🔸 " در محضــر شهـــــید "
نماز اول وقت
اصفهان رفتہ بود در پادگان سخنرانے کند. یڪ مرتبه وسط سخنرانے صدای اذان از بیرون پادگان آمد.
گفت: آقایان من الآن وسط سخنرانے یک سؤال مےکنم، اگر تلفنے از تهران بشود، مثلاً امام با من ڪار داشته باشد. یڪ کار مهمی باشد،شما اجازه مےدهید من گوشے را بردارم، جواب بدهم و بعد سخنرانے را ادامه بدهم.
گفتند: بله، آقا! گفت: این صدای اذان تلفن خدا است، اگر شما مےگویید: اگر یک کار حساسے بود تلفن امام خمینے را جواب بدهم، بعد بیایم ادامہ سخنرانے، پس بگذارید بروم نماز بخوانم بعد سخنرانے بیایم...