پاسخ به:مسابقه نوروزی مشاعره طنز۳
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما گفت فرشون من را فریب داد
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما این پیر بی تدبیر ما
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما
رفت آن زمان که دید مرا
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما گفت کاش پاهام شکسته بود و نیومده بودم
پشیمان شد که افتاد گیر ما
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما گفت بر روی شما باید کشید شمشیرها
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رخ متاب
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
تازه کفش خوشگلی هم از قضا کش رفته بود
راشد انصاری
دوش ازمسجدسوی میخانه آمدپیرما پیر ما پنچر شده ای وای خدا
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما دیدم لنگ کفشی را لنگ لنگان با خودش آورده بود.
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما گفت در مسجد این سرم بشکست نذریا(بخاطر نذری سر پیر بیچاره...)
دوش ازمسجدسوی میخانه آمد پیرما پیر ما پنچر شده ای وای خدا
روزهشتم
تونیکی می کن ودردجله انداز....،
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه
تونیکی می کن ودردجله انداز نیکی را از دجله برداشت یک بند باز
تو نیکی می کن و در دجله انداز
هزاران بار برتر،از هر پس انداز
تا بجوشد آبت از بالا و پست *