0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اي آفتاب روشنم اي همسرم مرو

اينگونه از مقابل چشم ترم مرو 


با تو تمام زندگيم بوي سيب داشت

اي ميوه بهشتي پيغمبرم مرو 


جان مرا بگير خدا حافظي مكن

از روبروي ديده ي نا با ورم مرو 


تا قول ماندن از تو نگيرم نمي روم

اي سايه بلند سرم. از سرم مرو 


لطف شب عروسي دختر به مادر است

پس لااقل به خاطر اين دخترم مرو

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آهسته می شوید یگانه همسرش را

با آب زمزم آیه های کوثرش را 


آهسته می شوید غریب شهر یثرب

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را 


تنها کنار نیمه های پیکر خود

می شوید امشب نیمه های دیگرش را 


آهسته می شوید مبادا خون بیاید

آن یادگاریهای دیوار و درش را 


پی می برد آن دستهای مهربانش

بی گوشواره بودن نیلوفرش را 


می گرید اما باز مخفی می نماید

با آستینی بغضهای حنجرش را 


در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد

حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را 


با گریه های دخترانه زینب آمد

بوسد کبودی های روی مادرش را 


بر شانه های آفتابی اش گرفته

مهتاب هجده ساله ییغمبرش را 


دور از نگاه آسمانها دفن می کرد

در سرزمین های سئوالی همسرش را

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

از آسمان آمدم من از سمت عرش يگانه 

از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه 


اول بنـا بود چندين و چنـد روزي بمانم 

در گوشه اي از مدينه در برهـه اي از زمانه 


نزديك هجده نفس بود عمرم در اين خاك خاكي 

يك عمر هجده بهاره يك عمر پيغمبرانـه 


مي خواستم پر بگيرم برگردم آنجـا كه بـودم 

بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه 


كردند كاري كه هر شب پيش نـگاه مدينه 

سر مي زدم كوچه كوچه ، در مي زدم خانه خانه 


هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد 

تـا كه پريشان بمانـد اين گيسوي دختـرانه 


بالم اگر پربگيرد پـرواز از سر بگيـرد 

ديگـر نمي ماند از من حتي نشان ِ نشانه 


من مال اينجـا نـبودم تـا كه در اينجـا بمانـم 

از آسمان آمدم من پس مي روم سمت خـانه

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عذر مرا ببخش، دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی
مجبور نیستی، که برای دل علی
یک گوشه ای بنشینی و چادر سرت کنی
من قبله و تو در شرف روبه قبله ای
پس واجب است روی به این همسرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است، فکری برای پرت کنی
ای کاش از بقیه ی پیراهن حسین
معجر ببافی و کفن دخترت کنی
من، زینب، حسن، همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دورو برت کنی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

روز شادى رفت و با شام عزا سر مى كنم
افسر از فرقم فتاد و، خاك بر سر مى كنم

اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو
لعن و نفرين بر جهان سفله پرور مى كنم

برگرفتى از سرم تا سايه اى تاج شرف
جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى كنم

همچون يعقوب از فراق يوسف، اى والا پدر
بيت الاحزان مى نشينم، گريه را سرمیکنم

تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر مى كنم

آتش غم بس دلم در سينه مى سوزد چو عود ز
دود آه از سينه بيرون همچو مجمر میکنم

اى در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور مى كنم

اى دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور میکنم

تا عدو، روى مرا نيلى ز سيلى كرده است
چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى کنم

تا نسوزد از شرار آه آتشناك من
بستر خود هر شب از اشك روان، تر مىکنم

هر كه چون (وارسته) از بهرم رثايى گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر مى كنم

وارسته

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اين روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است

بايد بگويم گرچه معنا کردنش سخت است

 

لکنت گرفته پلک تو در بين آن کوچه

اين راز سربسته ست افشا کردنش سخت است

 

چشمي که دست سنگي آن بي حيا بسته

مقداد مي دانست که وا کردنش سخت است

 

 

دستي که بين کوچه ها از پا تو را انداخت

فهميد قدّ حيدري تا کردنش سخت است

 

حالا که داري خواهشي تابوت مي خواهي؟

اسباب مرگ تو !؟ مهيّا کردنش سخت است

 

با غسل زير پيرهن فکر علي بودي

زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

 

‹

 

داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود

فهميد دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شبیه چشمات دل من ، رنگ و بوی غم میگیره

تو قفس دلواپسی ، زینبـت آخر می میـره
 

مادر سادات ، اکثر اوقات ، ابریه چشمات

 

گرد پیری رو سرت نشسته هرچند جوونی

تو می خوای شونه کنی موی منو نمی تونی

چند روزه که میری پشت در خونه می شینی

آروم آروم برا محـسنت لالایی می خونی
 

ماتم می گیره دور و برتو ، غم می ریزه از چشم تر تو

زخمیه چرا بال و پر تو

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

شکسته آتیش بلا ، حریـم بال و پـرتو

الهی زینب بمـیره ، خاکی شده معجر تو

 

سورة مریم ، مادر عالم ، ملیکة غم

 

 

هرم نـاله مـی ریزه از آسمون نفسـات

ابری و بارونیه تو این روزا حال و هوات

خوب می دونم چرا آروم و قرار نداری تو

درد پهلو این شبا گرفته خوابو از چشات
 

با ناله و اشک باز خو می گیری ، دستاتو روی پهلو می گیری

از زینبت هم تو رو می گیری

 

*************

 

سنگینی درد و غمش ، رو قلب دستاس می مونه

داغ نگاه کبودش ، رو چهرة یاس می مونه
 

قدش کمونه ، دلش چه خونه ، چه نیمه جونه

 

ابرای نیلی غم که روی پلکاش می شینه

یه جوری راه میره که انگار چشاش نمی بینه

حیف اون چادری که پناه عالمینه نیسـت

که حالا خاکـی شـده تو کوچه هـای مدینه
 

ذکر لب من أمن یجیبه ، بی طاقتم و دل بی شکیبه

آخه مادرم خیلی غریبه

گریه های نیمه شبش ، آتیش به جونم میزنه

چند روزه که مادر من ، همش به فکر کفنه
 

چه بیقراره ، آروم نداره ، چشاش می باره

 

یکی می گفت بدترین غم درد بی مادریه

مادر مـن هم که گوشـة خونه بسـتریه

وقتی که بالا نمی یاد نفسش جا می خورم

نکـنه خـدای مـن این نفـس آخـریه
 

روی دل من غم پا می ذاره ، مادر ما ها رو تنها می ذاره

داغی رو دل بابا می ذاره

 

*************

 

چشماشو بسته فاطمه ، دیگه برای همیشه
 

هر چی میگم من علیم ، بازم چشاش وا نمیشه

 

در تب و تابم ، در التهابم ، خونه خرابم

 

چادر خاکـی و سجـاده ش یه گوشـة خـونه

زنـده می کنـه یـاد نگاهـهای مبهوتشـو

بسکه غم ریخته توی قلب شکسته ش به خدا

رو شونه م حس می کنم سنگینی تابوتشو
 

غربت به خدا روزیّ منه ، داغش دلمو آتیش می زنه

وقتی می بینم گلگون کفنه

سبك : زمينه فاطميه ۱۳۸۷، حاج مهدي سلحشور

شاعر : یوسف رحیمی

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سه ماه توی بستر غم ، که دست به پهلو می گرفت

حالا می فهمم براچی ، از علی هم رو می گرفت
 

به غم اسیرم ، آتیش می گیرم ، دارم می میرم

 

باغ ناله داغ لاله بـود دل خون جگـرش

گلاي بنفـشه جا دارن رو پلكاي ترش

چه طوری داد نزنم چه جوری آروم بگیرم

وقتي دارم مي بينم هنوز كبوده پيكرش


رو شونة من تابوت غمش ، دق می کنم از این عمر کمش

مخفی می مونه ، قبر و حرمش

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

نه شمع و چراغ نه صحن و رواق نه گلدسته و گنبد

نه ایوون طلا نه صحن و سرا چقدر خاکیه مرقد

 

قربون اون کبـوتری کـه خـاکیه بال و پرش تو بقیع

هر زائری اونجا میره غصه می شه همسفرش تو بقیع

 

هنوزم داره خاکش ، تب نالة مادر
که می شد گل اشکش ، کنار بقیع پرپر
 

-------------------------------

 

 

نه یک سایه بون داره تربتش نه حتی یه سنگ قبر

غریب بوده و غریب می مونه چیه چاره غیر از صبر

 

اون آقـای غریبی که خاکی ترین مرقده صحن و سراش

خدا گواست که یه روزی می کشیدند سجاده از زیر پاش

 

شهادت میده این خاک، با چشمایی غرق خون
که شد پیکر لاله ، یه روز اینجا تیر بارون

شاعر:یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

هر کی تو دنیا سیاپوش عزای فاطمه می شه

خدا می دونه رو سپید محشر واهمه می شه
 

توی هیئت ، زیر سایه ت ، عمریه که برا تو سینه زنم

توی محشر ، می شه مادر ، پیرهن مشکی عزات کفنم

 

نذر نگاه تو کرده مادر ، خدا هم آیات کوثرش رو

داده به دست تو ای شفیعه ، شفاعت روز محشرش رو

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

دست خودم نیست بیقرارم قبرشو آخر ببینم

یا که پائین پای صحن حرم خاکیش بشینم
 

دلم خونه ، پریشونه ، بسکه غربت می باره از حرمش

چه دلگیرم ، که می میرم، آخر از درد و داغ عمر کمش

 

کبوتر خسـتة دل من ، تو آسمونا رهائه امشب

یه پای دل گیره تو مدینه ، یه پای دل کربلائه امشب

 

************

 

شوق زیارت تو رواقت دلمو آتیش می زنه

شش گوشة تو تا قیامت تا ابد قبلة منه
 

دلم خونه ، پریشونه تا یه روزی ضریحتو ببینم

گرفتـاره ، بیقـراره تا دوباره پائین پات بشینم

 

صدای ناله صدای شیون ، از توی صحن دلم بلنده

شبای جمعه به پرچم تو ، دل دیوونم دخیل می بنده

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

مادر سادات تو مناجات غمتو تو دل میذاره

حس عجیبی بوی سیبی منو تا هیئت میاره

 

اگه نورت، شوق و شورت ، قیامت تو دلم به پا می کنه

حضـور تو ، عبـور تو ، دل من رو کـرب و بلا می کـنه

 

اونقده گریه به پات می ریزم، که بشه چشمام چشمة زمزم

زائر قبرت می شم ایشالا ، یه روزی زیـر سـایة پرچـم

شاعر: یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

این روزا که ، غربت و غم

با شمیم یاس پرپر ، می پیچه تو صحن قلبم

 

پا می گیره ناله هامون ، هم نوای فاطمیه

می سوزیم لحظه به لحظه ،‌ پا به پای فاطمیه

 

آخر حاجت می گیریم   وای وای

که از داغش بمیریـم   وای وای

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

رو دلامون ، غم می شینه

بعضیها هم مثه مادر ، نگاهاشون نمی بینه

 

بسکه با گریه و شیون ، می کوبند سرو  به دیوار

بسکه می زنند تو روضه ، لطمه و سیلی به رخسار
 

دل عـالم گرفـته   وای وای

خدا هم دم گرفته   وای وای

********

روزیمونه ، دل پر خون

سه ماهه در اعتکافِ ، غم مادره چشامون

 

توی روضه مثه مادر ، پشت در آتیش میگیریم

توی کوچه های خاکی ، صد هزار دفعه میمیریم

 

چشامون غرق ناله ست   وای وای

دلامـون بـاغ لاله ست   وای وای

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

کشته من رو ، شیون تو

می زنه آتیش به جونم ، حتی فکر رفتن تو

 

لاله لاله اشک غربت ، تو نگاه تو نشسته

خوابو از چشات گرفته ، درد پهلوی شکسته
 

دیگه آروم نداری   وای وای

سه ماهه بیقراری   وای وای

********

رسید از راه ، نیمة شب

شده وقت غسل مادر ، به پیش چشای زینب

 

نالـة بابـا بلـنده ، از کـنار تـن مادر

آخه دم به دم می شینه ، لاله رو پیرهن مادر
 

می بیـنه یـار خـسته   وای وای

چطور پهلوش شکسته   وای وای

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بچه ها با ، چشمی مبهوت

میبینند از خونه مادر ، میره روی دست تابوت

 

می ریزه از توی چشما ، پارة دل لخته لخته

جدایی از مادر آخه ، به خدا که خیلی سخته
 

دارن می شن هلاکـش   وای وای

سر می ذارن رو خاکش   وای وای

سبك :‌ واحد فاطميه ۱۳۸۷، حاج مهدي سلحشور

شاعر: یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آیینه ام شکسته من از او شکسته تر

او خسته زمانه و من نیز خسته تر

بغضی نشسته در وسط سینه من و..

بغضی درون سینه زهرا شکسته تر

این روزها نفس زدنش با شماره است

اما نفس نفس زدن من گسسته تر

 

دست علی که بسته شود بسته می شود

 

دست زمین و پای زمان نیز بسته تر

از این به بعد خانه من فاطمیه است

پیدا نمی کنید مکانی خجسته تر

از لطف فاطمه است اگر هیئتی شدید!

در حلقه های سینه زنی دسته دسته تر

محسن ناصحی

منبع: سایت شیعتی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ديد ساقي كوثرش را درخروش

رافت رحماني اش آمد به جوش

آسمان ديده را ‍‍‍‍ ‍‍ بر ابر كرد

گفت سلمان باز بايد ؟

***********

روز اول  5شنبه 2 ارديبهشت 89
---------------------------------

ديد ساقي كوثرش را درخروش

رافت رحماني اش آمد به جوش

آسمان ديده را ‍‍‍‍ ‍‍ بر ابر كرد

گفت سلمان باز بايد ؟

تانگشته آسمانها زيرو رو

با زبان مرتضي اورا بگو

اي عروس آسماني  خدا

ترجمان مهرباني خدا

اي نگين رحمت للعالمين

اي اميد رحمت للعالمين

خاتم ‍‍بيغمبران را خود نگين

اي گذشت تو كران تا بيكران

اي بلنداي دلت هفت آسمان

ماه ‍بيشاني جبين برچين مكن

فاطمه جان علي نفرين مكن

-------------------------------------

كريمه اي كه كرامت به او برازنده است

شرف جلال ز آمد به او برازنده است

نجات اهل قيامت به او برازنده است

خدا گواست امامت به او برازنده است

شكوه حيدري اش بين مگو كه حيدر نيست

خطابه خواني او كم زفتح خيبر نيست

فرشتگان همه از جاي خويش قيام كنيد

كنار فاطمه بر زينب احترام كنيد

به خاك مقدمشان سجده صبح و شام كنيد

همه به فاطمه و دخترش سلام كنيد

تمام فاطمه زين اب است اين دختر

ادب كنيد همه زينب است اين دختر

هنوز شير ننوشيده ذكر حق سخنش

زشير بهتر نام حسين بر دهنش

شميم فاطمه آيد زبوي ‍بيرهنش

روان و روح حسين در بدنش

زمهد آمده هم سنگر امام - حسين

نگاه دوخته بر حنجر امام حسين

كسي كه بر سر عالم علم زند اين است

كسي كه حكم خدا را رقم زند اين است

كسي كه نقش شياطين بهم زند اين است

كسي كه شعله به كاخ ستم زند اين است

زبان زنده حيدر خطاب خوان خدا ست

بيام آور بيغام خداست

سلام فاطمه . مرات داور آوردي

زهي كه خون خدا را بيمبر آوردي

ببال كوثر احمد كه كوثر اوردي

براي حيدر كرار حيدر آوردي

به روي دامن تو شيردخت شيرخدا

درون سينه او قلب سيدالشهدا

 

---------------------------------
روز سوم  شنبه  4 ارديبهشت 89
---------------------------------

صداي غربت مولا زچاه كوفه مي آيد

علي تنهاست اي تنهاي تنها يا ابا صالح

بيا اي وارث حيدر كه زخم سينه زهرا

به شمشير تو مي گردد مداوا يا ابا صالح

در وديوار بيت وحي گويد با تو ‍بيوسته

كه اينجا مادرت افتاده از ‍با يا ابا صالح

بيا از قنفذ كافر غلاف تيغ را بستان

كه جايش مانده بر بازوي زهرا يا ابا صالح

دوقبر از شيعه گم گشته يكي محسن يكي زهرا

شود روز ظهورت هردو بيدا يا ابا صالح

ميان دشمنان نقش زمين شد مادرت زهرا

بگو آن دم چه حالي داشت مولا يا ابا صالح

چرا مخفي است قبر فاطمه (س ) در شهر ‍ پيغمبر

بيا و برده از اين راز بگشا يا ابا صالح

------------------------------------------

اي كاش اشك ديده من بسترم نبود

ميسوختم چو شمعي و خاكسترم نبود

اي روشن از فروغ تو صبح اميد من

دركودكي يتيم شدم باورم نبود

گر زنده ام به جان تو مديون زينبم

چون او كسي به فكر من وخواهرم نبود

ناز مرا به ضربت سيلي كشيده اند

بابا گمان مبر كه نوازشگرم نبود

يك شب زروي ناقه فتادم بر زمين

از ترس مرده بودم اگر مادرم نبود

 

---------------------------------
روز ششم   سه شنبه  7 ارديبهشت 89
---------------------------------

خانه كوچك خشت و گل تو كعبه آدم 

حجره ات قبله ارباب رسولان مكرم

چادر خاكي تو خوبتر از  پرده كعبه

دامن عصمت تو  پا ك تر از دامن مريم

اولين شخص همه عالم خلقت به حضورت

خيزد از جاي و به تعظيم كند قامت خود خم

به ملایک به نبیین به رسولان به محمد( ص )

به همه دوستی ات واجب حتی به علی هم

تویی آن روح که در بین دو پهلوی رسولی

تو بتولی تو بتولی تو بتولی تو بتولی

در نمازت چو زلب ناله العفو بر آید

این عجب نیز که محراب به فریاد در آید

گهی از ذوق شود زنده گه از شوق بمیرد

به تماشای نماز تو چو مرغ سحر آید

مادر دهر نزاید چو تو ای دختر احمد

مگر آن روز که میلاد رسولی دگر آید

که شنیدست وکه دیدست و که یک دخت پیمبر

کفو حیدر شود و مادر پیغامبر آید

آری ، أری سخن ام ابیهاست گواهم

همچو آیینه به این طرف حدیث است نگاهم

 

---------------------------------
روز هفتم   چهارشنبه  8 ارديبهشت 89
---------------------------------

ای خوانده خدا مدح تو را بهر پیمبر

وصف تو درخشیده به تطهیر و به کوثر

راضیه و مرضیه و صدیقه . امینه

منصوره و معصومه و زهرای مطهر

هم وجه خدایی تو و قرآن محمد ( ص )

هم دست یداللهی هم حامی حیدر

هم مام دوعیسایی هم مام دو مریم

هم برتری از آسیه و مریم و هاجر

 بر دست تو ای دست خدا خواچه لولاک

یکبار نه - صدبار زند بوسه مکرر

انسیه حورایی و حوریه انسی

با این همه می بینمت از هردو فراتر

گویند دمت بوی بهشت از نفس تو

والله بهشت از نفس توست معطر

 میکائیل جلودار تو در روز قیامت

جبرئیل عملدار تو در عرصه محشر

هم خانه تو به دو ماه و دو خورشید

هم دامن پاکت فلک یازده اختر

این ذات الهی که نازد به حسین اش

این شخص حسین است که نازد به تو مادر

ای دور سرت روح نبی گشته

بگردان مارا زکرم دور سر فضه و قنبر

 برعرش خدا هشت ملک آمده حامل

در خیل ملک چهارملک آمده سرور

آن چهار گرفته به سویت دست توسل

وین هشت نهادند به خاک قدمت سر

خورشید فروزنده عرش است هماره

آن دل که بود در یم نور تو شناور

اوصاف تورا ای زثنایت همه عاجز

خواننده خدا و شنونده است پیمبر

خلقت بنویسند و بگویند و بخوانند

هرگز نبود گفتن مدح تو میسر

دست تو همان دست خداوند تعالی است

گر نیست چرا خم شد و بوسید پیمبر؟

ارواح رسل را همه تعظیم به احمد

تعظیم محمد (ص ) به تو ای عصمت داور

مقبول خدا توبه آدم به تو بانو

محتاج دعا حضرت حوا به تو دختر

سوگند به مهر تو که با خصم تو خصمی

حتی پدر و مادر و فرزند و برادر

اسلام سرافراز علی بود و علی بود

پیوسته سرافراز که بودیش توهمسر

والله قسم فضه توبرترا ز ان است

ازاینکه فشانند به پایش در و گوهر

در خط حجاب تو هدایت شده پاکی

بادرس عفاف تو حیا گشته مسخر

دستی که به آیات رخ ات کرد جسارت

پایی که لگد زد به درخانه حیدر

آن پای فروباد فروباد در اتش

آن دست جدا باد جدا باد زپیکر

قران رسول الله و دست نجس خصم

بیت الحرم فاطمه و شعله وآذرم

این بود طرفداری از بیت ولایت

این بود نگهبانی از سوره کوثر

زهرا زدن و دعوی اسلام نمودن

ناپاک ترند این قوم والله زکافر

کشتند زکین همسر و فرزند علی را

با کینه بدر و احد و خندق و خیبر

تنها نه زیک دست جسارت به رخ ات شد

از هر طرف آمد به تنت ضربت دیگر

آن زخم به بازوت زدآن ضربه به پهلوت

کشتند نه یکبار تورا بلکه مکرر

بشکست در و باز شد و خورد به پهلو

یک ضربه ز دیوار رسیده است یکی از در

میثم به خدا فاطمه پیوسته ستم دید

نفرین ابد باد بر آن قوم ستمگر

 

---------------------------------
روز هشتم   پنجشنبه  9 ارديبهشت 89
---------------------------------

چرا هی از در و دیوار می خونی؟

چرا از آتیش و مسمار میخونی ؟

بیا از غریبی مولا نگو

دیگه از گریه بچه ها نگو

دیگه بسه نفسات بریده شد

هرچی که میخوای بگی شنیده شد

هرچی از عشق علی و فاطمه

برا عاشقا بگی بازم کمه

اول بهار کم از خزون بگو

بیا از شب عروسی شون بگو

بگو انسیه حوراء یعنی چی ؟

یا بگو ام ابیها یعنی چی ؟

یا بگو کل قصه ها دروغ بوده

تشییع مادر ما شلوغ بوده

از گل و شبنم و شیدایی بخون

برا ما روضه رویایی بخون

بگو فاطمه به پیری رسیده

بگو لبخند رقیه رو دیده

------------------------------------

من قهرمان خيبر و بدر و حنينم

با ضربتي افضل ز خلق عالمين

ديدم كه نيلي گشته روي نورعينم

ديدم كه ميگريد براي او حسينم

دراوج قدرت بودم اما صبر كردم

----------------------------------

تابوت مرا قدم به قدم برداريد

تا سنگ لحد بر سينه ام بگذاريد

يا مولا دلم تنگ او مده

شيشه دلم اي خدا زير سنگ اومده

امشب مه من بر آسمان مهمان است

امشب آسمان بر حال من گريان است

يا مولا دلم تنگ اومده

شيشه دلم اي خدا زير سنگ اومده 

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

الهى! كوثرم كو؟ دلبرم كو؟ 
 گلم كو؟ هستى ام كو؟ گوهرم كو؟
على تنها و دلخون مانده افسوس 
 يگانه مونس و تاج سرم كو؟

 

 (2)
الهى! كلبه ام را غم گرفته 
 دل محزون من ماتم گرفته
شرار شعله هاى در نديدم 
 گلم را خصم از دستم گرفته
(3)
الهى! سينه من كوى درد است 
گلستان سرورم سرد سرد است
عزيزم فاطمه از رنج مسمار 
 رخ مهتابى اش غمگين و زرد است
 (4)
الهى! دست من را بسته بودند 
حريم خانه ام بشكسته بودند
به ضرب تازيانه آن جماعت 
 تن مرضيه را آزرده بودند
 (5)
الهى! غمگسارم، سوگوارم 
 شبست و طاقت رفتن ندارم
فلك با من سرسازش ندارد
بدون فاطمه نالان و زارم

رحيم كارگر - پارسا

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

جانانی و دل بر تو سپردیم و نمردیم
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان به در از داغ تو بردیم و نمردیم

 

اقبال نگون بخت ببین کین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رفت
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش امد و سر رفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صد مرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر
من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر
از مادری تو علی باور شده ام آری
پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر

 

جان شلمچه سیرتان ان سرخ پهلویان
قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر
روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست
راهی به جنت وا کنم با ذکر یا مادر
ما را اگر قابل بدانی یک سوالی هست
یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر؟
دیر آمدیم و روضه خوان هایت به ما گفتند
خوردی کتک از دست اولاد زنا مادر
پای زمین افتادن تو در بر حیدر
کوچک بود حتی غم کرببلا مادر
خواهم ز حق تا در رکاب حضرت مهدی
گیرم تقاس زخم بازوی تو را مادر

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها