0

ازهیبت یک ماه یک دنیا به هم می ریخت

 
mosabeghat_ravabet
mosabeghat_ravabet
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 1875

ازهیبت یک ماه یک دنیا به هم می ریخت

غزلی نذر علمدار کربلا

 

از هیبت یک ماه یک دنیا به هم می ریخت

زیر قدم هایش دل صحرا به هم می ریخت

 

آن شیر میدان نبرد،انگار حیدر بود

با ذوالفقارش یک سپاهی را به هم می ریخت

 

بی واهمه دریا دلی دل را به دریا زد

از سوز لبهایش دل دریا به هم می ریخت...

 

ماهی به دستش مهر ماهی را گرفت، اما...

از موج دریا قلب ماهی ها به هم می ریخت

 

یک کافری دست خدا را بر زمین انداخت

از اظطرابش عالم بالا به هم می ریخت

 

تیری سراسیمه به هم زد نظم مژگان را

انگار محشر بود و این دنیا به هم می ریخت

 

چون بی سپر شد آه...مشکی تیرباران شد

درچشم سقا طرح یک رویا به هم ریخت

 

سیمرغ قاف آسمان تا بر زمین افتاد

سین، قاف،الف،(س ق ا)_با نیزه ها سقّا (س قّ ا) به هم می ریخت

 

 

آنسوی میدان مادری آغوش خود وا کرد

ماهی جلوی چشم "اَعْطَیْنا..."به هم می 5ریخت

 

هی زخم نیزه...زخم نیزه...زخم نیزه...آه...

در علقمه یک چهره زیبا به هم می ریخت

 

یک کوه که هفتاد داغ او را ز پا ننداخت

از فرط داغ ماه خود حالا به هم می ریخت...

ناصر دوستی (زنجان)

دوشنبه 23 اسفند 1395  9:39 AM
تشکرات از این پست
rasekhoon_m
دسترسی سریع به انجمن ها