0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی

تاریخ: 1369/09/19

 

بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


دیدار برادران عزیز اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، همیشه برای من یک حادثه‌ی شیرین و مطلوب بوده است. حالا هم بخصوص با توجه به این‌که با آن جلسات مستمرِ هر هفته‌یی که ما با اغلب برادران داشتیم، فاصله‌ی زیادی شده، طبعاً شیرینتر و مطلوبتر است.

 


شاید در بین شوراها و هیأتهای کاری و تخصصی - که در کشور ما زیاد هم هست - این شورای عالی خصوصیاتی دارد که خیلیها ندارند. اولاً، همه‌ی افراد برگزیده و انتخاب شده‌اند. ثانیاً، همه‌ی افرادی که در این شورا شرکت دارند، در کاری که این شورا متصدی و متکفل آن است، صاحب‌نظر و فرهنگی و دارای تخصصند و با دانش و فرهنگ و دانشگاه آشنایی دارند. ثالثاً، جزو شوراهایی است که در بحبوحه‌ی کارها و تلاشهای گذشته، چند سال از عمر آن گذشته و کاملاً جا افتاده و پخته است و به مسایل پیرامون خودش کاملاً آشنایی دارد. به همین نسبت، انتظارات از این شورا زیاد است. نه این‌که من انتظار خاصی داشته باشم؛ بلکه کلاً نظام از یک مجموعه‌ی اهل فن برگزیده‌یی که به عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی، زیر این نام جمع شده‌اند، انتظارات زیادی دارد؛ بخصوص با توجه به این‌که بسیاری از مشکلاتی که به نظرمان میرسد در صحنه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی و یا حتّی سیاسی داریم، اگر کاوش کنیم، به مشکلات فرهنگی برمیگردد.

 


با این‌که نظام جمهوری اسلامی، از آغاز بر یک مبنای فرهنگی بنیان شد و رهبر و پدیدآورنده‌ی این نظام، یک عنصرِ بیش از همه چیز فرهنگی بود و مسؤولان این نظام هم در طول این مدت، تقریباً همیشه همین‌طور بوده‌اند، درعین‌حال باید اعتراف کنیم که در زمینه‌های فرهنگی، آن کار مطلوب و مورد انتظار را خیلی انجام نداده‌ایم. نه این‌که کس خاصی یا جمع خاصی مورد سؤال باشد. نه، مجموعاً در زمینه‌های فرهنگی، ما کم کاری داریم؛ حقاً این را باید قبول کنیم. به همین خاطر است که طبعاً از یک مجموعه‌ی این‌طوری، همه خیلی انتظارات دارند و شاید بیش از همه، تلاش فرهنگی مورد انتظار است و همان‌طور که اسمش (شورای عالی انقلاب فرهنگی) است، انقلاب فرهنگی مورد انتظار است.

 


آیا فرهنگ جامعه، بر مبنای تفکر و روحیه‌ی انقلاب، آن تحول لازم را پیدا کرده است؟ اگر بگوییم بله، چنانچه کسی با ژرف‌نگری به مسأله نگاه کند، بعید است که این را از ما قبول نماید. البته خیلی تغییرات ایجاد شده؛ اما نمیشود ادعا کرد که تحول کامل فرهنگی انجام شده است. شاید انتظار هم نباشد که در طول ده، دوازده سال، تحول کامل فرهنگی انجام شود و مثلاً لازم باشد که در طول سی سال، چهل سال و یا پنجاه سال، این تحول انجام شود - حرفی نیست - اما حرکت باید به آن جهت باشد.

 


بلاشک، ما امروز را که نگاه میکنیم، باید مثل راهروی باشیم که وقتی در ساعت پنجم حرکت خودش نگاه میکند، باید از ساعت اول بیشتر رفته باشد؛ ساعت دهم، از ساعت پنجم باید بیشتر رفته باشد. اگر دیدید بیشتر نرفته، پس عیبی در کار است. ما باید روزبه‌روز به آن فرهنگ انقلابی در همه‌ی شؤون - هم در دانشگاهها به‌طور اخص، هم در کل جامعه به‌طور اعم - نزدیکتر شده باشیم. اگر ببینیم این حادثه اتفاق نیفتاده، باید استنتاج بکنیم که کار و تلاش فرهنگی در جامعه‌ی انقلابی ما، به خوبی و کمال و سلامت انجام نگرفته است و نقایصی دارد، که آن نقایص را باید برطرف کنید. مثل همه‌ی مردم دیگری که وقتی نقصی در کارشان باشد، خودنگری و بازنگری میکنند، راههای جدید را جستجو مینمایند، عیوب را میفهمند و علاج میکنند، باید ببینیم مشکل چیست. باید عیوب را پیدا کنیم و آنها را درمان نماییم. باید راه جدیدی پیدا کنیم و اگر میان‌بُر هست، بزنیم. چنانچه سرعت کم است، باید بیشترش کنیم.

 


یک نکته‌ی دیگر این است که در شورای عالی انقلاب فرهنگی، همان‌طور که جناب آقای هاشمی فرمودند و در زمانی هم که من در شورا بودم، عمده‌ی همت ما در این شورا، به مسایل دانشگاهها صرف میشد و حالا هم همان‌طور است. البته به نظر میرسد که الان شاید یک مقدار بهتر از گذشته باشد. این چند موردی که ایشان فرمودند، یا این کارهایی که اخیراً تصویب و اعلام شده - مثل تشکیل فرهنگستانها - واقعاً کارهای خیلی خوبی بود و شاید یک مقدار بهتر از گذشته شده باشد. آن‌وقت هم ما مجموعه‌ی شورا که همیشه به خودمان مراجعه میکردیم، به این نقص اعتراف میکردیم و میگفتیم که ما از کارهای وسیعی که در این‌جا لازم است، غافل میشویم و به مسایل دانشگاهها منحصر میگردیم؛ در حالی که مسایل دانشگاهها، بلکه مسایل آموزشی - اعم از دانشگاهها و آموزش و پرورش - کار شورای عالی آموزشی کشور است؛ کمااین‌که آموزش و پرورش خودش شورایی دارد. این چیزی نیست که شخصیتهایی مثل حضار، بخصوص با حضور رؤسای محترم سه قوّه و این‌همه اشتغالاتی که مسؤولان و وزرای مختلف در کشور دارند، بخواهند فقط به آن بپردازند. چه بهتر که وقتی ما به جزییات مسایل آموزشی نگاه میکنیم، آن را از این شورا خارج کنیم.

 


البته مسایل آموزشی باید در حد سیاستگذاریهای کلی باشد و نگاه وسیعی به جامعه بشود و هم فرهنگ عمومی جامعه و هم مسایلی که مغفولٌ‌عنه بوده - مثل همین کارهایی که اخیراً شورای عالی کرده؛ تأسیس فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان فارسی و مسأله‌ی تحقیقات - مورد توجه قرار بگیرد.

 


واقعاً ما برای کار در زمینه‌ی فرهنگ عمومی، میدان بازی داریم. اگر ما بخواهیم توسعه‌ی اقتصادی را به معنای صحیح کلمه در جامعه راه بیندازیم، احتیاج به تلاش فرهنگی داریم. مادامی که حتّی محقق و جستجوگر علمی ما، آن فرهنگ کار و وجدان کار و عشق به کار را، آن‌چنان‌که در یک فرهنگ سالم مطرح است - که مظهر عالیش هم فرهنگ اسلامی است - نداشته باشد، وجود این محقق، بی‌فایده خواهد بود. گیریم که ما محققان بزرگی تربیت کردیم و مثلاً آزمایشگاههای مهمی هم در اختیارشان گذاشتیم؛ این به یک کار شخصی تبدیل خواهد شد.

 


این محققان بزرگی که ما در دنیا میبینیم، اعم از آن کسانی که در قرنها پیش، از میان خود ما برخاستند - مثل ابن‌سیناها، خوارزمیها، خیام‌ها و دیگران - و چه آن کسانی که در قرون اخیر، از بین اروپاییها برخاستند - از قبیل همین دانشمندان بزرگ شیمی و طبیعی و فلکیات و غیره - وقتی به زندگی اینها نگاه میکنیم، میبینیم که حقیقتاً خودشان را در زندگی فراموش کردند و زندگی شخصی و راحتی و پول و نفع برای خودشان را اصلاً در درجه‌ی دوم قرار دادند؛ اقلاً محور قرار ندادند، اگر نگوییم فراموش کردند. بعضیشان واقعاً آن موارد را فراموش کردند و به نفع تحقیق و علم و کار و پیشرفت، در فقر و مسکنت زندگی میکردند. بعضی دیگر هم اقلاً به تحقیق و علم و کار و پیشرفت اهمیت دادند و زندگی شخصی را محور قرار ندادند؛ بلکه آن را در حاشیه گذاشتند.

 


ما چگونه میتوانیم این روحیه را در بین محققان کشور و یا در محیط کار اداری زنده کنیم؟ کار اداری، ارتباط مستقیم با توسعه‌ی اقتصادی دارد. اگر شما طرحهای اقتصادی را به دست یک مجموعه‌ی دیوان سالاریِ غلط و معوج و عاری از وجدان کار و عاری از سواد و آگاهی از کیفیت کار بدهید، آن را ضایع خواهد کرد و این طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه میتوانیم آگاهی و وجدان کار را در این مجموعه‌ی اداری خودمان - که هیکل حجیم دیوانی ما را تشکیل میدهد - تزریق بکنیم؟ یا چگونه میتوانیم در زمینه‌ی تولید و ساخت و ایجاد محیطهای کارگاهی پُرتلاش در کارخانجات، توصیه‌ی اسلام را که گفته: (رحم‌اللَّه من عمل شیئا فاتقنه)(1)، جامه‌ی عمل بپوشانیم و اتقان و سلامت کار و استحکام و سنگ تمام گذاشتن برای تولید را به کارگر تزریق کنیم، که وقتی اتومبیل ما از کارخانه بیرون می‌آید، بعد از یک ماه مثلاً درِ آن لق‌لق نکند، یا فلان پیچش باز نشود؛ در حالی که تولید فلان نقطه‌ی دیگر دنیا، این‌طور نیست؟ یا چه کار کنیم که این فرد از کار در نرود؛ در حالی که دیگران به کار شوق دارند و بیشتر سعی میکنند کار کنند؟ ما چگونه میتوانیم روح کار، جدیت در کار، وجدان کار، پیگیری کار و سلامت کار را در طرحهای توسعه‌ی اقتصادی خودمان در نظر بگیریم؛ بدون این‌که فرهنگ عمومی جامعه را بالا ببریم و فرهنگ کار و وجدان کار و معلومات مربوط به کار را به آنها تزریق کنیم؟ پس، میبینید که به فرهنگ برگشت.

 


اگر ما روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعه‌ی اقتصادی هم خواهیم ماند. این، تازه در صورتی است که ما محور را توسعه‌ی اقتصادی بگیریم. البته در جامعه‌ی اسلامی، محور این نیست؛ توسعه‌ی اقتصادی وسیله است. به‌هرحال، از هر طرف که حرکت میکنیم، میبینیم که به فرهنگ میرسیم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم میشود. برای فرهنگ باید کار کرد.

 


به نظر میرسد که شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک نقیصه دارد و آن، این است که کار اصلی اکثر اعضای آن، این نیست. البته بحمداللَّه همه‌ی شما آقایان، شاید بدون هیچ استثنایی، اهل فن و اهل فرهنگ و اهل کار هستید و در بین شما جماعتی هم هستند - اگرچه خیلی کم - که بیشتر کارشان، یا یکی از مهمترین کارهایشان، این کار است. برای بعضیها - مثل مسؤولان اجرایی کشور، یا وزرا و یا بعضی از آقایان دیگر - این کار واقعاً در حاشیه است و کار اصلیشان نیست؛ اما بعضی از آقایان هم هستند که یکی از کارهای اصلیشان این است. حالا آن کس که تنها کار اصلیش این باشد، من الان در بین جمع آقایان، چنین کسی را نمیبینم، شاید هم در یادم نباشد. پس، از این جهت یک نقیصه وجود دارد. شماها برای این کار لازمید. گفت:

 


جز به خردمند مفرما عمل‌

 


گرچه عمل کار خردمند نیست‌

 


خردمند بایستی عمل را به راه بیندازد. شما به بازوهای زیادی احتیاج دارید. یادم می‌آید که در آن‌وقت، دو کمیسیون بود؛ کمیسیون شماره‌ی یک و کمیسیون شماره‌ی دو، و بعد هم یک کمیسیون مشترک وجود داشت. البته باز وقتی که به آن کمیسیونها میرویم، مجموعه‌یی از وزرا و معاونان وزرا را میبینیم. شاید لازم باشد که این شورا در حاشیه‌ی خودش، از صاحب‌نظرانی که دارای شخصیت فرهنگی و انقلابی هستند، استفاده کند و این دو را با هم و در کنار یکدیگر داشته باشید.

 


این‌جا، آن‌جایی است که نمیشود شوخی کرد. این‌جا اگر حاشیه‌ی انقلابیگریش، یک ذره ساییده بود و خراش داشت، در عمل این زاویه باز خواهد شد و مشکلات بزرگی را به وجود خواهد آورد. حتماً باید عنصر فرهنگی باشد و حتماً هم باید انقلابی باشد. این‌جا، از آن‌جاهایی است که جز به این نمیشود رضایت داد. از این‌گونه افراد دعوت کنید، تا در حواشی این شورا، به کارهای اساسی و مهمی که دارید، برسند.

 


این مژده‌ی فرهنگ عمومی که جناب آقای هاشمی فرمودند، واقعاً برای من مژده است. البته جناب آقای خاتمی، شورای فرهنگ عمومی را از مدتها پیش راه انداخته‌اند و جلساتش هم بود و کارهایی هم کرده‌اند. معلوم میشود که در آن، تحولی ایجاد شده است. از این بیان، من فهمیدم که تحولی در آن انجام میگیرد، یا مثلاً اساسنامه‌اش به شکل بهتری تنظیم میشود. خیال میکنم که ان‌شاءاللَّه کارها رو به هرچه بهتر شدن است؛ بخصوص که حضور جناب آقای هاشمی هم برای این شورا مغتنم است.

 


البته ایشان شکسته نفسی میکنند؛ اما واقعاً این‌طور است. همان وقتها هم من همیشه به رفقا میگفتم که اگر آقای هاشمی یک بار در جلسه‌ی ما شرکت میکنند، ما در آن جلسه یک عالم پیشرفت میکنیم. واقعاً آن‌وقت این‌طور بود. ایشان، آن‌وقتها به این شورا خیلی کم لطف بودند؛ ولی من حالا گاهی هم که میبینم ایشان بحمداللَّه مجبورند که هر هفته شرکت کنند، خیلی خوشحال میشوم که بالاخره هیچ چاره‌یی جز این ندارند! آن‌وقت، این‌طور نبود. گاهی مثلاً شش ماه میشد که ایشان اصلاً هیچ یادی هم از شورا نمیکردند! امروز این‌طور نیست و حضور ایشان واقعاً یک برکت است. من هر وقت این نکته یادم می‌آید، خیلی خوشحال میشوم. آقایانی که در آن‌وقت تشریف داشتند، لابد یادشان است که مکرر میگفتم وقتی ایشان شرکت میکنند، جلسه حرکتی پیدا میکند و یک قدم به جلو برمیدارد. واقعاً ایشان در جلسه خیلی مؤثر بودند، حالا هم که بحمداللَّه مرتب شرکت میکنند.

 


امیدواریم که خداوند به بقیه‌ی آقایان هم - که وجودشان در این جلسات واقعاً خیلی مغتنم است - کمک کند، تا بتوانید این بار بسیار سنگین را ان‌شاءاللَّه به سهولت و سبکی بردارید و پیش ببرید. ما قبلاً خیال میکردیم که شورای انقلاب فرهنگی، لابد چند سالی ادامه پیدا میکند و بعد وجودش شاید دیگر لازم نباشد؛ اما هرچه میگذرد، میبینیم که این شورا اصلاً وجودش واجبتر و لازمتر میشود؛ زیرا مسایل فرهنگی، اهمیت بیشتری برای ما پیدا میکند. خیلی از مسایل دیگری در زمینه‌های فرهنگی هست که دیگر وقت آقایان را نمیگیرم. ان‌شاءاللَّه که موفق باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در میدان صبحگاه ناوگان منطقه‌ی یکم نیروی دریایی ارتش

تاریخ: 1369/09/24

 

سخنرانی در میدان صبحگاه ناوگان منطقه‌ی یکم نیروی دریایی ارتش


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


هرچه پیشتر میرویم، اهمیت نیروی دریایی برای نظام جمهوری اسلامی ایران آشکارتر میشود. در همین چند سال گذشته، آنچه از نیروی دریایی مشاهده شد - هم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و هم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - بسیار ارزشمند و افتخارآفرین بود. ترکیب این دو نیرو، همان چیزی است که جمهوری اسلامی آن را لازم دارد و ملت مبارز و مسلمان ما آن را انتظار میبرند.

 


بارها تکرار شده است که لازمه‌ی مسلمانی، هوشیاری و آمادگی است. مسلمان آن نیست که بنشیند تا خطر او را غافلگیر کند و سراسیمه دنبال علاج‌جویی باشد؛ بلکه مسلمان آن است که به حکم قرآن - که فرموده است: (و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباطالخیل)(1) - خود را از پیش در حد اعلای توان آماده میکند. ما بخصوص به خاطر تهدیدهایی که نظام جمهوری اسلامی و کشور عزیزمان همواره پیرامون خود داشته است و امروز هم دارد، باید این حکم (اعدّوا) را به معنای دقیق کلمه بفهمیم و عمل کنیم. از لحاظ نظامی، در درجه‌ی اول، ارتش و سپاه و سپس آحاد مردم باید آمادگی داشته باشند. چون وظیفه‌ی ارتش و سپاه از لحاظ سازمانی این است، لذا میگوییم در درجه‌ی اول قرار دارند؛ اما دفاع و پشتیبانی و کمک به ارتش و سپاه، وظیفه‌ی همه است. بسیج، یعنی مجموعه‌ی آحاد ملت؛ آنهایی که میتوانند دفاع کنند.

 


امروز اگر به اوضاع نظامی و به جغرافیای منطقه نگاهی بیندازیم، خیلی زود میتوانیم تشخیص بدهیم که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی باید توانایی دریایی خود را ارتقا و افزایش بدهند. کسی نگوید که ابزارهای دشمنان و تهدیدکنندگان، از ما پیشرفته‌تر است؛ زیرا پاسخ این سخن آن است که ما در مقابل، ایمان و عزم و ایستادگیمان، از همه‌ی کسانی که با ما روبه‌رو هستند، بیشتر است و این، تعیین‌کننده میباشد. این، آن چیزی است که حرف آخر را در درگیریها میزند. ما این را داریم و حفظ میکنیم. البته توانایی را هم تا آن‌جا که در قدرت و توان ماست، پُرحجم و پُرکیفیت میکنیم. این، تکلیف ماست.

 


ما در این دریای وسیعی که مرزهای جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد، وظایف گوناگونی داریم و ارتش و سپاه باید باهم این وظایف را انجام بدهند. مدتهاست - شاید از اوایل جنگ و یا حتّی پیش از شروع جنگ - دشمنان همیشه تلقین کرده‌اند که دو سازمان ارتش و سپاه نمیتوانند باهم بسازند! چرا نتوانند؟ تجربه‌ی هشت سال جنگ تمام‌عیاری که بر ما تحمیل شد و دفاع مقدس ما در برابر آن، این حرف را تکذیب کرد.

 


یک وقت گفتند که ارتش باید به نفع سپاه عقب بنشیند؛ دروغ بود و دروغ است. یک وقت گفتند که سپاه باید به نفع ارتش جا خالی کند؛ این هم دروغ بود و دروغ است. کیفیت کشور ما و کیفیت نظام جمهوری اسلامی و ترکیب پیچیده‌ی دشمنان ما ایجاب میکند، تا آن‌جا که میتوانیم، از همه‌ی کیفیتهای بالای امکان مردمی و تجهیزاتی برخوردار باشیم. این، در ضمنِ دو سازمان ارتش و سپاه امکان‌پذیر است. هر کس غیر از این بگوید، خلاف گفته است.

 


من امروز به همه‌ی شما میگویم که نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هر دو باید باشند و هر دو در کنار هم، مثل برادر و همسنگر - نه مثل رقیب - مهربان و مکمل یکدیگر خواهند بود. ما این را میخواهیم و همین را ان‌شاءاللَّه به توفیق الهی عمل خواهیم کرد. هر کس غیر از این بگوید، خلاف گفته است.

 


امروز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در بهترین وضعیت خود در طول ده سال گذشته است. ما همه‌ی وضعیتهای گوناگون در این نیرو را بدقت زیر مطالعه داشته‌ایم. برگهای زرین افتخارات گذشته‌ی این نیرو - تلاشهایی که کردید، شهدایی که دادید، مجاهدتهایی که نمودید - در کنار کاراییهای بالای امروزتان، در اختیار شماست. روحیه‌ها و کاراییها خوب و عالی است و در آینده، عالیتر خواهد شد.

 


البته نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی بسیار جوانتری است. تاکنون این نیرو در حوزه‌ی مسؤولیتهای خود، کارهای بسیار باارزشی انجام داده است. آن روزی که ما بتوانیم اطلاعات کارهای ریز و درشت دوران جنگ تحمیلی در این دریاهای نیلگون را در اختیار مردم بگذاریم، آن وقت معلوم میشود که این جوانان کم‌توقع و بیادعا، در همین قایقهای کوچک و بزرگ، در زیر آفتاب سوزان و بر سطح آبها، چه فداکاریهایی انجام دادند. خیلی از این موارد، از چشم دشمنان و دوستان پنهان مانده و شاید تا مدتها بماند.

 


من نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را ستایش میکنم؛ نیروی دریایی سپاه را هم ستایش میکنم. این دو نیرو را دو سازمان میدانم و هر دو سازمان، دارای مسؤولیت و در کنار یکدیگرند. هر دو باید باشند، هر دو هم مسؤولیت دارند، هر کس هم غیر از این بگوید، خلاف واقع گفته است. یک وقت دشمنان مینشینند و میگویند، بویش می‌آید که بناست فلان سازمان از بین برود و منحل شود، یا تضعیف گردد. اینها دشمنند؛ ولی دوستان حق ندارند حرفی بزنند که دشمنان بر زبان جاری میکنند.

 


ما ظرفیت زیادی برای قوی شدن و بزرگ شدن نیروهای مسلحمان، از جمله نیروی دریایی داریم. بنابراین، نیروی دریایی دو نیروست که هر دو هم باید قوی بشوند؛ منتها کارهایشان تکراری نیست، تجهیزاتشان هم نباید تکراری باشد و در عرض یکدیگر هم نباید باشند. این دو نیرو باید در طول هم و مکمل یکدیگر باشند؛ نه تکرار هم. این، خطوط کلی است. جزییات این خطوط کلی، به وسیله‌ی فرماندهان ذیربط، به طور کامل تدوین خواهد شد و بسیاری از آن هم تدوین شده است. تجهیزات و کار این دو نیرو، دو نوع تجهیزات و دو نوع کار و با دو طبیعت متفاوت است که هر دو در دریا در اختیار دارند و باید انجام بدهند.

 


اصل قضیه این است که اینها باید صددرصد هماهنگ باشند. وقتی که در مقابل ما دشمنانی تا دندان مسلح قرار گرفته‌اند و همه‌ی وجودشان پُر از حقد و کین نسبت به اسلام و جمهوری اسلامی است، من تحمل نمیکنم که در این‌جا نیروهای خودی این اجازه را به خودشان بدهند که با هم تنازع کنند. باید هماهنگی کامل باشد و هر دو نیرو با یک فرمان حرکت کنند. به کمتر از این، من قانع نمیشوم.

 


فرماندهیِ هر دو نیرو را مشترک خواهم کرد. طرحی در ذهنم هست و در اختیار مسؤولان هم گذاشته شده؛ ولی باید پخته گردد و جوانبش سنجیده بشود. خلاصه‌ی طرح این است که باید فرمانده‌ی واحدی بر نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروی دریایی سپاه پاسداران فرماندهی کند. هر دو نیرو باید با احساسات برادرانه به هم نگاه کنند. البته هر نیرو، مسؤولیتها و امکانات ویژه‌یی دارد که نگهداری و بهره‌گیری حداکثر از آن امکانات، به عهده‌ی خود آن نیرو است و باید پاسخگو باشند.

 


برادران عزیز ما این نکته را بدانند که دشمن به خاطر بیایمانیِ به حقیقت و به خاطر تهیدست بودن از حق، علی‌رغم تجهیزات ظاهریش، کاملاً آسیب‌پذیر و ضعیف است. ما این را در طول جنگ تحمیلی و در همین دریاها، بارها و بارها تجربه کرده‌ایم. امروز ما به طور آشکار و اعلام شده، جنگی علیه خودمان سراغ نداریم؛ اما تهدیدهایی هست که هوشیاری و آمادگی ما را ایجاب میکند. هرچه میتوانید، این مانور را قویتر و هماهنگتر انجام بدهید، تا کاراییها بالا برود.

 


مسأله‌ی سازندگی و نگهداری و بازسازی ابزارها و شناورها، یکی از آن نکات بسیار مهم است. در این جمع، من لازم میدانم که از مسؤولان کارخانجات نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بخصوص از آن دستهای کارآمد و دلهای گرم و باایمانی که نسبت به بازسازی ناوشکن سبلان، تلاش شبانه‌روزی و موفق کردند، تشکر کنم. این تلاشها را افزایش بدهید و مضاعف کنید. از این امکانات، به نفع این ملت بزرگ و شجاع و این کشور عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی، حداکثر استفاده را بکنید.

 


برادران عزیز در نیروی دریایی، این روزها در مانور مشترکی که دارند، باید تمرین همکاری و هماهنگی و اخلاص را در رابطه‌ی با همسنگر و واحدِ برادر بکنند. این انتظاری است که من از همه‌ی برادران عزیزی که به نحوی در این تمرین شرکت دارند، دارم.

 


ان‌شاءاللَّه موفق باشید و هر روزی که میگذرد، تواناییها و امید شما به کمک و پیروزی موعود الهی افزایش پیدا کند و روح مقدس امام عزیزمان از شماها راضی باشد و ان‌شاءاللَّه همه‌ی شما مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) باشید. در پایان، به روح مقدس شهدای نیروی دریایی ارتش و سپاه تحیت و درود میفرستم و به خانواده‌های آنها، سرسلامتی و تبریک و تسلیت عرض میکنم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار کارگزاران نظام

تاریخ: 1369/09/14

 

بیانات در دیدار کارگزاران نظام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ العالمین و صلّیاللَّه علی سیّدنا محمّد و اله الطّاهرین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین‌

 


جلسه‌ی بسیار مهم و فضای عطرآگینی است. شما کارگزاران نظام الهی جمهوری اسلامی، یعنی خدمتگزاران اهداف پیامبران در طول تاریخ و برآورندگان آرزوی صلحا و ازکیا و بندگان شایسته‌ی خدا، در این‌جا جمع شده‌اید. نفس این اجتماع و تبادل نظرها و محبتها و پیامها و تقویت رابطه‌ها بین شما برادرانی که در بخشهای مختلف مشغول کار هستید، هدف اولی و اصلی ما از این جلسه است. گردهم‌آمدن، تجمع جسمانی و تبادل نظر و فکر و عاطفه و محبت و نفس این قضیه، برای مجموعه‌ی شما برادران عزیز و زحمتکش، چیز خوب و لازمی است که فکر کردیم در این اجتماع صمیمی و برادرانه، ان‌شاءاللَّه حاصل بشود.

 


در مرتبه‌ی دوم، تذکراتی را هم فقط به عنوان تذکره و یادآوری عرض میکنم؛ والّا اینها چیزهایی است که همه‌ی شما میدانید؛ بلکه بسیاری از شما، مبلّغان زبانی و عملی این مطالبی هستید که ما بیان خواهیم کرد. درعین‌حال، همیشه در شنیدن اثری است که در دانستن نیست. همه احتیاج داریم، من هم شدیداً محتاجم که مطالبی را از افرادی بشنوم. آموختن انسان، یک مرحله‌ی گذرا نیست؛ ما باید همیشه بیاموزیم و بشنویم و تکرار کنیم. این تذکرات، از این قبیل است.

 


آنچه که عرض خواهم کرد، عمدتاً دو مسأله است: یک مسأله، وضع کلی کارگزاران حکومت اسلامی است؛ چون نام حکومت اسلامی، با خود تعهداتی را در همه‌ی شؤون، از جمله در شأن کارگزاری این حکومت به همراه میآورد که توضیحاتی را بعداً مطرح خواهم کرد.

 


مسأله‌ی دوم هم درباره‌ی اصل اساسی همیشگی ماست که عبارت از اتحاد کلمه، وحدت جهت، هماهنگی و التیام نیروها در خط مقدسی است که اسلام و مبیّن حقیقی اسلام و مرشد این امت و این نسل - یعنی امام بزرگوارمان - ترسیم کرده است.

 


مقدمتاً این نکته را عرض کنم که این نظام اسلامی، یک عطیه‌ی الهی است. خدای متعال، برطبق سنتهای تاریخی و قواعد و قوانین حاکم بر جهان بشریت، این پدیده‌ی علیالظاهر مستبعد را، حقیقتاً با قدرت کامله‌ی خود به‌وجود آورد. این، در درجه‌ی اول، عطیه‌یی الهی برای مردم ایران، و در درجه‌ی بعد، برای همه‌ی مسلمین عالم، و شگفت نیست اگر که بگوییم در درجه‌ی بعد هم برای همه‌ی مظلومان عالم بود.

 


این عطیه‌ی الهی، این تفضل بزرگی که خدای متعال کرد - مثل همه‌ی تفضلات الهی - از طرف پروردگار یک سند تضمین‌شده در دست مردم ندارد. اگر این نعمت را خوب نگهداشتیم، خواهد ماند و روزبه‌روز بهتر و بالنده‌تر خواهد شد و برکات آن بیشتر میگردد. اگر خدای ناکرده آن را تضییع کردیم و این بار را حمل نکردیم، مثل همان کسانی خواهیم شد که خداوند متعال در قرآن، بارها و بارها اسم آنها را برای درس گرفتن ما آورده است؛ (مثل‌الّذین حمّلوا التّوریة ثمّ لم‌یحملوها)(1).

 


خدای متعال، در باب بنیاسرائیل مکرر فرموده است که ما اینها را فضیلت دادیم، بر دشمنانشان پیروز کردیم و حکومت و مُلک و قدرتشان دادیم. همین بنیاسرائیل نیز کسانی هستند که خدای متعال درباره‌ی آنها فرمود: (ضربت علیهم الذّلّة والمسکنة و باؤا بغضب من‌اللَّه)(2). درباره‌ی بنیاسرائیل، تعبیرات گزنده‌ی متعدد دیگری در قرآن وجود دارد.

 


این نعمت، شکر لازم دارد. شکر این نعمت و نگهداری این عطیه و تفضل بزرگ الهی به این است که ما به وظایفمان در قبال این لطف الهی آشنا بشویم و به آنها عمل کنیم؛ هدف را فراموش نکنیم؛ یادمان نرود که خدای متعال، این انقلاب را پیروز کرد و مسلمین ایران را به برکت این انقلاب و به برکت آن رهبر استثنایی، عزت بخشید. اصلاً خدای متعال، او را برای چنین نقطه‌ی عطف تاریخی ذخیره کرده بود. ظاهراً آدم خیال میکند که خدای متعال، این وجود گرانبها و گرانمایه را تربیت کرده و نگهداشته بود، تا چنین حرکتی را در دنیا و در تاریخ به وجود بیاورد.

 


وقتی این انقلاب، به برکت عطایای متواتره‌ی الهی به پیروزی رسید، شما که انقلابی و مؤمن به این راه و این هدف هستید، آیا فکر کرده‌اید که چرا وارد محدوده‌ی مؤمنین و کارگزاران و عاملان این مجموعه شده‌اید؟ آیا انگیزه‌یی جز این وجود داشت که خدای متعال وعده‌اش را عمل کرد و ما را از ضعف و ذلت و ادبار و توسریخوری همه‌ی قدرتهای ظالم و دوری از هویت اسلامی نجات داد؟ بسیار خوب، حالا بایستی با همه‌ی وجودمان، در راه اسلام حرکت کنیم.

 


این هدف، باید یک لحظه از یاد من و شما نرود. همه‌ی ما هم مثل یکدیگر هستیم. باید همین حرفها را کسی به خود من بزند. اگر من به شنیدن این حرفها، از شما محتاجتر نباشم، حداقل به‌قدر شما محتاجم. همه‌ی ما همین‌طور هستیم.

 


ما باید این هدف را از یاد نبریم که استقامت، یعنی بیراهه نرفتن، خط را گم نکردن و هدف را فراموش نکردن. این امر، این‌قدر حساس و مهم است که خدای متعال به پیامبر با آن عظمت نیز همین توصیه را میکند که ما حالا میخواهیم به خودمان این توصیه را بکنیم. میفرماید: (فاستقم کما امرت و من تاب معک)(3)؛ مواظب باش راه را گم و اشتباه نکنی. این گم کردن راه، حرف کلی و مبهمی است؛ هر کس میگوید که راه این است. ممکن است دو رفیق یا دو برادر، سلیقه‌ها و دیدگاهها و مبانی مختلفی داشته باشند و در زمینه‌های سیاسی یا اقتصادی، از دو نوع فکر برخوردار باشند و هر کدام بگوید که راه من، راه درستی است. آیا معنای استقامت در راه، این است؟ نه، طبعاً این اختلافات سلایق وجود دارد.

 


برادران! دارای هر سلیقه و هر جناح و هر فکر و - به قول معروف - هر خطی که هستید، بدانید که یکجا نقطه‌ی انشعاب است؛ مواظب آن‌جا باشید. آن‌جا عبارت از آن نقطه و لحظه‌یی است که احساس میکنید به جای خدا، (خود) وارد میدان میشود. نقطه‌ی انحراف، این‌جاست. (اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک)(4). این نفس و این من، از همه‌ی دشمنان، دشمنتر است؛ چیزی است که برای ارضای آن، گاهی ممکن است خدای ناکرده ما حاضر بشویم که شریفترین و عزیزترین ارزشها را هم از یاد ببریم. این‌جا نقطه‌ی انحراف است و هر لحظه هم در انتظار ماست؛ باید مواظب این بود.

 


این، از آن اشتباهاتی نیست که ما در تاریخ زندگی خود دنبالش بگردیم؛ نقطه‌ی آن را حدس بزنیم و در آن‌جا مواظبش باشیم. نه، ممکن است در هرلحظه برای ما پیش بیاید. همین حالا که من حرف می زنم، در وسط حرف زدن، این دوراهی وجود دارد. شما که دارید میشنوید، در اثنای شنیدن، این دوراهی وجود دارد. در اقدامی که میخواهیم بکنیم، این دوراهی وجود دارد. در آن‌جایی که شهوتی از شهوات نفسانی ما حضور پیدا میکند و خودش را عمده مینماید، این دوراهی وجود دارد. در آن‌جایی که میخواهیم تصمیمی بگیریم - چه تصمیم شخصی، چه تصمیم دولتی و کلی - این دوراهی وجود دارد. در ظریفترین و لطیفترین حالات، این دوراهی وجود دارد.

 


لذا شما واقعاً میبینید که این ظرافتها، چه‌قدر در ذهن و زبان ائمه‌ی بزرگوار ما وجود داشته است. در دعای مکارم‌الاخلاق میخوانید: خدایا! به من عزت بده، به من جاه بده؛ ولی (لاتبتلینی بالکبر)(5)؛ من را مبتلای به غرور نکن. من را به عبادت موفق بکن؛ ولی مبتلای به عجب نکن. یعنی حتّی در اثنای عبادت، این دوراهی هست. لحظه‌ی خودشگفتیِ (این منم)، همان لحظه‌یی است که از این جاده‌ی مستقیمِ مبارکِ خوش‌عاقبت، به یک جاده‌ی پُررنج و گمراه‌کننده میلغزیم. این، نقطه‌ی انحراف است؛ باید به این توجه کرد.

 


شما اقلاً در هر نماز دو بار، و هر روز اقلاً ده بار، خدمت پروردگار عرض میکنید: (اهدناالصّراط المستقیم)(6). معمولاً انسان یکبار دعا میکند. این‌که دایم صراط مستقیم را از خدا میخواهیم، همان استجابت (استقم کما امرت)(7) است؛ استقامت. بخصوص ماها که کارگزار و مسؤولیم، بارمان سنگینتر است.

 


برادران عزیز! از ما سؤال خواهد شد. ما در دو جا محاکمه میشویم: یکی در تاریخ، که آینده درباره‌ی ما قضاوت خواهد کرد، و دیگری در پیشگاه الهی.

 


من این نکته را فراموش نمیکنم که در آن سالهای اختناق، همیشه در حوزه‌های علمیه و در جمعهای مبارزی و روشنفکری، ماها در بین خودمان، آن کسانی را که در فاصله‌ی بین سالهای 20 و 32 - که اختناق مجدد محمّدرضاخانی بر این مملکت مسلط شد - کاری نکرده بودند، محاکمه میکردیم و میگفتیم: در آن ده، دوازده سالی که مقداری گشایش بود و میشد کاری کرد، چرا کاری نکردند؟ شاید همین حالا بعضی از ماها، خودمان یا دیگری را، در برهه‌هایی از همین ده، دوازده سال گذشته، مورد سؤال و ملامت قرار بدهیم، که فلان‌جا که میشد فلان کار را بکنیم، چرا نکردیم؟ یا در آینده، مردم این کشور و مسلمانان دنیا، از ما سؤال خواهند کرد که فرصت گرانبهایی در اختیار شما قرار گرفت، در این فرصت چه کردید؟ آیا به همه‌ی وظیفه‌ی خود عمل کردید، یا نه؟ اگر ما ذرةٌمثقالی کوتاهی کرده باشیم، زیر ذره‌بینها مورد مداقه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت.

 


این، یکی از موارد است، که البته چیز بزرگی هم است. همین سرزنش احتمالی تاریخ و نسلهای آینده، خیلی از افراد را به صحت عمل وادار میکند؛ اما ما از این بالاتر را هم داریم و آن، محاکمه‌ی در پیشگاه الهی است؛ آن را چه کار کنیم؟

 


وقتی انسان بعضی از این آیات قرآن را مرور میکند، واقعاً تکان میخورد. (وقفوهم انّهم مسئولون)(8)؛ آنها را نگهدارید. پروردگار نمیگذارد ما قدم از قدم برداریم. در آن عرصه‌ی عجیب و هول‌انگیز، یکییکی کارها و حرکات و حرفها و اعمال و حتّی گاهی تصورات ما، زنده خواهد شد و مورد مداقه قرار خواهد گرفت. (فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره. و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره)(9). شما خود آن خیر و شر را در قیامت میبینید. خود آن عمل، آن‌جا در مقابل ما مجسم و زنده خواهد شد.

 


لحظه‌لحظه‌ی زندگی ما، در زیر پرتو نافذ علم و بصیرت الهی است؛ به همان بیان عارفانه و برخاسته از بصیرت کامل آن انسان الهی و عبد صالح که فرمود: (عالم محضر خداست). ما الان در محضر خدا هستیم و خدای متعال به زوایای فکر و ذهن ما واقف است. با این فکر، ما کارگزاران حکومت اسلامی، باید به وظایف این برهه‌ی حساس توجه کنیم و به آنها عمل نماییم.

 


وقتی ما گفتیم حکومت اسلامی، چیزهایی را در زندگی و وضع عامه‌ی مردم، در نظام اجتماعی، در افکار و فرهنگ، در همه‌ی مناسبات اجتماعی، از جمله در روش و منش کارگزار حکومت اسلامی، متعهد شده‌ایم. این حکومت اسلامی، معنای خاصی دارد. حکومت اسلامی، غیر از حکومت سلطنتی است؛ غیر از حکومت دنیایی است؛ غیر از حکومت طاغوتی است؛ غیر از سلطه‌ی بر مردم است؛ غیر از زندگی به صورت اغتنام فرصت شهوات است، برای کسانی که دستشان میرسد و میتوانند. حکومت اسلامی، یعنی کارگزارانش برای اسلام و خدا کار میکنند، نه برای خود.

 


ما باید خودمان را به معنای واقعی کلمه - نه به معنای تعارفی کلمه - خدمتگزار مردم بدانیم. ما در هر سطحی از سطوح که هستیم، باید این فکر را که: (از امکاناتی که در اختیار ماست، میتوانیم برای تأمین خواسته‌ها و هوسهای خود استفاده کنیم؛ پس بکنیم)، بکلی دور بیندازیم. مسؤولان کشور باید به معنای واقعی کلمه، از لحاظ زهد - یعنی بیرغبتی به زخارف دنیایی - سرمشق دیگران باشند؛ حد آن هم، حد ورع است.

 


امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در آن نامه‌ی معروف خود به (عثمان بن حنیف)، بعد از آن‌که میفرمایند تو سر چنین سفره‌یی بودی و چنین و چنان، زندگی خودشان را میفرمایند: (الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه)(10). بعد میفرمایند: (الّا وانّکم لا تقدرون علی ذلک)(11)؛ یعنی من از شماها توقع این‌طور زندگی را ندارم.

 


من و شما کجا میتوانیم به خاطرمان خطور بدهیم که قادریم در آن حد اوج پرواز کنیم؟ مگر شوخی است؟ بحث این نیست که ما از خودمان مسؤولیت را دفع کنیم. نه، اگر کسی میتواند، باید بکند. بحث این نیست که برای عمل خودمان، توجیهی درست کنیم. نه، آن‌طور زندگی کردن، یک عمل تصنعی نیست؛ بلکه به یک روح پولادین متکی است، که آن روح در امیرالمؤمنین وجود داشت.

 


در دنبال آن میفرمایند: (ولیکن اعینونی بورع و اجتهاد)(12)؛ ورع پیشه کنید و هرچه میتوانید، در این راه سعی و کوشش نمایید. اگر آن‌طوری نمیتوانید، تا هرجا که میتوانید، این را دنبال کنید. ما اگر میخواهیم و شعار میدهیم و میگوییم که جامعه‌ی ما باید روحیه‌ی مصرف‌گرایی را کنار بگذارد و خودش را از آن چیزهایی که در فرهنگهای غربی ترویج میشود، رها کند، عمل به آن، متوقف به عمل ماست. ما هستیم که باید این را به مردم یاد بدهیم. مگر میشود خود ما دچار انواع و اقسام تشریفات و تجملاتِ ممکن باشیم، اما درعین‌حال از مردم توقع داشته باشیم که تجملاتی نباشند؟! اگر در جاهای دیگر شعارش را میدهند، ما باید عمل کنیم.

 


یک نکته‌ی دیگر، نحوه‌ی رابطه‌ی با مردم است. در نظام اسلامی، رابطه‌ی اخلاقی با مردم، رابطه‌ی مخصوصی است؛ مردم را در همه‌ی کارها مالک و صاحب امر دانستن، یک مُراجع مزاحم ندانستن. شما برادران عزیزی که در بخشهای گوناگون دولتی و قوّه‌ی قضاییه مشغول کار هستید، یکی از اولین تعلیماتتان به زیردستان و چیزی که از آن مؤاخذه میکنید، باید رفتار خوش با مردم باشد. حقیقتاً مردم صاحب قضیه‌اند. حقیقتاً مردم ولینعمت ما و کارگزاران این نظام هستند. این، تعارف نیست. بعضی خیال میکنند، امام که این حرفها را میزدند، تعارف میکردند!

 


اگر این مردم، با جان و تن و فرزندان خودشان به این جبهه‌ها نمیرفتند و دفاع نمیکردند، چه چیزی از این نظام باقی بود؟ اگر این مردم، با همه‌ی وجود و به انحای طرق، در طول این دوازده سال، حمایت و پشتیبانی خودشان را از ماها نشان نمیدادند، چه چیزی مایه‌ی قدرت و عزت ما در دنیا بود؟ مگر ما چه داریم که دیگران ندارند؟ ما به عنوان یک حکومت، مگر چه چیزی در اختیارمان است که میتوانیم آن را به کار ببریم و خرج کنیم؛ ولی قدرتها و دولتها و طواغیت و گردنکشان و این پُرروها و امپراتوران عالم، آن را ندارند؟ آیا جز ایمان یک ملت شجاع و به‌پا خاسته، چیز دیگری هست؟ پشتوانه‌ی این حکومت، غیر از کمک این مردم چیست؟

 


پس، اینها صاحب قضیه‌اند. اینها بودند که رژیم شاه را سرنگون کردند. اگر این مردم به فرمان امام گوش نمیکردند، به خیابانها نمیرفتند و جوانانشان را نمیدادند، من و شما که این افتخار را هم با خودمان یدک میکشیم که جزو مبارزان آن زمان بوده‌ایم، باید صد سال آن‌گونه مبارزه میکردیم! مردم بودند که به خیابانها رفتند و جان خودشان را فدا کردند. حالا که این مردم به ما مراجعه میکنند، آیا باید با آنها مثل مزاحمی که مرتب ما را اذیت میکند، برخورد کنیم؟! این مسأله، یک مسأله‌ی اخلاقی نیست.

 


حرف من این است که باید ترتیبی داده بشود و مکانیسمی به وجود بیاید که کارگزاران حکومتی، خودشان را به معنای حقیقی کلمه، خدام و خدمتگزاران مردم بدانند؛ بروند کار کنند و همان‌قدری که برایشان مقرر و معیّن شده است، زحمت بکشند و وظیفه‌ی خود را انجام بدهند؛ کوتاهی نباید باشد.

 


نکته‌ی اساسیتر از اینها، مسایل اجرایی و سیاستهای ماست؛ اعم از آنچه که در مجلس تصویب میشود، و آنچه که در دولت اجرا میشود، و آنچه که در قوّه‌ی قضاییه عمل میگردد. مهم این است که جهت کلی سیاستهای ما در همه‌ی این مراکز، بایستی تأمین و حفظ منافع طبقات محروم و مستضعفی باشد که متأسفانه در طول دهها سال گذشته - بلکه بیشتر - در کشور ما در اکثریت بودند و هنوز هم همین‌طور است. هدف، تأمین منافع اینهاست.

 


من نمیگویم ما به صورتی رفتار بکنیم که اوضاع اقتصادی را به هم بپاشیم و کسانی را که میخواهند اقدامی انجام دهند و سرمایه‌گذارییی بکنند، بتارانیم. نه، باید سیاستها عاقلانه و مدبرانه باشد؛ همان‌طور که بحمداللَّه در ترتیباتی که هست، همین‌گونه هم میباشد. در این، هیچ شکی نیست. لیکن مسأله این است که در تمام سیاستگذاریها و روشهایی که شما برای اجرا در نظر میگیرید، باید ببینید که این قانون و این روش و این آیین‌نامه، در مجموع به سود چه کسی تمام میشود و چه کسی از آن منتفع میگردد. آیا آن کسانی که حقوقشان تضییع شده است، منتفع میشوند، یا دیگران؟ بینش اسلامی ما این است. مگر غیر از این است؟

 


ما معتقدیم که در نظامی اسلامی و در جامعه‌یی که برکات و نعمات متعلق به همه‌ی مردم است، چنانچه کسانی هستند که در محرومیت به سر میبرند، مسلماً حق آنان تضییع شده و حقوقشان داده نشده است. با قبول این اصل، حالا ببینیم آن کسانی که از لحاظ امور زندگی، در عسرت و تنگدستی و ناراحتی به سر میبرند، چه کسانی هستند و در کجا قرار دارند و چند درصد جامعه‌ی ما را تشکیل میدهند؛ باید حق آنان را به آنان برگردانیم. این، باید محور همه‌ی سیاستهای ما باشد.

 


اشاره کردم که این قضیه از مجلس شروع میشود، در قوّه‌ی مجریه تحقق پیدا میکند و در قوّه‌ی قضاییه تضمین میگردد. جهت حرکت این سه قوّه و همه‌ی کسانی که در حول‌وحوش اینها کار میکنند - مثل بعضی از نهادهایی که وابستگی خاصی به یک دستگاه ندارند - باید این باشد. ما اگر توانستیم این جهت حرکت را به طور دقیق پیدا کنیم و تأمین نماییم، آن‌وقت احساس میکنیم که هر حرکت و کار ما، و هر قدمی که برمیداریم، قدمی است که خدای متعال از آن راضی است.

 


به‌هرحال، نکات متعددی در زمینه‌ی مسایل کارگزاران هست، که من به معدودی از آنها اشاره کردم و اجمال آنچه که میخواهم در یک جمله بیان بکنم، این است که کارگزاران حکومت اسلامی، از لحاظ ایمانی باید به سمت نمونه و الگو شدن پیش بروند؛ یعنی نمونه‌ی انسان متدینِ انقلابیِ مسلطِ بر نفس و عامل برای خدا باشند. این، آن چیزی است که اگر در بین توده‌ی مردم ما، افراد زیادی از این قبیل هستند، باید به این سمت برویم که همه‌ی کارگزاران حکومت ما این‌طور باشند. این، لازمه‌ی حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی با داشتن این‌گونه افراد، پایدار خواهد شد و استمرار خواهد یافت.

 


نکته‌ی دوم، مربوط به وحدت کلمه است. میدانید که در یک حرکت دسته‌جمعی، وحدت کلمه، ضامن همه‌ی امور است. بدون وحدت کلمه، حرکت دسته‌جمعی امکان ندارد؛ ولو آن حرکت، متوقف به پنج یا ده نفر آدم باشد. اگر همان ده نفر، با یکدیگر همسخن و همکلام نباشند و همکاری نکنند، امکان ندارد که آن کار پیش برود.

 


نظام جمهوری اسلامی، یک حرکت عظیم الهی است. ابعاد این حرکت، به ابعاد مرزهای این کشور محصور نیست. این حرکت، حتّی به حصارهای زمان کنونی هم محدود نمیشود؛ یک حرکت عظیم تاریخی است. باید طوری باشد که نسلهای دیگر و ملتهای مسلمان معاصر ما، از این حرکت درس بگیرند، نیرو به دست آورند و راهشان را پیدا کنند.

 


این مقطع، مقطع عجیبی است. انسان هرچه بیشتر در این مسأله غور میکند، حقیقتاً لطف و عنایت خداوند را بیشتر میبیند. پدیده‌ی عظیم حکومت دینی - آن هم دین اسلام - همیشه مورد خصومت و دشمنیِ حساب‌شده و دقیق دشمنان بوده، و بخصوص دویست سال یا بیشتر است که علیه آن، کسانی در دنیا برنامه‌ریزی و کار میکنند. در این شرایط، ناگهان نهال حکومت دینی در این سرزمین رویید و بالید. یعنی در زمان اقتدار روزافزون و از همیشه بیشتر قدرتهای جهانی، و این تکنولوژی انحصاری که در اختیار آنهاست - که هیچ‌وقت قدرتهای عالم، این‌گونه مسلح نبوده‌اند و ابزار فشار در اختیارشان نبوده است - انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد؛ آن هم در کشوری که سالهای متمادی، روی فرهنگ و روحیه‌اش، کار منفی شده بوده است. این، جز لطف و دست پنهان قدرت الهی، چیز دیگری نبود؛ هم به وجود آمدن آن، و هم پیشرفت و ادامه‌اش تا امروز. این نکته‌یی بود که امام بزرگوارمان، عمیقاً به آن معتقد بودند.

 


ایشان یکوقت در جریانی فرمودند: من از اول انقلاب احساس کرده‌ام که در همه‌ی مراحل، دست قدرتی به ما کمک میکند و ما را راهنمایی مینماید. واقعاً همین‌طور است. البته خدای متعال، این دست قدرت را تصادفی و شانسی و بیهوده نمیفرستد؛ بلکه به عنوان پاداش یک مجاهدت و یک ازخودگذشتگی میفرستد؛ یعنی قوانین تاریخ، به هم نخورده است. این‌طور نیست که کسی تصور کند آنچه پیش آمده، کتره‌یی بوده است. نه، آنچه پیش‌آمده، منطبق بر قواعد عالم است؛ منتها برطبق قوانین و قواعد مادّیِ شناخته شده نیست؛ بلکه عنصر معنوی در آن کار، مؤثر و کننده‌ی کار است.

 


حالا در مقابل این رسالت تاریخی و این حادثه‌ی عظیم، خصومت و عناد روزافزون قدرتها را نسبت به نظام جمهوری اسلامی میبینیم. ممکن است که فرض کنیم، امروز خطر قدرتهای بزرگ برای انقلاب و کشور، کمتر از اوایل انقلاب است؛ چون امروز نظام اسلامی ریشه‌دار شده و سخن حق آن در خیلی از اقطار عالم پیچیده و طرفداران زیادی در دنیا دارد؛ در داخل هم کارهای زیادی انجام گرفته و بر کار خودش مسلط و جاافتاده است. ممکن است این‌گونه فرض کنیم؛ ولی نمیخواهیم به طور قاطع هم قضاوتی در این مورد بکنیم. امروز خطر کمتر است؛ اما عناد و دشمنی و استنتاج مخالف دشمنان اسلام، قطعاً بیشتر از اول انقلاب است.

 


به نظر میرسد که در اول انقلاب، ابعاد این پیروزی مردمی و اسلامی، هنوز برای بسیاری از دشمنان واضح نبود. امروز میفهمند که این پیروزی، چه حادثه‌ی عظیمی بوده است. میبینند که مسلمین در سرتاسر عالم، چه احساس شخصیتی میکنند. مشاهده میکنند که چه حرکات و چه قیامهایی پدیدار شده و چه آرمانهای فراموش‌شده‌یی که دوباره به یادها آمده و برای آنها حرکت شده است. یکی همین مسأله‌ی فلسطین است که شما ملاحظه میکنید. چه شعارهای جدیدی که در اختیار ملتها قرار گرفت. اینها را امروز مشاهده کرده‌اند. حتّی آنها نقش این پیروزی اسلامی را در زودرس‌تر کردن زوال امپراتوری مارکسیزم و بلوک شرق در دنیا، خوب میفهمند و خوب حس میکنند. این انقلاب، نقش آشکاری در فروپاشی آن تشکیلات و آن نظام و مشکل شدن کار برای آن اداره‌کنندگان داشت، تا کار به این‌جا رسید. طبیعی است که اینها را مشاهده میکنند؛ لذا دشمنی و عنادشان بیشتر است.

 


اگر دشمن معاند بیداری در مقابل ماست، ما باید لحظه‌به‌لحظه بیداری خود را حفظ کنیم. یک لحظه غفلت، روا نیست. امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) فرمود: (و من نام لم ینم عنه)(13). اگر شما غفلت کردید، دیگران از شما غفلت نمیکنند؛ مواظب باشید.

 


در این شرایط خاص زمانی، تهاجم و لشکرکشی عظیم دشمنان همیشگی ما به این منطقه صورت میگیرد. امریکا چندهزار کیلومتر دورتر از ما نیست؛ بیخ گوش ماست و در خلیج فارس حضور دارد. امروز امکان توطئه‌ی امریکا با تجهیزات و حضورش علیه ما در داخل کشور، بیشتر از گذشته است. امروز خطر انواع تهاجمها از سوی امریکا و متحدانش علیه ما، بیشتر از گذشته است. این هم شرایط حساس منطقه است که متأسفانه به خاطر ضعف دولتهای به اصطلاح مسلمان منطقه و ذلت‌پذیری و فقدان روح ایمان و توکل در آنها، کار به این جاها میرسد که وقتی احساس خطر میکنند، به جای این‌که از نیروی ذاتی خودشان استفاده کنند و علاج را در درون خودشان پیدا نمایند، متوسل به بیگانه میشوند. او هم از خدا میخواهد و لشکرکشی میکند و به این‌جا می‌آید. اگر به نفعش نبود، نمیآمد. او در این قضایا، برای خودش نفع بزرگی قایل است.

 


این شرایط حساس ماست؛ آن از لحاظ اصولی، این از لحاظ منطقه‌یی و زمانی، و آن هم از لحاظ اهمیت وحدت کلمه. شما دیدید که امام بزرگوارمان، در پیامهای مختلف و در سخنرانیهای گوناگون و در توصیه‌های خصوصی، چه‌قدر روی وحدت کلمه تأکید میکردند.

 


من یادم می‌آید، در آن سالهایی که فتنه‌ی لیبرالها، همه‌ی حواس این کشور را به خود جلب کرده بود، ماها غالباً خدمت ایشان میرفتیم؛ یا شکایت میکردیم، یا کاری داشتیم، یا ایشان کار داشتند. در آن دیدارها، امام مکرر میفرمودند که اگر شماها با هم اختلاف و دعوا هم دارید، این دعوا را در درون خودتان تمام کنید؛ چرا در ملأ عام مطرح شود؟

 


البته وقتی ایشان میفرمودند، یک دسته - که ماها بودیم - گوش میکردند و دهانشان را میبستند. شما مرحوم شهید بهشتی(رضوان‌اللَّه‌علیه) را یادتان است. با این که آدمی بود که خیلی حرف داشت، خیلی هم قدرت گفتن داشت، سکوت کرد؛ ولی آن طرف دیگر، نه. امام(ره) پاس وحدت را داشتند و نگذاشتند که وضع به آن صورت پیش برود. مسأله‌ی وحدت، این‌قدر مهم است.

 


جمعی از برادران از یک جناح، و جمعی از جناح دیگر، در مجلس و یا در بیرون از مجلس، با هم اختلاف نظر و اختلاف سلیقه و بگومگو دارند. البته شامل همه‌ی شما نمیشود؛ من این را قطعاً میدانم. مکرر گفته شده، همه هم می دانند که یک مقدار از این اختلاف نظرها هم طبیعی است؛ اما به یک نکته توجه کنید که اگر همین اظهارنظرهای سلیقه‌یی - که خیلی هم طبیعی به نظر می‌آید و در یک جامعه، بخصوص در یک جامعه‌ی اسلامی و آزاد مثل جامعه‌ی ما، اجتناب‌ناپذیر، بلکه لازم است - از حدود خود خارج شد، قطعاً به نفع دشمن است. در این مخالفتهای جناحی و گروهی با یکدیگر، باید حدود را نگه‌دارید.

 


امام یک وقت خطاب به مجلس میفرمودند که مثل مباحثه‌ی طلبه‌ها با هم بحث کنید. آن کسانی که طلبه بودند و یا هستند، میدانند که طلبه‌ها در مقام بحث، گاهی با همدیگر تندی و خشونت میکنند و به هم بد میگویند. اگر کسی از بیرون نگاه کند، خیال میکند که کدورت بین اینها، تا آخر عمر تمام‌شدنی نیست. مباحثه که تمام شد، همه چیز تمام میشود؛ مینشینند با همدیگر چای میخورند، صحبت میکنند و با هم به مسافرت و گردش میروند. امام به مجلس میفرمودند که با هم این‌طور بحث کنید و نگذارید اختلاف شما - از هر جناحی که هستید - به حدی برسد که دشمن خوشحال بشود.

 


نمایندگان مجلس شورای اسلامی، از تریبون مجلس - که چنین تریبونی، جزو افتخارات جمهوری اسلامی است - مستقیم حرف میزنند و هر هفته چندین ساعت صدایشان از رادیو پخش میشود و همه‌ی مردم - خودی و غریبه - میتوانند رادیو را باز کنند و بشنوند. وقتی دشمنان ما پای این رادیو نشستند و گوش کردند - که قطعاً هم مینشینند و بیش از همه، منتظر حرفهای شماها در نطق پیش از دستور هستند - و دیدند که حرف غلیظ مسأله‌داری از دهان شما خارج شد، قطعاً خوشحال میشوند. نمیگویند که این فرد، جزو این جناح یا آن جناح است؛ کاری که به خیر و شر دو جناح ندارند و اصلاً جناح نمیفهمند. آنان فقط به یک جناح قایلند؛ خودشان را هم در یک جناح دیگر میدانند.

 


در مقابل آنان، یک جناح وجود دارد که آن، جناح معتقد به اسلام و امام و اهداف اسلامی و نظام جمهوری اسلامی است. آنان هر دو جناح را هم جزو این جناح میدانند. لذا هر کدام که حرفی بزنید، بدون این‌که ملاحظه کنند شما از چه جناحی هستید، خوشحال میشوند و میگویند که در صف دشمن - آنان شما را دشمن میدانند؛ درست هم هست - زمزمه‌ی اختلاف به گوش میرسد. (ففی ذلک سرور عدوّک)(14).

 


از طرف دیگر، دلهای دوستان واقعی شما مجروح میشود. مردم در تاکسی و خانه و مغازه، رادیوها را باز میکنند؛ وقتی دیدند که در آن‌جا یک نفر ایستاده و به نحوی با طرف مقابلش حرف میزند که گویی با امریکا، یا با دشمن خونی خودش حرف می زند، و گویی پشت این دروازه‌ها، دشمن با همه‌ی وجود نایستاده است، قلبشان مجروح میشود. خدا میداند در این تلفنهایی که به این‌جا میشود و برای من می‌آورند، یا کسانی از مردم معمولی و ائمه‌ی جمعه که به من مراجعه میکنند، راجع به همین مسأله اظهار نگرانی میکنند. در این چند سال، از جمله در همین یکی، دو سال اخیر، در این خصوص بارها به من گفته‌اند. هر کس هم که میگوید، آدم جواب ندارد. یکی از آن حرفهایی که برایش هیچ جوابی نداریم، همین است. مراقب باشید که حریمها را نشکنید.

 


همان‌طور که عرض کردم، دو خط بیشتر نیست: یک خط، خط انقلاب و طرفداران انقلاب و امام است؛ یک خط هم، خط دشمنان این انقلاب است. الان از جناحهای مختلف، از غربیِ غربی، تا شرقیِ شرقی سابق - که حالا همه یکی شده‌اند - کسانی هستند که وابستگیهای گوناگون گروهی و باندی و حزبی و تشکیلاتی به جاهای مختلف داشتند؛ اما امروز همه زیر این خیمه‌ی ننگین جمع شده‌اند، تا با تمام ابزارها و روشهای مختلف، با جمهوری اسلامی مخالفت کنند!

 


امروز به نظر من، از همه خطرناکتر در داخل، روشهای فرهنگی است؛ که حالا متأسفانه دیگر مجال نیست، تا راجع به مسایل فرهنگی جامعه صحبت بکنم. از اساسی‌ترین مسایل ما، مسایل فرهنگی است و من احساس می کنم که در زمینه‌ی اداره‌ی فرهنگ اسلامی این جامعه، داریم دچار یک نوع غفلت و بیهوشی میشویم - یا شده‌ایم - که بایستی خیلی سریع و هوشیارانه، آن را علاج کنیم.

 


در جبهه‌ی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، عده‌یی از دشمنان اسلام و این نظام، دور هم جمع شده‌اند. این، یک خط است. خط دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران این راه - چه کسانی که سابقه دارند و چه کسانی که ندارند - نیز یک خط است. من نمیخواهم بین آنهایی که سوابق دارند، با آنهایی که ندارند، فاصله قایل بشوم. اگر کسی هم سوابق دارد، بالاخره برای خدا و در راه اوست. این جوانانی که هیچ سابقه‌ی مبارزاتی هم نداشتند، کسانی بودند که در انقلاب آمدند. در آن دورانی که ماها خیال میکردیم کاری میکنیم، اینها بچه بودند؛ ولی آمدند و از ماها میدانها جلو رفتند و ما به گرد و خاک آنها هم نمیرسیم. بنابراین، آنهایی که مؤمن به این نظامند و با ایمان کار میکنند، در یک خط دیگر قرار میگیرند. در هرجا که هستید، در هر تشکیلاتی که کار میکنید و هر سلیقه‌یی که دارید، جزو این جناحید؛ یادتان نرود. هر مسلک سیاسی و - به تعبیر رایج - هر خط سیاسییی که دارید، جزو این جناحید؛ این را همیشه به یاد داشته باشید.

 


اختلافات درون‌گروهی و بگومگوهای داخلی، تا آن‌جا مجاز است که این صف را در مقابل آن صف مقابل، متزلزل نکند. حواستان جمع باشد، خودتان را زیر سؤال نبرید و (یکی بر سر شاخ و بن میبُرید)، نباشید. عزت، حیات، بقا و آرزوهای بزرگ مقدس ما، در گرو آن است؛ این را باید حفظ کنید. از این مرحله که گذشتید، طبیعی است که هر کس دیدگاه و فکری دارد و حرفی میزند - اشکالی ندارد - ولی به همدیگر کمتر تعرض بکنید، یا نکنید.

 


امام راحل(رحمةاللَّه‌علیه) یک وقت فرمودند، چنانچه در این مجلس به کسی اهانت شد، حق داشته باشد که به مجلس بیاید و از خودش دفاع کند. برادران و خواهرانی که در آن مجلس بودند، لابد یادشان است. وصیت‌نامه و پیام امام هم که موجود است. آنچه که امام راجع به مجلس فرمودند، همانها را موبه‌مو عمل کنید. آنها درسهای جاودانه‌یی است.

 


امام(ره) به معنای واقعی کلمه، یک حکیم بود. خدای متعال، حکمت به همان معنای حقیقی (ولقد اتینا لقمان الحکمة)(15) را به این مرد داده بود. او واقعاً بصیرتی داشت. خیلی از چیزهایی که ماها حتّی گاهی با دقت نمیدیدیم، او آنها را در نگاه عادی مشاهده میکرد. حرفهای او، برخاسته‌ی از چنین دلی و چنان حکمتی بود.

 


من هم خودم را خدمتگزار شماها و خدمتگزار این مردم می دانم و چنانچه این لقب خدمتگزاری بر من تطبیق کند، به آن افتخار میکنم. من حتّی خودم را واقعاً کوچکتر از این تعبیر خدمتگزاری میدانم. از بس امام فرمودند (من یک طلبه هستم)، من به خودم اجازه نمیدهم که این تعبیر را به کار ببرم و بگویم من یک طلبه‌ام؛ والّا منهای این فرمایش امام، حقیقتاً این‌گونه است و ماها یک طلبه و یک آدم معمولی هستیم؛ هر چند حالا وظیفه‌یی هم به عهده‌ی ماست و بایستی آن را انجام بدهیم.

 


نگاه من به برادران گوناگون در هر دو جناح، همین نگاه است. وقتی از جناح صحبت میکنم، به همه خطاب نمیکنم. میدانم که بسیاری از شماها، خارج از این خطبندیها هستید. درعین‌حال، نگاه من به آن برادرانی که در این خطبندیها قرار دارند و در هریک از این خطوط و جناحها هستند، همین نگاه است. من هر دوی شماها را جزو این جناح و این خط اصلی میدانم و معتقدم که نسبت به این انقلاب، هر دویتان به یک اندازه مدیون و موظفید.

 


ماها از انقلاب طلب نداریم؛ هیچ‌کس طلب ندارد. (یمنّون علیک ان اسلموا قل لاتمنّوا علی اسلامکم بل‌اللَّه یمنّ علیکم ان هدیکم للایمان)(16). خدای متعال توفیق داد، تا ما بتوانیم در صفوف مقدم این انقلاب، حرکت و کار بکنیم. ماها مدیون این انقلابیم. ما از این انقلاب طلبکار نیستیم؛ ولی مسلمانان عالم و عامه‌ی مردم ما، از این انقلاب طلبکارند؛ هر چند خوشبختانه آنها هم در این انقلاب، احساس طلبکاری نمیکنند و خودشان را سرباز انقلاب میدانند.

 


همه‌ی شما در هرجا که هستید، در حراست و حفاظت از این نظام، و در باز کردن مشکلات این کشور، به یک اندازه مسؤولید. ما اگر نتوانیم مشکلات این کشور را حل کنیم، نمیتوانیم انقلاب را حفظ کنیم و طبعاً نمیتوانیم آن را صادر نماییم. همه موظفند که به کارگزاران کشور و بخصوص به دولت، کمک کنند. این، یک وظیفه است. این، همان حرفی است که امام در طول نزدیک به یازده سال امامت پُربرکت و رهبری استثنایی خود، همیشه گفتند. عجیب این است که نگاه نمیکردند در رأس دولت کیست. یک وقت بنا بود که نخست‌وزیر معرفی کنیم. ایشان به من فرمودند، هر کس که از مجلس بیرون بیاید، من از او حمایت و دفاع خواهم کرد. نمیدانستند که چه کسی بیرون می‌آید؛ ولی گفتند هر کس که بیاید و هر دولتی که تشکیل بشود، از او حمایت میکنم.

 


بار سنگین اداره‌ی کشور، بر دوش ارگانهای خدمتگزار و کارگزار است. مجلس و دستگاه قضایی، بخشی از این بار را برعهده دارند؛ اما معظم این بار، بر دوش دولت است. اساسی‌ترین بارها، بر دوش دولت است؛ لذا همه وظیفه دارند که از دولت حمایت بکنند. این، یک توقع زیاد نیست. هر کس و از هرجا که هستید، در هر بخشی که کار میکنید، از هر خطی که هستید، عواطف سیاسی و آرزوها و احساسات شما هرچه که هست - که همه‌ی آنها هم خوب است؛ عواطف و احساسات که چیز بدی نیست - سلایقتان هرچه که هست - حالا یک خرده بهتر، یک خرده بدتر، یک خرده درست‌تر؛ هر کسی نظری دارد - فرقی نمیکند، همه موظفند که کار و تلاش کنند و از دولت و دستگاههای مسؤول حمایت نمایند، تا گرهها باز گردد، مشکلات برداشته شود و انقلاب درخشندگی و تابناکی خود را حفظ کند.

 


خداوند متعال، ان‌شاءاللَّه نیتهای ما را خالص کند؛ دلهای ما را به نور هدایت خودش منوّر نماید؛ ما را یک آن به خودمان وانگذارد؛ دلهای ما را بیش از پیش نسبت به هم مهربان کند؛ وسوسه‌ی خناسان و شیاطین را از این انقلاب دور نماید؛ شر دشمنان را به خودشان برگرداند؛ دشمنان را همیشه به خودشان مشغول بدارد؛ نظام اسلامی را روزبه‌روز مستحکمتر کند؛ قلب مقدس ولیّ‌عصر(عج) را از ما راضی و خشنود کند؛ دعای آن بزرگوار را شامل حال ما کند؛ روح ملکوتی امام عزیز و بزرگوارمان را - که حق حیات به گردن این کشور و این ملت و بخصوص ماها دارند - با اولیا و اطیاب از آل‌محمّد(علیهم‌السّلام)، محشور نماید و روح آن بزرگوار را از ما راضی و خشنود بگرداند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) جمعه: 5

 


2) بقره: 61

 


3) هود: 112

 


4) بحارالانوار، ج 70 ، ص 64

 


5) صحیفه‌ی سجادیه، دعای مکارم‌الاخلاق‌

 


6) حمد: 6

 


7) شوری: 15

 


8) صافات: 24

 


9) زلزله: 7 و 8

 


10) نهج‌البلاغه، نامه‌ی 45

 


11) همان

 


12) همان

 


13) نهج‌البلاغه، نامه‌ی 62

 


14) بحارالانوار، ج 98 ، ص 90

 


15) لقمان: 12

 


16) حجرات: 17

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان و پرستاران و پرسنل نیروی دریایی ارتش

تاریخ: 1369/09/07

 

بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان و پرستاران و پرسنل نیروی دریایی ارتش


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


اجتماع پُرشور بسیجیان و مدافعان عاشق و صادق انقلاب و ارزشهای اسلامی، حامل صفای جهاد و عطر شهادت است. جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس، در طول سالهای متمادی، از خون عزیزان بسیجی رنگین شد و ناصیه‌ی انقلاب را درخشان کرد. هفته‌ی بسیج، در حقیقت فرصت و بهانه‌یی برای زنده نگهداشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پُرشور و مدافعان عاشق صادق است. به یکایک بسیجیان در سرتاسر کشور، از زن و مرد و پیر و جوان، ارادت و اخلاص صادقانه‌ی خودم را عرض میکنم و همان‌طور که امام و پیشوای راحل عظیم‌الشأن ما فرمودند، من هم آرزو میکنم و از خدا میخواهم که با بسیجیان محشور باشم. بسیج، یک افتخار و یک ارزش است. سعی کنید این روحیه‌ی بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید.

 


امروز در جمع ما، عده‌یی از خواهران و برادران پرستار حضور دارند. به مناسبت بزرگداشت پرستار در این روزها، وظیفه‌ی من است که از همه‌ی پرستاران عزیزمان صمیمانه تشکر کنم. زحمات این عزیزان، همیشه و مخصوصاً در دوران گرفتاریهای جنگ، زحمات طاقت‌فرسا و بسیار ارزشمندی بود. پرستاری، شغل مقدسی است. این شغل، عبادت است و از برجسته‌ترین نمونه‌ها و مصداقهای خدمت به مظلومان و ضعفاست. خواهران و برادران پرستار، ان‌شاءاللَّه این کار را با جدیت و شور و شوق انجام داده، ادامه بدهند و کادرهای پرستاری ما در بیمارستانها، از جهت کمیت و کیفیت، ان‌شاءاللَّه تقویت بشوند. به این برادران و خواهران هم خوش‌آمد عرض میکنم.

 


امروز، روز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است و جمعی از برادران این نیرو، در این جمع حضور دارند. زحمات آنها در طول این چند سال - چه در اوایل جنگ، چه بخصوص در اواخر جنگ و چه در بین این دو مقطع - مهم و باارزش و شجاعانه بود. برادران توجه بکنند که دریا منطقه‌ی حساس، و خلیج فارس نقطه‌ی مهمی است. دشمنان با چشمهای طمعکار، به این نقطه چشم دوخته‌اند و برای حفظ منافع نامشروع و ناحق خود، از هزاران کیلومتر آن طرف‌تر، ناوگانها و نظامیان خود را به این منطقه آورده‌اند و می‌آورند. این، تهدیدی علیه ملتها و کشورهای این منطقه و بخصوص تهدیدی علیه جمهوری اسلامی است؛ هوشیار باشید.

 


مسأله‌ی نیروی دریایی ما - هم نیروی دریایی ارتش و هم نیروی دریایی سپاه - مهم است. این دو نیرو، در کنار هم و با وظایف متفاوت، این وظیفه‌ی بزرگ را باید انجام بدهند و امیدواریم که ان‌شاءاللَّه کاملاً موفق باشند. همچنین به برادران عزیز روحانی در ارتش جمهوری اسلامی ایران، که امروز در مجلس حضور دارند، خوش‌آمد میگویم و به خاطر زحماتشان و خدماتی که در جهت پیشبرد کیفیت اسلامی و معنوی ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام میدهند، تشکر میکنم.

 


این روزها، ما یک مسأله‌ی اساسی و عمده در سطح جهان داریم که همه‌ی قشرهای مردم، از نظامی و غیرنظامی، از دولتی و غیردولتی، از شهری و روستایی، از پیر و جوان، باید نسبت به آن هوشیار باشند و آن، این است که هرچه میگذرد، استکبار جهانی بیشتر احساس میکند که نظام جمهوری اسلامی، در مقابل منافع ناحق و نامشروع و در مقابل تجاوزهای او، محکم و قاطع ایستاده است و مزاحم تجاوزطلبی و افزونخواهی اوست. این را خوب فهمیده‌اند.

 


شاید تا مدتی تصور میکردند که بعد از رحلت امام بزرگوار ما(رضوان‌اللَّه تعالیعلیه)، شعله‌ی آرمانخواهی در جمهوری اسلامی کم بشود، یا فرو بنشیند و یا خاموش گردد. خیال میکردند که بعد از رحلت امام(رضوان‌اللَّه‌علیه)، تدریجاً همه چیز تمام خواهد شد. یعنی احساسات انقلابی و روح مجاهدت و فداکاری در مردم و نیز دشمنی آنها با ایادی ظلم و استکبار و استعمار در دنیا، تمام خواهد شد.

 


چنین چیزی را انتظار داشتند؛ ولی دیدند که این‌طور نشد و هرچه میگذرد، پایبندی این مردم نسبت به خطی که امام راحل و پیشوا و معلم بزرگ ما ترسیم کرده‌اند و نیز علاقه‌ی آنها به امام و انقلاب کم نمیشود. احساس کردند که دولت و ملت، مردم و نمایندگان آنها و مسؤولان گوناگون، در هر جای این کشور محکم ایستاده‌اند، تا از اسلام و انقلاب دفاع کنند.

 


آنها خوب فهمیده‌اند که مردم حاضر نیستند ارزشهای عزیز اسلامی و انقلابی را با چیزی معامله کنند. سر قضایای تجاوز عراق به کویت هم این معنا برایشان روشن شد و دیدند با این‌که در قضیه‌ی کویت، کشور عراق تجاوزکار است و ملت ایران، متجاوز را به هر شکلی و به هر نحوی محکوم کردند - از اول هم دولت و ملت ما این را گفتند - اما این موضع مانع نشد که مردم و مسؤولان ما، از دخالتهای متجاوزانه‌ی بیجای امریکا انتقاد نکنند. خیال میکردند ما بعد از این‌که دیدیم عراق به کویت تجاوز کرد، امریکا را فراموش خواهیم کرد؛ غافل از این‌که ملت ما دست‌پرورده‌ی انقلاب و امام است و مسؤولان ما شاگردان امام هستند.

 


مگر ممکن است که ملت ما، دشمنیهای استکبار و بیش از همه امریکا را فراموش کنند؟ مگر ممکن است طمع‌ورزیها و زیاده‌طلبیها و تجاوزهای پنهان و آشکار امریکا را ندیده بگیرند؟ فهمیدند که دشمنی ملت ایران نسبت به دشمنان اسلام و در رأس آنها رژیم امریکا، تمام‌شدنی نیست. فهمیدند که ملت ایران ایستاده است، تا از اسلام انقلابی و اسلام ناب محمّدی(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) دفاع کند. فهمیدند که دولت و ملت و مسؤولان، اهل سازش و معامله نیستند. حالا که اینها را فهمیده‌اند، از همه طرف خباثتهایشان را شروع کرده‌اند - متوقف نشده بود؛ تشدید کردند - و مثل زمان حضرت امام و همین دوران فاصله‌ی رحلت حضرت امام تا امروز، بلندگوهای جهانی را از تبلیغ علیه نظام اسلامی پُر کردند. امروز، چنین وضعیتی است.

 


امروز ملت ایران باید هوشیار باشد؛ چون دشمن با اسمهای مختلف - از جمله به نام حقوق بشر - در فکر دشمنی کردن و ضربه زدن به انقلاب و اسلام است. دفاع امثال امریکا از حقوق بشر، برای ملتها و مظلومان دنیا، هم خنده‌آور و هم گریه‌آور است. از طرفی، خنده‌آور و مضحکه است؛ چون خود نقض کنندگانِ درجه‌ی اول حقوق بشر، سنگ حقوق بشر را به سینه میزنند! چه کسانی داعیه‌ی حقوق بشر دارند؟ کسانی که همین امروز از پنجه‌هایشان، خون مردم فلسطین میچکد. حالا هرچه در سالهای گذشته، در شرق و غرب عالم - در آفریقا و آسیا و در جاهای گوناگون - ملتها را نابود کردند و کشتند و بشر و حقوق بشر را به مسخره گرفتند، به جای خود محفوظ. همین امروز رژیم صهیونیستی، به پشتیبانی امریکا و همپیمانانش، ملت فلسطین را با بدترین و فجیعترین وضعی، زیر فشار و شکنجه قرار داده و خون مردم و شهدای فلسطین، به گردن اوست. چنین انسانهایی، دم از حقوق بشر میزنند! این، مضحکه و تمسخر نیست؟!

 


از طرف دیگر، گریه‌آور هم است. برای بشریت، مصیبتی از این بالاتر نیست که مفاهیم و ارزشهای انسانی، این‌طور در دست‌وپای این سیاستبازان خبیث بیفتد. ایران اسلامی را به نقض حقوق بشر متهم میکنند؛ در حالی که اسلام بزرگترین ضامن حقوق بشر است. ما به عنوان یک ملت، چرا از ملت فلسطین دفاع میکنیم؟ ما به عنوان یک انقلاب، چرا از ملتهای مظلوم دفاع میکنیم؟ ما با مردم آفریقای جنوبی، چه قوم و خویشییی داریم؟ ما از این مظلومانی که در مناطق مختلف جهان، به خاطر سیطره‌ی حکومتهای خبیثِ علیالظاهر دمکراتیک و عملاً فاشیستی، جرأت نمیکنند مظاهر اسلامی خودشان را رعایت کنند، چرا دفاع میکنیم؟ دیدید که در فرانسه، به دختر مسلمان اجازه نمیدهند روسری به سر کند! دیدید که در امریکا، مأموران دولتی، برای انجام فرایض مذهبی، مسلمانی را در جلوی چشم مردم کتک میزنند، که چرا در فرودگاه نماز خواندی! چرا هرجا مظلومی صدا بلند میکند و استغاثه مینماید، ما احساس تکلیف میکنیم که هرطور ممکن است، به کمک او بشتابیم، یا لااقل فریاد او را منعکس کنیم؟ این، به خاطر دستور اسلام مبنی بر حفظ حقوق انسانهاست.

 


شما سردمداران ظلم و استکبار هستید که حقوق بشر را نقض کرده‌اید. شما هستید که سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر و مفاهیم انسانی را به مسخره گرفته‌اید و همه را بازیچه‌ی دست خودتان میخواهید. برای ما، ارزش انسان و ارزش حقوق انسان، آن‌قدر زیاد بوده و زیاد است که به خاطر آنها حاضر شده‌ایم با همه‌ی قدرتهای استکباری جهان، مقابل و مواجه بشویم. نوکران امریکا و دیگر دولتهای استکباری، در طول سالیان متعدد، بر این کشور حکومت کردند، صدصد و هزارهزار از این مردم را در این خیابانها کشتند و خونشان را بر زمین ریختند. همین الان هم در جاهای دیگر، نظیر این واقعه، از بقیه‌ی نوکران امریکا سر میزند. زندانهایشان پُر از انسانهای مظلوم است؛ ولی در محافل جهانی، از هیچ‌کس صدا بلند نمیشود!

 


شماها اگر طرفدار حقوق بشر بودید، چرا به رژیمهای مرتجع و ظالم و مستبد و خبیث که بویی از دمکراسی نشنیده‌اند و در کشورشان به عنوان نمونه، یکبار یک صندوق رأی گذاشته نشده است، اعتراض نمیکنید؟! چرا فقط به جمهوری اسلامی که مظهر آزادی و دخالت مردم در امور است و در مسایل مختلف، انتخابات آزاد و پیدرپی برگزار میکند و مردم در کوچه و خیابان و مجامع عمومی، حرف دلشان را میزنند و شعار میدهند، اعتراض میکنید؟!

 


شما طرفدار حقوق بشر نیستید؛ شما طرفدار بیدینی و تسلط خودتان بر کشورها و ملتها هستید. شما از کوتاه شدن دست پلید خودتان از کشور ثروتمند و وسیع ایران و تهدیدشدنتان در سایر کشورها ناراحتید. شما نسبت به انقلاب، دشمن خونی هستید. این انقلاب، نوکران شما را در این‌جا از بین برد. شما با انقلاب کینه دارید؛ حقوق بشر بهانه است. شما چه میفهمید که بشر چیست و حقوقش کدام است؟ ملت ایران باید هوشیارانه، تمام دشمنیهای این طیف وسیع استکبار و دشمنان اسلام و انقلاب را بفهمد و بشناسد؛ همچنان‌که بحمداللَّه اکثریت قاطع این کشور، میفهمند و میشناسند.

 


برادران و خواهران عزیز من در سرتاسر کشور! بدانید که امروز امریکا و یاران و مزدوران و همپیمانانش، منتظر فرصتند که از انقلاب انتقام بگیرند. منتظر فرصت هستند که انتقام محمّدرضای خبیث و خاندان ظالم و ساواکیهای دورانش را از جوانان انقلابی ما بگیرند. دنبال منفذی میگردند، تا در داخل انقلاب نفوذ کنند. هوشیار باشید؛ همچنان‌که بحمداللَّه هوشیار بودید و هستید.

 


ملت ما، هر گونه دخالت و هر گونه انگشت موذی دشمن را قطع خواهد کرد و با مشت گره کرده، با او روبه‌رو خواهد شد. من از همین‌جا، به دشمنان خبیثمان که علاوه بر خباثت، بیهوش و نادان هم هستند و انقلاب و ملت ما را نشناخته‌اند و سیزده، چهارده سال است که درباره‌ی این ملت و این کشور، غلط تحلیل میکنند و غلط میفهمند و به همین جهت هم مرتب شکست میخورند، میگویم که بدانید شما در شناخت ملت ایران، اشتباه کرده‌اید. این ملت، پایبند به اسلام است. این ملت، خادمان و خدمتگزاران اسلام را دوست میدارد. این ملت، سعادت خودش را هم در اسلام جستجو میکند. این ملت، با پایبندی و ایمان به اسلام، ان‌شاءاللَّه خواهد توانست تمام گرههایی را که شما بر زندگی او تحمیل کرده‌اید، باز کند. این ملت، تسلیم‌بشو نیست.

 


بسیج، در سرتاسر کشور هوشیار باشد. همه‌ی نیروهای مسلح - ارتش، سپاه و نیروهای انتظامی - باید هوشیار باشند. همه باید هوشیار باشند؛ اما بسیج، احتیاج به هوشیاری مضاعف دارد. آحاد بسیج در هرجا هستند - در شهر، در ده، در عشایر، در دانشگاه، در حوزه‌ی علمیه، در دبیرستان، در بازار، در اداره، در کارخانه - باید هوشیار باشند. دشمن، برای ضربه زدن به انقلاب و اسلام، از یک راه نمی‌آید؛ از راههای مختلف می‌آید. باید چشمتان را باز کنید، متوجه باشید و دشمن را بشناسید. امام بزرگوار، این خطوط را برای ما درست مشخص کردند.

 


هر چیزی که دیدید دشمن روی آن حساسیت نشان میدهد، شما هم روی آن حساس بشوید و بفهمید که دشمن از این‌جا میخواهد رخنه کند. وقتی که میبینید دشمنان خبیث، نسبت به ملت و انقلاب و پایبندی مردم به انقلاب تبلیغات میکنند، بدانید که دشمن از پایبندی مردم به انقلاب و از حضور آنها در صحنه‌های انقلاب میترسد. حضور شما در صحنه‌های انقلاب و هوشیاری و آمادگیتان، دشمن را مأیوس خواهد کرد.

 


البته ما فضل و کمک الهی و پشتیبانی واضح خدا را در همه‌ی امورمان مشاهده کرده‌ایم و باز هم مشاهده میکنیم. خدای متعال به این ملت و به این کشور، خیلی لطف کرده و خیلی لطف داشته و در شداید، به این ملت کمک کرده است و باز هم لطف و رحمت الهی ان‌شاءاللَّه شامل حال این ملت است.

 


امیدواریم که خدای متعال، به همه‌ی شما توفیق بدهد و دعای ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) را شامل حالتان بکند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضی بفرماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار شرکت‌‌کنندگان در اولین کنفرانس اسلامی فلسطین‌

تاریخ: 1369/09/13

 

بیانات در دیدار شرکت‌‌کنندگان در اولین کنفرانس اسلامی فلسطین‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


میتوان گفت که این جلسه، مهمترین مسأله‌ی جهان اسلام را در دستور کار خود قرار داده است. تحقیقاً امروز در زندگی مسلمین و در آفاق اسلامی، هیچ مسأله‌یی به اهمیت و خطورت مسأله‌ی فلسطین نیست. بیش از چهل سال است که بتدریج مسلمین را با غصب بخشی از خانه‌ی خودشان عادت داده‌اند. فقط غصب خانه‌ی مسلمین نیست؛ بلکه قضیه بالاتر از این است. مسأله این است که دشمنان جهانی اسلام، بخشی از خانه‌ی مسلمین را برای حمله به صفوف مسلمین و برای مبارزه با خواسته‌ها و حرکات آنها، سنگر قرار داده‌اند.

 


متأسفانه در دنیای اسلام، آن کسانی که امکانات در دستشان بوده و میتوانستند درباره‌ی این مسأله تصمیمهای مؤثری بگیرند، آن را در زاویه‌ی فراموشی - ولو نه به لفظ، اما در باطن امر - قرار دادند. ما اگر به خود بیاییم، خواهیم دید که این بزرگترین بلایی است که در دوره‌های اخیر، بر مسلمین نازل شده است. حکم اسلامی این قضیه، واضح است. احدی از مسلمین، درباره‌ی حکم منطبق بر قضیه‌ی فلسطین، تردیدی ندارد. این، همان مسأله‌یی است که در تمام کتب فقهی - که بحث جهاد در آن مطرح شده - آمده است. اگر کفار بیایند و بلد مسلمین را تصرف یا احاطه کنند، هیچیک از فقهای مسلمین - قدیم و جدید - در وجوب عینی جهاد در این مورد، تردید نکرده است. همه‌ی مذاهب اسلامی، در این معنا همعقیده هستند. جهاد ابتدایی، واجب کفایی است؛ اما در غیر این مورد. جهاد دفاعی که اظهر مصادیق دفاع هم هست، واجب عینی است.

 


مسأله‌یی با این وضوح و با این اهمیت، امروز در دنیای اسلام، مثل یک مسأله‌ی درجه‌ی دو مورد توجه قرار میگیرد. البته گناه اول، به عهده‌ی رؤسای مسلمین است. اگر زعمای مسلمین و رؤسای کشورهای اسلامی، متحداً و جداً بر استنقاذ فلسطین تصمیم بگیرند، خواهند توانست.

 


در مسأله‌ی فلسطین، آنچه که هدف است، استنقاذ فلسطین است؛ یعنی محو دولت اسرائیل. فرقی بین سرزمینهای قبل از سال 67 و بعد از آن نیست. هر یک وجب از خاک فلسطین، یک وجب از خانه‌ی مسلمین است. هر حاکمیتی غیر از حاکمیت مردم فلسطین و حاکمیت مسلمین بر کشور فلسطین، حاکمیت غاصب است. حرف، همانی است که امام راحل عظیم الشأن فرمود: (اسرائیل بایستی محو بشود). یهودیهای فلسطین، اگر دولت اسلامی را قبول میکنند، در آن‌جا زندگی کنند. بحث، بحث یهودیستیزی نیست. مسأله، مسأله‌ی غصب خانه‌ی مسلمین است. رؤسا و زعمای مسلمین، اگر تحت تأثیر قدرتهای جهانی قرار نداشتند، میتوانستند این مهم را انجام بدهند؛ ولی متأسفانه نکردند.

 


امروز، حادثه‌ی بزرگی داخل سرزمینها در جریان است و آن، همین قیام اسلامی است که این روزها وارد چهارمین سال عمر خود میشود. این، همان چیزی است که باید فلسطین را نجات بدهد. این، همان چیزی است که حامیان و تولیدکنندگان اسرائیل، از آن میترسیدند. این، همان چیزی است که بدان امید بود و این امید، امروز برآورده شده است. این، یک نعمت بزرگ الهی است.

 


اگر ما مسلمین، این نعمت را شکر کردیم، باقی خواهد ماند؛ (لئن شکرتم لازیدنّکم)(1). اگر به این نعمت کفران ورزیدیم، از دست خواهد رفت. شکر این نعمت به آن است که همه‌ی مسلمین در همه جای عالم، تکلیف شرعی خودشان بدانند که از این مبارزانی که امروز به نام اسلام مبارزه میکنند، حمایت نمایند. امروز، هیچ علاجی جز این نیست.

 


این حمایت، بایستی وسیع و همه‌جانبه باشد. هم حمایت سیاسی، هم حمایت تبلیغاتی، هم حمایت اخلاقی و هم حمایت نظامی لازم است. هرچه ممکن بشود، لازم و تکلیف است. مسلمین دنیا ببینند، کدامیک از انواع این حمایتها را میتوانند بکنند. هرچه را که دانستند، تکلیف شرعی آنهاست و از آن نباید تخلف بکنند.

 


غالباً دو نکته از نظر شعاردهندگانِ به نام اسرائیل، دور میماند. ما این دو نکته را اجمالاً عرض میکنیم. یکی از این دو نکته این است که دشمنیِ با غاصبان اسرائیل، با دوستیِ با کسانی که پشتیبان همه‌جانبه‌ی غاصبان اسرائیل هستند، نمی‌سازد. این، ممکن نیست. آن کسانی که خیال میکنند، از راه امریکا و همپیمانانش میتوانند فلسطین را نجات بدهند، در اشتباه تأسف‌انگیزی بسرمیبرند. همچنان که از راه دولت اسرائیل نمیشود فلسطین را نجات داد، از راه دولت امریکا و همپیمانانش هم نمیشود فلسطین را نجات داد. هر حرکتی که به تکیه بر پشتیبانان دولت غاصب منتهی بشود، قطعاً یک حرکت انحرافی و یک غلط بزرگ است. اگر کسی شعار ضدیت با اسرائیل را میدهد، اما با همپیمانان اسرائیل در این مسأله هم‌صحبتی میکند و به آنها اتکا مینماید، باید دانست که دروغ میگوید. چنین چیزی ممکن نیست.

 


آن کسانی که اسرائیل را تغذیه میکنند، در جبهه‌ی اسرائیل هستند. آن کسانی که به هر نحوی از انحاء به اسرائیل کمک میکنند، در جبهه‌ی اسرائیل هستند. آن کسانی که با صهیونیستها مذاکره میکنند، در جبهه‌ی اسرائیل هستند. مبارزه برای استنقاذ سرزمین فلسطین، باید معنای حقیقی مبارزه را داشته باشد. مبارزه، نقطه‌ی مقابل سازش است. در این مسأله، سازش خیانت و مبارزه وظیفه است. هیچ‌کس سازش را به حساب مبارزه نگذارد.

 


نکته‌ی دوم این است که یکی از چیزهایی که در روز اول، ایجاد دولت غاصب را زمینه‌سازی کرد و امروز هم ادامه‌ی آن دولت را زمینه‌سازی میکند، تبلیغاتی است که دستگاه تبلیغاتی سراسری صهیونیستها و دوستانشان در همه جای دنیا، به راه انداخته‌اند. برای افکار مردم دنیا، این‌طور وانمود کرده‌اند که صاحبِ خانه، آن کسانی هستند که بر آن‌جا حکومت میکنند و یک عده دور از فرهنگ هم برای آنها مزاحمت ایجاد میکنند! متأسفانه، این را در دنیا جا انداخته‌اند. روی این قضیه، در افکار عمومی و در فرهنگ عام جهانی، کار تبلیغاتی کرده‌اند؛ ولی ما مسلمین غافل بوده‌ایم! ما مسلمین، به شیوه‌های تبلیغاتی دشمن وقوف پیدا نکرده‌ایم. از بهترین شیوه‌ها، برای بیان حقانیت مردم فلسطین استفاده نکرده‌ایم.

 


آنچه بر این مقدمه میخواهم مترتب کنم، این است که در تمام اقطار عالم، همه‌ی روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان و کسانی که در تبلیغات، اندک دستی دارند، باید با احساس وظیفه‌ی کامل نسبت به این قضیه، ادای تکلیف بکنند. بعد از جنگ جهانی دوم، یهودیها در سرتاسر دنیا، برای مظلوم‌نمایی، صدها و بلکه هزارها فیلم درست کرده‌اند، تا چهره‌ی آنها را مظلوم، و چهره‌ی کسانی که با آنها مقابل بودند - به صورت واقعی یا غیرواقعی - ستمگر نشان بدهد. تا آن‌جا که ما اطلاع داریم، ظلمی که امروز به ملت فلسطین میشود، هیچ‌وقت به مجموعه‌ی یک ملت نشده است؛ در حالی که متأسفانه افکار عمومی دنیا، از این ظلم مطلع نیست. این، بایستی درست بیان بشود. باید فیلمها ساخته بشود، باید کارهای هنری انجام بگیرد تا همه‌ی افکار عمومی دنیا بدانند که چه میگذرد.

 


متأسفانه باید اعتراف کنیم که روشنفکران ما و کسانی که میتوانستند، کوتاهی کردند. ما باید در سطح عالم، مسأله‌ی فلسطین را آن‌چنان که هست، معرفی بکنیم. برای این کار باید سرمایه‌گذاری بشود و افراد، تلاش و کار کنند. این، نکته‌یی بوده است که ما از آن غفلت کرده‌ایم.

 


امروز بعد از این‌که انقلاب اسلامی، بُرندگی اسلام را نشان داد، دشمنان اسلام و مسلمین جدیتر شدند. انقلاب اسلامی، جبهه‌های جدیدی علیه اسلام به وجود آورد؛ فقط به خاطر این‌که اسلام را معرفی کرد و نشان داد که اسلام با ظلم مخالف است و فهماند که مسلم واقعی، آن کسی است که در مقابل قلدری و سرکشی و نظام سلطه‌ی جهانی، تسلیم نمیشود و زیر بار نمیرود. این، سلطه‌گران را بشدت خشمگین کرد و در مقابل اسلام، جبهه‌های جدیدی به وجود آورد.

 


نمونه‌هایش را در همه جای دنیا مشاهده میکنید. هم در اروپا مشاهده میکنید که علیه گروهها و افراد مسلمان، چه کارهایی انجام میگیرد؛ هم در آفریقا مشاهده میکنید که این حرکات تبشیری را فقط برای مقابله‌ی با اسلام ناب به راه انداخته‌اند؛ هم در خود کشورهای اسلامی مشاهده میکنید که روی حرکات اسلامی، چه‌قدر فشار است. در هرجایی، به یک نحو است. مظاهری از آن را در کشورهای دیگر - مثل هند - مشاهده میکنید. این ماجرای مسجد بابری (2)، یکی از آن مسایلی است که اگرچه موضوع آن، یک مسجد است و شاید به نظر بعضی کوچک بیاید؛ اما کوچک نیست. این، نشان‌دهنده‌ی آن است که دشمنان اسلام، تا این‌جا ایستاده‌اند که یک عده را علیه مقدسات اسلام تحریک کنند و زندگی را بر مسلمانان تلخ نمایند.

 


بیشک، حرکت هندوهای متعصب، ناشی از تحریکات دشمنان است. همه دیده‌اند که این مسجد، سالهای متمادی در آن‌جا بود و بتخانه‌یی هم در کنارش وجود داشت. آنها مشغول کار خودشان بودند؛ اینها هم مشغول کار خودشان. دشمنان اسلام هستند که این تحریکات را درست میکنند و ماجرایی مثل ماجرای مسجد بابری را مسأله‌ی روز مسلمانان میکنند. البته مسلمین هند در این مسأله محق هستند و همه باید بدانند که مسلمین دنیا در این مسأله، پشت سر مسلمانان هند هستند، حق را به آنها میدهند و از آنها دفاع و حمایت میکنند.

 


در همه جای دنیا، حرکات خصمانه‌ی جدیدی علیه اسلام هست. آن چیزی که بایستی از این حرکات استنتاج کرد، یک جمله است: مسلمانان باید در دفاع از اسلام جدیتر باشند و خودشان را به معنای واقعی کلمه، سرباز اسلام بدانند و به مقتضای این سربازی، عمل کنند. بلاشک، دشمن نخواهد توانست در مقابل حرکت عمومی مسلمین کاری بکند و اسلام و مسلمینی که برای دفاع از اسلام تصمیم گرفته باشند و قیام بکنند، قطعاً پیروز خواهند شد.

 


امیدوارم که خداوند متعال، به همه‌ی ما توفیق بدهد که از اسلام دفاع کنیم. ان‌شاءاللَّه این نشست شما، اجتماع مبارکی باشد. در ساعات و ایامی که برای بحث درباره‌ی مسأله‌ی فلسطین مینشینید، راههای عملی را جستجو کنید و به آنها بپردازید. هرکسی تکلیف خودش را حقیقتاً بشناسد و بر طبق آن عمل کند. حرف تنها، وقتی که مقدمه‌ی عمل نباشد، تجربه‌ی خوبی برای ما نیست. تنها در سایه‌ی عمل به وعده‌ها و گفته‌هاست که خواهیم توانست ان‌شاءاللَّه به نتایجی برسیم.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) ابراهیم: 7

 


2) v مسجد بابری، از مساجد باقیمانده از دوران امپراتور مسلمان مغول (ظهیرالدّین بابر) است. هندوها اعلام کردند که پس از تخریب این مسجد، معبدی را در آن محل بنا خواهند کرد.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در دیدار جمعی از آزادگان‌

تاریخ: 1369/09/03

 

سخنرانی در دیدار جمعی از آزادگان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


انسان در عین خوشحالی از زیارت شما عزیزان، خیلی تأسف میخورد که چگونه این آزادی و این خوشحالی عمومی، در زمان حیات بابرکت امام عزیزمان انجام نشد. واقعاً جای آن بزرگوار خیلی خالی است. بعد از سالها، خیلی مناسب مینمود که عزیزان آزاده‌ی ما، پاداش و اجر زحمات خودشان را با مشاهده‌ی آن چهره‌ی ملکوتی و منوّر میگرفتند. حالا هم قسمت و تقدیرالهی این بوده است. اجر شما به خاطر محرومیت از زیارت امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) باز هم بیشتر است.

 


ما حقیقتاً در سطح کشور، به خاطر آمدن شماها، احساس جشن و عید میکنیم؛ بخصوص شما عزیزانی که شاید دشمنان در این برهه، به آسانی حاضر نبودند شما را مبادله کنند. این، لطف خاصی از طرف پروردگار است. هم ملت ایران، هم مسؤولان، هم خانواده‌ها و بستگان که خدای متعال شما را به آنها برگرداند، باید خدا را شکر کنند و هم شماها که علی‌رغم دشمن و به کوری چشم او، خدای متعال آن دشمنِ خشنِ غلیظالقلبِ جبار را ذلیل کرد، باید شکر زیادی بکنید. روزی بود که آنها احساس قدرت میکردند و شما تنها و مظلوم، در دستهای آنها اسیر بودید. امروز خدای متعال شما را عزیز و قوی کرده است و جمهوری اسلامی را در دنیا مثل خورشید تابنده‌یی منوّر کرده است. در بحران خلیج فارس، (1) چهره‌ی جمهوری اسلامی و ملت ایران و مسؤولان، یک چهره‌ی سرافرازی است که دوست و دشمن به آن اعتراف میکنند. شما فرزندان عزیز این نظامید، عزیزید، سربلندید و دشمنِ جبار شما، امروز در عین ذلت و ضعف و درماندگی است. این، نتیجه‌ی صبر و توکل به خدا و استقامت در راه اوست.

 


شما در عین جوانی، این امر بزرگ را تجربه کردید. گاهی انسان باید پنجاه یا شصت سال عمر کند، تا یکی از این‌گونه حقایق را به چشم ببیند؛ والّا در کتابها باید بخواند، یا از زبانها بشنود که صبر چه ثمرات شیرینی دارد و خدای متعال با صابران چگونه عمل میکند. شما بحمداللَّه در عین جوانی، با همه‌ی وجودتان این حقیقت را لمس کردید، خودتان را به دشمن ندادید، در مقابل ظواهر زور و جلوه‌های گوناگون، دلتان را نباختید، خدا را فراموش نکردید، امام و ملت و کشور و انقلابتان را همیشه در یاد نگهداشتید، ایستادید، تا خدای متعال نتایج شیرین صبر را به شما چشاند. شما امروز آقا و عزیز برگشتید و همان دشمن، امروز درمانده و ذلیل و بیچاره است. برادران عزیز! بعد از این هم همین است.

 


ما در پایان یک راه نیستیم؛ ما در وسط یک راهیم. اگر درست بخواهیم حساب کنیم، در اوایل یک راهیم. ما در راه حاکمیت مطلق اسلام هستیم. راه خدا، پایان و خستگی و شکست ندارد، این، راه خداست. ان‌شاءاللَّه آحاد ملت، مخصوصاً جوانان مؤمن و شماها که سالهایی از جوانیتان را در این راه مصرف کرده‌اید، باید با همه‌ی وجود و با شور و شوق، حرکت را ادامه بدهید. دشمنان ضربت و زخم خورده‌اند؛ اما باز محل خطرند. باید ایستادگی کرد، راه را با قدرت پیش رفت و از خدا کمک گرفت.

 


امروز وضعمان به سمت خوبیِ همه‌جانبه است. از جهات سیاسی، وضعمان خیلی خوب است. از جهات اقتصادی و غیره هم، ملت ایران ان‌شاءاللَّه به سمت بهتر شدن حرکت میکنند. اما راه، راه دشواری است. همه باید تلاش کنند، همه باید احساس کنند که دشمن منتظر غفلت و کسالت و بیتفاوتی ماست، تا ضربه را وارد کند. نباید گذاشت چنین ضربه‌یی وارد شود. آن کسی که در میان ملت ایران، برای این ایستادگی قهرمانانه از همه شایسته‌تر است، رزمندگان ما هستند؛ مخصوصاً آنهایی که رنج و امتحان اسارت را با همه‌ی وجودشان، با پوست و گوشت و استخوانشان لمس کرده‌اند. این ایستادگی و این صبر و مقاومت هم، مثل صبر و مقاومت قبلی است و پیروزی دنبال آن خواهد بود.

 


البته باید در این راه فداکاری کرد. بعضی هم فدا میشوند؛ اما خط و راه و جریان خدا پیروز خواهد شد؛ کمااین‌که امروز بحمداللَّه پیروز شده است. در این راه هم بایستی صبر و استقامت کرد و حقیقتاً این آیه‌ی شریفه‌ی (وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر)(2)، خیلی پُرمغز است. همه باید همدیگر را به نگهداشتن حق، پاسداری از حق - ولو باطل علیالظاهر خیلی قوی باشد - وصیت و توصیه کنیم. ما باید بر حق پافشاری کنیم. هیچ گرایشی به طرف باطل نباید پیدا بشود. وصیت همه‌مان به یکدیگر باید ایستادگی و صبر باشد، تا ان‌شاءاللَّه خدای متعال به برکت این صبرها و مجاهدتهای شما، این نکبت و ذلتی را که در توده‌های مظلومِ بیچاره‌ی دنیا گسترده شده است، برچیند و از بین ببرد. این‌طور نباشد که ما برای این مجاهدتها، فقط خودمان را هدف قرار بدهیم؛ بلکه بایستی ریشه‌ی استکبار را در سطح جهانی کند و شرش را از سر ملتها کوتاه کرد.

 


امیدواریم که خداوند کمک کند، شماها را ان‌شاءاللَّه توفیق بدهد و اجر دوران اسارت را همواره برای شما حفظ کند و خودتان و خانواده‌ها و پدران و مادران و نزدیکانتان را مشمول رحمت و لطف خودش قرار بدهد و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیّ‌عصر را از همه‌ی ما و کارهایی که میکنیم، خشنود کند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حمله‌ی نظامی عراق به کویت و فرار امیر این کشور و پناهنده شدن وی به عربستان سعودی، کشور کویت به اشغال نیروهای عراقی درآمد. با تصویب قطعنامه‌ی 660 شورای امنیت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امریکا شروع به تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک به‌منظور همسویی کشورهای غربی و همپیمانانش برای حمله به کویت کرد، که سر انجام با تصویب قطعنامه‌ی 678 شورای امنیت، مبنی بر این‌که (اگر عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از کویت خارج نشود، اقدام نظامی علیه آن کشور صورت پذیرد)، در تاریخ مورد اشاره، نیروهای چندملیتی به سرکردگی امریکا، حملات هوایی خود را با رمز (توفان صحرا) آغاز نمودند. ساعاتی پس از شروع عملیات نیروهای چندملیتی، عراق اقدام به حمله‌ی موشکی به اسرائیل و عربستان نمود. با ادامه یافتن حملات هوایی نیروهای چندملیتی و حاضر نشدن عراق برای حل مسالمت آمیز بحران - علی‌رغم تلاشهای گسترده‌ی جمهوری اسلامی ایران - در تاریخ 4/12/1369 حملات زمینی علیه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذیرفتن شرایط نیروهای چندملیتی توسط عراق، آتش‌بس برقرار گردید.

 


همزمان با اجرای آتش‌بس، انقلابیون مسلمان عراق، شهرهای بصره، کربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف کردند، که با بالا گرفتن این نبردها و فجایعی که با کشتار مسلمانان به وقوع پیوست و هتک حرمتی که نسبت به اماکن مقدسه و عتبات عالیه توسط رژیم بعثی انجام شد، روز 27/12/1369 از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی، عزای عمومی اعلام گردید.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم ویژه‌ی روز بسیج در پادگان امام حسن مجتبی(ع)

تاریخ: 1369/09/05

 

بیانات در مراسم ویژه‌ی روز بسیج در پادگان امام حسن مجتبی(ع)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللَّه فی‌الارضین. قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: انّ اللَّه یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّا کانّهم بنیان مرصوص(1)

 


یکی از افتخارات انقلاب اسلامی و بخصوص از افتخارات بزرگ امام راحل عظیم‌الشأن ما (رضوان‌اللَّه‌علیه)، تشکیل ارتش بیست میلیونی بود. این ارتش، جای خودش را در افکار عمومی مردم دنیا باز کرده است. تقریباً در طول دوازده سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، نیروی عظیم بسیج توانسته در میدانهای پُرخطر، وظیفه‌های سنگینی را برعهده بگیرد و کارهایی را که گاهی از هیچ عنصر دیگری ساخته نبود و برنمیآمد، انجام بدهد.

 


البته مسؤولان عزیز ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج، زحمات زیادی در این چند سال کشیده‌اند و از سال گذشته هم که رسماً نیروی مقاومت تشکیل شد - و بحمداللَّه شرح وظایف آن هم تصویب شده است و امروز به مسؤولان محترم داده خواهد شد - فصل نویی در زندگی بسیج و حیات پُرافتخار این نیرو به وجود آمد.

 


برادران و خواهران! مسأله‌ی بسیج، یک مسأله‌ی اساسی و اصولی انقلاب است. اگر شما ملاحظه میکنید که امام بزرگوار ما این‌قدر روی بسیج تکیه میکردند، ناشی از همان فکر اصولی حاکم بر انقلاب اسلامی است. بر اساس آن فکر، اگر بگوییم قوام انقلاب به بسیج است، حرف گزافی نگفته‌ایم. من این جمله را اندکی توضیح میدهم، تا معلوم بشود که مسأله، مسأله‌ی شعار و احساسات نیست؛ بلکه یک واقعیت است و همه باید بر اساس این واقعیت، حرکت و برنامه‌ریزی و پشتیبانی و اقدام کنند.

 


انقلاب اسلامی، یک انقلاب مردمی است. اساساً هنر ایمان اسلامی در همین است که دلهای مردم را آن‌چنان مجذوب میکند و نیروهای آنان را آن‌چنان در خدمت هدفهای عالی و والا به کار می‌اندازد که خود این، انقلاب و حرکت اسلامی را بیمه میکند و نصرت الهی را به دنبال میآورد. صدر اسلام هم عیناً همین‌گونه بود. در صدر اسلام، حضور آحاد مردم و ایمان مخلصانه‌ی آنها، موجب نصرت شد. این، صریح قرآن است. آیه‌ی قرآن میفرماید: (هو الّذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین)(2). یعنی خدای متعال، با نصرت خود و به وسیله‌ی مؤمنین، پیامبر را تأیید کرد.

 


انقلاب ما، این برتری قاطع را بر همه‌ی حرکات و نهضتها و انقلابها داشت که متکی به آحاد مردم بود، و همیشه هم متکی خواهد بود. علت این‌که استکبار جهانی نتوانسته است - و به فضل الهی هیچ‌وقت نخواهد توانست - این انقلاب را شکست بدهد، همین است.

 


دشمن، با توده‌ی مردم و انسانهای مؤمن و مخلص، چه‌کار میتواند بکند؟ مگر ابزارهای دشمن چیست؟ ابزار دشمن، عبارت از تجهیزات است. تجهیزات، در مقابل نیروی ایمان و شور و عشق و اراده‌ی مردم، کارایی ندارد. تجهیزات، کسانی را میترساند که بخواهند فقط با اتکا به تجهیزات خودشان بجنگند و مبارزه کنند. این‌گونه آدمها، اگر در مقابل خودشان تجهیزاتی را ببینند که از تجهیزات خودشان مدرنتر و بالاتر است، ممکن است احساس رعب کنند؛ اما در مقابل مردم باایمان و بااخلاص، از تجهیزات مدرن دشمن کاری ساخته نیست. مدرنترین تجهیزات، در مقابل یک نیروی مقاومِ ایستاده‌ی شهادت‌طلب، از کار باز میماند.

 


مگر هیچ دشمنی میتواند میلیونها انسان از آحاد یک ملت را عقب بنشاند؟ همین توده‌ی مردم حزب‌اللَّه بودند که در خیابانهای سرتاسر این کشور، در مقابل تجهیزات مدرنِ از دشمن‌گرفته‌ی رژیم پادشاهی ایستادند. چرا آن تجهیزات نتوانست بر آنان فایق بیاید؟ در حالی که آن تجهیزات میتوانست طرف خودش را بکشد. اگر کسی از مرگ ترسید، از آن تجهیزات میترسد؛ اما اگر کسی مرگ را شهادت دانست، از تجهیزاتی که مرگبار باشد، نخواهد ترسید. در تمام مبارزات تحمیل‌شده‌ی از سوی دشمنان، این مطلب صادق است.

 


ابزارهای دیگر دشمن چیست؟ تبلیغات. تبلیغات دشمن، روی انسانهای مؤمن اثری نمیگذارد. الان شما پیچ رادیو را که باز کنید و هر کدام از رادیوهای دشمن - رادیو اسرائیل، رادیو امریکا، رادیوی کشورهای اروپایی و رادیوی گروهکها - که دهان باز کنند، یک مشت تبلیغات سوء و تهمت علیه اسلام و مسلمین و نظام جمهوری اسلامی را بر زبان جاری میکنند. کسی اینها را باور میکند که دلش با ایمان و آگاهی ناشی از ایمان، روشن نباشد. این امواج، روی مردم مؤمن اثری ندارد. همین تبلیغاتی که امروز در سرتاسر دنیا از طرف صهیونیستها و امثال آنها، علیه اسلام و انقلاب اسلامی میشود، مگر چه‌قدر در فکر و روحیه‌ی مردم مؤمن دنیا، یا توده‌ی مؤمن حزب‌اللَّه در کشور خود ما، اثر گذاشته و یا میخواهد اثر بگذارد؟

 


یکی از شگردهای دشمن، تبلیغات است. تبلیغ کنند که جمهوری اسلامی نتوانست. تبلیغ کنند که اسلام کافی نیست. تبلیغ کنند که مردم ایران ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. تبلیغ کنند که ملت ایران، از انقلاب و از اسلام فاصله گرفته‌اند. تبلیغ کنند که دولت ضعیف است و نمیتواند کار کند. سعی کنند که احساسات قشری و صنفی را در افراد زنده کنند، تا چوب لای چرخ دولت و مسؤولان و کارگزاران کشور بگذارند. دشمن فقط این کارها را میتواند بکند؛ کار دیگری از دست دشمن ساخته نیست.

 


این کارها، بر روی ذهن و دل آدمهای مؤمن و انسانهای حزب‌اللَّه چه اثری دارد؟ ملتی که شور و شوقش نسبت به اسلام، روزبه‌روز رو به افزایش است، ملتی که هدفهای پلید و خباثت‌آمیز استکبار را میفهمد، تبلیغات دشمن در او اثری ندارد. پس، حربه‌ی نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی استکبار جهانی، حربه‌ی امریکا و صهیونیستها و دشمنان، بر روی توده‌ی مؤمن ملت، هیچ‌گونه کارگر نیست و کارایی ندارد.

 


بنابراین، اگر یک انقلاب از طرف مردم مؤمن حمایت شد، بیمه است. این مطلبی است که همه آن را میفهمند. اگر بخواهیم انقلاب و کشور بیمه باشد، جمهوری اسلامی آسیب‌ناپذیر باشد، باید این شور و شوق، این حرکت عمومی مردم و این بسیج عظیم نیروهای ملت را روزبه‌روز تقویت کنیم.

 


بسیج، در جبهه‌های جنگ، در داخل شهرها و در پایگاههای مقاومت، نشان داد که بهترین مدافع انقلاب و اسلام است. حتّی دشمنان ما هم به این نکته اعتراف کرده‌اند. آن وقتی که خیل بسیجیان، با ایمان و شور و شوق خود، به سمت هدفی در میدان جنگ سرازیر میشدند، هیچ نیرویی نمیتوانست جلوی آنها را بگیرد. حتّی دشمنان ما هم این را در جنگ دیدند؛ چه آن کسانیکه جنگ را بر ما تحمیل کرده بودند، و چه آن کسانیکه به وسیله‌ی ماهواره‌هایشان، صحنه‌های جنگ را ذره‌به‌ذره میدیدند و به دشمنان ما گزارش میکردند. در دنیا همه دیدند که نیروی سرشار از شور و شوق و عشق به اسلام، چگونه در میدان جنگ میجنگد. در داخل شهرها هم از روز اول انقلاب، این پایگاههای مقاومت، سنگر دفاع از انقلاب و اسلام شد و تا امروز هم همین‌طور است.

 


شما خیال نکنید که دشمن فقط از جبهه‌ی جنگ حمله میکند. دشمن وقتی در مقابل نظامی مثل نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و دید که نمیتواند از جبهه، بر این انقلاب و بر این ملت پیروز بشود، سعی میکند که در داخل ملت رخنه کند و از درون، کار را مشکل نماید.

 


در این‌جا، یکی از عوامل دفاع جانانه‌ی از انقلاب و اسلام کیست؟ بسیج؛ یعنی همین پایگاههای مقاومت و همین نیروهای جوان و پُرشور؛ همین جوانانی که در طول تاریخ ما از اول اسلام تا امروز، نظیرشان را به این زیادی در هیچ دوره‌یی نداشته‌ایم؛ همین جوانانی که در عین جوانی و شور جوانی، به جای این‌که مثل جوانان بیدرد و جوانان معمول همه‌ی مناطق عالم، دنبال عیش و عشرت و عیاشی باشند، دنبال احساس تکلیف و خدمت به خلق و تلاش و کار برای آرمانها و هدفها و دفاع از اسلامند؛ همین جوانانی که با قرآن مأنوسند؛ همین جوانانی که نماز و عبادتشان، پدران و مادران پیر را به شگفتی و تعجب وادار میکند. خانه‌ی هر شهید که پا گذاشتیم، اغلب پدران و مادران آنها گفتند که ما دین را از این جوانمان یاد میگرفتیم!

 


بله، هنر انقلاب این است، و هنر امام این بود. آن بزرگوار، در جامعه‌یی که دشمن پنجاه، شصت سال به‌طور مستقیم و غیرمستقیم روی آن کار کرده بود، تا آن را به لجنزار فساد بکشاند، کار کرد و جوانانش را مثل گُل، پاک و پاکیزه تربیت کرد. خود آن بزرگوار فرمود: این، فتح‌الفتوح است. بله، فتح‌الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق ،بیاعتنای به شهوات و دلهایشان متوجه به سمت خدا بود. در طول تاریخ، در این مملکت و یا در سایر ممالک اسلامی، ما چه موقع این‌قدر جوان خوب و صالح، مثل دوران انقلاب داشتیم؟

 


مگر دشمن اینها را نمیبیند؟ دشمن میخواهد اینها را از دست انقلاب بگیرد. دشمن برای شایع‌کردن فساد در بین جوانان این کشور، برنامه‌ریزی میکند. چه کسی باید در مقابل این اشاعه‌ی فساد بایستد؟ چه کسی باید در مقابل خرابکاریها بایستد؟ چه کسی باید در مقابل توطئه‌هایی که دشمن به وسیله‌ی عوامل خود در داخل کشور انجام میدهد و ممکن است یک عده آدم ساده‌لوح را هم به دنبال خود بکشاند، بایستد؟ بسیج؛ همین نیروی عظیم.

 


بسیج، عبارت از چند هزار آدم در هر شهر نیست؛ بسیج، یعنی کل نیروهای مؤمن و حزب‌اللهی کشور ما. این که امام گفتند (بسیج بیست میلیونی)، یعنی این. حالا دشمنان بنشینند تحلیل کنند که بله، ایران بالاخره هم بیش از یک میلیون نتوانست! کل نیروهای مؤمن و حزب‌اللهی کشور ما بسیج محسوب میشوند، تا چشم دشمنان کور بشود!

 


همه‌ی جوانان، پیران، زنان و مردان این کشور، برای دفاع از شرف و استقلال و اسلام و نظام جمهوری اسلامی آماده‌اند. هیچ‌کس خیال نکند که جنگ تمام شد، بسیج هم تمام شد؛ ابداً. مگر جنگ که تمام میشود، نیروهای نظامی - ارتش و سپاه - هم تمام میشوند؟ نه، به فرموده‌ی امام(ره)، (مملکت اسلامی، همه‌اش نظامی است). زن و مرد باید آمادگی نظامی داشته باشند و برای دفاع نظامی آموزش ببینند.

 


البته ممکن است دشمن هرگز به فکر حمله به چنین ملت دلاوری که میدان کارزار را با شور و عشق خودشان سرشار میکنند، نیفتد؛ اما اسلام حکم میکند که شما آماده باشید. تمام مسؤولان کشور، در مقابل تجهیز و آماده‌سازی و ایجاد ترتیبات برای بسیج مسؤولیت دارند؛ و من خودم را بر دفاع از سازمانی که امروز به عنوان نیروی مقاومت بسیج مشغول خدمت است، موظف میدانم و دفاع خواهم کرد.

 


البته شما باید خدا را فراموش نکنید، به یاد خدا باشید، به خدا توکل کنید و از دستورات او الهام بگیرید. این، روح مطلب است. آن چیزی که شما را از همه‌ی تشکیلات علیالظاهر مردمی در کشورهای دیگر ممتاز میکند، همین است. آنچه که شما را به این حد از کارایی میرساند، همین یاد خداست. بخصوص شما جوانان، یاد خدا را هرگز از دست ندهید؛ خودتان را با خدا مأنوس کنید. شما جوانید؛ دلها و روحهای شما، پاک و مطهر است. شما آلوده به زخارف این زندگی مادّی نشده‌اید. شما کسانی هستید که روحها و دلهایتان، برای پرتوگیری از انوار الهی آماده است؛ این را قدر بدانید و برای خودتان حفظ کنید.

 


رعایت نظم هم نکته‌ی بعدی است. برای جنگیدن و مبارزه کردن، نظم لازم است؛ همین نظم و ترتیبی که الان مظهرش را میشود در این میدان مشاهده کرد. ایمان تنها و بدون نظم، کارایی نخواهد داشت، یا بسیار کم خواهد داشت. این نیروی مقاومتی که برادران در سپاه پاسداران ترتیب داده‌اند و با جدیت دنبال کار آن هستند، به خاطر همین نظم دادن و سازماندهی و آموزش به نیروهای بسیجی است، تا آن روزی که انقلاب و اسلام و کشور به اینها نیاز دارد، آماده باشد.

 


خوشبختانه امروز الطاف الهی، شامل حال این ملت است. شما امروز نمونه‌های آن را در سطح دنیا و در سطح منطقه، در مقابل چشم خودتان میبینید. بحمداللَّه امروز مسؤولانی که در رأس کار هستند - دولت لایق خدمتگزار و بقیه‌ی مسؤولان - با کمال جدیت، برای بازکردن گرهها - چه گرههای گذشته و چه گرههای دوران جنگ - شب و روز تلاش میکنند. نباید کسی خیال کند که بعد از هشت سال جنگ - که هر روزِ جنگ، مشکلاتی را برای کشور ما به وجود آورده است - همه‌ی این مشکلات، در ظرف مدت کوتاهی برطرف خواهد شد. نه، مشکلات برای برطرف شدن، زمان میطلبد. یک ساختمان را در ظرف دو روز میشود خراب کرد؛ ولی گاهی در ظرف دو سال نمیشود آن را ساخت.

 


لطف خدا شامل حال این ملت است. مردم خوب و مؤمن و پُرشور، جوانان مستعد، دولت لایق و کارآمد و خدمتگزار و دیگر مسؤولان، مجلس شورای اسلامی، دستگاه قضایی، نیروهای نظامی و انتظامی - ارتش و سپاه و کمیته و شهربانی و ژاندارمری - بحمداللَّه برای خدمت به این کشور آماده‌اند. باید از این فرصت استفاده کرد و ان‌شاءاللَّه دوران سازندگی را با خدمت کامل گذراند.

 


از خداوند متعال متضرعانه مسألت میکنم که تفضل و رحمت خودش را بر همه‌ی شماها نازل کند و ان‌شاءاللَّه بسیج و سایر نیروهای نظامی و انتظامی ما را روزبه‌روز از قوّت و صلابت بیشتری برخوردار نماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار فرماندهان نیروی مقاومت بسیج‌

تاریخ: 1369/09/01

 

بیانات در دیدار فرماندهان نیروی مقاومت بسیج‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


برادران عزیز! خیلی خوش آمدید. ان‌شاءاللَّه که با این تلاشهای ارزشمند، خسته نباشید. من از یکایک برادران مسؤول در سطوح مختلف نیروی مقاومت بسیج، صمیمانه تشکر میکنم.

 


مسأله‌ی بسیج، مسأله‌ی بسیار مهمی است. البته این مسأله، در نظام جمهوری اسلامی همیشه جدی گرفته شده است. شخص حضرت امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) و بقیه‌ی مسؤولان و مردم، بسیج را جدی گرفتند و از این پس هم باید کوشش کنیم که مسأله‌ی بسیج، همچنان جدی گرفته بشود و یک حالت روانی اهتمام به بسیج، در سطوح مختلف مسؤولان و در گستره‌ی زندگی مردم، باقی بماند.

 


البته همه‌ی این برنامه‌هایی که برادر عزیزمان جناب آقای افشار اشاره کردند، خوب است و فقط در سایه‌ی وجود بسیج، جدی بودن بسیج و رو به رشد بودن بسیج تحقق پیدا خواهد کرد. پس، اصل قضیه این است که بسیج - به معنای حقیقی کلمه - یک پدیده‌ی انقلابی است و باید این کشور و این ملت و این انقلاب، این پدیده را همیشه جدی بگیرد و قدر بداند.

 


دو نکته را میخواهم عرض کنم: نکته‌ی اول این است که بسیج، نیروی خاصی در قبال نیروهای دیگر نیست.یعنی این‌طور نیست که ما بگوییم یک نیروی زمینی داریم، یک نیروی هوایی داریم، یک سپاه داریم، یک ارتش داریم، یک بسیج هم داریم. اگر این‌طور بگوییم، بسیج را کوچک کرده‌ایم. درست است که ما در سپاه، اسم این نیرو را نیروی مقاومت گذاشتیم، اما معنایش این نیست که این نیرو، عِدل نیروهای دیگر است. این، در شکل سازمانی است. حقیقت قضیه‌ی بسیج، بیش از اینهاست. بسیج، یعنی مردم. غیر از این است؟ شما مردم را به چند قشر تقسیم کنید. در میان اینها، آدمهای از کار افتاده هست، آنها هیچ؛ آدمهای لاابالی هست، آنها هیچ؛ آدمهای کم انگیزه هست، آنها هیچ؛ بچه‌های کوچکِ نرسیده به حد انگیزه هستند، آنها هیچ؛ سر و ته قضیه را که زدید، آن لُبّ مطلب، بسیج است. یعنی همه‌ی نیروهای مؤمنِ پرانگیزه‌ی باشورِ با توان در جامعه‌ی اسلامی - اعم از زن و مرد - عضو بسیجند. توقع شما از بسیج، کمتر از این است؟

 


پس، بسیج یعنی متن مردم؛ آن مردمی که میتوان امید دفاع از انقلاب را از آنها داشت. این مردم، کجا هستند؟ این مردم، در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دکان و ... هستند؛ یعنی یک زندگیِ دو زیستی. تا وقتی هنوز مسأله‌ی دفاع نظامی، به مرور به صورت یک فرهنگ درنیامده، مردم بر اساس وظیفه‌شان حرکت میکنند. این، در جامعه‌ی اسلامی، بتدریج به شکل یک فرهنگ در خواهد آمد. این‌که امام فرمودند: (مملکت اسلامی، همه‌اش نظامی است)، همان فرهنگ صدر اسلام است. این، همان فرهنگ اسلامی است. در جامعه‌ی ما، هنوز چنین حالتی نیست.

 


شما میبینید، یکی میگوید من سه ماه در جبهه بودم. چرا سه ماه؟ مگر ما سه ماه جنگ داشتیم؟ ما هشت سال جنگ داشتیم. همه باید ببینند از آن هشت سال، چه‌قدر سرش خالی است؛ علت آن را از خودشان بپرسند. شما میخواهید تا آن روزی که حقیقت بسیج، درجامعه‌ی ما به شکل یک فرهنگ در بیاید، کاری کنید که این دو زیستی بودن مردم - زیست نظامی و زیست معمولی زندگی - جا بیفتد. این، کار بسیار ظریفی است. نکته‌ی اول من، همین ظرافت کار شماست.

 


تشکیلات بسیج، یعنی هیأت رئیسه و مدیران و مسؤولان بسیج، باید آن‌چنان ظریف عمل کنند که بتدریج بتوانند همه‌ی آحاد مستعد کشور را - مستعد به همان معنا که اول گفتم - داخل در خیمه‌ی بسیج کنند، تا او ضمن این‌که احساس میکند زن خانه‌دار است، احساس کند یک نظامی است؛ ضمن این‌که احساس میکند یک دانشجو است، احساس کند یک نظامی است. این کار، با تبلیغات و سازماندهی خوب و توجه به این‌که از هر قشری چه انتظاری هست و ذهن آن قشر را چگونه میشود با حقیقت مسأله‌ی بسیج، سیراب و اشباع کرد، میسر است.

 


این کار، کار بسیار ظریف و مستمری است. یعنی میخواهم بگویم که در بررسیهای شما، یک سطح بالا لازم است. بایستی مسأله را به چشم یک امر خیلی ظریف و دقیق نگاه کنید. این‌طوری نیست که حالا تصور کنید جمعیتی هست، ما هم تور را وسط میاندازیم و عده‌یی بالاخره میآیند، آنها را به پادگانی میآوریم و آموزش میدهیم، بعد هم حداکثر یک کُد رویشان میگذاریم و میگوییم شما متعلق به فلان لشکرید، فلان گردان با فلان فرمانده، فلان گروهان هم با فلان فرمانده است! اگر سازماندهی دقیق هم انجام شود - دیگر بالاتر از این‌که نیست - در این‌جا قضیه تمام نمیشود. غیر از قضیه‌ی سازماندهی، همین ظرافتهایی که گفتم، وجود دارد.

 


ما اگر دیدیم اقبال مردم به سمت پایگاههای مقاومت - که میدان عمل بسیج است - در داخل شهر و به سمت دفاتر شما - که مرکز اداری است - کُند شد، باید بدانیم که ما در این ظریفکاری، یک مقدار لنگیم. وقتی از مردم میگوییم، منظور صاحبان فکر و اندیشه‌ی انقلابی هستند؛ بخصوص آنهایی که جنگ را به عنوان یک امکان دایمی برای کشور ما تلقی کرده‌اند، نه آدم بافکری که بنشیند ببافد و از انقلاب هم چیزی نفهمد.

 


اگر کسی خیال کند که جنگ تمام شد، به نظر من، دقیق نگاه نکرده است. جنگ، یک امکان دایمی است. ما یک نظام انقلابی هستیم. استکبار، با ما بد است. استکبار زنده است، پس خطر زنده است. ممکن است این خطر به شکل نظامی باشد، ممکن است به شکل غیر نظامی باشد؛ اما امکان نظامی همواره وجود دارد. نمیخواهیم حالا میان مردم بیفتیم و بگوییم جنگ، جنگ. نه، داعی نداریم؛ اما ما به عنوان مسؤولان، باید همواره این امکان را جدی، فعلی و قابل تحقق در آینده - حتّی آینده‌ی نزدیک - بدانیم؛ والّا غافلگیر خواهیم شد.

 


نکته‌ی دوم این است که شما برای تحرک بسیج، دو میدان اصلی دارید. البته این سوادآموزی و قرآن‌آموزی و امثال اینها، چیزهایی است که در حاشیه‌ی کار و یا بعضی به عنوان روح کار لازم است؛ اما آنچه که میدان کار عملی شماست، یکی جبهه و دیگری هسته‌های مقاومت شهری است. ما میخواهیم کاری کنیم که این مجموعه‌یی که شما تا حالا توانسته‌اید در این دو میدان گرد بیاورید، به بیست میلیون نفر گسترش پیدا کند. البته بعضی از برادران، بیست و پنج یا سیمیلیون را گفته‌اند، که من در سال گذشته دراجتماع برادران گفتم: نه، ما حالا همان بیست میلیونی را که امام فرمودند، تأمین کنیم. اگر بخواهیم این چهل، پنجاه میلیونی را که در کشورمان جمعیت داریم، استحصال کنیم، شاید ته آن، بیشتر از بیست میلیون زبده هم درنیاید. اگرچه - مثلاً فرض کنید - آن ده، دوازده، سیزده میلیون دیگر هم، باز جزو عزیزان قابل التعلیم در حمل سلاح هستند و باید به فکرشان باشیم،اما بیست میلیون خوب است. ما میخواهیم این را به بیست‌میلیون برسانیم. شما چگونه میخواهید این بیست میلیون را تأمین کنید؟

 


همه‌ی دستگاههای نظامی ما میتوانند این فرض را بکنند که کارشان در یک حد که رسید، دیگر گسترش پیدا نمیکنند. مثلاً سپاه میگوید این‌قدر نیروهای قراردادی دارم، این‌قدر استخدامی دارم. میگوییم خیلی خوب، شما این تعداد را تا این سطح پایین بیاورید، یا تا آن سطح بالا ببرید، بعد ببندید. برای بسیج نمیتوانیم سقف ببندیم. سقف،بیست میلیون است. تا آن جا، خیلی فاصله داریم.

 


ممکن است شما بگویید، دو یا سه و یا چهار میلیون نفر را آموزش داده‌ایم. خیلی خوب، اولاً هرچه آموزش داده‌اید، عضو شما که نیست. یکی آمده، پانزده روز آموزش دیده و رفته، بعد هم شما هرگز از او خبری ندارید. وانگهی، سه میلیونِ دوران جنگ و اول کار، با این هفده میلیونی که باید در دوران علیالظاهر غیر جنگ به بسیج بپیوندند، خیلی فرق دارد. شما چگونه میخواهید این هفده میلیون را جذب کنید؟ میخواهید جذب کنید یا نه؟ باید جذب کنید؛ شکی نیست. در کشور ما، ارتش بیست میلیونی باید یک تحقق واقعی باشد. این نمیشود، مگر با جذب این شانزده و یا هفده میلیون نفر دیگر. اینها را باید جذب کنید. همه را باید سازماندهی کنید.

 


پس، شما تنها سازمان نظامییی هستید که میدان کارتان - برخلاف بقیه که قطع و بسته میشود - دایماً رو به گسترش است. شما دایم رو به گسترشید. بنای کار را بر این گسترش بگذارید. حرف اصلی، این است. پایه‌ی کار را آن‌چنان محکم بکنید که مثل ساختمانی که میسازید، استحکام چندین طبقه‌ی دیگر را داشته باشد. یک وقت میخواهید روی یک ساختمان، دو طبقه‌ی دیگر بسازید. یک وقت هم میخواهید روی آن، بیست طبقه‌ی دیگر بسازید. در این صورت، پایه فرق میکند. پایه را به گونه‌یی بچینید که بشود بیست طبقه‌ی دیگر روی آن ساخت. این کار، کار خیلی مهم و دقیق و نفسگیری است.

 


آن‌وقت در کنار این نکته، این قضیه مطرح است که بسیج - یعنی نیروی مردمی - را نمیشود با روشهای جذب بقیه‌ی نیروها جذب کرد. انسان، ارتشی را طور خاصی، و سپاهی را یکطور دیگر جذب میکند - مثلاً مختصر فرقی با هم دارند - اما بسیجی را آن‌طوری نمیشود جذب کرد. بسیجی، توده‌ی مردم است. شما میخواهید او را تحت یک سازمان بیاورید، با نظم و انضباط آشنایش کنید، فرمانبری به او یاد بدهید و استعداد و شوق و ایمانی که برای دفاع از کشور در او هست، آن را به بهترین شکلی به کار بگیرید و اگر در او کم است، تزریق کنید. چه کار میخواهید بکنید؟ این کار، کار بسیار مهمی است و من عرض میکنم که اگر این کار - یعنی فراگیر شدن بسیج - انجام شد، این انقلاب، بیمه‌ی بیمه است؛ اگر نشد، جای نگرانی است. یعنی بسیج با سرنوشت انقلاب سر و کار دارد. اگر بسیج، قوی و کارآمد شد و گسترش پیدا کرد و - همان‌طور که عرض کردیم - پایه‌اش مستحکم بود، هیچ قدرتی در دنیا، هرچه هم توطئه کنند، هرچه هم با یکدیگر همدست بشوند، قادر نخواهند بود نسبت به این کشور و این انقلاب، کمترین چشم زخمی وارد کنند. اگر نیروی بسیج - یعنی نیروی نظامی مردم - را کم گرفتیم، آن‌وقت جای نگرانی و اشکال است؛ چون صحنه‌ی حضور مردم، فقط صحنه‌ی سیاسی و اقتصادی نیست. صحنه‌ی نظامی، اهم صحنه‌هاست و این حضور، در سایه‌ی بسیج است.

 


میخواهم به این وسیله، اهمیت کار شما و اهمیت کار هریک نفر از این بچه‌ها و جوانان بسیجی را - که به معنای واقعی کلمه، جزو این مجموعه‌ی عظیم بسیج هستند - یادآور شوم. هیچ نفری را نباید رها نمود و یا کاری کرد که رها بشوند. اگر این جوان بسیجی که در جنگ، آن همه خدمت کرده، خدای نکرده به سمت چیزهایی در متن جامعه سوق داده شود، خسارتِ جبران‌ناپذیری است. همه‌ی این جوانانی که شما در خیابانها میبینید مشغول زندگیند و دنبال کار خودشانند، باید در دلتان آنها را یک بسیجیِ بالقوه فرض کنید و بسیج بشوید، برای این‌که آنها را جذب کنید. ما نمیتوانیم راضی بشویم که جوان این کشور و جوان مسلمان، از بسیج عمومی مردم بیرون بیاید.

 


من هم ان‌شاءاللَّه در خدمت این کار بزرگ خواهم بود. هر کاری از ما ساخته باشد، حرفی نداریم که در خدمت آقایان، این کار ان‌شاءاللَّه انجام بشود. دعا میکنیم که خدا شما را قوّت بدهد و کمک کند، تا این کار بزرگ را ان‌شاءاللَّه به بهترین وجهی انجام بدهید. خداوند ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیّ‌عصر را از شما راضی کند و روح مطهر امام عزیزمان را همواره از شما شاد بگرداند.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی و اخذ سردوشی در دانشگاه هوایی

تاریخ: 1369/08/28

 

بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی و اخذ سردوشی در دانشگاه هوایی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


برای من، امروز که مشاهده میکنم جوانان مؤمن و سرافراز کشورمان در میهن عزیز، برترین مراحل دانش پرواز و دانشهای مربوط به آن را با موفقیت میگذرانند و ما از بیگانگان بینیاز هستیم، عید بزرگی است. برای ملت ایران،امروز و روزهایی از این قبیل، درحقیقت جشن و عید است.

 


روزی بود که ایرانی با همه‌ی خصلتهای برجسته و ممتاز ملی خود، با همه‌ی ذخیره‌های فرهنگی انباشته‌ی بی‌نظیر خود، برای گذراندن این دوره‌ها باید به خانه‌ی دشمنان این ملت و به نیاز به سمت دیگران کشیده میشد؛ آن‌هم کسانی که خیر ایران و ایرانی، برای آنها مطرح نبود. امروز خلبانان ما، افسران برجسته‌ی فنی ما، دانشوران ممتاز ما، در رشته‌های گوناگون مورد نیاز ارتش جمهوری اسلامی ایران، محتاج آن نیستند که برای گذراندن این دوره‌ها، به امریکا و اروپا و حتّی به کشورهایی که ازلحاظ دانش، چندان امتیازی هم ندارند و در گذشته میرفتند، بروند. این، یک پیروزی است. این پیروزی هم مثل دیگر پیروزیها، ناشی از انقلاب بزرگ ملت ایران و اعتماد به نفسی است که این ملت، در سایه‌ی این انقلاب و در سایه‌ی قدرت‌نماییِ ایمان عمیق خود، به دست آورد.

 


امروز ملت ایران به معنای حقیقی کلمه، به خود مؤمن و متکی است. ملت ایران فهمیده است که میتواند گرهها را باز کند، راهها را بگشاید، مانعها را بردارد، سدهای ممانعت کننده‌ی راه تکامل را ویران کند، از حیثیت و دین و ارزشهای انقلابی و اسلامی و شرف دیرین تاریخی و علمی خود دفاع کند. این را ملت ایران آسان به دست نیاورد. نیروهای مسلح در طول سالهای جنگ تحمیلی و پیش از آن و تا امروز، در این راه تلاش زیادی کردند. نیروهای مردم هم همیشه پشت سر نیروهای مسلح و در بسیاری از موارد در کنار آنان، در مقدمترین صفوف خطر حضور داشتند. یعنی ملت ما یکپارچه از خود و از شرف و حیثیت و آینده و از موجودیت خود دفاع کرد.

 


امروز شما جوانان عزیز، در حالی در این مرکز دانش و مرکز آموختن و اندوختنِ دانش برای دفاع از کشور، مشغول تحصیل هستید، یا فارغ‌التحصیل میشوید که تجربه‌ی ملت ایران برای دنیا و برای بسیاری از ملتهای ضعیف، درس‌آموز بوده است. این، یک نمونه است که شما علی‌رغم دشمنان که میخواستند بگویند شما خودتان نمیتوانید، باید ما برایتان انجام بدهیم، ثابت کردید و اساتید و مدیران و مسؤولان ثابت کردند که میتوانند برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، انسانهای کارآمد تربیت کنند. روزبه‌روز باید بهتر بشویم و پیشتر برویم. نمونه‌های فراوان دیگر، در مقیاسهای بزرگ و در گستره‌ی عظیم زندگی این مردم، موجود است.

 


امروز ملتهای جهان، از ملت سرافراز و بزرگ ایران آموخته‌اند که در مقابل تهدید و ارعاب قدرتهای بزرگ، مرعوب نشوند. اول ملت ایران بود که فریاد زد، استکبار جهانی در درون خود تهی است و جز رعد و برق، جز تشر، جز اظهار قدرت دروغین، چیزی در چنته‌ی او نیست. این را اول ملت ما فریاد زد و امام بزرگمان، به ما و به ملتهای دیگر آموخت. امروز ملتها این را به تجربه میبینند. امروز قدرت مستکبر امریکا نشان داد که از درون تهی است. قبل از آن‌که ملت ما بگوید و انقلاب ما فریاد بزند، مردم دنیا خیال میکردند که اگر قدرت امریکا و دیگر قدرتهای بزرگ اشاره کنند، ملتها و کشورها و نیروهای نظامی نقاط مختلف عالم،با اشاره‌ی آنها مضمحل و نابود خواهند شد! امروز حوادث خلیج فارس نشان داد که ابرقدرتها برای ارعاب ملتها، این دروغ را ساخته‌اند.

 


امریکا، چه حمله‌ی نظامی به کویت بکند یا نکند؛ چه این حمله، طولانی یا کوتاه مدت بشود، از همین حالا شکست خورده است. ابرقدرتی که همه‌ی دنیا را متعلق به خود میداند، خلیج فارس را هم تیول قدرت خود میپندارد و چهار ماه است که در شنزارهای داغ عربستان سرگردان است،(1) از همین حالا شکست خورده است. هر حادثه‌یی که پیش بیاید، این شکست را جبران نخواهد کرد. برای این‌که ثابت شود امریکا در حوادث خلیج فارس شکست خورده، لازم نیست کسی منتظر درگیری نظامی بشود. این حقیقتی است که انقلاب ما، با قدرت و اعتماد و ایمان و اتکا به تجربه‌های تخلف‌ناپذیر تاریخ و سنتهای قطعی الهی و اتکا به تجربه‌ی خود، آن را گفت و ثابت شد.

 


مطلب دیگر این است که حوادث خلیج فارس، برای دیرباورترین افراد ملت ما - اگر چنین افرادی در میان ما باشند - ثابت کرد که ما باید نیروهای مسلح خودمان را هرچه بیشتر و با کیفیت‌تر و عمیقتر تقویت کنیم و این کار را خواهیم کرد. ابرقدرتها - و امروز به‌طور مشخص امریکا - به این اکتفا نمیکنند که حول‌وحوش خانه‌ی خود، در گرانادا و پاناما و امثال آن دخالت کنند؛ دخالت را به مناطق دوردستی مثل خلیج‌فارس هم کشاندند؛ اگرچه این اولین بارشان نبود. اولین باری که دخالت نظامی در این مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود که نیروهای امریکا به فرمان رئیس‌جمهور دمکرات، به قصد این‌که خود را به تهران برسانند، به طبس حمله‌ی نظامی کردند. البته از همان نیمه‌ی راه، جسدهای سیاه‌شده و جزغاله شده‌شان برگشت!

 


عجیب است! کشور عزیز و ملت بزرگ و منطقه‌ی تاریخی ما، آزمایشگاه چه تجربه‌های بزرگی است. اتفاقاً اولین باری هم که امریکاییها، دخالت مستقیمی در اجرای یک کودتای نظامی در یک کشور کردند، در 28 مرداد 1332 بود که آن کودتای ننگین را مستقیماً با پول و عوامل و نقشه و نیروهای نظامی و شبه نظامیشان در تهران به راه انداختند. متأسفانه در آن روز، غفلتها موجب شد که توطئه‌ی امریکاییها به نتیجه برسد. اما تمام شد و انقلاب اسلامی، درِ همه‌ی این تجاوزها و پُرروییها و خباثتهای نسبت به ایران را روی دشمنان بسته است و شجاعت و کاراییهای شما و حضور ملت، باید برای همیشه این در را بسته بدارد. اینها آمدند، خلیج فارس را هم مشمول تجاوزها و دخالتها و کارهای غلط و ناشایست خودشان کردند.

 


ما با این تجربه و تجربه‌های دیگر، لازم است نیروهای مسلح را تقویت کنیم؛ تقویت با ابزار مدرن و پیشرفته، تقویت با نگهداری و خودکفایی، تقویت با سازندگیها در درون نیروهای نظامی و سازمان صنایع دفاع، تقویت با دانش - کاری که شما در این‌جا میکنید - تقویت با تجربه و آزمایش و تمرین دایمی و مستمر، تقویت با ایمان که پشتوانه‌ی همه‌ی آنهاست.

 


ایمانتان را حفظ و تقویت کنید. تعهد و تعبد اسلامیتان را روزبه‌روز بیشتر کنید. این، شما را پیروز خواهد کرد. این، برای شما وسیله‌یی خواهد شد که بر دشمن فایق خواهید بود. ابزار پیشرفته‌ی شما، از دشمنتان پیشرفته‌تر نیست؛ اما این ایمان شما موجب خواهد شد که بر پیشرفته‌ترین ابزارها فایق بیایید. این را در خودتان تقویت کنید.

 


من به فارغ‌التحصیلان و جوانان عزیزی که امروز رسماً سردوشی گرفتند و عضو نظامی این دانشگاه شدند و در آینده افسران ارزشمند ما خواهند بود، تبریک میگویم. از فرمانده و مسؤولان و کارگزاران عزیز، صمیمانه تشکر میکنم. من به عنوان قطره‌یی از اقیانوس عظیم انقلاب و ملت بزرگ و نیز به عنوان یک مسؤول، از شماها که کار را خوب پیش بردید، صمیمانه تشکر میکنم.

 


یاد شهدای عزیزمان را، مخصوصاً برادر عزیزمان شهید سرلشکر بابایی - آن جوان غیور، مؤمن، شجاع، کارآمد و مخلص - و شهید سرتیپ خضرایی عزیز و دیگر عزیزانی که اسمهایشان یادم نیست، گرامی میدارم. امیدوارم که همه‌ی آنها با ارواح مقدسه‌ی اولیا و با روح مطهر امام عزیزمان محشور باشند و از نعم الهی برخوردار گردند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار با پاسداران حفاظت بیت رهبری

تاریخ: 1369/08/22

 

بیانات در دیدار با پاسداران حفاظت بیت رهبری


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از شما برادران خیلی متشکریم که زحمت میکشید و روزها و شبها و سرما و گرما را در این‌جا تحمل میکنید؛ علاوه بر این‌که از خانه و زندگی و شهر و محیط مأنوس خودتان هم دور هستید. ما وظیفه داریم که از شما تشکر کنیم.

 


هر کسی بالاخره مسؤولیتی دارد. همه‌ی ما - من، شما، دیگران و همینهایی که مشغول کارند - با یکدیگر همکاریم و درحقیقت یک کار را دنبال میکنیم؛ منتها یک گوشه‌اش دست یک نفر است، یک گوشه‌اش هم دست یک نفر دیگر. مهم این است که کاری را که انجام میدهیم، خوب انجام بدهیم، از نیرویمان کم نگذاریم، برای خدا انجام بدهیم، با اخلاص باشد و سعی کنیم که محیط کار را یک محیط سالم و از همه جهت انقلابی بسازیم.

 


البته در مورد نیروهای نظامی - که شماها باشید - و انتظامی، مسأله‌ی مهم انضباط است؛ این را بدانید. انضباط را دست کم نگیرید. انضباط برای شماها واجب است. کار را همان‌طوری که به شماها دستور میدهند، انجام بدهید. آن دستوردهنده هم باید حواسش جمع باشد که چه دستوری میدهد. باید درست و دقیق دستور بدهند. در همه‌جا، تعدی و تجاوز و تخطی از حدود بد است؛ در لباس نظامی و انتظامی بدتر است. شما که لباس پاسداران را به تن دارید - چه وظیفه‌ها و چه برادران پاسدار رسمی - باید بیش از دیگران این چیزها را رعایت کنید.

 


غرض، ما از زحمات شما برادران خیلی ممنونیم. ان‌شاءاللَّه که خداوند، هم از ما و هم از شما قبول کند. خداوند به شما و ما قوّت بدهد، تا بتوانیم ان‌شاءاللَّه در پیشگاهش روسفید باشیم. مهم این است که انسان کاری بکند که بتواند نزد خدا جواب آن کار را بدهد و بگوید که چرا این کار را کرده، به چه دلیل کرده و برای چه هدفی انجام داده است. خداوند ان‌شاءاللَّه از شما راضی باشد و الطاف و برکات توجه حضرت ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) شامل حالتان گردد. من ان‌شاءاللَّه شما را دعا خواهم کرد.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا و آزادگان

تاریخ: 1369/08/02

 

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا و آزادگان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا لازم است به برادران عزیزی که از شهرهای مختلف تشریف آورده‌اند، مخصوصاً آزادگان عزیز که قدمشان برای ملت ایران مبارک است و ان‌شاءاللَّه مبارک خواهد بود، و همچنین خانواده‌های معظم شهدا و جانبازان عزیز، خیرمقدم عرض کنم و تشکر نمایم.

 


عطر جهاد و شهادت، در این فضا پراکنده است. آزادگان، کسانی هستند که افتخار سالهای پُربرکت و پُراجر دوران زندگی جوانی خودشان را همراه دارند و یاد روزها و ساعتها و لحظه‌های دشوار و پُرخاطره‌یی را برای ما زنده میکنند. هر ساعتی که شما گذراندید، پیش خدا محفوظ است. آن شبهای طولانی و پُررنج، آن روزهای پُرهراس و دشوار، آن سختیها و فشارها، آن مرعوبیتها، آن گرسنگی و سرما و گرما، آن دوری و غربت و جفا کشیدنِ از نااهلان و ایستادگی در مقابل خواست دشمنان خدا و همه‌ی این ساعتها و لحظه‌ها و رنجها، در دیوان الهی محفوظ است. خیال نکنید که اینها از بین رفت. همه‌ی اینها، مثل یک نوار صوت و تصویر مانده است. یک لحظه‌ی از این لحظات، از بین نرفته و پیش خدا موجود است. شما جانبازان عزیز هم همین‌طور؛ شبهای سختیتان، رنج میدان جنگتان، سختی بیمارستان و بسترتان، دردهایتان، رنجهای ناشناخته‌تان. و شما خانواده‌های شهیدان، صبرتان، داغ سوزنده و درعین‌حال شیرینتان، فراق عزیزانتان، فقدان میوه‌ی دلتان، چون برای خداست، همه و همه محفوظ است.

 


در نظام و حیات طیبه‌ی اسلامی، هر حرکتی که مؤمن انجام میدهد، باید با همین فکر باشد که این حرکت و این گفتار، پیش خدا محفوظ است و به سراغ ما خواهد آمد. هیچ‌کدام از این گفته‌ها و کرده‌ها و حرفها و سکوتها و حرکتها و سکونها و رفتن و نرفتنها و فداکاری کردن و فداکاری نکردنها و هوای نفس را زیر پا گذاشتن و زیر پا نگذاشتنها، فانی و زایل نشده، بلکه همه موجود است. روز قیامت، وقتی این صفحه‌ی اعمال را باز میکنند و انسان نوار را در مقابل خود میبیند و مشاهده میکند که همه چیز در او هست، آن‌وقت کسی که در دنیا این حقیقت را نفهمیده، به آن ایمان نیاورده و از آن غفلت ورزیده است، تعجب میکند و میگوید: (ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصیها)(1). عجب پرونده‌یی است! عجب نوار زنده‌یی است! کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، مگر این‌که آن را احصا کرده است.

 


ما باید در تمام حرکات و اعمال خود، این حقیقت و این درس بزرگ اسلام و درس بزرگ معلم عزیز ما در این دوران - یعنی امام بزرگوار که خود عامل به اسلام بود و اسلام فقط در زبان و حنجره‌ی او نبود، بلکه از اعماق وجود او میتراوید - در یادمان باشد که در کارهایمان، نیت خیر، نیت الهی و قصد خالص داشته باشیم. اگر خود او این نیت خالص را نمیداشت، انقلاب به این‌جا نمیرسید. و اگر این امت مسلمان و مؤمن و خداجوی و امام‌دوست و مرید آن رهبر عظیم‌الشأن و عالی‌مقام و شایسته، در کارهایشان قصد خدا نمیداشتند و نیتهای دنیاطلبانه و هواهای نفسانی و اغراض فردی و گروهی و غیره، بر اعمال و رفتارشان حاکم میبود، این انقلاب به این‌جا نمیرسید. آنچه انقلاب را به این‌جا رساند، همان ایمانهای پاک و خالص و نیتهای صادق و روحهای سرشار از اخلاص و صفا بود. از حالا به بعد هم همین‌طور است.

 


ما از روز اول انقلاب تا حالا، مراحل بسیاری از این راه دشوار را پیموده‌ایم. اگر کسی انکار کند، یا چشم ندارد و یا وجدان. اگر کسی تصور کند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، در اهداف خود توفیق پیدا نکرده، یا از لحاظ آگاهی کور است، یا از لحاظ قلب و وجدان و انصاف. ما خیلی پیش رفتیم. امروز در زیر این آسمان، هیچ دولت و ملتی را شما نمیتوانید پیدا کنید که از لحاظ ارزش بخشیدن به ارزشهای انسانی - آن چیزی که برای انسانها در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد - یعنی آزادگی، سربلندی، استقلال، اسیر نبودن، ذلیل نبودن، توسریخورِ قدرتها و دولتها نبودن، به اشاره‌ی این و آن حرکت نکردن، طبق مصلحت و اراده‌ی خود راه رفتن، احساس مسؤولیت داشتن و حرکت و آگاهی و قدرت داشتن آحاد آن، مثل ملت و دولت ایران و جمهوری اسلامی باشد. این، یک چشمه از پیروزیهای جمهوری اسلامی است و البته باز هم پیروزیهای زیادی وجود دارد.

 


آن‌قدری که در ده، دوازده سال گذشته در این کشور، خدمت به محرومان و قشرهای مظلوم انجام گرفته، به روستاها، به روستاییها، به بخشهای دوردست کشور، به کارهای بیزرق و برق اما پُرفایده، با وجود جنگ، با وجود محاصره‌ی اقتصادی، چند برابر آن حجم و تعدادی است که در طول سالهای متمادیِ حکومتِ گذشتگان انجام گرفته است. ما خیلی پیش رفتیم؛ اما بدانید که هنوز کارهای زیادی در پیش داریم و مسایل زیادی پیش رویمان است. این ملت، برای به دست آوردن پیروزیهای بعدی، باید همان عواملی را که تا این‌جا او را پیروز کرده و پیش آورده، با کمال قدرت حفظ کند. هنوز ما خیلی کار داریم.

 


یک مطلب را امروز در نظر گرفته‌ام که به شما عرض کنم. این مطلب، جزو مسایل ملت و نظام جمهوری اسلامی است و آن، مسأله‌ی بیت‌المقدس شریف و ملت مظلوم فلسطین است. مگر ما میتوانیم از این مسأله غافل بشویم، یا آن را به دست فراموشی بسپاریم؟ خصوصیت نظام اسلامی همین است که تصمیم‌گیری آن، بر اساس عقیده و تکلیف الهی است. هیچ‌کدام از فقهای اسلام، تردید و اختلافی ندارند که آن وقتی که دشمن بر سرزمین مسلمانان مسلط شد و کیان اسلامی را در کشوری تهدید کرد، وظیفه‌ی همه‌ی آحاد مسلمین است که در یک جهاد بزرگ و همه‌گیر، با آن دشمن مبارزه کنند، او را از آن سرزمین اسلامی اخراج کنند و مجازات و تنبیه نمایند. آیا صهیونیسمِ خبیثِ خطرناکِ جنایتکار و دشمن اسلام و مسلمین، متجاوز است یا نیست؟ آیا سرزمین فلسطین، خانه و قبله‌ی مسلمین است یا نیست؟

 


امروز، چهل‌واندی سال است که خبیثترین دشمنان اسلام و انسانیت - یعنی همین صهیونیستهای غدار و مکار - بر بخشی از وجود ما، بر بخشی از خانه و سرزمین ما تسلط پیدا کرده‌اند. وظیفه‌ی ما چیست؟ وظیفه‌ی مسلمانان چیست؟ وظیفه‌ی ملتهای دیگر اسلامی در قبال فلسطین چیست؟ آیا وظیفه سکوت است؟! اُف برآن سران کشورهای وابسته و خائن که برای خاطر دو روز بیشتر حکومت کردن و جلب محبت امریکا و قدرتهای بزرگ، از وظیفه‌یی با این عظمت، صرف نظر میکنند. ملت اسلام باید بیدار باشد و این وظیفه را فراموش نکند.

 


دشمن خدا، از غفلت مسلمین سوء استفاده کرد؛ والّا چندصدهزار صهیونیست در اول کار، بعد هم تا امروز یکی، دو میلیون با همه‌ی آن حواشییی که از اطراف دنیا فراهم کردند، مگر چه‌قدر قدرت دارند؟ اگر سران کشورهای اسلامی بهوش بودند، اگر ملتهای اسلامی بیدار بودند، مگر کمکهای امریکا در آن صورت میتوانست اسرائیل را نجات بدهد؟ ابداً. مسلمانان غافل میمانند که دشمن میتواند اظهار وجود بکند. دشمن چندان قوی نیست؛ ما از قوّت خودمان غافلیم.

 


شما نگاه کنید، به مجرد این‌که در این منطقه، برای افکار عمومی، یک سرگرمی درست شد - حمله‌ی عراق به کویت و لشکرکشی امریکا و دیگران به منطقه‌ی خلیج فارس- و در این‌جاها دری به تخته خورد، فوراً آن مار هفت سر و خطرناک و سرطان پلید، پنجه‌های خودش را باز کرده و با مسلمانانی که خانه‌ی آنها به وسیله‌ی صهیونیستها غصب شده، این‌طور معامله میکند. چرا دنیا عکس‌العمل نشان نمیدهد؟ چرا ملتهای اسلامی در مقابل این‌همه فاجعه و جنایت، سکوت میکنند؟ مگر اسرائیل و دشمن صهیونیستی، به کجا متکی است؟ مگر امریکا چه‌قدر قوّت و قدرت دارد که مسؤولان و سیاستمداران کشورهای اسلامی، باید این‌قدر مرعوب باشند؟! ملتها باید سر بلند کنند و بیدار بشوند. میبینند که امروز محافل به اصطلاح حقوق بشر و خیرخواه و انساندوست - به حسب تیتر و عنوان و تابلو - هیچ غلطی نکردند و همه‌ی ادعاهایشان دروغ از آب درآمد. این را نمیبینند؟

 


یک دولت غاصب و غدار و زورگو، یک عده انسانهای بیدفاع و جوانان و نوجوانان و کودکان خردسال را داخل خانه‌هایشان و در خیابانهایی که متعلق به آنهاست، به خاک و خون میکشد؛ ولی از دنیا هیچ صدایی در نمی‌آید. آن‌وقت یک جوان فلسطینی، وقتی که عکس‌العمل نشان میدهد و دو، سه نفر را به درک واصل میکند، یکی از این طرف دنیا، یکی از آن طرف دنیا، سربلند میکنند و اظهار تأسف میکنند! چه تأسّفی؟! خیلی خوب کرد، دستش درد نکند. آن ملتی که نتواند از حق خودش دفاع کند، باید توسری بخورد. آن روز اول، فلسطینیها خواب و غفلت نشان دادند، دشمن این‌گونه بر آنها مسلط شد. امروز فلسطین بیدار شده است. مسلمانان در فلسطین بیدار شده‌اند.

 


این صهیونیستها، جز زبان زور، هیچ‌چیز نمیفهمند. چهل سال است که هرچه سازمان ملل نسبت به مسأله‌ی فلسطین، علیه صهیونیستها قطعنامه صادر کرده است، اینها رد کرده‌اند. اینها لوس شده‌اند! سکوت و اغماض را هم که از قدرتهای بزرگ و از ملتها و دولتها دیدند، جری شدند. آنها از قطعنامه نمیترسند. مگر اسرائیل را با قطعنامه میشود عقب نشاند؟ اسرائیل با زور و سلاح و مشت، عقب خواهد نشست.

 


من بعید نمیدانم که اگر همین فشار داخلی از طرف جوانان فلسطینی، علیه دولت صهیونیست نبود، این سردمداران خبیث صهیونیست، از این جنجال دنیا در خلیج فارس استفاده میکردند و تا حالا نصف لبنان را گرفته بودند. اول هم شروع کردند، منتها فشار داخلی - همین حمله‌ی دست خالی و مظلومانه‌ی این جوانان مؤمن و شجاع - آنها را سر جایشان نگهداشت. یک روی دیگر قضیه، همین مسأله است؛ یعنی عصبانیت صهیونیستها به خاطر اوج حرکت اسلامی در داخل سرزمینهای اشغالی. مسلمانان باید نسبت به قضیه‌ی فلسطین احساس مسؤولیت کنند

 


این، وظیفه‌ی ماست. این، وظیفه‌ی همه‌ی کشورهای اسلامی است. مسأله‌ی فلسطین، فقط متعلق به عربها و همسایه‌های فلسطین نیست؛ تمام مسلمین عالم در هرجای دنیا که هستند، نسبت به قضیه‌ی فلسطین باید احساس مسؤولیت کنند. کسانی که در داخل و یا از خارج، واقعاً با حکومت غاصب صهیونیستی میجنگند - نه مدعیان آزادیخواهی که دستشان در دست امریکا و دشمنان اسلام است - باید از طرف ملت و دولت ما و ملتها و دولتهای مسلمان دیگر، با پول و سلاح و تبلیغات کمک بشوند. هرطوری که امروز ممکن است، باید کمک بشوند. ما چون خودمان با فلسطین همسایه نیستیم، تا مبارزه‌ی رویارویی با اشغالگران بکنیم، و دیگرانی که یا همسایه نیستند، یا به هر دلیلی تواناییش را ندارند، باید مبارزان را تجهیز کنند. این، یک وظیفه‌ی شرعی و حتمی برای همه‌ی مسلمانان است. تا این وظیفه انجام نگیرد، مسأله‌ی فلسطین حل نخواهد شد. و اگر انجام بگیرد، قطعاً صهیونیستهاو پشتیبانانشان شکست خواهند خورد.

 


مطلب خیلی مختصری هم راجع به مسایل داخلی عرض بکنم و آن، این است که دو جناح از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در طول این یکی، دو هفته، دو نامه به من نوشتند که البته یکی از آن دو رسید و دیگری را هم ما از رسانه‌ها شنیدیم.(2) به‌هرحال، آنها نامه را تنظیم کردند و از ما جواب خواستند. من در وقت خودش - حالا نه - جواب خواهم داد و در هنگام خودش، راجع به برخی از مسایل لازم، آن وقتی که احساس کنم باید برای ملت عزیزمان، مطالب روشنتر و مشروحتر بیان بشود، مطالبی خواهم گفت. حالا فقط یک جمله عرض میکنم و آن، این است که مجلس شورای اسلامی، جایی است که امید ملت ما به آن نقطه است. این مجلس برای ملت سنگر است؛ اما سنگری در مقابل دشمنان، در مقابل امریکا، در مقابل ضد انقلاب. آن کسی که مردم او را به این سنگر میفرستند، میفرستند تا در این سنگر، از انقلاب دفاع کند.

 


در این چند وقتِ گذشته، بعضی حرفها از بعضی از نمایندگان مجلس شنیده شد که حرف خودیها نبود؛ حرف غریبه‌ها بود! ما شبیه آن حرفها را در این چند ساله، جز از رادیوی اسرائیل و رادیوی امریکا و رادیوی منافق نشنیده بودیم و در مجلس، کسی از این حرفها نزده بود! نروند بگویند ما در مجلس آزاد نیستیم. خیر، نماینده در مجلس آزاد است. کسی نباید بیاید آزادی را به ماها، یا به این مسؤولان امروز کشور یاد بدهد که عمرشان را برای آزادی به مجاهدت گذراندند. آزادی، حق نماینده و حق ملت است؛ اما آزادی در چه؟ آزادی در این‌که علیه ملت و برعکس خواسته‌ی ملت در آن‌جا بایستند و مثل سخنگوی رادیو اسرائیل حرف بزنند؟! نه، این آزادی نیست. در جامعه‌ی اسلامی، این آزادی برای هیچ‌کس نیست.

 


انقلاب این مردم، عزیزتر و قیمتیتر از آن است که این ملت بخواهند اجازه بدهند که یک نفر به خاطر یک غرض شخصی، یا یک غرض گروهی و باندی، در سنگری بایستد که جای دفاع از انقلاب است، و علیه انقلاب و علیه مردم و به زیان نظام جمهوری اسلامی، همه چیز را زیر سؤال ببرد و برای رادیوها خوراک درست کند و بلکه حرفی بزند که رادیوهای دیگر، حول‌وحوش آن حرف، هیچ تفسیری لازم نداشته باشند! این ملت، قطعاً چنین چیزی را اجازه نخواهد داد.

 


من به هر دو جناح - حالا خودشان دو جناح میگویند، من که بین نمایندگان مؤمن و مخلص و انقلابی، خیلی دوئیتی نمیبینم - عرض میکنم، طوری عمل کنید که یک وقت نشود نگاه کنید ببینید، شما از یک راه میروید و ملت از راه دیگری برای خودش میرود و موکلینتان پشت سر شما نیستند. اگر مجلس شورای اسلامی، جایی برای این شد که بعضیها با هم تسویه حساب کنند، یواش‌یواش همین‌طور خواهد شد. حق نمایندگان علاقه‌مند به وظیفه و کارشان هم، ضایع خواهد شد.

 


البته امروز اکثر کسانی که در این مجلس محترم مشغول خدمت هستند، قطعاً احساس وظیفه میکنند؛ در این شکی نیست. نمایندگان ما، در بین نمایندگان مجالس ملی دنیا نمونه‌اند. بدانید هیچ جا، نه در کشورهای غربی و نه در کشورهای شرقی - که همه‌اش دیگر حالا مثل هم است - نه در کشورهای اسلامی و نه غیر اسلامی، نمایندگان مجلسها، به صفا و پاکی و مردمی بودن و مسؤولیت‌شناسی و خلوص نمایندگان ما در این مجلس عظیم‌الشّأن شورای اسلامی نیستند. هیچ‌کس مثل اینها نیست. اینها خیلی خوب هستند، منتها باید خودشان این را پیش از دیگران حفظ کنند. نکند چهار نفر آدم جاهل، عصبانی و بیتوجه به مسؤولیت، حرکتی بکنند و مجموعه‌ی پاک و مطهری را زیر سؤال ببرند.

 


البته مردم باید احترام مجلس شورای اسلامی را حفظ کنند. این تذکر من، تذکری است که وظیفه دارم آن را بگویم. این، موجب نشود که حالا خدای نکرده از طرف کسی، نسبت به مجلس شورای اسلامی بیاحترامییی رخ بدهد. مجلس، والاترین و رفیعترین بخش از مجموعه‌ی قانونی این نظام است و جایگاه ملت میباشد. باید مجلس را با همین احترام و عظمت حفظ کنند و هیچ‌کس، نه در داخل مجلس و نه خارج از آن، کاری که موجب تضعیف مجلس بشود، نباید انجام بدهد.

 


خداوند ان‌شاءاللَّه همه‌ی شماها را توفیق بدهد و همه‌ی ما را به آنچه که مرضات او در آن است، هدایت کند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) کهف: 49

 


2) دو نامه، مربوط به واکنش بعضی از نمایندگان نسبت به انتخابات دومین دوره‌ی مجلس خبرگان بوده است.

 


 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار روحانیون و طلاب آزاده

تاریخ: 1369/08/05

 

بیانات در دیدار روحانیون و طلاب آزاده


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


جلسه‌ی بسیار جالب و شیرین و تاریخییی است. اگر آن کسانی که بیش از هفتاد، هشتاد سال با پول بیحساب، مبارزه‌ی همه‌جانبه‌یی را با روحانیت شیعه شروع کردند، میدانستند یا حدس میزدند که در میان روحانیت، علی‌رغم خواست آنها، عناصری پیدا خواهند شد که علم را با عمل، آن‌هم عملی به این دشواری، همراه خواهند کرد، قطعاً در برنامه‌های ناموفق خودشان، تجدیدنظر اساسی به عمل میآوردند.

 


جمعی طلاب جوان، از حوزه‌های علمیه به میدان نبرد بروند و پس از آزمایش دوران سخت جنگ، آزمایش اسارت را هم باموفقیت از سر بگذرانند و با عشق و امید به روحانیت، به خاستگاه رفیع‌المنزله‌ی خودشان برگردند، این حادثه‌ی بسیار عجیب و تاریخی و عظیمی است و من عرض کنم که در طول عمر بابرکت رشته‌ی علمیِ فقهیِ تشیع و دانش دین و علمای دین - که نزدیک به هزار سال یا شاید بیشتر، از آن میگذرد - چنین پدیده‌یی بیسابقه است؛ به همین خاطر است که من این را به فال نیک میگیرم. این اجتماع را اجتماع بسیار مهمی میشمارم و امیدوارم که دنیای اسلام و ملت مسلمان در آینده، برکات این تجمع شما را با همه‌ی وجودشان احساس کنند.

 


نکته‌ی اصلییی که من میخواهم عرض کنم، این است که آن عاملی که میتواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه‌گر، جز اسلام ناب و قرآن کریم و احکام مقدس آسمانی نیست. بشر حقیقتاً در سختی و بدبختی است. اکثریت انسانها مورد ظلمند. بخش اعظم طیبات روی زمین، به انسانهای خبیث اختصاص پیدا میکند. عدل در دنیا نیست. علاوه بر این‌که عدل نیست، شعور به فقدان عدل هم نیست و مهمتر این‌که نجاتبخش را هم - که اسلام و قرآن و احکام الهی است - کسی در دنیا درست نمیشناسد. با استنباط از بینش قرآنی، بر حسب تکلیف و تحلیل تاریخی، اسلام باید ملتها را نجات بدهد.

 


اگر روزی این حرفها، گنده‌گویی و مبالغه و دور از ذهن به نظر میرسید، امروز دیگر با پیروزی انقلاب اسلامی و با بیداری مسلمین در همه جا و با آشکار شدن ضعف ذاتی استکبار و قدرتهای جهانی، این حرف، حرف شگفت‌آوری نیست. ممکن است که طول بکشد، اما خواهد شد و ملتهای مسلمان و جوامع اسلامی، زودتر از همه نجات خواهند یافت.

 


پایگاه این حرکت آزادیبخش و نجاتبخش جهانی هم، همین قبةالاسلام و مرکز حرکت الهی انقلاب اسلامی - یعنی ایران - است؛ لیکن بدون کمربستگان روحانی، این کار ممکن نیست. اگر کسی خیال کند که به غیر از جامعه‌ی علمی روحانیت و جامعه‌ی علمی تشیع، کسی خواهد توانست قرآن و اسلام را عَلَم کند و تبیین و تفهیم نماید و در دلها ایمان و اعتقاد به وجود آورد، یا همین انقلابِ به‌ثمررسیده را در این‌جا حفظ کند، اشتباه کرده است. این تصور، غلط است.

 


روحانیت به عنوان خادم، نه به عنوان صاحب، لازم است. ما چه کسی هستیم که صاحب این معارف باشیم. ما میتوانیم برای جوامع بشری، خادم و حامل فقه و واسطةالعقد ذهن و واقعیت باشیم. کدام روحانیت؟ این، آن نکته‌ی اصلی است. هرچه قشر روحانی، مقاومتر، فداکارتر، مبارزتر، تن‌به‌سختیبده‌تر و آماده‌تر باشد، این کار عملیتر است. شما آقایان که در دوره‌ی انقلاب - چه در دوره‌ی پیروزی انقلاب و چه در دوران پانزده سال مبارزات دشوار پیش از پیروزی - در صحنه بودید، دیدید که روحانیِ مقاومِ مبارزِ آگاهِ آگاهیبخش، برای این حرکت، نورافکن و مشعلی بود؛ و روحانیِ بیاعتنای به این مسایل، یا نومید، یا ناآگاه، یا خدای نکرده دلبسته‌ی به زخارف دنیا، یا حداکثر وابسته‌ی به دستگاههای ظالم، مانع بزرگی بود. بعضی از روحانیون، اذیت میکردند.

 


من میخواهم این را به شما عرض بکنم که اگر بخواهیم به وظایف درست عمل کنیم، پیمودن راه از حالا به بعد، یقیناً آسانتر از راه گذشته‌ی ما نیست؛ راه دشواری است. از حالا به بعد، مسأله، مسأله‌ی حفظ ارزشهاست؛ جا انداختن اینها در ذهنیت ملل دنیاست؛ حراست از آنها در داخل جامعه‌ی اسلامی است. این، با زبان ممکن نیست؛ با عمل و تلاش و فداکاری و امید و آمادگی و علم و تقوا ممکن است.

 


اگر در این مرحله‌ی از حالا به بعد، روحانیونی که متصدی و کمربسته‌ی گسترش این تفکر الهی در سطح ذهنیت عالم هستند، دارای این خصوصیات باشند، این فکر پیش خواهد رفت. اگر خدای نکرده روحانیون، خسته و ملول و نومید و دلبسته شدند، از راحتی و آسودگی خشنود شدند، به آن عادت کردند، از خطر و سختی گریزان شدند، بار بر زمین خواهد ماند و این فکر پیش نخواهد رفت. البته چنین نخواهد شد.

 


بحمداللَّه روحانیون عالی‌مقام، بزرگان، قدردانانِ انقلاب و پیشقراولان در همه‌ی قشرها زیادند؛ اما تصورم این است که در بین این مجموعه، شما طلاب و اهل علمِ زجرکشیده‌ی دوران اسارت - که امتحان این دوران و دوران مجاهدت را داده‌اید - میتوانید نقش بسیار بزرگی داشته باشید. همچنین همه‌ی طلاب رزمنده، همه‌ی اهل علمی که میدان جنگ را با گوشت و پوست خودشان لمس کردند - نه این‌که انسان در تلویزیون و یا در شهر، خبر جنگ را بشنود؛ بلکه در میدان جنگ، با وجود خودش آن را حس کند - میتوانند نقش بزرگی داشته باشند. لذا من به این مجموعه‌ی شما، با چشمی امیدوار نگاه میکنم.

 


هریک از شما عزیزان باید همتتان این باشد که از ذخیره‌ی ارزشمندی که در این دو میدان به دست آورده‌اید، در راه پیشبرد انقلاب به سمت اهداف عالی و گسترش این فکر در سطح عالم و تعمیق آن در داخل جامعه، استفاده کنید. البته این کار، مقدماتی دارد:

 


شرط اول، درس خواندن و خوب خواندن است. من از قبل از پیروزی انقلاب، به رفقای طلابمان میگفتم: بیمایه فطیر است. باید مایه داشته باشید، باید درس بخوانید. آن عالم مبارزی که ذخیره‌ی قابل توجهی به دست آورده است، میتواند مفید باشد. امام بزرگوار ما که توانست با آن دست قدرتمند خود، دنیایی را متحول کند، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد. اگر امام(ره) عالم نبود، نمیشد. کار امام که شوخی نبود. بعد از صدر اسلام، اصلاً با هیچ حرکت دیگری قابل مقایسه نیست. چه کسی دیگر چنین حرکت عظیمی را انجام داده است؟ اگر این ابعاد را بخواهیم بیان کنیم، خودش یک ساعت طول میکشد. امام، این حرکت عظیم را به برکت علم انجام داد.

 


شرط دوم که بلافاصله مطرح میشود، تقوا، ورع، خودسازی، درون‌سازی، مجاهدت نفس، غلبه‌ی بر شیطان درونی و باطنی است که در وجود ما هست و شما خوب میتوانید با آن مبارزه کنید. شما تجربه کردید، شما با این شیطان کُشتیها گرفتید، پشت او را بارها به زمین رساندید؛ این را نگهدارید و حفظ کنید. مبادا آنچه در دوران سختی به دست آمده، در دوران رفاه آسان از کف برود؛ خیلی مواظب باشید. اگر این تقوا و غلبه‌ی بر نفس نباشد، آن علمی هم که گفتیم، سودمند نخواهد افتاد، بلکه مضر خواهد شد؛ مثل سلاحی در دست آدم ناباب. و باز در این‌جا من باید به امام عزیزمان(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) مثل بزنم. او واقعاً مثال اعلای تقوا و بدون یک ذره اغماض، مراقب و مواظب از خود، از نفس خود و از حرکات خود بود. این، تقواست.

 


شرط سوم، کسب آگاهیهای لازم است. انسان از ناآگاهی خیلی ضربه میخورد. گاهی انسان، عالم و متقی هم است، اما ناآگاه است و سرش کلاه میرود. آگاهیهای لازم را به دست آورید و روزبه‌روز خود را با این سه عنصر اصلی بسازید، تا هریک از شما بتوانید برای آینده‌ی این انقلاب و این حرکت عظیم، مشعلی باشید.

 


این حرفهایی که عرض کردم، میشود در خطاب به همه‌ی اهل علم و طلاب گفت و میگوییم؛ اما شما یک امتیاز دارید. وقتی مسأله‌ی حرکت از یک راه دشوار و صعود به یک کوه مطرح است، انسان به همه میگوید که این‌طوری بروید، تا به آن بالا برسید و اگر رسیدید، چه فضایلی دارد. اما آن کسی که مدتها دوندگی کرده، کوهنوردی کرده، بدنسازی کرده، به او امید بیشتری است. او، شمایید. این اسارت و این مجاهدت و مبارزه در میدان جنگ، خیلی ارزش دارد. از این ذخیره باید استفاده کنید. مواظب باشید زرق و برقها - که همیشه در زندگی انسان هست - خود را زیادی جلوه ندهند. به آن باطن قضیه که مسؤولیت و وظیفه‌ی بزرگ و تکلیف نهایی است، بیشتر توجه بکنید. البته انسان نمیتواند به فکر زندگی نباشد - همه هم هستند، باید هم به شکل معتدل و سالمی بود - اما این باید مسأله‌ی اساسی در زندگی نباشد. مسأله‌ی اساسی، باید آن باشد.

 


امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه این برکات را بر وجود شما مترتب بفرماید و توفیقات خود را شامل حال شما بکند و زحمات فراوان شما در دوران اسارت را به فضل و کرم خود، به بهترین وجهی قبول بفرماید و ان‌شاءاللَّه توفیق خود را بر شما ارزانی بدارد که بتوانید در راه دشوار و طولانی به سمت هدفهای والای اسلامی، نقشی مؤثر و تعیین کننده ایفا بفرمایید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی

تاریخ: 1369/08/01

 

بیانات در دیدار رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا بایستی به برادران عزیز خوش‌آمد عرض بکنم و به خاطر این اجتماع و دیداری که امروز ترتیب داده‌اید، از شما تشکر کنم. شماها که اهل علم و معرفت و جزو زبدگان فعلی کشور هستید، وقتی جمع میشوید، دیدارتان به انسان نشاط میبخشد. البته در صورتی که همه‌ی بحث، به آن جنبه‌های مادّی دانشگاهها کشانده نشود. نه این‌که گفته نشود - آن هم باید گفته بشود، من اعتراضی ندارم - لیکن قدری به آن روح مسأله در دانشگاهها که شماها متکفلش هستید، بپردازیم و ان‌شاءاللَّه به جلسه رنگ‌وبوی علم و علمجویی و دانشجویی بدهیم. ان‌شاءاللَّه موفق باشید. مسؤولیت سنگینی برعهده گرفته‌اید و خدا باید به شما کمک کند و ان‌شاءاللَّه کمک هم خواهد کرد.

 


فرصتها، انصافاً فرصتهای ارزشمندی است. امروز در نظام جمهوری اسلامی، شما که رئیس یک دانشگاه هستید، میتوانید از بن دندان و با اعتقاد راسخ احساس کنید و باور نمایید که برای مردمتان، به پیشرفت علمی کشورتان کمک میکنید. این خصوصیت، متأسفانه جز در دوره‌های بسیار معدودی، در محیط علمی کشور ما وجود نداشته است. آن وقتی که بر کل حیات سیاسی و اجتماعی یک کشور، حاکمیت بیگانه مسلط باشد، فکر میکنید دانش در آن کشور چه نقشی ایفا خواهد کرد؟ آن هم دانش پزشکی که قهراً کاری به مسایل سیاسی نخواهد داشت. فردی که پزشک خواهد شد و خدمات ارایه خواهد کرد، غیر از آن است که یک نفر برود فرضاً روزنامه‌نگار بشود، که ممکن است بگوید میروم تا مبارزه کنم. اما پزشک، طبیب و دردشناس و درمان‌شناس و عطوف و حنینِ نسبت به انسانهاست. او درد انسانها را میجوید، تا درمان کند. او خدمات ارایه خواهد داد. آن‌وقت در جامعه‌یی که کل جریان سیاست کشور در اختیار کانونهایی است که به نفع ملت فکر و کار نمیکنند، هر دانشجویی که درس میخواند، نمیتواند مطمئن باشد به نفع مردم کار خواهد کرد. نه این‌که هیچ‌کس به نفع مردم کار نمیکند - اشتباه نشود - خیر، کسانی با مجاهدت درمیآیند و به نفع مردم هم کار میکنند؛ اما روال کلی این نیست. روال کلی، نفی سلامت زندگی در یک جامعه است.

 


بعد از همان چند صباح دوران امیرکبیر که بساط کوچکی را شروع به درست کردن نمود و با ایده و انگیزه‌ی خوبی این کار انجام گرفت، متأسفانه بعدها در محیط تحصیلات عالیه‌ی جدید کشورما، این فرصت به‌طور مستمر پیش نیامده است. آن نکته‌یی که من میتوانم قاطع بگویم، این است. این‌که میگویم به‌طور مستمر پیش نیامده، به این خاطر است که گاهی رجال علمیِ مسلطِ بر کار دانش در کشور، افرادی بودند که خواستند کاری بکنند، حرکت و تلاشی هم کردند، ولی فوراً مثل یک جرقه خاموش شده و اجازه داده نشده که ادامه بدهند.

 


امروز، این‌طور نیست. امروز ممکن است شما بودجه کم داشته باشید. بله، آقای دکتر فاضل اشاره کردند و همین‌طور است که ایشان میگویند. من میدانم کمبودها و کسریها زیاد است: دانشجو زیاد گرفتید - که مملکت احتیاج هم دارد - ولی دانشگاه نداریم؛ استاد جذب کردید و آوردید، ولی نمیتوانید او را پشتیبانی بکنید که دلش خوش باشد که می‌آید برای شما در دانشگاههایتان درس میدهد؛ رتبه‌ی علمی را بالا میبرید، اما آزمایشگاه مناسب ندارید؛ کتاب - همان‌طور که اشاره کردند - لازم است، ولی ندارید؛ نشریه‌ی علمی روزبه‌روز لازم دارید که از مسایل علمی دنیا مطلع بشوید، ولی ندارید. همه‌اش هم به پول برمیگردد؛ وگرنه در این قضیه، هیچ‌چیز دیگر کم ندارید. واقعاً اگر پول داشته باشید، همه‌ی این چیزها حل خواهد شد. این کمبودها هست. اینها هم حل میشود و همچنان‌که ما امروز مجموعاً وضع مالی دولت را بهتر از مثلاً دو یا سه سال قبل میبینیم، مطمئناً دو یا سه سال دیگر، از امروز بهتر خواهد بود. روال کار کشور این را نشان میدهد و بهتر هم خواهد شد و این مشکلات برطرف میگردد.

 


در محیط دانش کشور، آن هم دانشی به این حساسیت که شماها دنبالش هستید - یعنی پزشکی و بعد منشعبات و توابعش - اینها مشکل واقعی و اساسی و ساختاری نیست. مشکل اساسی این است که در یک محیط دانشگاهی، ایمان به آن کار وجود نداشته باشد، مسؤولان برای کشور نسوزند، احساس درد نکنند، آقایی را بیاورند در رأس دانشگاهی یا دانشگاه تهران بگذارند و او هم به فکر شغل و موقعیت و منش سیاسی و نزدیکی به دربارِ آن روز و پُرکردن کیسه‌ی خودش باشد و چیزی که برایش در درجه‌ی اول نباشد، عبارت از محیط زیرکلید و نگین او باشد. دیدید که چه کسانی در دانشگاه تهران رئیس بودند. غالباً مسأله‌ی سیاسی بود. دانشگاههای دیگر، بخصوص دانشگاههای بزرگ و مهم، کم و بیش همین‌طور بود. اشکال اساسی و ساختاری این است که بحمداللَّه امروز نیست. در گذشته، وزارتها را چه‌طوری تقسیم میکردند؟ چه کسانی وزیر میشدند؟ به چه اعتباری وزیر میشدند؟ چه‌قدر صلاحیتهای واقعی در نظر گرفته میشد؟ در انتخاب و گزینش افراد، چه‌قدر دلسوزی به حال مردم، به حال کشور، به حال آینده‌ی این ملت رعایت میشد؟ آنهایی که سرکار بودند، چه‌قدر برای کارشان میجوشیدند؟

 


شما اگر امروز را با آن روز مقایسه کنید، خواهید دید که امروز بنیان کار، بنیان مستحکم و طیب و طاهر و پاکیزه‌یی است. وقتی انسان واقعاً نگاه میکند، میبیند که این آقای دکتر فاضل، حقاً یک عنصر شایسته و برجسته است. من حقیقتاً این را اعتقاد دارم و از این‌که ایشان این مسؤولیت را دارند، خوشحالم. در آزمایشهای گوناگونِ این کشور، ایشان امتحان خوبی داده‌اند. اینها خیلی مهم است. (فی تقلّب الاحوال علم جواهر الرّجال)(1). آن روزی که با یک تلفن یک مرکز، ایشان بلند میشود با یک کیف به هشت کیلومتری خط تماس در جبهه‌ی جنگ میرود و در آن‌جا اتاق عمل راه می‌اندازد و مدتها در آن‌جا میماند و مرتباً عمل میکند، نه منتظر یک بارکاللَّه از کسی است، نه منتظر دانستن این و آن است، نه منتظر این است که اسمش در عِداد کسانی که برای انقلاب و جبهه خدمتی کرده‌اند، بیاید و این و آن بگویند، هیچ‌کس هم نمیگوید، هیچ‌کس هم نمیداند، هیچ‌کس هم نمیفهمد، اینها مهم است و خیلی ارزش دارد. کسی که قدر انقلاب را میداند، از انقلاب استقبال میکند؛ یعنی مثل یک ماهی که در آب بیاید. این، ارزش دارد. این، غیر از غریبه‌ها و بیگانه‌ها و کسانی است که از روی مصلحت، با دستگاهی کار میکنند. با این رتبه‌ی علمی هم که بحمداللَّه ایشان برخوردار هستند و دوست و دشمن در این جهت اختلافی ندارند و متفقند و با آن سوابق انقلابی - که واقعاً سابقه‌ی انقلابی یعنی همین - و بدون یک ذره انگیزه‌ی مادّی، خدمت خود را انجام میدهند. اگر واقعاً مسأله‌ی انگیزه‌ی مادّی باشد، جراح و طبیب برجسته‌یی مثل ایشان و خیلی از شماها، مثلاً چند درصدِ آن درآمدهایی که ممکن است در شغل معمولی به دست آورید، در شغل دولتی گیرتان می‌آید؟ این کجا، و آن کسانی که برای وزارت کیسه میدوزند و میروند و در کار دولتی میافتند، کجا؟ حالا وزارت که در آن زمانها بالاتر از این حرفها بود که بشود این‌طوری حرفش را زد. نخیر، مدیرکل جایی که بودند، دیگر یک فامیل - که بچاپند و بدزدند و ببرند و خودشان را از خاک سیاه، به عرش اعلای مادّی برسانند - تأمین شده بود.

 


امروز این بنیان، همان بنیان صحیحی است که وجود دارد. چیزی که میخواهم به شما برادران عزیزی که چه در وزارتخانه با آقای دکتر فاضل هستید و چه در دانشگاهها مشغول میباشید، بگویم، این است: شماها باید قدر این بنیان صحیح اسلامی را بیش از همه کس بدانید. این هم از اسلام است. باید در محیط دانشگاهی خودتان، اسلام را به حد اعلی پاس بدارید. کاری کنید غریبه‌ها - آنهایی که از انقلاب و اسلام غریبه‌اند - احساس نکنند که کار زیر نگین آنهاست؛ حرف من، این است. البته با آقای دکتر فاضل مکرر خصوصی صحبت کرده‌ایم. این نکته را من به ایشان گفتم، حالا هم به همه‌ی شماها عرض میکنم. محیط را محیطی بکنید که حزب‌اللهی در آن محیط رشد کند. دشمنان ما در تبلیغات دنیایی، سعی میکنند حزب‌اللهی را چهره‌ی بدی نشان بدهند. حزب‌اللهی را عبارةاخرایِ یک آدم بیهمه‌چیز و یک لات تصوّر میکنند! نخیر، خود این آقای دکتر فاضل، یک حزب‌اللهی است. حزب‌اللهی، یعنی این. حزب‌اللهی، یعنی آن‌که در خدمت خداست و هیچ وابستگی تشکیلاتیِ سیاسی، جز وابستگی به انقلاب و اساس انقلاب - که اراده‌ی الهی است - ندارد. اوایل هم آن لیبرالها خیلی تلاش میکردند این عنوان را خراب کنند. من یادم می‌آید همان وقت هم اتفاقاً یک پزشک در هیأت دولت، اول کسی بود که من دیدم با افتخار گفت: این‌قدر میگویند حزب‌اللهی، من خودم یک حزب‌اللهیام. آن هم یک پزشک بود که در یک رتبه‌ی بالای دولتی بود.

 


باید کوشش بکنید که جناح حزب‌اللهی کشور، دانشگاه، مدیریت، یعنی آن‌که خودش را متعلق به این انقلاب میداند، برای انقلاب و این ملت دل میسوزاند، هیچ وظیفه‌یی هم برای خودش، جز خدمتِ به این کشور و این انقلاب قایل نیست، احساس کند که در این‌جا خودی است. متأسفانه، یا به یک معنا شاید بشود گفت خوشبختانه، غریبه‌ها چهره‌ی خودشان را در طول این امتحانهای گوناگون نشان دادند. سر همین قضایای سه، چهار سال قبل از این، چند نفر کارگردانی کردند و یک مشت پزشک را تحت عنوان آن نظام پزشکی و غیره، در مقابل نظام ایستاندند. این‌که یادمان نرفته است. من که با خیلی از جزییاتش، خوب یادم است. همان وقت هم دکترهای مؤمن و حزب‌اللهی، همان وزیر حزب‌اللهیِ آن روز که از برادران خیلی خوبمان است - آقای دکتر مرندی - و امثال اینها بودند که در مقابل آن موج باطل ایستادند. البته حق با اینها بود، امکانات هم با اینها بود و خوشبختانه جامعه‌ی پزشکی هم با اینها بود؛ منتها آنها با ادعا و سخنان دهن پُرکن و این‌که ما چنین و چنان هستیم، میخواستند امور را قبضه کنند.

 


ما کسانی از مدعیان علم را در این دوران انقلاب یافتیم که شرف علم را نگه نداشتند. من خیلی از کسانی را که مدعی علم بودند و شرف علم را نگه نداشتند، در طول زندگیم دیده‌ام. عالم بودن مهم نیست؛ شرف علم و عالم بودن را نگهداشتن مهم است. من در دوران اختناق، استادِ معروفِ عالی‌مقامی را میشناختم که روی کفش شاه آن‌وقت - محمّدرضا - افتاد! اساتید در صفی ایستاده بودند و محمّدرضا از برابر آنها عبور میکرد و این شخص روی پای او افتاد! از این کارها میکردند، اما چه کسانی؟ تیمسارها. اما یک عالم، یک دانشمند، یک محقق - که واقعاً هم این آدم محقق است. در رشته‌ی شما نیست، در رشته‌یی است که به ما بیشتر میخورد - فاضل، نام‌آور، نامدار، چه‌قدر تحقیقات، چه‌قدر کتاب، روی پای او افتاد! شاگردهایش ملامت کردند: استاد شما؟! آخر آن شخص که بیسواد است. عالمْ‌جماعت کسی را قبول ندارد، سیاست برایش مسأله‌یی نیست، نگاه میکند ببیند چه کسی عالم است. اصلاً برای عالم، جاذبه و ارزشی بالاتر از علم نیست. بدترین فحش در محیط اهل علم، لقب (بیسوادی) است. هیچ فحشی از این بالاتر نیست. در همه‌ی محیطهای علمی همین‌گونه است. آن‌وقت، آن عالم روی پای یک جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقایش ملامت کردند و این هم جوابی نداشت. گفت: هیبت سلطانی من را گرفت(!) این عبارت، همان وقتها در محیطهای دانشگاه که دوستان ما میرفتند و میآمدند، معروف شد و علما و دانشمندان آن‌وقت، به کسانی که هیبت سلطانی آنها را میگیرد و کسانی که جز هیبت علم چیزی آنها را نمیگیرد، تقسیم میشدند! البته همان وقت هم دانشمندانی مثل همان آدم داشتیم که حتّی با فقر میساختند، برای این‌که به سمت آنها نگاه نکنند، نه این‌که روی پایشان نیفتند، یا دستشان را نبوسند، یا تواضعشان نکنند؛ نه، اصلاً خودشان را بالاتر از این میدانستند که به فکر آن دستگاههای جاهل و دور از معرفت بیفتند. زندگی پولی و مادّی را اصلاً کم ارزش‌تر از این میدانستند که خودشان را به آن آلوده کنند.

 


کسانی که این‌طور زندگیشان را در ذلتِ در مقابل قدرتها گذراندند، حالا که نوبت جمهوری اسلامی میرسد، گردنکشی میکنند! این گردن، ارزش ندارد. این، گردن‌فرازی نیست. برافراشتن آن گردنی خوب است و افتخار دارد که نشان داده باشد گردن افراز است. کسانی که حتّی عزت علم را نگه نداشتند، حالا وقتی نوبت به یک نظام مردمی رسید که هیچ ادعایی ندارد جز این‌که از مردم و برای مردم و در خدمت مردم است و با هدایت دین عمل میکند و نوکر بیگانگان و امریکا و دیگران نیست، یکمرتبه نوبت سرفرازی و گردن‌فرازی اینها رسید و در مقابل این نظام ایستادند. باید توی سر اینها زد. این بیاحترامی به علم است که ما اینها را در عداد علما راه و جایشان بدهیم. آن کسی که احترام نظامی را که مبتنی بر معرفت و علم است، نگه نمیدارد؛ احترام ملتی را که در این نظام، مندمج و مندرج است، نگه نمیدارد، اینها را واقعاً بشناسید.

 


من یک وقت در چند سال قبل از این حرفی زدم که بعضیها هم جنجال کردند. گفتم که ریاست دانشگاهها باید ریاست علمی باشد - الان هم اعتقادم همین است - یعنی آن کسی که در رأس دانشگاههاست، باید از لحاظ علمی هم طوری باشد که کسانی که آن‌جا هستند، این فرد را به عنوان رئیس قبول داشته باشند؛ اما علمِ با عمل، علمِ با اعتقاد. طوری نباشد که آدم بیاعتقادی که میخواهد سربه تن این نظام نباشد، اصلاً اعتقادی به اسلام ندارد، یا اسلام را مسخره میکند، یا حزب‌اللّهیها را مسخره میکند، یا دانشجوی مؤمن را مسخره میکند، این شخص در رأس کارها بیاید. نه، دستش را بگیرید، کنار بگذارید. میخواهد بیاید سر کلاسهای ما درس بدهد، حرفی نداریم. هر معلمی بیاید درس بدهد، ما قبول داریم. ما از علم همه کس استفاده میکنیم؛ ولو کسی که ما را قبول نداشته باشد. علمش را بگوید، ما با کمال تواضع مینشینیم و از علم او استفاده میکنیم، نظام از علم او استفاده میکند؛ اما آن‌جایی که بناست در اداره‌ی امور دانشگاه تعیین‌کننده باشد، ابداً. اگر کسی به یک دختر چادری یا باحجاب، با نظر تحقیر نگاه میکند، تحقیرش کنید؛ ملاحظه نکنید. اگر کسی به جوان حزب‌اللهی که ریش دارد، با نظر تحقیر نگاه میکند و دورش میکند (حالا اگر این گزارشهایی که گاهی از گوشه و کنار به ما رسیده، راست باشد. اگر راست نیست، که هیچ) این را تحقیرش کنید.

 


ارزش، در اطاعت از خدا و ایمان و دلسوزی برای کشور و جامعه است. ارزش، در شیکوپیک بودن و آن وضعیت نیست. کسی که از لذات شهوانی و خوردوخوراکش نگذشته و اصلاً به تکلیف سنگین نگاه نکرده، چه حق دارد که بگوید من در این نظام کاره‌یی هستم؟ علمش هم در خدمت شکم و زندگی شخصی خودش است. علمش هم برای خاطر مردم نیست. علمش هم ارزش ندارد. آن‌که با جهت‌گیری انقلابی در وزارتخانه و محیط دانشگاه شما حرکت نمیکند، علمش هم ارزش ندارد. بله، اگر بیاید علمش را در کلاس به دانشجویان ما بگوید و دانشجویان ما از او استفاده کنند، حرفی نداریم؛ به شرطی که بگوید. من شنیده‌ام بعضیها حتّی از علمشان هم دریغ میکنند! من نمیدانم، حالا این به عهده‌ی شماهاست که ببینید واقعاً همین‌طور است یا نه. یعنی سرکلاس، چیزی هم یاد نمیدهند و یا دانشجو را پرورش نمیدهند. چنین شخصی اصلاً هیچ به درد نمیخورد؛ اما آن کسی که حاضر است علمش را ارایه بدهد، بروند علمش را بگیرند؛ حرفی نیست. سرکلاس درس بدهد؛ لیکن تا مادامی که اعتقادی به این نظام و این جریان و این حرکت اسلامی و این انقلاب نداشته باشد، نبایست به او خیلی میدان بدهیم. اگر آن استاد، یا آن مسؤولی که با این معیارها تطبیق میکند، میگذارید، این را باید دیگر همه احترامش کنند و واقعاً روی چشم بگذارند. دانشجو هم باید او را احترام کند.

 


بعد از فوت مرحوم آیةاللَّه بروجردی(رضوان‌اللَّه‌علیه) که همه جا تا سطح کشور به هم خورد و چند هزار طلبه‌ی قم زارزار گریه میکردند، مسأله‌ی استادیِ در حوزه‌ها و استادیِ در دانشگاهها، در محیطهای دانشگاهی مطرح شد. من آن‌وقت به مناسبت همین قضیه، یک سخنرانی از مرحوم (جلال همایی) که در همین دارالفنون در خیابان ناصرخسرو ایراد کرد، شنیدم. دوستانی داشتیم که در آن‌جا از این حرفها زیاد میگفتند. ما در آن‌وقت، طلبه‌ی خیلی جوانی بودیم و همان محیط روحانی را دیده بودیم و درست نمیدانستیم که تفاوت این محیطهای روحانی،علمی ما و دیگران چگونه است. من در آن وقتها از آن حرفها خیلی نکات فهمیدم. یکی از حرفهایی که در آن وقتها گفته میشد، این بود که علم و دین چندین قرن با هم توأم بودند؛ یعنی علما غالباً کسانی بودند که اهل دین بودند و علم دین و علم غیر علوم دینی، با هم مخلوط بود و دست یکدسته از افراد بود. محمّدبن‌زکریای رازی یا ابن سینا، یک فقیه هم بودند، ضمن این‌که مثلاً یک دانشمند بزرگ هم بودند. دیگران هم همین‌طور.

 


در آداب المتعلمین - یعنی آداب احترام شاگرد به استاد - کتابها نوشته شد. شهید ثانی، کتابی تحت عنوان (منیةالمرید فی اداب المفید والمستفید) دارد؛ یعنی استاد و مستفید (شاگرد) آدابشان در مقابل هم چیست. شاگرد بایستی مثل نوکرِ استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه‌های علمیه همین‌گونه بودیم. حقیقتاً اگر استادی اجازه میداد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب میکند. حوزه، برای انتخاب استاد، اجباری نیست. هنوز هم همین‌طور است. طلبه، این درس و آن درس میرود و بالاخره یکی را انتخاب میکند. بعد سر درس اشکال میکند و هیچ حرفی را از استاد تعبدی قبول نمیکند. الان هم همین‌طور است. الان هم هرکس باشد، فرقی نمیکند. من وقتی در این‌جا درس میدهم، طلبه‌ها میآیند اشکال میکنند و تا وقتی که باور و قبول نکنند، ساکت هم نمیشوند. اگر هم ساکت بشوند، میگویند اشتباه کردیم. یعنی در محیطهای علمی ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدی نیست و شاگرد این‌طور با استاد جری برخورد میکند. اما همین شاگرد با آن استادی که این‌گونه جری برخورد میکند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهای ما واقعاً بود، ولی هنوز هم با محیط دانشگاه خیلی فرق دارد. یعنی شاگردی رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزی معقول نیست؛ چه رسد به این‌که به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، میگویند چرا اهانت میکنی، به درسش نیا، چه اجباری داری؟

 


غرضم حرف آن آقاست که میگفت: چندین قرن - مثلاً دوازده یا سیزده قرن - علم و دین همراه بود. شاگرد در تاریکی باید جلوتر از استاد برود که اگر چاله‌یی هست، او بیفتد، استادش نیفتد. باید مثل نوکرِ استادش باشد. آن روز میگفتند که پنجاه سال است علم و دین از هم جدا شده است. ...(2)

 


اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامی است، یکی از بزرگترین مظاهرش بایستی احترام بیش از حد معمول دنیا به اساتید باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد باید به استاد، بیقید و شرط احترام کند. اگر آن استاد بد هم است، باید او را احترام کنند. فرض کنید استاد کافری را آوردند و در یک کلاس پُرحزب‌اللهی گذاشتند. آیا این حزب‌اللهیها باید به این کافر احترام کنند، یا باید اهانت نمایند؟ نخیر، باید احترامش کنند، از او تجلیل نمایند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد آنهاست، هیچ دلیل دیگر نمیخواهد. این درحالی است که گفتیم این شخص اصلاً معتقد به اعتقاد اینها نیست؛ چه رسد که استادی مؤمن و مسلمان باشد. به‌هرحال، احترام استاد در محیط دانشجویی و دانشگاهی بایستی خیلی محفوظ باشد.

 


این مشکلاتی هم که ذکر شد، باید برطرف بشود. من که معتقدم برطرف خواهد شد. حالا اگر شما خیلی هم این را قبول نداشته باشید و به این قضیه خوش‌بین هم نباشید، حرفی نداریم، میگوییم باید تلاش کنید، تا ان‌شاءاللَّه برطرف بشود. ما هم حاضریم که تلاش کنیم، شما هم ان‌شاءاللَّه همکاری میکنید. نظرات کارشناسیتان را بفرمایید، ما هم به مسؤولان و غیرمسؤولان - یعنی دولتی و غیردولتی - هر وقت لازم باشد، سفارش میکنیم، تا ان‌شاءاللَّه هر کاری که باید بشود، انجام بگیرد. البته صرفه‌جویی هم یکی از مهمترین کارهاست. هرچه ممکن بشود، در غیر کارهای لازم صرفه‌جویی خوب است، تا در وقتی که امکانات و پول کم است، ان‌شاءاللَّه به کارهای اساسی و واجب بیشتر کمک بشود.

 


خداوند ان‌شاءاللَّه شماها را حفظ کند. آقای دکتر فاضل، وزیر محترم و برادر عزیزمان را خداوند محفوظ بدارد و کمک کند، تا ان‌شاءاللَّه بتوانید این بار سنگین را به بهترین وجهی به منزل برسانید.(3)

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش 217

 


2)

 


3) از آن‌جا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و قسمتی از آن طبقه‌بندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمت حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای دبیرخانه‌ی مجمع جهانی اهل‌بیت(ع)

تاریخ: 1369/07/29

 

بیانات در دیدار اعضای دبیرخانه‌ی مجمع جهانی اهل‌بیت(ع)


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


بایستی از همه‌ی برادران عزیز که در دبیرخانه‌ی موقت اجتماع کردند و این اساسنامه را تنظیم فرمودند، صمیمانه تشکر کنم. من اساسنامه را دیدم؛ الحمدللَّه بیعیب و بینقص و خیلی خوب بود. امیدوارم که ان‌شاءاللَّه آقایان در آینده هم، تلاش و زحمات خودشان را در خدمت این هدفِ بزرگ مبذول بفرمایند و کار را پیش ببرند. همچنین از تلاش جناب آقای تسخیری که واقعاً در جریان تشکیل کنفرانس، خیلی زحمت کشیدند، و نیز از تلاش دیگر برادرانی که در جریان اداره‌ی آن کنفرانس - چه جلسات مقدماتیش، چه خودآن کنفرانس و چه دنباله‌هایش - با ایشان همکاری کردند، باید تشکر کنم. خداوند ان‌شاءاللَّه قبول کند و این را یک گام در راه پیشرفت و به سمت تعریف راه و مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) و کاری که امروز مطابق رضای آنهاست، محسوب کند.

 


این کار، پیش خواهد رفت. همان روزها، گمان میکنم که نظری روی اعضای شورای عالی دادم و از برادرانی که برای آن مجموعه آمادگی داشتند، طبق پیشنهادهایی که شده بود و با توجه به نظرات مختلف، جمعی به نظرم مناسب رسیدند که مشغول کار خواهند شد. مسأله‌ی دبیرکلی و بقیه‌ی تشکیلات هم، همین‌طور است. وقتی کار شروع شد، ان‌شاءاللَّه با نقشه و ترتیب وسازماندهی قبلی و امثال اینها، پیش خواهد رفت. برای دبیرکلی هم، من بعد از فحص و دقت بلیغی که در این مسأله کردم و با بعضی از برادران صحبت نمودم، به ذهنم رسید که اگر جناب آقای تسخیری قبول بکنند و وقت بگذارند، خود ایشان برای این کار، مناسبترین کس هستند.

 


البته افراد متعددی غیر از ایشان هم پیشنهاد شده بودند که دارای شأن و رتبه‌ی علمی و عملی و وجهه‌ی سیاسی بودند؛ منتها با ملاحظه‌ی جمیع جوانب - حضور در صحنه‌های گوناگونِ جلسات مربوط به خارج از کشور و وظایف مختلفی که این کار دارد و نیز صلاحیتهای مختلف - جناب آقای تسخیری را برای این کار، خیلی مناسب یافتم؛ بخصوص با توجه به این‌که آن کسانی که پیشنهاد شده بودند، غالباً افرادی هستند که به این قضیه نمیرسند و این قضیه، ضایع خواهد شد. ما باید از ایشان هم خواهش کنیم، یا به تعبیری شرط کنیم که قویتر و قاطعتر باشد و به این کار واقعاً برسند و وقت بگذارند و مقداری از کارهای متفرقه بزنند و به این کار اضافه کنند.

 


علی ایّ‌ حال، با این ترتیب و تفصیل، من خیال میکنم که این کار، کارِ خوش‌عاقبتی خواهد بود و پیش خواهد رفت؛ منتها نکته‌یی در این‌جا وجود دارد و آن، این است که وقتی کار پیش رفت و به جریان افتاد، از جمله‌ی کارهایی است که رُند است و علاقه‌مند زیاد دارد و - همان‌طور که فرمودید - تعریف کننده زیاد دارد و هر کسی که در دنیا شیعه است - لولا یک مانعی - از این کار خوشش می‌آید. پس، این کار و این سبک، از کارهای شدنی است؛ منتها حقیقتاً و واقعاً، این کاری که خواهد شد، دوگونه ممکن است بشود. آن دو گونه هم خیلی ساده است: با فایده و بی‌فایده. یعنی میتوان برای همین کارها، مجمع داشت و جلسه درست کرد و سروصدا و هیاهو نمود و مسافرت رفت و آمد؛ اما بی‌فایده. میتوان هم همه‌ی این کارها را انجام داد؛ اما بافایده. ما باید آن لِم کار را به دست بیاوریم، ببینیم چه کار کنیم که با فایده باشد. اگر مثل خیلی از این مراکز جهانی که به نام اسلام در کشورهای مختلف ساخته شده، به ظواهر و شؤون و کارهای براق و خوش‌ظاهر اکتفا بشود، آن کار خواهد بود؛ اما بی‌فایده است.

 


همین الان، چه‌قدر مجمع اسلامی و مجمع دینی و امثال اینها در سرتاسر دنیا از طرف مسلمین مختلف هست که هر کدامی هم دلشان را به یک مشت کار خوش کرده‌اند و خودشان هم قبول ندارند که کارشان بی‌فایده است؛ اما دلشان را خوش کرده‌اند که مثلاً فلان پوستر را چاپ کرده‌ایم، فلان جلسه را برگزار کرده‌ایم، فلان اعلامیه را داده‌ایم؛ اما واقعاً بی‌فایده بوده و هیچ اثری نداشته است. اگر بگوییم مثلاً یک ذره شیعه را - حالا آنهایی که برای شیعه کار میکنند - یا مسلمانان را راقیتر و فعالتر کرده باشد، پیشتر برده باشد، اختلافشان را کمتر کرده باشد، در واقعِ ....... زندگیشان اثری گذاشته باشد، فقرشان را کم کرده باشد، واقعاً یک ذره اثر نداشته‌اند. نمیخواهیم آن مصداقهایی که در ذهنمان است، خیلی باز کنیم، آنها را نشان بدهیم و معرفی کنیم.

 


میتواند هم بافایده باشد. ما باید اول ببینیم هدف از این کار چیست. من که این معنا را دنبال میکردم، اهدافی در ذهنم بود که همه‌ی اینها را، هم در سخنرانیهای عمومی، هم در جمع برادرانی که کار میکردند، مکرر گفته‌ام و همه‌اش هم نوشته و ثبت شده است و حالا تکرار نمیکنم. در خلال صحبتهایی هم که این‌جا شد، حرفهای تازه‌یی هم درآمد. یعنی کسانی چیزهایی گفتند که اگر آدم منصفی بنشیند فکر کند، میبیند این هم یک هدف است و با آنچه که ما اول گفتیم، منافاتی ندارد. ما نباید متعصبانه بگوییم نه، همان چهار کلمه حرفی که ما گفتیم، همان باید باشد و چیزی بر آن اضافه نشود. نه، در سخنرانیِ یک متفکر و آدم عالم، ناگهان میبینید که مطلبی درمی‌آید.

 


اهداف خوب، گفته شده است. پس، این اهداف را تدوین کنیم. هدف، تجمع شیعه، ایجاد رابطه بین خانواده‌ی شیعی، راقی کردن فکر اینها، رونق دادن به حوزه‌های علمیه‌ی اینها، حل کردن مشکلات اینها با بقیه‌ی گروههای مسلمان در افق جهان اسلام - که همان وحدت و تقریب هم به این‌جا ربط پیدا میکند - و استفاده از امکانات اینهاست. بعضی تاجر بزرگ، بعضی سیاستمدار بزرگ، بعضی آدم مؤلف خوب و عالم بزرگ و از این قبیل هستند. از اینها و امکاناتشان استفاده بشود.

 


ما این اهداف را مشخص کنیم و بنویسیم. بعد با کار عمیق و علمی و نوشتن کتاب، خودمان را - به معنای واقعی کلمه - به این اهداف نزدیک کنیم. اگر فرض کنیم حادثه‌یی پیش آمد که پنج سال دیگر، این کنفرانس از بین رفت - ممکن است دیگر - مثلاً فرض کنیم پنج سال دیگر، مسؤولان کشور به این نتیجه برسند که دیگر نمیخواهیم این کنفرانس باشد و تعطیلش کردیم، در ظرف این پنج سال، ذخیره‌ی قابل توجهی را به یادگار بگذارد. بعضی از تشکیلاتها هست که به مجرد خاموش شدن چراغش، اصلاً بکلی دیگر خاموش میشود؛ این‌طور نباشد.

 


بعد از آن‌که کار ما تمام شد، فرض کنیم که پنج سال دیگر خواستیم اصلاً درِ این دکان را ببندیم؛ کلی محصول، کار علمی، پیشرفت علمی و آثار باارزش ارایه کرده باشیم، جاپاهای ما معلوم باشد، کتاب نوشته باشیم، در واقعیت زندگی و دنیا اثر گذاشته باشیم و ... . این کار، در این صورت بافایده خواهد بود. و البته این هم، استفاده از نیروهای خوب و عالم و به‌دردبخوری را میطلبد. در هرجا چنین نیروهایی بود، باید از اینها استفاده بکنیم. باید تلاش بشود که کار رها نگردد و هرکسی سراغ کار خودش نرود و این کار هم وسط بیفتد و هر گاهی یک بار هم، چندنفری دور هم جمع بشوند. نه، واقعاً برنامه‌ریزی گردد و طبق برنامه‌ریزی، کار بشود.

 


به نظر من، اساسی‌ترین کار این مجموعه، این است که بر اساس آن هدفها و سیاستهایی که گفته شده، برنامه ریخته بشود و معلوم گردد که ما از اول تا آخر امسال، چه کارهایی را باید بکنیم و تا کجا باید پیش برویم. بعد آخر سال بسنجیم، ببینیم شد یا نشد. برنامه‌های پنج‌ساله و دهساله ریخته بشود. ما باید عن‌بصیرةٍ پیش برویم و البته به نظر من، روح همه‌ی این تلاشها، گسترش این انقلابی است که امروز در کشور ما، حیات جدیدی نه فقط به ما، بلکه به مسلمین داده است. این، روح همه‌ی قضایاست.

 


ما برای چه میخواهیم خانواده‌ی شیعه را به هم نزدیک کنیم؟ اصلاً تقارب بر چه اساسی است؟ بر اساس لشکر بیشتری برای انقلاب درست کردن و در حقیقت تقویت انقلاب؛ والّا اگر نزدیک بشوند و از انقلاب دور گردند، این‌که ضد ارزش است. ما اگر میخواهیم با جاهایی که شیعه هستند، یا حتّی شیعیان بیاصل و نسب - مثل علویها که در خیلی جاها هستند - رابطه برقرار کنیم، برای چیست؟ برای این‌که اینها را به تفکر انقلابیِ رایج در ایران و موجود در جامعه‌ی خودمان - یعنی محور انقلاب - نزدیک کنیم. همین تفکر انقلابی و خط امام (رضوان‌اللَّه‌تعالی علیه) باید جهت را تعیین بکند. یعنی هیچ این وسوسه به ذهنمان نیاید که این تشکیلات سیاسی نباشد، تا بتوانیم کاری بکنیم. من حتّی در آن صحبت مربوط به (دارالتّقریب) که آن روز آقایان این‌جا بودند، مخصوصاً تقید داشتم این معنا را بگویم که آن دارالتّقریب مصر، اصلش بر این بود که نباید سیاسی باشد و به سیاست، کاری نداشته باشد؛ همان تفکر غلطی که متأسفانه مدتی در ذهن خیلی از آخوندهای شیعه و سنی بود.

 


آن روز من به آقای واعظزاده گفتم، امروز هم به شما عرض میکنم که نمیگوییم حالا بیایید سیاست را در سرلوحه‌ی کار قرار بدهیم که یک عده بترسند و اصلاً نزدیک نیایند. نه، اما جهت این تقریب چه باید باشد؟ اصلاً تقریب برای چیست؟ شیعه و سنی، برای چه به هم نزدیک بشوند؟ نزدیک بشوند که لشکر امریکا را قویتر کنند؟! نه، اگر بناست آن‌طور در خدمت امریکا باشند، صد سال به هم نزدیک نشوند!! نزدیک بشوند، یعنی به سمت حاکمیت اسلام، حکومت اسلامی و در حقیقت، جمهوری اسلامی پیش بروند. این‌جا هم همین است. ما اگرچه ممکن است تصریح نکنیم، این را روی یک تابلو ننویسیم؛ اما نباید این اشتباه را بکنیم که خیال نماییم نباید سیاست را داخل این تشکیلات بکنیم، تا بتواند کاری بکند! نه، سیاست را داخلش بکنید، تا فایده‌دار بشود. حتماً بایستی آن روح و زمینه و جهتش، همان سیاستی باشد که حاکم بر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. منتها اگر نخواستید همه جا اسم بیاورید، نیاورید؛ نخواستید تصریح به این معنا بکنید، نکنید؛ ببینید چه چیزی مصلحت است. واقع قضیه، این است.

 


اگر فرض میکردیم که مثلاً بنا بود این تشکیلات، دست حکومتی مثل حکومت محمّدرضا پهلوی باشد و میدیدیم که آنها میخواهند استفاده کنند، قطعاً جهاد ما این بود که آن را متلاشی بکنیم. بلاشک باید کاری میکردیم که از بین برود. اگر امروز میخواهیم این تشکیلات باشد، برای آن است که میخواهیم در خدمت این فکر و این انقلاب باشد.

 


شما آقایان، ان‌شاءاللَّه در ادامه‌ی کار باید قدمهای بعدی را هرچه سریعتر بردارید؛ یعنی ان‌شاءاللَّه شورای عالی هرچه سریعتر باید تشکیل بشود و بعد مجمع عمومی و ترکیب و نسبت اعضای آن تعیین گردد. آقایان بنشینند فکر کنند، ببینند چه‌طوری مصلحت است این کار انجام بگیرد. ترکیبها هم باید به گونه‌یی انتخاب بشوند که همین جهت‌گیری انقلابی که عرض کردم، تضمین بشود. یعنی بعد از مدتی، ناگهان چشم باز نکنیم و ببینیم که ما از این طرفی میخواستیم برویم و الان از آن طرف میرویم. نباید بگذارید که خدای نکرده، بوی گرایش ضد وحدتی در این تشکیلات بیاید.

 


ان‌شاءاللَّه که خداوند آقایان را توفیق بدهد و کمک کند. به‌هرحال، من این کار را کار خیلی مهمی میبینم. یعنی کاری است که واقعاً اگر ما از خدا کمک بگیریم و پیش برویم، ان‌شاءاللَّه آثاری بر آن مترتب خواهد بود. من که متأسفانه باید بنشینم تماشا کنم و خودم نمیتوانم در صحنه‌ی کار باشم؛ دیگر شما هستید و ان‌شاءاللَّه همت و ابتکار و تلاشتان. من که از همکاری محرومم. خیلی دلم میخواست و خیلی شوق داشتم که در این‌گونه قضایای به این اهمیت، بالمباشره خود من باشم و کارهایی انجام بدهم و وظایفی را در کنار دیگران بپذیرم، که متأسفانه آن توفیق حالا از ما مسلوب است.

 


خیلی لطف فرمودید که تشریف آوردید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی

تاریخ: 1369/07/24

 

بیانات در دیدار مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


چند نکته را به آقایان عرض بکنم: نکته‌ی اول این است که اگرچه کار اقتصادی در این تشکیلات عظیم، واقعاً یک کار اساسی است - در این، هیچ شکی نباید کرد (گفت: تا ریشه در آب است امید ثمری هست) و اگر درآمد اقتصادی نباشد، نمیشود به فقرا و محرومان و مستضعفان و از اینها بالاتر به جانبازان کمک کرد، پس بایستی کار اقتصادیِ قوی و با همان دید اقتصادیِ صحیح انجام بگیرد؛ منتها چند نکته را در کار اقتصادی باید توجه کرد:

 


یکی، سلامت است؛ یعنی کار اقتصادی باید تمیز و نظیف و سالم باشد. فرق کار شما با کار پولداری که مثلاً یکدهم سرمایه‌ی شما را دارد، در کجاست؟ به‌هرحال، او یک سرمایه‌دار است و به قصد افزایش سرمایه کار میکند. یکدهم سرمایه‌ی شما، چیز عظیمی است و هرکسی آن را ندارد. واقعاً تفاوت شما با او در کجاست؟ تفاوت دارید یا ندارید؟ نمیشود نداشته باشید؛ قطعاً تفاوت دارید. تفاوت در همین است. یک سرمایه‌دار، حداکثر رعایتی که بکند، ضوابط و قانون را رعایت خواهد کرد؛ چیز دیگری فراتر از قانون را وظیفه‌ی خودش نمیداند رعایت کند. اخلاق را وظیفه‌ی خودش نمیداند، بعضی از گذشتها را برای این‌که کار صحیح انجام بگیرد، وظیفه‌ی خودش نمیداند؛ درحالیکه در کار اقتصادی شما این‌گونه نیست؛ چون شما برای خودتان نمیکنید، بلکه برای خدا انجام میدهید. کار باید تمیز و نظیف و دور از هرگونه آلودگی انجام بگیرد.

 


البته شماها خوبید و در آقایان هیچ شکی نیست. وقتی که آقای رفیقدوست در رأس است، یعنی وقتی آدم ایشان را مسؤول مجموعه‌یی میبیند، واقعاً ضریب اطمینان خیلی بالا میرود. علاوه بر این‌که حالا ایشان هست، تک تک شما آقایان هم خوبید. بعضی را که ما از نزدیک یا دور میشناسیم؛ بعضی را هم که توفیق آشنایی زیادی نداشتیم، بالاخره اعتماد و تأیید دوستان جبران میکند. شماها خوبید؛ منتها یک تشکیلات اقتصادی که تا آن ذره‌ی آخرش مثل نبض میزند - یعنی فعال است - خوب بودن شما کافی نیست؛ باید مجموعه خوب باشد. فرضاً معاونت صنایع، معاونت کشاورزی، معاونت عمران، معاونت سیاحتی و ...، هرکدام باید آن اجزای کارشان، همه از امانت و تقوا و صداقت و بلندنظری و بیاعتنایی به زخارف دنیا - از جمله، همین پولی که در اختیارشان است - کامل باشد. اگر هر گوشه‌اش اشکالی پیدا بشود، به مجموعه ضربه میزند و در خدمت مستضعفان هم قرار نمیگیرد.

 


اگر کسی گفت که بنیاد را کفلر مثلاً به وضعیت چهار نفر فقیر رسیدگی میکند، باور نکنید؛ اصلاً چنین چیزی ممکن نیست. آن پولی که از آن طریقها به دست می‌آید و محصول شیوه‌های کثیف سرمایه‌داری موجود دنیاست، اصلاً نمیتواند در خدمت اهداف انسانی قرار بگیرد. اگر فرضاً به فقیری هم کمک بکنند - میکنند، آخر این بنیادها این‌طور چیزهایی دارند - چنانچه به عمقش بروید، میبینید که خراب مصرف میشود؛ مثل آبی است که در چاه فاضلاب میریزد! لذا پول باید صحیح و نظیف باشد، تا به درد پُرکردن خلأیی که در جامعه‌ی اسلامی وجود دارد، بخورد. مسأله‌ی ما این است.

 


قبل از انقلاب، قضیه این‌گونه نبود. کسانی که پولی داشتند، گوشه‌یی یا خلأیی را پُرمیکردند و کاری به خیر و شر جامعه نداشتند و مقصود این بود که مثلاً این فقیر سیر بشود، یا بچه‌های این مدرسه و یا آن دارالایتام لباس تنشان کنند؛ ولی الان قضیه‌ی ما فقط این نیست. قضیه‌ی ما، راه بردن یک نظام اسلامی است که هزاروچهارصد سال به مردم وعده داده است و حالا ما میخواهیم آن وعده‌ها را عمل بکنیم.

 


بعضی خیال میکنند وعده‌ی ما، همان وعده‌هایی است که دولت به مردم میدهد. نه، دولت وعده بدهد یا ندهد، ما وعده داده‌ایم. ما هزاروچهارصد سال سلف فروخته‌ایم. اهل دین، به متدینان سلف فروخته‌اند. جامعه‌ی اسلامی و آن بهشت برین کجاست؟ باید این را درست کنیم. دولت یک بخش است؛ یعنی متصدی و متکفل میباشد. با امکاناتی که بنیاد دارد، شما هم بخش عمده‌یی را در دست دارید. اصلاً باید هدف این باشد. پس، به این نکته توجه بفرمایید که کار اقتصادی، با همان قوّت اقتصادی انجام بگیرد؛ زیرکانه، پُرتلاش، عاقلانه و تاجرانه - به معنای خوبش، یعنی حساب سود و زیان را بکنید و کم نگذارید.

 


اما از آن طرف قضیه، جنبه‌ی ارزشی مسأله را صددرصد مورد نظر داشته باشید. یعنی در بنیاد مستضعفان، ارزش فقط این نیست که پول زیادی به دست آید و طوری هم خرج بشود. نه، صحیح باید به دست بیاید؛ همان‌طور که خود شماها معتقدید و قاعدتاً در زندگی خصوصی خودتان عاملید. هیچ‌گونه آلودگییی نباید در مجموعه‌ی بنیاد وجود داشته باشد. حالا یک وقت هم کسی خطایی کرد، تا بنیاد اطلاع پیدا نمود، برخورد بکند؛ والّا همه که فرشته نیستند. هرجا تا اطلاع پیدا شد که فلان نقطه حالت گندیدگی دارد، برخورد وجود داشته باشد. معمولاً این کارهای فساد، بوی گندی هم دارد. یک شامه‌ی تیز میتواند این را بفهمد. شماها خوب میتوانید این را بفهمید. به مجرد این‌که چنین چیزی احساس شد، فوراً برخورد کنید.

 


نکته‌ی دوم این است که کارهایی که در گزارش خود اشاره کردید، همه‌اش خیلی باارزش است و واقعاً نمیشود از حق گذشت؛ از جمله همین سهامدار کردن جانبازان که آقای زارع گفتند و درحال انجام است و خیلی هم خوب است که انجام بگیرد. از این بهتر چیست؟ البته باید به شکل معقولی انجام گیرد که سهام حیف و میل نشود، خراب و ضایع نشود، کارخانه ضایع نشود. باید جوانبش را در نظر بگیرید، که به نظرم میرسد همین‌طور که شما میگویید، بهترین شکل است. اینها کارهای بسیار مفید و لازمی است؛ منتها علاوه بر این، من یک وقت آن اوایل به شما عرض کردم که ما الان روستاهایی در این کشور داریم که واقعاً اگر بیست میلیون تومان خرجش بشود، آباد میگردد. البته صد روستا برای شما خیلی کم است. من با پول دیگری که نسبت به این پول هیچ‌چیز نیست، صد روستا را در ذهنم در نظر گرفتم؛ شما باید ده‌هزار روستا را در این کشور بتدریج آباد کنید. باید به این سمت بروید. واقعاً دهاتی هست که هیچ‌چیز جز یک راه، کم ندارد و کسی هم نیست که بسازد؛ یک وقت شما بیسروصدا اعلان بکنید که ما دویست و یا پانصد ده را آباد کردیم. نگویید میکنیم؛ بگویید کردیم و اسمهایش را اعلام کنید. اگر این‌طور بشود، آن‌وقت بنیاد مستضعفان و جانبازان خواهد شد و همان اسمی که دارید، با مسما خواهد بود.

 


نکته‌ی سوم هم تکرار آن حرفهایی است که به آقای رفیقدوست زدم؛ یعنی نکته‌ی فرهنگی. فراموش نکنید که مسأله‌ی فرهنگی، مسأله‌ی خیلی مهمی است. همه‌ی این کارها یکطرف، فرهنگ هم یکطرف. اگر ما به یک نفر کمکی بکنیم، اما همان‌طور که به او کمک میکنیم، بگوییم: بگیر زهرمارت کن! آیا او با ما دوست میشود یا دشمن؟ ممکن است اول بگوید: آقا خیلی ممنون، نوکرت هم هستم؛ اما در دلش میگوید: مرده‌شوی شکلت را ببرند، خودت زهرمار کن! یک وقت هم هست که میروید میگویید قربانت بروم، من که نتوانستم به تو خدمتی بکنم، شرمنده‌ی تو هستم، چه کار کنم؟ ان‌شاءاللَّه خدا به هر دومان کمک کند. آیا او با شما دوست میشود یا دشمن؟ من نمیگویم شما زبانی کار کنید. نه، باید عملی کار کنید. بنیاد باید عملی کار بکند؛ اما کار فرهنگی را این‌طوری تشبیه کنید.

 


مثلاً فرض کنید اگر در کردستان، آن‌قدری که الان کار عمرانی و کار نظامی شده است، در کنار این کارها، یکثلث آن، کار فرهنگی کرده بودید، نتیجه‌ی بهتری به دست میآمد. خیلی از شما سپاهی هستید و این حرفها را میدانید. آن کار اقتصادی و مادّی ما، جسمی است که روح و جان آن، کار فرهنگی است. اگر آن را غلط انجام دادیم، مثل این است که جسمی داریم با روح بد. اگر انسانی را به وجود آوردیم و بزرگ کردیم، منتها با روح و مغز شیطانی، چه فایده‌یی دارد؟ البته جانبازان خودشان خیلی خوبند. آنها کسانی هستند که زودتر از ما به میدان جنگ رفتند - یکیش خود شما - و خودشان را و جسم و سلامتشان را در راه اسلام دادند. این است که بهتر از ما هستند - در این‌که شکی نیست - اما نباید از این غافل بود که در بین اینها کسانی هستند که بتدریج ساقط میشوند. میدانید هر کسی که شارژ نشود، بتدریج خالی میگردد. ان‌شاءاللَّه که خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد و موفق و مؤید باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها