چشم هایت را که میبندی
دنیای دیگری در ذهنم ساخته میشود
گویی طعم مهربانی در نگاهت نیز
چشم ها را نوازشگرست
شب که میشود
خواب را هم کلافه میکنم
کمان دیدگانت در خواب هم نوازشگری اش را مینوازد
موسیقی سکوتش دلنشین ترین لقب میگیرد
کنار پرچین نگاهت تا به صبح
مینشینم
و انتظار ....
این حس شیرین خواستن را
در آغوشم صرف میکنم
تا چشمانت بار دیگر طلوع خورشید را
به ضیافت مهربانانه اش دعوت کند
بانو
صبح که از خواب بر میخیزی
چشم هایت را ارام تر بشوی
مبادا
احساسم ترک بردارد
تمام شب پشت پلک های تو من آرمیده بودم.