چون شقایق داغ گاهی بر جگر گل می کند
ساقه وقتی نیزه ها باشند سر گل می کند
هر کلامی از لبان تو حدیث قدسی است
قاصدک وقتی که میروید خبر گل میکند
ظهر عاشورا و روی نیزه که سهل است، تو
در زمستان هم بخندی نیشکر گل میکند
گل به سمت آسمان بارید پس باران شکفت
بعد لبخند پسر اشک پدر گل میکند
زخم های شانه ی تو، اشک های چشم توست
بعد هر باران اگر کوه و کمر گل میکند
غنچه هایت وا شدند و یک به یک پرپر شدند
باغ اگر بی آب باشد بیشتر گل میکند
دسته دسته سروها را هم بیاندازند باز
دسته های چوبی و خشک تبر گل میکند
شب در ایوان شما از روز هم روشن تر است
چون که از کوی بنی هاشم قمر گل میکند
از طفیل غنچه ی گلزار سرخ کربلاست
این که از گلدان مشرق هر سحر گل میکند
این تبار از تیره ای روشن ضمیرند؛ از خلیل
ایل شان هر قدر باشد شعله ور گل میکند
خار که خوار است و اسباب جفای روزگار
روزگاران هر جفایی هست بر گل میکند
سنگسار آینه پروردن آیینگی است
جام می تا نشکند مستی مگر گل میکند؟
شاعر؛ محمد زارعی