0

حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ "مهدى معزّى " فرمودند : 
مرحوم حاج شيخ مرتضى زاهد كه از پاكان علماء تهران بود فرمود : 
مـرحـوم سـيـّد عـبدالكريم محمودى شبهاى جمعه به خدمت حضرت ولى عصر (عليه السلام ) مى رسيد . 
او مـى گـفـت : 
شـب جـمعه اى در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم (در شهر رى ) خدمت حضرت بقية اللّـه ارواحـنا فـداه رسيدم ، به من فرمودند : 
سيد كريم بيا با هم به زيارت جدم حضرت على بن موسى الرّضا (عليه السلام ) برويم . 
گـفـتم : 
در خدمتم چند قدمى در خدمت آن حضرت برداشتم ديدم به در صحن حضرت رضا (عليه السـّلام ) رسـيده ام 
من با آن حضرت زيارت كردم و باز به همان نحو برگشتيم و به تهران آمديم . 
باز حضرت ولى عصر (ع ) فرمودند بيا با هم به زيارت قبر حاج سيد على مفسر بـرويم ، (ين قبر در صحن امام زاده عبداللّه است ) وقتى در خدمتشان به آنجا رفتيم ديدم روح آن مـرحـوم كنار قبرش ايسـتاده و اظهار ارادت به آن حضرت مى كند. بعد سيد على به من گفت : 
سـيـّد كـريـم بـه حاج شيخ مرتضى زاهد سلام مرا برسان و بگو چرا حق رفاقت و دوستى را رعايت نمى كنى و به ديدن ما نمى آئى و ما را فراموش كرده اى ؟حـضـرت ولى عـصـر (عـليــه الســّلام ) بــه سيد علـى فرمودند : 
حاج شيخ مرتضى گرفتار و معذور است من به جاى او خواهم آمد. 
 

جمعه 18 فروردین 1396  7:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

این حکایت،حکایت آن مرد کاشى مريض است که شفا يافته به برکت آن حضرت عليه السلام
ونيز در (بحار) ذکر فرموده که جماعتى از اهل نجف مرا خبر دادند که مردى از اهل کاشان در نجف اشرف آمد وعازم حج بيت الله الحرام بود پس درنجف عليل شد به مرض شديدى تا آنکه پاهاى او خشک شده بود وقدرت بر رفتار نداشت. رفقاى او، او را در نجف در نزد يکى از صلحا گذاشته بودند که آن صالح حجرهاى در صحن مقدس داشت وآن مرد صالح هر روز در را به روى او مى بست وبيرون ميرفت به صحرا براى تماشا واز براى برچيدن درها پس در يکى از روزها آن مريض به آن مرد صالح گفت که دلم تنگ شده واز اين مکان متوحش شدم مرا امروز با خود ببر بيرون ودر جايى بينداز آنگاه به هر جانب که خواهى برو. پس گفت که آنمرد راضى شد ومرا با خود بيرون برد ودر بيرون ولايت مقامى بود که آن را مقام حضرت قائم عليه السلام ميگفتند در خارج نجف پس مرا در آنجا نشانيد وجامه خود را در آنجا در حوضى که بود شست وبالاى درختى که در آنجا بود انداخت وبه صحرا رفت ومن تنها در آن مکان ماندم وفکر ميکردم که آخر امر من به کجا منتهى ميشد، ناگاه جوان خوشروى گندمگونى را ديدم که داخل آن صحن شد وبرمن سلام کرد وبه حجرهاى که در آن مقام بود رفت ودر نزد محراب آن چند رکعت نماز با خضوع وخشوع به جاى آورد که من هرگز به آن خوبى نديده بودم وچون از نماز فارغ شد به نزد من آمد واز احوال من سؤال نمود من گفتم که من به بلايى مبتلا شدم که سينه من از آن تنگ شده وخدا مرا از آن عافيت نميدهد تا آنکه سالم گردم ومرا از دنيا نميبرد تا آنکه خلاص گردم. پس آن مرد به من فرمود که محزون مباش زود است که حق تعالى هر دو را به تو عطا کند، پس از آن مکان گذشت وچون بيرون رفت من ديدم که آن جامه از بالاى درخت بر زمين افتاد ومن از جاى خود برخاستم وآن جامه را گرفتم وشستم وبر درخت انداختم، پس بعد از آن فکر کردم وگفتم که من نميتوانستم از جاى خود برخيزم اکنون چگونه چنين شدم که برخاستم وراه رفتم، وچون در خود نظر کردم هيچگونه درد ومرضى در خويش نديدم پس دانستم که آن مرد حضرت قائم عليه السلام بود که حق تعالى به برکت آن بزرگوار واعجاز او مرا عافيت بخشيده است. پس، از صحن آن مقام بيرون رفتم ودر صحرا نظر کردم کسى را نديدم پس بسيار نادم وپشيمان گرديدم که چرا من آن حضرت را نشناختم، پس صاحب حجره رفيق من آمد واز حال من سؤال کرد ومتحير گرديد ومن او را خبر دادم به آنچه گذشت واو نيز بسيار متحير شد که ملاقات آن بزرگوار او را ميسر نشد پس با او در حجره رفتم وسالم بود تا آنکه صاحبان ورفيقان او آمدند وچند روز با ايشان بود آنگاه مريض شد ومرد ودر صحن مقدس دفن شد وصحت آن دو چيز که حضرت قائم عليه السلام به او خبر داد ظاهر شد که يکى عافيت بود ويکى مردن.
مؤلف گويد مخفى نماند که در جمله اى از اماکن محل مخصوصى است معروف به مقام آن جناب مقل وادى السلام ومسجد سهله وحله وخارج قم وغير آن وظاهر آنست که کسى در آن مواضع به شرف حضور مشرف يا از آن جناب معجزه اى در آنجا ظاهر شده واز اين جهت داخل شده در اماکن شريفه متبرکه ومحل انس وتردد وملائکه وقلت شياطين در آنجا واين خود يکى از اسباب قريبه اجابت دعا وقبول عباداتست ودر بعضى از اخبار رسيده که خداوند را مکانهائى است که دوست مى دارد عبادت کرده شود در آنجا ووجود امثال اين اماکن چون مساجد ومشاهد ائمه عليهم السلام ومقابر امامزادگان وصلحاء وابرار در اطراف بلاد از الطاف غيبيه الهيه است براى بندگان درمانده ومضطر ومريض ومقروض ومظلوم وهراسان ومحتاج ونظاير ايشان از صاحبان هموم مفرق قلوب ومشتت خاطر ومخل حواس که به آنجا پناه برند وتضرع نمايند وبه وسيله صاحب آن مقام از خداوند مسئلت نمايند ودواى درد خود را بخواهند وشفا طلبند ودفع شر اشرار کنند وبسيارى شده که به سرعت مقرون به اجابت شده با مرض رفتند وبا عافيت برگشتند ومظلوم رفتند ومغبوط برگشتند وبا حال پريشان رفتند وآسوده خاطر مراجعت نمودند والبته هر چه در آداب واحترام آنجا بکوشند خير در آنجا بيشتر بينند ومحتمل است همه آن مواضع داخل باشد در جمله آن خانه ها که خداى تعالى امر فرموده است که بايست مقام آنها بلند باشد ونام خداى تعالى در آنجا مذکور شود ومدح فرمود از کسانى که در بامداد وپسين در آنجا تسبيح حق تعالى گويند واين مقام را گنجايش شرح بيش از اين نيست. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک (عرق النساء) شده بودند. ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود. خودشان می‌فرمودند:‌ روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند. 

در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید. 

گفتم: آهسته آهسته می‌روم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه می‌کردم که دیدم شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکرده‌اید. 

گفتم: تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سر چاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. پس چاقو را برداشت و گفت: برخیز، خوب شدی. 

خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید. گفت: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم. 

فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را می‌دانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

تشرف دخترمسیحی

در کتاب داستانهای حج می نویسد: به نقل از داستانها و پندها: 

دانشجویی مسلمان و ایرانی در آمریکا تحصیل می کرد، حسن اخلاق و برخورد اسلامی او موجب شد که یکی از دختران مسیحی آمریکایی به او محبت خاصی پیدا کرد، در حدی که پیشنهاد ازدواج با او نمود. 

دانشجو به او گفت: اسلام اجازه نمی دهد که من مسلمان با تو که مسیحی هستی ازدواج کنم مگر اینکه مسلمان شوی، دانشجو به دنبال این سخن کتابهای اسلامی را در اختیار او گذاشت، او در این باره تحقیقات و مطالعات فراوانی کرد و به حقانیت اسلام پی برد و مسلمان شد و با آن دانشجو ازدواج کرد. 

سفری پیش آمد و این زن و شوهر به ایران آمدند، زمانی بود که حرف از حج در میان بود، شوهر به همسرش گفت: 

ما در اسلام کنگره عظیمی به نام « حج» داریم، خوبست اسم نویسی کنیم و در حج امسال شرکت نماییم. 

همسر موافقت کرد و آن سال به حج رفتند، در مراسم حج روز شلوغ عید قربان زن در سرزمین منی گم شد، هر چه تلاش کرد و گشت شوهرش را نجست، خسته و کوفته و غمگین همچنان به دنبال شوهر می گشت تا اینکه به یادش آمد در مکه کنار کعبه شوهرش می گفت: ما امام زمان داریم که زنده است و پنهان است. 

توسل به امام زمان جست و عرض کرد: ای امام بزرگوار و پناه بی پناهان، مرا به همسرم برسان. 

هنوز سخنش تمام نشده بود، دید شخصی به شکل و قیافه عربی، نزد او آمد و به او گفت: چرا غمگین هستی؟ 

او جریان را عرض کرد. 

آن شخص به او گفت: ناراحت مباش با من بیا شوهرت همین جا است او را چند قدم با خود برد ناگهان او شوهرش را دید و اشک شوق ریخت ولی دیگر آن عرب را ندیدند. 

آن بانو جریان را از آغاز تا انجام شرح داد. معلوم شد حضرت ولی عصر عج او را به شوهرش رسانده است. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

تشرف پیرمرد قفل ساز

استاد بزرگوار حضرت آیت‌الله حاج آقا حسن صافی اصفهانی قدّس‌سره داستانی را نقل می کردند که بسیار شنیدنی و عبرت آموز است: 

در کربلای معلّا یکی از علما که به علوم غریبه آگاهی داشته است، تصمیم می‌گیرد که به وسیله علم جفر خود را به امام عصر (سلام‌الله‌علیه) برساند. در نتیجه در داخل یکی ازغرفه های صحن امام حسین‌ (سلام‌الله‌علیه) به محاسبات این علم می‌پردازد. پاسخی که دریافت می‌دارد این بوده است که امام داخل صحن با پیرمردی قفل‌ساز در حال صحبت هستند و گل می‌گویند و گل می‌شنوند. تردید می‌‌کند مبادا فلان قسمت از برنامه را اشتباه کرده باشم. بار دوم و سوم نیز حساب می‌کند و نتیجه همان می‌شود. در این هنگام عزم خود را بر دیدار جزم می‌کند که هر چه بادا باد. می‌بیند آری امام (علیه‌السلام) در همان زاویة صحن که به وسیله آن علم درک کرده است، با آن مرد قفل‌ساز مشغول گفتگو هستند. چون می‌بیند که آقا در حال خداحافظی هستند، رو به امام به سرعت حرکت می‌کند. امام (علیه‌السلام) از آن پیر‌مرد خداحافظی کرده و رو به سوی ایشان می‌آیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، می‌فرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از کنارش می‌گذرند. 

این عالم می‌گوید: همان وقت به سراغ این پیرمرد قفل‌ساز رفتم تا او و رفتار و روحیاتش را شناسایی کنم. از او پرسیدم: این آقایی که با ایشان صحبت داشتی، که بود؟ در پاسخ گفت: تا آن جا که می دانم آقا سیدمهدی، فرزند مرحوم آقا سیدحسن، هستند که پدرشان هم به رحمت خداوند رفته است. از نوع جواب او به زودی متوجه شدم که آقا خود را به او معرفی کرده‌اند، ولی این بنده خدا متوجه نشده است که ایشان امام‌عصر (سلام‌الله‌علیه) هستند. نزدیک بود او را از حقیقت امر آگاه سازم، ولی به خود آمدم که اگر این کار صلاح این بندة خدا بود، خود آقا به او توجه می‌دادند. ازحالات آقا و زمان آشنایی او با آقا و غیره پرسیدم... دقت کردم ببینم که این پیرمرد چه ویژگی خاصی دارد که امام مرا به آن دعوت فرموده‌اند: عاقبت دریافتم که در کنار تقید ایشان به مسائل شرعی و کسب حلال؛ بارزترین ویژگی اخلاقی او این است که سخت به قول و قرارش با مردم پایبند است و اگر می‌گوید قفل شما فلان موقع آماده است، آن را حتماً سر وقت و شاید زودتر آماده کرده است.

مراعات ظرافت‌های اخلاقی بی‌تردید در تکامل انسان سالک، نقشی جدی و اساسی دارد. چنانچه سهل‌انگاری در امور اخلاقی نیز تنزل‌آور و دورکننده از مقام قرب الهی است. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

مرحوم حاج سید محمد تقی مشیری که افتخار مصاهبت مرحوم آیت الله سید علی مجتهد سیستانی را داشتند در علم جفر مهارت و اطلاعی کامل داشت و مجهولاتی را به وسیله آن معلوم و گمشده هایی را پیدا می نمود. 
وی نقل می کرد: 
زمانی مبتلا به کسالت پا درد شدم به طوری که راه رفتن برایم مشکل بود و هر چه توانستم، معالجه کردم، بهتر نشد، تا جایی که گاهی مرا به دوش کشیده و می بردند و اغلب با کمک عصا به زحمت راه می رفتم. چاره آن را منحصر به تشرف خدمت حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف دیدم و راه تشرف را از طریق جفر یافته بودم. 
پس حساب کردم چه وقت آن حضرت به زیارت جدش حضرت رضا علیه السلام مشرف می شود؟ معلوم کرد، در روز عاشورا موقع ظهر. 

باز حساب کردم با چه لباسی و با چند نفر؟ معلوم کرد با لباس اعراب و سه نفر رفیق. و این حساب من در ذی القعده بود. انتظار کشیدم تا ذی القعده تمام شد و ذی الحجه گذشت و محرم فرا رسیده و روز عاشورا شد. 

پس غسل زیارت کرده و به زحمت فراوان مشرف شده و زیارت مخصوص و جامعه و عاشورا را خوانده و در مقابل درب پیش روی، که ورود آن حضرت را آن حساب، از آنجا تعیین کرده بود نشسته و انتظار ظهر را می کشیدم تا اینکه موقع زوال ظهر شد. 
دیدم چهار نفر شخصی نورانی شبیه به هم به یک قیافه و یک لباس وارد شده و هر کدام به یک طرفی رفته و مشغول زیارت شدند و من یکی از آنها را که مجذوب او شده بودم و یقین داشتم که حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف است تعقیب نمودم. 

او در مسجد بالا سر مشغول نماز شد و من در مقابلش نشستم، تا سلام نمازش را داد و من خواستم عرض ارادت و حاجت کنم، آن جناب مهلت نداده برق آسا پس از سلام نماز برخاست و نماز دیگر را شروع کرد. 

من با خود گفتم: اگر تا شب هم بنشینم نماز خواهد خواند. پس دقت می کنم که تا سلام نماز را گفت بلادرنگ من هم به آن حضرت سلام می کنم. وقتی جواب مرا داد، عرض حاجت می کنم ولی در این مرتبه هنوز سلام نداده بود که یکی از آن سه نفر که در حرم مطهر بودند آمدند وگفت: 
« یا خضر تعال راح المهدی: ای خضر بیا که حضرت مهدی علیه السلام رفت. » 

آن شخص که من یقین داشتم که حضرت صاحب (ع) است ولی حضرت ، خضر نبی بود، فوراً حرکت کرد و به آن سه نفر دیگر ملحق و از حرم بیرون رفتند و من در عقب سر آنها می دویدم که شاید آنها را درک کنم و به خدمت حضرت ولی عصر عجل الله فرجه برسم. 

ولی ممکن نشد و می دیدم آنان را که از دار السیاده خارج و در میان انبوه و ازدحام مردم که در صحن مطهر مشغول به عزاداری بودند از نظرم غایب شدند و من سر از پا نشناخته از صحن به بست بالا رفته و بار به صحن آمده و از بست پایین خارج شدم ولی اثری از آنها نیافتم و شاید یک ساعت و یا بیشتر از این طرف به آن طرف می دویدم و نگاه می کردم شاید بار دیگر هم آنها را ببینم ولی دولت مستعجل بود. 

دیگر به آن فیض نرسیدم و ناگاه متوجه خودم شدم که قبل از این، عاجز از راه رفتن عادی بودم ولی اکنون مدتی است می دوم و پایم درد نمی کند و از برکت توجه و عنایت آن بزرگوار شفا یافته است. » 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

مرحوم حجة الاسلام آقاى شيخ على كاشانى فريدة الاسلام) مى گويد: (يك شب در اطاق پذيرائى مرحوم آيةاللّه كوهستانى در كوهستان مشغول نماز مغرب شدم، ديدم حضرت بقيّة اللّه (ارواحنا فداه) تشريف آوردند ودر گوشه اطاق پشت به قبله به نحوى كه من در نماز صورت مباركشان را مى ديدم نشسته اند. 
من با خودم فكر كردم كه اگر نماز را بشكنم و عرض ادب به محضر مقدّسشان بكنم شايد از اين عمل من، خوششان نيايد و قبل از آنكه متوجّه ايشان بشوم تشريف ببرند، پس چه بهتر نمازم را نشكنم كه اگر اراده فرموده باشند من با ايشان حرف بزنم، تا بعد از نماز صبر مى فرمايند). 
نماز را خواندم. در بين نماز بعضى از جملات را حضرت با من مى گفتند، مخصوصاً جمله (يا مَنْ لَهُ الدُّنْيا وَالْآخِرَة اِرْحَمْ مَنْ لَيْسَ لَهُ الدُّنْيا وَالْآخِرَة) را كه در سجده آخر چون با حال بهترى مى خواندم امام هم آن را مكرّر با توجّه و حال بيشترى اداء مى فرمودند ولى به مجرّدى كه مى خواستم سلام نماز را بدهم حضرت ولى عصر (صلوات اللّه عليه) رفتند). 
شهيد هاشمى نژاد مى گويد: (شبى مرحوم استادم (شيخ على كاشانى فريدةالاسلام) در ايوان اطاق فوقانى كه در قم براى زندگى اجاره كرده بوديم، رو به حياط منزل ايستاده بود و حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) را با زيارت (آل يس) زيارت مى كرد و با آن حضرت مناجات مى نمود. 
من هم در كنار او منقل آتش را براى كُرسى درست مى كردم، يعنى آتش را باد مى زدم تا براى زير كرسى آماده شود. 
ناگهان ديدم مرحوم استاد تكانى خورد و حال توجّه اش، بيشتر شد و گريه اش شدّت كرد. 
من سرم را بالا كردم تا ببينم چه خبر است، با كمال تعجّب ديدم: (حضرت بقية الله (عليه السلام) در ميان زمين و آسمان مقابل استادم ايستاده و به او تبسّم مى كند و من در آن تاريكى شب، تمام خصوصيّات قيافه و حتّى رنگ لباس آن حضرت را مى ديدم). 
سپس سرم را پائين انداختم باز دو مرتبه وقتى سرم را بالا كردم آن حضرت را با همان قيافه و همان خصوصيّات ديدم. بالأخره چند بار اين عمل تكرار شد و در هر مرتبه جمال مقدّس آن حضرت را مشاهده مى كردم، تا آنكه در مرتبه آخر كه سرم را پائين انداختم متوجّه شدم كه استادم آرام گرفت. 
وقتى سرم را بالا كردم و به طرف آن حضرت نگاه نمودم ديگر آن آقا را نديدم معلوم شد كه مناجات استادم با رفتن آن حضرت تمام شده است. 
وقتى من و استادم پس از اين جريان در ميان اطاق، زير كرسى نشسته بوديم، استادم به گمان آنكه من چيزى نديده ام مى خواست موضوع را از من كتمان كنند. 
من ابتدا به او گفتم: (استاد! شما آقا را به چه لباسى مى ديديد؟) 
او با تعجّب از من سؤال كرد وگفت: (مگر تو آن حضرت را ديدى؟!) 
گفتم: (بلى! با لباس راه راه و عمّامه اى سبز و قيافه اى جذّاب كه خالى در كنار صورت داشت) و خلاصه آنچه از خصوصيّات در آن حضرت ديده بودم به او گفتم و او مرا تصديق كرد و تشويق نمود و خوشحال شد كه من لياقت ملاقات با آن امام معصوم (عليه السلام) را پيدا كرده ام). 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

هنگامى كه حضرت آية اللَّه گلپايگانى به عتبات، مشرّف بودند خدمت حضرت امام حسين (عليه السلام) در حرم شريف عرض مى كند: (پدر شما حضرت امير (سلام اللَّه عليه) به من عنايتى كردند و ظرف عسلى دادند؛ شما فرزند همان بزرگوار آيا چيزى (- اشاره است به توسّلى كه حضرت آية اللَّه گلپايگانى به مقام ولايت مطلقه امير المؤمنين (عليه السلام) پيدا كردند و ظرف عسلى در خواب براى ايشان آوردند.) 
به من عنايت نمى كنيد؟) 
آن زمان آقا در كربلا حجره آقا شيخ عبد الرّحيم كه از اوتاد و مقدّسين بوده مكان داشت و همان حجره جايى بوده كه مشهور است حضرت على اكبر ع از بالاى زين همانجا افتادند. 
آقا در خواب مى بينند صف جماعتى تشكيل شده كه امام جماعت، حضرت ولى عصر -ارواحنا فداه - هستند. 
صف اوّل، ابتدا و انتهايش معلوم نيست. صف دوّم، اوّلش معلوم نيست ولى آخرين شخص مقابل حضرت، خود آيةاللّه گلپايگانى ايستاده بود و همگى علما بودند. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

مـرحـوم پـدرم ، آقـاى حـاج سـيـد رضـاى ابـطـحـى رضـوان الله تـعـالى عـليـه بـراى مـن نقل مى كرد : 
علّت آنكه در مشهد دعاء ندبه مرسوم شد كه خوانده شود اين بود كه : 
يـكـى از تـجـّار اصـفـهـان كـه مـورد وثـوق مـن و جـمـعـى از عـلمـاء بـود، نـقـل مـى كـرد : 
مـن در مـنزل ، اطاق بزرگى را به عنوان حسينيه اختصاص داده ام و اكثـرا در آنجـا روضــه خـوانــى مــىكـنـم . شـبـى در خـواب ديـدم ، كـه مـن از مـنـزل خـارج شـده ام و بـه طــرف بــازار مــى روم ، ولـى جـمـعـى از عـلمـاء اصـفـهـان بـه طـرف مـنـزل مـا مـى آيـنـد! وقـتـى به من رسيدند گفتند : 
فلانى كجا مى روى ؟ مگر نمى دانى منزلت روضـه است . گفتم : 
نه منزل ما روضه نيست . گفتند : 
چرا منزلت روضه است و ما هم به آنجا مـى رويـم و حضرت بقية اللّه (عليه السلام ) هم آنجا تشـريف دارنـد،من فورا با عجله خواستم بـه طـرف مـنـزل بـروم آنـهـا بـه مـن گـفـتـنـد : 
بـا ادب وارد مـنـزل شـو، مـن مـودبانـه وارد شدم ، ديدم جمعـى از علمـاء در حسـينيه نشسته و در صـدر مجلس هم حـضـرت ولى عـصـر (عـليه السلام ) نشسته اند . وقتى به قيافه آن حضرت دقيـق شـدم ديـدم ،مـثـل آنـكـه ايـشـان را در جـائى ديـده ام . لذا از آن حـضـرت سؤال كردم كه آقا من شما را كجا ديده ام فرمود : 
هـمـيـن امـسـال در مـكـّه در آن نـيـمه شب در مسجدالحرام ، وقتى آمدى نزد من و لباسهايت را نـزد مـن گذاشتى و من به تو گفتم : 
مفاتيح را زير لباسهايت بگذار . 
تاجر اصفهانى مى گفت : 
همين طور بود يك شب در مكّه خواب از سرم پريده بود، با خود گفتم : 
چـه بـهـتـر كـه بـه مـسـجـدالحـرام مـشـرّف شـوم و در آنـجـا بـيـتـوتــه كـنــم و مـشـغــول عبـادت 
بشوم ، لذا وارد مسجدالحرام شدم ، به اطراف نگاه مى كردم ، كه كسى را پيدا كنم لباسهايم را نزد او بگذارم و بروم وضو بگيرم ، ديدم آقائى در گوشه اى نشسته اند، خـدمـتــش مـشــرّف شــدم و لباسهايم را نـزد او گذاشتم مى خواستم مفاتيحم را روى لباسهايم بـگـذارم فـرمـود : 
مـفـاتـيـح را زيـر لبـاسـهـايـت بـگـذار و مـن طـبـق دسـتـور ايـشـان عـمـل كـردم و مـفـاتـيـح را زيـر لباسهايم گذاشتم و رفتم و وضو گرفتم و برگشـتم و تـا صـبــح در خـدمـتــش و در كـنــارش مـشـغــول عـبـادت بـودم ولى در تـمـام ايـن مـدت حـتـّى احتمال هم ندادم ، كه او امام عصر روحى فداه باشد . 
به هر حال در خواب از آقا سؤال كردم : 
فرج شما كى خواهد بود؟ فرمود : 
"نزديك است به شيعيان ما بگوئيد دعاى ندبه را روزهاى جمعه بخوانند" . 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

ايـن قضيه به فرموده مرحوم مجلسى در بحار و حاجى نورى در "نجم الثّاقـب " در نجـف اشـرف معـروف و مشهور است . 
و مرحوم مجلسى فرموده است : 
اين قضيه را شخصى كه مورد وثوق من است به من گفت :خـانـه كـهـنـه قـديـمـى كـه الان مـن در آن سـكـونـت دارم مـال 
مـردى از اهل خـيـر و صـلاح بــود كـه او را "حـسـيـن مدلّل " مى گفتند . 
حسـين او نـزديـك صـحـن حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـّلام ) در مـحـلّى كـه آن را سـاباط "مـدلّل" مـى گـفـتـند زندگى مى كرد او داراى عيال و فرزندانى بود، و او مبتلا شده بود به كسالت فلج و مدتها بود كه قدرت بر قيام و حركت از رختخواب را نداشت و حتّى براى رفع حـاجـت اهـل و عـيـالش بـه او كـمــك مــى كـردنــد و چـون مـرضـش طـولانـى شـده بـود اهل و عيالش به فقر و تنگدستى مبتلا گرديده بودند . 
در نـيـمه شبى در سال 720 ق وقتى زن و فرزندش بيدار شدند ديدند كه از خانه و بام خانه نور عجيبـى سـاطع است . اين نور به قدرى فوق العاده است كه چشم را خيره مى كند . 
آنها از حسين مدلّل پرسيدند :
اين نور چيست ؟ و چه خبر است ؟! گـفـت : 
الان حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه نزد من تشريف داشتند و به من فرمودند : 
اى حسين ! از جا برخيز . 
عرض كردم : 
اى سيد و مولايم ، من را مى بينيد كه نمى توانم برخيزم ، من فلجم ! حضرت دست مرا گرفتند و بلندم كردند من فورا حالم خوب شد و صحيح و سالم گرديدم . 
و بـه مـن فـرمـودنـد : 
ايـن سـابـاط راه مـن اسـت كه من از اين راه به حرم جدم اميرالمؤ منين (عليه السـلام ) مـى روم ، درِ آن را هر شب ببنديد. عرض كردم : 
شنيدم و اطاعت مى كنم . 
سپس حضرت بقية اللّه (عجل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) برخاستند و از همانجا به زيارت حرم حضـرت علـى بن ابيطالب (عليه السلام ) رفتند و اين نور اثر قدم مبارك آن حضرت است . 
مـرحـوم حـاجـى نـورى مـى گـويـد : 
ايـن سـابـاط تـا بـه حـال مـشـهـور بـه سـابـاط حـسين مدلّل است و مردم براى آن ساباط نذرها مى كنند و به بركت حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام ) به حوائج خود مى رسند. 
ناگفته پيدا است ؛ كه خداى تعالى حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را تنها براى آنكه فلجى را شـفـا بـدهـنـد در كـره زمـيـن نـگـه نـداشـتـه ، بـلكـه آن حـضـرت را بـراى حـفـظ ديـن و تـشـكـيـل حـكـومـت واحــد 
جـهـانـى مـهـيـّا فـرمـوده اسـت ، ولى بـه خـاطــر آنـكــه مــردم دنـيــا و يــا لااقـل مسـلمانان جهـان ايمانشان كامل شود و متوجه آن وجود مقدس گردند و موجوديت آن حضرت را در همه جا معتقد شوند گـاهى ست به اين گونه معجزات مى زنند و مريضهائى را شفا مى دهند . 
"جان و مال و پدر و مادر و هر چه داريم به قربانش باد." 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

مـرحـوم حـاجـى نـورى در كـتـاب نـجــم الثـّاقــب از عــالم جـليــل آخـونــد "مــلاّ زيــن العـابـديــن 
سـلمـاسـى " شـاگـرد اهل سرّ"سيد بحرالعلوم " نقل مى كند كه فرمود : 
در خـدمـت سـيد بحرالعلوم به حرم مطهر عسكريين (عليهم السلام ) در سامرا مشرّف شديم و ماچـنــد نفـربوديم ، كه با او نماز مى خوانديم ، در ركعت دوم بعد از تشهد كه مى خواست براى ركعت سوم برخيزد حـالتى به او دست داد كه توقّفى نمود و بعد از چند لحظه برخاست . 
بـعـد از نـمـاز در حـالى كـه هـمـه ما تعجب كرده بوديم و نمى دانستيم چرا آن عالم بزرگ در وسـط نـمـازتـوقـّف كـرده و كـسـى از مـا جـرات نـداشـت كـه از او سـؤ ال كند . 
وقـتـى به منزل آن بزرگوار برگشتيم و سر سفره نشستيم يكى از سادات به من اشاره كرد كه علّت آن توقّـف را سؤال كنم ؟ گفتم : 
تو از من به آن جناب نزديكترى . 
سـيـّد بحرالعلوم (رضوان اللّه تعالى عليه ) متوجه ما شد و فرمود : 
با هم چه مى گوئيد؟ من كه از همه رويم به آن جناب بازتر بود. گفتم : 
اين سيد مى خواهد بداند، سرّ آن توقّف در حال نماز چه بوده است ؟ فـرمـود : 
مـن وقـتـى در حال نماز بودم ديدم ، حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه براى زيـارت پـدر بـزرگــوارش وارد حـرم مطهر شد من از مشاهده جمال مقدسش مبهو ت شدم و لذا آن حالت كه مشاهده نموديد بـه مـن دسـت داد ومن به ايشان نگاه مى كردم تا آنكه آن حضرت از حرم بيرون رفتند. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

یكى از بزرگان مراجع شيعه مرحوم آية اللّه العظمى آقاى "سيد ابوالحسن اصفهانى " است . 
او يكى از مراجع اعلاى دينى و زعيم اعظم و فقيه مؤيد و زمامدار تشيع ، از آيات و مراجعى كه بـى واســطه 
به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنافداه مشرّف گشته و مـورد تاءئيـدات غـيـبــى بــوده انــد و درطـول تـاريـخ غـيـبـت كـبـراى امـام عـصـر (عـجل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) كمتر مرجعى و زعيمى بـه كياست و فراست و سعه صدر و بـخشندگى و ماءثّر آثار و خدمات آن بزرگـوار و كرامـات بـاهرات و سـجاياى گرانمايه و سخاوتها و احسان هاى عجيبه و اخلاق نيكويش بوده است . 
يـكـى از كرامتهاى امام عصر ارواحنا فداه ، به اين نايب بزرگوار و زعيم امت توقيع شريفى اسـت كـه بــراى آن بـزرگـوار، صـادر مـى كـنـند و مى فرستند و بدين ترتيب ايشان را تحت عنايات خاصه خويش قـرار مـى دهند و به الطاف و عناياتشان مى نوازند . 
تـوقـيـعـى كـه حـضـرتــش ارسـال مـى دارنـد، توسـط مرحـوم ثقـة الاسـلام والمسـلمين ، زيـن العلمـاء الصـّالحـيـن حـاج شـيـخ "مـحـمـّد كـوفـى شـوشـتـرى " در نـامـه اى واصل مى شود كه متن مبارك آن نامه عبارت از اين است : 

"قل له : 
ارخص نفسك و اجعل مجلسك فى الدهليز واقض حوائج النّاس نحن ننصرك " . 
يـعـنـى (بـه او بـگـو : 
خـودت را بـراى مـردم ارزان كـن ، و در دسـتـرس هـمـه قـرار بـده ، مــحل نشسـتنت را دهليـز خانـه ات 
انتخاب كن تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند، حاجتهاى مردم را برآور ما ياريت مى كنيم ). 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

مرحوم آية اللّه آقاى حاج شيخ "محمد تقى بافقى " رحمة اللّه به قدرى در ارتباط با حضرت "ولـى عـصــر " 
(عـليـه السـّلام) قوى بـود و در ايـن جـهـت ايـمـانـش كـامـل بـود كـه هر زمان حاجتى داشت فـورا بـه مسجد جمكران مشرّف مى شد و حوائجش را از "امام زمـان " (عـليـه الســّلام ) مــى گـرفــت 
صـاحــب كـتـاب گـنـجـيـنـه دانـشـمـنـدان از قول يكى از علماء حوزه علميه قم نقل مى كند كه : 
حضرت آية اللّه حاج سيد محمد رضاى گلپايگانى فرمودند كه : 
در عصر آية اللّه آقاى حاج شـيـخ عـبدالكريم حائرى چهارصدنفر طلبه در حوزه قـم جمـع شـده بودنـد، آنهـا متحدا از مرحوم حـاج شـيـخ مـحـمـّد تـقى بافقى كه مقسم شهريه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بـود 
عباى زمستانى خواستند آقاى بافقى به مرحوم حاج شيخ عبدالكريم جريان را مى گويد : 
حاج شيخ عبدالكريم مى فرمايد : 
چهارصد عبا را از كجا بياوريم ؟! آقاى بافقى مى گويد : 
از حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مى گيريم . 
حاج شيخ عبدالكريم مى فرمايد : 
من راهى ندارم كه از آن حضرت بگيرم . 
آقاى بافقى مى گويد : 
من انشاءاللّه از آن حضرت مى گيرم . 
شب جمعه اى آقاى بافقى به مسجد جمكران رفت و خدمت حضرت رسـيد و روز جمعـه ، بـه مرحـوم حــاج 
شـيـخ عـبـدالكـريم گفت ، حضرت صاحب الزّمان (عليه السلام ) وعده فرمودند فردا روز شنبه چهار صد عبـا مرحمت بفرمايند . 
روز شنبه ديدم يكى از تجار چهارصد عبا آورد و بين طلاّب تقسيم كرد. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

 

آيـة اللّه آقـاى حاج شيخ "محمد على اراكى " يكى از علماء بزرگ حوزه علميه قم است ، كسى در تـقـوى وعـظـمت مقام علميش ترديد ندارد، مؤ لف كتاب گنجينه دانشمندان در جلد دوم صفحه 64 نقل مى كند : 
در شـب سـه شـنـبـه 26 ربـيـع الثـانـى 1393 بـراى مـؤلف فرمودند : 
دخترم كه همسر حجة الاسـلام آقـاى حـاج سـيـّد آقـاى اراكـى اسـت مـى خواست به مكّه مكرّمه مشـرّف شود و مى ترسيد نتواند، در اثر ازدحام حجاج طوافش را كامل و راحت انجام دهد . 
من به او گفتم : 
اگر به ذكر "يا حفيظُ يا عليم" مداومت كنى خدا به تو كمك خواهد كرد . 
او مـشـرّف بـمـكـّه شـد و بـرگـشت ، در مراجعت يك روز براى من تعريـف مـى كـرد كـه مـن بآن ذکر 
مـداومـت مـى كـردم و ب حـمـداللّه اعمالم را راحت انجام مى دادم ، تا آنكه يك روز در موقع طواف ، جمعى از سودانيها ازدحام عجيبى را در مطاف مشاهده كردم . 
قبل از طواف با خود فكر مى كردم كه من امروز چگونه در ميان اين همه جمعيت طواف مى كنم ، حيـف كـه من در اينجا محرمى ندارم ، تا مواظب من باشد، مردها بمن تنه نزنند ناگهان صدائى شنيدم ! كسى بمـن مـىگويد : 
متوسل به "امام زمان " (عليه السلام ) بشو تا بتوانى راحت طواف كنى گفتم : 
"امام زمان " كجا است ؟ گفت : 
همين آقا است كه جلو تو مى روند . 
نگاه كردم ديدم ، آقاى بزرگوارى پيش روى من راه مى رود و اطراف او بقدر يك متر خالى اسـت و كسـى درآن حريم وارد نمى شود . 
همان صدا بمن گفت : 
وارد اين حريم بشو و پشت سر آقا طواف كن . 
مـن فـوراً پـا در حـريـم گـذاشـتـم و پـشـت سر حضرت ولى عصر (عليه السلام ) مى رفتم و بقدرى نزديك 
بودم كه دستم به پشت آقا مى رسيد !! آهـسـتـه دسـت بـه پـشـت عـباى آنحضرت گذاشتم و بصورتم ماليدم، و مى گفتم آقا قربانت بروم ، اى "امام زمان " فدايت بشوم ، و بقدرى مسرور بودم ، كه فراموش كردم ، بـه آقا سلام كنم . 
خـلاصـه هـمـيـن طـور هـفـت شـوط طواف را بدون آنكه بدنى به بدنم بخورد و آن جمعيت انبوه براى من مزاحمتى داشته باشد انجام دادم . 
و تـعـجـب مـى كـردم كه چگونه از اين جمعيت انبوه كسى وارد اين حريم نمى شود و چون او تنها خواسـته اش همين بود سؤال و حاجت ديگرى از آن حضرت نداشته است. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:حکایات ملاقات با امام زمان عج الله

برتر از تشرف:

برتر از تشرف به خدمت امام زمان علیه السلام لازم نیست که انسان در پی این باشد. که به خدمت ولی عصر علیه السلام تشرف

حاصل کند. بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه علیه السلام بهتر از تشرف باشد. 

زیرا هر کجا که باشیم ان حضرت می بیند و می شنود . 

و عبادت در زمان غیبت افضل از عبادت در زمان حضور است. 

و زیارت هر کدام از ائمه اطهار علیه السلام مانند زیارت خود حضرت حجت (عج) است. 

(ایت الله بهجت . )
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 18 فروردین 1396  8:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها