0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت

 

سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم

کاش من زودتر از فاطمه جان می دادم

از زمانی كه شریك غمم از دستم رفت

هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم

تا قیامت نه پس از واقعه ی محشر هم

ناله ی یا ابتایش نرود از یادم

مرگ در خانه ی بی توست مرا در شب تار

بِهْ از آن روز كه در كعبه ز مادر زادم

کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار

چون در سوخته می سوخت همه بنیادم

كس نداند كه در آن دم به تو و من چه گذشت

تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم

خصم خوشحال كه بال و پر من بشكسته

رفتی و از غم خود كرده ای دشمن شادم

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بی بی جان...

پیراهن سیاه براین غم ادامه داد

در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد

پیراهن سیاه، سیاه ِ سکینه شد

در فاطمیه هم به محرم ادامه داد

درکنج چشم، اشک به جوش و خروش خود

امشب به شکل چشمه ی زمزم ادامه داد

ما با گمان مُحبِّ توبودیم و درعوض؛

دشمن به دشمنی تو محکم ادامه داد

تخریب شدحرم، تو ولی جاودانه ای

دم را همیشه بازدم از دم ادامه داد

درمجلسش یزید دوباره به هتک لب؛

هم خیزران به دست شدوهم ادامه داد

زینب شروع روضه و ختمش سکینه شد

وقتی لهوف سوخت، مُقَرَّم ادامه داد

 

مهدی رحیمی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بعد از این شهر نبی جلوه ی طوبا دارد

قوم در خواب فرو رفته مسیحا دارد

 

ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور

مصطفی روی زمین عرش معلی دارد

 

همه هستند نبی، آسیه، مریم، اما

این وسط چهره مولاست تماشا دارد

 

تا به این لحظه ندیده مَثلش را دنیا

همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد!

 

وز شمیم خوش این یاس که پراحساس است

گر ملک جان بسپارد به خدا جا دارد

 

ماه در آینه انگار خودش را دیده

تا نظر بر سر گهواره زهرا دارد

 

آب شد قند درون دل حیدر تا دید

زاده ختم رسل خنده به لبها دارد

 

بین گهواره علی ولی الَه را خواند

این زن از کودکیش روح تولا دارد

 

واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد

آنچه خوبان همه دارند به یکجا دارد

 

شاعر: علی اکبر نازک کار

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مهر شما به قاب دل هر که جا گرفت

تصویر عمر او همه رنگ خدا گرفت

عمری نشست مریم عذرا در اعتکاف

تا اذن بر کنیزی خیرالنسا گرفت

تا کوثرش خدا به پیمبر عطا نمود

قرآن به پشتوانۀ کوثر بها گرفت

بر روی خاک فاطمه تا آنکه پا گذاشت

عالم ز فیض مقدم زهرا صفا گرفت

زهراست بانویی که ذِیلُبن وجود او

نبض حیات پیکرۀ ماسه ها گرفت

از بهر دست بوسی خاتون عالمین

فرمان مستقیم نبی از خدا گرفت

نام شما دلیل نجات خلیل بود

در حیرتم که خانه ات آتش چرا گرفت

 

روح الله صادق پور

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

غمی که در خانه ...دشمنی که پشت در ست
و مادری که به ناچار عازم سفر ست

خودم کشیده ام از دردشان خبر دارم
برای دختر خانه همیشه سخت تر است

که گیسوان پریشان بعداز امشب را
سپرده است به دست کسی که باخبر است

کسی که بر لبش امشب انار میخندد
کسی که دامنش از بغض سربریده تر است

کجاست دست یتیمی و کاسه ی شیری
گرفته تیغ به دستش هرآن که رهگذر است

سکوتِ ریخته در کوچه های شهرامشب
شبیه زهر فرو رفته تا ته جگر ست

کبوتری که پرش را شکسته اند اینجاست
صنوبری که نصیبش حسادت تبر است

غریب مثل دل فاطمه، حسن،  زینب
غریب وصف غم یک سپاه بی سپر است

از این به بعد کلون را یواش تر بزنید
دلی هنوز هم آویز میخ پشت در است


ساجده جبارپور

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ﺳﺎﯾﻪ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺧﯿﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮔﺬﺭ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﯾﮏ ﺳﻨﮓ، ﺩﻝ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﯾﺨﺖ
ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺧﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﭘﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﻠﻬﺎ ﻭﺍ ﺷﺪ
ﻏﻨﭽﻪ ﺍﯼ ﺳﻮﺧﺖ، ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﮔُﻠﯽ ﺧﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺣﺴﺪ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ
ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﭘﯿﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﮥ «ﯾﺎ ﻓﻀّﻪ ﺧُﺬﯾﻨﯽ» ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
ﻧﻔﺲ ﺷﯿﺮ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﮐﺎﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ، ﺑﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻋﻤﺮ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻣﺤﺴﻦ ﻧﺮﺳﯿﺪ
ﻗﺮﻋﻪ ﭼﻮﺏ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺗﻦ ﯾﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻣﯿﺦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻧﯿﺰﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻨﺠﺮ ﺷﺪ
ﻣﯿﺦ ﺗﯿﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ

 

عطیه سادات حجتی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

یک در محکم برای خانه قیمت میکند

مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند

با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی

بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند

باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی

مرد وقتی گریه دارد زود خلوت می کند

ناسزا پشت علی گفتن چه تکراری شده

بد همیشه پشت فرد خوب غیبت میکند

چند روزی میشود در گوشه ای میشیند و

به قنوت فاطمه با گریه دقت میکند

بغض میگیرد گلوی مرد خیبر را خدا

چادر خاکی زهرایش که صحبت میکند

قسمتی سهم علی بقیه سهم دخترش

این زمانه از چه غم اینگونه قسمت میکند

آه میبینم کنار پیکر لب تشنه ای

خواهر لب تشنه ای احساس غربت میکند

آن طرف تر چادر و خلخال قسمت میکند

 

شاعر:علی حسنی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ياد داري شب عروسيمان

عرش را گلفروش من كردي

من كه يادم نمي رود اصلا

گوشواره به گوش من كردي

 **

همه ي صورتم اذيت شد

 راه من را كه بست در كوچه

جان اين بچه ها ببخش مرا

گوشواره شكست در كوچه...

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ذکر مصیبت حضرت زهرا  (س) و امام حسین (ع)


ناگهان در سکوت یک خانه
آتشی پنجه بر درش انداخت
مادری پشت در… یا زهرا…
نگهش را به همسرش انداخت

حسنش بغض کرده یک گوشه
زینب اما دوان دوان آمد
پسر دیگرش به سر می‌زد
ناله‌هایی ز آسمان آمد…

ازدحامی ز خیل نامردان...
کودکی زیر دست و پا مانده
سرنوشت حسین اینگونست
تازه فردا و کربلا مانده…

کودک قصه‌‌های این کوچه
آخرین لحظه‌های عمرش بود
پیرمرد غریب عاشورا
یاد مادر فقط به فکرش بود

باز هم زیر دست و پا رفت و…
نانجیبان به جانش افتادند
زینت دوش حضرت خاتم
مادر و خواهرانش افتادند…



حسین کریمی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آن‌کس که سر به سوره‌ی کوثر نمیزند
گویا که لب به باده و ساغر نمیزند

باور نمیکنم که مرا هم خریده است
او دست رَد به سینه‌ی نوکر نمیزند

صدبار بوسه زد به درِ خانه‌ی بتول
پیغمبری که بوسه به هر در نمیزند

هم مرتضی که بی‌مدد از نامِ فاطمه
هرگز به قلبِ قلعه‌ی خیبر نمیزند؛

هم فاطمه که خطبه‌‌ بخواند، مُسَلماً
حرفی به جز علی روی منبر نمیزند

در محضرِ رسول خدا سربلند نیست
هرکس برای فاطمه بر سر نمیزند

در کوچه‌ها مقابل چشمان کودکی
سیلی کسی به صورت مادر نمیزند

صدها هزار مرتبه پرسیدم از خودم:
زهرا چرا به مجلس ما سر نمیزند؟

شاید هنوز بال و پرش درد میکند
شاید هنوز هم کمرش درد میکند


محمد زوار

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – محسن حنیفی

 

دستم به دامان کسی که بین کوچه

دستش جدا از دامن مولا نمی شد

جان علی مرتضی در مشت او بود

او را زدند و باز مشتش وا نمی شد

**

او آیه ی تطهیر بود و، دست ناپاک

دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی

یک سنگریزه پیش اقیانوس هیچ است

هر چند قطعاً درد دارد جای سیلی

**

او را زدند و نبض عالم تند می زد

نظم جهان با نبض او در ارتباط است

قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت

با ضربه اش دیگر معاف از مالیات است

**

پیراهن پیغمبرش را بر سر انداخت

با ناله هایش کوچه ها را زیر و رو کرد

هر چند بر رویش، خسوفی سرخ دارد

مهتاب، ابر تیره را بی آبرو کرد

**

آیینه بود و با ترک های وجودش

در چهره اش تصویر نور مرتضی بود

بی اعتنا بر زخمهای پیکر خویش

او بیشتر فکر غرور مرتضی بود

**

یک مو نشد کم از سر مولای عالم

مولای ما را او به خانه بازگرداند

می خواست تا پیش علی باشد همیشه

اما ورق را تازیانه بازگرداند

 

محسن حنیفی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اشعار شهادت حضرت محسن(ع) –  نادر حسینی

 

امشب برای روضه کبوتر بیاورید

دیوار هست لنگه ی یک در بیاورید

 

ضرب غلاف و بازو اگر که شنیده اید

امشب برای روضه کمی پر بیاورید

 

یک کوچه وا کنید و از جنس عابری

هجده  بهار   لاله ی  پرپر  بیاورید

 

امشب اگر که یاد ابالفضل می کنید

حتی به  جای علقمه  کوثر بیاورید

 

در شعر من به چادر خاکی نیاز هست

تا در بر شفیعه ی محشر بیاورید

 

امشب قرار نیست سری روی نی رود

امشب قرار نیست که خنجر بیاورید

 

امشب قرار هست دری سوخته شود

هیزم  برای  آتش این در بیاورید

 

لطفا کمی طناب مهیا کنید و بعد

هنگام دست بستن حیدر بیاورید

 

تشییع یک جنازه و مولا،چه غربتی است

سلمان  بیاورید، ابوذر  بیاورید

 

یک قبر بی نشانه دراین شعر لازم است

نامی مباد اینکه ز مادر بیاورید

 

نادر حسینی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

اشعار شهادت حضرت محسن(ع) –  امیر حسام یوسفی

 

تک درختی بودم و نجار پایم را برید       

تا نباشم در کنار نخل های پر امید

 

کوچکم کرد ، آب گشتم در میان دوستان       

تکه هایم را به سوی کارگاهش می کشید

 

پیش او یک تپه هیزم دیدم و قلبم گرفت       

هرکه می آمد فقط یک ذره هیزم می خرید

 

تازه بودم، خیس بودم، خام بودم، بعد از آن   

لحظه خشکیدنم با این مصیبت سررسید

 

با خودم گفتم چرا هیزم، مگر خرما چه بود؟   

جای آتش سایه ای بودم...نسیمی می وزید

 

هی دعا کردم نسوزاند مرا نجار بعد

ناگهان زل زد به من انگار حرفم را شنید

 

با نوازش های پی در پی دلم را صاف کرد   

آن  سیاهی های قلبم را ز جسمم می برید

 

من که از رخت درخت خود به بیرون آمدم   

او مرا اینک برای درب بودن برگزید

 

کل هیزم ها به حالم غبطه میخوردند، وای-   

کینه ای بودند هیزم ها به مقدار شدید

 

جفت و جورم کرد او با چار چوبی از خودم   

زیور آلاتی برای من از آهنگر خرید

 

فکر می کردم دگر در نیستم آدم شدم        

من در بیت خدا گشتم تماشا می کنید؟

 

گوئیا اینجا خدا دارد سکونت می کند       

معنی نثر صریح آیه "حبل الورید"

 

پشت من فرش زمین اما مقابل عرش بود   

حد فاصل بین این ها را خدا در آفرید

 

آن طرف جای عبوری چون عوام الناس بود   

این طرف جبریل می آمد برای بازدید

 

هر زمانی فاطمه رد میشد از من ناگهان   

بوی پیغمبر مداوم بر مشامم می رسید

 

بعد پیغمبر کمی احوال اینجا فرق کرد       

ذهن مردم سوق رفته سمت افکار پلید

 

وای دیدم لشکری از جنس هیزم های خشک   

با هجومی وحشیانه رو به سویم می دوید

 

گفتم اینجا خانه خورشید و ماه کوثر است   

من هم از جنس شما هستم به یادم آورید

 

تاکه هیزم شعله شد دیدم جهنم داد زد       

آیه نازل شد برای کافران "هل من مزید"

 

جزر و مد شعله ها با ماه هم خوانی نداشت   

ماه ثابت پس چرا آتش زبانه میکشید؟

 

من دری بودم دقیقا بین زهرا و عدو   

صحنه ای دیدم کسی در خواب هم آن را ندید

 

شعله بالا رفت و زیور های من را سرخ کرد   

کاش نجار انتهای میخ  در را می برید

 

سرخ میشد جسم من از آتش و خجلت ز ماه   

سینه ام با سینه زهرا چرا در هم تنید؟

 

واژه ها میسوزد و مضمون من آتش گرفت   

ردی از اشک قلم بر روی کاغذ می خزید

 

قبل از این موضوع من با چشم خود دیدم که با-   

چادر خاکی خود دنبال حیدر می دوید

 

تا که زهرا بود حیدر با کسی بیعت نکرد   

جمله "الصبر مفتاح الفرج" باشد کلید

 

هم علی با فاطمه هم فاطمیه با علی       

کاش میمردم نمی دیدم علی را نا امید

 

من شدم پا سوز خانه سینه سوز فاطمه       

تک درختی بودم و ای کاش آبی میشدم…

 

امیرحسام یوسفی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

نهال نارسیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟
گل ز شاخه چیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

کنار گاهواره ای که ساختم برای تو
آه ز دل کشیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

من از ملائک خدا میان دود و شعله ها
به گوش خود شنیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

خودت زبان باز کن و برای شیعیان بگو
ماه به خون تپیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

چه زود بود بهر تو سفر به سمت آخِرَت
پرستوی پریده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

شکسته سینه هستم و ذکر لب من است این
با نفسِ بُریده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

حیف نشد که در بغل بگیرمت ، ببوسمت
کودک “داغ” دیده ام ، بأی ذنبٍ قتلت ؟

تو هم بلند شو بگو برای یک دفعه به من
مادر قد خمیده ام ، بأیّ ذنبٍ قتلت ؟ “


محمدقاسمی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

از عالم لاهوتیان شد با خبر فضه
سبقت گرفته تا خدا از هر نظر فضه

اکسیرِ عشق فاطمه مس را طلا می کرد
پس کیمیاگر بود در چشمِ هنر فضه

خدمتگذار خاندان آل عترت شد
تا بست از شهر خودش بار سفر فضه

مادر، کنیزیِ شما هم قیمتی دارد
شد قسمت اسماء، اما بیشتر فضه

وَاللهِ در کوچه اگر می بود همراهت
سیلی نمی خوردی تو و، می شد سپر فضه

شیرِ حلال مادرش کارِ خودش را کرد
خیلی کمک حال تو شد در پشت در فضه

وقتی که فریاد لبت فضه خُذینی شد
فضه خودش هم داد زد، ای خونجگر فضه

هر روز زخم بسترت را شستشو می داد
با دردِ پهلوی تو می شد دردِ سر فضه

چون شمع سوسو می زدی و، با دل مضطر
دورِ تو می گردید هرشب تا سحر فضه

رضاباقریان

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها