با سلام و احترام
شوخی با نماینده صلیب سرخ
یکی از بچّهها، به خیال خودش می خواست با نماینده ی صلیب سرخ که آن روز در اردوگاه بود، مزاحی کرده باشد.
پشت در مخفی شد و همین که صلیبی می خواست وارد آسایشگاه شود، از جلویش درآمد و بلند گفت: " پخ "
بنده ی خدا در جا غش کرد و دراز به دراز افتاد کفِ آسایشگاه.
هول هولکی آب آوردیم، زدیم به صورتش و آب قندی به خوردش دادیم تا کم کم حال آمد. بعد هم کلّی ازش معذرت خواهی کردیم و قضیه به خیر و خوشی تمام شد.