0

«به چیزی وادارتان نمی کنم»!

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

«به چیزی وادارتان نمی کنم»!

«اى مردم! پیوسته كارِ من با شما به دلخواهم بود، تا آن‌كه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت، و كسانى را به جا گذاشت، براى دشمنان‌تان زیان بیش‌تر داشت. دیروز باز مى‌داشتم و امروز بازم مى‌دارند. شما زنده‌ماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزى وادارمتان كه ناخوش مى‌انگارید».

 
حکومت علوی

اكراه و اجبار بى‌معناست

دین حقیقتى است معنوى و گوهرى روحانى كه با جان و دل آدمى سر و كار دارد و اگر پذیرش قلبى نسبت به آن نباشد، كردار و رفتار و سلوك دینى عارى از هویت حقیقى و به دور از ماهیت فطرى دین خواهد بود.

باور دینى و ایمان چیزى نیست كه با اكراه و اجبار و با تهدید و شدّت شكل گیرد، زیرا زیباترین جلوه رحمانیت حق، دین است و اگر این زیباترین جلوه رحمانیت با اكراه و اجبار، قلبِ ماهیت یابد، دیگر دلدادگى و پذیرش با همه وجود، و تسلیم حقیقى و پیروى آگاهانه و انتخاب‌گرانه معنا نخواهد یافت. 

در امورى كه با قلب و جان آدمى سر و كار دارد، اكراه و اجبار بى‌معناست.    

اگر مى‌خواست، كوه و دشت را از سرباز پر مى‌كرد!

امیرمؤمنان علیه السلام، در اوضاع و احوال گوناگون، آزادی و آزادى‌گرایى را حرمت نهاد و در امور مختلف و در سخت‌ترین شرایط حقّ انتخاب را از مردمان سلب نكرد، و در برابر دشمنان آزادى یعنى قانون‌شكنان، و متجاوزان به حقوق و حرمت مردمان، و متعدّیان به حدود الهى و حریم‌هاى انسانى، محكم و استوار ایستاد. جُرج جُرداق مسیحی در این باره چنین نوشته است:

امیرمؤمنان على علیه السلام، در همه حال آزادى پیروان خود را پاس داشت و آنان را در زندگى و سلوك، و در جنگ و صلح، به اجبار و اكراه، و از سرِ ترهیب و تحمیل به كارى وا نداشت، چنان‌كه در نامه‌اى به قَرَظَة بن كَعْب انصارى، در به كارگرفتن مردمان این‌گونه رهنمود داد و سفارش فرمود: «من این را صحیح نمى‌دانم كه كسى را مجبور به كارى كنم كه از آن كار كراهت دارد.»

على علیه السلام در این موضوع هرگز به زور مادّى یا معنوى پناه نبرد، زیرا كه زور، به هر رنگى كه باشد، با اصول نظریه‌ٔ على درباره‌ٔ آزادى و شروط آن منافات دارد. از این‌جا بود كه على علیه السلام با منطق و عدل و با دلیل و برهانى كه داشت، متوجّه فكر و اندیشه‌ٔ مردم مى‌شد و با منطق دل و وجدان و با نیرو و دلیلى كه در نزد وى بود، با قلب و وجدان آن‌ها تماس مى‌گرفت؛ پس هر كس كه مى‌خواست به او مى‌پیوست و هر كس كه نمى‌خواست، نمى‌پیوست؛

و على علیه السلام از آن‌هایى كه همراهى مى‌كردند، تشكر و تقدیر مى‌نمود، و با وعظ و اندرز و تحریك بهتر و بیش‌ترى، به سراغ گروه دیگر مى‌رفت. و از آن‌ها هر كس كه مى‌خواست آن‌طور بماند كه بود، او آزاد است؛ و على علیه السلام اكراه و اجبار را نمى‌پذیرد و صحیح نمى‌داند، و او حاضر نیست كه احدى از مردم، بدون بصیرت و ایمان به او بپیوندد؛ و از این‌جا بود كه او هیچ فردى را وادار نساخت كه در جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ خوارج، به او بپیوندد. در صورتى كه اگر مى‌خواست، كوه و دشت را از سرباز و سپاهى پر مى‌كرد!

على بن ابى‌طالب ساختمان خلل‌ناپذیر خود را درباره‌ٔ اخلاق خصوصى و عمومى، و در روابط و پیوند مردم با یكدیگر برپا ساخت و در اصلاحات اجتماعى، قانونگذارى، پیشوایى، راهبرى، حكومت و وعظ، به لوازم و موجبات آن عمل كرد و بر احترام خود، نسبت به حقّ مردم در آزادى وسیع، هر روز گواه و دلیلى به دست داد؛ ولى همه‌ٔ این‌ها در چارچوبى است كه خود مفهوم آزادى، آن را ترسیم مى‌كند، و آن این‌كه: آزادى بعضى از مردم نباید به آزادى جامعه صدمه برساند.  

به چیزى وادارتان نمی کنم!

زمانى كه یاران امام على علیه السلام، در كار حَكَمیْن با وى دودلى نشان دادند، حضرت از ایشان گلایه كرد و دیدگاه آزادى‌گرایانه خود را یادآور شد و چنین فرمود:

على علیه السلام اكراه و اجبار را نمى‌پذیرد و صحیح نمى‌داند، و او حاضر نیست كه احدى از مردم، بدون بصیرت و ایمان به او بپیوندد؛ و از این‌جا بود كه او هیچ فردى را وادار نساخت كه در جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ خوارج، به او بپیوندد. در صورتى كه اگر مى‌خواست، كوه و دشت را از سرباز و سپاهى پر مى‌كرد!

«اى مردم! پیوسته كارِ من با شما به دلخواهم بود، تا آن‌كه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت، و كسانى را به جا گذاشت، براى دشمنان‌تان زیان بیش‌تر داشت. من دیروز فرمان مى‌دادم، و امروز فرمانم مى‌دهند. دیروز باز مى‌داشتم و امروز بازم مى‌دارند. شما زنده‌ماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزى وادارمتان كه ناخوش مى‌انگارید».

امیرمؤمنان على علیه السلام، در همه حال آزادى پیروان خود را پاس داشت و آنان را در زندگى و سلوك، و در جنگ و صلح، به اجبار و اكراه، و از سرِ ترهیب و تحمیل به كارى وا نداشت، چنان‌كه در نامه‌اى به قَرَظَة بن كَعْب انصارى، در به كارگرفتن مردمان این‌گونه رهنمود داد و سفارش فرمود:

«من این را صحیح نمى‌دانم كه كسى را مجبور به كارى كنم كه از آن كار كراهت دارد.»

کلام آخر

قطعآ آزادى با همه‌ گرانقدرى و جایگاه اصلی‌اش بدون مرز نیست. تا زمانى كه هر كس در چارچوب حقوق خود عمل مى‌كند و به مصالح عمومى آسیبى نمی ‌رساند هیچ‌كس نمى‌تواند متعرّض او و آزادى‌هایش شود. به هر روى نظریه آزادى در اسلام بر مطلق‌بودن آزادىِ فرد در همه چیز، تا زمانى كه با حق یا با مصالح عمومى برخورد و تصادم پیدا نكرده، استوار است و چنان‌چه با حق یا مصالح عمومى برخورد پیدا كرد، تجاوزى است كه باید در برابر آن ایستاد و آن را متوقف و مهار كرد.


منابع :

نهج‌البلاغه، خطبه ٢٠٨

بلاذری، أنساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۳۹

دلشاد تهرانی، کتاب رهزنان دین؛ آسیب‌شناسی دین و دینداری در نهج البلاغه، ص 45

جورج جرداق، امام علی صدای عدالت انسانیت، ج ۱، صص ۲۳۶-۲۳۷

 حامد رفیعی -تبیان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

شنبه 14 اسفند 1395  1:31 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها