0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

در فاطمیه شعله هاي ظلم ظاهر مي شود
هر لحظه قلب شيعيان رنجيده خاطر مي شود

با دست باقي مانده ها ي ياغي شهر نبي
توهين به يار مرتضي، عمار ياسر مي شود

********************

دل باز اسیر غم و درد و محنی شد
توهین به صحابیِّ پیمبر علنی شد

"داعش" که بُود وارث وهابی ملعون
تخریبگر قبر اویس قرنی شد
 

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ديگر من از اين عمر گرامي سيرم
انگار اسيرِ مانده در زنجيرم
وقتي كه شبانه پيكرت را بردم
گفتم كه: نرو؛ بدون تو مي ميرم
*****

اي آنكه ز تو زندگيم سامان يافت
يك پلك زدي و عمر تو پايان يافت
اي كاش كه مي شد نروي تا فردا
شايد كه جراحات تنت درمان يافت
*****

تو كه بر عالم و آدم پناهي
دوباره دخترت را كن نگاهي
نميداني چه ذوقي كردم امروز
كه ديدم بهتري و رو براهي
*****

ز دستم رفت بانوي جوانم
همان يار شكسته استخوانم
علي با فاطمه خيبر شكن شد
گرفت از من توان بازوانم
*****

تو كه بر روح حيدر مي دميدي
غم و درد علي را مي خريدي
چرا در بين اين نامرد مردم
دو دست خويش از دستم كشيدي
*****

الا اي ياس تنهاي كفن پوش
چراغ خانه را كردي تو خاموش
براي اينكه دختر هم نميرد
گرفتي باز زينب را در آغوش
*****

مپوشان از علي چشم ترت را
مگير از من نگاه آخرت را
اجازه مي دهي يكبار ديگر
به روي شانه بگذارم سرت را ؟
*****

تو كه در قلب زينب خانه كردي
دوباره خانه را ويرانه كردي
براي اين كه زينب هم نميرد
دوباره موي او را شانه كردي
*****

ز دستم رفت مادر داد و بيداد
همه دار و ندارم رفت بر باد
براي اين كه باشم با حسينم
به من درس شجاعت ياد مي داد
*****

نمي دانم كه زينب راندنت چيست!
ميان راه، اين جاماندنت چيست!
تو زينب داشتي اي مادر من
بگو "فضه خذيني" خواندنت چيست!!!؟
*****

مگير از زينبت مادر نگاهي
تو كه بر عالم و آدم پناهي
عزیزت بي تو هرگز ماندني نيست
فدايت مي شود خواهي نخواهي
*****

ناكسان حق نبي را خوردند
قلب خونين مرا آزردند
تا كه ديدند زمين خوردم من
جان گرفتند و علي را بردند

اصغر چرمي

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)

مـرو  يا فاطمه اي جان حيدر

كه دريا شد زغم چشمان حيدر

مزن سو سو تو اي شمع  مدينه

ببين  داغ دل سـوزان  حيدر

مبر  از خانه ، اي زهرا صفا را

الا  اي  كوثـر قـرآن حيدر

تو با سوز و مناجات و دعايت

زدي آتش  به نخلستان حيدر

اميـر المومنين  گريان زهرا

ملائك در سمـا گريان حيدر

خدا داند درآن روز كشاكش

چه بگذشته  برآن طفلان حيدر

پس از هجران زهرا درمدينه

چه غم ها مي شود مهمان حيدر

بزن شانه دوباره  موي  زينب

الا اي جـان عالم جان حيدر

ميـان كـوچه ها تنهاي  تنها

گره وا كردي از دستان حيدر

(غريب)‌ آلوده  دامان است امّا

بهشت او بـود ايـوان حيدر

 

يوسف حق پرست(غريب)

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

من که چون شمع سحر در اشک ماوا می کنم

سر به زانو دارم و با خویش نجوا می کنم

مانده ام تنها و بر کارو گره افتاده است

منی که از کار همه عالم گره وا می کنم

رفتم از یاد همه،من ماندم و یک فاطمه

حیف ،او هم رفتنی باشد،خدایا می کنم

از نفس افتاده ام از بس خوانده ام«امن یجیب»

تا به پای جان دعا بر جان زهرا می کنم

از وجود یار بیمارم به غیر پوست نیست

گویی امشب بستر خالی تماشا می کنم

از همان روزی که بین راه،ماه مند گرفت

لحظه لحظه مرگ خود از حق تمنا می کنم

گر رود دامن کشان زهرای هجده ساله ام

دامن خود را ز خون دیده دریا می کنم

 

سيد محسن حسيني

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ضربه های دست معمولا به صورت میرسد

چون به صورت می رسد قطعا قیامت میرسد

گر میان کوچه های تنگ راهش سد شود

دست ها بر صورت حوریه راحت میرسد

بارداری را که با صورت زمینش می زنند

مطمئنا لحظه ی مرگش به سرعت میرسد

گیجی این مادر از سیلی دلیلش روشن است

بی هوا باشد اگر دردش به شدت میرسد

ضربه ای از پشت دست و ... وای گوشش پاره شد

که صدای مجتبی دیگز به ندرت میرسد

کاش با سیلی زدن این قصه پایان می گرفت

تازه دارد لحظه های هتک حرمت میرسد

آه دارد  چادرش را باز بر سر می کشد

آه می خواهد ولی دستش به زحمت میرسد

راه مسجد تا به خانه راه نزدیکی است لیک

این شکسته بال بعد چند ساعت میرسد

کوچه امروز است فردا آتش و مسمار و در

دردهای فاطمه دارد به نوبت میرسد

بی وضو ابلیس بر قر آن حیدر دست زد

ضربه های دست معمولا به صوت میرسد

 

شاعر : سید پوریا هاشمی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)

زبانحال حضرت علي (ع)

به سخن لب بگشا يار خموش از سخنم

نوح من خيز و ببين غرق به موج محنم

آنقدر سوخته ام زآه تو اي سوخته ام

كه اگر ديده گشايي نشناسي كه منم

همه شب تا به سحر فرق من و تو اين است

تو مژه وا نكني من مژه بر هم نزنم

اي كمانتر ز كمان پيش من خسته بمان

ورنه با رفتن تو جان برود از بدنم

غم داغ تو بدوش دل من سنگين است

كوه صبرم ولي از بار غمت مي شكنم

اي گل سوخته ام ديده به تو دوخته ام

بعد تو سير دگر از گل و باغ و چمنم

شاعر : سيد محسن حسيني

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا (س)

تشييع جنازه - تدفين

روي دوشم نيمه شب روح و روانم مي برم

با چنين حال پريش آرام جانم مي برم

بر دوتاي خود يكي قد توتا را مي كشم

بر كمان قامتم ، قامت كمانم مي برم

تا كنم پنهان ميان خاك تيره هست خويش

سوي قبري بي نشان ، نام و نشانم مي برم

اي خدا صبرم بده يا كه دگر مرگم رسان

خود گواهي ناتوان تاب و توانم مي برم

طايرم را غرق خون ديدم ميان آشيان

با همان حالت ورا از آشيانم مي برم

او جوانست و ولي آثار پيري بر رخش

كن فلك باور كه من ، پير و جوانم مي برم

باغبانم با دودست خاكي ام در زير خاك

ياس سيلي خورده از باد خزانم مي برم

خاك را بر سر بريزم يا بروي يار خويش

هر زمان گويي كه تيغي در نهانم مي برم

من چگونه دل كنم از دلبر دلخسته ام

زير گل دل را كنار دلستانم مي برم

شاعر : مجيد احدزاده

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بهشت مصطفي(ص)

 

بعـد بسم الله دارم زمـزمه

يا محمد يا علـي يا فاطمـه

فاطمه يعني  تمام  ديـن من

حبّ  اولاد علـي آييـن من

فاطمـه يعني  ولايت  داشتن

درميان كوچـه هاگل كاشتن

فاطمـه يعني طرفـدار ولي

با تمام جان حمايت از علـي

فاطمـه  يعني تمام سرنوشت

اهل عالم فاطمه يعني بهشت

فاطمـه  يعني دواي درد ها

شير زن در كوچه ي نامردها

فاطمه يعني همه عشق و صفا

فاطمه يعني  بهشت  مصطفي

فاطمه يعني پر و  بال  علـي

هركجا با جان،به دنبال علي

فاطمه يعني صفاي جان وتن

فاطمه يعني حسين،يعني حسن

در سقيفه از همان شوراي پست

بازوي صدّيقه ي زهراشكست

در سقيفه سينه غـرق آه شد

درد دلهاي علـي با چاه شد

درسقيفه ازهمان بغض وجفا

تيـر باران شد امام  مجتبي

در سقيفه با  دلِ  كيـنه همه

سر بريدند از حسين  فاطمه

در سقيفه شد چنين با اهل دين

بسته شد  دستان زين العابدين

 

از  سقيفه شد همـه آزار ها

آل  زهرا  بر سـر  بازار ها

از سقيفه آتشـي افروختند

كودكان در كربلا مي سوختند

يادگار فـاتح  خيـبر  بيـا

اي اُميـد حضرت حيدربيا

اي صفاي سوره ي والذّاريات

معني واللّيل و طور و عاديات

ديده برراه تو، ياران دوختند

دوستانت  از  فراقت  سوختند

 

يوسف حق پرست(غريب)

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

قصه ها دارد این قلم در سر
کربلا در روایتی دیگر

قصه شهر و کوچه هایی سرد
قصه داغ ِ در دل معبر

ختم قرآن ناطق است انگار؛
فاتحه خوانده اند به پیغمبر(ص)

آتش خشم و کینه آورده ست
لشگری را مقابل یک در

پشت در، مادری که تا دیروز؛
پا نمی گشته از دل بستر

بعد چندی که پا شده از جا؛
خنده آمد به صورت دختر

خنده اش ناگهان پریشان شد
با لگد وا شد عاقبت آن در


پیش چشمان آسمان می سوخت
آیه آیه به پشت در کوثر

راز در سینه اش چه سوزان است
میخ در هم نمی کند باور؛

مانده از درب خانه ای تنها؛
آتش و خون و گرد خاکستر

ردّ خون می رسد به پاهای؛
مرد تنهای فاتح خیبر

قل اعوذ من البلا...وقتی؛
بسته شد دست غیرت همسر

بر زمین می کشد خودش را ماه!
دست خود را رسانده تا دلبر

 «

: « بی حیا ها! رها کنیدش زود
یا که نفرین کنم تو را کافر؟!!

بازویش را رها نخواهم کرد
بی خودی ضربه می زند خنجر!

             *
ذوالفقار خودت مکش بیرون!
فاطمه می شود تو را یاور

ماجرای سپر که یادت هست؟!
إنّ نَفسی لک الفداء، حیدر!

فکر من را مکن علی جانم!
«یاعلی» خوانده ام بر این پیکر

تا که چشمم به چشمشان نخورد
فاطمه قد خمیده تر، بهتر

تو چرا غصه میخوری آقا؟!
می شود نسل ظالمان ابتر

تا ابد عطر فاطمه باقیست
یاس گلخانه هر چه نیلی تر...

این کبودی چشم و دستم نه؛
بغض تو می کشد مرا آخر

تازه آغاز کربلا ها بود
نشوی جان فاطمه، مضطر

داغ تابوت و نیمه شب مانده
داغ صد باغ لاله ی پرپر

مانده تازه که بی پسر بشویم
مانده آن داغ و غصه معجر

غربت و اشک و صبر و خون خوردن؛
زیر لب «یا علی» بگو حیدر!

کربلای من و تو اینگونه ست
کربلا در روایتی دیگر»»

ح.م


شاعر: حنیف منتظرقائم

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

غزل مرثیه تقدیم به حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها


نشسته ام که براری ز دل نوا مادر

دوباره دختر خود را کنی صدا مادر

نمی شود دل من سیر از تماشایت

که آرمیده ای مثل فرشته ها مادر

بیا کمک کنمت تا که جا به جا بشوی

بیا و تکیه بده تو بر این عصا مادر

دلت چگونه میاید بدون من بروی

مرا میان مصیبت کنی رها مادر

چه گفتی با عمو سلمان که صورتش شد سرخ

که بغض کرد و نگفت یک سخن به ما مادر

هنوز جای سوال است برای دختر تو

چرا به چادر تو مانده ردِّ پا مادر

چرا به جای نصیحت وصیتم کردی

بگو به دختر خود چیست ماجرا مادر

بگو دوباره چه گفتی،درست فهمیدم

من و اسیری و یک سر به نیزه ها؟ مادر

تمام معرکه را یک تنه خودم هستم

فقط به گودی گودال خودت بیا مادر

نه ، صبر کن ، بگو تن پاره

چگونه جمع شود بین بوریا مادر

به ما که گفتی ببوسیم حنجر اورا

چرا زدی تو خودت بوسه از قفا مادر

گمان کنم که شود نحر کشته زینب

به روی خاک پُر از خون کربلا

 

مجید احدزاده

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شعله پیداشدوای کاش فقط درمی سوخت

پیش چشم ترمن پیکرمادر می سوخت

خرد میشد در آتش زده کم کم اما

نوک مسمارکه قرمزشده بدترمی سوخت

لگدی آمد ودربر روی مادرافتاد

میخ،درسینه که می رفت فرو ترمی سوخت

زخم پهلو وغم محسن اوجای خودش

وای ازبخت بدفاطمه(س)معجرمی سوخت

بسته شد دست یدالله،ولی بداین بود

محضرساقی کوثرسرکوثرمی سوخت

بین آن دود و دم و گریه و درد و اندوه

شرر افتادبه زهرا(س) وپیمبر می سوخت

تا نگاه علی(ع)افتادبه احوال بتول

زیرلب گفت خدا کاش که حیدر می سوخت

محمدکیخسروی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

نذر کردیم مثل تو همه وقت

دل به این خانواده بسپاریم

دلمان از نگاهمان بارید

چقدر با تو خاطره داریم

 

و تو در ذهن من مرور شدی

چقدر خاطرات تو زیباست

دستمال سفید اشکت کو

آه...برگرد...روضمان برپاست

 

عاقبت مثل مادرت رفتی

استخوانی شکسته و لاغر

سر سفره نشسته ای حتما"

از کرامات فاطمه چه خبر؟؟؟

 

روضهء فاطمیه می خواند

تن رنجور و نخ نمای علی

چقدر فاطمیه ها با هم

گریه کردیم پا به پای علی

 

شور و حال محرمی داریم

گریه کردیم و سینه زن شده ایم

این چه رازیست که بیاد علی

غرق ذکر حسن حسن شده ایم

 

دست در دست مادرم دادم

راهی کوچه های غربت بود

کوچه هایی که سرد و تاریکند

و پر از اضطراب و وحشت بود

 

زیر بار سیاهی کوچه

قلب آئینه ها ترک می خورد

مادرم نامه فدک را داشت

با خودش سمت خانه اش می برد

 

ناگهان آسمان سیاه شد و

سینه خسته ام چه سخت تپید

هر چه کردم نشد که او نزد

دست هایم بدست او نرسید

 

ضرب سیلی که بی هوا آمد

مادرم دور خویش چرخی زد

شانه ام را عصای او کردم

تا که از جای خویش برخیزد

 

صورتش خو گرفت با دیوار

چشم های ترش سیاهی رفت

مادرم راه خانهء خود را

بعد از آن قصه اشتباهی رفت

 
شاعر : مهدی امامی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مدح ومصيبت حضرت زهرا(س)

 

ای با عطای تو شـده تکمیل، هل‌أتی

 

وی قـامت رسول بـه تعظیم تـو دوتا

 

ای هل اتی و کوثر و تطهیر وصف تو

 

وی چون خدای پاک منزه ز هر خطا

 

وقتی رسول گفت کـه بابا شود فدات

 

جـا دارد ار شــوند فــداییت انبیــا

 

هم خانــۀ تــو قبلـۀ روح پیمبـران

 

هم حجـرۀ تــو کعبــۀ پیغمبر خدا

 

با نــام تـو نـام اب و ابـن و شوهرت

 

ذات خــدای عـزوجل کــرده ابتـدا

 

آدم هنوز آب و گلش هم نبود و بود

 

نـور مقـدس تــو در آغـوش کبـریا

 

ای چشم عرش، فرش قدم‌های حضرتت

 

وی از کرم شده به زمین هم‌نشین ما

 

چون شد که پا ز عرش نهادی به چشم فرش؟

 

ما خـاکیان کجـا و شمـا خاندان کجا؟

 

قرآنـی و رســول خـدا داده بوسه‌ات

 

زهرایــی و تـو را پــدر و مـادرم فدا

 

هرکس تو را شناخت خدا را شناخته

 

هرکس جدا شد از تو جدا گشته از خدا

 

ای مـادر چـراغ هـدایت! حسیـن تو

 

با جلوۀ تـو بـر همـه گـردیده رهنما

 

هم دختـر رسولـی و هـم مادر رسول

 

هم مام دو امـامی و هـم کفو مرتضی

 

با آن که بـود رکـن همه رکن‌ها علی

 

بعد از نبـی به حضرت تو داشت اتکا

 

از تو اگــر بــرات رهـایی نمی‌گرفت

 

آدم نشسته بــود بــه زنــدان انـزوا

 

یـا فاطر بفاطمه تـا از لـبش گذشت

 

از بند غم رها شد و شد حاجتش روا

 

ای مظهر خـدا تو خـدا نیستی ولی

 

ذکرت شفای کامل و اسمت بود دوا

 

آواره می‌شوند بـه بیراهـه تا جحیم

 

گردند اگر ز خط شما ما سـوا سـوا

 

خـاک در تـو بـودم و خاک در توام

 

حتـی اگـر غبـار شـوم در دل هـوا

 

فـردا لوای حمـدالهی‌ست چـادرت

 

صحرای محشر است همه زیر این لوا

 

تو دست باکفایت حقی عجیب نیست

 

کآرنـد انبیــا بــه درت روی التجـا

 

قوت عزیز خویش کرم کرده بر فقیر

 

پیراهـن زفـاف بـه سـائل کنی عطا

 

هرکس که میهمان بقیع تو می‌شود

 

دیگر به بوستان جنـانش چـه اعتنا

 

کوهی که سنگ بوده هزاران هزار سال

 

بـا یک نگـاه فضـۀ تـو می‌شود طلا

 

هرگز کسی نرفتـه ز کـوی تو ناامید

 

هرگز عنـایت تـو بـه سائل نگفته لا

 

هر رشته‌ای ز چادرت ای بانوی بهشت

 

در دست یک فرشته بـود رشتـۀ ولا

 

ای پای تا به سر همه عصمت خدا گواست

 

از چشم کور، کس نکند غیـر تو حیا

 

آدم که ماه روی تـو را در بهشت دید

 

جـا داشت جـان نثـار کند بهر رونما

 

در روز حشر، ذکر همه یامحمد است

 

با این همه، رسول تـو را می‌زند صدا

 

آتش زدنـد از چــه تـو را بر در سرا؟

 

گلزار وحی را که به آتش کشیده است؟

 

باب بهشت را که شکسته به ضرب پا؟

 

بـا تازیــانه از تــو گرفتنـد احتـرام

 

خوش داشتند بهـر پدر حرمت تو را!

 

آیا کسی شنیـده کـه بـر داغ‌دیده‌ای

 

هیـزم به جـای لالـه بیـارند در عـزا؟

 

آن ضربه‌ای که خورد به پهلوی حضرتت

 

شک نیست اینکه خورد به پهلوی مصطفی

 

بابا اگر سئوال کنـد جرم تـو چـه بود

 

پاسخ چه می‌دهند به او در صف جزا؟

 

تـا انتقام بــدر بگیرنــد از عـلی

 

کشتند بـی‌گنــاه، تـــو را از ره جفـا

 

باور نداشت کس که در خانه علی

 

بـا کشتـن تــو حق پیمبــر شـود ادا

 

تـو کوثـر رسـول خدایی و ای عـجب

 

یک آیه از تـو گشت به ضرب لگد جدا

 

ظلمی که بر تو گشت به کافر نمی‌کنند

 

ای مـادر حقیقـت قــرآن! بگـو چـرا؟

 

خصمی که زخم بدر به دل داشت از علی

 

با کشتن تو یـافت دل زخمی‌اش شفـا

 

بالله تـو را به بغض علی می‌زدند و بس

 

هرگـز خـدا مبـاد از ایــن کافران رضا

 

تا اشک هست و سوز جگر هست و ناله هست

 

«میثم» همـاره بـر تـو بود مرثیت‌سرا

شاعر : استادحاج غلامرضا سازگار(ميثم)

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بيمار حيدر

فلك سـوزد به شـام تار حيدر

به  بستـر  اوفتـاده يـار حيدر

در اين  شبها دگر خوابي  ندارد

عزيـز مصطفـي بيمـار حيدر

بسوز اي دل بسوز اي دل كه ديگر

خـزان اُفتاده بـر گلزار حيدر

الا  مشكل گشـاي هر دو عالم

بيـا  واكن گـره  از كار حيدر

بـزن شانه  به مـوي  زينبينت

اُميـد  انبيـاء  دلـدار  حيدر

قسم بـر گريـه هاي مجتبايت

تو رحمي كن به حال زارحيدر

(غريب) آواره ي اولاد زهراست

بُوَد در سايـه ي  ديوار  حيدر

 

يوسف حق پرست(غريب)

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

انگار نه انگار

از بس بدن شعله وری داشته ای

انگار نه انگار پری داشته ای

هر روز دعا کرده ای ای کاش نباشی

یک حال و هوای سفری داشته ای

امروز نود روز شده افتادی

از بس نفس مختصری داشته ای

از پا شدنت خوب شدن پیدا نیست

حتماً تو خیال دگری داشته ای

پشت در نیم سوخته عزا داری باز

گفتی که در اینجا پسری داشته ای

زخم تو دهان باز نموده می گفت

ای در تو عجب میخ دری داشته ای

کابوس رهایت نکرده مادر

در خواب همه شب چشم تری داشته ای

انگار بریدند سر بی کفنت را

از ذبح حسینت خبری داشته ای

بالای سرش رفتی و فریاد زدی آه

انگار نه انگار سری داشته ای*

 

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  12:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها