0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

این اشک نیست گشته روان از دو دیده ام

خون است بهر سرخی رنگ پریده ام

ماهم ولی چو صحنۀ شب گشته نیلگون

سروم ولی به سانِ نهالی خمیده ام

سنگینی اش بهم شکند چرخ پیر را

بار غمی که من به جوانی کشیده ام

حتی اجل نکرد عیادت ز حال من

با آنکه دل ز عمر، ز دنیا بریده ام

از دود و آه من شده گردون سیه ولی

با اشک خود ستاره به کهسار چیده ام

تشییع من دل شب و قبرم نهان ز خلق

از این طریق پردۀ دشمن دریده ام

نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه ام

من کز رسول، ام ابیها شنیده ام

رنجی که از تحمل آن عاجز است کوه

بر جان و تن به حفظ امامم خریده ام

شش ماهه ام شهید شد و پهلویم شکست

ز آن صدمه ای که از در و دیوار دیده ام

تاریخ شاهد است که من در ره علی

اول شهید داده و او شهیده ام

بی دست و پای «میثم» ای خاندان وحی

کز ابتدا ثنای شما بوده ایده ام

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

علی جان...

براتون باز نون تازه پختم

دلاشوب منو پهلوم نباشین

میخوام فردای تشییع جنازه

تو سفره نون تازه داشته باشین


دلم میخاد حسن قرآن بخونه

تو وقتایی که خونه سوت و کوره

سپردم فضه رو وقتی که خوابین

بره خون رو دیوارو بشوره


یه حرفایی تو این مدت شنیدم

براتون هیچکدومو رو نکردم

حلالم کن علی جان درد دارم

یه مدت خونه‌تو جارو نکردم 

 

کبوده صورتم؛ سردرد دارم

منی که آبروی آسمونام

نفس کم میکشم این چند روزه

میترسم جابجا شه استخونام 

 


دلم شوره حسن رو میزنه آه

بمیرم کوه صبره کوه درده

تا خوابم میبره میره توکوچه

بازم دنبال گوشوارم میگرده


توکوچه سیلی از نامرد خوردم

توکوچه چادر من رو کشیدن

شماها میشنوین اما حسن دید

شنیدن کی بود مانند دیدن

 

حامد عسگری

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

یا زهرا...

بر فاطمه نور عين ديگر محسن!

معصوم در عالمين ديگر محسن!

هم صبر و سکوت کرد و هم خون بخشيد

يعنى حسن و حسين ديگر محسن!

 

در، سوخته از دسته هيزم مي شد

در، ريخته از هجوم مردم مي شد

اين طفل بزرگ که شهيدش کردند

مي ماند اگر امام چهارم مي شد

 

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آسمان خانه ابری و دوباره مادرم

آه سردی میکشد از بیکسی رهبرم

دور بستر میچکد باران ز چشم کودکان

طعم تلخی دارد اما اشک آن شاه کرم

او چه دیده من ندیدم از چه میسوزد چنین

ترسم اینکه جان دهد ثانی امام و سرورم

کنج خانه پهلوانی در بغل زانوی غم

بغض پنهانش مرا کشت وگذشت آب از سرم

یاس گشته چون بنفشه رنگ رویش تیره تر

چند خط بر روی گلبرگ گلم دارد ورم

از نگاه سرد و بی روحش دگر فهمیده ام

مادرم قصد سفر کرده،نباشد باورم

در مدینه قاعده با هرکجا باشد غریب

حرمتش را بشکند هرکس که باشد محترم

پس گرفتم حرف خود را از مدینه شوم تر

میرسد قومی زند آتش به جان و پیکرم

در مدینه باب شد دست جسارت بر زنی

کربلا دستان هرزه می نماید مضطرم

تازیانه ، غارت خلخال و طفل زیر پا

گوشواره، گوش پاره، در شراره معجرم

علقمه نیزار اندام خدای معرفت

اربا اربا میشود جسم علی اکبرم

جان به لبهایم رسد تا که ببینم آن دمی

یکهزار و نهصد و پنجاه زخم بی سرم

آه مادر جان بیا صرف نظر کن از سفر

من کجا، گودی گودال و عزیز مادرم

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بی بی جان...

داره درد هر شبت تموم میشه

اینهمه تاب و تبت تموم میشه

پیروهن رو دوختی و داره دیگه

وصیت به زینبت تموم میشه

 

داره غسل و کفنت شروع میشه

غصه ی نبودنت شروع میشه

زینب و حسین رو ساکت میکنم

گریه های حسنت شروع میشه

 


چجوری گلشنمو کفن کنم?!

پاره های تنمو کفن کنم

نمیشد باور من که یک روزی

من با دستام زنمو کفن کنم


مثل تو دیگه توو عالم نمیاد

سر من بدتر از این غم نمیاد

آب میریزم خون تازه میریزه

چرا زخمایه تنت هم نمیاد?!

 


حق بده من و حسن گریه کنیم

فهمیدم تورو زدن... گریه کنیم...

میبینی غربتمونو فاطمه?!

باید آستین به دهن گریه کنیم

 

دومی خیلی بده کبود شدی

چرا اینجوری زده کبود شدی

اینطرف خورده به میخ و اون طرف

جای پا و لگده کبود شدی


بدجوری شوهر تو تنها میشه

پدر و مادر بچه ها میشه

تو بری پهلوونت زمینگیره

ذوالفقار من دیگه عصا میشه.....

 

رضا قربانی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش

مدینه بود و غم و غصه های بسیارش

مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا

مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش

مدینه بود و پر از تیرگی و فکر و نفاق

و  غربتی که شده هر دلی گرفتارش

مدینه بود  ولی از تمام  مردم  آن

کسی نکرد مراعات  حال بیمارش

مدینه بود و چهل تن به یک نفر-که نبود

در ازدحام و کشاکش کسی طرفدارش

مدینه بود و  در خانه ای پر از هیزم

دریکه سرخ شدازهرم شعله مسمارش

نمی شود به زبان هم بیاورم؛  چه کنم؟

مصیبتی که خدا هم شده عزادارش

میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمیگویم

تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش

چه ضربه ای!چه شتابی!عجب گل رویی

که آب شد دل سنگی سخت دیوارش

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اهل مدینه خانه ام بیمار دارد...

در بسترش او لاله ی بسیار دارد

مانند یک پیر زنی که سال خورده است

دستی به سر دستی سر دیوار دارد

مسمار خانه پیش خود اصلا نگفتی؟

در بین این خانه زنی هم بار دارد..

این روز های آخری دیدم که زهرا

حرف پریدن میزند انگار دارد..

این شستشویت کار یک شب یا دوشب نیست

که شستن تو تا قیامت کار دارد..

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

دشمن میان خانه ی حیدر چه میکند؟

خون لخته روی بال کبوتر چه میکند؟

دستش شکسته اند و رخش ارغوانی است

این قوم با عزیز پیمبر چه میکند؟

هجده بهار تازه گذشته ز عمر یاس

با سن کم میانه ی بستر چه میکند؟

هر شب سئوال میکند از خود حسین او

آثار ضربه بر رخ مادر چه میکند؟

سقط جنین تمام تنش را ضعیف کرد

با پیکری خمیده و لاغر چه میکند؟

از بس زدند حرمت زهرا شکسته شد

با درد پهلو و کمر و سر چه میکند؟

احساس سوختن به تماشا نمیشود

مسمار و میخ و فاطمه،این در چه میکند؟

بدتر نمیشود که تو را مردها زدند

لعنت به روزگار که آخر چه میکند؟

شاعر: محسن اوجانی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 دستی آمد به روی صورت تو جا انداخت

پایی  از راه رسید و  جلویت پا انداخت

بی حیائی غضب آلوده که در آتش و دود

ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت

آمد و با دل پر کینه و با بی ادبی...

ریسمان دور سر حضرت مولا انداخت

شاعر:محمد حسن بیات لو

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

فاطمه جان...

امشب کنار قبر تو احیا گرفته ام

با اشکهای خود ره دریا گرفته ام

امشب نهان ز چشم همه کودکان تو

 روضه برای داغ تو تنها گرفته ام

امروز با تمام غم وغصه اش گذشت

 پیش مزار تو غم فردا گرفته ام

شرمنده ام ز روی نبی گر بپرسدم

آیا چنین عزیز دلش را گرفته ام؟!

بی تو اگرچه زنده ام اما بدان فقط

با خاطرات توست که مأوا گرفته ام

یا رب ببین چگونه غریبانه مجلسی

 بهر عزای دختر طاها گرفته ام

 

محمد حسن بیات لو

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:50 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

خانه ات را پیش مردم حرمتی دیگر نبود

اینچنین رفتار با تو امر پیغمبر نبود

در تمام قرن های قبل و بعد تو علی

کاری از رفتار آنها شرم آورتر نبود

گر مسلمان غریبی تو شد مرد یهود

صبر تو با دست بسته کمتر از خیبر نبود

صبر تو وقتی که دیدی همسرت را می زنند

انبیا را هم خدایی در خور باور نبود

در میان شعله ها می سوختی سر تا به پا

گر بلاگردان تو صدّیقه ی اطهر نبود

گشت مستثنای امر «لا فتی الّا علی»

بی تلاش فاطمه نامی ز تو حیدر نبود

گفت تا هستم، امیرالمؤمنین تنها علی است

نی که شوهر بلکه مولای من زهرا علی است

 

جواد حیدری

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:51 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 با نوکریت سینه زن شوکت گرفته

هر چه گرفته از همین کِسْوَت گرفته

شرکت، میان مجلست دارد قداست

عاشق وضویش را به این نیت گرفته

شکرِ خدا تحویلِ سالم گشته ای باز

امسال هم از نامتان حرمت گرفته

بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد

حال بکائی را که معصیت گرفته

ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است

از روضه ات ایمان ما برکت گرفته

هرکس توسل کرد بر خاک قدومت

حاجات خود از مرتضی راحت گرفته

اصلا مسیحی بود آن دختر...فلج شد...

تا برد نامت، قدرتِ حرکت گرفته

روزه بگیر و باز افطارت عطا کن

حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته

سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما

رَخت عروسی از تو بی منت گرفته

شرحِ نماز تو همین بسکه نوشتند

وصف کبودی و ورم پایت گرفته

فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز

دنباله ی کار تو با همت گرفته

نوع اراداتش به مادر فرق دارد...

...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته

در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر

در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته

خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که

مادر نشسته قصد قد قامت گرفته

وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای

انگار پهلویش از این بابت گرفته

سجده نمیخواهد...خطرناک است آخر

این دنده ها از فاطمه قوت گرفته

گیرم که سجده رفت اما وقت برگشت

بازو توانِ حرکت از حضرت گرفته 

محمدجوادشيرازي

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:51 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت

 

دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه

رویش سیاه باد کز او شد جهان سیاه

دستش بلند گشت نگویم دگر چه شد

ترسم که جان شود به تن انس و جان تباه

دستش بلند گشت ولی از درون خاک

از دل کشید ناله پیمبر که آه آه

خورشید مات شد که چرا نیمه‌های روز

در کوچه‌های شهر مدینه گرفته ماه

گفتی که شب بخاک سپارد تو را علی

تا بعد مرگ هم نکند بر رخت نگاه

بر طفل دل شکستۀ تو ناله سرکنم

یا بر تو بارَم اشک غم، ای عصمت اله

او صبحدم شفای تو را خواست از خدا

تو مرگ خویش را طلبی وقت شامگاه

مظلومتر ندیده جهان از تو و، علی

تاریخ هست بر سخنم بهترین گواه

تو رنج خویش در دل شب می‌بری بگور

او، راز خود بوقت سحر می‌برد بچاه

بردار سر ز خاک و شبی همرهش بیا

بنگر که بی تو شب بکجا می‌برد پناه

بردار سر زخاک ز ششماهه‌ات بگو

برگو کجاست تربت آن طفل بیگناه؟

روزی عیان بخلق شود دردهای تو

کان روز مهدی تو شود بر تو دادخواه

«میثم» رخ نیاز بر این آستان بیار

ای مستمند، حاجتت از این خاندان بخواه

 

غلامرضا سازگار

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:51 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شروع میشود این روضه ابتدا با در

چه تلخ کرده تمامی ماجرا را در

بهشت بود شب و روز و مرتضی تا در

چهل نفر طرفی و به پشت در ما در

 

چهل حرامی ملعون چهل حرامی پست

فشار بر در و دیوار بار شیشه شکست

 

به ضرب زور و لگد در شکسته شد با میخ

و سینه ای که سپر شد گسسته شد با میخ

شلوغ بود و نفسهاش بسته شد با میخ

شبیه لاله ی در خون نشسته شد با میخ

 

صدای ناله ی مادر به عرش اعلا رفت

بیا که فضه عزیز علی و زهرا رفت

 

همین که شعله ی آتش به درب خانه رسید

زمان حمله و پیکار وحشیانه رسید

صدای مرد حرامی در این میانه رسید

هوار زد که بیایید تازیانه رسید

 

نفس کشیدن او زیر دست و پا سخت است

از این به بعد کمی شرح ماجرا سخت است

 

چهل نفر چقدر با شتاب امده اند

چه بی هوا و بدون حساب امده اند

مسلحند و همه با طناب امده اند

برای بردن عالیجناب امده اند

 

درون خانه رسیدند و من زبانم لال

چه دادها که کشیدند و من زبانم لال

 

در این میانه وسط امدست پای غلاف

صدای مرد حرامی رسد صدای غلاف 

بگو دگر بزنم ضربه با کجای غلاف

و پر ز لکه ی خون است جای جای غلاف

 

به دست قنفذ ملعون شکست بال و پری

کشیده شد وسط خاک کوچه ها پدری

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:51 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شکستنت کمرم را شکست فاطمه جان
علی کنار تو از پا نشست فاطمه جان

تمام ماحصل عمرمان در این نُه سال:
هر آنچه بافته بودم گسست فاطمه جان

هجوم و هیزم و بی حرمتی بعید نبود
از آن جماعت آتش پرست فاطمه جان

رفیق راه عبورم شده است نامردی
که راه را به تو در کوچه بست فاطمه جان

نشسته بر رخ تو جای پنج انگشتش
چه ها ندیدی از آن ضرب دست فاطمه جان

خوشا به حال علی که محبتش به دلت
نشسته است ز روز الست فاطمه جان

کجاست هدیه ی شام زفاف مان، بانو!
بگو به گوش علی هرچه هست فاطمه جان

بگو چکار کنم با خودت مرا ببری
مدینه بی تو عذاب آور است فاطمه جان

 

علیرضا خاکساری

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها