0

طعم هدیه

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

طعم هدیه

 

 

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیایان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.

 

طعم هدیه

 

مرد جوان پس از مسافرت چهل روزه اش آب را به پیرمرد تقدیم کرد پیرمرد مقداری از آب را لاجرعه  سرکشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد، و از او بابت آن آب زلال تشکر کرد.

 

مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود باز گشت.

اندکی بعد استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بنوشد. شاگر آب را از دهانش بیرون کشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.

ظاهرا آب به دلیل ماندن در سطل چرمی طعم بد چرم گرفته بود.

 شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چه طور وانمود کردید که گوارا ست؟

استاد گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود  و هیچ چیز نمی تواند  گواراتر از آن باشد.

 

 

منبع: مجموعه داستان کوتاه انار 

دوشنبه 25 بهمن 1395  2:17 PM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها