0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بی بی جان...

بیش از این بانو مرا حیران مکن.

خانه را بهر علی زندان مکن...

با خودت کمتر جدل کن فاطمه

بچه هایت را بغل کن فاطمه.

زخم هایت را مداوا میکنم..

من تو را آخر سر پا میکنم

من خودم اصلا به جایت میپزم...

نان برای بچه هایت میپزم..

قرص ماهم صورتت را بسته ای...

تکیه گاهم لابد از من خسته ای...؟

فاطمه داری بدون من کجا...؟

فاطمه جان فکر تابوتی چرا؟؟

تا نرفتی میشود کاری کنم...؟

لااقل از تو پرستاری کنم..

زندگی رو به راهم را گرفت.

میخ در پشت و پناهم را گرفت.

زیورت را پای در دیدم خودم..

گیسویت را لای در دیدم خودم

کارم آخر فاطمه افسوس شد

زندگی با رفتنت کابوس شد..

سوزن آخر رفت لای دست تو..

مادر زینب فدای دست تو..

این همه محتاطی ات را جمع کن

جعبه ی خیاطی ات را جمع کن..

عاقبت مظلوم من آماده شده

قبل رفتن پیرهن آماده شد؟؟

عاقبت تابوت خوبی ساختم

پیکرت را روی دوش انداختم..

 

حامد جولازده

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

وای مادرم...

باز هم فاطمیه آمده و

صاحب الامر ! همه حیرانیم

لطف تو بود که ما باز سر

سفره ی مادرتان مهمانیم

 


 باز در ذهن پر از تشویشم

در و دیوار مجسم شده است

باز هم روضه ی کوچه...مادر...

باز مسمار مجسم شده است

 


 روضه خوان گفت ؛ روایت شده که

ضربه ای آمد و بر صورت خورد

چه قَدَر مادرمان حرف شنید

چه قدر مادرمان تهمت خورد...!

 


 پشت در...شعله...شرر...چند نفر...

مادری خورد زمین... وای خدا

مشت...شلاق...غلاف شمشیر

لگد و سقط جنین... وای خدا

 


 کینه توزان علی جمع شدند

پشت در توطئه بافی کردند

همگی جمع شدند و با پا...

سر زهراش تلافی کردند

 


دست نامرد یکی از آنها

مشت گردید و چنان محکم خورد

که علی داد زد ای نامردان ؛

فرم فک و دهنش بر هم خورد

 


 شعله ها داغ... و در خانه داغ...

داغ تر میخ در چوبین است...

و حسن گفت ؛ حسین جان ! تو نبین

چادر مادرمان خونین است...!

 

 

سید نیما نجاری

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

زهرای من...

خسته شده و تاب ندارد که بماند

زهرای من آنقدر که آزار کشیده..

آنقدر پس از فاطمه من آه کشیدم

مانند کسی که ز جگر خار کشیده

پشت در خانه همه ی زحمت او رفت

شش ماهه تمام است که او بار کشیده

میخ در این خانه بلایی سرم آورد..

کارم دو سه ماه است به اصرار کشیده

پاره شده پیراهن و زخمی شده پهلوت

حتما که لباس تو به مسمار کشیده

بستم سر او را چه کنم خوب نگشته

انگار سرش نیز به دیوار کشیده...

از زیر لباسش چقدر خون زده بیرون

از بس که از این پهلوی خود کار کشیده

پیچیده میان همه شهر که زهرا..

دیدیم که دست از علی انگار کشیده

 

حامد جولازده

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آمدم تا كه عزادار تو مادر باشم

بين روضه ز مصيبات غمت تر باشم

آمدم پشت درخانه ي تو منتظرم

تا كه اذنم بدهي سائل اين در باشم

خادم و باني مداح چه فرقي دارد

من فقط حاجتم اين است كه نوكر باشم

 آبرويي كه نه حتي بخدا رويي نيست

 با نگاه تو مگر آدم ديگر باشم

مگر اين نيست كه مصداق گل ياس تويي

  دوست دارم كه از اين عطر معطر باشم

طي اين سال اگر روضه اي ازتو خواندم

خواستم فاطميه فاطمه اي تر باشم

شاعر:محمد حسن بیات لو

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اشکم دگر گرفت ز چهره جمال را

بر من سراغ امده قد هلال را

 

همسایه گر به گریه من خنده هم کند

ساکت نمی کنم به خدا قیل و قال را

 

با هر نفس نفس،دو سه تا مو سپید شد

هر بازدم چشانده به من طعم سال را

 

تاثیر دست اوست که هم گوشواره نیست

هم سخت می شنوم اذان بلال را

 

این سینه با جویدن نان تیر می کشد

میخی حرام کرده غذای حلال را

 

در راه تو نبسته مرا راه جز غلاف

وقتی گرفته بودم از کمر تو شال را

 

شاید به اشک تو گیرد پرم شفا

بر زخم خویش داده ام این احتمال را

 

گهواره را تکان مده سالم نگاه دار

ارد رباب چون پسری نونهال را

 

باید حسین جان به زودی ببینمت

در قتله گاه منتظرم این وصال را

 

از زینبم مپرس چرا چادرش دهم

در کربلا بپرس ز(اخنس) سوال را

 

شاعر:چاوش اکبری

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

خانه بود و اشک بود و آه بود

اشک زهرا با علی همراه بود

 

باب صحبت های پر غم باز شد

درد دل های علی آغاز شد:

 

"خانه مان را آب و جارو کرده ای

گوئیا با دردها خو کرده ای

 

داری از این خانه غم را می بری

گویی از روز گذشته بهتری

 

درد پهلویت گمانم بهتر است

دست و بازویت گمانم بهتر است

 

فاطمه از بسرت گشتی جدا

این دو روزه بهتری شکر خدا

 

من شنیدم کار خانه کرده ای

موی زینب را تو شانه کرده ای

 

در زدم تو پشت در  بودی ولی

باز رویت را گرفتی از علی

 

فاطمه پشت و پناه من تویی

مانده ام تنها، سپاه من تویی

 

ای تمام دل خوشی بو تراب

ای سلام روزهای بی جواب

 

بی تو می میرم من ای یار جوان

قول دادی فاطمه، پیشم بمان

 

خانه و بی همسری سخت است سخت

ماتم بی مادری سخت است سخت

 

شمع من هستم - و پروانه تویی

گرمی بازار این خانه تویی

 

زینبت از دوری ات دق می کند

بی امان در اشک هق هق می کند

 

باب این غم ها ز کوچه باز شد

که سکوت مجتبی آغاز شد"

 

درد دل های علی پایان نداشت

فاطمه انگار دیگر جان نداشت

 

از دل مولای ما آمال رفت

روی پایش فاطمه از حال رفت

 

در کنار بسترش با آه گفت

با نوای پر غمی جانکاه گفت:

 

"گرچه با غم هم نشینی فاطمه

جان زینب کلّمینی فاطمه"

 

کم کمک چشمان زهرا باز شد

درد دل ها با علی آغاز شد:

 

"چند وقتی هست سر بارت شدم

تو حلالم کن، بدهکارت شدم

 

یا علی از درد و غم آکنده ام

یا علی از روی تو شرمنده ام

 

""خواستم یاری کنم امّا نشد

بند غم از دست هایت وا نشد""

 

هر چه را که بوده دیشب گفته ام

حرفهایم را به زینب گفته ام

 

داده ام یک یک کفن ها را به او

گفته ام از بوسه ی زیر گلو

 

ای همه جان تو در سوز و گداز

چند روز مانده را با من بساز

 

با حسن جوری دگر تا کن علی

پیش او کم یاد زهرا کن علی

 

سایه ی روی سر ایتام باش

فکر حال طفل تشنه کام باش

 

فکر حال این یتیمان کن علی

قبر من را نیز پنهان کن علی

 

دور از چشم همه یا مرتضی

مخفیانه، نیمه شب دفنم نما

 

یا علی چندی کنار من بمان

در کنار قبر من قرآن بخوان ..."

 وحید محمدی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

باورنميكنم كه تو بي بال و پرشدي

خسته شدي شكسته شدي مختصر شدي

شرمنده ام بخاطر من زخم خورده اي

روزي كه درمقابل دشمن سپر شدي

افتادي از نفس نفست بند آمده

افتاده اي به بستر غم محتضر شدي

هيزم به دست هاي مدينه كه آمدند

مجروح دود آتش و زخمي در شدی

آتش زبانه ميزد و در نيمه باز بود

فهميدم ازصدا زدنت بي پسر شدي

اين شهر چشم ديدن ما را نداشتند

از چشم هاي شور مدينه نظر شدي

همسايه ها رعايت حالت نمي كنند

آري دگر براي همه درد سر شدي

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

سلام سوره ی کوثر، سلام «أَعطَینا»
درود، مادر سادات، فاطمه، زهرا

صفیّه، امّ ابیها، جلیله، راضیّه
حدیثه، طاهره، قدسیّه، انسیه، حورا

تویی که عرش سرش را به پات می ساید
تو زهره ای، که ضیائت گرفته دنیا را

برای فهم مقامت، عقول پا در گِل
برای درک خیالت، خیال نابینا  

تویی که دختر وحی و عروس قرآنی
گواه، سوره ی رحمان و سوره ی طاها

برای همسری تو، فلک علی پرور
نبود غیر ولایت برای تو همتا

تویی که فخر ائمه شده است مادریت
تو مادر پدرت هم شدی، ولی بخدا

تو مادر همه ی بچّه شیعه ها هستی
فدای مادری تو، تمام مادرها

فدای نام حسینت، تمامی عالم
فدای نام عزیز حسن، همه دنیا

همیشه نام حسن را که می برم، مادر!
بیاد کوچه می افتم، بیاد کوچه، چرا؟

چرا که صورتتان در عبور از این کوچه
به ضرب سیلی دشمن کبود شد، زهرا

هنوز خاکی خاکی است چادرت بی بی
هنوز مانده در آن کوچه گوشوار شما

کنار چادر خاکی که ارث زینب شد
 اگر که روضه بخوانی برای کرببلا

پس از حسین «عَلَیکُنَّ بِاالفِرار» بگو
خدا کند، نکند خصم خیمه را یغما

حجاب زینب کبری، حجاب فاطمه است
رسیده شمر به خیمه، کجایی ای سقّا؟!

امیر عظیمی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 تا باد سرنگون بلا كرد- كوچه را

با اشك خودسروده ام از درد- كوچه را

 راه مرا كه بست حسن بغض كرد وگفت

 اصلأ مگرخريده اي نامرد-كوچه را

شاعر:محمد حسن بیات لو

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

دلم برای سخن گفتن تو لک زده است

گلم به روی تو آیا کسی کتک زده است؟

عروس خــانه حیدر چرا نمی خندی ؟

همین سکوت تو بر زخم من نمک زده است

عدو به پیش دو چشمم تو را کتک می زد

بگو خدای کسی را چنین محک زده است؟

ز کوچه های مدینه نفاق لبریز است

دل تمام اهالیِّ آن کپک زده است

تو محض عشق علی سینه را سپر کردی

زمن به بازوی خود دفع صد خطر کردی

مصطفي هاشمي نسب

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اي از ازل به عرش خدا تاج "فاطمه"

سيب بهشتي شب معراج "فاطمه"

فردا كه اختيارشفاعت به دست توست

هستند انبيا به تو محتاج "فاطمه"

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

چشم مهتاب گریه می کرد و

نیمه شب آب گریه می کرد و

 

در طواف شکسته پهلویی

مثل گرداب گریه می کرد و

 

غسل می کرد هر چقدر آن شب

باز خوناب گریه می کرد و

 

گریه ها گر چه بی صدا بودند

دل بی تاب گریه می کرد و

 

ماه قدش خمیده بود و با

آفتاب گریه می کرد و

 

مادری پا به پای طفلانش

باز در خواب گریه می کرد و ...

 

هر که با چشم تر زمین می خورد

کوه هم با کمر زمین می خورد

 

داشت سلمان می آمد از خانه

که سر هر گذر زمین می خورد

 

کودکی نیز پشت یک تابوت

پشت پای پدر زمین می خورد

 

که به داد دل علی برسد

گاه گاهی که بر زمین می خورد

 

راه می رفت با عصا اما

بین دیوار و در زمین می خورد 

 

شاعر:رحمان نوازنی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد

یا آن طرف دست برادر را بگیرد

 

آشفته بازاری ست،گویا هیچ کس نیست

قدری جلوی بانی شر را بگیرد

 

قنفذ چنان بغض علی در سینه اش داشت

می خواست لبخند از لب حیدر را بگیرد

 

آب زلال چشمه خونی شد که نامرد

از حوض خانه خواست کوثر را بگیرد

 

مادر کمی قبل از در خانه زمین خورد

جایی که می شد کوبه ی در را بگیرد

 

تا حضرت مهتاب روی خاک افتاد

بابای خاک افتاد پیکر را بگیرد

 

نه،حیدر کرار هم هرگز...،بعید است

خوناب این زخم مکرر را بگیرد

 

کار از همه اینها گذشته چون که باید

فضه بیاید دست مادر را بگیرد

▫▫▫

پنجاه سال بعد بوی گندم ری

سودای ابن سعد شد سر را بگیرد

 

ای کاش سر را می برید و کوفه می رفت

می رفت شاید کیسه ی زر را بگیرد

 

اما تو گویی کینه اش پایان ندارد

می رفت خیمه بلکه معجر را بگیرد

 

مادر کنار قتلگاه از پای افتاد

کو محرمی تا دست مادر را بگیرد؟

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

نگذار پای غمت چشم دلم تر گردد

نگذار کودکت از داغ تو مضطر گردد

کس ندیده است گلی در وسط کوچه ی تنگ

در هجوم خطر صاعقه پرپر گردد

من کمک میکنم از روی زمین برخیزی

نگرانم که به سوی تو عدو برگردد

هرچه کردم نگذارم که به رویت بزند

قد من حیف نشد با او برابر گردد

قبل از این پهلویت از ضربه ی در زخمی بود

آرزویم شده که حال تو بهتر گردد

دو قدم راه نرفته به زمین می افتی

باید این پیکر تو راهی بستر گردد

شاعر:محمد حسن بیات لو

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

نیت نمودی خویش را بر یار بسپاری

جان را به جانان با تن تبدار بسپاری

 

باید که مرهم روی زخم خویش بگذاری

سر درد خود را دست این دستار بسپاری

 

دستاس، کردن با پر زخمی نمیسازد

دستاس را باید به خدمتکار بسپاری

 

سجاده و چادر نمازت را به زینب با

توصیه ی الجارثم الدار بسپاری

 

وقتی لباست رازدار زخمهایت نیست

باید به دختر یک به یک اسرار بسپاری

 

این رازداری را علاوه بر پرستارت

باید به دیوار و در و مسمار بسپاری

 

وقتی شکسته شانه ات، زلف حسینت را

باید به دست پنچه بالاجبار بسپاری

 

حیفت نمی آید گلوی آهوی خود را

در قتلگاهی دست یک کفتار بسپاری

 

محسن حنیفی

 
 
جمعه 22 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها