نام شعر: پرتو عشق
عـشـق اگـر بـال گـشـاید به جهان، حاکم اوست
گر کند جلوه در این کوْن و مکان، حاکم اوست
روزی ار رُخ بــنــمــایــد ز نــهــانــخــانــه خـویـش
فـاش گـردد کـه بـه پـیـدا و نـهـان، حـاکم اوست
ذرّه ای نـیـسـت بـه عـالم که در آن عشقی نیست
بـارک الـلّه کـه کـران تـا بـه کـران، حـاکم اوست
گــر عــیـان گـردد روزی، رخـش از پـرده غـیـب
هـمـه بـیـنـنـد کـه در غیب و عیان، حاکم اوست
تا که از جسم و روان بر تو حجاب است حجاب
خـود نـبـیـنی به همه جسم و روان، حاکم اوست
مـن چـه گـویـم؟ کـه جهان نیست بجز پرتو عشق
ذوالجلالی است که بر دهر و زمان، حاکم اوست
امام راحل ره