0

📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 

مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم...
یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندم......!
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم ...
......
حسین پناهی 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

ای نام تو در هر لغتی ذکر انام
وز تذکرهٔ نام تو شیرین لب و کام
بی‌نام تو شعله‌ها تباهند تباه
با نام تو کارها تمامند تمام

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 

گفتم بمان ، نماند و هوا را بهانه کرد
بادی نمی وزید و بلا را بهانه کرد

می خواستم که سیر نگاهش کنم ولی
ابرو به هم کشید و حیا را بهانه کرد

آماده بود از سر خود وا کند مرا
قامت نبسته دست ِ دعا را بهانه کرد

من صاف و ساده حرف دلم را به او زدم
اما به دل گرفت و ریا را بهانه کرد

اما ، اگر ، نداشت دلش را نداد و رفت
مختار بود و دست قضا را بهانه کرد

گفتم دمی بخند که زیبا شود جهان . . .
پیراهن سیاه عزا را بهانه کرد

می خواستم که سجده کنم در برابرش . . .
سجاده پهن کرد و خدا را بهانه کرد

می رفت سمت مغرب و اوهام دور دست
صبح سپید و باد صبا را بهانه کرد

او بی ملاحظه کمرم را خودش شکست . . .
حال مرا گرفت و عصا را بهانه کرد

بی جرم و بی گناه مرا راند از خودش
قابیل بود و روز جزا را بهانه کرد
........
مهدي نژادهاشمي 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد


نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد


به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد


به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد


خیال آب خضر بست و جام اسکندر

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد


طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد


لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد


کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود

که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد


چو زر عزیز وجود است نظم من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد


ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

حافظ

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:27 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 

خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جــان طلـبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که بجایی نبرد راه غریب من به بوی خوش آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیــمان بروم

چون صبا با دل بیمار و تن بی طاقت به هــواداری آن ســـروخرامان بروم

در ره او چوقلم گر به سرم باید رفت با دل زخـم کش و دیده گــریان بروم

نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی تا درِ میکده شــادان وغزل خوان بروم

به هوا داری او ذرّه صفت رقص کنان تا لب چشــمه خورشیددرخشان بروم

تازیان را غم احوال گرانباران نیست پارسـایان مددی تا خوش و آسان بروم
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

حضرت زینب

دارم هوس که با تو دمی گفتگو کنم

تاسرگذشت خود همـه را موبمو کنم

نگذاشتند تا که کنم دفن پیکـــرت

وز آب دیده نعش ترا شست شو کنم

میخواستم اگر که مهلت نداد شمر

آبی بوقت مرگ تـــــرا در گلـــو کنم

بگذاشتم تـــــــرا و برفتم زکربــــلا

جزکربــــــلا تـــرا بکجا جستجو کنم

خواهم بتربت تو برادر علی الدّوام

بنشینمو همیشه زخاک تو بــو کنم

گرنیست رخصتم که بمانم بکربـلا

منجانب مدینه چسان بی تو رو کنم

عباس و قاسم و علی اکبر بزیر خاک

من زندگی چگـــونه دیگر آرزو کنم

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:29 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙


گر کشی و گر بخشی هر چه میکنی خوبست 
کشتن از تو میزیبد بخشش از تو محبوبست
گر نوازی از لطفم ور کدازی از قهرم 
هر چه میکنی نیکوست التفات مطلوبست 
گر وفا کنی شاید ورجفا کنی باید 
قهرهات مستحسن لطفهات محبوبست 
جلوه های تو موزون غمزهای تو شیرین 
نازها بجای خود شیوهات مرغوبست 
غمزه را چو سردادی هر چه میکند نیکوست 
ناز را چوره دادی هر چه میکند نیکوست 
دم بدم زنی بر هم آن دو زلف خم در خم 
عالم کنی ویران شیوهٔ ترا شوبست 
یوسف زمانی تو زبدهٔ جهانی تو 
هر که قدرتو دانست در غم تو یعقوبست 
دل بعشق ده زاهد دلفسردگی عیبست 
حق بهیچ نستاند آن دلی که معیوبست
وه چه میکند با دل نالهای درد آلود 
در غمش بنال ای فیض ناله تو مرغوبست 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:30 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

چه خدا نزدیک است
لب درگاه عبودیت توست 
به کناری بزن این پرده حجب
 
همنوا شو تو بازمزمه سبز حیات

به زلالیت چشمان بهاری که گریست
او همین نزدیکی ست
عطر او در تن باغ نور او در مهتاب
به نم آه و هماوایی دستت
اری پنجره بگرفته نگاهش کرد

باغ آرام و هوایی دلچسب
ذهن نمناک درخت بوی باران می داد
جیرجیرک در باغ
آخرین شعر خودش را می خواند
حسن یوسف آرام ، سوزن از گل سرخ قرض گرفت 
پشت پیراهن برگش را دوخت
کفشدوزک به لب غنچه سرخ ، بوسه ای زد و گریخت
ماهی کوچک حوض ، خواب دریایی خود را می گفت
و همه ماهی ها باله جنبان گفتند:
خواب خوبی ست خدا خیر کند
شیشه عطر بهار ، لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا
لب پاشویه نشستمچه زلال است این آب 
ماه در حوض خودش را می شست

دست در حوض زدم
ماه شرمنده ، خجل ، پیچ و تابی به خودش داد وگریخت
نردبان گفت به مهتاب :
آسمان را تو بیاور تا بام

بام تاصحن حیاتش با من 
غبطه خوردم به درخت
غبطه خوردم به گل اطلسی کنج حیاط
گل شیپوری سر به گوش گل کوکب میگفت:
صبحدم وقت نماز من صدایت کردم
خواب اگر می ماندی.صبح در باغ.خجل می گشتی
قاصدک شاد و سبکبال و رهانامه سوسن سنبل را داد
سرو با طمانینه وضو کامل کرد
رفت سر وقت نماز
پیچک گوشه باغ ،چون که بازوش دگر تاب نداشت
دست بر خاک تیمم می کرد
جیرجیرک از دور ، آخرین مصرع شعرش را خواند
همهمه دردل باغ
بلبل از شاخه با آواز بخواند:
سرو قامت بسته است ،
وقت تنگ است ،شتاب

همه قامت بستند
باغ می رفت ملاقات خدا
جیرجیرک شنل سبز خودش را بتکاند
ماند در آخر صف
باغ پر بود ز تسبیح خدامن خجل از همه غفلت خویش
دست و پایم گم شد نرسیدم
به نماز
گل میمون خندید و گل مریم هم
سرو در بین رکوع آنقدر ماند که شبنم برسد
من که یک عمر به دنبال خدا میگشتم
امشب این گوشه باغ او صدایم می کرد
من چه اندازه دلم بیدار است
من خدا را دیدم
پشت آن کوکب سرخ
لای آن بوته رز
قامت سرو بلند
برق آن پولک ماهی در آب
عطر آن یاس سپیدنور آن ماه قشنگ
خنک آبی آب
روی آرامش خواب گلیخ
چه خدایی دارم
چه به من نزدیک است
پشت هر بارش باران بهار
بعد هر قوس و قزح
لای هرپیچ اقاقی در باغ
پشت راز گل سرخ ،مهر آن مهر گیاه
هر اناری به درخت ، گره مشت خدا
مشت او باز کنید
دانه سرخ انار ، همه تسبیح خدا
باغ ، لوح زیبای وجود
هر درخت ، سوره ای از هستی
برگهایش ، همه آیات خدا
آیه ای سبزتر از این دیدی؟
تو به یک شبنم اگر خیره شوی ، طپش ابر بهاری پیداست
گوش اگر باز کنی ، سر گلدسته کاج
بلبل از شوق اذان می گوید
تو مناجات شب پنجره را ، می شنوی
خاک این باغ ، پس از موسم سرما هرسال
پر شد از ذکر معاد
بوم نقاشی به ای زیبایی
و خدا ، قلم خلقت خود برد به رنگ
رنگ سبزی برداشت
سرو و شمشاد وصنوبر وکمی بوته شبدر پایین
و سپس سرخی آن گل و پرهای شقایق و کمی لاله ناب
آبی آب و دم بلبل و شب بو و کنارش سنبل
زرد بر بال قناری و رز و گندم پاک
این همه جلوه هستی از کیست ؟
یاس از آن دور صدا کرد ، خدا
گل سرخ خوش بود
غنچه کوچک خود را به بغل سخت فشرد
غنچه کوچک مینای صبور ، چشمکی زدو شکفت
گل محبوبه شب ،عطر خود را از دور زد و یک گوشه نشست
دل باغ ، هوس باران داشت
قطره ای ریخت به پاشویه حوض
تا که آن ابر سپید ، دل خود را بتکاند فردا
ناودان زمزمه کرد: بارش ابر صفایی دارد
صبح فردا دل من ، میزبان طپش جاری آب
حلزونی کوچک ، بی خبر از همه جا
قامت خسته خود را تنها ، پشت یک برگ تماشا می کرد
چه حیاتی جاری ست در تن زنده باغ
روح من ، پر ادراک خداست
گل نیلوفر گفت : همه جا آیت اوست
دیدنش آسان است
سخت آن است 
نبینی او را

شب که از نیمه گذشت
من و مهتاب و گل یاس و همه ماهی ها
به جماعت چه نمازی خواندیم
 

کیوان شاهبداغی 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
 

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم 

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد 

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت 

فرش گسترده و در دست گلایل دارد 

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز 

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد 

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز 

می خرم از پسرک هر چه تفال دارد 

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت 

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد 

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها 


تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 

پشت من گرم به آبادی تو دیگر نیست 
نام این مملکت جنگ زده کشور نیست 
سعی کردم که جم و جور شود بنیانم 
دور این شاه کم آورده نفس لشکر نیست 
تلخ کامی دل من حد و حسابی دارد 
زندگی باب دل هیچ کسی آخر نیست 
گذر باد نیافتد به تن آبادی 
فصل پاییز سزاوار دل ِ پر پر نیست 
سر سرباز سلامت که در این مرز غریب 
پشت دلواپسی ِ لب به لبش سنگر نیست 
شاعر آشفته نفس رفت پی مملکتی 
که درآن بر رگ احساس کسی خنجر نیست 
نکش ای خصم به رگهای مسلمانی تیغ 
مرگ پایان نگاه ّ دل خون پرور نیست 
....
سید مهدی نژادهاشمی 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

مناجات
*******
خداوندا اگر بايد هنوزم
به راه وصل تو عمري بسوزم
ز مژگان سوزن و با تاري از عشق 
به پيکر جامه عشق تو دوزم
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان 
خداوندا به پاکان تو سوگند
اگر که بگسلي بند من از بند
ز خاک من دمد گل هاي لاله 
به هر برگش زند نام تو لبخند
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان
دل ديوانه را ديوانه تر کن 
مرا از عالم تن بي خبر کن
من از اين پيکر خاکي گذشتم 
وجودم را ز نورت پر شرر کن
خداوندا اگر بايد هنوزم 
که باشد سايه شب ها به روزم
اگر بايد چراغي از حقيقت 
به راه ظلمت دل برافروزم
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان
خداوندا من و اين شام هجران
دلي دارم از اين قالب گريزان
تو را خواهم تو را اي پاک مطلق
که تا در ذات تو حل گردم آسان
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان
.....
*******


هما میرافشار
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

 

مانده تا برف زمين آب شود
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت
زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات
مانده تا سينی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد
در هوايی كه نه افزايش يك ساقه طنينی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سر چينه هذيانی اسفند صدا بردارد
پس چه بايد بكنيم
من كه در لخت ترين موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟
بهتر آن است كه برخيزم
رنگ را بردارم
روی تنهايی خود نقشه مرغی بكشم
..........
سهراب سپهری 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:31 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند


 

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند


 

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق


 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش


 

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم


 

هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من


 

سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست


 

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست


 

آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد


 

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد


 

نی حریف هرکه از یاری برید
پرده‌هااش پرده‌های ما درید


 

همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید


 

نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند


 

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست


 

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد


 

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست


 

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد


 

در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام


 

بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر


 

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای


 

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد


 

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد


 

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما


 

ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما


 

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد


 

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا


 

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی


 

هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا


 

چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت


 

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای
زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای


 

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او


 

من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس


 

عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود


آینت دانی چرا غماز نیست

زانک زنگار از رخش ممتاز نیست

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای
وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای
ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:32 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙

خوشاموجی تشنه طوفان سرکش وجوشان 




 

که می نالد زخود غافل سپرده دل

 

به دریاها من همان موجم تو همان طوفان

 

خوشا برگی تشنه باران سر خوش وخندان که می بارد

 

زخاک وگِل سپرده سر به رویاها

 

من همان برگم تو همان باران

 

زشوق تو مستم خرابم خرابم

 

زخود در هوایت تهی چون حبابم

 

اگر بی تو باشم چو نقشی برآبم

 

سراسر بیابان سرا پا سرابم

 

چو نیلوفر برتو می پیچم بی تو من هیچم

 

به غیرازغم تو گناهی ندارم

 

غمی بهتر نمی دانم ؛کجا می گریزم که راهی ندارم

 

رهی دیگر نمی دانم؛ زتو ناگریزم گناهی ندارم

 

که درگاهی به جز این در نمی دانم 

 

خوشا موجی تشنه طوفان سرکش وجوشان

 

که می نالد زخود غافل سپرده دل به دریاها

 

من همان موجم تو همان طوفان تو همان طوفان 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 3 فروردین 1396  3:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها