پاسخ به:مشاعره بهاری
منبع: haftegy.ir
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسیـد
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
در زمستانی که بی هنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجره ام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دستهایم،حالا کجا مانده ای
دوباره بیایی کنار پنجره ام
بگویی:سلام،
بهار آورده ام،نمی خواهی؟
"رضا کاظمی"
يك چند روزگار، جهان دردمند بود
به شد، كه يافت بوي سمن را دواي طيب
«رودکی»
باد اگر پیراهن یوسف ندارد نکهتش
چشم نرگس را چرا یعقوب سان نور آورد
چون بجنبد شاخ گل بر سبزه باغ بهار
گویی اندر تخت خاقان تاج فغفور آورد
منبع: tebyan.net
درنسیم نو بهار من روم طرف چمن تا دل غمگین خود سازم به شادی از مهن (فی البداهه)
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
رهی معیری
رسید موسمِ گل، تَرکِ کار باید کرد نظاره گل روی بهار باید کرد
دیدی که امد بهار نو شد همه روزگار پس تو چرا در خوابی غافل ز کردگاری
یک دفتر خالی از غزل بود بهار
می آمد و شیشه در بغل بود بهار
بانگی زد و خواب نازمان را آشفت
امسال خروس بی محل بود بهار!
از سعید بیابانکی
روز وصل از بیم هجران تو گریان گذشت آه عید آمد پس از عمری و در باران گذشت
میر محمدعلی رایج
تا باطن شهر میزبان خطر است
دستان بهار نیز بی برگ و بر است
لعنت به دروغ زندگی وقتی که
همسایه ز همسایه خود بی خبر است
از میلاد عرفان پور
تا نباشد برق دل و ابر دو چشم
کی نشیند آتش تهدید و خشم؟
کی بِرویَد سبزه ذوق وصال
کی بجوشد چشمه ها ز آب زلال؟
لاله در باغ جوان سرسبز شد تا گلستان گشت و دل ها گرم شد (فی البداهه)
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی