0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

چقدر باید
به خانه برگردم
خستگی ام را پشت در،درآورم
لبخندی به صورتم بچسبانم؟

چای بنوشم،
و وانمود کنم شب ها
بی آنکه به کسی فکر کنم
به خواب می روم؟!

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:13 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

یک لیوان آب کدر را با همه ی آلودگی ها و ذرات درونش تجسم کنید.
اگر دائما آبی تمیز را درون این لیوان بریزیم تا محتوای لیوان سرریز شود، بالاخره همهء آب کثیف از لیوان خارج می شود و آبی که لیوان را پر می کند، کاملا شفاف خواهد بود.
لازم نبود که سعی کنیم از شر آب کثیف لیوان خلاص شویم.
فقط بایستی آنچه را درست بود جایگزین می کردیم و طولی نمی کشید که آنچه غلط بود، از بین می رفت.
همین امر دربارهء شیوهء فکرکردنمان هم صادق است.
اگر به داشتن افکار درست عادت کنید،
افکاری برخاسته از ایمان، امید، دلگرمی و می توانم ها؛
آنگاه ذهنتان دگرگون خواهد شد و خودتان را خوشبین، امیدوار، قوی و پر جرات خواهید یافت.

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:13 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

عارفی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود. پس از اندك زمانی داد شيطان در میآيد و رو به فرشتگان میكند و میگويد: جاسوس میفرستيد به جهنم!؟
از روزی كه اين آدم به جهنم آمده مداوم در حال گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت میكند و ...
حال سخن عارفی كه به جهنم رفته بود اين چنين است: چنان با درست کرداری زندگی كن كه حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند...

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند
یکی آن که اندوخت و نخورد
و دیگر آن که آموخت وعمل نکرد

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

یا به میدان نیا, یا تمام بیا.
جنگ کاهلانه همیشه به نفع دشمن است
هیچ موجودی نفرت انگیز تر از عاشق نیم بند نیست...!

 نادر ابراهیمی

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

انگلیسی ها جوک هایشان را درباره ایرلندی ها می سازند
و افغانی ها در کوچه و خیابان های ایران ، سرخورده راه می روند
چه فرقی می کند زیر "برج ساعت" باشی یا پاداش حقوق آخر ماهت را بدهی برای بلیت رفتن به طبقه آخر برج میلاد؟
هر کجای جهان که باشی
باید یک نفر را تحقیر کنی تا خیال کنی بالاتری
آدم ها از تو حرص شان که می گیرد، بند می کنند به محل تولد
و انگار نه انگار که خانه ی مرگ در تمام این کره ی خاکی دو متر، مساحت دارد

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:15 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

خیال نکن زندگی واسه مردا خیلی آسونه! اگه قوی باشی یه سِری مسئولیتِ سنگین رو سَرت آوار میشه. چون ریش داری، اگه نوازش بخوای یا گریه کنی همه بهت می‌خندن.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
 اوریانا فالاچی
 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

به آدم ها که نگاه میکنم در سرم علامت سوالِ بزرگی نقش میبندد...
به آن هایی که با خواندن چند کتاب نصفه و نیمه،
در هر جمعی خود را جزوِ رده های بالایِ علمی میدانند؛
به آن هایی که زانوهایِ دوستی شان شل میشود در مقابلِ جنس مخالف؛
به آن هایی که گند میزنند به باورمان و ما را در هاله ای پررنگ از ابهام وا میگذارند...
به کسانی که منتظرند تا درست در سخت ترین شرایط به جای یار بودن بارتان شوند و به بدبختی تان با لذت زُل بزنند...
میدانید آدم اگر دلش از عالم بگیرد اشکالی ندارد
اما خدا روزی را نیاورد که
"آدم از آدم دلش بگیرد"

 سحر رستگار

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:16 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

جوانی را به دزدی گرفتند، خلیفه حکم کرد که دستش از مال مسلمانان کوتاه شود. جوان بنالید و گفت: ای خلیفه:
چپ و راست چون خدا آراست
روَا مدار که ماند چپم جدا از راست
خلیفه فرمود که دستش ببرید که این حدّیست از حدود خداوند. مماهله (سهل انگاری) در آن مسلمانی نیست. مادرش همراه بود، برخاست و گفت ای خلیفه، این فرزند منست. به دستیاری وی روز به شب می آرم و از دست یاری وی میخورم. قطعه:
فرزند بوَد چو جان ببخشای
بر جان منِ ستم رسیده
سررشته روزیم کف اوست
مپسند که آن شود بریده
خلیفه گفت دستش ببرید که من این گناه از وی در نیمگذارم و گناهکاری ترک این حدّ بر خود روا نمیدارم.
مادرش گفت: این را هم یکی از آن گناهان انگار که همواره از آن استغفار میکنی و آمرزش میخواهی.
خلیفه را این سخن خوش آمد و حکم خلاصی فرمود.
قطعه:
ای خوش آن دانا که پیش شاه دَمّ
گاه قهر از نکته ای خوش میزند
نکته ای چون آب میآرد لطیف
شاه را آبی بر آتش میزند

 بهارستان جامی

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

به همين سادگی هر شب از
كسی كه دوستش داريم دورتر می شويم
همان لحظه كه باخودمان می گوييم
بگذار امشب هم پيامی نفرستم
تاببينم كي خودش آنقدردلتنگ می شود
تا از من خبری بگيرد

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:17 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

در این شهر هنوز کسانی هستند که وقتی از روبرو می آیند چهره شان در هم نیست و چین بر پیشانی ندارند و چشمانشان را هم پشت سیاهی شیشه عینک مخفی نکرده اند ...
چشم در چشم که می شوند لبخندی تحویلت می دهند ... و چه خوب می شود وقتی آرامش را در صورتشان می بینی هرچند ممکن است در دلشان آشوبی باشد ولی شادی ظاهرشان را از دیگران دریغ نمی کنند ...
مصیبت بالا تا پائین این شهر را فرا گرفته و انگار ارواحی سرگردان صبح به صبح از خانه ها بیرون می آیند و شب نشده دوباره می خزند داخل لانه هایشان و چه خوش می شود وقتی بین این ارواح سرگردان کسی را ببینی که هنوز لبخند می زند ...
چه خوب می شد اگر همدیگر را می دیدیم و لبخندی می زدیم . چه انرژی سرشاری هست در این لبخند ... زنی را می دیدی و بدون هیچ نیتی به او می گفتی : شما امروز زیباتر شده اید و او هم لبخندی می زد و یا مردی را می دیدی و می گفتی : امروز از همیشه برازنده ترید و ...
ایکاش در شهر من هیچکس گوشه خالی صندلی اتوبوس را انتخاب نمی کرد ، ایکاش در پیاده رو ها آدمها به همدیگر لبخند می زدند و ایکاش ...
و ایکاش زندگی را همیشه در روی خوشش می دیدیم...

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:22 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

عشق تنها وقتی عشق است که بی‌چشم‌داشت ارزانی شود. مثلاً نمی‌توانی اصرار داشته باشی کسی را که دوست می‌داری حتماً عاشق تو باشد، حتی فکرش هم خنده‌دار است، با این‌حال به طور ناخودآگاه این راهی است که بیشتر مردم در آن زندگی می‌کنند. اگر به راستی عاشق باشی، چاره‌ای نداری جز اینکه به راستی مؤمن باشی، اعتماد کنی، بپذیری و امیدوار باشی که عشق تو را پاسخی هست. اما هرگز اطمینان کامل و تضمینی وجود ندارد.

 لئو بوسکالیا

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:23 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

رفیق بود...یک رفیق به تمام معنا...یک رفیق که در بدترین شرایط می شد روی رفاقتش حساب کرد...
صبح و شب؛ وقت و بی وقت...
کم و زیاد...تا هرجا که از دستش بر می آمد برای دیگران رفاقت می کرد...
رفاقت او برای دیگران تمام نشدنی بود...
بارها کار و زندگی اش را برای دوستانش تعطیل کرده بود ... باری را از روی دوششان برداشته  بود تا زندگی رفیق هایش آرام باشد و آن ها را خوشحال ببیند...
زمین چرخید و زمان گذشت...آرامش زندگی اش بخار شد و روزهای سختش شروع شد...
حالا وقت آن بود رفاقتش را جبران کنند...تکیه گاهش باشند...بدون زمان؛بدون محدودیت...اما...
اما اینطور نشد...او با تمام پوست و استخوانش در روزهای سخت زندگی اش تنهایی را حس می کرد...
وسط گرفتاری ها و مشکلات دید خودش هست و خودش...از آن همه دوست و رفیق هیچ کدامشان نبودند...
فهمید حالا نوبت رفاقت با خودش هست...بارها زمین خورد و باز بلند شد...دست های خودش را گرفت و از روزهای سیاه عبور کرد...
آنقدر با خودش رفاقت کرد تا آرامشش دوباره جان گرفت...
روزهای خوب برگشتند...
او روزهای سخت را فراموش کرد اما نبود رفیق هایش را هرگز
تنهایی به او یاد داد دنیا پر است از رفاقت های یک طرفه...

 حسین حائریان

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:23 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

قبل ترها فکـر میکردم
چقدر این توجیـه"حرفُ زبانِ هم را نفهمیدن" مسخـره است....
خب یعنی که چـه؟
این فارسی حرف میزند
و تو هم....
اما
حالا می فهمم این که دونفر "حرفِ هم را نمی فهمند " یعنی چه....
یکی می گوید"خستــه ام"
و دیگری نمیفهمد خسته ام یعنی"دلم آغوش می خواهد، چنـد بیت شعـر، یه چایِ داغ ودیگـرهیـچ"...
فقط همینطور که بشقاب هارا رویِ میز می چینـد میگوید"بعد از نهار کمی بخــواب"....
و یا
وقتی میگوید"تنهایم بگذار" دوست دارد بشنود"بیخـود، من مگه مرده م که بذارم تنها بمونی"
اما به جایش
واقعا تنها گذاشته می شود....
و چیزی درونش می شکند...
اینکه میگویند حرفِ هم را نمیفهمیم یعنی
حرفِ دلِ هم را نمیفهمیم....
عمقِ جملاتِ هم را....
وگرنه یک"لیوانِ آب را بده "
و "سرِ راهت میـوه بخـر" را که
همـه می فهمند....

 فاطمه صابری نیا

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:23 PM
تشکرات از این پست
siryahya
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

فهمیدن خیلی کار سختی نیست ؛
 می‌شود زن نبود اما فهمید روزی ده دوازده ساعت با در و دیوار و مبل و تلویزیون و بوفه و . . . در خانه تنها بودن یعنی چه ؟ و بعد گیر نداد به مبلغ قبض تلفن.
می‌شود زن نبود اما فهمید چقدر سخت است از بین قیمه و قُرمه سبزی و آبگوشت و ماکارونی و خورشت کدو و کباب تابه ای و استامبولی و زرشک پلو با مرغ و کوکو سبزی و پلو ماهی و چلو گوشت و اشکنه و کوکو سیب زمینی و میرزا قاسمی و . . . کدام را برای ناهار درست کنی . و بعد در جواب ناهار چی درست کنم ؟ نگفت : هر چی دلت می‌خواد .
و البته می‌شود مرد نبود و فهمید چقدر دشوار است روزی ده دوازده ساعت در حسرت دراز کشیدن و چند دقیقه چشم ها را در سکوت بر هم گذاشتن بودن . و بعد گیر نداد که : باز رسید خونه و ولو شد رو مبل .
می شود مرد نبود اما فهمید چه عذاب بزرگی است گفتن جمله‌ی : حالا فعلا ببینم چی میشه .
و در پاسخ نگفت : پس کِی آخه ؟

واقعا فهمیدن ، کار خیلی سختی نیست اما عمل کردن...

 میم سرخوش

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

جمعه 18 فروردین 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها