بز بز بزغاله
افتاد با سر تو چاله
هی گریه می کرد و ناله
گرگه شنید صداش و
گریه و مع مع هاش و
زوزه کشید و اومد
بزغاله رو صدا زد
گفت: بده دستت و درت بیارم!
جان خودم کاری باهات ندارم
بزغاله گفت: اِهکی...
کمک نکن تو یکی
از توکمک نخواستم و نگفتم
نمی خوام از چاله به چاه بیفتم
.
شاعر: ناصر کشاورز
تبیان