خاطراتی از کتاب سلام سردار
شلیک فقط با یاد خدا
در اواسط سال 60، یک شب دو خودرو گشتی به سرپرستی حاج حسین در شهر سنندج مشغول گشتزنی بودند. ناگهان از طریق بیسیم متوجه شدیم آنها در محاصره دشمن قرار گرفته و نیاز به کمک دارند. آدرس را که پرسیدم، حاج حسین گفت: ما در بلوار شبلی درگیر هستیم و حدود 70 تا 80 نفر از ضد انقلابیون در مسجدی تجمع کرده و یکی از پیشمرگهای مسلمان را نیز از منزلش بیرون آورده و جلوی خانوادهاش اعدام کردهاند. پس از بررسی امکانات موجود و شرایط حاکم، درگیر شدن را صلاح ندانسته و چارهای ندیدیم جز این که از خمپاره استفاده کنیم. 3 قبضه خمپاره در باشگاه سوار کردیم و با زدن یک خمپاره منور، محل را دقیقاً شناسایی کردیم. پس از آن با شلیک پشت سر هم و درخواست کمک از توپخانه ارتش، محل تجمع و محلهای فرار دشمن را به شدت زیر آتش قراردادیم. آن زمان ما اطلاعات کافی از خمپاره نداشتیم و فقط با ذکر آیه شریفه «ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» و با توکل به ذات خدای تعالی شلیک میکردیم.
در خاتمه عملیات، فقط یک نفر از نیروهای بسیجی زخمی شده بود و تنها شهید ما همان یک نفری بود که او را از منزلش بیرون آورده و اعدام کرده بودند. ولی در آن درگیری 19 نفر از ضد انقلابیون توسط همان خمپارهها و با آتش خشم الهی کشته شدند. و این نبود مگر نصرت و خواست الهی.