0

گزيده طنز عبيد زاكاني

 
ardardard
ardardard
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 284
محل سکونت : آذربایجان شرقی

گزيده طنز عبيد زاكاني

مسلماني

خطيبي را گفتند: مسلماني چيست: گفت: من مردي خطيبم، مرا با مسلماني چكار؟

عرق

 كسي تا‌بستان از بغداد مي‌آمد، گفتند: آنجا چه مي‌كردي؟ گفت: عرق.

اهميت گيوه

 درويشي گيوه در پا نماز خواند. دزدي طمع در گيوه او بست. گفت: با گيوه نماز درست نباشد. درويش دريافت و گفت: اگر نماز نباشد، گيوه باشد.

عمر بعد از مرگ

 ظريفي مرغ بريان در سفره بخيلي ديد كه سه روز پي در پي بود و نمي‌خورد. گفت: عمر اين مرغ بريان، بعد از مرگ،‌ درازتر از عمر اوست پيش از مرگ.

فرزند بزرگان

 زن طلحك فرزندي زاييد. سلطان محمود او را پرسيد كه چه زاده است؟ گفت: از درويشان چه زايد؟ پسري يا دختري. گفت: مگر از بزرگان چه زايد؟ گفت: چيزي زايد بي هنجار گوي و خانه برانداز.

تلقين مغرضانه

 ميان رئيس و خطيب ده دشمني بود. رئيس بمرد، چون به خاكش سپردند، خطيب را گفتند: تلقين او گوي. گفت: از بهر اين كار ديگري را بخواهيد كه او سخن من به غرض مي شنود.

دزد بي تقصير

با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید .


بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .

راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش .


برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم .

یک شنبه 19 دی 1389  4:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها