وبسایت وقایع اتفاقیه - مرجان نیکروح: اگر نيويورک به خيابان والاستريت، پاريس به خيابان شانزهليزه، استانبول به خيابان استقلال و سنپترزبورگ به خيابان نودسکياش مينازد، تهران بايد به خيابان وليعصر(عج) که لقب طولانيترين خيابان خاورميانه را يدک ميکشد، بيش از همه شهرهاي جهان به خود بنازد. اين خيابان 18 کيلومتري که جنوب تهران- ميدان راهآهن- را به شمالش- ميدان تجريش- متصل کرده، فقط يک گذرگاه و خيابان نيست بلکه راستهاي با فرهنگ، تاريخ و هويت يک شهر، آن هم شهري پايتختنشين است.
اين خيابان، حيات فرهنگي، اجتماعي و سياسي را به يکديگر پيوند داده است؛ خياباني که مناطق شهرداري 3، 6، 11 و یک را در خود گنجانده و اين همان هويتي است که تمامي شهرهاي ايران، تهران را به خيابان وليعصرش ميشناسند و کمتر تهرانيای را بايد شناخت که از اين خيابان، خاطره نداشته باشد؛ در مراسمهاي مختلفش شرکت نکرده، سري به تئاتر، موزه و پارکهايش نزده، از کاخهاي سلطنتياش ديدن نکرده، آشرشته و حليم سيدمهدي را نخورده، باغ فردوسش را تماشا نکرده، بلندترين آسمانخراش تهران (ساختمانهاي اسکان) پيش از انقلاب را نديده، در کوچههاي باصفايش عاشق نشده، گريه نکرده و... . خياباني که با درختان سربهفلککشيدهاش پس از چندين دهه، مدتهاست دالاني سبز از جنوب تا پايتخت را در نقشه تهران کشيده است.
با همه اين تفاصيل نميتوان منکر اين قضيه شد طولانيترين خيابان تهران، ايران و خاورميانه، مظهري از دوگانگي سنت و مدرنيته است. درواقع، اين خيابان بهدليل پوشش از شماليترين تا جنوبيترين منطقه شهر، تمامي طبقات اجتماعي را نمايندگي ميکند؛ خياباني که در طول يک قرن، چهار نام را از آن خود کرد: اميريه، پهلوي، مصدق و سرانجام وليعصر(عج).
گذري بر تاريخچه احداث طولانيترين خيابان دارالخلافه
در دوران ناصري، تنها گذرگاهي که ميشد روي آن اسم خيابان گذاشت، لالهزار بود و بس. چقدر هم شاه شهيد به آن افتخار ميکرد و آن را همتراز شانزهليزه پاريس ميدانست و از مجيزگويانش ميخواست که اين خيابان را نه به اسم لالهزار بلکه شانزهليزه تهران صدا بزنند اما در نقشه نجمالدوله با دو محلهاي به نام اميريه و منيريه آشنا ميشويم که سالها بعد هسته اصلي خيابان وليعصر(عج) را تشکيل ميدهند. درواقع، اميريه، وليعصر(عج) دوران قاجار بود. وجه تسميه اين محل به اسم اميريه بهدليل آن بود که فرزند ناصرالدينشاه، کامرانميرزا در آن محل سکونت داشت که به اميريه معروف شد. کامرانميرزا نيز براي مادرش، منيرالسلطنه، خانهاي بنا کرد و در جوار منزل مادر، ميداني به نام منيريه ساخت. با رويکارآمدن سردار سپه، ساخت جاده مخصوصي به نام پهلوي در سالهای 1300تا 1302 آغاز شد.
سردار سپه با خريد قصبهاي در شمال تجريش به نام سعدآباد از دختر ناصرالدينشاه، کاخ تابستاني خود را در آنجا بنا کرد و کاخ زمستانياش همچنان در خيابان سپه (خيابان امامخميني) به نام کاخ مرمر به حياتش ادامه ميداد. از آنجا که براي رضاشاه، رفتن بهسمت شمال تهران بايد از مسيرهاي تپهمانندي صورت ميگرفت؛ در نتيجه، شاه تصميم گرفت اين دو کاخ را از طريق جادهاي به هم پيوند دهد که به نام جاده پهلوي با آن آشنا ميشويم. درواقع، طبق اسناد، براي ساخت و توسعه خيابان پهلوي، سه دوره وجود دارد؛ 1- دوره اول، توسعه خيابان اميريه در دوران کامرانميرزاست. 2- دوره دوم مربوط به زمامداري پهلوي اول ميشود: ساخت جادهاي از کاخ مرمر تا کاخ سعدآباد و 3- دوره سوم مربوط به سال 1307 بوده که مربوط به ساخت اداره راهآهن است که جاده از جنوب به ميدان راهآهن امتداد پيدا ميکند. سليمان بهبودي، گماشته رضاشاه در خاطرات محرمانه خود مينويسد: «روزي شاه احضار کردند که از کاخ (مرمر) تا خيابان پهلوي، پياده راه برويم تا آنکه به انتهاي خيابان پهلوي، به خندق برخورد کرديم.
در آن موقع، در اطراف تهران، خندق بود و چهار دروازه به خارج شهر داشت که از قرار، سابقا درها را ميبستند... به خاکريز خندق که رسيديم، مدتي روي بلندي خندق توقف کردند، به سمت شمال توجه فرمودند: «به کريمآقا بگو فردا چهار بعدازظهر اينجا باشند» و مراجعت فرمودند. بنده در مراجعت به آقاي سرتيپ کريمآقاخان که شهردار بود، اطلاع دادم و فرداي آن روز در خدمت اعليحضرت همايوني به همان محل رفتيم. پس از گفتوگوي مختصر، دستور بازکردن آن قسمت از خندق را به خارج از شهر صادر کردند و فرمودند: «اينجا را آباد و گردشگاه خواهم کرد» و ايجاد خيابان جديد را تا شميران و کاخ سعدآباد صادر فرمودند.»
عبدالله مستوفي در کتاب خاطراتش به نام «شرح زندگاني من» در رابطه با ساختن جاده پهلوي به گونهاي ديگر، اين تاريخ ساخت خيابان پهلوي را نقل ميکند: «روزي رضاشاه تصميم ميگيرد که کاخ تابستانياش را در سعدآباد يکجوري به کاخ زمستانياش، کاخ مرمر وصل کند. مهندس فردوسي از مهندسان شهرداري که خيابانهاي بسياري را در تهران ساخته بود، براي اين کار انتخاب ميشود. روزي رضاشاه، او را صدا کرده تا به سعدآباد بيايد و گفته اينجا را سنگ بگذار، مهندس هم گذاشت، پايينتر رفتند، باز گفت يک سنگ بگذار، گذاشت. همينطور ميرفتند تا به قنات باغ فردوس رسيدند. آنجا ديگر شاه گفت حالا همين را بگير، برو تا تهران.» به هنگام ساخت اين جاده، رضاشاه سوار بر اسب براي بازديد از ساختوساز، يک روز در هفته خود را به اين کار اختصاص ميداد و گاهي بههنگام برگشت به سعدآباد با اتومبيل خود بازميگشت.
در آغاز، اين جاده 18 کيلومتري براي عموم قابلاستفاده نبود و فقط مختص شاه، درباريان يا اعضاي سفارت بود و سايرين براي رفتن به شمال شهر بايد از جاده قصران[1] عبور ميکردند؛ البته بعد از اشغال تهران بهوسیله متفقين، اين جاده در اختيار عموم قرار گرفت و مردم ميتوانستند از ميدان راهآهن با يک خيابان به ميدان تجريش بروند.
جنوبيترين ميدان
نقطه ابتدايي جاده پهلوي، ميدان راهآهن است و اين ميدان را از آن جهت، ميدان راهآهن ميخوانند که ايستگاه راهآهن پايتخت در آن محل قرار دارد. ساخت اين ميدان به سال 1306 بازميگردد؛ در آن سال، حاج مخبرالسلطنه با زدن کلنگ نقرهاي در صحرايي بيرون از دروازه محمديه که هماکنون ايستگاه راهآهن وجود دارد دستور ساخت ميدان را آغاز ميکند. هفت ماه بعد، در 30 فروردين 1307، ساختن راهآهن بهوسیله آلمانيها و دانمارکيها در شمال کشور آغاز ميشود و سرانجام در سال 1317، رضاشاه راهآهن را افتتاح ميکند و نخستين قطار از بندر شاهپور (بندر امامخميني) به سمت تهران رهسپار ميشود. سقف محرک ايستگاه راهآهن که ساخته آلمانيها بود، با علامت صليب شکسته (علامت اساس مخصوص نازيها) نقشبندي شده بود.
نصرالله حدادي در کتاب «با من به طهران بياييد» مينويسد: «پس از اشغال تهران در سال1320، اين سازمان توسط متفقين اشغال شد و بهشدت رفتوآمدها موردکنترل قرار گرفت. اين درحالي بود که از داخل سالن اصلي، اخبار نقلوانتقالات به آلمان مخابره ميشد. متفقين درصدد برآمدند تا دستگاههاي فرستنده و گيرنده را پيدا کنند؛ سرانجام در بهت و ناباوري، ساعت نصبشده بر سردر ورودي بهعنوان فرستنده و ساعت داخل سالن بهعنوان گيرنده، اخبار تهران را به برلين ارسال و بالعکس دريافت ميکردند و اين دو ساعت سرانجام توسط متفقين از کار افتادند.» در سال 1370، قسمتي از سقف متحرک منقوش به آرم ضديهودي اساس، کاملا پوشانده شد.
شماليترين ميدان
ميدان تجريش در زمان تهران قديم، شماليترين ميدان در شهرستان شميران و از توابع تهران محسوب ميشد که با ساختن خيابان پهلوي، در نقطه پايان اين خيابان قرار ميگرفت. در دوران قاجار و بعد از آن، منطقه تجريش بهدليل آبوهواي خوش، وجود امامزاده صالح(ع) و تکيه بزرگ آن معروف بود و تهرانيهاي زيادي را در روزهاي تعطيل جذب خود ميکرد. نام محله تجريش براي نخستينبار در هزاران سال گذشته توسط راوندی، مورخ طغرل سلجوقي با نام ديه طجرشت آمده که طغرل در همين مکان جان ميسپارد و جسدش به شهر ري منتقل ميشود.
اوضاع و احوال نابسامان چنارهاي وليعصر(عج)
داستان چنارهاي خيابان وليعصر(عج)، داستان تازهاي نيست. رضاشاه براي آنکه اين خيابان طولاني را از ساير خيابانها متمايز کند از کفيل بلديه، بوذرجمهر که اختيار تام داشت، درخواست کرد که دو طرف خيابان را با درخت چنار تزئين کند. بوذرجمهر با هر زحمت و جان کندني که بود، 11 هزار اصله درخت چنار زير 10 سال در دو طرف خيابان پهلوي کاشت و با حفر دو حلقه چاه در محموديه آنها را سيراب کرد؛ البته بعدها با احداث پارک ملت، آب را از چاه آن تأمين ميکردند. از سال 1318 تا 1324، طبق آمارها، تعداد درختان چنار به 24 هزار اصله رسيد که گفته ميشود زحمت اين کار برعهده مهندس کريم ساعي، پدر پارک ساعي بوده است.
ساعي که تخصصش در امور جنگلداري بود، علاقه وافري داشت که در قسمت کنوني محل پارک ساعي، جنگل بزرگي احداث کند اما با دستاندازيهاي رجال و غصبکردن زمينها، فقط توانست پارک ساعي را تأسيس کند ولی مهمترين کارش، اضافه کردن چنارهاي خيابان وليعصر(عج) بود که اين خيابان را به زيباترين خيابان پايتخت تبديل کرد، هرچند آرزويش تحقق نيافت اما هماکنون، طبق آخرين آمارها، از 24 هزار اصله اولیه در سال 1374، 12 هزار اصله، در سال 1389، هشت هزار و300 اصله و در سال 91، هفت هزار اصله درخت چنار باقي مانده است.
کارشناسان، يکي از مهمترين دلايل خشکشدن چنارهاي خيابان وليعصر(عج) را فاضلابي ميدانند که وارد نهرهاي غربي و شرقي این خيابان ميشود. اين فاضلاب باعث شده ريشههای درختان قاچ زده و براي جذب مواد مغذي، املاح و آب توسط ريشه با مشکل روبهرو شوند. همچنين خيابان وليعصر(عج) با تقاطعهاي پرازدحامي مانند چهارراه اميراکرم، چهارراه وليعصر(عج)، ميدان وليعصر(عج)، ميدان ونک، تقاطع ميرداماد و چهارراه پارک وي، از نخستين ساعتهاي روز تا انتهاي شب- حتي در روزهاي تعطيل- شاهد بار ترافيکي بسيار سنگيني است که هزاران تن مواد آلاينده را وارد هوا ميکند و بيش از همه، روي چنارهاي دو سوي خيابان تأثير ميگذارد.
تهديدها اما به همينجا ختم نميشود؛ برجسازي در اين خيابان چند سالي است که شدت يافته و عرصه را بر چنارهاي پير، بيشازپيش تنگ کرده است. پيهاي عميق، ريشه درختان را قطع ميکنند، نخالهها در پايشان ريخته ميشوند و سايه بلند برجها، آنها را در جستوجوي نور خميدهتر میکنند. حال درختان اين خيابان خوب نيست. هر روز خبر از قطع و خشکشدن يکي از چنارهاي تاريخي اين راسته را ميشنويم و در اين چهار سال گذشته، آمار دقيقي از اصلههاي چنار در دوسوي خيابان وليعصر(عج) داده نشده اما مطمئنا خيلي کمتر از آمار سال 1391 است اما بايد ديد آيا شهرداري تهران تلاشي در راستای حفظ و نگهداري اين درختان که هر روز به مرگ تدريجي خود نزديک ميشوند، ميکند یا نه؟
درباره آسفالت شدن اين خيابان طولاني، مدارک نشان ميدهند که در سال 1307، خيابان پهلوي بالا ازسوی شهرداري، سنگفرش و سپس با ورود آسفالت در سال 1309، قيرريزي اين خيابان شروع شد و سرانجام بعد از گذشت سه سال در سال 1311، از ابتدا تا انتهاي خيابان پهلوي آسفالت شد.
موزه زنده در خيابان وليعصر(عج)
اين خيابان در عصر پهلوي و حتي بعد از پيروزي انقلاب، بهدليل مجاورت با بسياري از بناهاي مهم دولتي، سياسي، عمومي، عمارات رجال دوره قاجاري، پهلوي و کاخهاي سلطنتي، خاطراتش هميشه در اذهان تهرانيها پابرجاست. معروفترين مکانها در اين راسته 18 کيلومتري عبارتند از:
بيت رهبري، مجمع تشخيص مصلحت، کاخ مرمر، کاخ سعدآباد، ايستگاه راهآهن، قهوهخانه آذري، تئاتر شهر (پيش از آنکه اين قسمت از خيابان وليعصر(عج)، تئاتر شهر ساخته شود، پاتوق کافهنشينان بوده است. پهلوي اول دستور ميدهد در مقابل کافه لقانطه در بهارستان و کافه نادري، نوشين و... در محدوده بهارستان شاهآباد، کافه شهرداري را بنا کنند که در سال 1340، تخريب و بهجاي آن تئاتر شهر ساخته ميشود.)، پارک ملت، پارک ساعي، باغ فردوس و موزه سينما، موزه زمان، خانه پروفسور عدل، امامزاده صالح(ع)، مدرسه منوچهري (در محل تقاطع چهارراه مولوي با وليعصر(عج)، مدرسه منوچهري قرار داشت که بسيار موردتوجه رضاشاه بود و هرگاه براي سرکشي به امور پيشرفت راهآهن از کاخ مرمر به سمت جنوب حرکت ميکرد، به اين مدرسه سر ميزد و با معلمانش خوشوبش ميکرد)، دانشکده افسري، کوچه حاتمي (در جوار خيابان وليعصر(عج) و در خيابان مولوي، کوچهای به نام حاتمي با پشتوانه پدر شهرک سينمايي ميدرخشد که محل تولد و سکونت علي حاتمي در اين کوچه بوده است)، خانه انيسالدوله (خانه سوگلي ناصرالدينشاه در خيابان وليعصر (عج)، بالاتر از چهارراه مولوي قرار دارد که به ثبت ملي رسيده است)، اولين پمپ بنزين ايران (در محل تقاطع خيابان مولوي با وليعصر(عج) نخستين پمپ بنزين تهران و ايران ساخته شده که هنوز با شماره يک در تهران شناخته ميشود)، کوچه دلبخواه (در قسمت غربي و ابتداي خيابان وليعصر(عج)، کوچهاي قرار داشت و دارد که نام قديم آن «دلبخواه» و امروز به نام «شهيد رکابگردان» شناخته ميشود. گويا سردمداران قاجار و پهلوي در اين کوچه به ساختوساز دست زده و بههميندليل، دلبخواه ناميده شد)، پارک مختارالسلطنه (در سمت شرق وليعصر(عج)، هنوز هم خيابان مختاري به نام قديم آن باقي مانده، يادگاري از باغ و پارک مختارالسلطنه مربوط به محمدکريمخان مختارالسلطنه، حاکم تهران، رئيس نظميه و شهرباني پهلوي اول) و...
خيابان وليعصر(عج) سرانجام در دي سال 1391 به ثبت ملي رسيد اما چشمهاي پايتختنشينان همچنان به مسئولان است تا با تمام توان بتوانند اين خيابان طولاني را با خاطراتي ناگفتني چون شانزهليزه پاريس به ثبت جهاني برسانند.