فصل يكم: زندگى نامه لقمان
لقمان حكيم، يكى از بزرگ ترين حكماى حقيقى است كه قرآن كريم با تعبير بلند و رساىِ : «وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ ؛ به راستى ، لقمان را حكمت داديم» ، بر حكمتش گواهى داده و برخى از آموزه هاى حكيمانه او را براى آيندگان ، روايت كرده و بدين سان ، همگان را به جستجو و فرا گرفتن حكمت هاى او فرا خوانده است .
متأسّفانه، اطّلاع دقيقى از زندگىِ اين حكيم فرزانه در دست نيست ؛ ليكن بر پايه پژوهش نسبتا جامعى كه در اين باره صورت گرفته است ،
تبار
برخى ، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح» ، برخى وى را فرزند «باعور بن
تارح» ، عدّه اى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «ليان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثيرون»، و برخى وى را فرزند «كوش بن سام بن نوح» دانسته اند .
بديهى است كه انتخاب يكى از اين قول ها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مى توان گفت كه لقمان ، داراى نسب نامه معروفى نبوده است، چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السلام اشاره شده است :
أما وَاللّه ِ ما اُوتِيَ لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ في جِسمٍ ولا جَمالٍ .
به خدا سوگند ، حكمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زيبايى اندام، به لقمان داده نشد .
نژاد و مشخّصات ظاهرى
لقمان، از نژادِ سياه بود . آنچه مسلّم است ، وى از جمال ظاهرى ، بى بهره بوده است، چنان كه در حديثى كه ملاحظه شد ، به اين مطلب اشاره شده است . طَبرِسى رحمه الله در مجمع البيان آورده است :
قيل للقمان : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ الناقش؟!
به لقمانْ گفته شد : چه صورت زشتى دارى؟ گفت بر نقّاشى ايراد مى گيرى يا بر نقّاش؟!
امّا آنچه در برخى گزارش ها آمده كه وى را «كوتاه قامتِ پهن بينى (قصير
أفطس)» يا «پهن بينى (أفطسُ الأنف)» يا «كفيده پاشنه (مشقّق القدمين)» يا «ستبر لب (غليظُ الشَّفَتَين) » و يا «پهن پا و كژ قدم و زانو به هم چسبيده (غليظ المَشافر ومُصفَّح القَدَمَين)» خوانده اند ، دليلى قاطع ندارد .