0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار قاریان

تاریخ: 1370/12/27

 

بیانات در دیدار قاریان


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خدا را بر ادراک یک ماه رمضان دیگر و درک فرصت تلاوت و استماع قرآن سپاسگزاریم. خدا کند که بتوانیم این فرصت الهی را که یک بار دیگر هم به ما داده شد، قدر بدانیم و جواب خدای متعال را از اعطای این فرصت - که آن را در چه راهی صرف کردیم و از آن چه استفاده‌یی کردیم - آماده داشته باشیم. از برادران عزیز قاری هم تشکر میکنیم که امسال در این جلسه شرکت کرده‌اند؛ بخصوص برادرانی که از راههای دور تشریف آورده‌اند. امیدواریم که خداوند به همه‌ی شما توفیق بدهد و کمک کند که باز هم بتوانید در این راه پیش بروید.

 


 آنچه که در مجموع، هم از این جلسه و هم از تلاوتهای دیگری که گاهی از طریق صدا و سیما یا جلسات دیگر به گوش خورده، به دست می‌آید، این امیدواری را به ما میدهد که بحمداللَّه از لحاظ تلاوت و قرائت، پیشرفتمان خوب بوده است. اگر خودمان را با سالهای اول انقلاب مقایسه کنیم، باید بگوییم که هم کیفاً و هم کمّاً پیشرفت کرده‌ایم؛ یعنی تعداد کسانی که استعداد خودشان را برای تلاوت نشان میدهند و صداهای خوش، حنجره‌های قوی و قدرت ابتکار و خلاقیت در خوانندگی دارند، زیادتر شده‌اند؛ از این جهت ما خوشحالیم. امروز بحمداللَّه ما بعضی از اصوات گرم را از جوانانی شنیدیم که آن تازگیِ صدای جوانی در تلاوتشان کاملاً محسوس است؛ اینها باید بدانند که میدان برای پیشرفتشان خیلی باز است و به‌هیچ‌وجه حق ندارند در یک حد متوقف بمانند. توقف، یعنی سرازیر شدن و تنزل.

 


 از جهت حفظ هم همین‌طور بالنسبه پیشرفت داشته‌ایم. اگرچه در این جلسه با حُفاظ محترم مواجه نشدیم، لیکن آن‌طور که مشهود است، جوانان و نوجوانان ما به حفظ اقبال کرده‌اند؛ منتها کم است. ما که در یک جامعه‌ی بزرگ و در یک کشور پهناور زندگی میکنیم، بایستی هزاران نفر حافظ قرآن داشته باشیم. کسانی که در سنین بالا هستند، شانس حفظ کردنشان کمتر است؛ اگرچه شانسشان منتفی نیست. البته بعضیها وقت نمیکنند؛ اگر وقت میکردند، میتوانستند تجربه و آزمایش کنند. من خودم وقت نمیکنم؛ والّا در همین سن هم شروع به حفظ قرآن میکردم. جوانان این را بدانند که حتّی در سنین ما اگر وقت و مجال بود، جا داشت و بهتر بود که کسی برای حفظ قرآن صرف وقت میکرد؛ در سنین جوانی این کار لازم است. اصلاً بهتر این است که همه‌ی مردم ما انسشان با قرآن به گونه‌یی باشد که آیات قرآن به گوششان آشنا باشد؛ وقتی آیه‌یی را میخوانند، صدر و ذیل و قبل و بعد آیه برایشان آشنا باشد.

 


قرّاء محترم هم باید توجه کنند که قاریِ حافظ امتیاز زیادی بر قاریِ غیرحافظ دارد. این جوانان و نوجوانانی که تازه شروع به تلاوت قرآن کرده‌اند - مثل همین نوجوان عزیزمان،(1) یا بعضی دیگر که صداشان خوب است و آینده‌ی خوبی هم خواهند داشت؛ البته اگر زحمت بکشند - اینها باید از حالا برنامه‌ریزی کنند و حافظ قرآن باشند.

 


 البته در تجوید هم الحمدللَّه پیشرفت قاریان ما خیلی خوب است؛ آدم میبیند کأنه تجوید دارد جزو طبیعت قرآنیون ما میشود؛ این فایده‌ی محیط قرآنی است. من یادم هست پیش از انقلاب که ما در مشهد جلسات قرآن داشتیم - این برادرانی که در این‌جا تشریف دارند، اکثرشان یا خیلیشان در آن جلسات بودند - گاهی اوقات برای آن‌که این قاری ادای یک حرف یا ادای تجویدی را به شاگرد بیاموزد؛ مثلاً یک تفخیم و یا یک ترقیق بجا را یاد بدهد، جلساتی وقت صرف میشد؛ اما این‌طرف هم با آن‌که جوان بود، یاد نمیگرفت، یا به زحمت یاد میگرفت؛ مگر کسانی که استعداد داشتند؛ چون محیط، محیط تلاوت قرآن نبود و این صوت با گوشها انس نداشت؛ باید کسی در آن جلسات مدتها میماند، تا یواش یواش به این سبک خواندن مأنوس میشد و میتوانست درست ادا کند. امروز این‌طور نیست؛ انسان میبیند که این نوجوان این‌طور بخوبی تلاوت میکند و صدای صاد و ضاد و طاء و ظاء را مثل خود عرب‌زبانها ادا میکند؛ گویا اصلاً او عرب متولد شده است! این قرّاء عربی که به این‌جا میآیند، مکرر به من میگویند که ما تعجب میکنیم که قاریان شما چه‌طور این کلمات و حروف را - که صدایش با زبانشان بیگانه است - ادا میکنند! این برای چیست؟ برای آن است که محیط، محیط تلاوت قرآن شده است. ما سالهای متمادی این حرف را تکرار میکردیم که اگر جریان به سمتی حرکت کرد، تربیت آسان میشود؛ این از برکات جمهوری اسلامی است. چون جهت حرکت، جهت قرآنی است، خیلی راحت و آسان، فرم و شکل قرآنی در جوانان و حتّی در استعدادهای متوسط به وجود می‌آید. بنابراین، از جهت تجوید و ادای حروف و کلمات هم ما مشکلی نداریم؛ الحمدللَّه روزبه‌روز دارد بهتر هم میشود؛ مخصوصاً این جوانانِ با استعداد و خوبی که دارند میخوانند؛ اصلاً هر دفعه که میخوانند، میبینم ماشاءاللَّه از دفعه‌ی قبل بهتر شده‌اند.

 


 نکته‌یی که بنده میخواهم روی آن تأکید بکنم، این است که همه - چه افراد سابقه‌دار، چه افراد متوسط، و چه افراد تازه‌کار و تازه وارد میدان شده - باید احساس کنند این‌جایی که هستند، بالاترین نیست؛ جاهای بالاتری هم وجود دارد؛ باید سعی کنند آن‌جاها را تصرف و قبضه کنند؛ بنابراین رشد باید متوقف نشود. این جوانانی که با تشویقها مواجه میشوند و بجا هم تشویق میشوند - مثل همین نوجوان عزیزمان(2) که ماشاءاللَّه خیلی هم خوب خواندند - باید متوجه باشند که این تشویقها نباید آنها را به اشتباه بیندازد؛ خیال کنند که دیگر حالا یک قاری شده‌اند! نه، هنوز خیلی کار دارد؛ هنوز این بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم است؛ و این هنوز ابجد این میدان عظیم است؛ این شروع کار است؛ منتها شروع بسیار خوبی است. اگر بخواهیم این شروع را با مثلاً شروع آقای شحات انور مقایسه کنیم، این شروع، بهتر از شروع شحات انور است؛ به شرط این‌که مرتب زحمت مناسب بکشند. البته منظور این نیست که حنجره را خسته کنند و دایماً این طرف و آن طرف بروند و مرتب از اینها کار نمایشی بکشند؛ این هم درست نیست؛ من با این کار موافق نیستم. کار باید واقعاً منظم باشد؛ البته نمایش هم مقداری در کار منظم جا دارد. اگر ایشان(3) پانزده سال کار منظم و خوب بکنند، از این آقایی که حالا از او تقلید میکنند، بهتر خواهند خواند؛ اما اگر بخواهیم الان را مورد قضاوت قرار دهیم، تفاوت زیادی وجود دارد.

 


 حالا از ایشان عبور میکنیم و به سراغ این جوانان خوبی که میخوانند، میآییم. امروز یک نفر از این جوانان خواندند که صدای خیلی تازه و خوبی داشتند.(4) انسان در آن زنگ صدا، واقعاً آن بکارت صدای جوانی را حس میکند و درمییابد که این صداها چه‌قدر قشنگ است. شما جوانان مبادا خیال کنید که وقتی صداتان بلند میشود و حضار اللَّه اللَّه و احسنت احسنت میگویند، معنایش این است که دیگر قضیه تمام شده است؛ نه، شما هنوز در اول راه قرار دارید؛ منتها استعداد و صداتان خیلی خوب است و اگر زحمت بکشید، خیلی خوبتر خواهید شد؛ معنای این تشویقها این است. من خیلی از شماها را میشناسم. برادری هست که هفت سال، هشت سال، ده سال است که دارد مرتب و منظم و جدی میخواند؛ این فرق دارد با برادری که چهار، پنج سال است دارد میخواند؛ لیکن همه‌ی شما برادران باید به این خصوصیت توجه کنید.

 


 ببینید، ما احتیاج داریم که در داخل کشور قرّایی پیدا بشوند که در قرائت صاحب سبک باشند؛ حالا به همین قرائت مشهوری که ما میخوانیم - که قرائت (حفص) باشد - یا در کنارش هم قرائتهای دیگری که مثلاً در شمال آفریقا معمول است. این‌که شما میبینید مصریها دایماً قرائت (ورش) و (قالون) را میخوانند، به این دلیل است که این دو قرائت در آن‌جاها رایج است. مثلاً در لیبی و الجزایر و تونس، قرائت (ورش) در مکتبخانه‌ها تدریس میشود، نه قرائت (حفص). البته در دنیای اسلام قرائت (حفص) - همین قرائتی که حالا معمول ماهاست و آن را میخوانیم - معروفتر است. من موافقم که برادران قرائتهای دیگر - بخصوص قرائات معروف؛ مثل قرائت (ورش) - را یاد بگیرند و بخوانند. ما باید به آن‌جا برسیم که وقتی قاری ما شروع به خواندن میکند، کیفیت ادا و بیان کلمات قرآنی توسط او به‌گونه‌یی باشد که حضار به‌همان اندازه که با زبان عرب آشنا هستند، تحت تأثیر قرار بگیرند؛ که هدف اصلی قرائت هم این است. شما که الحمدللَّه صدا و تجوید و قرائتتان خوب است، باید تلاش کنید به آن‌جا برسید که مثل شیخ مصطفی اسماعیل - که این آقایان قرّایی که به این‌جا میآیند، کمتر مثل او میخوانند - بتوانید کلام خدا را آن‌چنان ادا کنید که مستمع به همان اندازه‌یی که ظرفیت دارد، تحت تأثیر کلام الهی قرار بگیرد و آن فضا را احساس کند. شما باید در این زمینه صاحب سبک بشوید و دیگر مقلد این و آن هم نباشید؛ این آن حد اعلایی است که فعلاً مورد نظر ماست؛ این زحمت و تلاش و نوآوری لازم دارد.

 


 نکته‌ی آخر راجع به این تواشیح است. من خیلی خوشحال شدم از این‌که دیدم برادران مشهدی ما(5) الحمدللَّه این نوآوری را کردند و آمدند شعر نو و آهنگ نو خواندند. البته چیزهایی از این تواشیح خیلی عربی است و ماها نمیفهمیم؛ عیبی هم ندارد و ما هم نفی نمیکنیم؛ اما آن چیزی که بسیار خوب است، این است که سبک، نوست؛ شعر، نوست؛ دیگر تقلید محض از دیگران نیست. من غالباً به این برادرانی هم که در تهران مشغول هستند و همین گروههای تواشیح و همخوانی را دارند - که انصافاً هم بسیار خوبند - گفته‌ام که این قرآن‌خوانیِ مشترکی که شماها دارید، خیلی عالی است؛ واقعاً در دنیا کم‌نظیر است که این‌طور هفت، هشت نفر با هم همخوانی دارند؛ اما در زمینه‌ی این آهنگها و سرودهایی که درباره‌ی توحید و حضرت ختمی مرتبت (علیه‌وعلیاله‌السّلام) و یا راجع به موضوعات دیگر است، باید نوآوری کنید. شما این قصیده‌ی (بُرده)(6) و (لامیّة العجم)(7) و قصاید شیخ کاظم اُزری(8) و این قصاید معروف عربی را که در هر محفل عربی بخوانید و در آن‌جا چهار نفر آدم عربیدان باشند، تا بیت اولش را خواندید، همه میفهمند که اصلاً شما چه میخواهید بخوانید؛ قصیده برایشان روشن است؛ این قصیده خوب است؛ آن وقت شما این را با آهنگ ابتکاری بخوانید؛ همین‌طور که الان این برادران با آهنگ جدید خواندند. صداهای شما هم الحمدللَّه از صداهای آنها کمتر نیست. هیچ لزومی ندارد که چون (طه الفشنی) یا دیگران این قصیده را خوانده‌اند، ما هم همیشه تا آخر همین را بخوانیم. البته اگر در شروع کار از آنها یاد گرفتیم، عیبی ندارد؛ اما انسان تا آخر که نباید همیشه تقلید بکند؛ باید نوآوری بکند. در مدح رسول اکرم و در مدح ائمه(علیهم‌السّلام)، در مدح ماه رمضان، در مدح قرآن، درباره‌ی قرآن، و در مناجات باری‌تعالی‌، شعرهای بسیار خوبِ عربیِ ممتازی وجود دارد؛ اینها را بخوانید. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز این کار پیشرفت کند.

 


 بنده اعتقاد قاطعم این است که ما اگر بخواهیم قرآن در ذهنیت و فضای جامعه جا بیفتد، باید تلاوتگر قرآن زیاد داشته باشیم؛ به این خاطر ما دنبال تلاوت قرآن هستیم. این آهنگهای قرآنی دلها را متوجه قرآن میکند؛ صداهای خوش را باید در این چیزها استخدام کرد. هیچ مضمونی از مضمون کلام خدا شایسته‌تر نیست، برای این‌که در صدای خوشی جا بگیرد و صدای خوش حامل این کلام و بیان بشود؛ این از هر شعر و سخن ادیبانه‌یی بالاتر است.

 


 مجدداً از برادران عزیزی که زحمت کشیدند و بخصوص از راههای دور تشریف آوردند، تشکر میکنیم و توفیقات همه‌ی شما را از خداوند متعال خواستاریم.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


1) آقای نظری

 


2)

 


3) 1 و 2 . آفای فروغی

 


4) آقای طوسی

 


5) گروه تواشیح جامعه‌ی قاریان مشهد؛ آقایان: سادات فاطمی، رضا جاویدی، صادق جاویدی، مهدی صیاف‌زاده. تنظیم: آقای شهید داوودی

 


6) الکوکب الدریة فی مدح خیر البریة)

 


7) شاعر: طغرایی ( 514 - 455 ق )

 


8) 1212 - 1143 ق)

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

تاریخ: 1370/12/14

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 در طلیعه‌ی ایام پُربرکت ماه مبارک رمضان، زیارت حضرات آقایان علما و ائمه‌ی محترم جماعات و طلاب و فضلا را به فال نیک میگیریم و از خدای متعال متضرعانه و خاشعانه مسألت میکنیم که ان‌شاءاللَّه ماه رمضان برای ما حقیقتاً ماه رحمت و برکت و مغفرت باشد.

 


چند مطلب به نظر رسید که در خدمت آقایان عرض بشود: اولین مطلب به مناسبت گذشت یک قرن از رحلت میرزای شیرازی(۱) است؛ آن عالم بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزه‌ی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی - که برخلاف بسیاری از حوادث صدوپنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی درباره‌ی آن نشده است - یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطه‌ی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزه‌ی چند جانبه بود:

 


 اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقه‌ی ناصرالدین‌شاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدین‌شاهی، هم دامنه‌ی اقتصادی داشت، هم دامنه‌ی سیاسی داشت، هم دامنه‌ی معارفی و دینی داشت؛ مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین شاه - طبق اسنادی که امروز در اختیار هست - این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزده‌ها و قدرتزده‌های زمان ما میخواستند مبارزه‌ی رضاخان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضاخان میدید که علما مرتجعند، و چون میخواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه میکرد! معلوم میشود که این قضیه این‌طورها نیست؛ مسأله‌ی مبارزه‌ی با علما، در دستور کار همه‌ی سلاطین مستبد بود؛ نمیتوانستند در کنار و روبه‌روی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگیزه‌یی با علما برخورد میکرد که ناصرالدین شاه میخواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضوان‌اللَّه‌علیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهین‌آمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! میبینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقه‌ی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید!؟ پس ناصرالدین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبده‌ی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال ۱۳۰۸ هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه.

 


 ثانیاً، مبارزه‌ی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه - سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال ۱۳۰۰ به بعد - کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد.

 


 ثالثاً، مبارزه‌ی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام (روشنفکر) گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکم‌خان(۲) و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانت‌بار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده - که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانسته‌اند - حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت میزدند، آن‌طور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، این‌گونه قاطع و کوبنده با همه‌ی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از این‌گونه قضایا بود - زمان میرزای قمی، (۳) زمان کاشف‌الغطاء(۴) و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند - لیکن نمونه‌ی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزه‌ی علمیه‌ی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیه‌ی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانه‌ی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیب‌تر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته شده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی(۵) - صاحب عروه - و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللَّه‌العظمی سیّد عبدالحسین لاری(۶) - آن ملای مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخ‌الشریعه‌ی اصفهانی(۷) - مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف - فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعه‌ی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم - مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی(۸) - در مقابله‌ی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونه‌یی دیگر از حضور علما در صحنه‌ی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشن‌تر، از این قویتر، از این روشن‌بینانه‌تر؟ امروز مسأله‌ی آن انتخابات یواش یواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بوده‌اند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس(۹) و مرحوم آیةاللَّه کاشانی(۱۰) منتهی شد؛ اینها طلبه‌های همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که این‌طور در ایران درخشیدند.

 


 مطلب بعدی، مطلب خود ماست. (تلک امّة قد خلت لها ما کسبت)؛ (۱۱) اجر آنها با خدا، نام نیک آنها در تاریخ ماندگار، و تأثیر سازنده‌ی جهاد آنها ان‌شاءاللَّه برای همیشه باقی خواهد ماند؛ اما حالا نوبت من و شماست؛ (روزگار عشق را بازیگران دیگر شدند)؛ ما باید ببینیم امروز در این میدان چه خواهیم کرد. امروز تمام سطوح علمای اسلامی یک وظیفه‌ی مضاعف دارند - از سطح یک طلبه‌ی کوچک یا یک منبریِ تازه‌کار بگیرید، تا سطح علمای بزرگ و طراز اول حوزه‌ها - و آن وظیفه عبارت از حمایت از اسلام است که امروز به شکل حاکمیت اسلامی در این کشورِ مورد نظر ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) تحقق پیدا کرده است؛ این یک وظیفه‌ی عمومی است که به عهده‌ی همه است؛ استثناءبردار هم نیست. آن بزرگواران قصدشان این بود که حرکت بکنند تا مردم را بیدار کنند؛ امروز مردم بیدار شده‌اند، قیام کرده‌اند، انقلاب کرده‌اند و حکومتی بر پایه‌ی اسلام تشکیل داده‌اند.

 


امروز وظیفه‌ی جهاد هست؛ منتها هدف کوتاه‌مدت آن جهاد، با هدف کوتاه‌مدت این جهاد متفاوت است. البته هدف بلندمدت، اعلای کلمه‌ی اسلام در همیشه‌ی زمانهاست. آنها میخواستند جلوی نفوذ دشمن را بگیرند، شاید بتوانند در این کشور اسلام را پیاده کنند؛ اما امروز در این کشور اسلام پیاده شده است و قانون اسلام حکمفرماست؛ اعضای دولت اسلامی و مجریان و مدیران کشور انسانهایی هستند که برطبق معیارهای اسلامی، شایسته‌ی این منزلت و مقامند. آن روز اگر علمای ما میتوانستند افسدی مثل ناصرالدین شاه را کنار بزنند و یک نفر را که نسبت به او اقلّ فساداً است، سر کار بیاورند، تأمل نمیکردند؛ اما امروز مسأله، مسأله‌ی بندگان صالح خداست که در رأس کارها قرار گرفته‌اند و امور اجرایی این کشور را در دست دارند. این دولت ماست، این مجلس ماست، این قوه‌ی قضاییه‌ی ماست؛ این نظام است که توانسته این مجموعه را به وجود بیاورد.

 


 البته تحقق آرزوهای اسلامی، کار ده سال و بیست سال نیست؛ تحقق آرزوهای اسلامی، کار بلندمدت است و باید بتدریج انجام بگیرد و همه‌ی عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهای اسلامی در مدت کوتاه تحقق پیدا نمیکند؛ معلوم است که در این‌جا و آن‌جا تخلفی پیدا میشود؛ معلوم است که همه‌ی دستگاهها هنوز با نوای اسلامی حرکت نمیکنند؛ در این تردیدی نیست؛ غیر از این هم انتظاری نیست. اگر شما به صدر اسلام هم نگاه کنید، میبینید حتّی زمانی که نَفَس مطهر پیامبر هم به مردم میخورد، این‌طور نبود که همه‌ی مردم یکشبه مسلمان بشوند و همه‌ی کارها در مدت کوتاهی اصلاح بشود. اصلاح کلی و عمومی، حرکت بلندمدت لازم دارد، که آن هم به عهده‌ی همه است؛ و از جمله‌ی این همه، ما معممان و روحانیون هستیم که بیشترین تکلیف به عهده‌ی ماست. پس وظیفه‌ی اول، حفظ نظام است. هیچ کس نمیتواند به اتکای این‌که فلان‌جا فلان تخلف شده، حرکتی انجام بدهد یا حرفی بزند که این نظام اسلامی را تضعیف کند. البته برای اصلاح مفاسد، همه باید از طرق معقول خودش کار کنند. امر به معروف و نهی از منکر یک واجب اسلامی است و باید در میان مردم رایج بشود.

 


 مسأله‌ی مهمی که به نظرم میرسد عرض بکنم، مسأله‌ی پایگاههای اسلامی - یعنی مساجد و مجالس تبلیغ - است. ما با مساجد و مجالس تبلیغ چه کرده‌ایم و چه میخواهیم بکنیم؟ این سؤالی است که ما باید از خودمان بکنیم. در همه‌ی مراحلِ این تاریخ پُرافتخار، مساجد همیشه پایگاه دینداری و حرکت مردم در جهت دین بوده است. شما خودتان یادتان است که انقلاب از مساجد شروع شد؛ امروز هم در هنگامی که حرکت و بسیج مردم مطرح میشود - چه سیاسی و چه نظامی - باز مساجد کانونند؛ این برکت مساجد است؛ لیکن مساجد که فقط در و دیوار نیست. این سؤال واجبی است که ما باید از خودمان بکنیم، و اگر نکنیم، دیگران از ما سؤال میکنند که شما برای تحول بخشیدن و پیشرفت دادن به مساجد چه کارهایی میخواهید بکنید و چه برنامه‌هایی در پیش دارید.

 


 در دوره‌های پیش از انقلاب، عالمی به مسجد میرفت، نمازی میخواند و مسأله‌یی میگفت؛ در ایام مخصوص هم یک منبری دعوت میشد و سخنرانی میکرد. اگر امروز - که روز حاکمیت اسلام و ارزشهای اسلامی است - مساجد به همان شکل، بلکه در مواردی با افت کیفی و کمی اداره بشود، آیا این مقتضای حق و مصلحت است؟ آیا این پیشرفت است؟ پس (من استوی یوماه فهو مغبون) (۱۲) یعنی چه؟

 


ما باید برای مساجد برنامه‌ریزی کنیم. غیر از خود علما و روحانیون و ائمه‌ی جماعات، چه کسی باید برنامه‌ریزی کند؟ من نمیگویم حتماً بیاییم در مساجد از وسایل و دستگاههای تبلیغاتیِ جدید مثل فیلم و این‌طور چیزها استفاده کنیم - حالا اگر در موردی امام جماعتی مصلحت دانست، بحث دیگری است - اما من عرض میکنم که همان شیوه‌ی گذشته را هم میتوان با محتوای بهتر ادامه داد؛ این کار را باید بکنیم.

 


 چرا بنده باید بشنوم که در تهران با این عظمت، برای نماز صبح در اول اذان، چندان مسجدی باز نیست و چندان نماز جماعتی برقرار نمیشود!؟ ما باید صبحها و ظهرها و شبها برویم و با مردم نماز بخوانیم؛ این اوّلیترین و ضروریترین کار ما در مساجد است. چرا باید در این شهر با این عظمت، با این همه هیاهوهای گوناگون از اطراف و اکناف، نغمه‌ی اذان در همه جای شهر شنیده نشود!؟ اذان، علامت مسلمانی است. چه کسی گفته باید در پشت بام مساجد یا در مساجد بزرگ و عمده، حتّی در سحرها - ظهر و شب که جای خود را دارد - از طریق بلندگو اذان نگویند؟ وقت اذان که میشود، باید تهران یکسره صدای اذان باشد. مگر این‌جا قبةالاسلام نیست؟ مگر ما این حرف را نمیگوییم؟ این‌که ظهر بشود، از ظهر یک ساعت هم بگذرد، کسی در خیابان راه برود، اما احساس نکند که ظهر شده است، آیا این قضیه با آن ادعا میسازد!؟ اگر ما مساجد را گرم نگه نداریم، در مساجد حضور نداشته باشیم و در حد توان و امکانِ یک روحانی و پیشنماز به مسجد نرسیم، چه‌طور میتوانیم توقع کنیم که به هنگام اذان ظهر مردم دکانهاشان را ببندند و بیایند پشت سر ما نماز بخوانند!؟ ما باید آن‌جا باشیم تا زمینه برای آمدن مردم فراهم بشود. البته آمدن مردم هم تبلیغات و گفتن میخواهد؛ اما زمینه و مقتضی آن، عبارت از حضور ما در آن‌جاست، که متأسفانه ضعیف شده است؛ ما باید اینها را علاج کنیم.

 


 در خصوص منبر و مطالبی هم که در آن مطرح میشود، باید یک فکر اساسی کرد. امروز، روز بیداری ذهنهاست. انقلاب ذهنها را بیدار کرد و در ذهنها سؤال به‌وجود آورد. طول دوران استبداد موجب خمودگی ذهنها شده بود. قبل از انقلاب جوانان ما سرشان پایین بود؛ میآمدند و میرفتند و کاری به کار کسی نداشتند؛ مگر آن‌که یک نفر انقلابی میرفت و آنها را با مفاهیم انقلابی آشنا میکرد؛ اما امروز این‌طور نیست؛ امروز رادیو، تلویزیون، اخبار، سخنرانیها و چهره‌ی باز حکومت و دولتمردان در برخورد با مردم، آنها را متوجه قضایا کرده است. خود انقلاب اساساً مردم را بیدار کرده، اما سؤال در ذهنها هست. مگر میشود در آن منبری که ما میرویم، به این سؤالها پاسخ داده نشود؟

 


 امروز جریان ظلم در دنیا، حقیقتاً یک جریان بیسابقه است. امروز این قدرتهای بزرگ با وسایل تبلیغاتیِ همه‌گیر و با امکاناتی که حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه میدهد، در دنیا مسلطند؛ قدرتهایی که برای ارزشهای انسانی و الهی ذره‌یی ارزش قائل نیستند و به آن اعتنایی ندارند؛ چه کسی میخواهد در مقابل اینها بایستد و مطلب حق را بیان کند؟ ببینید امروز در دنیا چه میکنند و چه‌قدر ملتها - بخصوص ملتهای مسلمان - مظلوم واقع میشوند؛ آن وقت آقایان مینشینند و دم از طرفداری از حقوق بشر میزنند و شرم هم نمیکنند! این وضع مردم مظلوم فلسطین است با آن فشارهایی که حکومت غاصب صهیونیستی بر آنها وارد میکند؛ که در خانه‌ی خودشان هم نمیتوانند براحتی زندگی کنند و آزادانه رفت و آمد نمایند. این وضع مردم لبنان است؛ این وضع مسلمانان کشمیر است؛ این وضع مسلمانان مستضعف بیچاره‌ی میانماری است که دهها هزار نفر از آنها امروز با بدترین وضع در بنگلادش زندگی میکنند. نمایندگان ما به آن‌جا رفتند و آمدند و خبرهایی به ما دادند که واقعاً خواب از چشم انسان میپرد! (۱۳) چه‌قدر امروز دنیا نسبت به حقوق بشر - به معنای واقعی - بیاعتناست! مگر در دنیا صدایی از کسی بلند شد!؟ یک مشت چکمه‌پوش دهها هزار مسلمان میانماری را با فجیع‌ترین وضع از خانه‌ی خودشان بیرون کردند؛ بچه‌ها و زنان و مردانشان را کشتند؛ اموالشان را غارت کردند؛ هر کس توانسته جان خودش را بردارد، فرار کرده؛ در دنیا هم کسی به کسی نیست؛ نه سازمان ملل حرفی میزند، نه کمیته‌ی حقوق بشر فریادی میکشد، نه صلیب سرخ جهانی احساس مسؤولیتی میکند، نه این کنفرانسها و مؤسسه‌های دروغیِ دفاع از حقوق بشر و دفاع از صلح و غیره حرفی میزنند؛ کأنه اینها انسان نیستند! این، دشمنی دنیا را با اسلام و مفاهیم و ارزشهای اسلامی نشان میدهد؛ این نشان میدهد که چه‌قدر نسبت به انسان بیاهتمام و بیاعتنایند و آنچه که درباره‌ی حقوق بشر و این‌گونه تعبیرات میگویند، حربه‌یی سیاسی است؛ برای این‌که کسی را در جایی بکوبند؛ کسی را بزرگ کنند؛ دولتی را تضعیف کنند و مردمی را از صحنه خارج نمایند.

 


 متأسفانه این حرفها به گوش افکار عمومی اروپا و امریکا نمیرسد تا بفهمند که زمامدارانشان در دنیا چه دارند میکنند. مردم ما این حقایق را میدانند؛ میدانند که اینها در بیان ادعاهای بشردوستانه و طرفداری از حقوق بشر، چه‌قدر دروغگو هستند. آن ساده‌لوحهایی که به این حرفها دل خوش کرده‌اند، آنها باید این مطالب را بشنوند. اگر اینها طرفدار حقوق بشر بودند، در مقابل شهادت این شهید عزیز - مرحوم سیّدعباس موسوی - که همراه با زن و بچه‌اش توسط موشک اسرائیلیها در داخل خاک لبنان به شهادت رسید، یک کلمه اعتراض میکردند؛ اما اعتراضی نکردند! بعضیها آن‌قدر بیشرمی بخرج دادند که حتّی این حرکت را تأیید کردند! اینها تجاوز اسرائیل به لبنان را محکوم نمیکنند؛ تجاوز اسرائیل به مردم مسلمان صاحب فلسطین را محکوم نمیکنند؛ قضایای کشمیر را به زبان نمی‌آورند؛ مسائل مسلمانان میانماری را اصلاً بکلی کأن‌لم‌یکن فرض میکنند؛ چرا!؟ مگر جرم اینها چیست!؟ جرم اینها این است که مسلمانند. آنها با اسلام دشمنند و از اسلام میترسند. امروز کار به جایی رسیده است که مبارزه‌ی با اسلام، زیر پوشش انجام نمیگیرد! در الجزایر تصریح میکنند که ما با گرایشهای اسلامی مبارزه میکنیم! الجزایر یک کشور اسلامی است؛ وقتی در آن‌جا این‌طور بگویند، شما از دولتهای غیراسلامی و ضداسلامی، دیگر چه انتظاری دارید!؟

 


 تنها دریچه‌ی امیدی هم که برای ملتهای مسلمان باقی مانده، جمهوری اسلامی است؛ آیا ما این دریچه را ببندیم و امید ملتها را کور کنیم؟ آیا ما هم سکوت کنیم؟ آیا ما هم در مقابل فشار قلدرمآبانه‌ی قدرتهای بزرگ تسلیم بشویم؟ آیا حکم خدا این است؟ آیا خدا به این راضی است؟ آیا سنت جهاد در مقابل ظلم، و امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، اجازه‌ی چنین فکری را به ما میدهد؟ حاشا و کلّا. این‌جا پرچم مبارزه‌ی با ظلم را حفظ خواهد کرد. ما در مقابل هر قدرت سلطه‌طلب و ستمگری که در برابر ملتها به سرنیزه‌ی خود تکیه میکند، میایستیم؛ هرکس میخواهد باشد. امریکا که هیچ؛ اگر قدرت و دولتی قدرتمندتر از امریکا هم باشد، در مقابلش میایستیم؛ کمااین‌که ایستادیم. ما یک روز در مقابل قدرت متحد امریکا و شوروی علیه خودمان، ایستادیم. امریکا و شوروی دو ابرقدرت بودند که مجموعاً قدرتشان از امریکای فعلی به مراتب بیشتر بود و هر دو علیه ما همدست و متحد بودند؛ ولی ما در مقابل آنها ایستادیم و باز هم میایستیم؛ اما این ایستادگی، به عمیق‌تر شدن و پُررونق شدن ایمان مردم احتیاج دارد؛ و این از جمله در دست شما علماست که باید با قول و عملِ خودتان آن را محقق کنید. عمل هم در کنار قول است. ما بایستی با عملمان، با تقوایمان، با پارساییمان، با بیاعتناییمان به دنیا، با وابسته نشدنمان به این زخارف ظاهری دنیوی - که اهل دنیا را به خود مجذوب میکند و گول میزند - و با فکر کردن و با سخنِ سنجیده‌مان و نیز ارشاد و هدایت مردم، به این ایمان عمق بدهیم.

 


 ملت بحمداللَّه ایستاده‌اند. ملت ما، ملت خوب و قوی و مقاوم و شجاع و فداکاری هستند. این بچه‌بسیجیها، این جوانان فداکار، این پدران و مادران فداکار، این خانواده‌های شهدا، این قشرهایی که در دوران سیزده‌ساله‌ی گذشته این همه امتحان دادند، باز هم هستند. اگر کسی خیال کند که اینها مأیوس شده‌اند یا رو برگردانده‌اند، خطاست؛ به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. شما در بیست‌ودوم بهمن و در همه‌ی مراسم دیدید و هرجا هم لازم باشد، خواهید دید که این ملت ایستاده‌اند. روحانیت هم بایستی وظیفه‌ی خودش را بداند که در میدانهای کار و تلاش و بخصوص خطر، پیشاپیش مردم باشد؛ امیدواریم که خداوند به همه‌ی ما این توفیق را عنایت کند.

 


 پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، قلب ولیّ عصر را از ما خشنود کن؛ ما را مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی آن بزرگوار قرار بده؛ ما را جزو یاوران آن حضرت در حضور و غیبتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدس امام را از ما شاد کن. پروردگارا! آنچه را که گفتیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و از ما قبول کن.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) ۱۳۱۲ - ۱۲۳۰ ق)

 


۲) ۱۸۳۳ - ۱۷۶۹ م)

 


۳) ۱۲۳۱ - ۱۱۵۱ ق)

 


۴) ۱۲۲۸ - ۱۱۵۴ ق)

 


۵) ۱۳۳۸ - ۱۲۴۷ ق)

 


۶) ۱۳۴۰ - ۱۲۶۴ ق)

 


۷) ۱۳۳۹ - ۱۲۶۶ ق)

 


۸) ۱۳۳۸ - ۱۲۵۶ ق)

 


۹) ۱۳۱۶ - ۱۲۴۹ ش)

 


۱۰) ۱۳۴۰ - ۱۲۶۴ ش)

 


۱۱) بقره: ۱۳۴

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران‌

تاریخ: 1370/12/13

 

بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران‌


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 برادران عزیز و خواهر گرامی! خیلی خوش آمدید؛ ان‌شاءاللَّه که موفق باشید. کار شما، کار بسیار مهمی است. در باب گروه معارف اسلامی، بعد از حذف مقدمات، باید عرض کنم که کار این گروه، اگر نگوییم مهمترین کار رادیوست، حداقل یکی از مهمترینهاست؛ برای خاطر این‌که جامعه، جامعه‌ی اسلامی است و میخواهد بتدریج بر مبنای یک فکر ساخته بشود. حکومتی بر مبنای یک اعتقاد و مکتب به‌وجود آمده است و البته این مکتب در بین مردم وجود دارد. مردم نمیخواهند کسی آنها را مسلمان کند؛ اما میخواهند دایماً حقایق و نظرات و تفکرات تازه‌یی از این مکتب بدانند و استدلالهایی درباره‌ی نقاط مبهم و تار این مکتب به ذهنشان برسد؛ چه کسی اینها را متصدی میشود؟ یکوقت هست که رادیو میگوید ما کاری به معارف نداریم؛ بالاخره آقایان علما و منبریها و مداحها هستند؛ خودشان بکنند. اگر این باشد، یک مقوله‌ی دیگر است و باید بنشینیم بحث کنیم که آیا مصلحت است یا مصلحت نیست؛ اما اگر رادیو پا جلو میگذارد و میگوید من هم در قضیه‌ی معارف حضور دارم، آن وقت بایستی چیزی را بدهد که مورد نیاز جامعه است.

 


شما به سطح معارف اسلامی کنونی کشور نگاه کنید؛ رادیو باید آن عالیترین و بهترین سطح را ارائه بدهد. مثلاً فرض بفرمایید ما در عالم منبر، دیگر از آقای فلسفی منبریِ بهتری نداریم. آقای فلسفی با این‌که مرد هشتادوچندساله‌یی است، اما هنوز منبریِ درجه‌ی یک ایران است. شما ببینید آقای فلسفی در هنر گویندگی چه میکند؛ شما باید از او بهتر باشید، یا حداقل مثل او باشید. یا فرض بفرمایید از لحاظ معارف عقلانی و فلسفی اسلامی، ما امروز چه کسی را داریم؟ مثلاً آقای مصباح و آقای جوادی آملی را در قم داریم. آنچه که شما ارائه میدهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد. درباره‌ی زندگی ائمه - که یک بخش عمده از کار شماهاست - در جامعه‌ی ما آن سطح بالا کجاست؟ آن را پیدا کنید، عرضه کنید و سعی کنید بر آن چیزی بیفزایید.

 


 در این‌جا بحثی مطرح میشود که مخاطبان ما خواص و علما که نیستند؛ عامه‌ی مردمند؛ این‌را چه‌کار کنیم؟ اتفاقاً هنر این‌جاست. فرق است بین این‌که ما چیزی برای عموم درست کنیم، و چیزی برای عوام درست کنیم. معنای لغوی (عوام) با (عموم) یکی است؛ اما معنای اصطلاحی (عوام) و (عموم) فرق میکند. مثلاً اگر شما بخواهید برای عامه‌ی مردم یک موسیقی پخش کنید، نمیروید موسیقی چرند و بیربطی را پخش کنید؛ میروید موسیقی خوبی را انتخاب میکنید؛ منتها موسیقییی که مورد علاقه‌ی مردم باشد و آن را بپسندند. ما اگر بخواهیم فرضاً برای سال اول دبستان کتاب معارف بنویسیم، شما فکر میکنید چه کار میکنیم؟ این یک هنر است. چرا تدریس در کلاس اول دبستان سخت‌تر از کلاس ششم است؟ دلیلش همین نکته است. مطلبی که داده میشود، باید درست‌ترین و عالیترین حرف باشد؛ منتها به زبان ساده؛ در همه‌ی علوم این‌طور است. شما برای آموزش ریاضی به بچه‌های دبستان، بر چه مبنایی عمل میکنید؟ دو بعلاوه‌ی دو مساوی با چهار، واضحترین و درست‌ترین و غیر قابل خدشه‌ترین پایه‌ی ریاضی است؛ شما این را در کلاسِ اول درس میدهید؛ در کلاسِ دوم درس میدهید؛ تا آخر هم که کسی بالاترین معارف ریاضی و ریاضی استدلالی و جبرهای پیچیده را میخواند، باز دو بعلاوه‌ی دو همان چهار است؛ حتّی یکصدم هم اضافه نمیشود. شما باید ببینید که درست‌ترین حرف درباب توحید چیست، آن را بگویید؛ درست‌ترین و غیرقابل خدشه‌ترین و متین‌ترین حرف در باب قرآن و زندگی ائمه چیست، آن را بگویید.

 


 البته من با همه‌ی گروههای رادیو صحبت کرده‌ام؛ این‌که در باب معارف با شما دارم صحبت میکنم، از یک بُعد به خاطر مسؤولیت من است. من به آقایان دیگر هم عرض کردم(1) که شما هر کلمه‌یی که در رادیو میگویید، یا مینویسید تا گفته بشود، بنده که در این‌جا نشسته‌ام و از کار شما خبر ندارم و خود شما را هم تا امروز ندیده‌ام، مسؤولیت و سنگینی بار حرف شما را بر دوش خودم احساس میکنم. من مسؤولم؛ من که نمیتوانم خودم را از مسؤولیت کنار بگیرم. هرچه شما در آن‌جا میگویید، بنده مسؤولم و باید جواب آن را پیش خدا بدهم؛ بنابراین موظفم که نظراتم را به شما بگویم و آنچه را که حقیقتاً صالح و مصلحت به نظر میرسد، به شما عرض کنم.

 


 در باب معارف، یک بُعد دیگر هم وجود دارد؛ من خبره‌ی این کار شمایم؛ یعنی اگر شما آقایان بخواهید با یک نفر به‌عنوان کارشناس درباره‌ی معارف صحبت کنید، باید با من صحبت کنید. بنده طلبه‌یی هستم که عمرم به تبلیغ معارف - نه فقط به دانستن معارف - گذشته است. اگر مبالغه نباشد، من در طول سالها شاید به اندازه‌ی روزهای عمر بعضی از شماها وقتم را در جلسات پیچیده‌ی جورواجوری که در آن عامی محض هم بوده، دانشمند و استاد و شخصیت علمی هم بوده است، گذرانده‌ام و با همه‌ی قشرها روبه‌رو بوده‌ام. من میدانم که معارف، بیان معارف، تبلیغ معارف و ادای معارف یعنی چه و چه‌قدر اهمیت دارد.

 


 شما برادران و خواهرمان که مشغول این کارها هستید، برنامه‌های خوبی تهیه میکنید. من برنامه‌های شما را میشنوم؛ بعضی از آنها واقعاً خوب است و آدم فکر میکند که در رادیو بهتر از این نمیشود ارائه کرد؛ یا حالا اگر این‌طور نگوییم - چون هرچه که بهتر باشد، از آن بهتر هم میشود ارائه کرد - باید بگوییم در حد معقول و منطقی است. بنابراین، من از شما برادران و خواهرمان تشکر میکنم که زحمت میکشید و کار میکنید. بعضی از برنامه‌ها خوب از آب در می‌آید؛ اما هرچه هم که خوب نیست - لااقل بخشهایی از برنامه‌ها خوب نیست - آنها هم خوب خواهد شد؛ این قدمهای ابتدایی است.

 


 این رادیو و این وسیله‌ی ارتباطی که از قدیم در اختیار ما نبوده؛ تازه چند سال است که در اختیار اسلام و دین قرار گرفته است. گروهی از جوانان مؤمن و متدین مثل شما به آن‌جا رفتند و دارند از سر احساس وظیفه این کار را انجام میدهند. هیچکدام از شما هم دوره‌ی تبلیغ مذهب را ندیده‌اید؛ اما دارید از روی شوق این کار را میکنید.

 


البته من در این‌جا باید اعتراف بکنم: من در غیاب شما معمولاً با آقایان روحانیون و علما و حوزه‌ییها این حرف را میزنم و میگویم که این آقایان حق دارند از شما گله کنند و بگویند که این حوزه‌ی علمیه کجاست و چرا به ما کمک نمیکند. شما این بار سنگین را بر دوش دارید؛ حقیقتاً باید به شما کمک کنند؛ این حق شماست که این را بخواهید. ما باید اعتراف کنیم که کمک نمیشود؛ اما حالا فارغ از این‌که چه کسی باید چه کار میکرده و نکرده، داریم حرف میزنیم. چه باید باشد؛ این را داریم عرض میکنیم.

 


 من خواهش میکنم که هم خود آقای مهاجرانی(2) - برادر عزیزمان - هم آقا(3) که مسؤول این گروه هستند، و هم یکایک برادران به این نکته توجه کنند که معارف بایستی در سطح راقی و اعلی ارائه بشود. معنای اعلی، پیچیده بودن نیست - پیچیده‌ترین حرفها را میشود ساده بیان کرد - منظور ما متین‌ترین حرفهاست. باید متین‌ترین و صحیح‌ترین و پیشرفته‌ترین حرفها گفته بشود.

 


من خاطره‌یی را برای شما بگویم. سال 57 در ایرانشهر تبعید بودم؛ یک روز مرحوم باهنر به دیدن من آمد. قبل از تبعید، به اتفاق یک جمع ده، پانزده نفری کاری را شروع کرده بودیم؛ اما در دوره‌ی تبعید، دنباله‌ی کارها را به ایرانشهر برده بودم تا از فراغت زمان تبعید استفاده کنم. آقای باهنر که به دیدن من آمد، به عنوان سوغاتی، چند جلد از این کتابهای تعلیمات دینی - که آن وقت تازه درآمده بود - برای من آورد. در آن موقع این کتابها را شهید باهنر و شهید بهشتی (رحمةاللَّه‌علیهما) و آقای جلال‌الدین فارسی و امثال اینها مینوشتند. در حقیقت مرحوم آقای بهشتی برنامه‌ریزی و عنوان‌بندی میکرد و سپس مرحوم باهنر و آقای فارسی تدوین میکردند؛ کار عمده هم بر دوش مرحوم دکتر باهنر بود. ایشان آن کتابها را آورد و به من داد و گفت شما اینها را ببینید؛ ما سطح معارفی که داریم به بچه‌های دبیرستان میدهیم، اینهاست؛ اگر شما چیزی میخواهید بدهید، باید بالاتر از اینها باشد. آقای بهشتی نشسته بود و تمام محتوای ذهن خودش را که میتوانست از مطالب اسلامی خارج کند، به زبان جوان‌پسند درآورده بود و در این کتاب تعلیمات دینی ریخته بود و مرحوم باهنر هم کار را ادامه داده بود؛ این سطح کمی نیست؛ این سطح خیلی بالایی است.

 


 البته خیلی از این حرفهایی که در کتابهای بینش دینی هست، اعماقی دارد؛ ظاهرش را آن معلم میفهمد و به متعلم تفهیم میکند؛ اما آن کسی که آن را نوشته، از این حرف اعماق بیشتری مییابد، تا آن کسی که دارد آن را میخواند؛ لیکن بگذارید همین مطالب داده شود، تا اگر او عمق پیدا کرد و در همین چیزی که در ذهنش هست، تعمق کرد، بتواند به آن ژرفا دست پیدا بکند؛ این خیلی مهم است. شما سخن متین پُرعمقی را که خودتان توی هفتم آن را میبینید، به زبان ساده‌یی درمیآورید و به مخاطبتان میگویید؛ اما او توی اول آن را میبیند؛ بعد که قدری ذهنش وسیعتر شد و معلوماتش بیشتر گردید، چون آن سخن در ذهنش نقش بسته است، در آن تعمق میکند و توی دوم و سوم را میبیند. هرچه علم او پیش میرود، میبیند که این حرف، حرف درستی است؛ دایماً تعمق پیدا میکند و آن حرفها در ذهن او جاگیرتر میشود؛ لذا این ایمان هرگز از کسی گرفته نخواهد شد. اگر آن حرفها اندکی غلط و خدشه‌پذیر و سطحی باشد، بعد از آن‌که علم او زیاد شد، تعمق میکند و میبیند که عجب حرف پوچی به دستش داده‌اند؛ برای ذهن دوران کودکی درست بوده است؛ اما الان که او دانشمندی شده، یا لااقل ذهن بالایی پیدا کرده، این حرف دیگر برایش معنایی ندارد، یا غلطش بر او آشکار شده است؛ در این‌صورت این خطر وجود دارد که ایمان از انسانها گرفته بشود. آن چیزی که من از معارف توقع دارم، این است.

 


 ممکن است شما بگویید که ما این را چگونه تأمین کنیم. شما باید یک گروه مشاوره‌ی محتوایی از مناسبترین شخصیتهایی که امروز میتوانید پیدا کنید، داشته باشید؛ مثلاً از آقای مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید؛ یا مثلاً از شاگردان آقای مصباح دعوت کنید. خوشبختانه یکی از موفقیتهای آقای مصباح یزدی در قم این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرریز شده است؛ فرضاً از همین آقای محمّدی عراقی که از شاگردان آقای مصباح است و طلبه‌ی بسیار فاضل و چیزفهمی هم است، استفاده کنید. سراغ شخصیتهایی هم که کنار هستند و در صحنه‌ی معارف مذهبی خیلی حضور پیدا نمیکنند، اما آماده هستند که به شما کمک کنند، بروید؛ مثلاً سراغ آقای محمّدرضا حکیمی بروید و از ایشان استفاده کنید. بنابراین، یک گروه مشاوره درست کنید و از اینها خوراک فکریِ محتوایی بخواهید؛ اینها هم برنامه‌ریزی کنند و اصلاً به شما بگویند که امروز چه چیزی لازم است. فرضاً گاهی برنامه‌یی مثل (با محرمان خلوت انس) هست که در آن مسائل عرفانی مطرح میشود و به دل انسان مینشیند و من بعضی اوقات فرصت پیدا میکنم و آن را گوش میکنم؛ اما گاهی هم برنامه‌یی هست که اصلاً با نیاز فعلی فضای فرهنگی و مذهبی جامعه‌ی ما بکلی بیگانه است. بحث زندگی ائمه هم همین‌طور است. زندگی ائمه، عرض عریضی دارد؛ از تاریخ تولد و عدد فرزندان و نام ازواج و سالهای عمر گرفته، تا بحثهای علمی، مباحثات، مناظرات، مجادلات، ورود در معرکه‌های سیاسی، برخورد با حکام، فرارها، تبعیدها، زندانها و تحریکها.

 


سال 38 و 39 که بنده تازه به قم رفته بودم، مرحوم آقای طباطبایی - آن فیلسوف و عارف بزرگ - جلسه‌ی خواصی داشتند که روی روایتهای مختلفی بحث میکردند؛ مثلاً یک روایت را که آدم خیال میکرد روایت معروفی است و همه‌ی زوایای آن شناخته شده است، از (کافی) انتخاب میکردند، بعد آن‌چنان در آن تعمق میکردند که ابعاد جدیدی از آن روایت برای حاضران در جلسه مکشوف میشد.

 


ما واقعاً در برنامه‌های معارفیِ خود کدام قسمت از این معارف عجیب را میخواهیم بیان کنیم؟ کدامیک بیشتر مورد نیاز مردم است؟ با چه زبانی میخواهیم آن را بیان کنیم؟ اینها مسائلی است که از عهده‌ی کسی که حالا مثلاً چند تا مدرک و مرجع و کتاب را نگاه میکند و مطالبی را جمع‌آوری میکند، برنمی‌آید؛ این محقق مذهبی میخواهد. شما نمیتوانید در زمینه‌ی ادبیات کسی را بیاورید که اصلاً از ادبیات سابقه‌یی ندارد؛ مثلاً یک گلستان و یک بوستان و یک شاهنامه و یک خمسه‌ی نظامی در دستش باشد و بخواهد مطالبی را از آنها انتخاب کند؛ مگر میشود؟! پس امکان ندارد؛ باید کسی باشد که متخصص باشد، تا محتواها را معین کند و به برنامه‌سازان شما بدهد.

 


 برنامه‌سازان هم باید یک محصول باب طبع دربیاورند؛ یعنی از آن چک تضمینییی که برنامه‌ریزان در اختیار اینها میگذارند، مقداری اسکناس دویست تومانیِ نو و قشنگ در بیاورند که قابل خرج کردن باشد؛ تا هرکس که نگاه میکند، خوشش بیاید؛ این مهم است. پس از آن‌که برنامه‌سازان کار خود را به اتمام رساندند، مجریان هم آن را به بهترین وجهی اجرا کنند؛ مجریانی که حنجره‌های خوب و بیانهای خوبی دارند.

 


البته در بعضی از برنامه‌ها این منظور تأمین شده است؛ مثلاً همین برنامه‌ی (گنجینه) که الان به آن اشاره شد، از برنامه‌های نسبتاً خوب است؛ آدم میبیند که برنامه، هوشمندانه تنظیم میشود؛ بعضی از برنامه‌های دیگر هم همین‌طور است؛ اما گاهی چنین کیفیتی در برخی از برنامه‌ها مشاهده نمیشود.

 


 چند سال قبل از این - که مدیر رادیو یک نفر دیگر از آقایان بود - یک روز من در ماشین نشسته بودم و داشتم از جایی به جای دیگر میرفتم؛ رادیو را باز کردم، دیدم که گروه معارف دارد برنامه پخش میکند. با شنیدن آن برنامه، اعصاب من به هم ریخت و واقعاً آشفته شد! وقتی به ساختمان ریاست جمهوری برگشتم، گفتم به این آقا بگویید این‌جا بیاید ببینم آخر این چه وضعی است! وقتی که آمد، گفتم مسؤول گروه معارفتان کیست؛ بگویید بیاید با من صحبت کند، تا ببینم چرا این برنامه‌ها این‌طوری است! البته آنها هم تغییراتی دادند و برنامه‌های خود را اصلاح کردند. غرض، گاهی اوقات آدمی که اهل فن است، وقتی این‌گونه برنامه‌ها را میشنود، آشفته میشود؛ اما آن کسی که اهل فن نیست، آشفته نمیشود؛ ولی نمیپسندد و خوشش نمی‌آید. آن کسی هم که به هر صورت آن برنامه را گوش میدهد - حالا چه بپسندد، چه نپسندد - از آن استفاده نمیکند؛ یعنی چیزی گیرش نمی‌آید.

 


 آدم باید مطالعه کند. من خودم برای یک ساعت خطبه‌ی نماز جمعه، گاهی چهار ساعت، پنج ساعت مطالعه میکردم. ما باید برای رادیویی که بناست صدای آن در سطح میلیونها انسان پخش بشود، به‌طور دقیق برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری بکنیم. من خواهش میکنم که روی گروه معارف برنامه‌ریزی کنید. همین آقایانی که تشریف دارند، کار کنند. شما مجرب و کارکشته هستید و کار را بلدید؛ اما باید با یک پشتوانه‌ی آن‌چنانی که عرض کردم، جلو بروید. دنبال این قضیه بروید و از آنها بخواهید؛ اصلاً بگویید مخصوص شما بنویسند؛ این کار میارزد. اگر شما به چنین افرادی پیشنهاد کردید، اما قبول نکردند، به آنها بگویید که وقتی شما کتاب مینویسید، تیراژ آن چه‌قدر است و چند نفر خواننده دارد. مثلاً اگر ده سال پیش شما کتابی نوشتید و تاکنون ده بار هم تجدید چاپ شده باشد - فرضاً پنجاه‌هزار یا صدهزار نسخه از آن چاپ شده باشد - آیا میتوانید قسم بخورید که صدهزار نفر این کتاب را خوانده‌اند؟ بعضیها کتاب را میخرند و در قفسه میگذارند؛ لذا همه‌ی کتابها خوانده نمیشود. اگر انسان چیزی بنویسد که در یک روز چند میلیون نفر آن را گوش کنند، این مگر چیز کمی است؟ جا دارد که تمام ذخیره‌ی فرهنگیِ معنویِ دینی ما به سمت رادیو سرازیر بشود؛ من با این چشم به گروه معارف نگاه میکنم.

 


البته بعضی از برنامه‌ها اصلاً چنین چیزی را برنمیتابد؛ فرضاً همین برنامه‌های پیش از اذان ظهر - که من گاهی فرصت پیدا میکنم و آنها را گوش میکنم - خوب است؛ مثلاً به مسجدی میروند و با امام جماعت و افراد آن مسجد صحبت میکنند؛ یا دعا و قرآنی خوانده میشود و مسائلی گفته میشود؛ اینها اصلاً چنان پشتوانه‌یی را نمیطلبند. برنامه‌های قبل از اذان مغرب هم همین‌طور خوب است. البته متأسفانه من فرصت پیدا نمیکنم که برنامه‌های پیش از اذان صبح را هم بشنوم؛ گاهی سابقها گوش میکردم، اما الان مجال پیدا نمیکنم که در این موقع رادیو را باز کنم و ببینم برنامه‌های آن چیست.

 


 در طرح احکام شرعی در برنامه‌ی پیش از ظهر، باید سفارش کنید که مسائلی گفته بشود که در حواشی آن، برداشت نادرستی صورت نگیرد. مثلاً گروه نظارت ما گزارشی به من دادند که در یکی از همین برنامه‌ها، موقع طرح یک مسأله‌ی شرعی در خصوص اختلاف زن و مرد در زمینه‌ی مهریه، از تعداد زیاد سکه‌ها مثال زده شده بود؛ مثلاً اگر زن گفت مهریه‌ی من صدوپنجاه سکه‌ی بهار آزادی است، اما مرد گفت نخیر، صد سکه‌ی بهار آزادی است، در این‌جا چه باید کرد! اصلاً چرا شما اسم مهریه را با صدوپنجاه سکه میآورید؟! بنده حداکثر چهارده سکه را برای قرائت خطبه‌ی عقد تعیین کرده‌ام؛ اگر یک عدد سکه هم اضافه کنند، خطبه‌ی عقد را نمیخوانم. مگر صدوپنجاه عدد سکه شوخی است؟! اصلاً نباید اسمش را آورد. مثلاً باید گفت اگر زن ادعای ده سکه داشت، ولی مرد گفت نخیر، نُه سکه است، چه کار باید کنیم. یا فرضاً شنیده بشود که برخی از تعبیرات نادرست را در طرح مسأله‌ی بین زن و شوهر به کار برده‌اند؛ مثلاً گفته بشود که زن اسیر مرد است! زن اسارتی ندارد؛ انسان آزاد است. این‌گونه تعبیرات با این‌که تعبیرات حساب‌شده‌یی هم نیست، اما حالا به زبان آمده است. در هنگامی که میخواهند این‌گونه برنامه‌ها را پخش کنند، باید این دقت را بکنند و این موارد را اصلاح کنند.

 


 واقعاً شماها گروه عزیز و جلیل‌القدری هستید. به لحاظ جایگاه کاری، قدر و اندازه‌ی شماها خیلی بالاست. عرض ما این است که هرچه میتوانید، کیفیت این گروه را بالا ببرید؛ چیزهایی بگویید که من هم که گوش میکنم، استفاده کنم؛ چه برسد به یک آدم معمولی که اهل این کار نیست. بهترین گویندگان، باید بهترین مطالب را در گروه معارف بیان بکند.

 


 و اما بیان چند تذکر: یک مسأله راجع به همین قرآن صبح است.(4) قبلاً هم این قرآن پخش میشد،(5) اما بهتر از حالا! برنامه‌ها باید روزبه‌روز تکامل پیدا کنند. من هر وقت که صبحها قدم میزدم یا به کوه میرفتم، حتماً در آن ساعت آن برنامه‌ی قبلی را گوش میکردم؛ و شاید حمل بر مبالغه بشود، اما باور کنید که استفاده میکردم؛ یعنی وقتی گوش میکردم، چیزی بر معلومات من اضافه میشد؛ اما الان متأسفانه آن‌طور نیست! من حتّی به مسؤولان رادیو سفارش کردم که همان برنامه را بگذارند؛ اما نمیدانم چه شد! البته آن برنامه کامل نبود - نه این‌که بخواهیم بگوییم بهتر از آن نمیشد - اما برنامه‌ی خوبی بود؛ نیم ساعت قرآن و ترجمه پخش میشد و مفید بود؛ اما الان برنامه‌ی قرآن صبح، آن کیفیت قبلی را ندارد. علاقه‌ی من به آن برنامه‌ی قبلی به اندازه‌یی بود که وقتی دیدم تمام شد، به دفتر گفتم به رادیو اطلاع بدهند که من میخواهم به عنوان ختم قرآن، یک هدیه به این آقایان بدهم. سابقها در مکتبخانه‌ها معمول بود که وقتی قرآن را ختم میکردند، هدیه‌یی میدادند؛ گفتم من حالا به همان رسم و سنت، چون این آقایان قرآن را ختم کردند، میخواهم هدیه‌یی به آنها بدهم.

 


 بیان آیات قرآن، گویش ترجمه‌ی قرآن و نظم نوشتنیِ آن ظرافتهایی دارد؛ باید به طور مخصوصی نوشته بشود و به‌طور مخصوصی هم بیان گردد؛ نسبت به این قضیه نمیشود سرسری برخورد کرد. البته من الان در مقام بیان جزییات برنامه‌ی قرآن صبحگاهی نیستم؛ اما شما میتوانید این دو برنامه را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید و ببینید امتیازهاشان چیست. آن آیه‌یی که در ابتدا میخوانید، هم غیرفنی خوانده میشود، هم بسم‌اللَّه ندارد - اگر بخواهید بسم‌اللَّه را هم بخوانید، طولانی میشود - هم اصلاً آهنگ ندارد. این آقا(6) اهل موسیقی است؛ این را پیش ایشان ببرید و ببینید آیا آن آهنگ درست است یا درست نیست؛ ایشان هرچه قضاوت کرد، همان‌طور عمل کنید. بنده اهل موسیقی نیستم؛ اما گوشم میزان است. من میدانم که اگر یک آدم اهل موسیقی هم این را بشنود، نمیپسندد. اصلاً لزومی ندارد که شما آن‌طوری شروع کنید؛ (بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم) را بگویید و شروع به خواندن کنید.

 


 برنامه‌ی (سیمای فرزانگان) از برنامه‌های بسیار خوب شماست؛ هم موضوع برنامه خوب است، هم تنظیم برنامه خوب است؛ بخصوص که گوینده‌ی خوبی(7) هم آن را بیان میکند. گرچه به گمانم آن گوینده‌ی قبلی(8) نیست، اما درعین‌حال این گوینده‌یی هم که الان این برنامه را اجرا میکند، گوینده‌ی خوش‌صدای خوبی است که گرم صحبت میکند. شما در این برنامه گاهی با برخی از آقایان مصاحبه میکنید و در نیم ساعت برنامه‌ی خودتان، مثلاً یک ربع ساعت از صحبت اینها استفاده میکنید؛ به نظر من این هیچ لزومی ندارد؛ زیرا اولاً بعضی از صحبتها تکرار میشود - گوینده مطلبی را گفته، آن آقا هم آن را تکرار میکند - ثانیاً مصاحبه شونده چون خودش را برای این کار آماده نکرده و اهل گویندگی نیست، دارد یک خاطره نقل میکند که در آن، اضافات و حشو و چیزهای غیرلازم هست. شما با این آقایان مصاحبه بکنید، عمده‌ی آن مصاحبه را خلاص کنید و در قالبهای خودتان بریزید و بگویید. اگر نکته‌ی جالبی در بیان آنها بود، به قدر یکی، دو دقیقه از صدای خود آنها استفاده کنید؛ البته به شرطی که آن صدا سندیت داشته باشد. مثلاً من دیدم که چند ماه قبل از این، موضوع برنامه راجع به شیخ بهایی بود که با آقای حسن‌زاده آملی در همین زمینه مصاحبه شده بود. ایشان اهل این کارند، اما فصل مشبعی را در مقدمه ذکر کرده بودند. بیان فصل مشبع در مقدمه، به جای خود خوب هم است، اما نه در مقام بیان شرح حال شیخ بهایی. واقعاً بیان آن همه تفصیلات چه لزومی داشت؟ اگر ایشان آن مقدمه‌ی مفصل را گفتند، شما آن را بگیرید و از آن هم استفاده بکنید - یعنی نکات مهمش را در تدوین برنامه‌ی خودتان بگنجانید - اما لزومی نداشت که اصل آن حرف را از اول تا وسط برنامه، یا از وسط تا آخر برنامه بگذارید؛ به نظر من این استفاده‌ی زیاد از کلمات است. گاهی بعضیها تعبیر خوبی ندارند، لهجه‌ی خوبی ندارند، تکیه کلامهای نابجایی دارند؛ با این کار برنامه‌تان را خراب میکنید. بنابراین مصاحبه انجام بگیرد و از معلومات آقایان استفاده بشود؛ اما از اصل مصاحبه در برنامه خیلی کم استفاده شود.

 


یادم هست که چند سال قبل درباره‌ی مرحوم شیخ آقا بزرگ(9) با آقای حاج آقا موسی زنجانی مصاحبه کرده بودند. ایشان خبره‌ی این کار است؛ اصلاً فن رجال و علم تراجم در دست اوست؛ اما حالا که با آقایانِ برنامه‌ی (سیمای فرزانگان) روبه‌رو شده، قضیه‌یی مربوط به شیخ آقا بزرگ یادش آمده که مثلاً از شط دجله در سامرا عبور میکرد و کتابهایش افتاد و ...؛ طرح این طور قضایا هیچ لزومی ندارد. آقای شبیری زنجانی واقعاً استاد بزرگ و یکی از محققان بنام حوزه است؛ آن وقت با طرح مستقیم این‌گونه مطالب از ایشان، این مرد را در حد این گفتارِ بیاهمیت پایین آوردند! حرفهای ایشان را بشنوید و نکاتی را که ایشان میداند و واقعاً هیچ‌کس نمیداند - نکاتی هست که این آقای زنجانی در رجال میفهمد و آدم میتواند بگوید که لااقل در این زمان احدی غیر از او نمیداند و مخصوص خود ایشان است - جمع کنید و گوینده‌یی هم با صدای خوب همانها را بیان کند؛ بنابراین مستقیماً از صدای آقایان استفاده نشود. یا مثلاً آقای استادی، استادِ در همین تراجم است. من دیدم که ایشان داشتند راجع به این خانواده‌ی مسجدشاهیهای اصفهان و این آقا نجفی(10) - که خانواده‌ی مفصلِ عریقی هستند و همین‌طور از چند طرف ده شعبه پیدا میکنند - شرح کاملی میدادند. یک آدم رجالی، در مقام بیان علم رجال، این مطالب مفصل را میگوید. هنر آقای استادی این است که این چیزها را بلد است و به یادش میماند و بدون مراجعه به کتاب میتواند اینها را بگوید. واقعاً اگر آدم بخواهد اینها را بگوید، باید چه‌قدر مطالعه کند؛ ولی ایشان همه را حاضر است؛ اما این مربوط به برنامه‌ی شما نیست. شما باید اینها را بگیرید، آن زوایدش را حذف کنید و لبّ مطلب را در برنامه بیاورید؛ تا اگر انسان گوش میکند، استفاده کند.

 


 در خصوص برنامه‌های مربوط به زندگی ائمه (علیهم‌السّلام) هم همین‌قدر بگویم که آنچه شما در رادیو در مورد ائمه پخش میکنید، حتّی با سطح مطالب پایین‌تر از راقی کنونی هم فاصله‌ی زیادی دارد! من خودم قبل از انقلاب در باب زندگی ائمه کار میکردم؛ جزو رشته‌هایی بود که من به آن علاقه داشتم. سخنرانیهای فراوانی برگزار میشد و کسانی بودند که آن حرفها را میگرفتند و منتشر میکردند. من الان میبینم که در دوران بعد از پیروزی انقلاب، از آن حرفهایی که بنده مثلاً در سالهای 50 تا 53 راجع به زندگی ائمه میگفتم، اصلاً اثری نیست؛ اقلاً برنامه‌ی رادیو را به آن سطح برسانید. آدم تأسف میخورد؛ انصافاً برنامه‌های مربوط به زندگی ائمه خیلی ضعیف است! در خصوص جوانب گوناگون زندگی اجتماعی و علمی ائمه باید مطالبی بیان کنید که وقتی کسی گوش میکند، لااقل به اندازه‌ی فهمش، به جایگاه امام نزدیک بشود؛ حالا نمیگوییم که انسان آن جایگاه را درک کند؛ آن‌که خیلی سخت است و خیلی فاصله دارد.

 


 مسأله‌ی دیگر، مسأله‌ی روضه‌هاست. روضه‌خوانی و سینه‌زنی باید باشد؛ اما نه در هر عزایی. این را بدانید که روضه خواندن و گریه کردن - آن سنت سنیه - مربوط به همه‌ی ائمه نیست؛ متعلق به بعضی از ائمه است. حالا یک وقت در جمع و مجلسی کسی روضه‌یی میخواند، عده‌یی دلشان نرم میشود و گریه میکنند؛ این عیبی ندارد. اصلاً عزاداری کردن یک حرف است، روضه‌خوانی و سینه‌زنی راه انداختن یک حرف دیگر است. روضه‌خوانی و سینه‌زنی راه انداختن، مخصوص امام حسین است؛ حداکثر مربوط به بعضی از ائمه است؛ آن هم نه به این وسعت. مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا بخصوص، در شب و روز بیست‌ویکم ماه رمضان، سینه‌زنی و عزاداری و برپایی جلسات خوب است؛ ولی مثلاً در مورد حضرت موسیبن جعفر (علیه‌السّلام) - با این‌که وفات آن بزرگوار از وفاتهای دارای روضه‌خوانی است - من لزومی نمیبینم که سینه‌زنی بشود؛ یا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا (سلام‌اللَّه‌علیها) مناسبتی ندارد که ما بیاییم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی کنیم؛ بهتر این است که در آن موارد، شرح مصایبشان گفته بشود. شرح مصایب، گریه‌آور است.

 


من خودم الان در ایام ماه محرّم که نمیتوانم روضه بروم، چون آن احساس و عشقی که در دل هر شیعه هست و دلش میخواهد در عزاداری شرکت کند، لذا من این را با خواندن (نفس‌المهموم) حاج شیخ عباس قمی(11) - که یک کتاب عربی است - اشباع میکنم؛ این خودش گریه‌آور است و برای من کار چند نفر روضه‌خوان را میکند. حتماً لازم نیست که عزاداری به همان شکل سنتیِ روضه‌خوانی باشد که اولش چیزی میخوانند و بعد هم احیاناً آخرش دمی میگیرند و سینه‌یی میزنند؛ نه، شرح حال را بیان کنید؛ مثلاً یک نفر با بیان خوب و لحن محزونی، وضع زندان رفتن حضرت موسیبن‌جعفر را بیان کند؛ حوادث تلخ زندان را بیان کند؛ بعد شهادت حضرت را بیان کند؛ بعد مراسم تشییع را بیان کند؛ در این صورت هر کس که آن‌جا نشسته باشد، دلش نرم میشود.

 


 شبیه همان صداهای ناهنجار، نوای شیپوری است که معمولاً در ایام عزا بین دو برنامه گذاشته میشود؛ که آن هم انصافاً گوشخراش است. من یک وقت به برخی از دوستان گفتم که شما میتوانید برای ایجاد فاصله بین دو برنامه، از صدایی شبیه برخورد یک قاشق با یک کاسه‌ی فلزی استفاده کنید؛ واقعاً چه لزومی دارد که حتماً یک موسیقی باشد، که ما چون موسیقی را در این روزها حرام میدانیم و نباید بگذاریم - روزهای دیگر که حرام نیست - آن وقت بیاییم از شیپور بدصدایی، آن هم صدای گرفته‌ی خش‌داری استفاده کنیم؟! باید چیز مناسبی انتخاب بشود. در زمان رژیم گذشته هم از این صدا استفاده میشد. من دیده بودم که در ایام وفات، بین برنامه‌ها از شیپوری استفاده میشد که حالا هم گذاشته میشود! چیز جدید و خوبی ابداع کنید. البته نباید افراط بشود و عده‌یی از آن طرف بروند و بگویند فلانی گفت که این شیپور بد است؛ پس بیاییم مثلاً سنتور یا ویولونی بیاوریم و بگذاریم! نه، من میگویم اصلاً لزومی ندارد که موسیقی باشد. اگر نمیخواهید موسیقی بگذارید - که عیبی هم ندارد - اصلاً موسیقی نگذارید؛ اما اگر یک چیز مناسب عزا دارید، آن را بگذارید.

 


 آن‌جاهایی هم که سینه‌زنی و نوحه‌خوانی هست، از مداح خوش‌صدا استفاده کنید. گاهی آدمهای بدصدایی میآیند و شما صداهای ناهنجار نکره‌یی را در آن‌جا میگذارید که با شنیدن این صداها آدم ناگهان از جا میپرد و اصلاً بدش می‌آید که این صداها چیست! بروید خواننده‌های خوش‌صدایی را بیاورید و در برنامه‌های خودتان از صدایشان استفاده کنید. همین خواننده‌های معمولی بیایند شعر عزاداری بخوانند، یا در مدح ائمه شعر بخوانند؛ مگر ننگشان میکند؟! شعرای بزرگ ما در مدح و عزای ائمه شعر گفته‌اند. این دوازده بند محتشم، از لحاظ هنر شعری، جزو شعرهای درجه‌ی یک است. محتشم، دیگر هم شعر به این خوبی ندارد. من دیوان محتشم و غزلیاتش را دیده‌ام؛ این دوازده بند چیز فوق‌العاده‌یی است؛ از لحاظ شعری، حد اعلای شعر است. شعری مثل شعر محتشم، در حد بالای هنری سروده شده است؛ اما مثلاً آقایی ننگش بکند آن را بخواند! خوشبختانه ما خواننده‌های جوان داریم. بعضی از جوانانی که تازه روی کار آمده‌اند، صداهای خوبی هم دارند؛ این‌گونه اشعار را در اختیارشان بگذارید تا بخوانند.

 


 نکته‌ی بعدی در زمینه‌ی جشنهای مربوط به سالگرد ولادت ائمه در رادیوست. جشن باید شاد باشد؛ منتها جشن ائمه را باید با شادی روز سیزده‌بدر تفاوت گذاشت. اگر بنا باشد که روز تولد ائمه طوری شادی را تأمین کنیم که مثلاً در سیزده‌بدر تأمین میکنیم؛ یکی بیاید لطیفه‌یی بگوید و جمعی را بخنداند؛ هر چند من این را منع نمیکنم، اما آن را به‌حساب معارف نگذارید. البته برنامه‌های شما به مناسبت ولادت ائمه، اصلاً نباید جنبه‌ی مصیبت و روضه‌خوانی و غم داشته باشد. اگر میخواهید تحلیل هم بکنید - که عیبی ندارد - در آن جنبه‌هایی تحلیل کنید که این چیزها نباشد. در روزهای ولادت باید مناقب و معجزات ائمه گفته بشود؛ البته معجزاتی که قابل قبول و قابل فهم باشد و سنگی در ذهن مخاطب نیندازد.

 


 یک نکته هم در خصوص برنامه‌های عرفانی شماست. آن برنامه‌یی که گفتم یک روز اعصاب من را آشفته کرد، یک برنامه‌ی عرفانی بود! البته در این برنامه‌ی (با محرمان خلوت انس) هم مطالب عرفانی وجود دارد؛ اما منظورم این برنامه نیست؛ اگرچه گاهی آن هم در این عیبی که میخواهم بگویم، شرکت دارد. گاهی در مباحث عرفانی حرفهای قلمبه سلمبه‌یی زده میشود که واقعاً کسی نمیفهمد معنی این حرفها چیست؛ یعنی استفاده از اصطلاحات عرفا و احیاناً به‌کار بردن آنها در موارد نه چندان بجا ! مباحث عرفانی باید دل انسان را به خدا نزدیک کند؛ عرفان واقعی یعنی این؛ یعنی آن ذکر و یاد الهی را در انسان به‌وجود بیاورد و بصیرت لازم را برای حضور در مقابل خدا ایجاد کند. این حضور هم درجاتی دارد. آدم هر وقت به خدا توجه میکند، حضوری پیدا میکند؛ اما در انسانهای عارف و والامرتبه، این حضور خیلی عمیق‌تر و پُرمعناتر و پُرصفاتر است. عرفان باید در انسان صفایی ایجاد کند؛ این صفا با الفاظ خشکِ این‌طوری به‌وجود نمی‌آید؛ چون هیچ معنایی پشتش نیست. به نظر من با طرح بعضی از داستانها از جاهای خوب، و بیان کلماتی از بعضی از بزرگان - همانهایی که واقعاً عارف و اهل معنا بودند - عرفان واقعی را در برنامه‌ی خودتان مطرح کنید.

 


 حالا ما عیب این برنامه‌های عرفانی را گفتیم، به هنرش هم اشاره میکنیم. من یک بار داشتم به یکی از همین برنامه‌های عرفانی شما گوش میکردم، دیدم جمله‌یی را از کتاب (چهل حدیث) امام نقل میکند؛ آن جمله برای من خیلی مؤثر و گیرا بود. عجیب است که من کتاب (چهل حدیث) امام را دارم و نگاه هم کرده‌ام؛ اما آن جمله را ندیده بودم. آن جمله راجع به این بود که انسان نباید به خدای متعال بگوید که با عدالت با من برخورد کن؛ چون خدای متعال بر او سختگیری خواهد کرد. همان عبارت ساده‌ی امام در آن‌جا، بسیار گیرا و مؤثر بود؛ اینها عرفان است. خود امام اهل معنا و اهل حال بود؛ آن چیزی که میگفت، واقعاً آن را احساس کرده بود؛ لذا آن چیزی هم که از او صادر شده است، همان اثر را میگذارد.

 


 آن برنامه‌یی(12) هم که شما(13) پارسال در ماه رمضان در تلویزیون اجرا میکردید، واقعاً همین‌طور بود؛ از یک انسان بزرگ و اهل معرفت، جمله‌یی گیرا به زبانی ساده نقل میشد و انسان را منقلب میکرد. برنامه‌های عرفانی بایستی این‌گونه باشد؛ والّا از لفاظی کردن و دایماً ملکوت و جبروت را به‌هم بستن، چیزی در نمی‌آید!

 


 یکی از چیزهایی که در گروه معارف جایش خالی است، تاریخ تحلیلی اسلام است. بایستی آدمهایی که متخصص و اهل این کارند، به این امر بپردازند. البته یادم هست که در گذشته یک دوره‌ی تاریخ اسلام به صورت سخنرانی گذاشته بودند و یک نفر از فضلای قم هم هفته‌یی یک بار آن را ادا میکردند که به نظر من جالب نبود؛ نه ادا خوب بود، نه محتوا خیلی خوب بود، و نه خیلی تعریف داشت. کسانی هستند که در تاریخ تحلیلی اسلام دست دارند و واقعاً میتوانند مسائل اسلام و جنگهای پیامبر را تحلیل و بیان کنند.

 


من میخواهم به شما عرض بکنم که مردم ما از زندگی و جنگهای پیامبر تقریباً چیزی نمیدانند؛ همین‌طور جسته و گریخته چیزی شنیده‌اند؛ مثلاً اگر یک منبری داشته درباره‌ی موضوعی صحبت میکرده، بعد به مناسبت، چیزی از جنگ خندق نقل کرده، مردم فهمیده‌اند که جنگ خندقی هم بوده است؛ اما این جنگ خندق چه بود، چه موقع بود، با چه کسانی بود، شروعش به چه علت بود، حضرت تا کجا آن را ادامه دادند، چه کسی کشت و چه کسی کشته شد و سرانجام چه شد، واقعاً مردم نمیدانند! یا مثلاً جنگ حنین که در قرآن از آن نام برده شده - (و یوم حنین اذ أعجبتکم کثرتکم)(14) - چه جنگی بوده است، مردم از ابعاد گوناگون آن اطلاع چندانی ندارند؛ حتّی از جنگ احد - که به خاطر حساسیت آن خیلی تکرار شده است - هنوز شناخت کامل و درستی ندارند! مردم باید بدانند که پیامبر چند جنگ داشته است؛ در چند مورد از این جنگها خود پیامبر حضور داشته است؛ در چند مورد حضور نداشته است؛ با چه گروهها و چه عناوینی جنگیده است؛ شعارشان در جنگ چه بوده است. این وقایع را دنبال کنید؛ آن وقت به تاریخ دوره‌ی فترت برسید؛ یعنی بعد از رحلت پیامبر و دوره‌ی خلفای ثلاثه، تا امامت امیرالمؤمنین.

 


مردم ما از دوران خلافت امیرالمؤمنین هم چیز زیادی نمیدانند؛ مختصری از جنگها را میدانند؛ اما از تفصیلات آن اطلاعی ندارند. مردم همچنین از صلح امام حسن چیز زیادی نمیدانند؛ فقط چند تا کلمه‌ی شعاری میدانند؛ درحالیکه درباره‌ی این صلح کتاب نوشته شده و بحث و تحلیل شده است. من خودم چندین سال قبل از این، کتابی از شیخ راضی آل یاسین(15) - از بزرگان علمای عراق - ترجمه کردم.(16) ترجمه‌ی این کتاب در سال 1348 منتشر شده است؛ الان باید محتوای آن کهنه باشد. درباره‌ی امام حسن، ذهنها و فکرها باید حرف نو بگویند؛ اما همانها هم گفته نمیشود؛ اینها مایه‌ی تأسف است!

 


 بعضیها خیال میکنند که اگر بخواهند راجع به دوره‌ی خلفا تحلیل کنند، حتماً باید با طعن به آنها همراه باشد؛ نه، طعن به خلفا در رادیو جایز نیست. اگر تاکنون این نکته را در جلسات قبل نگفته‌ام، الان عرض میکنم که طعن به خلفا در رادیو مطلقاً جایز نیست؛ الان حرام شرعی است. داعیه‌ی ما این است که میخواهیم انقلابمان را به دنیا صادر کنیم؛ کدام دنیا؟ در درجه‌ی اول، دنیای اسلام است. آن‌وقت دنیای اسلام که یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت دارد و حدود چهارپنجم‌شان کسانی هستند که به چیزهایی به شکل مقدسات اعتقاد دارند، شما بیایید به این مقدسات اهانت بکنید؟! آیا این انقلاب صادر میشود؟!

 


 خوب است بدانید - و لابد بعضی میدانند - که در الجزایر وقتیکه بوادر و نشانه‌های این نهضت فعلی ظاهر شد، یکی از کارهایی که کردند، این بود که یک رساله در باب عقاید شیعه نسبت به خلفا منتشر کردند، تا خوب رابطه‌ی آنها را با انقلاب قطع کنند! حالا اگر یک وقت کسی عقیده‌اش چیزی بوده و در جایی آن را گفته است، این به من و شما ارتباطی ندارد؛ ما باید مواظب باشیم که در رادیو چنین چیزهایی منعکس نشود. ما الان در حال اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی هستیم؛ نباید به مقدسات سایر مسلمین اهانت بشود.

 


بد نیست من خاطره‌یی را برای شما نقل کنم؛ هرچند که به خیلی از دوستان هم این را گفته‌ام. امام یک وقت در اوایل انقلاب در سخنرانیهایشان از معاویه به صورت طعن‌آمیزی اسم می‌آورند. شما میدانید که من مدتی را در بلوچستان بودم و با خیلی از علمای آن‌جا دوست نزدیک هستم. مردم و علمای سنی آن منطقه، معاویه را مقدس میدانند. به امام عرض کردم که در طرف شرق کشورمان، چند صد میلیون نفر معاویه را محترم میشمارند و او را خال‌المؤمنین میدانند - البته بحق یا بناحق آن، مربوط به جلسه‌ی بحث است - یعنی مسلمانان هند، پاکستان، بنگلادش و افغانستان اغلب سنی حنفیاند؛ اینها معاویه را محترم میشمارند. امام گفتند عجب، من نمیدانستم! من بعد از آن در طول این ده، یازده سال یک جمله‌ی طعن‌آمیز از امام راجع به معاویه نشنیدم. من خودم در نماز جمعه راجع به جنگ صفین و سایر جنگهای امیرالمؤمنین صحبت میکنم؛ اما اهانت نمیکنم. تاریخ‌گویی، یک حرف است؛ اهانت، حرف دیگری است. تاریخ بیست‌وسه‌ساله‌ی بعد از رحلت پیامبر تا خلافت امیرالمؤمنین، یک تاریخِ قابل بررسی است؛ باید بررسی شود؛ اما در آن اهانت و جسارت به خلفا به‌هیچ‌وجه نباید باشد.

 


 مطلب بعدی راجع به سخنرانیهاست. در سابق هر روز هفته - غیر از جمعه - قبل از اخبار ساعت 14 در رادیو سخنرانی میگذاشتند، که بعضاً سخنرانی آدمهای نه چندان شایسته‌ی این کار هم از آن‌جا پخش میشد! من یک وقت به مسؤول رادیو گفتم که شما سخنرانیِ سخنرانهای ممتاز را بگذارید؛ نه کسی که وقتی سخنرانی میکند، مثل کسی است که دارد تمرین منبر میکند! واقعاً چه لزومی دارد که شما سخنرانی این آقایی که به اصول و ارکان سخنرانی واقف نیست، به صرف این‌که وجهه‌ی سیاسی دارد، از رادیو پخش کنید؟! این غلط است.

 


به نظر من قطع سخنرانی هم - که چند سال است در رادیو معمول شده - کار خوبی نیست؛ ظاهراً بعدازظهرهای جمعه یکی، دو تا سخنرانیِ این‌طوری میگذارند. بعدازظهر جمعه وقتی است که شنونده‌های دیگری دارد. باید از آدمهای حسابی سخنرانی گذاشته بشود؛ آن هم نه هر سخنرانیِ آن آدمِ حسابی؛ بلکه آن سخنرانی او که به درد شما میخورد؛ باید بگردید و این‌گونه سخنرانیها را پیدا کنید و بگذارید.

 


البته آن بخشهایی از فرمایشهای امام که پیش از خبر ساعت 14 پخش میشود،(17) خیلی خوب و مناسب است. واقعاً من احساس میکنم که هرکس به این یک قطره از آن مقویِ فرمایش امام احتیاج دارد. ما باید هر روز یک قطره مصرف کنیم؛ چون آدم ویتامینش کم میشود. حرفهای مناسب و خوبی هم انتخاب میشود. البته قدری به شکل کار توجه بشود؛ گاهی احساس میشود که ناگهان وسط فرمایش امام صدا قطع میشود؛ چنین فراز و نشیبهایی هم باید ملاحظه بشود.

 


 نکته‌ی دیگر راجع به قرآن و تواشیح است. من مدتی پیش در همین زمینه بلبشویی را در صدا و سیما احساس کردم؛ مثلاً یک نوار قرآن را چهار روز پشت سر هم میگذارند؛ این چه لزومی دارد؟! گاهی اوقات چیزهای بدتری هم بود که چون مربوط به تلویزیون است، آنها را رها میکنیم. در همین زمینه، جمع متخصصی را معین کرده‌ام تا راجع به تلاوتهایی که در رادیو و تلویزیون گذاشته میشود، نظر بدهند؛ شما بایستی نظر این جمع را رعایت کنید. من به‌طور کلی عرض میکنم که اگر میخواهید قرآن بگذارید، بگردید بهترین تلاوت را بگذارید. این‌طور نباشد که ما برای این‌که بخواهیم جوانی را تشویق کنیم، قرآن او را بگذاریم! البته گاهی نوجوانانی مثل جواد فروغی هستند که قرائت قرآنشان در حد بالاست؛ این نه به عنوان تشویق، بلکه به‌عنوان یک قرائتِ خوب میشود از آن استفاده کرد؛ البته نه همه‌ی قرائتهایش؛ بعضیهایش را که من دیده‌ام، انصافاً عالی است.

 


 نکته‌ی دیگر در این زمینه، همین مطلبی است که ایشان(18) گفتند؛ یعنی رعایت موازین موسیقی در این تواشیحها؛ که الحمدللَّه معلوم میشود شما این کار را شروع کرده‌اید؛ این بسیار مهم است. من گاهی اوقات میبینم که فارسها بدون توجه به موسیقی عربی، یک نغمه‌ی عربی را میخوانند! البته دستگاهها، همان دستگاههاست؛ آنها هم وقتی میخواهند بخوانند، در همین دستگاههای بیات ترک و همایون و شور میخوانند؛ عجیب این است که همین اسمها را هم بیان میکنند. مرحوم امیری فیروزکوهی - که در موسیقی وارد بود - میگفت هرکس هر صدایی از دهانش دربیاورد، در یکی از این دستگاههاست؛ ولو این‌که موسیقیِ غربی باشد؛ منتها اصول و مبادی خوانندگی آنها فرق دارد. لابد حرف مرحوم امیری فیروزکوهی حجت است. در موسیقی ایرانی، اگر کسی به هنگام خواندن از دستگاهی خارج بشود، اهل موسیقی میگویند گناه کبیره‌یی مرتکب شده است؛ اما موسیقی عربی اصلاً یکی از لوازمش این است که از یک دستگاه به دستگاه دیگر بروند؛ غیر از این گناه کبیره است! لذا موسیقیدانهای ایرانی از این‌گونه قرآن خواندنها خوششان نمی‌آید؛ میگویند از دستگاه خارج شد؛ غافل از این‌که اصلاً خارج شدن و از یک دستگاه به دستگاه دیگر رفتن، یکی از مبادی خوانندگیِ قرآن‌خوانهای عرب است؛ خودشان هم این را میدانند؛ از اول که شروع میکنند، گاهی پنج دستگاه را طی میکنند، تا وقتی که به آخر میرسند و مجدداً به دستگاه اول برمیگردند؛ مثلاً از بیات ترک شروع میکنند، وارد همایون میشوند و سپس به شور میروند؛ بعد آخر سر مجدداً به همان بیات ترک برمیگردند؛ لذا شما میبینید که (صدق‌اللَّه‌العلیّ‌العظیم)شان، با (بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم)شان دارای یک آهنگ است. در چنین حالتی، اگر ما بیاییم قرآن عربی یا سرود عربی را بدون رعایت موازین آنها بخوانیم، چیز ناجوری از آب درمی‌آید و اصلاً به گوش نمیچسبد. اگر بناست تواشیح خوانده بشود، باید همان‌طور خوانده بشود.

 


 از تواشیحهای آنها هم خیلی نباید استفاده بشود. من میبینم که این جوانان ما وقتی همخوانی میکنند، عین همان چیزی را که آنها خوانده‌اند، تکرار میکنند؛ واقعاً این تقلید محض لزومی دارد؟ این همه شعر عربی و دعا هست که میتوان از آنها استفاده کرد؛ مثلاً میتوانند قصیده‌ی (بُرده)(19) را بخوانند که خیلی ممتاز و خیلی خوب است. درباره‌ی پیامبر و ائمه، عربها چه‌قدر اشعار خوب سروده‌اند که در حد اعلای فصاحت و بلاغت است؛ از اینها در تواشیح استفاده کنید.

 


 البته این نکته‌یی که عرض کردم، شامل دعاهایی که بعد از اذان صبح خوانده میشود، یا دعای روزها - که قبلاً خوانده میشد و الان مدتی است آن را قطع کرده‌اند و ما هم گفتیم که قطع نکنند - نمیشود. اگر این دعاها را با سبک قرآن‌خوانیِ فارسی بخوانند - همین سبکی که در مسجدها میخوانند - مطلوبتر است؛ آن آهنگهای کشیده خیلی مناسب نیست. البته همین دیروز یا پریروز بود که دیدیم بعد از اذان دعایی با لحن عربی خوانده شد که خوب و دلنشین بود؛ اما اگر بخواهند آن را بِکِشند، چیز مطلوبی نخواهد شد. البته استثناهایی هم وجود دارد؛ مثلاً آن (ربّنا)هایی که شجریان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب میگذارند، یک کار هنری است؛ یک کار حالی نیست؛ مناسب نیست که بعد از اذان، کسی بخواهد آن‌طور چیزی را بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم میرسد که همین صدای معمولیِ مسجدیِ ما بهتر و مناسبتر باشد.

 


 یک نکته را هم در خصوص اذانهایی که از صدا و سیما پخش میشود، متذکر میشوم. شما(20) به اذان غلوش اشاره کردید؛ اما عیب اذان غلوش این است که آهسته گفته شده است؛ اذان استودیویی است؛ مثل این‌که برای خودش حدیث نفس کرده است. اذان ابوزید هم همین‌طور است؛ او هم برای خودش گفته است؛ اینها برای دیگران اذان نگفته‌اند. ما در این‌جا به آقایان قرّاء مصری گفتیم که اذان باید از دل کنده بشود؛ یعنی اذان گلدسته‌یی بگویند؛ اذان استودیویی به درد ما نمیخورد! اذان گلدسته‌یی، مثل همان اذانی است که شما گفته‌اید؛ یا اذان آقای شریف که انصافاً از آن اذانهای بسیار خوب و درجه‌ی یک است. البته این اذان آقای شریف، نسخه‌ی بدل است؛ اصلش را یک عرب گفته است و من سالها پیش این اذان را شنیده‌ام. مرحوم عطاءاللَّه زاهد(21) میگفت که موسیقی متن فیلم محمّد رسول‌اللَّه را از اللَّه‌اکبر آن اذان گرفته‌اند. اذان طوخی و اذان مؤذن‌زاده هم خوب است؛ اذان پُرحرارت و پُرمغزی است.

 


بنای ما بر این نبوده که در رادیو و تلویزیون، از اول تا آخر، همین چهار تا اذان را بگذاریم؛ نه، بنا بر این بوده است که اذان گفتن را نظمی بدهند؛ منتها برای این‌که خیلی شلوغ نشود، گفته شد که مرزی بگذارند. البته ممکن است گاهی بعضی از اذانها را هم بگذارند؛ اما توجه داشته باشید که اذان رسمی و دایمی رادیوی ایران که ما میخواهیم در دنیا پخش بشود، باید - به قول شماها - یک اذان استاندارد باشد؛ یعنی بتوانیم آن را عرضه کنیم و بگوییم ما این‌طوری اذان میگوییم.

 


 اذان چون عربی است، باید آن را به لهجه‌ی عربی گفت؛ مثل قرآن، که اگر آن را با لهجه‌ی غیرعربی بخوانیم، درست نیست. بعضیها در تقلید زبانهای خارجی مقیدند که حتماً لهجه را رعایت کنند - که البته این لازم هم است؛ بالاخره اگر شما بخواهید با کسی به زبان انگلیسی یا عربی حرف بزنید، نمیشود مثل همان لهجه‌ی فارسی با او حرف بزنید؛ باید به لهجه‌ی خودش باشد - اما وقتی به نماز و قرآن میرسند، متأسفانه وسوسه‌شان میگیرد و میگویند چه لزومی دارد که ما این (ولاالضّالین) را مَد بدهیم؛ همین‌طور مثل سایر کلمات به صورت عادی ادا کنیم! اینها غافل از این هستند که این (ولاالضّالین) بدون مَد، آن چیزی نیست که نازل شده است؛ اصلاً (ولاالضّالین) با مَد نازل شده است. اصول زبان این را به ما دیکته میکند که این‌طوری بگوییم؛ اگر این‌طوری نگفتیم، مثل این است که اصلاً آن را نگفته‌ایم! البته اگر یک وقت کسی نمیتواند این‌طور بگوید، گریبانش را نمیگیرند؛ اما بایستی درست گفت. نمیشود ما رعایت لهجه را نکنیم؛ لهجه خیلی مهم است.

 


 یک نکته هم مربوط به زمان پخش اذان صبح در روزهای مختلف سال است. چون زمان پخش اذان صبح در همه‌ی ایام سال یکسان نیست، شما ملاک زمانی را برنامه‌ی (شیرخدا)(22) قرار داده‌اید؛ یعنی قبل از ساعت 6 باید ضرب (شیرخدا) زده بشود. اگر از نظر زمانی طوری شد که اذان یک ساعت با برنامه‌ی (شیرخدا) فاصله داشت، اذان و دعا را به صورت مفصل میگذارید؛ اما در ایام زمستان - که اذان نزدیک همان ساعت 6 است - زمان پخش اذان را کوتاه میکنید و دعا نمیگذارید و همان برنامه‌ی (شیرخدا) را پخش میکنید! در جمهوری اسلامی برنامه‌ی (شیرخدا) ملاک نیست. آن ضرب زورخانه یک جنبه‌ی سنتی و سمبلیک دارد؛ والّا هیچ‌کس با آن ضرب ورزش نمیکند. من خودم چند سال زورخانه رفته‌ام؛ اصلاً این ضرب، ضربی نیست که بشود با آن ورزش کرد؛ مخلوطی از ضربهای مختلف است که مردم فقط آن را گوش میکنند؛ این غیر از دستورالعمل آن ورزشِ نرمشِ فرنگی است. پس این برنامه نمیتواند اصل باشد؛ اصل، اذان و دعاست.

 


 چون ماه رمضان در پیش است، باید خیلی حواستان جمع باشد. چند روز پیش مدیران مراکزِ صدا و سیما در استانها این‌جا بودند؛ به آنها هم گفتم که برنامه‌های سحر را باید خوب تنظیم کنید.(23) من دیدم دعای سحر که خوانده میشود، اصراری هست که هر شب صدای کسی را بگذارند؛ این کار لزومی ندارد. اگر دو نفر با صدای خوب و با حالِ خوب دعای سحر را خواندند، همان را بگذارند؛ چه لزومی دارد که هر شب صدای یک نفر را بگذارند که دلش را به دست آورده باشند؟!

 


 خیلی اهمیت دارد که در قرائت دعاها، قطع و وصل جملات، صحیح و بجا باشد؛ تا آن کس که معنای دعا را میفهمد، حالش خراب نشود! مثلاً خوانده میشود: (بأبی انتم و امّی طبتم، و طابت الأرض الّذی فیها دفنتم)؛ در صورتی که باید گفته شود: (بأبی انتم و امّی، طبتم و طابت الأرض الّذی فیها دفنتم).(24) این دعاها عبارات زیبایی است که اگر در قطع و وصل آن دقت نشود، واقعاً به زیبایی آن لطمه میخورد.

 


من یادم می‌آید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسه‌یی در روزهای جمعه تشکیل میشد و ما هم گاهی در آن شرکت میکردیم. در یکی از آن جلسات، یک نفر هندی - که از اساتید زبان فارسی بود - شرکت کرده بود. در آن جلسه تعریف کردند که ایشان از هند آمده‌اند و استاد زبان فارسیاند و بر دیوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رویش بالا رفت و شروع به خواندن یک غزل از حافظ کرد؛ اما به قدری آن غزل را بد خواند که بیاختیار همه خنده‌شان گرفت! حالا وقتی من میبینم که بعضی از آقایان دعاها را این‌طوری میخوانند، به یاد آن جلسه و آن غزل حافظ میافتم که آن استاد هندی خوانده بود!

 


 به‌هرحال، از شما که این زحمت را قبول کرده‌اید و این بار سنگین را بر دوش میکشید و مسؤولیتهایش را هم پذیرفته‌اید، خیلی متشکرم. ان‌شاءاللَّه خداوند کمکتان کند و توفیقتان بدهد که بتوانید این کار را ادامه بدهید.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


1) بیانات در دیدار با اعضای (گروه اجتماعی) صدای جمهوری اسلامی ایران (29/11/1370)؛ ر.ک: صفحه‌ی 56 همین مجلد

 


2) مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


3) آقای واعظی، مدیر وقت گروه (معارف اسلامی) صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


4) برنامه‌ی (ارمغان نور)

 


5) برنامه‌ی (قرآن و ترجمه)

 


6) آقای آزرم‌

 


7) . ؟

 


8) . ؟

 


9) 1348 - 1255 ش)

 


10) 1332 - 1262 ق)

 


11) 1319 - 1254 ش)

 


12) . ؟

 


13) آقای باقری

 


14) توبه: 25

 


15) 1953 - 1896 م)

 


16) صلح امام حسن؛ پرُشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ‌

 


17) برنامه‌ی (راه امام، کلام امام)

 


18) آقای خونمری، مدیر وقت (گروه ویژه)ی صدای جمهوری اسلامی ایران‌

 


19) 694 - 608 ق )

 


20) آقای صبحدل‌

 


21) 1370 - 1294 ش )

 


22) برنامه (ورزش صبحگاهی)

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران

تاریخ: 1369/01/10

 

خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

 


الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداةالمهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین. قال‌اللَّه الحکیم فیکتابه: یا ایّهاالّذین امنوا کتب علیکم الصّیام کما کتب علیالّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون(۱)
شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفاده‌ی هرچه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفره‌ی پروردگار منان و کریم مینشینند. این، غیر از سفره‌ی عام کرم الهی است که همه‌ی انسانها، بلکه همه‌ی موجودات عالم از آن بهره‌مندند؛ این، سفره‌ی خواص و ضیافت خاصان پروردگار است.
بخشی از مسایل مهم مربوط به این ماه، در ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی بقره و آیات بعد از آن ذکر شده است، که من گوشه‌ی کوچکی از آن را در این خطبه عرض میکنم.
اولاً میفرماید: (کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم)(۲). ما میدانیم که نماز و زکات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلکه پیامبران قبل از رسول اکرم اسلام(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) در صدر احکام خود، نماز و زکات را داشته‌اند. (و اوصانی بالصّلوة و الزّکوة ما دمت حیّا)(۳) از قول حضرت عیسی(ع) است که به مخاطبان خود میفرماید: خدا من را به نماز و زکات وصیت کرده است. از آیات دیگر قرآن هم این معنا استفاده میشود. آیه‌ی اولی که تلاوت کردم، میفرماید: روزه هم مثل نماز و زکات، در شمار احکامی است که مخصوص امت اسلام نیست؛ بلکه امم سابق و پیامبران گذشته هم مأمور به روزه بوده‌اند.
این، نشان‌دهنده‌ی این حقیقت است که در بنای زندگی معنوی انسانها در هر زمان، همچنان‌که نماز لازم است و این نماز، رابطه‌ی معنوی میان انسان و خداست، و همچنان که زکات لازم است و این نکات، تزکیه‌ی مالی انسان میباشد، روزه هم واجب و ضروری است و این یکی از پایه‌های اصلی تکامل انسان و تعالی معنوی اوست؛ والّا در طول زمان و با تغییر ادیان مختلف، این خط، ثابت و مستمر نمی‌ماند.
البته روزه، در ادیان مختلف و زمانهای گوناگون و به شکلهای دیگر وجود دارد؛ اما گرسنگی کشیدن و اندرون را از طعام خالی داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معینی بر روی تمتعات جسمانی بستن، خصوصیتی است که در روزه‌ی ادیان مختلف وجود دارد. پس، روزه یک رکن اساسی در تعالی معنوی و تکامل روحی و هدایت و تربیت انسانی است.
بعد میفرماید: (لعلّکم تتّقون)(۴). یعنی این روزه، پلکانی به سمت تقوا و وسیله‌یی برای تأمین آن در وجود و دل و جان شماست. تقوا این است که انسان در همه‌ی اعمال و رفتار خود مراقب باشد که آیا این کار مطابق رضای خدا و امر الهی است، یا نه. این حالت مراقبت و پرهیز و برحذر بودن دایمی، اسمش تقواست.
نقطه‌ی مقابل تقوا، غفلت و بیتوجهی و حرکت بدون بصیرت است. خدا، ناهوشیاری مؤمن را در امور زندگی نمیپسندد. مؤمن باید در همه‌ی امور زندگی، چشم باز و دل بیدار داشته باشد. این چشم باز و دل بیدار و هوشیار در همه‌ی امور زندگی، برای انسان مؤمن این اثر و فایده را دارد که متوجه باشد، کاری که میکند، برخلاف خواست خدا و طریقه و ممشای دین نباشد. وقتی این مراقبت در انسان به وجود آمد که گفتار و عمل و سکوت و قیام و قعود و هر اقدام و تصرف او، برطبق خط مشییی است که خدای متعال معین کرده، اسم این حالت هوشیاری و توجه و تنبه در انسان تقواست، که در فارسی به پرهیزگاری ترجمه شده، و مقصود از پرهیزگاری این است که حالت پرهیز و برحذر بودن، همیشه در انسان زنده باشد. فایده‌ی روزه این است.
اگر ملتی یا فردی دارای تقوا بود، تمام خیرات دنیا و آخرت برای او جلب خواهد شد. فایده‌ی تقوا، فقط برای کسب رضای پروردگار و نیل به بهشت الهی در قیامت نیست؛ فایده تقوا را انسان باتقوا در دنیا هم میبیند. جامعه‌یی که باتقواست، جامعه‌یی که راه خدا را با دقت انتخاب میکند و با دقت نیز در آن راه حرکت میکند، از نعم الهی در دنیا هم برخوردار میشود، عزت دنیوی هم به دست میآورد و خدا علم و معرفت در امور دنیا هم به او میدهد. جامعه‌یی که در راه تقوا حرکت میکند، فضای زندگی آن جامعه، فضای سالم و محبت‌آمیز و همراه با تعاون و همکاری بین آحاد جامعه است.
تقوا، کلید خوشبختی دنیوی و اخروی است. بشریت گمراه که از انواع سختیها و رنجهای شخصی و اجتماعی مینالد، چوب بیتقوایی و غفلت و بیتوجهی و غرق شدن در منجلابی که شهواتش برای او فراهم کرده است، میخورد. جوامعی که عقب افتاده‌اند، حالشان معلوم است. جوامع پیشرفته‌ی عالم هم، اگرچه از بعضی جهات خوشبختیهایی دارند - که همان هم ناشی از هوشیاری و بیداری در بعضی از امور زندگی است - اما دچار خلأها و کمبودهای مرگباری هستند که نویسندگان و گویندگان و هنرمندان آنها، امروز با صد زبان آن را بیان میکنند.
تقوا، وصیت اول و آخر پیامبران است. در سوره‌های مختلف قرآن میخوانید، اولین سخنی که انبیای الهی به مردم گفته‌اند، توصیه به تقوا بوده است. اگر تقوا باشد، هدایت الهی هم هست؛ و اگر تقوا نباشد، هدایت الهی هم به صورت کامل نصیب فرد و جامعه نمیشود. این روزه، مقدمه‌ی تقواست.
خداوند در یک آیه‌ی دیگر از سوره حدید میفرماید: (یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و امنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به)(۵). تقوا موجب میشود که خدای متعال نوری را در قلب و زندگی و راه شما قرار بدهد، تا بتوانید در پرتو آن نور حرکت کنید و راه زندگی را پیدا نمایید. بشر نمیتواند با سردرگمی حرکت کند. بدون شناختن مقصد و هدف، حرکت انسانی میسور نیست. این نوری که میتواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد، ناشی از تقوا و پرهیزگاری است. توصیه همه‌ی انبیا و اولیا به تقواست.
من به شما برادران و خواهران نمازگزار توصیه میکنم که در همه‌ی امور و آنات زندگیتان، تقوای الهی را بر خود فرض و لازم بشمارید؛ مخصوصاً کسانی که در جامعه مسؤولیت بیشتری دارند. اگرچه در جامعه‌ی اسلامی همه مسؤولند، اما هرچه مسؤولیت بیشتر و بار سنگینتر باشد، زاد و توشه‌ی تقوا بیشتر مورد نیاز است. آن کسانی که در جامعه مسؤولند، باید بر مایه‌ی تقوای خود بیفزایند؛ بدانند که چه میکنند و بفهمند که آیا رضای الهی در این حرفی که میزنند، در این اقدامی که انجام میدهند و در این عملی که میکنند، هست یا نه؟ این، معیار و ملاک است. اگر ما تقوا را پیشه‌ی خودمان بکنیم، واللَّه قویترین قدرتهای مادّی هم نخواهند توانست سر سوزنی در این راه مستقیمی که ما طی میکنیم، انحراف به وجود بیاورند.
ماه رمضان را مغتنم بشمارید. این روزها را با روزه‌داری، و این شبها را با ذکر و دعا به سر ببرید. فصل دعا هم، همین ماه مبارک است. اگرچه همیشه انسان باید با رشته‌ی دعا به خدا متصل باشد، اما آیه‌ی (و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الدّاع اذا دعان)(۶) در سوره‌ی بقره، در خلال همین آیات مبارکه‌ی مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آیات روزه و ماه رمضان، این آیه‌ی (و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب)(۷) آمده، که همه‌ی انسانها و همه‌ی بندگان را به دعا و توجه سوق میدهد و دعوت میکند.
رابطه‌ی دعا، رابطه‌ی قلبی شما با خداست. دعا، یعنی خواستن و خدا را خواندن. خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمیکنید. انسان ناامید که چیزی طلب نمیکند. پس، دعا یعنی امید، که ملازمِ با امید به اجابت است. این امید به اجابت، دلها را مُشعل میکند و منوّر نگه میدارد. به برکت دعا، جامعه بانشاط و اهل حرکت میشود.
این ماه، همچنین بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامی را در ذهن ما قویتر و عمیقتر میکند. بدبختی جوامع اسلامی، به خاطر دوری از قرآن و حقایق و معارف آن است. آن کسانی از مسلمانان که معانی قرآن را نمیفهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتّی کسانی هم که زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را میفهمند، به خاطر عدم تدبر در آیات قرآن، با حقایق قرآنی آشنا نمیشوند و انس نمیگیرند. میبینید که آیه‌ی (لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا)(۸) - یعنی خداوند مؤمنین را زیردست و زبون کفار قرار نداده است - در کشورهای عربی و به وسیله‌ی مردم عرب زبان در دنیا خوانده میشود، اما به آن عمل نمیگردد. در آیات قرآن، توجه و تنبه و تدبر نیست؛ لذا کشورهای اسلامی عقب مانده‌اند.
انس با قرآن، یعنی قرآن را خواندن و باز خواندن و باز خواندن و در مفاهیم قرآنی تدبر کردن و آنها را فهمیدن. فارسیزبانها میتوانند از ترجمه‌ی قرآن استفاده کنند و کلمات قرآنی را به طور تقریب بفهمند و مضامین آیات قرآن را دریابند و در آنها فکر و تأمل کنند.
اگر در آیات قرآن تأمل بکنیم، اراده و استقامت ما قویتر و بیشتر از این خواهد شد. همین آیات قرآنی است که توانست در روزگاری، انسانهایی را تربیت کند که با دنیای کفر و ظلمات بستیزند. همین معارف است که ملت بزرگ ما را وادار کرد و مجهز نمود که با دنیای مدرن مظلَم جاهلیت - جاهلیت مدرن و جاهلیت قرن بیستم - مقابله کند. امیدواریم که ملت ما روزبه‌روز به قرآن و حقایق قرآنی نزدیکتر بشوند.
پروردگارا ! تو را به حق اولیایت سوگند میدهیم که همه‌ی ملت ما را مشمول برکات این ماه مبارک قرار بده. پروردگارا ! ما را جزو آن کسانی قرار بده که در این روزها و شبهای متبرک، حداکثر استفاده را از این آیات مبارکات کرده باشیم. پروردگارا ! ما را متقی و پرهیزگار قرار بده.
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علیّ امیرالمؤمنین والصّدّیقة الطّاهره فاطمة سیّدة نساءالعالمین والحسن و الحسین سیّدی شباب اهل‌الجنّة و علیّ‌بن‌الحسین و محمّدبن‌علیّ و جعفربن‌محمّد و موسیبن‌جعفر و علیّ‌بن‌موسی و محمّدبن‌علیّ و علیّ‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌علیّ و الخلف القائم المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقویاللَّه‌
مطلبی که در خطبه‌ی دوم عرض خواهم کرد، مطلب کوتاهی به مناسبت نزدیکی دوازدهم فروردین - روز جمهوری اسلامی - است که دنیا حکومتی به این نام و با این خصوصیات را مشاهده کرد.
جمهوری اسلامی، از لحاظ معنای تحت‌اللفظی، بر دو پایه استوار است: یکی جمهور مردم؛ یعنی آحاد مردم و جمعیت کشور. اینها هستند که امر اداره‌ی کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت کشور را تعیین میکنند. و دیگری اسلامی؛ یعنی این حرکت مردم، بر پایه‌ی تفکر اسلام و شریعت اسلامی است.
این، یک امر طبیعی است. در کشوری که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل، که در طول زمان، ایمان عمیق خودشان را به اسلام ثابت کرده‌اند و نشان داده‌اند، در چنین کشوری، اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم است.
مردم اسلام را میخواهند. این از روز اول گفته شد و در طول سالهای متمادی نیز تجربه گردید. امروز هم واضحترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و توده‌ی مردم، از نظام حاکم بر کشور میخواهند که مسلمان باشد و مسلمانی عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد.
این حکومت و این نظام، با این نام در دنیا اعلام شد و تشکیل گردید؛ مردم هم رأی دادند. رأی را هم - همان‌طور که عرض کردم - در حقیقت مردم به اسلام دادند و نام جمهوری اسلامی را حاکی از اسلام دانستند؛ لذا آرایشان را به نام جمهوری اسلامی در صندوق ریختند.
دنیا چنین نظامی را نمیشناخت و تا آن وقت سابقه نداشت. البته به نام جمهوری اسلامی، قبل از ما باز هم در دنیا کشورهایی بودند. هم در آسیا و هم در آفریقا، کشورهایی وجود دارد که عنوان رسمی آن، جمهوری اسلامی است. شاید کسانی در دنیا و حتّی کسانی در داخل کشور هم بودند که در اول کار تصور میکردند که این جمهوری اسلامی هم مثل آن دو جمهوری اسلامی است که قبلاً تشکیل شده بود و اسمش اسلامی است و در عمل هیچ‌گونه فرقی با کشورهای غیراسلامی ندارد؛ نه مجلس و دستگاه قانونگذاری آن موظف است که قوانین را بر اساس شریعت اسلام وضع کند؛ نه رؤسای این کشورها موظفند که اسلام را ترویج بکنند و نه مردم از این دولتها توقع اجرای احکام اسلامی دارند.
تا آن‌جایی که ما میدانیم، آن جمهوریهای اسلامی که در دو کشور دیگر سابقه داشت، عملاً تفاوتی با کشورهای غیراسلامی و حتّی ضداسلامی نداشت؛ فقط اسمش جمهوری اسلامی بود. شاید عده‌یی خیال میکردند که جمهوری اسلامی در ایران هم مانند آنها خواهد بود - یعنی یک نام بیمحتوا و اسم بیمسما - اما با گذشت مدت کوتاهی و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی به وسیله‌ی اسلام‌شناسان و کسانی که سالها برای اسلام مبارزه کرده بودند و بعضاً جزو فقهای اسلام و متفکران اسلامی بودند، مشخص شد که این جمهوری اسلامی، حقیقتاً اسلامی است و بناست که جامعه را بر مبنای فکر اسلامی راه ببرد و اداره کند. این‌جا بود که صف‌بندیها شروع شد.
شاید کسانی که قضایا را با دقت تعقیب کرده‌اند، یادشان باشد که در اواسط مجلس خبرگان اول - که قانون اساسی را تدوین میکرد - بتدریج زمزمه‌های خشونت‌آمیز و مقابله‌آمیز با مسایل اسلامی بلند شد. تا آن‌وقت، کسی روی کلمه‌ی اسلام و اسلامی بودن و جمهوری اسلامی، حساسیتی نشان نمیداد؛ اما از آن‌جا بود که بتدریج گروههایی در داخل و شاید بلندگوهایی در خارج، به مقابله‌ی تبلیغاتی با تفکر اسلامی پرداختند؛ چون اسلامی بودن جمهوری معلوم شد.
تا قبل از آن، دنیا دو نوع حکومت را در طول سالهای متمادی تجربه کرده و پذیرفته بود؛ یکی دمکراسیهای غربی، و دیگری حکومتهای کمونیستی. در دوران قدیم، سلاطینی بودند که با استبداد رأی حکومت میکردند؛ بدون این‌که قانونی برایشان وجود داشته باشد؛ قانون را هم خودشان وضع میکردند و اراده‌ی آنها، کارگزار و حاکم مطلق در بین مردم بود. این، یک روش مرتجعانه و باستانی در حکومت است؛ اگرچه همین امروز هم کشورهایی هستند که با همین روش، اما با شکلها و نامهای مختلف اداره میشوند و قبل از انقلاب، کشور خود ما با همین روش اداره میشد. بعد از آن‌که کشورهای مترقی عالم توانسته بودند از این‌گونه استبدادها خودشان را خلاص بکنند، دو نوع حکومت را تجربه کرده بودند و میشناختند: یکی دمکراسیهای غربی، که در کشورهای غربی و اقمار آنها رایج بود؛ یکی هم حکومتهای کمونیستی، که خودشان اسمش را حکومتهای کارگری گذاشته بودند؛ اگرچه در رأس این حکومتها، اعیان و اشراف بودند، نه کارگران، و در بالای هرم آن قدرتها، کسانی که قدرترانی و حکمرانی میکردند، با همان سلاطین و رؤسای غیرسبک خودشان تفاوتی نداشتند!
این دو اردوگاه غرب و شرق، با یکدیگر هم بشدت مقابله داشتند و همدیگر را نفی میکردند؛ اما وقتی جمهوری اسلامی - این سبک جدید حکومت - پدید آمد، هر دو اردوگاه با حیرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند!
علت چه بود؟ علت این بود که جمهوری اسلامی، دارای خصوصیاتی بود که هر دو سبک حکومت رایج در آن دو اردوگاه را نفی میکرد و آنها را برای زندگی بشر، غلط و مضر میدانست و آن را اعلام میکرد. به عبارت دیگر، آن دو سبک حکومت که در شرق و غرب رایج بودند، مشترکاتی داشتند و فرهنگ عمومی در این کشورها یکسان بود. آن فرهنگ، عبارت از کشاندن آحاد مردم به غفلت و رها کردن زمام شهوات و هواهای نفسانی بود. این، چیزی بود که در هر دو سبک حکومت وجود داشت و وجود دارد. این، فرهنگ مشترک شرق و غرب است.
با این خصوصیات مشترک، اسلام مخالف بود و اعلام مخالفت کرد و گفت که حکومت جمهوری اسلامی، استقلال کامل ملت تحت تابعیت خود را تضمین و تأمین میکند. این استقلال کامل، شامل استقلال سیاسی و اقتصادی و بالاتر از همه، استقلال فرهنگی است. یعنی جمهوری اسلامی، به این اکتفا نکرد که حکومتی را مستقل از قدرتها به وجود بیاورد؛ این قدم اول است. کشورهایی که به استقلال میرسند، قدم اول استقلال آنها همین است که نظام سیاسی خودشان را مستقل کنند؛ یعنی حکومتی مستقل از نفوذ قدرتهای بیگانه به وجود آورند. به این هم اکتفا نکرد که در جهت استقلال اقتصادی حرکت بکند. استقلال اقتصادی، از استقلال سیاسی مشکلتر و دیریابتر است. میبینید که به آسانی نمیشود رشته‌های نفوذ و سلطه‌ی اقتصادی قدرتها و دولتهای بیگانه را قطع کرد. اگر کشوری بخواهد به سمت استقلال اقتصادی برود، احتیاج به نیروی انسانی کارآمد، منابع درآمدزا، امکانات فراوان، دانش، تخصص، همکاریهای علمی و فنی بین‌المللی و بسیاری از چیزهای دیگر دارد. کشورهای انقلابی و کشورهایی که تازه به استقلال میرسند، برای به دست آوردن همه‌ی این مقدمات و ابزار استقلال اقتصادی، دچار زحمت و دردسرند.
کشور ما از ساعت اول، در جهت استقلال اقتصادی حرکت کرد. درست است که قبل از انقلاب، تسلط حکومتهای وابسته، یک اقتصاد کاملاً وابسته‌ی به غرب و بخصوص امریکا را در این کشور رشد داده بود و بریدن این رشته‌ها کار بسیار دشواری بود؛ اما این رشته‌ها بریده شد و ما توانستیم در جهت استقلال اقتصادی حرکت کنیم.
البته تا رسیدن به یک استقلال اقتصادی کامل، هنوز فاصله داریم و مردم باید کار کنند، جوانان باید درس بخوانند، متخصصان باید تلاش نمایند و کسانی که میتوانند در این مقصود مهم ملی کمک کنند - هر گونه کمکی - آن را باید انجام دهند.
برای یک کشور، استقلال اقتصادی یک ضرورت حیاتی است. وقتی رشته‌های اقتصاد یک کشور به بیگانگان وصل باشد، معنایش این است که رگ حیات و تغذیه‌ی این پیکر به جایی دیگر وصل است؛ پس اختیار در دست دیگری خواهد بود.
بیشتر کشورهای انقلابی در قرن معاصر، متمایل به شرق بودند. اینها از دولتها و قدرتهای شرقی استفاده میکردند. مثلاً وقتی که چین انقلاب کرد، تا ده سال بلکه بیشتر، کشور شوروی - که برادر بزرگ او محسوب میشد و در انقلاب سوسیالیستی پیشگام بود - به چین کمک اقتصادی و فنی میکرد و متخصص و کارشناس به آن کشور میفرستاد. سایر کشورهای کمونیستی هم همین‌گونه بودند. اما جمهوری اسلامی، برای بریدن رشته‌های پیوند و وابستگی اقتصادی خود، فقط به اراده‌ی نیرومند ملت خویش و استعداد درخشان ایرانیان متکی بود و هست. پس، در راه استقلال اقتصادی، ملت ما پیش رفت و باز هم پیش میرود و بحمداللَّه برنامه‌ریزیها در همین جهت حرکت میکند و باید هم بکند.
اما از همه‌ی اینها مهمتر، استقلال فرهنگی بود. جمهوری اسلامی، از اول نشان داد که زیر بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربی نخواهد رفت. این نکته را من عرض کنم که سلطه‌ی واقعی قدرتها، سلطه‌ی فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله‌ی بالاتر، زبان و خط خویش را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه‌ی او، یک سلطه‌ی حقیقی است؛ کاری که در دوره‌یی از این دویست سال گذشته فرانسویها با کشورهای دیگر کردند، و در یک دوره‌ی دیگر انگلیسیها کردند، و در این اواخر امریکاییها انجام دادند؛ یعنی زبان و خط و فرهنگ و روشهای زندگی خودشان را به هر کشوری که توانستند، صادر کردند. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی هم مستقل باشد و وابسته‌ی به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهای بیگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در این کشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.
فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. فرهنگ، یعنی باورها و اعتقادات ما و چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه با آنها روبه‌روست. جمهوری اسلامی، فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم.
اسلام، تکلیف مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در درس خواندن، در روابط با حکومت، در روابط با یکدیگر و در معاملاتشان معین کرده است. ما نمیخواهیم اینها را از غربیها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. جمهوری اسلامی، از اول این را نشان داد.
در غرب، ارتباط بیبندوبار زن و مرد، یک کار رایج است و عدم حجاب و واسطه و فاصله‌یی بین زن و مرد در معاشرتها، یک کار معمولی است. نمیگوییم که در کشورهای غربی، همه‌ی مردان یا زنان فاسدند. نه، چنین ادعایی نمیکنیم، چنین تهمتی نمیزنیم؛ واقعیت هم ندارد. در میان آنان، یقیناً مردان و زنان خوب و نجیب هم هستند؛ اما آزادی جنسی در جوامع غربی حاکم است. این، در آن‌جا یک فرهنگ است. در فرهنگ غربی، آزادی شهوات جنسی، یک امر مباح و مجاز و بیقیدوشرط است.
بعضی از کشورهای غربی، در این قسمتها خیلی هم پیش رفته‌اند و زندگی خودشان را به شکهای شرم‌آوری درآورده‌اند و البته پشیمانند. این چیزی است که متفکران و سیاستمداران و برنامه‌ریزان و مدیران کشورهای غربی در آن گیر کرده‌اند و واقعاً برایشان مشکل درست کرده است.
غرب، این فرهنگ و این خصلت و خو و عادت را به تمام کشورهای دیگر هم صادر کرد. در کشورهای دیگر، چنین فسادی نبود. در کشورهای اسلامی و حتّی کشورهای غیراسلامی شرق هم، چنین چیزی وجود نداشت؛ این را غربیها وارد کردند.
جمهوری اسلامی، در مقابل این مفاسد ایستاد و از اول اعلام کرد که به روابط بیبندوبار زن و مرد معتقد نیست؛ معتقد به وجود حجاب و روابط اسلامی میان زن و مرد است، و بر این مسأله هم پافشاری کرد. به نظر بعضیها، این یک مسأله‌ی فرعی و جزیی است؛ در حالی که اشتباه میکنند، این مسأله‌ی بسیار مهمی است.
در همین‌جا من عرض بکنم که یکی از مهمترین علل مخالفت شدید و خصمانه‌ی دولتهای غربی با جمهوری اسلامی، همین مسأله است. آنها روی این مسأله بسیار حساسند. اگر جمهوری اسلامی، در همین یک مسأله مقداری کوتاه میآمد و اجازه میداد که فرهنگ بیبندوبار غربی در زمینه‌ی روابط ناسالم زن و مرد در جامعه تحقق پیدا بکند، بسیاری از مخالفتهایی که مجامع سیاستمداری و غیرسیاسی غرب با جمهوری اسلامی دارند، کم میشد، یا بعضاً از بین میرفت.
شما میبینید که در همین کشور ما، یک روز بیحجابی را اجباری کردند؛ اما احدی در دنیا اعتراض نکرد که چرا بیحجابی را اجباری میکنید! در کشور همسایه‌ی ما ترکیه، بیحجابی را اجباری کردند و تا همین اواخر هم حتّی بعضی از دولتهای ترکیه، همین اجبار و الزام را ادامه میدادند - که نمونه‌هایی در همین سالهای اخیر دیده شد - اما هیچ‌کس در دنیا اعتراض نکرد و اعتراض نمیکند!
بالاتر از این، در کشورهای اروپایی که خودشان را پیشرفته میدانند و در ادعا و تبلیغات، مسایل حقوق بشر و آرای انسانها برایشان حایز اهمیت است - یعنی فرانسه و انگلیس - اجازه ندادند که چند نفر زن یا دختر مسلمان، با حجاب اسلامی رفت و آمد کنند و به مدارس بروند! این‌جا اجبار و الزام را جایز میشمارند و در آن ایراد و عیبی نمیبینند؛ اما جمهوری اسلامی به خاطر این‌که حجاب را در جامعه الزامی میداند، همه‌ی این محافل، آن را مورد اعتراض قرار میدهند! اگر الزام زنان به شکلی از لباس و زیّ ایراد دارد، ایراد آن بیشتر از الزام به حجاب است؛ زیرا این به سلامت نزدیکتر است. حداقل این است که این‌دو، با یک نظر دیده بشود؛ اما غرب این‌طوری عمل نمیکند.
غرب، جمهوری اسلامی را به عنوان کشوری که در آن، لباس زنان شکل الزامی دارد، مورد انتقاد قرار میدهد؛ اما آن دولتهایی که برهنگی و نبودن حجاب میان زن و مرد را الزامی میکنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمیدهد! این برای چیست؟ برای همین است که این برخلاف فرهنگ پذیرفته شده‌ی غرب است. اینها روی این مسأله بشدت حساسند.
غرب، روی رواج مشروبات الکلی حساس است و آن را به عنوان یک نکته‌ی مثبت در ملتها و در عادات و آداب آنها میشمارد. اگر در یک کشور، مشروبات الکلی ممنوع بود و مصرف کردن آن مجازات داشت، غربیها حساسیت نشان میدهند و این را ارتجاع به حساب می‌آورند؛ اما اگر در کشوری مشروبات الکلی آزاد و مجاز و رایج باشد و حکومت نسبت به آن حساسیتی نشان ندهد، بلکه ترویج بکند، این را مستحسن میشمارند!
الزام و اجبار مردم به روشهای گوناگون زندگی، تا آن‌جایی که با فرهنگ غربی منافات نداشته باشد، برای غربیها مجاز است و هیچ ایرادی ندارد. بارها عرض کرده‌ایم، غرب با کشورها و دولتهایی رابطه‌ی حسنه دارد که این دولتها و کشورها، از ابتدایی‌ترین روشهای دمکراسی هم محروم و دورند! الان اگر شما به همین منطقه‌ی خلیج فارس نگاه کنید، کشورهایی را میبینید که انتخابات ندارند، مجلس قانونگذاری ندارند، رئیس کشور را مردم انتخاب نمیکنند - ارثی انتخاب میشود؛ مثل روشهای عهد دقیانوس! - قوانین کشور را پارلمان و نمایندگان مردم وضع نمیکنند، بلکه امیر و سلطان وضع میکنند؛ اما نه دولتهای غربی و نه مجامع به اصطلاح حقوقی که برای دفاع از آزادیها و حقوق بشر تشکیل شده‌اند و کار میکنند، نسبت به اینها هیچ حساسیتی نشان نمیدهند!
این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران، مستقلترین و قویترین پارلمان و مجلس شورا را دارد. در کمتر کشوری، و شاید بتوانم بگویم که در هیچ کشوری در دنیا، شما پارلمانی به قوّت و استقلال مجلس شورای اسلامی ما پیدا نمیکنید. پارلمانهایی که به وسیله‌ی احزاب اداره میشوند، فرد وکیل و نماینده، تابع نظر حزب است؛ اما در این‌جا حزبی هم در کار نیست، بلکه جناحهای سیاسی هستند؛ اما هیچکدام از جناحها، بر رأی آن نماینده‌ی مجلس سلطه ندارند؛ او خودش به صورت آزاد و مستقل انتخاب میکند. ما در دنیا، کجا چنین مجلسی را داریم؟
انتخابات آزاد برای تعیین رئیس‌جمهور کشور، در دنیا کم‌نظیر است. آحاد مردم پای صندوقهای رأی میروند؛ بدون این‌که تبلیغات حزبی در ذهن آنها اثر داشته باشد. یک نفر را که شناختند، فهمیدند و تجربه کردند، برای مدتی به ریاست جمهوری انتخاب میکنند. در کجای دنیا چنین چیزی هست؟
در بعضی از کشورها که انتخابات ریاست جمهوری به وسیله‌ی احزاب وجود دارد، مردم حتّی آن کاندیدای ریاست جمهوری را نمیشناسند! حزب کاندیدایی را معرفی کرده، مردم هم چون به این حزب عقیده دارند، یا دوست دارند، یا قبول دارند، یا انگیزه‌های دیگری دارند، این کاندیدا را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب میکنند؛ اما در این‌جا این‌طور نیست. پس، آزادانه‌ترین انتخابات، مستقلترین مجلس، مردمیترین حکومت، در جمهوری اسلامی است.
در این‌جا، آحاد مسؤولان کشور، با مردم در رابطه‌ی نزدیک و صمیمانه هستند، خودشان را خدمتگزار مردم میدانند، مردم هم به آنها علاقه دارند. زندگی مسؤولان کشور، یک زندگی مردمی و متوسط است؛ زندگی اشرافی و مثل بقیه‌ی مسؤولان کشورها در دنیا نیست.
یک چنین کشور مردمی، یک چنین حکومت مردمی، یک چنین کشور دارای انتخابات آزاد، چون از لحاظ فرهنگ با غرب مخالف است، حتّی غربِ معتقد به دمکراسی، حاضر نیست این نقاط ضعف(!) را در جمهوری اسلامی ببیند! این همه برای آن است که جمهوری اسلامی از اول اعلام کرد که فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی را قبول نخواهد کرد.
جمهوری اسلامی با این خصوصیات، در روز دوازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ اعلام وجود کرد و امروز یازده سال است که مشغول ادامه‌ی حیات و رشد و تکامل است. تمام قدرتهای ضد اسلامی، با این جمهوری اسلامی مخالفت کرده‌اند. همیشه ما در این چند سال گفته‌ایم که کمک غرب و شرق در جنگ تحمیلی به رژیم و ارتش عراق، به خاطر ترس از اسلام و دشمنی با اسلام بود. سالها ما این حرف را در همین تریبون نمازجمعه و جاهای دیگر تکرار کرده‌ایم. شاید بعضیها برایشان سخت بود که این حرف را قبول کنند؛ اما امروز تبلیغات جهانی به این قضیه تصریح میکند. امروز روزنامه‌ها و مطبوعات و خبرگزاریها، این نکته را صریحاً مینویسند. در همین خبرهای یکی، دو هفته‌ی اخیر، بارها روزنامه‌نگاران و مطبوعاتچیها و خبرگزاریها گفتند که غرب به خاطر دشمنی با اسلام و ترس از اسلام مبارز، به عراق کمک کرد، تا نگذارد که جمهوری اسلامی در جنگ به پیروزی قاطع نظامی دست پیدا کند و عراق را از صحنه خارج نماید. به این موضوع، اقرار و اعتراف میکنند.
جمهوری اسلامی، در مقابل این همه خصومت و دشمنی، با قدرت و استحکام ایستاد، ضعیف نشد، بلکه قویتر شد و در خارج از وجود خود، مسلمانان را هم بیدار کرد و ما امروز شاهد بیداری مسلمین هستیم. همیشه عرض کرده‌ایم، باز هم تأکید میکنیم که این دوران، دوران پیشرفت و بیداری و پیروزی اسلام و مسلمین است، و این به برکت جمهوری اسلامی است.
عواملی که در این یازده سال، ملت ایران و جمهوری اسلامی را موفق کرد، چند چیز بوده است. پایبندی به اسلام، رهبری بی‌نظیر امام راحل عظیم بزرگوارمان (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه)، مجاهدت و فداکاری شما مردم، ناآشنایی دشمن با رموز اعتقادات اسلامی، از جمله‌ی این عوامل است. این ناآشنایی دشمن هنوز هم هست، این ایمان بحمداللَّه هنوز هم وجود دارد، این فداکاری هنوز هم مشاهده میشود. با وحدت کلمه، این راه را ادامه بدهید؛ دنیا در انتظار شماست.
من درباره‌ی بعضی از افراد و خطوط مخالف جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور، میخواستم مطالبی عرض بکنم، که چون وقت گذشته است، آن را به یک فرصت دیگر موکول میکنم؛ اما بار دیگر این نکته را به شما آحاد ملت و مردم مبارز و مؤمن کشورمان عرض میکنم که با اتحاد و شجاعت و ایمان شما مردم به اسلام و نترسیدنتان از دشمن، این مشعل نوری که در دست گرفته‌اید - یعنی اسلام - روزبه‌روز پُرنورتر و منورتر خواهد شد و چشم ملتها را بیشتر به شما جلب خواهد کرد. این، نقاط قوّت جمهوری اسلامی است که بحمداللَّه ملت ایران آنها را در این مدت حفظ کرده‌اند و باز هم حفظ خواهند کرد. شما با اتکا و اتکال به خدا، این راه را ادامه خواهید داد.
البته ما باید کشور را به شکل نمونه‌ی اسلامی بسازیم. این چیزی است که دشمن از آن میترسد. همه‌ی دلسوزان اسلام و جمهوری اسلامی بدانند که ما از حالا به بعد، باید بتوانیم به صورت عینی و ملموس به دنیا نشان بدهیم که این مجاهدت و فداکاری ما، در واقعِ زندگی و در متن زندگی چه تأثیری گذاشته است.
البته هشت سال جنگ، دارای تأثیراتی بیش از هشت سال است. ویرانیها و ضررها و خسارتهای جنگ، طول میکشد تا جبران بشود. این‌طور نیست که تا جنگ تمام شد، همه‌ی مشکلات جنگ هم تمام بشود. بعلاوه، هنوز قدرتمندان مستکبر عالم درصددند که به جمهوری اسلامی لطمه و ضربه وارد کنند؛ ما باید هوشیار باشیم.
اما با همه‌ی اینها، از آن‌جا که ملت ما یک ملت زنده است، از آن‌جا که نعمتها و برکات الهی بر کشور و ملت ما بسیار بزرگ و عظیم است و امکاناتمان زیاد میباشد، از آن‌جا که بحمداللَّه جوانان و مردم ما بسیار بااستعداد و هوشمند و دارای کارایی زیاد هستند - که این، در گذشته و حال در تاریخ ثابت شده است - لذا ما امیدوار هستیم که این ملت، به پیشگامی مدیران و مسؤولان کشور بتواند از جهات مادّی و معنوی، بنای جمهوری اسلامی را آنچنان بسازد که موجب تشویق و ترغیب و دلگرمی ملتها به اسلام گردد. این، باید بشود.
همه باید در این دوران سازندگی کشور - که یک مبارزه‌ی عظیم است - با وحدت کلمه و فداکاری، پشت سر مسؤولان کشور حرکت بکنند. جامعه‌ی اسلامی، ان‌شاءاللَّه باید پرچمدار علم و صنعت و پیشرفت و آزادی و معنویت و عبودیت الهی و دین و باورهای دینی در همه‌ی دنیا باشد.
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار رئیس‌جمهور نامیبیا

تاریخ: 1370/12/12

 

بیانات در دیدار رئیس‌جمهور نامیبیا


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خوشحالیم که آقای سام‌نجوما را مجدداً ملاقات میکنیم. دفعات قبل ایشان را به عنوان یک عنصرِ در حال مبارزه میدیدیم؛ اما این دفعه الحمدللَّه ایشان را در وضعیت یک چهره‌ی موفق که به ریاست کشور خودشان رسیده‌اند و توانسته‌اند کشورشان را به سرانجامی برسانند، ملاقات میکنیم. البته موفقیت در آزاد کردن کشور، قدم اول است؛ ان‌شاءاللَّه که در قدمهای بعدی هم موفق باشید و بتوانید کشورتان را بسازید و نظام عادلانه‌یی در آن‌جا برقرار کنید.

 


 با تلاش، بر خیلی از مشکلات میشود فایق آمد. آن چشم‌اندازی که امروز از فایق آمدن بر مشکلات داخلی و اقتصادیتان مشاهده میشود، از آن چشم‌اندازی که در روزهای غربت و دوری از کشورتان برای استقلال و تشکیل یک جمهوری مستقل تصویر میشد، خیلی دشوارتر نیست. آن روزها هم خیلیها که به ظواهر امور نگاه میکردند، فکر نمیکردند که با آن اقتداری که علیه ملتهای مظلوم جنوب آفریقا به وجود آمده، ملت نامیبیا بتوانند روی پای خودشان بایستند و مستقل بشوند. البته ما همیشه امیدوار بودیم؛ هم در خصوص ملت شما، و هم در خصوص همه‌ی مسائل و مشکلات ملتهایی که در دنیا هستند و مظلومند. الان هم اعتقادمان همین است که اگر ملتهای کوچک و محاط به مشکلات گوناگون، همت کنند و با یکدیگر متحد شوند و در مقابل زورگویی قدرتهای بزرگ ایستادگی نمایند، میتوانند کارهایشان را پیش ببرند. ملت خود ما نمونه‌ی روشنی هستند که با ایستادگی و پیگیری و اعتماد به نفس و عدم اتکاء به دیگران و با اتکاء به خداوند توانسته‌اند کارهایشان را بحمداللَّه به سامان خوبی برسانند. ما به سرنوشت ملتهای مظلوم و مورد ستم قرار گرفته علاقه‌مندیم و همواره با ملتهای جنوب آفریقا و با خود شماها همکاری هم کرده‌ایم و بعد از این هم امیدواریم که بتوانیم همکاری داشته باشیم. ان‌شاءاللَّه که این سفر، سفر خوب و همراه با توفیقات برای شما باشد.

 


 موفق و مؤید باشید

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1369/02/07

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


متقابلاً این عید بزرگ و سعید را به شما برادران عزیز، مسؤولان لایق و خدمتگزار و عموم ملت ایران و همه‌ی ملتهای مسلمان تبریک عرض میکنم.

 


یقیناً اگر آن‌چنان‌که تکلیف اسلامی است، ما در ماه مبارک رمضان و در همه‌ی این فرصتهای مغتنم ایام‌اللَّه، نعمت ذکر و توجه و دعایی که به ما داده شده، مغتنم بشماریم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت - یعنی ذات مقدس باری‌تعالی‌ - مرتبط کنیم، بدون شک آن تحول اساسی و مطلوب، هم در ارواح و دلها و هویت اصلی انسانی ما و هم به تبع آن، در محیط زندگی و کار و تلاش و مبارزه‌ی ما، پدید خواهد آمد و به مقاصد اسلام نزدیک خواهیم شد. این، یک تفاوت اصلی بین اسلام و بقیه‌ی روشها و برنامه‌هایی است که یک تحول و آرمانگرایی را به بشر پیشنهاد میکنند.

 


ما معتقدیم - و این جزو بدیهیات اسلام، بلکه بدیهیات همه‌ی ادیان است - که انسان، فقط در سایه‌ی ارتباط و اتصال با حق تعالی است که میتواند به تکامل و تعالی دست پیدا کند. البته فرصت ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که خدای متعال در قرآن بفرماید: (لیلةالقدر خیر من الف شهر)(۱). یک شب از هزار ماه بهتر و بافضیلت‌تر و در پیشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم(ص) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفره‌ی کریم بشود و از آن‌جا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفره‌ی غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بیبهره خواهند ماند و واقعاً این محرومیت به معنای حقیقی است. (انّ الشّقیّ من حرم غفران‌اللَّه فی هذا الشّهر العظیم)(۲). محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.

 


مکرر عرض کرده‌ایم که سرّ مسأله در این است که انسان بتواند خودش را به عبودیت الهی متصف کند. عبد، یعنی تسلیم اراده و حکم خدا و شریعت الهی. لبّ تمام دستورات و احکام و فرامین الهی و شرایع انبیا، همین یک کلمه است و شاید پیامبران خدا، قبل از آن‌که مقام نبوت برای آنها انتخاب بشود و خدای متعال آنها را به نبوت سرافراز کند، به عبودیت سرافراز کرده باشد؛ همچنان‌که حتماً همین‌طور است. در یک روایت است که (انّ اللَّه اتّخذ محمدا عبدا قبل ان یتّخذه رسولا)(۳). اول، خدای متعال او را خلعت عبودیت پوشانید و بعد، به مرحله و رتبه‌ی نبوت فایز کرد. کأنّه این، در هر تعالییی مقدمه‌ی لازم و شرط اصلی است. در هر اندازه تکاملی، عبودیت، شرط اصلی است. البته، عبودیت هم مراحلی دارد. آن مرحله‌ی پایین عبودیت، آن‌چنانی که امثال ماها بتوانیم در آن طمع بورزیم، همین است.

 


خودمان را آماده‌ی اطاعت کنیم؛ همه چیز را از او بدانیم؛ نعمتهای الهی را، حقیقتاً نعمتها و موهبتهای الهی بدانیم؛ آنها را فرآورده‌ی قدرت و علم و توانایی خودمان ندانیم؛ بدانیم که ما هم وسیله‌ایم. ذهن ما، دست ما، عمل ما، سرپنجه‌ی ما و تلاش ما، وسیله‌یی برای تحقق اراده‌ی الهی است. حقیقتاً بندگان شایسته‌ی خدا - مثل امام بزرگوار ما(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) - قدر ماه رمضان و قدر آن ساعات و ایام را میدانستند و از آن، کمال استفاده را می‌بردند. ما ائمه‌ی معصومین(علیهم‌السّلام) را که زیارت نکرده‌ایم؛ اما انسان میتوانست رشحه‌یی از رشحات همان عبادات و توجه‌ها را در وجود مقدس امام عظیم‌الشأن بزرگوار راحلمان مشاهده کند.

 


اصل قضیه این است که ملت ایران - که برای خدا قیام کرده و در راه او قدم برداشته - باید خدایی بشود و به خدا اتکا کند، تا بتواند ان‌شاءاللَّه این راه را با کمک الهی، به آخرین نقطه و نهاییترین مرحله‌ی آن برساند. دنیای مادّی، دنیایی که رایحه و عطر معنویت را استشمام نکرده - که البته منظور قدرتهای حاکم بر این دنیا هستند؛ والّا در میان آحاد مردم و توده‌های ملتها، انسانهای سالم، صالح و خالص، کم نیستند - برایش قابل تصور نیست که نظامی بر مبنای معنویت به وجود آید و همه‌ی رابطه‌های معمول قدرتهای مادّی را نفی کند. مهمترین علتی که نظام جمهوری اسلامی، مورد بغض قدرتها و گردن‌کلفتهای عالم و سردمداران حکومتهای جهان میباشد، همین است که این نظام با وجود و حضور خود، نفی کننده‌ی نظامهای مادّیِ حاکم بر بسیاری از روابط بین‌المللی و روابط میان قدرتها و ملتهاست.

 


در نظام اسلامی، محور حرکت و قدرت، یک امر الهی است. در نظام اسلامی، برخلاف نظامهای مادّی، آن کسانی مورد قبول مردم قرار میگیرند که از نظر آنها، با معیارهای الهی و خدایی منطبق باشند. در نظامهای مادّی، معیارهای دیگری، نوع گزینش دیگری و نوع حرکت دیگری وجود دارد. در نظام اسلامی، مردم به معنای حقیقی کلمه، دارای ارزش و قدرت انتخاب و تصمیم‌گیری هستند؛ نه به صورت ریاکارانه، نه به شکل دمکراسیهای غیرواقعی و اسمی و شعاری و صورت‌سازیها و تظاهراتی که حاکی از واقعیت نیست. در نظام اسلامی، ملت تصمیم‌گیرنده است. مردم، حقیقتاً مالک و مسلط بر سرنوشت و امور خودشان هستند. این، یک امر واقعی است.

 


انتخاب در نظام اسلامی، برای مردم که نمایندگانی را جهت قانونگذاری، یا برای مدیریت و اداره‌ی امور جاری کشور و برنامه‌ریزی اقتصادی و سیاسی، یا برای هر امر دیگری انتخاب میکنند، یک انتخاب حقیقی است؛ آن هم به اتکای یک اعتقاد واقعی. این کجا، آن چیزی که امروز در دنیا وجود دارد، کجا؛ بازی احزاب، رأی دادن مردم حتّی بدون شناختن آن کسی که به او رأی میدهند. مثلاً فقط دو حزب در این جامعه وجود دارد و شعارها و تبلیغاتی دارند؛ آن‌هم آن‌طور تبلیغات، با آن عواملی که در تبلیغات غربی امروز وجود دارد که حقیقتاً اگر جزییاتش برای مردم ما تشریح بشود، تعجب خواهند کرد. در اسلام، این‌طوری نیست.

 


امروز، معروف شده که دوران ملتها آغاز شده است. در دنیا، این‌طور در تعبیرات و اصطلاحات گفته میشود. علت هم این است که در نقاط گوناگونی از دنیا، ملتهایی علیه نظامهای مسلط زورگو و تحمیل‌کننده، شوریده‌اند و آنها را یا بکلی وادار به کناره‌گیری و یا تعدیل در روشها و در ممشا کرده‌اند. من عرض میکنم که عصر ملتها، امروز شروع نشده است؛ بلکه تصمیم ملتها و اراده و قدرت حقیقی ملتها، آن روزی آغاز شد و آن روزی بروز کرد که ملت عظیم‌الشأن و بزرگوار و شجاع و قابل ستایش ما توانستند، نه فقط علیه یک رژیم، بلکه علیه یک تفاهم شرقی و غربیِ بین‌المللیِ متفقٌ‌علیه بین قدرتها و ابرقدرتها، قیام کنند و نظام اسلامی را به وجود بیاورند و علی‌رغم میل قدرتها و ابرقدرتها، این نظام را حفظ کنند. معنای اراده و قدرت ملی، این است. دیگران هم، این را از ملت ایران یاد گرفتند.

 


حقیقتاً بسیاری از سیاستمداران، از این‌که ملتها بتوانند بدون اتکای به سلاح، فقط با حضور خودشان، با جسم خودشان، با فریاد خودشان و با اظهار وجود خودشان، یک واقعیت سیاسی را دگرگون کنند و یک حادثه‌ی سیاسی به‌وجود بیاورند، مأیوس بودند. چند سال قبل از این - شاید پنج یا شش سال پیش - در سفری که من به آفریقا - کشورهای خط مقدم مبارزه‌ی با نژادپرستی در آفریقای جنوبی - داشتم، با چند نفر از سران و سیاستمداران و چهره‌های معروف سیاسی و مردمی آن منطقه، گفتگو کردم. با یکی از برجسته‌ترین سیاستمداران آفریقا و چهره‌های مردمی، این مطلب را در میان گذاشتم و گفتم، راه علاج این منطقه و نابودی این رژیم ظالم زورگوی آفریقای جنوبی - که وضعش در آن روز، از امروز خیلی سخت‌تر بود؛ به خاطر آن شخصی که آن روز در آن کشور برسر کار بود - این است که اکثریت مردم، همان تجربه‌یی را که ملت ایران عمل کردند، اعمال کنند.

 


اکثریت قاطع مردم آن‌جا، بومیان سیاه‌پوستند. حکام معتقد به نژادپرستی و حاکمیت سفیدپوستان، یک اقلیت کوچکند. حتّی سفیدپوستانی در آن‌جا هستند که با سیاه‌پوستان همفکر و همعقیده‌اند؛ اما آن حکومت جائر، همچنان میتاخت و میراند که هنوز هم تقریباً همان‌طور است. من گفتم این مردم، برای این مبارزه‌ی اساسی، سلاح نمیخواهند؛ فقط حضور آنها در خیابانها لازم است که بیرون بیایند. ملت - به معنای ملت - نشان بدهد که با آن نظامِ ظالمِ تبعیضگرِ ضد همه‌ی حقایق بشری و حقوق بین‌المللی مخالف است. گفتم در ایران، این حادثه اتفاق افتاد و فقط ملت به خیابانها آمدند. البته مردم مقاومت کردند، کشته شدند، عزیزانشان را از دست دادند، جانشان را فدا کردند؛ اما خسته نشدند. این، خصوصیت حضور عظیم مردمی است که هر مقصودی با آن برآورده میشود. البته دیر و زود دارد، هدفها فرق میکند، بعضی زودتر و بعضی دیرتر قابل تحقق است، بعضی با مشکلات بیشتر همراه است؛ بسته به این است که این ملت، خسته نشوند.

 


آن سیاستمدار انقلابیِ مردمیِ بزرگ - که کسانی که آن چهره را میشناسند، همه او را قبول دارند و مرد مجربی هم هست - تصدیق کرد و گفت: درست است، این تجربه کاملاً عملی است؛ منتها ما در این‌جا، آن عامل برانگیزاننده و متحدکننده‌ی ملت شما - یعنی اعتقاد عمیق دینی و آن رهبری عظیم - را کم داریم؛ راست هم میگفت.

 


هرجا ملتها دست به دست هم بدهند، حضور داشته باشند، این حضور را ادامه بدهند و با سختیهایش بسازند، ممکن نیست قدرتهای بین‌المللی - امریکا و امثال امریکا - بتوانند آن کاری را که میخواهند، در مقابل اینها انجام بدهند. ملتها پیروزند. این، یک واقعیت است. ایستادگی، مقاومت، حضور و وحدت، از شرایطش است.

 


امروز، شما در دنیا میبینید که بتدریج در مناطقی از عالم، همین تجربه‌ی ایران تکرار میشود و برای همین است که امام بزرگوار ما، به‌طور قاطع میگفت که دشمن قادر نیست این ملت را تا وقتی ایستاده و متحد است، شکست بدهد و فرمودند: (امریکا در مقابل ملت ایران، هیچ غلطی نمیتواند بکند). ما هم همان حرف را تکرار میکنیم. این، اعتقاد ملت ایران و مسؤولان و دست‌اندرکاران نظام جمهوری اسلامی است.

 


راز قضیه، همین حضور و اراده و وحدت مردم است و این، ملت ایران را تا امروز بر دشمنانش پیروز و غالب کرده است. خدا را شکر میکنیم که ما در طول این مدت، حتّی در یک صحنه شکست نخوردیم و دشمنان ما شکست خوردند. آنان از هر راهی که وارد شدند، شکست خوردند. از راه جنگ نظامی وارد شدند، شکست خوردند و نتوانستند ملت ایران و این نظام را وادار به عقب‌نشینی کنند. این، شکست نیست؟ تمام قدرتها دست به دست هم بدهند، نتوانند یک ملت را از آن‌جایی که هست، یک قدم عقب بنشانند، شکستِ آنهاست. در زمینه‌ی سیاسی شکست خوردند، در زمینه‌ی اقتصادی هم شکست خوردند و بیشتر هم خواهند خورد.

 


مردم، پشت سر دولت و مسؤولان و مدیران لایق این کشور - که حقیقتاً نعمت خدایند - حرکت میکنند و همکاری خود را ادامه میدهند. بارها به دوستان، این نکته را گفته‌ام که من هر وقت یادم می‌آید که چنین رئیس‌جمهوری و چنین مسؤولانی داریم، از اعماق دل و با همه‌ی وجود، خدا را شکر میکنم. مردم قدر بدانند، که میدانند؛ پشت سر مسؤولانشان همکاری کنند، که میکنند؛ محکم بایستند. بدون شک، محاصره‌ی اقتصادی و خباثتهای گوناگون امریکا و اذنابش هم، نخواهد توانست کاری بکند. تمام این مشکلاتی که وجود دارد، با سرانگشت لیاقت و کفایت مسؤولان مؤمنی که مردم را پشت سر خودشان دارند، حل میشود؛ هیچ تردیدی در این نیست. برای همین هم است که دشمنان ما در خارج، این حقایق - یعنی صلابت ملت ایران - را میدانند و میبینند. آنهایی هم که بیهوش و گیج و دیرفهم باشند و در روال معمولی شما ملت، قدرتتان را نفهمند، در مثل روز قدسی که پیش می‌آید، میفهمند.

 


این تفاله‌ها و زباله‌های سیاسی، این فرارکرده‌ها، این پس‌مانده‌های سیاسیِ این ملت - که بیخ ریش اربابهایشان در این گوشه و آن گوشه‌ی دنیا هستند - سر میکشند و از هم میپرسند: از ایران چه خبر؟ خبر، خبرِ روز قدس در ایران است؛ خبر، خبرِ روز بیست و دوم بهمن در ایران است؛ خبر، خبرِ اتحاد مردم و ایستادگیشان در مقابل هرگونه توطئه‌ی دشمنان است. دل خودشان را به وجود اختلافات و جناح‌بندیها در مسؤولان کشور، خوش نکنند. از اول انقلاب، از این حرفهای متناقض و غلط و مسخره‌آمیز داشتند. اگر کسی از اول انقلاب تا حالا، تحلیلهای محافل سیاسی - همینهایی که رادیوها را میگردانند و دولتها را خط میدهند - نسبت به اشخاص در جمهوری اسلامی را پهلوی هم بگذارد، یقین خواهد کرد که اینها یا خیلی ابلهند، یا تعمّداً خودشان را به بلاهت میزنند و یا خدازده‌اند.

 


هر روزی، نسبت به شخصیتها، قضاوتی کرده‌اند. شخص واحدی، یک روز تندروست، یک روز معتدل است؛ یک روز سازشکار است، یک روز متعصب است؛ یک روز محبوب میان مردم است، یک روز مغضوب مردم است! از نظر آنان، دو نفر یک روز با هم دوستند، یک روز ضد یکدیگرند! رابطه‌های معنوی و الهیِ یک نظام اسلامی را نمیفهمند؛ خدا را شکر که نمیفهمند، خدا را شکر که (ذهب اللَّه بنورهم)(۴). خدا از دلهای اینها نور، و از مغزهایشان تشخیص را گرفته است. چه اختلافی، چه جناح‌بندییی؟!

 


البته، در یک جامعه‌ی زنده که مردم آزادند، همه حق اظهارنظر دارند. مردم، به مسؤولان نزدیکند. بالاترین رده‌ی مسؤولان کشور، با معمولیترین انسانها، امکان ارتباط و برخورد معمولی و روزمره دارند. در چنین جامعه‌یی، طبیعی و قهری است که نظرات مختلف سیاسی و اقتصادی وجود دارد. اما نظرات مختلف، یک حرف است؛ آنچه که شما میخواهید و آرزو میکنید و تبلیغ مینمایید - یعنی جناح‌بندیهای مزاحم و معارض یکدیگر - یک حرف دیگر است. این دومی، بحمداللَّه نیست و نخواهد بود و جامعه‌ی اسلامی نمیتواند در میان خود و در میان کسانی که به این اهداف مؤمن و معتقدند، دو جناح داشته باشد که اینها بخواهند ریشه‌ی هم را بزنند و زیر پای یکدیگر را خالی کنند. چنین چیزی امکان ندارد؛ مگر کسی که به این راه معتقد نباشد.

 


ملت ما باید ان‌شاءاللَّه همین وحدت کلمه، همین راه و همین تلاش را ادامه بدهند. دنیا به شما و موضعگیریتان نیازمند است. همین مسأله‌ی عظیم فلسطین، همین مسایل گوناگون مسلمانان مظلوم در نقاط مختلف دنیا که در خانه‌ی خودشان غریبند، همین حرکت و جنبش عظیم اسلامی که امروز تقریباً در همه جای دنیای اسلام و نقاط مسلمان‌نشین - از آسیا تا اروپا و آفریقا - محسوس است و مشاهده میشود و مسلمانان احساس هویت اسلامی میکنند و حرکت میکنند و حرف خودشان را میزنند و وحدت خودشان را نشان میدهند و دشمن خودشان را میترسانند، همه‌ی اینها به ایستادگی و مقاومت و وحدت و اراده‌ی نیرومند شما نیازمند است.

 


امیدواریم که خدای متعال، ملت عزیز ایران را همواره مؤید و موفق کند و در این راه مستدام بدارد و روح عزیز امام بزرگوارمان را از حرکت ملت و مسؤولان شاد نماید و قلب مقدس ولیّ‌عصر را از همه‌ی ما راضی و خشنود کند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 


۱) قدر: ۳


۲) عیون اخبارالرّضا، ج ۱ ، ص ۲۳۰

 


۳) بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۱۱

 


۴) بقره: ۱۷

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری

تاریخ: 1370/12/12

 

بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 خدا را شکرگزارم که مجدداً این توفیق را به بنده عنایت کرد که در جلسه‌یی با این صمیمیت و صفا، در خدمت جمع عظیم‌الشأن علمای محترم و خبرگان مورد اعتماد مردم باشم و این فرصت پیش بیاید که مطالبی بگویم و بشنوم و ان‌شاءاللَّه استفاده کنم. همچنین خدا را شاکر هستم بر این حسن ظنی که نسبت به این حقیر ناقابل در بیانات حضرت آقای مشکینی (ادام‌اللَّه‌برکاته) موج میزد و وجود داشت؛ این لطف الهی و اتمام حجت پروردگار بر ماست؛ (و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته).(1) ان‌شاءاللَّه که بتوانیم آن‌چنان که حق این حسن ظن است، عمل بکنیم و وظایفمان را بشناسیم؛ به سمت تکالیف و وظایف بزرگ هدایت بشویم و توفیق انجام آنها را به دست بیاوریم؛ و البته در این راه به دعای آقایان هم شدیداً محتاج هستیم.

 


 تشکیل مجلس خبرگان، یکی از مظاهر حرکت اسلامی و پایه‌ی اسلامی جامعه و نظام ماست و ما به آن افتخار میکنیم. این‌که بر اساس تعالیم و ارزشهای الهی جامعه‌یی تشکیل بشود و یک حکومت و قدرت سیاسی به وجود بیاید، خود یکی از معجزات اسلام است که در این زمان اتفاق افتاد و ملت شجاع ما پشت سر امام بزرگوار و عظیم‌الشأن توانست این واقعیت را تحقق ببخشد و معلوم شد که بحمداللَّه این سرآغازی برای یک حرکت عظیم جهانی است؛ همچنان‌که مشاهده میشود که از اول انقلاب تا امروز، در همه‌ی مناطقی که مسلمانان زندگی میکنند، احساسات اسلامی و ایمان اسلامی و شوق به زندگی و حیات اسلامی روزبه‌روز افزایش پیدا کرده است. حوادث دنیا را ملاحظه میکنید؛ کشورهای اسلامی شاهد حرکتهای مردمی با نام اسلام و با گرایش اسلامی هستند؛ و این بیشک از برکات تشکیل حکومت اسلامی در این نقطه از عالم است. در داخل کشور هم خدای متعال در مقاطع مختلف به این ملت و برگزیدگان آن توفیق داده که راه را آن‌چنان بروند که به سمت زندگی و حیات طیبه‌ی اسلامی حرکت کنند.

 


 ما ادعا نمیکنیم که آنچه امروز داریم، به طور کامل یک زندگی اسلامی است؛ اما ادعا میکنیم که به سمت یک زندگی اسلامی داریم حرکت میکنیم. از اول انقلاب تا امروز هرچه تلاش شده، بلاشک خطوط اصلی این تلاشها اسلامی و قرآنی است و جامعه‌ی ما بحمداللَّه روزبه‌روز به سمت یک جامعه‌ی اسلامی پیش رفته و این حرکت هرگز متوقف نشده و امیدواریم هرگز متوقف نشود.

 


البته وقتی ما میگوییم زندگی اسلامی، اعتقاد ما این است و واقعیت تعالیم اسلام هم این را نشان میدهد که ارزشهای اسلامی همه‌ی نیازهای زندگی بشر را تأمین میکند؛ یعنی ایجاد عدالت، ایجاد رشد مادّی و معنوی، ایجاد فضایی که انسانها در آن احساس آسایش و آزادی و استقلال - به معنای کامل کلمه - بکنند و احساس سلطه‌ی بیگانگان را نداشته باشند؛ امروز بحمداللَّه این روح در جامعه‌ی ما وجود دارد. البته ما حرکت خود را بر پایه‌ی درستی پیش‌بینی کردیم؛ یعنی این کشور و این ملت و امام (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) و شما آقایان و بقیه‌ی علمای اعلام و همه‌ی قشرهای مردم که در خدمت انقلاب بودند، بر اساس درستی حرکت را شروع کردند و ادامه دادند.

 


 ممکن است در همه‌ی مراحل دشمن بخواهد از همه‌ی موفقیتهای ما یک نقطه‌ی منفی بتراشد و هر نقطه‌ی قوّتی را نقطه‌ی ضعف وانمود کند؛ ما از دشمن جز این انتظاری نداریم. از روزی که حرکتهای اسلامی در دنیا شروع شده، حرکت استعماریِ تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی و نظام اسلامی هم شروع شده است؛ یعنی همان‌طور که جاذبه‌ی حرکت ملت ما، ملتهای دیگر را به حرکت آورد، کوشش استکبار این است که کاری کند که یک ضد جاذبه درست شود. هر جا مردم، متحرک به حرکت اسلامی و با انگیزه‌ی اسلامی هستند، این تبلیغات بیشتر و غلیظتر و همه‌جانبه‌تر است. عرض کردم، ما از دشمن توقع هم نداریم که علیه ما تبلیغات نکند. ما توقع نداریم که دشمن به وجود یک نظام مردمی - به معنای حقیقی کلمه - اعتراف کند؛ اگر دشمن به این معنا اعتراف نکرد، این خلاف انتظار ما نیست. ما انتظار نداریم که دشمن وجود خفقان و اختناق و انتفاء آزادی را در این کشور ادعا نکند؛ باید هم بگوید؛ جز این انتظاری نیست. ما میبینیم که دشمن آن‌جا که به حرکت اسلامی میرسد، چگونه به‌طور بارز و آشکار، حق‌کشی و حق‌پوشی خودش را غلیظتر از همیشه میکند و شرم هم نمیکند!

 


 در کشور ما بحمداللَّه از روز اول پیروزی انقلاب تاکنون، حضور مردم در ایجاد و پیشرفت این نظام، و در تمهید و وضع و اجرای قوانین، محسوس بوده است. در قوه‌ی مجریه و قوه‌ی مقننه و در قضیه‌ی رهبری، حضور مردم محسوس است. با این کیفیت و با این وضوح، ما در دنیا کشوری را که مردمِ آن این‌طور آزادانه و با میل و با شوق و با احساس ایمان و با پشتوانه‌ی دینی، حضوری همه‌جانبه داشته باشند، سراغ نداریم. یک چیز به این واضحی را تبلیغات دشمن انکار میکند؛ ما غیر از این هم از دشمن انتظاری نداریم. امروز ما انتظار نداریم که بلندگوهای استعماری به ما بدگویی نکنند؛ نظام را زیر سؤال نبرند؛ نقاط منفییی را که وجود ندارد، ادعا نکنند؛ ضعفهایی که به طور قهری و طبیعی در هر کشوری هست و بسیاری از آنها متأثر از حضور ابرقدرتهاست، آنها را چند برابر نکنند؛ تعجب ما آن وقتی است که دشمن به‌جای دشمنی، دوستی کند.

 


اگر امروز بلندگوها و تبلیغات جهانی، به جای این حرکت خباثت‌آلودی که نسبت به حقایق جمهوری اسلامی انجام میدهند، طور دیگر عمل بکنند، بدیهی است که شوق مردم به اسلام در جهان بیشتر خواهد شد؛ اما آنها نمیخواهند؛ این برخلاف مقاصد آنهاست. اگر امروز در شمال آفریقا - در الجزایر - و در مناطقی که گرایشها و شور و شوق اسلامی زیاد است، علیه جمهوری اسلامی حرف زده نشود و تبلیغات نشود، بدیهی است که مردم بیش از آنچه که هستند، منجذب خواهند شد؛ و این برای دستگاه استکبار یک خسارت جبران‌ناپذیر است؛ بنابراین، کاملاً مورد انتظار است که علیه ما بدگویی کنند.

 


 آنچه که مهم است، این است که ما در داخل، حرکت خودمان را به‌طور منطقی ادامه بدهیم. دستگاه در سطوح تصمیم گیری، سیاستگذاری، قانونگذاری و اجرا - در هر جایی که دستگاه به‌صورت اصولی دارد عملی انجام میدهد - همین هدف اسلامی را با قوّت و قدرت پی میگیرد. ما تکلیف و وظیفه‌ی خودمان میدانیم که هر گامی که بر میداریم، ان‌شاءاللَّه خود را یک گام به اهداف اسلامی نزدیکتر کنیم؛ این وظیفه را ان‌شاءاللَّه با قوّت و قدرت انجام میدهیم؛ از تبلیغات و جنجال و عصبانیت دنیای استکباری هم مطلقاً بیمی نداریم. البته شرط موفقیت در این راه، اتحاد و هماهنگی و وحدت کلمه‌ی ملت است؛ لذا مقاصد دشمن هم این است که ملت را دچار انشقاق کند و اگر بتواند، ملت را از نظام و از دولت و از مسؤولان جدا نماید؛ که بحمداللَّه تاکنون نتوانسته و ان‌شاءاللَّه بعد از این هم نمیتواند.

 


 اگر امروز بخواهیم برای علمای دین و کسانیکه در بین مردم نفوذ کلمه دارند، تکالیف عمده‌ی سیاسی را مشخص کنیم، بلاشک یکی از آن تکالیف این خواهد بود که به اعتماد و اطمینانی که مردم به حرکت اسلامی نظام دارند، روزبه‌روز افزوده بشود. در حقیقت اعتماد مردم است که پشتیبانی آنها را به وجود میآورد؛ و پشتیبانی و اتصال مردم به دست‌اندرکاران نظام است که توفیق این حرکت اسلامی را با اهداف اسلامی تضمین میکند؛ و اگر این باشد - که بحمداللَّه تا امروز بوده و ان‌شاءاللَّه بعد از این هم همیشه خواهد بود - دشمن هیچ کاری نمیتواند بکند. یقیناً پنجه‌ی فولادین ابرقدرتها و صاحبان سلاح و دانش در جهت ضد مردم، نخواهند توانست با همه‌ی قدرت و قوّتی که دارند، این ملت را از این راه منصرف کنند و ما را از پیگیری اهداف اسلامی باز بدارند؛ اما شرطش همین نکته‌یی است که عرض کردم؛ باید وحدت کلمه بماند؛ باید اعتماد متقابل دستگاه و مردم بماند. مسؤولان باید به مردم اعتماد کنند؛ کمااین‌که بحمداللَّه تاکنون این اعتماد بوده است. مردم هستند که پشتیبان واقعی نظامند؛ این پشتیبانی، متوقف به اعتماد است و این اعتماد هم باید باقی بماند. ان‌شاءاللَّه بایستی وحدت کلمه از بین نرود. وحدت کلمه‌ی ملت، رمز پیشرفت و آسیب‌ناپذیری است.

 


 اعتقاد ما این است که خدای متعال هم کمک خواهد کرد؛ کمااین‌که تا امروز هم کمک کرده است؛ ما این را بوضوح میبینیم. جاهایی هست که انسان احساس میکند آن کاری که انجام میگیرد و آن موفقیتی که پیش می‌آید، جز به تأیید الهی و پشتوانه‌ی پشتیبانی پروردگار نیست. مَبلغ ابزار و اسباب مادّی، گاهی کمتر از آن چیزی است که محصول این اسباب است؛ انسان میفهمد که خدای متعال کمک غیبی و پشتیبانی و حراست میکند.

 


 امروز بحمداللَّه پرچم اسلام در دست ملت و نظام است. امیدواریم که ما در مقابل اسلام شرمنده نباشیم و مایه‌ی سرشکستگی اسلام نشویم؛ مایه‌ی آبروی اسلام در سطح عالم بشویم؛ و نه فقط ملتهای مسلمان را امید ببخشیم، بلکه غیرمسلمانان را هم به اسلام مجذوب کنیم و آنها را به سمت اسلام بکشانیم؛ حرکت درست ما به سمت مقاصد اسلامی و موفقیتهای مادّی و معنوی ما، ان‌شاءاللَّه اینها را پیش خواهد برد.

 


 بنده مجدداً به پیشگاه خدای متعال ابراز شکرگزاری میکنم. از شما آقایان محترم هم که تشریف آوردید و این فرصت را به ما دادید که خدمتتان برسیم و شما را زیارت کنیم، تشکر میکنم. امیدوارم هر جا که هستید - چه در حوزه‌های علمیه و چه در سراسر کشور - موفق باشید. ان‌شاءاللَّه خدای متعال شما را مشمول تفضلات خودش قرار بدهد و روزبه‌روز شاهد پیشرفتهای بیشتری به سمت اهداف اسلامی باشیم و این حرکت مورد رضای الهی و مورد توجه و قبول ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) قرار بگیرد و روح مقدس امام از ما راضی باشد.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران‌

تاریخ: 1370/11/08

 

بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران‌


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
در ابتدا از توضیحاتی که دادید و معرفییی که کردید - هم برادر عزیزمان آقای مهاجرانی،(۱) و هم شما(۲) - تشکر میکنم. قصد و نیت اوّلی من از این دیدار، که خود من داوطلب بودم با شما برادران و خواهران ملاقات داشته باشم، این بود که یک خداقوّتی به شما بدهم و از کارهایی که میکنید، هم تشکر کنم، و هم اطلاع بیشتری از برنامه‌ها و کارهایتان پیدا کنم؛ که الحمدلله تا حدود زیادی روشن شد. هم گزارش آقای مهاجرانی را خوانده بودم، و هم ایشان توضیحات بیشتری دادند و من از جوانب قضیه مطلع شدم؛ ان‌شاءالله که موفق باشید.
 
این‌طور معلوم میشود که میخواهید گروه تاریخ و برنامه‌ی تاریخ را تکانی بدهید؛ از حرفهایی که زده میشود، از برنامه‌هایی که دارد راه میافتد و از جمعتان که نسبتاً جمع قابل توجهی است - کماً و کیفاً - این مشخص میشود. من قبلاً شنیده بودم که گروه تاریخ، تعداد خیلی معدودی هستند؛ اما حالا شما بحمدالله جمع قابل توجهی هستید؛ هم خانمها کار میکنند، هم شما آقایان کار میکنید.
در باب تاریخ، من نظراتی اجمالی دارم؛ اگرچه بنای این جلسه بر تفصیل است. من اول قصد داشتم که دیداری از رادیو بکنم، بعد دیدم آن‌جا خیلی وقت محدود خواهد شد؛ دیدم این‌طوری بهتر است که شما این‌جا بیایید، تا بشود قدری بیشتر تفصیلی حرف زد و تبادل نظر کرد؛ لیکن متأسفانه وقت ضیق است. من اجمالی عرض میکنم؛ هم در باب محتواها و آن جنبه‌ی عام مسأله‌ی تاریخ و هدفها و امثال اینها، هم در خصوص بعضی از ملاحظات در باب قالبهایی که الان هست و برنامه‌هایی که وجود دارد. اگر چیزی یادم بیاید، بعد ممکن است به جناب آقای دعاگو(۳) بگویم که به آقایان اطلاع بدهند.
 
در باب اصل مسأله‌ی تاریخ، باید بگوییم که تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را به‌عنوان یک چیز کوچک یا حاشیه‌یی نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینه‌ی اطلاعات ما از گذشته‌ی بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بیاعتنا بود؟ همه‌ی علوم و همه‌ی معارف و همه‌ی تلاشهای بشری و همه‌ی آنچه که امروز در این صحنه‌ی عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ. بنابراین، تاریخ چیز کم‌اهمیتی نیست؛ واقعاً نباید به‌عنوان یک چیز حاشیه‌یی به آن نگاه کرد.
 
متأسفانه در جامعه‌ی ما تاریخ جا نیفتاده است. اهمیت و ارزش تاریخ، هم در مدرسه‌ها حاشیه‌یی است، هم در دانشگاهها حاشیه‌یی است، هم الان در رادیو حاشیه‌یی است؛ البته حالا شما یواش یواش دارید آن را متنیاش میکنید. همین که پنج، شش برنامه‌ی تاریخی میگذارید، یک مقدار وارد کردن مقوله‌ی تاریخ در متون و در جریانات اصلی است؛ این خوب است.
 
اگر تاریخ یک چیز اصلی نبود، قرآن با این عظمت - که اصلاً برنامه‌ی انسان‌سازی و برنامه‌ی بشریت است - تاریخ را وارد خودش نمیکرد؛ اما شما میبینید که در قرآن تاریخ هست؛ البته بخشهایی که برای بیان اهداف قرآن کارساز است. بالاخره آدم عاقل، آن چیزی که برایش کارساز است، از یک مجموعه انتخاب میکند. قرآن آنچه را که برای خودش کارساز است، انتخاب کرده است؛ حتّی در جاهایی از جزییات صرف نظر کرده؛ چون جزییات برایش کارساز نبوده است. مثلاً در قضیه‌ی زن فرعون، این مهم است که این (زن) است؛ آن هم (زن فرعون)؛ لذا از زن فرعون اسم می‌برد؛ بخصوص تکیه میکند که این کار را زن فرعون کرد، این حرف را زن فرعون زد؛ یعنی از شخصیت او - که یک چیز جزیی است - نمیگذرد؛(۴) اما در قضیه‌ی مؤمنِ سوره‌ی یاسین میفرماید: (و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی).(۵) حالا این رجل چه کسی بود، در چه سنی بود، از کدام شهر بود، وابسته به کدام طبقه بود، اینها اصلاً اهمیتی ندارد؛ یعنی در این‌جا مورد نظر قرآن این نیست؛ این‌جا بحث سر این است که مردی از آن ته شهر، با حالت دویدن - (یسعی) - خودش را به این جمعیت رساند که بگوید: (یا قوم اتّبعوا المرسلین).(۶) آن بخشی از تاریخ که برای هدف قرآن کارساز است، آن را قرآن انتخاب میکند و به بهترین شیوه و با زیباترین و شیواترین بیانی آن را وسط میگذارد و به جزییاتش کار ندارد. البته در جایی هم به جزییات کار دارد؛ چون این جزییات مهم و کارسازند. بنابراین، تاریخ مهم است؛ از اهمیت تاریخ نبایستی صرف نظر کرد. تاریخ، عبرت است.
 
این مقوله‌یی که تاریخ، سیاست است؛ تاریخ، فرهنگ است - که شما واردش شده‌اید - واقعاً مقوله قابل بحثی است. تاریخ، نه سیاست است، نه فرهنگ؛ تاریخ، تاریخ است. تاریخ، یعنی آنچه که از حوادث و وقایع ثبت شده است. البته در این حوادث و وقایع، سیاست هم هست، فرهنگ هم هست، هنر هم هست، عشق هم هست، مصیبت هم هست، درد هم هست، بغض هم هست، کینه هم هست. همه‌ی اینها وقتی با همدیگر ثبت شد، میشود تاریخ. شما که میخواهید استفاده کنید، ممکن است استفاده‌ی سیاسی کنید؛ ممکن است استفاده‌ی هنری بکنید؛ ممکن است استفاده‌ی انسان‌شناسی و مردم‌شناسی بکنید؛ ممکن است استفاده‌ی جغرافیایی بکنید؛ بسته به این است که شما چه استفاده‌یی میخواهید بکنید؛ به‌هرحال باید استفاده‌یی را در نظر بگیریم. آیا ما میخواهیم از تاریخ استفاده‌ی فرهنگی بکنیم؟ معلوم نیست؛ یعنی پای این نایستاده‌ایم. البته یک وقت هم ممکن است بخواهیم استفاده‌ی فرهنگی بکنیم. آیا ما میخواهیم از تاریخ استفاده‌ی سیاسی بکنیم؟ نه، پای این هم نایستاده‌ایم. من این را نمیگویم که شما بیایید تاریخ را طوری بیان کنید که سیاستی که مورد نظر ماست، تأمین بشود؛ من این را اصلاً از شما مطالبه نمیکنم.
 
شما باید از بیان تاریخ هدفی داشته باشید. شما که تاریخ را بیان میکنید، هدفتان چیست؟ این را اول مشخص کنید، تا آن وقت معلوم بشود که در برنامه‌ی (تقویم تاریخ)تان چه کار باید بکنید. شما الان از این انتقاد میکنید که در گذشته میآمدند رویدادهای میلادی را بازگو میکردند. این انتقاد شما بر چه پایه است؟ ما باید هدفی را مشخص بکنیم، بعد ببینیم با این هدف، چه چیزی را در (تقویم تاریخ)، یا در همان بحث میسیونری مسیحی - که میخواهید شروع بکنید، یا شروع کرده‌اید - یا موضوعات دیگر بیاوریم.
 
بالاخره شما که شاخه‌یی از انقلابید، اصولی را در نظر دارید؛ در حرفهایتان هم این پیداست. این اصول وقتی که محدّد و مشخص شد، برنامه‌ها باید ما را به این اصول نزدیک کنند و در چارچوب این اصول قرار بگیرند؛ بدون این نمیشود. این اصول کدامند؟ من در این خصوص یک جمله عرض بکنم. البته من این را به برادران دیگری هم که از بخشهای دیگر صدا و سیما به این‌جا آمده‌اند، گفته‌ام؛ به شما هم حالا عرض میکنم؛ به آقای مهاجرانی و آقای باقری(۷) - برادر عزیزمان - هم عرض میکنم.
 
شماها که به اصطلاح این سربندهای کار صدا و سیما را در دست دارید، باید این را بدانید - و البته هم میدانید؛ من هم تأکید میکنم - که اصلاً رادیو و تلویزیون برای ساختن انسانِ باب اسلام و انقلاب است؛ غیر از این نیست. هیچ هدفی فراتر و بالاتر از این هدف وجود ندارد؛ اهداف دیگر در دل این هدف است. ما میخواهیم روی مخاطب خودمان اثر بگذاریم. شما در دنیا صدا و سیمایی را پیدا نمیکنید که چیزی را بیان کنند، فقط برای این‌که وقتی را پُر کرده باشند. البته در دنیا تلویزیونهای تجاری هستند که به خانه‌های مردم کانال‌کشی میکنند و فیلمهایی را نشان میدهند و مشتری جمع میکنند و پول میگیرند؛ اما فقط برای وقت گذراندن است؛ لیکن دستگاههای رادیو و تلویزیون دولتی، قاعدتاً هدفهایی را پشت سر برنامه‌های خودشان دارند. حتّی اگر وقت را به ضایع کردن هم پُر کنند، این ضایع کردن، فلسفه‌یی دنبالش هست؛ یعنی هدفی را دنبال میکنند.
 
در جمهوری اسلامی، امکان ندارد که صدا و سیما هدفی نداشته باشد. هدف صدا و سیما در جمهوری اسلامی چیست؟ طبیعی است؛ تأثیر گذاشتن بر روی انسانها؛ کشاندن آنها به سمت آن انسانی که اسلام و بینش انقلابیِ اسلامی، آن را میخواهد بسازد و به وجود بیاورد. آیا اصلاً میشود صدا و سیمایی با این عظمت و با این قوّت تأثیرگذاری، از این هدف برکنار بماند؟ یا نه، صددرصد در داخل همین هدف باید قرار بگیرد؟ اصلاً مهمترین و مؤثرترین رسانه‌یی که میتواند این هدف را تأمین کند، صدا و سیماست. بخش تاریخ شما هم جزیی از همین رسانه است و باید در این سمت حرکت بکند؛ اصلاً جز این چیز دیگری نیست.
 
البته در آن انسانی که مورد نظر است، علم و تجربه و ایجاد خلقیات برجسته و فضیلتها و حالت بلندنظری و پختگی و آبدیدگی یک آدم هست، که شما در تاریخ، یک بخش از آن را تأمین میکنید. انسان باب اسلام، آن نیست که مینشیند ذکر میگوید و تسبیح می‌اندازد؛ یک انسان کامل از همه جهت است. شما ببینید تاریخ با آن سعه‌ی دیدی که به ما میدهد، در ساختن چنین انسانی، چه نقشی میتواند داشته باشد.
 
ما فقط خودمان را میبینیم. شما آدمی را منزوی در داخل یک حجره و یک پستو فرض کنید؛ آیا این فرد میتواند با آن آدمی که در سرتاسر دنیا سفر میکند، یکی باشد؟ آیا اصلاً امکان دارد که این دو نفر نسبت به دنیا و مسائل زندگی، یک بینش داشته باشند؟ همین فرق وجود دارد بین آن کسی که در زمان حال محصور است، و آن کسی که گستره‌ی تاریخ جلوی چشم اوست. در بینشها، همین‌گونه تفاوت ایجاد میشود. بنابراین، تاریخ میتواند بینشها را وسیع کند و شما میتوانید در آن هدف مورد نظر اثر بگذارید.
 
این مسأله، یک اصل است؛ یعنی بخش تاریخی ما باید جزیی از اجزای ترکیب‌کننده و تشکیل‌دهنده‌ی آن هدفی باشد که ما از کل صدا و سیما در نظر داریم؛ یعنی تأثیرگذاری بر روی مخاطبان خودمان - مردِمان، زنمان، ایرانیمان، حتّی غیر ایرانیمان - و کشاندن آنها به سمت انسان مطلوب و ایده‌آل.
 
یک مسأله‌ی دیگر این است که در تاریخ تحریف صورت گرفته، یا به تعبیر درست‌تر باید گفت که از تاریخ سوء استفاده شده است. حوادث عالم، واقع شده است. آنچه را که واقع شده است، نمیشود عوض کرد؛ اما در جهت استفاده‌های گوناگون - که حالا این استفاده‌ها هم طیف عظیم و وسیعی را درست میکند - آمدند بخشی از این واقعیتها را حذف کردند و نگذاشتند به گوش کسی برسد؛ بخشی را رنگ و لعاب دادند و یک خرده پُررنگ کردند؛ بخشی را اصلاً خلق کردند که وجود نداشته است؛ که البته شما نمونه‌هایش را در تاریخ اسلام خودمان سراغ دارید و موارد زیادی را میدانید؛ در تاریخ جهان هم هست، در تاریخ امروز هم هست. مثلاً وقتی در باب تعصبات مذهبی صحبت میشود، چند درصد از مردم ایران، بلکه چند درصد از مردم خود اروپا خبر دارند که یک روز بر اساس تعصبات مذهبی، کشتار خونینی - که به کشتار (سن‌بارتلمی)(۸) معروف است - در شهر پاریس انجام گرفت و هزاران نفر را در یک شب کشتند؟ این یک حادثه‌ی مذهبی است؛ یعنی جنگ بین پروتستانها و کاتولیکها بوده است. در آن زمان حکام فرانسه کاتولیک بودند؛ اما شازده‌یی از خودشان - که از سلسله‌ی (والوا) بود - اتفاقاً پروتستان شده بود. ملکه‌ی فرانسه - یعنی (کاترین دومدیسی)(۹) - با صدراعظمش که یک کشیش بود و کاردینال (ریشلیو)(۱۰) نام داشت، نشستند تصمیم‌گیری کردند و یک شب تا صبح هزاران نفر را در شهر پاریس کشتند؛ فقط برای تعصب مذهبی! الان چند درصد از مردم فرانسه از این قضیه خبر دارند؟ این قطعه اصلاً از تاریخ حذف شده است؛ نمیگذارند در دنیا منعکس بشود. از مردم ما چه‌قدر خبر دارند؟ امروز شما ببینید اروپا چه قدر کسانی یا کشورهایی - از جمله جمهوری اسلامی - را به داشتن تعصب مذهبی شماتت میکند؛ اما این حادثه را از تاریخ حذف کرده‌اند! این سوء استفاده‌ی از تاریخ است.
 
چیزهایی را هم در تاریخ جعل کردند. وقتی ما تاریخ این همسایه‌های خودمان را نگاه میکنیم، میبینیم که چیزهایی را جعل کردند که واقعیت ندارد. در تاریخ مدون کشور عراق، در تاریخ مدون کشور سوریه، در تاریخ مدون کشور افغانستان، بخصوص در تاریخ مدون این جمهوریهای شوروی سابق، آن‌قدر حقایق حذف شده، آن‌قدر حقایق جعل شده، که انسان تعجب میکند. این سفرنامه‌ی (آل‌احمد)(۱۱) را که مربوط به جمهوریهای شوروی سابق است و اخیراً چاپ شده است، لابد خوانده‌اید. شما نگاه کنید ببینید در این تاجیکستان و قزاقستان و آذربایجان شوروی و سایر جاها، چه چیزهایی جعل کردند. کسانی را بر میکشند و شخصیتهای دروغینی را بالا می‌آورند که هیچ نیستند؛ برای این‌که از اینها استفاده‌ی تاریخی بکنند.
 
شما آقایان و خانمهایی که در گروه تاریخ هستید، در پُستی نشسته‌اید که ملت ایران برای بیان تاریخ به شما داده است. بحث تحقیق تاریخ هم نداریم؛ درحقیقت تحقیق شما در این‌جا کاربردی است و مقدمه‌ی برنامه‌سازی است؛ والّا تحقیق تاریخی به آن شکل که شما ندارید؛ کار این مجموعه نیست؛ کار مجموعه‌های دیگر است. شما که الان این مسؤولیت را دارید، آیا مردم ایران حق دارند از شما انتظار داشته باشند که در جهت رد آن تحریفها، حقایقی را از تاریخ بیرون بکشید و ارائه کنید؟ این جزو مسائل محتوایی و اصلی است.
 
آن قضیه‌ی (پاتوق) هم که شما(۱۲) گفتید، من البته به این پاتوقهای این‌طوری عقیده دارم. خود ما در قبل از انقلاب، از این پاتوقهای روشنفکری، مذهبی داشتیم. خانه‌ی خود من پاتوق بود. ما در مشهد و تهران جاهایی داشتیم که پاتوق بود. پاتوق‌سازی کار خوبی است؛ اما توجه بکنید که پاتوق‌سازی معلوم نیست که در یک رسانه‌ی با این عظمت، مطلوب باشد. همان‌طور که خودتان هم گفتید، خاصیت پاتوق این است که هیچ گذرنامه‌ی مشخصی ندارد و ویزا هم نمیخواهد؛ همه میتوانند بیایند؛ اصلاً باید بیایند؛ هیچ قیدوبندی ندارد.
 
یک وقت هست که مؤسسه‌یی داریم، سازمانی داریم، مجله‌یی داریم، گروه تحقیقاتییی داریم؛ داشتن پاتوق خوب است؛ اما یک وقت جلوی شما بلندگویی باز است، که اگر کسی در این‌جا یک تلنگر بیخودی بزند، ناگهان ده، پانزده میلیون آدم میشنوند و متوجه میشوند. من نمیدانم در این‌جا شما چه‌طور میخواهید پاتوق درست کنید؛ اصلاً میشود یا نمیشود؟ کار خطرناکی است؛ چون شما که نمیدانید آن کسی که می‌آید، چه نیتی دارد و چه‌کار میخواهد بکند.
 
آیا میدانید که امروز برای رواج دادن و باب کردن حرفهای باطل، چه‌قدر سرمایه‌گذاری میشود؟ الان این موارد را داریم میبینیم. اخیراً سه، چهار سال است که در ایران بعضی از روشنفکران قدیمی - که در حقیقت باید به اینها (مرتجعان عالم روشنفکری) گفت - دارند مجله منتشر میکنند. شما ببینید چه چیزهایی را در این مجلات مینویسند؛ چیزهای بیاصل و چرند، فقط برای جلب توجه و انظار! جلب نظر این‌قدر اهمیت پیدا کرده است! اگرچه من بعضی از این آقایان روشنفکر را از سابق میشناسم و میدانم که از قدیم هم مهمترین هدفشان اصلاً جلب توجه بود؛ یعنی همه‌ی چیزهای دیگر درجه‌ی دوم بود! به‌هرحال وقتی رسانه‌یی به این عظمت که بلندگویش در این‌جا گذاشته میشود و تا آن سر دنیا صدای این بلندگو را میشنوند - رادیو این‌طوری است؛ داخل کشور و خارج کشور را پوشش میدهد - این‌جا خیلی باید احتیاط کرد؛ باید دقت شود که چه کسی میخواهد به این‌جا بیاید و چیزی بگوید و القاء مطلبی بکند؛ به‌هرحال کار بسیار احتیاط‌طلبی است.
 
خلاصه عرض کنم؛ تاریخی که ما در این‌جا میگوییم، باید برای عبرت گرفتن و استفاده کردن باشد. استفاده در چه جهتی؟ در جهت انسان‌سازی و استفاده‌ی مخاطبان شما در جهت کمال. کدام کمال؟ کمالی که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و اسلام - همان اسلامی که خود شما برایش دارید زحمت میکشید و جانفشانی میکنید - معین کرده باشند. اگر در خلاف این جهت بود، غلط است. آن وقت این چیزی که میتواند در این جهت باشد، مخلوطی از فرهنگ و سیاست و تجربه است. البته نباید در آن خلاف باشد؛ بلاشک باید مبارزه‌ی با خلاف‌گویی و تحریف در آن باشد.
 
و اما در باب کیفیت کار شماها. البته مراجعه‌ی من به رادیو نسبتاً زیاد است. با توجه به وقت ضیقی که دارم، به رادیو گوش میکنم؛ از جمله به همین برنامه‌ی (تقویم تاریخ)، هر وقت برسم، یا هر وقت مثلاً در رفت و آمد باشم، حتماً گوش میکنم. در این تقسیم‌بندییی که الان شما در برنامه‌ی (تقویم تاریخ) میکنید، به نظر من خیلی لزومی ندارد که مثلاً بعضی از چیزها را جلو بیندازید. در سابق، به ترتیب تاریخ، از عقب به جلو میآمد. به نظر میرسد اگر به همین ترتیب باشد، بهتر است. البته من در این‌جا نمیخواهم برای شماها سلیقه‌ی خاصی را در این زمینه‌های شکلی مطرح کنم؛ لابد شما اینها را بررسی میکنید. من به عنوان یک مستمع میگویم که این چیز خیلی جالبی نیست. همین‌طور که درهم و مخلوط باشد و از عقب تا جلو گفته بشود، گیراتر و جاذبه‌اش بیشتر است؛ تا این‌که ما مسائل اسلامی را جدا کنیم، مسائل جمهوری اسلامی را جدا کنیم، مسائل کشورهای خارجی را هم جدا کنیم. در نظر بگیرید مثلاً تاریخ دویست سال پیش را دارد میگوید و آدم توقع دارد که بعدش صد و نود سال پیش را بگوید، اما ناگهان میبینید که مثلاً هزار سال پیش را گفت؛ یک حالت بیترتیبی به نظر انسان میرسد.
 
در گذشته - شاید شش، هفت سال پیش از این - من دیده بودم که ازهرده پدیده‌ی تاریخی، نُه موردش مربوط به اروپا و امریکا بود؛ نه این‌که مربوط به ایران نبود، اصلاً متعلق به دنیای اسلام نبود! البته حالا شما برای ما روشن کردید که منشأش کتابی است که اصلاً برای همین کار نوشته شده است. الان آن‌طور نیست - بهتر شده است - منتها من حالا هم میخواهم عرض بکنم که آنچه را که مربوط به میهنمان است، یا مربوط به دنیای اسلام و مسائل اسلامی است، بایستی ریز و درشتش را جمع کنیم و بیان نماییم. به نظر من فرقی هم نمیکند؛ حتّی تاریخ تولد آدمی که برای خودش شخصیتی بوده، سرداری بوده، یا نویسنده‌ی کتابی بوده، بیاید، تاریخ وفاتش بیاید، حتّی تاریخ ازدواجش هم بیاید - اشکالی ندارد - لیکن وقتی که از این محدوده خارج میشویم و به دنیای غرب میرویم، لزومی ندارد که ما جزییات را بیان کنیم؛ چیزی که واقعاً مهم است، آن را بیان کنیم. مثلاً یک نفر در یک زمانی ابزاری را تولید کرده است، ما حالا بیاییم جزییات آن را بگوییم و شرح حال و روز تولدش را بازگو کنیم، به نظر می‌آید که ضرورتی ندارد؛ هم از باب این‌که وقت ما را اصلاً این کار صرف میکند و دیگر نوبت به آن کار نمیرسد، و هم - این نکته‌ی دوم مهمتر است - این‌که تاکنون بعکس عمل شده است.
 
ببینید، ما اگر بخواهیم عمودی را که به میزان زیادی به طرف چپ رفته است، متعادل کنیم، یک مقدار آن را به طرف راست میکشیم، تا متعادل بایستد؛ قاعده‌اش این است. الان وضعیت این‌گونه است. شما ببینید در داخل کشور ما مثلاً (فیاض لاهیجی)(۱۳) را که یک فیلسوف است، چه کسی میشناسد؟ اصلاً نمیخواهم او را با (کانت)(۱۴) و (دکارت)(۱۵) و امثال اینها مقایسه کنم. (ملاصدرا)(۱۶) را هم که معروف است، به قدر (کانت) نمیشناسند؛ چه برسد به (فیاض لاهیجی)! ما که در فلسفه از آنها عقبتر نیستیم؛ ما که در فلسفه استاد غربیم. همه قبول دارند که در فلسفه، شرق استاد غرب است و ایران جزو پیشروان فلسفه در دنیاست؛ کسی که دیگر در این بحث ندارد. این‌که تکنولوژی و الکترونیک نیست که بگوییم آنها جلویند؛ درعین‌حال فلان فیلسوفِ نصفه‌کاره‌ی ناقصِ غربی، با شرح حالش، تماماً در همه‌ی مراحل معرفت عمومی در این‌جا حضور دارد؛ در حالی که یک فیلسوف ایرانی، یک شاعر بزرگ ایرانی، یک عارف ایرانی، اصلاً شناخته شده نیست؛ حالا فقیه که هیچ!
 
آن رژیم گذشته اگر با دین ارتباطی هم داشت، مسلّماً آن ارتباط از نقطه‌ی فقاهت نبود؛ یعنی با این نقطه‌ی فقاهت بد بود و لج میکرد. اگر هم یک نفر میخواست یک خرده دینداری بکند، سراغ تصوف میرفت! یعنی اگر یک وصلی هم بود، فقها که هیچ - آنان که اصلاً در میدان کار نبودند - باز تا حدودی مثلاً از طریق عرفا و فلاسفه بود؛ آن هم به مراتب کمتر از فلاسفه‌ی غربی!
 
البته شما راست میگویید، روزشمار یک مقدار کار ما را سخت میکند؛ اما با تفحص میشود. سه، چهار سال است که یک وقتهایی به ذهنم رسیده که گاهی اوقات در کتابهایی که میخوانم، اگر در جایی تاریخ روز دیدم، حاشیه‌اش علامت بزنم؛ در خیلی از کتابها این کار را کرده‌ام. اتفاقاً امروز که منتظر آمدن شماها بودم، با خودم فکر کردم ببینم آیا میتوانم یک جمع و جوری بکنم، تا مثلاً صد مورد از اینها جمع بشود؛ دیدم نمیدانم، باید لای کتابها بگردم. هر کتابی که خوانده‌ام، آن‌جاهایی که یک تاریخی بوده، ضربدری زده‌ام، تا معلوم بشود این تاریخ است. این نشانه‌ی آن است که ما منبع داریم. بله، منبع مدون نداریم؛ اما همین خانمهایی که درباره‌ی این قضیه تحقیق میکنند، به کتابها مراجعه کنند؛ ما این همه کتاب تاریخ داریم. تاریخ طبری و ابن‌اثیر، کاملاً تاریخند؛ سالهای وقوع حوادث در آن مشخص است و خیلی از اوقات، روزها هم مشخص است؛ مثلاً فلان کس در فلان روز متولد شد، در فلان روز فوت شد، یا مثلاً این لشکرکشی انجام گردید. البته محدود است، لیکن میشود آن را ببینیم. شبیه این وقایع، در کتابهای دیگر زیاد است.
 
این برنامه‌ی (عصر سلطه) هم که پخش میشد، من این را هم گوش میکردم؛ خوب بود؛ خلأیی بود که باید پُر میشد؛ منتها هرچه سعی کنید که آن جنبه‌ی تبلیغاتیش کم شود، بهتر است. ببینید، خود نفس این عنوان، عنوانی است که در جهت تبلیغات علیه یک جریان است؛ جریان سلطه و اذناب و دست و بالش. بنابراین، اگر شما خودِ مطلب را خوب از آب درآوردید، مقصود حاصل است؛ لزومی ندارد که در تعبیرات، تعبیرات تبلیغاتی بیاید، که کار را سبک و کوچک خواهد کرد.
 
یک نکته هم در مورد این برنامه‌ی (شنیدنیهای تاریخ) - که قبل از اخبار نیمروز پخش میشود و مجری آن،(۱۷) صدای گرم خوبی هم دارند - عرض بکنم. این (شنیدنیهای تاریخ) قبلاً هم پخش میشد و صدای این گوینده‌ی فعلی ما، از صدای گوینده‌ی قبلی(۱۸) بهتر است؛ لیکن کیفیت گویش او در نقل داستان تاریخ مناسبتر بود. البته صدای ایشان در این چند وقتی که من آن را گوش کرده‌ام - از مثلاً حدود یکی، دو ماه قبل از این تاکنون - بهتر شده؛ یعنی پخته‌تر و جاافتاده‌تر شده است. متن صدا و جوهر صدا خیلی خوب و جالب است؛ منتها هیچ لزومی ندارد که ما در این‌گونه بیان کردنها، حالت به اصطلاح فوق‌العاده به خودمان بگیریم؛ نه، خود همان بیان عادی، بدون این‌که هیچ جنبه‌ی تآتری و نمایشی در آن بیاید، خیلی گویاست؛ به شرط این‌که آن قسمتهایی که انتخاب میشود، خوب و جالب انتخاب بشود.
 
در این خاطراتی که نوشته شده، چیزهای خیلی خوب و جالب هست. من همین چند ماه قبل از این، خاطرات افسری(۱۹) را نگاه میکردم، که البته حالا هم در ایران نیست. این خاطرات به نام (کهنه سرباز) منتشر شده و پُر از آن قطعات تاریخی است. یا مثلاً همین دو جلد کتاب خاطرات آقای (فردوست)(۲۰) که اخیراً چاپ شده، از این چیزها فراوان دارد. یا آن کتابهای (خان‌ملک ساسانی)،(۲۱) از این قطعات تاریخی فراوان دارد؛ اگرچه (خان‌ملک ساسانی) و یکی هم از این مورخان معاصر ما - (صفایی)(۲۲) - که راجع به مشروطیت زیاد کتاب نوشته است،(۲۳) قصه‌پردازند؛ یعنی اصلاً قصد اصلیشان قصه‌پردازی است و مثل این معرکه‌گیرها عمل میکنند؛ مثلاً فرض کنید به سفر حجی رفته که حوادثی هم در آن اتفاق افتاده است؛ اما وقتی که بیان میکند، آن را با آب و تاب و لعاب بیان میکند. البته در کار آنها، این جهت عیب است. اگر از نوشته‌ی آنها انتخاب شد، هم بایستی از لحاظ اتقان مورد بررسی قرار بگیرد، هم زبان باید بکلی عوض بشود و زبان مناسب خود شما گذاشته بشود. درعین‌حال این موارد خوبند و از این‌گونه بخشهای تاریخی که باب پیش از خبر است، پُرند.
 
شما که مثلاً میخواهید در ظرف بیست دقیقه قبل از خبر - که هم زمان خوبی است، و هم همه منتظرند - مطلبی به شنونده بدهید، باید چیز شیرینی باشد که شنونده، هم استفاده کند، هم لذت ببرد و خسته نشود. البته (تقویم تاریخ) هم چیز خوبی است؛ به نظرم میرسد که میتواند خیلی پُربار و پُرمغزتر هم بشود. به‌هرحال ان‌شاءالله که شما آقایان و خانمها موفق باشید. هرچه میتوانید، از لحاظ کیفی به افراد زبده‌ی خودتان اضافه کنید. کار را واقعاً باید سنگین گرفت؛ چون کار مهمی است. آقایان باید به شما امکانات هم بدهند.
 
در مورد صداگذاریها هم یک نکته را عرض کنم. البته صداگذاریها مختلف است؛ بعضی از آنها لزومی ندارد بیاید؛ مثلاً اگر یک آدم بیربطی یک وقت چرندی گفته است، واقعاً چه لزومی دارد که حالا عین عبارت او بیاید؟ مردم حرف شما را گوش میکنند و آن را قبول دارند. تبلیغات نابابی که بعضیها میکنند، نبادا شماها را دچار اشتباه بکند. اکثریت این ملت، هرچه شما میگویید، قبول دارند. ما مردم را بیشتر از بعضی از این قلم‌به‌دستهایی که هیچ‌وقت در میان مردم پا نگذاشتند، میشناسیم. من همین الان با مسؤولیتی که دارم، از بسیاری از این روشنفکرانِ به قول معروف برج‌عاج‌نشین سابق - که حالا هم باز به همان شکلها از زبان مردم حرف میزنند - بیشتر با مردم و در میان آنها هستم. خیال نکنید که مردم حرف رادیو و تلویزیون را قبول ندارند. البته یک عده هم ممکن است قبول نداشته باشند، یک عده هم ممکن است گوش نکنند؛ اما اکثریت قاطع مردم، آن چیزی را که شما میگویید، قبول دارند. اگر به آنها بگویند چرا این مطلب را میگویید، میگویند رادیو گفته است؛ درست عکس آنچه که در زمان گذشته بود. در زمان رژیم گذشته، اگر رادیو چیزی میگفت، مردم میگفتند این خلاف است؛ توده‌ی مردم این‌گونه بودند. الان این‌طور نیست؛ الان توده و متن عمومی مردم - که اصل کار هم اینها هستند - به حرفهای شما اعتماد دارند؛ اصلاً شما باید بیشتر هدف و مخاطبتان هم اینها باشند. البته خواص هم قاعدتاً در برنامه‌هایی مخاطبند؛ اما شما میخواهید اینها را بسازید. اینها حرف شما را قبول میکنند، ولو شما صداگذاری هم نکنید.
 
ببینید آیا آوردن صدا، روی آن هدفهای شما اثر مثبت میگذارد؛ آن وقت بیاورید. اگر دیدید نه، اثر مثبت نمیگذارد، اصلاً اهمیتی ندهید به این‌که صدا را باید آورد، یا حتّی عین عبارت کسی را باید آورد. گاهی باید نقل به مضمون کنید، تا این‌که بتوانید آن چیزی را که مورد نظرتان است، ان‌شاءالله ادا کنید.
 
جلسه‌ی امروز، جلسه‌ی بدی هم نشد؛ جلسه‌ی نسبتاً باز و طولانییی شد. دوست میداشتم که اگر فرصتی میبود، از زبان بقیه‌ی اعضا هم - اگر نظراتی دارند - چیزهایی بشنوم؛ لیکن متأسفانه دیگر مجال کم است. ان‌شاءالله اگر باز فرصتی در آینده پیدا شد، چنین جلسه‌یی را برگزار خواهیم کرد. به‌هرحال، خوشحالیم از این‌که شماها را زیارت کردیم. از خدای متعال برای شما توفیق میخواهیم؛ ان‌شاءالله موفق باشید.
 
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌

۱) مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران‌
۲) آقای شریف خدایی، مدیر وقت (گروه تاریخ) شبکه‌ی اول صدای جمهوری اسلامی ایران‌
۳) رئیس وقت شورای سیاستگذاری صدا و سیما
۴) قصص: ۹ ، تحریم: ۱۱
۵) و ۳. یس: ۲۰
۶)
۷) مدیر وقت دفتر طرح و برنامه‌ی شبکه‌ی اول صدای جمهوری اسلامی ایران‌
۸) ۱. Saintbarthelemy
۹) ۱۵۸۹ - ۱۵۱۹ م)
۱۰) ۱۶۴۲ - ۱۵۸۵ م)
۱۱) سفر روس‌
۱۲) آقای شریف خدایی
۱۳) قرن ۱۱ ق)
۱۴) ۱۸۰۴ - ۱۷۲۴ م)

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی

تاریخ: 1370/12/05

 

بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


 برادران عزیز! خیلی خوش آمدید. بنده هم مثل جناب آقای جنتی(۱) از همه‌ی شما برادران به خاطر زحماتی که در این چند سال کشیدید و ان‌شاءاللَّه در آینده هم استمرار خواهد داشت، و بخصوص با توجه به همین کمبودهایی که اشاره کردند - که بنده هم تا حدود زیادی وجود چنین کمبودهایی را تصدیق میکنم - صمیمانه و از ته دل تشکر میکنم.

 


 نکته‌ی اولی که امروز میخواهم عرض کنم، این است که آنچه برای ما طلبه‌ها همیشه شوق‌آفرین بوده، احساس انجام وظیفه بوده است. عالم طلبگی، با شکل و فرم و ساخت و محتوای دستگاههای صرفاً اداری فرق دارد. یک وقت انسان آشپزی را میآورد و استخدام و اجیر میکند، برای این‌که مثلاً در یک میهمانی، طعامی را برای جمعی فراهم کند. معمولاً آشپزها مقدار زیادی روغن، گوشت و جنس عالییی از برنج میطلبند و یک فهرست طولانی هم میدهند که اینها را برای ما فراهم کنید؛ آدم میداند هم که اگر فراهم نکند، هنر اینها به کار نخواهد افتاد و بالاخره آن کاری را که باید بکنند، نمیکنند! یک وقت هم این است که شما در مجموعه‌یی هستید؛ افراد خانواده و دوستانتان هم هستند؛ مثلاً در جبهه‌ی جنگ هستید و در نقطه‌یی گیر افتاده‌اید و دوستانتان هم گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزی دارید؛ این‌جا دیگر شرط و شروط و قید و قیودی ندارید؛ عاشقانه، سراسیمه، دستهابالا، دامنها به کمر، با همه‌ی توان و قدرت و ابتکار، غذا را تهیه میکنید؛ که گاهی این غذا بهتر از آن غذا هم در می‌آید؛ چون از روی عشق و شور و محبت و احساس وظیفه است. ما طلبه‌ها از اول این‌طوری کار کرده‌ایم.

 


 آن وقتی که در دوران مبارزات و نهضت اسلامی، طلبه‌یی از مرکزی مأمور میشد، یا حتّی بدون مأموریت از مرکز خاصی حرکت میکرد، برای این‌که پیامی را به جایی برساند، مردمی را از اوضاع مطلع کند و اعلامیه‌یی را در جایی تولید یا تکثیر کند، کمترین چیز و آخرین مطلبی که به یادش میآمد، امکانات بود؛ اصل قضیه این بود که راه بیفتد؛ راه هم میافتاد و خدای متعال هم به حرکت او برکت میداد و شد آنچه که شد. این نقل از جای دوری نیست؛ زندگی خود شماست که آن را شاهد بودید.

 


 درس خواندنها و تبلیغات دینیِ معمولی ما هم همین‌طور بوده است. برای منبر گاهی دعوت میکردند، گاهی هم بیدعوت میرفتیم - و هذا هو الغالب - دنبال این بودیم که بالاخره این مطلبی که فراهم کرده‌ایم، این مطالعه‌یی که کرده‌ایم، این منبری که آماده کرده‌ایم، به گوش مردم برسد. ما با آن کسانی که وقتی برای منبر دعوتشان میکردند، میگفتند که این مقدار باید بدهید، یا چِکش را قبلاً باید بدهید، فرق داشتیم؛ آن عالم طلبگی نبود.

 


امروز هم همین‌طور است. نفرمایید که حالا ما تشکیلات و حکومت و دولت و بودجه و خزانه و درآمد نفت داریم؛ بله، معلوم است؛ لیکن یک کشور بر این امکانات استوار است. اگر شرکای ما در کارهای کشور - آنهایی که غیر کار ما را بر عهده دارند - قیودی، حدودی، امتیازاتی، شرط و شروطی در کارشان هست و سهم ما برای تبلیغات کم میشود، بسیار خوب، فلنرجع الی اصلنا؛ با همان روحیه، همان نشاط و همان تلاش.

 


 اشاره کردند(۲) که شماها چه‌قدر در میدان جنگ بودید. من گاهی این خاطرات رزمندگان را میخوانم - که خوشبختانه این روزها به همت حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی دارد چاپ میشود - وقتی که آنها خاطرات خودشان را نقل میکنند، میبینیم که حضور یک روحانی و یک طلبه‌ی جوان در مقدم‌ترین خطوط، در خطرناکترین سنگرها و کمینگاهها، در دشوارترین مواقف، در لحظه‌های تعیین کننده و حساس، چه‌قدر بابرکت و پُرفایده و اثربخش بوده است؛ در حالی که وقتی آن طلبه حرکت میکرد، نه بودجه‌یی برایش در نظر گرفته بودند، نه او یادش بود که بودجه‌اش کجاست؛ نمیگفت برای ما چه بودجه‌یی در مجلس تصویب شده، یا از طرف دولت و خزانه چه بودجه‌یی تخصیص داده شده است. شما و امثال شما به آن‌جا رفتید و همین خدمات را انجام دادید و در دورانی که از جهاد و از اسلام هیچ خبری نبود، به این بنای عظیمی که نامش حماسه‌ی جهاد اسلامی است، کمک کردید؛ کاخی به عظمت تاریخ ساختید و سرچشمه‌یی جاری کردید که ان‌شاءاللَّه برکات آن تا ابدالدهر باقی خواهد ماند؛ یعنی شما هم در اجرای این سرچشمه سهیم بودید و چه‌قدر نیروهای مقدس و مؤمن و این جوانان بسیجی و بقیه‌ی نیروهای رزمنده و مسلح در این جهت کار کردند.

 


 البته این حرفها معنایش این نیست که ما و هرکسی در جمهوری اسلامی، درصدد نباشد که برای کار تبلیغات، امکانات بیشتری را فراهم بکند - این وظیفه‌ی ماست؛ وظیفه‌مان را هم باید انجام بدهیم - اما شما هم منتظر انجام این وظیفه از سوی مسؤولان نمانید؛ شما حرکت را علی باب‌اللَّه و متوکلاً علی اللَّه و قاصداً لوجهه الکریم ادامه دهید، تا ان‌شاءاللَّه خدای متعال از شما قبول کند؛ که اگر قبول کرد، از همه‌ی اینها عظمتش بیشتر است. غصه و درد آن‌جاست که تلاشی بکنیم، اما خدا آن را قبول نکند؛ به خاطر این‌که اخلاص ما در آن کم است. مخلصاً، موقناً و متوکلاً علی اللَّه راه بیفتید، خدای متعال ان‌شاءاللَّه کمک خواهد کرد؛ هم کمک مادّی، و هم کمک غیرمادّی.

 


 البته گاهی هم خدا کمک مادّی نمیکند. این‌طور هم نیست که ما فرض کنیم در همه‌ی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛ نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشه‌ی الهی کار خودش را میکند. زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند. من ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی (الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء) (۳) سابقاً روایتی دیدم که این (فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء) مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند. کشته شدن در راه خدا، (سوء) نیست. معنای (لم یمسسهم سوء) این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلی هم میخورد؛ بالاتر از سیلی هم میخورد؛ منتها این (سوء) نیست. با معیار الهی که نگاه کنید، (لم یمسسهم سوء)؛ اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همه‌اش (سوء) است. خدای متعال با معیارهای خودش حرف میزند؛ با معیار محدود ما مادّیدلها و مادّیذهنها که حرف نمیزند.

 


به‌هرحال ان‌شاءاللَّه خدا کمک میکند. حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد. در مناجات شعبانیه میخوانیم: (ما اضنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک).(۴) آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟ آن ان‌شاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.

 


 نکته‌ی دوم در باب معنای تبلیغ است. تبلیغ، یعنی رساندن. ابزار رساندن، به حسب شرایط متفاوت است. یک وقت هست که شما میخواهید چیزی را به اتاق بغلی برسانید؛ میشود آن را در مشت گرفت و به آن‌جا برد؛ اما گاهی یک فرسخ فاصله هست؛ گاهی تا آن طرف دنیا باید بروید؛ گاهی حجابها و دیوارها هست؛ گاهی از کوهها و گردنه‌ها باید عبور کنید؛ گاهی آنچه را که بردید، طرف طوعاً و رغبتاً میپذیرد؛ گاهی باید با لطایف‌الحیل آن را به او بدهید؛ گاهی دیگری آن‌جا ایستاده و نمیگذارد آن چیزی که شما بُرده‌اید، به او برسد؛ بنابراین، تبلیغ انواع و اقسامی دارد. در هر شرایطی، نحوه‌ی رساندن به گونه‌یی است. آن چیست که تشخیص میدهد ابزار و نحوه‌ی رساندن کدام است؟ آن، ابتکار و ذوق و سلیقه و فهم و سرعت انتقال شماست.

 


اگر آن‌جایی که آبی را باید به یک فرسخی برد، شما لیوانی به دست بگیرید و آب را در آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتی نگاه کنند، دچار شگفتی خواهند شد: این چه‌طور آب بردن است!؟ آن‌جا باید کوزه و یا قمقمه‌یی پیدا کنید؛ لااقل سطلی پیدا کنید؛ چون یک فرسخ باید طی بشود. آب در یک لیوان تکان و لب‌پَر میخورد؛ یا لیوان میشکند و آب میریزد؛ آب را این‌طوری نمیبرند؛ چه برسد به این‌که همان‌طوری که آب را با دو دست از جایی برمیداریم و به لب خودمان نزدیک میکنیم، بخواهیم با دو دست آن را بگیریم و ببریم؛ عقلا بر این کار، بیشتر میخندند!

 


 نباید گفت که یک روز این‌طوری تبلیغ میکردیم و خیلی هم مؤثر بود. بله، یک روز شیخ جعفر شوشتری(۵) (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) در یکی از مدارس تهران روی منبر میآمد و به مردم میگفت: مردم! همین‌قدر بدانید خدایی هست. با این تذکر، در دلهای مردم، انقلابی درست میکرد. حالا نَفَس او بود، کمک خدا بود، فضای آن روز بود، قابلیت مستمع بود؛ به‌هرحال تأثیر خودش را میکرد. امروز اگر من و شما برویم روی منبر بنشینیم و بگوییم مردم! همین‌قدر بدانید خدایی هست، مردم هم مثل ما سری تکان میدهند و میگویند عجب! آنگاه ما پا میشویم و میرویم، آنها هم پا میشوند و میروند؛ کأن لم یکن شیئا مذکورا!

 


 یک روز مرحوم مجلسی(۶) (رضوان‌اللَّه‌علیه) در کتاب (حق‌الیقین) و (عین‌الحیاة) و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش میگفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک میکرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایه‌های تشیع را - در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود - همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای (حیاةالقلوب) و (حق‌الیقین) و (عین‌الحیاة) مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای این‌که مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیرانسانییی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد میخورد؛ اما امروز من و شما نمیتوانیم (حق‌الیقین) و (حیاةالقلوب) را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز (حق‌الیقین) و (حیاةالقلوب) را برای مردم تجویز نمیکنم؛ به درد مردم نمیخورد. ممکن است خیلی از شماها اصلاً (حق‌الیقین) را نخوانده باشید؛ اما بنده خوانده‌ام. (حیاةالقلوب)، (حق‌الیقین)، (عین‌الحیاة) - این کتب فارسی مرحوم مجلسی - پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود.

 


 آن‌قدر سخن نو، حرفِ فکربرانگیز و حواس‌جذب‌کن در دنیا وجود دارد که با رادیوها و کتابها و ترجمه‌ها به این‌جا می‌آید؛ نمیشود که من و شما هر یک خطی که در جایی نوشته شد یا گفته شد، فوراً عزا بگیریم و جنجال راه بیندازیم که فلان کس فلان چیز را ترجمه کرده یا فلان چیز را گفته است؛ گفته باشد؛ فکر است، میگویند. شما خیال میکنید روزی که شبهه‌ی ابن‌کمونه(۷) را رفع میکردند، به صرف این‌که کسی شبهه‌ی ابن‌کمونه را در کتابهایش بنویسد، او را تکفیر میکردند؟ مگر میشود مردم را بیخودی تکفیر کرد؟ مگر میشود هرکس حرف جدیدی زد، ما بگوییم شما مخالفید، شما ضدید؛ این مطلب را نگویید؟ با نگفتن که مشکل ما حل نمیشود.

 


 قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادیها و مادّیها را در خودش نقل میکند؛ دشنام آنها را به پیامبر نقل میکند؛ (قالوا ساحر او مجنون)؛ (۸) ولی حالا کسی جرأت نمیکند بگوید که فلان کس به فلانی - که رئیس این تشکیلات است - چنین اهانتی کرده است! اما قرآن با صراحت این را نقل میکند؛ چون به خودش معتقد و متکی است؛ (لاریب فیه)؛ (۹) در آن هیچ شکی نیست.

 


همه‌ی ما باید (لاریب فیه) باشیم؛ عقاید ما باید (لاریب فیه) و قرص و محکم و استوار باشد و آن را با زبان مناسب بیان کنیم؛ آن وقت خواهیم دید که (سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار).(۱۰) دیگر غصه نخورید؛ معجزه را به میدان بیاورید؛ سحر به خودی خود جمع خواهد شد و آن عِصیّ(۱۱) و حبالشان(۱۲) را خواهد خورد و برد. مهم این است که ما این ید بیضا را از جَیبمان بیرون بیاوریم و نشان بدهیم؛ مهم این است که ما این عصای موسوی را بیندازیم؛ این همان ابتکار را لازم دارد.

 


 میخواهم این را عرض بکنم که تبلیغ - رساندن - مقدماتی دارد؛ باید محتوا را آماده کرد؛ ابزار را هم به تناسب انتخاب کرد و پشت سر این محتوا و ابزار، همت و شوق و اراده‌ی قوییی هم قرار داد و با سعه‌ی صدر جلو رفت. این‌که عرض میکنیم محتوا، یادمان باشد که ما معممان سالهای متمادی منتظر بودیم که گوشه‌یی از شهری، در مسجد یا حسینیه‌یی، چهار نفر جمع بشوند و ما یک کلمه حرف بزنیم؛ بیش از این‌که نبوده است. در شهری، عالمی، پیشنمازی، منبریِ خوب و فاضلی بود و کسی غیر او نبود، یا اشخاص چندانی غیر او نبودند؛ جوش میزد، غصه میخورد، زحمت میکشید، به این متوسل میشد، به آن متوسل میشد، رفع تهمت میکرد، ایجاد زمینه میکرد؛ برای چه؟ برای این‌که همین یک وجب مسجد را از او نگیرند - به عنوان مثال، مسجد سقاخانه‌ی آقای پورمحمّدی در رفسنجان؛ یا فلان مسجد در فلان شهر دیگر - چرا؟ چون فکر میکرد که الان پایگاه اشعاع فکری همین‌جاست؛ اگر این‌جا را هم بستند، هیچ چیز باقی نمیمانَد. آیا امروز هم همین‌طور است؟ امروز شما در این شهر دارید تبلیغ میکنید و میدانید که در صدوسیوچند شهر دیگری که فرمودند، (۱۳) مثل شما دارند تبلیغ میکنند؛ وانگهی رادیو و تلویزیون هم همین تبلیغ شما را دارد میکند؛ روی دیگر سکه‌ی رادیو و تلویزیون این است؛ حالا چهار تا ساز و آواز و چهار تار مو که بیرون می‌آید، همه جنجالشان بلند میشود؛ اما دیگر این را نمیبینند که رادیو صبح تا شب قرآن و سخنرانی و مفاهیم اسلامی پخش میکند؛ شروع مطلب با بسم‌اللَّه، و ختم مطلب با آیه‌ی قرآن است. پس امروز ما فرصت خوبی داریم؛ آیا از این فرصت باید استفاده کنیم یا نه؟ باید از این فرصت استفاده کنیم.

 


 این‌طوری نمیشود که منبرِ بیمطالعه برویم. منبرِ بیمطالعه، یعنی این‌که همّ و غمّ آنچه که میخواهیم بیان کنیم و به مردم بگوییم، در دل ما نباشد؛ بگوییم حالا بالاخره میرویم ببینیم چه به یادمان میافتد و چه به زبانمان می‌آید! این‌که نمیشود؛ باید برنامه‌ریزی کرد. حداقلِ قضیه این است که از بهترین گفته‌هایی که گویندگان بزرگ و متفکرانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و اینهایی که در گذشته چیزهایی گفتند و نوشتند، مطالبی در ذهن من و شما ثبت باشد؛ یعنی هر جا رفتیم، بتوانیم مفاهیمی را که آقای مطهری در طول این چندساله بیان کرده، مطرح کنیم. الان بیش از چهل عنوان کتاب از آقای مطهری موجود است؛ این کتابها هم غالباً سخنرانی است - در میان اینها کتابی که ایشان نوشته باشد، کمتر وجود دارد - همینها را ما روان باشیم؛ خوانده باشیم؛ فهمیده باشیم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ اینها را بیان کنیم؛ امروز اینها حرفهای نویی است؛ حرفهای کهنه‌یی نیست. البته مطالب بعضی دیگر هم همین‌طور است؛ اما بخصوص مطالب شهید مطهری (رضوان‌اللَّه‌علیه) هنوز مطالب نویی است؛ مطالبی است که در نظام ما لازم است. مثلاً شما میخواهید درباره‌ی تقوا بحث کنید. آقای مطهری حدود سی سال قبل - در سال ۱۳۳۹ - در تهران چند سخنرانی درباره‌ی تقوا کردند که در همین (گفتار ماه) (۱۴) منتشر شده است؛ نگاه کنید ببینید چه‌قدر پایه‌اش بالاست و چه‌قدر با مطالبی که ممکن است ما در یک منبرِ بیمطالعه بگوییم، متفاوت است؛ اینها را ما باید بلد باشیم.

 


 همه‌ی کار هم فقط منبر نیست؛ استفاده از ابزارهای مختلف و ابزارهای هنری هم لازم است. منبر دو گونه است؛ هنری و غیرهنری. این منبریهای خوبی که شما دیده‌اید منبرهاشان میگیرد، همه‌اش به لبّ مطالب نیست؛ به هنرمندی در بیان است. در گذشته، افرادِ وارد میگفتند که بعضی از منبریهای معروف زمان ما یک هنرمند واقعیند. باید هنر سخن گفتن، هنر بیان کردن و تبلیغ کردن را فرا گرفت. باید کتابهای خوب در اختیار مردم گذاشت. باید قشرها را از هم تفکیک کرد؛ دختران جوان، پسران جوان، کودکان، اساتید علوم جدید، دانشمندان، توده و عامه‌ی مردم، زنانِ در خانه؛ هر کدام از اینها مطالبی میخواهند.

 


 برادران عزیز! ما باید پایه‌های نظام را قرص کنیم؛ تبلیغ یعنی این؛ سازمان تبلیغات یعنی این؛ یعنی یک مجموعه‌ی پُرتحرک و فعال. البته من بایستی حقیقت را عرض بکنم. حقیقتاً سازمان تبلیغات - تا آن‌جایی که من اطلاع دارم - در گوشه و کنار تلاشهای بسیار باارزشی کرده است؛ اما ظرفیت این سازمان بیش از اینهاست. این همه روحانیِ خوب، وجود شخص باارزش و بافضیلت و سابقه‌دار و موجه و عالمی مثل جناب آقای جنتی در رأس این سازمان، و وجود عناصر خوب در داخل کشور - بحث خارج کشور، بحث دیگری است - انتظار از این سازمان را بالا می‌برد. ما که در فلان گوشه‌ی سازمان مشغول کار هستیم، دایم باید آن شغل را جدی بگیریم و به آن برسیم؛ آن را همان کار مهمی بدانیم که به ما محول شده است؛ خودمان را در آن شغل بسازیم؛ نباید فکر کنیم که حالا دیگر مثلاً چند سال است که در فلان شهر مشغول این کارها هستیم؛ نه، واقعاً چه فرقی میکند؟ در جبهه به یکی میگویند سر برانکار را بگیر و مجروحان را ببر؛ به یکی میگویند آر. پی. جی بزن؛ به یکی میگویند برو نگاه کن، هر وقت دیدی کسی می‌آید، ما را خبر کن. بنابراین، هرکسی کاری میکند. چنانچه هر کدام این کار را نکردند، جبهه شکست خواهد خورد. نمیشود ما بگوییم این هم کار شد که به دست ما داده‌اند؛ برو مجروحان را بردار حمل کن! در حقیقت، اهمیت حمل مجروح در جای خود، کمتر از زدن آر. پی. جی که نیست.

 


 در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته‌اید، همان‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌ی کارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان‌اللَّه‌علیه)، مرتب از من میپرسیدند که بعد از اتمام دوره‌ی ریاست جمهوری میخواهید چه‌کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر میکردم که بعد از اتمام دوره‌ی ریاست جمهوری به گوشه‌یی بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره‌ی ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم - حتّی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود - من دست زن و بچه‌ام را میگیرم و میروم! واللَّه این را راست میگفتم و از ته دل بیان میکردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا میشد و من در آن‌جا مشغول کار عقیدتی، سیاسی میشدم! به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این‌صورت، خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد.

 


 غرض این است که ابزار هنری را هم اضافه کنید؛ در پی محتوای عالی هم باشید و به کم و متوسط هم قانع نشوید. اگر شما اهل فکر و تراوش فکری و سازندگی و خلاقیت در مفاهیم هستید، فبها و نعمت؛ اگر نیستید، از آن فردی که هست، بگیرید؛ کتابی که دارد، آن را بخوانید و حفظ کنید. دوم، انتخاب و استفاده از ابزارهای مناسب، با ذوق و سلیقه، ابتکار، خلاقیت، فهم موقع و بیانِ طبق مقتضای حال است. سوم، همت و ایمان و اراده‌یی که پشت سر اینها باشد؛ یعنی خسته نشدن.

 


 ان‌شاءاللَّه که خداوند متعال این توفیق را هم به بنده بدهد که این مطالبی را که عرض کردم، خودم اقلاً مقداری از آن را عمل کنم. خداوند شماها را هم که بحمداللَّه موفق هستید، موفق‌ترتان بکند. ان‌شاءاللَّه بتوانیم از مجموعه‌ی تبلیغاتِ سازمان تبلیغات، برای بالا بردن سطح فکر مردم و عمق بخشیدن به تفکرات آنها، استفاده‌ی بهترین را بکنیم. ان‌شاءاللَّه که موفق باشید. مجدداً از همه‌ی آقایان تشکر میکنم.

 


 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


۱) رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی

 


۲) آیةاللَّه جنتی

 


۳) آل‌عمران: ۱۷۳ و ۱۷۴

 


۴) مفاتیح‌الجنان، مناجات شعبانیه‌

 


۵) ۱۳۰۳ - ۱۲۳۰ ق)

 


۶) ۱۱۱۱ - ۱۰۳۷ ق)

 


۷) ۶۸۳ -؟ ق)

 


۸) ذاریات: ۵۲

 


۹) بقره: ۲

 


۱۰) حافظ

 


۱۱) چوبدستها

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران‌

تاریخ: 1370/12/05

 

بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
آقایان و خانمها! خیلی خوش آمدید. با برنامه‌های شما تا حدودی آشنا هستم. بعضی از برنامه‌ها را وقت کرده‌ام که گاهی گوش بکنم؛ اما بعضی را هم متأسفانه مجال نکرده‌ام که یا مرتب بشنوم، یا این‌که با گوش تدبر و با حضور قلب بشنوم؛ لیکن از بیشتر این برنامه‌هایی که ذکر شد، (۱) می‌شود گفت که اندکی چشیده‌ام.
 
به نظر بنده، برنامه‌های گروه (ادب و هنر)، برنامه‌های مهمی است. جایگاه ادب و هنر باید به‌وسیله‌ی آن کسانی که مدعی ادب و هنر و بانی این کارند، حفظ و تثبیت بشود. البته هنر با ادبیات قدری فرق دارد. به یک معنا همه قبول دارند که هنر در داخل زندگیشان باشد - مثلاً هرکسی از صدای خوش، حظ روحی می‌برد - اما ادبیات به معنای عام خودش این‌طور نیست که مورد قبول همه باشد. آنهایی که بیرون از محیط ادبیاتند، اصلاً ادبیات را یک چیز جدی و یک کار به حساب نمی‌آورند. فرض کنید مهندسی مشغول کارهای فنی و غرق در چرخ و پَر و پیچ و مهره است، در همین حال به او بگوییم که مثلاً به نظر شما این ترجمه یا این رمان یا این شعر چگونه است؛ اصلاً به ذهن او، این یک کار بچه‌گانه و یک کار غیر جدی می‌آید! حتّی مردم معمولی کوچه و بازار هم همین‌طورند. با این‌که مردم ما - بخصوص در بعضی از مناطق کشور - غالباً ذوق هنری و ادبیِ رقیقی دارند، لیکن اگر مثلاً گفته بشود که در فلان‌جا بحثی در ادبیات خواهد شد، برایشان باورکردنی نیست؛ یعنی ادبیات را دور از مسائل جدی می‌دانند؛ در حالی که واقع قضیه این نیست.
 
ادبیات در حقیقت رابط میراث فرهنگی یک کشور از نسلی به نسل دیگر است؛ که اگر نباشد، ما می‌توانیم پزشک و مهندس و صنعتگر و عالم داشته باشیم، اما برای دنیای دیگری؛ نه برای دنیای این جامعه و این مرز و بوم. ادبیات مثل آن ژنهای انتقال خصوصیات است که اصلاً وراثت و نسل را اینها حفظ می‌کنند. ادبیات است که اتصال یک ملت را به گذشته‌ی خودش، و فرزندی را به پدر نسلی خودش، ایجاد و حفظ و ثبت می‌کند. یک زمانی ادبیات ما ربطی به ادبیات امروز ما نداشته است؛ مثلاً دوران قبل از اسلام که ایران ناگزیر ادبیاتی داشته، آن ادبیات، این ادبیات امروز ما نبوده است و ما از آن ادبیات خبری نداریم؛ حتّی شاهنامه هم که دارد از آنها حرف می‌زند، یک چیز دیگر است؛ ادبیات ماست که دارد از زمانی چیزی را گزارش می‌کند؛ که حالا راست و دروغش هم به‌عهده‌ی خودش است. بنابراین، از آن زمانی که ایران ادبیاتش همین ادبیاتی است که امروز ما داریم، وحدت نسلهای مختلف، با ادبیات حاصل می‌شود؛ یعنی با شعر، با کلام، با سخن. البته هنر - و یکی از اجزای آن، یعنی همین موسیقی‌یی که شما(۲) گفتید - یکی از بهترین وسایل انتقال ادبیات است.
 
این نکته را هم همین‌جا متذکر بشوم که این سازِ تنها هم که به آن اشاره شد، (۳) مردم ما با آن آشنا نیستند؛ شما بی‌خود خودتان را زحمت می‌دهید! در بعضی از کشورهای خارجی - آن‌طور که من شنیده‌ام - اصلاً مردم می‌روند پول می‌دهند و بلیط می‌خرند، تا آهنگی را که توسط فلان نوازنده و آهنگسازِ معروف ساخته شده است، گوش کنند؛ شما در داخل کشور ما این را سراغ ندارید؛ نه این‌که بین توده‌ی مردم و متدینین سراغ ندارید؛ نه، بین آن کسانی هم که دیانت در زندگی آنها نقش ندارد، سراغ ندارید که بروند جایی بنشینند، برای این‌که سازی بشنوند و چیزی از آن بفهمند و بعد بیرون بیایند؛ لذا موسیقی در کشور ما قاعدتاً موسیقیِ باکلام است و مردم از کلامش بیشتر می‌فهمند. اگر این ساز با کلام همراه شد، آن‌وقت ساز هم برای ما مفهوم پیدا خواهد کرد؛ والّا اگر کلام نباشد، ما از ساز چیزی نمی‌فهمیم. حالا من که نمی‌فهمم، دلیل نیست؛ من یک آخوند هستم و با این چیزها ارتباطی نداشته‌ام؛ آنهایی هم که ارتباط داشته‌اند، نمی‌فهمند! من که به شما عرض می‌کنم، چون تفحص و سؤال کرده‌ام و فهمیده‌ام که از ساز چیزی نمی‌دانند؛ یعنی زبان موسیقی را با کلامش بیشتر می‌فهمند، تا با آن نغمه‌یی که از ساز بیرون می‌آید. منظور من این است که آن موسیقی، آن‌جایی که زبان گویایی داشته باشد - یا به‌خاطر کلامی بودنش، یا به‌خاطر این‌که مردم با زبان آن ساز آشنا هستند - همین خاصیت ربط و انتقال را دارد.
آن دستگاههایی که مباشر امور ادبیات هستند، باید اثبات کنند که ادبیات، فقط یک سرگرمی و یک امر تشریفاتی و زایده‌یی در زندگی نیست؛ بلکه یک چیز ضروری است. فرض بفرمایید ما امروز مایلیم که آن ملتهایی که در اطراف عالم با فرهنگ و ادبیات ایرانی آشنا بودند، این ارتباط و اتصالشان محفوظ بماند. می‌دانید که استعمار دهها سال متمادی - شاید در بعضی جاها قرنها - تلاش کرد تا آثار فرهنگ ایرانی را که در خیلی از نقاط دنیا وجود داشت، بزداید؛ مثلاً در هند این معنا کاملاً واضح است. آن وقتی که کمپانی انگلیسی هند شرقی وارد هند شد، یکی از اولین تلاشهایش این بود که زبان فارسی را کنار بزند. این زبان اردو را که ملاحظه می‌کنید، ابتدا رسمی کردند، برای این‌که زبان فارسی را کنار بگذارند؛ بعد خودِ زبان اردو را هم کنار زدند و زبان انگلیسی را زبان رسمی کردند! از اوایل قرن نوزدهم این کار شروع شده و تا امروز هم ادامه دارد. اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسی حرف بزنید، همه آن را می‌دانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمی، زبان دولتی و زبان اداری، زبان انگلیسی است؛ یک روز همینها زبان فارسی بوده است؛ یعنی زبان رسمی، زبان حکومت، زبان دیوان، زبان مراسلات و احکام و قوانین، فارسی بوده است. حالا ما می‌خواهیم این را برگردانیم؛ به چه وسیله‌یی می‌شود این زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدی و دیوان حافظ و کتابهای فارسیِ همان چیزهایی که از نسلهای گذشته، این زبان و ادبیات و فرهنگ را دارند منتقل می‌کنند، می‌فرستیم؛ آنها هم استقبال می‌کنند و می‌خوانند؛ این نقش ادبیات است، که به نظر بنده بسیار حایز اهمیت است؛ این را شما باید در محیطهای ادبیاتی اثبات کنید.
 
در مورد برنامه‌های شما هم اعتقادم این است که دو چیز را باید خیلی اهمیت بدهید. این دو چیز اگر در مجموعه‌ی برنامه‌های شما نباشد، توفیق برنامه‌ها کامل نیست:
 
اول، مایه‌ی فنیِ ادبی برنامه‌های شماست؛ یعنی ادب شما باید ادب فاخری باشد؛ چون آن‌جا رادیوست. فرق است بین آن روزنامه‌یی که فرضاً شعری را از یک شاعر چاپ می‌کند و وقتی شما آن را نگاه می‌کنید، می‌بینید شعر بی‌ربطی است - خیلی خوب، روزنامه است؛ دلش خواسته آن شعر را درج کند؛ اگر کسی نمی‌خواهد، این روزنامه را نخرد و نخواند؛ یا بخرد و این صفحه را نخواند - و بین رادیو که یک رسانه‌ی عمومی و متعلق به همه‌ی مردم است. مردم رادیو را باز می‌کنند، به شما احترام می‌گذارند و برنامه‌تان را گوش می‌کنند؛ شما باید چیزی در اختیارشان بگذارید که بهترین باشد؛ یعنی شعر سست و بیان سست و تحلیل و نقد سست باید نباشد؛ هرچه داده می‌شود، باید قوی باشد.
 
البته معنای قوی بودن، قلمبه سلمبه بودن نیست. مواظب باشید بیانهای شما قلمبه سلمبه نباشد. بعضی اوقات برای بیانات عرفانی، چیزهایی را می‌گویند که ما که اینکاره‌ایم، وقتی گوش می‌کنیم، می‌بینیم چیزی نمی‌فهمیم! من می‌گویم وقتی منِ آخوندی که در میان این کتابها و این تعبیرات بزرگ شده‌ام، نمی‌فهمم که این آقا چه می‌خواهد بگوید، پس یک آدم معمولی که مطالعه‌ی چندانی هم ندارد، چگونه می‌خواهد بفهمد!؟ پس ما برای چه کسی برنامه می‌سازیم!؟ بنابراین، لفاظیهای بی‌مغز نباید باشد؛ لیکن سخن باید استوار، رسا، شیوا و محکم باشد؛ یعنی محتوا و قالب - هر دو - باید مورد نظر باشد و شما به کم راضی نشوید. اگر نقد می‌کنید، نقدِ خوب بکنید؛ اگر شعر می‌خوانید، شعرِ خوب بخوانید.
 
این چیزی که شما(۴) راجع به نقد گفتید، اشکال کار این است که متأسفانه (نقد) انجام نمی‌گیرد. اگر نقد حقیقتاً انجام بگیرد و نقاد بی‌رودربایستی کار (نقد) را انجام دهد، سطح کارهای فرهنگی ارتقاء پیدا می‌کند.
 
شما باید آدمهایی داشته باشید که بنشینند مثلاً کار جمالزاده، (۵) هدایت، (۶) چوبک(۷) و ... را واقعاً نقد کنند و نقاط قوّت و ضعفش را بگویند؛ این کار نباید همه‌ی برنامه‌ی شما را فرا بگیرد؛ باید بخشی از برنامه را بگیرد. شما خیال می‌کنید که شخصیت قاآنی(۸) از شخصیت جمالزاده خیلی بهتر بوده است؟ قاآنی، الدنگ زمان خودش بوده؛ اما جمالزاده بنده‌ی خدا پیرمردی است که دارد نان خدا را می‌خورد و نفس می‌کشد! نه، محدودیتهای شما اینها نیست؛ شما محدودیتهای دیگری دارید. شما اگر محدودیتهای طبیعی نداشته باشید، اینها مشکلی نیست.
 
یک روز در کشور چیزی مُد می‌شود و هرکس سعی می‌کند مطابق آن رفتار کند؛ مثلاً یک روز صادق هدایت در این کشور مُد بود - البته حالا این‌طور نیست؛ این مربوط به حدود بیست سال پیش است - هرکس می‌خواست راجع به قصه حرف بزند، حتماً باید اسم صادق هدایت را می‌آورد! البته صادق هدایت نقاط قوّتی دارد؛ اما نقاط ضعفی هم دارد. صادق هدایت که جزو نویسندگان بزرگ دنیا نیست. اگر شما صادق هدایت را با نویسنده‌های معروف دنیا مقایسه کنید - چه نویسنده‌های روسی، چه نویسنده‌های فرانسوی، چه نویسنده‌های انگلیسی؛ اینهایی که رمانهای معروف را خلق کردند و داستانهای بزرگ را نوشتند - در مقابل آنها بچه‌ی کوچکی است! البته او در ایران جایگاهی دارد؛ اما در همان حد باید او را تفخیم کرد، و نه بیشتر؛ آدم نباید اسیر مُد باشد.
 
آقایی برداشته ده جلد رمان نوشته، که علی‌الظاهر کار قشنگی است؛ اما - به قول ما مشهدیها - توی بحر کار که می‌روید، می‌بینید کار پوکی است؛ این را نقد کنید. حالا مُد شده است که بردارند مرتب تعریف بنویسند؛ فلان کس یک رمان ده جلدی نوشته و چنین و چنان کرده؛ خیلی خوب، یک آدم نقادِ واردِ دارای چشم بصیر این را بخواند و عیوبش را پیدا کند؛ عیوبی که در زبانش هست؛ عیوبی که در محتوایش هست؛ عیوبی که در تاریخش هست؛ عیوبی که در انسجام داستانیش هست. داستان که فقط گزارش نیست؛ چفت و بند داستانی هم مهم است. اهمیت (جنگ و صلح) تولستوی، یا (دُن آرام) شولوخف، به خاطر این است که چفت و بند داستانی اینها خیلی محکم است؛ یعنی همه جای این داستان، صحیح پیش آمده است.
 
یک شعر هم همین‌طور است. یک شعر، غیر از انسجام عرضی، انسجام طولی لازم دارد؛ حتّی در غزل. یکی از خصوصیاتی که برای غزل نقل می‌کنند، این است که ابیات آن به هم ربطی ندارد؛ البته این تعریفِ خیلی ناقصی است؛ این‌طوری نیست. در غزل، هر بیتی دنبال بیت دیگر نیست؛ اما در قصیده، هر بیتی دنبال بیت دیگر است؛ چون قصیده است. قصیده، یعنی مایقصدُ به چیزی. قصیده از قصد است؛ یعنی شما مقصدی دارید؛ مثلاً اگر می‌خواهید کسی را مدح کنید، آن مدح را در قصیده می‌آورید؛ اگر می‌خواهید فلان منظره را توصیف کنید، آن توصیف را در قصیده می‌آورید؛ بنابراین، هر بیتی دنبال بیت دیگر است و یک توالی طبیعی دارد. در غزل، این توالیِ طبیعی وجود ندارد؛ اما به این معنی نیست که به هم ربط نداشته باشد؛ مگر می‌شود به هم ربط نداشته باشد؟ اگر غزل انسجام نداشت و چفت و بستش محکم نبود، امکان نداشت که این‌طور جا بیفتد. اصلاً زیبایی به میزان زیادی به انسجام و هماهنگی و همنواختی و همصدایی ارتباط دارد؛ بدون این اصلاً درست نیست. من دیدم که بعضی از این شعرای نزدیک به زمان ما اشتباه می‌کنند؛ دو مطلب در دو بیت می‌گویند که اصلاً به هم ربطی ندارد؛ بلکه ضد هم است؛ خیال می‌کنند که این از خصوصیات غزل است! علت این است که نکته را نفهمیده‌اند و نمی‌دانند که مقصود استاد فن از بی‌ارتباطی چیست. شما نگاه می‌کنید، می‌بینید که ابیات یک شعر، از بیت بالا تا بیت پایین، به هم ربطی ندارد؛ یک جا می‌بینید که بین دو بیت چیزی جا افتاده؛ معلوم است که این دو بیت به هم وصل نمی‌شود؛ در داستان هم عیناً همین‌طور است. اگر از قطعات این چهل تکه‌ی داستان - که از این چهل تکه، یک پارچه‌ی زیبا و مصوری درست شده - یک قسمت جا افتاده باشد، این نقش ناتمام است؛ درست مثل این‌که از مجموع تکه‌های یک داستان، یک نقاشیِ بزرگ به وجود بیاید؛ که هم باید بخشهایش زیبا باشد، و هم ربط این بخشها با یکدیگر زیبا باشد. آن رمانی که اشاره کردم، این ویژگی را ندارد؛ این اشکال بر آن وارد است؛ یعنی چفت و بستهای داستانیِ آن قابل دفاع نیست. چه‌طور شد که آدمی در ظرف هشت ماه، از یک شخصیت به شخصیت ضد خودش تبدیل شد!؟ نویسنده‌ی داستان برای این پرسش جوابی ندارد. این‌طور باید نقد کنید. در نقد خود، اسم طرف را هم بیاورید؛ اسم کتابش را هم بیاورید؛ نقاط قوّتش را هم بگویید.
 
مشکل این است که نقد، درست انجام نمی‌گیرد. من حقیقتاً گاهی از این‌که چرا ما در بخشهای حساس ادبیاتی خودمان - که مظهر ادب است - نمی‌توانیم آن کار ادبیِ قوی را ارائه بکنیم، جوش می‌خورم! البته در جاهایی انصافاً وجود دارد و خوب است؛ مثلاً گاهی نقد شعر وجود دارد. یک وقتهایی ایشان(۹) نقد شعر می‌کردند و من البته تصادفاً آن برنامه(۱۰) را گوش می‌کردم؛ خیلی خوب بود؛ از نقد فنیِ ظریفِ معقولِ خوبی که می‌کردند، خیلی خوشم می‌آمد.
 
پس نکته‌ی اول این است که باید مایه‌ی ادبی کامل باشد؛ یعنی آن شخص ادیب - آدمی که اهل شعر و قصه است - باید از مایه‌ی ادبیِ کامل برخوردار باشد. البته این به معنای آن نیست که شخص اهل شعر، لزوماً شاعر هم باشد. ای‌بسا شما می‌توانید در باب این شیرجه‌یی که شخصی از روی دایو می‌زند، قضاوت کنید - مثلاً می‌گویید هنگام شیرجه، پایش کج شد - در حالی که خودتان نمی‌توانید شیرجه بزنید. ای‌بسا غیر شاعری که هنر نقدش از یک شاعر بیشتر است؛ یا غیر نویسنده‌یی که هنر نقادیش از یک نویسنده بیشتر است. وقتی یک آدم اهل ادبیات و اهل نقد، این متنی را که شما خواندید، گوش کرد و دید درست است، شما می‌توانید امیدوار باشید که کارتان در مسیر درستی پیش می‌رود. نمی‌خواهم بگویم طوری باشد که مردم عادی چیزی نفهمند و فقط به درد ادبا و اساتید بخورد؛ نه، بلکه باید متقن و عالی باشد و سطح فاخری داشته باشد.
 
نکته‌ی دوم این است که جنبه‌های ارزشی را در ادبیات رعایت بکنید؛ این حرفی است که من با همه‌ی گروههای رادیو در میان می‌گذارم. رسانه‌های ما - از جمله رادیو - تشکیلات ما، گفتن و نشستن ما، اجرای نقش ما، همه برای این است که می‌خواهیم این نظام را کامل کنیم؛ هرچه بهتر، هرچه اسلامی‌تر، هرچه انسانی‌تر و هرچه به هدفهای عالیش نزدیکتر؛ هدف غیر از این‌که نیست. وقتی ملتی حرکت عظیم و انقلاب بزرگی را انجام می‌دهد، یک جمهوری با این عظمت را بنا می‌گذارد و در مقابل این همه تهاجمات، این طور از آن دفاع می‌کند، اهدافی دارد؛ این اهداف را ما باید با همه‌ی وسایل تعقیب بکنیم. ممکن است یک جا این اهداف در حال تضییع باشد؛ ما باید جبران بکنیم. منطقه‌ی ادب و هنر، یکی از جاهایی است که شما خیلی خوب می‌توانید در این زمینه کار کنید. مسائل ارزشی نظام را باید در نظر داشته باشید. آن‌جاهایی که با ارزشهای نظام برخورد می‌کند، آن‌جاها را حتماً حذف کنید.
 
خوشبختانه ادبیات سلف ما همه‌اش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است؛ از جمله همین شاهنامه که شما(۱۱) به آن اشاره کردید. اول انقلاب عده‌یی از مردمِ بااخلاصِ بی‌اطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در توس خراب کنند! وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمی‌دانم الان هم هست یا نه. بچه‌های حادی که به آن‌جا می‌رفتند، چشمشان که به شهادت بنده می‌افتد، لطف می‌کردند و می‌پذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسی، حکیم می‌گویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهیِ اسلامی.
 
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آن وقتی که از اسفندیار تعریف می‌کند، روی دینداری او تکیه می‌کند. می‌دانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزب‌اللهی‌های امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت می‌کرده، خطر بکند و از هفت‌خان بگذرد و حتّی با رستم دست و پنجه نرم کند. وقتی شما شاهنامه را مطالعه می‌کنید، می‌بینید که فردوسی روی این جنبه‌ی دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه می‌کند. با این‌که فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهره‌یی دارد، اسفندیار چه چهره‌یی دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلتها توجه دارد؛ در حالی که بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. (به نیروی یزدان و فرمان شاه) یعنی چه؟ یعنی هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنی حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، می‌بینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول با نام خدا شروع می‌کند - (به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد) - تا آخر هم همین‌طور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
 
البته بعضیها زردشتی‌مسلکند، بعضیها هم زردشتی‌مسلک نیستند. آنهایی که زردشتی‌مسلکند، خوششان می‌آمد که به زردشتیگری تظاهر کنند و چیزی درباره‌ی فردوسی بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامه‌ی فردوسی در مقابلمان است. شما خیال می‌کنید که اگر در شاهنامه‌ی فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، این‌قدر در جوامع اسلامی جا می‌افتاد؟ شما می‌دانید که در این نسلهای گذشته، مردم ما چه‌قدر دینی بوده‌اند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمی‌شد؟ همه جا می‌خواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمی‌دیدند. حافظ هم همین‌طور است. در دیوان حافظ هم با این‌که سخن از می و معشوق و پیاله و این حرفهاست، در عین حال مردم بین آن اشعار و مفاهیم مذهبی منافاتی نمی‌دیدند؛ یعنی از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفانی را می‌کردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم که همه‌ی شعرهای حافظ عرفانی است. علی‌ایّ‌حال، هم در نقدهایتان، هم در برنامه‌سازیهایتان، هم در گزینش متنهایتان، آن جنبه‌های ارزشیِ اسلامی را رعایت کنید.
 
به نظر من، در کار شما دو چیز اساسی وجود دارد: یکی مایه‌ی کار، یکی هم جهتگیری کار است. در موسیقی هم همین‌طور است. البته بحث درباره‌ی موسیقی، واقعاً یک بحث دشوار و طولانی است؛ نمی‌شود با یک کلمه مسأله‌ی موسیقی را حل کرد. در موسیقی، دو مصداق روشن وجود دارد؛ یک مصداق حرام قطعی، یک مصداق حلال قطعی؛ بین این دو محدوده هم موارد مشتبه است. حرام قطعی، آن موسیقی‌یی است که انسان را از خود بی‌خود می‌کند؛ از حقایق بی‌خود می‌کند؛ از خدا بی‌خود می‌کند و به شهوات سوق می‌دهد. موسیقی لهوی - که درباره‌ی آن از ما سؤال می‌کنند و ما هم جواب می‌دهیم که موسیقی لهوی حرام است - این کار را با انسان می‌کند. لهو، یعنی (ما یلهی عن اللَّه)، (۱۲) (ما یلهی عن ذکر اللَّه).(۱۳) آن چیزی که انسان را از حقایق عالم غافل می‌کند و به عالم توهمات و خیالات می‌برد، یا به شهوات می‌کشاند، لهو و حرام است. موسیقی‌یی که وقتی برای دختر و پسر جوان، یا حتّی غیر جوان نواخته بشود، یا عرضه بشود، یا خوانده بشود و او را به ملاهی و مناهی و فساد و شهوات بکشاند و از آن نزاهت مطلوب اسلام خارج کند، حرام است؛ این می‌تواند موسیقی سنتی باشد، می‌تواند موسیقی غربی باشد، می‌تواند موسیقی محلی - یا به قول شماها موسیقی مقامی - باشد؛ فرقی نمی‌کند؛ هر موسیقی‌یی که این‌طوری باشد، مصداق بارز حرام است. آن موسیقی‌یی که این خصوصیات را ندارد، حلال است؛ مثلاً خواننده‌ی خوب و خوش‌صدایی، شعر خوش‌مضمونی را می‌خواند و نوازنده‌یی هم می‌نوازد و آن مضمون شعر، شنونده را به سمت حقایق اسلامی و الهی و عرفانی و حقایق زندگی - ولو خارج از مسائل عرفانی و الهی باشد - نزدیک می‌کند؛ این قطعاً اشکال ندارد و حرام نیست. مثلاً در اوایل جنگ صدای شجریان را می‌گذاشتند که این‌طور می‌خواند: (بشنوید ای گروه جانبازان / سرنوشت وطن به دست شماست)؛ هیچ‌کس نمی‌گوید این حرام است؛ با این‌که آن نوازنده هم همان سازهای معمولی را می‌زند؛ اما این مضمون، یک مضمون حلال است و احدی ادعا نمی‌کند که این حرام است؛ در حالی که از لحاظ موازین فنی، صدای این بهتر از تاج اصفهانی است؛ آن نوازنده‌یی هم که در کنارش می‌نوازد، معلوم نیست که خیلی با آن گذشته فرق داشته باشد.
 
در همین برنامه‌ی (چکاوک) شما، گاهی از موسیقی‌یی استفاده می‌شد که آدم می‌دید اصلاً باب غفلت از زندگی است! کسانی بوده‌اند که برای این‌که اصلاً از حقایق زندگی غافل بشوند، به موسیقی پناه می‌بردند؛ اسلام این را نمی‌پسندد؛ اسلام می‌خواهد ما را به متن زندگی برگرداند. اسلام، غافل شدن و غرق شدن و رفتن در توهمات و پندارها و گیج شدن و از حقایق زندگی غافل ماندن را اصلاً قبول ندارد و نمی‌پسندد. قاعدتاً آن‌طور موسیقی هم با مسکرات همراه است؛ یعنی مکمل هم هستند! این‌گونه موسیقی‌یی که من می‌گویم، ضد آن است؛ اصلاً در جهت مقابل موسیقی لهوی است. موسیقی حلال، بیدار کننده و هشیار کننده است.
 
بانگ گردشهای چرخ است این‌که خلق‌
 
می‌سرایندش به طنبور و به حلق‌
 
(بانگ گردشهای چرخ است)، یعنی چه؟ می‌خواهد بگوید که موسیقی جزو حقایق و طبیعت عالم است.
 
ما همه اجزای آدم بوده‌ایم‌
 
در بهشت آن لحنها بشنوده‌ایم‌
 
در بهشت اینها را شنیده‌اند؛ حالا هم که می‌شنوند، احساس شوق می‌کنند. البته این فلسفه‌ی غیرمقبولی است؛ اما حاکی از این است که موسیقی یکی از حقایق عالم است. حالا این موسیقی‌یی که جزو حقایق عالم است، آن چیزی نیست که انسان را از حقایق عالم غافل می‌کند و در پندارها و خیالات و توهمات و احیاناً در شهوات غرق می‌کند.
 
ببینید، همان خواننده‌ی قدیمی هم دو گونه شعر خوانده است: یک‌طور شعری که اگر شما چشمتان را ببندید و گوش کنید، فکر می‌کنید که او داشته بشکن می‌زده؛ یا مثلاً در مجلس فلان خانِ الدنگِ عیاشِ عرق‌خور نشسته و می‌نواخته و می‌خوانده است! طور دیگر این‌که حالی داشته، معنویتی داشته و مثلاً شعر فیض کاشانی و حزین لاهیجی را خوانده و یک نفر هم نواخته است. ببینید، این دو گونه نواختن است؛ آنهایی را که از نوع اول است، پخش نکنید. شما نگاه کنید، آن آهنگی که مردم را به یاد معنویت و حقیقت و خدا می‌اندازد، آن را پخش کنید؛ یا با شعری همراهش کنید که آن شعر این خصوصیت را داشته باشد. مثلاً یکی از خواننده‌های خوب ما(۱۴) غزل علامه‌ی طباطبایی(۱۵) را خوانده است - (همی گویم و گفته‌ام بارها / بود کیش من مهر دلدارها) - این غزلی است که عارفی، فیلسوفی، اهل معنایی گفته و پُر از معنویت است. یا مثلاً وقتی شعر آمیرزا حبیب خراسانی(۱۶) - (امروز امیر درِ میخانه تویی تو / فریادرس ناله‌ی مستانه تویی تو) - را پخش می‌کنند، مرد و زن مسلمان معاصر ما احساس تقرب و معنویتی می‌کنند؛ این درست است؛ اگر این‌طور نیست - یعنی شعری در عکس این جهت است، یا آهنگی در نقطه‌ی مقابل این جهت است - آن را پخش نکنید؛ معیارها را رعایت کنید.
 
موارد مشتبه و مشکوک هم به جای خود حکمی دارد. باید مصداق حلال و مصداق حرام را از هم تفکیک کرد؛ رودربایستی هم گیر نکنید که حالا از ما این را می‌خواهند؛ نه، ببینید واقعاً تکلیفتان چیست؛ آن را انجام بدهید. بعضی از آن خواننده‌های گذشته آدمهای خوبی بودند - خوب به معنای نزیه و نوکر این و آن نبودن - بعضیها هم این‌طور نبودند؛ نوکر اعیان و سلاطین و خوانین بودند؛ واقعاً اینها چه ارزشی دارند!؟ به نظر من، شما اگر جهتگیریها را در نظر بگیرید، مشکلات حل خواهد شد. موسیقی باید به جهت درست آن کشانده بشود. شما دیدید که امام در باب موسیقی فتوای جدیدی دادند که واقعاً هیچیک از فقها با این استحکام و با این صراحت در باب موسیقی نظر نداده بودند؛ این، آن موسیقی است؛ باید نگذارید به آن چیزهایی که از نظر شرع اشکال دارد، آلوده و آمیخته بشود.
 
البته در برنامه‌های شما نکات فرعی هم وجود دارد که به نظر من آنها هم مهم است؛ از جمله، اجراهای برادران و خواهران. بعضی از اجراها، انصافاً بسیار خوب است. اجرای آن خانم(۱۷) در برنامه‌ی (در انتهای شب)، اجرای بسیار خوبی است؛ بعضی از اجراهای دیگر هم خیلی خوب است. صداها، صداهای قوی، درستگو و درستخوان است؛ بعضی هم این‌طور نیست و واقعاً آن استحکام لازم را ندارد. البته اجراهای شما - تا آن‌جا که من شنیده‌ام - غالباً خوب است.
 
قبلاً بعدازظهرها برنامه‌یی(۱۸) داشتید که من گاهی آن را می‌شنیدم؛ ولی ظاهراً الان آن برنامه را ندارید؛ آن برنامه، برنامه‌ی بدی نبود. برنامه‌ی (هفت اقلیم) را هم که به جای این برنامه پخش می‌شود، شنیده‌ام؛ این هم برنامه خوب و متنوعی است. البته من متأسفانه برنامه‌های شما را نه می‌توانم مرتب بشنوم، نه می‌توانم یک برنامه را از اول تا آخر بشنوم؛ همین‌طور بخشهایی از یک برنامه را می‌شنوم. اگر فرصت می‌کردم و یا مثلاً در روز تعطیل می‌توانستم برنامه‌های شما را بشنوم، بیشتر می‌توانستم راجع به جزییات برنامه‌هایتان نظر بدهم.
 
در برنامه‌ی (پهلوانی سرود) هم لابد داستانهای شاهنامه را خواهید گفت - آنها خوب است - منتها مواظب باشید که فقط وارد مسأله‌ی یک پهلوان نشوید؛ چون یک پهلوان به خودی خود چیزی نیست. این رستمی که شما می‌بینید یک چهره‌ی ملی شده، خصوصیاتی که در شاهنامه برای او ذکر گردیده، در واقع به آن شکل که نبوده - پیداست که افسانه است - اما درعین‌حال همین انسان افسانه‌یی، الان یک قهرمان ملیِ ایرانی است؛ یعنی اسم رستم جزو اسمهای محبوب است؛ علتش چیست؟ آیا فقط این است که چون به هنگام راه رفتن، زمینِ زیر پایش فرو می‌رفته است؟ من گمان می‌کنم که مجموعه‌ی خصلتهای انسانی رستم است که از رستم یک چهره‌ی محبوب ساخته است؛ باید روی این خصلتها تکیه کرد. نباید فقط به جنبه‌ی پهلوانی تکیه کرد؛ مگر این‌که شما برای پهلوانی عنوان خاصی قائل باشید و بخواهید روی خصلتهای پهلوانی در ایران تکیه کنید - این عیبی ندارد - مثل خصلتهای جوانمردی که در بین عربها رسم بود؛ یا مثلاً خصلتهای شوالیه‌های بعضی از مناطق اروپا، که خصوصیات اخلاقی هم در این نام گنجانده شده بود. اگر مراد این است، اشکالی ندارد که در حقیقت نوعی قهرمانی مورد نظر باشد. اگر جنبه‌های ارزشی مورد تأکید قرار گیرد، بسیار خوب است. جنبه‌های ارزشی را از آنها انتزاع و مطرح کنید؛ این می‌تواند ان‌شاءاللَّه بسیار مفید باشد.
 
البته برنامه‌های جدیدی هم می‌شود گذاشت؛ مثل برنامه‌ی معرفی کتاب خوب. شما برنامه‌ی نقد کتاب هم دارید - من گاهی آن را شنیده‌ام - اگر بتوانید به معرفی کتاب هم بپردازید، مفید و مؤثر خواهد بود. البته این کارِ ظریف و سختی هم است که کتابهایی را برای گروههای مختلف تحصیلی و اجتماعی و سنی انتخاب بکنید. اگر بتوانید این کتابها را به مناسبتهایی انتخاب و معرفی کنید، کار خوبی است. اگر بتوانید کتابهایی را خلاصه کنید - یک کتاب در یک گفتار کوتاه، همراه با چیزهایی که خسته کنندگی‌اش را از بین ببرد - خیلی خوب است. واقعاً کتابهایی هست که مردم نیاز دارند اینها را بدانند؛ منتها اصلاً مجال پیدا نمی‌کنند که بخوانند؛ اگر این کار انجام شود، ان‌شاءاللَّه چیز مفیدی خواهد بود.
 
در خصوص معرفی مترجمان و کارهای آنها هم می‌توانید فعال باشد. ما ترجمه‌های خوب و مترجمان خیلی خوبی داریم؛ اینها چهره‌های معروفی هستند؛ هیچ اشکالی ندارد که کارهاشان معرفی بشود. مثلاً به‌آذین(۱۹) و محمّد قاضی(۲۰) مترجمان خوبی هستند؛ چه عیبی دارد که ما ترجمه‌های اینها را معرفی کنیم؟ مشکلی در کار به‌آذین وجود ندارد؛ او از خیلی از نویسندگان و مترجمانی که الان هستند، بهتر است. به‌آذین مترجمی بسیار قوی است؛ به نظر من او از قاضی هم چیره‌دست‌تر است. شعرایی از این قبیل هم هستند؛ مثلاً در شعر، عِدل به‌آذین، ابتهاج(۲۱) است. ابتهاج شاعر خوبی است؛ شعر خوبی از او بخوانید؛ مانعی ندارد.
 
نکته‌ی بعدی، توجه به ادبیات انقلاب است. رشد ادبیات انقلاب، خیلی بیشتر از رشد ادبیات معمولی ما در این دهها سال گذشته است که بنده آشنا هستم؛ خیلی خوب رشد کرد. الان داستانهایی که این بچه‌های انقلابی ما در همین حوزه‌ی هنری می‌نویسند، از خیلی از آثار نسل گذشته بهتر است. یک نسل از هنرمندان و ادبای ما به‌خاطر این‌که با انقلاب بد بودند، خودشان را از تاریخ رو به رشد آینده منقطع کردند؛ جداری کشیدند و نگذاشتند که تبادل و تعاطی‌یی انجام بگیرد؛ به پیشرفت کار کمک نکردند و متوقف ماندند؛ در عین حال این جوانان ما رشدشان بسیار خوب بوده است؛ شعرشان هم همین‌طور است. الان همین بچه‌های انقلابی ما شعرهایی می‌گویند که از بسیاری از اشعار شعرای گذشته‌یی که متأسفانه معروف هم بودند، بهتر است. من همان وقت قبل از انقلاب هم تعجب می‌کردم که چرا این آقایان معروف هستند؛ الان هم وقتی که مجدداً نگاه می‌کنم، باز تعجبم به حال خودش باقی است! برای من شکی باقی نمی‌ماند که دستهایی کمک می‌کردند تا اینها رواج پیدا کنند و در دست و بال افرادی که به این چیزها علاقه‌مند بودند، بیفتند؛ والّا کارشان از لحاظ ادبی و هنری ارزشی ندارد؛ این جوانان ما از بعضی از آنها خیلی بهترند.
 
انصافاً شعر انقلابی دارد در ایران رشد پیدا می‌کند. انقلاب افقهای جدیدی را در مقابل چشم ما باز کرد و حقایقی را نشان داد و واقعاً شعر را از آن حالت ذهنی و تخیلیِ محض و غیرواقعی خارج کرد. حافظ که آن غزلیات را می‌گفت - (دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند)، یا (دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود) - غزلیاتش واقعی بود؛ تخیلی نبود. بنده اکثر غزلیات حافظ را عرفانی می‌دانم؛ یعنی حقیقتاً او دوش دیده بود که ملائک درِ میخانه زدند. او مکاشفه و درکی داشت و حقیقتی را می‌دید که آن حقیقت با زبانهای معمولی اصلاً قابل گفتن نیست. در زبان معمولی، هر تعبیری را به‌کار ببرند، نمی‌تواند عظمت آن مفاهیم و حقایق را بیان کند، یا حتّی به آن اشاره‌یی بکند. اشعاری که امام می‌سرود، با توجه به همین مفاهیم و حقایق بود. امام خمینی، یک فقیهِ ورعِ مقدسِ آن‌طوری، می‌بینید که از خال لب و از کمان ابرو و امثال این واژه‌ها حرف می‌زد؛ اینها اشعار واقعی است؛ اما این چیزی که در زمان ما از شعر حافظ تقلید می‌شود، پنداری است؛ چون شاعر اصلاً درک و حس نکرده و دارد به تقلید از شعر او شعر می‌گوید - ببینید کار تصنعی و تقلیدی، چه‌قدر بد از آب درمی‌آید - در حالی که بعد از انقلاب، سوژه‌ها و مفاهیم و مضمونهای شعری، عیناً واقعی شد؛ یعنی افراد به جبهه و میدان مبارزه و میدان انقلاب رفتند و جوانان و پدران و مادران حماسه آفریدند و به مسأله‌ی شهادت توجه خاصی شد؛ اینها اصلاً افق جدیدی را باز کرد که هم مفاهیم و تعبیرات شعری در آن هست، و هم مطالب واقعی است؛ اینها را شاعر حس کرده، لمس کرده و احساسات واقعی خودش را در قالب شعر ریخته است؛ این می‌شود شعر واقعی؛ یعنی صرفاً نظم لفظ نیست؛ واقعاً شعر است؛ لذا شعر رشد کرده است. حتّی در قصه هم که ما متأسفانه عقبیم - آن وقت هم عقب بودیم، الان هم همین‌طور - باز حالا بهتر از گذشته است؛ از اینها و از این خاطره‌های خوبی که می‌نویسند، خیلی باید استفاده کرد.
 
ان‌شاءاللَّه که شما برادران و خواهران موفق و مؤید باشید و بتوانید این کار مهم را بخوبی انجام بدهید و کارها را آن‌طوری که رضای خدا در آن هست، پیش ببرید و در برنامه‌هاتان نفع مردم را بیش از پیش تضمین کنید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
۱) آقای مهاجرانی - مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران - نام برنامه‌ها را به این شرح عنوان کرد: سرود روشنی، جُنگ کتاب، پهلوانی سرود، چکاوک، در انتهای شب، هفت اقلیم، در خلوت بیداران‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار آیت‌اللَّه العظمی اراکی(ره)

تاریخ: 1370/12/02

 

بیانات در دیدار آیت‌اللَّه العظمی اراکی(ره)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


ما دعاگوی وجود شریف حضرت‌عالی هستیم. خداوند ان‌شاءاللَّه ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت‌عالی را در حق ما و مردم مستجاب کند. خداوند ان‌شاءاللَّه وجود شریف حضرت‌عالی را برای ما محفوظ بدارد. خدا را شکر میکنیم که ما را روحاً و قلباً قدردان وجود حضرت‌عالی و این نعمتهای بزرگی که امروز بحمداللَّه در اختیار مردم ایران هستند - که شما ذخیره‌ی الهی بودید و هستید - قرار داده است. ان‌شاءاللَّه که وجود شریفتان همیشه سالم و بانشاط باشد و مردم از انوار وجود شما استفاده کنند. ما محتاج دعای شما هستیم. این‌که میفرمایید ما را دعا میکنید، واقعاً از ته دل ما را خوشحال میکند.

 


خدا حافظ شما

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار آیت‌اللّه العظمی گلپایگانی(ره)

تاریخ: 1370/12/02

 

بیانات در دیدار آیت‌اللّه العظمی گلپایگانی(ره)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
  
برکات این شهر مقدس و این افاضات معنوییی که همیشه در این شهر هست، خستگیهای ما را رفع کرد. من با این‌که در این چند روز یک مقدار اشتغال داشتم، اما اصلاً هیچ احساس خستگی نمیکنم. بله، الحمدللَّه این شهر از همه جهت محفوف(۱) به برکات است؛ و یکی از بالاترین برکاتش، وجود آقا(۲) و امثال ایشان است که واقعاً از وجودهای استثنایی هستند. دعا میکنیم که خداوند ان‌شاءاللَّه ایشان را محفوظ و برکاتشان را مستدام بدارد. این حال نشاط روحی هم که بحمداللَّه در ایشان هست و هنوز هم مطالعه میکنند، خیلی مغتنم است.
 
... دیروز ما توفیق پیدا کردیم و رفتیم کتابخانه‌ی فیضیه را دیدیم؛ متأسفانه آن‌جا یک انبار کتاب است! این آقای حاج آقا مجتبی عراقی خیلی زحمت میکشند؛ لیکن واقعاً آن‌جا یک انبار است! انسان خیلی تأسف میخورد؛ حیف است که این کتابخانه با این نسخ نفیس و خطی و خطوط بزرگان، به این شکل درآمده است. البته آقای فاضل چند ماه پیش از این در تهران گفتند که آن طرف فیضیه زمینی را در نظر گرفته‌اند؛ بناست چند طبقه در آن‌جا ساخته شود؛ ما هم گفتیم حرفی نداریم. امروز بعد از دیدن این کتابخانه، برای ساختن یک کتابخانه‌ی مستقل، عزم من جازمتر شد. واقعاً کتابخانه‌ی به این عظمت، حیف است؛ صدهزار کتاب دارد، چند هزار کتاب خطی نفیس دارد؛ و اینها همین‌طور مثل انباری، مملو از کتاب شده است. سالن مطالعه‌اش هم با این نسبت طلبه - بیش از بیست هزار نفر طلبه‌ی قم - در حقیقت سالن مطالعه نیست!
 
... بنده یادم هست که در این حوزه‌ی شریف، آن وقتی که ما این‌جا مشغول درس و بحث بودیم، اولین مدرسه‌ی منظم و برنامه‌دار را - حتّی قبل از مدرسه‌ی حقانی - حضرت‌عالی ایجاد کردید؛ ما این را همیشه در مجامع گوناگونی هم که در تهران بوده، گفته‌ایم؛ این‌جا هم در جلسه‌یی(۳) بحث بود، به آقایان گفتیم. این نشاندهنده‌ی آن است که نظر شریف حضرت‌عالی از قدیم به نظم و ترتیب و امتحان و اداره‌ی مرتب و منظم طلاب بوده است. بیش از بیست هزار نفر طلبه در این حوزه‌ی بزرگ هستند که خیلی احتیاج به رسیدگی از لحاظ این جهات دارند؛ حضرت‌عالی ان‌شاءاللَّه به این آقایان فضلا و بزرگان حوزه بفرمایید که این کارها را بکنند. این حوزه مثل انبار بزرگی از معلومات شده؛ مادامی که اینها طبقه‌بندی نگردد و از اینها استفاده‌های خوب نشود، نمیتواند پابه‌پای نیازهای زمان پیش برود. ما الان در هزاران جا محتاج مبلّغ هستیم؛ مبلّغ را باید حوزه بدهد؛ اما آقایان فضلا که از حوزه تکان نمیخورند و هیچ‌کس از حوزه بیرون نمی‌آید؛ بعضی از طلبه‌ها هم که میآیند، ما نمیخواهیم؛ چون نیازها را برآورده نمیکنند!
 
... امتحان، قدم اولی بوده که ایشان(۴) برداشتند. امتحان چیز لازمی است؛ لیکن یکی از صد کاری است که باید در حوزه بشود. بزرگان ما در گذشته به این مسائل و نیازهای روز واقعاً خیلی توجه نداشتند. مرحوم آقا سیّد حسن تهامی(۵) که از شاگردان خوب مرحوم میرزا(۶) و هم‌عرض و هم‌قران با آقای خویی(۷) و آقای میلانی(۸) و ملای حسابییی بود، میگفت که ما ده، دوازده نفر شدیم - که اسم آقای خویی و آقای میلانی و مرحوم آسیّد علیمدد قاینی(۹) و خودش و چند نفر دیگر را میآورد - و بعد از این‌که مرحوم میرزا فوت کرد، چند صباحی دور و بر مرحوم آسیّد ابوالحسن(۱۰) رفتیم و گفتیم که ترتیبی به حوزه داده بشود؛ طلبه‌ها از مسائل جدید مطلع بشوند و احیاناً زبان خارجی بخوانند؛ آن وقتهایی بود که تازه این افکار اروپاییها راه افتاده بود و به همه جا میآمد. ایشان میگفتند که جلسه‌ی اول مرحوم سیّد از حرف ما استقبال کرد؛ اما جلسه‌ی دوم که برای نتیجه‌گیری رفتیم، به نتیجه نرسیدیم! ایشان میگفتند که بین بیرونی و اندرونیِ سیّد اتاق کوچکی بود که اتاقِ نشستن خود ایشان بود؛ دیدیم در باز شد و در حالیکه عبا روی دوشش نیست و دکمه‌های قبایش را هم نبسته است - پیدا بود که برای نشستن نیامده بود - وارد جمع ما شد؛ ما بلند شدیم و احترام کردیم؛ گفت نه، من داخل نمیآیم؛ خواستم همین قدر بدانید که این وجوهاتی که من میدهم، ملک شخصی من است؛ برای این‌که من قبلاً قرض میکنم و شهریه را میدهم؛ بعد که وجوهات می‌آید، قرضم را ادا میکنم؛ بنابراین آن وقتی که این شهریه داده میشود، ملک شخصی من است که داده میشود و من راضی نیستم که جز فقه و اصول، طلبه به کار دیگری اشتغال داشته باشد و بخواهد شهریه بگیرد. این را گفت و در را بست و رفت! حالا در این فاصله‌ی یک هفته، ده روز چه کسی خدمت ایشان رفته بود و چه گفته بود، آدم نمیداند.
 
میخواهم عرض بکنم که این قضیه مربوط به پنجاه، شصت سال قبل است؛ اما امروز بحمداللَّه این‌طور نیست؛ امروز آقا(۱۱) که در رأس حوزه‌های علمیه هستند و بحمداللَّه مقام عالی و شامخی هم دارند، به نظم و ترتیب در حوزه معتقدند. ایشان در لندن برای تبلیغات مرکز دارند؛ اینها خودش افکار نو و تجدد در امور است. ایشان در دستگاهشان کامپیوتر آورده‌اند؛ اینها خیلی مغتنم است. در سابق علما با کامپیوتر کاری نداشتند؛ اگر دنبال مطلبی بودند، باید کتابهای زیادی را ورق میزدند؛ کتابهایی که بعضاً نه فهرست داشت و نه حتّی شماره‌ی صفحه! من کتاب (مسالک) دارم که شماره‌ی صفحه ندارد! به نظر من امروز فضلای حوزه اگر حوزه را نظم ندهند، هیچ عذری ندارند. فضلا باید از وجود و از افکار و از حمایت ایشان استفاده کنند و حوزه را درست کنند.
 
... این قضیه‌ی آسیّد ابوالحسن، زمانی است که اوج نفوذ مارکسیسم در دنیاست؛ همان زمانی است که آشیخ جواد بلاغی در نجف به تنهایی مشغول رد افکار دهریون و مادّیون بود. بنده اطلاع دارم - البته اطلاع شخصی نیست؛ ثبت شده است - که جوانان طلبه‌ی نجف؛ کسانی که حتّی از بیوت مهم اهل علم و از بیت صاحب جواهر و امثال اینها برخاسته بودند، به بغداد رفتند و برای سوسیالیستها شعر گفتند! بر آسیّد ابوالحسن که اشکالی وارد نیست - او فقیه و مجتهدی بود که تکلیفش را میدانست و بر طبق تکلیفش عمل میکرد؛ اشکال شرعی بر او وارد نیست - اشکال بر مجرای امور بود؛ امور این‌طوری جریان پیدا کرده بود. بله، امروز واقعاً هیچ عذری پذیرفته نیست.
 
... حضرت‌عالی با ما فرمایشی - نصیحت و توصیه‌یی - ندارید؟ به‌هرحال ما همیشه منتظر هستیم که نظرات شریف و ارشادات جناب‌عالی را بشنویم؛ ما آن را مغتنم میشماریم. ان‌شاءاللَّه خداوند توفیق بدهد که تکلیف و وظیفه‌مان را درست بشناسیم و بتوانیم بر طبق آن درست عمل کنیم.
 
مرحمت عالی زیاد، خدا حافظ شما
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

تاریخ: 1370/12/01

 

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اهل بیته الأطهرین الأطیبین المنتجبین شجرة النّبوّة و موضع الرّسالة و مختلف الملائکة و مهبط العلم و الکهف الحصین و غیاث المضطرّ المستکین و ملجأ الهاربین و عصمة المعتصمین لاسیّما بقیّةاللَّه فی‌الأرضین قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: الم تر کیف ضرب اللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فیالسّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بأذن ربّها و یضرب‌اللَّه الأمثال(۱)
 
مجمع شما طلاب و فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم، شما شاگردان مکتب اهل‌بیت و ره‌پویان همان راه، محفل بسیار دلنشین و شیرینی است؛ آن هم در این مدرسه(۲) که خاستگاه انقلاب و مرکز مقاومت و ایثار و جهاد و شهادت بوده است؛ مدرسه‌یی که در هر گوشه‌ی آن، یادگار ارزنده‌یی از ستارگان درخشان علم و معنویت و معرفت است؛ مدرسه‌ی مرحوم آیةاللَّه حائری؛ (۳) مدرسه‌ی مرحوم آیةاللَّه خوانساری؛ (۴) مدرسه‌ی مرحوم حاج میرزا جواد آقا؛ (۵) مدرسه‌ی دوم فروردین؛ مدرسه‌ی پانزده خرداد؛ مدرسه‌ی شجاعت و ایثار؛ مجمع افکار و احساسات و انگیزه‌هایی که توانست نه فقط حوزه‌ی علمیه را در مقابل طوفانهای حوادث حفظ کند و بالنده نگه دارد، بلکه توانست نور معنویت و معرفت را به سراسر کشور، بلکه سراسر آفاق اسلامی منتشر سازد؛ و آن هم در مثل امروزی که روز شهدای روحانیت است؛ روزی است که به نام خونهای بناحق‌ریخته از طلاب بسیجی و فضلای معروف و غیرمعروف - آن نفوس طیبه، آن دلهای پاک و آن انگیزه‌های نورانی - نامگذاری شده است. زمان و مکان و مجموعه‌ی شما عزیزان، همگی خاطره‌انگیز و به‌یادماندنی و پُرجاذبه و دلنشین است.
 
من قبل از آن‌که وارد صحبتی بشوم که فکر کردم در این‌جا عرض بکنم، از مردم عزیز قم تشکر کنم که دیروز در هنگام ورود و بعد از ورود و در مراسم سخنرانی و در طول این ساعات پُربرکتی که ما در این شهر مقدس حضور داشتیم، مانند همیشه آن روح جوشان و انگیزه‌های پُرفوران دینی و انقلابیِ خودشان را نشان دادند؛ از شما طلاب عزیز و فضلای محترم و اساتید و مدرّسان هم تشکر میکنم. خداوند به همه‌ی شما و به همه‌ی مردم این شهر قیام و جهاد و اجتهاد و شهادت، توفیقات و تفضلات خود را به‌طور متواصل و متواتر نازل بفرماید.
  
آنچه که محور عرایض امروز ماست، حوزه‌ی علمیه است. البته امروز حوزه‌ی علمیه مثل گذشته جدا از مسائل و حوادث عالم نیست؛ امروز حوزه‌ی علمیه حقیقتی است که با همه‌ی دنیا - مستقیم و غیرمستقیم - مرتبط است؛ بنابراین، سخن از حوزه‌ی علمیه، بیشک با مسائل جاری جهان اسلام هم مرتبط است؛ همچنان که با مسائل کشور و مسائل دولت دارای ارتباط تام است. عرض کرده‌ایم که نظام جمهوری اسلامی، نظامی نیست که ممکن باشد مجموعه‌یی از علمای دین از آن جدا باشند؛ آن هم مجموعه‌ی عظیم حوزه‌ی علمیه‌ی قم که خود پدید آورنده‌ی این انقلاب و زمینه‌ساز پیروزی آن و پشتیبان و پشتوانه‌ی معنوی آن در طول سالهای گذشته بوده است و ان‌شاءاللَّه همواره خواهد بود.
  
آنچه که ما امروز در مسائل جهان اسلام مشاهده میکنیم، برای کسانی که با انگیزه‌ی انقلاب و فکر انقلاب آشنا هستند، چیزهای جدید و نامنتظری نیست. انقلاب اسلامی، انقلابی نبود که فقط تغییر یک رژیم حکومتی را به یک رژیم دیگر هدف بگیرد؛ همچنان که بالاتر از آن بود که فقط مسائل مجموعه‌یی از مسلمانان را که در چارچوب جغرافیاییِ یک کشور زندگی میکنند، هدف بگیرد. از روز اولی که انقلاب پیروز شد، بلکه پیش از آن - امروز که حرفهای پیش از انقلاب را میشنویم، به یاد میآوریم که حتّی پیش از پیروزی انقلاب، برای مجموعه‌ی انقلابیون و دست‌اندرکاران این نهضت عظیم - نه فقط مسائل ملت ایران، بلکه مسائل مسلمین نیز مطرح بود.
 
البته شکی نیست که در سازندگی، مسائل ملت ایران - به دلایل مختلف - تقدم و ارجحیت دارد. این نظام و این دولت باید بتواند یک الگو درست کند، تا فعل او، قول او را تأیید کند؛ باید بتواند در این کشور اسلام را تحقق ببخشد، تا نهضت اسلامی، صادق شناخته شود؛ باید شعارها را به واقعیت بدل کند، تا آن شعارها، دل شعاردهندگانِ سایر کشورها را گرم کند. پس، مسائل کشور ایران تقدم و اولویت دارد؛ اما بلاشک در هدفهای اصلی حرکت اسلامی و نظام اسلامی، مسائل مسلمین مطرح است. اگر در گوشه‌یی از جهان، جمعی از مسلمین حرکتی میکنند، تصمیمی میگیرند، سودی میبرند، یا زیانی میبینند، ملت ایران و انقلاب و نظام ما نمیتواند موضع منفی و بیتفاوت بگیرد. لذا از روز اول که انقلاب ما به یک دولت و یک نظام تبدیل شد، این نظام در زبان امام و معلم و معمارش، و در زبان مسؤولان و گویندگانش، همواره مسائل ملتهای مسلمان را مطرح و به آن اعتنا کرده است. امروز اگر شما میبینید که مثلاً در آفریقا ملتها کاری کرده‌اند که حواس استکبار جهانی بکلی پریشان شده است؛ اگر میبینید که سیاستگذاران استکباری دارند فکر میکنند که اگر مسائل الجزایر به فلان کشور و فلان کشور سرایت کرد، ما چه میکنیم؛ اگر میبینید که ملتهای مسلمان جمهوریهای آسیای میانه، احساسات اسلامی خود را ابراز میکنند و اسلام را میخواهند - تا آن‌جا که رهبران و مسؤولان و زمامدارانشان هم چاره‌یی جز این ندارند که دم از گرایش به انگیزه‌های اسلامی بزنند - و همین‌طور موارد دیگر، اینها را باید به عنوان آن جرقه‌هایی که از این کانون آتش منتشر شده است، ملاحظه کنید.
 
بلاشک دنیا، دنیای دیگری شده است. آن روزی که این انقلاب به پیروزی رسید، وضع اسلام در دنیا این نبود که امروز هست؛ خیلی متفاوت بود. آن روزی که این نهضت شروع شد، وضع اسلام و دین و دینداری در داخل همین کشور هم این نبود که شما امروز مشاهده میکنید؛ دین، غریب و مظلوم و منزوی بود؛ از دین برائت میجستند؛ حتّی دیندارها از دینداری خجالت میکشیدند! وضع فرهنگ غیردینی - بلکه ضد دینی - به جایی رسیده بود که بزرگترین تعریف دینی از یک جوان این بود که بگویند فلان جوان نمازخوان است! همه چیز به سمت دوری از اسلام و دوری از خدا بود. در و دیوار این کشور را به گناه آلوده کرده بودند. بعضی از ظواهر محفوظ بود؛ اما از بواطن دین، از روح دین، از حرکت عمومی به سمت هدفهای دین خبری نبود؛ و این در ایران بود که مردمش یکی از متدین‌ترین مردمان مسلمان در کشورهای گوناگون بودند. در بعضی کشورهای دیگر اسلامی، وضع مثل این‌جا بود؛ در بعضی جاها هم وضع بدتر بود. سران کشورهای اسلامی یادشان نمیآمد که مسلمانند! در مجامع سیاسی و رسمیِ اسلامی، چیزی که مطلقاً به یاد کسی نمیآمد، این بود که یک حرکت و یک تظاهر اسلامی انجام بگیرد، یا از یک تظاهر ضد اسلامی جلوگیری بشود؛ اصلاً چیزی به عنوان اسلام مطرح نبود!
 
امروز کار به جایی رسیده است که دشمنان اسلام و دین - منظور، دشمنان فردی و شخصی و اعتقادی نیست؛ دشمنان سیاسی است؛ آنهایی که دینداری مردم را سدی در مقابل اطماع و هوسها و شهوات خود میبینند - از گسترش دین در سطح عالم، به عنوان یک پدیده‌ی خطرناک یاد میکنند! ما باید به این واقعیت خیلی توجه کنیم؛ این کارِ کیست؟ این کارِ شماست؛ این کارِ جهاد عظیمی است که ملت ما انجام داد.
 
از سخن بدون عمل، کسی درس حقیقی و ماندگار نمیگیرد. ملت ایران کاری کردند که عملشان، قولشان را تأیید کرد و بر آن صحه گذاشت؛ لذا این قول برکت پیدا کرد. منش الهیِ آن امام خالص و مخلص، آن انسان باصفا که در تمام وجود و حرکات و سکنات خود، خدا را در نظر میگرفت، کار خود را کرد. برادران عزیز! جوانان عزیز! اینها برای ما درس است؛ اینها راه آینده‌ی ما را روشن میکند.
 
ما که هنوز به اهداف خودمان نرسیده‌ایم؛ ما که هنوز با آن صحنه‌ی عظیمی که از گسترش تفکر اسلامی پدید می‌آید و خدای متعال در آیات قرآنی آن را ترسیم کرده است - که (لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون) (۶) - خیلی فاصله داریم. راه، همین راه است: راه جهاد، راه تلاش، راه علم و عمل، راه اخلاص، راه صفا، راه ذکر و توجه به خدا، راه توسل به اهل‌بیت، راه زنده نگهداشتن یادگارها و ارزشهای اسلامی؛ نه فقط در دل و ذهن، بلکه حتّی در عمل؛ اینهاست که ما را به نتایج خواهد رساند.
 
پس، امروز وقتی که حوزه‌ی علمیه نگاه میکند، باید احساس کند که حرکت این چند ده سال گذشته‌ی او، یک حرکت مثمر بوده؛ و اساساً حوزه‌ی علمیه، یک وجود مثمر و دارای برگ و بار بوده است؛ (کلمة طیّبة کشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بأذن ربّها)؛ (۷) و تا امروز این‌گونه بوده است.
 
در سال ۱۳۴۰ قمری - یعنی هفتادودو سال قبل از این - آن روزی که مرحوم آیةاللَّه حائری (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) وارد این شهر شد، از این همه برکات خبری نبود؛ نه در این شهر، نه در این کشور، و نه در سراسر عالم. او این حوزه را پایه‌گذاری کرد و تقریباً چهل سال بعد از آن تاریخ - یعنی در سال ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ قمری - این نهضت آغاز شد؛ ببینید چه‌قدر این ثمره به اصل نزدیک است و چه‌طور آن اخلاصی که نشاننده‌ی این نهال - یعنی نهال حوزه‌ی علمیه - در وجود خود داشت، به ثمر نشست، تا این نهضت پدید آمد و نشاننده‌ی نهال نهضت - یعنی آن معلم نسل کنونی و نسلهای آینده‌ی بشر، آن مرد خدا، آن بنده‌ی صالح، آن رهرو راه پیامبران - با اخلاص خود چه کرد که این نهال تا امروز این همه ثمرات بخشیده است که شما آنها را در سراسر عالم میبینید؛ و یکی از ثمرات آن تلاش در کشور ایران، تشکیل جمهوری اسلامی با همه‌ی برکاتش است؛ و در جاهای دیگر، بیداری مسلمین و بقیه‌ی قضایاست که میدانید.
 
امروز هم من و شما باید با اخلاص و با تلاش و با جهاد حرکت کنیم تا این درخت، ثمربخش بماند و ثمربخش‌تر بشود؛ این باری است که ما دست‌به‌دست میگردانیم. پس حوزه‌ی علمیه یک وجود مثمر بوده است؛ بعد از این هم باید مثمر باشد؛ والّا حوزه‌ی بیثمر فایده‌یی ندارد و به دردسرِ نگهداشتنش نمیارزد. هیچ درختی اگر ثمری نداشته باشد، یا لااقل سایه‌یی بر سر کسی نیفکند، هیچ باغبانی زحمت نگهداری از آن را بر خود هموار نمیکند.
 
حوزه‌ی علمیه یک موجود زنده است؛ افراد در این حوزه میآیند و میروند. یک روز شما این‌جا را پُر کردید؛ یک روز هم قبل از شما جمع دیگری این فضا و صحن را پُر میکردند؛ آنها رفتند و شما آمدید؛ من و شما هم خواهیم رفت و دیگرانی خواهند آمد و ان‌شاءاللَّه متلألئ‌تر و پُرشکوه‌تر از زمان ما این‌جا را پُر خواهند کرد. ماها عوض میشویم؛ اما آنچه میماند، حوزه‌ی علمیه است. حوزه‌ی علمیه، یک موجود همیشه زنده است؛ اما حیات آن به دست ما و به دست هر نسل دیگر است. اگر من و شما زندگی و جوهر حیات را در حوزه تزریق نکنیم، حیات حوزه ضعیف خواهد شد و به نسلهای بعد نخواهد رسید. حوزه مربوط به افراد نیست - افراد میروند، حوزه میماند - اما حیات مستمر و تاریخی حوزه، وابسته به جهاد و تلاش افراد است. ما میتوانیم بد عمل کنیم - العیاذ باللَّه - و نتیجه‌ی بد بگیریم؛ یا خوب عمل کنیم و نتیجه‌ی درخشان بگیریم. پس عمل ماست که تأمین کننده و تعیین کننده‌ی آینده و آثار و ثمرات حوزه است.
 
حالا چه بکنیم که این حوزه مثمر بماند؟ یک مسأله این است که طلاب علوم دینی و فضلای جوان، آیا برای سازندگی و برای آینده‌ی حوزه نقشی دارند یا نه؛ جواب این است که بلی، دارند. هرکسی نقش خودش را دارد. در یک مجموعه، همه‌ی افراد دارای نقشند. در یک بدن سالم، هر سلولی مشغول کار است. اگر هر کدام ما در آن‌جایی که هستیم، کار خود را خوب انجام بدهیم، به سلامت مجموعه کمک کرده‌ایم؛ اما اگر هر کدام ما کار خود را خوب انجام ندهیم، به قدر شعاع وجودی خود، به سلامت مجموعه ضربه زده‌ایم؛ (رحم اللَّه امرء عمل عملا صالحا فأتقنه).(۸) کار را باید متقن و خوب انجام داد؛ درس را باید خوب خواند؛ اخلاق را باید رعایت کرد؛ تدین را باید در زندگی خود اصل دانست؛ ممشای بزرگان را در آداب زندگی، در خلقیات عبادی و عملی باید اسوه و الگو قرارداد. چیزهایی هم هست که البته به تطور زمان متطور میشود؛ آنها را هم باید متطور و متحول کرد. پس افراد حوزه، از بزرگ و کوچک، تا طلبه‌ی تازه به حوزه آمده، در عمل شخصی خود میتوانند نقشی ایفا کنند که آن نقش در سلامت حال و آینده‌ی حوزه اثر خواهد گذاشت.
 
اگر طلبه‌ی امروز ما به درس خواندن بیاعتنایی کند، یا به دیانت و تعبد و تلاش فردیِ اخلاقی خود بیاعتنا بماند، یا استعداد خود را به کار نیندازد، یا هدف خود را گم کند - مثل کسی که به طرف مقصدی در حال حرکت است، اما وقتی وسط راه به قهوه‌خانه‌ی خوش‌آب‌وهوایی رسید، همان‌جا پیاده بشود و لنگر بیندازد و همان‌جا بماند و هدف را فراموش کند - یا اگر در اثنای راه منظره‌یی به چشمش خورد، نشناخته و ندانسته به سمت آن راه بیفتد و از هدف غافل بشود، همه‌ی اینها آفات راه ماست.
 
طلبه باید راه را با معرفت و علم و یقین انتخاب کند و با معرفت و علم و یقین هم آن را ادامه دهد؛ آنچه که مربوط به فرد طلبه است، اینهاست. البته مسؤولیتهای دیگری هم هست که به‌طور طبیعی کار کسان دیگری است؛ کار مدیران و کار استادان و بزرگان است - که آن هم داستان دیگری دارد - کار طلبه‌ها نیست.
  
در خصوص آنچه که در حوزه‌ی علمیه باید دچار تحول و تطور بشود - که بخش بسیار مهمی است - اگر بخواهم به‌طور اجمال و خلاصه مطلبی عرض بکنم - که البته تفصیلش را با جزییات و ریز مسائل، در مجموعه‌ی علما و فضلا و اعاظم حوزه عرض کرده‌ام(۹) - این است که این مجموعه‌ی عظیمی که امروز مایه‌ی اتکاء و امید نظام جمهوری اسلامی و آینده‌ی کشور است و به منزله‌ی راهنمایی برای حرکت کلی کشور، نه فقط امروز، بلکه برای فردا و فرداهاست - که هر کدام از شما در یک بخش باید این راهنمایی را انجام بدهید و ان‌شاءاللَّه در میان شما کسانی باید راهنمایی کل مجموعه را در دوران و زمانِ خودش انجام بدهند - این مجموعه‌یی که امروز به یک معنا چشم امید جهانی به اوست، باید خودش را با شرایط و امکانات و پیشرفتهای زمان هماهنگ کند؛ همین درس را بخواند، همین علم را بیاموزد، همین سلوک اخلاقی و معنوی را داشته باشد؛ اما از ابزارهای جهان هم استفاده کند.
 
این نمیشود که در دنیا کامپیوتر باشد؛ سرعت از ساعت و دقیقه به ثانیه رسیده باشد؛ برای ذره ذره‌های وقت و انرژی حساب باز بشود؛ دانشگاهها و مراکز پژوهشی عالم برای دانشجویان و محققان و خرده‌محققانِ خودشان امکانات تحقیق را فراهم کنند؛ اما ما طبق همان شیوه‌های قدیمی که یک روز بزرگان ما(قدّس‌اللَّه‌اسرارهم‌الشّریفة) عمل میکردند - چون دستشان خالی بود - عمل بکنیم؛ مگر چنین چیزی ممکن و رواست؟ اصلاً جایز نیست. اینها چیزهایی است که باید تطور پیدا کند. نمیشود شما امروز که میخواهید از این‌جا به تهران بروید، الاغی پیدا کنید و سوار آن بشوید و قدم به قدم از این‌جا به کوشک نصرت، از آن‌جا به علیآباد و نقاط دیگر بروید، تا بعد از چهار، پنج روز به تهران برسید؛ چنین چیزی امکان ندارد. شما یک ماشین پیدا میکنید و سوار آن میشوید و یک ساعت، دو ساعت دیگر به تهران میرسید؛ این وسیله در اختیار ماست. ما فقه هم میخوانیم، اما از وسیله‌ی سریع‌السیر هم استفاده میکنیم؛ مگر مانع و منافاتی دارد؟ ما فقه هم میخوانیم، اما از کامپیوتر هم برای فقه استفاده میکنیم. ما فقه هم میخوانیم، اما از شیوه‌های جدید تحقیق هم استفاده میکنیم. در دنیا روشهای ویژه و بسیار جدیدی برای تحقیق علوم غیرتجربی وجود دارد - فقه از علوم تجربی که نیست - از آنها هم استفاده میکنیم. ما فقه هم میخوانیم، اما از ابزارهای کار دست‌جمعی هم استفاده میکنیم.
 
کارهای ما دست‌جمعی نیست. من یک وقت عرض کردم که از این جهت، مثل جناب ابی‌ذر (سلام‌اللَّه‌علیه) هستیم که (یعیش وحده و یموت وحده).(۱۰) همه‌ی کارهای ما تنهاست: از استاد، تنها درس میگیریم و تنها مطالعه میکنیم. گرچه مباحثه‌مان هم کار دو نفری است، اما تنهاست؛ یعنی اشتراک فکری نیست. یک روز زید میخواند، عمرو شاگرد او میشود و گوش میکند؛ فردا عمرو میخواند، زید شاگرد او میشود و گوش میکند؛ یعنی کار فردی است. کار دست‌جمعی، اشتراک مساعی و ابزارهای مناسب را جمع کردن و آوردن، کارهای جدید دنیاست. جدید که عرض میکنیم، این بخش آن خیلی هم جدید نیست؛ تقریباً قدیمی است؛ اما در عین حال ما هنوز با آن چندان آشنا نیستیم!
 
استعدادهای درخشان را در میان حوزه جمع‌آوری و طبقه‌بندی کنیم؛ این از کارهایی است که امروز در دنیا رایج است. نمیشود بگوییم که این درس هست؛ هرکس میخواهد بیاید، بیاید؛ هرکس هم نمیخواهد، نیاید؛ ما این‌طوری درس میدهیم و ملاحظه‌ی اضعف مأمومین را میکنیم! مگر چنین چیزی میشود؟ باید برای اقوای مأمومین هم یک درس ویژه گذاشت. استعدادها باید شناسایی و طبقه‌بندی بشود؛ آن استعداد درخشان برکشیده شود و به او آموخته شود و از او استفاده شود؛ اینها کارهایی است که در جمله‌ی کارهای جدید قرار میگیرد؛ اینها باید در حوزه انجام بگیرد.
 
تخصصی شدن و رشته رشته کردن و امتحان کردن و کارهای گوناگون دیگر هم از همین قبیل است. نیایند بگویند که بزرگان ما همان‌طور درس خواندند و به آن‌جاها هم رسیدند. در حقیقت، بزرگان ما ابزار و وسیله‌یی نداشتند. اگر کسی مثل ابن‌سینا در دنیای امروز با امکانات امروز درس میخواند، کاری میکرد که تا هزار سال دیگر دنیا مدیون او باشد؛ همچنان که در آن دوران و به حسب آن زمان کاری کرد که هزار سال دنیا مدیون او شد. آنها امکانات نداشتند، همان‌طور زندگی کردند؛ اما امروز امکانات و پیشرفتها هست؛ ما از پیشرفت که نباید فقط لامپ مهتابیش را در اتاقمان بیاوریم! بایستی به دنبال ابزار کار باشیم؛ و این چیز بسیار حائز اهمیتی است؛ نمیشود از اینها گذشت. غرض، اینها چیزهایی است که مربوط به بزرگان حوزه است؛ ان‌شاءاللَّه اینها را بایستی انجام بدهند.
  
حوزه به یک مدیریت متمرکز احتیاج دارد که از طرف بزرگان حوزه، مراجع معظم حوزه، فضلای حوزه و جامعه‌ی مدرّسین حوزه مورد حمایت باشد و طلاب آن مدیریت را به‌عنوان یک مدیریت شامل بپذیرند. جمعی آدمهای کارآمد بنشینند و دامنها را به کمر بزنند و از این مجموعه‌ی عظیم که چشم جهانی به اوست، آن‌چنان که میشود و باید و شاید، استفاده کنند؛ این از جمله‌ی کارهایی است که در حوزه باید انجام بگیرد؛ آن‌وقت حوزه مثمر خواهد شد.
 
یک مسأله، مسأله‌ی ارزشها در حوزه است. طلاب باید ارزشهایی را به عنوان ارزشهای ثابت و زوال‌ناپذیر همواره به یاد داشته باشند؛ که از جمله‌ی آنها، ارزش علم و ارزش جهاد است. ارزش جهاد را دست کم نگیرید. طلبه‌ی جهادگر، طلبه‌ی تلاشگر، طلبه‌ی بسیجی، طلبه‌یی که آماده است تا در میدانهای خطر حضور پیدا کند، این طلبه است که اگر با ابزار علم مجهز شد، آن وقت دنیایی در مقابل او دیگر تاب نمیآورد. این کتابی را که درباره‌ی خاطرات بسیجیهای تیپ ۸۳ است و اخیراً چاپ شده، (۱۱) میخواندم؛ چه‌قدر لذتبخش و زیباست. طلبه‌ی امام صادق، در دفاع از حریم امام صادق - یعنی نظام جمهوری اسلامی؛ چون جنگ ما دفاع از حریم امام صادق و دفاع از حریم اسلام و قرآن بود - در میدانهای خطر بی‌محابا پیش میرود و حماسه‌هایی خلق میکند که گویی افسانه است؛ این‌قدر از ذهن مردمِ امروز دور است؛ اینها ارزشهای تمام‌نشدنی است؛ هیچ چیزی با اینها معادل نیست؛ نظام حوزه بایستی این ارزشها را رشد بدهد و پیش بیاورد. ارزش تدین و تعبد و ذکر، ارزش بسیار بزرگی است.
 
ما همیشه افتخار میکردیم که حوزه‌های علمیه آن‌چنان است که وقتی کسی وارد آن میشود، اگر بار معنوی و دینی و اعتقادی و عملی زیادی هم نداشته باشد، وقتی خارج میشود، پُربار و متدین است؛ و همواره از دانشگاههای کشور - دانشگاههای سبک جدید - توقع کرده‌ایم که این‌طور باشند که اگر جوانان وارد میشوند و متدین نیستند، وقتی خارج میشوند، متدین خارج بشوند؛ این باید در حوزه‌ی علمیه به حد اعلی برسد.
 
طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند. طلبه باید زندگی خود را یک زندگی دینیِ محض بکند. طلبه باید دل خود را پاک و صاف کند، تا وقتی در مقابل انوار معرفت و توفیقات الهی قرار گرفت، تلألؤ پیدا کند؛ برادران! بدون اینها نمیشود. ما کسانی را داشتیم که از لحاظ علمی، مراتب بالایی هم داشتند و مغزشان قوی بود؛ اما دل و روحشان ضعیف و آسیب‌پذیر بود. وقتی این‌جا آن بنیه‌ی معنوی و دینی ساخته نشود، آن‌جا که پای مقام و امکانات مادّی به میان می‌آید، انسان میلرزد؛ آن‌جا که پای فداکاری به میان می‌آید، انسان میلرزد و نمیتواند جلو برود؛ آن وقت چه‌طور میشود یک ملت و یک مجموعه را هدایت کرد؟
 
باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم. امام را دیدید؟ امام در این شهر در زمان مرحوم آیةاللَّه بروجردی(۱۲) مدرّس عالی‌مقامی بود که فقط طلاب ایشان را میشناختند. طلاب جوان و فضلا به ایشان علاقه داشتند و همان وقت درس ایشان، درس شلوغی بود؛ اما در بیرونِ حوزه‌ی علمیه، کسی در شهر قم هم ایشان را درست نمیشناخت، چه برسد در سطح کشور؛ مگر یک عده خواص کمیاب و بسیار معدود که در گوشه و کنار با اخلاق و درس اخلاق ایشان، یا آشنا بودند و یا شنیده بودند. همین انسان که در گوشه‌ی حوزه‌ی علمیه یک زندگی شبه منزوی و یک زندگی علمی محض را دنبال میکرد، آن وقتی که پای عمل به میان آمد، آن‌چنان قرص و محکم وارد شد که حقیقتاً قدرتهای پولادین دنیا را متزلزل و متلاشی کرد. این صاحبان قدرتهای مادّی دنیا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشریفات، با آن همه پیشرو و پسروها، هیچکدامشان نتوانستند در مقابل آن نَفَس سوزان، آن پای استوار و آن انسان ثابت‌قدم و محکم، مقاومت کنند؛ درشتهایشان هم سینه سپر کردند؛ اما همه یکی پس از دیگری مجبور به عقب‌نشینی شدند. آن مرد این استقامت را از چه چیزی به دست آورد؟ از ایمان و تقوا و اخلاص و پاکیش. او انسانی پاک و بااخلاص بود و دنیا برایش اهمیتی نداشت؛ حفظ آن مقام برایش ارزش و هدف نبود؛ به تکلیف الهی فکر میکرد.
 
برادران عزیز! طلاب و فضلای جوان! این بنیه در جوانی شکل میگیرد. در جوانی خودتان را بسازید؛ شما روزگارهای مهم و حساسی را در پیش خواهید داشت. این کشور و این نظام و این نهضت عظیم اسلامی در سطح عالم، به شماها احتیاج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوی باید خودتان را بسازید. البته نقشه، نقشه‌ی آسانی است؛ اما پیمودنش اراده میخواهد. نقشه، یعنی تقوا؛ تقوا، یعنی پرهیز از گناه؛ یعنی اتیان واجبات و ترک محرمات؛ کار را با اخلاص انجام دادن و از ریا و فریب دور بودن. برخلاف آنچه که تصور میشود، این کارها در دوران جوانی بسیار آسانتر است؛ به سن ماها که برسید، کار مشکلتر خواهد شد. بنابراین، ارزش تدین، یکی از آن ارزشهاست؛ این ارزش بایستی رعایت شود. نماز شب خواندن، نافله خواندن، دعا خواندن، ذکر گفتن، متوجه خدا بودن، زیارت رفتن، توسل کردن و به مسجد جمکران رفتن، سازنده است؛ اینها شما را پولادین خواهد کرد. نمیشود یک حوزه‌ی ایده‌آل داشته باشیم؛ در حالی که این چیزها در طلابش نباشد.
 
یکی دیگر از ارزشها، پیشرفت دادن به دانش در این حوزه است. آن کسانی که در سطوحی هستند که میتوانند به علم پیشرفت بدهند، باید این کار را بکنند. علم را باید پیش برد؛ فقه را باید پیش برد. فقه ما اسلوب بسیار متقن و محکمی دارد؛ آن اسلوب همان چیزی است که به آن فقاهت میگوییم. فقاهت، یک شیوه برای استنباط و درک احکام الهی و اسلامی است. شیوه‌ی فهم معارف احکام از کتاب و سنت، که چگونه و با چه ابزاری مطلب را بفهمیم، شیوه‌ی فقاهت نام دارد. این شیوه، شیوه‌ی بسیار رسایی است و این منبع عظیمی که در اختیار ماست - یعنی کتاب و سنت و دستاوردهای فکری گذشتگان - مواد اولیه‌ی آن است. با این شیوه و در این قالبها، میشود تمام نیازهای بشر را استخراج کرد و در اختیار بشریت گمراه گذاشت. امروز ما خیلی احتیاج داریم که از این شیوه استفاده‌ی بهینه کنیم.
 
البته کسانی که از فضل و مراتب بالای علمی برخوردارند، خود این شیوه را هم باید تکمیل کنند. هیچ چیزی نیست که تکمیل‌پذیر نباشد؛ همه چیز در این عالم به سمت تکامل پیش میرود؛ حتّی ذوات مقدسه‌ی معصومین روزبه‌روز کاملتر میشدند و تکامل پیدا میکردند. وجود مقدس معصوم با آن عظمتی که برای ما حتّی قابل تصور هم نیست - که امروز شما نگاه میکنید میبینید از لحاظ عظمت، خورشیدی است که اصلاً ابعادش را هم ما نمیتوانیم بفهمیم؛ درست نگاه هم بکنیم، چشممان را خواهد زد - فردای او از امروزش کاملتر است. پس میبینید که حتّی در آن مراحل، تکامل هست. در همه چیز و در همه‌ی شیوه‌ها تکامل هست. ما باید شیوه‌ی فقاهت را هم تکامل بدهیم؛ بعد این شیوه که در دست قرار گرفت، آن وقت وارد بشویم، کتاب و سنت را باز کنیم و از آنها استفاده کنیم.
 
برادران عزیز! امروز کارهای نشده و سؤالهای بیجواب خیلی هست. از اولی که این انقلاب پیروز شد، هرجا رفتیم و هرکس آمد، دیدیم به ما میگوید شما چه میگویید؛ حرفتان چیست. ما باید پایه‌های تفکر اسلامی و جهان‌بینی اسلامی و مبانی نظام اسلامی و ارکان و خطوط اصلی انقلاب اسلامی - یعنی این تحول و از شکلی به شکل دیگر شدن - را توضیح بدهیم؛ بعد ارکان نظام جمهوری اسلامی و اقتصاد و سیاست و روابط جمعی و روابط فردی و اخلاق و فرهنگ و جایگاه علم را در آن توضیح بدهیم؛ همه‌ی اینها کار لازم دارد؛ جای بسیاری از این کارها خالی است؛ اینها باید از حوزه‌ی علمیه بجوشد و سرریز بشود.
 
امروز در دنیا افکاری ارائه میشود و فلسفه‌هایی در زمینه‌های گوناگون - در ذهنیات، در مسائل اجتماعی، در تاریخ، در اقتصاد - مطرح میشود که پاسخهایی هم در این زمینه وجود دارد. هر چند صباحی یک نفر در دنیا سر بلند میکند و کتابی مینویسد؛ کتاب او را به زبانهای دیگر ترجمه میکنند و چهار نفر هم مروجش میشوند؛ ما چه کار کنیم؟ ما این‌جا در مدرسه‌ی فیضیه، یا در حوزه‌ی قم، یا در مسجدمان در فلان شهر کشور بنشینیم، تا ببینیم چه حرفی از خارج آمد که فلان نقطه‌اش اشاره یا تعریضی به مسائل دینی دارد و بنا کنیم همان نقطه را رد کردن!؟ این درست است!؟ بعد از آن‌که کسانی آن را خواندند، دانستند، تدریس کردند، تفهیم کردند؛ یکی هم پیدا شد و آن را ترجمه کرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحانی رسید؛ تازه حالا بفهمم که در ده سال پیش، بیست سال پیش، چهل سال پیش، در اروپا دانشمندی یا متفکری یا فیلسوفی یا فیلسوف‌نمایی آمده و به فلان نقطه‌ی اعتقادات من تعرض کرده و من حالا به او جواب بدهم! آیا این روش درستی است!؟ یا نه؛ حوزه باید در متن حوادث علمی عالم باشد.
 
امروز شما باید بدانید و در جریان باشید که مثلاً در مقوله‌ی جامعه‌شناسی، در دنیا چه نظرات و چه ایده‌هایی هست و چه فکرهایی دارد میجوشد. گاهی در این فکرها عناصر مطلوبی هست؛ آن را جذب کنید؛ عناصر نامطلوبی هم هست؛ قبل از آن‌که بیاید، دفاع مناسبش را آماده کنید و ذهنیت جامعه را واکسینه نمایید. این‌طور نباشد که وقتی آمد و یک عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوییم بله، فلان کس در فلان قضیه این‌طور گفته و این مطلب به این دلیل و این دلیل و این دلیل، درست نیست؛ این‌که راه برخورد نیست! پس، تحقیق و پژوهش و اطلاع و آگاهی از حقایق و معارف عالم و وضع علمی دنیا، از چیزهایی است که برای حوزه‌ی علمیه لازم است.
 
حوزه‌ی علمیه نباید از مسائل و جریانات علمی دنیا منزوی باشد؛ باید در متن جریانات علمی باشد. البته این حرف به معنای آن نیست که فردا تکتک طلاب قم بگویند خیلی خوب، ما میخواهیم حالا در متن جریانات علمی قرار بگیریم، پس درسهامان را زمین بگذاریم و اول یک خرده زبان یاد بگیریم و بعد بیاییم! نه، حوزه باید باشد، نه تکتک طلاب. مجموعه‌ی حوزه باید مثل یک استخر جدا افتاده‌ی از جریانات علمی و فکری جهان نباشد؛ دریای عظیمی باشد که جریانهایی به آن وارد بشوند و جریانهایی هم از آن خارج گردند؛ فکرهایی در آن وارد بشوند و فکرهایی هم از آن خارج گردند. شما باید دنیایی را سیراب کنید؛ حوزه نمیتواند کنار بماند. اینها چیزهایی است که در مورد حوزه‌ی علمیه‌ی قم هموم ماست. من گاهی که راجع به مسائل حوزه‌ی علمیه فکر میکنم، حقیقتاً یک حال سراسیمگی پیدا میکنم! حوزه خیلی مهم است.
  
البته خوشبختانه در قم مراجع معظم تقلید هستند. امروز در حوزه‌ی علمیه بزرگانی هستند. این دو مرجع بزرگی که امروز در حوزه‌ی علمیه هستند(۱۳) - این استخوانهای قدیمی حوزه؛ این کسانی که هر کدام شصت سال، هفتاد سال به این حوزه خدمت کرده‌اند - وجودشان خیلی بابرکت است. غیر از آنها، فضلا و مدرّسان و شخصیتها و آدمهای دلسوز هستند. گاهی انسان اینها را که میبیند، میگوید ما هم به کارهای خودمان مشغول باشیم؛ این کارها بالاخره انجام میگیرد؛ ولی از طرفی انسان میبیند که حوزه‌ی علمیه است؛ شوخی نیست. واقعیتهایی که در حوزه‌ی علمیه هست، جاهای خالییی که انسان احساس میکند، اینها چیزهایی نیست که انسان بتواند آنها را ببیند و نسبت به آنها دچار فکر نشود؛ همّ انسان متوجه این امور نشود. باید تلاشِ خیلی سریع و وسیع و همه‌جانبه و پُرمغز و پُرمحتوا و پخته‌یی - نه عجولانه و سرسری - در قم انجام بگیرد؛ طلاب و فضلا هم باید کمک کنند؛ اساتید و مدرّسان هم ان‌شاءاللَّه باید پیشقدم بشوند.
 
یکی از چیزهایی که امام بزرگوار روی آن تأکید میکردند، ارتباط حوزه و دانشگاه بود؛ حوزه‌ی علمیه در این مورد چه کار میخواهد بکند؟ چه‌طوری ارتباط حوزه و دانشگاه تشکیل خواهد شد؟ ما دفتر همکاری حوزه و دانشگاه داریم - که البته کارهای بسیار باارزش و خیلی خوبی هم کرده است - اما نسبت به آن کار عظیم، فقط بخش کوچکی را اشغال کرده است. تحقیقات مشترک، پژوهشهای مشترک و کارهای مشترک، میتواند وجود داشته باشد.
 
طلاب باید با معارف روزگار خودشان آشنا بشوند و علوم روز را بشناسند؛ البته این به معنای آن نباشد که درسهای خودشان را رها کنند. برنامه‌های حوزه باید فراگیر باشد و به قدر لازم و کافی طلاب را آشنا کند.
 
نکته‌ی آخر هم این‌که طلاب همواره در میدان تبلیغ، بسیجیهای نظام بوده‌اند. کمک به نظام، کمک به مسؤولان، کمک به دولت و کمک به این کسانی که با همه‌ی وجود دارند تلاش میکنند، جزو چیزهایی بوده که بحمداللَّه طلاب همیشه آن را انجام داده‌اند؛ الان هم باید انجام دهند.
 
مراقب باشید که دسته‌بندیها و جناح‌بندیهای سیاسی در حوزه نفوذ و رشد نکند. جهت سیاسی طلاب، همان جهت سیاسی نظام و انقلاب است؛ همان جهت انقلاب را باید ان‌شاءاللَّه در تبلیغات و در برخورد با مردم - قولاً و عملاً - پی بگیرید. ان‌شاءاللَّه بایستی تصویر خوبی از انقلاب و تلاش مسؤولان و خدماتی که امروز دولتمردان ما بحمداللَّه دارند انجام میدهند، در اختیار مردم بگذارید؛ خداوند هم به شما کمک خواهد کرد.
 
امیدواریم که قلب مقدس ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) از شما راضی و خشنود باشد و سربازان همیشگی و واقعی آن بزرگوار باشید.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات پس از بازدید از منزل حضرت امام خمینی(ره)

تاریخ: 1370/12/01

 

بیانات پس از بازدید از منزل حضرت امام خمینی(ره)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
از اظهار لطفی که نسبت به من فرمودید، (۱) خیلی متشکرم. من حقیقتاً و بدون این‌که بخواهم تعارف بکنم، خودم را قابل این لطفها و عنایتها نمیدانم. برای من شرف بزرگی است که در این خانه - که زادگاه انقلاب عظیم اسلامی است - بعد از چند سال مجدداً حضور پیدا کنم. البته در این خانه که از زوایا و از هر اتاق آن، یادی از امام عظیم‌الشأن راحلمان داریم، جای خالی ایشان را مشاهده کردن، سخت است؛ ولی همان‌طور که فرمودید، این خاطرات، خاطراتی جاودانه و تمام‌نشدنی است. این‌جا همان جایی است که اولین جرقه‌های این انقلاب عظیم زده شده و درخشیده است. فرمایشهای جاودانه‌ی امام بزرگوارمان از این منزل به همه‌ی دنیا فرستاده شده است. آن بزرگوار، سخت‌ترین امتحانها را در این‌جا از سر گذراندند و در این خانه چگونگی استقامت در مقابل باطل و امید به حق را به دنیا یاد دادند.
 
روز دوم فروردین سال ۴۲ مثل همین حالا در مقابل چشمم قرار دارد. بعد از قضایای مدرسه‌ی فیضیه و آن حوادث کذایی، اولِ شب خودمان را با دوستان به این‌جا رساندیم - چون همه از این خانه نگران بودند که چه خواهد شد - از آن درِ حیاط کوچک وارد شدیم و دیدیم که ایشان آن گوشه‌ی حیاط ایستاده‌اند و مشغول اقامه‌ی نماز مغرب و عشا هستند و جمعی هم با ایشان مشغول نمازند. آن‌چنان طمأنینه‌یی در وجود ایشان بود که هر اضطرابی را تمام میکرد؛ اصلاً کأنه هیچ حادثه‌یی اتفاق نیفتاده است؛ واقعاً مثل کوه استوار ایستاده بودند و مشغول نماز بودند؛ بعد هم از آن پله‌ها بالا آمدند و به اتاق دست چپ تشریف بردند و نشستند؛ طلبه‌ها هم ریختند که بیانات ایشان را بشنوند. از جمله‌ی حرفهای ایشان در آن روز - که عین شدت اختناق و تسلط دستگاه ستمگر بود - این بود که گفتند اینها خواهند رفت و شماها خواهید ماند و ما از این سخت‌ترش را هم دیده‌ایم؛ تحمل و ایستادگی کنید. این برای ما درس امید است. حقیقتاً استقامت ایشان در مقابل شداید و امیدشان به آینده این بود؛ و همین است که امروز هم میتواند ملت ما را پیش ببرد؛ یعنی امید به آینده و ایستادگی در مقابل مشکلات. ایشان درس عملی و عینیِ این را دادند و راهشان این راه بود.
 
از خدای متعال میخواهیم که ما را به همان روشی هدایت کند که ایشان داشتند و پیش گرفتند و توانستند بزرگترین کارهای این روزگار را با همین روش انجام بدهند؛ و میخواهیم که روح مقدس و مبارک ایشان را مشمول تفضلات و فیوضات دایمیِ الهی خودش بکند و مقامات عالی ایشان را باز هم عالیتر بفرماید. ان‌شاءاللَّه به عدد نفوس مؤمنین و میلیونها و بلکه صدها میلیون مسلمان و آنچه که بعداً از نسل اینها خواهد آمد - که از فضل حرکت ایشان، بر دانششان یا بر وضع زندگیشان یا بر حرکتشان اثری گذاشته شده است - خداوند به ایشان حسنه و ثواب و فضل عنایت بکند؛ به ما هم توفیق بدهد که ان‌شاءاللَّه آن راه را دنبال بکنیم. خیلی هم متشکریم که جناب‌عالی این زحمت را قبول کردید؛ ما توقع نداشتیم که شما متحمل زحمتی بشوید؛ ما فقط میخواستیم خاطره‌یی تجدید کنیم و به حضار این بیت - آنهایی که هستند - سلامی عرض کنیم.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم قم

تاریخ: 1370/11/30

 

بیانات در دیدار مردم قم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الأرضین الکهف الحصین و غیاث المضطرّ المستکین و عصمة الخائفین و ملاذ الّلاجئین مولانا الحجّةبن‌الحسن المهدیّ المنتظر و لعنةاللَّه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدّین قال اللَّه الحکیم فیکتابه:
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم بقیّةاللَّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین(۱)
  
عید میلاد مبارک و باسعادت و سرشار از امید و انتظارِ امام غایب و حجت الهی در زمین، مهدی موعود(عجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه‌الشّریف‌وسلام‌اللَّه‌علیه‌وعلیابائه الأطیبین‌الأطهرین) را به شما برادران و خواهران عزیز قمی صمیمانه تهنیت و تبریک میگویم. این یک فرصت بسیار مغتنم و باارزش برای این‌جانب است که شهر قم و مردم قم و این آستان مقدس را - که حرم اهل بیت است - در روزی زیارت کنم که روز عید و جشن همه‌ی منتظران عالم و همه‌ی کسانی است که در اعماق جان خود، انتظار آزادگی و عدالت و رهایی از ظلم و تعدی و طغیان را دارند.
 
از اولین لحظات پیدایش این نهضت مبارک که تحت الطاف حضرت ولیّ‌اللَّه‌الاعظم(ارواحنافداه‌وعجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه) روزبه‌روز به پیش رفته است، شما مردم قم، زن و مردتان، پیر و جوانتان، با آن ارتباط پیدا کردید؛ به آن کمک کردید و در صحنه‌های گوناگون، با همه‌ی وجود از آن دفاع نمودید. خوشحالم از این‌که خداوند متعال این توفیق را به این‌جانب داده است که باز بتوانم شما عزیزان قمی را در این مکان مقدس و شریف و در این شهر پُرخاطره، آن هم در چنین روز عزیز و شریفی زیارت کنم.
  
لازم میدانم چند مطلب را در این مدت کوتاه عرض کنم؛ که اینها مطالب اساسیِ فکری و سیاسی ماست و به هم مرتبط هم است:
 
مطلب اول درباره‌ی این بخش عظیم اعتقادی ماست که عبارت است از انتظار ظهور ولیّ‌عصر و مهدی موعود و منجی بشریت. همه‌ی مسلمانان، حقیقت مهدی موعود را از طریق روایات خدشه‌ناپذیری که از نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و اولیای دین رسیده است، قبول دارند؛ اما این حقیقت در هیچ جای جهان اسلام، مثل محیط زندگی ملت عزیز ما و شیعیان، این برجستگی و این چهره‌ی درخشان و این روح پُرتپش و پُرامید را ندارد؛ این به خاطر آن است که ما به برکت روایات متواتره‌ی خودمان، شخص مهدی موعود را با خصوصیاتش میشناسیم. مردم ما ولیّ‌اللَّه اعظم و جانشین خدا در زمین و بقیه‌ی اهل‌بیت پیامبر را با نام و خصوصیات میشناسند؛ از لحاظ عاطفی و فکری با او ارتباط برقرار میکنند؛ به او میگویند؛ به او شکوه میبرند؛ از او میخواهند و آن دوران آرمانی - دوران حاکمیت ارزشهای والای الهی بر زندگی بشر - را انتظار میبرند؛ این انتظار دارای ارزش زیادی است. این انتظار به معنای آن است که وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه‌ی امید را از دلهای منتظران نمیزداید و خاموش نمیکند. اگر این نقطه‌ی امید در زندگی جمعیتی نباشد، چاره‌یی ندارد جز این‌که به آینده‌ی بشریت بدبین باشد.
  
این ظلم عظیم مسلط بر عالم، این سلطه‌های ناحق، این زورگویی به ملتها در سطح جهان، این ریختن خونهای بناحق، این پایمال کردن شریفترین و عزیزترین ارزشهای انسانی، این دروغها و تزویرهایی که سردمداران استکبار جهانی هر روز تحویل بشریت میدهند، این همه بدی، این همه استثمار و ظلم، انسانی را که چشمه‌ی امیدی در دل نداشته باشد، به‌طور طبیعی مأیوس میکند؛ لذاست که شما میبینید نسل جوان در کشورهای غربی، به سوی پوچی کشانده میشوند. نسل جوانی که به سنتها خو نگرفته است و خود را پایبند سنتها نکرده است، وقتی که این نابسامانی محیط زندگی بشریت را میبیند، ناامید میشود؛ لذا به سمت پوچی کشیده میشود. بسیاری از دختران و پسران در کشورهای غربی، به سمت بیهودگی و بیاعتنایی به مظاهر زندگی و پوچی و غرقه شدن در شهواتِ آنی کشیده میشوند؛ این بر اثر یأس است؛ بسیاری از دانشمندان و نویسندگان و سخنگویان بشریت به این حالت دچار میشوند؛ اما آن ملتی که به آینده امید دارد، میداند که روزگار ظلم و ستم و زورگویی و تجاوز و طغیان و استکبار، با همه‌ی حجم عظیمی که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنی است و دورانی خواهد رسید که قدرت قاهره‌ی حق، همه‌ی قله‌های فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگی بشر را با نور عدالت منور خواهد کرد؛ معنای انتظار دوران امام زمان این است.
 
شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن‌چنان دورانی آماده کنید؛ دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد؛ دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعالتر و خلاقتر و آفریننده‌تر است؛ دورانی که ملتها با یکدیگر نمیجنگند؛ دستهای جنگ‌افروز عالم - همانهایی که جنگهای منطقه‌یی و جهانی را در گذشته به راه انداختند و میاندازند - دیگر نمیتوانند جنگی به راه بیندازند؛ در مقیاس عالم، صلح و امنیتِ کامل هست؛ باید برای آن دوران تلاش کرد. قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست. در روایات، (واللَّه لتمحّصنّ) و (واللَّه لتغربلنّ) (۲) است؛ بشدت امتحان میشوید؛ فشار داده میشوید. امتحان در کجا و چه زمانی است؟ آن وقتی که میدان مجاهدتی هست. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند؛ در کوره‌های آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفیِ مهدی موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر میشود؛ این، آن امید بزرگ است؛ لذا روز نیمه‌ی شعبان، روز عید بزرگ است.
  
حالا که بحمداللَّه توجهتان کاملاً جلب شد، من یک بار دیگر این عید را به شما تبریک میگویم؛ بخصوص که این عید مایه‌ی امید و درست نقطه‌ی مقابل آن فضای یأس‌آلودی است که استکبار میخواهد در مقابل چشم مستضعفان عالم به وجود بیاورد. اگر امروز شما سیاستگذاران و طراحان برنامه‌های استکباری را مشاهده کنید، خواهید دید که از مهمترین کارها و هدفهای آنها یکی این است که در مقابل چشم مردم، فضای یأس‌آلودی نسبت به اصلاحاتی که باید انجام بگیرد، ایجاد کنند. ملتها باید از صلاح مأیوس بشوند، تا حربه‌ی استکبار کارگر بیفتد؛ والّا اگر ملتها امیدوار باشند و امیدوار بمانند، حربه‌ی استکبار چندان کارگر نیست. سعی میکنند فضای تیره‌یی را در مقابل چشمها ترسیم کنند؛ فضای تیره به این معنا که به ملتها تفهیم کنند که نیروی ذاتی شما، فرهنگ شما، اعتقادات شما، شخصیت و هویت ملی شما، نمیتواند برای شما کاری انجام بدهد؛ باید قدرتهای بزرگ به شما کمک کنند تا بتوانید حرکت کنید.
 
درست صدوهشتاد درجه مقابل این فکر، فکر انتظاری است که بر محیط ما و بر محیطهای طرفداران مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) حاکم است. انتظار، یعنی دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگی بشر. ممکن است کسانی آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند - فاصله هست - اما بلاشک آن دوران وجود دارد؛ لذا تبریک این عید - که عید امید و عید انتظار فرج و گشایش است - درست نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد به وجود بیاورد.
  
مطلب دوم در دنباله‌ی همین مسأله است. ما آن وقتی میتوانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم. برای ظهور مهدی موعود(ارواحنافداه) زمینه باید آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل کردن به احکام اسلامی و حاکمیت قرآن و اسلام است. همان‌طور که عرض کردم، فرموده‌اند: (واللَّه لتمحّصنّ) و (واللَّه لتغربلنّ)؛ این تمحیص و این امتحان بزرگ که مریدان و شیعیان ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) با آن مواجه هستند، همان امتحان تلاش برای حاکمیت اسلام است. برای حاکمیت اسلام باید کوشش کنید؛ ملت بزرگ ما این یک قدم را برداشتند.
 
من در این شهر قم که خاستگاه مبارزه و انقلاب است، و در این ساحت مقدس که شاهد مجاهدتها و تلاشهای مخلصانه‌ی دیرین طولانی دوران نهضت در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بوده است، باید این مطلب را عرض کنم که اولین قدم برای حاکمیت اسلام و برای نزدیک شدن ملتهای مسلمان به عهد ظهور مهدی موعود (ارواحنافداه و عجّل‌اللَّه‌فرجه)، به‌وسیله‌ی ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛ این، آن چیزی است که دنیای مادّی نمیخواست آن را باور بکند. بعد از قرنها تلاشی که کرده بودند تا دین - و بخصوص دین مقدس اسلام - را از صحنه خارج کنند، نمیخواستند ببینند که حالا این دین با یک حاکمیت و بر سریر قدرت یک حکومت، در صحنه‌ی عالم ظاهر شده است و ملتها را به خود جلب و جذب میکند؛ لذا مبارزات استکبار و دشمنان دین و جبهه‌ی کفر و عناد و استکبار با جمهوری اسلامی شروع شد.
 
آنچه لازم است ما بدانیم و همه‌ی ملت عزیز ما بدانند، این است که سنتهای الهی کار خود را کرده است. علی‌رغم فشاری که دشمن در طول این سیزده سال نسبت به جمهوری اسلامی و کشور عزیز ما ایران انجام داده است، بحمداللَّه تلاشهایی که شده، به ثمر نشسته و نتیجه داده است؛ این باید از معجزات اسلام به حساب آید.
  
امروز کسانی که در معرض تشکیل حکومت در کشورها قرار میگیرند، دست و دلشان میلرزد که با این همه فاصله‌یی که میان دولتهای فقیر و غنی در دنیا به وجود آمده است، آیا میتوانند این بار سنگین را بر دوش بگیرند؟ جمهوری اسلامی ایران - این نظام مقدس الهی و اسلامی - علی‌رغم تضییقهای روزافزون دشمنان، توانست کارهای درخشانی را در سطح کشور انجام بدهد که حتّی یک دولت در شرایط معمولی و غیربحرانی هم نمیتوانست این همه تلاش و خدمت انجام بدهد؛ این چیزی است که تصور آن برای دشمنان اسلام دردآور است؛ آنها میخواستند ببینند که جمهوری اسلامی ناکام و ناموفق میماند.
 
جمهوری اسلامی بحمداللَّه در ابعاد گوناگون و مختلف به توفیقات بزرگی دست پیدا کرده است؛ هم در زمینه‌ی سازندگی کشور، هم در زمینه‌ی افکار و اخلاق عمومی، هم در زمینه‌ی فرهنگ و گسترش فرهنگ اسلامی، هم در زمینه‌ی کشاندن کشور به استقلال و زنده کردن استعدادها و به صحنه آوردن توده‌ی مردم.
 
در دورانهای سیاه حکومتهای پادشاهی و ستمشاهی، مردم همواره از صحنه بیرون بودند؛ کسی به مردم کاری نداشت؛ آنچه که بود، در دست قدرتها بود؛ خودشان هر کاری که میخواستند، میکردند؛ ملتها کاره‌یی نبودند. جمهوری اسلامی این توفیق را پیدا کرد که این سدی را که در طول قرنها به وجود آورده بودند، فرو بریزد؛ ملت، همه‌کاره و تصمیم‌گیرنده بشود و مسؤولان کشور ناگزیر باشند آراء و خواست و نظرات ملت را رعایت کنند؛ که این بهترین شیوه برای مصون ماندن انقلاب است.
  
آنچه که مهم است، این است که بحمداللَّه ملت ما به آگاهی رسیده و هوشیار است. این همه تبلیغاتی که دستهای استکبار در سرتاسر عالم روی آن سرمایه‌گذاری میکنند، بر این ملت اثری نمیگذارد. ملت به تلاشهای استکباری در زمینه‌ی تبلیغات، لبخند تمسخر میزند و میداند که انگیزه‌ی آنها از این تبلیغات چیست؛ این توفیق بزرگی برای یک ملت است.
 
امروز استکبار جهانی به وسیله‌ی رادیوها و دستگاههای تبلیغاتی خود در دنیا، حکومتها را جابه‌جا میکند؛ کسانی را می‌برد و کسانی را به جای آنها میآورد؛ این‌قدر قدرت تبلیغاتشان بر روی نظامهای پوچ و بیپایه‌یی که به ملتها متکی نیستند، دارای تأثیر است؛ اما این ملت بحمداللَّه بنیان مرصوص و ایمان بزرگی دارد.
 
امام و معلم بزرگ این ملت - آن انسان استثنایی زمان ما؛ آن رهبر فوق‌العاده‌یی که تاریخ ما در این قرون اخیر نظیرش را مشاهده نکرده است؛ آن انسان والا با آن اخلاص فوق‌العاده - راهی را پیش پای مردم ما گذاشت؛ خدای متعال هم تفضل کرد؛ دست عنایت ولیّ‌عصر هم بحمداللَّه همواره با این ملت بوده و به آنها کمک کرده و این آگاهی در ملت ما به وجود آمده است.
  
بحمداللَّه همه‌ی مسؤولان دارند کار و تلاش میکنند و هر کدام در بخش مربوط به خود مخلصانه زحمت میکشند؛ خدا هم لطف و کمک میکند و به کارهای آنها توفیق میدهد و پیشرفتهای زیادی پیدا میکنند؛ هم در زمینه‌های سیاسی، هم زمینه‌های اقتصادی، هم در زمینه‌های سازندگی کشور.
 
صبر عظیم و پولادین این ملت، در میدانهای گوناگون آزمایش شده است. ان‌شاءاللَّه در آینده‌ی نه چندان دوری، با همین صبر و استقامت، وضعیتی به وجود خواهد آمد که مسلمانان کشورهای دیگر، بلکه ملتهای غیرمسلمان، از این نظامِ زندگی و نظامی که مایه‌ی آبادانی و سازندگی کشور است، درس و الگو بگیرند و ان‌شاءاللَّه اسلام چهره‌ی سازنده‌ی خود را در آن روز به طور واقعی به دنیا نشان بدهد.
  
آنچه که به این مطالب میخواهم اضافه بکنم، این است که امروز ملت ما و همه‌ی ملتهای عالم، بخصوص ملتهای مسلمان، باید دردهای عمده‌ی بشر را درست بشناسند و تشخیص بدهند، تا دستهای تبلیغات بیگانه نتواند فکر غلط و برداشت نادرستی را از حقایق عالم در مقابل آنها قرار بدهد. آن چیزی که امروز همه‌ی ملتها باید بدانند - و بحمداللَّه ملت ما این را بخوبی میداند - این است که امروز درد بزرگ بشریت، تسلط قدرتهای استکباری و بیمهار است؛ این اساس مشکلات و دردهای ملتهاست.
 
امروز ملتهایی هستند که بر روی ثروت خدادادی، گرسنه بسر می‌آورند. امروز ملتهایی هستند که از آب و خاک و منابع طبیعیِ خودشان نمیتوانند استفاده بکنند؛ دیگران میآیند استفاده میکنند. کمپانیهای بیگانه در داخل سرزمینهای آنها، از سرمایه‌ی آنها به آلاف و الوف دست پیدا میکنند؛ اما ملتها گرسنه‌اند. در آفریقا کشورهایی با استعدادهای طبیعی هستند که این وضعیت را دارند. امروز ملتهای بسیاری دچار حکومتهای فاسد و ظالمند. بسیاری از این کشورها دچار مسؤولانی هستند که همّ و غمشان مال‌اندوزی و جمع‌آوری ثروت و سرگرمی به شهوات حیوانی است؛ این یکی از دردها و مشکلات ملتهاست.
 
امروز متأسفانه بسیاری از ملتها نمیتوانند از استعدادهای خودشان استفاده کنند؛ تحصیل‌کرده‌های معدودی هم که پیدا میکنند، پول قدرتهای بزرگ آنها را به سمت خود جذب میکند! جوانی در کشوری درس خوانده و به مقامات علمی رسیده است؛ اما وقتی که هنگام استفاده‌ی از دانش اوست، دست دشمن می‌آید او را برمیدارد و می‌برد و از ملتِ خودش دور میکند؛ این یعنی فرار مغزها؛ یا در حقیقت ربودن مغزها؛ این هم از دردهای ملتهاست.
 
دردهای ملتها، دردهای گوناگونی است: فقر و جهالت و انحطاط فرهنگی و دچار ظلم و ستم بودن و دچار فساد اخلاقی بودن؛ اما آنچه که من میخواهم عرض کنم، این است که اگر قدرت سلطه‌گری مثل امریکا امروز بر دنیا حکومت نمیکرد و سلطه‌های فاسد را در کشورها پشتیبانی نمیکرد، وضع ملتها این‌طور نمی‌ماند؛ این یک حقیقت است؛ این حقیقت را ملت ما میداند و ملتهای عالم باید بدانند؛ متأسفانه بسیاری هم نمیدانند!
 
خاصیت قدرت استکباری این است که به همه‌ی دنیا مثل منطقه‌یی که متعلق به خود اوست، یا او حق استفاده‌ی از آن را دارد، نگاه میکند؛ اگر بناست یک نقطه را تقویت کند، چون به نفع اوست، بدون هیچ ملاحظه‌یی تقویت میکند. امروز شما ببینید اسرائیل چه‌قدر مورد حمایت امریکاست؛ اسرائیلی که بعد از آن‌که حقوق ملت فلسطین را تضییع کرده است، هیچ حقی برای ملتهای همسایه‌ی خود قائل نیست؛ هر وقت فرصت پیدا کند، تجاوز میکند؛ امروز چون میتواند به لبنان تجاوز کند، تجاوز میکند؛ ولی روزی اگر لازم بداند، به اردن یا به سوریه هم حمله میکند؛ چه چیزی مانع او خواهد شد!؟
 
اسرائیل رژیمی است که در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین، برای مردم این سرزمین کمترین حق حیات و حیثیت زندگییی قائل نیست؛ به آنها اجازه‌ی زندگی در خانه‌ی خودشان هم نمیدهد؛ آن کسانی که در مقابل فشار نیروهای صهیونیستی فریادی بکشند، آن‌طور خشن آنها را خفه و سرکوب میکند؛ به هیچیک از قراردادهای بین‌المللی که در عرف دولتهای جهانی مورد قبول است، اگر نخواهد، عمل نمیکند؛ هرکدام که برای او اندک مشکلی داشته باشد، آن را خیلی راحت کناری میگذارد! امریکا از چنین رژیمی وحشی و گستاخ و بیاعتنای به قوانین انسانی و مقررات بین‌المللی حمایت میکند!
  
این کارهایی که امروز اسرائیل میکند، اگر کمتر از آن را دولتی انجام میداد که در خدمت منافع امریکا نبود، میدانید تبلیغات امریکایی با آن دولت چه میکرد!؟ در همین جریان شهادت دبیر کل حزب‌اللَّه لبنان - مرحوم سیّدعباس موسوی؛ این مجاهد شهید و بااخلاص - هلیکوپترهای صهیونیست وارد فضای کشور دیگری میشوند؛ آزادانه در آن رفت‌وآمد میکنند؛ نقطه‌یی را زیر نظر میگیرند و کاروان اتومبیلهای غیرنظامی را با موشک میزنند؛ مرد را میکُشند، زن را میکُشند، فرزند خردسال را میکُشند؛ اما شما ببینید در مقابل این جنایت واضح - که هیچ کس در جنایت بودن این رفتار نمیتواند کمترین تردیدی بکند - دنیای استکباری چه موضعی میگیرد!؟ مگر معنای تروریسم چیست!؟ مگر تروریسم غیر از این است!؟ به غیرمسلحی حمله کنند؛ به زن و فرزند مردم حمله کنند؛ به خانه‌ی مردم حمله کنند؛ از داخل خانه، صاحبِ خانه را بربایند؛ شکنجه کنند و بکُشند؛ مگر تروریسم چیست!؟ آیا رژیم ایالات متحده‌ی امریکا و سازمانهایی که دم از طرفداری از حقوق بشر و مخالفت با تروریسم میزنند، نمیفهمند که تروریسم یعنی این!؟ نمیدانند که تروریسم دولتی، یعنی آن کاری که چهل و چند سال است که رژیم غاصب صهیونیست دارد انجام میدهد!؟ یا میفهمند و به رو نمی‌آورند!؟ آیا وقتی ملتی میبیند که این‌طور فرهنگها و واژه‌ها و لغات، در قاموس استکبار امریکایی، نابجا و غلط مصرف میشود، جا دارد که از این‌که امریکا به او تروریست بگوید، تحاشی(۳) کند؟ امریکاییها عده‌یی را در لیست تروریستها قرار دادند؛ غلط کردند! اگر بناست کسانی در لیست تروریستها قرار بگیرند، اول خود رژیم امریکاست که تروریست‌تر از دیگران است و حامی خبیث‌ترین رژیمهای دنیا - یعنی رژیم صهیونیست - است.
  
امروز کار دشمنان اسلام و حاکمیت قرآن به جایی رسیده است که پوشیده نمیدارند که با اسلام و حاکمیت اسلام مخالف و دشمنند؛ یک روز این را مخفی میکردند؛ یک روز ادعا میکردند که هرچه ملتها بخواهند؛ یک روز میگفتند که ما با ادیان، با مذاهب و با افکار و عقاید مردم مخالفتی نداریم؛ اما گذشت زمان موجب شد که سنتهای الهی عمل کند. امروز بیداری مردم، اسلامخواهی مردم، حضور مردم در صحنه‌ها، فعالیتهای تلاشگرانه‌ی ملتهای مسلمان، استکبار را در موضع ضعف و انفعال قرار داده است؛ مجبورند صریحاً بگویند که ما با حکومت اسلامی و با حاکمیت اسلام مخالفیم؛ ناگزیرند این را اعتراف کنند؛ این یکی از تناقضهایی است که در زندگی آنها وجود دارد؛ این یکی از چیزهایی است که سنتهای الهی بر آنها تحمیل میکند.
 
اگر قدرتهای استکباری عالم میتوانستند، میخواستند به ملتها این‌طور وانمود کنند که به مقدسات و دین و عقاید آنها احترام میگذارند؛ برای این‌که ملتها را فریب بدهند! اما پیشرفت کارها، بیداری ملتها و مبارزات پیگیر ملتهای مسلمان موجب شده است که آنها دیگر نتوانند مافیالضمیر خودشان را کتمان کنند؛ حالا صریح میگویند که ما با حکومت اسلامی، با نظام اسلامی، با جمهوری اسلامی، با روی کار آمدن اسلامگرایان و به قدرت رسیدن طرفداران اسلام مخالفیم؛ این را صریح بیان میکنند! چهره‌ی آنها در مقابل ملتها باید روزبه‌روز بیشتر افشاء بشود؛ یعنی آن سرانجام تلخی که در انتظار مستکبران است، باید نزدیکتر بشود و نزدیکتر خواهد شد.
  
امروز درد بزرگ بشریت همین چیزی است که گفتم؛ وجود سلطه‌ی استکباری بر سر مردم؛ و در رأس قدرتهای استکباری، رژیم امریکا. نفوذ امریکا در کشورها، برای آنها ضرر است. دخالت امریکا در کار ملتها، برای آنها موجب ضرر است. حضور امریکا و نیروهایش - چه نیروهای نظامیش، چه نیروهای اقتصادیش - در هر منطقه‌یی از مناطق عالم، برای آن منطقه مایه‌ی ضرر و فساد است. امروز امریکاییها کاری کرده‌اند که دولتها در سرتاسر عالم جرأت نکنند این حقیقت را با آنها در میان بگذارند، یا صریحاً بیان کنند. وقتی که رئیس جمهور ما(۴) حقایق را در یک منبر جهانی و یا در یک کنفرانس بین‌المللی - مثل کنفرانس اسلامی - بیان میکند، دیگران میآیند و میگویند که ما هم با این حرفهای شما موافقیم؛ اما جرأت نمیکنند این حرفها را به زبان بیاورند! امریکاییها فضای دنیا را آن‌چنان گرفته‌اند که دولتها از آنها بترسند و جرأت نکنند اعتراض کنند؛ البته دولتهایی که به ملتهای خودشان متکی نیستند؛ والّا دولتی که به ملت خودش متکی باشد، از امریکا نمیترسد.
  
همین اندازه به شما بگویم که امروز در سطح عالم، آن ملت و دولتی که شجاعانه و با کمال قدرت، مواضع و اعتقادات خود را یکپارچه بیان میکند، شما ملت ایران هستید؛ ملتهای دیگر یا این یکپارچگی را ندارند - که ندارند - یا این فکر در میان آنها عمومیت ندارد، یا با مسؤولانشان هماهنگ نیستند و یک حرف را نمیزنند و یکطور فکر نمیکنند. البته ممکن است در گوشه و کنار کسانی پیدا بشوند و سخن حقی را بیان کنند؛ اما این با وضع ملت ایران متفاوت است. این از اختصاصات شما ملت بزرگ و شجاع است که میتوانید در زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی - یعنی در زیر سایه‌ی ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) - از قرآنتان، از اسلامتان، از مقدساتتان، از عفاف و عفتتان، و از ارزشهای اسلامیتان با همه‌ی وجود دفاع کنید.
 
امروز بحمداللَّه این استقلال، این شجاعت و این ایستادگی در مقابل زورگویی استکبار جهانی، مخصوص این ملت و این کشور است و همین است که استکبار را نسبت به این کشور و این ملت، دچار حقد و بغض کرده است. اما من این را عرض کنم؛ این هم ناشی از وعده‌ی الهی است که حقد و بغض استکبار، هیچ کاری نخواهد توانست بکند؛ (انتم الأعلون ان کنتم مؤمنین).(۵) قرآن کریم در دو جا میفرماید: (و لاتهنوا و لاتحزنوا)، (۶) (فلاتهنوا و تدعوا الی السّلم).(۷) هرگز از مواضع خودتان پایین نیایید و در مقابل دشمن احساس ضعف نکنید. او که بنای کار را بر دروغ و فریب و زورگویی گذاشته، ضعیف است؛ اما شما که به خدا متکی هستید، قوی هستید.
  
امروز ممکن است در دنیا چیزهایی دور از دسترس به چشم بیاید. ما وقتی درباره‌ی آزادی فلسطین هم حرف میزنیم، بعضی به نظرشان دور و از دسترس خارج می‌آید. وقتی راجع به حاکمیت اسلام در کشورهای مسلمان سخن میگوییم، بعضی ممکن است این را دور از دسترس بدانند و به نظرشان بعید برسد؛ اما زمان و دوران ما، دوران کارهای بزرگ و استثنایی است. چه کسی باور میکرد که در دنیای قرن بیستم، با این همه تلاش ضد دین، در این نقطه‌ی حساس عالم، نظامی برمبنای دین تشکیل بشود و رهبری امت اسلام به دست آن قائد عظیم‌الشأن و روحانی بیفتد؟ هیچ‌کس گمان نمیکرد؛ اما شد. چه کسی باور میکرد که نظام اتحاد جماهیر شوروی که تقریباً بر یک سوم عالم - در کشورهای مختلف و در پنج قاره - حکم میراند، این‌طور از هم بپاشد و موجودیت خود را از دست بدهد و از نقشه‌ی جغرافیا حذف بشود؟ اگر پنج سال قبل کسی این حرف را میزد، هیچ‌کس از او قبول نمیکرد و باور نمیکرد؛ اما این چیزِ باورنکردنی انجام شد. چه کسی گمان میکرد که در کشورهای اسلامی، نهضتهای اسلامی آن‌چنان پا بگیرند و بیداری ملتها آن‌قدر بشود که در کشوری مثل الجزایر، مردم با رأی خودشان در انتخابات، اسلام را انتخاب بکنند و اسلام پیروز بشود و منادیان دمکراسی غربی، با آن انتخابات، مخالفت و دشمنی بکنند؟ اما شد.
 
امروز هم وعده‌های الهی به ما میگوید که شما ملت مقاوم و شجاع؛ شمایی که این همه توطئه را از سر گذرانیده‌اید؛ شمایی که در کوره‌ی حوادث آبدیده شده‌اید؛ شما پدران و مادران شهدا، شما خانواده‌های شهیدپرور و رزمنده‌پرور، شما دلهای مؤمن در سرتاسر کشور، این جمعیتهای میلیونیِ عظیمِ مردمِ مؤمن به خدا و قرآن، همچنان که ایستاده‌اید، همچنان که کارتان را بحمداللَّه تا امروز پیش برده‌اید، همچنان که کشورتان را از دست جهانخواران بیرون کشیده‌اید و دست گرگها و سگهای ولگرد را از این کشور کوتاه کرده‌اید - که کشور متعلق به خودتان و در اختیار خودتان و وابسته به ابتکار و اداره‌ی خودتان است - همچنان که جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشته‌اید و محاصره‌ی اقتصادی را به زانو درآورده‌اید، همچنان که تا امروز بحمداللَّه این مشکلات را تحمل کرده‌اید و از خطرهای بزرگ گذشته‌اید، اگر همین اتحاد و ایمان و ایستادگی در میدانهای انقلاب و همین وفاداری به خط امام عظیم‌الشأن و همین نترسیدنِ از استکبارِ مسلطِ جهانخوار را ادامه بدهید، به فضل پروردگار همه‌ی هدفهای دیگر شما هم برآورده خواهد شد؛ که یکی از این هدفها، نابود شدن و از هم پاشیده شدن پیکره‌ی استکبار جهانی است؛ این وعده‌ی الهی است و وعده‌ی الهی بلاشک عمل خواهد کرد؛ اگرچه بسیاری در دنیا آن را نپسندند و نخواهند؛ این همان چشم‌اندازی است که به ما امید میدهد؛ و این همان امیدی است که در جریان انتظار فرج، آموزشهای اسلامی به ما یاد داده است. ان‌شاءاللَّه افقهای روشن، یکی پس از دیگری، در مقابل آن ملتی است که در حال راه رفتن و حرکت است.
 
خداوند ان‌شاءاللَّه همه‌ی شما مردم عزیز را، شما برادران و خواهران فداکار و شجاع و بااخلاص اهل قم را مشمول رحمت و برکات خود قرار بدهد و تفضل و لطف ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) را درباره‌ی شما مستدام بدارد و روح مقدس امام عزیز را از شما راضی کند.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
۱) هود: ۸۶
 
۲) کتاب الغیبة (شیخ طوسی)، ص ۳۴۰

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها