ازدواج، پدر مردم را درآورده است؛ هرچه هم گفته میشود، اثر نمیکند؛ این را شما به میان مردم بیاورید و آن کسانی که دنبال مهریه‌ی زیادی و جهیزیه‌ی آن‌چنانی هستند، یک هفته خوب عرقشان را در بیاورید! یقیناً کسانی پیدا خواهند شد که برای این کارها بهانه‌های معمولی را به شما خواهند گفت - آقا اگر مهریه‌مان را بالا نبریم، دخترمان را طلاق میدهند - اما شما باید قبلاً مطلب را برای خودتان پخته کنید و جوابش را در دست داشته باشید؛ و تا کسی این‌طور گفت و گزارشگر شما منتقل کرد، شما به زبان مناسب و با شکل هنرمندانه‌یی به او پاسخ بدهید.

 


 مسأله‌ی بوروکراسی در ادارات هم همین‌طور است؛ که البته من شکلهای ناقصش را دیدم که در برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) مطرح میشود. مشکل نفت و برخی دیگر از مشکلات هم به بوروکراسی برمیگردد. به این نکته باید توجه داشت که امکانات دستگاهها با این حرفها قابل کم و زیاد شدن نیست؛ بالاخره هر دستگاهی مقداری پول دارد، مقداری امکانات دارد، مقداری نفت فراهم میکند؛ این‌که نه با دعا، نه با دعوا، نه با شوخی و نه با هیچ‌چیز دیگر کم و زیاد نمیشود؛ آن چیزی که اشکال ایجاد میکند تا ما از همان چیزی که داریم، نتوانیم درست استفاده کنیم و نفت را به مردم بدهیم، مشکلات بوروکراسی و اشکالات اداری و ضعف دستگاه اجرا کننده است. یا مثلاً دیدم که راجع به هواپیما و بلیط هواپیما صحبت میشود. مشکل ما این نیست که چند فروند هواپیما داریم - همان تعداد که داریم، همان است؛ بیشتر از موجودی که نمیشود کار کشید - مشکل این است که از اینها استفاده‌ی بهینه نمیشود. پس، شما بروید روی بوروکراسی انگشت بگذارید؛ بوروکراسی را در همان شکلی که مردم میفهمند و برایشان قابل درک است - در شهرداری لمسش میکنند؛ در اداره‌ی دارایی لمسش میکنند؛ در فلان مؤسسه‌ی مورد مراجعه لمسش میکنند؛ در بنیاد مستضعفان و بنیاد فلان لمسش میکنند - بیرون بکشید؛ اما قبلاً برای خودتان مطلب را پخته کرده باشید. بنابراین، ذهن مردم را به آنچه که باید بفهمند، هدایت کنید.

 


 البته در این برنامه‌های شبیه (سلام صبح بخیر) و (کار و زندگی)، مواظب باشید حرف سست از این رسانه خارج نشود؛ مثلاً کسی تلفن کند، حرف بیربطی را بزند و شما هم همان حرف بیربط را پخش کنید! این مثل آن است که فرضاً یک نفر بیاید پشت یک بلندگوی عمومی بگوید آقای فلان کس، فلان کار را کرده است؛ ولو فردا و پس‌فردا و ده روز دیگر هم بیاید بگوید اشتباه کردم؛ ولی وقتی که گفت، دیگر گذشته است.

 


 بگردید موضوعات خوب را با شیوه‌های خوب و با همان شکل مورد پیشنهاد مطرح کنید؛ یعنی پخته شدن مطلب از پیش، آماده کردن آن، و بعد هدایت کردن فکرها. شما معلمید و این‌جا هم دانشگاه است؛ فکرها را به جمع‌بندی و به درک صحیح هدایت کنید؛ در حاشیه‌اش هم خلاف واقع و حرف سست گفته نشود؛ اعتراضهای بیخودی به دولت نشود. من دیدم که برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) چند وقتی خیلی شلوغ شده بود؛ مثل این‌که اصلاً برنامه دنبال این بود که اشکالی برای مسؤولان اجرایی کشور پیدا کند! این همه مردم در گوشه و کنار هستند که از فلان پدیده راضیند؛ اما ما یک ناراضی را از میان اینها بیرون بکشیم و صدایش را پشت بلندگو بیاوریم؛ این خلاف انصاف است؛ اصلاً خلاف حق است؛ قضیه این‌طوری نیست.

 


 لباس ملی را در برنامه‌ی خودتان مطرح کنید. آیا این لباسی که الان تن شماست، لباس ملی ماست؟ هندیها که لباس ملی خودشان را دارند، ضرری کرده‌اند؟ آفریقاییها که لباس ملی خودشان را دارند، ضرری کرده‌اند؟ لباس ملی ما چیست؟ میفرمایند کت و شلوار! آیا لباس ملی ما این است؟ لباس ملی شما این نیست؛ اشتباه میکنید. کت و شلوار، لباسی است که آوردند تن ما کردند! البته من تعصبی روی کت و شلوار ندارم؛ من خودم گاهی که لازم باشد، کت و شلوار هم میپوشم؛ در جبهه هم لباس فرم میپوشیدم؛ ممکن است کاپشن هم بپوشم؛ اما یک ملت باید در این مسأله تعصب داشته باشد؛ یعنی یک روح ملی در این‌جا وجود داشته باشد. چند سال قبل در زمان ریاست جمهوری، من این قضیه را به دستگاهی محول کردم، اما نتوانستند؛ خیلی خوب، شما این را بیاورید در ذهن مردم مطرح کنید. مردم، مثل همین برادری که گفتند کت و شلوار لباس ملی ماست - که اشتباه هم کردند - خیال میکنند که واقعاً کت و شلوار لباس ملی ماست؛ این لباس ملی ما نیست؛ زور که نیست! این مثل آن است که از مردم شوروی بپرسند دین شما چیست؛ آنها هم بگویند مارکسیسم؛ چون هفتاد سال است که مارکسیسم در آن‌جا حاکم بوده است! آیا اسم این را میشود دین گذاشت!؟ یک پدیده‌ی ملی هم همین‌طور است. البته من نمیگویم شما بروید لباس جبه‌ی فلان عهد شاه‌وزوزک را به تنتان کنید؛ طرفدار آن‌طور مچل‌بازیها نیستم؛ اما ما طراح داریم، خیاط داریم، هنرمند داریم؛ بنشینند بر اساس همین سنتهای گذشته، برای زنمان، برای مردمان، یک لباس درست کنند و آن را الگو قرار دهند؛ این کارها را میشود کرد؛ منتها اگر شما امروز این کار را شروع کنید، بیست سال دیگر نتیجه خواهد داد. این کار، کار زورکی و باسمه‌یی(۳) و اجباری که نیست. شما چرا وارد این قضیه نشوید؟ بروید اول خودتان به یک اندیشه‌ی صحیح و متین و حساب شده برسید، که بعد هرکس پشت آن میکرفن دستی شما چیزی گفت، دچار اضطراب نشوید؛ نه خود شما که اجرا کننده‌ی برنامه‌اید، نه آن مستمع شما که بیچاره ریشش در دست شماست و دارد حرف شما را گوش میکند؛ بالاخره به یک جهت هدایتش کنید.

 


 من چند موضوع را همین‌طور دم دستی حاضر کرده‌ام که در این‌جا مطرح کنم؛ که یکی از آنها (مطالعه) است. ملت ما مطالعه کردن را اصلاً جزو کارهای بشری نمیدانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایی که جزو کارهای معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگری داشته باشد - یا باید شب امتحانش باشد؛ یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ یا باید یک دانشمند باشد؛ یا باید بخواهد در جایی سخنرانی کند - تا موجب شود که مطالعه کند! این چه‌قدر خسارت است!؟ واقعاً خدا میداند من وقتی یادم می‌آید - و این چیزی است که تقریباً هیچ وقت از یادم نمیرود - که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار می‌آید! از این بابت، ما چه‌قدر داریم هر ساعت خسارت میبینیم!؟ واقعاً این به عهده‌ی چه کسی است؟ در حال حاضر این‌طور است که بنده یا یک نفر مثل بنده، سالی یکبار به نمایشگاه کتاب برود و یک کلمه راجع به مطالعه بگوید؛ آن هم به شرطی که دست یک گزارشگر خاص نیفتد! این‌که نمیشود. شما این موضوع را به رادیو بیاورید و در برنامه‌های گوناگون اجتماعیتان - از جمله در برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) و (کار و زندگی) - آن را مطرح کنید. منظور من این است که سراغ موضوعهایی بروید که واقعاً از متن زندگی مردم برمیخیزد.

 


 ما نباید دچار عوام‌زدگی بشویم. ببینید، عشق به عوام - یعنی این توده‌ی مردم - چیزی است؛ و تأثر غلط از عوام، چیز دیگری است. مبادا چون امروز مثلاً مد شده که از چیزی انتقاد بکنند، ما هم برای این‌که برنامه‌مان مورد علاقه‌ی مردم قرار بگیرد، دنباله‌رو آن چیزی بشویم که حالا مدش کرده‌اند، یا وانمود کرده‌اند که مد شده است؛ این نباید باشد. شما باید آن فکری را که ولو غلط است، هدایت کنید و مردم را به این سمت بکشانید.

 


 همان‌طور که عرض کردم، در همه‌ی برنامه‌ها، افکار اصولی و سیاستهای نظام باید رعایت بشود. البته گاهی برای جا انداختن سیاستهای نظام، لازم است تدابیری اندیشیده بشود که آن تدابیر لزوماً تأیید مستقیم نیست؛ در این بحثی نداریم؛ اما در جهت مخالف سیاستهای نظام، نباید هیچ حرکتی در برنامه‌ها به‌وجود بیاید. فرض بفرمایید یک روز جنگ خلیج فارس بین عراق و کویت است - که حالا اگر بخواهیم تعبیر درستش را بگوییم، طور دیگری باید حرف بزنیم - در این خصوص، نظام ما سیاستی اتخاذ کرده است که باید همین سیاست گفته بشود و ترویج گردد؛ حالا اگر یک نفر هم خوشش می‌آید که چیزی بگوید، نمیتواند جهت سیاستهای کلی نظام را عوض کند.

 


 مجریان برنامه‌ها به یک نکته توجه کنند. شما که در رادیو دارید حرف میزنید - چه در برنامه‌ی طنزتان، چه در برنامه‌ی تفریحتان، چه در برنامه‌ی جدیتان، چه در برنامه‌ی اجتماعیتان؛ هرچه که هست - بدانید که همه‌ی مخاطبان شما عوام‌الناس نیستند؛ یک عده خواص هم هستند و شما هم میخواهید باشند؛ مگر غیر از این است؟ اینها آدمهای خردمند و عالمی هستند که یا در حال فراغت به برنامه‌ی شما گوش میدهند؛ یا دنبال چیزی در برنامه‌ی شما میگردند؛ یا مرید برنامه‌ی شما هستند؛ به‌هرحال پیچ رادیو را باز کرده‌اند و دارند به برنامه‌ی شما گوش میدهند؛ شما باید طوری حرف بزنید که آنها را اشباع کنید؛ آنها باید احساس پوچی و سبکی در برنامه‌ی شما نکنند. مهمترین چیزی که این سبکی را القاء میکند، نامنظم حرف زدن و ضد گزیده‌گویی است؛ حالا اسمش گزافه‌گویی میشود، روده‌درازی میشود؛ هرچه هست؛ (کم گوی و گزیده گوی چون دُر). بهترین چیزی که یک نفر را که پای منبر شما نشسته، خشنود میکند، این است که شما سخنتان، سخن منظمی باشد و هرکدام از کلمات معنای خودش را داشته باشد؛ نخواهید زیاده‌روی کنید و مرتب کشش بدهید و دایماً تعبیرات مرادفِ بیخودی به کار ببرید و به قول نظامی:

 


 لاف از سخن چو دُر توان زد

 


 آن خشت بود که پُر توان زد

 


 من میبینم که در بعضی از برنامه‌ها، مجری همین‌طور بیخودی مطلب را کش میدهد؛ یک کلمه را اضافه میکند، یک جمله را تکرار میکند! تمرین کنید؛ اینها تمرین‌کردنی است. من توقع ندارم که حالا هرکس که امروز مجری میشود، بتواند به طور ارتجالی و بدون این‌که نوشته‌یی هم جلویش باشد، آن‌طور که من توقع دارم، حرف بزند؛ اما بالاخره این توقع بایستی برآورده شود؛ حالا اگر مثلاً راهش این است که حتماً از روی نوشته بخوانند، این کار را بکنند.

 


 نکته‌ی دیگر در مورد گزارشگرانی است که از افراد گزارش میگیرند. در گزارشها اولاً باید تأدب را رعایت کرد. من میشنوم که مثلاً گزارشگر سراغ آدمی رفته که دارد ماشینش را میشوید، یا فرضاً دکانش را دارد مرتب میکند؛ بخصوص در مواردی که آن طرف - طبق این معیارهای معمولی - کسی نیست، به او اهانت میکند؛ یا مسخره‌اش میکند؛ یا در تعبیراتش، تعبیرات سبکی به‌کار می‌برد و او را به‌صورت مفرد خطاب میکند. حالا یک وقت هست که مثل این گزارشگران ورزشی که طرفشان هرکسی باشد، او را به‌صورت مفرد خطاب میکنند؛ جمع خطاب نمیکنند؛ مثلاً با فلان قهرمان سنگین وزن کشتی با صدوبیست کیلو وزن هم که حرف میزنند، (تو) میگویند؛ با آن جوان کوچولو هم که حرف میزنند، (تو) میگویند - حالا من نمیدانم این از کجا آمده؛ اما به‌هرحال رسم شده است؛ حرفی هم نیست - اما شما که با همه آن‌طوری حرف نمیزنید؛ مثلاً به یک خانم دکتر که میرسید، با احترام حرف میزنید؛ به یک دانشجوی سال سوم که میرسید، با احترام حرف میزنید؛ اما به یک شوفر تاکسی که میرسید، میگویید: (تو)! این‌که نمیشود. باید تأدب مناسب را رعایت کرد؛ ببینید ادب مناسب چیست. البته نمیخواهم بگویم که به همه بگویید (حضرت‌عالی، جناب‌عالی، ما خدمت شما رسیدیم) و تعبیرات تعارف‌آمیز بیخودی به کار ببرید؛ نه، تأدب مناسب را رعایت کنید.

 


 گاهی هم میبینیم که گزارشگر برای تهیه‌ی گزارش خاصی سراغ کسی رفته، اما از چیز دیگری میپرسد! مثلاً اگر شما راجع به (اتلاف وقت) دارید صحبت میکنید، چه‌کار دارید که ایشان چند تا بچه دارد؛ کِی زن گرفته و چند تا زن گرفته!؟ اینها چه ربطی به هم دارد!؟ چون من خودم مستمع شما هستم و پای منبر شما نشسته‌ام، خون دل خورده‌ام؛ حالا به شما میگویم که بدانید این خون دل را خیلیها میخورند! یا مثلاً گزارشگر شما میرود و از کسی میپرسد: آقا! شما کجا میروید؟ میگوید: عروسی. ایشان کیست؟ داماد. ایشان کیست؟ مادر داماد. خیلی خوب، حالا ما همه‌ی اینها را گوش کردیم و منتظر نتیجه هستیم؛ آخر چه؟ اینها مقدمه‌ی چیست؟ بعد میگوید خداحافظ شما! بالاخره یک وقت شما دنبال هدفی مثل حسن معاشرت هستید؛ خیلی خوب، این مقدمات گفته بشود تا این‌که از آن حسن معاشرت به‌دست بیاید؛ والّا وقتی شما با این آقا کاری ندارید، صرف این‌که شناسنامه‌ی او را برای ما بیان کنید، فایده‌یی ندارد.

 


 در مورد برنامه‌ی (خانواده) هم نکته‌یی عرض کنم. این برنامه، برنامه‌ی خیلی خوبی است؛ البته بخشهای مختلفی(۴) هم دارد که من متأسفانه نمیرسم مرتب گوش کنم. من سابقها یک وقت به خانواده‌ی خودم سفارش کردم و گفتم هر روزی که میتوانید، این برنامه را گوش کنید. این برنامه، انصافاً جزو برنامه‌های مفید است و خوب است که خانواده‌ها بشنوند؛ منتها در این برنامه‌ها بیش از همه چیز باید مراقب این باشید که شما - به‌طوری که خودتان هم گاهی نمیدانید - دارید الگو میدهید. مثلاً یکی از موضوعاتی که در یکی از همین برنامه‌ها مطرح شده بود، ارتباطات دختر و پسر بود. این مسأله، مسأله‌ی خیلی حساس و خطرناکی است؛ به‌قول معروف، بحرٌ عمیق! شما چه‌طوری میخواهید از این دریا بیرون بیایید که مشکلی درست نکند؟ بله، این موضوع، یکی از موضوعات ماست؛ اما شما میدانید که امروز در دنیا مسأله‌ی ارتباط دو جنس - بخصوص در سنین جوانی - یکی از مسائل پُرحجم دنیاست؟ بیشترین سوءاستفاده‌هایی هم که استعمارگران و صهیونیستها و نقشه کشندگانِ برای افناء اخلاقی نوع بشر میکنند، از همین مسأله است. شما از این برنامه چگونه میخواهید بیرون بیایید؟ شما از پسری میپرسید که نظر شما درباره‌ی ارتباط دختر و پسر چیست؛ او هم نظرش را میگوید. معلوم است که نظر پسری که حالا نمیدانیم هم کیست و در چه حالی است، چیست؛ خیلی خوب، نظرش را داشته باشد؛ ما نمیخواهیم او را تعزیر کنیم که تو چرا این نظر را داری؛ اما چرا ما باید نظر او را بیاوریم و در این تریبون میلیونی پخش بکنیم!؟ به‌نظر آدم، خیلی خلاف اصول می‌آید؛ یعنی یک نوع بیتوجهی است.

 


 سراغ برنامه‌های تفریحی و برنامه‌ی (عصرانه) و آقای کاردان میآییم؛ که انصافاً هم ایشان هنرمند خیلی خوبی هستند و اجرای بسیار خوبی دارند. هم در اجرای ایشان، هم در اجرای بعضی از برنامه‌های دیگر، آن چیزی که باید گل سرسبد خوبیهای این برنامه‌ها بشود - که انصافاً برنامه‌ها، برنامه‌های خوبی است؛ من خوشم می‌آید که چنین برنامه‌هایی در رادیو باشد و هر روز هم قویتر و بهتر بشود - حفظ متانت است. شوخی کردن، یک حرف است؛ متانت، یک چیز دیگر است؛ متانت را باید نگه دارید. خنده‌های بیجا، متانت را خراب میکند. حرف زدن زن و مرد با هم به شکل نامناسب، این حالت همگون و همتراز را به هم میزند. یک زن و یک مرد که دارند حرف میزنند، همترازیِ خیلی خوبی ایجاد میشود. زنی است، دارد با کمال متانت و با صدای بسیار خوب حرف میزند؛ یک مرد هم با صدای بسیار خوب و گرم و با همه‌ی متانت دارد حرف میزند؛ اما اگر ناگهان از این حالتِ حرف زدنِ یک زن و یک مرد در رادیو، مثلاً تبدیل به حرف زدن یک فروشنده‌ی مرد بوتیک با مشتری زنش بشود؛ ببینید چه‌طور تعادل به‌هم میخورد! ممکن است یک زن و مرد در بوتیک، آن‌طوری حرف بزنند؛ معلوم نیست که ما آن مشتری زن و آن بوتیکدار مرد را بیاوریم و تعزیرشان بکنیم که چرا این‌طوری حرف زدید؛ اما آن‌طور صحبت کردن نباید در رادیو بیاید؛ زیرا متانت را - آن سنگینی و وقار و وزانتی که باید برنامه داشته باشد - از برنامه میگیرد. بنابراین، در حرف زدن زن و مرد با هم، در به‌کار بردن جملات، در ایجاد حالت خیلی خودمانی حتّی نسبت به مردان، حالت متانت را حفظ کنید.

 


فرض کنید که گزارشگر برنامه‌ی ورزش در برنامه‌ی (عصرانه) حاضر شده است و میخواهد طبق معمول یک خبر ورزشی بخواند؛ یا مثلاً در برنامه‌ی (سلام صبح بخیر) گوینده‌یی دیگر می‌آید و مطالب تلکس را میخواند؛ خیلی خوب، آقایی آمده و اجرای خود را در جایی از این برنامه نشانده است؛ میتواند شکل هنرمندانه‌ی قشنگی هم داشته باشد؛ اما اگر گفتگوی این دو نفر از آن حد نزاکت معمولِ دو نفر مجری که میخواهند همکاری کنند، خارج شد؛ شوخی بیجایی با هم کردند؛ یک تعارض بیخودی با هم کردند؛ برای خاطر اشتباهی، یک خنده‌ی بیخودی کردند؛ کلاً عدل برنامه به هم میخورد و از عدالت خارج میشود؛ مثل این‌که یک نفر دارد آواز خیلی قشنگی را میخواند، ناگهان در وسط این کشش زیبای صدا، مثلاً خشی از حنجره‌اش بیرون بزند؛ اصلاً این صدای زیبا را خراب میکند؛ بایستی مراقب این جهات بود.

 


 نکته‌ی دیگر، در خصوص شعرخوانی در رادیوست. گاهی در برنامه‌های شما شعر خوانده میشود؛ اما غلط خوانده میشود! چیز خیلی سختی است؛ شاعری بنشیند زحمتی بکشد و شعری بگوید و هنری بیافریند، اما بعد به دست ما بدهد و ما آن را غلط بخوانیم؛ واقعاً چیز خیلی بدی است! حالا که بناست غلط بخوانیم، شعر را نخوانیم. شعرها را که میخواهند بخوانند، قبلاً تمرین و دقت کنند و صحیح بخوانند؛ حتّی با تکیه‌ها و آن شیوه‌ی آهنگین مناسب خودِ آن شعر بخوانند؛ این خوب است.

 


 برنامه‌های مخصوص قوه‌ی قضاییه و مجلس(۵) هم برنامه‌های خوب و مفیدی است و من آنها را میپسندم؛ البته یکنواختی هم دارد. من بارها برنامه‌ی قضاییِ بعدازظهرها را شنیده‌ام؛ البته آن‌وقتی است که من مجال شنیدن مرتبش را نمیکنم؛ وقت رادیو گوش کردن من نیست؛ کار دارم، یا استراحت میکنم؛ لیکن گاهی در ماشین و در حواشی وقت، مکرر این برنامه را گوش کرده‌ام. مصاحبه‌هایی که میشود، خوب است؛ لیکن اگر میخواهید مردم واقعاً از این برنامه استفاده کنند، باید به آن تنوع بدهید. چه اشکالی دارد که مثلاً بعضی از محاکمه‌های خوب و حوادث قضایی را از سراسر کشور بیاورید و قسمتهایی از آن را بگذارید تا مردم بشنوند؛ مثلاً فردی کار خلافی کرده، اما ظرف چهل و هشت ساعت دستگیر میشود و تحویل محاکم قضایی میگردد؛ خوشبختانه از این قبیل موارد داریم. در این چند سال اخیر، از این کارها خیلی اتفاق افتاده؛ نمیدانم شماها خبر دارید یا نه. جرمی اتفاق میافتد، اما ظرف دو روز یا سه روز مجرم را پیدا میکنند و ظرف یک هفته هم جلوی مردم مجازات میکنند؛ از این قبیل، کارهای خیلی جالبی دارد اتفاق میافتد؛ اینها را بیاورید نقل کنید، تا تنوعی به برنامه‌تان داده شود؛ مردم هم دلگرم و دلخوش بشوند؛ این لازم است. به برنامه‌ی مجلس هم کم‌وبیش از این قبیل چیزها میتواند اضافه بشود.

 


 جمله‌ی پایانی را که به شکل یک توصیه‌ی کلی هم هست، عرض میکنم: مواظب باشید رشد برنامه‌هایتان توقف نکند. توقف، تنزل است؛ ما توقف نداریم. هرجا توقف بکنید، آن تنزل است؛ یعنی لحظه‌ی بعد از لحظه‌ی اولِ توقف، تنزل است؛ چون باید بالا میرفتید، ولی مانده‌اید؛ پس تنزل کرده‌اید. من میبینم که بعضی از برنامه‌ها خوب است، اما یکنواخت است؛ یکنواخت به این معنا که بهتر شدن ندارد! باید هر برنامه‌ی شما، امروز از دیروز بهتر باشد؛ فردا از امروز بهتر باشد. البته منظورم روزِ ترتیب زمانیِ با این سرعت نیست؛ چون امکان ندارد در ظرف یک روز چنین تفاوتی ایجاد شود؛ شما باید شکلی را معین کنید؛ مثلاً یک سال را در نظر بگیرید. مسلّماً برنامه‌ی شما در سال ۷۰، باید از سال ۶۹ بهتر میبود. هر کدام در هرجا هستید، خودتان را آماده کنید که برنامه‌ی سال ۷۱ شما از سال ۷۰ قطعاً بهتر باشد؛ بهتر شدنش هم به این میشود که اولاً نوآوری داشته باشید و در برنامه ابتکار به‌کار ببرید؛ ثانیاً در محتواها حتماً یک عمق بیشتر به‌وجود بیاورید؛ ثالثاً روشهایی به‌وجود بیاورید که این برنامه بلیغ‌تر بشود. بلیغ یعنی چه؟ یعنی رسا. بلاغت، یعنی رسایی. مقصود شما این است که پیامتان به گوش ما که مستمعتان هستیم، برسد؛ پس این بلاغت را باید روزبه‌روز بیشتر کنید. این بلاغت، به محتوا ارتباط دارد؛ به لفظ ارتباط دارد؛ به زبانِ نوشته ارتباط دارد؛ به صدای مجری ارتباط دارد؛ به کیفیت حرف زدن مجری ارتباط دارد؛ همه‌ی اینها در بلاغت مؤثر است.

 


باید روزبه‌روز برنامه را بهتر کنید. ما نباید قانع باشیم که الان برنامه‌ی ما خوب است؛ باشد؛ اما باید خوبتر بشود. یکی از معجزات الهی این است که بشر در همه‌ی ابعاد بینهایت است؛ چیز عجیبی است. این کارهای ورزشی که انجام میدهند، چه‌قدر نسبت به رفتارهای معمولی زندگی ما عجیب است و چه‌قدر تفاوت دارد. آن جوانکی که ژیمناستیک بازی میکند، حرکاتش کجا؛ و این حرکات معمولی روزمره‌ی ما کجا؛ ببینید فاصله‌اش چه‌قدر است! آدم باید اینها را به عین تدبر نگاه کند؛ و من غالباً در این نکات تدبر میکنم. یا مثلاً آن تلاشی که یک فوتبالیست در میدان فوتبال میکند و آن دقت و ظرافتی که او به کار می‌برد - که تمام وجودش دارد کار میکند؛ فقط جسمش نیست؛ ذهنش، چشمش، مغزش، ابتکارش، همه دارند کار میکنند؛ واقعاً یک کار هنرمندانه است - چه‌قدر با حرکتهای معمولی ما در زندگی فاصله دارد! حرکتهای معمولی ما چیست؟ بلند میشویم، میرویم لباس میپوشیم؛ سوار تاکسی میشویم، به فلان جا میرویم و پیاده میشویم؛ این شیئ را از این‌جا برمیداریم و آن‌جا میگذاریم؛ ببینید این حرکات نسبت به آن حرکات پیچیده‌ی یک ورزشکار، چه‌قدر خام و ابتدایی و ساده است؛ فاصله‌ی این تا آن چه‌قدر است؟ خیلی است؛ به همین اندازه، فاصله‌ی فکر کردن و خلاقیت فکری معمولی ما با آن افکار راقی و برجسته، بیش از اینهاست. در همه‌ی ابعاد که نگاه کنید - هم این ابعاد تلاشهای جسمی، هم ابعاد تلاشهای فکری - بینهایتی وجود دارد؛ یعنی همان کسی که شما میبینید آن حرکات زیبا و ظریف را انجام میدهد، صد برابر این فاصله‌یی را که امروز با رفتار عادی ما دارد، او میتواند با رفتار امروزِ خودش بپیماید و پیش برود. باید پیش رفت؛ نباید در جا زد. توقف، گناه و حرام است؛ انسان باید هر روز کار خودش را با کیفیت بهتر و کمیت بیشتری انجام دهد.

 


 ان‌شاءاللَّه که خداوند به شماها توفیق بدهد. من مجدداً عرض میکنم که کارتان بسیار سخت و پُرمسؤولیت است؛ حق دارید دلهره داشته باشید و احساس مسؤولیت بکنید؛ اما وقتی انسان در راه درست دارد حرکت میکند و نیت و انگیزه‌اش خوب است و زحمت خودش را هم میکشد، دیگر باید دغدغه نداشته باشد؛ بالاخره این‌طوری است که تلاش و زحمت، خودش توجیه کننده‌ی خیلی چیزهاست.

 


 مجدداً از همه‌ی برادران و خواهران و از آقای پورمحمّدی که مسؤول این گروه هستند، تشکر میکنم. همچنین از برادران عزیزمان در رادیو تشکر میکنم که دیدار امروز را ترتیب دادند و ما توانستیم با شما صحبتی بکنیم؛ البته بهتر آن بود که من بتوانم از شما هم بشنوم، که متأسفانه دیگر این وقت و مجال پیش نیامد.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) ارائه‌ی گزارش توسط آقای مهاجرانی، مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران؛ و آقای پورمحمّدی، مدیر وقت (گروه اجتماعی) شبکه‌ی اول صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


۲) سلام صبح بخیر، کار و زندگی، خانواده، مجلس و مردم، قوه‌ی قضاییه و مردم، عصرانه، فرهنگ مردم، آواها و نواها، همراه با مردم - همگام با مسؤولان، همگام با خورشید

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای قم

تاریخ: 1370/11/30

 

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای قم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
مجلسِ بسیار معطر و منوری است؛ معطر به عطر شهادت، و منور به نور بازماندگان شهدای عزیزمان است؛ که پدران و مادران و همسران و فرزندان شهدا، از لحاظ فداکاری و گذشت در راه خدا، تالیتلو خود آن شهیدانند. امیدوارم که ارواح مطهره‌ی شهیدان عزیز ما، هم در دنیا برای ما راهنما و راهبر و تصحیح کننده‌ی خطاها باشند، و هم در پیشگاه پروردگار عالم در قیامت، شفیع و واسطه‌ی عفو و مغفرت برای ما باشند.
 
آن چیزی که در کشور ایران واقع شد و بلاشک در همه‌ی ادوار تاریخ این کشور - تا آن‌جا که ما خوانده‌ایم و دیده‌ایم - سابقه‌یی ندارد، ایستادگی و فداکاری عمومی و یکپارچه‌ی مردم در راه خدا بود که در مقابل تجاوز و نامردمی دشمنان صورت گرفت. نقطه‌ی اوج این حادثه‌ی استثنایی و بی‌نظیر، همان حرکت درخشانی بود که از ستارگان آسمان انسانیت زمان ما - یعنی همین شهیدان عزیز ما - سر زد. این جوانانی که این‌طور با شور و شوق، بدون این‌که به آرزوها و شهوات جوانی کمترین اعتنایی بکنند، به جبهه‌ها رفتند و حقیقتاً با عشق و محبت الهی جان دادند، به‌نظر بنده این برجستگان زمان ما، از صدر اسلام به بعد، در هیچیک از دوره‌ها، از لحاظ کمیت و کیفیت نظیر ندارند. عده کثیری از این عزیزان هم همین حرکت و همین شجاعت را بخرج دادند و به‌صورت جانباز درآمدند؛ عده‌یی هم به اسارت افتادند و در دوران اسارت هم از خود عظمت نشان دادند؛ عده‌یی هم - که بحمداللَّه کم نیستند - همچنان در میان مردم هستند و برای دفاع از این انقلاب، ذخیره‌های الهی محسوب میشوند. این مجموعه‌ی جوان - چه آنهایی که شهید شدند، چه آنهایی که جانباز شدند، چه آنهایی که اسیر شدند، چه آنهایی که هنوز مفقودالاثرند و از حال آنها کسی مطلع نیست - جزو معجزات انقلاب در زمان ماست. چه کسی میتوانست این دلهای پاک و مطهر را این‌طور یکپارچه متوجه به خدا بکند؟ این معجزه‌ی اسلام انقلابی و اسلام پُرتپش بود؛ ناشی از اخلاص آن مرد خدا، آن بنده‌ی صالح و آن رهبر واقعی و حقیقی بود که در خط رهبری پیامبران حرکت میکرد؛ راه و نَفَس و عمل او این حادثه‌ی عظیم را آفرید.
  
عزیزان من، پدران شهدا، مادران شهدا، که دسته‌های گلِ پروریده‌ی در دامان خودتان را در راه خدا دادید و پرپر شدن آنها را تحمل کردید! جوانان عزیز جانباز، که در اول جوانی، سلامت خودتان را برای خدا و در راه خدا تقدیم کردید! همسران شهدا، فرزندان شهدا، که مصایب مشکل را تحمل کردید! من این حقیقت را به شما عرض کنم که اگر این معجزه اتفاق نیفتاده بود، اگر جوانان و نورچشمان شما این‌طور مجذوب حق به سمت مقتلِ خودشان نمیرفتند و فداکاری نمیکردند، امروز از اسلام در دنیا خبری نبود؛ که هدف استکبار هم این بود. اگر میبینید که امروز در دنیا پرچم اسلام بلند است؛ اگر میبینید که ملتهای مسلمان احساس شخصیت و هویت میکنند؛ اگر میبینید که نعره‌ی اللَّه‌اکبر بچه‌مسلمانها در سرتاسر کشورهای اسلامی، تختهای قدرت استکباری را به لرزه درآورده و اسلام عزیز است و در دنیا مطرح است؛ بدانید که این افتخار به‌وسیله‌ی فرزندان شما، به‌وسیله‌ی همین خونهای پاک، به وسیله‌ی همین گذشتها و ایثارها به‌دست آمد؛ بدون اینها نمیشد. این تحول عظیمی که اسلام انقلابی و لطف الهی در دلها به‌وجود آورد و این‌طور همه را مشتاق به سمت جبهه‌ها کشاند و فداکاریها را به بهترین وجه در مقابل چشم جهانیان قرار داد، اگر اینها نبود، قضیه این‌طور نمیشد. امروز مستکبران عالم از اسلام میترسند؛ چون جوانانِ شما را دیده‌اند؛ چون جبهه‌های شما را دیده‌اند؛ چون بسیج را دیده‌اند؛ دیده‌اند که این مردم چه‌طور مثل اقیانوسی خروشان به طوفان میآیند و از هیچ چیزی در راه خدا نمیهراسند؛ چون پدران و مادران را دیده‌اند؛ دیده‌اند که مادر با آن عاطفه‌ی رقیق و جوشان - که هیچ مادری نمیتواند تحمل کند که خاری به پای فرزندش برود - از جوان خودش در راه خدا آن‌چنان آسان میگذشت که همه را به حیرت در میآورد. یک شهید، دو شهید، سه شهید، چهار شهید؛ این پدران و مادران و همسران و کسان این عزیزان و جوانان ما آن‌چنان تحمل کردند که انسان از حیرت و تعجب، هرچه نگاه میکند، نظیری برای آن پیدا نمیکند. این صبرها بود که لطف خدا را متوجه این ملت کرد.
  
برادران عزیز! هیچ کار بزرگی جز با فداکاری و صبر به‌دست نمی‌آید؛ هیچ هدفی جز با تلاش و مجاهدت به‌دست نمی‌آید. آن روزی که مسلمانان نشستند تا دنیا و آخرتشان تأمین بشود، اما هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، دنیا را که در نقد از دست دادند؛ آخرت را هم که خدا میداند! اما مردم در انقلاب ما - که مسلمانان را نیز به حرکت درآورد - به فضل پروردگار، عزت و شرف و پیشرفت دنیا را به‌دست آوردند؛ (و ما عند اللَّه خیر و ابقی)؛(1) روشنی چشم آنها، پیش خدا و در آخرت است.
 
من بخصوص به شما جوانان عرض میکنم که صحنه‌های مبارزه و انقلاب، شاید به شکلهای دیگر همچنان ادامه دارد. استکبار جهانی، دشمنان خونی اسلام، آنهایی که از اسلام میهراسند و میدانند که اسلام مانع غارتگری آنهاست، بیکار ننشسته‌اند. دشمنان بزرگ و پُر مکر و فن ما، از این اسلام عزیز و ناب، از این نظام جمهوری اسلامی - که برای اولین بار بعد از صدر اسلام، در دنیا نظامی بر پایه‌ی مقررات اسلام تشکیل میشود - و از این حرکت عظیمی که موجب شد دست دشمن از این کشور کوتاه بشود، حاضر نیستند بگذرند.
  
ما باید بیدار و هشیار باشیم؛ باید همواره خود را در جبهه‌ی کارزار حس کنیم. هرجا هستید - در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در حوزه‌ی علمیه، در مسؤولیتهای دولتی، در شهر، در روستا - باید احساس یک سرباز و یک بسیجی را داشته باشید. امروز به فضل پروردگار این احساس با امید بیشتری همراه است؛ زیرا ملت ایران تجربه کرد و دید که تلاش و کید دشمن نمیتواند مؤمنان را ناکام کند و اثری بگذارد. بحمداللَّه امروز جمهوری اسلامی از سالهای قبل بسیار قویتر، بسیار آبرومندتر و بسیار آماده‌تر برای حرکتهای بزرگی است که خدای متعال برای او مقدر کرده است؛ و همه‌ی اینها علی‌رغم میل دشمنان است؛ همه‌ی اینها بر اثر صبر و تلاش دوستان مخلص و ملت مقاوم و عظیم‌الشأن ایران و همین جوانان و همین پدران و مادران است؛ و این نیست مگر فضل الهی و تفضلات پروردگار.
 
اگر میگوییم راه شهدا را باید ادامه بدهیم، یعنی این احساس که اسلام و انقلاب اسلامی، به تلاش و مجاهدت و صبر ما نیازمند است. این احساس، همان احساسی است که شهدای عزیز ما را از خانه و کاشانه و آسایش و درس و کار و تلاشهای روزمره‌ی زندگی جدا کرد و به جبهه‌های نبرد کشانید. این خاطراتی که از این عزیزان منتشر میشود، این حوادث بسیار پُرشکوهی که امروز به قلم رزمندگان و بعضاً شهدای ما بر صفحه‌ی کاغذ نقش بسته و در اختیار همه است، برای ما درس است.
 
امیدواریم که روح مقدس امام بزرگوارمان همواره پشتیبان شما باشد و قلب مقدس ولیّ‌عصر (ارواحنالتراب‌مقدمه‌الفداء) از شما راضی و خشنود باشد. به امید موفقیتهای روزافزون نظام جمهوری اسلامی.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار قاریان مصری

تاریخ: 1370/11/27

 

بیانات در دیدار قاریان مصری


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 ما خوشحالیم که یک بار دیگر آقای شحات انور و آقای عبدالعال را در ایران ملاقات کردیم. ما از خدای متعال میخواهیم که توفیق بدهد تا شاید بتوانیم گوشه‌یی از وظایفمان را نسبت به قرآن و مفاهیم عالیه‌ی آن عمل کنیم.

 


سالهای متمادی حق قرآن تضییع شده است و الان که شما به جوامع اسلامی نگاه میکنید، میبینید که عین و اثری از قرآن نیست! نه این‌که خواننده‌ی قرآن یا عالم و متعلم قرآن نیست - اینها هست - عمل به قرآن نیست. قرآن آمده است تا بر زندگی بشر حکومت کند؛ اما قرآن در جوامع اسلامی در زاویه است؛ و معیارهایی که هست، معیارهای ضد اسلامی و ضد قرآنی است؛ و هرچه که قرآن در امور سیاسی و حکومتی گفته، صریحاً برخلاف آن دارد عمل میشود! قرآن درباره‌ی کفار، درباره‌ی مسلمین، درباره‌ی ارتباطات اسلام و کفر، در باب حکومت، در باب شرط ایمان، در باب جهاد، این حقایق را گفته؛ اما آنچه که شما در دنیای اسلام میبینید، متأسفانه نقطه‌ی مقابل آن است!

 


البته امروز بحمداللَّه در سطح عالم حرکتی به سمت قرآن به وجود آمده است. قبلاً پیرمردها فقط متدین بودند؛ اما حالا جوانان هم متدین‌اند؛ این نه فقط در ایران است، بلکه اگر شما به این جوانانی که در دانشگاههای کشورهای اسلامی هستند، نگاه کنید، میبینید که آن ناشئه‌ی جدید به اسلام توجه دارند؛ اینها مژده است و تکلیف ما را هم زیاد میکند.

 


 ما برای حَمَله‌ی قرآن شأن زیادی قائلیم. شماها جزو حَمَله‌ی قرآن هستید و قرآن را با صدا و طریقه‌ی خوبی میخوانید و مردم را به تلاوت قرآن راغب میکنید. اگر قرآن با لحن بد و صوت زشت و طرایق خسته کننده‌یی خوانده بشود، شنوندگان از قرآن ملول میشوند؛ این است که ما به این مسأله هم اهمیت میدهیم؛ اما معتقدیم که اهتمام به قرآن فقط این نیست؛ این یک جانب از آن است و جوانب دیگری هم وجود دارد.

 


شما(1) آن روز به من گفتید که بعضی از این جوانانِ این‌جا آن‌قدر خوش‌صدا هستند که حتّی در مصر هم نظیرشان را پیدا نمیکنید؛ و من گفتم که اگر شما این‌طور کسانی را دیدید، یادداشت کنید و به من بگویید چه کسانی هستند؛ آیا این کار را کردید یا نه؟

 


 ... توقع ما این است که کسانی که رتبه‌های بالا را می‌آورند، سطحشان خیلی بالا باشد؛ به طوری که قلب آدم نسبت به قرائت و تلاوت آنها واقعاً راحت باشد. این آقا پسری(2) که این‌جا آمد و قرآن را با شماره‌ی آیاتش از حفظ خواند، به نظر من باید پدرش را خیلی تشویق کنید. خود این بچه که یاد نمیگیرد؛ آن پدرش هست که به او یاد میدهد. این سبکی هم که آقای خزعلی در ایران باب کرده‌اند که شماره‌ی آیات را هم حفظ میکنند، سبک خیلی خوبی است. ...

 


ان‌شاءاللَّه موفق باشید

 


 

 


 

 


1) شحات محمّد انور

 


2) آقای غفرانینیا

 

 

حضرت علی (علیه السلام) : مَن طابَقَ سِرُّهُ عَلانِيَّتَهُ وَ وَافَقَ فِعلُهُ مَقالَتَهُ فَهُوَ الَّذِى أَدَّى الاَمانَةَ وَ تَحَقَّقَت عَدَالَتُهُ

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش

تاریخ: 1370/11/19

 

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 در ابتدا لازم است روز نوزدهم بهمن را که امسال با میلاد سردار بزرگ عاشورا مصادف است، به شما برادران عزیز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران تبریک عرض بکنم و از عناصر برجسته و چهره‌های درخشانی که نیروی شما در طول این چند سال به ملت ایران نشان داد و به انقلاب تقدیم کرد، تجلیل کنم.

 


 این‌که ما روز نوزدهم بهمن را یک مقطع به حساب میآوریم و نیروی هوایی را با این روز معرفی میکنیم، در حقیقت تکیه بر یک مسأله‌ی ارزشی است و یقیناً تاریخ قضاوت خواهد کرد؛ همچنان که امروز هم با این‌که در بحبوحه‌ی قضایا هستیم و معمولاً در بحبوحه‌ی مسائل، کمتر میشود ابعاد آن را دانست و فهمید، اما چشمهای باز و دلهای بیدار ملت ما قضاوت میکنند و در این چند ساله نیز قضاوت کرده‌اند.

 


 خیلی مهم است که نیروی سوگلی رژیمی، علی‌رغم همه‌ی تبلیغات و تلقیناتی که شده بود، در یک برهه‌ی حساس، آن شجاعت و آن آگاهی را پیدا کند که با ظلم و طغیان به صورت صریح مقابله کند و خود را به جناح اسلام و حق متصل نماید؛ و این اتفاق افتاد. در روز نوزدهم بهمن، آن چهره‌های جوان و مصمم نیروی هوایی - که بسیاری از آنها همین امروز بحمداللَّه در خلال عناصر مسؤول و کارگزار نیرو حضور دارند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیده‌اند - علیه رژیم وابسته‌ی پهلوی اعلام موضع کردند و مردم را دلگرم نمودند؛ این کار اثر بسیار عجیبی داشت. من آن روز در خدمت امام شاهد قضایا بودم و این تحولی را که به صورت محسوس داشت در ارکان نظام کشور ما تحقق پیدا میکرد، دیدم. سبقت در جهاد و سبقت در پذیرش ارزشهای الهی و اسلامی و سبقت در فهمیدن حقیقت، یک ارزش است؛ این ارزش را نیروی هوایی ما کسب کرد و آن را با ارزش دیگری همراه نمود، که آن هم عبارت است از ایستادگی و صدق قول در میدانهای خطر.

 


 نیروی هوایی ما، چه قبل از شروع ظاهری و رسمی جنگ تحمیلی، و چه بخصوص از هنگام شروع این جنگ تحمیلیِ طولانی و پُرخسارت، در میدانها فداکارانه جنگید. همه‌ی عناصر این نیرو تلاش کردند - و حقیقتاً تا همه‌ی عناصر تلاش نکنند و قشرهای مختلف زحمت نکشند، نتیجه‌ی کار به آن خوبی ظاهر نخواهد شد - اما بخصوص خلبانهای شکاری ما برجستگیهایی نشان دادند و فداکاریهایی کردند که زبان عاجز است از این‌که بتواند در کلمات کوتاهی، حقایقی را که در میدان جنگ از این عزیزان و از بقیه‌ی عناصر نیرو سر زد و بُروز کرد، توصیف کند. من فراموش نمیکنم آن روزهایی را که در شدت جنگ و در بحبوحه‌ی حوادث تلخ، جوانان و خلبانان ما در آسمان چه فداکاریهایی میکردند؛ و افراد فداکار مؤمن این نیرو در زمین، در مقابله‌ی با تهاجم دشمن، چه مرارتهایی میکشیدند؛ همه‌ی اینها جزو پرونده‌ی معنوی و ذخیره‌ی الهی و آسمانی نیروی هوایی در دوران سخت‌ترین آزمایشهای این ملت است.

 


 شاید اگر ما از راه پرورش یافتن عناصر برجسته هم بخواهیم قضاوت کنیم، نیروی هوایی یکی از آن دستگاههای نمونه‌ی ماست. چهره‌یی مثل شهید بابایی را این نیرو به ملت ایران داد. بحمداللَّه چهره‌های شبیه بابایی در میان این نیرو هستند و کم هم نیستند؛ کسانی که دانش و تسلط بر فن را، با اخلاص و عشق بینهایت به اسلام و هدفهای اسلامی و آمادگی برای اقدام در جهت مصالح این ملت و این کشور همراه کردند. امروز هم بحمداللَّه از این‌گونه افراد داریم و امید من این است که امثال این چهره‌ها روزبه‌روز در این نیرو بیشتر بشوند. این جوانان، این نورسها، این دلهای پاک و روحهای مطهری که با خلوص در جرگه‌ی این نیرو وارد میشوند، باید با همان روحیه‌ی فداکاری و اخلاص و آمادگی برای تحمل مشاق و زحمات در هنگام لازم، مدارج علمی و تحقیقی را بپیمایند.

 


 بایستی ان‌شاءاللَّه جنبه‌های ارزشی بر تمام تلاشهای این نیرو غلبه داشته باشد؛ کمااین‌که تا آن‌جا که من اطلاع دارم، همین‌طور هم هست. مسأله‌ی نظام اسلامی و مسؤولیت خطیری که در این مقطع زمانی بر دوش ملت ایران قرار گرفته است، یک مسأله‌ی فوق‌العاده حساس است. جا دارد که هر فردی به تنهایی و در وجدان خود و با الهام از واقعیاتی که اتفاق افتاده است و میافتد، نسبت به این جریان تحلیل داشته باشد. برادران من! قضیه خیلی مهم است؛ مهمتر از آن چیزی است که ساده‌اندیشان میخواهند تصور کنند. مسأله فقط این نیست که ملتی بر یک نظام جبار و وابسته و نوکرصفت و فاسد شوریده و آن را کنار گذاشته و نظام دلبخواه و مطلوبی را سر کار آورده است؛ قضیه از اینها خیلی بالاتر است.

 


 نمیخواهم ادعا کنم که ملت ایران از روزی که وارد این مبارزه شد، به این هدف عالییی که امروز در پیش روی او قرار دارد و این بار مسؤولیت سنگینی که امروز بر دوش ماست، به طور آگاهانه و دقیق فکر میکرد. آنچه مسلّم است، این است که ملت ایران از ادامه‌ی حکومت جبارانه و فاسد و وابسته و نوکرباب رژیم پهلوی و مشکلاتی که از این طریق برای این کشور به وجود آورده بودند، به جان آمده بود و عشق به اسلام و علاقه و محبت به دعوت اسلامی، او را به میدان آورد؛ در نتیجه آن نظام فاسد و ضد اسلامی را با همه‌ی دنباله‌هایش از صحنه‌ی این کشور خارج کرد، تا یک نظام اسلامی را برقرار کند؛ همچنان که امام و رهبر عظیم‌الشأن این ملت آن را مطرح کرده بود و مردم آن را فهمیده بودند و پایش خون و جان دادند و مبارزه کردند. اما بعد از تشکیل جمهوری اسلامی، قضیه ابعاد بسیار وسیعتری پیدا کرد و دارای ابعاد جهانی شد. چرا؟ زیرا ملتهای عالم و بخصوص ملتهای اسلامی، ناگهان احساس کردند که درد مشترکی میان ملت ایران و مجموعه‌ی یک میلیارد مسلمان وجود دارد و آن، درد دورافتادن از اصل خود و دچار شدن در دست بتهای قدرت استکباری است که بر تمام شؤون زندگی این ملتها دارد اثر میگذارد و زندگی آنها را تباه میکند.

 


 امت بزرگ اسلامی، این آگاهی را به‌طور وسیعی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به دست آورد. این موجب شد که دشمنی با اسلام و به‌طور مشخص دشمنی با جمهوری اسلامی، آن روز جزو برنامه‌های اساسی استکبار جهانی و دو ابرقدرت شرق و غرب قرار بگیرد و تصمیم بگیرند که این نظام اسلامی را - که این‌قدر برای آنها مشکل به وجود آورده بود - از کارایی و قدرت تأثیر بر روی ملتها بیندازند. دشمنیها شروع شد؛ از جمله‌ی این دشمنیها، تحمیل جنگ بود؛ از جمله‌ی این دشمنیها، محاصره‌ی اقتصادی بود؛ از جمله‌ی این دشمنیها، تلاشهای ضد امنیتی و خصمانه در داخل صفوف قشرهای مختلف ملت بود؛ از جمله‌ی این دشمنیها، تبلیغات گوناگون علیه جمهوری اسلامی و علیه این ملت بود؛ از جمله‌ی این دشمنیها، نسبتهای دروغ به این کشور و این ملت و مسؤولان این کشور بود. در طول این سیزده سال، یک روز گردونه‌ی این توطئه‌ها متوقف نشده است و هر روز به شکلی ظهور کرده و ادامه دارد؛ تا امروز هم ادامه داشته و قاعدتاً بعدها هم تا مدتها ادامه خواهد داشت.

 


 آنچه که در این میان قابل توجه است و به عنوان یک حقیقت درخشان برای جهان و برای تاریخ خود را نشان میدهد، ناکامی این توطئه‌ها نسبت به ملت ایران است. دلیل این ناکامی، بقای نظام جمهوری اسلامی و استحکام روزبه‌روز آن است؛ آنها نمیخواستند این‌طور باشد. دلیل این ناکامی، پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی است؛ چیزی است که هر انسانی با اندک تأملی، این پیروزی روشن و واضح را درک میکند.

 


 وقتی که همه‌ی دنیا همدست بشوند و بر سر ملتی خراب بشوند، برای این‌که آن ملت را از صحنه خارج کنند و مرزهای او را تغییر بدهند، اما بعد از هشت سال نتوانند، آن ملت بزرگترین پیروزی را به دست آورده است؛ این، علاوه بر پیروزیهای جنبی است که ما در دوران هشت سال جنگ داشتیم.

 


 بسیاری از این ابتکاراتی که امروز شما در داخل نیروی هوایی انجام میدهید، مرهون همان روحیه‌ی خودکفایی است که در دوران جنگ به وجود آمد؛ والّا در روز اول جنگ که ما این‌طور نبودیم. روز اول جنگ، ما هواپیما بسیار داشتیم؛ قطعات یدکی خیلی داشتیم؛ هواپیمای آماده هم داشتیم؛ اما آنچه که نداشتیم، خودجوشی بود؛ که این خودجوشی به مرور به وجود آمد.

 


 من فراموش نمیکنم که چند روزی از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود که مسؤولان نیروی هوایی فهرستی برای من آوردند که نشان میداد که ما تا فلان مقطع زمانی - که حداکثر حدود سی و چند روز میشد - تمام هواپیماهای اف ۴ و اف ۵ و اف ۱۴ ما زمینگیر خواهد شد! آخر لیست که طولانیترین مدت را داشت، هواپیماهای ترابری ما بود. به این فهرست که نگاه میکردیم، معلوم میشد که ما حدود یک ماه و نیم دیگر هیچ هواپیمای قابل پروازی نخواهیم داشت! مصیبت برای یک ملت، اینهاست.

 


 عده‌یی در آن روز خیال میکردند که ما ازبین‌رفتنی هستیم؛ امریکاییها هم همین‌طور خیال میکردند؛ فکر میکردند که تمام شد؛ جنگی است و در ظرف یک ماه، دو ماه، شش ماه، تمام وسایل و تجهیزات هوایی و غیر هوایی جمهوری اسلامی را از بین خواهند برد؛ بعد این ملت مجبور است که دستهایش را بالا کند! آن حقیقت روشن این است که این ملت در مقابل این توطئه‌ها به خودسازی و درون‌سازی و خودجوشی پرداخت. امروز شما چیزی دارید که یک ملت به این آسانی آن را به دست نمیآورد و آن، اتکاء به نفس و کشف قدرت درونی و نفسانی و ذاتی است. به این دلیل است که شما امروز از آن روزها و از همه‌ی گذشته‌ی نیروی هوایی و ارتش در دوران تاریخش بسیار قویترید.

 


 ملت ایران با همین روحیه در مقابل ابرقدرتها - که جداً تصمیم داشتند این ملت را از پا در بیاورند - ایستاد و پیروز شد و ابرقدرتها ناکام ماندند. ساده‌اندیشی است اگر فکر کنیم که دشمن با ناکام شدن در این مرحله، دست خواهد برداشت؛ کمااین‌که ما امروز تبلیغات دشمن را میبینیم. البته امروز آنچه که میتوانند فشار بیاورند، مرحله‌ی تبلیغات و مرحله‌ی توطئه‌های سیاسی علیه جمهوری اسلامی است؛ چون در مراحل گوناگونی ملت بحمداللَّه از آب و گل بیرون آمده و به رشد و بالندگی رسیده است. یکی از این تبلیغات، همین چیزی است که مکرر میشنوید و این روزها هم سروصدایش بلند است؛ تکیه بر روی تجهیزات و قدرت نظامی جمهوری اسلامی. چیزی که هرگز نمیخواستند به آن زبان بگشایند، امروز آن را به صورت مبالغه‌آمیزی در بوقهای جهانیِ خودشان تبلیغ میکنند که بله، جمهوری اسلامی چنین تجهیزاتی را از فلان جا خریده؛ فلان چیزها را آورده یا وارد خواهد کرد؛ فلان دانشمندانی را جمع کرده؛ فلان‌طور تجهیزاتی را دارد برای خودش فراهم میکند! اینها برای چیست؟ برای این است که همچنان که سیاست طولانی آنها بوده، کشورها و دولتهای اسلامی را از جمهوری اسلامی مرعوب کنند. سیزده سال است که اینها دارند این سیاست را دنبال میکنند؛ مرعوب کردن کشورهای مسلمانِ نزدیک و اطراف ما از جمهوری اسلامی، و فاصله انداختن میان جمهوری اسلامی و آنها؛ در حالی که جمهوری اسلامی علیه کشورهای همسایه‌ی خود خطری به حساب نمی‌آید؛ جمهوری اسلامی حامی آنهاست.

 


 در منطقه‌ی خلیج فارس دیدند که در طول این چند ساله اگر خطری به وجود آمد و آتشی برافروخته شد، یا از ناحیه‌ی یک کشور غیر ایران بود - یعنی رژیم عراق که در خلیج فارس آتش‌افروزی کرد و به دنبال خود قدرتهای بیگانه را به این منطقه کشاند - یا از ناحیه‌ی امریکاییها و همپیمانان آنها بود که آمدند منطقه را به یک منطقه‌ی آتش تبدیل کردند؛ آنها منطقه را ناامن میکنند.

 


 در دوران جنگ همواره ما به امریکاییها میگفتیم، شما که میگویید ما برای حفظ امنیت منطقه ناوهای خود را وارد خلیج فارس میکنیم، بدانید که شماها ضد امنیتید؛ وجود شماها برخلاف امنیت است؛ امروز هم همین را میگوییم و همین حقیقت وجود دارد. اینها برای این‌که وجود خودشان را در خلیج فارس و در منطقه توجیه کنند، برای این‌که کشورهایی را وادار به سرازیر کردن دلارهای نفتی خود به خزانه‌های زرادخانه‌های امریکا بکنند و از آنها سلاح تهیه نمایند، برای این‌که بین جمهوری اسلامی و همسایگانش یک حالت بیم و هراس و احساس غربت به وجود بیاورند، تبلیغات مبالغه‌آمیز میکنند که جمهوری اسلامی درصدد تهیه‌ی تسلیحات است! تسلیحات ما هرچه که تاکنون بوده است و هرچه که بعد از این باید باشد، صرفاً برای دفاع از مرزهای این کشور و از این انقلاب و از ارزشهایی است که این انقلاب بر پایه‌ی آنها بنا شده است. تسلیحات نیروهای مسلح ما، هیچ‌گونه خطری را برای همسایگان ما به وجود نمیآورد؛ ما میتوانیم از همسایگان خودمان دفاع کنیم.

 


 دنیا دید در دورانی که مرزهای بین ما و عراق بدون هیچ‌گونه حاجزی(۱) رها بود و عراق جای دیگری سرگرم بود - یا به اشغال کویت سرگرم بود، یا به پس دادن مکافات اشغال کویت سرگرم بود - اگر ما اندک انگیزه‌یی برای تعرض به همسایه‌ها داشتیم، جای آن بود که وارد مرزهای عراق بشویم؛ همچنان که هر دولت دیگری به جای ما بود، به احتمال زیاد این کار را میکرد؛ ولی ما نکردیم. در جمهوری اسلامی، انگیزه‌های تجاوزطلبانه وجود ندارد.

 


 ما بر مبنای تفکرات اسلامی داریم حرکت میکنیم. ما با حکمتِ برخاسته و تراوش شده‌ی از اصول اسلامی داریم مشی میکنیم و کشور را اداره میکنیم. آن روزی که میشد وارد سرزمینهای عراق شد و لااقل تا مناطقی که نزدیک مناطق ماست و دارای عوارض طبیعی هم هست، جلو رفت، ما این کار را نکردیم. کسانی که اهل نقشه‌خوانی و اهل مسائل استراتژیک هستند، خیلی خوب میفهمند که جمهوری اسلامی در آن روز چه کارهایی میتوانست بکند؛ ولی ما نکردیم؛ با علم و آگاهی و توجه هم نکردیم.

 


 نیروهای مسلح جمهوری اسلامی برای دفاع در مقابل گرگهایی است که به جمهوری اسلامی دندان نشان میدهند؛ برای آن پنجه‌های خون‌آلودی است که سالهای سال از سفره‌ی بیصاحب این ملت خوردند و بردند و غارت کردند، و حالا که جمهوری اسلامی دست آنها را قطع میکند، به جمهوری اسلامی و ملت ایران پنجه نشان میدهند. نیروهای مسلح ما برای مقابله‌ی با آن عناصری است که با فضیلتها دشمنند و نمیخواهند این کشور و هیچ کشوری و هیچ ملتی به خود استقلال ببیند؛ چه آنها خودشان و چه مزدورانشان؛ که با کمال تأسف و خجلت باید بگوییم که بعضی از اینها اصل ایرانی هم دارند؛ کسانی که به دشمنان این کشور پناه بردند و علیه این کشور و علیه پدر و مادر و خانواده و میهن خودشان، پنجه به خون آلوده کردند! نیروهای مسلح و قوّت سلاح و بازوی جمهوری اسلامی برای مقابله با این رذالتها و رذلهاست؛ نه برای تعرض، نه برای تجاوز.

 


 ما اگر از امنیت منطقه‌ی خلیج فارس حرف میزنیم و خود را در آن سهیم میدانیم، این ناشی از یک حق طبیعی است. خلیج فارس یک حوزه‌ی محدود و یک منطقه‌ی دربسته و سربسته‌یی است که از لحاظ مرز، بیشترین سهم را جمهوری اسلامی دارد؛ طبیعی است که در امنیت و حراست از آن نقش داشته باشد. ما هرگز نخواستیم ژاندارم این منطقه باشیم و هرگز اجازه هم نمیدهیم که هیچ قدرت دیگری - چه از خود این منطقه، و چه از بیرون این منطقه، و امروز بخصوص امریکا - بخواهد ژاندارمی این منطقه‌ی نفت‌خیز و بسیار قیمتی عالم را به خودش اختصاص بدهد. با این روحیه‌ی احساس تکلیف بر حراست از ارزشهای اسلامی و از مرز و بوم و مردم این کشور، تک تک آحاد نظامی ما - چه سپاه، چه نیروهای مختلف ارتش؛ از جمله نیروی هوایی - باید به کار نظامیِ خودشان بپردازند و در هر سطحی که هستند، تکلیفشان را انجام بدهند. امروز شما آن کاری که انجام میدهید، یک تکلیف وجدانی، دینی، ملی، ارزشی و انسانی است.

 


 قدرتهای بزرگ نمیخواهند که ملتها نفس بکشند و روی پای خودشان بایستند؛ میبینید که روزبه‌روز میخواهند قدرت خودشان را در دنیا توسعه بدهند.

 


 البته تاریخ معلم خوبی است. تاریخ به ما این درس را داده است که هیچ قدرتی با آن‌چنان سرکشیهایی که امروز ما در قدرتهای بزرگ و بخصوص در امریکا میبینیم، ادامه نخواهد یافت و پاینده نخواهد بود؛ اینها با سر به زمین خواهند آمد؛ همچنان که در گذشته‌ی بسیار نزدیک، آن ابرقدرت دیگر با سر فرود آمد! هرکسی طوری فرود می‌آید؛ هرکسی به بهانه‌یی فرود می‌آید. این افزون‌طلبیها، این دست تجاوز به سمت جهان دراز کردنها، این مقابله‌ی با احساسات پاک و خالص ملتها، مطمئناً آینده‌ی خوبی نخواهد داشت؛ اینها بسیار بیفرجام و ناموفق است. البته ملت ایران باید هوشیار باشند؛ شما نیروهای مسلح نیز باید هوشیار باشید.

 


 من از پیشرفتهای نیروی هوایی مطلعم و آنها را بسیار پُرارج میدانم. شما کارهای خوبی کرده‌اید. آنچه که امروز در نیروی هوایی جریان دارد، حاکی از زنده بودن و زدن نبض سالم این نیروست. این تپشی که امروز در نیروی هوایی هست، چیز خوبی است؛ این را حفظ کنید؛ آن حقیقت ارزشی را همواره به آن برسانید؛ مراقب باشید که این حرکات و این کاری که انجام میگیرد، با ارزشهای انقلابی و اسلامی، هماهنگ و دوش‌به‌دوش پیش برود. مبادا طوری بشود که ارزشهای انقلابی و اسلامی، در گوشه‌یی از گوشه‌های ارتش - از جمله نیروی هوایی - و سایر نیروهای مسلح، غریب و مهجور باشد. قوّت و ریشه‌داریِ این ملت و شما عزیزان، ناشی از همان انگیزه‌های معنوی و اسلامی و آن روح شجاعت و آن ایستادگی است.

 


 بنده مجدداً یاد این روز عزیز را - که در سیزده سال قبل اتفاق افتاد - گرامی میدارم. امیدوارم این خاطره را هر چه بهتر و بیشتر و زیباتر، در دل و در واقعیت زندگیتان حفظ کنید. چه خوب بود اگر کسانی که در آن روز شرکت داشتند، دقایق و جزییات این حادثه را مینگاشتند، تا برای کسانی که مطلع نیستند، یا برای آیندگان بماند و مورد توجه قرار بگیرد و ظرایف آن کشف بشود. امیدواریم که خداوند متعال روزبه‌روز به شماها کمک کند؛ قلب مقدس ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) از شماها راضی و خشنود باشد و ادعیه‌ی زاکیه‌ی آن بزرگوار شامل حال شما بشود و روح مطهر امام عزیز و شهدای بزرگوارمان از همه‌ی ما خشنود باشد.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی

تاریخ: 1370/11/27

 

بیانات در دیدار اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 از این دیدار و از این جلسه(۱) خیلی خوشحالم و همان‌طور که آقای دکتر حبیبی فرمودند، ذوق ملاقات دانشوران و صاحب‌نظران و انسانهای والارتبه‌ی فکری - مثل شما حضار محترم - هرکسی را به شوق میآورد که در جلسات و در کار شماها شرکت کند. من خیلی خوشحالم که بحمداللَّه این نهاد مقدس و بسیار لازم در جمهوری اسلامی پدید آمد. اگرچه ما از فرهنگستان در طول این دهها سال گذشته، خاطره و تجربه‌ی خیلی شیرینی نداریم - آن‌طور که انسان از زبان مطلعان و دست‌اندرکاران آنها میشنود و میداند - لیکن امیدواریم که این بار فرهنگستان واقعاً یک کار اساسی و جدی و فعالی بکند و آن را پیش ببرد؛ این‌طور هم امید میرود.

 


 ترکیب حضار، ترکیب بسیار زیبا و خوبی است و من بعضی از حضار - مثل آقای احمد آرام، آقای محیط طباطبایی و دیگران - را از دیرباز میشناسم و به آنها اخلاص دارم و خوشحالم که حضور آنها را در این مجموعه میبینم. الحمدللَّه انسان میبیند که این مجموعه، مجموعه‌یی از فکر و نظر و ذوق و سوز برای زبان فارسی است.

 


 باید اعتراف کنیم که در کار زبان فارسی تقصیر شده است. نه فقط در این چند ساله‌ی اول پیروزی انقلاب که هرکسی به کاری مشغول بود، به این مهم چندان پرداخته نشد، بلکه در گذشته نیز تقصیرهای بزرگتر و بیشتری صورت گرفت و با این‌که در این کشور ادبا و شعرا و فارسیدانان و فارسیگویانِ بزرگی بودند، اما در این سنین متمادی، زبان فارسی آن رشدی را که بایستی میکرد و آن سعه‌یی را که در دنیا باید پیدا میکرد، پیدا نکرد.

 


 همان‌طور که اشاره کردید، (۲) یک روز از چین تا روم و همین آسیای صغیر، مرز زبان فارسی را تشکیل میدادند. انسان میبیند که در دوران عثمانی، دیوان و مکاتبات آنها به زبان فارسی بوده است و شعرایی به زبان فارسی داشتند. بهترین شعرای بخشی از دوران عثمانی، شعرای فارسیگو هستند؛ وضع هند و شبه قاره‌ی هند هم که معلوم است. بنابراین، نفوذ زبان فارسی بسیار بوده است.

 


 هر زبانی که سعه‌ی نفوذ آن زیاد باشد، طبیعی است که با خود فرهنگی را حمل میکند. کاری که امروز دولتهای استعمارگر و سلطه‌طلب میخواهند با خرجهای زیاد و با اعمال نفوذهای فراوانی در دنیا انجام بدهند، زبان فارسی آن کار را با نفوذ طبیعیِ خودش کرده است.

 


 نمیشود باور کرد که نفوذ زبان فارسی به خاطر قدرت سیاسی کشور فارسیزبان است. آن روزی که زبان فارسی در هند زبان رسمی بود، پادشاهان مغولی هند و تیموریها، اگر از سلاطین صفویه - که در ایران بودند - مقتدرتر نبودند، قدرت کمتری نداشتند. اورنگ زیب(۳) از معاصر خودش در ایران به مراتب قویتر بود؛ یعنی یک کشور بسیار ثروتمند در اختیارش بود؛ از لحاظ سیاسی قوی بود و تقریباً بر تمام منطقه‌ی شرق آسیا نیز مسلط بود؛ اما زبان آن مردم، زبان فارسی بود. نمیشد گفت که زبان فارسی را که خود این سلاطین و خانواده‌ها و دیوانها و زنان و رعیتشان با شوق و ذوق میپذیرفتند، به خاطر این میپذیرفتند که مثلاً کشور ایران و حکومت صفوی یا حکومت نادری روی آنها نفوذ داشتند؛ نخیر، مسأله‌ی نفوذ سیاسی نیست؛ بایستی در چیز دیگری جستجو کرد. هیچ وقت ایران در دولت عثمانی نفوذی نداشته، که زبان فارسی را نفوذ سیاسی ما به آن‌جا ببرد؛ خودشان دولت مقتدری بودند؛ همیشه هم با کشور ایران در حال جنگ و درگیری بودند. اتفاقاً دورانی که زبان فارسی در ترکیه نفوذ داشته، تقریباً همان دوران صفویه است که در خود ایران زبان فارسی خیلی اوجی نداشته است. شعرای خوب ما در آن دوران فرار میکردند و از ایران میرفتند؛ اما ما میبینیم که در کشور عثمانیِ آن روز، زبان فارسی، زبان دیوانی و زبان شعری و زبان علمی و ادبی است؛ پس ناشی از نفوذ سیاسی نیست؛ یعنی نمیتوان گمان کرد که علت گسترش زبان فارسی، نفوذ سیاسی دولت فارسی ایران است. علاوه بر این، خیلی از سلاطین ایران اصلاً فارس نبودند. غزنویان و سلجوقیان شاید زبان فارسی را درست هم نمیفهمیدند. خود صفویه و قاجاریه هیچکدام فارسیزبان نبودند؛ اینها با فارسی خیلی انس و خویشاوندی نداشتند.

 


 بنابراین، علت نفوذ زبان فارسی در چیز دیگری است؛ شاید یک مقدار در خود ذات این زبان است؛ یعنی ترکیب و شیوایی ویژه و آهنگی که این زبان دارد. من از بعضی کسانی که در مجامع جهانی خیلی حضور پیدا میکنند و نطقهای مختلف را میشنوند، شنیدم که میگفتند آهنگ زبان فارسی و نطقهای فارسی، گیراتر از آهنگ زبانهای دیگر است. ما هم گاهی میبینیم که بعضی از اشخاصی که از کشورهای متعدد به ایران میآیند و در این‌جا صحبت میکنند، آن زیبایی و فراز و نشیب لطیف زبان فارسی در کلامشان احساس نمیشود. البته اینها را بایستی زبان‌شناسان بگویند؛ چیزی نیست که با گوش بشود فهمید؛ لابد موازین و معیارهایی دارد که اینها را زبان‌شناسان میفهمند.

 


 علت دیگر نفوذ زبان فارسی، آن بار معنایی است که این زبان با خودش حمل میکند. زبان فارسی، فرهنگ غنییی را با خودش می‌برده است؛ این فرهنگ امروز در اختیار ماست؛ عمدتاً هم فرهنگ اسلامی است؛ یعنی اسلام در این منطقه‌ی شرق عالم، از شبه قاره گرفته تا چین و تا هر جای دیگر که رفته، با زبان فارسی رفته است. خیلی نزدیک به نظر می‌آید که یکی از عوامل گسترش زبان فارسی در دنیا - و لااقل در این ناحیه - همراهی آن با دین و پیام دین و معارف دینی باشد؛ یعنی آن کسی که این دین و این معارف را میپذیرد، زبانی را هم که حامل آن است، میپذیرد. من دیده‌ام که قوالها در هند در آن مقبره‌ی شاه ولیاللَّه(۴) مینشینند و اشعاری را به زبان فارسی هم میخوانند. البته فارسی را هم خیلی بد میخوانند؛ یعنی صدایشان خوب است، لیکن خواندنشان خیلی غلط دارد؛ درعین‌حال اشعار، همان اشعار عرفانی و معنوی فارسی است؛ که یا از اشعار خود شاه ولیاللَّه و یا از اشعار دیگران میخوانند. بنابراین، ما میتوانیم آن محتوای عرفانی و آن فرهنگ اسلامی را که شکل لطیف و زیبای خودش را در ایران داشته، عامل گسترش زبان بدانیم.

 


 امروز هم همین‌طور است؛ امروز هم حقیقتاً زبان فارسی در دنیا جاذبه‌ی جدیدی پیدا کرده است. من کسانی را از کشورهای عربی و غیرعربی دیده‌ام که اینها زبان فارسی را از طریق رادیوی جمهوری اسلامی یاد گرفته بودند. جاذبه‌ی سخنان امام و حقایق انقلاب و مفاهیم انقلابی، اینها را با زبان فارسی مأنوس کرده بود و این زبان را میفهمیدند. هم در منطقه‌ی شرقی عربستان که صدای ما به آن‌جا میرسد، هم در پاکستان و بخصوص در هند، و هم در آفریقا ما این را دیدیم. من سال ۵۹ هند بودم؛ در آن‌جا دیدم که کسانی به خاطر سرودهای انقلابی، زبان فارسی را میفهمند؛ مطمئناً در جاهای دیگر هم این معنا وجود دارد. بنابراین، هر جا که جاذبه‌ی این فرهنگ و این تفکر بتواند راهی باز کند و نفوذی بکند، زبان فارسی هم هست.

 


 در چنین شرایطی، در کانون زبان فارسی، باید به این زبان رسید. این زبان خیلی سعه و ظرفیت دارد. البته در این زمینه من حرف تازه‌یی برای حضار این مجلس ندارم. به‌نظر من، زبان فارسی از جهتی یک زبان استثنایی است. زبان عربی با آن گسترش واژگانی که دارد، خصوصیت زبان فارسی را ندارد و آن، ترکیب‌پذیری زبان فارسی است. میشود با سلیقه‌های خوب، از زبان فارسی، بینهایت ترکیبهای خوب درست کرد. البته ترکیبهای غلط و بد هم میشود درست کرد و امروز ما دچار این بلیه هستیم؛ یعنی هرکس ترکیبی درست میکند! البته در سابق لغت درست میکردند، که دفع کردنش آسانتر بود.

 


 من دیده بودم که در مجامع اهل ادب و شعر مشهد - که مردمان فاضل و بادرکی آن‌جا بودند - این لغتهای دساتیری(۵) و جعلی و من‌درآوردی را میشناختند؛ اصلاً از آهنگ لغت میگفتند که این دساتیری است؛ درست هم بود؛ تحقیق میکردند، معلوم میشد که واقعاً همین‌طور است. درعین‌حال، ما ترکیبهای دساتیری نداریم. الان ترکیب، دست همه افتاده و همه ترکیب درست میکنند! عجیب این است که بعضی از این طباع عوام، یک ترکیب خوب را خیلی دیرتر و سخت‌تر میپذیرند تا ترکیب غلط را!

 


 ما این همه تکرار کردیم، در رادیو و تلویزیون هم گفتیم که نگویید (لازم به ذکر است)؛ اما هر کاری میکنیم، نمیشود! رسماً گفتیم، ابلاغ هم کردند، در سخنرانی هم گفتیم که این ترکیب (لازم به ذکر است) را نگویید؛ ولی باز میگویند! یک روز در جلسه‌یی در صدا و سیما - که شاید بعضی از آقایان هم بودند - من صحبتی کردم و گفتم که این‌قدر نگویید (داریم)؛ این تصویر فلانی را داریم، این صدای فلانی را داریم، این مذاکره را با هم داریم؛ این یک گرته‌برداری غلط از زبان بیگانه است؛ در فارسی چنین چیزی نداریم. مثلاً به جای این‌که بگوید من با شما گفتگویی بکنم، میگوید من با شما گفتگویی داشته باشم؛ مرتب این فعل (داشتن) را به‌صورت کمکیهای غیر وارد و غیر صحیح و غیر اصیل در زبان فارسی استفاده میکنند؛ هرچه هم میگوییم، فایده‌یی ندارد! این همان بلیه‌ی بزرگ زبان فارسی در حال حاضر است. واقعاً ضابطه‌یی لازم است؛ جایی لازم است که این مشکلات زبان فارسی را تمام کند و نگذارد که به اسم زبان، از مسیرها و جریانهای غلط، گندابهایی وارد دریاچه‌ی زبان فارسی شود و این زبان را آلوده کند؛ واقعاً پالایش صحیحی وجود داشته باشد.

 


 رادیو و تلویزیون اگر مواظب زبان خودشان نباشند، دایم امواج فاسد پخش میکنند. واقعاً انسان گاهی میبیند که برخی از واژه‌ها غلط تلفظ میشود؛ مثلاً نام شهری که در الجزایر است، درست تلفظ نمیشود - البته این هم بد است - اما گاهی هم هست که شعر حافظ یا صائب را غلط میخوانند؛ آدم میخواهد یقه‌ی خودش را پاره کند! شعر به آن قشنگی را - بخصوص در تلویزیون - بد میخوانند، غلط میخوانند، زشت میخوانند؛ این در حالی است که این اشعار را به عنوان تفریح و رفع خستگی، میان دو برنامه قرائت میکنند! آخر چه اصراری است آدم شعری را که بلد نیست بخواند، بخواند!؟ متأسفانه این اشکالات هست. اتفاقاً اگر فرهنگستان به این قضیه بپردازد و نسبت به آن اهتمام بورزد، بسیار بسیار خوب و مفید خواهد بود؛ ان‌شاءاللَّه طوری بشود که این موارد هم اصلاح گردد.

 


 گفته میشود که (غلط مشهور) بهتر از (صحیح مهجور) است؛ البته این در جاهایی درست است. در این ترکیباتی که یک وقت عوامی آمده حرفی را زده، عوام دیگری هم از او تقلید کرده و عوامهایی نیز آن را پیدرپی گفته‌اند، واقعاً نمیشود این را ملاک قرار داد و گفت چون معروف شده، ما این را قبول داریم؛ باید حذفش کرد؛ والّا زبان بکلی ضایع خواهد شد.

 


 یک نکته‌ی دیگر، پیش بردن زبان است. ما الان در محیطهای علمی، برای آن علومی که از اروپا و از غرب وارد کشور ما شده است، به هزاران واژه‌ی نو احتیاج داریم. اگر همچنان که امروز هست، ما مرتب از واژه‌های بیگانه استفاده کنیم، در محیطهایی راه را بر زبان اصیل فارسی میبندیم.

 


الان شما در ایران سوار هواپیما میشوید و میبینید کسی که در برج مراقبت هست و یک ایرانی است، با این خلبان که او نیز یک ایرانی است، حتماً انگلیسی حرف میزند! بنده گفتم در آن هواپیمایی که من سوار میشوم، این کار ممنوع است! چرا فارسی حرف نمیزنند!؟ آخر یک وقت هست که شما با یک برج بیگانه - که او مثلاً چینی است و شما فارس هستید و زبان یکدیگر را نمیدانید - از زبان مشترک انگلیسی استفاده میکنید؛ اما بنده مثلاً به مشهد که میروم، به چه مناسبت شما انگلیسی حرف میزنید!؟ علتش این است که واژه‌ها انگلیسی است و اینها فقط باید این واژه‌ها را به یکدیگر ربط بدهند؛ خودشان را دیگر دچار زحمت نمیکنند؛ همان ربط انگلیسی را میدهند! پس ما باید واژه بگذاریم، تا زبان در محیطهایی، این‌گونه منزوی نشود؛ که متأسفانه منزوی شده است. در محیط بیمارستانها خیلی اوقات همین‌طور است؛ در جاهای دیگر همین‌طور است؛ اینها جاهایی است که ما دیده‌ایم. مثلاً میگویند شما دوایتان را گرفتید؟ ما دوا را نمیگیریم؛ ما دوا را میخوریم یا مینوشیم. یا فرضاً میگویند شما حمام گرفتید؟ ما حمام را نمیگیریم؛ چرا ما باید حمام را بگیریم!؟ ما به حمام میرویم، یا استحمام میکنیم. این ترکیبهای غلطِ بیگانه‌ی از زبان فارسی را همین‌طور آوردند و سطوح بالا و مردمانِ با اسم و رسم و عالم هم اینها را به کار میبرند؛ مردم عوام هم خیال میکنند که باید این‌طوری حرف بزنند تا عالم باشند؛ غافل از این‌که نه، این جهل است؛ این‌که علم نیست!

 


 واژه‌سازی برای زبان و پیش بردن و ترقی دادن زبان، یک امر بسیار مهم است. به نظر من، هنر بزرگ کسانی مثل سعدی یا حافظ یا فردوسی این است که هفتصد سال پیش یا هزار سال پیش، طوری حرف زدند که ما امروز وقتی که آن سخنان را باز میگوییم، اصلاً احساس غربت و وحشیگری نمیکنیم؛ اصلاً زبان، زبان امروز است؛ یعنی حقیقتاً میشود گفت که هزار سال جلوتر از زمان خودشان حرف زدند. یقیناً مردم زمان سعدی، به رسایی و شیوایی (بوستان) حرف نمیزدند؛ نثر آن دوره‌ها در اختیار ماست و داریم میبینیم. (بوستان) یا (گلستان)، این‌طور سلیس و روان و شیواست. امروز وقتی که انسان شعر آن زمان را میخواند، مثل این است که دو نفر دارند با زبان شیرین فارسیِ امروز با هم حرف میزنند؛ همین‌طور است حافظ؛ همین‌طورند بعضی از شعرای برجسته و خوب سبک هندی. علی ایّ‌ حال، باید زبان را پیش برد؛ یعنی همچنان‌که آنها جلوتر از زمان خودشان حرکت کردند، ما هم باید حرکت کنیم.

 


 به‌هرحال، بنده شخصاً به‌عنوان یک آدم عاشق و شیفته‌ی زبان فارسی، به این مجموعه‌ی شما خیلی امید بسته‌ام؛ امیدوارم که این مجموعه ان‌شاءاللَّه بتواند کارهای بزرگ و اساسییی را در باب زبان فارسی انجام بدهد.

 


 این شعب و گروههایی که برای کارهای مختلف تشکیل شده‌اند و شما به آنها اشاره فرمودید، (۶) به نظر میرسد که کارهای همه‌ی آنها، کارهای لازمی است. خوشبختانه در گوشه و کنار هم تلاشهای فردی خیلی شده است؛ که میشود در این مجموعه به یک جای اساسی برسد.

 


 در جمع شما خانم صفارزاده هم هستند که بحمداللَّه رتبه‌ی شعری بسیار والا و برجسته‌یی دارند؛ این خیلی جای خوشحالی است. البته بعضی از آقایان هم شعر را میسرایند، اما تطفّلاً. (۷) من نمیدانم که در جمع شما، شاعرِ مختص به شعر و شاعر حرفه‌یی داریم یا نداریم - البته ما از شعرهای آقای دکتر حبیبی و آقای دکتر حداد و آقای محیط طباطبایی هم استفاده کرده‌ایم - ولی درعین‌حال نباید کفه‌ی شعر را خیلی در اقلیت قرار داد. خانم صفارزاده بحمداللَّه زبانشان، زبان بسیار خوبی است؛ یعنی سطح شعرشان واقعاً خیلی بالاست. اگر شما باز هم بتوانید در آن جمع شعرایی که باقی مانده‌اند، این جهت (فارسیگویی) را غنی کنید، خیلی بهتر است. میدانید که شعرا هم مختلفند؛ بعضی واقعاً فارسیگو هستند، بعضی هم چندان فارسیگو نیستند و با فارسی خیلی انس ندارند. بنابراین، قریحه‌ی شعری، همیشه ملازم با تسلط بر زبان نیست.

 


 در خصوص نثر هم چند جمله‌یی عرض کنم. بعضی نثرها از لحاظ زیبایی و شیوایی، انصافاً از شعر کمتر نیستند؛ نثرهای خیلی قوییی هم وجود دارد. حدود سی، چهل سال قبل از این، من خودم وارد باب ترجمه شدم و از یک نوشته‌ی جناب آقای آرام استفاده کردم. آن چیزی که بنده را تشویق کرد که مشغول کار ترجمه بشوم و با ترجمه انس پیدا کنم، کار ایشان بود. در همان زمان، ایشان ظاهراً در بیروت متنی پیدا کرده بودند و آن را ترجمه کرده بودند؛ من به آن متن نگاه میکردم، میدیدم که واقعاً نوشته‌ی ایشان خیلی قوی و متین و بدون حشو و کلام زاید است؛ که انسان لذت میبُرد. الان هم که گاهی نوشته‌های ایشان را میبینیم، همین‌طور است؛ البته بقیه‌ی آقایان هم همین‌طورند.

 


 در آن زمان من مشکلی داشتم که خدمت شما(۸) آمدم؛ قاعدتاً یادتان نیست. بله، کتابی را ترجمه میکردم، کلمه‌یی را نفهمیدم؛ فکر کردم که از چه کسی بپرسم. آن موقع اتفاقاً در تهران بودم؛ لذا به یاد ایشان افتادم. از دوستان تحقیق کردم که ایشان کجایند؛ گفتند که در مؤسسه‌ی فرانکلین هستند. به آن‌جا رفتم و ایشان را دیدم؛ ایشان هم خیلی جدی و عبوس و بیاعتناء بودند و من را خیلی محل هم نگذاشتند! ولی من حرفی نداشتم؛ رفته بودم کار داشتم و میخواستم مشکلم برطرف شود. ایشان مشکل ما را برطرف کردند؛ تشکر کردیم و آمدیم. پارسال دیدم که آقای آرام در تلویزیون مصاحبه کردند؛ از این‌که ایشان را باطراوت و بانشاط دیدم، حقیقتاً از ته دل خوشحال شدم که بحمداللَّه ایشان سر پا هستند. خداوند ان‌شاءاللَّه به ایشان و به همه‌ی عناصر قدیمیِ ارزشمند ما عمر طولانی بدهد، تا هرچه بیشتر از اینها در جامعه استفاده بشود.

 


 ترجمه‌ی قرآن ایشان(۹) هم واقعاً بسیار خوب است. تا قبل از این ترجمه، من هیچ ترجمه‌یی را به خوبی ترجمه‌ی ایشان ندیدم. البته بعد ترجمه‌های متعددی درآمده که اگر آدم بخواهد قضاوت کند، بایستی یک خرده دقت و تأمل کند؛ اما مطمئناً تا قبل از ترجمه‌ی ایشان، تا آن‌جا که من دیدم، ترجمه‌یی به این خوبی انجام نگرفته بود؛ ترجمه‌ی بسیار خوب و متینی است. شما خدمت بزرگی هم کردید. ترجمه‌ی قرآن واقعاً چیز بسیار مهم و باارزشی است.

 


 امیدواریم که خداوند به شما توفیق دهد و کمکتان کند که این بار سنگین را بردارید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) آقایان: حبیبی (رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، آرام، آیتی، پورجوادی، حداد عادل، خرمشاهی، خوانساری، دانش‌پژوه، رواقی، سرکاراتی، سمیعی، صادقی، فرزام، محیط طباطبایی و خانم صفارزاده.

 


۲) دکتر حبیبی

 


۳) ۱۱۱۸ - ۱۰۲۷ ق)

 


۴) ۱۱۷۶ - ۱۱۱۴ ق)

 


۵) دساتیر، نام کتابی است که در قرن دهم هجری - دوره‌ی اکبرشاه - توسط شخصی به نام آذر کیوان و پیروان او در هندوستان تألیف شد، که لغات ساختگیِ بسیاری داشت.

 


۶) آقای دکتر حبیبی در گزارش خود به تشکیل هفت گروه در فرهنگستان زبان و ادب فارسی اشاره کرد: ۱- گروه فرهنگ‌نویسی ۲- گروه واژه‌گزینی ۳- گروه دستور زبان و رسم‌الخط فارسی ۴- گروه فرهنگ مصطلحات ۵- گروه نشر متون ۶- گروه نسخه‌های خطی ۷- گروه بررسی وضع زبان فارسی در مؤسسه‌های آموزشیِ داخل و خارج از کشور. وی همچنین اشاره کرد که بحث و گفتگو درباره‌ی تشکیل گروههای دیگر ادامه دارد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن

تاریخ: 1370/11/17

 

بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 جلسه‌ی بسیار خوبی بود. امروز جمع برگزیده‌ی مسابقات حفظ و قرائت قرآن در این‌جا تشریف دارند، که هرکدام از اینها برای ما حقیقتاً یک مژده است. این‌که این بچه‌ها این‌گونه عاشقانه به قرآن میپردازند، در پیشگاه خداوند متعال جای سپاس دارد. البته من همین‌جا باید از پدر این بچه‌ی کوچک(۱) و پدر این قراء(۲) و حافظ نوجوان(۳) و اساتید و مربیهایشان(۴) تشکر کنم. ملت ما بدانند که همه‌ی بچه‌های کوچک ما همین استعداد را دارند؛ اما یک همت و یک رسیدگی لازم است تا ما این نوباوگان را با قرآن آشنا کنیم.

 


 برادران و خواهران عزیز! سالهای متمادی در این کشور تلاش شد تا بین ملت و قرآن فاصله بیندازند. برای ایجاد فاصله، عمداً تلاش کردند؛ سعیکردند تا قرآن را از زندگی ما بکلی حذف کنند. حذف قرآن از زندگی یعنی چه؟ یعنی قطع رابطه‌ی ملتهای مسلمان با اسلام؛ چون قرآن مشعل اسلام و مشعل هدایت است. آن کسی که با قرآن مأنوس است، قلب و عملش، با آن کسی که با قرآن بی‌ارتباط است، فرق دارد. آن ملتی که با قرآن ارتباط دارد، با آن ملتی که با قرآن بی‌ارتباط است، متفاوت است. امروز دشمنان اسلام دارند بینات قرآن را زیر پا میگذارند؛ برای خاطر این‌که ملتهای ما با قرآن بی‌ارتباطند.

 


 امیرالمؤمنین فرمود: (و ما جالس هذا القران احد الّا قام عنه بزیادة أو نقصان: زیادة فی هدی، أو نقصان من عمی)؛ (۵) وقتی از کنار قرآن بلند میشوید، چیزی بر شما افزوده شده است، و آن هدایت است؛ و چیزی از شما کم شده است، و آن کوری و جهالت است. میخواستند این هدایت را از ما بگیرند. کار به جایی رسید که نسل پرورش‌یافته‌ی دوران ستمشاهی اخیر - یعنی این بیست سال قبل از پیروزی انقلاب - در مدارس با قرآن آشنا نشده بود؛ حالا اگر شانسش میگرفت و در جایی دوره‌ی قرآنی، استاد قرآنی، پدر مهربانی، مادر قرآن‌خوانی گیرش میآمد، فبها و نعمة، والّا قرآنی وجود نداشت! انقلاب آمد و قرآن را با جان مردم آمیخت.

 


 عزیزان من! قراء قرآن! جوانان پاکدل انقلابی ما! این رابطه را روزبه‌روز با قرآن بیشتر کنید؛ در خانواده‌ها عطر قرآن را در فضا منتشر کنید؛ قرآن را بخوانید و بخوانید؛ در قرآن تدبر کنید. دشمن نمیخواهد مسلمانان آیات قرآن را مثل عَلَم در دست بگیرند؛ چون قرآن تکلیفها را معین کرده است؛ تکلیف مسلمانان را، تکلیف جهاد را، تکلیف زندگی اسلامی و مرگ اسلامی را.

 


 ما باید رابطه‌مان را با قرآن روزبه‌روز مستحکمتر کنیم. در خانه‌ها قرآن بخوانید. حتّی در هنگام بیکاری، چنانچه مختصر فراغتی پیدا میکنید، خودتان را به قرآن وصل کنید. هر روز مقداری قرآن بخوانید و آن را فرا بگیرید. این روشهای تجویدی را فرا بگیرید. از این معلمان و اساتیدی که عمدتاً از کشور مصر آمده‌اند، هرچه ممکن است، استفاده کنید. این استاد (ابوالعینین شعیشع) (۶) که یک پیر قرآن است، بنده از سی سال پیش - شاید هم بیشتر - با صدا و نوارهای ایشان آشنا هستم؛ اینها عمرشان را با قرآن گذرانده‌اند؛ اینها کسانی هستند که در این رشته‌ی قرائت و تلاوت قرآن کار کرده‌اند؛ خوب هم کار کرده‌اند؛ حایز مراتب خوب هم شده‌اند. آنچه را که این اساتید قرآن دارند، از آنها فرا بگیرند. البته قرآن یک دریای عمیق و یک بحر واسع است و نهایتی ندارد؛ هرچه پیش بروید - چه در سطح قرآن، چه در اعماق آن - همچنان امکان سیر و پیشرفت و حرکت وجود دارد.

 


 ان‌شاءاللَّه که خداوند به همه‌ی شماها توفیق بدهد. بنده از کسانی که تلاش کردند و این مسابقات را برگزار کردند، بسیار تشکر میکنم. از سازمان اوقاف، از شخص جناب آقای امام جمارانی(۷) که واقعاً تلاش کردند و تلاش میکنند، از همکارانشان، از بقیه‌ی برادرانی که در سازمان تبلیغات و در مراکز دیگر به تلاش قرآنی ادامه میدهند، متشکرم. این کارها، همان کارهایی است که ملت ما به آن احتیاج دارد. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز توفیقاتشان از طرف پروردگار عالم بیشتر باشد. ان‌شاءاللَّه همه‌ی ما با قرآن زندگی کنیم، با قرآن هم بمیریم و در قیامت هم با قرآن محشور بشویم.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) غفرانینیا

 


۲) حسنیزاده، فروغی، بیات‌

 


۳) وطنخواه (حافظ کل قرآن کریم)

 


۴) آقایان: علمی، سادات فاطمی، محمّدزاده، معینی

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه

تاریخ: 1370/11/18

 

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
متقابلاً این میلاد مسعود و این رحمت الهی و این بارقه‌ی فضل الهی در میان بشر را - که در مثل چنین روزی قدم به عرصه‌ی عالم گذاشت - به شما فرزندان حقیقی سیّدالشهداء و پیروان عملی و معنوی آن بزرگوار، صمیمانه تبریک عرض میکنم.
 
یکی از بهترین نامگذاریها، همین نامگذاری (روز پاسدار) است. برای پاسدارانی که از ساعت اول پیروزی انقلاب، چه آن وقتی که هنوز این لباس مقدس بر تنشان نبود، و چه آن وقتی که با انتظام گرفتن مسائل انقلاب و شکل گرفتن نهادها، همین جوانان مخلص و صادق و فداکار وارد سلک پاسداری شدند - چه در سپاه، چه در کمیته - و جز فداکاری و دفاع از اسلام و انقلاب و امام، هیچ چیز برایشان مطرح نبود و در قبال اهداف الهی و انقلابی، جان برای آنها متاع ناقابلی به حساب میآمد، هیچ چیز و هیچ‌کس شایسته‌تر از اینها نیست که این روز مبارک را به آنها اختصاص بدهند. نام پاسدار را بر این روز از این جهت گذاشتند و امام بزرگوار هم با چشم حکمت‌بین، این مطلب را تأیید فرمودند.
  
شما عزیزان راه پُرماجرایی را تا امروز پیموده‌اید. سرگذشت پاسداری در کشور ما، یک واقعیت شبیه به افسانه است. اگر همین حالا قطعه‌های متفرقی از زندگی پاسداران فداکار را در کتابی جمع و به زبانهای دیگر ترجمه کنند، کسانی که در حال و هوای مسائل ایران و هشت سال جنگ تحمیلی و حوادث کردستان و این حجله‌های شهادت و خانواده‌های شهدا نبوده‌اند، چنانچه این کتاب را بخوانند، به احتمال زیاد از هر ده نفر، هشت، نُه نفر خواهند گفت که اینها افسانه و مبالغه است؛ در حالی که افسانه نیست؛ واقعیت است؛ اما این واقعیت آن‌قدر برتر از سطح عادی زندگی مردم مادّی است که برای بشرِ امروز به‌آسانی قابل باور نیست. این، سرگذشت پاسداری و سرگذشت پاسداران انقلاب و سرگذشت سپاه است.
 
نه این‌که ما بخواهیم غافلانه حکم واحدی نسبت به همه صادر کنیم؛ معلوم است که چنین حکمی را صادر نمیکنیم؛ هیچ‌کس نسبت به هیچ مجموعه‌یی نمیتواند این‌طور حکمی صادر کند؛ تا اگر کسی در گوشه‌یی نقطه‌ی ضعفی پیدا کرد، به رخ ما بکشد که حالا ببینید شما چه میگفتید؛ نه، قضیه این نیست؛ قضیه این است که مجموعه‌ی عظیمی از جوانان، از آنهایی که همسنهاشان در اکناف عالم و تا چندی پیش در همین کشور، جز مسائل پیش‌پاافتاده‌ی فردی و جسمانی و مادّی، چیزی را درک نمیکردند، آن‌چنان رفعت و اوجی پیدا کرده‌اند که تمام مسائل حیات شخصی، برای آنها مسائل فرعی و تبعی به حساب می‌آید؛ این شوخی نیست؛ این معجزه‌ی انقلاب بود. بسیج هم همین‌طور است. آحاد عظیم بسیج، در طول این هشت سال، چیزی را در تاریخ ثبت کردند و گذاشتند که جز در برهه‌های استثنایی تاریخ گذشته‌ی بشریت، نظیرش را نمیشود پیدا کرد.
 
البته سپاه مجموعه‌ی شکل‌یافته‌یی از این‌گونه جوانان است. من همین حالا که به چهره‌های نورانی شما - همین افراد معدودی که میشناسم - نگاه میکنم و در این چهره‌ها تأمل میکنم، میبینم که یک مجسمه‌ی فداکاری هستید؛ همین کسانی که دهها بار خود را تا مرز شهادت بردند و خدا آنها را برگرداند؛ از فرماندهان عالی گرفته، تا فرماندهان بینام و نشان گردانها و گروهانها و تیپهای سپاه و اینهایی که کتاب کرام‌الکاتبین پُر از فهرست اسم اینهاست. این، گذشته‌ی این مجموعه‌ی زیبای انقلابی است.
 
البته در طول سیزده سال گذشته امتحان عجیبی پشت سر گذاشته شد. همه در امتحان قرار گرفتند و کسانی که از امتحان سربلند بیرون آمدند، بحمداللَّه بسیارند. نیروهای مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - هرکدام به نحوی در این کوره‌ی گداخته وارد شدند و با افتخاراتی بیرون آمدند. برادران پاسداران کمیته هم در میدانهای دشوار جنگ و جبهه و پشت جبهه، امتحانهای بسیار دشوار و فداکاریهای شیوایی از خود نشان دادند.
 
آن نکته‌یی که به نظرم می‌آید عرض بکنم و شاید تذکره‌یی برای خود بنده و شماها باشد، این است که خدای متعال نعمتهای معنوی را هم مثل نعمتهای مادّی، آسان و ارزان نمیدهد؛ و اگر بدهد، آن را آسان و ارزان برای ما حفظ نمیکند. همچنان که همه‌ی دستاوردهای بشر به تبع تلاش و پیگیری است، حفظ آنها هم به تبع تلاش و مجاهدت و فداکاری است. اگر مشاهده میکنید که ملتهایی پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی یا سیادت سیاسی و اقتصادی پیدا کرده‌اند - ثروتمند شده‌اند و عزتی پیدا کرده‌اند - هرچه هست، تابع تلاش است. این یکی از اصول اسلامی است که (من کان یرید العاجلة عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید)؛(1) این مربوط به کسانی است که دنیا را میخواهند. آن کسانی که دنبال ارزشها هستند و دنیای ارزشی را که همان آخرت است، و آخرت الهی را که همان ثواب الهی است، میخواهند، آنها هم همین‌طورند؛ (و من اراد الأخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا).(2) بعد میفرماید: (کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء)؛(3) ما همه را کمک میکنیم؛ اینها را و آنها را. هرکس که تلاش کرد، در همان راهی که تلاش کرده است، خدا به او کمک میکند. تلاش، معیار و میزان برای به دست آوردن دستاوردهاست. حفظ دستاوردها هم همین‌طور است؛ یعنی بیتلاش نمیشود. تاریخ در مقابل ماست. قرآن - معلم بصیرت‌بخش بشریت - در مقابل ماست. در چند جای قرآن خداوند به بنیاسرائیل میفرماید: (و انّی فضّلتکم علی العالمین)؛(4) من شما را بر همه‌ی عالمین فضیلت بخشیدم؛ اما همین بنیاسرائیل کاری کردند که خدای متعال فرمود: (و ضربت علیهم الذّلّة و المسکنة و بائو بغضب من‌اللَّه)!(5) خداوند قوم و خویشی با کسی ندارد؛ این تلاش انسانهاست که تعیین کننده‌ی سرنوشت آنهاست؛ لذا در سوره‌ی جمعه میبینید که درباره‌ی همین بنیاسرائیل میفرماید: (مثل الّذین حمّلوا التّوریة ثمّ لم یحملوها).(6) تورات را بر آنها حمل کردند؛ یعنی بر دل و جان و زندگی و ذهن آنها وارد کردند - پس اینها از تورات بهره بردند - اما (ثمّ لم یحملوها)؛ لیکن بعداً امتداداً اینها تورات را با خودشان برنداشتند و آن را از ذهن و دل و واقعِ زندگیشان خارج کردند. ظاهر تورات وجود داشت، اما باطن تورات دیگر نبود؛ آن وقت (کمثل الحمار یحمل اسفارا)!(7)
 
نعمتهای معنوی باید با تلاش به دست بیاید و پس از آن‌که به دست آمد، باید با تلاش حفظ بشود. من حالا از همه‌ی نعمتهای معنوی، به بخشی از آن و رشحه‌یی از جذوات(8) و انوار و برقهای لامع الهی در دلهای شما اشاره میکنم، که عبارت از آن حالی است که شماها در جبهه‌ها یا در ایام جنگ داشتید؛ این یکی از نعمتهای الهی است؛ انسان همیشه چنان حالی را پیدا نمیکند.
 
این‌که اگر شما فرمانده‌ی لشکر بودید، تا خط مقدم میرفتید؛ اگر فرمانده‌ی تیپ یا گردان بودید، مثل سرباز صفر و افراد عادی حرکت میکردید؛ اگر جزو فرماندهان بالاتر بودید، خود را در عقبه‌های دوردست زندانی نمیکردید و به میدان خطر قدم میگذاشتید، ناشی از چه بود؟ ناشی از این بود که فکر میکردید اگر این جان از شما گرفته شد، این به معنای آن است که یک مَرکب و یک قالب مادّی از شما گرفته شده است؛ واقعاً چه غم. وقتی انسان میداند که مرگ عبارت از عروج به ملکوت الهی و پیوستن به ارواح اولیاست، چه اهمیت میدهد که کِی این مرگ فرا برسد؟ مرگ برای او، عبور از یک مرحله است؛ (وقت مردن آمد و جَستن ز جو).(9) انسان حرکتی از جوی میکند؛ هرچه هست، در یک لحظه است؛ بعد نعیم بیبدیل و بیمثال الهی است؛ شما این‌گونه فکر میکردید. اگر کسی این‌طور فکر نکند، آن‌گونه خود را عاشقانه در معرض کشته شدن قرار نمیدهد. شما شهادت را درست فهمیدید، درست معنا کردید و با آن عاشقانه برخورد نمودید؛ لذا شما شب حمله میبینید که بچه‌ها حالشان بهتر از شب قبل است! من بعضی از این خاطرات یا وصیت‌نامه‌ها را که میخواندم، میدیدم واقعاً منظر عظیم و عجیبی است. هرچه دورتر میشویم، کأنه جلوه‌ی این حوادث و حقایق بیشتر میشود. چه حالی! چه معنویتی! این نیست، مگر آن عطری که ملائک و روح‌الامین الهی بر سر بندگان خالص میپاشند و آنها را از خود بیخود میکنند؛ والّا مگر میشود انسان مادّی و بشر معمولی این‌گونه مجذوب بشود؟
 
آن حالتی را که عرفای ما پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال ریاضت میکشیدند، عبادت میکردند، به تنشان سختی میدادند، از شهوات و اهواءشان صرف‌نظر میکردند، برای این‌که به آن حالت برسند، این جوانِ یکشبه‌ی ما، این ره پنجاه‌ساله و صدساله را در طول مدت چند صباحِ جبهه و قبل از جبهه میپیمود و به آن حالت میرسید! این یک نعمت معنوی است؛ این شوخی نیست؛ این را به هر کسی نمیدهند. شما خیال نکنید که آن گریه‌ها و آن توسلها و آن حالها آسان به کسی داده میشود؛ نخیر، کسانی زحمتها میکشند، شاید به آن حالها برسند؛ اما خدا این نعمت را در برهه‌یی از زمان در اختیار شما گذاشت؛ این نعمت بزرگی بود؛ اما هر نعمتی، سؤال و تکلیفی دارد. شما حالا فهمیده‌اید که این‌چنین چیزی هست؛ فرق دارید با کسی که نمیداند و نمیدانست و نخواهد دانست که چنین حالتی هست؛ او قاصر است، اما شما این مرحله را کشف کرده‌اید. اگر به آسانی از آن صرف‌نظر کردید، اگر به چشم بیاعتنایی به آن نگاه کردید، اگر زندگی پست مادّی را که همیشه افراد بشر بر سر آن با هم منافسه(10) و کُشتی داشته‌اند و سرشاخ میشده‌اند - چیز جدیدی هم نیست - بر آن‌چنان چیز بدیعی ترجیح دادید، آن وقت شما سقوط کرده‌اید؛ و نعوذباللَّه و نستجیرباللَّه! مراقب این قضیه باشید. فرق است بین کسی که قرب الهی و لذت مناجات الهی را کشف نکرده بود و غافل بود و حالا هم غافل است، با آن کسی که این لذت را کشف کرده است. شما این لذت را کشف کرده‌اید؛ باید آن را حفظ کنید؛ و میشود آن را حفظ کرد.
 
کسی نگوید حالا که اردوگاه و میدانگاه و خط مقدم و قرارگاه تاکتیکی و غیرذلک نیست؛ نباشد. حضرت امیرالمؤمنین برای ما اسوه است. این امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) همان کسی است که دعای کمیل را به کمیل‌بن‌زیاد یاد داد؛ در حالی که در میدان جنگ هم نبود. خود او و یاران او، همین دعای کمیل و همین مناجات شعبانیه را با این همه حال میخواندند؛ در حالی که در میدانهای جنگ هم نبودند. میدان جنگ، یک وسیله است؛ این وسیله ما را زود میرساند؛ اما حالا که شما رسیدید و دیدید و کشف کردید، باید این حالت را برای خودتان نگه دارید؛ این معنویت را نباید فراموش کنید. هرچه هست، زیر سایه‌ی همین معنویت است؛ بدون این معنویت، نمیشود یک قدم به صورت موفق برداشت.
 
در این دنیایی که شما تکالب(11) دشمنان و استعمارگران و سلطه‌گران و تصادمها را در سطح عالم میبینید، ملتی میخواهد در میان این امواج طوفانی، تحت تأثیر قرار نگیرد؛ ساییده نشود و بسایاند و شکست بدهد و این امواج را بخواباند؛ این ملت باید پولادین و مرصوص باشد. این پولادین شدن و مرصوص شدن، جز در سایه‌ی معنویت امکانپذیر نیست؛ کمااین‌که شما هم در جنگ هر وقت معنویتتان بیشتر بود، پیشرفتتان بیشتر بود؛ هر جایی که ناکامی داشتید، اگر بروید تحلیل کنید، خواهید دید که معنویتهایتان کسری داشته است. البته شما را نمیگویم؛ آن کسانی که در این معارک مشترک بودند؛ حالا ولو گروهی هم آن معنویتها در همه‌ی احوال برایشان محفوظ باشد؛ اما به‌هرحال ارتباط مستقیم دارد. شما باید این حالات را نگه دارید.
 
من مایل بودم این مطلب را به شما بگویم، اما مایلم که این سخن را در مراسم رسمی به شما عرض نکنم؛ اینها حرف دل است و میدانم که نفوس طیبه و زکیه، این حرفها را خیلی خوب جذب میکنند.
 
امروز وظیفه‌ی سپاه پاسداران و نیروهای انقلابی - در هر جا که هستند؛ در سپاه، در ارتش، در نیروی انتظامی - خودسازی است. امروز ما وظیفه‌ی خودسازی داریم. امروز اگر در میدان ظاهری هم جنگی نداریم و ما را در یک معرکه‌ی نظامی درگیر نکرده‌اند، اما دنیای استکباری در معارک بسیاری با ما پنجه در پنجه است.
 
امروز دنیای استکباری به بشریت خیانت میکند. امروز دارند مثل همیشه به بشریت دروغ میگویند؛ دارند فریب میدهند و تحمیق میکنند. امروز وقتی که بر سر مشکلات بشریت بحث میشود، استکبار و در رأس آنها سیاستمداران امریکایی، سراغ چیزهایی میروند که بلیه‌ها و دردهای درجه‌ی دوم بشر است؛ برای این‌که دردهای درجه‌ی اول بشر را در سایه قرار بدهند و کسی متوجه آنها نشود! مینشینند جلسه درست میکنند، بحث میکنند، برای این‌که مسأله‌ی اتم و جنگ اتمی و محیط زیست را در دنیا به‌اصطلاح حل کنند! امروز مگر مسائل اوّلی بشر اینهاست؟!
 
امروز برای بشریت، خطر اتم، یک خطر فوری و فوتی و نقد نیست؛ آن خطری که خطر اتم هم پشت سر و تابع آن است، خطر قدرت و زورگویی استکباری است. از اوّلی که بشر اتم را کشف کرده است تا امروز، چه کسی ملتها را از این نیرو متضرر کرده است؟ همیشه هم همین‌طور خواهد بود. یا بمب اتم درست میکنند؛ مثل آن کاری که امریکاییها در پایان جنگ بین‌الملل دوم کردند و بلایی که بر سر ژاپنیها در آوردند؛ یا مثل آن نشتی که یکی از کارخانه‌های اتمی شوروی(12) کرد و به خاطر آن عده‌ی زیادی کشته شدند و از بین رفتند. اگر ضایعه‌یی هم از اتم حاصل میشود، به وسیله‌ی قدرت بیمهار ابرقدرتهاست. قدرت استکباری امریکا را در دنیا محدود کنید، خطر اتم به خودی خود محدود خواهد شد.
 
آنچه امروز برای ملتها حقیقتاً خطر محسوب میشود، تسلط روزافزون امریکا بر ملتهاست. به چه حقی اینها این‌قدر در امور ملتها دخالت میکنند؟! قدرت استکباری امریکا چه مجوزی دارد که درباره‌ی کشورها حرف بزند، اظهارنظر کند و در امور داخلیشان دخالت نماید؟! اخیراً هم زمزمه‌ی دخالت سازمان ملل را در انتخابات کشورهای آزاد - که اهل انتخابات هستند - بلند کرده‌اند.(13) اینها میخواهند یک هیأت رئیسه برای دنیا درست کنند؛ اما بدانند که ملتها هیأت رئیسه‌ی دنیوی و سطح جهانی را قبول نخواهند کرد. رؤسای کشورهای عضو شورای امنیت دور هم نشسته‌اند و درباره‌ی دنیا دارند تصمیم میگیرند! به شما چه؟! اسمش سازمان ملل است، اسمش شورای امنیت است؛ اما در واقع کشورهای دارای حق وتو هستند که میخواهند در دنیا سروری کنند؛ در واقع این امریکاست که میخواهد این کار را بکند! تا حالا هم دخالت کرده‌اند؛ حتّی دخالت نظامی کرده‌اند؛ وارد کشورها شدند، سرباز وارد کردند، نیروی نظامی وارد کردند؛ در خاورمیانه این کار را کردند، در امریکای لاتین این کار را کردند، در جاهای مختلف دنیا این کار را میکنند و به میل خودشان پایگاه تشکیل میدهند؛ اینها خودسریهای غیرقابل قبول در پیش هوشمندان عالم است. ممکن است چهار نفر سران مزدور و وابسته‌ی کشورها قبول کنند، اما مگر ملتها قبول میکنند؟ ممکن است ملتها نتوانند چیزی بگویند و عکس‌العملی نشان بدهند؛ لیکن سران رژیم امریکا بدانند که آن چاهی که زیر پایشان کنده شده است، با این کارها روزبه‌روز آن را عمیقتر میکنند.
  
چه معنایی دارد که ملتها برای امورشان، حتّی برای دمکراسی و انتخاباتشان، منتظر بنشینند که از آن طرف دنیا نمایندگان چند دولت بیگانه بیایند و بر کار اینها نظارت کنند؟! با چه حجتی؟! فقط به حجت این‌که اینها زورشان بیشتر است؟! مگر منطق جنگل غیر از این است؟ بشریت دوران طولانی تمدن را طی کرده است که به منطق جنگل برسد؛ آن هم به وسیله‌ی مدعیان حقوق انسان و مدعیان پیشرفت و مدعیان همه‌ی چیزهای خوب؛ که متأسفانه از همه‌ی اینها هم بیگانه هستند و فقط ادعایش را میکنند؟! این است بلای بزرگ بشریت. شما کشوری دارید، دولتی دارید، کشور ثروتمندی هم هستید؛ بسیار خوب، برای خودتان زندگی کنید؛ به مردم دنیا چه کار دارید؟!
 
مادامی که امریکا به عنوان یک ابرقدرت متجاوز در درون مرزهای خود محصور نشود، بشریت روی آسایش نخواهد دید. ملتهای مسلمان بخصوص باید بدانند که مشکل اصلی آنها این است. اینها بشدت مرعوب اسلامند. اینها نشانه‌ی اسلام را دیده‌اند، معنویت اسلام را دیده‌اند، بُرندگی اسلام را دیده‌اند، خستگیناپذیری مسلمان واقعی را - که شماها و این ملت باشید - دیده‌اند؛ از این میترسند؛ میخواهند این تجربه در جای دیگر تکرار نشود. البته مترصد هر فرصتی هستند که اگر بتوانند، این دستاورد عظیمی را هم که اسلام امروز به ملت ایران ارزانی داشته است، به‌گونه‌یی مخدوش و خراب کنند.
 
همه - بخصوص شما جوانان - با این چشم به مسائل نگاه کنید. شما پاسداران و شما نیروهای انقلابی، با این دید به مسائل نگاه کنید. مسائل جزیی، مسائل شخصی و مسائل مادّی، مسائل درجه‌ی دو هستند. برای اهداف بزرگ، سختیهای مشکلات مادّی را باید تحمل کرد؛ این آن راهی است که وقتی ملتی بپیماید، به اوج ترقی خواهد رسید؛ و این همان چیزی است که اسلام را در صدر اول پیروز کرد. اسلامِ پیروزِ صدرِ اول، با این چشم به مشکلات نگاه کرد و اهداف را با این دید نگریست که توانست پیش برود.
 
امیدوارم ان‌شاءاللَّه روح مقدس سیّدالشهداء (سلام‌اللَّه‌علیه) - که سیّد آزادگان و سیّد مجاهدان و سیّد شهیدان و سرمشق و الگوی زندگی هر مسلمان آزاده است - و نیز ادعیه‌ی زاکیه‌ی ولیّ‌عصر (ارواحنالمقدمه‌الفداء) شامل حال شماها باشد و ان‌شاءاللَّه با کارهای شما عزیزان، قلب مقدس امام از شما راضی بشود و شما برادران - چه برادران روحانی، چه برادران پاسدار - مشترکاً آن راهی را طی کنید و ادامه بدهید که همان را شروع کردید؛ مطمئن باشید که ان‌شاءاللَّه فضل و برکات الهی هم با شماست.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
1) اسراء: 18
 
2) اسراء: 19
 
3) اسراء: 20
 
4) بقره: 47 و 122
 
5) بقره: 61
 
6) جمعه: 5
 
7) جمعه: 5
 
8) جرقه‌ها
 
9) مولانا
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1370/11/13

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
متقابلاً این عید سعید و بزرگ اسلامی را به همه‌ی مسلمانان عالم و به ملت شریف و مؤمن ایران و به شما حضار محترم، بخصوص میهمانان گرامی دهه‌ی فجر تبریک میگویم.
 
واقعه‌ی عظیم بعثت، با وجود گذشت قرنهای متوالی و اظهار نظر متفکران و اندیشمندان عالم، همچنان شایسته و در خور تدقیق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) یک حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذیب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصایبی بود که بشر در همه‌ی دوران با آن روبه‌رو بوده و هنوز هم هست. همه‌ی ادیان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقیمی به سمت اهداف عالیه ایجاد میکنند؛ ولی آیین مقدس اسلام این خصوصیت را دارد که یک نسخه‌ی همیشگی است. برای همه‌ی ادوار زندگی بشر، این نسخه کارساز است.
  
وقتی ما در قرآن کریم میخوانیم که (هوالّذی بعث فی الامّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة)، (۱) این به آن معنا نیست که با آمدن دین خاتم و رسول خاتم، همه‌ی نفوس بشر تزکیه خواهند شد، یا تزکیه شده‌اند؛ این به آن معنا نیست که بشریت بعد از طلوع قرآن، دیگر روی ظلم و تبعیض و شقاوت و نارساییهای مسیر خود به سمت تکامل را نخواهد دید. اگر میگوییم که پیامبر و دین اسلام برای استقرار عدل و نجات مستضعفان و شکستن بتهای جاندار و بیجان، قدم به عرصه‌ی وجود گذاشتند، بدان معنا نیست که بعد از طلوع این خورشید پُرفروغ، دیگر مردم ظلمی نخواهند داشت؛ طاغوتی نخواهند داشت و بتی بر زندگی بشریت حکمرانی نخواهد کرد. واقعیت هم نشان میدهد که بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتّی در محیط اسلامی - البته با گذشت چند ده سال - بتهایی پیدا شدند، طواغیتی پیدا شدند، ظلمهایی به بشریت شد، و همان ناکامیهایی که همواره بشر با آن دست‌به‌گریبان بود، باز هم برای بشریت به وجود آمد.
 
پس، معنای این‌که غایت و هدف بعثت، نجات انسان است، چیز دیگری است؛ معنایش این است که آنچه پیامبر و اسلام به مردم دادند، یک نسخه‌ی شفابخش برای همه‌ی ادوار است؛ نسخه‌یی است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعیض؛ در مقابل پایمال شدن ضعفا به دست اقویا؛ در مقابل همه‌ی دردهایی که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها نالیده است. مثل همه‌ی نسخه‌های دیگر، اگر عمل شد، نتیجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، یا بد فهمیده شد، یا جرأت و گستاخیِ اقدام به آن وجود نداشت، کأن‌لم‌یکن خواهد بود. بهترینِ اطبا اگر صحیحترین نسخه‌ها را به شما بدهند، اما شما نتوانید آن را بخوانید، یا بد بخوانید، یا عمل نکنید و در نتیجه متروک بماند، چه تأثیری به حال بیماری خواهد داشت، و چه عیبی بر آن طبیب حاذق است؟
 
قرنها گذشت، مسلمانان قرآن را فراموش کردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگیها محو شد؛ یا بد فهمیدند، یا عمداً تحریف کردند؛ یا فهمیدند، اما جرأت و شجاعت اقدام نداشتند؛ یا اقدام هم کردند، محصولی هم به دست آمد، اما برای دفاع و نگهداری از آن محصول، فداکاری نکردند. اگر در صدر اسلام هم کلام پیامبر را نمیفهمیدند، یا جرأت نمیکردند به آن اقدام کنند و میترسیدند - همچنان که به بعضی از این‌گونه افراد در قرآن اشاره شده است: (یقولون انّ بیوتنا عورة و ما هی بعورة ان یریدون الّا فرارا) (۲) - یا آنچه را که به دست آمد، اگر برای آن فداکاری نمیکردند، نمی‌ماند.
 
امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) صریحاً بیان میکند: (و لعمری لو کنّا نأتی ما اتیتم ما قام للدّین عمود و لا اخضرّ للایمان عود)؛ (۳) یعنی اگر در صدر اول در کنار پیامبر، ما هم مثل شما - آن کسانی که مخاطبان آن بزرگوار بودند - عمل میکردیم، یک شاخه‌ی ایمان سبز نمیشد و یک عمود دین برپاداشته نمیشد. پس، این چیزها لازم است.
  
این نسخه در مقابل چیست؟ در مقابل جهالت بشر. این جهالت بشر، آن چیزی نیست که نقطه‌ی مقابلش اختراعات و اکتشافات است؛ بلکه اگر بشر به دانشهای مختلفی دست پیدا کند، اما روابط صحیح انسانی را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احکام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقه‌ی بشر باشد، این بشر جاهل است. اگر بشریت به پیشرفتهای مادّی هم برسد، اما بنای زندگی، بنای ظالمانه‌یی باشد؛ زورگویی بر زندگی مردم حاکم باشد؛ قدرتهای قوی، ضعفا را پایمال کنند؛ در دنیا نور معرفت و انسانیت نباشد؛ در دنیا فریب رایج باشد، باز هم همان جاهلیت است؛ اینهاست آن بلاهایی که بشر را دچار بدبختی و تیره‌روزی میکند.
 
در نهج‌البلاغه، کلمات و جملات بسیار گویایی در شرایط ظهور اسلام و بعثت پیامبر وجود دارد؛ از جمله: (و الدّنیا کاسفة النّور ظاهرة الغرور)، (۴) یا در یک جای دیگر: (فی فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت علی سنابکها).(۵) هر وقت مردم را دچار فتنه کردند، انسانیت را غرق در مشکلات و مسائل اوّلی خود کردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاکم بود، از سوی قدرتهای بزرگ نسبت به ضعفا زورگویی بود، برادرکشی بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزی است که همان نسخه را باید عمل کرد؛ کهنه نمیشود.
  
این‌که هر وقت در دنیا یک حرکت اسلامی دیده میشود، عده‌یی شروع به نوشتن میکنند که اسلام کهنه شد، روز این حرفها گذشته است. این، یا ناشی از ندانستن حقیقت و محتوای دین اسلام است، یا ناشی از غرض‌ورزی است. سیزده سال است که به خاطر کوبیدن انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، ایادی استکبار علیه اسلام دارند مطلب مینویسند و میگویند؛ راجع به همین که اینها کهنه‌پرستی است و مربوط به گذشته است! نه، اینها متعلق به گذشته نیست؛ اینها درمان دردهای مزمن بشر است. تا هر وقت این دردها هست، این نسخه به اعتبار خود باقی است. امروز هم به مناسبت این‌که مردم در شمال آفریقا و در کشور الجزایر حرکت اسلامی کرده‌اند و گرایش اسلامی نشان داده‌اند، (۶) باز دوباره همان قلمها شروع کرده‌اند و همان حرفها و همان مطالب را میگویند؛ نه، این حرفها بیجاست. بعثت، همیشگی است. نسخه‌ی اسلام که در بعثت آمده، همیشگی است.
 
اکثر بلیاتی که آن روز دست جهالت و عصبیت بر زندگی مردم در جزیرةالعرب حاکم کرده بود، امروز بر زندگی ملتهای اسلامی حاکم است. فقر و بیسوادی و عقب‌ماندگی علمی و استبداد داخلی و سلطه‌ی قدرتهای استکباری و اختلافات داخلی در کشورهای اسلامی هست. امروز بیش از یک میلیارد مسلمان در دنیا زندگی میکنند که میتوانند در حوادث عالم و مسائل عمده‌ی جهان، یک نظر و حرف تعیین‌کننده داشته باشند؛ اما با این تشتت، با این گرفتاریهای داخلی، با این مشکلات اوّلی انسانها و ملتها دست به گریبانند و این کمیت عظیم - که بینشان دانشمندان و علما و شخصیتهای برجسته هم هستند - یک چیز بیخاصیت شده است! چرا؟ این دردها را چه چیزی میتواند علاج کند؟ اسلام و انبعاثِ به بعث نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم).
 
ملتهای اسلامی باید به اسلام برگردند. البته دروازه‌ها گشوده شده است. قرن گذشته - یعنی قرن سیزدهم هجری - قرن فریادگری فریادگران اسلام بود. از اوایل قرن که میرزای شیرازی(۷) - مرجع تقلید بزرگ اسلام - در برخورد با کمپانی انگلیسی، آن فتوای قاطع را داد و یک ملت را به حرکت درآورد، تا واقعه‌ی مشروطیت در ایران، تا حرکتهای اسلامی در هند، تا بیداری اسلامی در غرب دنیای اسلام - در خاورمیانه و در منطقه‌ی شمال آفریقا - و بزرگانی که سخن گفتند و سیّد جمال‌الدین‌ها و دیگران و دیگران، تقریباً قرن فریاد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. این قرنی که ما امروز در آن قرار داریم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجری، قرن فریاد و بیدارگری و اعلام بود، و این قرن پانزدهم - از آغاز و از افتتاح آن - قرن تجربه و عملکرد است.
  
میبینیم که ملتهای اسلامی مجرب شده‌اند و دارند عمل میکنند؛ یک نمونه، جمهوری اسلامی بود؛ و این نمونه‌ی اول بود. ما به خاطر این‌که اولین نمونه بودیم، مشکلات بسیاری را گذراندیم. مسلمانان باید از این نمونه، تجربه بیندوزند. آن ملتهایی که امروز بخواهند در کشورهای خودشان حرکت اسلامی را تحقق ببخشند، میتوانند کار جامعتری از ملت ایران نشان بدهند و به منصه‌ی ظهور بیاورند؛ اگر خدا کمک کند و اگر آنها همت کنند.
  
مسلمانان جز برگشت به اسلام راهی ندارند؛ جز تشکیل حاکمیت اسلام و تحقق و پیاده شدن عمل اسلامی، راهی ندارند. از دشمنان دیرین و کینه‌ورز اسلام نباید هیچ امید همراهی داشت؛ امید تحمل هم نباید داشت. شما ببینید در این سیزده سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشت - و ما این روزها داریم سیزدهمین سالگرد و شروع سال چهاردهم را جشن میگیریم - نسبت به ملت ایران چه کردند، چه گفتند، چه نوشتند و چگونه برخورد کردند؛ اینها برای ملتهای اسلامی تجربه است.
  
هیچ تجربه‌یی شیرین‌تر و زنده‌تر و جذابتر از این نیست که ملتی در طول سیزده سال، با وجود این همه فشار از اطراف بر او، و تحمیل یک جنگ هشت ساله و فشارهای گوناگون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تهاجم نظامی، و علی‌رغم میل دشمن و قدرتهای بزرگ و ابرقدرتهای عالم، توانسته است بماند و روزبه‌روز قویتر بشود؛ (و مثلهم فی الأنجیل کزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار).(۸) امروز این وضع ملت ایران است. ملت ما توانستند روی پای خودشان بایستند، حرکت کنند، پیش بروند، توطئه‌ها را خنثی کنند، جنگی به آن عظمت را پشت سر بگذارند، دشمنان متحد را در این جنگ ناکام کنند؛ و اینها همه به برکت اسلام بوده است. هیچ تجربه‌یی برای مسلمانان از این بالاتر نیست.
  
البته علیه ما در دنیا حرف میزنند؛ ما هم توقع نداریم که حرف نزنند. تریبونهای درجه‌ی یک عالم در دست صهیونیستها و امریکاییهاست. اگر صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی حرف نزنند، باید تعجب کرد. اگر امریکاییها و تبلیغات وابسته‌ی به آنها به ما تهمت نزنند، باید تعجب کرد؛ این طرفش تعجبی ندارد، آن طرف تعجب دارد.
 
انواع تهمتها را به ما زدند - بزنند - سازمانهای وابسته‌ی به خودشان را در عالم به اسم حقوق بشر و دفاع از فلان شخص و فلان گروه بسیج کردند؛ برای این‌که جمهوری اسلامی را متهم به نقض حقوق بشر کنند! واقعاً کدامیک از هوشمندان عالَمند که به این حرفها لبخند تمسخرآمیز نزنند!؟ قدرتهایی که همه‌ی وجودشان در حقیقت بر ضد منافع بشریت است، امریکایی که سرتاسر تاریخ اخیرش - که ما به یاد داریم - آمیخته‌ی با جنایت نسبت به بشریت و ملتهاست، اگر ما را متهم به نقض حقوق بشر کنند، ما چه باکی داریم و چه اهمیتی میدهیم؟
 
ما میگوییم که حقوق بشر در سایه‌ی اسلام و حکومت اسلامی تأمین میشود؛ اسلام است که میگوید: (ان الحکم الّا للَّه امر الّا تعبدوا الّا ایّاه).(۹) این حکم، هر حاکمیت ظالمانه‌یی را نفی میکند. هیچ‌کس حق ندارد بر مردم حاکمیت داشته باشد؛ مگر آن‌که دارای معیارهای پذیرفته شده باشد و مردم او را پذیرفته باشند.
 
امروز در جمهوری اسلامی همه‌ی مقاماتی که به نحوی در کار مردم دخالت دارند، مستقیم یا غیرمستقیم منتخب خود مردمند؛ حتّی رهبری. یعنی در نظام اسلامی، دارا بودن معیارها کافی نیست؛ بلکه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امکان ندارد. این دمکراسی است، یا آن چیزی که در سایه‌ی زرق‌وبرق تبلیغات دروغین، امروز در کشورهای غربی و دمکراسیهای غربی میبینیم؛ که البته به همان هم اعتقادی ندارند!؟
  
حوادث اخیر الجزایر نشان داد که اینها به دمکراسی هیچ اعتقادی ندارند! دمکراسی اگر به معنای انتخاباتی است که ما در اطراف و اکناف دنیا مشاهده میکنیم، پس چرا در الجزایر تبلیغات غرب برای کوبیدن اسلام بسیج شد!؟ چرا قدرتمندان در سطح عالم حاضر نیستند حقیقت مطلب را درک کنند!؟ متأسفانه بعضی از مسؤولان الجزایر هم همین‌طور نمیخواهند حقیقت را درک کنند؛ چرا میگویند ایران در امور ما دخالت میکند؟ چه دخالتی!؟ شماها مگر خودتان انقلاب عظیم الجزایر را ندیدید؟ اینها همان ملتند؛ همان ملتی هستند که برای خاطر اسلام مبارزه کردند و جنگیدند؛ اینها مسلمانند. چرا به یک ملت اهانت میکنید و میگویید که ایران اسلام را توی دهان اینها گذاشته است!؟ ملتهای مسلمان منتظر این نیستند که کسی اسلام را توی دهانشان بگذارد؛ یک نمونه‌اش همین کشورهای شمالی ما که به شوروی سابق وابسته بودند. بعد از دهها سال دین‌زداییِ همراه با کمال خشونت، دیدید مردم بدون این‌که کسی به آنها بگوید، بدون این‌که کسی به آنها درس بدهد، خودشان فریاد بلند کردند و دم از اسلام زدند؛ همه جا همین‌طور است. ملتها اسلام را میخواهند؛ ملتها اسلام را شناخته‌اند.
  
یک قرن فریاد، دارد نتیجه‌ی خودش را در ذهنیت دنیای اسلام نشان میدهد. پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه‌ی موفق این ملت فداکار، دارد نتایج و آثار خودش را نشان میدهد. ملتها به سمت اسلام گرایش پیدا میکنند و مسلّماً علی‌رغم همه‌ی کارشکنیها، بالاخره آن‌که پیروز خواهد شد، ملتها هستند. ما بحمداللَّه تجربه‌ی اسلام را با افتخار و سربلندی با خودمان داریم. ما این را فهمیده‌ایم که تا وقتی به اسلام متمسک باشیم، این عروه‌ی وثقای الهی در همه‌ی مزال(۱۰) اَقدام به ما کمک خواهد کرد؛ (فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقد استمسک بالعروة الوثقی لاانفصام لها).(۱۱) گسستن در این عروه‌ی وثقای الهی نیست. ما باید مشتهایمان را محکم کنیم و این ریسمان و این دستاویز الهی را محکم بچسبیم.
 
در مسائل اقتصادی، در جنگ، در تهاجم امریکا، در بازسازی، در تبلیغات وسیع علیه جمهوری اسلامی و در همه‌ی حوادث دیگر، ما این را امتحان کرده‌ایم؛ و امام بزرگوار ما (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) که معلم این ملت و آموزنده‌ی این راه به این ملت و به ملتهای دیگر بود، این را به ما توصیه کرد که تا وقتی به اسلام متمسک باشیم، شکست در کار نیست.
 
البته سختیهایی هست که باید تحمل کرد؛ اما این سختیها مقدمه‌ی راحتیهاست. آزادی، سربلندی، دست یافتن به پیروزی و ثمرات شیرین حاکمیت اسلامی و نجات از دست قدرتهای ظالمانه، البته سختیهایی دارد؛ این سختیها را باید تحمل کرد. در صدر اسلام هم همین سختیها را اول در طول مدتی کشیدند؛ نتیجه این شد که قرنها مسلمانان سرور و قدرت یگانه‌ی عالم شدند. با این‌که بعدها در ارکان حکومتهای اسلامی فساد هم رخنه کرد، اما همان بنای مستحکم و مرصوص اوّلی توانسته بود که این بار سنگین را در طول قرنها بر دوش بکشد. سختیها را تحمل کنیم. ملتهای مسلمان فداکاری کنند، تا از مشکلات عبور نمایند و از موانع بگذرند.
  
ما بحمداللَّه افق را روشن میبینیم. ما این بیداری را، بیداری مبارکی به‌حساب میآوریم. ما احساس میکنیم که حربه‌ی ابرقدرتها روزبه‌روز کُندتر میشود؛ همچنان که آن ابرقدرت متلاشی شد و آن مجموعه‌ی عظیم از جغرافیای عالم محو گردید و آن ابرقدرتی که آن‌گونه در دنیا حکم میراند، امروز از او عین و اثری نیست؛ این، رفتار عالم را به ما نشان میدهد.
 
حرکت عالم و حرکت تاریخ، به سمت محو قدرتهای ستمگر و ان‌شاءاللَّه رشد ارزشهاست؛ البته شرط آن، تلاش و مجاهدت است. هیچ چیز بدون مجاهدت به دست نخواهد آمد؛ (و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن)؛ (۱۲) شرطش اینهاست. مسلمانان باید سعی کنند، باید ایمان داشته باشند، تا خدای متعال ان‌شاءاللَّه دریچه‌های رحمت را به روی آنها باز کند. این راه ملت ایران است؛ این راه این جوانان مؤمن است؛ راه مردمی است که برای اسلام تا امروز با اخلاص مجاهدت کردند. ان‌شاءاللَّه که خداوند متعال هم دست ما و دست همه‌ی ملتهای مسلمان را بگیرد، ما را هدایت کند، به ما کمک کند و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) از ما راضی و خشنود باشد.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 

 


۱) جمعه: ۲
 
۲) احزاب: ۱۳
 
۳) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۵۶
 
۴) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۸۹
 
۵) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲
 
۶) ر. ک: پاورقی صفحه‌ی ۸۵ همین مجلد
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای گروه دانش صدای جمهوری اسلامی ایران‌

تاریخ: 1370/11/15

 

بیانات در دیدار اعضای گروه دانش صدای جمهوری اسلامی ایران‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 از زیارت برادران و خواهران خیلی خوشحال شدم. از توضیحی که شما(۱) در مورد برنامه‌های گروه دادید، یک احساس خاطرجمعی به انسان دست میدهد. الحمدللَّه جوانب مختلفی در ذهنتان بوده و هست و پیداست با این‌که گروه خیلی پُرجمعیتی نیستید، اما با نقشه و با حساب و علمی دارید پیش میروید.

 


 البته آشنایی من با گروه شما از طریق رادیو، از خیلی از گروههای دیگر بیشتر است؛ تصادفاً این‌طور شده است. این برنامه‌هایی که شما گفتید،(۲) جز برنامه‌ی (مشاهیر جهان علم) - که من از آن خبری ندارم - بقیه‌ی برنامه‌های شما را من کم و بیش گوش کرده‌ام؛ مثل همان برنامه‌یی که صبحها پخش میشود و (علم و زندگی) نام دارد. من یک وقت با خودم فکر میکردم که اگر شماها را دیدم، از گوینده‌های خواهر و برادر(۳) این برنامه - که خیلی متین و قوی و خوش‌صدا صحبت میکنند - تشکر کنم؛ برنامه‌ی بسیار خوبی است. از لحاظ اجرا، جزو برنامه‌های خیلی خوب است. برنامه، هیچ کسل کننده نیست؛ درعین‌حال اجرای بسیار متین و شاد و قوی و به‌اصطلاح بدون حشوی دارد. در این برنامه، گاهی از یک میهمان هم استفاده میکنند؛ دکتری به آن‌جا می‌آید و حرفی میزند؛ آن هم باز خوب است. هرچه که در آن برنامه دیدم، خوب بود.

 


 برنامه‌ی (روزنه) را هم که اشاره کردید، من تصادفاً این برنامه را گاهی گوش کرده‌ام؛ که آن هم برنامه‌ی بسیار خوبی است و خیلی خوب هم اجرا میشود؛ البته برنامه‌ی متنوعی هم هست.

 


 آن داستانهای علمی، تخیلی که اشاره کردید، واقعاً هم مهم است. این علمی، تخیلیها الان در دنیا یک فصل بسیار بازی شده است. شما(۴) گفتید که این داستانها باید به عقل نزدیکتر باشد؛ نه، چیزهایی وجود دارد که از ذهن خیلی هم دور است؛ حتّی در آن کتابهایی که به فارسی هم ترجمه شده و من دیده‌ام - من که به متون خارجیش دسترسی ندارم - چیزهایی وجود دارد که از عمل خیلی هم دور است؛ یعنی به نظر میرسد که هنوز علم بشر به آن‌جا نرسیده که مثلاً فرض کنید یک آدم آهنی، ناگهان شعور و وجدان و درک پیدا کند.

 


 اخیراً کتابی منتشر شده به نام (انسان دو قرنی)،(۵) که پارسال چاپ شده بود و من آن را دیدم. در این کتاب، یک آدم آهنی ناگهان شعور و وجدان و درک پیدا میکند! این از واقعیتهای علمی زمان ما خیلی دور است؛ یعنی واقعیتهای علمی چنین چیزی را اصلاً تجویز نمیکند؛ لیکن هم سرگرم کننده است، هم سرگرم کننده‌ی بیهوده نیست - هجو نیست - یعنی ذهن را به آفاق جدیدی می‌برد؛ و این چیز خوبی است. البته از سابق هم چنین چیزی معمول بوده است. چیزهایی هست که در یک زمان تخیلات بود، اما الان دارد به واقعیتها تقریباً نزدیک میشود.

 


 یک وقت من چند سال پیش کتابی(۶) خواندم که به یک آدم دو شخصیتی پرداخته بود؛ انسانی که دوایی را میخورَد و میشود (مستر هاید). این، شخصیت بعدی و دوم اوست؛ شخصیت اول او، یک آدم خیلی خوب و خوش‌طینت و نجیب و خیرخواه است؛ وقتی که (مستر هاید) میشود، آدم بدِ بدجنسِ خبیثِ پنهانکاری میشود. غرض این است که آوردن این چیزها در رادیو و مطرح کردن با مردم، اگر با گزینش صحیحی همراه باشد، آثار بسیار مثبت و خوبی دارد؛ که یکی از آثار آن همین است که جوانان را به این مجموعه جذب میکند. بنابراین، برنامه‌ی (روزنه) هم خوب است؛ اجرایش هم خوب است.

 


 برنامه‌ی (جهان دانش) را هم که من کمتر از دیگر برنامه‌ها گوش کرده‌ام؛ چون در وقتی پخش میشود که من غالباً فرصت نمیکنم آن را گوش کنم؛ درعین‌حال گاهی آن را هم گوش کرده‌ام. این برنامه هم برنامه‌ی خوب و بسیار متین و سنگینی است؛ اجرایش هم بسیار خوب است.

 


 برنامه‌ی شب شنبه‌ی شما(۷) را هم اتفاقاً من گوش کرده‌ام؛ گاهی هم از راه دور در مسابقاتتان شرکت کرده‌ام. مجریان برنامه،(۸) خیلی هم خوب و قوی اجرا میکنند؛ این برنامه هم برنامه‌ی بسیار خوب و متنوعی است. برنامه‌ی (گفتگو) هم همین‌طور است؛ من گاهی آن را بعدازظهرها شنیده‌ام؛ از جمله این‌که با آقای دکتر حسابی(۹) و چند نفر از آقایان دیگر در چند جلسه صحبت کردند، که من گوش کردم؛ آن هم خوب است.

 


 این‌که شما گفتید ما میخواهیم در این برنامه از جنبه‌ی علمی الگو بدهیم، این دست شماها نیست؛ شما الان دارید الگو را میدهید؛ چه بخواهید، چه نخواهید. آن کسی که دارد حرف میزند، او الگو میشود. ببینید، ما داریم از جامعه‌ی دانشمندان گمنام کشور یک نفر را برمیکشیم. اینها همیشه گمنام بوده‌اند؛ نه این‌که حالا امروز که انقلاب شده، گمنامند؛ نه، انقلاب اینها را یکخرده رو میآورد؛ اما اینها قبل از انقلاب گمنام‌تر بودند. آن کس که میخواست یکخرده برای خودش و برای علمش زندگی کند، گمِ گم بود؛ مگر آن کسی که میخواست یک کار مثلاً تملق‌آمیزی بکند و یک چیزی بگوید، او جلو میآمد؛ والّا کسی که واقعاً میخواست در زندگی علمی خودش باشد، اصلاً کسی به او کمترین اعتنایی نمیکرد.

 


 من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به مرکز سرم‌سازی کرج(۱۰) رفتم، دیدم یک عده از این دانشمندان پیرمرد در آن‌جا هستند؛ که یکی از آنها هم به گمانم جزو همین کسانی بود که از طریق رادیو با او صحبت شد. من از لهجه‌اش فهمیدم که نجف‌آبادی است. پیرمرد از کار افتاده‌یی بود؛ گریه‌اش گرفت! دید که رئیس جمهور آمده با او دست میدهد و میگوید: آقا ! احوال شما چه‌طور است؟ اصلاً چنین چیزی در زندگی او سابقه نداشت که یک مقام کشوری جلو بیاید و با تواضع با او حرف بزند و قدر علم او را بداند. میدید که من قدر علم او را میدانم و به او به عنوان یک عالم، حقیقتاً و قلباً - نه تصنعاً - احترام میکنم؛ این واقعاً برایش چیز عجیبی بود. اصلاً این چیزها در گذشته مطرح نبود.

 


 بنابراین، حالا شما دارید از این جامعه‌ی گمنام، یکی را بالا میکشید، در رادیو میآورید و با او گفتگو میکنید. پیدا بود که آن مصاحبه‌گرتان(۱۱) هم کاملاً دل میداد؛ گاهی مکرر میگفت من شاگرد شما بودم، یا شما در دانشگاه این‌طور بودید؛ یعنی او را احترام میکرد. پس، او به طور طبیعی الگو میشود. حالا هر کار کرده باشد، الگوست؛ یعنی شما دیگر نمیتوانید بین تلاش علمی او و صبغه‌ی فکری او مرزی قائل بشوید. ممکن است او یک آدم مادّی باشد و در گزارشی که میدهد، نشان بدهد که اصلاً جنبه‌های معنوی در پیشرفت آدم مؤثر نیست. اگر او این‌چنین گفت، شما از دستتان در رفته، دیگر هیچ کاری نمیتوانید بکنید؛ این گزارش منعکس هم میشود و جوانی را هم که آن‌جا نشسته و دارد گوش میکند، جذب میکند. بنابراین، به این نکته توجه کنید؛ با این‌که برنامه، برنامه‌ی بسیار خوبی است، اما این کار، عکس اهداف شما عمل نکند.

 


 ما باید عالِم را عملاً تشویق کنیم؛ صرف این‌که بگوییم ما شما را دوست میداریم، او تشویق نمیشود. یکی از طرق تشویق کردن همین است که ما او را بیاوریم و از طریق رسانه‌ی خود در مقابل میلیونها نفر قرار بدهیم و او شرح حال و گوشه‌های مخفی زندگیش را که در غربت و در فقر گذرانده، برای مردم بیان کند و تشویق بشود؛ این تشویق عملی است؛ شما باید این کار را بکنید؛ کار بسیار خوبی است؛ منتها توجه بکنید که این کار به زیان شما تمام نشود؛ یعنی این اهدافی که ذکر کردید - که همه‌ی این اهداف هم خوب است - به عکس آن عمل نشود. مثلاً فرض بفرمایید که یک نفر بیاید در خلال گزارشهایش نشان بدهد که باید در جامعه زرنگی کرد، تا چیزی به دست آورد. این برای آن روح علمی که شما میخواهید بدهید، کاملاً مضر است؛ در حالی که در میان دانشمندان ما کسانی هستند که با زرنگی پیش میافتند. اگر همین مطلب در سخن او یک طوری منعکس شد، شما نتیجه‌ی عکس گرفته‌اید. بیدینی و بیاعتقادی نسبت به کشور هم همین‌طور است.

 


 حدود یک سال پیش مصاحبه‌یی را دیدم که از آن صحبتها من خیلی خوشم آمد. او میگفت که ما کوشش کرده‌ایم تا برای واژه‌هایی که در فلان علم استفاده میشود - حالا دقیقاً یادم نیست که کدام علم بود - معادلی پیدا کنیم. این خیلی خوب است که یک نفر یکی از همتهای خودش را این معرفی کند که میخواهد معادلهای واژه‌های خارجی فلان علم را در فارسی پیدا کند؛ زیرا دایم لازم نیست که ما از عین آن لغت استفاده کنیم. این کار خیلی خوب است؛ اما عکسش هم ممکن است؛ به این توجه داشته باشید.

 


 به‌هرحال، برنامه‌های شما خوب است. میبینم چهره‌ها هم بحمداللَّه همه چهره‌های جوان و شادابی هستند. برنامه‌ها به‌قدری پخته است که آدم خیال میکند آنهایی که اینها را تهیه میکنند، خیلی جوان نیستند؛ اما میبینیم که بحمداللَّه آقایان و خانمها غالباً جوان هستند و الحمدللَّه نشاط کار و پختگی و بلوغ علمی هم دارند.

 


 من یکی، دو نکته‌ی کوتاه را بگویم، تا ان‌شاءاللَّه شما بروید و در جهت پیشبرد همین راه و همین خط کار کنید و ادامه بدهید:

 


 غیر از این هدفهایی که شما گفتید، یک چیز دیگر هم هست که میتواند در چنین برنامه‌یی منظور و هدف باشد؛ و آن استقرار (روح علمی) در جامعه است؛ این خودش چیز مهمی است؛ دیگر بحث دانشجو نیست که دانشجو به علم علاقه‌مند بشود و دنبال رشته‌های علمی برود؛ نه، اصلاً در کل جامعه‌یی که ما در آن زندگی میکنیم، فرق است بین این‌که در مردم - ولو یک روستایی - روح علم‌گرایی باشد، یا این‌که نه، روح ضدیت با علم باشد، یا اصلاً علم برایشان مطرح نباشد؛ اینها واقعاً دو گونه زندگی کردن است و دو نوع زندگی را به بار میآورد. ما بایستی از طرق صحیح، به هر وسیله‌یی که ممکن باشد، آن اوّلی را در جامعه تأمین بکنیم و به وجود بیاوریم.

 


 روح علمی آثار متعددی در انسانها دارد؛ یکی همین است که انسان سعی میکند علم را بیاموزد. وقتی کسی روح علمی پیدا کرد، خواهد فهمید که در این حیات و در این آفرینش، قوانین و ترتیب و نظمی هست، که اگر ما آن نظم و ترتیب را پیدا بکنیم، کار زندگی خود و مجموعه‌مان بهتر پیش خواهد رفت. باید گرایش پیدا کنیم که این روح علمی را بیابیم و رواج دهیم. البته ممکن است در سطوح خیلی ابتدایی، اصلاً حتّی این تصور هم نگنجد، اما اجمالاً شخص گرایشی پیدا کند؛ مثلاً بفهمد که میتواند به وسیله‌ی نوشتن، از راه دور با شما صحبت کند و در نتیجه به سوادآموزی تشویق بشود. هرچه ما پیشتر برویم، این گرایش به روح علمی، آثار مثبت‌تر و عمیقتری را در جامعه میگذارد.

 


 پس، یکی از آثار این روح علمی در جامعه این است که هر کس مشتاق خواهد شد علم را بیاموزد و از بیعلمی فرار کند. مثلاً فرض کنید شخص کشاورزی است، میداند که اگر از سم و کود و روش علمی برای کشاورزیش استفاده کند، امسال به جای سه تن، چهار تن گندم برداشت خواهد کرد. یک نفر هست که اصلاً اعتقاد به این ندارد که در این‌جا علمی وجود دارد، روشی وجود دارد، قانونی وجود دارد، که اگر ما این قانون را بشناسیم، خوب عمل میکنیم. فرق است بین این کسی که معتقد است قانونی هست و این قانون به نفعش است و گرایش پیدا میکند که این قانون را یاد بگیرد، با آن کسی که اصلاً بیتفاوت است، معتقد نیست و میگوید این حرفها را رها کن، همه‌اش کشک است! ما باید این روح علمی را در همه‌ی سطوح در جامعه به وجود بیاوریم؛ این علم‌گرایی چیز خیلی مهمی است.

 


 البته بعضی به غلط خیال میکنند که (علم‌گرایی) با (دین‌گرایی) نمی‌سازد. من دیده‌ام که در این چند سال اخیر، بعضیها که اغراض خاص سیاسی دارند و ما آنها را میشناسیم - شاید عموم مردم ندانند که این افراد چه غرضی دارند، لیکن ما چون افراد را از روی سوابقشان بیشتر میشناسیم، زودتر برایمان قابل حدس است - و بعضیها هم که ممکن است غرض سیاسی نداشته باشند، اما همین طوری تشویق میکنند، برای القاء این معنا میکوشند که دین‌گرایی مردم - که امروز در جامعه‌ی ما رواج دارد - با علم‌گرایی منافات دارد و با علم‌گرایی میشود به دین‌گرایی مردم صدمه زد! اینها کور خوانده‌اند و اشتباه میکنند؛ این دو با هم هیچ منافاتی ندارند؛ زیرا دین اگر دین اسلام است که ما امروز طرفدار آن هستیم، دینی است که انقلاب میکند؛ دینی است که برای میدانها سرباز درست میکند؛ دینی است که به علم دعوت میکند. اصلاً علت این‌که مسلمانان توانستند برای مدت چند قرن مشعل علم را در دنیا به دست بگیرند، همین توجه اسلام به علم و دانش بود. از فارابی(۱۲) تا خواجه نصیر،(۱۳) حدود سه قرن این مشعلداری ادامه داشته است؛ آن هم در سطح بالا، نه در سطح پایین. امروز نظرات خوارزمی(۱۴) در ریاضیات، یا نظرات ابن‌سینا(۱۵) در طب، نظرات منسوخ‌شده‌یی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطل‌شده‌یی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است. همه‌ی اینها از کجا ناشی شدند؟ از دین اسلام ناشی شدند؛ یعنی آن عامل اصلی که توانست مسلمین را به این اوج علمی برساند، دین اسلام بود.

 


 شما میدانید که در اروپا - در همان قرونی که اشاره شد - ضدیت با دین بود. البته تا برهه‌یی از زمان، به خاطر آن دین کذایی، ضدیت با علم بود. حتّی در اروپا هم اولین مشعلداران علم، افراد دینیاند. خود این (راجربیکن)(۱۶) معروف - که فرانسویها به او (رژه بیکن) میگویند - کشیش است؛ آن هم کشیشِ فرانسیسکن(۱۷) است. نمیدانم شما با احوالاتشان آشنا هستید یا نه. اینها گروه کشیشیِ بسیار زهدگرایی هستند که خود را تابع (سن فرانسیس)(۱۸) میدانند؛ همان (سن فرانسیس) معروفِ قدیس، که این (سانفرانسیسکو)ی امریکا هم به اسم اوست. اینها اسماء مقدس را روی شهرها میگذاشتند. این (سن‌فرانسیس) معروف، قدیسی بود که دستگاههای پاپ آن وقت، به خاطر افشاگری این شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونیش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزیها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهیم مشابه (راجربیکن) را در میان نحله‌های اسلامی بیابیم، باید مثلاً او را در زمره‌ی تصوف خاکساری - که کارشان درویشی و گدایی است - بدانیم. کشیش این رشته (راجربیکن) معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوه‌های علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن.

 


 (ابن‌سینا)ی ما هم همین‌طور بود. خود (ابن‌سینا) یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلاً یک عارف است. (بیرونی)(۱۹) هم یک عالم دینی است، که آن (تحقیق ماللهند) را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است:

 


 تحقیق ماللهند من مقولة

 


 مقبولة فیالعقل او مرذولة

 


 او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. (شیخ بهایی)(۲۰) هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همین‌طور بود. در زمان (شیخ بهایی)، رشته‌های دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همه‌ی علوم عالم بوده؛ مثل خود (ابن‌سینا) که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما (شیخ بهایی) مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبه‌ی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفه‌ییِ منبر و محرابی، با آن‌گونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلاً منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.

 


 شما باید روح علمی و علم‌گرایی را و این‌که این کَون عظیم قاعده‌یی دارد و بر تمام اجزایش قانونی حکمفرماست و ما از طرف دین مأموریم که این قانون را کشف کنیم، تا بتوانیم این کَون را اداره کنیم، در جامعه گسترش دهید. بشر برای اداره‌ی این کَون آمده است. بشر آمده که بر سنگ و چوب و درخت و روی زمین و زیر زمین حکومت کند؛ نیامده که محکوم اینها باشد. این حاکمیتِ بر روی زمین - که فلسفه‌ی وجودی و وظیفه‌ی اصلی بشر است - محقق نمیشود، مگر آن وقتی که شما قوانین زمین - یعنی قوانین آب و باد و هوا - را بشناسید. تا این قوانین را نشناسید، نمیشود. پس، این قوانین را با علم میشود شناخت. بنابراین، روح علمی یک هدف مهم است.

 


 یک نکته‌ی دیگر این است که با آن سابقه‌ی علمی که ما در گذشته داشتیم، متأسفانه نسل امروز از آن بیخبر است. شماها همه‌تان الحمدللَّه اهل علم هستید و واردید و شاید این چیزها را از ما بهتر هم میدانید. میدانید که گذشته‌ی علمی ایران، واقعاً چه گذشته‌ی پُرافتخاری بوده است. گاهی میگویند که فلان چیز قرون وسطایی است؛ غافل از این‌که قرون وسطی برای اروپا روزگار ننگ است، اما برای ما روزگار نور است.

 


 شما قرن چهارم هجری را نگاه کنید. کتاب (تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری)، نوشته‌ی (آدام متز)،(۲۱) نشان میدهد که تمام محیط اسلامی، اصلاً بازار علم دنیاست، و آن نقطه‌ی اصلیش هم ایران است؛ یعنی همین اصفهان و ری و فارس و خراسان و هرات و مرو و ... . این شهرها مرکز و قله‌ی علم دنیا بوده است؛ اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمیداند. این ندانستن، نه به معنای این است که همین مطالبی را که من گفتم، نمیداند؛ چرا، این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتابها هم گفته‌اند؛ همه جا هم گفته‌اند؛ اما باورش نیست! بیآن‌که به زبان انکار کند، یک حالت ناباوری در همه‌ی نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشته‌ی ایران وجود دارد؛ علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژی پُرسروصدا، آن‌چنان آمده فضا را پُر کرده، که حتّی کسی جرأت نمیکند به شجره‌نامه‌ی خودش نگاه کند!

 


 امروز علم در دست آنهاست - در این‌که شکی نیست - اما میخواهند گذشته‌ی علمی ملتها را هم نفی کنند؛ البته در جاهایی کل تمدنها را نفی میکنند! این غربیها و اروپاییها که به نقاطی از دنیا - مثل مناطقی از امریکای لاتین - رفتند، کل تمدن را نفی کردند!

 


 یک وقت رئیس جمهور پرو(۲۲) - همین که دوره‌اش پارسال تمام شد - به من میگفت که ما یک کاوشهای باستان‌شناسی داشتیم و طی آن یک تمدن بسیار پُرهیمنه‌یی را در این کاوشها کشف کردیم. یعنی تا پانصد سال قبل، کشور پرو تمدن و حکومت بسیار مقتدری داشته و از علم و ثروت هم برخوردار بوده است؛ اما امروز شما ببینید پرو در کجای دنیاست؛ اصلاً در دنیا چه حضوری دارد که بشود اسمش را آورد؟ هیچ چیز ندارد. کاری کردند که مردم پرو اصلاً از گذشته‌ی خودشان اطلاع ندارند. اگر هم حفاری و کاوشی لازم بوده، خودشان کردند و بردند؛ ته و توهایش مانده که حالا اینها یک چیزهایی دارند کشف میکنند! در بعضی جاها این کار را کردند.

 


 البته در مورد ایران نمیشده این کارها را بکنند؛ چون این همه کتاب و این همه اثر علمی و این تاریخ مشعشع وجود دارد و نمیتوانستند کاری بکنند؛ اما اثرش را از ذهنها زدوده‌اند؛ شما باید کاری کنید و این را برگردانید. البته این برنامه‌ی (مشاهیر جهان علم) مقداری تأمین میکند، اما حقاً و انصافاً کافی نیست. من عقیده‌ام این است که در همین برنامه‌هایی که الان دارید - همین برنامه‌های علمی شب و صبح،(۲۳) و یا مثلاً در همان برنامه‌ی (روزنه) - میتوانید تا حدودی این خلأ را جبران کنید. البته راجع به این قضیه، مطلب مستقیمی نمیشود در آن‌جاها گفت؛ اما واقعاً شما آقایان و خانمها بنشینید فکر کنید، ببینید چه تدبیری میتوان اندیشید که کیفیت بیان و القاء شما در هریک از این برنامه‌ها طوری باشد که بتوانید این گذشته‌ی علمی را به یاد نسل جدید بیاورید. در پیشرفت علمی ما، واقعاً این یادآوری اثر دارد. این نسل اگر بداند که استعداد و گذشته‌ی آن‌چنانی دارد، یکطور به آینده خواهد نگریست؛ اما اگر تصور بکند که هرچه هست و نیست، دست اروپاییهاست و همیشه ما باید دنبال آنها باشیم، این در پیشرفت علمی ما طور دیگری اثر خواهد گذاشت.

 


 نکته‌ی دیگر - که این دوستان ما در این‌جا روی آن حساسند و من البته خودم به آن توجه نکرده‌ام، چون وارد نیستم، اما کل مطلب را تصدیق میکنم - این است که پخش موسیقیهای غربی در لابلای برنامه‌ها، به‌طور ناخودآگاه ارتباط مباحث علمی را با غرب و فرهنگ غربی تداعی میکند.

 


 البته بنده کلاً با موسیقی غربی در رادیو مخالفم. من معتقدم که موسیقی ایرانی میتواند به نیازهای شما پاسخ دهد. دیشب من اتفاقاً ساعت ۸/۳۰ رادیو را باز کردم که همین برنامه‌ی شما را بشنوم، اما دیدم که این شبها مثل این‌که برنامه ندارید؛ برنامه‌ی دیگری بود و راجع به موسیقی صحبت میکرد؛ بعد دیدم که بر این نکته تأکید کرد که موسیقی ایرانی میتواند تمام خواسته‌هایی را که از موسیقی انتظار میرود، برآورده کند. در باب موسیقی - بنده که وارد نیستم؛ لابد شما هم وارد نیستید؛ دیگر بنا نیست که همه‌ی چیزها را شماها وارد باشید - موسیقیدانهای ما چنین نظر میدهند و حرفشان حجت است. شما بگویید ما بر اساس دستگاهها و ردیفهای ایرانی، آهنگی میخواهیم که باب برنامه‌های علمی باشد. بله، من هم عقیده ندارم که چیزی را که مثلاً کسی خوانده، کسی نواخته و هیچ مناسبتی هم با علم ندارد، ما بیاوریم در برنامه‌ی علمی بگذاریم؛ باید چیزی باشد که با این برنامه و با محتوای آن بسازد.

 


 شما میتوانید موسیقی سفارش بدهید. به همین ارکستر بزرگ تهران - که متعلق به رادیو و تلویزیون است - سفارش بدهید و از آنها بخواهید بیاورند؛ چنانچه نپسندیدید، رد کنید؛ بگویید این به دردمان نمیخورد؛ یکی دیگر بسازید. شاید این مراجعات مکرر شما، موسیقیدانها و خوانندگان و نوازندگان ما را هم یکخرده سر شوق بیاورد که چیزهای جدیدی بسازند. اینها هم همه‌اش دنبال چیزهای عجیب و غریب قدیمی هستند و واقعاً نوآوری ندارند؛ اشکال کارشان این است! خیال میکنند نوآوری همین است که مثلاً یک ذره مردم را به چیزهای طرب‌انگیزِ لهوآمیزی سرگرم کنند؛ درحالیکه موسیقی میتواند لهوی نباشد. خود معنای لهو، یعنی غافل کننده. آیا خوب است که آدم غافل بشود؟ غفلت که چیز خوبی نیست. واقعاً این‌طور باور شده که موسیقی باید لهوآمیز باشد! لهو، یعنی غافل شدن. غافل شدن از چه؟ از همه چیز؛ در رأسش خدا، و بعد هم از زندگی غافل شدن، از هدفها غافل شدن، از حرکت غافل شدن. آیا واقعاً موسیقی این است؟! موسیقی باید این‌طوری باشد؟!

 


 شما ببینید در داستانهای قدیمیِ خود ما درباره‌ی (فارابی)(۲۴) نقل شده است که سازی را کوک کرد که همه خندیدند و همه گریستند و بعد همه خوابیدند و او در رفت! البته ممکن است این هم یکی از همان داستانهای علمی، تخیلی باشد؛ من نمیدانم؛ کسانیکه بیشتر واردند، بگویند. ما که میبینیم میشود؛ یعنی واقعاً کسی طوری بزند که آدم گریه کند. اتفاقاً موسیقی ما بیشتر همان جنبه‌ی گریه را دارد. آیا نمیشود طوری با (قانون)(۲۵) بزنند که افراد بخندند؟ ما الان این را در موسیقیِ خودمان کم داریم. وقتی ما از موسیقیِ شاد سخن میگوییم، بعضی خیال میکنند موسیقیِ شاد باید مرقص باشد! در حالی که معنای شاد، مرقص نیست. ...(۲۶)

 


 فعلاً توصیه‌ی دیگری به یادم نمی‌آید، جز این‌که از زحمات همه‌ی شما خواهران و برادران و اجراهای خوبی که دارید و برنامه‌های قوی و متینی که دارید، تشکر کنم. ان‌شاءاللَّه که از همه‌ی جهات موفق باشید و کارتان را هم روزبه‌روز کاملتر بکنید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


۱) آقای پورحسین، مدیر وقت (گروه دانش) شبکه‌ی اول صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


۲) آقای مهاجرانی، مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


۳) خانم پاکنشان و آقای منافی

 


۴) آقای پورحسین‌

 


۵) نوشته‌ی: آیزاک آسیموف (۱۹۹۲ - ۱۹۲۰ م)

 


۶) ۳. The strange case of Dr. Jekyll and Mr. Hyde, R.L. Stevenson

 


 (ماجرای عجیب دکتر جکیل و مستر هاید)، نوشته‌ی: رابرت لوئیس استیونسون (۱۸۹۴ - ۱۸۵۰ م)

 


۷) مسابقه‌ی دانش و هوش‌

 


۸) خانم بیدمشکی و آقای یاسمین‌

 


۹) ۱۳۷۱ - ۱۲۸۱ ش)

 


۱۰) مؤسسه‌ی تحقیقات واکسن و سرم‌سازی رازی

 


۱۱) آقای میرفخرایی

 


۱۲) ۳۳۹ - ۲۶۰ ق)

 


۱۳) ۶۷۲ - ۵۹۸ ق)

 


۱۴) ۳۸۳ - ۳۲۳ ق)

 


۱۵) ۴۲۸ - ۳۷۰ ق)

 


۱۶) ۱۲۹۴ - ۱۲۱۴ م)

 


۱۷) فرقه‌ی فرانسیسکن یا برادران دینی کهتر، یکی از فرقه‌های مذهبی کاتولیک است که در سال ۱۲۰۹ میلادی توسط (سن فرانسیس) تأسیس شد. تعلیمات اساسی این فرقه، شامل سه اصل تقوا، فقر و تسلیم بود. پس از مرگ وی، فرقه‌ی او به چند شعبه‌ی فرعی تقسیم شد و هر یک تعلیمات او را به قسمی تعریف کردند.

 


۱۸) ۱۲۲۶ - ۱۱۸۲ م)

 


۱۹) ۴۴۰ - ۳۶۲ ق)

 


۲۰) ۱۰۳۱ - ۹۵۳ ق)

 


۲۱) ۱۹۱۷ - ۱۸۶۹ م)

 


۲۲) آلن گارسیا

 


۲۳) جهان دانش) و (علم و زندگی)

 


۲۴) ۳۳۹ - ۲۶۰ ق)

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها