0

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم، تا سحر بیدار مانده

زانو بغل کردم، شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده

قرآن بخوانم؟ هم تو هم من جان بگیریم؟
از فرصت دیدار یک مقدار مانده

با دستها دنبال مهر و جانمازى
سیلى که خوردى، چشمهایت تار مانده

انگار بدجور استخوانت جوش خورده
بعد از دو ماه، این دردِ بدکردار مانده

در شعله چادر سوخت، زهرا سوخت، در سوخت
امّا صحیح و سالم این مسمار مانده

از خانه تا مسجد، میان کوچه دیدم
خون تو روى کاگلِ دیوار مانده

قبل از نماز مغرب از بس سرفه کردى
دیگر از آن سجاده یک گلزار مانده

امشب که غسلت مى دهم، مى فهمم آخر
که زیر این چادر چقدر اسرار مانده !

نصف شبى دیدم حسن رفته به کوچه
دارد خودش را مى زند، غمبار مانده

یک کم بجاى نان به فکر بچه ها باش
در این مصیبت خانه، خیلى کار مانده

گفتى خودم باید حسینم را بشویم
چه حکمتى در پشت این اصرار مانده

موهاى زینب شانه خورد و شانه افتاد
شانه به موهاى حسین انگار مانده

یک روز برمى گردى و مى بینى آن روز
موهاى او در دست نیزه دار مانده

این قوم زن را مى زنند، آن هم چه راحت
در بین شان این رسمِ ناهنجار مانده

دو مرتبه ناموس من را مى زنند، واى
کوچه گذشت، اما سر بازار مانده

چادر نمازت را بده زینب که فردت
بى پوشیه در بین آن تالار مانده

 

شاعر؟؟؟

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند

ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند

من کمی سختی که می بینم شکایت می کنم

آدم عاقل ولی اول تفکر می کند

مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم...

...روز و شب بر عاشقی کردن تظاهر می کند

آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد

آدم از این نوع برخوردش تحیر می کند

سنگ دل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش...

... سنگ این قلب مرا با گریه ها دُر می کند

یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد

در میان روضه ی مادر مرا حُر می کند

نوکری فاطمه محشر به دادم می رسد

از غلام مادرش آقا تشکر می کند

سینه ام می سوزد این ایام تا ذهنم کمی

چادری را زیر دست و پا تصور می کند

مطمئنم زیر دست پا که می افتد زنی

بازویش را ضربه ها همرنگ چادر می کند

 

محمد جواد شیرازی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-مدح و مصیبت

 

گل های عالم را معطر كرده بویت

ای آن كه می گردد زمین در جست و جویت

یادش بخیر آن روزها ریحان به ریحان

می چید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت

سیاره ها را در نخی می چیدی آرام

می ساختی تسبیحی از خاک عمویت

برداشتند از سفره ات نان، مردم شهر

جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت

درهای رحمت باز می شد با دعایت

دردا كه می بستند درها را به رویت

تاریخ می داند فدک تنها بهانه است

وقتی بهشت آذین شده در آرزویت

وقتی منزه گشته خاک از سجده هایت

وقتی مطهر می شود آب از وضویت

چادر حمایل می كنی از حق بگویی

حتی اگر یك شهر باشد روبرویت

برخاستی با آن صفت های جلالی

این بار آتش می چكید از خلق و خویت

حتی زمان می ایستد از این تجسم

تو سوی مسجد می روی مسجد به سویت

از های و هو افتاد دنیا با سکوتت

دنیا به آرامش رسید از های و هویت

از بانگ بسم الله رحمن الرحیمت

از آن نهیب الذین آمنویت

تو خطبه می خواندی و می لرزید مسجد

ذرات عالم یک صدا لبیک گویت

خطبه به اوج خود رسید آن جا كه می ریخت

مدح علی حیدر به حیدر از گلویت

گفتم علی... او قطره قطره آب می شد

آن شب كه روشن شد سپیدی های مویت

آن شب كه زخم تو دهان وا كرد آرام

زخم تو آری زخم آن رازِ مگویت

**

هنگام دفن تو علی با خویش می گفت

رفتی ولی پایان نمی یابد شروعت

 

حمیدرضا برقعی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

بهاره باز داره بارون می باره
چشام خیلی هوای گریه داره


بارون وقتی میاد غصه میاره
واسه اینه که دردم بی شماره
*****
همش چند روزه از این خونه رفتی
می بینی جای خالیت پر نمی شه


فقط درد من و می فهمه اونکه
دلش تنگه ولی مادر نداره
*****
تو تقویم نگاه خیس بابا
خودم خوندم که میلادت رسیده


درست امسال نوزده ساله میشی
چقد خوب بود اگه بودی دوباره
*****
قراره وقتی که خورشید خوابید
بیایم ازخونه بیرون با بابامون


شبونه روز مادر رو بگیریم
برای مادری که بی مزاره
*****
قراره خواهرم قرآن بخونه
داداشم گل بریزه روی قبرت


بابا هم قول داده هر چی آورد
بیاره با خودش جز گوشواره
*****
بهشتم زیر پات روزت مبارک
حسینت اومده دورت بگرده


میشه زیر گلومو باز ببوسی؟
آخه مادر گلوی من قراره ...

 

علی شکاری

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-تغسیل

 

باید چگونه بشکند بغض گلو را

مردی که نامش خم کند پشت عدو را

دستان ساقی بسته شد بعدش شکستند

در پیش چشمش زیر دست و پا سبو را

در چهره اش پیداست این غم را که زهرا

از او نهان کرده است چندین هفته رو را

سر روی دیوار غریبی گریه میکرد

حالا که فهمیدست اسرار مگو را

هق هق صدای گریه وقت شستن دست

هق هق صدای گریه آن وقتی که مو را ...

"با آب بی معنی است کوثر را بشویند"*

آری علی با اشکهایش شست او را

خیبر شکن را داغ پهلویی شکسته

 دیگر نیازی نیست تا بغضی گلو را ...

 

سید حسن رستگار

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-تغسیل و تکفین

 

غم درون من از لرزش سخن پیداست

جراحت دلم از خون پیرهن پیداست

کبودی تن این لاله در حجاب کفن

شقایقی است که از برگ نسترن پیداست

چه رفته بر سر پهلو و سینه ی زهرا

به وقت غسل ز خونابه ی کفن پیداست

میان خانه کنار جنازه ی مادر

مصیبتی است، ازاشک اباالحسن پیداست

غریبی دو جگر گوشه اش که میگریند

از آستین که بگیرند بر دهن پیداست

 

سید رضا موید خراسانی

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

تا صبح ظهور ، ديده ى تر داريم
اعجاز تو را هميشه باور داريم

بانو نظرى،که هرچه داريم هنوز
از معجزه ى دعاى مادر داريم

******
سعيده_اصلاحى

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

از داغِ محسن این شده حالم که همسرم

با دیدنم چو آینه مبهوت می شود

آن تخته ای که قسمت گهواره اش نشد

امشب برای فاطمه تابوت می شود

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-شام غریبان-زبان حال امیرالمومنین(ع)

 

من با دم تیغم شهادت آفریدم

در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم

چون کوه بنشستم بروی سینۀ عَمر

مردانه آن خصم خدا را سر بریدم

یکروز در جنگ اُحد خوردم نود زخم

دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم

یک لحظه زانویم نلرزید و به گوشم

خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم

یکدم نیاوردم ز محنت خم به ابرو

یکعمر در کام بلاها آرمیدم

با آنهمه وقتی که زهرایم زمین خورد

جان دادن خود را به چشم خویش دیدم

آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم

دنبال تابوت عزیز خود دویدم

با آنکه همچون آسمان بودم مقاوم

مثل هلال از غصّۀ ما هم خمیدم

یا فاطمه شرمنده ام از اینکه امشب

با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم

«میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست

یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

غارتگران گلبرگ گل ها را شکستند

آلاله های سرخ زیبا را شکستند

با آه و حسرت یک شبی اندر مدینه

گنجینه ی عشق و تمنا را شکستند

گویا تمام وسعت... سبز ولایت

یعنی بهار عشق مولا را شکستند

این گوهر یکدانه ی دریای عصمت

آیینه ی پاک مصفا را شکستند

حق علی را بی سببب از او گرفتند

از سوز در پهلوی زهرا را شکستند

تا در صدف از وسعت آن گنج عصمت

آن گوهر پاک مهیا را... شکستند

چشم و چراغ بانوان جمله عالم

بال و پر زیبای عنقا را شکستند

یاس کبود حضرت مولا به حسرت

در شعله ها آن لاله ی زیبا شکستند

خستند..بازوی..... ز گل نازک ترت را

در سینه قلب شیعه را یک جا شکستند

تنها نه قلب زهره ی زهرای اطهر

قلب تمام اهل دنیا را شکست

 

سید محمد رضا هاشمی زاده

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرم بود

بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود

چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا
اگر حساب کنی با مدینه توام بود

دری شکست و حریمی که اذن خواستنش
برای هر که به غیر از خدا مسلم بود

بدون اذن "فَلا تَدْخُلوا بیوت" نبی
دری شکست که از آیه های محکم بود

فرشته زیر لگدهای لشکر ابلیس
بهشت سوخته ی آتش جهنم بود

نوشته اند که قبل از غلاف در کوچه
برای زخم زدن میخ در مقدم بود

مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن
گرفت رو ز علی چهره ای که مبهم بود

چقدر دیر رسیدم کنارت آه... افسوس...
دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود

بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست
که باغ خانه ی ما سبز بود و خرم بود

نَه  نُه بهار، هزاران بهار هم می رفت
برای زندگیِ با تو باز هم کم بود

اگر بمیری من نیز با تو خواهم مرد
اگر که باشی من نیز با تو خواهم بود

 

محمد بیابانی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

تب کرده ای دوباره مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی
خورده به در سر تو و سردرد میکشی
سرپا نشو اگر که کمردرد میکشی

 

ای نیمه جانِ خانه مرا نیمه جان نکن
یک ذره کار با ترک استخوان نکن

در بسترت بمان هوس پاشدن نکن
قلبم شکست جامه گلدار تن نکن
باشد قبول هیچ نگاهی به من نکن
با چادر سیاه علی را کفن نکن

من محرمم بگو که چرا رو گرفته ای
آخر چرا به دوری من خو گرفته ای

از آن زمان که راه تو افتاد پشت در
چادر نگو پناه تو افتاد پشت در
چه روزها نگاه تو اقتاد پشت در

یادم نرفته لشگر شیطان روانه شد
و قتلگاهِ محسن ما بین خانه شد

یادم نرفته حمله اشرار بود و تو
در شعله ها جسارت مسمار بود و تو
بی رحمی بدِ در و دیوار بود و تو
پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو

یافضه گفتی و پر و بالت شکسته شد
بند دلت زغصه ی مولا شکسته شد

وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید
سلمان به امر من بروی تو عبا کشید
لعنت بر آن کسی که تو را زیر پا کشید
زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید

کشته غمش مرا که تو را بی هوا زدند
مردم امانت نبویِ مرا زدند


شاعر؟؟؟

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

آمدم در را ببندم رو به زینب (س) دیر شد
خواهرم خاکستر ِ در را ندیده...، پیر شد

رو به حیدر حلقه کفر و طنابی دور دست
رشته صبر از همان جا بر دلش زنجیر شد

مادرم آیینه-دل بود و چهل تن سنگ دل...
در جدالی نابرابر آینه تکثیر شد

وصله ی خنده پس از آن شب نچسبیده به ما
با وجود آنکه در هم بعد از آن تعمیر شد

وحی مُنزل بود بر ما حال و روز مادرم
آیه آیه خانه با خون جگر تطهیر شد

چرخش دستاس در دستان مادر گیر کرد
نان تازه اینچنین در خانه دندانگیر شد

بعد ِ در، دیوار شد آیینه ی دق رو به ما
صورت گریه دچار اندکی تغییر شد

ردّ خون بر روی دیوار و به روی میخ بود
حادثه پررنگ تر پیش همه تفسیر شد

هرکجا دیدیم از مادر نشانی سرخ داشت
خون دل در جان این بیت الحَزن تسخیر شد

گفته بابا: هست خاک ِ پای مادرها بهشت
پس چرا آتش به جای خاک، دامن گیر شد؟

سید مسعود طباطبائی

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

در اولین دیدار فکرش را نمی کرد
زهرا شود بیمار؟ فکرش را نمی کرد

حتی خود زهرا که می بیند علی را
با دیدگانی تار فکرش را نمی کرد

شد شعله ور در آنچنانی که حسینش
در خواب یا بیدار فکرش را نمی کرد

اما حسن می دید حالا ان چرا که
بین در و دیوار فکرش را نمی کرد

نامردی این شهر جای خود و لیکن
نامرد شد مسمار… فکرش را نمی کرد

در ساخت اما اینکه یک روزی بسازد
تابوت بهر یار فکرش را نمی کرد

اخر کفن شد با دودست حیدر اما
در اولین دیدار فکرش را نمی کرد

مجتبی نجیمی

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد

مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد

دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد

من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد

حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها … نشد

هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها … نبود
هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد

من عصای پیری مادر شدم در کودکی
پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد

آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری،
آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد

تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند
در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد

پیش زینب بغضهایم در گلویم گیر کرد
خواستم زاری کنم، پیش حسین، اما نشد

چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد

خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر
ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد

قاسم صرافان

 

 
 
پنج شنبه 21 بهمن 1395  6:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها