0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان کشوری و لشکری و میهمانان شرکت کننده در کنفرانس وحدت‌اسلامی

تاریخ: 1369/07/16

 

بیانات در دیدار مسئولان کشوری و لشکری و میهمانان شرکت کننده در کنفرانس وحدت‌اسلامی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


من هم میلاد با سعادت نبی معظم اسلام، حضرت محمّد مصطفی(صلّیاللَّه علیه‌واله‌وسلّم) و همچنین ولادت سلاله‌ی مطهر ایشان، حضرت صادق (علیه‌الصّلاة والسّلام) را به همه‌ی مسلمانان عالم و به ملت بزرگوار و عزیز ایران و به شما عزیزان حاضر در این مجلس، تبریک عرض میکنم.

 


نام مقدس پیامبر(ص) یکی از پُرجاذبه‌ترین پدیده‌های اسلامی برای کلیه‌ی مسلمانان عالم است؛ چون مسأله، مسأله‌ی عاطفه و ایمان با هم است. لذا قوّت عملکرد این یاد و این نام برای صحنه‌های مربوط به مسلمین، از بسیاری از پدیده‌های دیگر اسلامی که فقط بر ایمان متکی است و عواطف در آن نقشی ندارد، بیشتر است. به همین خاطر، بعضی از متفکران بزرگ عالم اسلام، در دوره‌ی قبل از ما گفته‌اند که محور وحدتِ مسلمین و اتحاد عملی آنها، میتواند نام مقدس این بزرگوار و ایمان به آن حضرت و یاد آن نبی معظم باشد. این، حرف درستی است. خوشبختانه امسال این مراسم، با اعلام رسمی تشکیل (مجمع‌التّقریب بین‌المذاهب الاسلامیّة) - که برادران ما همت کردند و این کار شروع شد و باید ان‌شاءاللَّه در جهت اهداف عالیه‌ی اسلام حرکت کند - همراه است.

 


در مسأله‌ی وحدت، دو نقطه یا دو جهت‌گیری اساسی وجود دارد که هر کدام به تنهایی، حایزاهمیتند. وقتی ما شعار وحدت را میدهیم، این دو نکته‌ی اساسی باید مورد توجه ما باشد و همینهاست که برای زندگی عملی مسلمین، کارساز است:

 


یکی از این دو نکته، عبارت از رفع اختلافات و تناقضها و درگیریها و تضادها و کارشکنیهاست که از قرنها پیش تا امروز، میان طوایف و فِرَق مسلمین وجود داشته است و همیشه هم این تناقضها به ضرر مسلمین تمام شده است. اگر به تاریخ اسلام برگردیم، خواهیم دید که زمام و مبدأ همه و یا قسمت اعظم این تعارضها و تناقضها، به دستگاههای قدرت مادّی برمیگردد. تاریخ اسلام را ملاحظه کنید، خواهید دید که از اختلافات اولیه - یعنی مسأله‌ی خلق قرآن و امثال آن - تا بقیه‌ی اختلافهایی که در طول زمان، بین فِرَق اسلامی - مخصوصاً در زمانهای بیشتری بین شیعه و سنی - اتفاق افتاده است، تقریباً سر نخ این اختلافات در تمام بلاد اسلامی، دست قدرتهاست.

 


البته جهالتهای عمومی و تعصبهای غیرمتکی به منطق و تحریک احساسات یکدیگر اثر دارد، اما اینها زمینه است و هیچکدام، آن حوادث خونین بزرگی را که ما در تاریخ مشاهده میکنیم، به وجود نمیآورد. آن حوادث بزرگ، به دستگاه ارباب قدرت برمیگردد که از این اختلاف، دنبال فایده‌یی میگشتند. استعمار که وارد کشورهای اسلامی شد - بعضی مستقیم و بعضی غیرمستقیم - واضح شد که او هم دنبال همین قضیه است.

 


رفتار بعضی از شخصیتهای معروف اروپایی - چه سیاسی و چه فرهنگی - خیلی عبرت‌انگیز است. به مصر که میرفتند، یکطور صحبت میکردند؛ به باب عالی کشور عثمانی که میرفتند، یکطور صحبت میکردند؛ به ایران شیعی که میآمدند، طور دیگر صحبت میکردند. هدفشان هم به‌هم‌ریختن نظام وحدت بود که استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتی، از آن میترسیدند؛ حق هم داشتند که بترسند. کار خودشان را هم کردند و بین مسلمین، اختلاف عمیق و عجیبی را به وجود آوردند.

 


وحدتی که ما اعلام میکنیم و شعار میدهیم و به آن دلبسته هستیم و دنبال آن، حرکت و کار میکنیم، اولین نقطه‌اش باید ناظر به رفع این تعارضها و تناقضها و اختلافها و درگیریها باشد، که خدای متعال به این راضی است و مؤمنان و مخلصان و اولیا و عقلا، از آن خشنودند. باید مقدمات و زمینه‌های این کار فراهم بشود. اختلاف عقیدتی دارند، داشته باشند؛ اختلاف قومی دارند، داشته باشند؛ تغایر نژادی دارند، داشته باشند. اینها، مستلزم و مستوجب تنافس و تعارض و درگیری و جدال بین مسلمین نشود. باید همه مخلصانه کار کنند. علمای بزرگ، متفکران، روشنفکران، نویسندگان، شعرا، هنرمندان، واقعاً این را واجب الهی بدانند. این آیه‌ی شریفه‌ی قرآن: (واعتصموا بحبل‌اللَّه جمیعا)(1) و آیات دیگر، خطاب به ما و همه‌ی مسلمین در مقابل دشمنان اسلام است. به این آیات عمل کنیم.

 


نکته‌ی دوم این است که این وحدت باید در خدمت و در جهت حاکمیت اسلام باشد؛ والّا پوچ و بیمعنی خواهد بود. اگر علمای اسلام قبول میکنند که قرآن فرموده است: (و ما ارسلنا من رسول الّا لیطاع باذن‌اللَّه)(2)، پیامبر نیامد که نصیحتی بکند، حرفی بزند، مردم هم کار خودشان را بکنند و به او هم احترامی بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگیرد، جامعه و زندگی را هدایت کند، نظام را تشکیل بدهد و انسانها را به سمت اهداف زندگیِ درست پیش ببرد. اگر علمای اسلام قبول دارند که قرآن کریم میفرماید: (لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم النّاس بالقسط)(3)، اقامه‌ی قسط و عدل و رفع ظلم و ایجاد زندگی صحیح برای بشر، هدف ادیان است، پس باید حرکت به سمت حاکمیت اسلام باشد و حاکمیت اسلام در کشورها و جوامع اسلامی، امری ممکن است.

 


پانزده سال قبل، تردید بود که آیا اصلاً حاکمیت اسلام، ممکن است یا نه؟ انقلاب اسلامی، تشکیل نظام اسلامی در ایران، حرکت حیاتبخش و عظیم امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه)، قدرتی که آن مرد الهی و ملکوتی، در مقابل قدرتهای مادّی از خود نشان داد و ثابت کرد که قدرت دین و معنویت، از قدرت مادّیت و پول و سلاح بیشتر است، باید تردید را از ذهنها زدوده باشد. بله، تشکیل نظام اسلامی در اقطار عالم اسلامی، امری ممکن است.

 


البته جامعه‌ی اسلامی و حکومت اسلامی، دردسرهایی دارد. زندگی، دردسر دارد. زندگیِ بیدردسر در دنیا که ممکن نیست. این دردسر، بهای چیست؟ اگر بهای آزادی و استقلال و عزت و قرب به خدا و عمل به احکام و تعالیم اسلامی است، باشد. نظام جمهوری اسلامی، این دوازده سال را با عزت و عظمت و قدرت ایستاد، مبارزه کرد و طبیعتاً مشکلاتی هم داشت. کشورهایی هم بودند که در ظل سنگین و نامیمون حکومت و نفوذ قدرتهای خارجی زندگی کردند. مگر مردم آنها، کمتر از ملت ایران مشکل و دردسر داشتند؟ اگر بیشتر نداشتند، کمتر نداشتند. تازه در مقابل چه چیزی مشکلات داشتند؟ در مقابل این‌که امروز را به شب برسانند، شب را به صبح برسانند و زندگی روزمره و بی‌هدفو بیعزت و بینور خود را سپری کنند. دردسرهای جمهوری اسلامی، همان دردسرهایی است که نبی مکرّم اسلام (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) در طول حکومت مبارک خود تحمل کرد. تبلیغات و محاصره و تهاجم دشمن بود، ولی از اینها پیروز بیرون آمد؛ ما هم پیروز بیرون آمدیم.

 


البته دشمنان نمیخواهند دست بردارند و به همین خاطر، این سنگ‌پرانی را میکنند. این حرکتی است که کاروان اسلام میکند و از پشت سر، سنگی هم پرتاب میکنند که ساق پایی را هم مجروح خواهد کرد؛ ولی جلوی راه را نمیتوانند بگیرند. در طول این دوازده سال، دشمنان علیه ما تبلیغ کردند؛ سعی نمودند که چهره‌ی زشتی از اسلام و نظام جمهوری اسلامی نشان دهند؛ تلاش کردند که چیزهایی را قلب کنند و مجعولاتی را در بین مردم دنیا منتشر نمایند؛ ولی واقعیتها غیر از اینهاست. واقعیت، عبارت از یک کشور قویِ مصممِ بزرگِ آبادِ رو به آبادی هرچه بیشتر و در زیر سایه‌ی اسلام و به سمت عدل اسلامی و عزت و قدرت ناشی از اعلای کلمه‌ی اسلام و مورد توجه و تعطف عامه‌ی مسلمین در اکناف عالم است. حالا دشمن تبلیغی هم بکند، حرف بیربطی هم بزند، تعرضی هم بکند، یکجا یک نیش اقتصادی یا سیاسی هم بزند، چه تأثیری میکند؟ دایم از این کارها کردند، باز هم میکنند.

 


دو نفر برادر در جمهوری اسلامی، سر قضیه‌یی با هم مجادله‌ی لفظی میکنند که خیلی چیز عادی است و نبودنش عجیب و مایه‌ی بهت و سوءظن است و ناشی از خمودگی خواهد بود. سر قضیه‌ی خبرگان، سر قضیه‌ی امور سیاسی، سر قضیه‌ی امور اقتصادی، برادران در مجلس و در جای دیگر میایستند، یکی این میگوید، یکی آن میگوید. اختلاف نظر و مجادله، برای پیدا کردن حق است. گفتگو، برای روشن شدن راه است. هر کدام، نظر خودشان را بیان میکنند. هیچ‌چیزی هم نیست، برادر هم هستند. هر کس هم که میخواهد امتحان کند، امتحان کند. اندک تعرضی به نظام جمهوری اسلامی بشود، همین برادرانی که سر قضیه‌یی با هم مجادله میکنند، دست در دست هم، مشتها گره کرده، به استقبال خطر خواهند رفت، تا از اسلام و نظام اسلامی دفاع کنند.

 


همین مجادله و مناقشه‌ی برادرانه را ببینید، رادیوها جنجالی درست میکنند که حادثه‌ی مهمی درجریان است!! نخیر، آن حادثه‌یی که در ایران در جریان است، عبارت از تصمیم قاطع ملت ایران به تعقیب اهداف نظام اسلامی است؛ آن‌چنانی که امام عزیز ما ترسیم کرده‌اند. آن حادثه‌یی که در ایران در حال انجام است، ان‌شاءاللَّه حرکت سریعتر و دقیقتر به سمت هدفهای اسلامی است. آن حوادثی که آنها و دلهای کین‌ورز و مریض میخواهند، از محیط اسلامی ما بحمداللَّه دور بوده و دور خواهد ماند. اینها دردسرهای نظام اسلامی است؛ اینها چیزی نیست.

 


اگر در جوامع و کشورهای اسلامی، علما و روشنفکران و متفکران و بزرگان و پیشگامان وحدت، جهت حرکتشان به سمت حاکمیت اسلام باشد، این حرکت، حرکت موفقی است؛ والّا اگر این‌طور نباشد و در مقابل حاکمیت طواغیت و کفار و حکومتهای سرسپرده و بیعُرضه، تابع و تسلیم باشند، معلوم است که وحدت تضمینی نخواهد داشت. شما از این طرف، شعار وحدت بدهید، جوش بزنید، غصه بخورید؛ از آن طرف، پولهای به ناحق بذل‌وخرج‌شده و یک عده آدم سست‌عنصرِ قلم‌به‌مزدِ نوکرصفت هم پیدا میشوند و اندوخته‌های شما را به باد خواهند داد و رشته‌ها را پنبه خواهند کرد. این (مجمع‌التّقریب بین‌المذاهب الاسلامیّة) که ما این‌جا درصدد هستیم و برادران ما همت کردند - و من از کسانی که همکاری کردند و خواهند کرد، صمیمانه متشکرم - باید زمینه‌های تقریب را در جنبه‌های اعتقادی، کلامی، فکری، فقهی، اصولی و علمی فراهم بکند؛ لیکن آن هدف اساسی باید به یاد متفکران اسلام باشد. دشمنان اسلام، این را نمیخواهند؛ اما آنچه که خدا میخواهد، آن خواهد شد. (واللَّه غالب علی امره)(4).

 


امیدواریم که خداوند متعال آقایان را مشمول توفیق و رحمت و فضل خود قرار بدهد. ما را در راه اسلام و خدمت به اهداف اسلامی، توفیق ادامه‌ی راه بدهد. روح مقدس امام بزرگوارمان را از آنچه میگذرد، شاد و خشنود بفرماید و ما را مشمول دعا و رضای ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) قرار بدهد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) آل‌عمران: 103

 


2) نساء: 64

 


3) حدید: 25

 


4) یوسف: 21

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان دادگاه و دادسرای ویژه‌ی روحانیت

تاریخ: 1369/08/13

 

بیانات در دیدار مسئولان دادگاه و دادسرای ویژه‌ی روحانیت


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از همه‌ی شما برادران عزیز و مسؤولان محترم این تشکیلات، بخصوص جناب آقای ریشهری، جناب آقای رازینی و بقیه‌ی برادرانی که این کار سنگین و مهم و بسیار مفید را برعهده گرفته‌اید و بحمداللَّه با قوّت و قدرت آن را انجام میدهید، خیلی متشکریم.

 


من میخواهم دو مطلب کوتاه عرض بکنم: یکی در اهمیت این قضیه، یکی هم در رعایتها و مواظبتهایی که باید باشد. در اهمیتش همین بس که (اذا فسدالعالِم فسد العالَم). واقعاً این‌طور است. البته شاید عالِم در این‌جا، فقط عالِم دین نباشد؛ دکتر هم فاسد بشود، تأثیرش زیاد است. هر دانشمندی، هرکسی که با دانش خودش تأثیری در وضع جامعه دارد، فسادش از فساد بقیه، اعمق و اوسع است؛ اما آن عالِمی که فسادش خیلی فراگیر است، همین عالِم دین است. علت هم واضح است. چون مردم از درون و از دل، به عالِم دین اطمینان و اذعان میکنند و تسلیم میشوند.

 


ما با یک لاقبا، مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آن‌طور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری، آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش هم همین‌طور؟ آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمیکند، بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا میکند، چیز دیگری بوده است؟ برای همین هم است که وقتی نهضتها به غیر جنبه‌ی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگه‌ی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است.

 


مردم، روحانیت و این لباس و من و شما را مظهر این چیزها میدانند و مؤمن به حساب می‌آورند. گاهی خودشان اشتباه و خطا میکنند و دچار شهوت و غضب و پول‌پرستی و تجمل‌پرستی و کارهایی که بالاخره بشر در طبیعتش هست، میشوند و نقص خودشان را به پای کمالی میگذارند که در روحانیت به حساب می‌آورند. میگویند اگر ما ناقصیم، او کامل است؛ اگر ما نمیفهمیم، او حکم خدا را میفهمد؛ اگر رابطه‌ی ما با خدا ضعیف است، او رابطه‌اش قوی است؛ پس هرچه او میگوید، ما (متقرّبا الیاللَّه) عمل میکنیم.

 


برای همین است که هرجا روحانیت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پیروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پیدا کرده است؛ غیر از این‌که نیست. حالا اگر کاری شد که ایمان مردم به این لباس و به این دستگاه زایل شد، ببینید چه پشتوانه‌یی از مردم گرفته میشود، چه اعتماد قلبییی از انسان یا از مردم زایل میشود. اثر این زوال اعتقاد و ایمان در بیرون چیست؟

 


من یادم است - شاید این نکته را مکرر به بعضی از برادران عرض کرده‌ام - چند سال پیش که مقدمات تشکیل این دادگاه بود، خدمت امام(ره) رفتم و به ایشان عرض کردم که این انقلاب، به پشتوانه‌ی هزار سال نفوذ معنوی روحانیت شیعه به پیروزی رسید. یعنی این‌که شخصی مثل امام - یک مرجع تقلید - توانست این اقیانوس را این‌طور به تلاطم در بیاورد - که هیچ عاملی نمیتوانست آن را به تلاطم در بیاورد - کار خود او نبود. مردم در اول کار، امام را از کجا میشناختند؟ اگر هزار سال اعتقاد شیعه به علما و روحانیون و مراجعش نبود - که مرجع و عالم دین، برایشان از قداستی برخوردار بود - چه موقع مردم پشت سر امام، به عنوان این‌که یک مرجع و یک عالم دین است، راه میافتادند؟ امام، این را تلقی به قبول کردند.

 


بعد به ایشان عرض کردم، الان با عمل بعضی از ماها، این ذخیره‌ی هزار ساله ضایع میشود و از بین میرود. ما پول و سرمایه‌یی را برداشتیم خرج کردیم و بساطی را درست کردیم؛ حالا خود این سرمایه، با کار بعضی از ماها دود میشود و به هوا میرود. گفتم به نظر من، راهش همین دادگاه روحانیون است. ...(1)

 


یکی از برنامه‌های رضاخان در این مملکت - که یقیناً هدایت‌شده از سوی انگلیسیها و قدرتهای پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشکیلاتش به این چیزها نمیرسید - همین بود که روحانیون را بدنام کند. او به برداشتن عمامه‌ها اکتفا نکرد؛ به بدنام کردن روحانیون مشغول شد و کار را به جایی رساند که در کوچه و خیابان، بچه‌های مردم اگر آخوندی میدیدند، مسخره میکردند. این کار، عرف رایج شده بود!

 


این قضیه، مربوط به سالهای 29 و 30 است؛ یعنی من در آن زمان، یازده یا دوازده سالم بود. این جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و کم و بیش تا قُبیل انقلاب - که من طلبه‌یی شده بودم - ادامه داشت.

 


ما در مشهد، تشکیلات و جلسات مهمی داشتیم. در جلسات من، چه‌قدر دانشجو و دکتر میآمدند و من برای آنها تفسیر میگفتم. با جوانی از دوستان خودم - که فارغ‌التحصیل و آدم باسوادی بود - میخواستم به تهران بیایم. در ایستگاه راه‌آهن، با هم قدم میزدیم که وقتِ قطار بشود. در همین موقع، چند جوان که معلوم نبود اصلاً سوادی هم دارند یا ندارند - تیپهای اروپایی آن روز که لباس جین میپوشیدند و تازه در ایران معمول شده بود - به شکلی من را مسخره کردند که رفیقم خجالت کشید. این مسخره‌کردنها رایج شده بود و دیگر مخصوص بچه‌ها و یا یک طبقه‌ی خاص نبود.

 


این کارها برای آن بود که روحانیت را از چشمها زایل کنند. برای آن بود که آنها نقش روحانیت و ایمان به روحانیت را خوب فهمیده بودند. در قضیه‌ی مدرّس و مرحوم کاشانی، و قبل از آن در قضیه‌ی مشروطیت و میرزای شیرازی، این نقش را فهمیده بودند و میدانستند که باید این گروه و این طایفه را از چشم مردم انداخت. برای این کار، مثل ریگ پول خرج میکردند و از هر وسیله‌یی هم استفاده میکردند.

 


آن وقت، روحانیت با دوچیز، یکی با علم و یکی با زهدش توانست علی‌رغم خواست آنها، در دستگاههای مختلف و در دانشگاه - که جایی برای ماها نبود و مظهر و مرکز تبلیغات ضدآخوندی بود - نفوذ کند. در همین دانشگاه، بچه‌ها کلاس درس را تعطیل میکردند، تا پای درس فلان آخوند - که نه پول و نه قدرت داشت و حتّی رفتنِ پیش او، گاهی دردسر هم داشت - بروند. با وجود این قضیه، حالا به جای انگلیس و رضاخان و محمّدرضا، آقایی با ریش و عمامه و هیکل و عنوان پیدا بشود و کار خلافی مرتکب گردد و این‌همه زحمات را بر باد بدهد. کاری که این‌گونه افراد انجام میدهند، از آن همه کارهایی که آنها کردند، خیلی موفقتر است! پس، اگر ما فرض کنیم، یک دست سیاسی وجود دارد که آخوندجماعت را به فساد و به رشوه‌خواری و به این چیزها بکشد، فرض خیلی دوری نکرده‌ایم.

 


دستگاهی لازم است که کنترل کند. آن دستگاه، همین دادسرا و دادگاه ویژه‌ی روحانیت است. البته عده‌یی هستند که فساد ندارند؛ ولی مشکلشان، مشکل سیاسی است. آنها هم طور دیگر ضربه میزنند. آنها هم از این وجهه‌یی که به برکت قیام امام و فداکاری این بزرگوار و روحانیون خوب، به وجود آمده و به بقیه‌ی روحانیون سرایت کرده است، علیه مذاق امام و راه امام و خط انقلاب، سوء استفاده میکنند. باید با اینها برخورد بشود. این دادگاه، برای این است.

 


اگر کسی در مبنای این دادگاه شبهه بکند، چنانچه آدم خیرخواه بیغرضی باشد، یقیناً قضیه را نمیداند و به آن توجه ندارد. این دادگاه، بر مبنای محکمی استوار است و فلسفه‌اش، قویترینِ فلسفه‌هاست. اگر دستگاه قضایی برای کشور لازم است، این دادگاه هم برای کشور لازم است. شاید لزوم این دادگاه، از لزوم دستگاه قضایی کمتر نباشد؛ اگر نگویم به جهاتی بیشتر است.

 


مطلب دوم، در مورد تذکرات است. جناب آقای ریشهری، همان دو کلمه‌یی که گفتند، دیگر کافی است: بغضها را دخالت ندادن و دقیقاً بر مبنای شرع و قانون عمل کردن. ما هم همین را توقع داریم و بیش از این توقعی نداریم. منتها توجه کنید که گاهی انسان خیال نمیکند که کار خلاف شرع انجام میدهد؛ اما خلاف شرع است. گاهی اوقات، به خاطر این‌که در جاهایی اهداف بزرگ وجود دارد، اهداف دیگر تحت‌الشعاع قرار میگیرد. مثلاً حفظ نظام ایجاب میکند که در جهاد، اگر کفار متترس به مسلمین شدند - یعنی اسرا یا شهروندان مسلمان را جلوی خودشان گذاشتند، تا ما نتوانیم به آنها حمله کنیم - گمان میکنم بین علما خلافی نباشد، لااقل خیلیها از شیعه و سنی گفته‌اند که کشتن این مسلمانان ایرادی ندارد و دیه هم پرداخت نمیشود؛ با این‌که قتل نفس حرام است. ...(2)

 


نباید از حد الهی تعدی کرد. حد، یعنی چه؟ حد، یعنی همان خط و مرزی که کشیده شده است. چگونه میشود کسی را مورد تعذیب قرار داد؟ (و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین)(3). صریح هم است. بایستی عذاب و شکنجه‌یی که به او میدهیم، همه‌ی مردم ببینند. این، حدی دارد. اگر از این حد، یک سر مو تخطی کردید، تجاوز از حدود الهی است. ...(4)

 


ممکن است شما بگویید، اگر این‌طور است، پس بهتر این است که ما اصلاً این کار پُردردسر را نکنیم؛ ببوسیم و کنار برویم. بله، اهمیت این کار و ثواب بزرگی که دارد، به خاطر همین ظرافتش است. همه‌ی کارهای مهم، همین‌قدر ظریف است. نگوییم که ما فلان مسؤولیت را انجام نمیدهیم، چون کار ظریفی است. نه، اصلاً صراط، این است. صورت مُلکیِ مادّیِ جسمانیِ صراطی که در قیامت هست، همین است. ببینید از این صراط میتوانید رد بشوید، یا نه؟ باید از این صراط عبور کنید. این کارِ ظریف نشد، یک کار ظریف دیگر وجود دارد؛ فرقی نمیکند. زندگی، ظریف است.

 


این‌که ما هر روز پنج نوبت نماز میخوانیم و در هر نمازی هم اقلاً در دو رکعتش میگوییم: (اهدنا الصّراط المستقیم)(5)، برای همین است. انسان یکبار دعا میکند و برای مغفرت میگوید: (اهدنا الصّراط المستقیم)(6). مگر ما در شبانه روز، برای مغفرت چه‌قدر باید دعا کنیم و در نماز چندین بار آن را تکرار نماییم؟ اما برای هدایت، شما هفده رکعت نماز واجب میخوانید. از این هفده رکعت، باید در ده رکعتش، (اهدنا الصّراط المستقیم)(7) بگویید.

 


این هدایت، چه هدایتی است؟ این برای آن است که ما در هر لحظه، به همین هدایت احتیاج داریم. اگر الان هدایتمان کرد، یک دقیقه‌ی دیگر، باز همین هدایت را میخواهیم. اگر یک دقیقه‌ی دیگر هدایتمان کرد، باز یک دقیقه‌ی دیگرش، همین هدایت را میخواهیم. ما دایم در سر دوراهی هستیم. در راه زندگی که میرویم، دایم در سر دوراهیِ گفتن یا نگفتن، تصمیم گرفتن یا نگرفتن، این‌طوری گفتن یا آن‌طوری گفتن قرار داریم. پس، دایم به هدایت الهی احتیاج داریم. تقوا، یعنی همین که مراقب باشیم، این راه مستقیم، این همه منشعبات دارد. مبادا یکجا اشتباه کنیم و از یکی از منشعبات، راه بیفتیم و برویم.

 


این، نباید موجب بشود که آدم بگوید کاری که این‌قدر دردسر دارد، بهتر نیست که آن را ببوسیم و کنار بگذاریم و دیگری بیاید انجام بدهد؟ نه، وظیفه‌ی شماست و باید انجام بدهید. کار مهم و واجب، اهمیتش هم به همان اندازه است؛ ثواب الهیاش هم به همان اندازه است. خود قضاوت مگر چه‌طوری است؟ (رجل قضی بالحقّ و هو لایعلم فهو فیالنّار)(8). شما بگویید پس بهتر این است که اصلاً قضاوت را ببوسیم و کنار بگذاریم و برویم؛ قضاوتی که آدم اگر به حق هم قضاوت بکند، ولی نداند، (فیالنّار) است. این، چه اقدامی است؟ اگر همه این فکر را بکنند، پس قضاوت باید در دنیای اسلام بربیفتد. نخیر، قضاوتی که ثواب دارد، فریضه‌ی کفایی است و شاید در شرایط فعلی چون (من به الکفایه) هم نیست و کم است، این خطاب متوجه به همه است. این، از همین قبیل کارهاست. این ظرافت را هم باید رعایت کنید، این کار را هم باید بکنید. ...(9)

 


خداوند ان‌شاءاللَّه به شما کمک کند، توفیقتان بدهد و تأییدتان نماید. خداوند همه‌ی ماها را هدایت کند، تا بتوانیم راه صحیح را بشناسیم و از آن راه برویم. ان‌شاءاللَّه اعمال و رفتارمان طوری باشد که اگر زینی برای اسلام نیستیم، شِین هم نباشیم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


1)

 


2)

 


3) نور: 2

 


4)

 


5) حمد: 6

 


6) همان

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در جمع دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه علوم نظامی

تاریخ: 1369/07/14

 

بیانات در جمع دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه علوم نظامی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


مراسم فارغ‌التحصیلی دانشکده‌ی افسری ارتش جمهوری اسلامی در امروز، مژده و نوید و امید به آینده است. امسال این خصوصیت هم وجود دارد که ارتش جمهوری اسلامی ایران، فارغ‌التحصیلی جوانان برومند خود را پس از جنگی که بحمداللَّه به پیروزی منتهی شد، جشن میگیرد. بجاست که یاد همه‌ی شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی، مخصوصاً شهدای دانشکده‌ی افسری را گرامی بداریم؛ آن جوانانی که بسیاری از همین تمرینها را در میدانهای نبرد و در مقابله‌ی با دشمن انجام دادند و به شهادت رسیدند. همچنین از فرمانده‌ی شهید این دانشگاه - مرحوم شهید نامجو - که زحمت کشید و پایه‌ی مستحکمی را بنا نهاد، و نیز از فرمانده‌ی قبلی این دانشکده - مرحوم تیمسار سرتیپ‌دوم مکی - یاد کنیم. ایشان هم افسر لایق و مدیر و مدبری بود و خدمات او در این دانشکده، خدمات باارزشی بود؛ یاد آنان را گرامی میداریم.

 


خوشبختانه ملت ایران و شما افسران و جوانان و دانشجویان، این تجربه را به چشم خودتان دیدید که وقتی یک ملت و یک سازمان نظامی مبارزه و ایستادگی میکند، چه افتخاری نصیب او میشود. میان این‌گونه تجربه کردن و در کتابها خواندن، فرق است. بدون شک، این پیروزی مرهون ایستادگیها بود. حوادثی که در منطقه اتفاق افتاد و آنچه که به مسایل بین‌المللی مربوط میشد، آن‌وقتی میتوانست به پیروزی ملت ایران منتهی بشود که نیروهای مسلح، قدرت و توانایی لازم را از خودشان نشان داده باشند؛ که نشان دادید و پیروزی را نصیب خود و ملت قهرمان و شجاع خود کردید.

 


ملتی که نمیتواند از خود دفاع بکند، در هیچیک از حوادث عالم و معادلات جهانی، چیزی نصیبش نخواهد شد. ملتی که چشم به دست بیگانگان و دل به امید کمک آنها دارد، در هنگام خطر نمیتواند از خود دفاع کند. آن ملتی در خور احترام است که بتواند جوانانی را در سلک نیروهای مسلح خود منتظم کند و به آنها آن قدرت و آن ایمان و آن باور و امید را ببخشد که در روز خطر بتوانند از او دفاع کنند. ملت ما این عظمت را داشت و نیروهای مسلح ما این تجربه‌ی دشوار، اما شیرین را از سر گذراندند.

 


اگر کسی خیال کند که جایز است بعد از پیروزی، در کار تدبیر نیروهای مسلح و نظم و نسق و افزایش کیفی آنها اندکی کوتاهی بکنیم، اشتباه کرده است. ده سال، یازده سال است که نیروهای مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - این فرصت را پیدا نکرده‌اند که به‌طور صددرصد، به سازماندهی و افزایش کیفی و نظم و نسق دادنِ به گوشه و کنارهای سازمانشان بپردازند. جنگ، میدان تجربه و میدانی برای قویتر شدن بود؛ اما همه‌ی فرصتها و اراده‌ها و نیروها را به خود جذب میکرد. امروز این فرصت در اختیار نیروهای مسلح ماست.

 


آن دوران هشت‌ساله‌ی جنگ و دو سال حالت نه جنگ و نه صلح در زندگی ملت ما، تجربه‌های بسیار کم‌نظیر و کمیاب و آموزنده‌یی هستند؛ از آنها باید درس گرفت و نباید آنها را فراموش کرد. روزبه‌روز و ساعت‌به‌ساعتِ آن سالیان دشوار، برای ما درس است؛ اما در عین استفاده از آن تجربه‌ها، امروز همه‌ی ابتکار و تلاش و مدیریت مدیران نیروهای مسلح - چه ارتش و چه سپاه - باید در ایجاد یک نظم و ترتیب و کیفیت بخشیدن و آماده سازی کامل نیروهای مسلح صرف بشود، تا همواره قدرت دفاعی ملت در چشم دشمنان و همچنین در چشم دوستان - که از قدرت جمهوری اسلامی احساس قدرت میکنند - در اوج قدرت باقی بماند.

 


چه‌قدر خوب است که ضمن تدوین درسها از روی عملیات نظامی - عملیاتی که خود نیروهای مسلح و همین مدرّسان و بسیاری از گذرانندگان دوره‌های بالای نظامی از نزدیک تجربه و لمس کرده‌اند - و ارایه‌ی آنها به صورت درس در مراکز علمی نظامی، دانشجویان در موارد مناسب، به مراکز آن عملیات برده شوند. این نامهایی که شما میشنوید، این عملیاتهای افتخارآفرینی که امروز برای یکایک آحاد نیروهای مسلح مایه‌ی افتخار است و برای کسانی که بودند، بسیار خاطره‌برانگیز است، اتفاقهایی است که افتاده‌اند و سرزمینی شاهد آنها بوده است. بسیار خوب است که جوانان ما، دانشجویان دانشگاه علوم نظامی، یا دانشکده‌ی فرماندهی و ستاد، بروند و از نزدیک آن مناطق را ببینند و عملیات را از روی زمین بشناسند. بگذارید آن چیزهایی که مایه‌ی افتخار ملت ما شده است، در سینه‌ی تاریخ پُرشکوه ما بماند.

 


اسلام به نیروهای نظامی و به ملت ما عزت و قدرت داد. اسلام سایه‌ی مطبوع خود را بر سر این ملت گسترانید و امن و امان حقیقی را - که خروج از سلطه‌ی قدرتهای بزرگ جهانی است - به ملت ما بخشید. امروز بسیاری از ملتهای دنیا خودشان را اسیر در چنبر قدرت قدرتهایی میبینند که بر دنیا یا بخشی از آن مسلطند، یا میروند که مسلط بشوند. ملت ما به برکت اسلام آزاد است. از این فداکاری و قدرتمندی ملت‌ما، پرچم اسلام هم برافراشته شد و لذا امروز ملتها به نام قهرمانیهای شما به هیجان میآیند. این، افتخار بزرگی است. همه‌ی ملت باید این را حفظ کنند و در سازمانهای نظامی - مخصوصاً مراکز آموزش - باید با دقت مورد توجه و رعایت قرار بگیرد.

 


خوشبختانه امروز جوانان بسیاری در ارتش جمهوری اسلامی ایران حضور دارند که از آغاز خدمت، در دوره‌ی حاکمیت اسلام و به عشق اسلام و برای امتثال فرمان امام امت(رضوان‌اللَّه‌علیه) وارد ارتش شده‌اند. بسیاری دیگر نیز در نیروهای مسلح هستند که عمر خدمت حقیقی و تلاش آنها در میدانهای نبرد، در دوران حاکمیت اسلام گذشته است. اینها به اسلام عشق میورزند.

 


خوشبختانه ارتش جمهوری اسلامی، از انسانهای شجاع و نیرومند و فداکار و متعهد و صادق پُر است که میتوانند آن را به عنوان یک ارتش نمونه در دنیا معرفی کنند. این عزت، این نشان جاودانه و این فداکاری و اخلاص را هرچه بیشتر و بهتر حفظ کنید و در تمام تشکیلات ارتش - بخشها و قسمتها و یگانها، از بالاترین تا دورترین و کوچکترین - تقید و تعبد و پایبندی به اسلام و نشان دادن نشانه‌های اسلام را، یک فریضه و یک پشتوانه و نیز تضمین‌کننده‌ی عزت و قدرت خودتان بدانید.

 


ملت ما شما را دوست دارد و باید هم دوست داشته باشد.امروز محبت ملت ما به یک افسر، یک نظامی و یک ارتشی و سپاهی، فقط به خاطر زرق‌وبرقهای ظاهری نیست؛ بلکه در این احترام و تکریم، بیش از آن و پیش از آن، احترام معنوی و تعظیم و تجلیل برای فداکاریهای آنها دخالت دارد.

 


بار دیگر، پایان این دوره را به شما تبریک عرض میکنم. از مسؤولان دانشگاه علوم نظامی و سایر بخشهایی که امروز یا فارغ‌التحصیل داشتند، یا به نحوی در این‌جا شرکت داشتند، تشکر میکنم. وضع جدید دانشکده‌های فرماندهی و ستاد هم باید به پیشرفت هرچه بیشتر این مرکز بالا و عالیِ دانش در ارتش جمهوری اسلامی، کمک کند. امیدوارم که مسؤولان ارتش جمهوری اسلامی، در ادامه‌ی این راه پُرافتخار همواره موفق و مؤید باشند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و اقشار مختلف مردم

تاریخ: 1369/07/11

 

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و اقشار مختلف مردم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا لازم میدانم از همه‌ی شما برادران و خواهران که از راههای دور و شهرهای مختلف تشریف آورده‌اید و شروع هفته‌ی وحدت و ایام مبارک ولادت را برای ما حقیقتاً مبارک کرده‌اید، تشکر کنم.

 


جلسه، جلسه‌ی عجیبی است. شما برادران و خواهرانی که در این‌جا هستید، هر کدامتان به نحوی، بوی جهاد و شهادت و فداکاری و ایثار و بوی پیامبر و یارانش را میدهید. به برکت وجود شما، عطر فداکاری و نور ایثار در فضا پراکنده است. من حقیقتاً وقتی شما عزیزان - چه آزادگان عزیز، چه جانبازان عزیز، چه خانواده‌های عزیز شهدا - را این‌طور پُرشور و مصمم مشاهده میکنم، این امید را در قلب و جان خود عمیقتر مییابم که دعای امام عزیز ما مستجاب شد و دعوت نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه علیه‌واله‌وسلّم) به وسیله‌ی شما عزیزان، در دنیای مادّیِ امروز قابل گسترش است. شماها در جبین پاک خودتان، نور اسلام و انقلاب و ایمان دارید. حقیقتاً جای امام خالی است که فرزندان صالح خود، این دلهای آماده، این قدمهای استوار و این عزمهای محکم و مستحکم را ببیند که هیچ عاملی نتوانسته آنها را تحت‌تأثیر قرار بدهد.

 


امروز یک مطلب راجع به این ایام - که هفته‌ی وحدت و ایام میلاد مبارک و معظّم پیامبر و امام صادق(علیهماالصّلاةوالسّلام) است - و مطلبی هم بعداً راجع به یک مسأله‌ی مهم و اساسی کشورمان عرض خواهم کرد.

 


باید بدانید که استعمار و استکبار، دهها سال - بلکه بیشتر - پول خرج کردند، تا بین مسلمین اختلاف ایجاد کنند. برای ایجاد اختلاف، کتاب و مجله نوشتند، شایعه منتشر کردند، عصبیتها را تحریک کردند و در اعماق دل مسلمین، نسبت به یکدیگر حقد و کینه‌های فراوانی به وجود آوردند. البته در طول زمانهای گذشته هم این دشمنیها بود؛ اما در دوران استعمار، شکل جدیدی پیدا کرد. هر کس با سیاست جدید دنیای اسلام در طول صد یا صدوپنجاه سال اخیر آشنا باشد، توجه میکند که اشاره به چه چیزهایی میکنم.

 


انقلاب اسلامی آمد و پرچمی بلند کرد که مسلمانان از هر مذهب و هر کشوری، وقتی به خود مراجعه کردند، دیدند این پرچم را دوست میدارند و احساس کردند این پرچم، پرچم اسلام و پرچم نبیّ‌مکرم اسلام(صلّیاللَّه‌علیه واله‌وسلّم) است. لذا بسیاری از نقشه‌های دشمنان، نقش بر آب شد. استکبار ساکت نمینشیند. دشمنان خونخوار اسلام و مسلمین، آرام نمیگیرند. تا دیدند که انقلاب و جمهوری اسلامی، در داخل و خارج از کشور، بین شیعه و سنی وحدت ایجاد کرد، اینها را به هم نزدیک نمود و عصبیتهایشان را نسبت به یکدیگر کم کرد، از بیرون شروع به سمپاشی کردند.

 


بله، وقتی که نماز جمعه‌ی تهران تشکیل میشود و پشت سر امام جماعت انقلابیِ شیعی در تهران، رؤسای نهضتها و کشورهای اسلامی و موجهان ملتهای مسلمان در چند صف میایستند و با خلوصِ تمام نماز میخوانند - که در طول این چند سال، ما دایماً چنین چیزهایی داشته‌ایم - دشمنان اسلام، از حقد و غضب پُر میشوند. این، درست ضد آن چیزی است که آنان برایش پول خرج کرده‌اند. انقلاب اسلامی آمد و همه‌ی نقشه‌های آنان را بر هم زد؛ طبیعی است که درصدد مقابله برمیآیند.

 


یک عده قلم‌به‌مزد و مزدور و عالم بیدین و ریزه‌خوار سفره‌ی سلاطین و مُلکداران بیدین عالم را - که از هر کسی خطرناکترند - اجیر کرده‌اند، تا در برابر ندای وحدت انقلاب اسلامی، فریاد اختلاف و تفرقه سر دهند. واقعاً عالمی که وجدان بیدار و تقوا نداشته باشد، اضرّ از هر دشمنی بر جامعه‌ی اسلامی است. در روایت دارد که چنین عالمی بر مسلمانان، اضرّ از گرگ بر گله‌ی گوسفند است. شما ببینید، یک گرگ در یک گله‌ی گوسفند، چه کار میکند؟ این، ضررش از آن بیشتر است. در طول این هشت سال جنگ، بلکه در طول ده، یازده سال انقلاب، دیدیم که این‌طور علما چه کردند؛ اما به برکت نام و پرچم اسلام و نام پیامبر اکرم و به برکت هفته‌ی وحدت - که امروز، روز اول آن است - انقلاب بر توطئه‌های آنان فایق آمده است.

 


جمهوری اسلامی به مسلمانان عالم گفت، بیایید از دوازدهم تا هفدهم ربیع‌الاول، وحدت را آزمایش کنیم. به یک روایت - که غالباً اهل سنت این روایت را تأیید کرده‌اند و بعضی از شیعه هم آن را قبول دارند - روز دوازدهم ربیع‌الاول، روز ولادت پیامبر(ص) است. یک روایت هم مربوط به هفدهم ربیع‌الاول است که غالباً شیعه و بعضی از اهل سنت، آن را تأیید کرده‌اند. به‌هرحال، بین دوازدهم تا هفدهم که ایام ولادت نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) است، باید به وحدت جهانی اسلام توجه بیشتری شود؛ آن حصن و حصار مستحکمی که اگر تشکیل بشود، هیچ قدرتی نمیتواند به حریم کشورها و ملتهای اسلامی دست‌درازی کند.

 


به وضع کشورهای مسلمان دنیا نگاه کنید، گرسنگی و فقر و ضعف سیاسی و ناآگاهی و عقب‌افتادگی و دنباله‌روی سیاسی و اقتصادی را در این کشورها ببینید. چرا؟ چه کم داشتند؟ منابع طبیعیشان کم بود؟ نه. نیروی انسانیشان کم بود؟ نه. از لحاظ موقعیت جغرافیایی مشکلی داشتند؟ نه. چرا در این وضع اسفبار قرار گرفتند؟ زیرا دشمنان در طول صد یا دویست سال، از غفلت مردم و خیانت سران استفاده کردند و در کنار حمله‌ی اقتصادی و نظامی، حمله‌ی معنوی و فرهنگی کردند و بتدریج کشورهای اسلامی را به این وضعی که میبینید، درآوردند. این، وضع طبیعی عالم اسلام نیست.

 


از دورترین نقاط غرب دنیای اسلام در وضع کنونی - یعنی از غرب آفریقا - تا اقصای شرق عالم - یعنی تا شرق آسیا - عالم اسلام و منطقه‌ی مسلمان‌نشین است. حساسترین مناطق عالم، در اختیار مسلمانان است. یک قسمتش همین خلیج فارسی است که همه‌ی دنیا در صفند، برای این‌که بتوانند کوله‌بار خودشان را از ذخایر این منطقه پُر کنند و برگردند و بروند. همه‌ی دنیا، محتاج نفت این منطقه‌اند. اگر مسلمین با هم متحد باشند، دنیای اسلام خیلی سود خواهد برد.

 


کسانی که شعار اتحاد و وحدت و برادری مسلمین را میدهند، اینها دشمن مسلمانان نیستند؛ دوست مسلمانانند، خیر مسلمانان را میخواهند و مایلند همه‌ی مسلمین عالم عزیز باشند. چه فایده‌یی دارد که در داخل جامعه‌ی اسلامی، مسلمانان از مذاهب مختلف، روبه‌روی هم بایستند و به همدیگر ضربه بزنند؛ از آن طرف هم دشمن بیاید، هر دوی اینها را محاصره کند، سرشان را به هم بکوبد و خودش بنشیند، تماشا و استفاده بکند؟ این، خوب است؟

 


اگر ما میگوییم که شیعه و سنی در کنار هم قرار بگیرند، یعنی شیعه، شیعه بماند؛ سنی هم سنی بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته‌ایم که منظورمان از وحدت این است که شما شیعه بشوید؟! ما چنین چیزی نگفته‌ایم. هر کس خواست شیعه بشود، از طریق علمی و از راه مباحثات عالمانه شیعه بشود. آنها هم آزادند که بروند کار خودشان را بکنند. ما نمیگوییم شما مذهبت را عوض کن؛ ما میگوییم شیعه و سنی باید همیشه سر عقل باشند؛ همچنان که بحمداللَّه در دوران انقلاب اسلامی، در کشور ما مشاهده شد. نگذارند دشمن از اختلافات اینها سوءاستفاده کند. برگزاری هفته‌ی وحدت، برای این است.

 


ای قلم‌به‌دستی که نشسته‌ای چیزی مینویسی و احساساتت - ولو احساسات پاک - و عقاید و ایمانت به تو حکم میکند که فلان کلمه را در ضدیت با آن فرقه‌ی مخالف و مقابل خودت بنویسی! بدان که با نوشتن این کلمه چه اتفاقی میافتد؛ بدان که با ایجاد عصبیتها و دشمنیها و مخالفتها، چه کسی استفاده میکند.

 


یک میلیارد انسان در دنیا هستند که درباره‌ی خدا و پیامبر و نماز و حج و کعبه و قرآن و بسیاری از احکام دینی، با هم یک عقیده دارند؛ یک چند مورد اختلاف هم دارند. اینها بیایند همان چند اختلاف را بگیرند، با هم بجنگند، تا آن کسی که با اصل خدا و پیامبر و دین و همه چیز مخالف است، کار خودش را انجام بدهد. آیا این عاقلانه است؟! یازده، دوازده سال است که جمهوری اسلامی، این مطلب را فریاد میکند و این ملت هوشیار و آگاه، آن را دنبال میکنند. ملتهای دیگر هم باید توجه کنند.

 


ما گفتیم یک عده از علما و متفکران دور هم بنشینند و در سطح علمی و فرهنگی، برای تقریب و نزدیک کردن، (مؤسّسةالتّقریب بین‌المذاهب‌الاسلامیّة) را به وجود آورند. چهار مذهب فقهی در اهل سنت هست، مذهب امامیه هست، مذهب زیدیه هست، مذاهب دیگر اسلامی هستند. اینها بنشینند ببینند، در مسایل علمی و دینی، چه‌قدر میتوانند با یکدیگر همکاری و کار کنند. ما این مرکز را تشکیل دادیم. ان‌شاءاللَّه برادرانی که مسؤول این کار هستند و معیّن شده‌اند، آن را با قوّت دنبال میکنند. این کار، کاری است که خدای متعال از آن راضی است و سرنوشت اسلام به این‌طور کارهاست.

 


اگر مسلمین دست در دست هم بگذارند و با هم صمیمی باشند، ولو عقایدشان مخالف با یکدیگر باشد، اما آلت دست دشمن نشوند، دنیای اسلام سربلند خواهد شد. آن وقت، مگر امریکا و غیرامریکا جرأت میکنند که به دنیای اسلام بیایند و یکجا را پایگاه قرار بدهند و منافع کشورهای اسلامی و ملتهای مسلمان را تهدید کنند؟

 


مطلب دوم، مسأله‌ی انتخابات مجلس خبرگان است. هر کسی در این ایام، اظهارات مخالفان ما را در دنیا گوش کرده یا خوانده باشد، میفهمد که دشمنان نظام ما، چه‌طور از عزت امروز جمهوری اسلامی، از ته دل ناراحتند. پیروزی ملت ایران، به کام اینها تلخ آمد. خدای متعال، همه‌ی کارها را با حساب انجام میدهد. یک روز بنده‌ی صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص که هیچ‌چیز را برای خودش نمیخواست و همه‌ی کارها را برای خدا میکرد و همه چیز را برای او میخواست، در قضیه‌ی قطعنامه گفت: کاسه‌ی زهر را نوشیدم. این تلخی را او تحمل کرد؛ ولی خدای متعال به آن بنده‌ی صالح عوض داد و هنوز دو سال‌واندی نگذشته کاسه‌ی شهد و شیرینی پیروزی را به ملتش چشاند و کامشان را شیرین کرد. آن فداکاری، این ثمره را داشت. (اللّهم ما بنا من نعمة فمنک لا اله الّا انت)(1). همه چیز متعلق به او و به اراده‌ی اوست.

 


آزادگان ما برگشتند، خانواده‌های ما خوشحال شدند، شرایط جمهوری اسلامی پذیرفته شد و دولت و دولتمردان جمهوری اسلامی، ثمره‌ی زحمات خودشان را مشاهده کردند. انصافاً آنچه که پیش آمد، برای ملت ایران و دوستانش و دوستداران انقلاب شیرین بود؛ اما برای دشمنان تلخ بود.

 


دشمنان، چه کسانی هستند؟ صهیونیستها؛ همینهایی که خبرگزاریها و بسیاری از رادیوهای دنیا در اختیارشان است. اینها دنبال چیزی هستند که این پیروزی را خراب کنند، قوّت و قدرت ملت ایران را به ضعف تبدیل کنند و به دنیا وانمود نمایند، آن‌طوری هم که خیال میکنید، عزم ملت ایران راسخ نیست و در راهش استوار نمیباشد. ما کار خودمان را میکنیم. این ملت بزرگ، دنبال کار و راه خودش حرکت میکند؛ اما دشمن در بیرون آن‌طور حرف میزند و دنبال شاهد و بهانه‌یی میگردد.

 


تمام چشمها را روی انتخابات مجلس خبرگان - که چند روز دیگر انجام خواهد شد - متمرکز کرده‌اند. از حالا زمزمه‌هایی را شروع کرده‌اند که اگر این انتخابات مورد استقبال مردم قرار نگیرد، بتوانند بر اساس این تحلیل تبلیغات بکنند و بگویند ملت در نظرات و آرمانهایش، مردد شده است. آنها میخواهند با تبلیغات خودشان در شکلهای مختلف، صلابت انقلابی و قدرت ناشی از انقلاب را بشکنند.

 


یک نفر در جایی، حرفی را از روی عصبانیت و جهالت و یا از روی هر عاملی میزند؛ آن‌گاه میبینید که در تمام دنیا این حرف را بزرگ و منتشر میکنند و دهان به دهان میگردانند و فریاد میزنند که در ایران اختلاف پیدا شد و فلان افراد، علیه فلان افراد کار کردند! اصلاً بنا دارند که در دنیا چهره‌ی جمهوری اسلامی را از این چهره‌ی پیروزمندانه و قدرتمندانه ساقط کنند.

 


من عرض میکنم، ملت ایران در این انتخاباتی که روز دوشنبه برگزار میشود، باید مشت محکمی به دهان تمام بدخواهان خودش در سراسر دنیا بزند و میزند. کاری کنید که دشمن مثل همیشه مأیوس بشود. شرکت در انتخابات مجلس خبرگان را مثل یک واجب شرعی، واجب و لازم بشمرید و تمام آحاد ملت که مشمول این شرایط هستند، در انتخابات شرکت کنند، تا دشمن بداند که جمهوری اسلامی، به برکت این جوانان و این ملت و به برکت پیروزیهایی که خدای متعال به او داده، همچنان باصلابت و قدرتمند ایستاده است. این را در عمل باید ثابت کرد و این، عمل است.

 


دو، سه نکته‌ی کوتاه درباره‌ی این انتخابات عرض بکنم. دشمنان انقلاب و کسانی که از روی ساده‌لوحی و بیخبری آلت دست آنها میشوند، شایعه‌پراکنی نکنند. حقایق، حقایق روشنی است. مجلس خبرگان مصوبه گذراند و شورای نگهبان را مسؤول کرد و شورای نگهبان هم به تکلیف خودش عمل نمود. در این قضایا، هیچ ایراد و اشکالی بر شورای محترم نگهبان وارد نیست.

 


شورای نگهبان دستگاهی است که قانون اساسی ما، آن را وسیله‌ی تضمین حقانیت این نظام قرار داده است. اگر شورای نگهبان نمیبود و نباشد، یا تضعیف بشود، یا کار خودش را انجام ندهد، حرکت اسلامی این نظام زیر سؤال خواهد رفت؛ زیرا که حرکت نظام، بر اساس قوانین است. اگر قوانین اسلامی بود، نظام ما اسلامی است. چه مرجعی میگوید که قوانین اسلامی است، یا اسلامی نیست؟ شورای نگهبان. این آقایانی هم که امروز عضو فقهای شورای نگهبانند، شخصیتهای برجسته و مورد قبولیند که منصوبان امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) هستند و ایشان اینها را معیّن کردند. دوره‌شان که تمام شد، دوباره اینها را تأیید کردند؛ ما هم اینها را تأیید کردیم.

 


این را به شما بگویم و خود آن آقایان هم بدانند، این‌که بعضی بایستند، این‌جا و آن‌جا به شورای نگهبان بد بگویند، کار خلافی کرده‌اند. ما نمیتوانیم بنشینیم تماشا کنیم که رسمیترین و اطمینان‌بخش‌ترین و مورد اعتمادترین دستگاههای نظام جمهوری اسلامی، به خاطر این‌که یک نفر عصبانی است - به‌حق یا به‌ناحق - مورد اهانت قرار بگیرد.

 


آن چیزی که در این دو، سه روز از بعضیها سر زد، که ایستادند و در تریبونهایی به شورای نگهبان بد گفتند، اگر این‌طور چیزها تکرار بشود، من بر اساس مسؤولیت خودم، آن را تحمل نخواهم کرد. اگر قرار بشود هرکدام از ارگانهای قانونی این کشور، از طرف عده‌یی مورد تهاجم قرار بگیرد، من وظیفه دارم که از آن ارگانِ قانونی دفاع کنم.

 


میتوان گفت که شورای نگهبان، ارگان تقریباً مقدسی است؛ زیرا بر اساس تقوا بنا شده است. کسی را که آن‌جا میگذارند، باید مجتهد و عادل باشد. آیا شهادت امام بر اجتهاد و عدالت یک نفر، کافی نیست؟ امام وقتی کسی را در آن‌جا گذاشتند، یعنی این شخص مجتهد و عادل است. شورای نگهبان کار خودش را انجام داد، درست هم انجام داد، یعنی طبق وظیفه‌ی خودش عمل کرد؛ منتها نکات کوچکی است که باید همه به آن توجه کنند.

 


چون شرط کاندیدایی در این انتخابات، مجتهد بودن است، به بعضی از علمای محترم گفتند، ما نمیدانیم که شما مجتهدید یا نه. برای مشخص شدن این مسأله، بیایید امتحان بدهید. آن آقا هم که از علما و مرد محترمی است و ای بسا با آقایان شورای نگهبان همدوره بوده است، میگوید: نه، من نمیآیم امتحان بدهم. او هم حق دارد و اگر نیامد امتحان بدهد، نمیشود گفت شما چرا نرفتید امتحان بدهید؛ نمیخواهد امتحان بدهد. هیچ‌کس حق ندارد بگوید که شما چون امتحان ندادید، پس آدم بدی هستید! نه، امتحان دادن، اجباری که نیست. میگوید من امتحان نمیدهم، کاندیدا هم نیستم. این، اشکالی ندارد.

 


مبادا در گوشه و کنار کشور، خدای نکرده آدم جاهل یا مغرضی پیدا بشود و به بعضی از علمای محترم و باارزش و خدمتگزار که عمرشان را در راه این انقلاب صرف کرده‌اند و فقط نیامده‌اند امتحان بدهند، بگوید که شما امتحان ندادید، پس چنین و چنان. نه، امتحان ندادن، دلیل مجتهد نبودن نیست. امتحان ندادند، ارزششان هم در جای خودش محفوظ است. بعضی از این کسانی که در امتحانات شرکت نکردند، کسانی هستند که من وظیفه‌ی خود میدانم، برای سلامت و بقای عمر آنها دعا کنم که خدای متعال برکاتشان را حفظ کند.

 


البته اگر عضو مجلس خبرگان هم نباشند، طوری نمیشود و اشکالی هم ندارد و ارج و شخصیت خود را هم دارند و کسی هم حق تعرض به آنها را ندارد. بعضی هم امتحان دادند و ممتحنان شورای نگهبان - فضلای محترم و مجتهدان عالی‌مقام قم - که از اینها امتحان کردند، گفتند شما مجتهد نیستید. مجتهد نبودن، چیزی نیست که کسی آن را برای تضعیف یک نفر مستمسک قرار بدهد. بسیاری از کارهای بزرگ در این کشور هست که ارزشش اگر از عضویت در مجلس خبرگان بیشتر نباشد، قطعاً کمتر نیست؛ شرطش هم اجتهاد نیست. در این مملکت، مشاغل اساسی و بزرگی مثل تصدی کارهای اجرایی، تصدی وزارت، تصدی ریاست دستگاههای گوناگون هست که شرطش هم اجتهاد نیست؛ اما برای این کار بخصوص - یعنی عضویت در مجلس خبرگان - آقایان تصویب کردند که کاندیدا باید مجتهد باشد؛ حق هم داشتند. اما اگر کسی مجتهد نبود، نقیصه‌یی نیست که کسی بخواهد به آن ایراد بگیرد و بعضی جنجال کنند که معلوم شد فلانی مجتهد نبوده است. نباشد، از ارزش انقلابی و ایمانی و شأن او در انقلاب و در مسؤولیتهای بالا، چیزی کاسته نمیشود.

 


در این کشور، بسیاری از مشاغل درجه‌ی یک و مهم وجود دارد که شرطش اجتهاد نیست و مردم سؤال نمیکنند و به ذهنشان هم خطور نمیکند که این کسی که متصدی این مقام است، آیا مجتهد است یا نه. امروز رئیس جمهور ما، از نظر من که سالیان متمادی است ایشان را میشناسم، یک مجتهد قطعی است. این هم از برکات خدا بر ماست. ما رئیس جمهوری داریم که از لحاظ درسهای حوزه‌یی، یک مجتهد و از لحاظ تفکرات اسلامی، یک متفکر سطح بالا با سوابق فراوان است. وقتی که ایشان میخواست رئیس جمهور بشود، چه کسی پرسید یا فکر کرد که آیا شما مجتهد هستید یا نه؟ اصلاً به یاد مردم بود که ایشان مجتهدند یا نه؟ ریاست جمهوری، شأن بالایی است که اداره‌ی امور و زمام اجراییات کشور، همه در دست یک نفر - که مجتهد هم است - قرار دارد؛ اما هیچ‌کس به یادش نیست که این آقا مجتهد است، یا مجتهد نیست.

 


مجتهد نبودن، عیب و نقص نیست. ما قبلاً رؤسای جمهوری داشتیم که مثل مرحوم شهید رجایی(رضوان‌اللَّه‌علیه)، مجتهد هم نبودند. بعد از دولت موقت، به استثنای شهید باهنر و آقای مهدوی کنی - که هر دو هم مجتهد بودند - نخست‌وزیران خوب و خدوم و کاری و زحمتکش و مخلصی داشتیم که اهل اجتهاد نبودند. بنابراین، مجتهد بودن یا نبودن، در مجلس خبرگان شرط است؛ ولی در انقلابی بودن و مسؤول بودن و شخصیت برجسته بودن، شرط نیست.

 


گیرم کسی در امتحان شورای نگهبان شرکت کرد و به او گفتند شما مجتهد نیستید؛ اشکالی ندارد. با این قضیه، شخصیت و عظمت و ارزش و به‌دردخوردن او برای مردم، زیر سؤال نمیرود. مبادا کسی خیال کند که چون فلانی مجتهد نیست، پس از حیثیت روحانی ساقط بشود؛ ابداً. متفکر و روحانیِ بافکر و خدوم و زحمتکش و انقلابی و مبارزی است، ولی مجتهد نیست؛ اشکالی ندارد. پس، هم کسانی که مجتهدند و به امتحان نرفتند، شأنشان محفوظ است؛ هم کسانی که امتحان دادند و مجتهد نبودند، شأنشان محفوظ است؛ هم شورای نگهبان که طبق مقررات عمل کرده و وظیفه‌ی خودش را انجام داده و باید انجام بدهد، شأنش محفوظ است. مشکلی در این‌جا وجود ندارد.

 


بعضی هم در گوشه و کنار اظهارنظر میکنند که اگر امام تشریف داشتند، در فلان قضیه اعمال نظر میکردند! من دوست ندارم که نسبت به این‌طور چیزها وارد صحبت بشوم؛ لیکن تذکراً عرض میکنم که اگر امام امروز تشریف داشتند، مطمئن باشید که به نقض قانون - آن هم به این شکل و در این سطح وسیع - راضی نمیشدند.

 


امام بزرگوار ما، در اواخر عمر شریفشان نامه‌یی نوشتند که جزو اسناد باقیمانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسیاری از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام(ره) حتّی در ارگانهای غیر قانونییی که به دستور خود ایشان و به خاطر مصالح زمان تشکیل شده بود - از قبیل تشخیص مصلحت و غیره - تردید کردند و گفتند، آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بودیم یک اقدام غیرقانونی بکنیم. امام(ره) مقید به قانون بودند. یکی از خصوصیات آن بزرگوار، تقید به قانون بود که کاری برخلاف آن انجام نگیرد. ما هم آنچه که در جهت پایبندی به قانون تکلیفمان است، آن را انجام میدهیم.

 


چرا بعضی بیخودی اعتراض میکنند که شما میخواستید به شورای نگهبان سفارش کنید که فلانی و فلانی و فلانی را برخلاف قانون قبول کنند؟ این، چه کاری است؟ قطعاً اگر امام عزیزمان بودند، این کار را نمیکردند. ما با این موافق نیستیم که هر کسی بیاید حرفی را به امام نسبت بدهد؛ در حالی که نمیداند روش و ممشای امام(ره) چه بود. ممشای امام را اهل بصیرت و اهل خبره و کسانی که معاشر و محشور با ایشان بودند، میدانند؛ نه این‌که هر کس بیاید حرف بزند که اگر امام(ره) بود، چنین میکرد و چنان میفرمود.

 


من همه را توصیه میکنم که این خط صحیح را دنبال کنند. مواظب باشید، در حالی که ما دنیای اسلام را به وحدت دعوت میکنیم، دشمن نتواند در میان صفوف خود جمهوری اسلامی، اختلاف و تفرقه ایجاد کند. شرط پیروزیها این است که جناحهای مختلف در جمهوری اسلامی، احترام هم را حفظ کنند و با هم باشند. در جمهوری اسلامی، انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت انتخاباتی. این دعواها و رقابتها، متعلق به دمکراسیهای غربی است که از خدا و دین، هیچ‌چیزی به مشامشان نرسیده است.

 


کارهایی که بعضیها انجام میدهند، باب جمهوری اسلامی نیست. در این‌جا ممشا، ممشای اسلامی است و انتخاب، انتخاب اصلح. مردم باید با چشم باز و با بصیرت وارد بشوند و آدمهایی را که اطمینان پیدا میکنند، انتخاب کنند. گیرم حالا زید و عمرو در این جمع نباشند؛ این نباید موجب تعارض بشود.

 


به‌هرحال، همه‌ی برادران و خواهران عزیز از خدای متعال کمک بخواهند، برای این‌که راه صحیح و بصیرت در این راه را ان‌شاءاللَّه به همه‌ی ما تلقین کند و همه‌ی ما را هدایت نماید. امروز، حفظ حیثیت و آبروی انقلاب و نظام اسلامی و حفظ وحدت، بر همه واجب است و اگر کسی تخلف و تخطی بکند، بداند که از انقلاب تخطی کرده و مطمئناً برای مردم و این جوانان پُرشور و کسانی که احساس مسؤولیت میکنند، قابل تحمل نخواهد بود.

 


خداوند همه‌ی دلها را به راه راست هدایت کند و ان‌شاءاللَّه انجام این وظایف را برای همه‌ی آحاد میسور بفرماید و دشمنان اسلام و مسلمین را ذلیل بکند و مسلمانان را در همه جای عالم پیروز بفرماید و ملت عزیز و شریف ایران را به تمام آرزوها و اهدافشان برساند و قلب مقدس ولیّ عصر را از ما خشنود و راضی بگرداند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولىّ فقیه در دانشگاه‌های کشور

تاریخ: 1369/07/08

 

بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولىّ فقیه در دانشگاه‌های کشور


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از اظهار لطف شما آقایان که قبول زحمت فرمودید و این بار سنگین را بردوش گرفتید، خیلی متشکرم. من هم فرمایش حضرت آقای گیلانی را تأیید میکنم. ان‌شاءاللَّه شهاب ثاقب بیان و فکر و علم و عمل و اخلاق شما در دانشگاهها، بایستی شیاطین را دنبال کند و حوزه‌ی شیطنت آنها را محدود و یا از بین ببرد. همین‌طور هم بوده و خواهد بود و ان‌شاءاللَّه بیشتر و بهتر خواهد شد.

 


آن نامه‌یی را که اشاره فرمودند، من دریافت میکنم و ان‌شاءاللَّه و با دقت مطالعه خواهم کرد و هر چیزی از آن‌که برای من ممکن باشد و از لحاظ مصلحت‌دار بودن، طبق تشخیص من هم مورد تأیید باشد، حتماً انجام میدهم. البته جاهایی که تشخیصها مختلف باشد، ممکن است بماند. دیگر آن برعهده‌ی آقایان عزیز و محترم است که اگر لازم است در تشخیص ما تصحیحی انجام بگیرد، یا تذکری داده بشود، آن تذکر را بدهند.

 


راجع به مسایل دانشگاهها، قبلاً هم در اوقات ریاست جمهوری، با همین جمع - با اندکی تفاوت - صحبت کرده‌ام و آقایان غالباً نظرات من را مسبوقند. در مورد دانشگاهها، اعتقاد من این است که این کار، کار خیلی مهم و بسیار حساسی است و حساسیتش به خاطر آن محدوده‌ی کار است. فرق میکند که ما محدوده‌ی کار را چه بدانیم. آن چیزی که من تصور میکنم و اجمالاً و تکراراً هم عرض میکنم، اگر باشد، خیلی مهم است.

 


روحانییی که در دانشگاه، فعال و غیرمنفعل حضور پیدا میکند و برای کاری به دانشگاه میرود و میخواهد تأثیر بگذارد، چند خصوصیت را - غیر از آن شرایط عامه - باید داشته باشد. بالاخره کسی که به دانشگاه میرود، باید عالم و برخوردار از تقوا و احتیاط در عمل و امثال اینها باشد. غیر از این چیزهایی که واضح است، دو، سه شرط دیگر هم حتماً لازم است، تا مفید باشد.

 


شرط اول این است که محیط دانشگاه و مسایل دانشجو را بشناسد. اگر این خصوصیت نباشد، مفید نخواهد بود، یا خیلی کم‌فایده خواهد بود. فرض کنیم، روحانییی میخواهد به دانشگاه برود. اگر او به تفاوت محیط ذهنی و روحی و عملی و فکری دانشگاه با - مثلاً - بازار یا مسجد توجه نداشته باشد و همان‌طور که به بازار یا مسجد میرود، با همان روحیه و با همان خصوصیات و با همان مطالب، به دانشگاه برود، به گمان قوی، در برخورد اشتباه خواهد کرد. باید دانشگاه را کماهو بشناسد و مسایل دانشجویان را بداند و بفهمد که مشکل و مسأله‌ی دانشجو چیست، که من به بعضی از آن مسایل اشاره خواهم کرد. بنابراین، اولین نکته، شناخت محیط و مخاطب است.

 


شرط دوم، علاقه و اعتقاد به دانشجوست. اگر کسی از شکل دانشجو و این جوانان این‌طوری بیزار است، پایش را به دانشگاه نگذارد. اگر کسی علوم رایج در دانشگاه را جهل میداند، اینها را اصلاً علم نمیداند، به دانشگاه نرود. باید به رسالت دانشجو و رسالت و درس این محیط، اعتقاد داشته باشد؛ دانشجو را مورد محبت خود قرار بدهد و بداند که او هم مثل همین جوانی است که پسر ماست. در آن‌جا، همین بچه‌های ما هستند. بچه‌ی ما هم گاهی بداخلاقی میکند؛ او هم بداخلاقی میکند. بچه‌ی ما هم گاهی تحت تأثیر چیزی قرار میگیرد؛ او هم قرار میگیرد. بنابراین، باید به چشم فرزندان و نزدیکان خودش نگاه کند. نمیگویم به قدر بچه‌ی خودش محبت داشته باشد - این‌که غالباً معقول و عملی نیست - لیکن محبت داشته باشد، این قشر را به چشم تعطف و علاقه و محبت نگاه کند و به این علم و این درس و این محیط، علاقه داشته باشد.

 


سابقها، بعضی از علمای خوب بودند که با مسایل علوم جدید آشنا نبودند و اصلاً اینها را علم نمیدانستند! چنین قضیه‌یی را واقعاً من دیده بودم؛ این تصور نیست. من عالم متقی مؤمن فاضلی را دیده بودم که اصلاً اینها را علم نمیدانست؛ بلکه حتّی هرچه را که در یک کتاب غیرعربی نوشته بشود، علم نمیدانست! اصلاً کتاب فارسی را جهل میدانست و میگفت اینها چیست! ببینید، این یک طرز فکر است. البته، امروز این فکرها نیست. آن اعتقادات، شقوق دیگری هم دارد که اگر بگویم، بیشتر تعجب خواهید کرد. هرچند آن اعتقادات متعلق به دوره‌ی قدیم است، اما من خودم چنین کسی را درک کرده‌ام. فردی بود که کتاب چاپ حروفی را قابل خواندن نمیدانست! میگفت این کتابها بیربط است و باید روی ورقه‌های بزرگ، با خط عبدالرحیم یا شخص دیگری نوشته شده باشد و چاپ سنگی شود!

 


این را از باب یک نمونه‌ی بارز گفتم. معلوم است که در بین علمای حاضر و بخصوص بین علمایی که با محیطهای جدید انقلابی سروکار دارند، مخصوصاً آنهایی که به دانشگاه میروند، این افکار نیست؛ اما میخواهم بگویم که اگر مایلید در محیط دانشگاه، کمترین نشانه‌یی از بینونت شما با آن دانشجو وجود نداشته باشد - بینونتی که پنجاه سال، هشتاد سال، با دشمنی دشمنان و با همین طرز فکرهایی که به آن اشاره کردم، به وجود آمده - رابطه‌ی خود را با دانشجو، بر اساس محبت و علاقه قرار دهید و به رسالت او و درس و محیط تحصیلش، اعتقاد داشته باشید.

 


این طرز فکری که من نقل کردم، آیا بین محیطهای فکری جدید و قدیم، بینونت به وجود نمیآورد؟ دشمن هم که کمک کرد. اگر میخواهید آثار این بینونت از بین برود و این زخم ملتئم بشود، لااقل در رابطه‌ی با شخص شما در دانشگاه، باید محبت و اعتقاد را در حد نصاب داشته باشید. این جوانان نازنین و پاک و به‌دردبخور و مورد کمال ترحم در مقابله‌ی با بعضی از جریانات فاسد فکری و غیره را، باید با علاقه و محبت نگهداشت و حفظشان کرد و مثل مرغی که از جوجه‌های خودش محافظت میکند، نباید رهایشان کرد. باید با این روحیه به دانشگاه بروید.

 


شرط سوم - که خیلی هم مهم است - این است که این کسی که به دانشگاه میرود، بداند که نحوه‌ی رابطه‌ی او با این محیط و این مخاطب، اثباتاً و نفیاً، تأثیر بسیار بزرگی در امور مهم دارد. نگویید مثل این است که آدم منبر میرود. ما برای منبر، به این‌جا و آن‌جا، مسافرت میکردیم و در بعضی جاها میفهمیدیم که منبر خراب شد. آدم روی منبر خودش میفهمد که خراب کرده است. در آن زمان میگفتیم، حالا خراب شد که خراب شد، مشکلی نیست؛ حداکثرش این است که دهه‌ی بعد دعوت نمیکنند؛ یا اگر میخواستند پاکت سنگینتری بدهند، پاکت سبکتری خواهند داد؛ یا خواهند گفت که این آخوند، تازه‌کار است و در نتیجه، یک منبری دیگر را به جای من دعوت میکنند. بنابراین، تأثیر بدگفتن و خراب کردن من، همین‌قدر است. یک وقت این‌طور نیست و انسان میفهمد که اگر این‌جا خراب کرد، اثرش تعیین کننده است.

 


فرض کنید که فرزند شما، از لحاظ فکر سیاسی یا اعتقادی، اول بار به دام یک عده طرار فکر افتاده است و اینها او را به چیزهایی متوجه کرده‌اند که البته شیطانی و غلط، اما پُرجاذبه است و شما اصلاً نمیگذاشتید که جوانتان به شعاع این چیزها نزدیک بشود. برای این فرزند شبهه به وجود آمده و سراغ شما - که پدر روحانی و عالم و مورد اعتقاد این پسر هستید - آمده و میگوید: پدر! فلان قضیه چه‌طوری است؟ در این‌جا، شما چه احساسی دارید؟ احساس میکنید که اگر من در پاسخ به این بچه یک ذره اشتباه کردم، بچه‌ام را از دست داده‌ام.

 


این، اولِ لغزشگاه است. در این‌جا، دیگر کوتاهی نمیکنید، با عصبانیت اقدام نمیکنید، زمام اراده‌ی فکر را به سخن سبک یا سست و یا حتّی تعبیر سست رها نمیکنید. اگر دیدید از عهده برنمیآیید که جواب این جوان را بدهید، میگویید اشکال ندارد، پیش فلانی میرویم. شما فرد مسلطتری را پیدا میکنید، تا او بتواند پاسخ آن طراری دشمن را بدهد. با این احساس باید با دانشجو روبه‌رو بشوید. دانشجو هم که یک نفر نیست؛ یک خیل عظیمند.

 


این کسی که امروز در دانشگاه هست، مثل ماها نیست که فعلیتش با قوّه‌اش، هفتاد سال فاصله داشته باشد. قوّه و فعل این دانشجو، پانزده سال یا ده سال فاصله دارد و در آینده‌ی نزدیکی - نه آینده‌ی دوری - قوّه‌اش به فعل میرسد؛ یعنی دو سال دیگر لیسانس میشود، پنج سال یا شش سال دیگر دکتر میشود، یک رشته‌ی تخصصی هم میگیرد، دو سال هم علافی میکشد و بعد از این ده سال، آدم متخصصی است که همه‌ی دستگاهها پول گزاف به او میدهند و او را با همه‌ی وجود میخواهند. او در آن زمان، یک کارشناس سازمان برنامه و بودجه، یا یک مهندس عالیرتبه‌ی وزارت مسکن، یا مدیر فلان اداره‌ی سیاسی میشود و یا فلان بخش عمرانی و کشاورزی و غیره را راه‌اندازی میکند؛ یعنی کار مملکت به دست این فرد می‌آید. به این دانشجو، به چشم بیاهمیت نگاه نکنید.

 


اگر شما توانستید این دانشجو را متدین و مؤمن و دلسوز و مخلص بار بیاورید - بعداً عرض خواهم کرد که ما از دانشجو چه توقعی باید داشته باشیم و او را چگونه بار بیاوریم - او مثمرثمر خواهد شد و نسبت به روحانیت، قضاوت خوبی خواهد داشت. اما اگر خدای نکرده، شما از عهده‌ی این کار برنیامدید و طوری شد که از لحاظ فکری، یا از لحاظ عملی و یا از لحاظ عاطفی، بین او و شما به هم خورد، بعید است که او بین شما و روحانیت، تفکیک قائل بشود. مثلاً اگر من و شما سوار ماشین هستیم و در جاده‌یی میرویم، یک افسر ژاندارمری به آن‌جا برسد و چهار تا بدوبیراه بگوید، شما هر افسر ژاندارمی را که فردا در خیابان ببینید، به طور ناخودآگاه و بدون این‌که خودتان بخواهید، این حکم ظالمانه را در ته قلبتان میکنید و از او بدتان می‌آید؛ قهری است. این حکم ظالمانه است؛ اما وجود دارد.

 


یک ملبس فعال، به عنوان مظهر و نماینده‌ی روحانیت - این، غیر از آن ملبسی است که مثلاً در خیابان راه میرود و غلطی هم کرده است؛ همه که مثل او نیستند - خدای نکرده اشکالی در کارش وجود داشته باشد، بعید است که آن جوان، این قضاوت ظالمانه را نکند و بقیه‌ی روحانیت را با منی که در دانشگاه هستم، مقایسه نکند. یعنی تأثیر کار، این‌قدر زیاد است. روحانی در دانشگاه، این تأثیر را هم باید بداند. بنابراین، شرط سوم، عبارت از آگاهی و اطلاع نسبت به تأثیر عمیق نقش مثبت یا منفی روحانی در دانشگاه است. کسی که وارد دانشگاه میشود، باید این سه شرط را بداند.

 


البته من روانشناسی دانشجو را نمیتوانم بیان کنم. علتش این است که خود من، اطلاعات و آگاهیهای زیادی ندارم. البته با دانشجویان خیلی ارتباطات داشته‌ام؛ اما این‌طور که بتوانم مثلاً تحلیل‌گرانه خصوصیات دانشجو را بگویم، نمیتوانم عرض بکنم. درعین‌حال، ما برخی از خصوصیات را در دانشجویان میبینیم که اینها مشکلات درونی یا بیرونی دانشجویان است و مسأله‌ساز میباشد.

 


یک مشکل، مشکل دچار شدن به ابتذال و بیتفاوتی و نفوذپذیری در مقابل فرهنگهای بیگانه و مضر است. دانشجو در معرض این فرهنگها قرار میگیرد و این مشکل دانشگاههاست. من کراراً در این اجتماعات دانشجویی و دانشگاهی گفته‌ام که چرا وقتی کسی وارد حوزه میشود، قاعدتاً متدین خارج میگردد؛ اما وقتی داخل دانشگاه میشود، قاعدتاً متدین خارج نمیگردد؟! چرا باید این‌طوری باشد؟ واقعاً هم توقع درستی است و باید در نهایت این باشد؛ اما واقعیت قضیه غیر از این است. واقعیت قضیه این است که دانشگاه محیطی است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگیزه‌ها و گرایشهای اخلاقی و فرهنگیِ ناسالم قرار گرفته است.

 


دانشجو، غیر از آن جوانِ در بازار است که نه از مجله‌ی خارجی، نه از کتاب خارجی و نه از معارف بیرون این مرز اصلاً مطلع نیست. دانشجو، قاعدتاً اطلاع پیدا میکند و آگاه و هوشیار است و معارف دنیا برایش مطرح میشود. پس این فرد، در معرض نفوذ آسیبهای فرهنگی و بیمبالاتی در مقابل دین و بیتفاوتی در مقابل ارزشهای دینی و انقلابی است. این، یکی از مشکلات محیط دانشجویی و دانشجوست.

 


یکی از مشکلات دیگر - که نزدیک به مشکل قبلی است - آسیب‌پذیری در مقابل لغزشها و انحرافات فکری است. در گذشته که مارکسیزم خیلی فعال و پُرنشاط بود، هر کسی که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً این را به روشنی مییافت. اصلاً در دانشگاه، حتّی آن دانشجوی مسلمانی که سوهان تفکرات مارکسیزم به مغزش نخورده بود، خیلی بندرت میشد پیدا کرد.

 


بعضی از این عناصر روشنفکرِ نام و نشانداری که جزو مسلمانان هستند - زنده و مرده - و شما امروز به افکارشان اعتراض میکنید - که اعتراضهای بجایی هم است - نقطه‌ی اشکال فکری اینها، همان چیزی است که خاصیت دوران دانشجویی و دانشگاهی آنها بود. تفکر مارکسیستی وارد میشد، زید میدید که میخواهد مارکسیزم را رد بکند؛ برای رد آن، از معارف مارکسیزم استفاده میکرد؛ یعنی (یؤتی من حیث یفرّ منه)!

 


این، در تفکرات و بیانات کسانی که در دو دهه‌ی قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهیهای کامل اسلامی، در میدان مارکسیزم وارد میشدند، زیاد دیده میشد. اصلاً تفکرات مارکسیستی در آنها نفوذ کرده بود و در همه‌ی مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنین چیزی محسوس بود؛ اما امروز نیست و یا لااقل به شکل مکتبیش وجود ندارد؛ اگرچه ته‌مانده‌هایش باز هم هستند و هنوز زایل نشده‌اند. در درعین‌حال، امروز انحرافات جدیدی وجود دارد.

 


دنیا که تنها با انحراف مارکسیزم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسیزم هم تفکرات غلط و انحرافی و ضد اسلام بوده، بعد از مارکسیزم هم وجود دارد و الان هم هست. همین تفکراتی که امروز به وسیله‌ی بعضی از فیلسوفان یا فیلسوف‌نمایان اروپایی در دنیا پخش میشود - که البته نمیخواهم اسم بیاورم، تا حرف کلی ما به جایی نزدیک نشود - حمّالة الحطب دمکراسی به نوع سوسیال‌دمکراسیهای غربی است.

 


الان در دنیا تفکراتی هست که جاده‌صاف‌کنِ تسلط استعماری نوع جدید امریکا و اروپا بر همه‌ی دنیاست؛ یعنی ایجاد جوامع دمکراتیک به سبک غربی و همین چیزی که شما میبینید دنیا رویش حساس است. اگر در جهت ایجاد حجاب، یک ذره نسبت به لباس افراد این جوامع تعرض بشود، همه‌ی دنیا را غوغا برمیدارد؛ ولی اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسی تعرض بشود، یکصدم آن در دنیا غوغا نمیشود! این واقعیتی است. امروز یکی از نشانه‌های تمدن و نظام جدیدی که دنیای استکبار میخواهد بیسروصدا بر همه‌ی عالم حاکم بکند، همین است.

 


البته زیاد پیش رفتند، متعلق به امروز هم نیست؛ اما امروز به صورت یک تفکر و مکتب و ایده و مسلک درمی‌آید. طرح (جامعه‌ی باز) (1)، از همین نمونه‌هاست. اصلاً جامعه‌ی باز یعنی چه؟ چه چیزی جامعه را باز میکند و چه چیزی اگر نباشد، جامعه دیگر جامعه‌ی باز نیست و فایده‌یی ندارد؛ ولو هزار نشانه‌ی دمکراسی هم وجود داشته باشد؟ اینها تفکرات انحرافی و غلطی است که امروز در دنیا وجود دارد. من فعلاً نمیخواهم وارد این بحث بشوم که ما باید در مقابل اینها چه کار کنیم. اجمالاً، جوان دانشجو، در معرض هجوم این تفکرات - از انواع و اقسامش - است.

 


مشکل سوم، همین مشکل مدرکگرایی و توجه وافر به زندگی مادّی و اضغاث و احلام جوانی است. در حوزه‌ها، به شکل سنتی چنین چیزی نیست - اگرچه گاهی به شکل عارضی هست - اما جوان دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و این‌که کدام رشته، پُردرآمدتر است و کدام رشته تواناییهای بیشتری به آدم میدهد، باشد. این هم مشکل بزرگی است که بایستی به فکرش بود؛ چون به علم لطمه میخورد.

 


مشکل دیگر، مشکل آلت دست جریانات سیاسی شدن و سیاسیکاری در دانشگاه است. گاهی اوقات، دانشجو خودش هیچ ایده و انگیزه‌ی سیاسی خاصی ندارد؛ اما آلت دست یک جریان و یک گروه سیاسیکار قرار میگیرد که آنها از او، چماق میکنند و به سر هر کسی که میخواهند، میزنند. این هم یک مشکل بسیار بزرگ و حساس است.

 


مشکل دیگر، مشکل ابهام در جریانات و عملکردهاست. دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است؛ یعنی جزو گروههای روشنفکر قهری است و نسبت به اوضاع جاری کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقیده است و میخواهد اظهارنظر بکند. دانشجو، به این قانع نیست که بگویند ما این‌طور تشخیص داده‌ایم و میخواهیم عمل بکنیم. دانستن و اظهارنظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم میکند، اما دلش میخواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدریجاً دچار شبهه و ابهام میشود. این ابهام، او را حتّی در نفس تعبد هم تضعیف میکند و تعبدش رفته‌رفته ضعیف میشود. پس، یکی از مشکلات دانشجو، این است. دانشجویان، چون غالباً از جریانات هم بیخبرند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهنشان شروع به کار میکند. این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست!

 


و بالاخره، آن مشکلی که به نظر بعضیها، شاید مهمترین مشکل است، مشکل بیهویتی و عدم درک رسالت واقعی در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است. دانشجو، حقیقتاً نمیداند که چه‌کاره است. او نمیداند که الان چه‌کاره است و در آینده چه نقشی خواهد داشت؛ مثل کاسبی که به دنبال نان و نام میدود و زندگی میکند. به عبارت دیگر، رسالت حقیقی دانشجو، برای خود او درست روشن نیست. اینها مشکلات دانشجوست.

 


بخشی از این مشکلات را گفتیم؛ اما یقیناً بیش از اینهاست و مسایل و مشکلات دیگر و ریزه کاریهای فراوانی نیز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدیر و دانشجو، گروههای گوناگون دانشجویی، تعارض بین دانشجوی بیدین و دانشجوی بادین، حتّی تعارض بین خود دیندارها و انواع و اقسام مشکلات دیگری که وجود دارد.

 


عالم روحانی، وارد دانشگاه شده است. در این دانشگاه، چه‌کار باید بکند؟ این، واقعاً مسأله‌ی مهمی است. این وظایفی که آقایان تدوین کرده‌اند، وظایف بسیار خوبی است و انصافاً جامع و خوب و قوی و برآورنده‌ی بسیاری از خواسته‌ها در دانشگاه است و من هیچ نظر منفییی ندارم؛ لیکن آن چیزی که به اعتقاد من اساس قضیه در دانشگاه است، این است که روحانی در محیط دانشگاه، آن قطبی بشود که دانشجو در این مشکلاتی که گفتیم و غیر از این مشکلات، به او پناه بیاورد، به او امید ببندد، از او علاج بجوید، و اگر هم نمیتواند علاج کند، لااقل دانشجو بتواند تسلا بجوید.

 


اگر ما در دانشگاه جلسات فراوانی هم گذاشتیم، سخنرانی هم کردیم، مسجد هم رفتیم، در گزینش هم دخالت و شرکت کردیم، در تعیین استاد معارف هم حاضر و ناظر بودیم و وظایفی را هم که عرض کردم، انجام دادیم - که همه‌ی آنها هم خوب و لازم و مهم است - اما از سوی دانشجو، به ما اعتماد و اطمینان و امید و تکیه نشد، نمیتوانیم بگوییم توفیق پیدا کرده‌ایم.

 


البته متأسفانه از همان چند سال قبل که مسأله‌ی نمایندگان روحانی در دانشگاهها مطرح شد، شاید بعضی از جریانات هم بودند - احتمالاً مسأله‌ی فردی هم نبود - که به نظرشان رسید، یا باید این عنصر روحانی را در اختیار بگیرند، یا باید حذفش کنند! دربعضی از دانشگاهها، این مسأله مشاهده شد. البته همه‌ی دانشگاهها را نمیگویم؛ لیکن شاید در بسیاری از دانشگاهها، یک مجادله و زورآزمایی به این شکل به وجود آمد.

 


این‌طور چیزها، انصافاً مانع خیلی بزرگی بر سر راه انجام تکلیف روحانی و عالم محترمی است که در دانشگاه سکونت و اقامت میکند و او را به کارهای ناخواسته میکشاند؛ لیکن به اعتقاد من، تا آن‌جایی که ممکن است، بایستی از ورود در میدانهای ناخواسته اجتناب کرد؛ ولو کسانی نخواهند بگذارند و طوری برخورد بکنند که گویا آدم را ناگزیر میکنند. درعین‌حال، آن‌جایی که باید باشیم، بایستی حضور داشته باشیم.

 


آقایان در دانشگاهها، عمده‌ی تلاششان باید این باشد که متعلق به همه‌ی دانشجویان باشند؛ حتّی آن دانشجویی که از لحاظ خط و ربط، مورد پسند شما نیست. البته کار سختی است، شاید در بعضی از جاها هم ناممکن بشود؛ لیکن همه‌جا این‌طور نیست.

 


به نظر من، در بسیاری از جاها و شاید بتوانیم بگوییم در اغلب جاها، این ممکن است که روحانی طوری مشی کند و طوری عمل نماید که حتّی آن دانشجویی که از لحاظ مشی و فکر سیاسی و - به قول معروف - خط و ربط، این روحانی را قبول ندارد، بگوید انصافاً آقای خوبی است. اگر جایی درد دلی، یا مشکل روانییی، یا عقده‌یی در ذهن و فکرش داشته باشد، باز میبیند که این آقا ملجأ است. چنانچه یکوقت بخواهد نماز درستی بخواند، پشت سر این روحانی برود و در مسجد نماز بخواند. در دانشگاهها باید در این جهت سیر بشود؛ نه این‌که دفتر نمایندگی در مقابل بعضیها، یک طرف قضیه باشد. این، مصلحت نیست.

 


البته - همان‌طور که عرض کردم - گاهی شما را میکشانند. من از این معنا غافل نیستم. بعضی از شما آقایانی که در این‌جا تشریف دارید، میدانید که من از چند سال قبل از این، از قضایای ریز دانشگاههایی که در آن مسؤول هستید، با اطلاعم و میدانم که اذیت میکنند، نمیگذارند، مشکل درست میکنند و گاهی روحانی را به ماجراهایی میکشانند؛ لیکن تا آن‌جایی که میشود، باید مقاومت کرد؛ یعنی باید از بالای سر این تعارضات وارد شد و همه‌ی گروهها را نگهداشت.

 


انجمنهای اسلامی، واقعاً جایگاه خوبی برای تجمع نیروهای مسلمان است و باید بازوانی برای روحانییی که در دانشگاه حضور دارد، باشد. اگر واقعاً انجمن اسلامی، با روحانییی که در دانشگاه هست، همراهی داشته باشد، نسبت به او اطاعت داشته باشد، حرف و راهنمایی او را پدرانه ببیند و آن را بپذیرد و کاری بکند که روحانی پشت و پناه او باشد، من خیال میکنم که در محیط دانشگاه، خیلی خوب میشود تفکر دینی را گسترش داد. الان در مواردی اطلاع پیدا میکنیم که این‌طوری نیست؛ یعنی انجمن اسلامی در مقابل روحانی قرار میگیرد، یا این‌که تعارضی ایجاد میکند. طبیعی است که نیروها تقسیم میشوند و گاهی حتّی اصطکاک پیدا میکنند و همدیگر را از بین میبرند.

 


من گمان میکنم، ما باید کاری بکنیم که در جامعه‌ی خودمان، دانشجو جزو قشرهای برگزیده‌ی دینی باشد. یعنی هدف ما باید این باشد که در دانشگاه، دانشجویان را هم از لحاظ آگاهی و معرفت و هم از لحاظ استحکام ایمان، به عناصر زبده‌ی برگزیده‌ی دینی تبدیل کنیم. طبیعی است که اینها در آینده، خدمت برای جمهوری اسلامی را هم تضمین خواهند کرد. ان‌شاءاللَّه بایستی در این جهت پیش برویم.

 


البته به مساجد باید خیلی اهتمام بشود. من به این سنت پیشنمازی، خیلی معتقدم. شاید بعضیها هم واقعاً قبول نداشته باشند؛ اما خود من چون مدتها پیشنماز بوده‌ام و پیشنمازی کرده‌ام، میدانم که پیشنمازی، چه‌قدر کار خوب و مؤثر و پُرفعالیت و پُرتلاشی است. غالباً کسانی که پیشنمازی نکرده‌اند، نمیدانند پیشنمازی یعنی چه. بعضیها هم که در مسجد نمازی خواندند و فوری بیرون دویدند و دنبال کار دیگری رفتند، آنها هم طعم پیشنمازی را نمیفهمند.

 


پیشنمازی، یعنی آدم مسجد را واقعاً محل کار خودش بداند؛ قبل از وقت، حتّی قبل از دیگران، به آن‌جا برود؛ اوضاع مسجد را ببیند؛ اگر اشکالاتی در وضع ظاهری مسجد هست، برطرف کند؛ سجاده‌اش را پهن نماید؛ منتظر مردم بماند که بیایند؛ با یکیکِ افرادی که میآیند، تا آن‌جایی که میتواند، تماس بگیرد؛ به آنها محبت بکند؛ از آنها احوالپرسی نماید؛ اگر مشکلی دارند، در آن حدی که برایش میسور است، برطرف کند، نه این‌که پادوی کارهای خدماتی مردم بشود - در بعضی از مساجد، چنین چیزهایی وجود دارد که قطعاً غلط است - در آن‌جا بنشیند، مردم به او مراجعه بکنند، درددل بکنند، خودش را بر مردم عرضه کند، در معرض مراجعات مردم قرار بدهد؛ نماز را که تمام کرد، برای مردم مسأله و تفسیری بگوید، حرفی بزند و بلند شود، بیرون برود؛ یعنی این‌طور، ساعتی از وقت خودش را در این‌جا صرف بکند.

 


به نظر من، این‌طور پیشنمازی، یک فرد خیلی مفید و مؤثر و بابرکت و جلب‌کننده‌ی عواطف است. در سایه‌ی چنین پیشنمازییی است که وقتی او به آن کسانی که با مسجدش سروکار و رفت‌وآمد دارند؛ حتّی کسانی که وقت هم نمیکنند به مسجد بروند، اما دورادور میدانند و از دیگران شنیده‌اند که این آقا، چه آقای خوبی است، اشاره کند که فلان کار باید انجام بگیرد، نه بودجه میخواهد، نه قدرت قانونی میخواهد و نه بخشنامه لازم دارد؛ آن کار طبق نظر و گفته‌ی او انجام خواهد گرفت.

 


در مسجد دانشگاه، اگر این روحانی صاحب این مسجد بشود و به آن‌جا برود و بنشیند بحث کند، حتماً دانشجویان جذب میشوند. البته ممکن است مدتی نیایند و عده‌یی بدجنسی کنند؛ لیکن اصلاً دانشجو، به یک نفر که مثل پدر با او برخورد کند و مشکلاتش را مرتفع سازد، احتیاج دارد. اگر چنین روحانییی در آن‌جا باشد، اصلاً امکان ندارد که دانشجویان مراجعه نکنند. این دانشجو قهراً مراجعه میکند؛ چون عقده‌ی روحی دارد.

 


جوانی، چیز عجیبی است. همه‌ی آقایان دوره‌ی جوانی را گذرانده‌اند و میدانند که آن احساسات دوران جوانی، اصلاً یک تکیه‌گاه روحی را میطلبد. این آقا در آن‌جا نشسته، با عقل و معرفت و منطق و متانت و بلندنظری و سعه‌ی صدر، حرف را بشنود و جواب بدهد؛ مشتری اول و دوم و سوم و ... (مشتری بر وی بجوشد). آن وقت است که این آقا، صاحب نفوذ معنوی در دانشگاه خواهد شد. حالا رئیس دانشگاه، یا رئیس فلان ارگان انقلابی، یا رئیس فلان انجمن، گیرم که حرف دیگری بزنند؛ آن چیزی که این شخص میگوید، آن خواهد شد. وقتی که گفته شد، اگر پای درس آن آقا بروید، من بر دین شما میترسم، دانشجو دیگر پای درس آن آقا نمیرود. وقتی که گفته شد، این رئیس به درد این دانشگاه نمیخورد، بچه‌ها دیگر او را به ریاست قبولش نمیکنند. تأثیر نفوذ کلمه، این‌طوری خواهد شد.

 


البته طبیعی است که در جمهوری اسلامی، یک روحانی خوب، کاری هم نمیکند که اسباب زحمت دستگاه دولتی و اداره کننده‌ی کشور بشود و برای رئیس دانشگاه، مشکلی پیش بیاید. من نمیخواهم که خدای نکرده در ذهنها این‌طور جای بگیرد؛ لیکن از این جهت عرض میکنم که یک روحانیِ آن‌طوری، مالک قلوب دانشگاهیان، یا جمع کثیری از آنان و بخصوص جوانان خواهد شد. این، خوب است. بیشتر میل من، به این طرف متوجه است. من این را بیشتر مهم میدانم. اگرچه عرض کردم، آن وظایفی که ذکر شده و من هم از آن مطلع شده‌ام، وظایف مهم و لازم و کارهای خوبی است؛ لیکن امید شما بیشتر به این باشد که عرض کردم.

 


امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه آقایان را موفق و مؤید بدارد و به خاطر زحماتی که متحمل میشوید، اجر بدهد. من میدانم که کارتان سخت است. گاهی باندی برخورد میکنند و آدم را خسته و کسل میکنند؛ اما این هم وجود دارد که هرچه زحمت بیشتر باشد، قهراً اجر هم بیشتر خواهد بود.

 


از حضرات آقایان، جناب آقای محمّدی، جناب آقای محفوظی و جناب آقای جنتی هم حقیقتاً صمیمانه تشکر میکنم؛ بزرگوارانی که این‌همه اشتغال و مسؤولیتهای گوناگون به آنها متوجه میشود، اما اهمیت کار به این مهمی را مورد توجه قرار داده‌اند و این مسؤولیت را قبول فرموده‌اند. خداوند ان‌شاءاللَّه وجود شریف آقایان را محفوظ نگهدارد، برکاتتان را مستدام بدارد و ان‌شاءاللَّه همه‌ی ما را نسبت به وظایفمان بیشتر آگاه کند و توفیق عمل بدهد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 


 

 


 

 


 


 

 


1) جامعه‌ی باز، یکی از دهها ره‌آورد مکتب فکری لیبرالیسم به‌شمار می‌آید. لیبرالیسم، با دعاوی فکری متعددی شکل گرفت و از جمله، دیدگاههای زیر بود:

 


-حقیقت، نسبت ویژه‌یی با انسانهای خاص ندارد؛ بلکه نسبتی یکسان با همه‌ی انسانها دارد. از این‌رو، هیچ گروه یا مجموعه یا طبقه‌یی نمیتواند دعوی انتساب نزدیکتر به حقیقت را داشته باشد.

 


-نفی قداست از معارف و یا اشیا و اشخاصی که مقدس شمرده شده‌اند و مخالفت با هرگونه تجلیل، و ادعای مجاز بودن تحلیل در همه چیز.

 


-و ...

 


این‌گونه دعاوی در حوزه‌ی جامعه و مدیریت اجتماعی، به تئوری (جامعه‌ی باز) انجامید. در این دیدگاه، جامعه‌ی باز - جامعه‌ی مطلوب لیبرالیسم - جامعه‌یی است که از حوزه‌ی ولایت یک اندیشه‌ی مقدس‌شناخته‌شده (حتّی دین) و نیز یک جریان و طبقه هر چند انبیا یا حکیمان و ...) به دور باشد؛ والّا در دام جامعه‌ی بسته فرو خواهد غلتید.

 


نقد و تحلیل مکتب لیبرالیسم و نیز تئوری (جامعه‌ی باز)، مجال و فرصت بیشتری میطلبد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار با رهبران گروههای جهادی افغانستان و جمعی از مسؤولان وزارت امور خارجه‌

تاریخ: 1369/08/29

 

بیانات در دیدار با رهبران گروههای جهادی افغانستان و جمعی از مسؤولان وزارت امور خارجه‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


من هم به عنوان یک برادر مسلمان، از شما برادران عزیز، به خاطر تلاشها و مجاهدتهایی که کرده‌اید و زحماتی که متقبل شده‌اید و به خاطر این گردهماییها و بحثهای مخلصانه‌یی که داشته‌اید و به دنبال راههای علاجی برای سرنوشت جهاد عظیم ملت مسلمان افغانستان هستید، صمیمانه تشکر میکنم و از زیارتتان خیلی خوشحالم. هر کس که در جهاد اسلامی یک ملت، به نحوی از انحاء شرکت داشته باشد، برای او یک ارزش است. امروز بحمداللَّه شماها این جهاد را انجام میدهید. ان‌شاءاللَّه که خداوند همه‌ی شما را تأیید کند و توفیق بدهد.

 


من فقط یک جمله در باب این جهاد بزرگ شما عرض بکنم و آن، این است که اگر بخواهیم راز اصلی پیروزی را برای ملتهای اسلامی جستجو و پیدا کنیم، بعد از همه‌ی مطالعات تاریخی و جامعه‌شناسی، به این‌جا میرسیم که ملتهای مسلمان برای نجات خودشان، هیچ راهی جز تمسک به اسلام ندارند. امکان ندارد که هیچ ملت مسلمانی، بدون تمسک به اسلام بتواند، در این جنگل عظیم مشکلاتی که استکبار درست کرده است، راه خودش را پیدا کند و به سلامت عبور نماید. ایران هم، همین‌طور شد و تمسک به اسلام نجاتش داد. الان هم ما ایرانیها اگر بخواهیم این راه را - که راه خیلی دشواری هم است - ان‌شاءاللَّه تا قدم آخر با پیروزی پیش برویم، باید این تمسک به اسلاممان را دودستی بچسبیم و حفظ کنیم. افغانستان هم راهی جز تمسک به اسلام ندارد.

 


ملت افغانستان، ملت مسلمانی است؛ شیعه و سنیش فرقی نمیکند. شیعه‌اش هم مسلمان است، سنیش هم مسلمان است؛ مسلمانانِ متعصب و پایبندی هم هستند. یعنی همیشه تمسک شرق عالم اسلام نسبت به اسلام، از غرب عالم اسلام بیشتر بود. شما این تمسکی را که به اسلام، در نقاطی از آسیا - ایران و افغانستان و ترکستان - میبینید، هرگز در آفریقا - آن مناطق غربی عالم اسلام - مشاهده نمیکنید. دنیای اسلام، چنین چیزی را هیچ‌وقت تجربه نکرده است.

 


البته این هم یک علل تاریخی دارد. شما نگاه کنید، شصت، هفتاد درصد محدثان و علمای اسلام، از صدر اول تا حالا، متعلق به همین منطقه‌ی شرقند. این، چیز کوچکی نیست. بعضی از قسمتهای این منطقه، الان هزاروصد سال، بعضی هزارودویست سال و بعضی هزاروسیصد سال است که با اسلام انس گرفته‌اند و اسلام جزو فرهنگ اینهاست. دو روز کمند حکومت مارکسیستی در منطقه‌ی ترکستان ضعیف شد، شما ببینید در این چند جمهوری شمال خراسان و افغانستان، چه خبر است. هفتاد، هشتاد سال کمند این نظام دیکتاتوری و استبداد مارکسیستی بالای سر آن مردم بود؛ یک ذره شل شد، شما ببینید که ازبکستانش چه‌طور است، قرقیزستانش چگونه است و... .

 


مردم شما هم از اعماق وجود مسلمانند. مسایل سیاسی و امثال اینها، در درجه‌ی دوم است. اگر بخواهید به پیروزی برسید، باید این مردم دنبال سر شما باشند. اگر بخواهید این مردم دنبال سر شما باشند، راهش این است که مردم در رهبران، احساس ایمان و صدق و صفا بکنند. بحمداللَّه این ویژگیها در شما هست. شماها اهل دین و ایمانید. بعضی از شما جزو علما و بعضی از غیرعلما و به‌هرحال جزو کسانی هستید که در راه اسلام حرکت کرده‌اید. باید این احساس ایمان در رهبران به وسیله‌ی مردم در حد اعلی باشد، تا شایبه‌یی به وجود نیاید. شایبه‌ی سیاسیکاری باید وجود نداشته باشد. اگر مردم این را ببینند، دنبال شما هستند. تکیه‌تان هم فقط به نیروهای مسلحتان نخواهد بود؛ آحاد مردم دنبال شما حرکت میکنند.

 


شما به این توجه و کمک آحاد مردم، احتیاج دارید. نیروهای مسلح شما، وقتی میتوانند در شهرها کار کنند، که مردم با آنها باشند. در روستاها هم همین‌طور است. فردا که ان‌شاءاللَّه شما پیروز شدید و حکومت تشکیل دادید، اولِ دردسر شماست. آن وقت، در حالی میتوانید با دشمنیهای دشمنانتان مقابله کنید، که مردم با شما باشند. مردم شما هم جز به ایمان، به چیز دیگر و به جای دیگری دل نخواهند داد. اصل قضیه، این است.

 


باید آن اسلام همه‌جانبه، آن ایمان خالص و آن اخلاص للَّه را، در کسانی که با شما همکاری و همفکری و کمک میکنند، تقویت بکنید. باید رفتارها، گفتارها و اظهارها، با خط اسلامی منطبق باشد. در این صورت، البته مردم با شما هستند.

 


یکی از اصول اسلام، وحدت مسلمین و اخوت اسلامی است. (واعتصموا بحبل‌اللَّه)(1). نقاط مشترک را هم باید چسبید. در افغانستان، اتفاقاً اختلافات مذهبی و فرقه‌یی و قومی هم هست. اقوام افغانستان، در طول این تاریخ دویست‌وپنجاه‌ساله‌یی که ما میدانیم، غالباً با هم درگیری داشته‌اند. از لحاظ قومی هم، شیعه و سنی با یکدیگر اختلافات داشته‌اند. باید همه‌ی اینها را در هم هضم کنیم و فقط اسلام را در همه‌ی این گروهها و دسته‌جات مختلف حاکم نماییم. در رأسش هم شما آقایان - اعم از شیعه یا سنی - که هر کدام بحمداللَّه جمعیتی را دنبال سر خودتان دارید، باید در جهت ایجاد حکومت اسلامی وحاکمیت اسلام در افغانستان تلاش کنید و به کمتر از این هم بایستی قانع و راضی نشوید.

 


یک حکومت لاییک، یا یک حکومت بی‌طرف نسبت به مذهب، مردم افغانستان را راضی نخواهد کرد. چند روزی میگذرد، ولی مشکل بزرگتری به وجود می‌آید. حکومتی که دولتها و قدرتها و سیاستهای بزرگ بخواهند آن را درست کنند، به درد نمیخورد. حکومت تشکیل میشود، اما حکومت پایداری که برایش دوازده سال مبارزه و جهاد و کشته شدن لازم باشد - مثل مبارزه‌ی ملت افغانستان که واقعاً کم نظیر است - نیست. مگر ویتنام با امریکا چند سال مبارزه کرد؟ مگر الجزایر با فرانسه چند سال مبارزه کرد؟ شما از اینها بیشتر مبارزه کرده‌اید. طول مدت مبارزه‌ی ملت افغانستان بیشتر بوده است. به همین خاطر، آنچه که در نهایت به دست می‌آید، بایستی متناسب با دوران مبارزه باشد.

 


نکته‌ی دیگر این است که اوضاع جهانی به سمتی میرود که پیروزی مسلمین در افغانستان، حتمی و قطعی است. دوسال پیش، ما نمیتوانستیم این‌طور حرف بزنیم. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، من با آقایانِ افغانیهای مبارز، دوست بودم. وقتی که (تَرَکی) کودتا کرد، من در ایرانشهر تبعید بودم. ماجرا را شنیدیم، ولی نمیدانستیم که چه خبر است؛ چون خبری به ما نرسید. ما فقط فهمیدیم که در افغانستان، حادثه‌یی اتفاق افتاده است. علاقه‌مند شده بودیم که ببینیم در آن‌جا چه خبر است. یعنی ارتباطات ما با افغانستان، به این شدت بود. البته بعد فهمیدیم که اینها کمونیستند؛ ولی اول روشن نبود. بنابراین، پیوندهای قلبی و عاطفی من با افغانستان و با برادران افغانی، خیلی زیاد است. از قدیم که در مشهد بودم، این ارتباطات را با برادران داشتم.

 


من هر وقت به یاد مسأله‌ی افغانستان میافتادم، دلم بر مظلومیت مردم افغانستان میسوخت و میگفتم، اینها چه راهی برای پیروزی دارند؟ چون همه‌ی راهها به حسب ظاهر بسته بود و هرچه نگاه میکردیم، بن‌بست بود. آن قدرت اهریمنی مارکسیستی، با آن همه نیرو و با اهداف بلندمدت، تنها به افغانستان قانع نبود. مسأله‌ی او، مسأله‌ی استراتژیک بود؛ رسیدن به آبهای جنوب. دویست سال، روسیه‌ی تزاری و شوروی، مجموعاً دنبال این هدف بودند. حالا از افغانستان قدم جلو گذاشتند و روزبه‌روز هم دارند تقویت میکنند. تمام این راهها، به حسب ظاهر بسته بود. به عراق هم که فکر میکردیم، میدیدیم که از افغانستان آسانتر است. به کشورهای دیگر هم که فکر میکردیم، میدیدیم آسانتر است. من همیشه هر وقت به یاد افغانستان میافتادم، قلبم برای این ملت واقعاً میسوخت و میگفتم: پروردگارا! به این مردم که این‌طور مبارزه میکنند، ترحمی بکن.

 


با لطف الهی و بر اثر مجاهدتها و ایمان و اخلاص مردم، تمام محاسبات جهانی به هم خورد. کار خدا این است. این را چه کسی کرد؟ شما کردید؟ آیا کسی میتواند بگوید این کار را من کردم؟ اصلاً امکان ندارد. این را حرکت مخلصانه و مجاهدانه‌ی عموم کرد. کمااین‌که پیروزی انقلاب اسلامی را هیچ‌کس به خودش نسبت نمیدهد. امام با آن عظمت، که شخصیت و رهبریش، قابل قیاس با هیچیک از رهبریهای امروز و دیروز دنیا نبود و واقعاً حق حیات بر ما داشت، هیچ‌وقت پیروزی را به خودش نسبت نمیداد. اگر تحلیل کنیم، حق هم همین بود. در حقیقت، ایشان برای مردم یک وسیله‌ی الهی بود. آن حرکت عظیم مردم و این اخلاص و فداکاری، پیروزی را در این‌جا هم به وجود آورد. خود ایشان، در افغانستان هم راهها را باز کرده است؛ منتها شما هنوز یک قدم به آخر راهید؛ این یک قدم هم باید همان‌طور برداشته بشود. اگر در این یک قدم، سیاسیکاری و دخالتهای گوناگون آمد، همین یک قدم برداشته نمیشود. خدایی که صدها قدم دشوار را توانست با طرفةالعینی طی کند، همین یک قدم را میتواند ده سال نگهدارد. قدرت الهی است دیگر. این هم، راهش اخلاص است. این یک قدم را هم باید با اخلاص و گذشت و وحدت و برادری طی کنید. هیچ‌کس به قصد قدرت حرکت نکند. همه برای خدا حرکت کنند. هرکاری میخواهند بکنند، نیت الهی بکنند. اگر چنین شود، خدای متعال همین یک قدم را با بهترین وجهی طی خواهد کرد.

 


امیدواریم که خداوند توفیق بدهد. من تا حدودی در جریان این نشستها و دیدارها و مذاکرات همه‌ی شما آقایان قرار گرفته‌ام. هم جناب آقای ابراهیمی برای ما گزارش دادند و هم از جاهای مختلفی خبرها به گوشم رسیده و اطلاع دارم. آنچه را که فکر کردید و حرکت نمودید، ان‌شاءاللَّه مبارک است و امیدوارم که رو به خیر و صلاح باشد. خداوند کمک کند و ما و شما را یک آن به خودمان وانگذارد و از هدایت و کمک خودش محروم نکند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار فرماندهان سپاه

تاریخ: 1369/06/29

 

بیانات در دیدار فرماندهان سپاه


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


برای کسی که در ورای این چهره‌ها و این نگاهها، تاریخچه‌ی استثنایی و افتخارآمیزی را که حداقل در این ده سال، بر این کشور و بر این مجموعه‌ی عزیز و شریف گذشته است، ببیند و بشناسد، جلسه‌ی بسیار لذتبخشی است. جمع شما برادران عزیز در این‌جا، مجموعه‌ی مجمل همه‌ی حوادث بزرگ و دشوار و تعیین‌کننده‌ی سالهای گذشته است. خدا را شکر میکنیم که شما و جوانان خالص و مخلص را به این انقلاب و به این کشور بخشید و شما را حفظ کرد و این ذخیره‌ی انسانیِ ارزشمند را نگهداشت. در این مدت، شهدای عزیزی هم در میدانهای خطر و شرف و جهاد و ایثار، با شما بودند و به آن غایت اعلی و اسنای بشر - یعنی لقاءاللَّه و کسب رضای الهی، که هیچ‌چیز از این بالاتر نیست و همه چیز در مقابل آن خُرد و حقیر است - رسیدند. خداوند آن عزیزان را با اولیایشان محشور کند و ما را قدردان خون و پیرو راه آنها قرار بدهد.

 


در این جمع صمیمی و دیدار صمیمانه، مقدمتاً مطلبی را عرض میکنم و آن، این است که حد فاصل ادیان الهی و خیل عظیم مؤمنین عالم با بقیه‌ی مردم و انسانها، از زمان حضرت آدم تا امروز - که هریک اینها عالمی بودند - عبارت است از ایمان به غیب، یعنی ماورای دنیای احساسات ما و معادلات و محاسبات بشریِ مبتنی بر این حواس. حد فاصل و نقطه‌ی اصلی، این‌جاست. آیه‌ی (الّذین یؤمنون بالغیب)(1) در اول سوره‌ی بقره، به همین نکته اشاره میکند.

 


ایمان به غیب، به معنای بیاعتنایی به دنیای شهادت - یعنی همین دنیای ارتباطاتِ مشهود و مفهوم همه - نیست؛ به اینها که نباید بیاعتنایی کرد. چشم میبیند، حواس احساس میکنند و عقل ادراک میکند. باید برطبق اینها عمل کرد. ایمان به غیب، معنایش این است که ماورای آنچه که در محدوده‌ی حواس ظاهری و ادراک مادّی انسان هست، عالم دیگری، آن هم نه یک عالم بلبشویِ هرکس هرکسیِ تصادفیِ بخت و اقبالی، بلکه عالمِ منظمِ علت و معلولیِ دقیقی وجود دارد. یعنی ماورای این عالم مُلک، ملکوت و عالم معنایی هست. این عالم معنا، متعلق به قیامت و برزخ و بعد از مرگ نیست؛ متعلق به همین الانِ من و شماست و باید به آن معتقد بود. البته نقطه‌ی اصلی، بلکه کل معنای حقیقی همه‌ی عوالم، ذات مقدس باری‌تعالی‌ است که او منشأ حیات و وجود و فعل و انفعالات و حرکت و همه چیز است؛ لیکن در این عالم غیب، خیلی چیزهای دیگر هم میگنجد که باید به آنها معتقد بود.

 


بدبختی بشر آن وقتی است که همه‌ی حقیقت را در مشاهدات و محسوسات خودش محدود و محصور کند؛ مثل مادّیین و بسیاری از غیرمادّیینِ غافل. این فرد غافل، مادّی هم نیست، معتقد به خداست؛ اما با این‌که به خدا اعتقاد دارد، ولی شعور ندارد که این اعتقاد، با اعتقاد به اصل غیب و فعل و انفعالات و علل و معالیل غیبی ملازم است. اگر ما معتقد به غیب نباشیم، یا درک درستی از آن نداشته باشیم، نتیجه این میشود که محاسبات مادّی میکنیم، به معادلات و مبادلات مخلوق انسان، صددرصد دل میبندیم و اتکا میکنیم؛ همینهایی که میبینید صدی هشتاد یا صدی پنجاهش، غلط در می‌آید.

 


آن کس که همه‌ی جوانب را ملاحظه میکند، بعد مثلاً به طبس و یا به مرزهای غربی و جنوبی ماحمله میکند، کجای کارش اشکال دارد؟ آیا در محاسبات مادّیش، یک نقطه‌ی غلط هست؟ نه، محاسبات مادّی، تا آن‌جا که درک فعل و انفعالات مادّی به انسان میدهد، درست است. روی پول و آدم و ابزار و سیاست و تبلیغ و حمایتها حساب کردن، اجزای یک محاسبه‌ی مادّی است. همه نوع محاسبه را کردند، ولی آخر سر میبینید که در مشتشان هیچ‌چیز نیست. این، حاکی از آن است که یک سلسله محاسبات و علل و عوامل و فعل و انفعالات هست که حواس انسان و در اغلب موارد، عقل مادّی انسان را به آنها راه نیست؛ آنها را دیدِ دیگری میتواند ببیند.

 


من تصور میکنم، آن چشمی که میتواند آن فعل و انفعالات را ببیند، اسمش در اصطلاح اسلامی و قرآنی، عبارت از حکمت است. (و اتیناه الحکمة و فصل الخطاب)(2). تا آن‌جایی که من فهمیدم، حکمت، آن بینشی است که میتواند حقایق را ماورای غشای مادّی آن ببیند. با این‌که من قبل از انقلاب هم سالهای متمادی خدمت امام بزرگوار و عظیم‌الشأنمان، ارادت و اخلاص داشتم و ایشان را از نزدیک میشناختم، اما این نکته را بعد از انقلاب متنبه شدم که امام ما یک مرد حکیم است. در این‌جا، حکیم به معنای مصطلح آن - یعنی فیلسوف - مورد نظر نیست؛ بلکه حکمت به همان معنای واقعی و قرآنی آن - که خدای متعال میفرماید ما آن را به پیامبران دادیم - موردنظر است. این کتابهای فهرستی - مثل المعجم المفهرس - را نگاه کنید، با این چیزها انس بگیرید؛ خیلی خوب است. در معجم، کلمه‌ی حکمت را پیدا کنید. بعد به همه‌ی آیاتی که در آن، کلمه‌ی حکمت هست، نگاه کنید. اگر معنای آیات را هم متوجه نمیشوید، به ترجمه مراجعه کنید و ببینید که در قرآن، حکمت چیست.

 


من تصورم این است که امام یک حکیم بود؛ یعنی همان فعل و انفعالات معنویِ باطنیِ پشت پرده را - مثل جریانهای زیرزمینی آب که علم خاصی دارد - میدید. هر کس اگر چشم هم نداشته باشد، دست که بزند، جریان آبِ رو را میفهمد و با گوشش، صدای شرشر آن را هم میشنود؛ اما جریان آبهای زیرزمینی را نه. این، معنای حکمت است. من میدیدم، آن انسان استثنایی زمان ما - که هیچ‌کس با او قابل مقایسه نیست - مثل این‌که جریانهای زیرزمینیِ حوادث و پشت پرده را میبیند. نمیخواهیم بگوییم که امام، غیب میدانست. خیر، هیچ‌کس جز کسی که خدای متعال به او اذن داده باشد، از غیب خبری ندارد. امام هم نه ادعا داشت و نه ما در مورد آن بزرگوار، این ادعاها را داریم. دیدِ حکمت، غیر از این است؛ یعنی چیزهایی را با یک احساس معنوی درک میکند.

 


همه‌ی این حوادثی که شما در انقلاب دیدید و امام درباره‌ی آن چیزی گفتند و شد، از این قبیل بود. نه این‌که تصور کنید ایشان محاسبه‌ی مادّی و سیاسی میکردند. نه، آن بزرگوار اهل این محاسبات نبودند. البته فکر سیاسیِ خیلی پخته‌یی داشتند و حقایق را میفهمیدند؛ اما این‌طور نبود که همان محاسباتی را که معمولاً میکنند، انجام بدهند. این، همان غیب و ملکوت عالم و ملکوت وجود شماست که باید به آن ایمان و اعتقاد داشت. راه رسیدن به آن هم تقواست.

 


این‌که ملت ایران و رهبری مثل امام، در مقابل تجمع وسیع تمام احزاب کفر و نفاق، از شرقیش تا غربیش، از مسلمان امریکایی مذاقش تا مسلمان سوسیالیست مزاجش، از منافق و مرتجعش تا شهوترانش (عده‌یی فقط به خاطر شهوت‌رانی، با جمهوری اسلامی مبارزه میکردند و برای آن کارها دلشان لک زده بود! لذا از این دستگاه بدشان میآمد و با آن مبارزه میکردند) بایستند و مطمئن به پیروزی باشند، ناشی از تقوایی است که به آنها حکمت و بصیرت را میبخشد.

 


البته تقوای عمومی - تقوای ملت - غیر از تقوای خصوصی یکایک افراد است. تقوای عمومی، یعنی همین که وقتی امام اشاره میکردند، ناگهان همه‌ی جامعه به حرکت درمیآمد. این ملت را باتقوا میگوییم. معنایش این نیست که حالا اگر یکایک افراد را در میزان پرهیزگاری و تقوا بگذاریم، آنها را یک پرهیزگار کامل ببینیم. نه، اکثراً سرخالی و کسری دارند. مجموعه، یک مجموعه‌ی مؤمن و متقی است - که البته برای یک ملت، خیلی هم افتخار است - اما یکایک ما باید به فکر خودمان باشیم.

 


این نکته را در همین‌جا عرض بکنم که اگر گفته میشود ملت، ملت باتقوا و مؤمن و مخلصی است، هیچیک از آحاد ملت حق ندارد این را به حساب خودش بگذارد و بگوید من که جزو این ملتم، این ملت هم که ملت باتقوا و بااخلاصی است، پس من باتقوا و بااخلاصم! نخیر، (علیکم انفسکم)(3)؛ خودت را باش. خودتان را به تنهایی در میزان بگذارید. همه هم میتوانند و هیچ‌کس نیست که نتواند اجمالاً وزن خودش را بفهمد. البته آدم خودش نمیتواند دقتهایش را بکند و یک بزرگتر و استاد و مربی لازم است، تا تشخیص بدهد.

 


پس، ورای این محاسبات معمولی، دستگاه معقول قانونمندی وجود دارد که غیب است و باید به آن معتقد بود. آن محاسبه را از کجا پیدا کنیم؟ از راه شرع و عمل به تکلیف. این عنوانهایی که ما در خلال صحبت به آن میرسیم، دقیقاً همان عنوانهایی است که امام ما مکرر روی آن تکیه کردند. ما وقتی سلسله‌ی بحث را ترسیم میکنیم، میبینیم که درست سر بند، همین عنوانهاست. امام میگفتند: ما به تکلیف عمل میکنیم، ما برای پیروزی نمیجنگیم، ما برای جواب دادن به خدا میجنگیم، خدای متعال تکلیف کرده، ما عمل میکنیم؛ پیروزی داد، منت پذیرش هستیم؛ پیروزی هم نداد، باز هم از این‌که توفیق داد به تکلیفمان عمل بکنیم، منت‌پذیر هستیم. راز پیروزیها همین است.

 


اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ یعنی طبق آنچه که تکلیف اسلامی و شرعی است، قدم به قدم حرکت بکند، یقیناً به پیروزی خواهد رسید. ما هیچ‌چیز کم نخواهیم داشت؛ چون آن محاسبه‌ی غیبی، محاسبه‌ی بسیار دقیقی است و محاسبه‌گرش خداست و دستگاه حساب کننده‌اش، علم الهی است که: (لا یعزب عنه مثقال ذرّة فی السّموات ولا فی الارض)(4). در آن محاسبه، هیچ عاملی مخفی نیست.

 


وقتی به ما گفتند شما جهاد و امر به معروف و اقامه‌ی صلات و ایتای زکات کنید، صداقت در قول و عمل داشته باشید، از خلقیات رذیله اجتناب کنید، اخلاص و گذشت داشته باشید و از این قبیل احکام الهی که یک مؤمن کامل، آراسته‌ی به آنهاست، معنایش این است که باید در مقابل این دستورات متعبد باشیم. اگر در یک میدان مین، که از هیچ‌چیز آن خبر ندارید، یک کاغذ به شما دادند و گفتند دو متر جلو برو، بعد سی سانت به سمت راست حرکت کن، بعد مجدداً به طرف مقابل برو و بعد از یک متر و نیم، به سمت چپ حرکت کن، همین‌طور شما باید به دقت نگاه کنید و در این میدان حرکت نمایید. عارف به نقشه‌ی آرایش مینهای زیرِ زمین، این را نوشته و به شما داده است و میگوید این‌طوری حرکت کنید. تعبد، یعنی این.

 


این‌که یک عده با درک ناقص از مسایل روشنفکری - که من قبول ندارم اینها روشنفکری است - روی تعبد اسلامی تأمل بکنند که تعبد یعنی چه، پس عقل ما چه میشود، ناشی از نفهمیدن حقیقت مسأله در زندگی و راه زندگی است. آن‌جایی که به دست شما نقشه میدهند و میگویند این‌طوری عمل کنید، باید این‌گونه عمل کنید. آن‌جایی که در نقشه نوشته باید فکر کنید، واقعاً باید فکر کنید و به مقتضای فکرتان عمل نمایید؛ این هم جزو نقشه است. آن‌جایی که گفتند بیخود فکر نکنید، فکرتان به جایی نمیرسد، تعبد به شما میگوید که جز این، راهی ندارید.

 


در همه‌ی امور زندگی باید فکر کرد و با هدایت عقل حرکت نمود؛ مگر در آن‌جایی که شارع مقدس به شما میگوید این کار را بکن، باید کرد. میدان، میدان تعبد است و هیچ عامل دیگری - از جمله عقل انسانی - در آن‌جا کارایی ندارد. اگر ما این نکته را متوجه باشیم و تقوا و پرهیزگاری و حرکت بر طبق رضای الهی را هدف قرار بدهیم، تمام مقاصد برآورده خواهد شد.

 


یک مؤمن انقلابی، چه میخواهد؟ میخواهد که در دنیا، اثری از ظلم و جور نباشد؛ میخواهد که گردنکشان عالم، میدان گردنکشی پیدا نکنند؛ میخواهد که زندگی انسانها، زندگی شیرین و سعادتمندانه‌یی باشد؛ میخواهد که عزت و شرف توحید و دین الهی و پایبندی به آن، مثل پرچم افتخاری، بر سر همه‌ی مسلمانان به اهتزاز در بیاید. اگر اینها را میخواهیم، راهش این است و هیچ راه دیگری ندارد.

 


شما که اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستید، شما که فرماندهان و مسؤولان و مؤثرترینِ در این نظام هستید، باید توجه کنید، آن چیزی که شما را از یک ارتشِ مجهزِ مدرنِ مجرّبِ از همه جهت کامل، لیکن بیایمان ممتاز میکند، ایمان و تعبد است؛ یعنی اعتقاد به غیب و تأثیر فعل و انفعالات غیبی، که در اختیار من و شما نیست و راه رسیدن به آن و کلید رمزش، عبارت از تقواست؛ یعنی عمل کردن به تکلیف شرعی. این، تنها وسیله‌یی است که میتواند شما را از سایر نیروهای انقلابی و نظامی عالم ممتاز کند؛ والّا نیروی نظامیِ مجرّبِ کارکشته‌ی زرنگِ باهوشِ درس‌خوانده‌ی شجاع و حتّی فداکار، در دنیا کم نداریم.

 


فداکاری، فقط ناشی از دین نیست. فداکاری، ناشی از یک احساس معنوی است. آن احساس معنوی، میتواند دین باشد و یکجا هم میتواند ناسیونالیسم باشد. مگر نیست؟ شما چه‌قدر لشکرهایی را در دنیا سراغ دارید که برای دفاع از میهنشان، یا برای اقتدار بخشیدن به کشورشان، رفتند خودشان را به آب و آتش زدند و حتّی به کشتن هم دادند. این چیست؟ آیا ایمان مذهبی است؟ نه. در این جنگهای فراوان طول تاریخ، این‌طور نبوده که فقط ایمان مذهبی حاکم باشد. در اغلبش ایمان مذهبی نبوده؛ اما یک عامل معنوی منفی - مثل جاه‌طلبیها - یا یک عامل مادّی رقیق در کار بوده است. عامل مادّی رقیق، جنبه‌ی معنویتی دارد؛ منتها جنبه‌ی معنویت بد، نه جنبه‌ی معنویت خوب.

 


اصولاً هر چیز معنوی و روحی، مستحسن نیست. گاهی یک چیز، مادّی هم نیست؛ اما جهت‌گیری غلط مادّی در آن هست. پس، ارتشهایی هستند که حتّی فداکاری هم دارند. علاوه بر آن خصوصیات، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرقش با آنها چیست؟ فرقش همین است که در شما، آن عامل تقوا و ورع و توجه به خدا و اخلاص و عمل برای اهداف پیامبران - که امروز در دنیا غریب مانده است - وجود دارد. این، آن چیزی است که شما را امتیاز میدهد.

 


این، مقدمه‌ی سخن بود. حالا به واقعیت نگاه میکنیم. واقعیت هم مؤید این معناست. یعنی امروز جمهوری اسلامی در دنیا، از لحاظ موقعیت انقلابی و سیاسی و نظامی و حیثیتی، یک مجموعه‌ی پیروز به حساب می‌آید. به تعبیر عناصر سیاسی دنیا، دشمن شما آمده در مقابلتان زانو زده است. شما به آن هدفها رسیده‌اید. از کجا به آن هدفها رسیده‌اید؟ از ایمان و تقوا و پایبندی. البته بیش از آنچه که بخواهیم بر این معنا استدلال کنیم، بر وجود آن فعل و انفعالات غیبی استدلال میکنیم. یعنی عواملی وجود دارند که خارج از محاسبه‌ی انسانند. اگر انسان به خدا توکل کرد، آن محاسبات در خدمت او قرار خواهد گرفت و خدای متعال به او کمک خواهد کرد. خدا به ملت ایران کمک کرد. (و من یتّق‌اللَّه یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکّل علی اللَّه فهو حسبه)(5).

 


برادران عزیز! من میخواهم بگویم که شما در این قریب دوازده سال، این‌طوری حرکت کردید؛ از حالا به بعد هم باید همین‌گونه حرکت کنید. ملاک را تقوا قرار بدهید. هر کدام از آحاد فرماندهان سپاه، تربیت نفسانی را برای خودش یک وظیفه بداند. شما بنا را بر این بگذارید که خودتان را با تربیت دینی و ریاضت دینی، ریاضت بدهید و تربیت کنید. کارمان هنوز تمام نشده است. البته علیالظاهر جنگ تمام شد و ما دیگر درگیر جنگ نیستیم؛ اما آن‌طوری که من اوضاع دنیا را مشاهده میکنم، طمعهای ابرقدرتها را نگاه میکنم، وضع ملتها را میبینم، وضع ملتهای اسلامی را مشاهده میکنم، انگیزشها و توجه‌ها و گرایشهای ملتها و نیروهای انقلابی به مقابله‌ی با استکبار و در رأس استکبار، امریکا را نگاه میکنم - که این در دنیا بیسابقه است - میبینم که در آینده خیلی باید تلاش کنیم.

 


در گذشته، آن وقتی یک ملت علیه یک دولت قلدر، احیاناً - آن هم نه همیشه - به پا میخواست که آن قلدر وارد کشورش شده باشد. مثلاً الجزایریها با نیروی اشغالگر فرانسه، و ویتنامیها با امریکا مبارزه میکردند. دیده نشده بود که ملتها در کشور خودشان، علیه نیرویی که الان بالفعل با آنها روبه‌رو نیست، ولی تنها شاخصه‌اش این است که علیه ملتها و مستضعفان و مظلومان و ضعفا قلدری میکند، مبارزه بکنند. شما این را در کجای تاریخ بیداری ملتها سراغ دارید؟ در گذشته که این حرفها اصلاً نبوده است.

 


در این دویست سال، یا صدوپنجاه سال و یا صدوبیست سال اخیر که تاریخ بیداری ملتهاست و در هند و مصر و خاورمیانه و بتدریج در آفریقا و جاهای دیگر، سر بلند کردند و علیه قدرتها جنگیدند، اگر کشوری، انگلیس در آن بود، با انگلیس میجنگیدند؛ اگر فرانسه در آن بود، با فرانسه میجنگیدند؛ اگر اسپانیا یا پرتغال در آن بود، با آن دو کشور میجنگیدند؛ اگر امریکا در آن حضور داشت، با او میجنگیدند. شما کجا سراغ دارید که ملتها به آن حد از رشد رسیده باشند که در خانه‌ی خودشان، بدون این‌که دشمن حتّی گلوله‌یی به آنها شلیک کرده باشد، مشت گره کنند و علیه یک قدرت بزرگ و مستکبر جهانی شعار بدهند؟ چنین چیزی سابقه ندارد.

 


مبدأ این تحول، از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است. شما الان میبینید که در آفریقا و در شرق آسیا و حتّی در اروپا، ملتها و عمدتاً مسلمانان - که غیرمسلمانان در این جهت خیلی در اقلیتند - در شهرها و کشورهای خودشان ایستاده‌اند و علیه امریکا شعار میدهند. مگر امریکا، در الجزایر یا سودان و یا در بقیه‌ی جاها حضور دارد؟ نه، مسأله این است که انقلاب اسلامی، به مسلمانان در درجه‌ی اول تفهیم کرد که در هر شرایطی، باید با ظلم و پرچم ظلم و قطب ظلم و ستم در عالم مقابله کرد؛ ولو فعلاً از او شلاق نخورند. اگر با چشم دقیق و ریزبین نگاه کنیم، همین حالا هم همان ملتها، شلاق امریکا را میخورند. البته توده‌های مردم، معمولاً این تحلیل را ندارند؛ اما درعین‌حال میایستند و شعار میدهند.

 


اسلام این را به ما میگوید که در مقابله و مبارزه‌ی ظالم و مظلوم، مرزی نیست. هر جای دنیا، همین که مستکبری هست، شما باید با او مبارزه بکنید. باید علیه او باشید، نه با او. آیا چشمها و ذهنهای تحلیل‌گران استکبار، این را نمیبیند، نمیفهمد، روی آن حساب نمیکند و برایش چاره‌جویی نمینماید؟ حقیقتاً روی این مسأله فکر کنید.

 


این کنفرانسهایی که در دنیا راجع به اسلام و بلکه راجع به تشیع میگذارند و مطالعه میکنند، برای چیست؟ میخواهند اسلام‌شناسی یاد بگیرند؟! این بررسیها و تحلیلهایی که مرتب در رادیوها پخش میشود، ناشی از چیست؟ درست است که جنبه‌ی تبلیغاتی دارد، اما از یک اصل و بنیان منشأ میگیرد. این‌که در جنگ عراق علیه ایران، ناگهان تمام غرب و شرق آستینها را بالا میزنند و به کمک عراق میشتابند؛ در حالی که از شکل صدام هم بیزار بودند، برای چیست؟ اینها نشان‌دهنده‌ی آن است که ما هنوز بار سنگینی بر دوش داریم و دوران تقوا و پرهیزگاریِ سختگیرانه‌ی مؤمن نسبت به خودش، هنوز سپری نشده است. صدر اسلام، برای ما یک تجربه است. قبل از صدر اسلام - تاریخ یهود - برای ما یک تجربه است.

 


سوره‌ی جمعه، هر هفته در نماز جمعه تکرار میشود. آدم در این‌جاها میفهمد که چرا سوره‌ی جمعه باید هر هفته تکرار بشود و مردم اینها را بشنوند. ببینید چه‌طور این حقیقت، به شکل بسیار هنرمندانه و ظریفی بیان شده است. اول، گستره‌ی دعوت الهی را بیان میکند: (هوالّذی بعث فی الامّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین. و اخرین منهم لمّا یلحقوا بهم)(6). یعنی خدا این پیامبر را فقط برای همین عده‌یی که هستند، نفرستاده است؛ بلکه برای دیگرانی هم که هنوز به اینها ملحق نشده‌اند - یعنی شماها، یعنی نسلهای آینده - فرستاده است. آیا پرتاب این دعوت الهی و کشش آن، به نسلهای بعد هم خواهد رسید؟

 


در مقابل دعوت نبوی، این‌همه موانع وجود دارد. پیامبر در زمان خودش، این‌همه متحمل زحمت شد، تا توانست چهار نفر را مسلمان بکند. آیا در آینده، کسان دیگری مسلمان خواهند شد؟ این‌که خیلی سخت است. آخر آیه، جواب این پرسش است: (و هو العزیز الحکیم)(7). او عزیز است. عزیز، یعنی غالب و آن کسی که در نهایت، حرف او تحقق پیدا میکند. (الغالب الّذی لا یغلب)(8). عزیز، خود دارای حکمت است؛ یعنی کارهایش محکم است. قطعاً کشش این دعوت و رسالت، به نسلهای طولانی خواهد رسید - که میبینید رسیده - و الحمدللَّه روزبه‌روز هم زیادتر میشود. مضمون (انّا اعطیناک الکوثر)(9)، همین است. کوثر، یعنی افزاینده؛ روزبه‌روز زیادتر میشود.

 


آیه‌ی بعد میفرماید: (ذلک فضل‌اللَّه یؤتیه من یشاء واللَّه ذوالفضل العظیم)(10). این، فضل خداست. درست است که دعوت عام است؛ اما این‌چنین هم نیست که هر انسانی اگر در مقابل این دعوت قرار گرفت، آن لیاقت را پیدا نماید که از آن تأثر پیدا کند و آن را بپذیرد. نه، این متعلق به همه نیست. البته از طرف خدا راه باز است؛ ولی انسانها اسیر شهوات میشوند و نمیکنند.

 


همه‌ی اینها نوید آینده است و این‌که این دین پیشرفت خواهد کرد؛ لیکن هشداری در این‌جا هست. این، آن نکته‌یی است که میخواهم شما در سوره‌ی جمعه به آن توجه کنید. کشش دعوت برای آینده، هیچ محل بحث نیست - قطعی است - اما مواظب باشید که حال حاضر را از دست ندهید. نسلهای آینده سرفراز خواهند شد؛ اما نسل مباشر فعلی دوره‌ی کنونی - که حالا سرافراز شده - خودش در معرض یک آفت است. اسلام میخواهد این نکته را به مسلمانان در هر زمان تفهیم بکند.

 


هر زمان هر نسلی که احساس مسلمانی کرد، باید از این هشدار الهی بترسد؛ منتها این نکته را مستقیم نمیگوید. قرآن در این جا، با شکل بسیار ظریف و با یک تمثیل، آن را بیان میکند؛ تمثیل به بنیاسرائیل: (مثل الّذین حمّلوا التّوریة ثمّ لم یحملوها)(11). تورات را بر ذهن و دل و ایمان آنها سوار کردیم؛ اما بعد از گذشت زمانی، این بار معنوی و این هدایت الهی را پرتاب کردند و خودشان را از آن محروم نمودند. آن وقت نتیجه این میشود که ظاهر، ظاهر هدایت است؛ اما باطن، باطن بیخبر از هدایت. نام، نام موحد؛ باطن، باطن مشرک. نام، نام مسلمان؛ باطن، باطن کافر. (کمثل الحمار یحمل اسفارا)(12). مانند چهارپایی که رویش کتاب گذاشته باشند؛ اما از مضمون آن هیچ اطلاعی ندارند. این، همان هشدار به نسلهای ایمان‌آورده‌ی مسلمان است. از این بایستی ترسید.

 


جامعه‌ی اسلامی، جامعه‌یی که اسلام را با یک انقلاب و با یک حرکت خونین و با یک جهاد ده، دوازده ساله به دست آورده و حفظ کرده است، نباید احساس کند که دیگر کارش تمام شد. نه، کار تمام نشده است. من نمیخواهم طبق معمول، فقط این نکته را به شما - که عضو سپاه هستید - بگویم که آمادگیهای نظامیتان را حفظ کنید. البته این را هم میخواهم بگویم؛ اما فقط این نیست. من بیش از آن به شما میگویم که آمادگیهای معنوی و ذخایر روحی و ایمانیتان را حفظ کنید. آن مایه‌ی امتیاز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - یعنی توجه و فداکاری و برای خدا بودن و در راه خدا بودن - را که ما میخواهیم همه‌ی نیروهای مسلحمان آن‌طوری باشند، حفظ و بلکه تقویت کنید.

 


ممکن است تهاجمات دنیا در آینده، این‌طور صریح و روباز و سهل‌الدفع نباشد؛ ممکن است پیچیده‌تر باشد؛ پیچیدگی و ایمان قوی لازم است. دفاع از اسلام در دوران نبیّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، آسانتر از دفاع از اسلام در دوران امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) بود. در آن زمان، قضیه پیچیده‌تر بود. امروز هم استکبار جهانی پیچیده است و ابزارهای گوناگون در اختیارش میباشد. شما چه میدانید که چه پیش خواهد آمد.

 


بنیه‌ی معنوی سپاه باید تقویت شود. یکیک آحاد سپاه، باید از لحاظ ذخیره‌ی معنوی و ایمانی، به آن حدی برسد که اگر خود او به تنهایی ماند و هیچ‌چیز دیگر با او نماند، قدرت و طاقت و دل و زَهره‌ی ایستادگی در مقابل همه‌ی دنیا را داشته باشد. این لازم است. آن کسانی که پیامبر خدا(ص) با دست خود، ساخته و پرداخته و تراشیده بود و همه‌ی ظرافتکاریها را به کار برده بود و به قول ما، الماس‌تراش کرده بود، همین‌طور ماندند، که نسلهای آخریشان را شما در صحرای کربلا میبینید. حبیب‌بن‌مظاهرها و مسلم‌بن‌عوسجه‌ها و جابربن‌عبداللَّه انصاریها، کسانی بودند که توانستند از امتحان درست خارج بشوند.

 


هریک از افراد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با این مأموریت سنگینی که بر دوش دارد، از لحاظ بنیه‌ی معنوی باید این‌طوری باشد. البته این هم بر دو پایه استوار است: یکی معرفت، و یکی هم ایمان. معرفت، با ایمان فرق دارد. بعضیها معرفت هم دارند؛ اما ایمانِ درست‌وحسابی ندارند. ایمان بدون معرفت هم برای شما کافی نیست. ممکن است برای یک آدمِ خیلی عامیِ دورافتاده کافی باشد و او را به بهشت هم برساند؛ اما برای شما نه.

 


شما در جای حساسی هستید. با قرآن باید آشنا بشوید. با الهامات و اشاره‌های قرآن هم باید آشنا بشوید. با معارف پیچیده‌ی اسلامی - نه در حد یک فیلسوف و یک متخصص - در حد یک انسان عارفِ واقفِ آگاه، باید آشنا بشوید. البته اینها معرفت است. آن ایمان و اخلاص، ناشی از این دانستنها نیست؛ ناشی از چیزهای دیگری است. ذکر و دعا را باید فراموش نکنید. آن نماز شب‌هایی را که در جبهه میخواندید، باید نگهدارید. آن نوافل را باید توجه کنید. آن نماز با حالی که در شب حمله و عملیات بجا میآوردید و خیال میکردید که شب آخر عمرتان است، باید آن را نگهدارید. اینها را باید تقویت کنید. نگوییم چون از ما توقع دارند، ما باید این‌طوری باشیم. نه، این چیز خیلی ضعیفی است. بگویید چون بار سنگینی بر دوش ماست و استخوان مستحکمی لازم دارد، این اعمال را انجام میدهیم.

 


خداوند خطاب به نبی اکرم - که این روزها به خاطر رحلت آن حضرت، همه به یاد آن بزرگوارند - دستور میدهد: (قم اللّیل الّا قلیلا. نصفه اوانقص منه قلیلا. او زد علیه و رتّل القران ترتیلا)(13). شب را بیداری بکش؛ فقط نصف شب یا ثلث آن را استراحت کن. و بعد دنبالش میفرماید: (انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا)(14). ما سخن سنگینی را بر تو القا خواهیم کرد؛ باید خودت را آماده کنی. حالا ما در حد پیامبر که هیچ؛ در حد کمترین شاگردانشان هم قابل این نیستیم که اصلاً فکرش را بکنیم. در حد امام هم خودمان را قابل نمیدانیم که فکرش را بکنیم؛ اما با یک آدم معمولی و مادّی و اهل تلاشهای رایج دنیوی نیز - که ممکن است مؤمن هم باشد؛ چون این تلاشها، با ایمان و با هیچ‌چیزی هم منافات ندارد - نباید خودتان را مقایسه کنید. سپاه، این‌طوری شکل گرفت و سپاه شد؛ لذا همین‌طور برخلاف محاسبات مادّی و بر اساس ایمان به غیب پیش رفت. اصلاً سپاه تا حالا فرصتی پیدا نکرده؛ این اولین فرصت سپاه است.

 


من یادم می‌آید، در اواخر سال 58 و یا اوایل سال 59 - قبل از شروع جنگ - که حوادث کردستان بود، از تهران نیرو میخواستند. در آن وقت، من در سپاه بودم. با هزار زحمت و تلفن به پادگان ولیّ‌عصر، بالاخره خبر آوردند که الحمدللَّه دو دستگاه مینیبوس از پادگان ولیّ‌عصر راه افتاد! دو شب و دو روز، ما یک نفر را در آن‌جا مأمور کردیم که بایستد و نیروها را بیاورند و سوار کنند. سپاه، این‌گونه شروع به جنگ کرده است. در آن زمان فرصتی نبود، در طول جنگ هم همین‌طور بود؛ اما الان فرصت برای خودسازی از همه جهت - هم از جهت معنوی و هم از جهات ظاهری - فراهم است. این، مربوط به یکایک شماست.

 


ملتِ خوبی است، مجموعه‌ی خوبی است، همه خوبند - شکی نیست - اما وقتی خدای متعال، منِ تنها را به پای حساب میطلبد، من به تنهایی باید بتوانم موجودی خودم را ارایه بدهم. نمیتوانم بگویم ملت ما ملت خوبی بود، همه به جهاد رفتند و من هم در میانشان بودم. نه، شما چه کار کردید؟ همان‌طور که گفتم، (علیکم انفسکم)(15). خودتان را بپایید. هر کسی باید مواظب خودش باشد.

 


از جهت ترتیبات ظاهری هم، سپاه باید در حداکثر نظم و ترتیب قرار بگیرد. بعضی خیال میکردند که نظم نظامی، طاغوتی است! سالها پیش - احتمالاً سال 61 یا 62 بود - برای بازدید، به یکی از پادگانهای سپاه رفتم. دیدم که بچه‌ها مرتب و منظم صف کشیده‌اند و فرمانده‌ی میدان، خبرداری - چیزی نشانه‌ی نظم - داد. من از شدت شوق، گریه‌ام گرفت. یادم آمد که در سالهای 58 و 59 در سپاه، برای سر وقت آمدن و هر کسی کار خودش را انجام دادن و به کار دیگری دست دراز نکردن و وقتی فرمانده چیزی گفت، زیردستها حرف او را گوش کنند، ما با این و آن بحث داشتیم. عده‌یی میگفتند که اینها طاغوتی است! من نمیدانم که این فکرها از کجا در سپاه القا شده بود. باورم هم نمی‌آید که اینها خیلی طبیعی باشد. طبیعی، نظم است.

 


در روایت دارد که در هر سفری که پیامبر اکرم(ص) سه نفر را میفرستادند، یکی را بر آن دو نفر دیگر امیر میکردند؛ (فلیؤمّروا احدهم)(16). امیر قرار میداد، یعنی چه؟ یعنی هرچه او گفت، امرش برای اینها واجب‌الاطاعه است. فرق اسلام با غیراسلام این است که در غیراسلام - در بساط طاغوت - آن کسی که امیر شد، اگر وقت غذا رسید، میگوید چربترش را جلوی من بگذارید! وقت غذا پختن هم که میشود، میگوید من امیرم، پس شما چه‌کاره‌اید، بروید ظرفها را بشویید، غذا را هم خودتان درست کنید! در اسلام، این‌طور نیست. امیر و غیر امیر، غذا را با هم میخورند؛ گرسنگی هم باشد، با هم میکشند؛ کار هم باشد، با هم تقسیم میکنند؛ اما هرچه او گفت، باید آنها عمل کنند. اطاعت از دستور فرمانده، واجب است؛ حکم عقل و شرع و تجربه است.

 


من یک وقت به برادران گفتم، این‌که شما میبینید در ارتش، اگر دگمه‌ی پیراهن کسی باز باشد، چهل‌وهشت ساعت به او بازداشت میدهند، این اصلاً هنر امرای ارتش طاغوتی نیست - آنها کمتر از این بودند که بتوانند این‌طور چیزها را بفهمند - این، نتیجه‌ی تجربه‌ی چند هزار سال نظامیگری در تاریخ بشر است. بشر بتدریج و آهسته آهسته آمده و به این‌جا رسیده که فرد نظامی باید در همه‌ی منشهایش، حتّی در لباس پوشیدنش، منظم و مرتب باشد. بستن دگمه‌ی پیراهن، یک ادب معمولی است. ممکن است یک وقت هم باز بودنش ادب بشود. آن وقت اگر بست، باید چهل‌وهشت ساعت بازداشتش کرد. آن چیزی که ادب معمولی است و ابلاغ شده است، این آدمی که این‌قدر بیحال و بیتوجه و لاابالی است که این ادب معمولی را رعایت نمیکند، در میدان جنگ هم نمیشود به او اطمینان کرد و جانها را به دستش سپرد؛ حتّی جان خودش را هم نمیشود به دست خودش سپرد و حتماً دسته گل را به آب خواهد داد! ما در همین هشت سال جنگ، این را دیدیم و تجربه کردیم.

 


اگرچه من در اکثر این مدت هشت‌ساله، در جنگ نبودم و مسؤولیتی هم حتّی در جنگ نداشتم؛ لیکن تمام جزییات را از دور متوجه بودم. نه این‌که خیال کنید من نمیدانستم چه چیزی در کجا اتفاق میافتد. نه، تمام جزییات را از دور مشاهده میکردم و میفهمیدم که چه چیزی اتفاق میافتد و نظراتم را هم به برادرانی که مسؤول بودند و یا خدمت امام(ره) میگفتم. ما در طول این چند سال، کتک لاابالیگری در انضباط و نظم را خیلی خورده‌ایم. این، غیر از لاابالیگری در دین است؛ آن، یک چیز دیگر است. نظم و ترتیب و انضباط، باید رعایت شود و به آن برسیم.

 


فرمانده‌ی کل سپاه پاسداران - برادر عزیزمان آقای رضایی - حقیقتاً یک مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه است. الحمدللَّه ایشان قبل از جنگ و از روز اول و ازل جنگ، در جبهه و میدان جنگ و در همه‌ی میدانها، فعال و خوب بوده و حقیقتاً هم انسان شایسته‌یی است. اگر ایشان بخواهد با یک فرد سپاهی مسافرت کند، به او نمیگوید که چمدان من را بردار. اگر او ضعیف باشد، ممکن است ایشان - که ماشاءاللَّه استخوان‌بندیش درشت و خوب است و لُر هم هست - چمدان او را هم بردارد. این، اسلامی و انقلابی است. انقلاب، این است. انقلاب، این نیست که ما بگوییم اگر فرمانده گفته، برای خودش کرده که گفته است! نخیر، این، ضد انقلابی است. وقتی فرمانده گفت، باید موبه‌مو اجرا بشود. البته فرض بر این است که در نظام اسلامی، فرمانده برخلاف حق و تقوا چیزی هم نمیگوید. اگر خلاف این ثابت شد، کار از جایی دیگر باید درست بشود. (و فوق کلّ ذی علم علیم)(17).

 


در نظام جمهوری اسلامی، هیچ‌کس نباید از جاده‌ی تقوای مناسب با شأن خودش، خارج بشود. تقوایی که برای مسؤولیت فعلی من لازم است - که من واقعاً باید به خاطر ضعفها و روسیاهیهای فراوان خودم، به خدا پناه ببرم - با تقوای فلان برادری که فرمانده‌ی یک گردان سپاه است، فرق میکند. او در همان حد تقوای خودش باید رعایت بکند. اگر رعایت نکرد، زیردستش میتواند مطمئن باشد که فرماندهی او، ادامه پیدا نخواهد کرد. و به همین ترتیب، تا به بالا و به خود این‌جایی که من نشسته‌ام، برسد. اگر تخلفی انجام بگیرد، بدون این‌که کسی بخواهد دخالتی بکند، خودبه‌خود آن تواناییهایی که خدای متعال داده، مثل برف، زیر خورشید ذوب میشود. قوام مسؤولیت در این‌جا، به وجود آن شرایط است. اگر در آن شرایط اختلال شد، اصلاً خودبه‌خود همه چیز تمام میشود. پس، فرض بر این است. در نظام فرماندهی اسلامی، باید سلسله مراتب، دقیق و با خاطرجمعی به این‌که از ناحیه‌ی فرمانده، کاری برخلاف حق انجام نمیگیرد و با ترجیح تشخیص او بر تشخیص خود و بیشتر احتمال خطا دادن در خود تا در او، باشد.

 


الان فرصتی پیش آمده است، تا سپاه را بسازید. من دیروز هم در آن پیام به شما عرض کردم و قبلاً هم گفته‌ام و الان هم میگویم که به نیروی زمینی، خیلی باید اهتمام بشود. شاید بتوانم بگویم که از لحاظ بلند مدت، توجه به بسیج، از تمام مأموریتهای سپاه بالاتر است. ملت را آماده کردن، مأموریت بسیار بالا و مهمی است. به این مأموریتها باید به حد اعلی و اکثر برسید. هر کس در این روند کلی، همان کاری را که انجام میدهد و به او محول شده است، باید خوب و صحیح و دقیق انجام بدهد. (رحم‌اللَّه امراء عمل عملا فاتقنه)(18). روایت است، خدا رحمت کند آن کسی را که اگر کاری انجام میدهد - چه کارهای یدی و چه کارهای فکری - محکم و متقن انجام بدهد. مثلاً فرض کنید، چون فلان کارگر ایران خودرو، لازم ندانسته که فلان پیچ را یک نیم پیچ دیگر بچرخاند - که برای او، کار خیلی کوچکی است - تأثیرش این است که یک چند کیلومتر که ماشین راه رفت، ناگهان میبینند لق‌لق میکند؛ چون او (اتقنه) را آن‌جا انجام نداده است. این بیچاره صاحب ماشین، هزاران دردسر را متحمل میشود، برای خاطر این‌که فلان کارگر میبایست فقط یک ثانیه حرکتی را انجام میداد و نداد. اتقان، این است.

 


روایت دارد که امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) در بازار راه میرفت؛ به خیاطها که میرسید، میگفت: خیاطها ! از خدا بترسید، درزها را نزدیک هم بزنید، کوکها را کوچک بزنید و نخها را محکم انتخاب بکنید. حالا خیاطی مگر چه‌قدر اهمیت دارد؟ گیرم که درز این لباس، مثلاً بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ میکنیم. این، یک نمونه است. از این‌جا شروع کنید و تا خیاطت لباس انقلاب بر پیکر این ملت بروید. این کار، چه‌قدر دقت و تقوا لازم دارد و چه‌قدر امام، بزرگ و با تقوا بود.

 


یک چیز دیگر هم که امام روی آن مکرر تکیه میکردند و لازم است شما به آن توجه کنید، مسأله‌ی سیاست و سیاستبازی و گروه‌گرایی و این چیزهاست. این، از آن حرفهای بسیار مهم است. البته تفسیرهای مغرضانه خیلی شد. عرض کردم، نمیشد که این مسایل جاری کشور را، بخصوص آن چیزی که مربوط به سپاه است، من نبینم و ندانم. حرفهایی که گفتند، مطالبی که نوشتند، چیزهایی که سخنرانی کردند، درِگوشیهایی که انجام دادند و خیلی از جزییات فراوان دیگر را من دیده‌ام و شنیده‌ام. خیلی از افراد، فرمایش امام را بد تفسیر کردند. امام نمیخواست بگوید فقط شما باید جزو فلان حزب نباشید. نه، این چیز کوچکی بود. الان در جامعه‌ی ما، جناح‌بندی و گروه‌گرایی و باندبازی، نه در سطوح مردم - که خوشبختانه در سطوح مردم، یا نیست و یا خیلی ضعیف است - بلکه در سطوح مسؤولان و متشخصان وجود دارد. خلاصه‌ی فرمایش امام این بود که شما در این باندها هم نباید باشید.

 


در باند نباشید، یعنی چه؟ انسان بینشی دارد؛ از یکی بدش می‌آید، از یکی خوشش می‌آید؛ به یکی ارادت میورزد، به یکی ارادت نمیورزد؛ دولتی را قبول دارد، دولتی را قبول ندارد؛ کاری را میپسندد، کاری را نمیپسندد؛ بالاخره چه کار کند؟ یعنی اصلاً روی ذهن خودش دستمال ببندد که نبیند؟ نه، تشخیصتان را داشته باشید؛ چه اشکالی دارد؟ گروهها و باندها و تیمها و جریانها و خطوط، بر اساس این بینشها فعالیت میکنند، عزل و نصب میکنند، حرف میزنند، در انتخابات دخالت میکنند، در گزینشهای گوناگون دخالت میکنند. اینها باید در شما نباشد. نمیشود به خاطر فلان بینش که شما با یک نفر خوبید، بیخودی با کسی و یا با جناحی بد بشوید؛ یکی را بیخودی بکوبید و با یک گروه فعال سیاسی همکاری کنید. ...(19)

 


من خودم سیاسیم و از سالهای متمادی در این خط بوده‌ام. هم در دوران مبارزه و حتّی قبل از مبارزه و هم بعد از آن، کار سیاسی میکرده‌ام. من هیچ‌کس را از فکر سیاسی و تفکر سیاسی و گرایشهای سیاسی منع نمیکنم؛ اما آن کسی را که در این مجموعه است، منع میکنم. این، خیلی حساستر است و ارزش یک ساعت سپاهیگری درست، به مراتب بیش از ساعتها گپ زدن سیاسی بیهوده‌یی است که سیاسیون خیال میکنند با این گپ زدنهایشان، دنیا را زیر و رو میکنند!

 


سیاسیون که میگوییم، نه شاغلان سیاسی - آنها هم خدمتگزار و سربازند - بلکه سیاستبازان و سیاسیکاران را عرض میکنیم که همه جا هم هستند و در بخشهای مختلف - در حوزه و دانشگاه و بازار و اداره و سایر جاها - مینشینند و راجع به سیاست با هم گپ میزنند؛ یکی را بالا میبرند، یکی را پایین می‌آورند؛ چند ساعت غیبت کرده، سنگین بار شده، دل تاریک شده، و وقتی بلند میشوند، از خدا دور شده‌اند. خیال میکنند که با این حرفهایشان، دیگر انقلاب را بیمه کرده‌اند؛ در حالی که از دهان خودشان آن طرف‌تر، تجاوز نکرده‌اند؛ گویی (لم یکن شیئا مذکورا). این، چه ارزشی دارد؟

 


میروند مینشینند، ساعتها مینویسند، ساعتها مقابله میکنند، برای این‌که حرفی در جایی گفته یا پخش بشود، تا جناحی از او بچزند! خیال میکنند که حالا دیگر اسلام را به عرش رسانده‌اند! نخیر، اگر - العیاذ باللَّه - گناه و وزر و وبال و صفحه‌ی سیاه در پرونده‌ی انسان نباشد، حداقل از آن ساعاتی است که در قیامت باید حسرتش را خورد. (انذرهم یوم الحسرة اذا قضی الامر)(20). یکی از آن آیاتی که آدم را تکان میدهد، این آیه است. ای پیامبر! آنها را از روز حسرت بترسان؛ آن وقتی که کار از کار گذشته است - (اذا قضی الامر) - و هیچ کارش هم نمیشود کرد.

 


انسان به ساعات دنیایش - آن ساعاتی که اشتغال بیهوده در آن ساعات هست و مایه‌ی حسرت آدم است - نگاه میکند، میبیند که در آن ساعات، یک نفر دیگر امر خیر کوچکی انجام داده و حالا درجه‌اش را می‌برد. آن شبی که فرضاً شما در عملیات بودید و من رفتم یک شام سیرِ حسابی خوردم و بعد هم دراز کشیدم، راحت تا صبح خوابیدم و خیال کردم چیزی به دست آورده‌ام؛ حالا که روز عمل رسیده، میبینیم که ای داد بیداد! آن راحتی، به وزر و وبال تبدیل شد؛ ولی آن بیدارخوابی و آن غصه و آن دلهره‌ی شب عملیات و آن نگرانی شما که بچه‌ها را چه کار کنیم و مهمات از کجا بیاوریم، به یک درجه‌ی اعلی تبدیل گردید. آن‌جاست که آدم میگوید: (رب ارجعون. لعلّی اعمل صالحا)(21). خدایا ! من را برگردان، تا عمل صالح انجام دهم. جواب خدا این است که (کلّا)؛ تمام شد دیگر.

 


حداقل، آن ساعاتی که آدم مینشیند این حرفها را میزند، از آن ساعاتی است که وقتی انسان به آنها نگاه میکند، میگوید ای داد بیداد! چون آنها را میبیند و همه چیز زنده میشود. این دنیا اصلاً زنده است و جان دارد؛ این لحظات هم جان دارند و همه‌ی آنها در آن روز برمیگردند و مقابل شما قرار میگیرند. برای ارزیابی کار بعضیها، گاهی جدولهایی را پُرمیکنند. آدم خیال میکند که چه‌قدر کار کرده است؛ در حالی که وقتی جدول آدم را به دستش میدهند، میبیند که همه‌اش سفید است. حساب که میکند، میبیند اگر روز قیامت این‌طور باشد، واویلاست. به‌هرحال، سپاهیگری شما و در خدمت خدا و در خدمت مردم و انقلاب بودنتان، ارزشش بیش از این حرفهاست که یکی بخواهد فکر سیاسی، یا بافندگی سیاسی خودش را به حساب انقلاب بگذارد.

 


به نظر من، آن چیزی که برای سپاه معیّن شده و با برادران - چه در ستاد فرماندهی کل قوا، چه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - در میان گذاشته شده، مأموریت بسیار مهمی است. با این مأموریت، حقیقتاً سپاه پشتوانه‌ی انقلاب و حفظ کشور است. به این مأموریت توجه کنید. مسایل مربوط به یگانهای مختلف نیروی زمینی و مسایل مربوط به بسیج، در درجه‌ی اول است. البته نیروی هوایی سپاه، با آن مأموریتی که برایش در نظر گرفته شده و ان‌شاءاللَّه در آینده‌ی نزدیکی ابلاغ میشود، نقش بسیار مهمی دارد؛ لیکن پشت سر نیروی زمینی و تبع آن است. نیروی دریایی سپاه هم همین‌طور؛ چون در کنار نیروی دریایی ارتش، مأموریت مکملی با همدیگر دارند که این هم مشخص و معین شده است.

 


اجمالاً، آن چیزی که من فکر میکنم، این است که سپاه در آینده‌ی کشور، نقش مؤثرتری خواهد داشت. البته امیدواریم که این آینده، صلح‌آمیز باشد و هیچ دشمنی، با ملاحظه‌ی قوّت انقلابی ملت ما و تجربه‌های گذشته، دیگر به فکر این نیفتد که تهاجم کند. باید همواره به فکر این بود که دشمن ممکن است یک لحظه‌ی بعد به ما حمله کند. بنابراین، همیشه باید بیدار بود. با توجه به این نکته، بایستی این سازندگی را در همین دورانی که ان‌شاءاللَّه دوران صلح است، به شکل دقیقی انجام بدهیم. یعنی سپاه همیشه باید به صورت یک نیروی حاضرِ آماده‌ی قویِ انقلابیِ هوشیار، در اختیار این ملت بزرگ و این انقلاب باشد.

 


این، توفیق و افتخار بزرگی برای شما برادران است. هیچ افتخار و هیچ شغلی را بر این ترجیح ندهید. اگر هم سختی داشته باشد، با سختیش بسازید؛ بسیار بسیار شغل پُرافتخاری است. ما امروز به رزمندگان صدر اسلام - کسانی که در رکاب رسول اکرم و در رکاب امیرالمؤمنین(علیهماالصّلاةوالسّلام) مبارزه کردند و آماده بودند - با چه چشمی نگاه میکنیم؟ البته سبک سپاهیگری آن روز نسبت به حالا، تفاوتهای خیلی زیادی دارد؛ الّا این‌که روحِ عمل همان است و همان افتخارات برای شما هم وجود دارد و آن، این افتخاری است که هیچ‌چیزی معادلش نیست. امیدواریم که خداوند به شماها توفیق بدهد.

 


پروردگارا ! تو را به حق اولیایت سوگند میدهیم، قلب مقدس ولیّ‌عصر را از ما راضی کن؛ ما را در راه و در خدمت آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا ! روح مطهر عبد صالح و بنده‌ی برگزیده‌ات - امام عزیزمان - را از ما راضی کن. پروردگارا ! در قیامت، این عمر ما را مایه‌ی حسرت ما قرار مده؛ توفیق توبه و انابه و ذکر و توجه و توسل، به همه‌ی ما عنایت کن؛ آگاهی فهم تکلیف و اراده‌ی عمل به آن، به همه‌ی ما عنایت بفرما.(22)

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 


 

 


1) بقره: 3

 


2) ص: 20

 


3) مائده: 105

 


4) سبأ: 3

 


5) طلاق: 2 و 3

 


6) جمعه: 2 و 3

 


7) جمعه: 3

 


8) بحارالانوار، ج 84 ، ص 241

 


9) کوثر: 1

 


10) جمعه: 4

 


11) جمعه: 5

 


12) همان

 


13) مزمل: 2 و 3 و 4

 


14) مزمل: 5

 


15) مائده: 105

 


16) کنزالعمال، حدیث 17 ، ص 549

 


17) یوسف: 76

 


18) بحارالانوار، ج 22 ، ص 157

 


19)

 


20) مریم: 39

 


21) مؤمنون: 99 و 100

 


22) از آن‌جا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و قسمتی از آن طبقه بندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمت حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان دفاتر نهضت سوادآموزی و مسئولان شهربانی

تاریخ: 1369/07/04

 

بیانات در دیدار مسئولان دفاتر نهضت سوادآموزی و مسئولان شهربانی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیزی که از شهرها و دستگاههای مختلف در این‌جا اجتماع فرموده‌اید، مخصوصاً به مردم صبور و مقاوم شهر آبادان و مردم شجاع و دلاور لرستان و مردم مؤمن و مبارز لاهیجان و بقیه‌ی عزیزانی که از راههای دور تشریف آورده‌اند، خوش‌آمد عرض میکنم.

 


چند مطلب کوتاه راجع به وظایفی که این دستگاههای مختلف برعهده دارند و عناصرشان در این‌جا اجتماع کرده‌اند، تذکراً عرض میکنم و بعد مطلب کوتاهی - که مطلب اصلی است - به عرض میرسانم.

 


برادران و خواهران نهضت سوادآموزی بدانند که در حال جهادند. به شهرها و روستاهای دورافتاده رفتن و درِ خانه‌ها را زدن و در مساجد کلاس تشکیل دادن و بدون چشمداشتِ احسنت و تشکری، علم و سواد را - که ارزنده‌ترین هدیه‌هاست - به مردم دادن، یک جهاد است. بیسوادی، برای همه‌ی جوامع انسانی یک لکه‌ی ننگ است؛ اما برای یک جامعه‌ی مسلمان انقلابی، در این دوران و عصر پُرزحمت که قدرتهای بزرگ از بیسوادی و ناآگاهی مردم استفاده میکنند، بیشتر مایه‌ی ننگ است. نمیخواهم به بیسوادان اهانت بکنم؛ اما بیسوادی واقعاً لکه‌ی ننگی است. خود بیسوادان و در کنار آنان باسوادان، تلاش کنند که این لکه‌ی ننگ را بشویند.

 


این حرکتی که در تابستان امسال شروع شد و شما عزیزان نهضت سوادآموزی، با پیشگامی دولت و رئیس‌جمهور محترممان، این کار را انجام دادید و پیشرفتهایی کردید، خیلی باارزش بود؛ اما نگذارید نیمه‌کاره بماند. وسط راه نمانید؛ تا آخر بروید.

 


آن وقتی که در دنیا خبری از علم و سواد و درس و مشق و نشانه‌های تعلیم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما با (اقرأ) شروع کرد و به قلم و نوشته سوگند خورد و اسیر جنگی را در مقابل یاد دادن چند کلمه آزاد کرد. این، متعلق به چهارده قرن پیش است. همان کارهای اسلام و نبیّ‌مکرم ما(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) موجب شد که جامعه‌ی امّیِ عرب (امّی، یعنی بیسواد؛ (هوالّذی بعث فیالامّیّین)(1)) در زمانی که اروپای امروز هیچ خبری از علم و دانش نداشتند، دارنده‌ی بزرگترین دانشگاهها و بزرگترین دانشمندان و فارابیها و ابن‌سیناها و محمّدبن زکریاها و ابوریحان‌ها و دیگران و دیگران شود. یعنی در صدر اسلام، مبارزه‌ی با بیسوادی و تحریص و تحریض به علم و دانش، جامعه‌ی اسلامی را حدود هفت، هشت قرن از همه‌ی دنیای متمدنِ آن روز جلوتر برد. البته بعد ما رجعت کردیم، مسلمانان تنبلی کردند و کار ما به این‌جا رسید؛ ولی حالا میتوانیم دوباره شروع کنیم. دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر کار آمد و حالا دیگر بیسوادی معنی ندارد.

 


یک جمله هم راجع به پلیس عرض بکنم. مردم باید قدر پلیس را بدانند. پلیس جمهوری اسلامی، یعنی دستگاه امین مردم. امروز همان محتسب اسلامی که شما در قضایای گوناگون شنیده‌اید که چه کارهای برجسته‌یی میکردند، تقریباً بر همین پلیس منطبق میشود. پلیس، آن کسی است که مردم در حوایج و حوادث روزمره‌شان، به او پناهنده میشوند و از او کمک میخواهند. باید قدر این پلیس را دانست. خود پلیس هم باید قدر این اسم و این جایگاه را بداند.

 


بله، من قبول دارم که در دوران رضاخان و محمّدرضا، پلیس را مثل بقیه‌ی نهادهای این ملت ضایع کرده بودند. پلیسی که رئیسش مجری تمام نظرات شوم رضاخانی و حکومت کودتای خبیث در دوره‌ی اول و دوره‌ی دوم باشد، معلوم است که میدانی برای فضیلتها نخواهد یافت. آن روز آن‌طور بود، ولی گذشت و تمام شد.

 


پلیس و شهربانی امروز، بحمداللَّه متحول شده و نسبت به گذشته، همه چیزش - نه فقط ظواهرش - خیلی تفاوت کرده است؛ لیکن یکایک افسران و درجه‌داران و پاسبانها و عناصر پلیس از بالا تا پایین، باید به کمک آقایان محترم عقیدتی، سیاسی، این مجاهدت را بکنند که پلیس را به سطح پلیس اسلامیِ کامل برسانند - یعنی همان مأمن مردم - تا اگر کسی به کسی دستی دراز کرد و زبانی باز کرد و چشم‌غره‌یی کرد، بگوید میروم به پلیس میگویم. یعنی مردم احساس کنند، مرکزی که پلیس در آن‌جا نشسته، مأمن آنهاست. وقتی هم که به آن‌جا رفتند، آسوده‌خاطر برگردند و احساس کنند که کارشان راه افتاده است. این، معنای پلیس است.

 


یک جمله هم به برادرانی که از شورای نگهبان یا وزارت کشور، مسؤول برگزاری انتخابات خبرگان هستند، عرض میکنم. همه‌ی انتخابات مهم است؛ اما این انتخابات اهم است. من راجع به این انتخابات مطالبی را عرض کرده‌ام و اگر لازم شد و تا روز انتخابات، مناسبت و احتیاجی بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسؤول، اعم از نظّار و هیأت اجرایی عرض میکنم که مواظب باشید، کارتان سر سوزنی از معیار قانونی تخطی نکند. نظرات و سلایق شخصی را کنار بگذارید. این‌که کسی به خاطر تشخیصی که از دین و انقلاب و اسلام و رهبری و ملت و دولت دارد، یک نفر را تقویت کند، یک نفر را رد کند، یک نفر را تضعیف کند، یکی را یکخرده جلو بکشد، یکی را یکخرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. غیر از قانونی که تصویب شده و به دست شما داده‌اند، تا طبق آن عمل کنید، هر چیزی را که شما معیار دانستید، بدانید معیار و ضابطه نیست. ضابطه، همین است که در دست شماست. طبق همین ضابطه، دقیق، بدون رعایت حب و بغض، بدون رعایت خط و خطوط و بدون رعایت جهات سیاسی، عمل کنید.

 


من بارها عرض کرده‌ام که دین و اسلام و انقلاب، همان چیزی است که امروز در قالب قوانین مجلس شورای اسلامی تصویب شده است و از تأیید بزرگان و فقهای محترم شورای نگهبان، یا بعضی از مراکز مثل مجمع تشخیص مصلحت و غیره گذشته باشد. انقلاب، یعنی قوانینی که از این‌جاها خارج شده باشد. اگر انقلاب در خلال مادّه و قانون و آیین‌نامه و مقررات مجسم و متجسد نباشد، یک چیز خیالی و بیضابطه خواهد شد که هر کسی هرطور دلش خواست، آن را تفسیر خواهد کرد. این‌طور نیست. دین و شرع و اسلام، همان چیزی است که مبادی اسلامی آن را قانون کرده‌اند و به شما داده‌اند.

 


البته این حرف مربوط به عامه‌ی مردم است؛ ولی مواردی هم هست که مثلاً قانونی برای یک قاضی مطرح میشود که خلاف شرع است و از سابق مانده و دستکاری هم نشده است. این قاضی هم، عالم و فقیه است و میبیند که این قانون خلاف شرع است. در این‌جا باید برخلاف آن قانون عمل بکند. چنین مواردی، استثنایی است. آن چیزی که در اختیار عموم و حتّی خواص مردم است و در مسایل عمومی و مشترک و جامع، ملاک عمل میباشد، همان چیزی است که تصویب شده است. شما بر طبق این باید عمل کنید. بگذارید دشمنان و بدخواهان نتوانند درباره‌ی انتخاباتی به این اهمیت و عظمت، کمترین حرفی بگویند.

 


حدیث است که (رحم‌اللَّه امرء عمل عملا فاحکمه)(2): خدا آن انسانی را رحمت کند که کاری محکم و سنجیده و کامل و درست انجام بدهد. درستیِ کار برای یک خیاط و یک کفاش و یک آهنگر و یک صنعتگر، طوری است؛ برای یک عمل‌کننده‌ی به قانون و ضابطه‌ی اداری، طور دیگری است. به‌هرحال، هر دو محکم‌کاری است.

 


و اما آن مطلب اصلی. این روزها، روزهای شکسته شدن حصر آبادان است. حادثه‌ی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدمات حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آن وقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غم‌آلودی بود؛ فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بیپناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حداقل لازم، نه مهماتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرف کنند و دیدند که قابل تصرف هم نیست؛ مجبور شدند دور بزنند، از این طرف بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصله‌ی زیادی آبادان را محاصره نمایند.

 


در این دوران چندماهه‌یی که آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصله‌یی خودشان را میرساندند، قضایایی اتفاق افتاد. این‌قدر جوان مؤمن، رزمنده‌ی مخلص و آدم فداکار جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد، تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند، یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانی نبود. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشته‌ها و دفترها و لااقل در سینه‌ها ضبط است، تا روزی در اختیار تاریخ قرار بگیرد، یا نه؟ و ای کاش باشد و قرار بگیرد.

 


امام (ره) فرمودند: حصر آبادان باید شکسته بشود. به دنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر میکردند که قضیه‌ی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیه‌ی جمهوری اسلامی هم حل خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود - یعنی شهر صنعتی و چشم و چراغ آن منطقه از کشور - را نگه بدارد، دیگر چه‌طور حکومت و دولتی است؟! معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیه‌ها هم با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.

 


آن روز دشمن در ده، دوازده کیلومتری اهواز بود و خمپاره‌های 60 او در این شهر به زمین میخورد. یعنی دشمن جلو میآمد، تا حدی که اهواز در بُرد خمپاره‌های 60 او قرار میگرفت و میزد و هیچ‌چیز باقی نمی‌ماند. امام(ره) آن نقطه‌ی اصلی را پیدا کردند و گفتند که حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها، سالگرد آن روزهای افتخارآمیز است.

 


حصر آبادان چه‌طور شکسته شد؟ حرف من این است. ملت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانواده‌های عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان - که جگرگوشه‌های ما هستند - و خود کسانی که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و از خودشان سؤال نمایند، چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوی دشمن را بگیریم که روی رودخانه پل نزند و بیاید. برای یک نیروی نظامی، پل زدن روی رودخانه، کار خیلی مشکلی است. جلوگیری از آن، به مراتب آسانتر از شکستن آن محاصره‌ی سنگین بود. چه‌طور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلی است. این عامل، همان عاملی است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد. این عامل، همان عاملی است که تا امروز هم در تمام جبهه‌های مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده است. این عامل چیست؟

 


این عامل، چیزی مرکب از دو، سه عنصر است: اول، توکل به خدا و دل به دریا زدن به امید او. دوم، فداکاری و جان و راحتی و منافع خود را به حساب نیاوردن. من الان در میان رزمندگان برجسته‌ی نام و نشاندارمان - که بحمداللَّه زندگی بابرکتشان باقی ماند - کسانی را میبینم که در آن روز با چه شرایطی به مقابله‌ی با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمیکنم که اینها برای گرفتن یک چیز مختصر و یک سلاح کوچک، به هر کسی که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند، با التماس متوسل میشدند، تا این سلاح را به دست آورند. روزها و هفته‌ها و ماهها به میدان جنگ میرفتند و در این شکافها و این سوراخها و این سنگرها، آن هوای گرم و آن سرما را تحمل میکردند، برای این‌که بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البته معلوم بود، اول چیزی که در خطر بود، جان خودشان بود. آن جا، جایی نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.

 


روزی که آن جنگ خونین، در حول‌وحوش جزیره‌ی آبادان واقع شد و جوانان رزمنده‌ی ما، از ارتشی و سپاهی و بسیجی، همین‌طور مثل ستاره‌های فروزانی که ساقط بشوند، در بهمنشیر میافتادند و شهید میشدند، اما برنمیگشتند و میرفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبیدند و جزیره‌ی آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند، چیزی که برای این جوانان و این رزمندگان و این بسیجیها و این افسران و درجه‌داران و سپاهیها مطرح نبود، جانشان بود.

 


این‌طوری میشود به هدفهای بزرگ رسید. این‌طوری میشود شر استکبار را کم کرد. این‌طوری یک ملت، زندگی راحت و شرافتمندانه را برای خود فراهم میکند. ممکن است زندگی راحت و خوبی باشد، اما با زندگی راحت ملتهای اسیر، قابل مقایسه نیست. آیا راحتی در زندان و سلول و یک فضا، که در را روی شما ببندند، ظهر هم غذایتان را بیاورند، شب هم شامتان را تهیه کنند و مثل خیلی از زندانها بیگاری بدهند، با آن راحتییی که شما در خانه‌ی خودتان، یک مقدار زحمت بیشتر هم داشته باشید، یکی است؟ بعضی از کشورها، برای استکبار جهانی و گردن‌کلفتها و قلدرهای جهانی، مثل یک زندان است.

 


شما ملت ایران، امروز آزادید و هیچ سیاستی از سیاستهای بیگانه و دشمن در دنیا بر شما حاکم نیست و خودتان تصمیم میگیرید . کسانی از میان خود شما انتخاب میشوند و در مجلس تصمیم میگیرند. این مجلس شورای اسلامی شما با چنین نمایندگان و چنین ترکیبی، حقیقتاً برای هر کشور و ملتی، مایه‌ی افتخار است. این مسؤولان دولتی، این رئیس‌جمهور، این سایر مسؤولانی که هستند، همه متعلق به مردم، همه از مردم، همه دردکشیده و دردشناس و همه آزاد و مستقل و سرافرازند. هیچ فکری جز فکر ملت، برایشان مطرح نیست. مگر این، چیز آسانی است که به دست آمده است؟

 


زندگی راحت و مرفه، رفع مشکلات، رسیدن به خودکفایی، مشتعل شدن صنعت و کشاورزی و کار و ابتکار و خلاقیت در سرتاسر کشور، زنده شدن زمینهای مرده، زنده شدن استعدادهای مرده، زنده شدن منابع و معادن مرده و خرج شدن آنها در راه توسعه و زندگی خوب برای مردم، در گرو همان ایستادگی و همان فداکاری است. این، همان عنصر دوم است.

 


عنصر دیگری که وجود داشت، عبارت از وحدت کلمه‌ی مردم بود. آن روز در جبهه‌ی آبادان، هیچ‌کس از کسی نمیپرسید که شما طرفدار چه کسی هستید، مخالف چه کسی هستید، کدام خطید، کدام ربطید. الحمدللَّه در آن دوران، خط و ربط و این معارضه‌های بیخودی سیاسی که گاهی از گوشه و کنار مشاهده میشود و غالباً ناشی از بیکاری است، نبود. آن کسانی که موجب انشعاب مردم بودند، بیرون رفته بودند و دیگر در میان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نیروهای نظامی و در رأس و پیشرو آنها، رهبر عظیم‌الشأن و امام بزرگوارمان بودند که با کمال علاقه کار را تمام کردند.

 


حالا هم مسأله همین است. در تمام مشکلات، همان توکل به خدا و وحدت کلمه و فداکاری و مقدّم دانستن منافع کشور و ملت و انقلاب بر منافع خود و شخص و گروه و باند و نیز طرد رفیق‌بازی، عامل گشوده شدن همه‌ی گرههاست. این راه را امام به ما یاد داد. این راه را رزمندگان با عمل به توصیه‌ی امام عظیم‌الشأن رفتند و موفق شدند. ما هم حالا باید همان راه را برویم.

 


بدانید که اگر ملت ایران، توکلشان به خدا، احترامشان برای ارزشهای اسلامی، تبعیتشان از مسؤولان امر و وحدت کلمه‌ی خودشان را حفظ کنند، هیچ قدرتی از قدرتهای مادّی را من نمیشناسم که بتواند با ملت ایران با این خصوصیات دربیفتد و پیروز بشود؛ بلکه ملت ایران بر تمام آنها پیروز خواهد شد.

 


امیدواریم که خدای متعال به همه‌ی شما توفیق عنایت کند، راه را به ما نشان دهد، ما را در پیمودن آن راه کمک کند، ارواح طیبه‌ی شهدای عزیز را از ما خشنود کند، روح مقدس امام عزیزمان را از ما راضی نماید و ما را مشمول رضای ولیّ‌اللَّه‌الاعظم، امام زمان (عجّل‌اللَّه فرجه‌الشّریف) قرار بدهد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 


 

 


 

 


 


 

 


1) جمعه: 2

 


2) بحارالانوار، ج 79 ، ص 49

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار حجت‌الاسلام ابوترابی پس از آزادی از اسارت‌

تاریخ: 1369/06/25

 

بیانات در دیدار حجت‌الاسلام ابوترابی پس از آزادی از اسارت‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


واقعاً دایماً خدا را شکر میکنیم. دیروز وقتی این خبر بسیار بسیار خوشحال‌کننده را دادند که شما آمده‌اید، واقعاً برای من یک مژده بود. خیلی وقت است که شما را ندیده‌ایم؛ حدوداً ده سال میشود. از آن سالها تاکنون، محاسنتان سفید شده است. ما همیشه شما را دوست داشته‌ایم و خاطرات با شما را فراموش نمیکنیم؛ چه قبل از انقلاب در مشهد، و چه بعد در تهران و سپس در همین اهواز در آن تشکیلاتی که مرحوم شهید چمران به وجود آورده بود. ایشان با عده‌یی به آن‌جا آمده بودند و گویی همین دیروز بود که بیرون ساختمان پای پله‌ها با قبا نشسته بودند و در میان بر و بچه‌ها حضور داشتند و سپس به کوههای اللَّه‌اکبر رفتند. من همان‌وقت در دلم گفتم که واقعاً خوش به حال این جوان؛ همیشه در راه جهاد و شهادت است. ایشان که رفتند، چند هفته‌یی هم بیشتر نشد که خبر شهادتشان آمد. گفته شد که آقای ابوترابی با آن جمع خودشان، دایماً در حال جلو رفتن هستند؛ سپس دشمن حمله کرده و همه‌ی آنها را تارومار نموده است. با شنیدن این خبر، غصه خوردیم. الحمدللَّه آنچه که شما گذراندید، فضیلتش کمتر از شهادت نیست. خدا را شکر میکنیم که امتحان خیلی خوبی دادید.

 


به نظر من، کسی مثل شما که این همه توفیق الهی شامل حالش شده، حقیقتاً خیلی باید خدا را شاکر باشد. شما در همه‌ی مراحل سختی صبر کردید، خدا را در نظر داشتید، راهتان را خوب شناختید و درست حرکت کردید.

 


من میدانم در این دوران دهساله‌ی اسارت، که شما ملجأ این جوانان بودید و به شما مراجعه میکردند، به شما چه گذشته است. واقعاً در زندان این‌گونه است. البته محیط اسارت، با محیط زندان خیلی فرق دارد؛ قاعدتاً بدتر از زندان است. زندانبانان کسانی هستند که مردن زندانی برایشان اصلاً اهمیتی ندارد. آن‌وقتها ما که در زندان بودیم، این زندانبان مأمور بود که نگذارد ما بمیریم. اگر هم میخواستیم بمیریم، او نمیگذاشت! این، برایشان وظیفه بود. اما در محیط اسارت، این‌طور نیست. چنانچه واقعه‌ی مختصری اتفاق بیفتد، ممکن است با تیر بزنند و بکشند.

 


آن‌وقت در چنین محیطی، این جوانان در سطوح مختلف فکری و روحیه‌یی، دایم جایی میخواهند که به آن پناه ببرند. آقای ابوترابی، همان کسی بوده که همه به او پناه می‌بردند. واقعاً از درون به انسان خیلی سخت میگذرد و خیلی کاهیده میشود؛ چون کسی که همه به او پناه میبرند، دلش میخواهد که او هم به جایی پناه ببرد. البته آن کسی که اهل تقوا و توجه به خدا باشد، به خدا پناه می‌برد و خدا را پیدا میکند؛ لیکن خیلی سخت است.

 


من در همین چند روزه، خیلی به ایشان فکر میکردم و بخصوص این نکته برایم مطرح بود که ایشان واقعاً در این مدت چه میکرده است. آدم وقتی این جوانان را میبیند که با چه بیتابی این مدت را گذراندند و به ایشان مراجعه کردند و ایشان هم نرم و ملایم و دلنشین برخورد کرده و هر کسی را به فراخور حال خودش جواب داده و همه را به جای خود نشانده و ملاحظه‌شان را کرده است، متوجه میشود که به چنین انسان مسؤولی چه گذشته است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید بگوییم که بلاتشبیه مثل حضرت زینب(سلام‌اللَّه‌علیها) رفتار کرده است. در دوران اسارت، آن بزرگوار واقعاً همین‌طور بوده است؛ یعنی رکنی بوده که همه به او پناه می‌بردند؛ خیلی سخت بوده است. الحمدللَّه شما این سختیها را تحمل کردید و خدا را شکر که پروردگار متعال تفضل کرد و با جسم و روح و فکر سالم برگشتید، تا ان‌شاءاللَّه در بقیه‌ی مدت عمرتان - که امیدواریم خیلی هم بابرکت و طولانی باشد - در خدمت اسلام و کشورتان باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از فرزندان ممتاز شاهد و جانبازان مشهد و تهران و استان کردستان

تاریخ: 1369/06/21

 

بیانات در دیدار جمعی از فرزندان ممتاز شاهد و جانبازان مشهد و تهران و استان کردستان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از همه‌ی برادران و خواهران تشکر میکنم و به همه‌ی شما، مخصوصاً به خانواده‌های معظم شهدا و جوانان و نوجوانانی که یادگار عزیزترین و فداکارترین عناصر جامعه و کشور ما هستند، و همچنین به جانبازان عزیز و خانواده‌های آنها و به همه‌ی قشرهایی که در قبال مسایل کشور و انقلاب احساس مسؤولیت میکنند، خوش‌آمد میگویم.

 


در این جلسه، تقریباً همه یا اغلب شما، جوانان پُرشور و امیدهای امروز و آینده‌ی کشور و انقلاب هستید؛ دارای احساسات و صاحب نقش و سهمی در آینده و حال کشورید و در میانتان کسانی هستند که میتوانند برای کشور و ملت خود، چهره‌ی آبرومند و مایه‌ی آبرویی باشند. خوب است که در این جلسه، از پرتو نهضت حسینی و فداکاری حضرت ابی‌عبداللَّه(علیه‌الصّلاةوالسّلام) سخنی مطرح شود و ما این درس را از آن حضرت بگیریم؛ مخصوصاً که این ایام، ایام آخر ماه صفر است و این دو ماهی که ماجرای عاشورا در آن تکرار میشود، رو به پایان است.

 


در زیارتی از زیارتهای امام حسین(علیه‌السّلام) که در روز اربعین خوانده میشود، جمله‌یی بسیار پُرمعنا وجود دارد و آن، این است: (و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من‌الجهالة)(1). فلسفه‌ی فداکاری حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام) در این جمله گنجانده شده است. زایر به خدای متعال عرض میکند که این بنده‌ی تو - این حسین تو - خون خود را نثار کرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. (وحیرةالضّلالة)؛ مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گمراهی است، نجات بدهد. ببینید، این جمله چه‌قدر پُرمغز و دارای چه مفهوم مترقی و پیشرفته‌یی است.

 


مسأله این است که بشریت همیشه دستخوش شیطنت شیطانهاست. همیشه شیطانهای بزرگ و کوچک، برای تأمین هدفهای خود، انسانها و توده‌های مردم و ملتها را قربانی میکنند. در تاریخ گذشته هم این را خوانده‌اید و شرح حال سلاطین جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنیا و روش قدرتهای بزرگ را دیده‌اید. بشر دستخوش اغوا و خدعه‌ی شیطانها قرار میگیرد. باید به بشر کمک کرد، باید به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانی و گمراهی خلاص بشوند.

 


چه کسی میتواند این دست نجات را به سوی بشریت دراز کند؟ آن کسانی که چسبیده‌ی به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمیتوانند؛ چون خودشان گمراهند. آن کسانی که اسیر خودخواهیها و منیتها باشند، نمیتوانند بشر را نجات بدهند؛ باید کسی پیدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ یا لطف خدا به سراغ آنها بیاید، تا اراده‌ی آنها قوی بشود و بتوانند خودشان را رها کنند. آن کسی میتواند بشر را نجات بدهد، که دارای گذشت باشد؛ بتواند ایثار کند و از شهوات بگذرد؛ از منیت و خودپرستی و خودخواهی و حرص و هوی و حسد و بخل و بقیه‌ی گرفتاریهایی که معمولاً انسان دارد، بیرون بیاید، تا بتواند شمعی فرا راه بشر روشن کند.

 


اسلام به ملتهای طرفدار خود، این توان را میبخشد که بتوانند بشر را هدایت کنند. ملت ما به برکت اسلام بود که توانست پرچمی را بلند کند، تا ملتهای مظلوم دنیا به آن پرچم، به چشم پرچم نجات نگاه کنند. از تبلیغات بلندگوها و بوقهای تبلیغاتی استکباری و صهیونیستی - که همیشه همه‌ی حقایق را وارونه جلوه میدهند - بگذرید، خواهید دید که جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، چهره‌ی امام و شخصیت ملت ما، در میان ملتهای عالم مایه‌ی امید بوده و به آنها نشاط و حرکت داده است. این، به برکت اسلام بود.

 


دشمنان اسلام خیلی سعی کردند که ملت طرفدار اسلام و ملت مبارز و فداکار ایران را در چشم مردم دنیا، یک ملت کهنه‌پرست، خرافی، ارتجاعی، ضد ترقی، ضد عدالت، ضد آرزوها و آرمانهای بشری معرفی کنند. اگر بدانید چه‌قدر پول خرج کردند، برای این‌که چهره‌ی ملت ایران را در دنیا خراب کنند؛ ولی حقیقت به عکس خواسته‌ی آنها عمل کرد. علی‌رغم همه‌ی تبلیغات آنها، امروز اگر شما به آن‌جاهایی بروید که ملتها زیر ستمند؛ آن‌جاهایی که ملتها و دولتها در مسایل زندگی خودشان در رابطه‌ی با قدرتها و ابرقدرتها، دچار مشکل هستند - کشورهای جهان سوم، کشورهای اسلامی و غیراسلامی - خواهید دید که ملتها نسبت به ایران و جمهوری اسلامی و امام بزرگوار این امت و مبارزات و مجاهدات شما، دارای دل خوش‌بین و علاقه‌مند و روح صمیمی هستند.

 


این، از کجا ناشی میشود؟ تبلیغات ما که از تبلیغات دشمنان خیلی ناقصتر و محدودتر بوده‌است. این، به خاطر همین است که ملت ایران فداکاری و ایستادگی کرد. امروز که به خاطر وضع عراق در دنیا، دولتها و سازمانهای جهانی و قدرتها و همه و همه در مقابل عراق قرار گرفته‌اند، حقایق را افشا میکنند! بسیاری از دولتهایی که در طول ده سال گذشته به عراق کمک کرده بودند، امروز اعتراف میکنند که این کمک، علیه ایران و برای کوبیدن اسلام و انقلاب اسلامی ایران بوده است! امروز اعتراف میکنند که با حرکت اسلامی ملت ایران، دشمنی و خصومت داشتند.

 


این خصومت از طرف کیست؟ از طرف قدرتها؛ کسانی که میخواستند دنیا و ملتها را بچاپند؛ ولی اسلام و بیداری اسلامی و حرکت اسلامی را مزاحم خودشان به حساب میآوردند؛ حقیقت هم همین است. اسلام و بیداری اسلامی، در مقابل هرگونه سلطه‌گری ایستاده است و خواهد ایستاد. هر حرکت اسلامی که صادقانه باشد، مسلمانان دنیا را که جمعیت کثیری هستند، به خود جلب خواهد کرد و این برای قدرتهای بزرگ، یک خطر است. برای همین است که استکبار جهانی، از انقلابهای دیگر در سایر نقاط عالم، به قدر انقلابِ متکی به اسلام واهمه نداشته است.

 


امروز بخش عظیمی از حساسترین نقاط دنیا به لحاظ اقتصادی، منابع، سوق‌الجیشی و وضعیت اجتماعی، در اختیار مسلمانان است. نقاط التقای سه قاره‌ی بزرگ و مهم عالم - یعنی آسیا و آفریقا و اروپا - در اختیار مسلمانان است. مهمترین منابع نفت و بسیاری از منابع دیگر عالم، در اختیار مسلمانان است. امروز دنیای استکباری و امپراتوریهای زر و زور میدانند که اگر اسلام در دل مسلمانان و جوامع اسلامی حیات دوباره پیدا بکند، منافع آنها - منافع متکی به سلطه و زورگویی و دو قطبی بودن عالم - به خطر خواهد افتاد.

 


کشورهای استکباری میخواهند همیشه زور بگویند، بچاپند، ثروت و قدرت عالم در اختیار آنها باشد؛ ملتهایی هم باشند که کار کنند، زحمت بکشند و منابعشان غارت برود. هر حرکتی که در مقابل آنها بایستد، با آن دشمن میشوند؛ و اسلام در مقابل آنها می‌ایستد. علت این که استکبار با ایران مخالف است، این است. علت دشمنی عمیق امریکا با انقلاب اسلامی و با اسلام، این است. این دشمنی، تمام‌شدنی نیست. در این‌جا، آن عامل تعیین کننده که میتواند صحنه را به سود یک طرف سنگین کند و تغییر بدهد و میتواند معین نماید که کدامیک از دو طرف پیروز خواهند شد، عبارت از حقیقت، مفید بودن برای انسانیت، دلهای مؤمن و قدمهای استوار است، و اینها در طرف ما و پیش ماست.

 


امروز قضایای خلیج فارس، دنیا را از خبرهای گوناگون پُر کرده است. در مورد موضع ایران و سخن دل جمهوری اسلامی هم، تعبیرهای مختلفی در این‌جا و آن‌جا گفته میشود. هر کس به میل خود، حرفی در دنیا میزند و از اوضاع منطقه و وضع ایران در قبال این حوادث، تفسیری ارایه میکند. لازم است به اطلاع همه‌ی ملتهای مسلمان منطقه برسانیم که ما با حضور امریکا در این منطقه، با طمع‌ورزی امریکا - که در حرفهای اخیرشان، خودش را بیشتر نشان میدهد و ما هم از اول این حدس را میزدیم - با روحیه‌ی طلبگار و زورگو و وقیح سیاست امریکایی، بشدت مخالفیم. آنها به چه مناسبت میگویند که ما باید امنیت منطقه را تأمین کنیم و امنیت پایدار این منطقه ایجاب میکند که ما در این‌جا باشیم؟! امنیت این منطقه، به شما چه ربطی دارد؟!

 


امنیت این منطقه، در درجه‌ی اول، متعلق به ملتهای این منطقه است. شما مشتری نفت این ملتها هستید؛ بیرونِ در بایستید و در کار اینها دخالت نکنید؛ بگذارید خودشان امنیت این منطقه را تأمین بکنند. اینها نفت خودشان را صادر خواهند کرد و به هرکس که مصلحت دانستند، خواهند فروخت. آیا این حرف منطقی است که دولتی فقط به اتکای زورمند بودن و قلدری، از آن طرف دنیا به این‌جا بیاید و بگوید که چون من مشتری این منطقه هستم، باید امنیت این‌جا را تأمین کنم؛ ولو این تأمین امنیت - به قول او - ضد امنیت و ضد مصالح ملتهای این منطقه باشد! کدام منطق عقلانی بشری، این را قبول میکند؟ غیر از شما امریکاییهای زورگو و دیگر قلدرها و زورگوهای عالم، چه کسی چنین حرفی را میگوید و پای آن می‌ایستد؟!

 


میگویند چون ما به نفت این منطقه احتیاج داریم، بایستی به این‌جا بیاییم، نیروی نظامی بیاوریم و سیستم دفاعی و امنیتی درست کنیم! اگر شما در این‌جا سیستم دفاعی و امنیتی درست کردید، برخلاف امنیت ملتهای این منطقه خواهد بود. شما میخواهید در خانه‌ی دیگران، ولو به قیمت ناراحتی صاحبان خانه، برای خودتان جای پا درست کنید! این، با کدام منطق قابل قبول است؟ آن‌چنان هم قرص و با وقاحت این حرفها را میزنند که انسان از وقاحت آنها حیرت میکند!

 


اگر میبینید که امروز با حمله‌ی عراق به کویت، در این منطقه ناامنی ایجاد شده است، موجب آن خود شما بوده‌اید. شما بودید که عراق را تجهیز کردید و کاری نمودید که او در خودش احساس قدرت بکند و به کویت حمله نماید. باز هم شما مایه‌ی ناامنی بودید. شما به خاطر حقد و بغضایی که با اسلام و جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی دارید، وارد میدان شدید و تا آن‌جا که توانستید، پشت عراق را محکم کردید و به او کمک نمودید. اگر پشتیبانی نمیکردید و وارد نمیشدید، منطقه روی ناامنی را نمیدید.

 


سالهاست که ما اعلام کرده‌ایم، آماده هستیم با کشورهای منطقه دور هم بنشینیم و به کمک همدیگر خلیج فارس را امن کنیم؛ دست متجاوزان را در این منطقه کوتاه نماییم و نگذاریم کسی به حقوق دیگری تجاوز کند. این، وظیفه‌ی ما ملتهای منطقه است؛ به شما چه؟!

 


میگویند ما باید در این‌جا سیستم امنیتی درست کنیم! خاک بر سر ملتها و دولتهایی که اجازه بدهند امریکای متجاوز بیاید، طبق منافع خودش نقشه بکشد و در منطقه‌ی خلیج‌فارس، سیستم امنیتی درست کند! مسلمانان نخواهند گذاشت، ملتهای اسلامی اجازه نخواهند داد. هر کس در مقابل تجاوز و طمعکاری و نقشه‌ها و سیاستهای امریکا برای دست‌اندازی به منطقه‌ی خلیج فارس بایستد و مبارزه کند، جهاد فی‌سبیل‌اللَّه کرده، و هر کس در این راه کشته بشود، شهید است.

 


در منطقه‌یی که ما حضور و نفوذ داریم و در هر جا که سخن ما - که سخن اسلام است - به گوش مسلمانی میرسد، نخواهیم گذاشت که امریکاییها جای پا درست کنند و آن‌جا را به منطقه‌ی اقتدار خودشان تبدیل نمایند؛ و تدبیر امور مسلمانان، بخصوص تدبیر مناطق مقدس در نظر مسلمانان و حرمین شریفین را به عهده بگیرند. مگر مسلمانان مُرده‌اند؟! مگر جوانان مسلمان و هسته‌های حزب‌اللَّه در سرتاسر عالم مُرده‌اند؟! تعجب است که امریکاییها از قضایای گذشته هم عبرت نمیگیرند. دیدند که حضور آنها چه‌قدر آسیب‌پذیر است. دیدند که در لبنان، یک مشت جوان مؤمن و معتقد به اسلام، چه‌طور توانستند جُل و پلاس آنها را جمع کنند و از لبنان اخراج نمایند. چه‌طور فراموش کرده‌اند؟

 


این قدرتها آسیب‌پذیرند. آنچه که آسیب‌پذیر نیست، انسان و قدرت انسانیِ متکی به ایمان است که بالاخره پیروز خواهد شد؛ همچنان که امروز مشاهده میکنید، ملت ایران بعد از تحمل و ایستادگی و صبرِ بر مشقات، پیروز شده است. امروز همه‌ی دنیا شهادت میدهند که ایران پیروز شده است. هر دو ابرقدرت در مقابل ما ایستادند. پشت سر آنها، همه‌ی اروپا و ناتو و ورشو و ارتجاع عرب، در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند، عراق را تجهیز کردند، جنگ را علیه ما داغ نمودند، ما را محاصره کردند؛ ولی ما ایستادگی کردیم، پیش هیچ‌کس دست نیاز دراز نکردیم و فقط به خدا اتکا نمودیم. ملت ما با همه‌ی وجود و با توکل کامل به خدا ایستاد، نترسید و مرعوب نشد.

 


شما وضع امروز را با وضع پنج، شش سال پیش مقایسه کنید. امروز ملت ایران سربلند است، به همه‌ی خواسته‌های خود رسیده است، آزادگانش برمیگردند و حیثیت سیاسیش در دنیا، یک حیثیت بالاست. همه‌ی حرفهای ما راست درآمد. آن روز ما گفتیم که متجاوز را تنبیه کنید؛ اگر تنبیه نکنید، به شرش گیر خواهید کرد. میبینند که راست درآمد. آن روز به خیلی از دولتها گفتیم که به ملتهای خود تکیه کنید، امریکا به درد شما نمیخورد؛ امروز بالعیان آن را میبینند. امریکاییها را دعوت کردند، آوردند و منتظر نشستند، تا ببینند آنها چه زمانی و چگونه تصمیم خواهند گرفت.

 


آیا این خوب است؟ آیا این برای یک دولت به اصطلاح مسلمان، مایه‌ی سربلندی است، یا مایه‌ی سرشکستگی؟ اگر به ملتهای خود تکیه میکردند، این‌طور نمیشد؛ زیرا ملتها با خون و شرف و اراده‌ی خود میایستادند و آبرو و حیثیت و شرف ملی خویش را حفظ میکردند. آن نیرویی که برای دفاع از یک کشور، وارد آن بشود، خودش را صاحبِ خانه خیال خواهد کرد؛ به صاحبان خانه زور خواهد گفت؛ از آنها توقعات خواهد داشت و آنها را تحقیر خواهد کرد. این دولتهایی که میخواهند به وسیله‌ی بیگانگان از خودشان دفاع کنند، ملت خود را تحقیر کرده‌اند و لکه‌ی این تحقیر، تا سالهای طولانی پاک نخواهد شد. آیا این خوب است؟

 


اینها درسهای عجیبی است. شما ملت عزیز، بخصوص شما جوانان، این درسها را مورد تدبر قرار بدهید. راه آینده‌ی خود را بروشنی در مقابلتان میبینید؛ آن را انتخاب کنید. هر ملتی که به خدا متکی بود، به خود ایمان آورد، شخصیت خود را باور کرد، قدرت خود را قبول نمود و فهمید که خود او باید از خودش دفاع کند، در صحنه‌های جهانی پیروز و سربلند، و در نظر ملتهای عالم عزیز خواهد شد. رابطه‌ی خود را با خدا محکم کنید.

 


لازم است نکته‌یی را هم درباره‌ی انتخابات مجلس خبرگان بگویم. اولاً ملت عزیز توجه داشته باشند که مجلس خبرگان، پایگاه و جایگاه بسیار رفیع و باعظمتی دارد. در حساسترین و خطرناکترین لحظات زندگی ملت و نظام ما، این مجلس است که باید به داد ملت برسد؛ این منتخبان ملتند که باید در آن لحظه‌ی خطیر، دین خودشان را به ملت ایفا کنند. انتخاب رهبر - کار مهم و اساسی و بسیار تعیین‌کننده‌یی که برعهده‌ی مجلس خبرگان است - چیز کمی نیست. این مجلس، جایگاه خیلی مهمی دارد. مردم باید این انتخابات را دست کم نگیرند. همه باید شرکت کنند و در فرستادن افراد صالح به این مجلس، احساس وظیفه نمایند.

 


البته مردم نشان دادند که آماده‌اند. مردم در طول این یازده، دوازده سال نشان دادند که در حساسترین لحظات، تکلیف خودشان را خوب انجام میدهند. ما باید تکلیفمان را در مقابل مردم انجام بدهیم. مردم خوبند، در صحنه‌اند، آماده‌اند، باهوشند، وقت‌شناس و تکلیف‌شناسند. متأسفانه در حاشیه‌ی مجلس خبرگان حرفهایی زده شد که من گوش کردم، دیدم بسیاری از آنچه که درباره‌ی مجلس خبرگان گفته شد، حرفهای خلافی بود که از روی احساس مسؤولیت ادا نشده بود.

 


چرا باید کسی حرفی بزند که مصوبات متین و محکم مجلس خبرگان را زیر سؤال ببرد! آنهایی که امروز در مجلس خبرگان جمعند، هفتاد، هشتاد نفر از برگزیدگان ملتند که در میان آنها شاید سی، چهل نفر از علمای بزرگ و مجتهدان عالی‌مقام وجود دارند. بسیاری از آنها، دارای سوابق درخشان انقلابی هستند. بسیاری از آنها، بارها مورد تمجید امام قرار گرفتند. بسیاری از آنها، مسؤولیتهای بزرگی را در انقلاب برعهده داشته‌اند. وقتی اینها تصمیم میگیرند و چیزی را به عنوان آیین‌نامه و مقررات خودشان تصویب میکنند، چرا ما باید درباره‌ی آن شک بکنیم؟! اگر کسی درباره‌ی مصوبات چنین شخصیتهایی تردید بکند، پس مردم درباره‌ی مصوبات کدام جمع دیگر میتوانند مطمئن و خاطرجمع باشند؟

 


کسانی که حرفی بر زبان جاری میکنند، تبعات و لوازم آن حرف را متوجه باشند و بفهمند از آن حرفی که بر زبان جاری میکنند، دشمن چه استفاده‌هایی خواهد کرد. چرا انسان باید حرفی بزند که دشمنان را شاد، دوستان را افسرده و ملت را ملول کند؟ البته ملت ما بحمداللَّه هرگز ملول نشده‌اند و نخواهند شد؛ بسیار بانشاط و هوشمندند.

 


همه‌ی مصوبات و آیین‌نامه‌هایی که خبرگان داشته‌اند و مقرراتی که وضع کرده‌اند، از لحاظ شکلی درست است. چیزی را مصلحت دانسته‌اند و تصویب کرده‌اند؛ هیچ اشکالی ندارد و کسی هم نباید اعتراض بکند. البته در مجلسی که میخواهند تصمیم بگیرند، هر کس اعتراض و حرف و استدلالی دارد، باید بگوید؛ اما وقتی چیزی را تصویب کردند و تمام شد، حتّی مخالفان هم بایستی از مصوبه دفاع کنند. طبیعی است، این قوانینی که تصویب میشود، یک عده موافق و یک عده مخالف آنند؛ اما همه باید بر طبق آن قوانین رفتار کنند و در عمل، از آن دفاع نمایند.

 


نکته‌یی که مهم است، این است که ملت در انتخاب خبرگان، باید با بصیرت عمل کند. چشمهایتان را باز کنید، از خدا مدد بخواهید و ببینید که چه کسانی را انتخاب میکنید. افراد صالح، مؤمن، لایق، افرادی که میتوانند مصلحت دین و دنیای مردم را تشخیص بدهند، افرادی که دارای تقوای کافی هستند و آنها را از لغزش باز میدارد، افراد عالم، انقلابی و کسانی را که تجربه‌ی سالهای گذشته نشان داده است که در خط درست حرکت کرده‌اند و راه درست را شناخته‌اند، انتخاب کنید. این، چیز خیلی مهمی است.

 


ملت عزیز ما باید توجه کنند. سعی خود را بکنید، مشورتتان را بکنید، آنچه را که تشخیص دادید، بر طبق آن عمل کنید. هنوز هم وقت باقی است و تا زمانی که مردم بخواهند به صندوقهای رأی نزدیک بشوند، دو، سه هفته‌ی دیگر فرصت هست.

 


کسانی هم که میخواهند در این صحنه مطرح بشوند، یا کسانی را مطرح بکنند، مواظب موازین شرعی باشند. اگر شما خواستید کسی را معرفی کنید، او را معرفی کنید، ولی دیگری را نفی نکنید. هیچ‌کس، هیچ دسته و هیچ جمعی، نباید به خودشان اجازه بدهند که به کسانی که قبولشان ندارند، اهانت بکنند. شما یک دسته را قبول دارید، آنها را معرفی میکنید؛ دیگری هم دسته‌ی دیگر را قبول دارد، آنها را معرفی میکند. اثبات کنید؛ ولی نفی نکنید. نگذارید که جو جامعه، از این حالت صفا و یکرنگی و وحدت و یکپارچگی خارج بشود.

 


دشمن میخواهد مردم را به مسایل داخلی و در مقابل هم مشغول کند و آنها را به صف‌آرایی وادار نماید. عقلای جامعه، هوشمندان، آحاد مردم، کسانی که واقعاً احساس مسؤولیت میکنند، باید بشدت مواظب باشند که در جهت خواسته‌ی دشمن قدمی برندارند.

 


امیدواریم که خداوند متعال به همه‌ی شماها توفیق بدهد. شما جوانان عزیز، خانواده‌های شهدا، جانبازان، محصلان، ورزشکاران و بقیه‌ی قشرهایی که در این‌جا تشریف دارید، ان‌شاءاللَّه همه در راه انجام خدمات خود موفق باشید و توفیق الهی شامل حالتان باشد. ان‌شاءاللَّه دلهای شما همواره پُرامید و متکی به قدرت الهی باشد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان

تاریخ: 1369/06/26

 

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
جلسه‌ی بسیار خاطره‌ساز، و از لحاظ معنا، جلسه‌ی عظیمی است و حال و هوای مخصوصی بر این جلسه حاکم است. ما که از لحظات پُررنج و ساعات آمیخته‌ی با صبر و استقامت شما، فقط از دور آشنا هستیم و از آنها خبر بسیار کمی داریم؛ در زیارت و دیدار با شما، احساس میکنیم که مجموعه‌یی از نعم الهی و کرامتهای خدا بر بندگان صالح و مجموعه‌یی از امتحانهای دشوارِ یک انسان مؤمن را در وجود شما میتوان مشاهد کرد. ثواب الهی و مشاهده‌ی لطف و رأفت و رحمت حق و همچنین تجربه‌ی آن حالات و خصوصیاتی که فقط یک بنده‌ی مؤمن، آنها را در طول زندگی تجربه میکند، بر شما گوارا باد.
بعضی از آیات کریمه‌ی الهی، گویی در طول قرنهای متمادی، یا به معنای واقعی تفسیر نشده بود و یا به‌وسیله‌ی ما و نسلهای معمولیِ بشر فهمیده نشده بود. این آیات، در دوران انقلاب ما و در طول این ده، یازده سالِ پُرحادثه و پُرماجرا معنا شد. حق هم همین است. حوادث و شرایط خاص است که میتواند حقایق الهی را که در قالب الفاظ است، درست معنا کند. مثلاً آیات نازل شده در جنگ اُحد را نمیشود در یک زندگی عافیت‌آلود و عافیت‌آمیز، درست فهمید. آیات نازل شده در غربت نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و اصحاب آن بزرگوار در شعب ابی‌طالب یا در راه مکه را نمیشود در شرایط معمولی زندگی، در خانه و در بازار و در محیط مأنوس خانوادگی، درست درک کرد؛ چیز دیگری لازم است. شرایط خاصی لازم است که بسیاری از آیات معنا بشود و اگر بخواهیم درست نظر بدهیم، باید بگوییم که مجموعه‌ی آیات الهی، با تفاسیر ائمه‌ی معصومین(علیهم‌الصّلاةوالسّلام) که در ظرف انقلاب و دوران بعثت و هجرت و جهاد و شهادت - دوران برانگیختگی و زحمت و تلاش - نازل شده بود، بهتر از همیشه‌ی تاریخ فهمیده میشود، یا قابل فهمیده‌شدن است.
یکی از آیات الهی این است که اگر برای خدا کار کنید، خدا به شما کمک خواهد کرد: (ولینصرنّ اللَّه من ینصره) (۱). یکی از آیات الهی این است که اگر صبر و استقامت کنید، خدا را با خود خواهید یافت: (ان‌اللَّه مع‌الصّابرین) (۲). نمیشود این آیات را همین‌طور خواند و رد شد. هر کلمه‌یی از کلمات این آیات، یک تجربه‌ی زندگی و یک درس حکمت است. همین‌طوری نیست که بخوانیم و عبور کنیم و فکر کنیم که فهمیده‌ایم.
در قرآن کریم هست که هر کس در راه خدا تلاش کند، هر کس برای خدا مجاهدت کند، در حقیقت برای خود تلاش و مجاهدت کرده است: (و من جاهد فانّما یجاهد لنفسه) (۳). اینها آیات الهی است. ما همه‌ی اینها را قبول داشتیم؛ اما قبول داشتن، یک مسأله است؛ لمس کردن، یک مسأله‌ی دیگر است. ما حالا این آیات را لمس میکنیم. در طول دوران نهضت و انقلاب، بعد از پیروزی انقلاب، در هشت سال جنگ، در این دو سال بعد از جنگ، مجموعاً در این یازده، دوازده سالِ بعد از بیست و دوم بهمن ۵۷ تا امروز، اینها را یکییکی تجربه و لمس میکنیم و قدم‌به‌قدم درک مینماییم؛ یعنی ملت ما اینها را درک میکند.
تا این‌جا هرچه وعده‌ی الهی بود، درست بود و عمل شد. هرچه تحلیل براساس آیات محکمات قرآن بود، درست از آب درآمد و محقق شد. تا این‌جا ما بوضوح و عیان دیدیم که یک ملت مؤمن و با خدا، وقتی همه‌ی دنیا هم در مقابل او قرار بگیرند، اگر بایستد و صبر کند، شکست نخواهد خورد؛ این را تجربه کردیم. همیشه میگفتیم، قبل از انقلاب و اوایل انقلاب میگفتیم، در طول این ده سال بارها و بارها میگفتیم؛ اما حوادث، این گفته را برای ما عینی و ملموس کرد.
در برهه‌ی طولانییی از زمان، دو ابرقدرت و هم‌پیمانها و دنباله‌روهایشان - کسانی که منافعشان با آنها یکی است، کسانی که با آنها بدند، اما از آنها میترسند - یعنی تقریباً همه‌ی دنیا در مقابل ما ایستادند و آن دشمنِ حقیر را تقویت و پشتیبانی کردند. امروز، خود آنها اعتراف میکنند که اگر ما از عراق پشتیبانی کردیم، به خاطر دشمنی با ایران بود.
برادران ما در دولت سفارش کردند، در این زمینه کلیه‌ی اعترافاتی را که مقامات رسمی و خبرگزاریها و گویندگان و سخنگویان در دنیا دارند و بر زبان جاری میکنند، جمع کنند. اگر چنین شود، یک کتاب قطور میشود. شاید هم تا حالا شده باشد. همه میگویند ما رژیم عراق را قبول نداشتیم، جنایاتشان را هم میدیدیم، خلافکاریهایشان را هم میدانستیم؛ اما برای خاطر جمهوری اسلامی ایران، برای خاطر این‌که اسلام قد علم نکند، به آن رژیم کمک کردیم! در آن روز، همه‌ی دنیا در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند.
امروز شما به دنیا نگاه کنید. امروز به اطراف خودتان، به افکار عمومی عالم، به مطبوعات جهان، به دولتهایی که در صف ایستاده‌اند، تا با جمهوری اسلامی رابطه‌ی دوستانه برقرار کنند، به آن کسانی که با صد زبان از گذشته عذرخواهی میکنند، نگاه کنید، ببینید جمهوری اسلامی در چه وضعیتی است؛ (ولینصرنّ اللَّه من ینصره) (۴). خدای متعال، حتماً و محققاً کسانی که او را یاری کردند، یاری میکند و نصرت میدهد.
بعضی از شما ده سال، بعضی از شما هشت سال، بعضی از شما هفت سال، بعضیتان پنج سال و بعضیتان دو سال زجر کشیدید. یک روز اسارت هم بسیار است. یک ساعت اسارت در دست دشمن غدارِ جبارِ بیدینِ دست‌شسته‌ی از انسانیت هم سخت است. این هم یکی از نمایشهای اسلام بود. ما هم اسیران را نگهداشتیم، ما هم در میان اسرا محکوم داشتیم که محاکمه‌شان کردیم و مثلاً به زندان محکوم شدند. امروز اسرایی که از ایران میروند، چه بخواهند و چه نخواهند، چه رؤسایشان اجازه بدهند و چه اجازه ندهند، تصویری که از اسلام و رأفت و اخلاق اسلامی در ذهن آنهاست، تصویری است که ما میخواهیم؛ نه آن‌که دشمن خواسته است.
اسرایی که تا گلوله‌ی آخرشان را مصرف کرده بودند، بعد دستشان را بالا کرده بودند، از ساعت اول، این بچه‌های جوان ما در جبهه، آب قمقمه‌ی خودشان را به آنها دادند. بعد که به این‌جا آمدند و داخل سربازخانه‌ها و اردوگاهها مستقر شدند، غذا و بازی و تفریح و کار یاد گرفتن و عزاداری و جلساتشان برقرار بود و کارهای فراوانی میکردند که شماها غالباً خبر ندارید. اگر یک وقت تلویزیون را - که مکرر این فیلمها را در این‌جا پخش کرده است - ببینید و دو وضعیت را با هم مقایسه کنید، خیلی تعجب خواهید کرد. آنها هم اگر وضعیت شما را بدانند، حقایقی را خواهند فهمید.
اسلام به ما راست گفت. اسلام به وعدههایی که به ما داده بود، عمل کرد. شما باعزت و سربلندی برگشتید. میان شماها افرادی هستند که کسان و دوستان آنها، باور نمیکردند که دیگر چشمشان به دیدار عزیزانشان روشن بشود؛ ولی خدا خواست و شد. البته ملت ما، ملتی عجیبند. دیدید که چه استقبالهایی از شما کردند. مخصوصاً در روزهای اول دیدید که این ملت، یکپارچه چه شور و شوقی شد. این لحظات استقبال مردم، لحظاتی فراموش‌نشدنی است. مردم اصلاً در دنیای دیگری بودند. ماها با این‌که در جریان بودیم و قضایا را میدانستیم و از پیش انتظار داشتیم، در آن روزهایی که شماها شروع به آمدن کردید، حال ما قابل توصیف نبود و نیست. و عده‌ی الهی را در مقابلمان میدیدیم که تحقق پیدا میکند. بحمداللَّه با سربلندی و عزت برگشتید، خانواده‌ها خوشحال شدند و ملت جشن گرفت.
در سالگرد جنگ تحمیلی، هر سال ما هفته‌یی به عنوان هفته‌ی دفاع مقدس داشتیم و امسال هم خواهیم داشت. این هفته، تقریباً عبارةٌ اخرای یک جشن پیروزی برای ملت ما خواهد بود. این هفته را امسال هم میگیریم، تا ملت ما ضمن این‌که یاد مفقودان عزیز و شهدای گرانقدرمان و همرزمان شماها را - که شهید شدند و خون و جانشان را در راه خدا دادند و درحقیقت پیروزیها را تضمین کردند - گرامی و بزرگ میدارد و برای آنها عزاداری میکند، در ایام دیگر هفته‌ی دفاع مقدس، ان‌شاءاللَّه جشن پیروزی خواهد گرفت. این، وعده الهی بود که تحقق پیدا کرد؛ اما این‌جا نیمه‌ی راه است. حرف اصلی من این است.
عزیزان من! آن روزی که خدای متعال، موسی را که بچه‌ی یکروزه یا چندساعته‌یی بود و مادرش او را به آب انداخته بود و به خدا سپرده بود، به او برگرداند، به وعده‌ی خود عمل کرد: (انّا رادّوه الیک). خدای متعال در این جا، دو وعده به مادر موسی کرد: یک وعده این بود که (انّا رادّوه الیک)؛ ما او را به تو برمیگردانیم. مادر هم دلش به همین وعده‌ی اول بیشتر بند بود؛ بچه‌اش است دیگر. بچه‌ی چندساعته را داخل جعبه گذاشته و به آب داده و خدا هم گفته که او را بر میگردانیم. وعده‌ی دومی هم بود که برای مادر موسی، خیلی باور کردنی نبود و آن، این بود: (و جاعلوه من‌المرسلین)؛ نه فقط ما او را برمیگردانیم، که پیامبر مرسل خودمان هم خواهیم کرد. اولی برای مادر موسی قابل فهم بود؛ یکی داخل آب میرود و موسی را میگیرد و به مادرش برمیگرداند - اگرچه خیلی دشوار بود - اما همین بچه را (جاعلوه من‌المرسلین) (۵)!؟ آیه‌ی قرآن میفرماید: (فرددناه الی امّه) : او را به مادرش برگرداندیم، (کی تقرّ عینها) : تا چشمش روشن شود، (و لتعلم انّ وعداللَّه حق) (۶): تا بداند که وعده‌ی خدا درست است؛ یعنی آن وعده‌ی دوم هم عملی خواهد شد. دیدی وعده‌ی اول چه‌طور زود عملی شد؟ دیدی بچه‌یی که در راه خدا داده بودی، چه‌طور زود به تو برگشت؟ آن وعده هم به همین شیرینی تحقق پیدا خواهد کرد.
عزیزان من، آزادگان، رزمندگان، خانواده‌ها، هجران‌کشیده‌ها، دل‌دادگان به اسلام و انقلاب و حاکمیت جهانی اسلام و همه‌ی ملت! یازده سال گذشت. یعنی در مقیاس تاریخ، یک چشم برهم زدن است؛ بیشتر که نیست. شما اگر تاریخ را نگاه کنید و بخوانید، میبینید که ده سال و یازده سال و پانزده سال و بیست سال، در طول تاریخ هیچ است؛ یک چشم به هم زدن است. در یک چشم برهم زدن، وعده‌ی اول الهی تحقق پیدا کرد. آن، چه بود؟ آن، این بود که ما شما را نصرت خواهیم داد و پیروز خواهیم کرد. پیروز شدیم دیگر. پیروزی از این بهتر؟ هیچ پیروزییی برای ملتی که انقلابی است و مثل ماست، به این بزرگی و به این کمال و به این شیرینی نیست.
همه‌ی دنیا در مقابل شما آمدند، تا شما را از مرزهایتان یک قدم عقب بنشانند. میلیاردها صرف کردند، مجهزترین وسایل جنگی را آوردند، قدرتمندترین قدرتها با هم همدست شدند، از شرق و غرب کمک گرفتند، وسایل تبلیغاتی را با قوّتِ هرچه تمامتر وارد کردند، هشت سال هم جنگیدند، بعدش دو سال هم چکوچانه زدند، آخرش نشد.
کدام کشور و ملتی، برای قدرت و پیروزی خود، نشانه‌یی بالاتر از این میتواند داشته باشد؟ جنگهای دنیا، دوروزه و پنج‌روزه و ده‌روزه است. جنگ بین‌الملل، چهارساله و پنج‌ساله است. تازه، تمام نقشه‌ی جغرافیای عالم، در جنگهای بین‌الملل تغییر و تبدیل پیدا میکند. در آن قسمت خلیج فارس، چند ساعت زدوخورد شد، نقشه‌ی جغرافیای دنیا الان تغییر پیدا کرده و همه‌ی دنیا به خلیج فارس لشکر کشیده‌اند. اینها را با هشت سال جنگ همه‌جانبه با کشور ما مقایسه کنید. بعد از آن‌که همه‌ی زورهایشان را زدند، تازه ملت ایران از آنها با نشاطتر، شادابتر، کشور دست‌نخورده‌تر است و نیروهای نظامی منظمتری دارد.
شما حالا به ارتش و سپاه میروید و میبینید که ارتش و سپاه امروز، با ارتش و سپاه ده سال قبل که شماها رفتید، قابل مقایسه نیست. ارتشِ امروز، یک ارتش منظم، محکم، منضبط و با تجهیزات عالی است. سپاهِ امروز، یک سازمان بی‌نظیر و یک نیروی انقلابی زنده است. ملت را هم که میبینید چگونه ملتی است. پیروزی، یعنی این. آن دشمنی هم که وجه‌المصالحه‌ی خُرده‌حسابهای قدرتها با ما شده بود، حالا میبینید در چه روز و چه وضعی است. دنیا هم نسبت به همه‌ی ما، با کمال احترام و تعظیم و تجلیل برخورد میکند. این، وعده‌ی اول بود؛ (ولینصرنّ اللَّه من ینصره) (۷): هر که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت میکند. شماها نصرت کردید دیگر. در میدان جنگ، خدا را نصرت کردید. در سلول، با صبرتان نصرت کردید. در اردوگاه، با ایستادگیتان نصرت کردید. در مراجعت، با روحیه‌ی خوبتان نصرت کردید. ملتتان هم، با آن صبر فوق‌العاده و حضور در همه‌ی میدانهای خطر، نصرت کردند.
شماها خبر ندارید که در این دهساله، چه گذشته است. حالا به مرور ان‌شاءاللَّه به شما گفته خواهد شد. همین شهر تهران، بارها مورد تهاجم موشکهای دوربرد قرار گرفت که یکبار آن دو ماه طول کشید. دو ماه، شب و روز، نصف شب، صبح، به تهران موشک خورد. در هر شبانه‌روزی، ده، پانزده موشک به شهر تهران میخورد و مردم هم زندگی میکردند. یک روز زیر همین موشکها، مردم ما روز قدس را گرامی داشتند. اجتماع عظیمی در تهران و همه‌ی شهرهای کشور شد که باید بگوییم مخصوص شماها، فیلمهای آن روزها را بگذارند، تا شما ببینید که در این کشور، چه گذشته است. شهرهایی مثل دزفول و دیگر شهرهای خوزستان و بسیاری از شهرها - شاید پنجاه، شصت شهر - در طول چند سال، به طور دایم زیر موشکباران دشمن بود. مگر تحمل چهار، پنج سال شوخی بود؟
درعین‌حال، امام بزرگوار این ملت - آن نسخه‌ی انبیا (نمیگویم نسخه‌ی کامل؛ امام شاگرد آنها بود و خودش میگفت من خاک پای اولیا و انبیا هستم. اگر آدم بخواهد قدری چهره و روش و اخلاق و نفوذ کلمه‌ی پیامبران را بفهمد، باید به زندگی امام نگاه میکرد) - یک اشاره میکرد، این ملت (من کلّ فجّ عمیق) (۸) بیرون میریختند و سپاهها و جمعیتها تشکیل میدادند. ارتشی یکطور، سپاهی یکطور، بسیجی یکطور، نیروهای انتظامی یکطور، کسانی که تفنگ به دست نگرفته بودند، طور دیگر بیرون میریختند و به جبهه‌ها میرفتند. اینها، نصرت الهی است؛ (ولینصرنّ‌اللَّه من ینصره) (۹).
خدا این وعده‌ی اول الهی را به خاطر نصرت تحقق بخشید؛ اما وعده‌ی دوم هنوز باقی است. وعده‌ی دوم این است: (ولقد کتبنا فیالزّبور من بعدالذّکر انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون) (۱۰). در یک آیه‌ی دیگر: (انّ الارض‌للَّه یورثها من یشاء من عباده) (۱۱). در یک آیه‌ی دیگر: (لیظهره علیالدّین کلّه ولوکره المشرکون) (۱۲). یعنی این پرچم توحید و اسلام و ایمان، این پرچم ایستادگی در مقابل ظلم و جور از هر کس و هر جای عالم، این پرچم استقلال ملتها در مقابل قدرتهای زورگوی عالم، باید در سرتاسر جهان و به عنوان مرکز امید همه‌ی مستضعفان عالم، به اهتزاز در بیایید.
ملتها امید بسته‌اند و بیدار شده‌اند. مسلمانان، امروز به اسلام خودشان افتخار میکنند و احساس عزت مینمایند. امروز ترس قدرتمندان و زورگویان عالم، فقط از اسلام و قرآن و مسلمانان واقعی است. امروز واهمه‌ی مرتجعان و پیروان و علمداران اسلام امریکایی، از اسلام ناب محمّدی(صلّیاللَّه‌علیه‌واله) است. همه فهمیدند و دانستند که اسلام از جا برخاسته و حرکت را آغاز کرده و بازوان خود را باز کرده است و به مسلمانان امید و به مستضعفان نوید میدهد؛ و این هم خواهد شد. اگر مشکلاتی بر اثر نفوذ ابرقدرتهاست، برطرف میشود.
جامعه‌ی ما که امّ‌القرای اسلامی و مرکز توجهات جهانی اسلام است، ان‌شاءاللَّه طبق وعده‌ی الهی، با همان شکلی که اسلام خواسته، به صورت کامل - که ما از آن صورت کامل هنوز خیلی فاصله داریم - ساخته خواهد شد و به آن‌جا خواهیم رسید. اینها، وعده‌ی الهی است. وقتی این وعده‌ی اول تحقق پیدا کرد، شما باید دلهایتان را محکم و یقینهایتان را کامل کنید که وعده‌های بعدی و بزرگتر هم - که مضمون آیات کریمه‌ی قرآن است - تحقق پیدا خواهد کرد. راهش این است که ما مجاهدت را از دست ندهیم. همه‌ی جهاد، به جبهه رفتن نیست. هرجا هستید، میتوانید مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه باشید.
شما با ذخیره‌ی گرانبهایی برگشته‌اید و تجربه‌ها و آگاهیها و تواناییهایی کسب کرده‌اید. این تجربه‌ها باید در خدمت سازندگی کشور به کار گرفته بشود. شما ارتشیها در ارتش، شما سپاهیها در سپاه، شما بسیجیها در همه جای کشور هستید، که باید از این تجربه‌ها و آگاهیها استفاده بشود. خودتان را به عنوان کسانی بدانید که خدای متعال بر شما منت گذاشت، شما را زنده نگهداشت، شما را با انواع و اقسام تجربه‌ها و روحیاتی که ناشی از دوران اسارت است و صبر و استقامت و حلمی که نتیجه‌ی آن دوران و آن روزهاست، به دامان و آغوش ملتتان برگردانده است. باید تلاش کنید، کار کنید و در صفوف مقدم باشید.
اگر ما وحدت کلمه نداشتیم، هیچیک از این پیروزیها را به دست نمی‌آوردیم. امام بزرگوار راحل ما، بیشترین توصیه‌ی دوران ده، یازده سال زندگی مبارک خودش را درباره‌ی وحدت کلمه‌ی بین قشرهای امت کرد. ما امروز این وحدت کلمه را داریم؛ باید آن را حفظ کنیم. مبادا گروه‌گراییها، جناح‌گراییها، سازمان‌گراییها، خطگراییها، حب به نفسها، افرادی را به این طرف یا آن طرف بکشاند. البته آن بدنه‌ی ملت و آن بخش اصلی امت بزرگوار ما، محکم، با صلابت، یکپارچه و دست‌نخورده بوده و هست. ممکن است در گوشه و کنار، آدم بداخلاق و بیتوجهی، چیزی بگوید و حرفی بزند؛ باید آن را در امواج خروشان احساسات و امید ملت گم کرد. نباید بگذارید اختلاف، دودستگی و چنددستگی، این یکپارچگی را از بین ببرد. به خدا توکل کنید. هرچه دارید و داریم، از خداست. هرچه میگوییم، متعلق به خدا و ان‌شاءاللَّه برای خداست. این راه باید راه خدا باشد و خدا در ذهنها و نظرهای ما دایماً باشد و او هم به ما ان‌شاءاللَّه کمک خواهد کرد.
امیدوارم وجود مقدس ولیّ‌عصر(ارواحنافداه)، ما و این ملت عزیز را مشمول دعاهای زاکیه‌ی خودشان قرار بدهند و روح مطهر امام عزیزمان هم توفیقات شما ملت را از خدا بخواهند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) حج: ۴۰
۲) بقره: ۱۵۳
۳) عنکبوت: ۶
۴) حج: ۴۰
۵) قصص: ۷
۶) قصص: ۱۳
۷) حج: ۴۰
۸) حج: ۲۷
۹) حج: ۴۰
۱۰) انبیاء: ۱۰۵
۱۱) اعراف: ۱۲۸
۱۲) توبه: ۳۳

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرّسین دانشگاه‌ها

تاریخ: 1369/06/18

 

بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرّسین دانشگاه‌ها


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از برادران عزیز خیلی ممنونیم؛ شما را زیارت کردیم. ان‌شاءاللَّه که همیشه در این جهت‌گیریها و فکرهای درستی که در ذهنتان هست، موفق باشید و خیلی دقیق و مستقیم و مخلصانه، همین راه را ان‌شاءاللَّه طی کنید. راجع به این سه،چهار موضوعی که فرمودید، (1) من اجمالاً عرایضم را مطرح میکنم.

 


راجع به مسأله‌ی اول، عقیده‌ی ما هم همین است که تکیه بایستی روی آموزش در داخل باشد؛ لذا ما خارج را نمیپذیریم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم دو،سه سال پیش بحث شد و نظر برادرانی هم که دست‌اندرکار بودند - همین برادران خوب حزب‌اللّهی مخلص دانشگاهی - همین بود که در مواردی لازم است عناصر خودمان را بفرستیم، تا بروند از علم استفاده کنند. اگر علم بیرون بود، هیچ امتیاز و ترجیح و لزومی ندارد؛ ما هم نمیپذیریم. اعزام دانشجو به خارج، نبایستی به آن صورتی باشد که در گذشته بوده است؛ نبایستی به آن صورتی باشد که رعایت ضوابط نشود؛ نبایستی به آن صورتی باشد که در داخل، روح و توان تعلیم و تربیت، در معلمان و اساتید بمیرد. لیکن باید توصیه انجام بشود؛ ما هم قبول داریم و توصیه هم کرده‌ایم و ان‌شاءاللَّه هر موقعیتی هم پیش بیاید، این امر را توصیه میکنیم.

 


در مورد این‌که نیروهای حزب‌اللهی را کنار میگذارند، من البته مطالبی شنیده‌ام و از بعضی افراد دیگر هم که گاهی از مجلس و غیرمجلس به ما مراجعه کرده‌اند و در مورد بعضی از دستگاهها گفته‌اند، مواردی را مطلع شده‌ام. من هم به آن دستگاهها سفارش کرده‌ام که مراقب باشند؛ اگرچه موارد خاصی را ارایه نکرده‌اند و میدانم که گاهی اوقات، بین آن کسی که معترض است و آن کسی که آن تغییر به دست او انجام گرفته، اختلاف سلیقه است.

 


الان تقریباً دوازده سال از اول انقلاب و ده سال از آن موقعی که بحث تعهد و تخصص مطرح بود، میگذرد. این، از حرفهای تمام‌شده است. چه‌قدر ما در نماز جمعه گفتیم و بحث کردیم و در طول دوران هشت‌ساله در دولت و بیرون دولت، چه‌قدر به این موضوع پرداختیم. بحثی که این‌قدر پیش میرود، دیگر باید آن ایده‌ی حکومت و انقلاب، به صورت شکل‌گرفته و قالب‌گرفته روشن بشود. معلوم است که ما از تخصصها استفاده میکنیم؛ اما هیچ‌گاه در هیچ موردی، در دَوَران امر بین متعهد و غیرمتعهد، غیرمتعهد را ترجیح نمیدهیم - البته در صورتی که آن کار از او بربیاید - والّا اگر غیرمتخصص بود، اصلاً سراغ او نمیرویم.

 


وقتی که بچه‌یی مریض است، ما دنبال دکتر میگردیم. اگر گفتند دکتر سرِ این کوچه ارمنی است، نمیگوییم چون ارمنی است، پس پیش او نمیرویم و بچه‌ی ما جلویمان دست و پا بزند و بمیرد. نه، عقل و شرع، به این حکم نمیکند. اما طبیعی است که وقتی آدم میخواهد در خانه‌ی خودش پزشکی را بیاورد، آن کس را که مؤمن و انقلابی و خودی است و به او اعتماد دارد، انتخاب میکند. در خانواده‌ی بزرگ کشور هم همین‌طور است. بخصوص در کارهای حساس همین‌طور است. در آن‌جاهایی که به آینده‌ی کشور، به افکار جوانان و به ذهنیتها ارتباط دارد، نیز همین‌گونه است.

 


این نکته را هم - که برای من واقعاً یک نگرانی است - بارها به برادران دانشگاهی که میآیند و میروند، گفته‌ام که حتّی در بعضی از مشاغل و مسؤولیتها، جاهایی هست که خالی بودن آن مسؤولیت، بهتر از این است که بعضی از افراد بیایند. البته همه جا این‌طور نیست؛ بعضی از جاها این‌طور است که ما نمیگوییم اگر متعهد و غیرمتعهد مساوی بودند، ما متعهد را میآوریم؛ نه، حتّی اگر نامساوی هم باشند، غیرمتعهد را نمیآوریم.

 


البته بعضی از مشاغل این‌طور است؛ در کل کشور زیاد نیست. در بحثهای دانشگاهی، شاید قدری بیشتر باشد. بنابراین، همین‌طور است که شما میگویید و عقیده‌ی ما هم همین است. به دستگاههای فرهنگی کشور سفارش هم میکنیم که اگر در مواردی تخلفی بشود، باید افرادی که متوجهند، مورد را ببینند و اگر لازم باشد مثلاً کسی نظر بدهد و تصمیمی بگیرد، به او منتقل بکنند که مبادا خدای ناکرده کاری انجام بگیرد که برخلاف مصلحت باشد. ...(2)

 


شما برادرانی که در دانشگاهها تدریس میکنید، مواظب باشید که فضای دانشگاه را آشفته نکنند. خود شما تا پریروز در آن‌جا دانشجو بودید و میدانید که دانشگاه یعنی چه. دانشگاه، یک محیط آشفتگیپذیر است؛ طبیعتش این است. یعنی مادامیکه دانشگاه جای جوانانی است که فاصله‌ی سنی تقریباً مشخصِ هفت، هشت، ده ساله دارند و مادامیکه در دانشگاه، دانش و به تبع آن روشنفکری، در این سن به این نسل منتقل میشود، همواره باید از دانشگاه انتظار برانگیختگی داشت. برانگیختگی بد نیست - چیز خوبی است - اما در شرایطی هم ممکن است بر این برانگیختگی، آثار بدی مترتب شود.

 


در چنین محیطی که برانگیختگی آسانترین چیز است، هر کسی باید سعی کند که این، در آن‌جا انفجار ایجاد نکند و برانگیختگیِ بد را زمینه‌سازی ننماید. الان این دانشگاه میتواند به وسیله‌یی بسیار فعال برای حرکت و امید مردم، برای پشتیبانی از دستگاه و حکومت و دولت، و به عنوان وسیله‌یی برای روشنگری ذهنی مردم به کار برود. همچنین میتواند وسیله‌یی برای اغتشاش و ایجاد آشوب و ناامیدی و سرخوردگی باشد. این، بدان معنا نیست که همه‌ی دانشجویان، این کارها را میکنند. نه، ممکن است در دانشگاه دو نفر اراده کنند و دویست نفر کاری را انجام بدهند. طبیعت یک محیط جوان و فعال و بسیار برانگیخته و آماده، این است.

 


نگذارید که در محیطهای دانشگاه، چیزی از بیرون تزریق کنند. این خط و خطوط سیاسیِ بیرون دانشگاه را مطلقاً وارد دانشگاه نکنید. خود دانشگاه مقداری مسأله‌ی سیاسی دارد. در آن حد، خوب هم است و ایرادی ندارد. دانشجویان چیزی را میبینند، اعتراض میکنند؛ خبری به گوششان میرسد، آن را نقد میکنند؛ از چیزی پشتیبانی میکنند و با چیزی مقابله مینمایند. همین، خوب و بس است. بشدت مراقبت کنید که دیگر این دعواهای بیرون دانشگاهی، داخل دانشگاه نیاید. این، به ضرر دانشگاه و انقلاب است. من خیال میکنم که مقداری از این رعایتها انجام نمیشود. ...

 


اگر شخصی با دکتر شریعتی مخالف است، آیا امروز این یک مسأله است؟ آیا واقعاً الان در کشور ما جای این هست که بحث بشود چه کسی با شریعتی موافق و چه کسی مخالف است؟ آیا دیگر همه‌ی بحثها و همه‌ی دودستگیها و اختلافات حل شده و تمام گردیده و حالا نوبت این مسأله رسیده است؟ یعنی واقعاً یک چیز جدید و بسیار آماده‌ساز ذهنها برای برخورد و استفاده، به وجود آمده است؟ طرح این مسایل، چه لزومی دارد؟

 


راجع به مسایل خلیج فارس هم نکته‌یی را عرض میکنم. مسایل، واقعاً ابعاد خیلی متعددی دارد. شاید جناب آقای مهندس موسوی، بیش از سایر برادران، از آن جوانب و ابعاد قضیه اطلاعاتی داشته باشند. آن روزی که انقلاب اسلامی، محور حرکت ضد امریکایی مردم دنیا شد، نیتش این نبود که محور بشود؛ وظیفه‌ی شرعیش را انجام داد و خدای متعال هم برکت داد و محور شد.

 


اگر صدام تا ده سال دیگر هم ضد امریکاییگری بکند، اصلاً امکان ندارد که این حرکت در دنیا بگیرد؛ (چراغ کذب را نبود فروغی). ممکن است دو نفر در فلان کشور، چند صباحی اشتباهی بکنند - که بسیار بسیار هم نادرند - اما خودش خراب خواهد کرد؛ چون ضد امریکایی نیست.

 


امریکا موجودی نیست که آدم بتواند برای مدت طولانی، با او دودوزه‌بازی کند. یک حقیقت و واقعیت حجیمی در دنیا و در زندگی کشورها و ملتهاست. یا انسان با آن مقابل است و یا با آن مقابل نیست. این، خیلی زود آشکار خواهد شد و چیزی نیست که بشود برای بلند مدت در این مورد دودوزه بازی کرد؛ لذا صدام خودش، خودش را رسوا خواهد کرد. امروز، شاه حسین و علی عبداللَّه صالح و زین‌العابدین‌بن‌علی - رؤسای کشورهای اردن و یمن و تونس - هم دم از ضد امریکاییگری میزنند! مگر نیست؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟!

 


اما این‌که شما خیال کنید چون صدام چیزی گفته، ما بخواهیم چیزی داغتر از آن را بگوییم، من این کار را نخواهم کرد و آن را جرم میدانم. ما کار خودمان را میکنیم. ما ضد امریکایی بودیم، هستیم و خواهیم بود. هر وقت آن چیزی را هم که مناسب است در این زمینه گفته بشود، میگوییم. اما این‌که چون او فلان حرف داغ را زده، ما باید از او داغترش را بگوییم، ابداً چنین چیزی نیست. غلطترین کار عالم این است که آدم خودش را - به قول مشهدیها - شیوه بدهد؛ آن هم به بازی صدام! نه، این‌که به نظر من جزو ناشیانه‌ترین کارهاست.

 


امریکاییها در این منطقه، مسایلی خواهند داشت. آن‌طوری که اینها آمدند، بخصوص با این اظهارات اخیر،(3) محققاً با ملتهای مسلمان در این منطقه، اصطکاکهایی پیدا خواهند کرد. طبیعی است، خیلی از مسایلی را که دیگران تحمل میکنند، ما تحمل نمیکنیم و برخورد مینماییم. ما این‌گونه مسایل را رد و محکوم میکنیم؛ کمااین‌که تا حالا هم همین‌طور بوده و به همان اندازه‌یی که لازم بوده، اقدام شده است. اما این‌که حالا ما به مسأله نگاه کنیم، ببینیم صدام چه کار کرد و سعی کنیم از او عقب نمانیم، این را اصلاً یک معیار و ملاک ندانید، که بسیار چیز نادرست و گمراه‌کننده‌یی است.

 


مطمئناً اینها وقتی وارد این منطقه شدند، مثل آن آدمهایی بودند که به بازوی خودشان نگاه میکنند و میبینند مثل این‌که زورمندند! بخصوص یکی، دو مشتی هم که رد و بدل بشود، احساس قدرت میکنند! اینها خیلی حرفها خواهند زد، خیلی نقشه‌ها طرح خواهند کرد، یا از حالا طرح کرده‌اند؛ آن‌وقت حقیقت آشکار خواهد شد.

 


تکلیف ما هرچه و در هر وقت باشد، امیدواریم که ان‌شاءاللَّه به آن تکلیف عمل بکنیم. خدای متعال هم هدایت و ارشاد و کمک کند، تا تکلیف را در هر برهه‌یی بفهمیم و به آن عمل کنیم. این جمعیتهای مثل شما، باید ان‌شاءاللَّه تأثیر لازمی را در وضع آموزش عالی و پیشرفت علم و تحقیق بگذارد. خداوند ان‌شاءاللَّه به آقایان توفیق بدهد. (4)

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) پیش از بیانات مقام معظم رهبری، دکتر نجفقلی حبیبی گزارشی را به استحضار رساند.

 


2)

 


3) فرمانده‌ینیروهای غربی در منطقه‌ی خلیج فارس اعلام کرده بود که حضور دایمی این نیروها در منطقه، برای حفظ امنیت خلیج فارس ضروری است و کشورهای منطقه، از طریق عقد قراردادهای کلان امنیتی و نظامی و تسلیحاتی، از این حضور دایمی استقبال خواهند کرد. رئیس جمهور وقت امریکا - جورج بوش - نیز گفته بود که امریکا این وظیفه را در هر دورانی دنبال خواهد نمود.

 


4) از آن‌جا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و قسمتهایی از آن طبقه بندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمتها حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آنها خواهد شد.

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:25 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی جهاد دانشگاهی، به مناسبت سالگرد تأسیس این نهاد

تاریخ: 1369/06/11

 

بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی جهاد دانشگاهی، به مناسبت سالگرد تأسیس این نهاد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا، به برادران عزیز خوش‌آمد عرض میکنم و از این‌که شما برادران در این مجموعه هستید، احساس اطمینان و خوشوقتی میکنم. همان‌طور که برادر عزیزمان آقای رحمتی(1) گفتند، واقعاً همین‌طور بود. همیشه در این چند سالی که ما با ایشان و آقای واعظزاده،(2) اُنس کاری داشتیم، از این دو برادر بسیار عزیز، جز فکر مستقیم و انگیزه‌ی دردمندانه و هوشمندی در شناخت مسایل و تشخیص آنها و ارایه‌ی راه حل، چیزی ندیدیم. این، به معنای تأیید نوع نظرات در هر مسأله‌یی نیست؛ طبیعی است که ممکن است کسی در مسأله‌یی، نظری داشته باشد و دیگری، نظر دیگری داشته باشد؛ بلکه ناظر به کلیت سبک فکر و طرز بینش این برادران نسبت به مسایل دانشگاه و دانشجویان است.

 


هم آقای واعظزاده که از طرف شورای عالی، مأموریت پیدا کرده بودند و رئیس شورای جهاد بودند، هم حالا که آقای رحمتی هستند، حقیقتاً من احساس خوشحالی میکردم و الان هم خوشحالم. خدا را شکر میکنیم که آقای رحمتی، به این مسؤولیت مشغول هستند. کارِ خوب و مسؤول خوبی است. برادران دیگر هم که الحمدللَّه سوابق کاری و فرهنگیشان، مشخص و روشن است.

 


اما خود جهاد دانشگاهی. من میخواستم نکته‌یی را بیان بکنم. این نکته، در ذهنم بود که الحمدللَّه آقای رحمتی، درست روی همان نکته تکیه کردند. من همین را میخواهم بگویم. میخواهم عرض بکنم که مسؤولیت جهاد دانشگاهی، بالاتر از آن چیزی است که حتّی به عنوان وظیفه‌ی جهاد دانشگاهی - یعنی تحقیقات و کار فرهنگی - معین شده است. جهاد دانشگاهی میتواند آن دستگاهی باشد که این موجِ جوانِ تحصیل‌کُنِ دانشجوی کشور را در داخل دانشگاهها هدایت کند و اینها را به پختگی و کمال لازم برساند. دستگاه رسمی دولتی و یا وزارت، هرچه هم که از لحاظ مدیران و مسؤولان، مورد پسند و قبول باشد، باز جهاد دانشگاهی، یک حالت خودمانیتر و صمیمیتری نسبت به این قضیه دارد و ترکیبش، ترکیب جوانتری است و اساساً گویا بنا شده، برای همین که با دانشجویان ارتباط داشته باشد، از دانشجویان باشد، به آنها بپردازد، از زبان آنها حرف بزند و به آنها توصیه بکند. مسأله‌اش، مسأله‌ی دانشجویان است و این کار، از عهده‌ی جهاد دانشگاهی، بیشتر و بهتر برمی‌آید.

 


حقیقت این است که ما در دانشگاههایمان، ابزار و وسایل لازم برای هدایت فکری این نسل جوان دانشجو، به قدر وافر و کافی نداریم و تفکر انقلابی، عمق و پختگی لازم را در دانشگاه پیدا نمیکند. این ، واضح است. به این معنا که اگر فرض کنیم کسی نسبت به انقلاب، هیچ معرفت یا اعتقادی نداشته باشد و وارد دانشگاه بشود، این‌طور نیست که ما مطمئن باشیم که این شخص، فردا که از دانشگاه بیرون می‌آید، فرد انقلابیِ مؤمنی بیرون آمده است؛ درست است؟ عکسش، مصادیقی دارد؛ مصادیق کمی هم ندارد. کسانی هستند که در محیطهای خانوادگی یا محیط شهری خودشان، به انقلاب و اسلام و مبانی انقلابی معتقدند؛ اما به دانشگاه که میآیند، کمرنگ میشود، یا بیتفاوت میشوند، یا - همان‌طور که اشاره کردند - جذب یک جاذبه‌های علیالقاعده منافی با تفکر و حرکت انقلابی میشوند؛ اما آن طرف قضیه که متوقع است، وجود ندارد.

 


ما باید کاری بکنیم که در دانشگاه، وقتی دانشجو وارد شد، این‌جا به عنوان مرحله‌یی باشد تا همچنان‌که بر علم خود میافزاید، بر تفکر و بینش صحیح و خط درست و هدایت خودش هم بیفزاید. به نظر من، جهاد دانشگاهی میتواند در این کار، به نحو وافری سهیم باشد. البته انجمنهای اسلامی، اگرخوب عمل بکنند؛ دفاتر نمایندگی، اگر پخته و کامل عمل بکنند، میتوانند سهم زیادی داشته باشند. اما آن سهمی که جهاد دانشگاهی، با توجه به امکانات و برنامه‌ریزیهای دقیق و نیز ثباتی که دارد، میتواند به عهده بگیرد، هیچیک از آنها آن سهم را نمیتوانند به عهده بگیرند. این کار را باید شما جزو برنامه‌هایتان قرار بدهید؛ یعنی کار فرهنگی و هنریتان، در این جهت باشد؛ حتّی کار تحقیقیتان هم در این جهت باشد که جوانان دانشجو را در خط صحیح فکری و عملی هدایت بکند. بنابراین، من الان هم معتقدم که جهاد دانشگاهی را باید برای این منظور تقویت کرد. این منظور، منظور کاملاً عقلایی و متینی است.

 


جهاد دانشگاهی، این‌طور نیست که ما رودربایستی کنیم، بگوییم چون یک عده جوان و علاقه‌مند هستند، باید تقویت بشوند. نه، باید برای منظورصحیحی تقویت بشود. آن منظور صحیح، همین نجات دانشجویان و هدایت این جریان جوانی است که وارد دانشگاه میشوند، یا بعد از دانشگاه بیرون میآیند و همه چیز ما به آنها نگاه میکند. اصلاً ما امید بسته‌ایم که مملکت را اینها اداره کنند. هدایت اینها در جهت صحیح فکری و عملی، کار بسیار مهمی است و جهاد میتواند سهم قابل توجه و عمده‌یی از این کار را برعهده بگیرد.

 


البته اگر میخواهید جهاد خوب کار کند و نیروهای انسانی را جذب نماید، شرطش این است که برادران در سطوح بالا، باید حساسیتهای غلط سیاسی را کنار بگذارند؛ والّا در بدنه، خیلی هم انتظاری نیست. شما میدانید که من در این چندساله، در این‌گونه موارد حساس بودم و به جزییات کار هم آگاهی داشتم. فرض کنید در جهاد دانشگاهی اهواز، چند جوان دانشجوی پُرشور هستند - که به نظر من باید همان شورشان را هم حفظ کرد؛ آن هیجان و شور و شوق انقلابیشان را هم به هر قیمتی هست، باید نگهداشت - حالا یک وقت چیزی هم میگوید، آن قابل اغماض است، تعمیم هم نباید داد، من هم اعتقادم این نیست که باید تعمیم داد، من هم تعمیم نمیدهم.

 


البته این سؤال برای من پیش می‌آید که یک تشکیلات اداری وابسته‌ی به یک دستگاه، رئیس و مسؤولی دارد. این رئیس، باید کنترلی، مراقبتی و سؤالی بکند. من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، از آقای واعظزاده - در آن اوقاتی که ایشان مسؤول بودند - چند بار همین سؤال را میکردم. حالا هم همین‌طور، جناب‌عالی قهراً مخاطب به این خطاب هستید. انتظار زیادی از آن جوانان نیست؛ بیشتر انتظار از این سطوح بالاست. گرایشهای سیاسی شماها واقعاً مشخص است؛ یکسان هم نیست؛ هرکدام هم، آن گرایش خاص سیاسیش معلوم است که چیست. هیچ اشکالی هم ندارد که این گرایشها، یکجا با همدیگر بنشینند و کاری را که میخواهند انجام بدهند، برای (کار) انجام بدهند؛ نه برای آن‌که در خدمت آن گرایشهای سیاسی باشند. یعنی واقعاً این گرایشهایی که شماها دارید - که هیچکدامش هم چیزهایی نیست که از مجموع خطوط سیاسی کشور خارج بشود؛ بلکه شناخته شده و معلوم است - بدون این‌که بخواهیم آنها را تخطئه یا نفی کنیم؛ اما آن‌قدر نیست که برای آن، کارِ با عظمت جهاد دانشگاهی بخواهد قربانی بشود.

 


این گرایشهای سیاسی و خطی و سلیقه‌یی - حالا هرچه اسمش را میگذارید - خودش فینفسه، کوچکتر از کار جهاد دانشگاهی و خود جهاد دانشگاهی است. این جهاد دانشگاهی، اصلاً نمیتواند در کانال این گرایشها وارد بشود؛ عظیمتر از آنهاست، آن گنجایش را ندارد. کمااین‌که شما برای کارهای تحقیقاتی و فرهنگیتان، به عناصر فرهنگی و تحقیقاتی احتیاج دارید و هرجا دیدید، باید پیدا کنید. شرط اسلام و انقلاب را فقط شرط بدانید و لاغیر. در گزینشها هم همین‌طور عمل کنید. البته من میدانم که شما این‌طورید. یعنی من واقعاً این را در برادران یافتم که به آن هدف، بیشتر میپردازند، تا به این مسایل ابتدایی جزیی.

 


جهاد باید خودش را از برخی از این‌گونه چیزها، بالاتر بگیرد. چندی پیش - یادم نیست کِی بود و قضیه هم الان درست یادم نیست - نامه‌یی برای من آوردند که انجمن اسلامی، پایش امضاء کرده، مهرزده؛ آقای دکتر رحیمیان - رئیس دانشگاه تهران - پایش امضاء کرده، مهرزده؛ جهاد دانشگاهی هم مهر زده بود. گفتم: این، چه مناسبتی دارد؟! انجمن اسلامی کجا، آقای دکتر رحیمیان کجا، جهاد دانشگاهی کجا؟! بله، وقتی به آقای دکتر رحیمیان هم، منهای مثلاً ریاست ایشان نگاه کنیم، جوان انقلابی پُرشوری است، قدمش روی چشم، ما قبول داریم؛ اما حدود باید مشخص و حفظ بشود. جهاد دانشگاهی نیز، همین‌طور. وقتی جهاد دانشگاهی را تجزیه بکنید، از همین جوانان انقلابی و پُرشور تشکیل میشود که شما هم هستید، خیلی هم خوب است، آدم دوست هم میدارد که اصلاً این شور و هیجان باشد؛ اما این شیئ از چه حیثی؟ در محیط طلبگی ما، به مسأله‌ی حیثیت خیلی توجه میشود. این، چیز خیلی مهمی است. گاهی یک چیز واحد، از دو حیثیت متفاوت، دو چیز است. این شخص، از این حیث مطرح است، یا از آن حیث؟ اینها خیلی مهم است.

 


به این حیثیات، باید توجه بشود. شما از حیث ریاست دانشگاه، چه وظایفی به‌عهده دارید؟ حالا منظورم این نیست که از آقای دکتر رحیمیان بپرسم. نه، ایشان را که ما میشناسیم و من واقعاً هم به ایشان علاقه دارم. این آقای دکتر رحیمیان را قبل از این‌که ببینم، از دور میشناختم و ایشان را دوست میداشتم و به تدین و تفکر انقلابی قبول داشتم. آقای رحمتی عزیزمان هم که به جای خود. اما میخواهم بگویم که این، اصلاً وجهی ندارد. این، شما را به عنوان جهاد دانشگاهی - حالا فعلاً جهاد دانشگاهی را بگوییم - از جایگاه خودتان تنزل میدهد. آن‌وقت، شما دیگر آن تواناییهای لازم را برای آن کاری که به عهده‌تان است، نخواهید داشت. به نظر من، به این نکات باید توجه بشود.

 


غرض، جهاد دانشگاهی را حفظ و تقویت کنید. این انتظاری هم که از من هست - انتظار حمایت سیاسی یا مادّی - تا آن حدی که برای من میسور و مقدور است، بجاست. ان‌شاءاللَّه که من هم به این انتظار، پاسخ بدهم و خواهم داد. این جریان جهاد دانشگاهی، یک جریان اصلی است که باید در دانشگاهها بماند و آن وظیفه‌ی عمده و بزرگ را ان‌شاءاللَّه برعهده بگیرد. به‌هرحال، برای هرطور کمکی که از من میسور و مقدور باشد و بشود ان‌شاءاللَّه انجام داد، آماده هستم. ان‌شاءاللَّه موفق باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) رئیس شورای مرکزی جهاد دانشگاهی

 


2) عضو شورای مرکزی جهاد دانشگاهی

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:25 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان/ 2

تاریخ: 1369/06/04

 

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان/ 2


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در این ایامی که ملت ایران، به پاداش صبر و مقاومت و مجاهدت خود، روزهای شیرین تاریخ خویش را جشن میگیرد، هر روزی که بر ما میگذرد، بیشتر احساس میکنیم که حقیقتاً جای امام عزیزمان خالی است. حوادث و قضایا، چهره‌ی ملکوتی آن بزرگوار را بیشتر درخشنده میکند. آن مرد عظیمی که مثل پیامبران و منادیان آسمان، بشریت را مخاطب میکرد، حقایقی را بیان مینمود که ذهن اغلب مردم، از فهم آن حوادث ناتوان بود. حقایقی را میگفت که پس از گذشت سالها، ملتها و مردم دنیا و انسانهای معمولی، قادر بودند آن حقایق را بفهمند و ببینند.

 


یقیناً شما عزیزان هم بعد از دوران طولانی اسارت، جای خالی امام را بخوبی حس میکنید. شما خوب حس میکنید که پدر بزرگوار این امت، آن طبیب درد آشنا، اگر میبود، چه‌قدر امروز برای ملت ما و برای آن بزرگوار شیرین بود. البته این نکته را هم باید همه توجه کنیم که امام راحل ما، در ملکوت اعلی با فرشتگان و اولیا و ارواح طیبه محشور است و بر حوادث عالم مسلط، و به حال من و شما بصیر است و راه و درس آن بزرگوار و خط انقلاب هم پیش روی ماست.

 


آن مسأله‌ی اساسی که شما عزیزان و همه‌ی ملت ایران باید به آن توجه داشته باشید و داشته باشند، این است که اسلام مبارز، اسلامی که متکی به اراده و نیرو و مبارزه‌ی ملت است، پیروز است. این، دیگر شعار نیست؛ یک حقیقت متکی به واقعیت است. ما در طول این ده سال، کدام درس را گویاتر از درسهایی که گرفته‌ایم، میخواهیم؟ قدرتهای بزرگ عالم، پشت‌به‌پشت و دست‌به‌دست هم دادند، شاید بتوانند این ملت را به زانو در بیاورند. یک روز و دو روز هم نبود؛ هشت سال جنگ تحمیلی، این‌طور گذشت.

 


البته تعداد بسیار معدود و بیاثر یا کم‌اثری از دولتها و دولتمردانِ بعضی از کشورها، نسبت به انقلاب ما، حمایتهای زبانی داشتند که در حکم هیچ بود. یکطرف، ملت و ایران اسلامی پشت سر آن رهبری، یک طرف هم تمام قدرتهای دنیا - امریکا، شوروی، ناتو - ارتجاع و خرده‌ریزهای گوشه و کنار عالم، پشت در پشت هم، در مقابل ایران اسلامی ایستاده بودند. قصد آنها این بود که بتوانند ایران اسلامی را از اسلام پشیمان کنند. قصد ایران اسلامی هم این بود که به آنها نشان بدهد، ملتی متکی به نام و یاد خدا، از هیچ‌چیز نمیترسد و در مقابل هیچ تهدیدی عقب نمینشیند.

 


این کشمکش، هشت سال به صورت جنگ ادامه پیدا کرد. قبل از این هشت سال و بعد از آن، کشمکش بود؛ اما در میدان جنگ نظامی نبود. اگر درست نگاه کنیم، درگیری بین ملت مسلمانِ مقاومِ پُرشورِ ما با آن دشمنان کذایی، دوازده سال - از اول انقلاب تا حالا - طول کشید. بعد از این مدت طولانی و بعد از هشت سال جنگ، نتیجه چه شد؟ چه کسی پیروز شد؟ کدام طرف، حرف خود را به کرسی نشاند؟ جبهه‌ی ضد اسلام، مجبور شد عقب‌نشینی کند و عقب‌نشینی کرد. یک نمونه از این عقب‌نشینی آن است که امروز اسرای عزیز ما بر میگردند. یک نمونه از این عقب‌نشینی آن است که امروز در گوشه و کنار عالم، نام انقلاب اسلامی، همه جا به عظمت یاد میشود. این طرف، ملت ایران را نگاه کنید؛ مصمم، پُرشور، خسته‌نشو، آماده و ایستاده برای دفاع از مقدسات اسلامی. در استقبال از خودتان، نمونه‌اش را دیدید.

 


در تمام مراسم این ده سال - روز قدس، روزهای سالگرد جنگ، روز بیست‌ودوم بهمن - و در هرجایی که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، از مردم توقع کرد که اظهار نظر بکنند، این ملت مؤمن و پُرشور، مثل کوه، استوار و سربلند ایستادند. شما هم پاره‌ی تن این ملت هستید که در اردوگاههای عراق، مقاومت کردید. شما هم فرزند خلف این ملت بزرگ هستید که شکنجه و تحقیر و فشار دشمن، نتوانست شما را وادار به تسلیم بکند. امروز، همان‌طور که رفتید، برگشتید. مسلمان و پُرشور و مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه رفتید، مسلمان و پُرشور و مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه برگشتید. مگر این شوخی است؟ شما هم فرزند همین ملتید. این ملت هم در این ده، دوازده سال، همین‌طور عمل کرده است.

 


امام ما از میان این مردم رفت، در حالی که از این مردم راضی بود. ما که نزدیک بودیم، ما که میشنیدیم، میدانیم که امام از این مردم راضی بود و راضی رفت. بیانات عمومی امام هم، از این مطلب پُر است. این مردم توانستند پابه‌پای امام، حرکت کنند. امامِ استثنایی، امتِ استثنایی.

 


برادران عزیز، آزادگان، جوانان، همه‌ی ملت عزیز ایران! این راه را باید با سربلندی ادامه بدهید. دشمن اسلام - هر کس باشد - ضعیف است. به قدرتهای ظاهری و سروصدایشان نگاه نکنید. آنها در مقابل مثلِ خودشان قویند؛ در مقابل اسلام و معنویت و نیروی ایمان و اتکای به خدا، ضعیفند. تجربه‌ی ده، دوازده ساله، این را به ما نشان داده است. ما در راه حاکمیت بخشیدن به دین خدا و عزت بخشیدن به مسلمانان، فروگذار نکرده‌ایم و ملت ما باز هم فروگذار نخواهندکرد.

 


اگر میبینید کسانی با نام اسلام، در مقابل دشمنان اسلام کوتاه میآیند، به خاطر این است که آنان اسمشان، اسم اسلام است، ولی باطنشان از اسلام خبری ندارد. بعضی از این مرتجعان منطقه - این مسلمان‌نامها، این مدعیان مسلمانی - با نیرنگهای گوناگون، برای فریب دادن اذهان ملتها، اسم اسلام و ادعای آن را بر زبان جاری میکنند، ولی از اسلام خبری ندارند! معلوم است که این‌گونه کسان، در مقابل قدرت کفر، متزلزل و مرعوب میشوند؛ اما اسلام واقعی و ناب، در مقابل هیچ‌چیزی مرعوب نمیشود و هیچ‌چیز نمیتواند او را شکست بدهد.

 


ما باید مملکت خودمان - این سرزمین اسلامی - را از جهت مادّی و معنوی، آن‌چنان بسازیم و آباد کنیم که همه‌ی ملتهای دنیا تصدیق کنند که اسلام، قادر به سازندگیِ یک ملت و یک کشور به بهترین وجه است. باید عدالت اجتماعی در این کشور، به همان شکل اسلامی کامل، استقرار پیدا کند. امروز هم خیلی پیش رفتیم و خیلی از دستهای ظالم کوتاه شده؛ لیکن باز هم راههایی در مقابلمان داریم.

 


باید طبقات محروم و پابرهنه‌ی جامعه احساس کنند که اسلام، پشتیبان و نجاتبخش آنان است. باید از همه‌ی جهات مادّی و معنوی و صنعتی و کشاورزی و فرهنگی، این کشور در حد شایسته‌ی مسلمانی رشد کند. بحمداللَّه مسؤولان، دلسوزند و با جانفشانی، مشغول کار و خدمتند. ملت هم با کمال صمیمیت، در این راه تلاش میکنند. شما عزیزانی که این تجربه‌ی مرارتبار را در مدتی طولانی گذراندید، در هرجا که ان‌شاءاللَّه خواهید بود، میتوانید سهم وافری ایفا کنید.

 


امیدواریم که خداوند چشمها و دلهای شما را همیشه روشن بدارد. امیدواریم که خداوند دلهای همه‌ی منتظران را در سرتاسر کشور - که در انتظار عزیزان اسیر و دربندشان و یا مفقودان بیخبرشان هستند - شاد کند. خداوند به همه‌ی ما توفیق ادای وظایفمان در مقابل اسلام را عنایت کند. خداوند قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) را از همه‌ی ما خوشحال کند. خداوند روح مقدس امام عزیزمان را از ما شاد نماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:25 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان‌

تاریخ: 1369/06/05

 

بیانات در دیدار جمعی از آزادگان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


هر جمعی از شما عزیزان را که انسان زیارت میکند، بیش از پیش، این فکر در انسان زنده میشود که حقیقتاً جای امام - آن پدر مهربان، آن استاد و مرشد حمیم، آن معلم دلسوز و عالیقدر - خالی است. اگر شما فرزندان دلاور را که امروز بحمداللَّه با سربلندی به آغوش ملت و کشور برگشته‌اید، میدید، یقیناً وعده‌های الهی در این مورد را هم مجسم ملاحظه میکرد. خدا را شکر میکنیم که شماها پیروز برگشتید و اسلام سربلند و مفتخر شد.

 


در این دوازده سال، همه‌ی حوادث همین‌طور بود. هر حادثه‌یی که به‌وجود آوردند، تا اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی را سرشکسته کنند، به‌عکس شد و اسلام و انقلاب و امت اسلامی، سربلند گردید. برگشتن شما هم، از این قبیل بود. تا این‌جا، همه‌ی ما یک تجربه‌ی بسیار گرانبها داریم. شما سختیهای زیادی را تحمل کردید. ما میتوانیم حدس بزنیم که شماها در زندان و اسارت، آن‌هم دست آن‌چنان مردمی و آن‌چنان دلهای خبیث و سیاه و دوراز انسانیتی، چه‌قدر سختی کشیدید. بعلاوه، شما در دورانی در اسارت بودید که ملتتان در انواع و اقسام سختیها قرار داشت.

 


این چند سالی که شماها نبودید؛ چه دوران جنگ تحمیلی، چه این دوسالی که بعد از جنگ تحمیلی برماگذشت و چه درخلال قضایای گوناگون جنگ - پیروزیها، پیشرویها، عقبگردها، شکستها - ملت ایران، امتحانهای خیلی عجیبی را از سرگذراند. یقیناً شماها از دور، نگران این حوادث بوده‌اید و این هم سختی دیگری بود. ولی حالا که بحمداللَّه شما آزاد شدید و برگشتید، هم شما خشنود و خوشحالید که تسلیم دشمن نشدید و با سربلندی آمدید، و هم ملت خوشحال است که به دشمن باج نداد، کوتاه نیامد، ضعف نشان نداد و نگفت که من چندهزار اسیر دارم، پس در فلان قضیه، یک خرده کوتاه بیایم. نه، ملت و مسؤولان هم مرد و مردانه - همان‌طوری که یک مسلمان باید باشد - در تمام این ده سال، گردنشان را بالا گرفتند، به خدا توکل کردند و در مقابل هیچ حادثه‌یی کوتاه نیامدند.

 


ملت هم خوشحال است که کوتاه نیامد، ضعف نشان نداد، عقب‌نشینی نکرد و در سایه‌ی این صبر و استقامت، امروز با عزت، عزیزانش را پس میگیرد. بین این‌که انسان، آن چیزی را که میخواهد، با ذلت به دست بیاورد، یا با عزت، فرق است. ملت ما عزتش را حفظ کرد و شماها را پس گرفت؛ شما هم عزت و آبروی اسلام و کشورتان را حفظ کردید و به آغوش میهن برگشتید. ما به شماها افتخار میکنیم. شماها فرزندان خوب و شجاع و سربلند این کشور و اسلام هستید. از حالا به بعد، در میدانهای دیگر باید از تجربه‌های گذشته استفاده کنیم.

 


ما حالا نسبت به قبل، به فضل پروردگار قویتریم. امروز در دنیا، هیچ تحلیل‌گر مادّی و دشمن و دوست و چپ و راست و غیره نیست که ملت ایران را قدرتمند، و نظام جمهوری اسلامی را نظامی مستحکم و ریشه‌دار و باثبات نداند؛ همه اعتراف دارند. این، بر اثر هدایت امام بزرگوارمان است. او راهی را مشخص کرد که این ملت بزرگ، امروز در همان راه، با سکینه و اطمینان و استحکام قلب حرکت میکند و ذره‌یی از آن راه عدول نکرده است. مسؤولان، جزو بهترینها؛ ملت، بهترین ملتهاست و در این راه، با قدرت پیش میروند.

 


شماها که آمدید، قدرت این ملت ظاهرتر شد. امروز، دشمن از دست‌اندازی به انقلاب مأیوس است؛ اما از دشمنی پشیمان نیست. ملت ما باید بهوش باشد. اولین وظیفه‌ی ما این است که کشورمان را از همه جهت قدرتمند کنیم.امروز، همه‌ی برنامه‌های دولت جمهوری اسلامی، در خط قدرت بخشیدن به ایران اسلامی است. اسلام هم پشتوانه‌ی ماست. شما به عنوان عناصر ورزیده، امتحان‌داده، زجرکشیده و آبدیده، که از میدانهای خطر عبور کرده‌اید، جزو درخشنده‌ترین نگینهای این مجموعه میتوانید باشید.

 


تلاش را دنبال کنید. هیچ‌کس نگوید وظیفه‌ام را انجام داده‌ام، پس کار من تمام شد. در اسلام، این‌طوری نیست. آن امام بزرگوار ما بود که نزدیک به نود سال، عمر خود را با تلاش گذراند و در آخرین روزهای زندگیش هم، کار و تلاش میکرد و هیچ‌وقت خودش را از ملت و از خدا و از دنیا، طلبکار ندانست و همیشه خودش را بدهکار میدانست؛ با این‌که هیچ‌کس در دنیا نیست که نقش آن دست قدرتمند را در پیشبرد این انقلاب نداند. همه‌ی ما به انقلاب بدهکاریم. همه باید تلاش کنند. و شما امروز صالحترین، یا جزو صالحترین عناصری هستید که میتوانید برای پیشبرد این انقلاب و قدرتمند کردن این کشور، تلاش کنید؛ میدان هم باز است.

 


امیدواریم که خداوند توفیقات خودش را در حد اعلی، بر شما نازل کند. امیدواریم که خداوند دلهای شما و خانواده‌هایتان را همیشه شاد بدارد. امیدواریم که خداوند دلهای منتظر آن خانواده‌هایی که هنوز عزیزانشان نیامده‌اند، هرچه زودتر با شادی از انتظار خارج کند. امیدواریم که خداوند آن شهیدان عزیز و غریبی که در دوران اسارت به شهادت رسیدند، با عزیزترین اولیایش محشور کند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:25 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها