0

بیانات مقام معظم رهبری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مردم قم

تاریخ: 1369/10/19

 

بیانات در دیدار مردم قم


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


این روز بزرگ و مقطع تاریخی را، به شما برادران و خواهران شجاع و پیشرو - که نامتان با انقلاب و تاریخ پُرشکوه آن قرین شده است - تبریک عرض میکنم. هم نوزدهم دیماه که شروع مرحله‌ی جدیدی در نهضت اسلامی بود و بشارت فتح و ظفر میداد، هم نام قم و مردم قم که آفریننده‌ی این روز بزرگ بوده‌اند، در خاطره‌ی این ملت و این انقلاب، همواره باعظمت باقی خواهد ماند.

 


اساساً در تاریخ پُرفرازونشیب ایران مظلوم و خونین ما، قم یک نام برجسته و نمایشگر یک جهت‌گیری و یک حرکت خاص است. تقریباً هفتاد سال قبل از این، شهر قم، حوزه‌ی علمیه‌یی راکه به وسیله‌ی مرحوم آیةاللَّه‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری تأسیس شد، صمیمانه در آغوش گرفت. بعد از تشکیل این حوزه، تقریباً چهل سال که گذشت، اولین نشانه‌های برکات جهانگیر آن - یعنی نهضت اسلامی و گوهر یکتای درخشان امام عظیم‌الشأن - درخشید. اگرچه در آن چهل سال هم علما و بزرگانی از حوزه‌ی قم بیرون آمده بودند و برکاتی بر آن مترتب شده بود؛ اما در مقطع تقریباً چهل سالگی حوزه که امام قد برافراشت و حوزه‌ی علمیه وارد یک مرحله‌ی جدید تاریخی شد، داستان دیگری است.

 


تقریباً شصت سال بعد از تشکیل حوزه‌ی علمیه به وسیله‌ی آیةاللَّه حائری، بزرگترین ثمره‌یی که ممکن است بر وجود همه‌ی حوزه‌های علمیه و علمای دین مترتب شود - یعنی تشکیل نظام اسلامی - مترتب شد. هیچ حوزه‌ی علمیه‌یی در تاریخ تشیع و غیر تشیع از محیطهای اسلامی، هرگز چنین برکتی را به جهان اسلام نداده بود که حوزه‌ی علمیه‌ی قم داد. سال ۱۳۴۰ هجری قمری حوزه تشکیل شد و در سال ۱۴۰۰ نظام اسلامی از حوزه درخشید و جوشید. در تمام این مدت، قم و اهل قم، مانند یار وفاداری، صمیمانه و مهربانانه، این حوزه را در آغوش گرفتند، آن را حفظ کردند و از آن حراست نمودند. از آن روز تا حالا هم که قریب دوازده سال میگذرد، شما مردم قم در میدان جنگ، در میدانهای سیاسی، در صحنه‌های گوناگون انقلاب، الگو و جلو بودید، فداکاری کردید و همه جا معنویت و روحانیتِ انقلاب را به اثبات رساندید. امروز هم جوانان، زنان، مردان و حوزه‌ی علمیه‌ی قم الگوست. امیدواریم که خدا کمک کند و شما هم همت کنید، تا قم و حوزه را همیشه در خط اسلام و انقلاب، پیشقراول و پیشرو نگهدارید.

 


در ماجرای نوزدهم دیماه و حوادثی که به مناسبت برگزاری چهلمها به صورت افزاینده و پیدرپی به‌وجود آمد، نکته‌ی اساسی این است که مردم متدین و آماده‌ی فداکاری، بر دستگاهی که از لحاظ قدرت مادّی، هیچ کم و کسر نداشت، طوری پیروز شدند که هم آن دستگاه گیج ماند، هم همه‌ی محاسبه‌گران سیاسی و طراحان سیاستهای عالم، گیج و مبهوت ماندند؛ یعنی مثل توفانی، نظامی را که مردم متدین و فداکار با آن مقابل شدند، درنوردید. اگر کسی میخواهد اسمش را معجزه بگذارد، بگذارد؛ اما این از آن معجزه‌هایی نیست که قابل تکرار نباشد؛ معجزه‌یی است با تحلیل روشن و قابل تکرار در همه جای عالم و در همیشه‌ی زمان.

 


اگر یک مجموعه‌ی عظیم مردمی، به خدا ایمان داشت و دل او با نور ایمان روشن و آماده‌ی فداکاری بود، میتواند بر هر قدرتی که بزرگتر از آن نباشد، پیروز شود. این، یک اصل است. ملت ایران، این اصل را تجربه کرده است. در دوران انقلاب، این را تجربه کردید و دیدید که ملت ایران با نهضتی که از قم شروع شد، در سایه‌ی ایمان و آمادگیش برای فداکاری، چه‌طور توانست نظام و رژیمی را که قدرتمندان درجه‌ی یک عالم پشت سر آن ایستاده بودند، از بین ببرد و نظامی اسلامی که باز همه‌ی قدرتمندان عالم با آن مخالف بودند، سرکار بیاورد. این، یک تجربه است.

 


تجربه‌ی دیگر در جنگ بود. دیدید و دنیا هم مشاهده کرد که ملت ایران توانست در سایه‌ی همان ایمان و آمادگی برای فداکاری، جنگی را که شرق و غرب علیه او سرمایه‌گذاری کرده بودند، به سود خود به پایان برساند و تمام هدفهای دشمن را خنثی کند و به هدفهای خود برسد. این، تجربه‌ی کمی نیست.

 


برادران و خواهران! ما باید از این تجربه‌های بزرگ، دو نتیجه بگیریم:

 


یک نتیجه این است که بدانیم چون عامل پیروزی اسلام و ملت ایران، اجتماع مردم مؤمن و فداکار بوده است، پس دشمنان اسلام و ملت ایران سعی میکنند که این عامل را از بین ببرند. مردم را که نمیشود از بین برد؛ سعی میکنند ایمان و روح فداکاری را در مردم ضعیف کنند و از بین ببرند. روح فداکاری و ایمان و امید مردم را به چه وسیله میخواهند ضعیف کنند؟ با تبلیغات سوء، با دروغ‌پراکنی، با نسبتهای غلط و خباثت‌آمیز به جمهوری اسلامی و ملت ایران و مسؤولان و دولت و خدمتگزاران و متدینان، با مأیوس کردن مردم و بزرگ کردن مشکلات، با ندیده‌گرفتن پیشرفتها و موفقیتها. دشمنان این کار را میکنند.

 


امروز هر سخنی که موجب یأس مردم از جمهوری اسلامی بشود، از زبان هر کس که جاری گردد و حنجره‌ی هر کس که آن سخن را ادا کند، سخن دشمنان اسلام است. استعمار، امریکا، صهیونیسم و دستگاههای استکباری پول خرج میکنند، تا بتوانند ملت ایران را از ادامه‌ی این راه مأیوس کنند و آنها را نسبت به جمهوری اسلامی و اسلام و قرآن ناامید نمایند. برای این کار، زحمت میکشند و طراحی میکنند. بنابراین، هرکس مردم را مأیوس کند، هرکس خدمات و پیشرفتها و تلاشهای موفق جمهوری اسلامی را در سطح همین کشور و در سطح مسلمین عالم کوچک بکند، از زبان دشمن حرف زده است؛ ولو خود او نفهمد و نداند.

 


وقتی یک کشور و یک ملت، دنبال هدف بزرگی حرکت میکند و همه‌ی قداره‌بندهای عالم با این حرکت مخالفند، بدیهی است که تا مدتی مشکلات، کُندیها و لنگیهایی در کار این جمع به وجود می‌آید. اگر آن مقداری که ملت ایران و مسؤولان این کشور تاکنون توانسته‌اند در جهت رفع مشکلات ناشی از رژیم گذشته و جنگ به عمل بیاورند، ملاحظه شود - با توجه به اشکالتراشیها و خباثتهای دشمن - روشن میشود که مبلغ بسیار زیادی است.

 


پس، بدانید که همت استکبار و استعمار و دشمنان اسلام و دشمنان این انقلاب، از امریکا و دستهای تبلیغاتی آن، تا صهیونیسم و ضدانقلاب و گروهکها، این است که عامل اصلی پیروزی - یعنی ایمان و امید - را از این مردم بگیرند؛ چون از آن میترسند.

 


نتیجه‌ی دوم این است که آنچه تا امروز موجب پیشرفت و پیروزی ملت ایران شده است، در آینده هم میتواند در تمام هدفهای بزرگ، موجب پیروزی و پیشرفت ملت ایران بشود. ما هنوز در اوایل راهیم. ما برای پیاده کردن اسلام، کار زیادی پیش روی خود داریم. ما برای مقابله‌ی با توطئه‌های استکبار، نسبت به این کشور و این منطقه و همه‌ی ملتهای مستضعف، وظایف و تکالیف بسیاری داریم که باید آنها را انجام بدهیم. ما به خاطر ایجاد رفاه و زندگی شایسته‌ی انسانی برای این ملت بزرگ و فداکار، کارها و تکالیف زیادی بردوش داریم. ما برای ترمیم خرابی‌هایی که در طول دهها سال به وسیله‌ی ایادی استعمار و استکبار در این کشور انجام گرفته است، کارهای بسیاری داریم و باید قدمهای زیادی برداریم. همه‌ی اینها، کارهای بزرگی است.

 


مبادا کسی تصور کند که این کارها شدنی نیست، یا ملت ایران از عهده‌ی آن برنمی‌آید. این، کفران نعمت خداست. ما هیچ کاری در مقابل خودمان نداریم که از اصل پیروزی انقلاب، بزرگتر و از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، سخت‌تر باشد. این ملت توانست سخت‌ترین کارها را انجام بدهد؛ یعنی یک نظام اسلامی و یک جزیره‌ی امن و امان الهی در وسط این اقیانوس متلاطم مادّیگری و کفر و طغیان به‌وجود بیاورد. شما ملت، شما جوانان، شما مؤمنان، شما پدران و مادران فداکار و از جان‌گذشتگان برای خدا، توانستید این کار بزرگ را انجام بدهید. آن را حفظ کنید، رشد بدهید و از خطرات حراست نمایید.

 


کدام کارِ بزرگ است که از این بزرگتر و دشوارتر باشد، تا کسی خیال کند که ملت ایران از عهده‌ی انجام آن عاجز است؟ ما اگر میگوییم که با سلطه‌ی استکبار امریکایی در این منطقه مبارزه میکنیم، حرف گزاف نمیزنیم. ما به پشتیبانی همین نیروی عظیم و لایزال مردم مؤمن و فداکار حرف میزنیم. مگر ما اجازه میدهیم که یک قدرت استکباری متجاوز بخواهد در منطقه‌ی اسلامی ما و در خلیج فارس - که امروز دنیا به خلیج فارس احتیاج دارد و خلیج فارس متعلق به مسلمانان است - حضور داشته باشد؛ در ترتیبات امنیتی این‌جا دخالت بکند؛ در قیمتگذاری و تجارت نفت و دادوستدهای این منطقه دخالت و نظارت بکند؟ مگر ملت ایران و ملتهای منطقه مرده‌اند!؟ مگر این ملتها اجازه میدهند که امریکا در این منطقه سیستم امنیتی درست کند و بخواهد در امر آمد و رفت کشتیهای نفتی و کارهای دیگری که مردم این منطقه دارند، نظارت و دخالت بکند؟

 


قدرتمندان عالم بدانند، کانون همان نیروی عظیم اسلامی که امروز در همه جای عالم، تخت استکبار وقدرت استکباری را به لرزه درآورده است، درهمین منطقه‌ی اسلامی و در ایران اسلامی است. این کانون اجازه نخواهد داد که آنها در این منطقه، حکمرانی و قدرت‌نمایی بکنند و سیاست این منطقه را به دست بگیرند. این منطقه، منطقه‌ی اسلامی و متعلق به مسلمانان است.

 


ما این خوش‌باوری را که خیال کنیم دستگاه استکبار، با اسلام و انقلاب اسلامی آشتی کرده است، بشدت نفی میکنیم. ما میدانیم که استکبار و شیطان بزرگ، با اسلام، آن هم اسلام انقلابی، آشتی نخواهد کرد؛ اما معتقدیم و ایمان راسخ داریم که این شیطان، نخواهد توانست هیچ آسیبی به این ملت مسلمان و به نهضت اسلامی در این منطقه وارد بکند.

 


بحمداللَّه نظام اسلامی، نظام شکل‌گرفته‌یی است. انقلاب، در قالب یک نظام و قوانین و مقررات آن مجسم شده و شکل گرفته است و روزبه‌روز هم کاملتر خواهد شد. این مجلس شورای اسلامی که یک مجلس اسلامی و متشکل از نمایندگانی از خود مردم است، این شورای محترم نگهبان که حافظ و ناظر به جهت‌گیری صحیحِ قوانین است، روزبه‌روز این نظام را کاملتر و اسلامیتر خواهند کرد. دولت لایق و خدمتگزاری هم که خدای متعال در حق این ملت تفضل کرده است و امروز زمام اداره‌ی این کشور را در دست دارد، ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز مملکت را به سمت رفاه و آبادی و استحکامِ بیشتر پیش خواهند برد؛ که همین، منظور و مقصود اهداف اسلامی است. احکام اسلامی برای مردم است و باید دنیا و آخرت آنها را تأمین بکند. ما به سمت این جهت میرویم.

 


دشمن در مقابل ملتی که ایمان راسخ و امید به آینده دارد و آماده‌ی فداکاری است و وحدت را در میان خود، مثل گوهر گرانبهایی حفظ میکند، چه کار میتواند بکند؟ سعی کنید این وحدت را - که بحمداللَّه امروز در میان ملت ایران مستحکم است - حفظ کنید. زمزمه‌های تفرقه را از هر کس که باشد، رد کنید. نگذارید افرادی از روی نادانی، یا خدای نکرده از روی غرض، در صفوف ملت انشقاق ایجاد کنند. این ملت که با یکپارچگی و وحدت خود توانست به هدفهایش برسد، باید ان‌شاءاللَّه این وحدت و یکپارچگی را در زیر پرچم اسلام و قرآن حفظ کند.

 


امیدواریم که قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحناله‌الفداء) و روح مطهر امام بزرگوارمان از شما راضی و خشنود باشد و خداوند به همه‌ی شما توفیق عنایت بفرماید.

 


والسّلام علیکم ورحمةاللَّه وبرکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مداحان

تاریخ: 1369/10/17

 

بیانات در دیدار مداحان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


اولاً، تبریک این روز بزرگ و مبارک را باید به شما ستایشگران و بلبلان بوستان ولایت و عاشقان سلاله‌ی پاک و مطهر آن بزرگواران گفت. امیدوارم که همه مشمول الطاف و توجهات بیبی دو عالم، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) باشید. همچنین به همه‌ی ملت ایران و همه‌ی شیعیان، بلکه به همه‌ی مسلمین عالم، این روز پُربرکت برای تاریخ و جهان را تبریک عرض میکنم. ثانیاً، باید از شما برادران عزیز تشکر کنیم که عید ما را با حقیقتِ جشن و عید و شادی قرین کردید و با یاد فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) و ذکر محامد و فضایل آن بزرگوار، این ساعت عمر ما را زینت بخشیدید. امیدواریم که خداوند از شما قبول کند و مشمول توجهات و الطاف خاص خود قرار دهد.

 


اگرچه فرصت زیادی نیست، اما طبق معمول همه‌ساله‌ی این مجلس، مایلم دو مطلب را به برادران عزیز عرض کنم. البته تذکاری بیش نیست و همه‌ی شما بحمداللَّه اهل معرفت و آشنای به بسی اسرار محبت این خاندانید.

 


نکته‌ی اول، در باب فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) است. برای انسانهای کوچکی مثل من، خیلی دشوار است که بخواهند - ولو از دور - درباره‌ی آن عظمت سخن بگویند. ما یک چیز و یک خیال و یک تصویر و یک نقش در ذهنمان میگذرانیم. این کجا، و واقعیتها و حقیقتها - که بسی عظیمتر از ذهن ماست - کجا؟ واقعاً دختر پیامبر(ص)، معمای ناگشوده‌ی ذهن بشر و معارف بشری است. همه‌ی انسانها را یک طرف بگذارید، اولیا را هم در طرف دیگر بگذارید. با این‌که تعداد اولیا کم است، اما وزنه‌ی آنها از همه‌ی بشریت سنگینتر است. اگر ملاک وزانت و عظمت را معرفت و آگاهی از حقیقت عالم و نزدیکی به خدا - یعنی سرچشمه‌ی همه‌ی وجودها - بدانیم، یکی از اولیای خدا، از ماسوای همه‌ی اولیا و از همه‌ی وجود منهای اولیا، عظیمتر و وزینتر و باشکوهتر است.

 


وقتی به صف اولیا و عباداللَّه‌الصالحین نگاه میکنید، قله‌هایی وجود دارد که نسبت آن قله‌ها به بقیه‌ی انسانهای بزرگ عالم معنا، یک نسبت غیرقابل تصور و فوق‌العاده عظیمی است. اختلاف، اختلاف فاحشی است. این قله‌ها، همان کسانی هستند که در تاریخ نبوتها هم هرجا شما چشم بدوزید، از هر طرف آنها را میبینید؛ مثل انبیای اولوالعزم و بزرگانی از این دست و در این حد. اما در مجموعه‌ی این عظمتها و شکوهها و در بین این برجسته‌ترینها که ذکرشان برای ما فقط لقلقه‌ی لسان است و امثال من، دل و روح و جانشان، بسیار کوچکتر و خُردتر و حقیرتر از آن است که بخواهند این معنویتها را درک کنند و همین‌طور از دور تصویری در ذهنشان دارند و آن را بر زبان می‌آورند - که باز این تصویر هم، از کلمات خودشان است چند نمونه‌ی بسیار نادر وجود دارد که از حد توصیف و بیان بالاترند و یکی از اینها، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) است. فقط با پیامبر و با امیرالمؤمنین میشود او را مقایسه کرد.

 


در مقام تنزل وجود، آن‌جایی که عظمتهای ملکوتی به واقعیتهای عالم جسم و مُلک میپیوندد و این قالبهای بشری، حامل آن معنویتها و روحها میشود؛ آن‌وقت، هر حرکت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، برای ماها که عقب هستیم، یک سرمشق نورانی میشود. این کافی نیست که ما بدانیم فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) در چه اوجی و با چه عظمتی در این عالم بوده و در عالم معنا و ملکوت خواهد بود. البته دانستنش برای ما یک معرفت است و اگر معرفتِ روشنی گیر کسی بیاید - که آن هم جز در سایه‌ی عمل به دست نمی‌آید - خیلی قیمت دارد.

 


معرفتِ خالصِ روشنِ گویای از آن معنویتها، گیر همه نمی‌آید. اولیای بزرگ خدا هستند که میتوانند گوشه‌هایی از آن را درک کنند و ببینند. آن مقداری که ما درک میکنیم و میفهمیم، باید برای ما سرمشق حرکت و عمل باشد. شیعیان، این نکته را باید فراموش نکنند. البته همه‌ی مسلمین سهیمند؛ منتها شاید این‌طور معرفتی، در غیر از شیعه کمتر هست؛ نه این‌که هیچ نیست. بعضی از کسانی که شیعه هم نیستند، در مقام معرفت نسبت به اهل‌بیت، خیلی جلو هستند؛ اما در این حد، غالباً و عموماً متعلق به شیعه است.

 


باید هر حرف و کلمه و هر اشاره‌یی در زندگی این بزرگوار، برای ما یک سرمشق باشد. به محبتِ دورادور و احساس محبت اکتفا نکنیم؛ این احساس را در زندگی پیاده نماییم. اگر محبت نباشد، این رابطه‌ی عملی به وجود نمی‌آید. در سایه‌ی آن محبت، میشود این پیوند و پیوستگی عملی را به وجود آورد؛ اما بدون این پیوستگی و پیوند عملی، اصل آن محبت زیر سؤال خواهد رفت. (قل ان کنتم تحبّون‌اللَّه فاتّبعونی یحببکم‌اللَّه)(1). دنباله‌ی محبت، باید اطاعت و متابعت باشد.

 


نکته‌ی دوم، مربوط به شماست. شما مداحان و گویندگان فضایل اهل‌بیت(ع)، بهترین کسانی هستید که میتوانید حلقه‌ی عمل را به حلقه‌ی محبت وصل کنید و یک سلسله و زنجیره‌ی واقعی به وجود بیاورید. تا کسی اهل محبت نباشد، قاعدتاً وارد این وادییی که شما هستید، نمیشود. آن کسی که قدم در این وادی میگذارد، لابد مایه‌ی محبت و استعداد و قابلیتی در او هست. آنچه وظیفه‌ی هر انسانی است، این است که سرمایه‌ها را زیاد کند. سعی کنید این سرمایه‌ی محبت و معرفت زیاد بشود. هر کس در هر سطحی که هست، باید خودش را بالا بکشد؛ والّا تمام میشود. برادران! این سرمایه‌های معنوی هم مثل سرمایه‌های مادّی است که گاهی تمام میشود. اگر به آن اضافه نکردید، تمام خواهد شد.

 


مولوی تمثیل خوبی دارد. او میگوید: آبی که خلایق از آن استفاده میکنند، خودشان را پاک و باطراوت و پاکیزه میکنند و کلاً به وجود پاکیزگی میدهد؛ اما خود این آب هم به پاکیزه شدن احتیاج دارد. آن کسی که آن آب را پاکیزه میکند، همان قوّه‌ی فرونهاده‌ی در خلقت الهی است که او را بالا میکشد و به ابر و باران و آب خالص و پاک و طاهر تبدیلش میکند و دوباره به پایین برمیگرداند. همان آب قبلی است؛ منتها پاک شده. به برکت عروج و علوّ و تبدیل شدن و استحاله، یک گردونه‌ی تصفیه و تزکیه‌یی در آن هست. مولوی میگوید: هر اهل معرفتی هم اگر این استحاله و عروجِ گاهگاهی را نداشته باشد، هرچند که خود، وسیله‌ی پاکی و طهارت و نزاهت و زیبایی و آراستگی دیگران میشود؛ اما این سرمایه‌ها را خودش بتدریج از دست میدهد.

 


پس، سعی کنیم که اول این پالایش درونی هیچ‌وقت متوقف نشود. هر کس هم که هستیم، فرقی نمیکند. من که این مطالب را میگویم، به این پالایش درونی از شما محتاجترم. نه این‌که خیال کنیم این حرفها تعارف است؛ واقعیت است. بنای بر تعارف نیست؛ حقیقت قضیه این است. همه‌ی ما احتیاج داریم و من به این پالایش، بیشتر از شما احتیاج دارم. اگر این پالایش انجام نگیرد، این آبی که یک روز در آن دست میزدید، دست تمیز میشد؛ صورت را میشستید، تر و تازه میشد؛ همین آب، به چیزی تبدیل خواهد شد که دیگر شما حاضر نیستید دستتان را در آن بزنید. آبی که دستها و صورتها و بدنها از آن باطراوت شده است، اگر تصفیه نشود، پس از چندی، طوری خواهد شد که دیگر انسان رغبت نمیکند به آن دست بزند و نزدیکش بشود؛ پالایش میخواهد. ما باید خودمان از درون پالایش بشویم.

 


این، مقدمه‌ی امر است. اما اصل قضیه این است، شما که آن محبت را از درون خود میجوشانید و از کلمات دیگران و از اشعار شعرا و از سروده‌های خوب استفاده میکنید و بعضی از شما حتّی سروده‌های خودتان را بیان میکنید، بدانید که نقش بسیار بسیار والایی دارید. در این چند سالی که مثل امروز در خدمت برادران بوده‌ایم، بارها این حرفها را گفته‌ایم و سابقه و تاریخچه‌ی این مداحی و مدح اهل‌بیت و خاندان پیامبر را بیان کرده‌ایم. توصیه‌های زیادی هم عرض شده که نمیخواهیم آنها را تکرار کنیم.

 


آنچه که میخواهم عرض بکنم، این است که چند موضوع را در هر برهه‌یی از زمان در نظر بگیرید و در خلال اشعاری که به مناسبت مدح یا مصیبت و یا نصیحت برای مردم میخوانید، این مطلب را هم در جامعه بپراکنید. امتیازتان بر گوینده‌ی نثر این است که شما برای تفهیم و القای مطلب، از دو هنر - هنر شعر و هنر خوانندگی - استفاده میکنید. این، چیز مهمی است. البته خوانندگی در مقام مدح هم هنر خاصی است. معنایش هم فقط صدای خوب نیست. این هنر را باید یاد گرفت.

 


الحمدللَّه در جلسه‌ی امروز و در جلسات سالهای پیش و نیز به مناسبتهای دیگر، کسانی که نشانه‌ی استادی یا پختگی در کار، از حرکات و حرف زدن و شروع و ختم و دست تکان دادن و نگاه کردنشان پیداست، من زیاد دیده‌ام. این، یک هنر است. این هنر بایستی آموخته بشود و کامل گردد و افزایش پیدا کند.

 


مردم زبان شعر را بهتر میخواهند، اما مثل زبان نثر نمیفهمند؛ بخصوص اگر شعر، شعر بالایی باشد. شما باید این را بفهمانید. فهماندنش با این نیست که آدم با صدای خوب بخواند. خیلیها شعر را با صدای خوب میخوانند؛ ولی مستمع هم نمیفهمد که چه گفت! شما باید بفهمانید. این فهماندن، همان هنر مداحی است. شعر را همراه با هنرِ خواندن - که البته غالباً با صدای خوب هم همراه است - برای تفهیم عرضه کنید. اگر با صدای خوب هم همراه نباشد، همان کیفیتِ خواندن، جبران صدای خوب را میکند. گاهی ممکن است از خیلی از خوش‌صداها هم بهتر و جاافتاده‌تر و شیرینتر تلقی بشود. از این باید برای پراکندن بهترین معارف اسلامی در باب اهل‌بیت و غیر آن استفاده کنید.

 


مردم محبتی دارند که بایستی بر اثر خواندن و گفتن شما، عمیق و ریشه‌دار و تند و آتشین و برافروخته بشود. تشیع، آیین محبت است. خصوصیت محبت، خصوصیت تشیع است. کمتر مکتب و مسلک و دین و آیین و طریقه‌یی مثل تشیع، با محبت سر و کار داشته است. علت این هم که چنین فکری تا امروز مانده - در حالی که این‌همه با آن مخالفت کرده‌اند - این است که ریشه در زلال محبت داشته و دین تولّی و تبرّی و آیین دوست داشتن و دشمن داشتن است و عاطفه در آن، با فکر هماهنگ و همدوش است. چیزهای خیلی مهمی است. اصل خیلی سحرآمیز و عجیبی است.

 


اگر محبت در تشیع نبود، این دشمنیهای عجیبی که با شیعه شده، باید او را از بین می‌برد. همین محبت شما مردم به حسین‌بن علی(علیه‌السّلام)، ضامن حیات و بقای اسلام است. این‌که امام میفرمود، عاشورا اسلام را نگهداشت، معنایش همین است. فاطمیه و میلاد و وفات پیامبر(ص) و ائمه(علیهم‌السّلام) هم همین‌طور است. باید با استفاده‌ی از این هنر، این محبت را در میان مردم هم عمق ببخشید، هم تر و تازه کنید و هم برافروخته نمایید. چیز خیلی عجیب و عظیمی است.

 


البته ابزار لازم برای این کار، شعر خوب و درست است. یکی از برادران گفتند که اگر غلط است، بگویید تا نخوانیم. بنایمان این نیست که هرچه را در آن شک داریم و یا قبول نداریم، بگوییم نخوانند؛ والّا اگر ما بخواهیم همین‌طور بگوییم این غلط است و نخوانید، میترسیم که برادران در خواندن خیلی محدود بشوند!

 


دنبال این نباشید که چیزی که در متن تاریخ اثبات شده است، آن را بخوانید؛ چون هیچ‌چیز نمیتوانید بخوانید. تازه آنچه که در (لهوف) ابن‌طاووس هست، خبر واحد است دیگر. توجه کنید، چیزی را بخوانید که معقول باشد. البته، نه این‌که انسان هرچه معقول است، از خودش بسازد و بخواند! نه، آن را به اصول و واقعیتهایی متکی کنید. البته گزاره‌ی هر حدیثی، وقتی که هنری باشد، با پیرایه‌هایی همراه خواهد بود. آن پیرایه‌ها ایرادی ندارد؛ منتها به شرط این‌که آن پیرایه‌ها همه چیز نشود. اصل را بایستی از واقعیتهایی که هست، گرفت؛ منتها آن را با بیان هنری پیرایه‌ی لازم بخشید و گفت. حالا شاید مجال نباشد که در این باره صحبت بکنیم؛ لیکن اینها حرفهایی است که باید بالاخره گفته و شنیده بشود و تکرار گردد.

 


در دعاها و زیارتهای ما، تعبیرات عاشقانه و خیلی خوبی هست که حقایقی را نشان میدهد؛ اینها را محور باید قرار داد. آنچه را که مثلاً شیخ و ابن‌طاووس و مفید و دیگر بزرگان در کتابهایشان گفته‌اند، اینها را بایستی محور قرار داد. بعد آنها را در یک ارایه‌ی هنری، به شکل زیبا و شایسته‌یی بیان کرد. حالا در آن شکلِ بیان، هر کسی سلیقه‌یی دارد؛ آن ایرادی ندارد. نقش شما، نقش بسیار مهمی است. من اصرار دارم که این نکته را برای برادران عزیز مداح - چه آنهایی که به صورت حرفه‌یی مداح هستند، چه آن کسانی که گاهی در کنار کارهایشان این کار را انجام میدهند - تکرار بکنم که این نقش، نقش بسیار مهم و حایز اهمیت و حساسی است؛ این را کم نگیرید.

 


جامعه‌ی مداح، آن وقتی که از زبان خوب - شعر عالی، محکم، قوی، گویا - و محتوای خوب - شعر اخلاقی، تاریخی، اعتقادی، توحید، نبوت، ولایت - برخوردار باشد، نقش خود را ایفا کرده است. در همه‌ی اینها هم شعر هست. در زبان فارسی، این‌قدر شعر خوب و حکمت‌آمیز وجود دارد که اگر کسی بخواهد ده سال تکراری نخواند، میتواند در تمام موضوعات، شعر بیرون بیاورد. از شعرای قدیم بگیرید، تا شعرای امروز و شعرهای خوب. پس زبان خوب، شعر خوب و محتوای حکمت‌آمیز، اعم از اعتقاد و اخلاق و مصیبت و مدح و مسایل اجتماعی و مسایل انقلاب و امثال اینها، خیلی مهم است.

 


نکته‌ی سوم، هنر تفهیم است. هر آهنگ و آوازی به درد شما نمیخورد. آهنگ و آواز خاصی به درد شما میخورد؛ آن هم با شیوه‌ی بیان خاص مداحی. اگر کار مهم نبود، من در بیان این جزییات معطل نمیشدم؛ اما کار خیلی مهم است. اگر این کار، خوب انجام بگیرد - که بحمداللَّه ما در طول سالهای متمادی، بسیاری از برادران را دیده‌ایم که این کار را خوب هم انجام میدادند و میدهند - نقش فوق‌العاده مؤثر و والایی در پیشرفت فکری و اعتقادی و اسلامی جامعه‌ی ما خواهد داشت.

 


امیدواریم که خداوند به شماها توفیق بدهد و این مجلس ما را مشمول نظر فاطمه‌ی زهرا و صدیقه‌ی کبری(سلام‌اللَّه‌علیها) قرار بدهد و توفیق تمسک به ذیل این بزرگوار و خاندان پاکش را به همه‌ی ما عنایت کند و ما را با محبت این بزرگواران زنده بدارد و با محبت آنها بمیراند و مرگ و زندگی ما را در راه آنها قرار دهد. خداوند قلب مقدس ولیّ‌عصر را از ما راضی و خشنود کند و ما را مشمول دعای آن بزرگوار قرار بدهد. خداوند روح مطهر امام عزیز عظیم راحلمان را از ما شاد کند و از این مجلس، بهره‌ی وافری به روح مطهر آن بزرگوار برساند.

 


رحم‌اللَّه من قرأ الفاتحة

 


 

 


 


 

 


1) آل‌عمران: 31

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان‌

تاریخ: 1369/10/16

 

بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


در ابتدا من هم میلاد بانوی بزرگ تاریخ بشر و برجسته‌ترین زن شناخته شده در همه‌ی عمر انسانیت، حضرت زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) را به شما خانمها و همه‌ی زنان کشورمان و به زنان مسلمان و همه‌ی امت اسلامی تبریک عرض میکنم. خداوند ان‌شاءاللَّه به همه‌ی ما توفیق بدهد که بتوانیم پیروان خوبی برای آن بزرگوار و خاندان پاک ایشان باشیم. اولاد آن حضرت، ائمه و پیشوایان ما هستند؛ ان‌شاءاللَّه که ما مأمومان خوبی برای آن بزرگواران باشیم.

 


مسأله‌ی زن، که موضوع کار جمع خانمهای حاضر است و شما(1) اندکی از مباحث مربوط به زن را بیان فرمودید، مسأله‌ی بسیار مهمی است. البته بعد از انقلاب در کشور ما، وضع زن به عنوان عضوی از جامعه و همچنین به عنوان کسی که صاحب وظایف زنانه است - وظیفه‌ی مادری و همسری و امثال اینها - خیلی بهتر از گذشته است. هر چند در گذشته، برخی از زنان کشور - نه اکثریت آنها - از جنبه‌ی شخصی - نه از آن دو جنبه‌یی که اشاره کردم - شاید وضعشان بد نبود و زنان خاصی، از مقداری از تنعمات عمومی جامعه برخوردار بودند؛ لیکن مسأله‌ی شخصی برای زن، مسأله‌ی درجه‌ی یک نیست. اگر ما به ابعاد زندگی زن نگاه کنیم، واقعاً مهمترین جهات و حیثیات وجود او، آن مسایل شخصی محض نیست.

 


شخصیت اجتماعی زن به عنوان عضوی از این مجموعه‌ی عظیم، خیلی حایز اهمیت است. زنان در گذشته، اصلاً به این بخش توجهی نداشتند و اهمیتی نمیدادند. در مسؤولیتهای عمومی جامعه، نقشی برای زنان فرض نمیشد؛ خودشان هم نقشی را فرض نمیکردند؛ بخصوص در این سطح وسیعی که امروز مطرح است. الان شما ملاحظه کنید، همه‌ی زنان روستاها و شهرهای دورافتاده، به عنوان افرادی از مجموعه‌ی نگهدارنده‌ی این انقلاب و اصحاب و صاحبان آن، برای خودشان شأن قایلند. از این جهت، هیچ فرقی بین زن و مرد نیست؛ بلکه گاهی زنان، ایمان پُرشورتر و دید روشنتری نسبت به مسایل جامعه دارند و کشور و مسایل آن را متعلق به خودشان میدانند.

 


چه زمانی چنین احساسی در بین زنان ما، آن هم در چنین سطح وسیعی از جامعه وجود داشت؟ این، به برکت انقلاب است. همان حالت خودآگاهی و احساس شخصیت اجتماعی که در مردان به وجود آمده است، میتوان گفت که در زنان با جست بیشتری به وجود آمده است. قبلاً هیچ نبوده؛ ولی حالا به میزان خیلی بالایی هست. همچنین آن جنبه‌ی مشاغل و شؤون خاص زنانه و قدر مادر و همسر بودن را دانستن، از جمله چیزهایی است که به آن توجه شده است.

 


در این دو، سه دهه‌ی قبل از انقلاب، به خاطر ورود فرهنگهای اروپایی، بنیان خانواده متزلزل شده بود؛ یعنی حقیقتاً خانواده، آن اصالت و ارزش و عظمتی را که در اسلام و فرهنگ سنتی ما دارد، دیگر نداشت. وقتی خانواده هست، همسر و مادر عضو اصلی است. زن در این مجموعه، جای بسیار اساسی و رفیعی دارد. به همین خاطر، وقتی اصل خانواده - یعنی زن - زیر سؤال و متزلزل است، در آن‌جا هیچ‌چیزی در جای خودش قرار ندارد. اینها بحثهایی است که واقعاً باید روی آنها خیلی تأمل و تدقیق بشود.

 


اسلام، چه تأملات صحیح و چه راهنماییهای ارزشمندی در مورد این مسایل دارد. این چیزی است که انقلاب به زنان جامعه‌ی ما اعطا کرد و آنها را در صحنه‌ی جهاد، سیاست و تأثیر در سازندگی اساسی کشور - که همان سازندگی انقلاب است - وارد نمود. این، چیز خیلی مهمی است و جز با صدر اسلام، با هیچ‌وقت دیگر قابل مقایسه نیست.

 


آنچه که در گذشته، در فرهنگهای شرقی و غربی و ایرانی و غیر ایرانی، بر زنان رفته است، لزومی ندارد که من آنها را تکرار کنم؛ بر همه‌ی شما معلوم است. اسلام واقعاً حیات دوباره‌یی به زن بخشید؛ منتهای مراتب، نکته‌یی که شما هم اخیراً به آن اشاره کردید، نکته‌ی مهمی است و من همیشه روی آن تکیه دارم. آن نکته این است که با وجود همه‌ی اینها، زن در جامعه‌ی ایرانی ما، نه از لحاظ حقوق اجتماعی، نه از لحاظ تمکن و قدرت تصرف فردی، نه از لحاظ قوانینی که به اینها ارتباط پیدا میکند، هنوز در آن حد و سطحی که اسلام خواسته است، قرار ندارد.

 


بر بخشی از جامعه‌ی ما، اخلاق بدی نسبت به زن حاکم است، که البته مخصوص ایران هم نیست. اگر آدم نگاه کند، میبیند که متأسفانه در طول تاریخ، همواره یک ستم تاریخی بر زن رفته است؛ که بیشتر هم ناشی از این است که قدر زن و جای او را ندانسته‌اند. البته هرجای دیگر چنین بوده، به هر شکلی بوده و هست، به ما ربطی ندارد؛ ولی در جامعه‌ی ما بایستی به آن شکلی باشد که اسلام خواسته است. زن باید شأن حقیقی خودش را پیدا کند و نبایستی به خاطر زن بودن، هیچ ستم و ظلمی به او بشود. این، چیز بسیار بدی است.

 


چه ستمهایی که در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است، و چه ستمهایی که اسمش هم ستم نیست، اما در حقیقت ستم است؛ مثل همین سوق دادن به تجمل و مصرف‌گرایی و آرایشهای بیهوده و مخارج سنگین و تبدیل شدن به یک وسیله‌ی مصرف. این، ستم بزرگی بر زن است. شاید بشود گفت که هیچ ظلمی بالاتر از این نیست؛ زیرا که او را بکلی از آرمانها و اهداف تکاملی خودش غافل و منصرف میکند و به چیزهای خیلی کوچک و حقیر سرگرم مینماید. این، کاری بوده که در رژیم ظالم پادشاهی انجام شده، و حالا باید جلوی آن گرفته میشد. البته در اوایل انقلاب، خیلی هم خوب بود؛ لیکن بعدها باز غفلتهایی شده است، که باید نسبت به آن، حسابی برنامه‌ریزی کرد.

 


اسلام نسبت به زن و مرد و همه‌ی خلایق، یک دید واقع‌بینانه و متکی بر فطرت و طبیعت و نیازهای حقیقی دارد؛ یعنی از هیچ‌کس بیش از تمکنش و بیش از آن چیزی که به او داده شده است، توقعی ندارد. اصلاً بنای اسلام بر این است؛ یک بنای واقعی و منطقی است. در دعای سحرهای جمعه، فقره‌یی است که بیان میکند: (و جعل ما امتنّ به علی عباده فی کفاء لتأدیة حقّه)(2)؛ یعنی آن چیزی که خدای متعال منت گذاشته و به کسی داده، در حد کفایت است، برای این‌که حقوق الهی را ادا کند. اصلاً شناخت واقعیات هر کس، متناسب با همان توقعی است که از او وجود دارد.

 


پس، اسلام به نیازها و خواهشها و طبایع بشری و غیربشری اهتمام ورزیده، اصلاً به آنها نظر کرده و حکم الهی را داده است؛ اما به معنای آن نیست که آرمانی برای انسانها ندارد. ما محکوم و اسیر زندان طبیعتیم و در چارچوب قوانین طبیعت حرکت میکنیم؛ اما آیا در این چارچوب که ما حرکت میکنیم، هدفی در مقابل ما نگذاشته‌اند که بگویند باید به این سمت حرکت بکنید؟

 


آرمانگرایی در اسلام و گرایش به سمت قله‌ها و اوجها و آرمانها، یک چیز قطعی و حتمی است. زن مثل مرد و مثل همه‌ی خلایق، باید در این سمت حرکت کند. این، با گرایشهای غلیظ و در لاک چیزهای صددرصد شخصی و بیارزش رفتن نمی‌سازد. البته در نظام اسلامی، بایستی آنها ریشه‌کن بشود. این گرایش به مصرف و تجمل‌گرایی و امثال آن، که در جوامع جاهلی رشد داده میشود، باید در جامعه‌ی اسلامی ریشه‌کن میشد، یا لااقل در حد متوسطی قرار میگرفت و افراطی در آن نمیشد؛ اما متأسفانه الان ملاحظه میشود که قشرهایی از مردم، باز سرگرم همان سرگرمیهای گذشته‌اند، که باب جوامع دور از اسلام و دور از معنویت و حقیقت است. این، غلط است.

 


آن چیزی که من میخواستم عرض بکنم، این است که هر نقصی که در وضع زن در جامعه‌ی ما وجود داشته باشد، علاجی دارد؛ چون اسلام نسبت به زن، دید شامل و کامل و جامعی دارد. باید راههای علاج را پیدا کرد. آن روزی که شورای فرهنگی، اجتماعی زنان تشکیل میشد، دقیقاً به همین نکات نظر بود. در آن جمع، جناب آقای احمدی و دیگر برادران هم شرکت داشتند. ما باید امروز ببینیم که زنان برای حرکت در آن مسیر مطلوب اسلام برای زن، به چه ابزار قانونی احتیاج دارند، چه تفکرات و تأملاتی بایستی انجام بگیرد، چه راهنماییهایی باید بشوند، چه مراکز هدایتی باید به وجود بیاید؛ آن را بایستی برایشان فراهم کنیم و تدارک ببینیم. البته بایستی مرکزی باشد که این تدارکها و پشتیبانهای معنوی را تدبیر و اداره و دنبال کند - منظورم پشتیبانهای مادّی نیست؛ در پشتیبانها مادّی، همه با هم شریکند - آن مرکز، همین شورای فرهنگی، اجتماعی زنان است که شما خانمها عضو آن هستید.

 


شما بایستی نسبت به این مسأله، فکر و تأمل کنید. با مجلس و دولت هم که رابطه دارید. بعلاوه، خود شورای عالی انقلاب فرهنگی، مصوباتی را که لازم‌الاجراست، میگذراند. از اوایلی که این شورا تشکیل شد، حضرت امام(رضوان اللَّه‌تعالیعلیه) تصریح فرمودند که مصوبات این جلسه باید اجرا بشود. اصلاً این مجموعه‌یی که شما خانمها تشکیل داده‌اید، وصل به آن مرکز است؛ باید جدی فکر کنید و ببینید مشکلات زنان چیست. البته منظور، این مشکلات کوچک عمومی که باید در بخشهای مختلف اداری برطرف بشود - مثل مشکل بیمه و امثال آن - نیست. اینها چیزهایی نیست که مجموعه‌ی خاصی به آنها رسیدگی کند.

 


شما باید ببینید، زن به جهت زن بودن، چه تکالیفی دارد و برای تحمل این تکالیف، احتیاج به چه هدایتهایی دارد؛ چه توصیه‌هایی باید به زنان بشود و چه قوانینی لازم است، برای این‌که آنها از حقوق اجتماعی و انسانی خود برخوردار بشوند؛ چه سازمانهایی احیاناً باید به وجود بیاید که بخشی از کارها را به عهده بگیرد. شما اینها را بررسی کنید؛ آن وقت به دستگاههای مختلف - مثل مجلس، یا شورای عالی انقلاب فرهنگی - توصیه کنید، تا مصوبه بگذرانند و این کارها انجام بگیرد. وقتی ما این مجموعه را نداشتیم، نداشته‌ایم؛ ولی حالا که داریم، بایستی خیلی کار و حرکت بکند.

 


به نظر من، اهمیت این کاری که امروز خانمها دارند، از اهمیت مشاغل معمولی آنها در سطح کشور کمتر نیست؛ بلکه از اغلب آنها بیشتر است. بله، شما همین سؤال را مطرح بکنید که چرا زنان مسؤولیتها و مدیریتهای کلیدی ندارند؟ این سؤال قابل قبولی است. چنانچه صلاحیتهای خوبی در زنان هست - نه این‌که ما تعصب بورزیم و بگوییم باید حتماً زن در جایی مسؤول شود - آن‌جاهایی که منع اسلامی ندارد - چون در جاهایی ممکن است منع اسلامی داشته باشد - تا سطوح بالا را شامل میشود. وقتی در این نوع موارد میخواهند بررسی کنند و کسانی را به عنوان اصلح انتخاب نمایند، زنان را هم در کنار مردان و بین این مجموعه ببینند و بدون هیچ‌گونه تعصب، اصلح را انتخاب کنند. البته این، یک عرف و یک فرهنگ است. این‌طور چیزها، دستوری هم نیست که بخشنامه صادر کنیم. نه، اینها جزو فرهنگ و باورهای جامعه است. باید این‌قدر گفته بشود، این‌قدر تکرار و استدلال بشود، تا این‌که جا بیفتد.

 


به نظر من، آن چیزی که امروز مجموعه‌ی شما و هر مجموعه‌یی از زنان - که در شکلها و با هدفهای مختلف کار میکنند - برعهده دارند، این است که باور غلطی را که فرهنگ غربی و اروپایی در این دهها سال اخیر در ذهن زن ایرانی وارد کرده است، بزداید. البته باور غلطی هم در گذشته بوده است؛ یعنی گرایش به برخی از شکلهای غلط مصرف و تجمل، از گذشته هم وجود داشته است. با ورود فرهنگ اروپایی، این مدگرایی و نوگرایی در مصرف، به شکل عجیبی تشدید شد. این، محاسبه‌شده و پیش‌بینیشده بود. سردمداران سیاستهای غربی - که غالباً صهیونیستها و استعمارگران بودند - به قصدی و با نیتی این کار را کردند. این باورهای غلط را باید بزدایید؛ و این نمیشود، مگر با ارایه‌ی بحثها و کارهای اسلامی. اگر این کار بشود، ریشه‌ی این مشکلاتی که گاهی اوقات مطرح میشود - بدحجابی و رواج فساد و فحشا و این چیزها - به خودی خود کنده خواهد شد. اینها غالباً معلولند؛ علل، همان باورها و فرهنگها هستند که باید روی آنها کار بشود.

 


امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه به برکت هدایت اسلامی و به برکت وجود فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) این توفیق را به زنان ما بدهد. در بین مسلمین و در فرهنگ اسلامی، زنی با این عظمت وجود دارد. خدای متعال میتوانست بزرگترین و رفیعترین زن را در میان ملتهای دیگر و امتهای سلف قرار بدهد - اشکالی هم نداشت؛ این کار میشد - اما در امت اسلام قرار داده است. این هم برای ما حجت و تنبیهی است که میتوان این الگوی عالی و والا را در مقابل چشم قرار داد و آن را دنبال کرد. ان‌شاءاللَّه شما خواهران عزیز هم موفق باشید که این راه مهم را باقدرت و باصلابت بپیمایید و خداوند به شما هم توفیق عنایت کند.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) خانم گوهرالشریعه دستغیب، رئیس وقت شورای فرهنگی، اجتماعی زنان‌

 


2) بحارالانوار، ج 87 ، ص 277

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در جمع خانواده‌های شهدای ایلام‌

تاریخ: 1369/10/13

 

سخنرانی در جمع خانواده‌های شهدای ایلام‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ العالمین الحمدللَّه علی حلمه بعد علمه و علی عفوه بعد قدرته و علی طول اناته فی غضبه و هو قادر علی ما یرید والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبّینا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فی الارضین‌

 


جلسه‌یی که خانواده‌های عزیز شهدای ما در آن تشریف دارند، چون با یاد شهدا همراه است، ارزش و اهمیت خاصی دارد. ما هرچه داریم، به برکت شهدای عزیزمان داریم. اگر امروز اسلام در جهان دارای عزت است، به برکت شهداست. اگرامروز جمهوری اسلامی، به صورت یک قدرت مردمی در دنیا مطرح است، به برکت خون شهداست. اگر ملتهای مسلمان دیگر در نقاط مختلف عالم، ملت ایران را الگوی مقاومت و مبارزه‌ی خودشان قرار داده‌اند، به برکت فداکاری شهداست. در درجه‌ی اول، شهدای ما قرار دارند. پشت سر شهدای عزیز هم بقیه‌ی فداکاران، اعم از جانبازان، آزادگان، خانواده‌های مکرّم شهدا، در صف دوم قرار دارند. اگر خانواده‌های شهدا، مقاومت و صبر نمیکردند و از خودشان استقامت و متانت نشان نمیدادند، وضع طور دیگری میشد.

 


ما در داستانهای تاریخی خوانده‌ایم که شهیدداده‌های صدر اسلام، اگر پدرشان یا شوهرشان شهید شده بود؛ اگر فرزندان یا برادرانشان به شهادت رسیده بودند، صبر و مقاومت میکردند. در جنگ اُحد که عده‌یی از مسلمین به شهادت رسیدند، یک زن درحالیکه جسد سه شهید را با خود حمل میکرد، وقتی به مسلمانان در نزدیکی شهر مدینه رسید، اولین سؤالی که کرد، از سلامتی پیامبر(ص) بود. یعنی سلامتی رسول‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، برای او اهمیت بیشتری از جان عزیزانش داشت. اینها را ما در تاریخ خوانده بودیم؛ اما آنچه که در کشور ما اتفاق افتاد، اگر نگوییم اهمیتش از صدر اسلام بیشتر است، یقیناً کمتر نیست.

 


بعضیها دو فرزند، بعضیها سه فرزند، بعضیها چهار فرزندشان به شهادت رسیدند. مادرانی را که عزیزانشان به شهادت رسیده بودند، ما دیدیم آن‌چنان از خودشان استقامت نشان میدادند که انسان را به حیرت فرو می‌برد. من با خانواده‌های مکرّم شهدا، بحمداللَّه دیدوبازدید و نشستهای متعددی را همیشه داشته‌ام و دارم. به نظرم رسیده است که مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقیقتاً بی‌نظیرند. این، چه نیرویی است که به زنی که عاطفه و احساسات در او قوی است و فرزند خودش را عاشقانه دوست میدارد، آن‌چنان قوّتی میبخشد که در مقابل شهادت یک فرزند یا دو فرزند یا بیشتر، چنین قدرت و قوّتی را از خود نشان میدهد؟ این، از ایمان است. ایمان بود که مردم ما را در انقلاب پیروز کرد. ایمان بود که ملت ما را درجنگ، به پیروزیهای درخشان رساند. ایمان مردم بود که اسلام و قرآن را در دنیا سربلند کرد و جمهوری اسلامی را به این عزت و عظمت رسانید. این ایمان است که به خانواده‌های شهدا، صبر و قوّت و استقامت میدهد. این ایمان را قدر بدانید و حفظ کنید. این، آن چیزی است که هیچ سلاحی در مقابل آن، کارگر نیست.

 


استکبار جهانی، چه دارد؟ امریکا، چه دارد که بر کشورها و دولتهای مختلف عالم، فخر و برتری میفروشد؟ سلاح مادّی، تجهیزات، پول، بمب، هواپیما و ناوگان مجهز دارد. البته اینها در مقابل تجهیزات مادّی از جنس خود آن تجهیزات، قوی و کارآمد است؛ اما در مقابل ایمان چه؟ در مقابل ایمان، تجهیزات استکبار و امریکا، هیچ کارایی ندارد. مردم ما، با سلاح ایمان مسلحند. لذاست که استکبار نمیتواند انقلاب شکوهمند و باعظمت ملت ایران را شکست بدهد. ملت ایران، به خاطر ایمان عمیق به اسلام، یک ملت شکست‌ناپذیر است. هیچ قدرتی نمیتواند این ملت را شکست بدهد؛ نه دشمنان خارجی، نه دشمنان داخلی، نه گروهکها، نه خرابکارها و نه هیچ‌کس دیگر.

 


من به شما خانواده‌های عزیز شهدا عرض میکنم، خدا را شکر که خون شهدای شما هدر نرفت. خدا را شکر که اگر شهدای عزیز شما، جسمشان به خاک و خون غلتید، اما روحشان شاد است. آنها برای این جنگیدند و کشته شدند که اسلام عزیز بشود و اسلام عزیز شد؛ همچنان‌که خون حسین‌بن‌علی(ع) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند و علیالظاهردشمن توانست آن عزیزان را به شهادت برساند - ظاهر مطلب این بود که یزید پیروز شد - اما در باطن، حسین‌بن‌علی(ع) پیروز شد. حسین‌بن‌علی(ع) برای باقی ماندن اسلام، خون خود را نثار کرد و در این راه توفیق پیدا نمود و توانست اسلام را بیمه کند. عزیزان شما هم، اسلام و جمهوری اسلامی را بیمه کردند.

 


جمهوری اسلامی، بحمداللَّه قوی است. ما امروز از هیچ قدرتی در دنیا واهمه نداریم. استکبار جهانی میخواهد که در جمهوری اسلامی، ملت ایران نتواند در سایه‌ی اسلام، مشکلات خودش را حل کند. شما ملت و این دولت لایق و خدمتگزار، باید با کار و وحدت و همبستگی، به دهن استکبار جهانی بزنید و آنها را مأیوس کنید.

 


بحمداللَّه مسؤولان کشور، انسانهای صالح و لایق و دلسوز و علاقه‌مند و دردکشیده و زجرکشیده و اهل جهاد و مبارزه‌ی در راه خدا هستند و راه و هدف و خط را کاملاً میشناسند. شما ملت هم از لحاظ ایمان و اعتقاد به اسلام و جهاد در راه آن، بحمداللَّه بهترینِ ملتهای جهان هستید. آن دولت و این ملت خواهند توانست کشور عزیز ما و این سرزمین اسلام را آباد کنند، مشکلات را برطرف نمایند، بر توطئه و کید استکبار جهانی غالب شوند و آنچه را که مورد رضای خداست، ان‌شاءاللَّه انجام بدهند.

 


من در مقابل چشم خودم، آینده‌ی روشنی را برای این ملت و این کشور، بلکه برای همه‌ی مسلمین عالم مشاهده میکنم و این، به برکت فداکاری شهدای شماست. خون این عزیزان را گرامی بدارید. هم خود خانواده‌های شهدا، عزت و آبروی شهدا را حفظ کنند؛ هم بقیه‌ی مردم، ارزش خانواده‌های شهدا را بشناسند و آنها را تکریم کنند؛ و هم مسؤولان کشور باید خودشان را مدیون شهدای عزیز و خانواده‌های آنها بدانند.

 


امیدواریم که خداوند متعال، به همه‌ی شما توفیق بدهد و قلب مقدس ولیّ‌عصر(ارواحناله‌الفداء) از همه‌ی شما راضی باشد و روح مطهر امام بزرگوارمان(رضوان‌اللَّه‌علیه) از شماها خشنود باشد و خداوند روزبه‌روز بر درجات شهدای عزیزمان در نزد خود بیفزاید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در اجتماع مردم روستای سفیدون طولاب در ایلام‌

تاریخ: 1369/10/12

 

سخنرانی در اجتماع مردم روستای سفیدون طولاب در ایلام‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ‌العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ونبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین‌

 


مقصود ما این بود که با شما برادران و خواهران عزیز از نزدیک ملاقات کنیم. الحمدللَّه این مقصود حاصل شد و ما شما را در خانه و روستای خودتان ملاقات کردیم.

 


احساسات دینی و انقلابی شما، بسیار دارای ارزش است. هم مردان و هم زنانتان، سربازان اسلام هستید. خداوند ان‌شاءاللَّه از شما راضی باشد. مردم این مناطق، با وجود آن که مشکلات و سختیهای زندگی و محرومیتهایی هم دارند، در عین حال به اهداف اسلامی و انقلابیشان پایبند هستند و باید هم باشند. همه‌ی ما در مقابل اسلام دارای وظیفه هستیم. این جوانان و بچه‌های کوچکی که این‌جا هستند، باید ان‌شاءاللَّه درس بخوانند؛ چون امید آینده هستند.

 


روستاها، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر، در گذشته مورد توجه قرار نگرفتند و به مشکلاتشان رسیدگی نشده است. ان‌شاءاللَّه بایستی مسؤولان به مشکلات روستاها رسیدگی کنند. ما میخواهیم از این سفرِ به روستاهای منطقه‌ی ایلام استفاده کنیم، برای این‌که توجه مسؤولان به روستاها بیشتر جلب شود.

 


بحمداللَّه دولت و مسؤولان کشور، انسانهای پاک و صالحی هستند. این کسانی که امروز در رأس کارند، به فکر مردمند و برای مردم کار و تلاش میکنند و میخواهند که مشکلات مردم را برطرف نمایند؛ خیلی هم زحمت میکشند و تلاش میکنند. ان‌شاءاللَّه بایستی این زحمتکشیها و تلاشها به روستاها متوجه شود و مشکلات روستاییان هم برطرف گردد.

 


شما که در منطقه‌ی ایلام هستید، جوانانتان در دفاع از کشور هم نقش داشته‌اند. این مناطق و روستاهای مختلف، این بسیجیان و سربازان، برای دفاع از کشور زحمت کشیده‌اند و در میدان جنگ فداکاری کرده‌اند. امیدواریم که خداوند به آن‌ها اجر بدهد و به برکت امام زمان (عجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه‌الشّریف) و به برکت خاندان پیامبر (صلوات‌اللَّه‌علیهم‌اجمعین) این کشور را مشمول برکات خودش قرار دهد.

 


حتماً روستای شما هم در راه اسلام و انقلاب اسلامی شهید داده است. پدران شهدا بیایند، تا ما با آنها سلام و علیک و روبوسی کنیم. سلام ما را به خانواده‌هایتان برسانید. خداوند ان‌شاءاللَّه وجود شما مردم عزیز و مؤمن را حفظ کند، به شما اجر بدهد، عوض خیر عنایت فرماید و فرزندانتان را با پیامبر(ص) و حضرت علیاکبر(ع) محشور نماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم تودیع قاریان قرآن، استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی

تاریخ: 1369/12/01

 

بیانات در مراسم تودیع قاریان قرآن، استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از دیدار شما خیلی خوشحالیم. ان‌شاءاللَّه که خاطرات خوبی داشته باشید. ما خواستیم که این‌جا خانه‌ی اسلام و مسلمین باشد. شنیدم که الحمدللَّه تعلیمات قرآنی شما هم در این‌جا برای جوانان خوب بوده است؛ باید هم همین‌طور باشد.

 


بایستی در اوقاف و جاهای دیگر، واقعاً برنامه‌ریزی وسیعی برای حفظ قرآن بشود؛ بخصوص که آن شب هم ایشان حرف درستی زد و گفت: بچه‌ها را از سنین کم وادار به حفظ قرآن کنید. اصلاً جلسه بگذارید و ترتیبی بدهید که بشود بچه‌ها را از کوچکی در دبستان وادار به حفظ قرآن کنند - البته مجبورشان نکنند - جایزه قرار بدهند و مثلاً بگویند هر بچه‌یی که در دوره‌ی دبستان، این‌قدر از قرآن را حفظ بکند، این مقدار امتیاز خواهد گرفت؛ یا اگر کسی در دبیرستان، این مقدار قرآن را حفظ کند، به قدر این واحدها یا این درسها، نمره یا امتیاز مادّی میدهیم. من حاضرم در این مورد کمک کنم و هرچه که بخواهید پشتیبانی بکنید، من آماده‌ام؛ آقای مقدم(۱) هم قضیه را دنبال خواهند کرد.

 


مسأله‌ی حفظ را خیلی جدی بگیرید. متأسفانه ما و بچه‌هایمان، حفظ قرآن نداریم. بگذارید یک خرده جلو برویم و در سطح کشور مسأله‌ی حفظ قرآن را گسترش بدهیم؛ آنگاه حرفی نداریم که در موقع سربازی، حافظان قرآن را معاف کنیم. البته ما نباید این‌طور بگوییم که حافظ قرآن معاف است؛ چون مسأله‌ی سربازی در این‌جا، غیر از سربازی در مصر است. سربازی در این‌جا، مثل قرآن خواندن است و جهاد فی‌سبیل‌اللَّه است. جهاد فی‌سبیل‌اللَّه با قرآن خواندن، عدلین هستند؛ اینها از هم جدا نیستند.

 


البته دولت حسنی مبارک، با دولت این‌جا، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. دولت در این‌جا، دولت قرآن است؛ سربازی آن هم جهاد است.این، خیلی متفاوت است. بنابراین، به جای معاف کردن، بهتر است بگوییم هر کس که حفظ قرآن داشت، فرمانده میشود؛ این را حاضرم. اگر کسی حفظ قرآن بکند، من به او درجه میدهم. همین خوب است. باید ذره ذره پیش برویم. پس ببینید، مسأله‌ی حفظ مطرح شد؛ درجه دادن برای حفظ هم مطرح است. آن وقت مسأله‌ی موسیقی و نغمه و این قبیل حرفها هم باز مسأله‌ی بعدی است که بایستی آن را هم استفاده کنیم.

 


ما میخواهیم در این شب آخری که با آقایان ملاقات میکنیم، از تلاوتشان هم استفاده ببریم. من از تلاوت آقایان صرف‌نظر نمیکنم. پس، حالا قدری تلاوت کنند.

 


از آقایان خیلی استفاده کردیم. خدا را شکر میکنیم که دلهای ما را مشتاق قرآن قرار داد. این خودش نعمتی از طرف پروردگار عالم است. خدا را شکر میکنیم که الحمدللَّه تلاوتهای خوب قرآن، در اختیار ما قرار میگیرد. ما همیشه در دوران حکومت طاغوت در این کشور، آرزو می‌بردیم که محافل و مجالس و فضای قرآنی باشد، تا از اساتید قرآن استفاده کنیم؛ ولی نمیشد. الحمدللَّه که حالا خدا توفیق داده است و استادان قرآن به این‌جا میآیند. الحمدللَّه که جوانانمان زیاد به این راه افتاده‌اند، و این برای ما واقعاً شکر خیلی بزرگی است.

 


خدای متعال، ملت ما را که یک حرکت و یک مجاهدت کردند، هزاران پاداش داد. یکی از نعم همین است که الحمدللَّه جو، جو قرآنی است. من یادم می‌آید که در سابق، بعضی از این موجهای رادیویی را با زحمت پیدا میکردم. رادیوهای مصر را باز میکردم و با زحمت آن را میشنیدم. ما رفیقی داشتیم - خدا رحمتش کند - او به مصر رفته بود، چند ماه در آن‌جا مانده بود و نوارهای عبدالفتاح، شیخ مصطفی اسماعیل و محمّد رفعت و امثال آنان را به این‌جا آورده بود. مخصوصاً من از نوار عبدالفتاح خیلی خوشم میآمد؛ آن را گوش میکردم. بعدها هم با صدای شیخ مصطفی اسماعیل آشنا شدم. بعد که شیخ مصطفی اسماعیل را شناختم، بقیه یادم رفت.

 


صدای شیخ مصطفی اسماعیل، خیلی فوق العاده بود. این را هم بگویم که الان در ایران، میل عمومی به طرف شیخ مصطفی اسماعیل است. یعنی قرّای ما، حتماً روی سبک قرائت شیخ مصطفی اسماعیل تمرین دارند و روی دیگران کمتر. اعتقادم این است که این حرکت، از مشهد و از دستگاه ما شروع شد. در تهران، هیچ‌کس غیر از عبدالباسط را نمیشناخت. من یک وقت که به تهران آمده بودم، فقط عبدالباسط مطرح بود. جاهای دیگرهم که میرفتیم، فقط عبدالباسط را میشناختند.

 


ما در مشهد، نوار شیخ مصطفی اسماعیل را داشتیم. یکی از دوستانم میخواست به مسافرت برود، من گفتم که هرچه توانستی، نوار شیخ مصطفی اسماعیل پیدا کن و بیاور. او هم رفت و چند نوار از نوارهای بسیار خوب شیخ مصطفی اسماعیل را آورد. من آنها را به آقای مرتضی فاطمی - که در آن وقت نوارهای ما را تکثیر میکرد - دادم، تا تکثیرشان کند. او هم همین کار را کرد و نوارها را به این چند نفری که از تهران آمده بودند، داد. در نتیجه، همه‌ی نوارها به طرف تهران سرازیر گردید و شیخ مصطفی اسماعیل شایع شد. انصافاً هم چیز عجیبی بود. نمیدانم شما با صدای شیخ مصطفی اسماعیل آشنا هستید؟ خیلی فوق‌العاده است. او سوره‌ی هود، سوره‌ی بقره و آیات داوود و جالوت را خوانده بود، که انصافاً خیلی عالی و فوق‌العاده بود.

 


غرض، آنها را از رادیو پیدا میکردیم و با زحمت میشنیدیم و دوست میداشتیم که قرّاء به این‌جا بیایند. الحمدللَّه حالا شماها میآیید و ما استفاده میکنیم. من قبلاً چند نوار هم از این آقای شحات انور - که در رادیو پخش میکردند - شنیده بودم. یکی از آنها، آیه‌یی از سوره‌ی نساء است - (فلا تقعدوا معهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره)(۲) - که خیلی هم خوب خوانده شده است.

 


ما در این‌جا با شما خداحافظی میکنیم؛ به امید این که ان‌شاءاللَّه آخرین دیدارها نباشد. من هدیه‌ی کوچکی هم فراهم کرده‌ام که به آقایان هدیه میکنم. این، نشانه‌ی رفاقت و دوستی و برای یادگاری است. سلّمکم‌اللَّه ان‌شاءاللَّه، فیامان‌اللَّه.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 


۱) رئیس شورای عالی قرآن صدا و سیما


۲) نساء: ۱۴۰

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در اجتماع مردم روستای جعفرآباد ایلام

تاریخ: 1369/10/13

 

سخنرانی در اجتماع مردم روستای جعفرآباد ایلام


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و اله‌

 


خوشحالیم که شما برادران و خواهران این روستا را از نزدیک زیارت کردیم. این احساسات و این اظهار وفاداری و محبت شما نسبت به خدمتگزارانتان، بسیار درخور تحسین و سپاسگزاری است. امیدوارم که خدای متعال، به شما خیر بدهد و دنیا و آخرت شما را آباد بکند.

 


همین احساسات ملت ما، اهالی شهرها و روستاها وعشایر و نقاط مختلف کشور، پرچم اسلام را در دنیا سربلند کرد. این‌که میبینید امروز بحمداللَّه اسلام در دنیا عزیز است و جمهوری اسلامی در این منطقه و در سطح عالم، کشور قدرتمندی است، به خاطر همین وفاداری و احساسات شما مردم است.

 


دشمنان، هشت سال جنگ را بر شما ملت تحمیل کردند. خود شماها از نزدیک، هواپیماهای عراقی و بمبارانها و موشکبارانها را دیدید؛ اما این هشت سال جنگ نتوانست مردم ما را از هدفهای اسلامی عقب بزند. مردم، مسلمان و مؤمن و مخلص باقی ماندند. من خودم در اوایل جنگ، جوانان ایلامی و همین عشایر شجاع و دلاور استان ایلام را در جبهه‌های جنگ دیدم. همین جوانان بودند، همین شماها بودید که کشور و مرزها را حفظ کردید، و همین شماها هم هستید که پرچم اسلام را بلند نموده‌اید.

 


امروز، اسلام در دنیا عزیز است. دشمنان اسلام میخواهند ملت ایران، ذلیل و توسریخور و فقیر باقی بماند. ببینید چه‌قدر در زمان حکومت طاغوت، به این روستاها و این استانهای محروم، ظلم شد. هیچ‌کس به این استانها و روستاها نرسید، هیچ‌کس به فکر مردم نبود. دشمنان اسلام میخواهند که ایران، همیشه فقیر و توسریخور و محروم باقی بماند؛ اما مردم ما میخواهند که اسلام و ملت ایران عزیز باشند و پرچم جمهوری اسلامی، سربلند باشد.

 


من به شما جوانان عزیز عرض میکنم که تلاش و زحمت شماها، آینده را خواهد ساخت. به شما مردم روستا - زن و مرد - عرض میکنم که این ایمان و وفاداری شما به اسلام و خدمتگزاران کشور و دولت جمهوری اسلامی و کسانی که خودشان را خدمتگزار شماها میدانند، آینده را تضمین خواهد کرد. بحمداللَّه همیشه وفادار بودید و هستید و باز هم خواهید بود.

 


همه‌ی این نوجوانان - چه پسران و چه دختران - را توصیه میکنم که به درس و سواد و علم اهمیت بدهند. علم و سواد، مخصوص بچه‌ها نیست؛ بزرگها هم همین‌طور. این خواهری که آمده بود به دیگر خواهران سواد یاد بدهد، از من میخواست که سفارش کنم خواهران پیش او بروند درس بخوانند و سواد یاد بگیرند. این، خیلی خوب است. در این‌جا هم من به شما سفارش میکنم، مردان و زنانی که سواد ندارند، سواد را یاد بگیرند؛ برای خودشان مفید است.

 


همه‌ی ملت ایران در شرق و غرب کشور، در استانهای این منطقه، در استانهای دیگر، در شهرها و در روستاها، آستینها را بالا زدند، برای این‌که کشورشان را آباد کنند. جوانان - مخصوصاً بچه‌ها که از گذشته یادشان نیست و خبر ندارند - بدانند که در گذشته، نوکران امریکا بر این مملکت حکومت میکردند و نگذاشتند این کشور آباد بشود؛ اما حالا مملکت متعلق به مردم و دست خود آنهاست. همه باید برای آبادی کشور ان‌شاءاللَّه زحمت بکشند. دولت، دستگاههای دولتی، جهاد سازندگی و دیگر مسؤولان مشغولند، تا ان‌شاءاللَّه کشور را آباد کنند و آباد هم خواهد شد. در جنگ هم بحمداللَّه شما آزمایش خوبی دادید و حتماً در بین شما، خانواده‌های شهدا هم هستند که امیدواریم خداوند به آنها صبر و اجر عنایت فرماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسؤولان ستاد برگزاری دهه‌ی فجر

تاریخ: 1369/10/11

 

بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسؤولان ستاد برگزاری دهه‌ی فجر


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


تشکر صمیمانه‌ی خودم را از حضرت آقای جنتی و بقیه‌ی برادران عزیز و نهادهای مشترک در این امر بزرگ، به خاطر زحماتی که متحمل شدید و ابتکارها و تلاشها و دلسوزیهایی که بخرج دادید و ملامتهایی که پذیرفتید، عرض میکنم. خداوند ان‌شاءاللَّه به شما کمک کند.

 


من تا حدودی در جریان کار شما بوده‌ام. برادر عزیزمان آقای هاشمی، در مناسبتهای مختلف سالها، مکرر آمدند و مشکلاتشان را گفتند. میدانم که کار بزرگ و سختی است. البته اگر ما این شورای هماهنگی را برای کارهایی از این قبیل نمیداشتیم، بیشک - همان‌طور که جناب آقای جنتی فرمودند - ناسازگاریها و اشکالات فراوانی را در ایجاد و راه‌اندازی و اداره‌ی مراسم مختلف، شاهد میبودیم. الحمدللَّه این شورا بوده، به همین دلیل هم است که این شورا بایستی بماند. خود جناب آقای جنتی هم با این‌که اشتغالات زیاد و مسؤولیتهای متعددی بردوش دارند - که همه‌ی آن مسؤولیتها هم به ایشان احتیاج دارد - در عین حال، این امر مهمی است و خود ایشان سرپرستی این شورا را ان‌شاءاللَّه همواره به عهده داشته باشند. بودجه‌ی این شورا هم باید تأمین بشود. این، کار یک شخص و یک سازمان و یک دستگاه نیست؛ کار انقلاب است. دهه‌ی فجر، دهه‌ی فجر و طلوع انقلاب است. به همین خاطر، بزرگداشت آن بایستی با اهمیت انجام بگیرد.

 


اما آنچه که راجع به مسایل مربوط به دهه‌ی فجر و بزرگداشت آن - بعد از خداقوّتیِ به شما برادران و تشکر - باید عرض بکنم، این است که دهه‌ی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است. همه میدانند که گذشته‌ی ما، فراز و نشیبهایی داشته است. عزت داشتیم، ذلت داشتیم، هدایت داشتیم، ضلالت داشتیم؛ اما در طول دوره‌های گذشته، حتّی در زمانی که اسلام به این کشور آمد، به خاطر این‌که این‌جا از مراکز اسلامی دور بود، حکومت اسلامی به معنای صحیح مفهوم این کلمه، در این کشور ایجاد نشد. فتوحات اسلامی شد، عناصر اسلامی بزرگی به این‌جا آمدند، عناصر بزرگتری از خود ایرانیان در این‌جا پرورش پیدا کردند، علما و بزرگان و دانشمندان برجسته‌ی تاریخ اسلام و ستاره‌های آسمان اسلام در این‌جا به وجود آمدند و رشد کردند؛ اما نظام اسلامی حقیقتاً در این کشور برقرار نشد.

 


ما حکومتهای اموی و عباسی را نظام اسلامی نمیدانیم. آن حکومتها هم، نظام پادشاهی و شاهنشاهی است؛ منتها یک نوع و شکل دیگرش. حکومت هارون‌الرشید یا عبدالملک یا هشام و امثال اینها، چه فرقی با حکومت اردشیر درازدست دارد؟ آیا چون اسمشان مسلمان است، برتری دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل میکند؟ حکومت سلطان محمود غزنوی در این کشور، چه فرقی با حکومتهای جبارانی که در گذشته بودند، دارد؟ از لحاظ حاکمیت، غزنویان چه تفاوتی با ساسانیان داشتند؟ تفاوتی که وجود دارد، مربوط به فضای اسلامی است. فضای اسلامی، سلطان محمود غزنوی را هم وادار میکند که نمازش را بخواند. آن کسی هم که در ظل حکومت اوست، او هم نمازخوان بار می‌آید. این، ربطی به سلطنت سلطان محمود ندارد. این، برکت همان مقداری از اسلام است که وجود دارد.

 


در این کشور، قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطه‌ی غیراسلامی - رابطه‌ی سلطان و رعیت، رابطه‌ی غالب و مغلوب - بوده است. همه‌ی کسانی که به این‌جا آمدند و حکومت کردند، احساس نمودند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند. از این آخریش که رضاخان و پسرش بود، بگیرید و همین‌طور عقب بروید. قاجاریه احساس کردند که بر این مردم غلبه پیدا کرده‌اند و فاتح شده‌اند. از اول به عنوان فاتح، بنای حکومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زندیه و افشاریه و صفویه فاتح شده بودند.

 


اگر همین‌طور به عقب بروید، سلسله‌های گوناگونی را میبینید که با پول و زور و قبیله‌گری و قلدری و پهلوانی و با وسایل گوناگون آمده‌اند و بر این مردم فاتح شده‌اند و آنان را به زیر یوغ حکومت خودشان کشانده‌اند. لذا همیشه روابطشان با مردم، (ما فرمودیم) بوده است. (من به ملت عرض میکنم)، (من خدمتگزار ملتم) که امام میگفت، متعلق به جمهوری اسلامی و اسلام و امامِ اسلامی ما بود؛ والّا قبل از او، (ما امر میفرماییم) و (ما چنین فرمودیم) بود.

 


از این کلمات، میشود رابطه را فهمید. رابطه، رابطه‌ی یک حاکم و فاتح و غالب و اختیاردار و قدَرقدرت بود. سلطنت را هم یا با شمشیر به دست آورده، یا از پدرانشان ارث برده بودند؛ لذا زیر بار منت کسی هم نبودند و (السّلطان بن سلطان) مینوشتند! به کسی مربوط نیست که من پادشاهم؛ من ارث برده‌ام! مثل کسی که فرضاً از پدرش یک آفتابه‌ی مسی ارث می‌برد و متعلق به خودش است. آیا کسی میتواند بگوید تو چرا این آفتابه‌ی مسی را داری؟ ارث برده است دیگر. این هم سلطنت را ارث برده است و مثل همان آفتابه‌ی مسی، برایش ملک شخصی است و هیچ‌کسی حق دخالت در آن را ندارد؛ (السّلطان بن سلطان)! اینها نکاتی است که باید به آنها توجه کنید.

 


آن پادشاهی هم که حکومت را با شمشیر به دست آورده بود، خدا را بنده نبود؛ مثل نادرشاه، مثل آقامحمّدخان، یا مثل خود رضاخان. اینها با زور و قدرت به حکومت رسیده بودند. البته رضاخان، در سایه‌ی شمشیر خودش هم نبود؛ در سایه‌ی شمشیر دولت بریتانیا بود که حکومت را به دست آورده بود.

 


دهه‌ی فجر آمد و این سلسله‌ی غلط، این هندسه‌ی معیوب و این رشته‌ی بیمار را قطع کرد و تمام شد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. دیگر آن‌جایی که حکومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحب‌اختیار است، گذشت. دوره‌یی آمده که اگر آقایی هست، خود مردمند. وقتی که امام سر کار آمد، مردم او را قبول داشتند و مظهر قدرت مردم بود. او از خودش چیزی نداشت، از پدرش چیزی به ارث نبرده بود، با شمشیرش چیزی علیه مردم به دست نیاورده بود؛ بلکه شمشیر مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه‌چی و کودتاچی زد. هر وقت هم مردم اراده میکردند که شمشیر را از دستش بگیرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستی تقدیم میکرد و طلبی از کسی نداشت. ببینید، این بنای حکومت جمهوری اسلامی است. این برکات، این انتقال مهم و این تغییر خط، در نقطه‌ی دهه‌ی فجر انجام گرفته است. این لحظه‌ی تاریخی، لحظه‌ی مهمی است.

 


شما ولادت پیامبر(ص) و ائمه(ع) را جشن میگیرید. صدها سال است که ولادت مسیح(ع) را جشن میگیرند. چرا ولادتها اهمیت و ارزش دارند؟ به خاطر این‌که یک مقطع حساس و تعیین‌کننده و یک نقطه‌ی عطف و یک پیچش در تاریخند. یعنی تاریخ در خطی میرفت؛ اما در این لحظه، به یک سمت دیگر پیچید. این، نقطه‌ی پیچ و نقطه‌ی عطف و نقطه‌ی انعطاف به یک سمت دیگر است. اگر ما با این حساب نگاه کنیم، اهمیت دهه‌ی فجر خیلی زیاد است.

 


ما در تاریخ، واقعاً مثل دهه‌ی فجر نداریم. حتّی اسلام با آن عظمت، در دهه‌ی فجر برای ما اثر بخشید. آیا غیر از این است؟ اسلامی که نبیّ‌اکرم(صلّیاللَّه‌علیه واله‌وسلّم) آورد، در روزگار امویها و عباسیها به ما اثر نبخشید. البته آثار درجه‌ی دو را به این ملت داد و افراد برجسته و شخصیتهای ناب و عرفا و علما و زهادی بندرت پیدا شدند و توانستند در آن فضا پروازی بکنند؛ اما عامه و توده‌ی مردم و نیز نظام اجتماعی، از آن برکات خیری ندید. آن برکات، امروز خودش را نشان میدهد.

 


البته دهه‌ی فجر، جزو رشحات اسلام است. خیال نکنید که دهه‌ی فجر منهای اسلام، چیزی است. دهه‌ی فجر منهای اسلام، یک پول هم ارزش ندارد. دهه‌ی فجر، آن آیینه‌یی است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دوره‌های تاریک و قرون خالیه، بایستی ما مینشستیم و اسمی از اسلام می‌آوردیم. با حلوا حلوا گفتن هم که دهان شیرین نمیشود!

 


پادشاهانی بودند که حتّی علمای بزرگ ما در کتابهایشان از اینها تعریف کرده‌اند. البته علمای بزرگی مثل کاشف الغطاء یا علامه‌ی مجلسی، بیخود تعریف نمیکنند؛ مصلحتی برایشان داشته که تعریف کرده‌اند. ببینید این پادشاهان چه‌قدر بد بودند. واقعاً فتحعلیشاه چه‌قدر بد است. اصلاً میشود اندازه‌یی برای بدیِ فتحعلیشاه معیّن کرد؟ شاه عباس صفوی چه‌قدر نحس است. اصلاً میشود اندازه‌یی برای بدی شاه عباس صفوی پیدا کرد؟ حالا میگوییم شاه اسماعیل صفوی تشیع را آورد؛ شاه عباس صفوی چه کار کرده است؟ روی منبر تشیع نشسته، آقایی کرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعیل و شاه طهماسب، حساب دیگری دارند.

 


از نجسترین انسانهای روزگار، همین پادشاهانی هستند که گذشتند. همه‌شان همین‌طورند و هیچ فرقی باهم ندارند. من تاریخ را زیاد خوانده‌ام و در میان پادشاهان، واقعاً استثنایی سراغ ندارم. همین امیراسماعیل سامانی، همین آل بویه‌ی شیعه، همین سلجوقیان و غزنویان و دیگران، هر کجای کارشان را نگاه کنید، میبینید که مظهر زشت‌ترین خصوصیات بشری بودند و چه‌قدر از نعم الهی سوءاستفاده کردند. این سلسله، در دهه‌ی فجر منقطع شد و دهه‌ی فجر، خاستگاه ارزشهای اسلامی گردید. حالا شما ببینید، برای این نقطه‌ی عطف، چه‌قدر باید بزرگداشت گرفت و چه کار باید کرد. نکته این‌جاست.

 


مطالبی که من راجع به دهه‌ی فجر گفتم، همه‌ی شما میدانید و چیزهای جدیدی نبود که عرض بکنم. مطالبی هم که خواهم گفت، همین‌طور است. چیز تازه‌یی که ما برای شما نداریم؛ منتها تذکراً نکاتی را عرض میکنیم:

 


اولاً، جشن دهه‌ی فجر باید از صورت جشن دولتی خارج بشود. البته میگویید کارهایی هم کرده‌اید، راست هم میگویید؛ اما این کار نشده و باید بشود. من میدانم که شما خیلی تلاش کرده‌اید؛ اما آن کاری که باید بشود، نشده است. من یک بار در نماز جمعه گفتم که برگزاری دهه‌ی فجر، باید مثل برگزاری جشن نیمه‌ی شعبان باشد. حالا ببینید چه‌طور تبلیغاتی لازم است، چه‌طور فیلمی باید بسازید، چه‌طور سخنرانییی باید بشود و چه‌کار باید بکنید. اینها دیگر به عهده‌ی شما - یعنی شورای هماهنگی تبلیغات - است. بنشینید روی این قضیه کار کنید. چه‌کار باید بکنید که وقتی آدم در شب بیستم و بیست‌ویکم و بیست‌ودوم بهمن به خیابان میرود، همه جا پرچم زده باشند و فقط سر در ادارات پرچم و چراغ نباشد؟

 


اصل قضیه این است که برگزاری این‌گونه مراسم، باید در میان مردم برود. هر نهادی که مردمی شد، ماندنی است؛ زیرا مردم ماندنی هستند. ماندنیترین چیزهای این عالم، مردمند. اگر چیزی به سرچشمه‌ی مردم وصل شد، این دیگر تضمین شده و تمام گردیده است؛ ولی اگر قطع شد، پدرش درآمده است. دین هم همین‌طور است. دین هم - حتّی بهترین دینها - اگر مردمی نبود و دولتی شد؛ یعنی اگر مردم نگاه کردند، دیدند این دین که متعلق به این آدمهاست، به درد نمیخورد - کمااین‌که در مورد دین زرتشت و نیز در صدر اسلام در زمان سلاطین جابر اموی، تا حدود زیادی این‌طور شده است - ضایع خواهد شد.

 


این تشکیلات بایستی مردمی بشود، تا مثل نیمه‌ی شعبان برگزار گردد. خودتان میدانید که برای نیمه‌ی شعبان، هیچ‌کس به کسی نمیگوید که بیایید طاق نصرت ببندید. اگر هم یک روز بگویند نبندید، مردم تشنه‌تر میشوند که ببندند و به هر قیمتی هست، میخواهند آن را برپا بدارند. همت اصلی، این است.

 


ثانیاً، فیلمها و سریالهایی که به مناسبت دهه‌ی فجر ساخته میشود، باید یادآور خاطره‌های خوش انقلاب و نشان‌دهنده‌ی حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزی نداشته باشد. البته در گذشته، گاهی بدآموزیهایی در آنها بود که من حالا جزییاتش را رها میکنم و وارد آن نمیشوم. این فیلمها باید صحنه‌های تظاهرات ضدامریکایی و ضداسرائیلی را زنده کند. در گذشته، این نکات را به صدا و سیما هم گفته‌ام و برادرانی که از صدا و سیما در این‌جا هستند، حتماً این موارد را منعکس کنند.

 


بهترین خاطره‌ی انقلاب این است که همه از خودشان بیرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعی از دوران جنگ هم همین‌طور بود. ناگهان یک فرمان از امام صادر میشد، میدیدید که مردم دیگر سر از پا نمیشناسند. پدر به پسر میگوید، من میروم؛ پسر به پدر میگوید، من میروم؛ مادر به هر دو میگوید، هردوتان بروید. مال میدهند، جان میدهند و اصلاً خودی مطرح نیست. همین مقطعها بوده که انقلاب را نگهداشته است؛ اشتباه نشود. این‌طور نیست که خیال کنیم در همه‌ی این احوال دوازده‌ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه میداشتیم. نه، لحظه‌هایی هم داشتیم بندهای انقلاب را باز میکردیم. آن‌جایی که باز انقلاب جان گرفته، نفس کشیده و بالا آمده، همین مقاطع حساس است که ناگهان جمع کثیر و قابل توجهی، گاهی هم همه‌ی مردم، دیگر از (خود) فراموش کردند و به میدان (کل) و میدان انقلاب و کشور و اسلام آمدند. البته چنین چیزهایی، فقط به برکت اسلام و دین قابل تحقق است و لاغیر. مراسم شما باید اینها را به یاد مردم بیاورد.

 


ثالثاً، راهپیمایی روز بیست‌ودوم بهمن باید با عظمت انجام بگیرد. مواظب باشید که قبل از روز بیست‌ودوم بهمن، یک راهپیمایی یا تجمعی - ولو کوچک - انجام نگیرد. در ذهنتان باشد که این‌گونه راهپیماییها را ممنوع کنید. اگر فلان گروه میخواهد در فلان جا راهپیمایی کند، بعد از بیست‌ودوم بهمن باشد. روز بیست‌ودوم بهمن، باید ناگهان همه‌ی کشور منفجر بشود و مردم به خیابانها بریزند.

 


بعد از رحلت امام(رضوان‌اللَّه‌علیه) و بعد از گذشت سالگرد ایشان، این دهه‌ی فجر باید نشان بدهد که برای مردم، خاطره‌ی امام، مثل شخص امام گرامی است؛ والّا اگر قرار شد که خاطره‌ی امام، همین‌طور مثل همه‌ی خاطره‌های معمولی، آهسته آهسته ضعیف بشود، یک روز هم از بین خواهد رفت و آنگاه واویلاست. این را بدانید، آن روزی که ما در این مملکت، خاطره‌ی امام را نداشته باشیم، خسارت خیلی بزرگی به این کشور خواهد خورد. نباید بگذارید چنین شود.

 


خاطره‌ی امام، بیش از همیشه، در دهه‌ی فجر و بیست‌ودوی بهمن است. حتّی بیشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، این بزرگداشت نشان‌دهنده‌ی شخصیت آن بزرگوار است. این، در حقیقت ولادت امامت در این کشور است؛ به همان معنایی که خود امام و اسلام برای ما ترسیم کرده‌اند. قبل از آن، امام رهبر مبارزه و نهضت بودند؛ ولی از روز ورود به کشور و تشکیل دولت اسلامی، امامِ امت اسلامی شدند. این، مهمتر از خاطره‌ی درگذشت است.

 


سعی کنید که راهپیمایی را هرچه با عظمت‌تر برگزار کنید. با صدا و سیما هم صحبت بکنید؛ آنها هم موظفند که همکاری بکنند. این کار، اجتناب‌ناپذیر است. بهترین برنامه‌ها را هم برای این کار اختصاص بدهید.

 


رابعاً، مساجد را در این دهه فعال کنید. آقایانی از روحانیت مبارز هم در این‌جا هستند، که میتوانید از آنها کمک بگیرید. البته هر سال مراسمی هست؛ اما تأمین‌کننده‌ی آن مقصودی که در ذهن خود آقایان بوده و ما هم به همان مقصود نظر داریم، نبوده و یا کمتر بوده است. بعضی از مساجد، خوب بوده و بعضی هم خوب نبوده است. مساجد عمده‌ی شهرها - تهران و بقیه‌ی شهرستانها - باید فعال بشوند. سخنرانی و دعوت از مسؤولان را کنار بگذارید. سخنرانی کوتاه باشد. یک نفر که بیاید، ده دقیقه یا بیست دقیقه صحبت بکند، بس است.

 


در این مراسم، مردم را با هیجانهای عاطفی صحیح، تر و تازه و زنده کنید. یک سال، دوران تفکر و اندیشیدن و درس خواندن و درس گرفتن است. در این مراسم، بایستی انرژی آن یک سال درس خواندن تأمین بشود. این منظور، دیگر با درس خواندن تأمین نمیشود؛ بلکه با احساسات فراهم میگردد. در عواطف هم از همه قویتر، عواطف مربوط به عاشورا و امام حسین(ع) است. به همین خاطر است که بیشتر از همه، آن را تضمین میکند. تولّی و تبرّی، یعنی عشق و نفرت، پیوند دوستی و گسستن از دشمنان. این عواطف موجب میشود که انسان بتواند در دوره‌ی سال حرف بزند و مستمع پیدا کند. اصلاً شما در این‌جا عواطف را کاری بکنید که تا آخر سال بتوانند مستمعِ گویندگان انقلابی بشوند؛ والّا اگر آن شوق و علاقه و عاطفه نبود، اصلاً به حرف گوش نمیکنند و اهمیتی نمیدهند.

 


جلساتی که برپا میشود، باید شاد باشد. شیرینییی بدهند، شربتی بدهند، مداحی شعر بخواند، شعرا شعر بخوانند و یک نفر هم صحبت مختصری بکند، اشکالی ندارد. همین‌قدر مردم بدانند که به مناسبت دهه‌ی فجر، شب یک چراغ در این‌جا روشن است و دسته دسته بیایند و بروند. اگر این کار را بتوانید ان‌شاءاللَّه انجام بدهید، حایز اهمیت است. البته از قشرهای مختلف - مخصوصاً از علما - خیلی باید کمک بگیرید.

 


در سالهای گذشته، به برادران عرض کردیم که از همه چیز مهمتر این است که شیوه‌های ابتکاری و جدید و کم‌خرجی برای شادی مردم فکر کنید. من دو، سه سال پیش در نمازجمعه گفتم که جوانان، نوجوانان، بچه‌مدرسه‌ییها و امثال اینها، در هر خانه‌یی که هستند، متعهد بشوند که کوچه‌های خودشان را با این کاغذهای رنگی تزیین کنند و خودشان را مشغول نمایند. این کار، چه اشکالی دارد؟ به مدرسه‌ها سفارش کنید، آنها هم به بچه‌ها توصیه کنند. ما یک کلمه گفتیم، ولی در آن روز کسی دنبالش را نگرفت؛ حالا شماها این کار را از طرق خودش دنبال بکنید. مثلاً فرض کنید در سطح تهران، ده هزار پسربچه‌ی جوان را چند روز مشغول این کار بکنید. با شوق و ذوق بیرون بیایند، نردبان بگذارند، بالا بروند، کاغذ رنگی قیچی کنند و به این نخها بچسبانند. این‌جا بچسبانند، آن‌جا بچسبانند، این بچه پایین بیاید، آن بچه بالا برود، آن بچه تصحیح کند. این خودش یک هیجان است و احساس میکند که برای دهه‌ی فجر کاری میکند. امیدواریم که خدای متعال، به همه‌ی شما توفیق بدهد و دعای ولیّ‌عصر(ارواحنافداه) را شامل حالتان بکند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضی بفرماید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما در سفر به استان ایلام

تاریخ: 1369/10/12

 

مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما در سفر به استان ایلام


حضرت‌عالی هفته‌ی گذشته اعلام فرمودید که به منظور انجام دیدارهای مستقیم با مردم و مشاهده‌ی مسایل آنان از نزدیک، تصمیم به انجام مسافرتهایی به سراسر کشور، بویژه نقاط محروم گرفته‌اید. لطفاً علت انتخاب استان ایلام را به عنوان اولین منطقه برای انجام ارتباط مستقیم با مردم، بیان بفرمایید.

 


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. مردم ایلام، مردم بسیار عزیزی هستند و در دوران جنگ تحمیلی، آزمایش خیلی افتخارآمیزی دادند. هم در جنگ شرکت کردند، هم مصیبتهای زیادی را به خاطر بمبارانها و موشکبارانها تحمل کردند، هم صبر و استقامت زیادی در مقابل این مصایبِ وارد آمده از سوی دشمن نشان دادند و مهاجرت نکردند، بلکه در شهرهایشان ماندند و هر وقت کار سخت شد، به همین کوههای اطراف پناه بردند؛ هرگز باری بر دوش دولت نگذاشتند و یاران صمیمی امام(رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) بودند. من به این مردم علاقه دارم و فکر کردم که مناسب است دیداری از این مردم عزیز داشته باشم.

 


با توجه به حملات و فشارهای شدید دشمن علیه مردم شهیدپرور و سلحشور ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی و مقاومت کم‌نظیر مردم این بخش از میهن اسلامیمان در برابر این حملات، اگر ممکن است بفرمایید روحیه‌ی مردم ایلام را در این سفر چگونه دیدید؟

 


هم در این سفر، هم در سفر دیگری که حدود یکسال‌ونیم پیش به این‌جا آمدم، و هم در اوایل جنگ که مکرر به ایلام آمده بودم، همواره این مردم را دارای روحیه‌ی عالی دیده‌ام. روحیه‌ی این مردم، خیلی خوب است و خیلی باایمانند. البته بحمداللَّه همه‌ی مردم ما در سراسر کشور، روحیه‌های بسیار بالایی دارند؛ لیکن با توجه به مصایبی که این مردم دیده‌اند، من حقیقتاً روحیه‌ی اینها را عالی توصیف میکنم.

 


با توجه به محروم بودن استان ایلام و لزوم سرعت بخشیدن به بازسازی مناطق آسیب‌دیده از جنگ، به مسؤولان اجرایی چه توصیه‌هایی دارید و مردم در این زمینه، چه نقشی میتوانند به عهده داشته باشند؟

 


دولت برای آبادی این استان طرحهایی دارد که بعضی از آنها، طرحهای عمده و جزو طرحهای ملی است - مثل فرودگاه و جاده‌یی که راه این‌جا را نزدیک میکند و استان را از بن‌بست خارج مینماید - و بعضی طرحهای دیگر، طرحهای استانی است. روستاهای زیادی هست، محرومیتهای فراوانی وجود دارد؛ اما دولت خوشبختانه تلاش میکند و آن‌طور که من اطلاع پیدا کرده‌ام و قبل از آمدن به این‌جا، با آقای رئیس جمهور صحبت کردم و حالا هم معاونشان - آقای میرزاده - در این‌جا با ما هستند، گفتند که همه‌ی طرحها - بخصوص فرودگاه - را در برنامه دارند. من قبلاً هم در تهران، راجع به فرودگاه ایلام صحبت کردم؛ این‌جا هم تأکید میکنم که تسریع کنند؛ زیرا طرح بسیار مهم و لازمی است و یقیناً ایجاد آن، کمک زیادی به طرحهای عمرانی دیگر خواهد کرد. این کار باید ان‌شاءاللَّه به صورت سریعی انجام بگیرد.

 


دولت در این‌جا طرحهای متعددی دارد که بعضی از آنها هم یادم نیست و میدانم که در برنامه‌ی دولت هست و قبلاً هم دراین‌باره صحبت شده است. فکر میکنم که بایستی همه دست به دست هم بدهند و این کارها را انجام دهند. البته در زمینه‌ی روستاها، جهاد سازندگی میتواند نقش خیلی زیادی داشته باشد. در این منطقه، روستاهای فراوان و البته محرومی وجود دارد. منطقه هم منطقه‌ی عشایری است و عشایر، مردم بلندنظری هستند که کمتر مراجعه میکنند و کمتر درخواست مینمایند؛ لیکن نیازمندند و باید نیازمندیهایشان را کشف کرد و برای رفعش اقدام نمود. من برای آینده‌ی این استان، امیدواری زیادی دارم.

 


همواره اعتقادمان این بوده که مردم باید در کنار دولت باشند و ببینند دولت از آنها چه میخواهد. خوشبختانه دولت، دولت بسیار خوبی است. رئیس جمهور، شخصیت بسیار برجسته‌یی است. اعضای دولت، حقیقتاً مشغول کار و خدمت هستند و دوست دارند که برای مردم - بخصوص مناطق محروم - کار کنند. طرحهایی که آنها دارند، تکالیف قشرهای مردم را روشن میکند. باید ان‌شاءاللَّه با دولت همکاری کنیم.

 


با توجه به سلطه‌ی استکبار جهانی در منطقه‌ی خلیج فارس - که این روزها جریان دارد - خواهشمندم اگر ممکن است، بفرمایید رهنمودهای شما به ملت مسلمان ایران و بویژه مردم و عشایر این خطه از میهن اسلامی چیست؟

 


توصیه‌ی همیشگی ما، هوشیاری است. مردم باید بیدار و هوشیار باشند، تلاش انقلابی را از دست ندهند، حضور در صحنه‌های انقلاب را مهم بشمارند، وحدتشان را حفظ کنند و در سایه‌ی ایمان به خدا و تمسک به اسلام و قرآن، راه خود را ادامه دهند. تاکنون بحمداللَّه ملت ما راههای دشواری را پیموده‌اند؛ باز هم در آینده همین‌طور خواهد بود. اگر مردم ما، این خصوصیاتی را که عرض کردم، داشته باشند، هرچه اتفاق بیفتد، مطمئناً ضرر نخواهند کرد و سود خواهند برد.

 


ان‌شاءاللَّه موفق باشید

 


 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار مسئولان بخشهای خبری صداوسیما

تاریخ: 1369/12/21

 

بیانات در دیدار مسئولان بخشهای خبری صداوسیما


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


قاعدتاً این جلسه برای آن است که من از زحمات شبانه‌روزی و مستمر و با ارزش شما برادران و خواهران در این بخش بسیار حایز اهمیت از امر رسانه‌ها تشکر کنم و قدردانی خودم را از این زحمات و تلاشهای پیگیر - که بخشی از آن را که میشد در یک گزارش گنجاند، ایشان(1) بیان کردند و گنجاندند - به شما عرض کنم.

 


بله، من تصدیق میکنم که کار خبر، همان اهمیت و ظرافت و دشواری و حجم بالای کار را - که اشاره کردند - دارد و آنچه که ما امروز از کار خبری و سیاسی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم، کار عظیمی است و پشت آن گزارشی که از سیما یا صدا به ما ارایه میشود، تلاش فراوان و فکر پخته و منسجم و سنجیده‌یی وجود دارد. خداوند ان‌شاءاللَّه به همه‌ی شما - چه آنهایی که خبر را تهیه میکنند، چه آنهایی که تنظیم میکنند، چه آنهایی که میخوانند، چه آنهایی که تفسیرها را تهیه میکنند و بقیه‌ی تلاشهای فراوانی که لازم است و شما انجام میدهید - کمک کند و پاداش خیر و توفیق بدهد که این کار را هرچه بهتر و بیشتر و با کیفیت‌تر، پیش ببرید.

 


خبر، یک کار چند جانبه است. اولاً، یک عمل سیاسی است. یعنی همین خبری که شما مینشینید و در آن بخش مربوط، تنظیم و اجرا میکنید، یک عمل سیاسی است. این‌که ما دقت کنیم، کدام خبر را خواهیم گفت، کدام را برجسته خواهیم کرد، کدام را بکلی نخواهیم گفت، کدام عبارت را برای یک حادثه انتخاب خواهیم کرد که فلان برداشت خاص را به ذهن مخاطب منعکس بکند، از کدام تعبیر اجتناب خواهیم ورزید، یک عمل سیاسی است.

 


امروز در سطح عالم، یکی از مهمترین اقلام کار سیاسی که اقطاب سیاسی عالم انجام میدهند، همین خبردهی است. شما ببینید در قضایای اروپای شرقی - مثلاً این قضایایی که در سال گذشته، کلاً اروپا و بلکه دنیا را تحت تأثیر خود قرار داد - نقش خبر چه‌قدر زیاد بود. یعنی آن قطب سیاسییی که از حادثه‌ی فلان کشورِ وابسته‌ی به بلوک شرق سابق منتفع میشد، در شتاب بخشیدن و جهت دادن و اصلاً به وجود آوردن آن حادثه‌یی که فرضاً در آلمان شرقی یا مجارستان یا لهستان یا فلان جا اتفاق افتاد، چه‌قدر نقش ایفا میکرد. اگر رسانه‌ها را حذف میکردید، باز هم البته این حادثه یک روز اتفاق میافتاد؛ اما آن روز به این زودی و با این کیفیت و در این جهت نبود. اصلاً شما ببینید رادیوها چه نقشی ایفا کردند.

 


فرض کنیم جمهوری اسلامی، به تکیه‌گاههایی که امروز به آنها متکی است - ایمان مردم، اعتقاد دینی آنها به نظام و مسؤولان نظام، امیدشان، شجاعتشان، پیوستگیهایی که بین مردم و مسؤولان وجود دارد - متکی نبود، آنگاه چه اتفاقی میافتاد؟ این حوادث و این حقایق، تقریباً در هیچ جای دنیا به این شکل نیست. ملت ما ملتی است که با مسؤولانش، هم رابطه‌ی فکری دارد، هم رابطه‌ی عاطفی دارد، هم ایمان دینیش به او حکم میکند که از این مسؤولان متابعت کند، هم با آنها بده و بستان فکری دارد؛ از آنها حرف میشنود و به آنها حرف میگوید. این وضعی که الان در کشور ما وجود دارد، نظیر آن، نه در کشورهای برخوردار از دمکراسی غربی وجود دارد، نه در کشورهایی که شکلهای استبدادیِ حکومتهای سوسیالیستی و حزبی را داشت، و به طریق اولی، نه در این کشورهایی که دیکتاتوری فردی حاکم است؛ یعنی حکومتهای پادشاهی و یا رؤسای شبه پادشاهی.

 


اگر این چیزی که الان در ایران هست، وجود نداشت؛ اگر در این یازده سال اول انقلاب، پیوند دینی مردم با امام نبود، که یک اشاره‌ی ایشان، دلها را منقلب و عقاید را هدایت میکرد و اصلاً نیروها را بسیج مینمود؛ اگر این عشق مردم به امام و این اعتقاد آنها به اسلام - که این نظام را نماینده‌ی اسلام میدانند - نبود، شما ببینید این رادیوها و این خبرها و این تحریکاتی که میشود و این ظرافتهایی که در بیان خبر و تنظیم خبرهای خارجی به کار میرود، چه میکرد و چه بر سر این نظام جمهوری اسلامی میآورد. چیز خیلی عجیبی میشد. خبر، این‌قدرمؤثر است.

 


واقعاً اگر بگوییم که امروز نفوذ و اقتدار سیاسی در دنیا، روی سه پایه استوار است: اول، ثروت و امکانات پولی و مالی؛ دوم، تواناییهای علمی و تکنولوژیکی؛ سومیش، قطعاً تواناییهای خبری و سلطه‌ی خبری است. اگر امریکا همین ثروت و پیشرفت علمی فعلی را داشته باشد؛ اما ایستگاههای خبری از او گرفته بشود، نفوذش چه‌قدر خواهد شد؟ یکسوم کم خواهد شد؟ یقیناً بیشتر از یکسوم در دنیا کم خواهد شد.

 


جمهوری اسلامی در جهان، همان خصوصیاتی را دارد که ایشان اشاره کردند؛ یعنی مظلومیت و تنهایی و به قول ما مشهدیها: بچه اندری. نمیدانم شماها میفهمید که بچه‌اندر یعنی چه؟ یعنی بچه‌یی که در یک خانواده، متعلق به یک مادر دیگر است. برادر یا خواهر اعضای یک خانواده است؛ منتها متعلق به یک مادر دیگر. در میان چندین بچه که متعلق به یک مادرند و این بچه متعلق به یک مادر دیگر است، چه‌طور یک حالت جبهه‌گیری و بیگانگی و ناآشنایی به صورت پیشداوریشده و ازپیش‌بریده‌شده‌یی وجود دارد. جمهوری اسلامی، واقعاً این‌طوری است.

 


من دیده‌ام که در مجامع جهانی، همه میآیند و تعریف و تمجید میکنند و میگویند: عجب خوب حرفی زدید، عجب شجاعانه عمل کردید، عجب در جنگ چنین کردید و با امریکا فلان کردید. راست هم میگویند و از ته دل هم بیان میکنند. من در این مجامع جهانی برخورد داشته‌ام که رؤسای کشورها و شخصیتهای معروف دنیا، تعریف میکردند و میگفتند: این سخنرانی شما واقعاً کولاک کرد، یا ایران مثلاً در فلان مورد، موقف و موضعش، شدید و فوق‌العاده بود. همه‌ی اینها به جای خود محفوظ است؛ اما وقتی سر بزنگاه میرسیم، آن‌جایی که رأیی باید بدهند، ناگهان میبینیم که همه یک طرفند و ما یک طرفیم؛ تنهای تنها!

 


ما از این غربتی که جمهوری اسلامی دارد - که دلایلی هم دارد - به هیچ‌وجه نگران نیستیم و معتقدیم که این غربت، به گرایش نسلهای جدید و سیاستهای جدید و اقطاب جدید و به سمت آن چیزی که ما در آن هستیم و موضعی که در آن قرار داریم، رفع خواهد شد. الان نشانه‌هایش را در دنیا مشاهده میکنیم. چشم بصیر، خیلی روشن میبیند که در دنیا چه اتفاق میافتد. بلاشک، موازنه به نفع ما تغییر خواهد کرد؛ اما در این چند ساله، این‌طوری بوده و هنوز هم همین‌طور است؛ یعنی ما در دنیا، یک حال غربت داریم. در این شرایط غربت، این باری که شما بر دوش گرفته‌اید، ببینید چه‌قدر بار حساسی است. واقعاً انتظار نیست که اشتباه نکنید - اشتباه مترقب است - اما کوشش کنید که این اشتباه را به حداقل برسانید و نگذارید که زیاد بشود.

 


نکته‌ی دیگر این است که شما سلاحی در دست اسلام هستید و اسلام از شما منتفع است؛ یعنی شما سرباز همین جناح عظیم اسلامی هستید. شما باید در همه‌ی شعاع گسترش این خبر و این موج صدا، بخصوص درداخل مرزهای خودمان، جاذبه داشته باشید. این را یک اصل بدانید و در جهت ایجاد جاذبه، کوشش کنید. اصل این است که هر وقت خبر و تفسیر سیاسی و سخن هفته و همین برنامه‌هایی که اسم آوردند، پخش میشود، مستمع شما در هرجا که هست، به سمت رادیو و تلویزیون بشتابد، تا سخن شما را بشنود.

 


بُعد دوم کار شما، کار هنری است. شما هنرمندید؛ یعنی کار شما دقیقاً یک کار هنری است. این متن بایستی طوری تنظیم بشود و به‌گونه‌یی ارایه گردد و خوانده بشود که جاذبه داشته‌باشد. از چیزهایی که جاذبه را از بین می‌برد، غلطخوانی است. غلطخوانی، دو گونه است: یکی غلطخوانیِ متن صحیح است، یکی هم تنظیم متنِ غلط است؛ یعنی صحیح‌خوانی متن غلط. غلطخوانیِ متن صحیح این است که شما مثلاً کلمه‌یی را بد بخوانید. فرضاً آن برادرانی که گوینده هستند، عبارات فارسی را غلط بخوانند، یا مثلاً عبارات عربی را درست تلفظ نکنند. البته حالا بحمداللَّه خیلی بهتر شده؛ ولی اوایل که خیلی بد بود. نمیشود گفت بکلی بیغلط شده؛ امابحمداللَّه خیلی کم‌غلط است؛ بخصوص آن وقتی که برادران کار میکنند و من گاهی مطلع میشوم که روی متنی، خیلی کار میشود. پس، غلطخوانی، یکی از چیزهای ضد جاذبه است. غلط تنظیم کردن هم همین‌طور است.

 


شما باید راقیترین سطح ادای فارسی را در متنهایتان تأمین کنید. فرق هم نمیکند که چه متنی باشد؛ متن خبر باشد، یا متن تفسیر؛ چون تفسیر هم به‌قدر خبر اهمیت دارد. بنابراین، آن چیزی که خوانده میشود، باید یکی از قویترین و صحیحترین متون فارسی باشد. متأسفانه، الان این‌طور نیست. من بارها هم این را گفته‌ام؛ ولی درعین‌حال هست.

 


البته کلمات و جملات غلطِ نشاندارِ گاو پیشانیسفیدِ زشتی - مثل (لازم به ذکر است) - بود که مرتب در خبرها تکرار میشد؛ ولی خوشبختانه حالا آنها نیست. من در یکی از سمینارهای صدا و سیما، بخصوص روی این جمله تأکید کردم و گفتم: (لازم به ذکر است)، غلط است. چرا این‌قدر (لازم به ذکر است) میگویید؟ مثل این است که شما (بایَد) را (بایُد) بخوانید! خوب است؟ این کلمه‌ی غلط را باید آدم نگوید و اصلاً باید بپرهیزد. واقعاً شنیدن یک کلمه‌ی غلط، برای کسی که میداند غلط است، مثل یک سیلی است که به گوش او زده شود! ...(2)v

 


من که میگویم این‌طوری است، کسی هستم که شماها را دوست میدارم؛ چون مثل بچه‌ها و برادران خودم هستید و در آن‌جا کار میکنید و میفهمم که کار میکنید. بنابراین، چون دوستتان دارم، تأثیر سوء آن روی من کم میشود. حالا آن مستمعی را در نظر بگیرید که نسبت به شما، خیلی هم احساسات و علاقه‌یی ندارد. پیچ رادیو را باز میکند، گوش میکند و متوجه میشود که تعبیر به کار رفته، چه‌قدر زشت و بد است.

 


این تعبیر (لازم به ذکر است)، از آن چیزهایی بود که یک مقدار رویش حساس شده بودم و هر دفعه‌یی که گفته میشد، واقعاً تکانی میخوردم. البته حالا خوشبختانه قدری کمتر شده است. هرچند بخشنامه شده که این جمله را به کار نبرند، ولی دیگران به کار میبرند! الحمدللَّه در خبر نیست؛ اما من گاهی میبینم که در گفته‌های غیر خبرِ تلویزیون و در وسط یک صحبت خوب، یک نفر که بیان خیلی لطیف و ظریف و خوبی هم دارد، ناگهان چیزی یادش می‌آید و میگوید: (لازم به ذکر است)! واقعاً چه داعییی داری که صحبت به این خوبی را با این کلمه‌ی غلط خراب کنی؟! حالا این، یک کلمه است؛ ولی من اگر بخواهم غلطها را بشمارم، بیشتر از اینهاست. باید اصلاً غلط نباشد. باید اصلاً شما ممیز - و به قول خارجیها، ادیتور - داشته باشید و او نگاه کند و بگوید که این کلمه صحیح است، یا نه. نگذارید هیچ خبری، اصلاً غلط تنظیم بشود. رُندترین و رایجترین سخن یک رسانه، خبر آن است؛ بنابراین نباید غلط باشد.

 


فارسی صحیح، زبان شیرین و پُروسعتی است. الان زبان ما، از زبان عربی وسیعتر است. البته زبان دری اصلی که ما تا امروز بر آن اساس حرکت کرده‌ایم، از عربی وسیعتر نیست؛ لیکن امروز هرچه که در زبان ماست - تقریباً شصت‌درصد زبان ماست و چهل درصد از عربی لغت آورده‌ایم - متعلق به ماست و به قول مرحوم آل احمد، زبانی که من با آن حرف میزنم، زبان من است. مثلاً بگوییم (حرف)، عربی است و آن را تلفظ نکنیم! نه، این‌طور نیست. (حرف)، فارسی است و ما با هم حرف میزنیم.

 


زبان فارسی، علاوه بر گسترش و ترکیب‌پذیری خودش، زبان بسیار خوب و شیرین و پُرگنجایشی است و مثل یک بادکنک، صد برابر حجم فعلی خودش، قابل گسترش است؛ اما زبان عربی، این‌طوری نیست. زبان عربی، مثل یک جوال بزرگ است؛ همانی است که هست و گسترش و قابلیت اتساعش کم است. زبان فارسی، کوچکتر از آن است؛ اما قابلیت اتساعش خیلی زیاد است. این زبان قابل اتساع و توانا، علاوه بر آن‌که نصف زبان عربی هم الان جزوش است، همه‌ی ظرافتها را میتواند بیان کند. زبان به این خوبی را چرا با تعبیرات غلط، آن هم در رادیو و تلویزیون، خرابش کنیم؟ پس ببینید، درست گویی مهم است.

 


ممکن است یک آدم عامی، درست نفهمد و هرچه هم شما بگویید، ملتفت نشود؛ اما همه‌ی مردم که عامی نیستند. هوشمندان و باسوادان و آدمهای حسابی هستند که پیچ رادیو را باز میکنند و کلمات شما را میشنوند. من گاهی اوقات که شما غلطی را تلفظ میکنید، از کسانی که آن را میشنوند، خجالت میکشم! حالا خود ما که میگوییم، متعلق به خودمان است؛ اما دیگرانی که میشنوند، من از آنها خجالت میکشم. پس ببینید، یکی از خصوصیات ضد جاذبه، غلط گویی است. بایستی نگذارید غلط گویی ادامه پیدا کند.

 


یکی دیگر از خصوصیات جاذبه‌آفرین که ضدش، ضد جاذبه است، کار هنری است. هنرمندانه سخن بگویید. البته گویندگان خبر، این آقایان و خانمهایی که من چهره‌ی بعضی از آنها را میشناسم و بعضی هم که در رادیو هستند و نمیشناسم، اگر نگوییم عموماً، الحمدللَّه غالباً خوبند؛ اما بهتر از این میتواند بشود. با شنونده و مستمعتان، حرف بزنید.

 


یک وقت در سه، چهار سال پیش، دو نفر از این گویندگان بخشهای دیگر رادیو و تلویزیون، پیش من آمدند. من آنها را میشناختم؛ چون تقریباً جزو استفاده کننده‌های برنامه‌های صدا و سیما هستم. به اینها گفتم، شماها چرا وقتی که جلوی دوربین مینشینید، آشفته میشوید؟ برای آن‌که بعد از این درست حرف بزنید، هر وقت حرف میزنید، یادتان باشد که من آن پشت دستگاه نشسته‌ام و گوش میکنم؛ اصلاً با من حرف بزنید. آن دو نفر، الان جزو گوینده‌های خوب تلویزیون هستند و میبینم که واقعاً رعایت میکنند.

 


وقتی که صحبت میکنید، با مستمعتان حرف بزنید. بدانید که یکی حرف شما را گوش میکند. با او مثل کسی که تفاهم میکند، حرف بزنید. این، غیر از آن است که مثلاً متنی را در مقابل دیواری میخواند. این‌طوری نباشد. کارِ هنرمندانه بکنید. خواندن، یک عمل هنری است. نوشتن، یک عمل هنری است. هرچه می توانید، ظرافتها و زیباییهای ادبی و نگارشی را در نوشته‌ی خبر به کار ببرید. یک متن زیبا و درعین‌حال آسان درست کنید. متن معضل و معوج و پیچ‌وخم‌دار و مخصوص خواص، فایده‌یی ندارد.

 


خبر بایستی در نهایت زیبایی و گستردگی باشد؛ یعنی همه بفهمند. یک پیرزن بیسوادی هم که در خانه نشسته، وقتی رادیو یا تلویزیون خود را باز کرد، بفهمد شما به او چه میگویید. این، کار هنری است و تمرین لازم دارد. اصلاً عده‌یی بنشینند، این کار را تمرین بکنند. عده‌یی باشند که وقتی خبری تنظیم میشود، آن را ممیزی کنند.

 


همه‌ی خبرها این‌طور نیست که آناً به دستتان برسد. البته من آن بخش سردبیری خبر را که آقایان دور میز مینشینند و خبر را تنظیم میکنند، دیده‌ام. تنظیم خبر نباید با عجله انجام شود. باید فرصتی باشد و کسانی بنشینند، این را - بخصوص در تفسیرها - دقت بکنند. البته این برنامه‌ی گزارش هفتگی که عصر جمعه از تلویزیون پخش میشود، خوب است و از لحاظ زبان و اجرا، خوب تنظیم و اجرا میشود. این هم یک جهت جاذبه است.

 


یک جهت دیگر برای جاذبه این است که مثل یک حزب، خوراک فکری لازم را به ذهنهای مردم برسانید. جامعه‌ی ما، یک جامعه‌ی بیحزب است. البته از جهاتی حُسن است؛ ولی عیب هم دارد. وجود حزب در یک جامعه، باعث میشود که خلأهای ذهنی عده‌یی از مردم پُر شود. ما در اوایل انقلاب که حزب جمهوری اسلامی را داشتیم، روی جوامعی که با حزب کار میکنند، مطالعه کردیم. همین صدام، اگر این حزب را نداشت، تا حالا ده بار دود شده بود و به هوا رفته بود. همین حزب، او را تا حدودی نگهداشته است. در حقیقت، حزب یک کانال‌کشی برای رساندن خوراک فکری لازم به ذهنهای عده‌یی از مردم است که در حزبند. ما این را در جامعه‌مان نداریم؛ یک خلأ است. این خلأ را شما باید پُر کنید. نه این‌که شما حزب درست کنید؛ حزب همین است. ما حزبی به نام تلویزیون و رادیو داریم که در هر خانه‌یی هم شعبه‌یی دارد. سعی کنید خوراک فکری سیاسی مردم را در هر هفته، بلکه در هر روز، به همین منظور و با همین توجه که عده‌یی را میخواهید از لحاظ سیاسی تجهیز و توجیه کنید، بدهید یا برسانید.

 


خبر، فقط این نیست که اتفاقی در دنیا افتاده و حالا باید آن را بگوییم. نه، خیلی از خبرها اصلاً ارزش این را ندارد که گفته بشود. بعضی از خبرها اصلاً مضر است. یک حالت روشنفکری خام وجود دارد که معتقد است همه چیز را باید به مردم گفت. من این را قبول ندارم. چه‌طور هر چیزی را باید به مردم گفت؟ آیا در خانه‌ی شما، هر اتفاقی که برایتان بیفتد، به بچه‌تان میگویید؟ باید گفت، یا نباید گفت؟ چرا شما همه‌ی خبرهای داخل خانه‌تان را به بچه‌تان نمیگویید؟ چون بعضی از خبرها برای او مضر است و یا اصلاً جالب نیست.

 


بعضی از خبرهای دنیا، برای مردم ما اصلاً جالب نیست. حالا دانستند، دانستند؛ ندانستند، ندانستند. طبیعتاً این خبرها حذف میشود. بعضی از خبرها، اصلاً مضر است. حادثه‌یی را در جایی درست میکنند و میلیونها و میلیاردها دلار خرج میکنند، تا آن را به گوش ما برسانند. آنگاه ما بیاییم، همین حادثه را از طریق رسانه‌های گروهی خودمان، به گوش مردممان برسانیم! آیا این عاقلانه است؟! آن چیزی که دشمن درست کرده و میلیاردها دلار خرجش میکند، تا به گوش ما برساند، ما حتّی جلویش را هم میگیریم و اگر بخواهد برساند، ما پارازیت هم پخش میکنیم که پخش نشود؛ ولی چه داعییی داریم که ما آن خبرها را بدهیم؟ پس ببینید، هر خبری گفتنی نیست. ممکن است اکثریت خبرها گفتنی باشد؛ اما گاهی ممکن است، حتّی اکثریت هم نباشد.

 


این خبری که شما میخواهید بدهید و این تحلیل و تفسیری که میخواهید ارایه کنید، باید با آن زبانی تنظیم شود که فراغ و خلأ ذهنی مردم ما را پُر کند. یعنی تا کسی پیچ رادیو را باز کرد، یک خط فکری از شما دریافت کند. این کار، چیز بسیار مثبت و خوبی است؛ منتها همیشه با هدف گسترده‌نگری مردم انجام شود. یعنی یادتان باشد که یکی از هدفهای ما این است که ذهن مردم باز باشد. البته سیاستهای ما، با سیاستهای جوامع سوسیالیستی گذشته، تفاوت دارد. آنها تمام اخبار و حوادث را کانالیزه میکردند و حتّی دروغ به مردم تحویل میدادند. من شنیده بودم و بعد هم خودم دیدم که رادیوهای دایر بین مردم طوری بود که رادیوهای بیگانه را نمیگرفت؛ یعنی گیرنده‌ها را دستکاری میکردند که کسی نتواند جاهای دیگر را بگیرد!

 


ما این‌طوری فکر نمیکنیم. ما مایلیم که مردم گسترده فکر کنند. با اطلاع از حوادث عالم است که مردم در مقابل بسیاری از بددلیها و توطئه‌های ذهنی و فکری واکسینه میشوند.پس، این حرکتی که شما انجام میدهید، با توجه به اهداف جمهوری اسلامی انجام بدهید. یکی از آن اهداف، همین است که مردم ذهن پخته‌یی پیدا کنند و مهمتر این‌که قدرت تحلیل پیدا نمایند.

 


توصیه‌ی من به شما و همه‌ی کسانی که در کار سیاسی فعالیت میکنند، این است که همت کنید، تا مردم را دارای قدرت تحلیل بار بیاورید. اگر این کار شد، خیلی از کارها به خودی خود حل شده است. آن قضیه‌ی اولی هم که ایشان گفتند ما در خط و خطوط کار نمیکنیم، جدی بگیرید. یعنی واقعاً جامعه‌ی ما، انتخاب و گزینش خبر و فعالیت یک باند علیه یک باند دیگر را برنمیتابد. خدای نکرده، اگر آن‌چنان گرایشهایی پیدا بشود، به نظام خیانت خواهد شد. خیلی مواظب باشید و با دقت و وسواس، در این جهت حرکت کنید.

 


کار سنگینی را برعهده گرفته‌اید. ان‌شاءاللَّه خداوند به شما توفیق و اجر بدهد و کمکتان کند. امیدواریم بعد از این، هر بار که پای تفسیر و خبر و گزارش و افاده‌یی از سوی شما مینشینیم، حقیقتاً بیش از گذشته استفاده کنیم.(3)

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 


 

 


 

 


 


 

 


1) آقای همتی، معاون سیاسی وقت سازمان صدا و سیما

 


2)

 


3) از آن‌جا که این سخنرانی در جمع محدودی ایراد شده و قسمتی از آن طبقه‌بندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمت حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

سخنرانی در مسجد علیبن‌ابیطالب شهر ایلام‌

تاریخ: 1369/10/12

 

سخنرانی در مسجد علیبن‌ابیطالب شهر ایلام‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


الحمدللَّه ربّ‌العالمین الحمدللَّه علی علمه بعد حلمه الحمدللَّه علی حلمه بعد علمه و علی عفوه بعد قدرته و علی طول اناته فی غضبه و هو قادر علی ما یرید و الصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین‌

 


در ابتدا لازم است که از شما مردم عزیز و مبارز و ایثارگر و مؤمن و صادق استان ایلام و شهر ایلام، به خاطر فداکاریهایتان در دوران جنگ تحمیلی و حتّی قبل از آن، به خاطر صبر و استقامت انقلابیتان، به خاطر آگاهیتان از مسایل کشور و خلوص و وفاداریتان نسبت به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، صمیمانه تشکر کنم.

 


فرصتی بود که من در این ایام هم به دیدار شما مردم عزیز توفیق پیدا کنم. ما در همه‌ی دوران جنگ، همیشه خاطرات خوبی از شما مردم داشتیم. هم شما و هم همه‌ی ملت ایران، باید خدا را شاکر باشید که مجاهدتهایتان را مؤثر فرمود و شما و ملت ایران را عزیز کرد و اسلام و انقلاب اسلامی را در دنیا سربلند نمود و این نبود، مگر به خاطر فداکاریها و مجاهدتهای شما.

 


امروز به برکت فداکاری ملت ایران، ملتهای دیگر بیدار شده‌اند و ملتهای مسلمان به خود آمده‌اند. آن شعله‌ی مقدس و روحیه‌ی انقلابییی که امام(رضوان‌اللَّه تعالیعلیه) در این کشور به وجود آوردند و شما مردم لبیک گفتید و پای آن ایستادید، امروز در سرتاسر دنیای اسلام، دلهای مسلمین عالم را گرم کرده و به خود جذب نموده است. بحمداللَّه انقلاب نسبت به اولین هدفهای خود که عبارت از تثبیت نظام جمهوری اسلامی و حرکت جدی به سمت اسلام و حاکمیت کامل قرآن و بیدار کردن مسلمین عالم و ذلیل کردن قدرتهای استکباری باشد، موفق شد. این، قدمهای اول بود و با مجاهدت شما، این قدمها به هدف رسید.

 


هدفهای بعدی هم در پیش روی ملت ایران است که باز مجاهدت و تلاش و وحدت و صمیمیت و همکاری لازم دارد. ان‌شاءاللَّه به لطف الهی و با وحدت و هماهنگی و جدیت و تلاش و مجاهدت شما ملت عزیز ایران اسلامی و پشت سر مسؤولان مخلص و فداکار کشور، باید تمام مشکلاتی که دشمنان اسلام و ایران، بر این ملت تحمیل کرده‌اند و نیز نتایج و عواقب این مشکلات برطرف بشود و به فضل الهی برطرف هم خواهد شد. ان‌شاءاللَّه ایران اسلامی، باید نمونه‌ی کامل یک کشور و جامعه‌ی آباد و سربلند و دارای نشانه‌های پیشرفت مادّی و معنوی بشود. امروز، مسؤولان جمهوری اسلامی، در این راه مشغول تلاشند و ملت هم از آنها حمایت کرده‌اند و باز هم حمایت میکنند.

 


شما مردم عزیز، همان‌طور که توانستید با توکل به خدا، سختیهای جنگ و آن بمبارانها و آن فشارهای دشمن را از سر بگذرانید و پیروز بشوید، این مرحله را هم ان‌شاءاللَّه با صبر و استقامتِ انقلابی خواهید گذراند و پیروز خواهید شد. بدانید که هیچکدام از این قدرتهای متکبر و جابر عالم، قادر نیستند ملت ایران را از این راه به عقب بنشانند. ملت ایران، یک ملت قوی و آبدیده شده است. با تمسک به اسلام و به ذیل عنایت اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) و با وحدت کلمه، ان‌شاءاللَّه الطاف و تأییدات الهی و دعای حضرت بقیةاللَّه(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) شامل حال شما ملت عزیز خواهد بود.

 


ما میخواستیم با شما برادران و خواهران و عزیزان ایلامی که این‌همه مجاهدت کرده‌اید، دیداری داشته باشیم. بحمداللَّه امروز این توفیق به دست آمد. امیدواریم هم شما و هم تمام آحاد ملت ایران و هم مسؤولان و همه‌ی ما، ان‌شاءاللَّه با توکل به خدا بتوانیم به وظایف اسلامیمان و به آنچه که خدا از ما خواسته است، عمل کنیم. اگر این بشود، بدانید که هیچ قدرتی بر شما پیروز نخواهد شد و شما تمام مشکلات سر راه را برطرف خواهید کرد و ان‌شاءاللَّه خدای متعال، رفاه مادّی و کمال معنوی را به ملت زبده‌ی برگزیده‌یی مثل مردم ایران اسلامی، عنایت خواهد فرمود.

 


خداوند ان‌شاءاللَّه شهدای عزیز شما را با اولیایشان محشور کند. خداوند ان‌شاءاللَّه جانبازان و آزادگان و خانواده‌های شهدا و همه‌ی شماها را مشمول الطاف و رحمت خود قرار بدهد. خداوند ان‌شاءاللَّه از مفقودان ما، خبر خوش به خانواده‌هایشان برساند. خداوند این ملت و کشور را همواره مشمول دعای حضرت بقیةاللَّه(ارواحنافداه) قرار بدهد. خداوند همه‌ی ما را در راه خود هدایت و حمایت بفرماید و شما را مشمول الطاف بیکرانه‌ی خود قرار بدهد.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و چند تن از رؤسای دانشگاهها

تاریخ: 1369/10/04

 

بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و چند تن از رؤسای دانشگاهها


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


انسان از این‌که میبیند یک جمع متعهد و عاشق و واقعاً مخلص انقلاب و دین، در سطح بالای آموزش عالی کار میکنند، قلباً و عمیقاً خوشحال میشود. خدا ان‌شاءاللَّه آقای دکتر معین و شما آقایان را حفظ کند و توفیقتان بدهد. از این‌که شماها در رأس کار هستید و بالاخره سرنوشت اساسی‌ترین نهاد آینده‌ی ما در دست آدمهای خودی است، خوشحالیم. امیدواریم که خداوند کمکتان کند؛ چون کار سنگینی است.

 


مسایل بودجه را که فرمودید، هیچکدام برای من تازگی ندارد. ممکن است بعضی از دولتیها با ما ارتباطی نداشته باشند؛ اما شماها - چه آقای دکتر معین، چه بعضی از شما آقایان - مکرر با من جلسه داشته‌اید و همین حرفها و همین تعبیر نخود و لوبیایی را که آقای سلیمی گفتند - من حافظه‌ام هم بد نیست - در جلسه‌ی آن شب که جمعی از آقایان هم بودند، مطرح کرده‌اید. در هر حال، این مسایل به گوشم آشناست. وقتی مقایسه میکنم، میبینم که توقعات در سابق کمتر بود؛ ولی حالا بیشتر شده است. این، بحمداللَّه نشانه‌ی پیشرفت کار است.

 


چند سال پیش، قبل از مسؤولیت آقای افتخار حسینی در دانشگاه تربیت مدرس، برای بازدید به آن‌جا رفته بودم. در آن‌جا به من شکایت کردند که ما برای خرید کتاب، هشتاد هزار دلار پول میخواهیم؛ ولی نداریم. من واقعاً تا آن ته دلم سوخت. البته هیچ امکانی هم نداشتم که به آنان بدهم؛ یعنی بودجه و پول و امکانات که در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزیر، با هر کس که میتوانستم، صحبت کردم و بارها آن را تکرار نمودم. هنگامی که صحبت ارز و پول و بعضی از بذل و بخششها میشد، من آن را به یاد میآوردم و میگفتم وقتی که این‌طور نیازها وجود داشته باشد، سزاوار نیست که موارد غیر اولویت‌دار را بر اینها ترجیح بدهیم؛ علاوه بر این که حالا نیازها وسیعتر شده و بالاتر هم رفته است.

 


همان‌طور که گفتم، تا آن‌جا که بتوانم، کمک میکنم و به مجلس هم میگویم. چنانچه خودم پول میداشتم، شما بدانید اندکی تردید نمیکردم که در این راههای خوب مصرف بکنم؛ منتها شماها میدانید که پولی در اختیارم نیست که جواب این چیزها را بدهد. گفت:

 


به زمین برد فرو خجلت درویشانم‌

 


بیزری کرد به من آنچه به قارون زر کرد

 


قارون به خاطر داشتن، زیر زمین رفت؛ اما در حقیقت ما از نداری!

 


علی ایّ‌ حال، شماها وضع مملکت را میدانید. آقای دکتر معین، آقای رهامی(1) و بعضی از آقایانی که قبلاً در مجلس و در دستگاههای تصمیم‌گیری بوده‌اند، میدانند که وضع کشور چگونه است. البته الان نسبت به گذشته، خیلی بهتر شده است. اگر شما الان را نسبت به سالهای 64، 65 و 66 - این سالهایی که واقعاً سالهای تنگدستی کشور بود - مقایسه کنید، میبینید که حالا یک ذره بهتر شده است. البته شما هم راست میگویید و من هم قبول دارم که نگاه به آموزش عالی به عنوان یک نقطه‌ی سرمایه‌گذاری درازمدت، نگاهی جدی نیست.

 


ما اگر علم و عالم نداشته باشیم، صنعت هم نداریم. حالا به فرض این حوض را با آب دستی هم پُر کردیم، اما بالاخره این آب از کجا خواهد جوشید؟ چیزهای نقد، غالباً جلوی چشم برنامه‌ریزان کشور را میگیرد. شاید آنها هم تقصیری ندارند؛ به خاطر این‌که نیازهای نقدی واقعاً خیلی هم حجیم و مهم است. درعین‌حال، بایستی این دید را هم داشته باشند.

 


من مطمئنم که آقای هاشمی، نسبت به این قضیه دارای اهتمام هستند. لابد آقای دکتر معین در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایشان را میبینند. شما میبینید که ایشان، آن آقای هاشمییی که ما در آن وقت، هر چند ماه یک بار ایشان را به اصرار به جلسه‌ی شورا میکشیدیم، نیست. حالا ایشان واقعاً نسبت به این قضیه اهتمام میورزد و احساس مسؤولیت میکند. چه‌قدر خوب است که آن‌جا هم گفته بشود. من هم حرفی ندارم که هر چه لازم باشد، به ایشان و به مجلس - کمیسیون آموزش عالی و کمیسیون برنامه و بودجه - بگویم؛ منتها میدانم که امکانات آنها دستور من را برنمیتابد. یعنی من نمیتوانم دستور بدهم که باید این کار را بکنید؛ زیرا یقین دارم که اگر آنها این دستور را عمل بکنند، کار محاسبه نشده‌یی انجام خواهد گرفت؛ چون دولت و کمیسیونهای گوناگون آن و کمیسیون برنامه و بودجه برای همین است که توازن برقرار بکند.

 


بالاخره (صاحب الحاجة لایری الّاحاجته). شما حاجت خودتان را میبینید و حق هم دارید؛ اما در کنار شما بخش دیگری است که آن هم حاجتی دارد؛ آن هم حق دارد. در زمانی که انسان ندارد، باید نداری را بین دستگاهها تقسیم کند و هر چیزی را که دارد، به عدالت به آنها بدهد. بنابراین، من دستور نخواهم داد و قاطعاً نخواهم گفت؛ اما توصیه‌ی مؤکد خواهم کرد؛ حرفی ندارم.

 


حالا که امکانات ضعیف است، شما یک بخش از همتتان را این قرار بدهید که با امکانات ضعیف، چه کار میشود کرد که بیشترین سود را ببریم. این، یکی از آن شگردهای استادانه‌ی کار است. ببینید، اگر پارچه زیاد باشد، بالاخره هر خیاط دست‌وپاچلفتی هم این قبا را در میآورد. اگر پارچه کم بود، خیاط استاد آن کسی است که این قبا را از آن دربیاورد. حالا که پارچه‌ی شما کم است، باید به گونه‌یی آن را از آب در بیاورید. استادی را در این‌جا به خرج بدهید.

 


به نظر من، این کار، دو راه دارد: یکی راه مادّی است؛ و آن، این است که در همین زمینه‌های برنامه‌ریزی، آقای دکتر سیاری (2) و بقیه‌ی برادرانی که در این زمینه فکر میکنند، ببینند اولویتهای قطعی در آموزش عالی چیست. حالا همین بودجه‌یی را که دارید، ببینید کجاها واجبتر است هزینه کنید. یعنی واقعاً (الاوجب فالاوجب) را مورد ملاحظه قرار بدهید و اولویتها را رعایت کنید.

 


من به وضع دولت و بخشهای گوناگون دولتی ناآشنا نیستم. در همین چند سالی که ما در تنگنا بودیم، علی‌رغم وجود تنگنا، در جاهایی یک گشاده‌دستیهای بیجا انجام دادند؛ درحالیکه یکجای دیگر گرسنگی میکشیدند! نمیتوانید بگویید که آموزش عالی از این قضیه مستثناست؛ یا چون حالا آموزش عالی در دست ماست، ما مستثنا هستیم. نه، بالاخره آنها هم که بودند، برادران خوب ما بودند. آن کسانی هم که این کار را کردند، نمیخواستند خیانت بکنند؛ اشتباه کردند. هر انسانی هم میتواند اشتباه بکند. مواظبت کنید، اولویتها را دقیق درنظر بگیرید و ببینید کجاها را میشود به نفع کجاهای دیگر زد.

 


راه دوم، راه معنوی است؛ و آن، این است که ما از معنویت در دانشگاهها باید غفلت نکنیم. هیچ لازم نیست که من به شماها توصیه کنم. خودتان میدانید که من در همه‌ی زمینه‌ها، چه‌قدر به شماها اعتماد و اطمینان دارم؛ منتها خوف من از این است که اصول مسلّم و روشن ماها مغفولٌ‌عنه قرار بگیرد.

 


ببینید، آن کسانی که زیر موشک نشستند و فلان پروژه را برای جنگ یا غیر جنگ راه انداختند، برای چه نشستند؟ پول که آنها را ننشانده بود. مواظب باشید، آن عامل دیگری که آنها را نشانده بود، در دانشگاهها تضعیف نشود. واقعاً شما باید به این نکته هم برسید. البته من به انجمنهای اسلامی که این‌جا میآیند، همین حرفها را میزنم؛ به جهاد دانشگاهی که میآیند، میگویم؛ به آقایان نمایندگان که میآیند، میگویم؛ شکی نیست. اینها مسؤولان مستقیم این‌طور چیزها هستند؛ اما شما که مسؤول دانشگاه هستید، به نظر من نسبت به این قضیه، از همه‌ی آنها مسؤولترید. سعی کنید که این ارزشگذاریهای درون دانشگاه - ارزشهای معنوی - حقیقتاً به شکل صحیحی انجام بگیرد.

 


به برکناری دستگاهتان از مسایل خطی و جریانی اشاره کردید. البته من از شما(3) جز این هم انتظار نداشتم و از اول هم روحیه‌ی شما را غیر از این نمیشناختم؛ الحمدللَّه همین‌طور هم است. این روحیه را به داخل دانشگاه بکشانید و نگذارید دانشجویان مسلمان ما، این‌قدر سر مسایل جریانی و خطی دعوا کنند.

 


من دانشگاه را میشناسم. مسلمانِ باانگیزه‌ی ما در دانشگاه، مجموعاً اقلیت کوچکی هستند. نه این‌که دیگران بیدینند؛ نه، اکثریت مسلمانند و اقلیتی هم هستند که در بیدینی انگیزه دارند؛ اما آن نیروی پُرانگیزه‌یی که ما اسمش را حزب‌اللهی میگذاریم، عده‌ی معدودی هستند.

 


یک فرد فقط متدین را حزب‌اللهی نمیگویند؛ حزب اللهی آن کسی است که برای حرکت در جهات دینی انگیزه دارد. اینها مجموعاً عده‌ی معدودی هستند. حتّی در دانشگاه تربیت مدرّس هم همین‌طور است. یعنی آن‌جا هم علی‌رغم سرمایه گذاریهایی که همه‌ی شماها کرده‌اید و نظام از اول کرده است، باز طبیعت قضیه این است. با این‌که این همه هم گزینش انجام میشود، ولی باز آن انگیزه‌داری که در کنار درس خواندن، ارزش مقدس دیگری برایش وجود داشته باشد، معدود است. با این وضعیت، حالا همینها هم به جان یکدیگر افتاده‌اند و مثل همیشه با هم دعوا میکنند! شما نگذارید، دخالت کنید، آنان را با هم نزدیک نمایید، آشتی بدهید و بخواهید که همه با هم کارکنند. یکی را در کنار دیگری، بیجا تقویت یا تضعیف نکنید. این مسأله‌ی مهم را به آنان بفهمانید.

 


سعی کنید در همین مراکز تحقیق و امثال آن، بچه‌های مسلمانِ خوب وارد بشوند. البته من به آن برادران وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی هم - که قدری از آن‌جاها شکایت میشود - این تذکرات را داده‌ام؛ به شما هم میگویم. باید کوشش بشود که برادران خوب، بچه‌های مؤمن، کسانی که حقیقتاً انقلاب را از بن دندان پذیرفته‌اند، در آن مراکزی که فردا کار با آنها خواهد بود، بروند و طوری نشود که حالا که راه باز است و همه میتوانند بیایند، خدای نکرده از این قِبل، نظام و اسلام و مسلمین صدمه‌یی ببینند. این جنبه‌های معنوی را خیلی باید رعایت بکنید.

 


آقای رهامی، به دانشجویان مستضعف اشاره کردند. این پولهایی را که میخواهید به عنوان وام بدهید، لزومی ندارد که بین همه‌ی آنها تقسیم کنید. باز در این‌جا هم همان اولویتها را رعایت کنید. اگر واقعاً میبینید که هشتصد تومان کم است، مثلاً هزار تومان درنظر بگیرید. فرض کنید که آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. یعنی این‌طور نباشد که حتماً آدم بخواهد بین قشرهای مختلف دانشجو، توازن یا تساوی برقرار بکند. نه، چون یک عده که در شهر خودشان زندگی میکنند، احتیاج ندارند؛ یک عده هم که از یک شهر به شهر دیگر میروند و امکانات دارند، احتیاج ندارند؛ عده‌یی فقط پول توجیبی میخواهند و نه چیز دیگر؛ عده‌یی هم واقعاً احتیاج دارند.

 


ما نباید از حال دانشجویان فقیرِ مستضعف غافل بمانیم. البته دستگاههایی هم هستند که وام میدهند؛ مثل آن بنیاد امام رضا که بعضی از دوستان ما در آن‌جا کار میکردند و اخیراً هم با من مکاتبه کرده‌اند که میخواهند به بعضیها وام بدهند؛ من هم تأیید کرده‌ام. ممکن است به بعضی از دانشجویان از جاهای دیگر هم کمکهایی بشود؛ مانعی ندارد، بکنند؛ اما شما هم به عنوان وزارت، این کار را بکنید.

 


مسأله‌ی تبلیغات، حق است. من این را واقعاً قبول میکنم که در تبلیغات، آموزش عالی خیلی منزوی است. حالا شما به رادیو و تلویزیون اشاره کردید؛ باید این را علاج کنید. در این زمینه، من به شما کمک جدی خواهم کرد. شما فکری بکنید که چه کار باید کرد. من حرفی ندارم، قطعاً به رادیو و تلویزیون دستور خواهم داد و آنها را موظف میکنم که گزارشهای شما را بیان کنند. مثلاً وقتی در جایی گزارشی دارید که میخواهید ارایه بدهید - از اساتید، کلاسها، دانشگاه و حرکات آموزشی - برنامه‌ریزی بکنید، تا ما بگوییم آن‌جا بیایند و گزارش بدهند؛ مردم هم ببینند و خوشحال بشوند و بفهمند که جوانان آنان چه کار میکنند و دولت برای آنان چه میکند.

 


همین که خبرهای خود را بگویید - مثل خبر انتصابات و امثال آن - خیلی خوب است. سفیر یا استانداری که به جایی فرستاده میشود، خبرش گفته میشود؛ چرا استاد یا رئیس دانشگاهی که مثلاً به اصفهان یا تبریز میرود، خبرش گفته نشود؟ باید گفته بشود. شما به چیزهایی از همین قبیل فکر کنید؛ من هم در این زمینه‌ها، هرجا که مقتضی باشد، کمک خواهم کرد؛ حرفی ندارم.

 


من تصمیم دارم که به قصد تماس مستقیم و نزدیک با مردم، سلسله مسافرتهایی را در سرتاسر کشور شروع کنم. قصد ابتدایی من این است و دلم میخواهد بروم؛ چون من همیشه مسافرت میکردم، با مردم ارتباط نزدیک داشتم و خیلی از مسایل مردم را که نمیشود از راه دور و نامه و گزارش و پیغام و عیون و امثال آن مطلع شد، آدم میتواند در یک نگاه چیزهایی را بفهمد و مطلع بشود. چنانچه بشود از این مسافرتها، کاری در جهت فعالیتهای شما انجام داد، من انجام میدهم.

 


علی ایّ‌ حال، ما از خدای متعال میخواهیم که به شماها کمک کند و توفیق بدهد. ما عقبیم. خدا لعنت کند آن دستهای خائنی را که از زمان قاجاریه و اوجش در زمان پهلوی، این استعدادهایی را که اشاره شد، در این کشور ضایع و تعطیل کردند. ایران مرکز استعداد است؛ مربوط به حالا هم نیست. اصلاً در تاریخ و در همه‌ی تحولات اوضاع و جریانات فلکی، مگر چند نفر آدم مثل ابن‌سینا ممکن است دربیاید؟ فرض کنید که در هر هزار سال، ده نفر از اینها درمی‌آید. در این هزار سال آخر، اکثر این ده نفر - امثال ابن‌سیناها، فارابیها، خوارزمیها، محمّدبن‌زکریای رازیها - از ایران هستند. اینها پایه‌گذاران اساسی دانش بشریند.

 


من از افراد متعددی شنیده‌ام که امروز هم در مراکز تحقیقی عالم، هرجا که ایرانیها هستند - چه دانشجویان و چه محققان ایرانی - میدرخشند. اساساً ایرانیها برجسته‌اند. شاید تعداد خوبهای بعضی کشورها بیشتر از ماشد؛ اما برجسته ندارند. از زمان ناصرالدین شاه تا محمّدرضا شاه - که خداوند تکتک آنان را لعنت کند - استعدادها را کوبیدند. آنها یکی از یکی بدتر بودند. قبل از آنها هم همین‌گونه بودند؛ اما فعلاً به قبلیها کاری نداریم. آنهایی را که میدانیم ضربه‌شان مستقیم به همه‌ی وجود ما میخورد و آن را لمس میکنیم، همینها هستند. آنها روزبه‌روز بدتر کردند و ما را تا حضیض بدبختی عقب کشاندند.

 


آن رژیم منحوسِ نکبتِ واقعاً پلید، معنویت و مادّیت و عزت و استعداد و همه چیز را از این مردم گرفت. حالا شما میخواهید بر ویرانه‌های آنها بنا کنید؛ زحمت دارد و خیلی باید تلاش کنید. باید روح تحقیق پارسایانه‌ی بیعوض را تزریق کنیم، تا برای تحقیق، دنبال پاداش نباشند؛ چون اصلاً تحقیق، پاداش واقعی ندارد. مثلاً اگر آدم بخواهد به پاستور، به خاطر کشف میکرب پول بدهد، به نظرتان چه‌قدر باید بدهد؟ آیا اصلاً میشود برای او پولی معیّن کرد؟ آیا قابل مقایسه است؟ بنابراین، امثال پاستور هم هیچ‌وقت برای پول تحقیق نکردند. اگر برای پول تحقیق میکردند، حقیقتاً به این‌جا نمیرسیدند. اروپاییها این حسن را داشتند؛ کمااین‌که دانشمندان قدیمی ما هم همین‌طور بودند. شما ببینید، امثال محمّدبن‌زکریایرازی - آن عالم آن‌چنانی - در فقر و تنگدستی میمیرند؛ ولی ماها تا یک کار میکنیم، فوراً میگوییم پولش چه‌قدر شد؟! معلوم است که به جایی نمیرسد!

 


ان‌شاءاللَّه آن پروژه‌ی (یامهدی) شما، اگر این خصوصیات باشد، خیلی زودتر و بهتر از این تمام خواهد شد و به جایی خواهد رسید. ان‌شاءاللَّه موفق باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) معاون پارلمانی وقت وزیر فرهنگ و آموزش عالی

 


2) قائم‌مقام وقت وزیر فرهنگ و آموزش عالی

 


3) دکتر معین، وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت‌

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی

تاریخ: 1369/10/10

 

بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


یکی از چیزهایی که در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوری اسلامی و حتّی شخص شخیص امام بزرگوار را - که تحقیقاً انسان برتر و فوق انسانهای متعارف بود - خشنود و خوشدل میکرد و خستگیها را از تن آنها میزدود، دیدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادین و سربازان جان بر کف انقلاب اسلامی بود، که حقیقتاً ارزشمندترین فرآورده و دستاورد این انقلاب محسوب میشوند. از جمله‌ی آنها، شما برادران عزیز کمیته‌ی انقلاب اسلامی هستید؛ مخصوصاً فرماندهان و سابقه‌داران و پیشکسوتان این تشکیلات انقلابی ناب، که مصیبتها دیدید، زحمتها کشیدید، با انقلاب متولد شدید، با انقلاب رشد کردید، از انقلاب تغذیه شدید، جانانه به انقلاب خدمت کردید و جان را - که عزیزترین موجودی هر انسانی است - به چیزی نگرفتید.

 


خیلیها مدارج تحصیلی را طی کردند، خیلیها مقام گرفتند، خیلیها معروف شدند؛ اما شما مشهور شدن را به چیزی نگرفتید، خط مستقیمی را شناختید و جستید و دست در دست پیر عارفِ آگاهِ واقفِ راه‌شناسِ خطرشناسِ منزل‌شناس گذاشتید و به امید خدا حرکت کردید. در میان برادران کمیته، عناصر بسیاری از این قبیل بوده‌اند و هستند و خیلی باارزشند. من هم امروز دیدار با شما را یک حادثه‌ی شیرین و شادیآور برای خودم میدانم و از چند هفته پیش که صحبت بود با شما ملاقات خواهیم داشت، بسیاری از اوقات به یاد این دیدار شما بودم.

 


حقیقتاً این واقعیتی است که برای یک انقلاب، انسان‌سازی از همه چیز مهمتر است. اگر انقلاب، انسان‌سازی نکند، هیچ کاری نکرده است. اگر کسی فکر بکند، دلیل این معنا واضح است. یعنی این حرف، واقعاً استدلال نمیخواهد؛ چون دنیا بدون انسان صالح، یک پدیده‌ی بیجان و کور و تاریک است. آن چیزی که به عالم خاکی جان میبخشد، ارزش میدهد، نور میدهد و معنا و مضمون به وجود میآورد، انسان است. (انّی جاعل فیالارض خلیفة)(1). جانشین، عنوانی است که خدا به انسان داده است. این جانشین را کجا گذاشته‌اند؟ (فیالارض). ارض بدون این جانشین، چیست و چه ارزشی دارد؟

 


تمام پیامبران و عباداللَّه الصّالحین، همّشان این بوده که انسان صالح را در این زمین به وجود بیاورند، حفظ کنند، رشد بدهند و تکثیر نمایند. هدف اسلام هم این است. این‌که شما دیدید، امام در بیانیه‌یی در چند سال قبل فرمودند، فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی، ساختن جوانانی از این قبیل است، یک حرف نبود که همین‌طور بر قلم امام جاری شده باشد. این، یک مبنای اسلامی و الهی بسیار مستحکم دارد. واقعاً فتح‌الفتوح، یعنی ساختن انسان صالح.

 


این بدبختیهایی که شما میبینید روی زمین را فراگرفته است و در زیارتها و آثار مربوط به ولیّ‌عصر(ارواحنالتراب‌مقدمه‌الفداء) آمده است: (کما ملئت ظلما و جورا)(2)؛ زمین در تمام دوره‌های تاریخ، پُر از ظلم و جور شده است و میشود و آن بزرگوار می‌آید، همه‌ی زمین را از قسط و عدل پُر میکند، این ظلم و جور روی زمین، بر اثر چیست؟ بر اثر نبود یا کمبود انسان صالح، بر اثر سروری و خدایگانی انسانهای ناصالح.

 


دنیا امروز از چه مینالد؟ پاسخش روشن است. دنیا امروز از تبعیض مینالد، از محرومیتهای تحمیل شده بر انسانها مینالد، از تحقیر انسان مینالد، از پُر شدن فضا از گند غرور متکبرانه‌ی قشری خاص در عالم مینالد. بشریت، در فشار این حوادث تلخ است. پنج هزار سال پیش، دنیا از چه مینالید؟ آیا از نداشتن هواپیما مینالید؟ از نداشتن کامپیوتر مینالید؟ مگر کامپیوتر، کسی را سعادتمند میکند؟ پنج هزار سال پیش هم دنیا از همین تبعیضها و ظلمها و از همین تحقیر جوهر انسانیت و سلطه‌ی نامردمان بر زندگی و سرنوشت انسانها مینالید.

 


تا وقتی که عدالت و دین خالص و ناب بر دنیا مستقر نشود، بشریت همیشه از همان چیزها مینالد؛ والّا بشریت نمیتواند بگوید، آن روزی که قطار برقی و جت نداشتم، بدبخت بودم؛ امروز که اینها را دارم، خوشبختم. آیا امروز بشریت خوشبخت است؟ آیا امروز انسان مظلوم در دنیا در اکثریت نیست؟ آیا امروز یک مجموعه‌ی تبهکار - که در عالم، در اقلیت مطلقند - بر سرنوشت انسانها حکومت نمیکنند؟ همین حرفها در همیشه‌ی تاریخ بوده و این، آن سرشت دگرگونگیناپذیر انسان است. گوهر انسانیت، همیشه یک گوهر است و همواره در مقابل یک جریان فاسد ایستاده است.

 


انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربیت کند. نقش انسان صالح، این است. برادران عزیز من! آن چیزی که این انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست؛ همان مقدار مایه‌ی صلاحی که ما ملت داریم. در حق ملتمان هم مبالغه نمیکنیم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاکم است و حرکت به سمت صلاح، برنامه‌ریزی شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسی طولانی است.

 


این‌که شما و آن کسی که زیر دستتان و با شما کار میکند، به عنوان جوان کمیته‌یی، اگر توطئه‌ی دشمن در شکل قاچاقچی ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل جنگ تحمیلی ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل رواج فحشا و فساد ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل ترویج بیهودگی و مواد مخدر و پوچیها و پوسیدگیها ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ معنایش همین تولیت انسانهای صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهای آن و از خود دانستن و نگهداری و پاسداری محکم از آن است؛ مخصوص شما هم نیست. همه‌ی جوانان صالح، همه‌ی انسانهای خوب و همه‌ی برادران مؤمن از قشرهای مختلف، این‌طورند. البته مسؤولیتها سنگین و سبک دارد، آدمها یکسان نیستند و تجربه‌ها جوهرها را آشکار میکند.

 


این مجموعه است که امریکا و استکبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبلیغات را کُند کرد. کجای دنیاست که در مقابل توطئه‌هایی از قبیل توطئه‌هایی که نسبت به جمهوری اسلامی شد، بتواند بایستد و مقاومت کند؟ جمهوری اسلامی، نه فقط ایستاد و مقاومت کرد و خود را حفظ نمود، بلکه دشمن را متزلزل کرد. امروز نقش رهبری قلابییی که امریکاییها در دنیا برای خود ادعا میکردند، بشدت متزلزل شده و زیر سؤال رفته است. بدعمل‌ترین دولتها نسبت به بشریت، ادعای رهبری بشریت را میکند! این، بدترین فاجعه برای بشریت است.

 


شما چه حق دارید که در شرق آسیا، آن فجایع را به بار آوردید؛ در امریکای لاتین، آن همه بدی و نامردمی کردید؛ در آفریقا، متحدان و پرورده‌های دستتان، این‌قدر به مردم ظلم کردند؛ در خاورمیانه، خودتان و دست‌پرورده‌ی پلیدتان - یعنی اسرائیل - این‌قدر منشأ جنایت و ظلم شده‌اید؟ در کشوری مثل ایران چه کردید؟ در جاهای دیگر چه کردید؟ شما سردمداران سیاست امریکا، چه حق دارید که ادعای رهبری دنیای امروز را بکنید؟ این، چه حرف چرند و مهملی است که به گوش امریکاییها خوش‌آهنگ آمده و دایماً خودشان و متملقانشان هم تکرار میکنند؟ چه رهبرییی؟! رهبری، متعلق به پیامبران است. رهبری بشر، متعلق به پیمایندگان راه عدالت بشری است.

 


آیا شما در داخل کشور امریکا توانسته‌اید عدالت را برقرار کنید؟ آیا میتوانید ادعا بکنید، سیاهان امریکا - که چهل، پنجاه میلیون نفر جمعیت دارند - در آخر قرن بیستم، از حقوقی برابر با سفیدها برخوردارند؟ کدام رهبرییی؟! به صرف این‌که هرجا حادثه‌یی پیش می‌آید - چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها - فوراً سینه سپر میکنند و جلو میروند، خود را رهبر جهان میدانند! مثل این لاتهای محله‌ها که از قدیم دیده بودیم، هرجا هر کسی با کسی حرفی میزد، اینها در آن‌جا حاضر بودند و خودشان را وارد معرکه میکردند و حرف میزدند و دخالت میکردند! این، ژاندارمی و سرگردنه‌بگیری و قزاق‌بازی است. کدام رهبرییی؟!

 


امریکاییها بدانند که حضور آنها در منطقه‌ی خلیج فارس و در کشورهای اسلامیِ حول وحوش خلیج فارس، امروز از نظر تمام ملتهای مسلمان جهان، یک امر منفور و مورد انزجار است. هیچ ملتی - چه آنهایی که نزدیکند و چه آنهایی که دورند - روی این قضیه صحه نگذاشته است. خیال نکنند به صرف این‌که در محافل سیاسی و در مجموعه‌های اقتصادی خودشان مینشینند و فکر میکنند که فتوحات کرده‌اند، واقعاً فتوحاتی کرده‌اند. ما البته تجاوز به کویت از سوی عراق را محکوم کردیم و میکنیم؛ کار غلطی است و هیچ‌کس از آن دفاع نمیکند؛ اما در منطقه‌ی اسلامی خلیج فارس، تجاوز و زورگویی و گردن‌کلفتی و قلدری ممنوع است. آن کسی که باید این ممنوعیت را اعمال کند، خود ملتهای این منطقه‌اند. اگر دولتهای این منطقه، به ملتهای خودشان متکی باشند، میتوانند این منطقه را امن و آرام بکنند. ما میتوانیم این کار را بکنیم.

 


این زمزمه‌هایی که چندی پیش از زبان امریکاییها شنیده شد و بعد انکار کردند، باز حالا مجدداً شروع شده است و میگویند که میخواهند در این‌جا بمانند و فلان جا (3) را نودونه‌ساله اجاره کنند و نظم امنیتی جدیدی در خلیج فارس برقرار نمایند! یکایک امریکاییها و متحدانشان بدانند که ملتهای این منطقه، قلم پای متجاوز را خرد خواهند کرد. مگر اجازه میدهند که امریکا به بهانه‌ی حفظ امنیت یک کشور یا یک منطقه‌ی خاص، به این‌جا بیاید و ژاندارم بشود و برای خودش پاسگاه درست کند؟! این، چه حرفی است؟ هر دولتی هم که چنین اجازه‌یی را بدهد، ملت آن کشور، آن دولت را از سریر قدرت پایین خواهند کشید؛ مگر میگذارند؟

 


امریکاییها تجربه کرده‌اند و فهمیده‌اند که تجهیزات و بمب اتم و بقیه‌ی چیزها، برای مقابله با ملتها و اراده‌ی آنها، چیزهای بسیار کوچک و ناچیزی هستند. دولتها را میترساند، ارتشها را میترساند؛ ولی ملتها را ابداً. اگر ملتها نخواهند بگذارند که امریکا در این سواحل عربی خلیج فارس باقی بماند، مگر کسی جرأت دارد در آن‌جا بماند؟ مگر میتوانند بمانند؟ مگر میگذاریم بمانند؟ من اعلام میکنم، ملتها و شخصیتهایی که تجاوز عراق به کویت را محکوم کردند و باید هم میکردند، ماندن امریکاییها در هر نقطه‌یی از این منطقه را تجاوز تلقی خواهند کرد و ده برابرِ تجاوز عراق به کویت، او را محکوم خواهند کرد و با او مقابله خواهند نمود.

 


آنچه برای ملتهای این منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهی ممکن است که در ملتی، به خاطر تلقینات دشمنان، فرهنگ غیراسلامی رایج بشود و عده‌یی را گول بزند؛ اما دلهای مردم، در قبضه‌ی قدرت اسلام و قرآن است. شما دیدید که ملتهای مسلمان در همه جا - اروپا و آسیا و بخصوص در پاکستان - در مقابل اهانت آن بلندگوی شیطان، که آیات شیطانی را بر دل مجرمان نازل میکرد، چه کردند؛ مخصوص جمهوری اسلامی هم نبود. این اسلام، اعتقاد و ایمان اسلامی مردم است. ملتها این‌گونه‌اند. ممکن است بعضی از سران، دلهای ناباور و کافرپیشه‌یی داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند؛ اما ملتها این‌طور نیستند. پرچم این اسلام، امروز در دست شما جوانان ساخته‌شده‌ی انقلاب، از جمله شما برادران عزیز پاسدار کمیته‌هاست.

 


من به شما - در هر شأنی که هستید - نصیحتی عرض میکنم. البته این نصیحت، در درجه‌ی اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهی است. اصل قضیه، این است. بعد از ایمان آوردن به اسلام، آنچه که مطرح میشود، حفظ خطکشیهای اسلام است. (و من یتعدّ حدوداللَّه فاولئک هم الظّالمون)(4). تعدی از حدود الهی، جایز نیست. اسلام و خطکشیها را دقیق معین کرده است. اگر کسی هم فکر کند که اسلام خطکشی نکرده است، باید خودش را ملامت کند و برود معلوماتش را زیاد نماید. حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، آن وقتی سربلند است که بتواند حدود الهی را حفظ کند.

 


عبّاد بصری، امام سجاد(سلام‌اللَّه‌علیه) را در راه حج دید و عرض کرد: (ترکت الجهاد و صعوبته و اقبلت علی الحجّ و لینه)(5). یعنی جهاد و سختیهایش را رها کرده‌ای و سراغ حج آمده‌ای که کار آسانی است؟! این آیه را هم برای حضرت خواند: (انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل‌اللَّه فیقتلون و یقتلون)(6). او برای امام سجاد(ع) آیه‌ی قرآن میخواند که چرا شما عوض جهاد، به حج میآیید؟! جهاد زیر پرچم چه کسی؟ عبدالملک مروان! یعنی امام سجاد(ع) زیر پرچم عبدالملک برود و جهاد کند؟ آیا این جهاد است؟ حضرت فرمود: دنباله‌ی این آیه را بلدی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: (التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللَّه)(7). حضرت فرمود: هر وقت که تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راکعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنکر و حافظون لحدوداللَّه سر کار آمدند، من زیر پرچم آنها میروم و آنگاه جهاد خواهم کرد؛ حالا روز جهاد نیست.

 


حدود را بشناسید و طبق آن عمل کنید. هرچه که حد الهی است، آن درست است. سلایق شخصی باید دخالت نکند. من به برادران کمیته مکرر توصیه میکردم و حالا هم همین توصیه را میکنم که حد رعایت بشود؛ هرچه که هست. با کسی رودربایستی هم که نداریم. یک وقت ممکن است حد الهی، زید را عصبانی کند؛ بکند. یکی خوشش نیاید؛ نیاید. نباید ملاحظه کرد. یک وقت هم ممکن است حد الهی، خود من را راضی نکند. من که میخواهم عمل بکنم، باید بدانم حد الهی که باید رعایت کرد، همیشه آن نیست که دیگری را ممکن است خوش نیاید؛ یک وقت هم حد الهی آن است که من را خوش نمی‌آید. مرد آن است که در این‌جا هم بگوید، بیخود کرده‌ام که خوشم نیامده؛ حد الهی مقدم است. نباید زیاده‌روی کرد، کم هم نباید گذاشت؛ دقیق روی مرز باید حرکت کرد. این، آن توصیه‌ی من است.

 


کارهای حساسی در دستتان است. مبارزه‌ی با منکرات، حساس است. مبارزه‌ی با مواد مخدر، حساس است. مبارزه‌ی با ضد انقلاب، حساس است. مواجهه‌ی با انسانها، حساس است. هر انسانی، دنیایی است. اینها خیلی حساس و مهم است. اگر در نظرمان، قاعده‌ی شرعی را روشن و مسلّم فهمیدیم و به آن اتکا کردیم، هرکه هرچه میخواهد بگوید، بگوید؛ هر کس بدش می‌آید، بیاید؛ هر کس خوشش می‌آید، بیاید. (انّ رضی النّاس لایملک)(8). مگر میشود همه‌ی دلها را دانه دانه به دست آورد؟ باید دید حق چیست و حکم خدا کدام است.

 


اعتقادم این است که مهمترین خصلت امام بزرگوار ما این بود که خویش و بیگانه و دوست و آشنا، برایش فرقی نداشت. حقیقتاً خدا میداند که آن بزرگوار در این دنیای تاریک ظلمانی، مثل یک خورشید، چند صباحی آمد درخشید و رفت، تا مردم بدانند که خورشیدی هم هست. دیگر بعد از ائمه و معصومین، ما و دیگران هم مثل آن آدم سراغ نداریم. اگر کسی هم بگوید، به نظر من بی‌انصافی کرده است. انسانیت باید بفهمد که این گوهر در خزانه‌ی الهی وجود دارد. آن مرد، اگر میفهمید که تکلیف است، عمل میکرد. نگفت که اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پیمود؟ او، این را راست میگفت.

 


آن روزی که او به مردم خطاب کرد و مبارزه را شروع نمود، در بین علما و بزرگان و شخصیتهای برجسته و انسانهای لایقی که بودند، انصافاً هیچ‌کس گمان نمیکرد که مردم پشت سر کسی که صاحب این دعوت و فریاد است، راه بیفتند. البته امام به مردم ایمان داشت و معتقد بود که میآیند؛ اما در عین حال، آن دریادلی از توکل به خدا و این‌که من تکلیفم را عمل میکنم، میخواهند بیایند، میخواهند نیایند، مهم بود. خدای متعال هم قاعده‌یی دارد: (من کان للَّه کان اللَّه له)(9). (من اصلح فیما بینه و بین اللَّه اصلح اللَّه فیما بینه و بین النّاس)(10). هر کس بین خود و خدا را درست و اصلاح کند، خدا بین او و مردم را درست خواهد کرد.

 


در زندانهای فلسطین، در گوشه‌ی کشورهای آفریقایی، در تونس و مراکش، تحت اختناق به نام او شعار میدهند. چه کسی این کار را کرده است؟ ما تبلیغ کرده‌ایم؟ آیا دستگاههای تبلیغی میتوانند بگویند که این کارها را ما کرده‌ایم؟ من هشت سال رئیس جمهور بودم؛ میدانم که در این مملکت چه خبر است. هیچ‌کس نمیتواند بگوید که اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازیر شدن آب در یک سرزمین صاف و مستعد رفت. نمیخواهد کسی آن را پارو بزند؛ خودش سرازیر میشود و میرود، تا چشنده و نوشنده‌ی خودش را پیدا کند.

 


در ایام ریاست جمهوری، به یکی از کشورهای آفریقایی سفر رسمی داشتم. از پلکان هواپیما که پایین آمدم، دیدم که رئیس‌جمهور آن کشور، مرعوب من شده است. این وضعیت، در چهره‌اش کاملاً آشکار بود. در ماشین تشریفاتی نشستیم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشین دیدم که این شخص، بدون آن‌که خودش بخواهد، یک طرف نشسته و جرأت نمیکند به صورت من نگاه کند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگویی، یواش یواش او را به صحبت آوردم. وقتی به ایران برگشتم، به امام گفتم، من در آن‌جا دیدم که اینها در ما رشحه‌یی از وجود شما را میبینند.

 


آن رئیس‌جمهور، در مقابل من که این‌طور خاضع نبود - من که کسی نبودم - او در مقابل امام خاضع بود؛ امامی که مظهر انقلاب بود. آن شخص - که نمیخواهم اسمش را بیاورم - نمیتوانست خودش را نگهدارد. او یک رئیس‌جمهور گردن کلفت و معروفِ حسابی هم است؛ از این آدمهای خرده‌ریز نیست؛ اما از هیأت ایرانی، امام را میدید و بویش را میشنید.

 


شما در آن‌جایی که باید طبق تکلیف شرعی عمل کنید، هیچ ملاحظه نکنید که کسی خواهد گفت، برو تند عمل کن، این چه ملاحظه‌یی است که میکنی. ابداً. در میدان جنگ هم وقتی با دشمن طرفید، آن‌جایی که باید خشونت بکنید، به تکلیف شرعی خود عمل کنید و ملاحظه نکنید که کسی شما را بر تندی ملامت بکند؛ باید حد را بشناسید.

 


این روزها، مسأله‌ی ادغام نیروهای انتظامی مطرح است. من هم نوشتم که ادغام را قانون بدانید. قانون جمهوری اسلامی، جزو حدوداللَّه است که باید به بهترین وجه رعایت بشود. البته این را شما بدانید که من به برادر عزیزمان آقای نوری (11)، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ایشان را حقیقتاً یکی از آن شایستگان این انقلاب میشناسم و میدانم. البته در این قضیه، من در جزییات دخالت نکردم. بعضی از برادران کمیته، طرحی فراهم کرده بودند و برای من فرستادند که آن را نگاه کردم. طرح وزارت کشور را هم دیدم؛ اما دأبم نیست و بنا ندارم که در جزییات وارد شوم و بگویم این چارت را به این شکل کنید، آن را به این‌جا بیاورید، این را به آن‌جا ببرید. باید خودشان تنظیم و اداره کنند و من هم در آن‌جایی که مسؤولیتم هست، وارد میشوم و اقدام میکنم؛ ولی در این مرحله، مسؤولیتم نیست.

 


پاسدار هستید، پاسدار بمانید و خواهید ماند. عنوان افتخارآمیزی است؛ این عنوان را باید نگهدارید. برنامه‌ی برادران هم همین است. مطابق شأنتان و مطابق وظایف انقلابی، مأموریت و مسؤولیتی خواهند داد؛ انجام بدهید. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعی و زی و روحیه‌ی پاسداری است. بد است که ما با نام پاسدار، کسی را داشته باشیم که آنچه در ذهنش نمیگذرد، پاسداری از اسلام باشد و برایش مسایل شخصی و خودی مطرح باشد. اینها ارزشی ندارد. این‌طور آدمی، اصلاً نبودنش بهتر از بودن است. باید مسایل انقلاب اسلامی - همان چیزی که شما میگویید پاسدار آن هستیم - محور باشد. اصل قضیه، این است.

 


هرجا هستید، سعی کنید که این‌طور باشید. سعی کنید که دیگران را هم پاسدار کنید. سعی کنید که روحیه‌ی پاسداری را در دیگران هم بدمید. من همیشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، برای جوانان مثال میزدم و میگفتم، در یک خرمن ذغال، مثل گُل آتش باشید. مگر دور و بر خودش را رها میکند؟ مگر به این‌که من روشنم، اکتفا میکند؟ نخیر، تمام این خرمن را به یک گُل آتش تبدیل میکند. این‌طوری باشید. آن روز، کمبودمان این بود. میگفتم، متأسفانه باد ملایمِ مناسبی که بوزد و تسریع کند، نیست؛ اما امروز که هست. امروز نسیم جانبخش اسلام و کلمات آن مفسر اسلام و آن حکیم عالیقدر و عظیم‌الشأن و آن مرد خدا و بنده‌ی خدا - که از همه‌ی عنوانها بالاتر است - در اختیار ماست. این خرمن آتش را باید به وجود بیاورید و روشن کنید و با اخلاق و عملتان، همه را منوّر و گرم نمایید.

 


نگذارید با عمل یک فرد، نام پاسداری مخدوش بشود. این‌که برادر عزیزمان آقای مختار کلانتری (12) گفتند، ناظر به این است. من به ایشان مکرر این تذکرات را داده‌ام. مواظب باشید، یک پاسدار از روی بیتوجهی، از روی احساسات و عدم رعایت شؤون پاسداری، کاری نکند که این‌همه جوان خوب، زیر سؤال بروند. الحمدللَّه ایشان چند روز قبل هم به من خصوصی گفتند؛ امروز هم جلوی شماها مژده‌اش را دادند که اقدام کرده‌اند. بله، اقدام کنید. با بدیها مقابله و برخورد نمایید.

 


وقتی میآیند به من گزارش میدهند که در فلان شهر، ما پاسدار کمیته‌یی را دیدیم که این‌طوری عمل میکرد، خدا میداند به قلبم فشار می‌آید؛ نه فقط برای این‌که حرکت بدی انجام گرفته - این، یک بخش از بدی است و تنها این نیست - بلکه برای آن است که این همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادی خرج شده و این همه خون عزیز بر خاک ریخته شده؛ ولی به خاطر یک نفر زیر سؤال میرود؛ حیف است. کار اینها، مثل آن آخوندهای درباری دوران گذشته است که روحانیت به این عظمت را زیر سؤال قرار میدادند. آنها میرفتند کار زشتی میکردند، با ظلم میساختند و به خاطر حُطام دنیا و یک لقمه نان - مثل این‌که آن جباران، جلوی سگها و غلامهایشان میانداختند، جلوی اینها هم میانداختند - مدح و تملق آنها را میگفتند. به خاطر عمل یک آدم این‌طوری، آن همه طلبه‌ی شریف که در حجره‌ها و مدرسه‌ها، با فقر و گرسنگی و آبرومندی درس میخواندند و زیر بار فلک هم نمیرفتند، زیر سؤال میرفتند؛ خوب بود؟ امام که در بیانات خود، این‌قدر روی شانه‌ی آخوند درباری شلاق کوبیده، به همین خاطر است؛ مواظبت کنید.

 


در این‌جا، من به برادران عزیز روحانی هم که تشریف دارند، یک جمله عرض بکنم. مسؤولیت حفظ معنویت و روح و حال این برادران، به عهده‌ی شماست. انسان، سایش‌پذیر است. هر انسان دیگری جز معصومین، در برخوردها و سایشها و اصطکاکها، ساییده و کم میشود و برجستگیهای روحیش تغییر میکند؛ باید مراقبش بود. این‌که ذکر دایمی گفته‌اند، برای خاطر این است. انسان دایماً باید متذکر باشد؛ والّا خراب خواهد شد.

 


بزرگان و ائمه و معصومین ما، مواظب خودشان، خودسازیشان، نمازشان، ذکرشان، دعایشان، توجهات و توسلاتشان بودند؛ برای این‌که ضایع و خراب نشوند. ماها خراب میشویم. اگر مواظب خودتان نباشید، ضایع و خراب میشوید. این برادران عزیز روحانی، بایستی به این جهت توجه کنند.

 


خداوند ان‌شاءاللَّه به شما توفیق بدهد و تأیید و کمکتان کند. ان‌شاءاللَّه که در این مرحله‌ی کنونی انقلاب و کشور و نیز در آینده، شأن شایسته و وظیفه‌ی خداپسند خودتان را انجام بدهید و صمیمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی، مثل همیشه بانشاط و سرحال و کاملاً در راه و مواظب حدود الهی، حرکت بکنید. خدای متعال هم کمک خواهد کرد و ان‌شاءاللَّه شر دشمنان از عالم اسلام کم شود.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


 

 


 

 


 


 

 


1) بقره: 30

 


2) بحارالانوار، ج 27 ، ص 119

 


3) اشاره به جزیره‌ی بوبیان کویت‌

 


4) بقره: 229

 


5) بحارالانوار، ج 46 ، ص 116

 


6) توبه: 111

 


7) توبه: 112

 


8) بحارالانوار، ج 70 ، ص 2

 


9) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

 


10) بحارالانوار، ج 68 ، ص 366

 


11) وزیر کشور وقت‌

 


12) فرمانده‌ی کمیته‌ی انقلاب اسلامی

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم اعطای شرح وظایف نیروی زمینی سپاه به فرمانده‌ی کل سپاه‌

تاریخ: 1369/10/01

 

بیانات در مراسم اعطای شرح وظایف نیروی زمینی سپاه به فرمانده‌ی کل سپاه‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 


از این‌که امروز به‌طور قطعی و رسمی، شرح وظایف نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ابلاغ میشود، خیلی خوشحالم. واقعاً میتوان گفت که بخش عمده‌ی سپاه را نیروی زمینی تشکیل میدهد. همچنان که در گذشته هم تلاشهای فراوانی که برادران سپاه کردند، عمدتاً در محور نیروی زمینی بود. البته نیروی زمینی سپاه، یکجا نیروی دریایی هم میشود و کار آبی انجام میدهد؛ اما تلاشها و مجاهدتهای واقعاً برجسته‌ی شما برادران در بخش زمینی سپاه پاسداران، یکی از روشنترین و درخشانترین سابقه‌ها و خاطرات این دوازده سال بعد از پیروزی انقلاب است. حالا این بخش، با یک شرح وظایف روشن و مشخص، ان‌شاءاللَّه کار خودش را ادامه خواهد داد.

 


در کنار نیروی زمینی و در میان بخشهای دیگر سپاه - که هر کدام اهمیت خاص خودشان را دارند - بخش بسیج و نیروی مقاومت، حایز کمال اهمیت است. ما امیدواریم که ان‌شاءاللَّه برادران نیرو - آقای ایزدی و سایر برادران - با اخلاص و تلاش و مجاهدتی که دارند و با راهنماییها و کمکهایی که فرماندهی و ستاد فرماندهی سپاه میکنند، بتوانند این وظایف را به شکل دقیقی، با واقعیتهای نیروی زمینی منطبق کنند و سازماندهیها را به همان شکلی که مقرر است، هرچه زودتر به سامان برسانند و این اطمینان کافی را برای مسؤولان و منتظران و متوقعان از سپاه به وجود بیاورند که نیروی زمینی، مثل همیشه آماده‌ی فداکاری و جانفشانی وانجام وظایف بزرگ خودش است.

 


در تدوین این شرح وظایف، هم برادران ستاد سپاه خیلی زحمت کشیدند و هم آقای دکتر فیروزآبادی و آقای فروزنده واقعاً صرف وقت کردند. من میدیدم که اینها مثل یک طرح بزرگ مملکتی، روی جابه‌جا کردن این یگانها و واحدها و محلهای استقرار خیلی کوشش میکردند، تا بتوانند نظرات شما را تأمین کنند.

 


سلام من را به همه‌ی برادران برسانید. ان‌شاءاللَّه موفق باشید.

 


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:بیانات مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از طلاب و دانشجویان

تاریخ: 1369/09/28

 

بیانات در دیدار جمعی از طلاب و دانشجویان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
در ابتدا لازم میدانم که از همه‌ی برادران و خواهران، خانواده‌های معظم شهدا و جانبازان و آزادگان استان بوشهر که از مناطق دوردست تشریف آورده‌اند و راهی طولانی پیموده‌اند، و همچنین آزادگانی که از میان ملت مسلمان لبنان تشریف آورده‌اند، صمیمانه تشکر کنم.
روز وحدت حوزه و دانشگاه، از یادگارهای ارزشمند امام بزرگوار ماست. این مسأله هم مثل همه‌ی تدابیر و تصمیمهای مهمی که در راه جریان صحیح و اسلامی جامعه‌ی ما، آن حکیم عالی‌مقام و آن انسان والا و بصیر مطرح کردند، یکی از برکات وجودی ایشان بوده و هست و ان‌شاءاللَّه خواهد بود.
امسال، سالگرد اعلام روز وحدت حوزه و دانشگاه، مصادف با ایامی است که به بانوی بزرگ اسلام، دختر عالی‌مقام پیامبر(ص)، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) متعلق است. بد نیست که در آغاز عرایضم، یک جمله درباره‌ی این بزرگوار مطرح کنم، تا ان‌شاءاللَّه برای همه‌ی زندگیمان، بخصوص برای این ایامِ تعیین‌کننده و سرنوشت ساز، راهگشا باشد. آن جمله این است که بعد از مقامات معنوی و مراتب روحانی فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) - که ماها قادر نیستیم آنها را درست بفهمیم - خصوصیت عملی آن بزرگوار این بود که در همه‌ی شرایط، تسلیم محض حکم الهی و راه خدا بود. همین تسلیم محض بود که در طول تاریخ اسلام، از این بزرگوار یک مجاهد بی‌نظیر و یک پرچم مظلومیت و حقانیت به وجود آورد. تا امروز هم این پرچم برافراشته است و روزبه‌روز مکانت آن موجود عالیقدر - که در بحبوحه‌ی جوانی، در عالیترین مراتب فداکاری قدم گذاشت - افزوده شده و حقیقتاً مصداق (انّا اعطیناک الکوثر) (۲۲۵) بوده است؛ همچنان‌که در روایات هست.
و اما مسأله‌ی وحدت حوزه و دانشگاه و روحانی و دانشجو. با این‌که بیش از ده سال از اعلام این امر میگذرد، به نظر میرسد که هنوز درباره‌ی این بنیان مبارکی که امام بزرگوارمان بنا گذاشتند، جا برای سخن گفتن و تحلیل کردن و مطالعه کردن هست. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟ آیا مقصود این است که برنامه‌های حوزه را در دانشگاه، یا برنامه‌های دانشگاه را در حوزه اجرا کنیم؟ یقیناً مقصود اینها نیست. حوزه برای خود، علوم و درسها و روشهایی دارد؛ دانشگاه هم برای خود، علوم و روشها و مقاصدی دارد. البته هرکدام هم باید روشهای خود را کامل کنند و از تجربه‌های یکدیگر استفاده نمایند؛ دراین بحثی نیست. بنابراین، مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، اینها نیست.
وحدت حوزه و دانشگاه که امام به عنوان یک شعار مطرح کردند، اغلب از واقعیت تلخی در جامعه‌ی ما و یا همه‌ی جوامع اسلامی منشأ میگرفت که آن واقعیت تلخ، ساخته و پرداخته‌ی مستقیم و حساب‌شده‌ی دست استعمار بود. آن واقعیت این بود که وقتی استعمارگران، نقشه‌های فتوحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود را طراحی میکردند، به یک مانع عمده برخورد کردند و آن، اعتقادات دینی ملتها بود.
البته اعتقادات دینی، همه‌جا مزاحم تجاوزطلبی استعمارگران نیست. آن دین تحریف‌شده، دینی که ساخته‌ی دست قدرتها باشد، به‌طور طبیعی با قدرتها معارضه‌یی ندارد. اسلام مصداق تام و تمام آن دینی بود که با حمله و یورش همه‌جانبه و متجاوزانه‌ی دول استعماری به مناطق اسلامی، حقیقتاً معارضه میکرد. استعمارگران در مطالعات خودشان، این را فهمیدند.
زیاد شنیدید، نمیخواهم تکرار کنم. در هند، این را تجربه کردند و در کشورهای عربی، این را تجربه کردند. در ایران، این را تجربه کردند. هرجا که احساس وجدان دینی در مردم بیدار بود، نقشه‌های استعمار با مانع مواجه میشد. یک نمونه، ماجرای تنباکو در ایران بود. یک نمونه، نهضت مشروطیت در آغاز کار در ایران بود. یک نمونه، حوادث خونینی بود که در هند، در مقابل انگلیسیها اتفاق افتاد. یک نمونه، برخورد افغانیهای مسلمان با انگلیسیها در اواسط قرن نوزدهم بود. یک نمونه، حرکت سیّد جمال در مصر بود که انگلیسیها را لرزاند. از این قبیل نمونه‌ها، فراوانند.
لردهای سیاسی و انگلیسیهای عالیرتبه‌ی دولتی در آن زمان، تقریباً انگشت آنها نقشه‌ی سیاسی دنیا را رقم میزد. درحقیقت، آنها با همه‌ی دنیا کار داشتند؛ از استرالیا بگیرید، تا مناطق مرکزی آسیا، تا شبه‌قاره‌ی هند، تا ایران، تا خاورمیانه، تا شمال آفریقا و تا امریکا. این جزیره‌ی کوچک، در تمام مناطق دنیا اعمال نفوذ میکرد.
آنها، به این نتیجه رسیدند که در این منطقه‌ی حساس دنیا - که نفت و گاز دارد و میباید انرژی آینده‌ی دنیای آن روز را تأمین بکند و از لحاظ سوق‌الجیشی، آن وقتیکه هواپیماها و این وسایل ارتباطیِ سریع نبود، نقطه‌ی حیاتی بین شرق و غرب محسوب میشد - اگر بخواهند خودشان را تثبیت بکنند، مجبورند فکر اسلام را بکنند و به‌گونه‌یی وجود وجدان دینی اسلام را در این منطقه علاج کنند؛ والّا با بیدار بودن وجدان دینی و ایمان اسلامی مردم، ادامه‌ی نقشه‌های آنها ممکن نخواهد بود.
این تشخیصشان، تشخیص درستی بود و واقعاً درست فهمیده بودند. مانع عمده برای آنها، عبارت از اسلام بود. حالا ما که انگلیسیها را گفتیم، نه این‌که بقیه‌ی دولتهای اروپایی مؤثر نبودند؛ خیر، فرانسه و ایتالیا و پرتغال و بلژیک هم بودند. در همه‌ی کارهایی که آن روز در نقاط مختلف میکردند، محور عمده انگلیسیها بودند. در صحنه‌ی زندگی سیاستها و اجتماعات، هر ملتی نوبتی دارد. آن روز هم نوبت آنها بود؛ میتاختند و بیرحمانه تصرف میکردند.
وقتی که نوبت به کشورهای اسلامی رسید، به این فکر افتادند که باید کاری کرد که نسلهای روبه‌رشد این کشورها، از دین جدا بشوند. برای این کار، دو راه باید پیموده میشد:
یک راه، اشاعه‌ی شهوات و بازکردن راه شهوت‌رانی بود. همه‌ی ادیان عالم، نه فقط دین اسلام؛ منتها دین اسلام، منظمتر و دقیقتر از سایر ادیان - با عنان گسیختگی شهوات انسانها مخالفند. ادیان برای شهوات، ضابطه و قاعده و حدود و قیود دارند. پرورش روح انسان، بدون محدود کردن شهوات که امکان‌پذیر نیست. وقتی که شهوات انسان، عنان گسیخته باشد، همان حیوان و بهایم است و رشد انسانی امکان ندارد. لذا ادیان با شهوات و عنان گسیختگی آن مخالفند.
پس در هر جامعه‌یی، راه مبارزه‌ی ساده و آسان با ادیان این است که راه عنان‌گسیختگی و مهارگسیختگی شهوات را باز کنند. در ایران، این کار را شروع کردند. یکی از راههایش - که جزو مهمترین کارها بود - کشف حجاب بود. یکی دیگر از راههایش، رواج میخوارگی بود که این کار را انجام دادند. کار دیگر این بود که رابطه‌ی محدود زن و مرد را بشکنند. این، جزو کارهای تجربه‌شده است. وسایل جدید علمی و پیشرفتهای تمدن - مثل سینما و رادیو و تلویزیون و امثال اینها - نیز به آنها این امکان را میداد که با خیال راحت این کارها را در جامعه انجام بدهند. این، غیر از مقوله‌ی علم و سواد و فکریات و ذهنیات بود.
اشتباه این‌جاست که عده‌یی خیال میکنند، آن چیزی که موجب میشود شهوات رواج پیدا کند، علم و دانش است. نه، علم و دانش، آن جریان دوم بود. جریان اول، جریان فرهنگی محض و بازکردن راه فساد فکری و عملی و جنسی و ابتذال زندگی روی مردم بود. این، آن کار اول بود که انجام دادند. لذا اولین کسانی که با این حمله‌ی غربیها در ایران و همین‌طور در کشورهای دیگر فاسد شدند، با سوادان نبودند؛ بسیاری از بیسوادان بودند. همین حالا هم همین‌طور است.
کسانی که در دوران رژیم ستمشاهی غرق در فساد بودند، اکثر و اغلبشان بیسوادان و طبقات متوسط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثر است و کمک میکند. آن حالت رفاه و مصرف‌زدگی و آسایش زندگی، به آن فسادی که آنها دنبال میکردند و برنامه‌ریزی مینمودند، کمک میکرد. این، یک جریان بود.
جریان دیگر، جریان علمی و فکری بود. یعنی با ورود تفکرات علمیِ جدید به کشورهای اسلامی - که قهراً جاذبه داشت و طبیعی بود که پیشرفتهای علمییی که اروپا به آن دست یافته بود، جاذبه داشته باشد - این پیشرفتهای علمی را وسیله‌یی برای بیاعتقادی به دین و خاموش کردن شعله‌ی ایمان دینی در دلها و از بین بردن بیداری وجدان دینی در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاهها را از اول بر پایه‌ی بیاعتقادی گذاشتند.
هر گروه از جوانانی که در دوره‌های اول برای تحصیل رفتند، هدف تبلیغات ضد اسلامی اروپاییها قرار گرفتند. آن کسانی که اولین پرورش‌یافته‌های فرهنگ غرب بودند، غالباً - نمیگویم همه - کسانی بودند که با دین، بیگانگی و بلکه عنادی احساس میکردند. البته ضعف نفسها و نبودن تبلیغات دینی قوی و باب روز هم مؤثر بود.
بنیان دانشگاه - یعنی مرکز پرورش انسانهای دانشمند طبق پیشرفتهای علمی روز - بر بیدینی و معارضه‌ی با دین گذاشته شد و چندین سال این مسأله را با قوّت و دقت دنبال کردند. یعنی نه تنها دین را در دانشگاهها ضعیف کردند، بلکه به معارضه‌ی با آن پرداختند.
هدف اینها معارضه‌ی با دین - به عنوان دین - نبود؛ هدف، همان چیزی بود که اول عرض کردم؛ یعنی بتوانند بر کشورهای اسلامی سلطه پیدا کنند. برای این کار، مجبور بودند نسلی را پرورش بدهند و تربیت بکنند که آینده‌ی کشور را - چه از لحاظ اداره و چه از لحاظ سازندگی کشور - به دست بگیرد و به دین اعتقادی نداشته باشد و به ایمان مذهبی پایبند نباشد و بتواند در تصرف آنها واقع بشود. متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق شدند. بنابراین، بنای دانشگاه را بنای بدی گذاشتند.
البته ایمان اسلامی و وجدان ملی در میان مردم ما، آن‌چنان بود که عده‌یی از دانشمندان و تحصیلکردگان سالم بمانند و سالم هم ماندند. به‌هیچ‌وجه نمیشود همه‌ی تحصیلکردگان دانشگاه را از دین و مصالح دینی و مصالح کشور، بیگانه توصیف کرد. این، ادعای درستی نیست. اما آن کسانی را که اینها میخواستند از میان این جمع به مسندهای قدرت برسانند، براحتی این کار را کردند و در اختیار خودشان قرار دادند. لذا رجال سیاسی، تحصیلکردگان این دانشگاهها و کسانی که در سرتاسر کشور برای پستها یا کارهای مؤثر و حساس احتیاج داشتند، در یک نسل، بکلی با دین بیگانه شدند. آن نسلِ پرورش‌یافته‌ی دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران، غالباً نسل بیاعتقادی بود.
البته بعدها وضع عوض شد و کسان زیادی با پیشرفتهای دینی و آگاهیهای مذهبی آشنا شدند و احساسات در دلها بیدار شد و تفکرات صحیح و روشنفکران متدینی پیدا شدند و روحانیون نافذالکلمه‌یی - امثال شهید مفتح، شهید مطهری، شهید بهشتی؛ این شخصیتهای برجسته - در دانشگاهها رسوخ کردند و اثر گذاشتند و نیز بعضی از شخصیتهای دانشگاهی، با دنیای دین و مسائل مذهبی آشنا شدند و برخلاف آنچه که آنها میخواستند، پیش آمد؛ اما بنای کار را آن‌طور گذاشته بودند.
امام(ره) این واقعیت را بهتر از همه کس مشاهده میکردند، از ریشه‌های قضیه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه‌ی حکومت پهلوی مشاهده کرده بودند، علاج مشکلات ایران و بقای استقلال و شعار (نه شرقی و نه غربی) در کشور را در این میدانستند که روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، حقیقتاً با دین و ایمان مذهبی آمیخته باشند و روحانیون ما که از آن‌طرف بر اثر عواملی - از جمله، همین عواملی که گفته شد - از پیشرفتهای علمی و حوادث جهان و رویدادهای مهم کشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسائل جدید و پیشرفتهای علمی و حوادثی را که در دنیا میگذرد، ببینند و با آنها آشنا بشوند و روشهای تازه را تجربه کنند.
این، همان وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه‌ی اسلامیِ پیشرفته‌ی مستقل، جامعه‌ی امام، جامعه‌ی پیشاهنگ، جامعه‌ی الگو، ملت شاهد - ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند - حرکت نمایند.
در راه ایجاد چنین کشور و جامعه و ملتی، علاجی جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانی و روشنفکرِ تحصیلکرده، در کنار هم، دوش‌به‌دوش هم و با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمیشود. او متدین است، و این آگاه به مسائل جهان و مسائل روز. امام(ره) تا حدود زیادی در این راه موفق شدند. امروز دانشجویان ما در جهت اسلامی حرکت میکنند، مجموعه‌های اسلامی در دانشگاهها دارای ارزشند و غالب دانشجویان ما، جوانان انقلاب و فرزندان انقلابند.
البته نکته‌ی مهم در دانشگاهها، روش حاکم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، باید صددرصد اسلامی بشود - که البته تا حدود زیادی شده است - و مدیریتها باید برای اسلام در دانشگاهها، اصالت قایل بشوند. مادامی که دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و این نمیشود، مگر این‌که اساس و روش و سیستم در دانشگاهها اسلامی باشد. درسها، هرچه که میخواهد باشد؛ استاد، هر کس که میخواهد باشد؛ اما روابط، باید روابط اسلامی باشد؛ یعنی مدیر و دانشجویان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعایت احکام اسلام را بکنند.
ارزشهای اسلامی در دانشگاه باید مورد مسابقه قرار بگیرد، اسلام در دانشگاه غریب نباشد عمل و تعهد اسلامی یک چیز انگشت‌نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادری، عمل جهادی، درس‌خواندن از روی علاقه و صمیمیت، کمک به یکدیگر در فراگیری، تلاش برای تعمق در معلومات و دانشهای مختلف رایج باشد.
علم و دانش هم اسلامی و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقداری از بیت‌المال و امکانات مردم را مصرف کردن، و بدون این‌که یک نفر به علم دل بدهد و به فراگیری اهمیتی بدهد، فقط برای این‌که بتواند سرهم‌بندی، تکه کاغذی به دست بیاورد و در سایه‌ی آن شغلی بگیرد، تا پولی گیربیاورد - نه این‌که شغلی بگیرد، تا کاری بکند - این‌که اسلامی نیست. دانشجو هم اگر این‌طور درس بخواند، اسلامی نیست. استاد هم اگر این‌طور درس بدهد، اسلامی نیست. روابط اسلامی در دانشگاه این است؛ والّا جوانان و دختران و پسران ما بحمداللَّه مسلمانند.
نکته‌ی دیگری که در دانشگاه ما باید مورد توجه باشد، این است که این قشر جوان بایستی همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسؤولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفی را به او املا میکند؟ از او چه میخواهد؟ او چه نقشی میتواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفه‌ی او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما - که بحمداللَّه همیشه در صحنه‌های انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهی و با سواد شدن آنان کمک کند. درِ دانشگاه باید به روی مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضای خانواده‌ی خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد.
این را شما جوانان بدانید که در تاریخ کشور ما - اقلاً در این هفت، هشت، ده قرن - برای جوان هوشمند و فرزانه، هیچ فرصتی مثل امروز وجود نداشته است. اگر از حدود دوره‌ی حمله‌ی مغول به این طرف، مروری در تاریخ بکنید (که البته باید تاریخ را یاد بگیرید؛ چون چیز مهمی است. اگر بخواهید وضع و موقع امروز را درست تشخیص بدهید و بفهمید که در کجا قرار گرفته‌اید، باید تاریخ را بدانید. تسلط به تاریخ، چیز خیلی مفیدی است)، خواهید فهمید که در تمام این دوران هفتصد، هشتصد سال - از قبل از حمله‌ی مغول تا حالا - هیچ‌وقت نبوده که به قدر امروز در این کشور، برای انسان فرزانه‌ی مستعد، امکان رشد وجود داشته باشد. البته در قرنهای چهارم و پنجم، در زمان رژیمهای دیکتاتوری غزنوی و سلجوقی و امثال اینها که مجال نفس‌کشیدن به کسی نمیدادند - آن‌طور که در تاریخها نوشته‌اند و این تاریخها هم خیلی حجت نیست - نظامیه‌یی هم میساختند؛ اما این‌طور نبوده که راه معلومات و تحصیل، برای همه باز باشد. حالا نسبت به آن‌وقت قضاوت نمیکنیم؛ اما اگر از حدود حمله‌ی مغول به این طرف را ملاحظه کنید، خواهید دید که دوران، دوران جهالت و بیاعتنایی به معلومات و دوران پادشاهان مستبدِ خونخوارِ بدون یکذره اعتنای به مردم بود.
بعد هم که مسائل فرهنگ جدید و دانشگاهها و امثال اینها به وجود آمد، هدف اول، با سواد کردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شکلی بود که در جهت پیوستن هرچه سریعتر به قطبهای استعمار و استکبار جهانی - یعنی در جهت نوکری - به دستگاهها کمک کنند. در این دستگاهها، آن کسی عزیزتر بود که نوکرتر باشد. فکر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولتها، دولتهایی بودند که اساس کارشان بر وابستگی به بیگانه‌ها بود.
رژیم پهلوی را کدام قدرت سرکار آورده بود؟ رضاخان را چه کسی سرکار آورده بود؟ محمّدرضا را چه کسی سرکار آورده بود؟ اینها در تمام دوران سلطنتشان، در جهت منافع همان کسانی کار میکردند که اینها را سرکار آورده و قدرت بخشیده بودند. میدانستند که اگر از آنها قطع بکنند، امکان ماندن برایشان نیست.
امروز نگاه کنید، در خلیج فارس چه خبر است. (۲۲۶) این دولتهایی که هستند، احساس میکنند رگ حیات و شیشه‌ی زندگیشان در دست امریکاست. دولت سعودی یکطور، دولت کویت یکطور، آن بقیه هم یکطور. کشور ما هم در رژیم سابق، مثل آنها بود. هدف و جهت حکومت، عبارت از پیوستگی و وابستگی و سرسپردگی بود. دانشجو را هم همان‌طور میخواستند؛ دانشمندی هم اگر میخواستند، همان‌طور میخواستند؛ مگر آدمی که به گوشه‌یی برود و کاری به کار آنها و خودش نداشته باشد و برای خودش زندگی حیوانییی بکند.
امروز دورانی است که دانشگاه و دانشجو و جوان و زن و مرد، از هر قشر و نقطه‌یی از نقاط کشور، بدون اعتنا به وابستگیهای فامیلی و شخصی و قومی و منطقه‌یی و غیره، میتواند امیدوار باشد که بر عالم شدن، مؤثر شدن، مفید شدن برای کشور و تعیین‌کننده بودن در جهت حرکت مستقل و آزاد ملت خودش قادر است. این، چیز خیلی مغتنمی است.
امروز درس خواندن، حقیقتاً یک فرصت الهی است. در راه دین، در راه اسلامِ عزتبخش درس بخوانید؛ اسلامی که امروز به ملت ایران، این‌طور مکانت برجسته و مقام ممتازی در میان ملتها بخشیده است. مردم ما از قدرتها بیگانه‌اند، به تشرها و تهدیدهای ابرقدرتها بیاعتنا هستند و لبخند تمسخر بر لبهایشان نقش میبندد. اینها، عزت است.
الان شما به همین حادثه‌یی که در خلیج فارس اتفاق افتاده، نگاه کنید. هریک از این دولتهایی که هستند، چشمشان به دهان یکی از قدرتهاست که ببینند چه میخواهند، چه میگویند، چه اراده میکنند، تا خودشان را برطبق آن توجیه نمایند؛ حتّی دولتهایی که معمولاً باور انسان نمی‌آید که این دولتها هم وابسته باشند! امریکا حرفی میزند، اینها به دنبال او، حرفشان را - اگر غیر از آن هم باشد - تصحیح میکنند! حالا حق چیست، مصلحت مردم چیست، وجدان چه میخواهد، هیچ مورد نظر نیست.
طبیعی است که امریکا هم صددرصد در جهت منافع قدرتهای استکباری خود - نه منافع مردمش - منافع کمپانیها، منافع آن دستهای پنهان و مرموزی که نظام امریکایی را تشکیل و به آن خط میدهند و آن را راه میبرند، کار میکند؛ والّا ملت امریکا در حضور چندصدهزار سرباز امریکایی در بیابانهای عربستان، چه منافعی دارد!؟ منافع شرکتهای نفتی، شرکتهای فولاد، شرکتهای بزرگ چندملیتی، منافع آنهاست. همه چیز در خدمت منافع چنین مجموعه‌ی فاسدِ خدانشناسِ مردم‌نشناسی است.
در این میان، آن دولت و ملتی که حق و مصلحت و حرف درست را طبق معیارهای خود میسنجد و با شجاعت آن حرف را بر زبان میآورد، ملت ایران است. این، برای یک کشور و یک ملت، خیلی امتیاز است. این را انقلاب و اسلام به ما داده است. اسلام و انقلاب را باید زنده داشت و در راه آن تلاش کرد و ریشه‌های آن را عمیق نمود. برای این کار، مهمترین نقطه، حوزه و دانشگاه است.
طلاب جوان و عزیز و زحمتکش و قانع و مؤمن در حوزه‌های علمیه و نیز دانشجویان عزیز، این جوانان، این فرزندان و جگرگوشه‌های ملت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعه‌ی ما در دانشگاهها، باید در خط اسلام و در جهت عظمت کشور و بلند کردن پرچم اسلام و بیدار کردن ملتهای عالم و روح بخشیدن به این دنیای مرده به وسیله‌ی دستهای استکباری، درس بخوانند و کار و تلاش کنند، تا مطمئن بشوند که فردای ایران اسلامی، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. این، هدف شماست. این، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است.
در پایان عرایضم، مجدداً از خانواده‌های عزیز شهدا و جانبازان و آزادگان که این راه طولانی را از استان بوشهر و شهرهای مختلف پیموده‌اند و به این‌جا تشریف آورده‌اند، و نیز از عزیزانی که از لبنان آمده‌اند، تشکر میکنم و برای همه‌ی آنها دعا مینمایم. امیدوارم که خداوند به همه‌ی آنها عوض خیر مرحمت کند و شما عزیزان دانشجو را در راه خود مستقر و مستدام بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  9:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها